الهام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
القای یک معنا،
معرفت یا انجام دادن کاری در
دل انسان از سوی
خدا یا
فرشته را الهام گویند.
این واژه در
زبان فارسی و با اثرپذیری از
عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن
نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد،
آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی
ترجمه شده است.
الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگنویسان عربی، «لَهْم» را «
بلعیدن به یکباره»
و «بلعیدن»
معنا کردهاند.
برخی پژوهشگران واژههای
قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد بهکار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانستهاند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون
القای معارف و معانی در دل بهکار میرود.
معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن
و مفسران نخستین، سبب شده که واژهنامههای عربی، «الهام» را به معنای «
تلقین»،
«
القای چیزی در دل»
و «
القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا»
بدانند.
الهام به عنوان یکی از گونهها و مراتب
وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن
و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگنامههای عربی بازتاب یافته است.
این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است.
الهام بهرغم کاربرد نسبتاً چشمگیر آن در منابع تفسیری،
روایی،
کلامی
و اخلاقی
مسلمانان، بیش از همه
اصطلاحی عرفانی است
و میتوان فارغ از برخی اختلافها در تعریف، آن را
القای بیواسطه یک معنا، معرفت یا انجام دادن کاری در دل انسان برگزیده خواند که از سوی خدا و فرشته صورت میپذیرد.
این اصطلاح بهرغم اقتباس از الهامِ بهکار رفته در
قرآن و اشتراک با آن در برخی مؤلفههای معنایی، تفاوتهای چندی نیز با آن دارد.
اعتقاد به ارتباط آدمی با موجودات فرابشری اعم از
خدا،
فرشتگان،
جنّ و
شیاطین و دریافت پارهای از معارف و دانستنیهای غیرمتعارف از آنان، پیشینه بسیار دیرینی در
تاریخ ادیان و فرهنگهای بشری دارد.
کاربرد وحی در کتاب مقدس به معنای الهام در اغلب موارد،
وعده برخورداری از الهام به نویسندگان عهد جدید در کتاب مقدس،
اعتقاد متکلمان مسیحی به برخورداری کاتبان کتاب مقدس از الهام و
ارشاد الهی در نگارش آن
از جمله مؤیدهای این مدعاست. البته این مدعا با چالشهای جدی و مهمی روبهرو است.
باور دیرین در فرهنگ جاهلی به ارتباط پدیدههای شعر• و
کهانت با
القائات جن و شیاطین مؤید دیگری در این زمینه است. پارهای از اشعار جاهلی،
گزارشهای تاریخی
و نیز
آیاتی از قرآن
نشان میدهد که عرب عصر نزول، به ویژه ساکنان قدیمیتر
شبه جزیره عرب، ارتباط یاد شده را به خوبی میشناختهاند.
آنان
شاعران را انسانهایی الهام شده،
شعر را معرفتی فراطبیعی و هر شاعری را دارای جنّی ویژه و به نام میپنداشتهاند، بر این اساس، گاهی شاعران، برای مدت محدودی به تسخیر جنّ خاص خود در آمده و در حالتی
خلسه مانند و متأثر از القائات آن، اشعاری را میسرودند که در حالت عادی از سرودن آن ناتوان بودهاند.
در باور عرب جاهلی،
کاهنان نیز غیبگوییها و پیشگوییهای خود را از
القائات شیاطین میگرفتهاند. بنابر اعتقاد آنان
شیاطین به سبب ویژگیهای خاص وجودی، از مرزهای
زمین و
آسمانها عبور کرده و با دسترسی به اخبار
غیب و نهان، آن را به کاهنان، القا میکردند.
در این میان، سخنان مسجّع و موزون، برجستهترین و رایجترین سبک بیانی و گفتاری ادراکات الهامی و القائات موجودات فراطبیعی به شمار میرفت.
مقایسه نابجای
آیات مسجّع قرآن با اوراد سحرانگیز،
سرودههای شاعران ملهم از جنیان،
القائات شیطانی و سخنان مسجّع کاهنان
نیز در چنین زمینه و ذهنیت فکری و فرهنگی صورت میپذیرفت.
در واقع، مشرکان قریش اصل ارتباط انسان با موجودی فرابشری و دریافت پارهای معارف فراطبیعی از آن را کاملاً شناخته و باور داشتند؛ اما در این پندار و ادعا که
منبع الهام و
القای پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز جنّ و
شیاطین است، نه خدا و
فرشته، به خطا میرفتند.
