بعثت پیامبران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برانگیختگی به پیامبری و رسالت الهی را
بعثت گویند.
یکی از پرسشهایی که درباره پیامبران الهی مطرح میشود، این است که آیا برانگیخته شدن و فرستاده شدن پیامبران به سوی مردم لازم و
واجب بوده یا نه، و اگر لازم و ضروری بوده چه عواملی موجب ضرورت و بایستگی آن شده؟
در
وجوب و ضرورت بعثت پیامبران میان
اشاعره و
معتزله و
شیعه اختلاف نظر وجود دارد:
اشاعره که یکی از فرقههای
مشهور کلامی
اهل سنت است آن را
واجب ندانسته اما فرقه دیگر؛ یعنی معتزله هماهنگ با شیعه آن را
واجب دانستهاند. شیعه معتقد است که «
بعثت پیامبران امری ضروری است و مردم محتاج به فرستاده شدن پیامبران از سوی
خداوند میباشند و این که بعثت پیامبران بر خداوند عقلاً واجب است.»
برخی از دلایل ضرورت بعثت پیامبران به طور فشرده عبارتاند از:
بعثت پیامبران از باب لطف عقلاً بر خداوند واجب است و چون خداوند عالم و قادر است هرگز چنین کاری را ترک نمیکند.
غرض و
حکمت در ایجاد
خلقت معرفت و
عبادت و
بندگی خداوند بوده است: «و ما خلقتُ الجنّ و الأنس الا لیعبدونَ»
«ما
جن و انس را نیافریدیم مگر برای
پرستش من»
و این متوقف بر تعیین واسطهای بین خلق و
خالق است تا طریق بندگی و عبادت خداوند را به آنها یاد دهد و این امر بدون تعیین واسطه ممکن نیست چرا که خداوند در نهایت
کمال و
انسان در منتهای نقص است خداوند خود به این مطلب اشاره کرده است که: «وما کانَ بشرٍ أنْ یکلّمه اللهُ الا وحیاً او مِن وَرایء حجابٍ او یرسلَ رسولاً فیوحی باذنهِ ما یشاءُ انّه علی
حکیم» (شوری:۵۱) «و برای هیچ بشری یارای آن نباشد که با
خدا سخن بگوید مگر به
وحی یا از پس پرده یا رسولی فرستد تا به امر خدا هر چه او خواهد و مِیکند البته او خدای دانای
حکیم و بلندمرتبه است.»
چنین واسطهای حتماً باید انسانهای برگزیدهای از طرف خداوند باشند که از جنس
بشر میباشند ولی در اوج بندگی خداوند قرار دارند. خداوند در
قرآن از جانب
رسول گرامی
اسلام میفرماید: «قال:انّما أنا بشر مثلکم»
گفت:«بی تردید من بشری چون شما هستم»
اینکه
انسان اشرف مخلوقات است و عبث و بیهوده خلق نشده بلکه هیچ شک و تردیدی نیست که مکلف به انجام تکالیفی و اوامر و نواهی است و بر خدا لازم است که این تکالیف را به انسان اعلام کند و او را آگاه سازد زیرا هیچ عقلی مستقلاً و بدون واسطه
وحی قادر به درک و تشخصی این تکالیف نیست وهمه افراد مکلفین هم قابلیت دریافت و تلقی وحی را از جانب خداوند ندارند به همین جهت بر خداوند لازم است که کسانی را به سوی انسانها مبعوث نماید تااینکه این
تکالیف را به آنها برساند.
مسلماً غرض از ارسال پیامبران تنها تعلیم نیست بلکه بکی از اهداف
انبیاء تزکیه است و خداوند از میان بندگان خود افرادی که ار هر جهت صالح و کامل و ممتاز میباشند را برمیگزیند به طوری که در میان مردم
اسوه میباشند و مردم را با اعمال و رفتار خود به سوی
سعادت و
کمال سوق میدهند و روشن است که این غرض و هدف به صرف نزول کتب آسمانی و یا نزول آن بر غیر پیامبران مثلاً بر
ملائکه و یا افرادی از غیر نوع بشر محقق نمیشد چرا که در این صورت مردم اسوهای در بین خود مشاهده نمیکردند تا خود را به آن هدف بالا برسانند و یا اینکه گمان میکردند
طهارت و تزکیه مربوط به ملائکه است و آنها قادر نیستند خود را تزکیه کنند.
