عبدالله بن زبیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالله بن زبیر بن عوام
صحابی خردسال و از مدعیان
خلافت در
مکه بود؛ بنا بر
مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از
هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به
مدینه، درمیان مسلمانان، در
شوال سال اول ق. زاده شد.
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خویلد از تیره بنی اسد
قریش،
مکنا به ابوبکر
و ابوخبیب
و پدرش عمه زاده پیامبر و مادرش اسماء،
دختر ابوبکر خواهر عایشه است.
ابن زبیر بارها به این نسبتها افتخار میکرد.
بنا بر مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از
هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مدینه،
درمیان مسلمانان، در
شوال سال اول ق. زاده شد.
مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره
تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان
شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش میخواستند با
جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب
نسل مسلمانان را به تدریج منقرض کنند. پیامبر کام
ابن زبیر را با
خرما برداشت
و او را عبدالله نامید
و ابوبکر در گوش هایش
اذان گفت.
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر و نحیف،
قدی میانه، محاسنی زرد
و بسیار کم پشت
و موهایی بلند
و پر پشت
داشت و پدرش وی را شبیهترین مردم به ابوبکر میدانست.
عبدالله در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان مسلمان با پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله)
بیعت کرد. از این رو، او را از
صحابه صغار پیامبر شمردهاند.
وی در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان
خلیفه، دزدی سابقه دار را در
بقیع گردن زدند.
او در نبرد
یرموک به سال۱۳ق. همراه پدرش زبیر حاضر بود؛ اما از آن جا که تنها ۱۲ سال داشت، در جنگ شرکت نکرد.
در روزگار عمر با او در مسابقه شترسواری رقابت کرد و بر او پیروز شد.
او در هنگام پیوستن به سپاه
عمرو عاص در مدینه در سال ۱۹ هجری به همراه پدرش زبیر حضور داشت.
ابن زبیر را
عایشه از کودکی نزد خود نگهداری کرد. از همین رو، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله)
ابن زبیر را «پسر عایشه» میخواند و به او که بچه دار نمیشد، کنیه «ام عبدالله» داد.
بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و
ابن زبیر شکل گرفت؛
به گونهای که پس از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و ابوبکر، او نزد عایشه از همه محبوب تر بود.همین محبت باعث شد تا در امور مختلف به او توجه ویژه داشته باشد. از جمله وقتی فرزندان صحابه نزد وی آمدند تا جای ستون قرعه را به آنان نشان دهد، از این کار سر باززد؛ اما وقتی از اطراف وی پراکنده شدند، جایگاه
ستون قرعه را تنها برای
ابن زبیر مشخص کرد.
بر پایه گزارشی،
ابن زبیر به بهانه خرید
حجره عایشه که محل
دفن پیامبر گرامی و
خلیفه اول و دوم است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد. این اموال آن قدر فراوان بودکه پنج
شتر بزرگ آن را برای عایشه بردند. او شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.
وقتی
ابن زبیر آگاه شد که عایشه خانه اش را فروخته و بهای آن را
صدقه داده، تهدید کرد که او را به سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین
سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛
اما محبت میان این دو باعث شد تا
ابن زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود. عایشه برای
کفاره شکستن سوگندش ۴۰ یا ۱۰۰
برده را آزاد
و خود را برای شکستن سوگند ملامت کرد.
به گفته عایشه، او پس از دفن شدن عمر در کنار رسول خدا، همیشه با
حجاب کامل در حجره خود زندگی میکرد تا این که
ابن زبیر دیوار و حائل میان قبرها و محل سکونت او را بنا کرد.
ابن زبیر به عنوان
وصی عایشه پس از
مرگ او به سال ۵۷ق. بر پیکرش
نماز گزارد و او را که بر پایه
وصیت خودش به سبب برخی از کارهایش که
ابن حجر آن را شرکت در
جنگ جمل میداند،
از دفن شدن در کنار پیامبر احساس شرم میکرد، در کنار دیگر همسران پیامبر در بقیع دفن کرد.
عبدالله
ابن زبیر در حمله به مغرب(بیزانتین آفریقا) به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی
عبدالله بن سعد بن
ابی سرح شرکت داشت
و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی مسلمانان شد.
. در هنگام بازگشت به مدینه و انتشار خبر این فتح، با سخنرانی ای از وی تجلیل شد. در سال ۳۰-۲۹ هجری وی در سپاه سعید بن عاص که به
گرگان و
طبرستان لشکر کشی کرده بودند، حضور داشت. او در زمان عثمان به سمتهای مختلفی دست یافت. در روند یکسان سازی مصاحف، درکنار
زید بن ثابت و
سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخههای
قرآن بود.
او در
زمان شورش مردم بر ضد
عثمان، بر خلاف پدر و خاله اش عایشه، از مدافعان عثمان بود که به رغم خواسته وی خانه اش را ترک نکرد.
همو نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و
امامت جماعت را هنگام محاصره خانه اش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.
ابن زبیر در جوانی در برابر
امام علی علیهالسّلام قرار داشت و تاثیر او بر پدرش باعث جدایی زبیر از راه
اهل بیت شد.
در منابع روایاتی از حضرت علی (ع) وجود دارد که امام در مورد او می فرمایند:
عبد الله بن زبیر، علت حضور زبیر در
جنگ جمل و مایه گمراهی او است.
طبری نقل کرده است: «خرج علی على فرسه فدعا الزبیر فتواقفا فقال له علی: ما جاء بک ؟ قال: جاء بی أنی لا أراک لهذا الأمر أهلاً ولا أولى به منا. فقال علی: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد کنا نعدک من بنی
عبد المطلب حتى نشأ
ابنک ابن السوء ففرق بیننا وبینک، وعظم علیه أشیاء وذکر أن النبی صلى الله علیه وسلم مر علیهما فقال لعلی: ما یقول
ابن عمتک ؟ لیقاتلنک وهو لک ظالم. فانصرف عنه الزبیر وقال: فإنی لا أقاتلک. ورجع إلى
ابنه عبد الله بن الزبیر فقال: مالی فی هذه الحرب بصیرة، فقال: لا ولکنک جبنت عن لقاء علی حین رأیت رایاته فعرفت أن تحتها الموت، قال: فانی قد حلفت أن لا أقاتله قال: فکفر عن یمینک بعتق غلامک سرجس. فأعتقه وقام فی الصف معهم .»وقتى على و اصحاب جمل ایستادند، على سوار بر
اسب شده و زبیر را خواست، وقتى هر دو به هم نزدیک شدند، على به او گفت: چه چیزى تو را به اینجا آورد ؟ گفت: من به این علت به اینجا آمدم که تو را شایسته این کار نمىدانم و تو را از خود اولاى به خلافت نمىدانم! حضرت فرمودند: آیا بعد از
مرگ عثمان من شایستگى
خلافت ندارم ؟ ما تو را از بنى
عبد المطلب مىدانستیم، تا اینکه
پسر تو، پسر ناشایست تو بزرگ شد، و بین ما و تو فاصله انداخت. و سپس بعضى از امور را براى او بزرگ شمرد (بزرگى بعضى از گناهان را به او گوشزد کرد) و سپس به یاد او آورد که روزى رسول خدا (ص) بر آن دو مىگذشتند، و به على فرمودند: پسر عمهات چه مىگوید؟ روزى او با تو به جنگ مىپردازد در حالیکه ظالم به تو است! زبیر باز گشت! و گفت من با تو نمىجنگم! و سپس به نزد پسرش
عبد الله بن زبیر رفت و گفت: من هیچ بینشى (دلیلى دینی) براى این جنگ سراغ ندارم! پسر او گفت: نه! ولى تو پرچمهاى على را دیدى، از جنگ با او ترسیدى! و دانستى که این پرچمها مرگ به همراه دارد! زبیر گفت: من
قسم خوردهام که با على نجنگم! گفت:
کفاره بده و غلامت سرجس را آزاد کن! او نیز چنین کرد و در صف با آنها ایستاد!
در روایت دیگر در منابع اهل سنت آمده است که: «ما زال الزبیر منا أهل البیت حتى نشأ
ابنه عبد الله فغلبه.»
على گفت: زبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه فرزندش
عبد الله رشد کرده و بر او غالب شد!
ابن اثیر این روایت را نقل مىکند که: «وشهد الجمل مع أبیه الزبیر مقاتلاً لعلی، فکان علی یقول: ما زال الزبیر منا أهلَ البیت حتى نشأ له
عبد الله.»
عبد الله جمل را همراه پدرش زبیر براى جنگ با على حاضر شد!
على (ع)مىگفت: زبیر از ما اهل بیت بود تا پسرش
عبد الله رشد کرد.
شبیه همین عبارت، در آدرسهاى ذیل نیز آمده است:
یقینا یکى از مسببین اصلى شروع جنگ جمل، زبیر بن عوام بود؛ که قبل از شروع جنگ، با مناظرهاى که امیرمومنان على علیه السلام با او داشتند، از جنگ منصرف شد.اما
عبد الله بن زبیر، پسرش حتی
پدر خود را فریب داد! و او را مجبور کرد که به جنگ بیاید!
عبد الله بن زبیر، خود یکتنه، بار شروع و ادامه جنگ جمل و حضور پدرش و عائشه را بر دوش مىکشد. عاطفه فراوان میان
ابن زبیر و عایشه باعث شد تا
طلحه و زبیر او را برای قانع کردن عایشه در اتحاد با خود در
جنگ جمل به خدمت گیرند.
بعدها وقتی عایشه از
ابن عمر پرسید که چرا او را از همراهی با جملیان بازنداشته است،
ابن عمر نفوذ
ابن زبیر را مانع از آن دانست که عایشه سخن کسی را برای کناره گیری از جنگ بپذیرد.
ابن زبیر در راه بصره و در این شهر پس از درگیری و نزاع طلحه و زبیر بر سر
امامت لشکر، در کنار
محمد بن طلحه امامت لشکریان جمل را عهده دار بود.
پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف
پیمان آتش بسی که با
عثمان بن حنیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی علیهالسّلام بسته بودند،
ابن زبیر در راس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان مسلمان را کشت و
بیت المال را تصرف کرد.
او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،
در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کناره گیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.
ابن زبیر در کشاکش نبرد دقایقی زمام
شتر عایشه را در دست گرفت؛
اما
عایشه که خطر این کار را میدانست، او را
سوگند داد تا آن را رها کند.
عبدالله در این جنگ با
مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم
جان سالم به در برد. عایشه به کسی که مژده سلامت او را در این نبرد داد، ۱۰/۰۰۰
درهم مژدگانی پرداخت.
ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد
و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول
عفو امام علی علیهالسّلام قرار گرفت.
او پس از کناره گیری از طرفین درگیر در
صفین، به دعوت معاویه، در جمع کناره گیران از امام علی برای نظارت بر
حکمیت به
دومة الجندل رفت.
وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت عبدالله بن عمر، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.
لذا او قطعا مسبب اصلى جنگ جمل است، البته به گفته معاویه، علت اصلى ایجاد جنگ، طرفدارى از عثمان نبود؛ بلکه علت، دشمنى و
کینه حضرت على علیه السلام بود!
در دوران بنی امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی
امام حسن و
امام حسین علیهما السلام درگیری و برخوردی میان
ابن زبیر وآن دو رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه دیرینهای که از آن دو به دل داشت، مدارا ورزید و رفتارش تابع اوضاع روز بود. در مواردی نیز میتوان به تلاش وی برای امتیازگیری از معاویه با تهدید به جانبداری از اهل بیت برخورد. از جمله این موارد، اعلان آمادگی وی برای یاری امام حسین علیهالسّلام در برابر امویان، برای وفاداری به
حلف الفضول و همچنین سخنرانی او بر ضد امویان بعد از
شهادت امام حسین (ع) است؛ که زمینه بیعت و خلافتش را فراهم نماید.
بود.
ازدواج او با ام الحسن
و ازدواج پسر برادرش عمرو بن منذر با ام سلمه
دختران امام حسن علیهالسّلام
و ازدواج برادرش مصعب با
سکینه دختر امام حسین علیهالسّلام نشانی دیگر از سیاست بازیهای او و خاندانش در روابط با اهل بیت علیهمالسّلام است.
