داروینیسم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دو
نظریه مهم در باب آفرینش
انسان مطرح شده است.
نظریه «تحول انواع » یا « ترنسفورمیسم» و
نظریهی « ثبات انواع» یا « فیکسیسم».
نظریهی
فیکسیسم که از مدتها پیش از
میلاد مسیح علیه السلام تا قرن نوزده،
تفکرٍ حاکم بر حوزه
علوم طبیعی بود، بر آن بود که هر یک از جانداران،
خلقت مستقلی داشته و هیچ گونه رابطهای با همدیگر ندارند، بدین معنا که هیچ نوعی از آنها به نوع دیگر، قابل
تبدیل نمیباشند.
در مقابل
نظریه ثبات انواع،
نظریهی تحول انواع یا ترنسفورمیسم که اصل آن
ادعا هم
سابقه نسبتا دیرینی دارد و بعدها توسط دانشمندانی مانند
لامارک و به خصوص
چارلز داروین،زیست شناس انگلیسی، مورد توجه فزونتری قرار گرفت، بر این
باور شد که خلقت
موجودات زنده بطور مستقل نبوده یعنی جانداران فعلی هر کدام
تکامل یافته گونهی قبل از خود است و سرمنشا همه آنها از یک
موجود تک سلولی به عنوان یک
موجود زنده پدید آمدهاند.
بر اساس این
نظریه تمام گیاهان و جانوران در مدتی بسیار طولانی، از اًشکال ساده و اولیه حیاتی متکامل شدهاند.
داروین این
نظریه را در کتاب «اصل انواع» به
تفصیل مطرح نمود و هیچ نامی از انسان نیاورد بلکه تکامل را فقط دربارهی انواع گیاهی و جانوری مطرح نمود اما پس از دوازده سال در کتاب «تبار انسان»
نظریه تکامل را به انسان نیز
سرایت داد و انسان و
میمون را از
تبار مشترکی دانست. مضافا اینکه او شواهدی هم بر این ادعا
اقامه کرده است:
الف) عبور از سادگی به پیچیدگی: مطالعات دیرینه شناسی نشان میدهد
موجودات زنده از اندامهای ساده به اندامهای پیچیده، تکامل یافتهاند و مطالعات دقیق آزمایشگاهی و فسیل شناسی در این زمینه به حدی گسترده است که به راحتی نمیتوان آن را ابطال خویشاوندی با هم دانست.
ب) رابطه خویشاوندی
موجودات زنده: مطالعهی مربوط به تشریح
مقایسهای نشان میدهد
موجودات زنده،
شباهتهای بسیاری با هم داشته یا به تعبیری، رابطهی خویشاوندی با هم دارند.
ج) مطالعات مربوط به
جنینشناسی: این مطالعات نشان میدهد
موجودات زنده در دوران جنینی، بیشترین شباهت را با هم دارند. به عبارت دیگر هر چه
صفات ژنتیکی موجودات مخفیتر بوده، شباهت بین آنها بیشتر است و به مرور که این صفات،
ظهور پیدا میکند،
تفاوتها آشکارتر میشود. به عنوان
نمونه آشکاری این صفات در یکی سبب ظهور
بال می شود و در دیگری
باله. این جریان
مؤید آن است که
موجودات زنده همه از یک
اصل پدید آمدهاند.
لازم است به اصول و ارکان داروینیسم نگاهی گذرا داشته باشیم:
در صحنه زندگی، هر
موجودی با صدها عوامل نابودکننده روبروست که اساس زندگی آن را
تهدید می کند و هر
موجودی می خواهد عوامل
بقا خود را
تحصیل کرده و از علل نابودکننده دور باشد. از این
نظر همواره میان
موجودات عالم تنازع و کشمکش برقرار است.
منازعه و
جنگ که
اثر مستقیم افزایش نامحدود
موجودات جاندار و گیاهان است، در جانوران آشکار و در گیاهان
مخفی است.
