حضرت زینب کبری (علیهاالسلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) (۵ یا ۶ ق - ۶۲ ه.ق)، سومین فرزند
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) و
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و همسر
عبدالله بن جعفر بود.
ایشان را با القاب عقیله بنیهاشم، ام المصائب، دانشمند بدون معلم، متفکر بدون استاد، یاد کردهاند. حضرت زینب توسط
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نامگذاری شد.
وی
پنج تن آل عبا،
امام سجاد و
امام باقر (علیهماالسّلام) را درک کرده و در زمان حضور امیرالمومنین (علیهالسّلام) در
کوفه به زنان کوفه،
تفسیر قرآن آموزش میداد.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) همراه با خمسه طیّبه در مسائل سیاسی ـ اجتماعی شرکت فعّال داشت. ایشان همراه برادرش
امام حسین (علیهالسّلام) در
واقعه کربلا حضور پیدا کرد و بعد از شهادت امام حسین به اسارت درآمد و سرپرستی
اسرای کربلا را به عهده گرفت.
خطبههای ایشان در کوفه و شام علیه
یزید و امویان معروف است. ایشان با خطبههای خود یزید و یزیدیان را رسوا نموده و پرده از چهره ظالمانه و ننگین
حکومت اموی برداشت و پیام امام حسین (علیهالسّلام)، را به مردمان آن زمان رسانید.
بارزترين بعد زندگى حضرت زينب (سلاماللهعلیها)، نقش ویژه او در واقعه کربلا و دوران اسارت پس از این واقعه است. از او به خاطر
صبر و پایداری در
واقعه عاشورا علیرغم از دستدادن عزیزترین کسانش به عنوان اسوه صبر، یاد کردهاند.
درباره مزار حضرت زینب (سلاماللهعلیها) اختلاف است ولی مشهور قائل هستند که ایشان در
دمشق دفن شدهاند.
زینب کبری (سلاماللهعلیها) مکنای به امالحسن و امکلثوم
دختر ارشد امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در روز پنجم
جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری در ایام حیات جد بزرگوار خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
مدینه منوره به دنیا آمد.
کمتر از ۵ سال داشت که جد بزرگوارش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از دنیا رفت و اندکی بعد به فاصله ۷۵ یا ۹۵ روز مادرش زهرای اطهر (سلاماللهعلیها) را نیز از دست داد
و مسئولیت مراقبت از خواهران و برادرانش به دوش وی افتاد.
در عصر پدر، به زنان کوفی درس تفسیر و معارف اسلامی میداد. پدرش او را به عقد برادرزادهاش عبدالله
بن جعفر درآورد. حاصل این ازدواج ۵ فرزند به نامهای
علی،
عون،
عباس،
محمد و
امکلثوم بود.
شاهد حکومت کوتاه پدر و برادرش
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) و در نهایت شهادت آن بزرگواران بود. با حرکت امام حسین (علیهالسّلام) از مدینه در بیست و هشتم
رجب و به نقلی سوم
شعبان سال ۶۰ هجری،
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نیز به همراه فرزندان و بسیاری از خویشاوندان از جمله برادران، خواهران و برادرزادهها، رهسپار
مکه شد.
در سفر طولانی مدینه تا مکه، مکه تا کربلا، کربلا تا کوفه، کوفه تا شام، شام تا کربلا و از کربلا تا مدینه، همراه برادر شهیدش امام حسین (علیهالسّلام) و اسیران کوفه و شام بود. تلخترین صحنهها و مصیبتها را در ظهر عاشورا شاهد بود. حوادث دلخراش کوفه و شام موهایش را سفید و قامتش را خمیده کرد. با این وجود، هرگز دم از گفتن حقایق و مظلومیت
شهدای کربلا فرو نبست و افشاگر حاکمان مستبد عصر خود بود تا آنجا که خطبههای دشمنشکن وی در کوفه و شام معروف است. حضرت زینب (سلاماللهعلیها) سرانجام در ۵۷ سالگی و در سال ۶۲ قمری چشم از جهان فروبست.
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)
بن عبدالمطلب، قریشی هاشمی است. چنانکه منابع در معرفی وی چنین نوشتهاند: «زینب بنت علی
بن ابیطالب
بن عبد المطلب الهاشمیة سبطة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امها فاطمة الزهراء قال ابن الاثیر انها ولدت فی حیاة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)...»
مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)
جدش رسول خدا حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جدهاش خدیجه کبری (سلاماللهعلیها) است.
بر اساس روایتی از رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، زینب کبری (سلاماللهعلیها) همانند دیگر خواهر و برادران مادری از خمیره ذات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آفریده شده است. در روایات آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «وُلْدُ فاطِمَةَ فَانَا وَ لِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، و هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی..؛ فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امکلثوم و محسن) که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شدهاند...»
مادر این بانو فاطمه زهرا بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که
قرآن کریم در
آیه تطهیر به طهارت وی شهادت داده است. (اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)
وی سیده نساء العالمین،
محبوب رسول الله
و اولین کسی است که به
اذن الهی داخل در
بهشت میشود.
اما پدرش علی
بن ابیطالب، اولین ایمانآورنده به رسول الله
حضرت امیرمؤمنان،
سید اوصیا
مولای متقیان (علیهالسّلام) و رهبر روسپیدان عالم «قائد الغرّ المُحجّلین» میباشد.
از پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است که درباره آن امام همام فرمودهاند: «لو کانَ البَحرُ مِداداً و الاشجارُ اقلاماً و اوراقُها قِرْطاساً، و الجنُّ و الانسُ کُتّاباً، لما احْصوا مَناقِبَهُ؛ اگر دریاها مرکب، درختان قلم، برگهای درختان ورق، و
جن و
انس نویسنده شوند، نمیتوانند فضیلتهای او را به شماره درآورند.» (لو ان الغیاض اقلام، والبحر مداد، والجن حساب، والانس کتاب ما احصوا فضائل علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام))
و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) دو سرور جوانان اهل بهشت، برادرانش میباشند.
امام علی (علیهالسّلام) ۵ ماه پس از هجرت، در ماه رجب با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
ازدواج نمود. «تَزَوَّجَ علیٌ فاطمةَ فی شهرِ رجب بَعدَ الهجرةِ بخمسةِ اشهُرٍ»
میوههای این ازدواج مبارک، امام حسن (علیهالسّلام)، امام حسین (علیهالسّلام)، زینب کبری (علیهاالسّلام) و امکلثوم (سلاماللهعلیها) و حضرت محسن (علیهالسّلام) بودند.
در نیمه
رمضان سال سوم هجری و تقریبا یک ماه قبل از
غزوه احد، بزرگترین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و سبط اکبر پیامبر بزرگوار اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، حسن
بن علی
بن ابیطالب (علیهماالسلام) دومین امام
شیعه در شهر مدینه
دیده به جهان گشوند.
در سوم شعبان سال چهارم هجری، دومین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و نوه دوم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام سوم، حضرت حسین
بن علی (علیهالسّلام)
در شهر مدینه چشم به جهان گشودند.
بر اساس منابع روایی و تاریخی شیعی، سومین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرای مریضه (سلاماللهعلیها)، زینب کبری و پس از ایشان زینب صغری مکنی به امکلثوم است، که چهارمین فرزند علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) میباشد. حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر ارشد امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری در ایام حیات جد بزرگوار خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مدینه منوره به دنیا آمدند.
در تاریخ ولادت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) اختلاف است و مورخان اقوال گوناگونی را ذکر کردهاند که بنابر قول مشهور حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در پنجم
جمادی الاول سال پنجم هجرت در مدینه متولد شده است.
برخی نیز پنجم جمادی الاول سال ششم هجرت را سال ولادت ایشان میدانند.
حسن محمد قاسم نویسنده مصری در کتابش با عنوان «
السیدة زینب» آورده است: ایشان در ماه شعبان سال ششم هجری، دو سال پس از تولد برادرش امام حسین (علیهالسّلام) متولد شده است. در
کشور مصر این قول مورد پذیرش واقع شده است.
در کتاب
ریاحین الشریعه آمده است که میلاد آن حضرت را، برخی پنجم ماه جمادی الاولی سال ششم، بعضی اوایل شعبان آن سال، بعضی در ماه رمضان و برخی دیگر در دهه آخر
ماه ربیع الثانی و طبق نقلی
ماه محرم سال پنجم هجرت ذکر کردهاند ولی هیچیک از این اقوال دلیل محکم تاریخی ندارد. این عدم اتفاق نظر در مورد تاریخ وفات ایشان نیز به چشم میخورد به طوری که برخی آنرا در ماه رجب سال ۶۲ و بعضی در چهاردهم رجب سال ۶۲ دانستهاند.
عُبیدلی نسّابه از عالمان قرن سوم هجری نوشته است: «زینب در زمان حیات جدش (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دنیا آمد.»
ابناثیر جزری موصلی، مؤلف کتاب
اسد الغابه او را از «صحابیات» شمرده و گفته است: «کانت امراة عاقلة لبیبة جزلة؛
رینب بانویی عاقل، خردمند و نیکورای بود.» ولی به تاریخ تولد زینب (سلاماللهعلیها) اشارهای نکرده است.
بنابراین حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در ایام حیات جد بزرگوار خود
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مدینه منوره به دنیا آمدهاند. برای میلاد این بانوی گرانقدر اقوال دیگری نیز گفته شده است؛ از قبیل «دهه آخر ربیع الثانی سال هفتم هجری» پس از وفات
زینب دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بر بدن وی نماز خواندند.
همچنین برخی تاریخ ولادت ایشان را «اواخر رمضان سال نهم هجری» دانستهاند؛ اما قول مشهور همان جمادی الاول سال پنجم یا ششم هجری است.