ارشاد و راهنمایی به مصالح و منافع
دنیا و
آخرت حاصل نمیشود مگر با ارسال پیامبران و شرایع آنها چرا که درک
عقل محدود میباشد و نمِتواند همه مصالح و منافع انسانی را درک کند و تجربیات به دست آمده از بشر نیز همین مطلب را اثبات میکند علاوه بر اینکه حاجب و نیاز
انسان منحصر در امور مادی محسوس نیست واینکه معمولاً ماوراء عالم مادی نیز صرفاً با عقل و
حس درک نمیشود و عقل و حسّ به تنهایی قادر نیست برنامهای را برای سیر انسان به سوی سعادت در دنیا و آخرت ترسیم کند بنابراین
بعثت و ارسال
انبیاء ضروری است تا مردم را به سوی مصالح و منافع آنها در دنیا و آخرت راهنمایی کنند.
به خاطر ایجاد اصلاح بین امور اجتماعی به طوری که گاهی برای مقابله با مفاسد اجتماعی و ریشه کن کردن آنها نیاز به فرستادگان الهی است تا مردم را به سوی اقامه
عدل و داد دعوت کنند و از مظلومان و محرومان دفاع کنند چرا که به مجرد نزول کتاب آسمانی بدون مجاهده و
قیام در مقابل مفاسد اجتماعی این کار امکان پذیر نیست برای اصلاح امور دنیوی نیز بعثت
انبیاء ضروری است چرا که طبیعت انسان زندگی اجتماعی است و نوع انسانی در امور معاش و زندگی خود به یکدیگر نیازمند میباشند و شکی نیست که هر یک از انسانها خود به تنهایی نمیتواند همه امور تأمین زندگی خود را از قبیل خوراک، تهیه پوشاک و غیره به دست گیرد بلکه لازم است هر یک کاری انجام دهند یکی نانوایی کند دیگری خیاطی و همینطور، و از همین جا است که داد و ستدها و معاملات و امور
نکاح و
جرم و
جزاء شکل میگیرد و در اکثر اوقات اگر در میان آنها قانون و سنتی نباشد که در وقت نزاع و کشمکش به آن رجوع کنند تا رفع
نزاع شود موجب درگیری و هرج و مرج میشود و چه بسا
جنگ و خونریزی به وجود میآید.
بنابراین لازم است که قاعده و قانونی در میان آنها باشد تا در وقت نزاع به آن مراجعه کنند و این
قانون باید بر پایه عدل و کسی که آگاه به نام مصالح و مفاسد نوع انسانی است آن را وضع کرده باشد و او کسی نیست مگر
خداوند که
شریعت خود را به واسطه پیامبران بر مردم نازل کرده است.
درباره موضوع مقاله گمانهزنيهايي ممكن است ارائه شود اما بهتر است اين موضوع از منظر
قرآن بررسي شود كه این بخش از مقاله درصدد اين امر است.
۱ـ و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودة.
و گفتند: (هرگز آتش
دوزخ، جز چند روزی، به ما نخواهد رسید.) بگو: (آیا پیمانی از
خدا گرفتهاید؟! - و خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمیورزد- یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید)؟!
۲ـ انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون.
پسرانم! بروید، و از
یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و (از
رحمت خدا
مایوس نشوید؛ که تنها گروه
کافران، از رحمت خدا مایوس میشوند! )
۳ـ فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین.
مردم– در آغاز- یک دسته بودند؛ - و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال - خداوند،
پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را
بشارت و
بیم دهند و
کتاب آسمانی، که به سوی
حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند. - افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند؛ - تنها -گروهی از- کسانی که
کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. - اما افراد بی ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند. - و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست
هدایت میکند.
۴ـ رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل.
پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و
حکیم است.
۵ـ و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوة الی قوتکم و لا تتولوا مجرمین.
وای
قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (
باران)
آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنه کارانه، روی (از حق) بر نتابید! )
۶ـ و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون.
و اگر اهل شهرها و آبادیها،
ایمان میآوردند و
تقوا پیشه میکردند،
برکات آسمان و
زمین را بر آنها میگشودیم؛ ولی (آنها حق را)
تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به
کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
۷ـ فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا ـ یرسل السماء علیکم مدرارا ـ و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا.
به آنها گفتم : (از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است... تا بارانهای پر برکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد، و شما را با
اموال و
فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد!