یکی از نکاتی که در کتب
اهل سنت، راجع به
تولد عبد الله بن زبیر، جلب توجه مىکند، تولد او از
متعه است! این نکته، در مقابل
وهابیون که متعه را دقیقا
زنا و ناشى از
بیغیرتی مىدانند، نکته جالب توجهى است که
ازدواج زبیر، با اسماء دختر خلیفه اول، از متعه بوده و
عبد الله بن زبیر نیز ثمره همین ازدواج بوده است! و حتی طبق این مدارک او نخستین فرزندى است که بعد از
اسلام از ازدواج موقت به دنیا آمد! ابو جعفر طحاوى، دانشمند نامدار اهل سنت در کتاب
شرح معانی الآثار مىنویسد: «حدثنا صَالِحُ بن
عبد الرحمن قال ثنا سَعِیدُ بن مَنْصُورٍ قال ثنا هِشَامٌ قال أخبرنا أبو بِشْرٍ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ قال سَمِعْت
عَبْدَ اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ یَخْطُبُ وهو یُعَرِّضُ بِابْنِ عَبَّاسٍ یَعِیبُ علیه قَوْلَهُ فی الْمُتْعَةِ فقال بن عَبَّاسٍ یَسْأَلُ أُمَّهُ إنْ کان صَادِقًا فَسَأَلَهَا فقالت صَدَقَ بن عَبَّاسٍ قد کان ذلک فقال بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما لو شِئْت لَسَمَّیْت رِجَالًا من قُرَیْشٍ وُلِدُوا فیها» از عبدالله بن زبیر شنیدم که سخنرانى مىکرد و به
ابن عباس کنایه مىزد، و بر نظر او در مورد متعه،
عیب مىگرفت.
ابن عباس گفت: اگر راست مىگوید از مادرش بپرسد!!!
او نیز از مادرش پرسید؛ مادرش (اسماء دختر ابوبکر) گفت:
ابن عباس راست مىگوید، چنین است!
ابن عباس نیز گفت: اگر بخواهم، نام مردانى از قریش را مىبرم که همگى از متعه به دنیا آمدهاند
این روایت از نظر سندى اشکالى ندارد و طبق مبناى بزرگان
علم رجال اهل سنت، معتبر است.
در روایت دیگر چنین آمده است: «و أول مجمر سطع فی المتعة مجمر آل الزبیر...»
اولین که آتشدانى که براى ازدواج متعه در آن عود ریخته شد (یعنى اولین جشن ازدواج از متعه) آتشدان آل زبیر بود!
ممکن است که کسى اشکال کند که منظور از متعه در این روایات، متعة النساء و ازدواج موقت نیست، بلکه منظور از آن «
متعة الحج» است، در پاسخ به این مسأله روایات فراوانى وجود داد که ما به یک روایت با سند معتبر اکتفا مىکنیم: «أخبرنا محمود بن غیلان المروزی قال ثنا أبو داود قال ثنا شعبة عن مسلم القری قال دخلنا على أسماء
ابنة أبی بکر فسألناها عن متعة النساء فقالت فعلناها على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم»مسلم قرى مىگوید به نزد اسماء دختر ابوبکر (مادر
عبد الله بن زبیر) رفتیم و از او راجع به متعه نساء پرسیدیم، در پاسخ گفت: در زمان رسول خدا (ص) این کار را انجام دادیم!!ا
این روایت نشان مىدهد که دختر بزرگ ابوبکر، از کسانى بوده است که به ا
زدواج موقت اعتقاد داشته و خود او عملا نیز آن را انجام داده است.
سند این روایت نیز طبق مبناى اهل سنت، کاملا معتبر است.
ابن زبیر را مردی
شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا
و درعین حال بخیل، بدخلق و
حسود معرفی کردهاند.
بدخلقی
ابن زبیر باعث دخالت در روابط
زناشویی پدر و مادرش به سبب
تعصب به
مادر و سرانجام جدایی آنان شد.
بخل شدید
ابن زبیر
ضرب المثل بود
و اعتراض کسانی مانند
ابن عباس و
ابن عمر را ضد وی بر انگیخت.
معاویه سالها پیش تر خطر
حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.
تنگ چشمی او به اندازهای بود که در موارد فراوان برادرش
مصعب بن زبیر برای جبران آن تلاش میکرد و در برابر، عبدالله، مصعب را برای دست و دل بازی توبیخ میکرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.
او مردم بادیه نشین را که به یاری اش آمده بودند، افرادی بی ارزش خواند که در زمانه
عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.
یکى از نکاتى که
عبد الله بن عباس، صحابى مشهور و حبر الامة راجع به
عبد الله بن زبیر مطرح کرده است، بخل او است،
البته با این کنایه که اگر بخیل، به خاطر بخلش به دیگران کمک نکند، مومن نیست؛ و نتیجه این سخن، آن است که
عبد الله بن زبیر مومن نیست !«أخبرنا أبو الحسین بن بشران العدل ببغداد أنبأ أبو جعفر محمد بن عمرو ثنا أحمد بن الولید الفحام ثنا أبو أحمد الزبیری ح وأخبرنا أبو الحسین بن بشران أنبأ أبو الحسن علی بن محمد المصری ثنا بن
أبی مریم ثنا الفریابی قالا ثنا سفیان عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن
عبد الله بن المساور قال سمعت بن عباس رضی الله عنه وهو یبخل بن الزبیر یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس المؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه »
مسئله بخل او در کتاب تاریخ مدینه دمشق به چندین سند آمده است:
۱.«اخبرتنا أم البهاء فاطمة بنت محمد قالت أنا إبراهیم بن منصور أنا أبوبکر بن المقرئ أنا أبویعلى نا زهیر نا وکیع عن سفیان عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن عبدالله بن مساور قال سمعت
ابن عباس یبخل
ابن الزبیر وقال رسول الله صلى الله علیه و سلم لیس المومن المؤمن الذی یبیت وجاره طاوی»
۲. «أخبرنا أبو القاسم الحسین بن علی بن الحسین بن علی بن الحسین الزهری وأبوالفتح
المختار بن
عبد الحمید بن المنتصر الادیب وأبوالمحاسن اسعد بن علی بن الموفق قالوا أنا أبو الحسن
عبد الرحمن بن محمد بن المظفر أنا عبدالله بن أحمد بن حمویة أنا إبراهیم بن خزیم نا
عبد بن حمید أنا
عبد الرزاق أنا الثوری عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن عبدالله بن مساور قال سمعت
ابن عباس ذکر
ابن الزبیر فبخله ثم قال سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس بالمؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه»
۳. «أخبرنا أبوغالب أحمد وأبوعبدالله یحیى
ابنا الحسن قالا أنا أبوالحسین بن الآبنوسی أنا عثمان بن عمرو بن محمد بن المنتاب نا یحیى بن محمد بن صاعد نا الحسین بن الحسن أنا مؤمل نا سفیان عن
عبد الملک بن
أبی بشیر وکان تاجرا بالمدینة وکان مرضیا عن عبدالله بن مساور قال سمعت
ابن عباس یعاتب
ابن الزبیر فی البخل ویقول قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لیس المؤمن الذی یبیت شبعان وجاره إلى جنبه جائع»
۴. «أخبرنا أبوالقتس
عبد الصمد بن محمد بن عبدالله بن مندویة أنا أبو الحسن علی بن محمد بن أحمد الحسنأباذی أنا أبو الحسن محمد بن عمر بن عیسى بن یحیى الحطرانی البلدی أنا أبوعبدالله محمد بن العباس بن یونس الخیاط بالموصل نا محمد بن أحمد بن
أبی المثنى نا قبیصة بن عقبة عن سفیان عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن عبدالله بن
أبی المساور قال سمعت
ابن عباس یقول وهو یبخل
ابن الزبیر»
۵. «وأخبرناأبو الحسن السلمی أنا أبوالحسین بن
أبی الحدید أنا أبوبکر محمد بن أحمد بن
أبی الحدید أنا أبوعلی الحسن بن علی الامام الطبرانی أنا سعید بن عبدوس بن
أبی زیدون أنا محمد بن یوسف نا سفیان عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن عبدالله بن
أبی المساور قال سمعت
ابن عباس یبخل
ابن الزبیر ویقول قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم لیس المؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه »
۶. «أخبرناأبومنصور
عبد الرحمن بن محمد الشیبانی نا أبوبکر أحمد بن علی الخطیب أنا محمد بن الحسین القطان أنا محمد بن عبدالله بن أحمد بن عتاب نا یحیى بن
أبی طالب نا أبوأحمد الزبیری نا سفیان الثوری عن
عبد الملک بن
أبی بشیر عن عبدالله بن المساور وفی اصل القطان بن
أبی المساور قال سمعت
ابن عباس وهو یبخل
ابن الزبیر یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس المؤمن بالذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه»
۷. «... أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی أنا أبوالحسین بن النقور أنا عیسى بن علی أنا عبدالله بن محمد نا أبوسعید عیسى بن سألم الشاشی نا عبیدالله بن عمرو عن لیث بن
أبی سلیم قال کان
ابن عباس یکثر ان یعنف
ابن الزبیر بالبخل قال فلقیه یوما فعیره فقال له
ابن الزبیر ما اکثر ما تعیرنی یا ان عباس قال ان افعل فانی سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول ان المؤمن لا یشبع وجاره وابن عمه جائع»
۸. «أخبرنا أبوالفرج سعید بن
أبی الرجاء بن
أبی منصور أنا أبوالفتح منصور بن الحسین بن علی بن القاسم بن رواد الکاتب وأبوطاهر أحمد بن محمود قالا أنا أبوبکر بن المقرئ نا أبوأحمد اسرائیل بن محمد بن اسرائیل بن عبدالله بن عیسى بن یونس بن عمرو هو أبوإسحاق السبیعی بحصن منصور حدثنی عمی علی بن اسرائیل حدثنی خالی أحمد بن عمرو عن أبیه عمرو عن أبیه عیسى عن أبیه عن
أبی إسحاق قال حججت مع
أبی هریرة ورافع بن خدیج فنزلوا على عبدالله بن الزبیر فذبح لهم شاة وکان یبخل»
بر اساس منابع نخستین کسی که در
اسلام شهادت دروغ داد عبدالله
ابن ربیر است؛ در
مسند احمد،
سنن ترمذی و
سنن ابن ماجة آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند «شهادت دروغ، با
شرک به خداوند با هم برابر هستند!»:«حدثنا
عبد اللَّهِ حدثنی
أبی ثنا مَرْوَانُ الفزاری ثنا سُفْیَانُ بن زِیَادٍ عن فَاتِکِ بن فَضَالَةَ عن ایمن بن خُرَیْمٍ قال قام رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَطِیباً فقال یا أَیُّهَا الناس عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ اشراکا بِاللَّهِ ثَلاَثاً ثُمَّ قال اجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»رسول خدا (ص) فرمودند: شهادت دروغ، با شرک به خدا برابر است! سپس به این
آیه استدلال کردند که «اجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»
همچنین بخارى در صحیح خویش روایت مىکند که بزرگترین کبائر، شهادت دروغ است:« ألا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ قُلْنَا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ قال الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وکان مُتَّکِئًا فَجَلَسَ فقال ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ فما زَالَ یَقُولُهَا حتى قلت لَا یَسْکُتُ»رسول خدا (ص) فرمودند: آیا شما را از بزرگترین کبائر با خبر نکنم ؟ سه بار چنین فرمودند!گفتند: آرى اى رسول خدا! آن حضرت فرمودند: شرک به خدا و
عاق والدین؛ رسول خدا (ص) تا اینجا تکیه داده بودند، سپس نشسته و فرمودند: آگاه باشید؛ و کلام دروغ و شهادت دروغ! و کلام دروغ و شهادت دروغ! و آن قدر این دو را تکرار کردند که ما گمان کردیم دیگر سکوت نخواهد فرمود!
با این حال به گفته علماى اهل سنت، در لشکرکشی اصحاب جمل به
بصره، سگان سرزمین حواب به عایشه پارس کردند و او به یاد
حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگهای حواب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام،
ابن زبیر ۵۰ تن از بنی عامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه
شهادت دهند که آن ناحیه حواب نیست.
این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.