هنگامی که تحولات سودمندی در ارگانیسم جانداری پدید آمد، افراد
واجد آن در تنازع بقا و دوام،
بخت بیشتری خواهند داشت و بر طبق قوانین
توارث، اخلافی با همان ویژگیها از آنها زاده می شود که به دلیل تطابق و سازگاری با محیط، نسبت به افرادی که دچار تحول نشده اند
شانس بیشتری برای بقا دارند. داروین در کتاب منشا انواع می گوید: «من همین اصول
حراست از تغییرات مفید و بقای
اصلح را انتخاب طبیعی نامیدهام.»
هراختلافی که در
پدر و
مادر به عنوان یک
پدیده مادی رخ دهد، به عینه به فرزندان آنها
انتقال می یابد و در طول
زمان در نسل های
آینده به صورت یک
تغییر کلی و
نوعی درمیآید.
اعضای هر
موجودی از گیاهان و جانوران،
تابع محیطی است که در آنجا زندگی می کند، اگر تغییری در محیط زندگی آنها رخ دهد، لازم است برای ادامه زندگی تغییراتی در سازمان
وجود آنها پدید آید.
۱)داروین برای
عنصر تنازع بقا، اهمیت
فوق العادهای قائل بود، در حالی که روابط
موجودات زنده، تنها مشتمل بر جنگ و
جدال نیست، بلکه اشکال گوناگون
کمک و پشتیبانی
متقابل نیز بین آنها
وجود دارد.
۲)این
نظریه هرگز نمیتواند به عنوان یک
قانون قطعی و
مسلم تلقی و از آن
بهره برداری گردد؛ زیرا تا کنون از حد یک
فرضیه فراتر نرفته است.
۳)این
نظریه حتی در زمان خودش هم مورد
انتقاد قرار گرفته است به طوری که
فرانسیس دارک دانشمند معروف
اروپایی می گوید: دکتر
لوییس لی کی و همسرش،
قریب سی سال برای یافتن فسیلهای
بشر ما قبل
تاریخ، به
شرق آفریقا رفتند. هنگام
کاوش ناگهان به جمجمهای برخوردند که صاحب جمجمه در حدود دو میلیون سال قبل می زیسته و بر خلاف
تئوری برخیها پوزهای شبیه میمون نداشت بلکه صورتی پهن و
مسطح و دارای ساختاری کاملا متفاوت با بدن میمونها بود.
۴)بر فرض
صحت نظریه تکامل، هرگز
منافاتی بین
ایمان به خدا و پذیرش این فرضیه نیست (بر خلاف
اعتقاد طرفداران تکامل)، چرا که خداوند
موجودات را، هم به صورت
تدریجی می آفریند و هم به صورت
دفعی و لحظهای و هیچ
دلیل عقلی و
نقلیای مبنی بر اینکه خلقت الهی باید به صورت دفعی و
آنی باشد نه
تدریجی،
وجود ندارد.
۵)آن چه که
تضاد میان داروینیسم را با اعتقاد به خدا
معقول می سازد، نامنظم بودن پدیدهها و
عدم انسجام و هماهنگی میان آنهاست، در حالی که به
عقیده دانشمندان، پیدایش
تدریجی موجودات از آن
نظر که
مسیر یک جریان
منظم و دقیق و حساب شده را در پیش گرفته و به سوی یک
هدف معین و معقول
رهبری می شوند، بهترین دلیل
وجود خالق عالم و
قادر است.
۶)فرضیه داروین، بر قراین دیرینه شناسی، جنین شناسی و
تشریح تطبیقی،
اتکای بیشتری دارد لکن این قراین بر امور
ظنی و غیر
یقینی و
جزیی استوار است، از این رو نمیتوانند به صورت یک قانون علمی، عرض اندام کنند و صرف شباهت جنین های جانوران یا مقایسه چند عنصر از حیوانات گوناگون و
تشابه میان آنها، نشان علمی برای یک
نظریه به حساب نمیآیند!