۸ـ و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر.
هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام دادهاید، و بسیاری را نیز
عفو میکند!
۹ـ و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة و اعلموا ان الله شدید العقاب.
و از فتنهای بپرهیزید که تنها به ستم کاران شما نمیرسد؛ (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد!
۱۰ـ ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک.
(آری، ) آنچه از نیکیها به تو میرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو میرسد، از سوی خود توست. و ما تو را
رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است!
۱۱ـ و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید.
وای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که
قوم نوح یا قوم هود یا
قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید! و
قوم لوط از شما چندان دور نیست!
۱۲ـ فذانک برهانان من ربک الی فرعون و ملئه.
دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج میشود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص؛ و دست هایت را بر سینه ات بگذار، تا
ترس و وحشت از تو دور شود! این دو (
معجزه عصا و
ید بیضا )
برهان روشن از پروردگارت بسوی
فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقی هستند! )
۱۳ـ و ان من امة الا خلا فیها نذیر.
ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امتی در گذشته انذار کنندهای داشته است!
۱۴ـ و ما اهلکنا من قریة الا لها منذرون.
ما هیچ شهر و دیاری را
هلاک نکردیم مگر اینکه انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند.
۱۵ـ انما انت منذر.
کسانی که
کافر شدند میگویند: (چرا
آیه (و معجزه ای) از پروردگارش بر او نازل نشده؟! ) تو فقط بیم دهنده ای! و برای هر گروهی هدایت کنندهای است (؛ و اینها همه بهانه است، نه برای جستجوی حقیقت)!
۱۶ـ قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین.
بگو: (
علم آن تنها نزد خداست؛ و من فقط بیم دهنده آشکاری هستم! )
۱۷ـ و لقد ارسلنا نوحا الی قومه انی لکم نذیر مبین.
ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (؛ نخستین بار به آنها گفت): (من برای شما بیم دهندهای آشکارم!
۱۸ـ حقیق علی ان لا اقول علی الله الا الحق قد جئتکم ببینة من ربکم فارسل معی بنی اسرائیل.
سزاوار است که بر خدا جز حق نگویم. من دلیل روشنی از پروردگارتان برای شما آورده ام؛ پس
بنی اسرائیل را با من بفرست!
۱۹ـ و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبینات.
اگر تو را
تکذیب کنند (عجیب نیست)؛ کسانی که پیش از آنان بودند (نیز پیامبران خود را) تکذیب کردند؛ آنها با دلایل روشن و کتابهای
پند و
موعظه و کتب آسمانی روشنگر (مشتمل بر معارف و
احکام) به سراغ آنان آمدند (اما کوردلان ایمان نیاوردند).
۲۰ـ قال یا قوم ارایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة من عنده.
(
نوح) گفت : (اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد -و بر شما مخفی مانده - (آیا باز هم رسالت مرا
انکار میکنید)؟! آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با اینکه شما
کراهت دارید؟!
۲۱ـ لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان.
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از
باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به
عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بی آنکه او را ببینند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است!
۲۲ـ فلما جن علیه اللیل رای کوکبا قال هذا ربی فلما افل قال لا احب الآفلین.
هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت : (این خدای من است؟ ) اما هنگامی که غروب کرد، گفت : (غروب کنندگان را دوست ندارم! )
۲۳ـ فلما رای القمر بازغا قال هذا ربی فلما افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین.
و هنگامی که
ماه را دید که (سینه افق را) میشکافد، گفت : (این خدای من است؟ ) اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت : (اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.)
۲۴ـ فلما رای الشمس بازغة قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بری ء مما تشرکون.
و هنگامی که
خورشید را دید که (سینه افق را) میشکافت، گفت : (این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است! ) اما هنگامی که غروب کرد، گفت : (ای قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) میسازید، بیزارم!
۲۵ـ افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیئا و لا یضرکم ـ اف لکم و لما تعبدون من دون الله.
(
ابراهیم) گفت : (آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما میرساند! (نه امیدی به سودشان دارید، و نه ترسی از زیانشان! ) اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا اندیشه نمیکنید (و
عقل ندارید)؟!
۲۶ـ قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم.
بگو: همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقی داناست!
۲۷ـ ادع الی سبیل ربک
بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن.
با
حکمت و
اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است،
استدلال و
مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایت یافتگان داناتر است.