به همین دلیل، علماى اهل سنت او را اولین کسى مىدانند که شهادت دروغ را در اسلام، ایجاد کرد!
ابن زبیر بر پایه گفته خود، از اهل بیت
کینهای ۴۰ ساله داشت.
این کینه در خطابههای
ابن زبیر بر ضد
امام علی علیهالسّلام و پیروانش و نیز در ناسزاگویی او به امام علی
و ضمن ملاقاتش با
ابراهیم فرزند مالک اشتر که همراه
مصعب نزد او آمده بود،
آشکاراست. در حالیکه از یک طرف علماى اهل سنت، از امیرمومنان على علیه السلام روایت نقل کردهاند که آن حضرت فرمود هرکس من را دشمن بدارد
منافق است: « قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلى الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ»از على روایت است که فرمود: قسم به کسى که دانه را شکافت و موجودات را آفرید رسول خدا به من فرمود: که جز
مومن من را دوست ندارد و جز منافق با من دشمنى نمىکند!
همچنین در منابع روایی اهل سنت روایتی آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: والذی نفسی بیده لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار
قسم به کسى که جانم در دست او است، هیچکس با ما اهل بیت دشمنى نمىکند مگر آنکه خدا او را وارد
جهنم خواهد کرد.
از طرف دیگر علماى اهل سنت، روایات متعددى دارند که ثابت مىکند
عبد الله بن زبیر با امیرمومنان على علیه السلام و اهل بیت رسول خدا (ص) دشمنى داشته است:
۱. «...ولولا بغض علی بن
أبی طالب لجررت برجلی عثمان مع الضبع قال لقد فعلتها أنا قد اعطیناک عهدا فنحن وافون لک به ما عشت فاذا مت فسیعلم من بعدک»
معاویه به
مدینه آمد و مدتى در آنجا ماند، مردم زیادى جمع شده و از او خواستههاى خود را مىخواستند .به همین دلیل روزى به یکى از غلامان خود گفت: وقتى موقع
نماز عصر شد، مرکب من را آماده کن.او نیز چنین کرد.معاویه سوار شده و به سوى
شام به راه افتاد! و بعد از آن به کاروان بارها و مردم ندا دادند که راه بیفتند.گروهى به سرعت به دنبال معاویه به راه افتادند و
عبد الله بن زبیر جزو اولین کسانى بود که به معاویه رسید .شب هنگام که معاویه خواب بود،
عبد الله بن زبیر در کنار او حرکت کرد.معاویه ترسید و گفت: چه کسى هستى ؟گفت
عبد الله بن زبیر! آگاه باش که اگر مىخواستم تو را بکشم، مىکشتم (نگران نباش؟)معاویه گفت: تو در این حد نیستى! تو نمى توانى
پادشاهان را بکشى! هر پرندهاى
شکار خودش را دارد!
عبد الله بن زبیر گفت: قسم به خدا من زیر پرچم پدرم به جنگ على (ع) رفتم! و تو مىدانى على کیست!معاویه گفت: اگر چنین بود (و واقعا على به جنگ آمده بود) شما را با
دست چپ خود مىکشت (
کنایه از اینکه حتی نیاز نبود
دست راست خودش را استفاده کند) .
عبد الله بن زبیر گفت: جنگ جمل، براى یارى عثمان بود، اما بعد از آن پاداشى براى این کار داده نشد!معاویه گفت: قسم به خدا تو نمىخواستى عثمان را یارى کنى! و اگر دشمنى با على بن
ابىطالب نبود، تو همراه درندگان، دو پاى عثمان را روى زمین مىکشیدى!
عبد الله گفت: این بلایى است که من به سر خود آوردم! ما با تو پیمانى بستیم که تا تو زنده باشى به آن
وفا خواهیم کرد، وقتى مردى کسى که بعد از تو است، خواهد دانست (که ما که هستیم)
۲. «وتحامل
عبد الله بن الزبیر على بنی هاشم تحاملا شدیدا وأظهر لهم العداوة والبغضاء»
عبد الله بن زبیر به
بنیهاشم کینه مىورزید! و دشمنى و کینه با آنها را علنى کرد!
۳. «فقال: والله لئن کنت لی ولأهل بیتی مبغضاً، لقد کتمت بغضک وبغض أهل أبیک مذ أربعون سنة.»(
عبد الله بن زبیر) گفت: اگر تو (
عبد الله بن عباس) من و خانوادهام را دشمن داشتى، من بعض تو و خاندان پدرت را ۴۰ سال پنهان کردم!
۴. «وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن
عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام
ابن الزبیر ... وأظهر سوء الرأی فی بنی هاشم»محمد بن منتشر مىگوید در
زمان عبد الله بن زبیر در
مکه بودم ... او بدبینى نسبت به بنىهاشم را آشکار ساخت!
۵. «فقال
ابن الزبیر: إنی لأکتم بغضکم أهْلَ هذا البیت منذ أربعین سنة،»
عبد الله بن زبیر گفت: من
بغض شما اهل بیت را ۴۰ سال است پنهان کردهام!
۶. «وکان
عبد الله بن الزبیر یبغض علیاً علیه السلام؛ وینتقصه وینال من عرضه»
عبد الله بن زبیر، دشمن على علیه السلام بود و از حضرت بدگویى مىکرد و به خاندان حضرت دشنام مىداد!
۷. دشمنی او با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه نماز جمعه، حتی از درود فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) خودداری کند تا مبادا اهل بیت، به آن افتخار کنند.
یکى از کارهایى که در روایات، از آن مذمت فراوان شده است، ترک درود بر
رسول خدا (ص) است! اما
عبد الله بن زبیر، درود بر رسول خدا (ص) و
صلوات را ترک می کند بدلیل بغضی که از اهل بیت داشته است!نسائى مولف یکى از صحاح سته مىگوید: «أخبرنا أحمد بن
عبد الله بن علی بن سوید بن منجوف قال حدثنا أبو داود عن یزید بن إبراهیم عن
أبی الزبیر عن جابر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ما جلس قوم مجلسا فتفرقوا عن غیر صلاة على النبی صلى الله علیه وسلم إلا تفرقوا انتن من ریح الجیفة.»هیچ گروهى نیستند که در جایى بنشینند و بدون درود بر رسول خدا (ص) بر خیزند مگر آنکه موقع بیرون رفتن، بوى آنها از بوى مردار بدتر است!
با این همه مىبینیم که به اقرار علماى اهل سنت،
عبد الله بن زبیر، به خاطر دشمنى با اهل بیت رسول خدا (ص) درود بر آن حضرت را ترک کرده است!
بلاذرى در چند موضع این مطلب را بیان مىکند:
۱. «فقال
ابن عباس (
لعبد الله بن الزبیر)... بغضی والله ضرک واثمک إذ دعاک إلى ترک الصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم فی خطبک ...»
ابن عباس به
عبد الله بن زبیر گفت: قسم به خدا دشمنى با من به تو ضرر زد و تو را گناهکار کرد، زیرا تو را وادار کرد که درود بر رسول خدا (ص) را در خطبههایت ترک کنى!
۲. «وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن
عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام
ابن الزبیر ... وأظهر سوء الرأی فی بنی هاشم، وترک ذکر النبی صلى الله علیه وسلم من أجلهم»
ابن منتشر مىگوید در زمان
عبد الله بن زبیر به مکه رفتم .... او بدبینى خود را نسبت به
بنیهاشم آشکار کرد، و درود بر رسول خدا (ص) را به خاطر آنها ترک کرد!
۳. «وحدثنی هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبیری عن الزهری أنه قال: کان من أعظم ما أنکر على
عبد الله بن الزبیر ترکه ذکر رسول الله صلى الله علیه وسلم فی خطبته.»زهرى گفت: یکى از بزرگرترین اشکالاتى که بر
عبد الله بن زبیر مىگرفتند این بود که یاد رسول خدا (ص) را در
خطبه خویش ترک کرد!
۴. «و تحامل
عبد الله بن الزبیر على بنی هاشم...حتى بلغ ذلک منه أن ترک الصلاة على محمد فی خطبته فقیل له لم ترکت الصلاة على النبی.»
عبد الله بن زبیر به بنىهاشم کیه مىورزید!... به حدى که درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه ترک کرد! به او گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترک کردی؟!
۵. «فقیل له لم ترکت الصلاة على النبی فقال إن له أهل سوء یشرئبون لذکره ویرفعون رؤوسهم إذا سمعوا به»به
عبد الله بن زبیر گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترک کردى ؟ گفت زیرا رسول خدا (ص) خاندان بدى دارد، که وقتى نام او برده شود، گردنکشى مىکنند و وقتى نام او را مىشنوند سر خود را بالا مىگیرند!
۶. بلاذری در چند مورد چنین مضامینی را گزارش نموده است؛ «فقال
ابن عباس (لابن الزبیر) ...فإذا عوتبت على ذلک قلت إن له أهیل سوء، فإذا صلیت علیه تطاولت أعناقهم وسمت رؤوسهم»
ابن عباس به
عبد الله بن زبیر گفت: ... وقتى تو را به خاطر ترک درود بر رسول خدا (ص) مورد عتاب قرار دادند، گفتى: رسول خدا خاندان بدى دارد که وقتى بر رسول خدا (ص) درود فرستاده شود، گردن مىکشند و سر خود را بالا مىگیرند!
«وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن
عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام
ابن الزبیر ... وقال: إن له أهیل سوءٍ فإن ذکر مدوا أعناقهم لذکره،»محمد بن منتشر مىگوید: در زمان
عبد الله بن زبیر در مکه بودم ... او گفت: رسول خدا (ص) خاندان بدى دارد که با یاد شدن رسول خدا (ص) گردنکشى مىکنند!
«وحدثنی هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبیری عن الزهری أنه قال: کان من أعظم ما أنکر على
عبد الله بن الزبیر ... وقوله حین کلم فی ذلک: إن له أهیل سوء إذا ذکر استطالوا ومدوا أعناقهم لذکره.»از بزرگترین چیزهایى که بر
عبد الله بن زبیر اشکال گرفته شود ... این بود که وقتى به او گفتند چرا یاد رسول خدا (ص) را ترک کردى، گفت: او خاندان بدى دارد که وقتى یاد مىشود خود را بالا مىگیرند و با یاد شدن رسول خدا (ص) گردنکشى مىکنند!
این برخورد
ابن زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان
اهل سنت مانند شیخ ابوالقاسم بلخی روایت او را به سبب دشمنی اش با امام علی علیهالسّلام معتبر ندانند.
یکى از نکاتى که در
روایات اهل سنت، راجع به
عبد الله بن زبیر جلب توجه مىکند، این است که امیرمومنان على علیه الصلاة والسلام، او را «
ابن سوء» مىدانند!
طبری این روایت را با سند معتبر نقل مىکند که حضرت فرمودند: «ما حدثنیه أحمد بن زهیر قال حدثنا
أبی أبو خیثمة قال حدثنا وهب بن جریر بن حازم قال سمعت
أبی قال سمعت یونس بن یزید الأیلی عن الزهری فی قصة ذکرها من خبر علی وطلحة والزبیر وعائشة فی مسیرهم الذی نحن فی ذکره فی هذا الموضع قال ... لما وقف علی وأصحاب الجمل؛ خرج علی على فرسه فدعا الزبیر فتواقفا فقال له علی: ما جاء بک ؟ قال: جاء بی أنی لا أراک لهذا الأمر أهلاً ولا أولى به منا. فقال علی: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد کنا نعدک من بنی
عبد المطلب حتى نشأ
ابنک ابن السوء ففرق بیننا وبینک ...»
وقتى على و اصحاب جمل ایستادند على سوار بر
اسب شده و زبیر را خواست، وقتى هر دو به هم نزدیک شدند، على به او گفت: چه چیزى تو را به اینجا آورد ؟ گفت:من به این علت به اینجا آمدم که تو را شایسته این کار نمىدانم و تو را از خود اولاى به
خلافت نمىدانم!حضرت فرمودند: آیا بعد از
مرگ عثمان من شایستگى خلافت ندارم ؟ ما تو را از
بنی عبد المطلب مىدانستیم، تا اینکه پسر تو، پسر ناشایست تو بزرگ شد، و بین ما و تو فاصله انداخت .