۷)از
نظر ما اصول و ارکان
نظریه داروین، از تفسیر حقایقی مانند
غرایز،
الهام،
عقل و مانند اینها
عاجز است، گرچه خود به توانایی
نظریه اش در این زمینه
اصرار می ورزد.
۸. بی تردید تکاملی که «داروین» و هواداران وی
مدعی هستند، محتاج به طول زمانی است که
عمر زمین آن را
کفاف نمی دهد. مدتی که برای خشک شدن پوسته زمین لازم است، از بیست میلیون
سال کمتر و از چهل میلیون بیشتر نیست و
حداکثر حدسی که برای عمر زمین زدهاند، از دویست میلیون سال
تجاوز نمیکند و این مقدار برای تحولات و تغییراتی که داروین ادعا می کند، کافی نیست؛ زیرا جزئی ترین تغییرات، صدها هزار سال
وقت لازم دارد تا چه رسد به اینکه از صورت یک جانور
دریایی به صورت یک انسان حاکم بر کون و
مکان درآید.
۹) بالاخره طرفداران ترانسفورمیسم تاکنون نتوانسته اند آخرین حلقه حد فاصل میان
حیوان و انسان را بشناسند تا این
زنجیره تکاملی، به
کمال خود دست یازد. این مطلب قرینهای بر
ضعف این رویکرد میباشد.
گفتنی است
متکلمان مسلمان واکنش واحدی در قبال
نظریه تکامل نداشتهاند. مجموع دیدگاههای این حوزه را می توان در شش گروه زیر جمع بندی نمود:
۱)
رد قاطع
نظریه تکامل با اعتقاد به اینکه
ظاهر قریب به
نص آیات قرآن کریم در خصوص خلقت انسان، حاکی از خلقت دفعی انسان است.
۲)قبول
صریح نظریه تکامل، همراه با
تاویل و
تفسیر آیات قرآن کریم بر اساس این
نظریه است.
۳)اعتقاد به اینکه
نظریه تکامل، فرضیهای بیش نیست و گر چه ظاهر آیات قرآن کریم با خلقت دفعی انسان سازگار است، اما در صورتی که این فرضیه به قانونی علمی و مسلم تبدیل شود، ظواهر آیات قرآن کریم براساس این
نظریه قابل توجیه خواهند بود.
۴)اعتقاد به اینکه ظاهر آیات قرآن کریم و روایات رسیده از
معصومین علیهم السلام،
دلالت بر خلقت دفعی انسان دارد و در صورتی که
نظریه تکامل به
قطعیت و اعتبار رسد، خلقت
ثبوتی انسان
استثنایی معجزه آسا در این قانون است.
۵)اعتقاد به اینکه اصل مسالهی تکامل، از اصول مسلم و اثبات شده به شمار میرود و قابل
تشکیک نیست، اگر چه در مسائل
فرعی آن اختلاف
نظرهایی وجود دارد.
قرآن کریم نیز در باب خلقت انسان آیات
متنوعی دارد که می توان معانی مختلفی را از آنها برداشت کرد و لیکن بیشتر این آیات مویّد
نتیجه نظریه تکامل است.
۶)اعتقاد به اینکه
نظریه تکامل فرضیهای است که هنوز در میان دانشمندان به نتیجه قطعی نرسیده و حتی در صورتی که این
نظریه قطعی شود نیز منافاتی با آیات قرآن کریم نخواهد داشت، زیرا
قرآن کریم داستان
آدم علیه السلام را به صورت
نمادین طرح کرده است.