اساس دعوت پیامبران الهی را دو مطلب تشکیل میداد: یکی مساله ی
بشارت و
انذار (
امید و
بیم) و دیگری
حجت و دلیل. حجت و برهان آنان گاهی کار خارق العاده (
معجزه)، و گاهی اقامه ی دلیل و استدلال بوده. و اگر بخواهیم این دو پایه را در عبارت کوتاهی بیان کنیم باید بگوئیم: از دو عامل درونی و بیرونی بهره میگرفتند:
عامل برونی: وعده و وعیدهای مربوط به
آخرت، که افراد را به انجام وظیفه وادار میساخت.
عامل درونی: دلائل روشن و بینات که اندیشهها را باز و به عقلها نورانیت میبخشید.
و اما عامل
جهاد و نقش آن در ترویج آئین
یکتا پرستی مطلب دیگری است که در این گفتار در مورد آن بحثی نمیشود.
از نظر اصول تربیتی، خطرناکترین روش در تربیت یک
انسان، تکیه بر امید تنها، و یا بیم تنها است. تربیتی که بر تک عاملی استوار باشد یا مایه ی طغیان، و یا وسیله ی یاس خواهد بود، امید بیش از حد مایه سهل انگاری میگردد، و چه بسا فرد تحت تربیت از انجام وظایف شانه خالی میکند، فرزندان
بنی اسرائیل به خاطر امید فزون از حمد، راه طغیان و
تجاوز را در پیش گرفتند و خود را
ملت برگزیده انگاشتند و از هر نوع فساد به امید
مغفرت خدا خودداری نکردند. و
شعار آنان این بود که: «لن تمسنا النار الا ایاما معدودة»
: جز مدتی کوتاه آتش دوزخ ما را نخواهد سوخت.
همچنان که بیم تنها کار ساز نیست چه بسا مایه ی یاس و نومیدی میگردد و از این جهت
قرآن یاس و نومیدی از رحمت خدا را از ویژگیهای کافران میشمارد و میفرماید: «انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون:»
از رحمت خدا جز کافران کسی مایوس نمیگردد.
از این جهت در برنامههای امروز امور تربیتی، به هر دو عامل توجه شده و به موازات یکدیگر پیش میروند، مثلا اگر در جوامع پیشرفته زندان و تبعید و کارهای اجباری و سرانجام اعدام هست، در برابر آن
تشویق و تقدیر و ترفیع رتبه و معرفی افراد خدمتگزار به جامعه، نیز وجود دارد:
در برنامههای
پیامبران بشارت و انذار، بیم و امید، به موازات یکدیگر پیشرفته و پیامبران خدا چنین معرفی شدهاند: «فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین:»
خدا پیامبرانی برانگیخت که مژده آور و بیم دهنده بودند. و باز میفرماید: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة:»
پیامبرانی برانگیخت مژده بخش و بیم دهنده تا مردم بر خدا حجتی نداشته باشند. (تا حجت بر مردم، تمام گردد).
و به همین مضمون است آیههای ۴۸
سوره انعام و ۵۶
سوره کهف.
در این آیات امید و بیم به صورت کلی مطرح شدهاند ولی در آیات دیگر، کلیات، حالت جزئی به خود گرفته، و میتوان فهرست این نویدها و بیمهای جزئی را چنین بیان کرد:
۱ـ بشارت به نعمتهای دنیوی.
۲ـ بیم از نقمتهای دنیوی.
۳ـ بشارت به نعمتهای اخروی.
۴ـ بیم دادن از عذابهای اخروی.
مجموع بشارت و انذار رسولان الهی بر این چهار محور دور میزد. اکنون به آیاتی که پیرامون هر چهار موضوع وارد شده است اشاره میکنیم:
از نظر
قرآن، ایمان به خدا و
تقوی در جهان آفرینش مؤثر میباشند، توضیح اینکه: یک فرد مادی
عمل انسان را بریده از
جهان خلقت میاندیشد و معتقد است که کردار انسان، تنها از جهان آفرینش متاثر میگردد ولی در عالم
آفرینش خصوصا عالمهای دور دست، اثر نمیگذارد. در حالی که از نظر یک انسان الهی و خصوصا پیرو
قرآن کریم رابطه ی این دو، بالاتر از رابطه ی تاثر یک جانبه انسان از جهان خارج است بلکه هر دو در یکدیگر تاثیر میگذارند، اگر انسان از نعمتهای الهی از قبیل
نور و آب و دیگر مواهب طبیعی بهره میگیرد؛ همچنین اعمال و
کردار او در صفحه ی گیتی اثر میگذارند و جهان آفرینش از شیوه ی زندگی او متاثر میشود. البته این نوع رابطه محسوس نیست که بتوان در آزمایشگاهها بر آن دست یافت. بلکه این رابطه را جهان
غیب بازگو میکند و میگوید: ای
بشر ایمان و کفر تو در آمدن و نیامدن
باران، و در فراوانی و کمی نعمت و... مؤثر است.