البته شبیه همین مضمون در
نهج البلاغه نیز آمده است، که امیرمومنان على علیه السلام فرمودند: «وَ قَالَ ( علیه السلام ) مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ
ابْنُهُ الْمَشْئُومُ
عَبْدُ اللَّه.»
زبیر مردى از ما بود تا اینکه
پسر شوم او،
عبد الله رشد کرد!
امام علی در گزارشی او را لعنت می کند: «وقال على لابنیه: کیف قتل أمیر المؤمنین وأنتما على الباب ورفع یده فلطم الحسن وضرب صدر الحسین وشتم محمد بن طلحة، ولعن
عبد الله بن الزبیر... وهذا حدیث کثیر التخلیط منکر الإسناد لا یعرف صاحبه الذی رواه عن
ابن أبی ذئب وأما
ابن أبی ذئب ومن فوقه فأقویاء»على به دو پسرش گفت: چطور امیرالمومنین کشته شد در حالى که شما در کنار در بودید ؟! سپس دست خویش را بالا برد و به
صورت حسن سیلى زد و به
سینه حسین ضربه زد! و به محمد بن طلحه دشنام داد و
عبد الله بن زبیر را لعنت کرد ...
همچنین
امام حسن علیه السلام او را نادان مىدانند «سفیه لم یجد مسافها»نادانى است که نادان دیگرى پیدا نکرده که با او همراهى کند! این را حسن بن على (علیهما السلام)در مورد عمرو و
عبد الله بن زبیر گفته است!
رسول خدا (ص) به سند صحیح راجع به فردی که حرمت کعبه را می شکند و خونش هدر می رود، روایتى دارند که جز بر
عبد الله بن زبیر تطبیق نمىکند؛ ایشان فرمودند شخصى به نام
عبد الله، از جنگجویان قریش، در مکه الحاد مىکند! احترام مکه را زیر پا مىگذارد و در مکه خون او
حلال شمرده مىشود! و چند تن از
صحابه نیز این روایت را بر
عبد الله بن زبیر تطبیق کرده بودند! احمد بن حنبل در مسند خویش چنین روایت مىکند که: «حدثنا
عبد اللَّهِ حدثنی
أبی ثنا إِسْمَاعِیلُ بن
أَبَانَ الوَرَّاقُ ثنا یَعْقُوبُ عن جَعْفَرِ بن
أبی الْمُغِیرَةِ عَنِ بن أَبْزَى عن عُثْمَانَ بن عَفَّانَ قال قال له
عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ حین حُصِرَ ان عندی نَجَائِبَ قد أَعْدَدْتُهَا لک فَهَلْ لک ان تَحَوَّلَ إلى مَکَّةَ فَیَأْتِیَکَ من أَرَادَ أَنْ یَأْتِیَکَ قال لاَ إنی سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول یُلْحِدُ بِمَکَّةَ کَبْشٌ من قُرَیْشٍ اسْمُهُ
عبد اللَّهِ علیه مِثْلُ نِصْفِ أَوْزَارِ الناس.»
وقتى که عثمان محاصره شده بود،
عبد الله بن زبیر به او گفت: من چند
اسب تندرو دارم که آنها را براى تو آماده کردهام! آیا نمىخواهى به مکه بروى و کسانى که مىخواهند با تو باشند، به نزد تو بیایند ؟عثمان گفت: خیر! من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: قوچى در مکه الحاد مىکند که اسم او
عبد الله است و بر او نصف
عذاب مردم است!
این روایت به خوبى نشان مىدهد که عثمان چنین برداشت کرده است که مقصود روایت، از کسى که باعث الحاد در مکه مىشود
عبد الله بن زبیر است!
در تطبیق این روایت
امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: اعلام
حکومت در مکه، موجب حرمت شکنی برای حرم خواهد شد! و مصداق قوچی که در مکه الحاد میکند!«قال أبو مخنف قال أبو جناب یحیى بن
أبی حیة عن عدی بن حرملة الأسدی عن عبدالله بن سلیم والمذری بن المشمعل الأسدیین قالا خرجنا حاجین من الکوفة حتى قدمنا مکة فدخلنا یوم الترویة فإذا نحن بالحسین وعبدالله بن الزبیر قائمین عند ارتفاع الضحى فیما بین الحجر والباب قالا فتقربنا منهما فسمعنا
ابن الزبیر وهو یقول للحسین إن شئت أن تقیم أقمت فولیت هذا الأمر فآزرناک وساعدناک ونصحنا لک وبایعناک فقال له الحسین إن
أبی حدثنی أن بها کبشا یستحل حرمتها فما أحب أن أکون أنا ذلک الکبش»
عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشعل گفتهاند از کوفه براى حج رفتیم،
روز ترویه به مکه رسیدیم حسین و
عبد الله بن زبیر را دیدیم که بعد از روشن شدن روز، بین حجر و باب ایستادهاند، به آنها نزدیک شدیم و شنیدیم که
عبد الله بن زبیر به حسین (علیه السلام) مىگوید: اگر مىخواهى در مکه بمان و این کار (خلافت) را به عهده بگیر، ما نیز تو را کمک کرده و یارى کرده و خیرخواه تو خواهیم بود و با تو
بیعت خواهیم کرد .حسین به او گفت: پدرم به من خبر داد که در مکه قوچى است که حرمت مکه را خواهد شکست! من دوست ندارم که آن قوچ باشم!
عبد الله بن عمرو بن العاص و
عبد الله بن عمر بن الخطاب نیز
عبد الله بن زبیر را مصداق این روایت می داند؛ «عن
عبد الله بن عمرو سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یلحد بمکة رجل من قریش یقال له
عبد الله علیه نصف عذاب العالم فوالله لا أکونه فتحول منها وسکن الطائف قلت محمد هو المصیصی لین واحتج به أبو داود والنسائی»
عبد الله بن عمرو گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمودند مردى از قریش که به او عبدالله مىگویند در مکه الحاد مىکند که نصف عذاب عالم بر او است، و قسم به خدا من او نخواهم بود، به همین دلیل از مکه بیرون رفت و در طائف ساکن شد!
« أتى
عبد الله بن عمرو
عبد الله بن الزبیر فقال إیاک والإلحاد فی حرم الله فأشهد لسمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یحلها وتحل به رجل من قریش لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلین لوزنتها قال فانظر یا
ابن عمرو لا تکونه»
عبد الله بن عمرو بن العاص به نزد
عبد الله بن زبیر آمد و گفت مراقب باش که در حرم خدا الحاد نکنى، بدرستیکه از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: یکى از
قریش، حرمت مکه را مىشکند و در مکه
خون او حلال مىشود که اگر گناهان او با
گناه ثقلین مقایسه شود، برابر است، مراقب باش اى
ابن عمر که تو نباشى!
از دیگر فرمایشات نبی مکرم
اسلام درباره
ابن زبیر این است: «ویل للناس منک وویل لک من الناس: واى بر مردم از دست تو».
منابع
اهل سنت درباره این ماجرا چنین نوشته اند: رسول خدا (ص) روزى
حجامت کرده بودند، و به
عبد الله بن زبیر گفتند خون را در جایى بریز که کسى نبیند، اما به جاى این کار
عبد الله بن زبیر، خون رسول خدا (ص) را نوشید! رسول خدا (ص) وقتى متوجه این کار شدند، به او گفتند: واى بر مردم از دست تو! این روایت، براى کسانى که
تبرک را منکر مىشوند، و خون رسول خدا (ص) را
نجس مىدانند، غیر قابل توجیه است! در اخبار آمده است، روزى
عبد الله بن زبیر به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالىکه آن حضرت مشغول حجامت بودند، وقتى که حجامت تمام شد، به
عبد الله فرمودند برو و این خون را جایى بریز که کسى نبیند، وقتى که از نزد رسول خدا (ص) بیرون رفت، خون را نوشید! پیغمبر (ص) به او فرمودند: اى
عبد الله! چه کردى ؟ گفت: آن را در پنهانترین جا از مردم گذاشتم! آن حضرت فرمودند: نکند آن را نوشیدهاى ؟ گفت: آری! آن حضرت فرمودند: چرا خون را نوشیدی؟ واى بر مردم از دست تو! و واى بر تو از دست مردم!
ابن عساکر دمشقى در کتاب
تاریخ مدینة دمشق مىنویسد: «...عن سلمان الفارسی قال لیحرقن هذا البیت على یدی رجل من آل الزبیر»
سلمان فارسی گفت: قطعا این خانه (کعبه) به دست یکى از آل زبیر به آتش کشیده خواهد شد!
به
احتمال بسیار، با توجه به نقش زبیریان در سیره نگاری و گردآوری متون تاریخی و روایی، ایشان گزارشهایی برای
تطهیر و بزرگ نمایی شخصیت
ابن زبیر
جعل کردهاند؛ همچون این نمونهها:
۱. وی به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن میگفت
؛
۲. نخستین
طواف او در
قنداقه با
دست ابوبکر بود
؛
۳. نخستین واژهای که درکودکی بر زبان آورد،
شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار میکرد.
؛
۴.
زنان جنی را در طواف دید و آنان را فراری داد
؛
۵. با
مردان جنی همسخن شد و از آنان نمیترسید
؛
۶. کنار
حجرالاسود برای دستیابی به
حکومت حجاز و خلافت،
دعا نمود و خواسته اش برآورده شد.
۷. دستهای از گزارشها حاکیاند که او به
عبادتهایی رو میآورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند
؛ همچون: آن گاه که
سیل در مسجدالحرام مانع طواف مردم شده بود،
وی شناکنان کعبه را طواف کرد
؛ سجده اش چنان طولانی میشد که پرندگان بر پشت او مینشستند
؛ هفت یا ۱۵
روز پیاپی بدون
افطار روزه میگرفت
؛ هر
شب به گونهای خاص
عبادت میکرد: شبی را تا
صبح میایستاد، شبی تا صبح
رکوع میکرد و شبی را تا صبح به
سجده میگذراند
؛ درمیان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سورههای طولانی مانند
بقره ،
آل عمران ،
نساء و
مائده را خواندند، او از رکوع برنیامد.
گزارشهایی در دست است که
عبادتهای شگفت آور وی در دوران پایانی زندگی اش باعث شده برخی مانند
ابن عباس
این
عبادتها را نوعی
ریاکاری برای کسب مقبولیت بدانند.
معاویه از جاه طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش
یزید سخت هشدار داد
؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با
تهدید و
تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.
وی در زمان معاویه در حمله به
قسطنطنیه به سال ۵۰ق.
با او همکاری کرد. بر اساس نقل منابع تاریخی
ابن زبیر شب هنگام که معاویه خواب بود، در کنار او حرکت کرد.معاویه ترسید و گفت: چه کسى هستى ؟گفت
عبد الله بن زبیر! آگاه باش که اگر مىخواستم تو را بکشم، مىکشتم (نگران نباش؟)معاویه گفت: تو در این حد نیستى! تو نمى توانى
پادشاهان را بکشى! هر پرندهاى
شکار خودش را دارد...
ابن زبیر در نهایت چنین می گوید: ما با تو پیمانى بستیم که تا تو زنده باشى به آن
وفا خواهیم کرد، وقتى مردى کسى که بعد از تو است، خواهد دانست (که ما که هستیم)
یزید به توصیه پدرش معاویه پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان بیعت و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به مکه پناه ببرد.
ابن زبیر در مکه در جماعت بنی امیه شرکت نمیکرد و در کنار
کعبه نماز میگزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت میکرد و خود را عائذ البیت
(پناهنده به خانه خدا) میخواند.
گویا وی این
لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از پیامبر، به کعبه پناه میبرد و دشمنان او در
بیابان بیداء، میان مکه و مدینه، در
زمین فرومی روند. به اعتقاد برخی، این شخص
امام زمان علیهالسّلام است.
با حضور
امام حسین علیهالسّلام در مکه،
ابن زبیر که مجالی برای دعوت به خود نمیدید، ایشان را به سفر به
عراق تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، گاه نیز آمادگی اش را برای همکاری با امام مطرح میکرد. امام حسین علیهالسّلام هنگام خروج از مکه، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) مستند دانست که ظهور فتنه گری را در مکه پیش بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه میشود.
امام نمیخواست با ماندن در مکه مصداق آن شخص باشد و درباره این رخداد به
ابن زبیر نیز هشدار داد.