زینب معروفترین نام دختر ارشد امیرالمومنین امام علی (علیهالسّلام) است. بر اساس روایات متعدد، نامگذاری حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، توسط پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت گرفت. به این صورت که پس از تولّد وی، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دخترش را نزد امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بردند و از ایشان خواستند که نامی برای وی انتخاب نماید، امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) فرمود: از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این امر پیشی نمیگیرم در آن هنگام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مسافرت بودند. هنگامی که سه روز گذشت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سفر مراجعت نمود و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام) وارد گشتند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) به محضرشان شرفیاب شد و از ایشان در خواست کرد که برای دخترش نامی انتخاب بکند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: من هم از پروردگارم پیشی نمیگیرم. در این هنگام
جبرئیل نازل شد و درود
پروردگار را ابلاغ فرمود و گفت: نام این مولود را «زینب» بگذار، چرا که این را در
لوح محفوظ نوشتهایم.
سپس پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قنداقه وی را طلبید، او را بوسید و فرمود: «به حاضران و غایبان امّتم وصیت میکنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری (سلاماللهعلیها) است.»
سپس جبرائیل مصایب و مشکلاتی را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گریست و فرمود: هر کس بر این دختر بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد. «إن من بكى عليها، وعلى مصائبها يكون ثوابه كثواب من بكى على أخويها.»
بنابر آنچه که بیان شد انتخاب نام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از جانب
خدا و از طریق
وحی بوده که این خود فضیلتی برای ایشان میباشد. در معنای لغوی زینب دو نظریه عنوان شده است:
۱. زینب یک کلمه ترکیبی از «زین» و «اب» به معنای «زینت پدر» میباشد.
۲. زینب کلمهای بسیط بوده و نام «درخت» و یا «گل» میباشد. در
لسان العرب آمده: «زینب درختی زیبا و خوشبو است از اینرو این نام برای دختران انتخاب میگردد.
در کنایات و استعارات عرب هر شخص بزرگ و نفیس به «درخت» تشبیه میشود مانند: «مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُهَا ثَابِتٌ»
و یا حدیث «اَنا و علیٍّ من شجرهٍ واحدهٍ»
در هر صورت قدر متیقن از این دو نظریه این است که زینب نامی زیبا و پر معناست.
برخی گفتهاند زینب کبری (سلاماللهعلیها) به نام و یاد زینب، دختر پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که وفات کرده بود، «زینب» نامگذاری شده است. چنانکه در احادیث آمده است مردی از اهل
قم از
امام صادق (علیهالسّلام) سؤال کرد: آیا زنان میتوانند بر
جنازه نماز بخوانند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: آری! زینب دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفات یافت و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) با تعدادی از زنان رفتند و بر جنازه او نماز گزاردند.» «کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فَسَاَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقُمِّیِّینَ فَقَالَ یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ! تُصَلِّی النِّسَاءُ عَلَی الْجَنَائِزِ؟ قَالَ فَقَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام): اِنَّ زَیْنَبَ بِنْتَ النَّبِیِّ تُوُفِّیَتْ وَ اِنَّ فَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) خَرَجَتْ فِی نِسَائِهَا فَصَلَّتْ عَلَی اُخْتِهَا»
حضرت زینب (علیهاالسّلام) به اعتراف همه تاریخنویسان، آراسته به همه فضایل و خصلتهای والای اخلاقی و الهی بودند. زینب کبری (علیهاالسّلام) در وقار و شخصیت مانند جدهاش خدیجه (علیهاالسّلام) در
حیا و
عفّت همچون مادرش فاطمه (سلاماللهعلیها)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش علی (علیهالسّلام)، در
حلم و
بردباری چون امام حسن (علیهالسّلام) و در
شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش حسین بود.
زینب کبری (سلاماللهعلیها) تحت تربیت پدر و مادری همچون حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و با شایستگی و استعداد ذاتی که از آن بهرهمند بود به مراتب عالی از فضائل و کمالات انسانی دست یافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه کمالات و صفات پسندیده بود. سخنرانیهای او در
کوفه و
شام خاطره خطبههای پدرش امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را در یادها زنده کرد.
زینب کبری (سلاماللهعلیها) یکی از محدثان و راویان حدیث به شمار میآید و در سنین کودکی، در حالی که بیش از ۵ یا ۶ سال از عمرش نمیگذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را با آن مضامین بسیار بلند و عالی شنید و پس از آن برای دیگران نقل میکند.
عبدالله بن عباس، شاگرد برجسته حضرت علی (علیهالسّلام) و مفسر قرآن کریم،
خطبه فدک حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را از زینب نقل میکند و از آن بانوی بزرگ با عنوان «عقیلتنا؛ عاقل و دانای ما» یاد میکند.
زینب (سلاماللهعلیها) از جنبه عبادت در حدّی بود که در دوران اسارت و سختترین شرایط جسمی و روحی که ممکن است برای یک انسان پیش آید،
شبزندهداری و نماز شبش ترک نگردید، در حالی که در شرایطی به مراتب آسانتر و سهلتر از آن انسانهای معمولی قادر به حفظ برنامههای عادی و معمولی زندگی خود نیستند.
عبادت و
اطاعت خدا، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را از مصادیق روشن و بارز این
حدیث قدسی قرار داده بود که
خداوند متعال میفرماید: «یابن آدم، انا اقول للشیء کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول للشیء کن فیکون؛
ای فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود میشود، در آنچه به تو دستور دادهام از من اطاعت کن تا تو را آنگونه قرار دهم که هر چیز بگویی باش، موجود شود! » حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نیز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامی رسیده بود که از
ولایت تکوینی برخوردار بود. روایت شده که آن حضرت پیش از سخنرانی خود در کوفه به مردم اشاره کرد، با آن اشاره نفسها در سینهها حبس شد و زنگها از صدا باز ایستاد و در یک کلام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به حق، زینت پدر، آن شخصیت یگانه تاریخ بود، همچنان که خداوند این نام را برای وی برگزید.
در کتاب
مستدرک سفینة البحار چنین آمده است: «أما زينب الكبرى (سلاماللهعلیها) من رواة الحديث، أدركت النبي و ولدت في حياته؛
زینب کبری (سلاماللهعلیها) از راویان حدیث هستند که در زمان حیات پیامبر اسلام به دنیا آمدند و ایشان را درک نمودند.» همچنین در ادامه آمده است: «هِیَ عَقیلَةُ بَنیهاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَمیدَةِ مـا لَم یُحزْها بَعْدَ اُمِّها احَدٌ حَتی حَقَّ اَنْ یُقالَ هِیَ الصِدّیقَةُ الصُغْری، هِیَ فِی الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزیدَةٌ لَمْ یَر شَخْصَها احَدٌ مِنَ الرِّجالِ فی زَمانِ اَبیها وَ اَخَویها الاّ یَومَ طَّفِّ وَ هِیَ فـِی الصـَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قـُوَّةِ الایمانِ وَالتَّقوی وَحیدَةٌ وَ هِیَ فِی الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ کَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ امیرِالمؤمنین (علیهالسّلام)...؛
زینب بانوی
بنیهاشم است که در صفات ستوده، برترین اسـت و کسی جز مادرش بر او افتخار و برتری ندارد، تا جایی که اگر بگوییم او «صدیقه صغری» است، حق گفتهایم. در پوشـیدگی و
حجاب، چنان بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرانش او را ندید، جز در واقعه کربلا. او در صـبر و قـوّت
ایمان و
تقوا منحصر به فرد بود و در
فصاحت و
بلاغت، گویا از زبان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سخن میگوید.»
علامه مجلسی نیز از آن حـضرت، حدیث نقل کرده است.
سخنان و اشعار حضرت زینب (علیهاالسّلام) درباره گفتار و حالات امام حـسین (علیهالسّلام) نیز به عنوان حدیث، از معصوم (علیهالسّلام) محسوب میگردند.
القابی هم که برای آن حضرت نقل شده است به گوشههایی از عظمت شخصیت این بزرگ بانوی اسلام دلالت دارند. در ذیل گوشههایی از فضیلتهای زینب کبری (سلاماللهعلیها)، در قالب القاب ایشان بیان میگردد:
هر
لقب و فضیلتی که برای حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) ذکر شده است همه فروعات همین مقام ولایت زینب کبری میباشد. ولایت از ماده ولی است و ولی به معنی شدت قرب میباشد به نحوی که بین دو شی فاصله و حجابی وجود نداشته باشد از ریشه ولی هم وِلایت به کسر واو ساخته میشود و هم وَلایت به فتح واو ساخته میشود.
وزن فِعاله به کسر فاء در
زبان عربی دلالت بر شانی از شئونی جمعی و اجتماعی میکند، مثل سقایة و تجارة. لذا وِلایه به معنی تدبیر امور است و اگر نسبت به جامعه انسانها درنظر بگیریم، یعنی تدبیر امور انسانها و اگر به معنی مطلق بگیریم یعنی تدبیر ما سوی الله و کل عالم هستی. اما وَلایت به فتح واو به معنی محبت و
دوستی است و در هر دوی اینها شدت قرب ملحوظ است؛ محب باید فانی در محبوبش باشد و نباید بین او و محبوب فاصلهای باشد. ولی الله به معنی اول، کسی است که از جانب حق متعال تعیین شده و شان ولایت و شئون جمعی را به عهده دارد و ولایت به معنی دوم یعنی عاشق و فانی خدا.
لقب ولیة الله درباره حضرت زینب (سلاماللهعلیها) آمده است و هر دو معنی درباره شخصیت عظیم زینب کبری (سلاماللهعلیها) صدق میکند و این یعنی زینب (سلاماللهعلیها) کسی است که میتواند سرپرستی کند و در حوادث و مشکلات و مصائب خویشتندار باشد و تسلط بر نفس داشته باشد و اداره امور را بدست گیرد و همچنین ولی به معنی فانی در حق نیز بر این بانوی مجلله صادق است، اگر این لقب امینة الله بودن را اساس قرار بدهیم قضیه عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ بودن حضرت نیز روشن میشد. زینب چون ولی الله است عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة است.
مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات حتی
ملائکه دانش و بینش اوست. «وَعَلَّمَ آدَمَ الاَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ اَنبِئُونِی بِاَسْمَاء هَؤُلاء اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ• قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا اِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا اِنَّکَ اَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»
و برترین علمها، علمی است که مستقیماً از ذات الهی به شخصی افاضه شود، یعنی دارای
علم لدنی باشد. خداوند متعال در مورد
حضرت خضر (علیهالسّلام) میفرماید: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛
علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.»
زینب (سلاماللهعلیها) به شهادت
امام سجاد (علیهالسّلام) داری علم لدنی است، آنجا که بعد از خواندن
خطبه در شهر کوفه توسط حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به عمهاش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمة غیر معلَّمة وفهمة غیر مفهَّمة؛
تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی، عالم و دانشمند هستی.» از همین روی است که میبینیم، هر که به نام زینب رسیده است اعم از
شیعه و
سنی از او با احترام یاد کرده است.
ابنحجر عسقلانی در
الاصابه مینویسد: «وکانت عاقلة لبیبة جزلة زوجها ابوها ابن اخیه عبدالله
بن جعفر فولدت له اولاداً وکانت مع اخیها لما قتل فحملت الی دمشق وحضرت عند یزید
بن معاویة و کلامها لیزید
بن معاویة حین طلب الشامی اختها فاطمة مشهور یدل علی عقل وقوة جنان؛
وی بانویی عاقله، خردمند و نیکو رای بود. پدرش (امام علی (علیهالسّلام) ) او را به عقد پسر برادر خود یعنی عبدالله
بن جعفر درآورد و زینب از او صاحب فرزندانی شد. در سفری که امام حسین (علیهالسّلام) کشته شد، زینب همراه او بود و به
دمشق نزد یزید به اسارت برده شد. سخنان او خطاب به
یزید بن معاویه هنگامی که مرد شامی، دخترش فاطمه را از یزید، هدیه خواست مشهور است و دلیلی است بر عقل و خردمندی آن بانو.»
مقام علمی آن بانو چنان بود که به شهادت تاریخ، در روزگار امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) برای زنان کوفه مجلس درس معارف و
تفسیر قرآن داشته است. سخنان و خطابههای عالمانه، همراه با استدلال به
آیات قرآن، در
کربلا، بازار کوفه، مجلس
عبیداللّه بن زیاد، در بین راه کوفه و شام، و همچنین در دربار «یزید»، از سوی زینب (سلاماللهعلیها) هر کدام شاهدی بر عظمت دانش این بانوی بزرگوار است. حتی زمانی که در مجلس یزید آن خطبه آتشین را بیان کردند، یزید دربارهاش گفت: اینان خاندانی هستند که
فصاحت و
دانش و
معرفت را از پیامبر به
ارث بردهاند و آن را با شیر مادر نوشیدهاند.
از
شیخ صدوق روایت شده است که زینب به جهت علم و دانش زیادی که داشتند، از سوی امام حسین (علیهالسّلام) نیابت خاص داشت
و مردم در
مسائل شرعی (حلال و حرام) به ایشان رجوع میکردند و از جمله القاب آن مخدره نائبة الحسین است. وی دارای نیابت خاص از جانب امام حسین (علیهالسّلام) بود و مردم درباره
حلال و حرام به ایشان مراجعه میکردند.
ابنحجر در الاصابه مینویسد: بانوی خردمند زینب همان کسی است که در مدرسه باب مدینه العلم درس خواند و امام علی
بن الحسین (علیهالسّلام) ایشان را عالمه غیر معلمه خواند.
در یک مورد نقل شده است روزی امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) درباره بعضی از سخنان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با هم گفتگو میکردند، حضرت زینب (علیهاالسّلام) وارد شدند و در بحث ایشان شرکت کردند و مساله را با تمام صوری که داشت با تفصیل تمام تبیین فرمودند. حضرت امام حسن (علیهالسّلام) وقتی این توانایی فوقالعاده خواهر را دیدند، خطاب به او فرمودند: «انک حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة...؛ به راستی که تو از درخت نبوت و معدن رسالت هستی.»
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) مقام بیان روایت و حدیث را دارا بوده است و راویان بزرگی چون
عبدالله بن عباس از او روایتهای زیادی را نقل میکند که از جمله این روایات خطبه تاریخی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) است، این در حالی است که زینب (سلاماللهعلیها) در زمان خوانده شدن این خطبه ۵ یا ۶ سال بیشتر نداشتند. ابنعباس هر زمان از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نقل حدیث میکرد میگفت: «حدثنی عقیلتنا زینب؛
بانوی فهیم و اندیشمند ما زینب بر من چنین روایت کردند.»
لذا یکی دیگر از القاب ایشان عقیله بنیهاشم است. عقیله بنیهاشم حتی آگاهی به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود، همانگونه که بعضی از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مانند
سلمان،
ابوذر و برخی از یاران علی (علیهالسّلام) مانند
میثم تمار،
رشید هجری، به اینگونه اسرار آگاه بودند. زینب دانای اسرار بوده و خطبه او در مجلس یزید و پیشگوییهایش شاهد این مدّعاست. «فَواللَّهِ لاتَمْحُو ذِکْرنَا، وَ لاتُمیتُ وَحْینَا، وَ لاتُدْرِکُ امَدنا، وَ لاتَرْحِضُ عَنْکَ عارَها، وَ هل رَایُکَ الّا فَنَدٌ، وَ ایَّامُکَ الّاعَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ الّابَدَدٌ؛
اما به خدا سوگند هر چه کنی نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست و بدانکه رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشتشمار و جمعیتت رو به پراکندگی است...» زینب دانش سرشار داشت، طبیعی است کسی که از محضر پیامبر (شهر علم) و علی (علیهالسّلام) (دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، بایستی دریای علم باشد.
یکی از القاب حضرت زینب (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عابده است، وی در سایه عبادت و مجاهده نفسانی به مقامی رسید که حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) در وداع آخر در
روز عاشورا به او فرمودند: «یا اختاه لا تنسینی فی نافله الیل». بیشک بزرگترین وسیله برای تقرّب به درگاه پروردگار متعال و وصول به مقام قرب و کمال، عبادت و
بندگی در پیشگاه مقدس اوست و هرکس به هر مرتبه و مقامی که رسید از راه عبادت رسیده است.
قرآن کریم نیز در
سوره زمر هدف خلقت را عبادت ذکر کرده و میفرماید: «وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الانْسَ الَّا لِیَعْبُدُون»
البته عبادت خدا صرفاً به خواندن چند رکعت
نماز و یا انجام برخی عبادتهای بدنی و مالی محدود نمیشود، بلکه معنای عبادت چنانکه علمای لغت ذکر کردهاند غایت
خضوع و تسلیم و اظهار ذلّت در پیشگاه خدای تعالی است که نماز و
روزه و سایر اعمال مصادیقی از آن مفهوم کلی و راهی برای رسیدن به آن مقام عالی است که به دستور
شرع مقدس و رهبران اسلام باید انجام داد.
راغب در کتاب مفردات گوید: «العُبُودِیّة اظْهارُ التَّذَلُّل، وَ العِبادَةُ ابلَغُ مِنْها لِانَّها غایَةُ التَذلُّل؛
عبودیت به معنای اظهار ذلت و خضوع است و عبادت معنای کاملتری دارد که همان غایت خضوع و اظهار
ذلت است.»
عابده آل علی از دیگر القاب حضرت است. عبادت در این خاندن امری بدیهی است، امام زین العابدین (علیهالسّلام) در روز و شب، هزار رکعت نماز میگزارد و در اکثر اوقات عمر شریفشان روزه داشتند اما همچون جد بزرگوارشان امیرالمومنین (علیهالسّلام) چون خداوند تعالی را سزاوار عبادت میدانستند، به عبادتش میپرداختند. چنانکه امام (علیهالسّلام) فرموند: «إلهي ما عبدتك خوفا من نارك ولا طمعا في جنتك ولكني وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك».
همین مسئله را نسبت به علی (علیهالسّلام) عرض کردند و حضرت فرمودند: شما عبادت رسول الله را ندیدهاید و تازه خود پیامبر اکرم هم میفرمایند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»
لذا این امور در این خاندان امری بدیهی است و کسی که در چنین خانوادهای بزرگ شده است، طبیعتا به سمت و سوی این امر سوق پیدا میکند، لذا ایشان عابدة آل علی است به گونهای که در
حادثه کربلا و لو نشسته، نماز شباش را ترک نکرد. حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در عبادت ثانی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بود، تمام شبها را به عبادت،
تهجّد و
تلاوت قرآن سپری میکرد.
زینب نمازهای مادرش زهرا و پدرش علی را شاهد بود، او نیایشهای امام مجتبی (علیهالسّلام) را در دل شبها و روزها دیده بود، عبادت و مناجاتهای حسین (علیهالسّلام) را به ویژه در شب و صبح عاشورا به تماشا نشسته بود و هر یک برای او درس و الگوی عبادت و
مناجات بود. حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) در دوران زندگی هیچگاه تهجّد را ترک نکرد و آنچنان اشتغال به عبادت ورزید که ملقّب به «عابدة آل علی» شد. حتّی در شب یازدهم محرم با آن همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن همه آلام روحی
نماز شب خود را خواند. از
امام سجّاد (علیهالسّلام) نقل شده است که: «ان عمتی زینب کانت تودی صلواتها من قیام الفرائض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام و فی بعض المنازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع و الضعف منذ ثلات لیالٍ لانها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام علی الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا واحدا من الخبز فی الیوم و اللیلة؛
عمهام زینب، نمازهای واجب و مستحبیاش را در طول مسیر
کوفه به
شام میخواند و در بعضی از توقفگاهها از شدت گرسنگی و ضعف در مدّت شبانهروز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بین کودکان تقسیم میکرد. چون آن قوم به هر یک از ما یک گرده نان در شبانهروز میدادند.»