روی این اساس پیامبران الهی بشارت به فزونی نعمتهای دنیوی را یکی از اهرمهای تبلیغاتی خود قرار داده و یادآور میشدند که تقوی و
پاکدامنی شما موجب ارسال
رحمت الهی است. اینک، برخی از آیات را در این جا متذکر میشویم:
۱ـ
هود به قوم خود فرمود: «ای مردم از خدا آمرزش بخواهید و سپس به سوی او برگردید، او ابرهای باران زا را به سوی شما میفرستد و بر نیروی شما میافزاید، با
گناه از خدا روی برمتابید.»
۲ـ «اگر مردم آبادیها و شهرها ایمان آورده و از گناه پرهیز کرده بودند، برکات زمین و آسمان را به روی آنان میگشودیم ولی آنان (پیامبران الهی) را تکذیب کردند، و ما آنان را به مقتضای اعمال شان مؤاخذه کردیم.»
۳ـ خدا از نوح چنین نقل میکند: «نوح میگوید: خدایا: من به مردم گفتم: از خدا طلب آمرزش کنید، او آمرزنده ی گناهان است (و در این صورت خداوند) ابرهای باران زا به سوی شما میفرستد و شما را با ثروتها و فرزندان کمک میکند، و باغها و جویبارها در اختیار شما قرار میدهد.»
این سه آیه و آیات دیگر، افعال
بشر را اعم از زیبا و زشت مؤثر در آفرینش میداند، گویی جهان خلقت موجود زندهای است که میبیند و میشنود و از کارهای بشر تاثر میپذیرد، و در برابر آن واکنش نشان میدهد، پیامبران با توجه دادن انسان به چنین سرنوشتهای زیبا و زشت که خواه ناخواه دامن گیر انسان میشود او را به سوی ایمان و تقوی و اعمال شایسته دعوت میکردند.
از آیات پیشین استفاده شد که نه تنها عمل نیک انسان در جلب رحمت الهی مؤثر است بلکه اعمال بد انسان نیز در جهان آفرینش مؤثر میباشد و پیامدهایی خواهد داشت. اینک آیاتی را در خصوص این مورد یادآور میشویم:
آیات مربوط به نقمتهای دنیوی دو نوع است:
الف) آیاتی که به صورت کلی یادآور میشوند که اعمال بد و زشت انسان در این جهان پیامدهای ناگواری دارد، و هر نوع ناگواری که در این جهان به انسان میرسد نتیجه ی عمل او است.
ب) آیاتی که بیانگر
نزول عذاب الهی نسبت به گروهی است که با پیامبران خود از در مخالفت وارد شده و رسالت آنان را تکذیب نمودند. اینک آیات عمومی در این قسمت:
۱ـ انذار از طریق نقمتهای دنیوی به صورت کلی:
آیات وارد در این مورد فزون تر از آن است که در اینجا منعکس شود و از باب نمونه برخی را یادآور میشویم:
الف) «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر».
هر نوع ناگواری که به شما میرسد نتیجه کارهایی است که انجام دادهاید و او از بسیاری از کارهای ناروا میگذرد.
ب) «و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة و اعلموا ان الله شدید العقاب».
از عذابی که تنها دامن گیر ستمگران نمیشود بپرهیزید، و بدانید که عذاب خدا شدید است.
به طور مسلم این عذابی که دامن مجرم و غیر مجرم را میگیرد؛ تنها عذاب دنیوی است که در آن، خشک و تر را با هم میسوزاند، وگرنه عذاب اخروی هر کس از آن خود او است، و در هر حال، این عذاب دنیوی واکنش اعمال یک جامعه است.
ج) «ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک».
اگر در زندگی دنیوی به تو نیکی برسد از جانب خداست و اگر بدی برسد محصول کارهای خودت خواهد بود.