روایت یاد شده را افراد دیگری مانند
ابن عباس،
ابن عمر ، عبدالله بن عمرو عاص و عثمان بن عفان خلیفه سوم نیز به عبدالله بن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.
ابن زبیر پس از رسیدن خبر
شهادت امام حسین علیهالسّلام ، خطابهای در رثای وی خواند و اهل
کوفه و عراق را نکوهش کرد و با
کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.
یزید بر
عبد الله
ابن زبیر که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نماینده اش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از
نقره،
از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.
از این رو، عمرو بن سعید،
حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری
ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر
ابن زبیر
که مادرش از بنی امیه
و خود داروغه و مامور رویارویی با طرفداران
ابن زبیر در مدینه بود،
داوطلبانه عهده دار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران
ابن زبیر از مناطق مختلف
حجاز به یاری او آمدند.
در نبردی کوتاه میان نیروهای
ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه ذی طوی
یا حجون،
لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران
ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به
اسارت نیروهای او در آمد.
رفتار
ابن زبیر در برخورد با برادرش، به رغم ادعای دینداری و
زهد، نارضایتی و سرزنش مردم مکه را در پی داشت
؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ در پشت
دار الندوه که به نام یکی از همراهان او «عارم» نام گرفت، محبوس کرد
و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.
بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را
قصاص کند.
در جریان این قصاصها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانههایی که به فرزند
عبدالرحمن بن عوف زده بود، جان داد
و عبدالله فرمان داد تا
جنازه او را به
دار بیاویزند
و پس از مدتی پیکرش را در
شعب جیف رها ساخت.
با بالا گرفتن کار هواداران
ابن زبیر در مدینه و بی توجهی آنان به نامه تهدیدآمیز یزید که ایشان را از مجازاتی بر حذر داشت که مانند داستان
عاد و
ثمود زبانزد شود،
یزید لشکری را برای سرکوب
ابن زبیر به حجاز گسیل داشت. او هنگام اعزام این سپاه که از طوایف مختلف شام تشکیل شده بود، سرودهای تهدیدآمیز برای
ابن زبیر فرستاد.
به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب
ابن زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و به فرماندهی عبدالله بن حنظله بر انصار و فرماندهی
ابن مطیع بر مهاجران که از طرف
ابن زبیر منصوب شده بودند،
در ۲۸ ذی حجه سال ۶۳ق. با لشکر شام به نبرد برخاستند.
فرمانده شامیان مسلم بن عقبه مری بود که پس از جنایت هایش در این حادثه «مسرف» نامیده شد.
او پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.
شامیان با قتل عام مردم و
صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه
حره را رقم زدند
و پس از
اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بندگی برای یزید، برای دستیابی به
ابن زبیر به سوی مکه آمدند.
مسلم در میانه راه جان داد و به فرمان یزید، حصین بن نمیر کندی فرماندهی آن سپاه را بر عهده گرفت.
لشکر شام،
مکه را از ۱۳
صفر سال ۶۴ق. محاصره کرد و تا ۴۰ روز پس از
مرگ یزید در ۱۴
ربیع الاول سال ۶۴ که شامیان از مرگش با خبر شدند، این محاصره را ادامه داد.
اردوگاه شامیان، حجون تا بئر میمون بود.
حجون قبرستان مکیان در کنار کوه محص بر بالای مکه بود که تا
کعبه حدود ۵/۲
کیلومتر فاصله داشت
و بئر میمون از چاههای دوران
جاهلیت میان
منا و باب معلاة در ابطح مکه بود.
یاران
ابن زبیر در مسجدالحرام مستقر گشتند.
شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود، مسلم بن عقبه، و با توجه به محیط جغرافیایی مکه و تمرکز جمعیت در مسجدالحرام،
از سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. بر کوههای مشرف بر مسجدالحرام از جمله
کوه احمر، پشت دار الندوه و
کوه ابوقبیس منجنیق نصب کردند
و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و شعله ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. مکیان برای پاسداری از کعبه و طواف کنندگان، سقفی از چوب ساج و پوست چرم گرداگرد کعبه و روی آن قرار دادند. سنگهای منجنیق با اصابت به کعبه آن را ویران کرد
و به آتش کشاند. آتش پردههای میان
رکن یمانی و
حجرالاسود و چوبهای
ساج بنای کعبه را سوزاند.
بر پایه گزارش یعقوبی،
ابن زبیر مانع خاموش کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.
زمان آتش سوزی را ۲۷ یا ۲۹ روز پیش از رسیدن خبر مرگ یزید دانستهاند.
برخی زمان آتش سوزی کعبه را روز
شنبه سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. نیز یاد کردهاند.
عدهای عامل سرایت ناخواسته آتش را یکی از لشکریان
ابن زبیر به نام مسلم بن
ابی خلیفه مذحجی میدانند.
برخی دیگر سرایت آتش به کعبه را کاملا تصادفی و بدون دخالت عامل انسانی دانستهاند.
؛ اما استقرار منجنیق شامیان بر کوه ابوقبیس برای کوبیدن کعبه
و رجزهای شامیان در این زمینه
گواه تصمیم پیشین آنان برای این کار است. این منجنیق یک بار با
صاعقه نابود
و دیگر بار برپا شد.
زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه هایشان شامیان را آتش زنان خانه خدا نامیدند.
شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند و اجازه خواستند تا کعبه را طواف کنند.
به رغم مخالفت عدهای از جمله
خوارج،
بر پایه فتوای مسور بن مخرمه،
ابن زبیر اجازه این کار را به آنان داد
؛ گر چه برخی گزارشها حکایت دارند که وی از ورود آنان به مکه جلوگیری کرد.
ابن زبیر در این جنگ، برادرانش منذر و ابوبکر
و عمو زادگانش حذافة بن عبدالرحمن بن عوام و مقداد بن اسود بن عوام را از دست داد
؛ هر چند گزارش شده که مرگ منذر با زمینه سازی
ابن زبیر و احتمالا برای جلوگیری از رقابت او بر سر قدرت بوده است.
ابن زبیر با توجه به پیوند نسبی اش با عایشه و
خدیجه، همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ،
سابقه پدرش در اسلام، نسبت خویشاوندی اش با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم،
عضویت پدرش در
شورای خلافت عمر
و نیز با این ادعا که عثمان با او درباره
خلافت پیمان بسته و همین باعث شده تا زبیر و طلحه پشت سر او
نماز بگزارند،
خود را برای خلافت شایسته تر از بنی امیه میدانست.
ابن زبیر به عنوان
فرزند بزرگ زبیر، پس از مرگ وی متولی
میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از ۵۰/۰۰۰/۰۰۰
درهم شد و با فروش بخشهایی از آن، بدهی او را که معادل۱/۲۰۰/۰۰۰درهم بود، پرداخت نمود و پس از این که چهار
سال در ایام
حج اعلان کرد که هرکه از پدرش طلبی دارد، به او مراجعه کند، باقیمانده ارثش را میان ورثه قسمت کرد
و بر پایه
وصیت پدرش، ثلث مالش را که افزون بر۱۷/۰۰۰/۰۰۰ درهم میشد، به نفع فرزندان خود در اختیار گرفت.
نمیتوان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بی تاثیر دانست.
گروهها و افراد گوناگون
ابن زبیر را با انگیزه دفاع از مسجدالحرام یاری کردند؛ از جمله دسته ای۲۰۰ نفره از حبشیان که
پادشاه وقت
حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود و در پرتاب زوبین مهارت داشتند
و نیز گروهی ۷۰ نفری از
خوارج که
ابن زبیر با روی گشاده از آنان استقبال کرد و بدون پرس و جوی دقیق درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛
اما پس از مرگ یزید که آنان خواستار اظهارنظر صریح
ابن زبیر درباره اعتقاداتشان از جمله در زمینه اشتباهات عثمان در دوران خلافتش شدند، او آنان را از خود راند. آنان نیز به سرکردگی نافع بن ازرق حنظلی
به بصره رفتند و با بهره گیری از اوضاع سیاسی آشفته، یاران خود را از زندان
ابن زیاد رهانیدند و دامنه فعالیت خود را در
اهواز گسترش دادند و تا پایان دوران حکومت زبیریان بر عراق، دشمنی خطرناک و قوی در برابر آنان بودند.
مختار بن ابی عبیده ثقفی نیز در حمله حصین بن نمیر به مکه، با
ابن زبیر همکاری کرد.
یکی از مهمترین عوامل به قدرت رسیدن
ابن زبیر فساد آشکار و خباثتهای ظاهری یزید بوده است؛
عبد الله با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبهای در مکه با بیان مفاسد و آلودگیهای یزید، مردم را به خلع او فراخواند
و در این زمینه با مردم مدینه نامه نگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با عبدالله بن مطیع عدوی به
نیابت از او
بیعت کردند. یزید که از تمایل
مردم مدینه به
ابن زبیر آگاه بود، پس از قتل عمرو
ابن زبیر که فرماندهی نیروهای حاکم مکه و مدینه بدست برادرش عبدالله
ابن زبیر گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن زبیر، و
عبدالله بن حنظله را نزد خود خواند و به رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به
فسق و آلودگی وی گواهی دادند.
آنان با اجازه او، عثمان بن محمد، حاکم یزید، را بیرون راندند و پس از فشار بر بنی امیه، آنان را اخراج کردند.
بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید بن معاویه، به سرکردگی ضحاک بن قیس فهری هوادار خلافت
ابن زبیر بودند.
از همین رو، حصین بن نمیر، فرمانده لشکر محاصره کننده که خود نیز از سران شام بود، به عبدالله پیشنهاد کرد تا با نادیده گرفتن کشتار مدینه به دست شامیان، برای به دست گرفتن خلافت همراه او به
شام بیاید.
اما
ابن زبیر که گویا
قدرت شام را دست کم گرفته بود، پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بی کیاست بداند.
برخی نیز سبب رد پیشنهاد حصین را بی اعتمادی
ابن زبیر به جایگاه اجتماعی او در شام،
ترس از پراکندگی نیروهایی که او را به عنوان پناهنده به خانه خدا یاری میدادند، تکیه
ابن زبیر بر حجاز به عنوان وطن اصلی و پایگاه عشیره و قبیلهاش، و ترس او از نیرنگ و
خدعه حصین دانستهاند.
ابن زبیر در نهم
رجب سال ۶۴ق.
مردم را به
بیعت با خود بر پایه کتاب خدا و
سنت پیامبر (صلی الله علیه و اله) و
سیره خلفا فراخواند.
برخی نیز زمان اعلان خلافت
ابن زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانستهاند؛ یعنی هنگامی که بنی امیه به سبب اختلافهای خود نتوانسته بودند خلیفهای را به جای او معین کنند. در میان بزرگان مکه و مدینه، افزون بر سران بنی هاشم از جمله محمد بن حنفیه و
ابن عباس که از بیعت باابن زبیر سر باززدند، کسانی چون
ابن عمر هم بودند که اعلان نمودند با هیچ گروهی بیعت نمیکنند و با جماعت نیز مخالفت نمیورزند.
مردم
حمص با نعمان بن بشیر، مردم
دمشق با ضحاک بن قیس،
مردم قنسرین با زفر بن حارث، مردم
کوفه با عامر بن مسعود، مردم
بصره با سلمة بن ذویب، مردم
خراسان با عبدالله بن خازم و مردم
یمن با بحیر بن ریسان، از طرف او بیعت کردند.
به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. وی پس از دعوی خلافت، طرفداران بنی امیه را از مکه راند
و با محاصره سعد مولای عتبة بن
ابی سفیان، از هواداران بنی امیه که در
طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به
حرم کشت.
این کار او با اعتراض شدید
عبدالله بن عمر و
عبدالله بن عباس روبه رو شد.
عبد الله از سران بنی هاشم و محمد بن حنفیه بغض شدیدی در دل داشت که بعد از به دست گرفتن مکه این بغض را آشکارا ابراز می نمود.
با رسیدن خبر
بیعت مردم مناطق مختلف به مکه،
ابن زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق نظر همه مسلمانان بر خلافت او دانست.
هفده(۱۷) نفر از پیروان او که از
کوفه به
مسجدالحرام پناهنده شده بودند، با همین
استدلال از بیعت سر باززدند و
ابن زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.