در کتاب
مثیر الاحزان از
فاطمه دختر امام حسین (علیهالسّلام) نقل شده است: «وَ امّا عَمَّتی زَیْنَب فَانَّها لَمْ تَزَلْ قائِمَةً فی تِلْکَ اللَّیلَةِ ای عاشِرَة مِنَ المُحَرّم فی مِحْرابِها تَسْتَغیثُ الی رَبِّها، وَ ما هَدَاَت لَنا عَیْنٌ وَ لاسَکَنَتْ لَنا زَفْرَة؛
و اما عمهام زینب، پس وی همچنان در آن شب در جایگاه عبادت خود ایستاده بود و به درگاه خدای تعالی
استغاثه میکرد و در آن شب چشم هیچیک از ما به خواب نرفت و صدای ناله ما قطع نشد.»
امام حسین (علیهالسّلام) که خود
معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابدهاش میفرماید: «یا اختاه لا تنسینی عند نافلة اللیل؛
خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن.» همه این وقایع به خوبی از اهتمام کامل حضرت زینب به عبادات خبر میدهد و درست به دلیل برخورداری از این ویژگی بوده است که یکی از القاب آن حضرت «عابدة آل علی (علیهالسّلام)» انتخاب شده است.
از دیگر فضائل حضرت زینب (سلاماللهعلیها) دارا بودن
مقام عصمت است به گونهای که ملقب به لقب معصومه صغری میباشند. باید به این نکته توجه نمود که عصمت درجاتی دارد. مرتبه عالی آن مخصوص
اهل بیت (علیهمالسّلام) است که دارنده
مقام امامت بودند. «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»
اما حضرت زینب (علیهاالسّلام) نیز به دلیل برخورداری از طینت محمدی و مجاهده نفس، توانست به مرتبهای از عصمت دست یابد. عصمت یعنی اینکه انسان به مرتبهای از معرفت نائل شود که حقیقت و باطن گناه را مشاهده کند و چون انسان در این حالت با ملکوت هستی و جنبههای باطنی عالم در ارتباط هست، هرگز دچار اشتباه و خطا نمیشود. پس مصونیت از گناه و اشتباه، لازمه عصمت میباشد.
عصمت درباره اشخاصی که از
اولیاء الله هستند اما مقام امامت یا
نبوت را ندارند، مانند
حضرت عباس (علیهالسّلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، به معنای عصمت از انجام هرگونه گناه و حتی مکروهات است، اما عصمت از اشتباه در مورد آنان صادق نیست. اگرچه اینگونه افراد با توجه به مقام معنوی و روحانیشان، دچار اشتباه نشدند، اما نمیتوان امکان اشتباه را در مورد آنان محال عقلی دانست.
دلیل عصمت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) آن است که امام سجّاد (علیهالسّلام) در حقّ ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة»
از این سخن معصوم بر میآید که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) متّصل به
عالم غیب بوده و علم خویش را نه از راه تعلیم بلکه از راه ملائکه دریافت میکرده است؛ و عصمت نتیجه چنین علمی است. پس هیچ تردیدی نمیماند که آن بزرگوار، در مرتبه بسیار بالایی از کمالات انسانی بوده و بالتبع معصوم از گناه بودند، اما مرتبه کمالی و عصمت ایشان و هیچکس دیگری، در حد
چهارده معصوم (علیهمالسّلام) نبوده و نمیباشد.
صدّیق مبالغه در صدق است و بر کسی اطلاق میگردد که در تمام حرکات و سکنات افعا او مبنی بر راستی و درستی باشد. مقام «صدیق» منصبی الهی است چنانچه در قرآن مجید جمعی از پیامبران بزرگ و مانند آنان به عنوان «صدق» توصیف شدهاند «انّهُ کانَ صدّیقاً نبیّاً» از جمله
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) در
سوره مریم آیه ۴۱
حضرت ادریس، در سوره مریم آیه ۵۶
و
حضرت مریم در
سوره مائده آیه ۷۵.
در بعضی از آیات قرآن «صدیقین» همردیف
پیامبران ذکر شدهاند.
در روایات شیعه و
اهلسنت، از
حضرت علی (علیهالسّلام) به عنوان صدیق اکبر یاد شده است و این لقب را رسول خدا به او داده است. «قال علی
بن ابی طالب: انا عبدالله و اخو رسوله و انا الصدّیق الاکبر. لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر، صلیت مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل الناس بسبع سنین؛
من بنده خدا و برادر رسول اویم، و من صدّیق اکبر هستم، این ادّعا را بعد من به جز دروغگو و افترازننده نمیکند، همانا من هفت سال قبل از مردم نماز به جای آوردم.» در روایتی دیگر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)،
مومن آل فرعون و
حبیب نجار به عنوان صدیقان نام برده است؛ و حضرت علی (علیهالسّلام) را برترین آنها معرفی میکند. «الصدیقون ثلاثة: حبیب النجار مؤمن آل یاسین، وحزبیل مؤمن آل فرعون، و علی
بن ابی طالب الثالث، وهو افضلهم»
در زنان سابقه این مقام به حضرت مریم (سلاماللهعلیها) و در امت پیامبر به فاطمه زهرا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختصاص دارد.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را نُه نام نزد حق تعالی است: فاطمه،
صدّیقه،
مبارکه،
طاهره،
زکیّه،
راضیه،
مرضیه،
محدّثه و
زهرا.»
در زیارتنامه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چنین آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ»
بعد از زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها)، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) را صدیقه صغری لقب دادند. قید صغری بعد از صدیقه از باب «تعظیماً لاُمّه» میباشد. لذا چون مادرش فاطمه زهرا به صدیقه کبری مشهور بود، به وی صدیقه صغری میگفتند.
عفت و پاکدامنی، برازندهترین زینت زنان، و گران قیمتترین گوهر برای آنان است. در قرآن مجید و احادیث به ضرورت حجاب برای زنان تصریح شده است. زینب (علیهاالسّلام) درس عفت را به خوبی در مکتب پدر آموخت، آنجا که فرمود: «مـَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْرا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ یَکادُ الْعَفیفُ اَنْ یَکوُنَ مَلَکا مِنَ الْمَلائِکَةِ؛
مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد امّا عفت میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.» عقیله بنیهاشم، در
حجاب و عفت، مانند مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) بود و به این مهم بسیار اهمیت میداد. تا پیش از عاشورا و جریان اسارت، مردی نامحرم چهره زینب را ندیده بود، چنانکه در تاریخ آمده است: «هنگامی که زینب میخواست به
مسجد النبی کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود علی (علیهالسّلام) دستور میداد حسن و حسین (علیهماالسلام) همراه خواهرشان باشند. حسن (علیهالسّلام) جلوتر و حسین (علیهالسّلام) پشت سر، زینب در وسط حرکت میکرد.
یحیی مازنی میگوید: «من در
مدینه، مدت زیادی همسایه علی (علیهالسّلام) بودم، سوگند به خداوند، در این مدت، هرگز زینب را ندیدم و صدایش را نشنیدم.»
حجاب و عفاف زینب به گونهای بوده است که
علامه مامقانی در اینباره میگوید: «و هی فی الحجاب فَرِیدَةٌ لم یرَ شخصُها اَحَدٌ من الرجال فی زمانِ ابیها و اخویْها الی یوم الطَّفِ؛
زینب در حجاب و عفاف یگانه روزگار بوده است، کسی از مردان، در زمان پدر او و برادرانش تا روز عاشورا، او را ندیده بود.»
زینب کبری با حفظ عفت خویش در تمام عمر، حتی در سختترین لحاظ و شرایط کربلا، حماسهای از حجاب و حیا را در عین انقلاب بر علیه طواغیت به نمایش گذاشت. وی در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای میفشرد. مورخین نوشتهاند: «وَهِیَ تَسْتُرُ وَجـْهَها بـِکَفِّها، لاَِنَّ قِناعَها قَدْ اُخِذَ مِنها؛
او صورت خود را با دستش میپوشاند چون روبنده را از او گرفته شده بود.»
آن بانوی بزرگوار بود که برای پاسداری از مرزهای حیا و عفاف بر سر یزید فریاد میآورد که «اَمِنَ العَدْلِ یَا
بْنَ الطُّلَقاءِ تَحْذیرُکَ حَرائِرَکَ وَاِمائِکَ وَسَوْقُکَ بَناتِ رُسُولِ اللّهِ سَبایا؟ قَدْ هـَتَکْتَ سـُتُورَهُنَّ وَاَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ؛
ای پسر آزاد شده! آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانی، و دختران رسول خـدا (صلیاللهعلیهوآله) را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ نقاب آنان را دریدی و صورتهای آنان را آشکار ساختی.»
از دیگر القاب حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) فصیحة بلیغه میباشد. بانوی قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامیاش به ارث برده است، که کلامش «دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق» است. هنگامی که سخن میگفت، گویی از زبان پدر ایراد سخن میکرد. سخنانش در بازار کوفه و مجلس یزید و نیز گفتوگوهای وی با عبداللّه
بن زیاد، بیشباهت به خطبههای امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) و
خطبه فدکیّه مادرش زهرا (علیهاالسّلام) نیست. این خطبهها در حالی ایراد میشد که زینب داغهای فراوانی در سینه داشت؛ گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بیخواب بود، سختی سرپرستی کودکان و راه را نیز به دوش میکشید.
بشیر بن خزیم اسدی میگوید: «وَ نَظَرْتُ الَی زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ ارَ خَفِرَةً وَ اللهِ انْطَقَ مِنْها کَانَّها تَفَرَّعُ مِنْ لِسانِ امیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ
بْنِ ابِی طالِبٍ (علیهالسّلام)؛ در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب (سلاماللهعلیها) را دیدم. من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شَرم و حَیا باشد، در سخنرانی ناطقتر و تواناتر و چیرهدستتر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.»