برخی از آیاتی که بیانگر نعمتهای دنیوی میباشند به گونهای ناظر به این موضوع هستند.
۲ـ
انذار از طریق عذابهای خاص دنیوی
پیامبران الهی پیوسته
مردم را از عذابهای دنیوی که دامن گیر گنه کاران میشود بیم میدادند ولی متاسفانه بسیاری از آنان به خاطر غرق شدن در گناه، این انذارها را نادیده گرفته و پیوسته میگفتند اگر راست میگویید انذار خود را جامه ی عمل بپوشانید، و در این خصوص آیاتی که در مورد هلاکت
قوم نوح و
لوط و
صالح و
شعیب و قوم
فرعون و غیره نازل شده است میتوانند شاهد گفتار ما باشند. و ما فقط برای ذکر نمونه سخن شعیب به قومش را یادآور میشویم: «ای مردم! مبادا عداوت با من موجب آن شود که آنچه به قوم نوح و
قوم هود و قوم صالح رسید دامن گیر شما شود، و قوم لوط از شما دور نیستند.»
دو اهرم دیگر که
پیامبران در
تبلیغ رسالت خویش از آن بهره گرفتهاند امید و بیمهای اخروی است که بیش از دو موضوع پیشین مورد توجه بودهاند.
اگرچه پیامبران الهی برای ابلاغ رسالت خویش از دو اهرم
تبشیر و انذار بهره جستهاند، ولی اهرم انذار نقش اساسی تری را ایفا نموده است. این حقیقت را با مراجعه به آیات قران به روشنی میتوان به دست آورد. زیرا علاوه بر این که در همه موارد، در کنار عنصر تبشیر از انذار نیز یاد شده است، در موارد بسیاری تنها عنصر انذار مطرح گردیده است، تا آنجا که در بخشی از آیات
قرآن عموم پیامبران الهی به عنوان «
منذر» و «
نذیر» توصیف گردیدهاند. و اینک نمونههایی از این آیات:
۱ـ «و ان من امة الا خلا فیها نذیر».
۲ـ «و ما اهلکنا من قریة الا لها منذرون».
؛
؛
اهمیت انذار از دیدگاه
قرآن به پایهای است که در آیات متعدد، وظیفه و ماموریت آخرین پیامبر الهی را فقط انذار دانسته است چنان که میفرماید: «انما انت منذر».
تو فقط بیم دهندهای، و باز میفرماید: «قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین».
بگو
علم فقط از جانب خدا است. و من تنها بیم دهندهام.
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
؛
و نیز در مورد حضرت نوح که اولین پیامبر صاحب
شریعت است میفرماید: «و لقد ارسلنا نوحا الی قومه انی لکم نذیر مبین».
نوح را به سوی قومش فرستادیم (و به آنان گفت) من برای شما بیم دهندهای آشکارم و به همین مضمون است آیه ی ۲
سوره نوح.
البته این حصر: (پیامبر تو بیم دهندهای بیش نیستی) مسلما حصر اضافی است ـ یعنی در مقابل اجبار، تو فقط نقش بیم دهنده داری نه اینکه کار پیامبر منحصر به بیم دادن باشد، زیرا همان گونه که در گذشته آوردیم پیامبران، بیم دهندگان و نوید دهندگانند، اگر چه تاکید آیات بر انذار بیش از تاکید آنها بر تبشیر است.
و شاید علت آن این است که تاثیر انذار در انسانهای معمولی بیش از تاثیر تبشیر ا ست.
یکی دیگر از اهرمهای تبلیغی پیامبران الهی این بود که افراد را از طریق گفتگو و اقامه ی دلیل و حجت روشن به آئین خود دعوت میکردند.
پیامبران در این جا به فراخور حال افراد از دلیل و برهان کمک میگرفتند، برخی از این دلائل جنبه ی کلی داشت یعنی اجمالا ثابت میکرد که مدعی نبوت در ادعای خود راستگو است، و برخی از آنها جنبه جزئی داشت یعنی اصل و قانونی را که مطرح میکرد بر خصوص استواری آن قانون
استدلال مینمود.
در میان آیات فراوانی که بیانگر
منطق حضرت نوح در تبلیغ رسالت خویش است این آیه به صورت جامع حاکی است که دعوت او با دلیل و استدلال همراه بوده است چنان که میفرماید: «قال یا قوم ارایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة من عنده».