پس از اهانت او به امام علی علیهالسّلام بر
منبر مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبهای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.
پس از قیام
مختار در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل زبیری آن سرزمین،
ابن زبیر که از اقبال مردم به
ابن حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در حجره زمزم زندانی کرد
و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.
برخی
ابن عباس را نیز در میان زندانیان دانستهاند.
در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامهای مخفیانه، از
مختار که در کوفه
حکومت را به دست داشت، یاری خواست.
عبد الله بن زبیر بسیار بد با بنی هاشم برخورد کرد و آنها را در محاصره قرار داده و آزار داد، و کلام خود را متوجه محمد حنفیه کرده و او را دشنام داد و از او بد گویى کرد و به او و بنىهاشم دستور داد که در شعب در مکه بمانند! و نگهبانانى بر آنها گمارد، و در سخنانى که به آنها گفت این بود:قسم به خدا یا بیعت مىکنید و یا شما را با آتش مى سوزانم!
به همین سبب آنها بر جان خویش ترسیدند!سلیم ابوعامر مىگوید: من محمد حنفیه را دیدم که در زمزم زندانى شده بود!«فأظهر شتمه وعیبه وأمره وبنی هاشم أن یلزموا شعبهم بمکة وجعل علیهم الرقباء وقال لهم فیما یقول والله لتبایعن أو لأحرقنکم بالنار فخافوا على أنفسهم قال سلیم أبو عامر فرأیت محمد بن الحنفیة محبوسا فی زمزم»
مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که
ابن زبیر برای سوزاندن
ابن حنفیه و یارانش در کنار
زمزم هیزم انباشته بود.
آنان شعار یا لثارات الحسین، شعار
توابین، را سر دادند
و برای حفظ حرمت
حرم و مسجدالحرام به جای
شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر،
ابن زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران
ابن حنفیه به صف بندی در مسجد واداشت.
این صف بندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، عمره گزاران برای طواف ازمیان صفها میگذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی
مختار که طرفداران
ابن حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند،
او و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل
مختار در سال ۶۷ق.
آسوده در
شعب علی جای گرفتند.
پس از قتل
مختار،
ابن زبیر دیگر بار
ابن حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد و ناچارش کرد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در شام بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.
پس از بازگشت
ابن حنفیه به شعب علی،
ابن زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفیاش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و
ابن حنفیه را تا پایان موسم حج مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با
ابن زبیر، به نفرین
ابن زبیر بسنده نمود.
بلاذری در کتاب انساب الاشراف در باره برخورد
ابن زبیر با محمد بن حنفیه می گوید: «فکف
ابن الزبیر عن
ابن الحنفیة حتى إذا حج الناس، وکان یوم النفر أرسل إلیه: تنح عن هذا المنزل وانفر مع الناس وإلا فإنی مناجزک. فسأله معاذ بن هانئ وغیره من أصحابه أن یأذن فی مقارعته، وقالوا: قد بدأک بالظلم واضطرک وإیانا إلى الامتناع، فقال له
ابن مطیع: لا یغرنک قول هؤلاء فإنهم قتلة أبیک وأخیک، فقال له: نصبر لقضاء الله، اللهم ألبس
ابن الزبیر لباس الذل والخوف، وسلط علیه وعلى أشیاعه وناصریه من یسومهم مثل الذی یسوم الناس، اللهم ألبسه بخطیئته، وأجعل دائرة السوء علیه، سیروا بنا على اسم الله إلى الطائف.»
عبد الله بن زبیر، محمد حنفیه را ترک کرد، تا زمانى که وقت
حج شد، روز نهم، به نزد او فرستاد و گفت: از خانه بیرون برو و با مردم به
عرفات برو، وگرنه من تو را عذاب خواهم کرد!معاذ بن هانى و دیگر یاران محمد حنفیه از او اجازه خواستند که با
عبد الله بن زبیر درگیر شوند! و گفتند او شروع به
ظلم کرده است، و تو و ما را
مضطر به مقابله کرده است!
ابن مطیع به محمد حنفیه گفت:
فریب اینان را مخور که همینها
پدر و
برادر تو را کشتند!به همین دلیل محمد حنیفه گفت: بر قضاء خدا صبر مىکنیم!خدایا
عبد الله بن زبیر را لباس
ذلت و
ترس بپوشان، و کسانى را بر او و یاورانش مسلط کن، که بر سر آنها همان بلایى آورند که بر سر مردم آوردند! خدایا او را به خاطر گناهانش دچار عذاب گردان، و او را در دایره سختىها بینداز؛ با یاد خدا ما را به سمت طائف ببرید!
ابن زبیر در دوران حکومت خود، با
عبدالله بن عباس، چهره سرشناس علمی
امت اسلام و از سران بنی هاشم، برخوردی خشن داشت. حضور
ابن عباس در رکاب امام علی علیهالسّلام در جنگ جمل و
فتوا به
جواز ازدواج موقت و بیان این نکته که خود
ابن زبیر حاصل چنین ازدواجی بوده که اسماء نیز آن را تایید میکرد،
خشم او را از
ابن عباس دو چندان میکرد تا آن جا که بر منبر به او اهانت مینمود.
اما عامل اصلی درگیری او با
ابن عباس سر باززدن وی از بیعت با
ابن زبیر،
پیش و پس از مرگ
یزید بود؛ کاری که اتفاق نظر بزرگان امت بر خلافت
ابن زبیر و مشروعیت خلافتش را زیر سؤال میبرد.
در این میان، تحریک اطرافیان او بر ضد
ابن عباس نیز بی اثر نبود.
ابن عباس، او را شایسته خلافت نمیدید
و عامل هتک حرمت خانه امن الهی میدانست.
تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن
و درگیری وی با محمد بن حنفیه و اهانت به او و اخراجش از مکه، اعتراض
ابن عباس را در پی داشت و تنش میان آن دو را التهاب بخشید تا آن جا که
ابن زبیر با درشت گویی او را نیز از مکه اخراج کرد.
ابن زبیر در پی آگاهی از نکوهش هر روزه
ابن عباس از حاکمان مسلمان در مجالس درسش، او را که پس از اخراج از مکه به
طائف رفته بود، توبیخ و تهدید نمود.
ابن عباس نیز این تهدید را با نامهای تند پاسخ داد.
یعقوبی در کتاب
تاریخ یعقوبی چنین آورده است: «ولما لم یکن بابن الزبیر قوة على بنی هاشم وعجز عما دبره فیهم أخرجهم عن مکة وأخرج محمد بن الحنفیة إلى ناحیة رضوى وأخرج
عبد الله بن عباس إلى الطائف إخراجا قبیحا وکتب محمد بن الحنفیة إلى
عبد الله بن عباس أما بعد فقد بلغنی أن
عبد الله بن الزبیر سیرک إلى الطائف فرفع الله بک أجرا واحتط عنک وزرا یا
ابن عم إنما یبتلى الصالحون وتعد الکرامة للأخیار ولو لم تؤجر إلا فیما نحب وتحب قل الأجر فاصبر فإن الله قد وعد الصابرین خیرا والسلام»چون
عبد الله بن زبیر قدرت مقابله با بنىهاشم را نداشت، و از نقشههایى که براى آنها کشیده بود عاجز ماند، آنها را از مکه بیرون کرد؛ و محمد حنفیه را به منطقه رضوی و
عبد الله بن عباس را به طائف به نحوى زشت تبعید کرد. محمد حنفیه به
عبد الله بن عباس نامه نوشت که «اما بعد، به من خبر رسید که
عبد الله بن زبیر تو را به طائف تبعید کرده است!
خدا اجر تو را بالا ببرد و سختى را از تو بردارد، اى پسر عمو! بدرستیکه صالحان دچار
امتحان مىشوند و
کرامت براى نیکان آماده شده است، و اگر سزاى ما در
دنیا تنها آن چیزى باشد که من و تو دوست داریم، پاداش (آخرت) کم مىشود؛ بدرستیکه خداوند به صابرین نیکى را
وعده داده است.
مختار با
ابن زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.
وی پس از پایان محاصره به کوفه رفت
و با حمایت شیعیان قدرت را به دست گرفت.
و
ابن مطیع، حاکم
ابن زبیر، را از کوفه بیرون راند.
بر پایه گزارشهایی،
ابن زبیر
مختار را به
حکومت کوفه منصوب کرد؛ اما وقتی این منصب را از او بازپس گرفت،
مختار با نفی خلافت
ابن زبیر، شعار حمایت از
اهل بیت و خون خواهی امام حسین علیهالسّلام را سرداد.
هر چند برخی منابع که احتمالا تحت تاثیر زبیریان نگاشته شدهاند، دلیل جدایی
مختار از
ابن زبیر را محروم ماندنش از مناصب حکومتی زبیریان دانستهاند،
بعید نیست تلاش
مختار برای خون خواهی امام حسین علیهالسّلام صادقانه بوده باشد. درگیری میان
ابن زبیر و
مختار باعث شد تا زبیریان
مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و
کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب
ثقیف بخوانند.
بر اساس گزارشهای دیگر، علت دشمنی
ابن زبیر با
مختار، افزون بر هواداری
مختار از رقبای سیاسی
ابن زبیر یعنی
بنی هاشم، برداشت
ابن زبیر از روایتی بود که قاتل وی را مردی از قبیله
ثقیف میدانست و
ابن زبیر وی را بر
مختار تطبیق میکرد.
با شروع مجازات حادثه آفرینان عاشورا و قاتلان امام حسین علیهالسّلام به دست
مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد مصعب، حاکم زبیری
بصره، گریختند
و او را به جنگ با
مختار تشویق کردند.
به رغم ادعای
ابن زبیر که
سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین علیهالسّلام آنان را مجازات کند،
مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور
ابن زبیر،
به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر
مختار چیره شد. او افزون بر
مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را با اصرار اشراف عراق کشت.
شمار اینان را ۶۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر یاد کردهاند
که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان ایرانی، از موالی کوفیان بودند که به توصیه عبیدالله بن حر جعفی
گردن زده شدند.
این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی
ابن عمر،
ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در دار الاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار
دوزخ دانست.
مصعب، به دستور برادرش
ابن زبیر،
همسر مختار عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری را که شوهرش را بندهای درستکار و محب اهل بیت میدانست، اعدام کرد.
ابن زبیر پس از بازگشت لشکر حصین بن نمیر در ۲۵
ربیع الثانی سال۶۴ق.
با برداشتن روپوشهای کعبه و اطراف آن، با آسیب جدی بنای کعبه و سیاه
و سه تکه شدن
حجرالاسود بر اثر آتش سوزی روبه رو شد. گویا
ابن زبیر پیشتر در اندیشه بازسازی کعبه بود؛ زیرا در زمان حیات عایشه از او روایتی شنید که پیامبر از شکل موجود کعبه در زمان خود ناخشنود بوده است. او ۱۰ نفر از بزرگان صحابه را برای گواهی دادن به این حدیث نزد عایشه فراخواند.
بر پایه این روایت، قریش به سبب کمبود بودجه در ساخت کعبه کوتاهی کردند؛ زیرا میخواستند کعبه را تنها با درآمدهای
حلال و پاکشان بسازند.
از همین رو، بخشی از کعبه را در
حجر اسماعیل وانهادند و برای آن که ورود و خروج را انحصاری کنند، در کعبه را بالاتر از سطح حرم قرار دادند.
بر پایه این گزارش، پیامبر تاکید فرموده بود که اگر میتوانست کعبه را خراب میکرد و آن را بر پایه طرح ابراهیم علیهالسّلام میساخت
و دو در شرقی و غربی برای ورود و خروج آن قرار میداد.
پیامبر بخشهایی از کعبه را که در حجر مانده بود، برای عایشه معین کرده
و عایشه نیز آن را به
ابن زبیر نشان داده بود.
دستیابی به افتخار بازسازی کعبه
و زدودن اتهام آتش زدن کعبه را نیز میتوان در تصمیم او برای بازسازی کعبه دخیل دانست. او از افراد مختلف درباره این کار نظرخواهی کرد؛ اما بیشتر مردم، به ویژه
ابن عباس، بدان سبب که این کار حاکمان بعدی را در تخریب کعبه گستاخ میکند، با آن مخالفت ورزیدند.