«وَ قَدْ اوْمَاتْ الَی النّاسِ انِ اسْکُتوا، فَارْتَدَّتِ اْلانْفاسُ وَ سَکَنَتِ اْلاجْراسُ؛
زینب یک اشاره به جمعیت کرد، همین جمعیتی که داشتند ضجه میزدند و
گریه میکردند، و یک عدّه هم سر و صدا می کردند، یک اشاره کرد که ساکت! نفسها در سینهها حبس شد. و جَرَسها هم از صدا افتاد. حتّی دیگر صدای زنگونه حیوانات هم شنیده نشد.»
زینب کبری (سلاماللهعلیها) بدون آن که آموزش دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تـشنگی، گرسنگی، خستگی اسارت، داغدار و آواره با کسانی سخن میگوید که نـه تـنها بـا او هماهنگ نیستند بلکه حتی سنگ و خاکروبه بر سر او ریختهاند، با این حال سخنان زینب (سلاماللهعلیها) چنان بـود کـه وجـدان خفته مردم را بیدار کرد و صدای گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد.
خزیم اسدی مـیگوید: پیرمردی را در کنار خود دیدم که بر اثـر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و میگفت: پدر و مادرم فدای شما باد، پیرمردان شـما بـهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوانها و زنان شـما نـیکوترین زنـان هستند. نسل شما بهترین نسلی است کـه نـه خوار میگردد و نه شکست میپذیرد.
از دیگر فضائل و القاب حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) صابرةٌ محتسبه (صبرکننده برای خداوند) است. از منظر دین، صبر جایگاه بس والایی داشته و خداوند متعال در قرآن کریم به صبرکنندگان بشارت داده است. «و بشر الصابرین»
در جای دیگر اعلام میدارد که اجر و پاداش صابران از حد و شمارش خارج است و آنها بدون حساب، پاداش دریافت میدارند؛ «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب»
همچنین خداوند به صابران وعده همراهی داده است؛ «و اصبروا ان الله مع الصابرین»
و در جای دیگر خداوند صابران را در زمره دوستان و محبوبان خود یاد میکند. «والله یحب الصابرین»
امام صادق (علیهالسّلام) نیز میفرماید: «
صبر برای
ایمان به منزله سر برای بدن است؛ همچنان که اگر سر برود بدن هم از بین میرود، اگر صبر از کف رود، ایمان نیز از کف میرود.»
زینب (علیهاالسّلام) نمونه و تجسم عالیِ صبر و پایداری است. مقاومت و شکیبایی در برابر مصایب و مشکلات، به ویژه در نهضت عاشورا، در راه پاسداری از حریم دین و کرامت انسانیت از خصیصههای بارز این بانوی بزرگ میباشد. صبر و ثبات شگفتانگیز زینب، همگان را به اعجاب واداشته است، زیرا از ۵ سالگی برای وی مصایب جانکاه یکی پس از دیگری شروع شد، ولی زینب در برابر همه این مصیبتها، قامت برافراشت و صبر کرد. روزی شاهد رحلت جدّ بزرگوارش رسول اللّه و تاثیر آن بر
مسلمانان به ویژه بر خاندان او بود، زمانی دیگر شاهد مظلومیت و شهادتِ بانوی نمونه اسلام، مادرش زهرا (علیهاالسّلام) بود، وی پس از آن مصیبت شهادت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان را تحمّل نمود، دختر علی (علیهالسّلام) همچنان شاهد لخته لخته شدن جگر برادرش امام حسن (علیهالسّلام) در اثر زهر جفا بود، ولی آنچه را که آن مخدّره در کربلا مشاهده کرد، مصایب جانکاه و وصفناپذیری است که کوهها تاب تحمّل آنرا نداشت. در زیـارتنامه آن حـضرت مـیخوانیم: «لَقـَدْ عـَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکِ مَلائِکَةُ السَّماءِ؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.»
زینب در وادی صبر و استقامت، یکهتاز میدان است، به گفته
علاّمه مامقانی: «و هی فی الصبر و الثبات وحیدة؛ زینب در صبر و ثبات بی نظیر و یگانه است.»
در بُلندای مقام صبر و بردباری آن گوهر عظیم الهی، همینبس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش حسین ایستاد، رو به آسمان کرد و گفت: «بار خدایا! این اندک قربانی و کشته شده در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.»
یکی از فضائل و القاب برجسته بانوی کربلا، شجاعت است. خدا در نظر پروا پیشگان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر میباشد. امـام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «عَظُمَ الْخالِقُ فی اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فی اَعْیُنِهِمْ؛
خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک میباشد.» سرّ شجاعت اولیای الهی در همین است.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مهد شجاعت رشد یافته است و از شجاعت حیدری بهرهمند است. لذا وی را «لَبْوَةُ الْهاشِمیَّة؛ شیرزن هاشمی» لقب دادهاند. آن بانوی ارجمند (سلاماللهعلیها) چون مردان بر سر دشمن فریاد میزند، توبیخشان میکند، تحقیرشان میکند، و از کسی هراسی بـه دل ندارد. وی از برق شمشیر خونچکان آدمکشان واهمه ندارد و در مجلس ابنزیاد، بدون تـوجه بـه قدرت ظاهری او گوشهای مینشیند و بـا بی اعتنایی به سؤالات او تحقیرش میکند، او را « فاسق» و « فاجر» معرفی میکند و میگوید: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَبِیّهِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله) وَطَهَّرَنا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهیرا وَاِنَّما یَفْتَضِحُ الْفـاسِقُ وَیـَکْذِبُ الْفـاجِرُ وَهُوَ غَیْرُنا؛
سپاس خدای را که ما را با
نبوت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) گرامی داشت، و از پلیدیها پاک نمود. همانا فقط فاسق رسوا میشود، و بدکار دروغ میگوید، و او غیر ما میباشد.»
وی همچنین در مقابل
یزید بن معاویه، و دهنکجیها و بدزبانیهای او، شجاعت حیدری را به نمایش گذارده، چنین میگوید: «لَئِن جَرَتْ عَلَیَّ الدَّواهی مُخاطِبَتَکَ اِنّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْریعَکَ وَاَسْتَکْبِرُ تَوْبیخَکَ؛
اگر فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته بدان کـه من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تـو را بزرگ میدانم.» ایشان جان
امام سجاد (علیهالسّلام) را از مرگ نجات داد، و هرگز به
ابنزیاد و یزید پسر
معاویه اعتنایی نکرد، در حالی که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبانها با شمشیرهای از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند.
ایثار به مفهوم عطا کردن و دیگری را بر خود ترجیح دادن؛ بهترین کرامت اخلاقی برای انسانها و بالاترین نیکیها است. ایثار در آیات
و روایات مورد تاکید قرار گرفته است. امام علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «اَلاْیثارُ
اَعْلَی الاْیمانِ؛
ایثار، بالاترین درجه ایمان است.» «اَلاْیـثارُ
اَعْلَی الاِْحْسانِ؛
ایثار برترین احسان است.»
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در عاشورای حسینی هر آنچه داشت، در طبق
اخلاص گذاشت و به پیشگاه الهی تقدیم نمود، رهاکردن همه زندگی و شوهر خود در مدینه، تقدیم کردن دو فرزند برای شهادت در رکاب برادر، تحمل قتل و غارت و به اسیری رفتن و هتک حرمت در جریان اسارت و بسیاری دشواریهای دیگر، همه نشانه ایثار و از خود گذشتگی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. اوج ایثار و فداکاری و گذشت دختر علی (علیهالسّلام) در روز عاشورا به نمایش گذاشته میشود. نقل است که: صبح روز عاشورا در حالی که دو فرزند خود
محمد و
عون را به همراه داشت، خدمت امام حسین (علیهالسّلام) رسید. عرض کرد: جدم
ابراهیم خلیل قربانی خدا را به جای قربانی شدن
اسماعیل از خداوند جلیل پذیرفت. برادر جان تو نیز امروز این دو قربانی مرا بپذیر و اگر دستور جهاد از بانوان برداشته نمیشد، هزار بار جان خود را در راه محبوب فدا میکردم و هر ساعت خواستار هزار بار شهادت میشدم.
وقتی که این دو نوگل زینب، پس از پیکار با دشمن به درجه رفیع
شهادت در رکاب امام حسین (علیهالسّلام) نایل آمدند و پیکرهای غرق به خون آنان را به کنارخیمهها آوردند، همه زنان از خیمهها بیرون آمدند اما زینب کبری (علیهاالسّلام) برای اینکه مبادا اباعبدالله (علیهالسّلام) خجالتزده شوند، از خیمه خود بیرون نیامدند. ایشان در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمیکرد و آنرا نیز به کودکان میداد. در بین راه کوفه و شام، با اینکه خـود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آنرا شرمنده ساخت. امام زینالعابدین (علیهالسّلام) مـیفرماید: «اِنـَّها کانَتْ تُقَسِّمُ ما یُصیبُها مِنَ الطَّعامِ عَلَی الاَْطْفالِ لاَِنَّ الْقَوْمَ کانُوا یَدْفَعُونَ لِکُلِّ واحِدٍ مـِنّا رَغیفا مِنَ الْخُبْزِ فِی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ؛
عمهام زینب در مدت اسارت، غذایی را که به عـنوان سهمیه و جیره میدادند، بـین بـچهها تقسیم میکرد، چون آنها در هر شبانهروز به هر یک از ما یک قرص نان میدادند.»
کنیه زینب کبری (علیهاالسّلام)، پیوسته در ابهام بوده است و شاید همین ابهام منشاء، تردید درباره شخصیت امکلثوم یا امکلثومهای حاضر در کربلا و همچنین مدفن ایشان شده است.