گفتای مردم چه میگویید اگر من دلیلی از پروردگار خود بیاورم و او به من از جانب خود رحمت داده باشد؟
و در سوره ی نوح برای اولین بار در محیط بشر وجود رابطه میان عمل انسان و جهان آفرینش در کلام حضرت نوح آمده است آنجا که میفرماید: «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا ـ یرسل السماء علیکم مدرارا ـ و...»
و تفصیل این قسمت در گذشته بیان شد.
در زمان
ابراهیم خلیل افکار و اندیشهها بالا رفته و جامعه ی بشری از شایستگی بیشتری برخوردار بود، و بالاخص وی در میان
ملت متمدن
بابل مبعوث شد که برای خود علم و تمدنی داشتند ولی متاسفانه گروهی اجرام سماوی ـ و گروه دیگر بتهای زمینی را میپرستیدند، و به خاطر شایستگی آنان از نظر فکری، ابراهیم با منطق نیرومند در صحنه ی
تبلیغ ظاهر شد او آنگاه که ملاحظه کرد مردم،
ستارگان و
ماه و
خورشید را میپرستند و آنها را
رب و کارگران جهان آفرینش میدانند، رو به آنان کرد و گفت: این اجرام که شما آنها را کارگردان جهان و انسان میشمارید گاهی با ما هستند و گاهی از ما غایبند و
مدبر انسان چگونه میتواند از افراد تحت
تدبیر و
تربیت خود دور بماند؟ او از خصوصیت «افول» و غیبت نتیجه گرفت که اینها نمیتوانند مفیض فیض و مدبر انسان و جهان باشند، باید دنبال خدایی رفت که برای او افول و غیبت نیست.
منطق ابراهیم خلیل استدلال و برهان بود آنگاه که به جرم درهم شکستن بتها
محاکمه میشد رو به حاضران کرد و گفت: «افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیئا و لا یضرکم ـ اف لکم و لما تعبدون من دون الله ا فلا تعقلون».
آیا جز خدا موجوداتی را میپرستید که نسبت به شما سود و زیانی ندارند. اوخ بر شما و معبودانی (جز خدا) که میپرستید! چرا نمیاندیشید؟
این مقدار از بیانات دو پیامبر بزرگ که سر سلسله ی پیامبران بودند در ارائه ی نمونه کافی است ولی در این جا باید به دو نکته ی دیگر اشاره کرد:
۱ـ گاهی پیامبران به جای
برهان ، از
اصل جدل بهره میگرفتند، یعنی از قضایایی که طرف بحث، آنها را مسلم میدانسته بر ضد او استفاده میکردند.
مثلا
قرآن کریم از انسانی یاد میکند که در مورد احیای مردگان با پیامبر گرامی مخاصمه کرد و استخوان پوسیدهای را نشان داد و با لحنی تعجب آمیز و همراه با
تمسخر به آن حضرت گفت: چه کسی این استخوان را زنده میکند؟
خداوند به او
وحی کرد که در پاسخ بگو: «یحییها الذی انشاها اول مرة:» آن کس که در مرحله ی نخست آن را آفرید بار دیگر زنده میکند.
از ظاهر سیاق استفاده میشود که فرمود مخاصم و مجادل، معتقد به خدا بود و پذیرفته بود که استخوان
مخلوق خداست به همین جهت این اصل مورد قبول خصم، پایه ی استدلال قرار گرفته و با او در مورد مساله ی
معاد مناظره گردیده است.
۲ـ از آنجا که گروهی از مردم بر درک
برهان عقلی توانایی ندارند، پیامبران الهی از طریق
وعظ و
خطابه و
پند و اندرز وارد شده و آنها را به سوی
صراط مستقیم دعوت میکردند و همه ی این روشها در پوشش «بینه» قرار دارد. و آیاتی که بر محور امید و بیم دور میزند و در آغاز بحث یادآور شدیم مصداق روشن وعظ و خطابه است، که
انبیاء روی آن تکیه میکردند. و هر سه روش، در آیه مبارکه: «ادع الی سبیل ربک
بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن».
آمده است و هر یک به مثابه ی دارویی است که باید در محل مناسب خود مصرف شود.
بعثت؛
حکمت خدا و بعثت انبیا (قرآن)؛
حکمت خدا و بعثت محمد (قرآن)؛
بعثت حضرت موسی
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «بعثت پیامبران در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۵. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بعثت انبیاء».