دکتر
سید حسین نصر هم از روشنفکران
معاصری است که با این
نظریه به
دشمنی پرداخته و
اظهار میدارد:
نظریه تکاملی داروین (داروینیسم) که یکی از پایههای
مدرنیته است،
نظری بر خلاف
دین اسلام دارد. این
نظریه با دریافتی
ماده گرایانه بر پیدایی
موجودات از یکدیگر
تاکید دارد و در واقع
آفرینش دفعی خداوند را که پیش از خلقت در
خرد الهی
متمثل بود،
نفی می کند. گرچه امروزه
نظریه تکاملی داروین تغییرات زیادی کرده، اما هنوز
درک مادیگرایانه آن به عنوان یکی از شالودههای
مدرنیته عمل می کند...امروزه
موضوعات اندکی
وجود دارند که به اندازه
نظریه تکامل اهمیت بحث داشته و هم
طراز با این تئوری، دارای معانی
ضمنی پنهان و
موذیانهایی باشند. پیش از هر چیز اجازه دهید بگویم من در
هاروارد نه تنها
فیزیک بلکه
زمین شناسی و دیرین شناسی هم خواندهام و با این پیش زمینهی فکری است که
فهم رایج در خصوص
نظریه تکاملی داروینی را- حتی با زمینههای علمی -رد می کنم.
علامه طباطبایی از جمله اندیشمندانی است که این موضوع را با دقت مورد توجه و بررسی قرار داده است. وی درباره
نظریه تکامل چنین می گوید: این گفتار، صرف فرضیهای بیش نیست و ادلهای که برای اثبات آن اقامه کردهاند از اثبا تش
قاصر است... زیست شناسی با همهی موشکافیها و طول مدتش تاکنون برای نمونه به هیچ فرد از
نوع کاملی بر نخورده که از نوع دیگری متولد شده باشد، البته به طوری که خود
تولد را
مشاهده کنیم، نه دو فرد کاملا
شبیه به هم را.... فرضیه
تطور انواع فرضیهای است حدسی، که اساس علوم طبیعی امروز را تشکیل داده که ممکن است روز دیگری فرضیهای
قوی جای آن را بگیرد.
علامه طباطبایی پس از ردّ
نظریه تکامل با
تمسک به ظاهر آیات خلقت،بر
نظریه دفعی بودن خلقت انسان تاکید کرده، چنین می گوید: «... از ظاهر قرآن بر می آید که
نسل حاضر بشر منتهی به
آدم علیه السلام و همسرش می شود و آدم علیه السلام و همسرش از پدر و مادر متولد نشده، بلکه از زمین
تکون یافتهاند... روشن ترین آیهای که درباره خلقت آدم علیه السلام در قرآن دیده می شود
آیهی «انٌ مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثمٌ قال له کن فیکون»است.
چون آیه شریفه در پاسخ از
احتجاج مسیحیان بر
پسر بودن
عیسی علیه السلام برای خدا
نازل شده، مسیحیان، احتجاج میکردند به اینکه او بدون پدری از جنس انسانی به
دنیا آمده و حال آنکه هرکس به دنیا بیاید از پدری
متولد می شود، پس پدر عیسی علیه السلام باید خدا باشد، آیه شریفه در پاسخ آنان می فرماید:
صفت عیسی علیه السلام مانند
آدم علیه السلام است که خدای تعالی او را از
خاک زمین،
خلق کرد، بدون اینکه پدری داشته باشد که از
نطفه او متولد شود پس چرا مسیحیان نمیگویند آدم علیه السلام پسر خداست...؟
و در ادامه با همه تفصیلاتی که ایشان از مساله دارند، دیدگاهشان را در سه مطلب می توان خلاصه نمود:
الف)
نظریه تکامل به لحاظ علمی فرضیهای بیش نیست.
ب) آیات خلقت، آفرینش دفعی و مستقل نوع انسان را تاکید می کنند.
ج) در صورت اثبات قطعی
نظریه تکامل، امکان تاویل آیات خلقت بر طبق این
نظریه وجود دارد.
تذکر: در پایان بیان این نکته از علامه درباره خلقت آدمی خالی از لطف نیست که مراد قرآن کریم از «خلقت انسان از
طین»، خلقت نوع آدمی از طین است نه فرد فرد آن، یعنی همه افراد انسان از فردی پدید آمدهاند که او از گل خلق شده است. لذا جایی برای این
توهم باقی نمی ماند که تک تک ما انسانها چگونه از خاک آفریده شدهایم؟
سایت پژوهه