اکثر علمای نسبشناس، درباره کنیه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) ساکت بودهاند. برخی نیز به پسوند کبری اکتفا نمودهاند.
به جز اینکه
ابنعتبه نسابه، که ادعا میکند کنیه زینب (علیهاالسّلام)، امالحسن بوده است. او تنها کسی است که چنین ادعایی میکند.
هر کس دیگری هم که این کنیه را برای زینب (علیهاالسّلام) ادعا کرده، از ابنعتبه نسابه پیروی نموده است. در نتیجه
علامه نقدی، هنگام ذکر این کنیه میگوید: «به حقیقتِ این کنیه پی نبردهایم.»
اگرچه در اکثر منابع تاریخی نصی نداریم که «امکلثوم» کنیه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است اما در اکثر منابع حدیثی و روایی علما و محدثین مراد از امکلثوم را همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) دانستهاند. برای روشنتر مطلب در ادامه به قرائن و شواهد کاربرد کنیه امکلثوم درباره حضرت زینب کبری اشاره میگردد.
بدون شک شخصیتی که با نام زینب در احادیث مختلف و خصوصا در اخبار کربلا از وی نام برده شده است، همان عقیله بنیهاشم است. علاوه بر این، اصل عقلایی اقتضا میکند که وقتی متکلم در مقام بیان و تفهیم کلامی مطلق و قابل تقیید آورده باشد، اما قیدی برای آن نیامده باشد کلامش در روشنترین مورد و کاملترین فرد تبلور پیدا میکند، چرا که ذهن به صورت فطری، متوجه کاملترین فرد میشود. بنابراین اگرچه منابع تاریخی به وجود چند دختر با نام زینب و کنیه امکلثوم برای حضرت علی (علیهالسّلام) تصریح میکنند، اما تعبیر امکلثوم و زینب بدون قرینه در احادیث و اخبار منصرف است به همان شخصیت مشهور و حماسهساز، یعنی حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها). فراوانی استعمال اسم زینب و کنیهام کلثوم به صورت مطلق و کلی در اخبار، بر این مسئله دلالت دارد که بدون شک، منظور از این زینب و امکلثوم همان بانوی خردمند است. از طرفی هم در برخی منابع به صراحت نام حضرت زینب برده شده و سخن یا واقعهای را به ایشان نسبت دادهاند اما در برخی منابع دیگر همان سخن یا واقعه به امکلثوم نسبت داده شده است. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که مستفاد محدثان از مجموع اخبار و احادیث این است که زینب کبری (علیهاالسّلام)، دارای کنیه امکلثوم بوده است. در ذیل به قرائن و شواهدی اشاره میگردد که نشان میدهد اولا حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) مکنای به امکلثوم بودهاند و ثانیا مراد از امکلثوم در منابع روایی و مقاتل همان شخصیت حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است مگر در موادری خاص که مراد از امکلثوم خواهر کوچکتر ایشان و از مادری غیر از
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است.
گروهی از محققان و اندیشمندان، به این موضوع اعتراف کردهاند که کنیه زینب (سلاماللهعلیها) امکلثوم بوده است. در ذیل به نمونههایی اشاره میگردد که بر مکنیبودن عقیله بنیهاشم (سلاماللهعلیها) به امکلثوم تصریح میکنند:
۱. علامه
سیدحسن صدر، (م ١٣۵۴ ه.ق) میگوید: «زینب کبری (علیهاالسّلام)، کنیهاش امکلثوم است».
۲. مؤلف دانشنامه بزرگ «
ناسخ التواریخ»، چند بار تصریح کرده است که مراد از امکلثوم در روایات، همان زینب کبری (علیهاالسّلام) است.
۳.
سیدنورالدین محمد بن مرتضی، به این مطلب تصریح میکند که مراد از امکلثومی که
ابنطاووس، به نقل از ایشان، خبر دفن امیرمؤمنان را روایت کرده و آن بانو هنگام دفن امیرمؤمنان از
نجف اشرف خارج شده و جنازه پدرش را تشییع کرده است، همان زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) است.
از طرفی هم به تصریح برخی منابع مراد از امکلثومی که ماجرای دفن مادرش حضرت زهرا را نقل میکند، همان زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) است.
۴. علامه
هبةالدین شهرستانی، (م ١٣٨٨ه.ق) معتقد است که امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، دو دختر به نام زینب و ملقب به امکلثوم داشت. در بین آن دو بانو، خواهر بزرگتر، همان بانوی کربلاست. ابنعباس او را بانوی خردمند بنیهاشم مینامید و زهرا (علیهاالسّلام)، دو سال بعد از ولادت حسین (علیهالسّلام)، وی را به دنیا آورد.
۵. علامه
سیدنورالدین جزائری، مؤلف کتاب «
الخصائص الزینبیه»، به این موضوع تصریح کرده است که بیشتر خطبهها و مرثیههایی که به امکلثوم نسبت داده میشود، متعلق به همین بانوی محترم، یعنی زینب (علیهاالسّلام) است. این دیدگاه، قویترین دیدگاه در اینباره است.
بیگمان گستردگی و بالندگی
مذهب شیعه مرهون از جانگذشتگی
ائمه هدی (علیهمالسّلام) و تلاشهای راویان احادیث ایشان در حفظ و نشر این آیین آسمانی است. امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی میفرمایند: «اعْرَفُوا مَنازِلَ النّاسِ عَلَی قدْرِ رِوایَتِهِم عَنّا؛
مقام و منزلت افراد را، بر اساس تعداد احادیثی که از ما روایت میکنند، بشناسید.» حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به جهت مصاحبتی که با
پنج تن آل عبا داشته است، روایات متعددی را از امام علی (علیهالسّلام)، فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)،
امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) نقل کرده است؛ که از طریق سلسله روات در کتب مضبوط شده و به ما رسیده است. اما باید به این مطلب توجه داشت که بیشترین نامی که در بین دختران امام علی (علیهالسّلام) که به عنوان راوی آمده، اسم امکلثوم است؛ به طوری که این اسم، بارها به هنگام سخن گفتن از احوال حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و اخبار امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، در «
علل الشرایع»، «
روضة الواعظین» و «
بحار الانوار» آمده است.
ما قطعا میدانیم، که عقیله بنیهاشم، زینب (علیهاالسّلام)، بزرگترین دختر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و عالمترین دختر امام علی (علیهالسّلام) و معروفترین آنان بوده است، تا جایی که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در کلام امام سجاد (علیهالسّلام) به شهادت «انتِ بحمدالله عالمةٌ بلا مُعلّمه فَهِمَةٌ غیرَ مُفَهّمَهُ» به علم لدنی رسیده است. از شیخ صدوق روایت شده است که زینب (علیهاالسّلام) از امام حسین (علیهالسّلام) نیابت خاص داشت و مردم در حلال و حرام، به او مراجعه میکردند. در منابع فراوانی چنین آمده است: «زینب (علیهاالسّلام)، روایات زیادی از مادرش زهرا (علیهاالسّلام) روایت کرده است.»
بنابراین میتوان گفت: مراد از امکلثومی، که در بیشتر اخبار آمده است، همان زینب کبری (علیهاالسّلام) است. شیخ جعفر نقدی تصریح میکند که امکلثوم در زبان محدثان، همان بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام) است؛ چرا که اگر آنها غیر ایشان را اراده میکردند، قیدی همانند وسطی یا صغری برای اسمش میآوردند.
همچنان که در «
اعلام النساء»، نیز آمده است.
تصوری که به هنگام سخن گفتن از اسم امکلثوم در نزد محدثان شکل میگیرد، همان زینب (علیهاالسّلام) است. مرحوم
آیتالله العظمی خویی نیز در «
معجم رجال الحدیث» حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را جزو راویات شمرده است و گفته است که «
جابر بن عبدالله انصاری» و «عباد العامری» از او نقل حدیث کردهاند.
شاید بتوان منشاء اطلاق امکلثوم را بر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را شباهت وی به خالهاش دانست، چنانکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «به همه حاضران و غایبان امتم وصیت میکنم و میخواهم به همه خبر دهید که این دختر را احترام کنند؛ چرا که او شبیه خالهاش امکلثوم است.»
همچنین در زیارت زینب (علیهاالسّلام) آمده است: «السلام علیک یا زینب التقیة و السلام علیک یا امکلثوم النقیة؛ سلام بر تو ای زینب پرهیزکار و سلام بر تو ای امّکلثوم پاکدامن.»
اخبار متواتری از شیعه و سنی نقل شده است که زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر علی (علیهالسّلام) خطبهای بلیغ را در کوفه قرائت نموده است، و هیچگونه اختلاف نظری در این زمینه وجود ندارد.
علامه طبرسی، ابنطاووس،
ابننما حلی،
شیخ الطائفه و جاحظ، با عبارات گوناگون اما معنای واحد، این خطبهها را روایت کردهاند. همه آن دانشمندانی که این خطبه را بیان کردهاند، تصریح نمودهاند که زینب، دختر علی (علیهالسّلام) این خطابهها را قرائت نموده است و در اینباره که این زینب، همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) است، هیچگونه اختلافنظری در بین آنها وجود ندارد.
حذیم بن شریک اسدی میگوید: روزی زینب، دختر علی (علیهالسّلام) را دیدم که سخن میگفت. به خدا قسم هیچ زن پاکدامنی را سخنورتر از او ندیدهام. گویی که از زبان امیرمؤمنان، علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) سخنانش را میگرفت. به مردم اشاره کرد، نفسها حبس شد و صداها ساکت شد، سپس ایشان خطبه خواند... و خطبه را تا آخر نقل میکند.