او پیشنهاد کرد که به تعمیر و ترمیم کعبه بسنده شود
؛ ولی
ابن زبیر این کار را مخالف شان کعبه دانست. جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از سرشناسان نیز با بازسازی کامل کعبه موافق بودند.
سرانجام عبدالله بن زبیر در روز
شنبه ۱۵
جمادی الثانی سال ۶۴ق. تخریب کعبه را به دست خود آغاز کرد. او اولین کسی است که کعبه را ویران کرد و سپس بنا نمود.
بر پایه روایتی از پیامبر، مردانی حبشی با ساقهای باریک و نحیف تخریب گر کعبه قلمداد شده بودند.
ابن زبیر برای آن که کارش مصداق این حدیث شناخته شود، چند غلام حبشی را برای این کار به خدمت گرفت
و دیوارهای کعبه را کاملا فروریخت. مردم مکه از ترس نازل شدن
عذاب به سمت
منا گریختند.
او محل کعبه و حجر اسماعیل و پایههای آن را تا رسیدن به سنگهای عظیمی که مانند انگشتان دو دست
یا گردنهای شتر
الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۸۶. در هم تنیده شده بودند، حفرکرد.
با ضربه زدن به این پایهها که تا حجر اسماعیل ادامه داشت، تمام مکه به شدت به حرکت درآمد و کسانی که به تخریب و بازسازی کعبه رای داده بودند، پشیمان شدند و همه مردم به
وحشت افتادند.
این حفاری و پایه گذاری خانه بر پایههای ابراهیمی تحت نظارت شماری از بزرگان مکه انجام شد.
به گزارش مجاهد بن جبر، بخشی از حجرالاسود که در داخل دیوار کعبه مانده و در این بازسازی نمایان شده بود، رنگ سفید داشت.
ابن زبیر به توصیه
ابن عباس حصاری چوبی گرداگرد پایههای کعبه قرارداد تا مردم پیرامون آن طواف کنند و به سوی آن نماز بخوانند.
ابن زبیر در این بازسازی با افراد سالخورده و آگاه درباره کعبه مشورت نمود
و سنگهای مورد نیاز خود را از همان هفت
کوه (حراء، ثبیر، مقطع، خندمه، حلحله، مفجر مزدلفه، مقلع الکعبه) استخراج کرد که قریش برای بازسازی پیشین کعبه از آن استفاده کرده بود.
نیز ملات کعبه را از گچ با دوام یمنی برگزید که به سفارش او از
صنعا وارد میشد.
در مدت بازسازی کعبه،
حجرالاسود در پارچهای از
حریر گرانبهای سفید درون جعبهای همراه دیگر اشیای کعبه، در
دارالندوه نگهداری میشد.
بر پایه گزارشی، او در حفاری حجر اسماعیل به سنگی سبز برخورد که عبدالله بن صفوان آن را
قبر اسماعیل دانست و به حال خود رها کرد.
۱. داخل کردن بخشی از حجر اسماعیل در
کعبه، به استناد
حدیث عایشه که باعث شد تا با افزوده شدن ۱۰ ذراع
به مساحت کعبه، دیوارهای ۱۸ ذراعی آن کوتاه به نظر آید
و همین سبب شد تا
ابن زبیر دیوارهای کعبه را نیز به ارتفاع ۲۷ ذراع برساند.
۲. جاسازی حجرالاسود که بر اثرآتش سوزی سه تکه شده بود، درون قابی نقرهای.
۳. نصب دو در دو لنگهای روبه روی هم برای کعبه، روی زمین و بدون فاصله با سطح حرم که هریک ۱۱ذراع ارتفاع داشت. در شرقی برای ورود و در غربی برای خروج مشخص شد. پیش از این، در کعبه یک لنگه بود و با سطح
زمین حدود دو متر فاصله داشت.
۴. ساختن راه پلهای چوبی، گرد و مزین به طلا در رکن شامی، برای رفتن بر بام کعبه.
۵. افزایش قطر دیوارهای کعبه به دو ذراع و جاسازی حجرالاسود در آن.
۶. کاستن از ستونهای درون کعبه از شش به سه ستون.
۷. پرکردن روزنههای
سقف کعبه با مادهای به نام بلق برای تامین
نور داخل کعبه که به سفارش او از صنعا آورده بودند.
تعداد این روزنهها را چهار عدد گزارش کردهاند.
۸. گسترش مسجدالحرام. بر پایه
روایت ازرقی،
ابن زبیر با خریدن خانههای پیرامون مسجدالحرام، آن را از سمت
شرق و از سوی
رکن شامی و نیز از طرف
رکن یمانی گسترش داد. این اقدام، مسجد را تا دره پس از
صفا و دارالندوه گسترد
و به این ترتیب مسعی نیز وسعت یافت
و مساحت مسجد به بیش از هفت جریب (تقریبا ۸۴۰۰ متر مربع) رسید.
بنا بر گزارشی، او خانههای پیرامون کعبه را ویران کرد؛ زیرا صاحبان آن را متجاوز به حریم کعبه میدانست.
بدین ترتیب، بیشتر خانههای پیرامون مسجد به آن پیوست.
۹. مسقف کردن مسجدالحرام و افزودن هفت ذراع به دیوارهای آن که از عهد عثمان کوتاه بود.
۱۰. انتقال محل
سقایت از میان رکن و
زمزم به گوشه مسجد نزدیک صفا.
۱۱.
تزیین کعبه و طلاکاری آن و ستون هایش و ساختن کلید طلایی برای آن.
۱۲.
مشک اندود کردن درون و بیرون دیوارهای کعبه.
۱۳. پوشاندن کعبه با پارچههای دیبا.
۱۴. نصب ناودانی که آب آن در حجر اسماعیل میریخت.
۱۵. ساختن شاذروان کعبه برای استحکام بیشتر دیوارهای آن.
۱۶. سنگ فرش کردن زمین مسجدالحرام به شعاع ۱۰ ذراع پیرامون کعبه.
پس از بالارفتن دیوارها تا مکان سابق حجرالاسود، در هنگام
نماز جماعت، خود
ابن زبیر یا پسرش حمزه یا
عباد همراه جبیر بن شیبة بن عثمان
از خاندان پرده داران کعبه، حجرالاسود را در جای خود نصب کردند و این کار اعتراض بسیاری را برانگیخت.
این بازسازی در ۱۷
رجب سال ۶۵ق. پایان یافتو کعبه با پارچه سفید مصری پوشانده شد.
ابن زبیر به شکرانه پایان کار، همراه هوادارانش از تنعیم محرم شد و از همه خواست به مقدار توانشان
قربانی کنند و خود ۱۰۰
شتر قربانی کرد. ازرقی شمار قربانیهای این روز را بی سابقه دانسته است.
بر پایه گزارشی، از آن پس عمره این روز نزد مکیان سنت شد.
ابن زبیر هر سال در روز
عاشورا جامهای نو بر کعبه میپوشاند
و هر روز با قرار دادن یک رطل ماده خوشبو کننده و در روزهای جمعه دو رطل در آتشدان، آن را خوشبو میکرد.
بنای جدید کعبه چندان نپایید و پس از
مرگ ابن زبیر و سلطه
حجاج بن یوسف بر مکه به سال ۷۳ ق. وی به فرمان
عبدالملک بن مروان، در غربی کعبه را بربست و حجر اسماعیل را به حالت سابق بیرون از کعبه قرار داد و درکعبه را به ارتفاع پیشین بازگرداند.
ابن زبیر پس از قدرت یافتن، بنی امیه از جمله
مروان بن حکم بیمار و پیر و نیز پسرش عبدالملک را از مدینه اخراج کرد. حضور مروان در شام باعث شد تا در گردهمایی بنی امیه در جابیه به تاریخ دوشنبه نیمه ذی قعده سال ۶۴ق. به عنوان خلیفه رقیب
ابن زبیر به میدان آید.
همو در نبرد مرج راهط در ذی حجه سال ۶۴ق.
بر هواداران شامی
ابن زبیر چیره شد و ضحاک بن قیس را کشت.
به این ترتیب، در زمانی کوتاه قدرت
ابن زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان،
مصر نیز در سال ۶۵ق. از سلطه او بیرون رفت.
دشمنی
ابن زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت در سال ۶۵ق.
ابن زبیر از موسم
حج برای تبلیغ بر ضد آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبه هایش در روز
عرفه و ایام منا در مکه، با یاد کردن از
لعنت پیامبر بر
حکم بن عاص،
جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل میکرد.
بر پایه برخی گزارشها، او هر
شب کنار در کعبه میایستاد و بدعتها و جنایتهای بنی امیه و معاویه را بازمی گفت. عبدالملک برای گرفتن این فرصت از
ابن زبیر، شامیان را از رفتن به حج بازداشت و در پاسخ به اعتراضشان، با کمک فتوای زهری، آنان را به حج گزاردن در
بیت المقدس و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان ساده دل نیز در ایام حج گرد این
صخره طواف میکردند و اعمال حج را در روز عرفه و
عید قربان، همان جا انجام میدادند.
ابن زبیر گنبد و بارگاهی را که عبدالملک برای جلب توجه مردم به صخره ساخته بود، ایوان کسرا و کاخ سبز او میخواند.
اختلافهای داخلی میان بنی امیه و تهدید رومیان و خوارج در این سالها، مروانیان را از رویارویی جدی با
ابن زبیر بازداشت
تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق،
حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب
ابن زبیر به
حجاز فرستاد.
حجاج در
ذی قعده سال ۷۲ق. بعد از مرگ مصعب با آگاهی از ناتوانی
ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد
و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.
سپس به سوی مکه حرکت و در بئر میمون اردو زد
و
ابن زبیر را در
مسجدالحرام محاصره نمود.
این محاصره در
ذی حجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل
ابن زبیر در روز سه شنبه ۱۷
جمادی الاولی سال ۷۳ق. پایان یافت.
برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.
در موسم حج سال ۷۲ق.
ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در
عرفات و
رمی جمرات بازماند، حج نگزارد و به کشتن شتری بسنده کرد.
در این زمان حجاج بن یوسف با مردم حج گزارد
و با لباس رزم در عرفات حاضر شد،
با آن که به سبب جلوگیری
ابن زبیر،
طواف کعبه و
سعی میان صفا و مروه را انجام نداده بود.
بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی
ابن زبیر را به
تسلیم وادارد.
از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به
آب زمزم دسترسی داشتند.
حجاج با نصب منجنیق بر کوههای پیرامون مسجدالحرام و ابوقبیس،
زبیریان را سخت کوبید. در این میان، سنگهای منجنیق به کعبه اصابت کرد و به آن آسیب رساند.
گزارش دیگری هدف سنگهای حجاج را تخریب قسمتی از کعبه دانسته که
ابن زبیر بر دیوار آن در ناحیه حطیم افزوده بود.
به خواست برخی
صحابه مانند
ابن عمر
یا
جابر بن عبدالله انصاری و
ابوسعید خدری، حجاج تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، هجوم را متوقف کرد و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا او مبارزه اش را با
ابن زبیر ادامه دهد.
همزمان با پرتاب نخستین سنگ به سوی کعبه، رعد و برقی سخت پدیدار شد که شامیان را بیمناک ساخت.
حجاج برای زدودن بیم آنان با
دست خود سنگ در منجنیق گذاشت.
فردای آن روز ۱۴ نفر از شامیان با اصابت برق کشته شدند و هراسی سخت در دلشان افتاد. اما روز بعد یاران
ابن زبیر نیز مورد اصابت
برق قرار گرفتند.
حجاج این
رعد و برقها را در منطقه مکه طبیعی شمرد و دیگر بار شامیان به پرتاب
سنگ با
منجنیق ادامه دادند.
این سنگها دیوار مشرف بر
چاه زمزم را فروریخت و کنارههای کعبه را ویران کرد
و حجرالاسود را از جای خود بیرون افکند.
سپس حجاج دستور داد تا با گلولههای نفت آلود و آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پردههای کعبه را سوزاند،
ابن زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.
وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.
فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا
ابن زبیر که نمیخواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.
او آن آذوقه را تقسیم نمیکرد تا نیروهایش با دیدن آن، نیروی روحی یابند.
خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به
صلح با عبدالملک و تاسی به امام حسن علیهالسّلام فرامی خواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شان و جایگاهش سخت تنبیه کرد.