بررسی اشعار جاهلی،
آیات قرآن و منابع لغوی، تفسیری، تاریخی و عدم دستیابی نگارنده به شواهدی مستند، نشان میدهد که پیش از
اسلام، واژه الهام درباره ارتباط یاد شده بهکار نمیرفت و کاربرد مصطلح آن مربوط به پس از نزول قرآن و متأثر از آن است. عرب جاهلی، در اینباره بیشتر از واژه «
وحی» و مشتقات آن و نیز واژگان تعلیم،
القاء و نزول
بهره میگرفت.
به سیر پیدایش و تحول نظریه الهام پرداخته میشود.
واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده،
فقط در مورد انسان، آن هم به معنای
القای بیواسطه و تکوینی (فطری)
تقوا و
فجور از سوی خدا در
جان (
نفس) وی همزمان با
آفرینش ساحت روحانی او بهکار رفته است؛
اما برخی مفسران نخستین
و به تبع آنان قریب به اتفاق
مفسران شیعه و
سنی،
واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونههای وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «
ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار دادهاند.
آیات یاد شده، اغلب بیانگر
القای پارهای معارف و معانی به افرادی غیر از
انبیا یا
هدایت تکوینی برخی
حیوانات و نیز بعضی پدیدههای طبیعی
از سوی
خداوند است.
در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از
وحی الهی به الهام بهرغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا بهکار رفته است، ازاینرو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است.
از سوی دیگر، الهامِ بهکار رفته در قرآن
با برخی گونهها و
مراتب وحی در
القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن
منشأ الهی، اشتراک دارد؛
بر همین اساس به نظر میرسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر
موسی(علیه السلام) و
حواریان به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است؛
همچنین تفکیک مواردی از وحی که مصدر آن خداوند است از موارد دیگر نیز میتواند در این باره دخیل باشد، به ویژه آنکه برخی
آیات نشان میدهد که
قرآن درباره الهام اصطلاحی نیز همان واژه وحی را بهکار برده است؛ از جمله بیشتر مفسران شیعه
و سنی
درباره کاربرد نخست وحی در آیه ۵۱ شوری/۴۲،
این دیدگاه را دارند: «و ما کانَ لِبَشَر اَن یُکَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّ وَحیـًا اَو مِن ورایِ حِجاب اَویُرسِلَ رَسولاً فَیوحِیَ بِاِذنِهِ ما یَشاءُ»
حصر در
آیه نشان میدهد که وحی نخست بیهیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین
خدا و
انسان برقرار میشود؛
توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند
تکلم با موسی(علیه السلام)به واسطه
صوت ـ البته نه لزوماً قابل
درک و
شنیدن با گوش سر ـ و تکلم نوع سوم با واسطه
فرشته صورت میگیرد؛ اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاینرو نمیتوان آن را جز به معنای
القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست
و این همان معنای مصطلح الهام است.
وحی فرشته نیز میتواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد، با
القای مستقیم در
دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری ـ دست کم قابل درک با
چشم و
گوش سر ـ باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است.
نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه
بشر، در آیه میرساند که
ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست.
دقت در تفاوت کاربرد قرآنیِ الهام
و «ایحاء» میتواند در ارتباط با تفسیر موارد یاد شده از وحی به الهام تأمل برانگیز و چالش آفرین باشد.
بررسی کاربردهای قرآنی وحی نشان میدهد که این واژه هماهنگ با کاربردهای لغوی آن، در اصل به معنای
تفهیم،
اعلام و
القای سریع و نهانی یک
معنا و
معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل
فهم است.
دقیقاً بر همین اساس است که در شعر جاهلی، صدای ویژه
شترمرغ در ارتباط با همنوع خود
و نیز حروف نگاشته شده که به سبب بیسوادی اغلب عربها برای آنان در عین معناداری، نامفهوم بوده،
وحی خوانده شده است.
اینگونه ارتباط معرفتی میتواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد، ازاینرو گاهی با واسطه و در قالب زبانی (
اصوات)،
رؤیا،
وسوسه،
نوشتار و
اشاره و گاه در شکل بیواسطه اعم از
القای تکوینی (
غریزی و
طبیعی)
و
قلبی (الهام مصطلح)
صورت میپذیرد.
همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان میکند، میتوانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند. بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و
القای خداوند به فرشتگان،
پیامبران،
برخی انسانهای غیر
نبی و نیز بعضی حیوانات و پدیدههای طبیعی
درباره القائات
شیاطین به یکدیگر و به انسانها
و نیز انسان به انسان هم
بهکار رفته است.
البته مصادیق متعدد یاد شده برای وحی در کنار پارهای مشترکات، از نظر ماهیت کاملا با یکدیگر متفاوت است.
دانشنامه موضوعی قرآن.