اما
احمد بن ابیطاهر بن طیفور بغدادی (م ۲۸۰ ه.ق) آن خطبه را به سه سند دیگر بیان میکند که دو سند آن، به حزام اسدی یا حذیم اسدی منتهی میشود. او میگوید: «سمعت امکلثوم بنت علیّ، و هی تقول فلم ار خفرة والله انطلق منها، کانها تفرغ عن لسان امیرالمومنین؛
از امّکلثوم، بنت علی (علیهالسّلام) شنیدم که سخن میگفت. به خدا قسم! هیچ زن پاکدامنی را سخنورتر از او ندیدهام. گویی که کلماتش از زبان امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) خارج میشد.»
در سند دیگری میگوید: «اخبرنا یحیی
بن حمار البصیری: رایت امکلثوم و لم ار خفرة والله انطلق منها و کانما تنطق علی لسان امیر المؤمنین...؛
یحیی بن حمار بصیری روایت میکند: امّکلثوم را دیدم، به خدا قسم، هیچ زن پاکدامنی را سخنورتر از او ندیدهام. گویی که از زبان امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) سخن میگفت.»
حال با مقایسه تمام روایات پیشین، با اخبار ابنطیفور، برای ما بهخوبی روشن میشود که بدون هیچ شک و تردیدی، مراد از امکلثوم، در این روایت همان بانوی خردمند، زینبکبری (علیهاالسّلام) است. هیچکدام از علمای شیعه و سنی، شک ندارند که منظور از امکلثوم، در این خبر زینب کبری (علیهاالسّلام) بوده است. اینگونه بلاغت و روانی زبان، چگونه میتواند مربوط به غیر ایشان بوده باشد؟ پس این امر ثابت میکند که امکلثوم، در منابع حدیثی به عنوان کنیه بانوی خردمند، زینب کبری (سلاماللهعلیها) بوده است.
طبری مینویسد: «لما دخل براس حسین و صبیانه و اخواته و نسائه علی عبیدالله
بن زیاد لبستْ زینب ابنة فاطمة ارذل ثیابها... فقال عبیدالله ابن زیاد: من هذه الجالسة؟... فقال بعض امائها: هذه زینب ابنة فاطمة...؛ هنگامی که سر مبارک امام حسین (علیهالسّلام) و فرزندان و خواهران و زنان اهل بیت حضرت را بر عبیداللّه
بن زیاد وارد کردند، زینب دختر فاطمه (سلاماللهعلیها) کهنهترین لباسش را پوشید و ناشناس وارد شد و میان کنیزانش نشست. عبیداللّه پرسید: این زن کیست؟ زینب کبری جواب نداد. تا سه بار این سؤال را تکرار کرد اما حضرت جوابی نداد. یکی از زنان گفت: او زینب دختر فاطمه (سلاماللهعلیها) است...» این مضمون در منابع متعدد دیگر در مورد زینب کبری نقل شده اما
اسفراینی در کتاب
نور العین، این قضیه به امکلثوم نسبت داده شده است.
در بیشتر اخبار مربوط به
واقعه کربلا و اسیران خاندان پیامبر، اسم امکلثوم بارها تکرار شده است. در برخی موارد به تنهایی و در مواردی نام امکلثوم به همراه نام زینب آمده است. به قرینه اینکه حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، سرپرستی و ریاست حرم امام حسین را بر عهده داشت و در واقع تنها سرپرست اطفال و خانواده ایشان بودند
و نقشی اساسی در حفاظت از جان اسرا حتی امام سجاد (علیهالسّلام) داشتهاند و به قرینه اینکه اکثر منابع تاریخی و حدیثی در واقعه کربلا، سخن یا حادثه خاصی را به صراحت به حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت دادهاند اما در برخی منابع، همان واقعه به امکلثوم نسبت داده شده است، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که کنیه امکلثوم در مورد حضرت زینب (سلاماللهعلیها) هم بهکار رفته است.
روایت شده است که امام حسین (علیهالسّلام) در شبی که در بامداد آن به شهادت رسید و در حال آمادهکردن شمشیرش بود، میفرمود: «یا دهر افٍّ لک من خلیل! کم لک بالاشراق و الاصیل!؛ ای روزگار! اف بر تو باد که چه دوست بدی هستی. در سپیده دمان و شامگاهان.....» امام علی
بن حسین (علیهالسّلام) میفرماید: من منظور ایشان را فهمیدم، به شدت گریه کردم، سکوت نمودم و فهمیدم که
بلا نازل شده است. هنگامی که عمهام زینب (علیهاالسّلام) این زمزمهها را شنید، سراسیمه خود را به امام رساند و گفت: «وا مصیبتا! ای کاش امروز میمردم. مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن رفتند، ای خلیفه و باقیمانده آن بزرگواران!» حسین (علیهالسّلام) به آن بانو تسلیت گفت و وی را آرام نمود و سپس او را به صبر توصیه کرد. ابن اثیر،
طبری،
خوارزمی و
ابوالفرج اصفهانی، ماجرا را اینگونه روایت کردهاند.
اما سید
بن طاووس (م ۶۴۴ ه.ق) این حدیث را با تبدیل اسم زینب به امکلثوم روایت کردهاند.
ابننما و
ابومخنف، این روایت را درباره زینب، دختر علی آوردهاند. بنابراین مسئله کاربرد کنیه امکلثوم برای زینب کبری در این خبر، آشکار و روشن است.
روایت شده است که لشکریان دشمن، بر خیمهها هجوم آوردند؛ طوری که زنها و کودکان متفرق شدند. زینب (علیهاالسّلام)، نزد علی
بن حسین (علیهالسّلام) آمده و از او دفاع میکرد.
حمید بن مسلم میگوید: به خیمه علی
بن حسین (علیهالسّلام) رسیدم. او در بستر بیماری بود. شمر به همراه گروهی آمد. گروهی از یاران شمر گفتند: «آیا این جوان را نمیکشی؟» آن لعین قصد کشتن او را داشت و شمشیر خود را بیرون کشید. زینب (علیهاالسّلام) خود را بر علی
بن الحسین (علیهالسّلام) انداخت و گفت: «اول مرا بکشید، بعد او را.» بسیاری از مورخین مانند دربندی، شیخ نقدی و
مقرم نیز اینگونه روایت کردهاند.
اما در کتاب نور العین اسفراینی نام زینب را به امکلثوم تغییر داده است مینویسد: سپس لشکریان، رو به علی
بن حسین آوردند که به علت بیماری ضعیف شده بود. میخواستند ایشان را به شهادت برسانند. هنگامی که امکلثوم اینگونه دید، نقاب از چهره برداشته، خود را بر روی ایشان (امام سجاد) انداخت و فرمود: «وای بر این همه هتک حرمت، وای بر کمی یاوران... اگر باید او را بکشید، مرا نیز همراه او بکشید.»
روایت شده است که در بازار
دمشق، روزنه بلندی وجود داشت که پنج زن روی آن قرار داشتند. در بین آنها، پیرزنی گوژپشت نیز بود. هنگامی که به سر بریده حسین (علیهالسّلام) رسید، سنگی برداشت و با آن به سر مبارک حسین (علیهالسّلام) زد. زینب (علیهاالسّلام) از دیدن این ماجرا آن قدر گریه کرد که از حال رفت. این روایت را شیخ
محمدباقر بهبهانی نقل کرده است.
اسفراینی نیز این روایت را نقل کرده و به جای اسم زینب، کنیه امکلثوم را آورده است.
این روایت هم بیانگر این است که منظور از امکلثوم همان زینب کبری است.
ابنطاووس و ابننما درباره حوادث مجلس ابنزیاد در کوفه، روایت کردهاند: زینب (علیهاالسّلام) به صورت ناشناس آمد و در مجلس نشست. ابنزیاد پرسید: «او کیست؟» به او گفتند: «او زینب، دختر علی (علیهالسّلام) است» ابنزیاد رو به ایشان کرد و گفت: «خدا را شکر که شما را رسوا و دروغگویان را آشکار کرد.» زینب (علیهاالسّلام) جواب داد: «همانا فقط فاسق رسوا میشود و بدکار دروغ میگوید، و او از ما نمیباشد.»
طبری در تاریخ خود، خوارزمی در مقتل خود، و دیگران، این قضیه را به همین شکل بیان کردهاند.
اما اسفراینی، این موضوع را به امکلثوم نسبت داده است و از دیدگاه او، آن بانو همان امّکلثوم است که به ابن زیاد میگوید: «همانا فقط فاسق دروغگو رسوا میشود.»
این امر هیچ علتی ندارد، جز اینکه امکلثوم، همان زینب (علیهاالسّلام) است. حضرت زینب، مسنترین اسیری بود که به نزد ابن زیاد برده شد؛ و از خواهر دیگرش که وی نیز امکلثوم نام داشت و جزو اسرای کربلا بود، بزرگتر بودند. این خبر را گروهی از علما نقل کردهاند و
شیخ مفید در
الارشاد به همین مطلب تصریح کردهاند.
درباره این شخصیت بزرگ اسلام و افتخار جامعه زنان القاب و کنیههای فراوانی ذکر شده است، صرف نظر از کنیههای معروف سه کنیه ام المصائب، ام الرزیا، ام النوائب قابل توجه میباشد. آنچه معروف است این است که چون زینب کبری از کودکی تا رحلت، مصائب زیادی دیدند لذا به او «ام المصائب» میگویند اما اگر دقت شود قضیه دقیقتر است. ام در لغت به دو معنا است معنای اول، اساس و ریشه و معنای دوم، پناهگاه، ملجا و ماوی است، شاید معنای اول به نحوی درست نباشد که بگوییم اساس و ریشه همه مصائب زینب است، بلکه معنی صحیح معنای دوم است و باید گفت: زینب پناهگاه مصیبتهاست، مصیبت که به تنهایی افراد را از پا در میآورند در مقابل عظمت زینب از پا میافتد و این معنا، معنای دقیقی است و باید مورد توجه قرار بگیرد.