این وضعیت در کنار اعلان
عفو عمومی
سبب گشت یاران
ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.
بر پایه گزارشی،
ابن زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند
مشک میخورد
تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازه اش بوی بد نگیرد.
آخرین روز در گفت وگو با مادرش اسماء
قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هرگونه
خیانت و ارتکاب عمدی گناه و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلمها وجنایتهای کارگزارانش خشنود نبوده است. او انگیزه خود را از این سخنان، دلداری مادر و نه
تزکیه خود دانست.
وی به سفارش مادرش
با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود،
جنگید و به دست مردانی از بنی سکون و بنی مراد
در ۷۲ سالگی کشته شد.
در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه
ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.
سر او را همراه سرهای عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان
به مدینه بردند
و آن جا نصب کردند.
سپس این سرها را برای عبدالملک بردند
و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰
دینار پاداش گرفت.
روایتهای دیگر محل قتل
ابن زبیر را نزدیک
حجون دانستهاند.
بر پایه برخی روایتها، عبدالملک سر
ابن زبیر را برای تسلیم کردن عبدالله بن خازم، حاکم
ابن زبیر در
خراسان، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.
حجاج جسد
ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت.
مکان این آویختگی، کنار گردنه سمت راست حجون
نزدیک
قبرستان المعلات در عقبه مدینه
یاد شده است. سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا
ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از
غسل دادن
با آب زمزم در
قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.
از آن پس این گونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.
بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، جسد
ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به
مسجد پیامبر (صلی الله علیه و اله) ملحق شد.
ابن زبیر بین هشت تا ده سال، بنابر اختلاف اقوال سرپرستی حاجیان(
امیر الحاج ) را بر عهده داشت.
او در سال ۶۳ق. آن گاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.
پس از ادعای خلافت در سالهای ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم
حج گزارد.
اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.
او در دهه اول ذی حجه میان
نماز ظهر و عصر بر
منبر مینشست و مناسک حج را به مردم میآموخت.
او را داناترین فرد به احکام حج دانستهاند.
از جمله فتاوای او درحج عبارتند از: حرمت تمتع در حجة الاسلام،
استحباب استلام همه ارکان کعبه،
استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از
نماز عصر رو به روی کعبه،
انجام دادن
طواف به صورت قران (انجام دو طواف بدون فاصله شدن نماز طواف)،
خواندن دعا زیر
ناودان کعبه،
جواز غذا خوردن و خوابیدن در مسجدالحرام،
نهی از
مسح و
لمس مقام ابراهیم،
رساندن عدد شوطهای
طواف استحبابی به عدد فرد در صورت بیشتر شدن شوطها از هفت،
ترجیح
نماز جماعت استدارهای بر گرد کعبه،
و اکتفا به خواندن
نماز عید در روزی که
جمعه و عید قربان هم زمان شوند.
ابن عباس نیز فتوای اخیر را تایید کرد.از جمله روایتهای او درباره حرمین و حج، روایت مشروعیت حج نیابی از پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّمو تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.
او در وصف حج
بنی اسرائیل میگفت: ۷۰/۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از تنعیم وارد حرم میشدند.وی به نقل از پدرش، مقام ابراهیم و جای گامهای او را مکانی میدانست که ابراهیم بر آن اعلان عمومی حج کرد.
نیز او روایتهای فراوان درباره
فضیلت نماز در مسجدالحرام نقل کرده است.
ابن زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد
فتوا و هم ردیف ابوبکر،
ام سلمه،
انس بن مالک و
ابوسعید خدری به شمار آوردهاند.
احمد بن حنبل ۳۲ حدیث از او در مسند خود نقل کرده و ذهبی روایتهای او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.
او از پدرش، پدر بزرگش ابوبکر، مادرش اسماء، خاله اش عایشه، عمر، عثمان و دیگران روایت نقل کرده و برادرش عروه و پسرانش عامر و
عباد و پسر برادرش محمد بن عروه و کسانی چون عامر شعبی و وهب بن کیسان و طاووس بن یمان، راوی حدیث او بودند.
پس از شکست
ابن زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان اموی و عباسی نزدیک کردند؛ زیرا نزد
خوارج و
شیعیان جایگاهی نداشتند. در آثار
سیره نبوی (صلی الله علیه و اله) که به دست زبیریان تدوین شده، دو گرایش دیده میشود: بیان سیره آل زبیر و کسانی که با آنان ارتباط نسبی و سببی داشتهاند؛ گزینش اخباری که حاکمان اموی و عباسی از آن نمیرنجیدند.
براساس منابع تاریخی زبیر در هنگام مرگ چندین خانه از خود به ارث نهاد
و همچنین از خانههای فراوانی در حرمین شریفین یاد شده که متعلق به
ابن زبیر بوده است؛ از جمله سه خانه نزدیک کوه غربی مکه به نام قعیقعان. او در نزدیکترین این سه خانه به مسجدالحرام سکنا گزیده و در عمارت بزرگ تر چاهی حفر کرده بود. نقل کردهاند که وی این خانهها را از خاندان عفیف بن نبیه سهمی خرید. یکی از این خانهها «دار زنگیان» نام داشت که سکناگاه بردگان سیاه
ابن زبیر بود. در این خانهها راهی به
کوه احمر در شمال مکه وجود داشت.
با توجه به گزارش
ازرقی از هموار کردن شکافی که به این خانهها راه داشت،
گویا خزانه اموال
ابن زبیر در این بناها قرار داشته است. اما
فاکهی بیت المال زبیریان را در خانهای میان دار الندوه و دار العجله میداند و خانههایی به نامهای دار البخاتی و دار العجله نیز برای
ابن زبیر یاد میکند.
در خلال گزارشها میتوان دریافت که این خانهها انبار غله و آذوقه زبیریان نیز بوده است.
خانههای
ابن زبیر در مدینه در ناحیه بقیع زبیر، سمت شرقی
مسجدالنبی و نزدیک به بقیع الغرقد بوده است که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله) پس از مرگ
کعب بن اشرف یهودی، آن را به زبیر واگذار کرد و درآن، خانه افرادی دیگر از خاندان زبیر از جمله مصعب، عروه و منذر، پسران زبیر، قرار داشته است.
این کسان را همسران او شمردهاند: نفیسه
دختر امام حسن علیهالسّلام
؛
عایشه دختر عثمان بن عفان، مادر بکر
؛
عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش ریطه، مادر عبدالرحمن و حنتمه، مادر موسی و عامر و زجله؛ تماضر، دخترمنظور، مادر خبیب، حمزه،
عباد، ثابت و زبیر.
او ۱۲
پسر و پنج
دختر داشت. قیس، عبدالله، یوسف، هاشم و عروه دیگر پسران
ابن زبیر و فاخته، فاطمه، ام حکیم و رقیه دختران او بودند.
از میان این پسران، خبیب در
عبادت و
دانش نام آور بود.
عباد قاضی مکه در عهد
ابن زبیر بود که او را جانشین پدرش میپنداشتند.
زبیر و عروه در کنار پدرشان کشته شدند و خبیب و قیس و بکر و هاشم بدون نسل درگذشتند.
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل
ابن زبیر شمردهاند که از جمله آنان ابوعبدالله زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر (م. ۲۵۵ق.) است.
او
قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی
عباسیان عهده دار شد و تالیفات فراوان داشت.
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م. ۵۲۰ق.) ، مشهد، ۱۴۰۳ق؛ احسن التقاسیم: محمد بن احمد المقدسی (م. ۳۸۰ق.) ، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق؛ اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه؛ الاخبار الطوال:
ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق.) ، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛ اخبار الکرام باخبار المسجدالحرام: احمد بن محمد الملکی (م. ۱۰۶۶ق.) ، بیروت، دار الصحوه، ۱۴۰۵ق؛ اخبار مکه: الازرقی (م. ۲۴۸ق.) ، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ اخبار مکه: فاکهی (م. ۲۷۵ق.) ، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق؛ الادب المفرد: البخاری (م. ۲۵۶ق.) ، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۰۹ق؛ الاستیعاب:
ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسدالغابه:
ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه:
ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام العلماء: عبدالکریم القطبی (م. ۱۰۱۴ق.) ، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق؛ الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ الامامة و السیاسه:
ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق؛ الانباء فی تاریخ الخلفاء:
ابن العمرانی (۵۸۰ق.) ، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. ۵۶۲ق.) ، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ الاوائل: حسن بن عبدالله العسکری (م. ۳۹۵ق.) ، ۱۴۰۸ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه:
ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف؛ البغال: الجاحظ (م. ۲۵۵ق.) ، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ
ابن خلدون:
ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الکعبة المعظمه: حسین عبدالله باسلامه، ۱۳۵۴ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مدینة دمشق:
ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد
ابن الضیاء (م. ۸۵۴ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ تاریخ مکه (از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه): احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق.) ، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تاریخ و آثار اسلامی: اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.) ، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۶۶ش؛ تذکرة الخواص: سبط بن جوزی، قم، الرضی، ۱۴۱۸ق؛ تهذیب التهذیب:
ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق؛ تهذیب الکمال: المزی (م. ۷۴۲ق.) ، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ الجمل: المفید (م. ۴۱۳ق.) ، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳؛ جمهرة انساب العرب:
ابن حزم (م. ۴۵۶ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ جمهرة نسب قریش: الزبیر بن بکار بن عبدالله (م. ۲۵۶ق.) ؛ الجوهرة فی نسب النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اصحابه: محمد بن
ابی بکر انصاری، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق؛ حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م. ۴۳۰ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش احمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ دولت امویان: محمد سهیل طقوش، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ش؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالله المنعم الحمیری (م. ۹۰۰ق.) ، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م؛ سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م. ۱۱۱۱ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ السنن الصغری: البیهقی (م. ۴۵۱ق.) ، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۲ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م. ۴۵۸ق.) ، بیروت، دار الفکر؛ سنن النسائی: النسائی (م. ۳۰۳ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه:
ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ق.) ، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م. ۱۰۸۹ق.) ، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار
ابن کثیر،، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه:
ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ شرف النبی صلی الله علیه و آله: ابوسعید خرگوشی (م. ۴۰۶ق.) ، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش؛ شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م. ۲۵۶ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. ۶۷۶ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م. ۲۶۱ق.) ، بیروت، دار الفکر؛ طبقات الفقهاء: ابواسحاق الشیرازی، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م؛ الطبقات الکبری:
ابن سعد (م. ۲۳۰ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عبدالله بن الزبیر العائذ ببیت الله الحرام: ماجد لحام، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۵ق؛ فتح الباری:
ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، بیروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الفتوح:
ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فرهنگ اعلام جغرافیایی: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ق؛ قاموس الحرمین الشریفین: محمد رضا نعمتی، مشعر، ۱۳۷۷ش؛ کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش؛ الکامل فی التاریخ:
ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق.) ، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م. ۸۰۷ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق؛ محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار:
ابن عربی (م. ۶۳۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ المحبر:
ابن حبیب (م. ۲۴۵ق.) ، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، بیروت، دار المعرفه؛ مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق.) ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المسالک و الممالک:
ابوعبید البکری (م. ۴۸۷ق.) ، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م؛ مسند
ابن راهویه: اسحاق بن راهویه (م. ۲۳۸ق.) ، به کوشش البلوشی، المدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر؛ المصنف:
ابن ابی شیبه (م. ۲۳۵ق.) ، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ المصنف: عبدالرزاق الصنعانی (م. ۲۱۱ق.) ، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛ المعارف:
ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعجم الاوسط: الطبرانی (م. ۳۶۰ق.) ، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. ۲۷۷ق.) ، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛ مکه و مدینه تصویری از توسعه و نوسازی: عبیدالله محمد امین کردی، ترجمه: صابری، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش؛ المنتظم:
ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.) ، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ نسب قریش: عبدالله الزبیری (م. ۲۳۶ق.) ، بیروت، دار المعارف؛ نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان، تهران، سمت، ۱۳۷۸ش؛ نهایة الارب: النویری (م. ۷۷۳ق.) ، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳ق؛ النهایه:
ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م. ۶۰۶ق.) ، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م. ۷۶۴ق.) ، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م. ۹۱۱ق.) ، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله«ابن زبیر».