مراد از امکلثوم در احادیث و اخبار، همان زینب کبری (علیهاالسّلام) است که بعضی اوقات با اسم و بعضی اوقات با کنیه نام برده میشوند. همانطوری که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گاهی با اسم و گاهی با کنیهاش ابوالقاسم، یاد میشود.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز گاهی با اسم و گاهی با کنیهاش
ابوتراب، یاد میشود. در مورد دیگر
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) نیز، وضعیت به همین شکل بوده است. عادت نیز بر این است که در هنگام وارد آمدن مصیبت و بلا، در بسیاری از موارد، گاهی اسم را خطاب قرار میدهند، و گاهی کنیه را.
بدون شک پنج تن آل عبا ( اصحاب کساء) دارای شان و منزلتی بس بزرگ و دارای اوصاف و ویژگیهای منحصر به فردی هستند که حقیقت و باطن آنرا آنگونه که سزاوار است فقط خدا میداند و بر ما پنهان است.
آیه تطهیر در حق ایشان نازل شده و دلالت بر
عصمت آنها دارد.
اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خصوصاً فرزندان فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در یک نگاه کلی همهشان دارای شخصیتهای ممتاز و ویژگیهای منحصر به فردی هستند زیرا که ایشان دامان نورانی صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیهالسّلام) و در آغوش علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) تربیت شده و پرورش یافتهاند. در این میان نقش حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بعد از شهادت مادرشان حضرت زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها)، در ارتباط با پدر و برادرها و خصوصا در حفاظت از اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) و انتقال پیام عاشورا نقشی منحصر به فرد است.
چنانچه زینب کبری (سلاماللهعلیها) در سال ۵ هجری متولّد شده باشد، تنها ۵ سال محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کرده است. عُبیدلی نسّابه از عالمان
قرن سوم هجری نوشته است: «زینب در زمان حیات جدش (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دنیا آمد.»
ابناثیر جزری موصلی، مؤلف کتاب « اسد الغابه» او را از «صحابیات» شمرده و گفته است: «کانت امراة عاقلة لبیبة جزلة؛ بانویی عاقل، خردمند و نیکورای بود.» ولی به تاریخ تولد زینب (سلاماللهعلیها) اشارهای نکرده است.
بنابراین حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در ایام حیات جد بزرگوار خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
مدینه منوره به دنیا آمدهاند. روایتی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره ذریه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) وارد شده است که شامل این بانوی بزرگ نیز میشود. در روایت آمده است که شخصی از امام صادق (علیهالسّلام) سوال کرد: آیا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین فرموده است: «اِنَّ فَاطِمَةَ اَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ قَالَ نَعَمْ عَنَی بِذَلِکَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ زَیْنَبَ وَ اُمَّ کُلْثُومٍ؛ همانا فاطمه پاکدامن است پس
خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام کرده است؟ حضرت در پاسخ میفرماید: بلی مقصود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حسن وحسین و زینب و امکلثوم (علیهالسّلام) بوده است.»
در منابع نقل است، هنگامی که قنداقه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به پیامبر دادند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را گرفت و به سینه شریفش چسبانید و صورت مبارک خود را به صورتش نهاد و بلند گریست، چنانکه اشک از محاسن شریف او روان شد، فاطمه (سلاماللهعلیها) پرسید: ای پدر گرامی گریهات برای چیست؟ خدا نگریاند دو چشم شما را! پیامبر فرمود: ای دختر من، ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبتهای گوناگون بر وی وارد خواهد شد.
و در ادامه فرمودند: هر کس بر او و مصیبتهایش گریه کند، ثواب گریهاش مانند ثواب کسی است که بر دو برادر وی (حسن و حسین) گریه کند،...»
عقیله بنیهاشم اگرچه حدود ۵ سال از عمر مادرش را بیشتر درک نکرد و در سنین ۵ یا ۶ سالگی مادر را از دست داد اما در همین سنین اندک چنان تربیت شده بود که از فاطمه (سلاماللهعلیها) حدیث و روایت نقل کرده
و چند تن از تاریخنویسان و محدثین سند خطبه « فدک» را به همین بانوی بزرگوار یعنی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) رسانده و از او نقل کردهاند. بر کسی پوشیده نیست که نقل چنین خطبهای از طرف دختری که در سن ۵ یا ۶ سالگی است و حفظ آن کلمات با آن همه بلاغت و جامعیت دلالت بر کمال رشد و فهم و علم و دانایی او میکند. به عنوان نمونه
ابوالفرج در
مقاتل الطّالبیین در شرح حال « عون
بن عبداللَّه
بن جعفر» مینویسد: «مادر عون زینب عقیله، دختر علی
بنابیطالب است.» سپس ادامه میدهد: «زینب همان زنی است که ابنعباس خطبه فدک فاطمه (سلاماللهعلیها) را از او روایت کرده است و در آغاز خطبه گوید: این خطبه را عقیله ما زینب دختر علی (علیهالسّلام) برای ما روایت کرد.»
از میان محدثان، مرحوم
شیخ صدوق در کتاب «
علل الشّرایع» بخشی از اوایل خطبه فدک را که در آن علل احکام ذکر شده نقل و سند آنرا اینگونه ذکر میکند: «حَدَّثَنا مُحَمّدُ
بنُ مُوسَی
بنِ المُتَوَکِّل، قالَ: حَدَّثنَا عَلیُّ ابن الحُسَین السَّعْدآبادی، عَنْ احْمَد
بنِ ابی عَبْداللَّهِ البَرقی، عَنْ
اسْماعیلَ بن مِهْران عَنْ احمَد
بن مُحَمَّد ابنِ جابر، عَنْ زَیْنَب بِنْتِ عَلیّ قالَتْ: قالت فاطمة (علیهاالسّلام) فی خُطَبَتِها...»
پر واضح است که نقل چنین خطبهای از طرف دختری در سن ۵ یا ۶ سالگی و حفظ کامل آن با آن همه بلاغت و جامعیت، نشانه کمال رشد، فهم، علم و دانایی اوست و میتوان گفت که ایشان عطیّه الهی بوده و ویژگیهای خاصّی داشته است.
چنانکه میدانیم علی
بنابیطالب (علیهالسّلام) حدود ۴ سال از پایان عمر خود را در کوفه گذرانید و این هم به خاطر آن بود که بیشتر هواخواهان آن حضرت در کوفه بودند و با
معاویه که در
شام سکونت داشت و
خوارج که در
نهروان بودند در حال
جنگ بود و کوفه از اینجهت نزدیکتر و آمادهتر از مدینه بود. مورخان نوشتهاند: زمانی که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مرکز خلافت خود را از مدینه به کوفه منتقل کرد، زینب نیز با شوهرش
عبداللَّه بن جعفر به کوفه آمد و در آنجا ساکن شدند. عبداللَّه
بن جعفر در
جنگ صفین جزو لشکریان علی (علیهالسّلام) بود و فرماندهی گروهی از سربازان آن حضرت را به عهده داشت. در این مدت دختر بزرگوار آن حضرت یعنی زینب نیز به
ارشاد و
تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت. در
خصائص زینبیه جزایری
نقل شده است که زینب کبری (سلاماللهعلیها) در کوفه مجلس درسی برای زنها تشکیل داد و برای آنها
قرآن را
تفسیر میکرد.
با توجه به مقام و احترامی که دختر امیرمؤمنان در کوفه پیدا کرده بود میتوان دریافت که ماجرای اسارت زینب (سلاماللهعلیها) و بیاحترامیهای جنایتکاران
بنیامیه و گماشتگان آنان که نسبت به آن بانوی بزرگوار پس از ماجرای جانگداز کربلا در این شهر انجام شد، تا چه اندازه برای دختر امیرمؤمنان ناگوار و دشوار بود و آن حضرت صبر و شکیبایی شگفتانگیزی در برابر این مصایب سخت از خود نشان داد و به خاطر رضای خدای سبحان این ناملایمات و اهانتها را برخود هموار کرد، تا آنجا که وقتی عبیداللَّه
بن زیاد در آن مجلس شوم از وی پرسد: «کَیْفَ رَاَیتِ صُنْعَ اللَّهِ بِاَخیکِ؟؛ رفتار خدا را نسبت به برادرت حسین چگونه دیدی؟» زینب (سلاماللهعلیها) با کمال شهامت و قدرتی که حکایت از نیروی فوقالعاده ایمانی او میکرد در پاسخ آن جنایتکار تاریخ اظهار داشت: «ما رَاَیْتُ مِنْهُ الّا جَمیلًا؛ من از خدای تعالی جز نیکی و زیبایی چیزی ندیدم.» به راستی اگر برای دختر بزرگوار علی (علیهالسّلام) و این بانوی کمنظیر اسلام، در تاریخ جز همین یک فضیلت چیز دیگری به یادگار نمانده بود در معرفی عظمت و شخصیّت والای او کافی بود!
ارتباط بین
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) و حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) همواره بر اساس احترام، علاقه و تبعیت بود. چون حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) از دو منظر به امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) مینگرد؛ یکی از منظر ارتباط نسبی و خواهر و برادری و دیگری از منظر امامت. بنابراین امام حسن (علیهالسّلام) در جایگاه برادر بزرگتر از احترام و علاقه خاصی نزد زینب کبری (سلاماللهعلیها) برخوردار بودند. چنانکه در حدیثی برادر بزرگ به منزله پدر دانسته شده است. «الاخ الاکبر بمنزلة الاب»
از سویی دیگر امام حسن (علیهالسّلام) بعد از
شهادت امام علی (علیهالسّلام) عهدهدار منصب الهی امامت گردیدند و زینب (سلاماللهعلیها) همواره مطیع و پیرو امام زمان خود بودند. سخنان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در هنگام شهادت امام حسن (علیهالسّلام) گوشهای از ارادت و علاقه ایشان به برادر را نشان میدهد. «وصاحت زینب: وا اخاه! وا حسناه! وا قلة ناصراه! یا اخی من الوذ به بعدک؟! وحزنی علیک لا ینقطع طول عمری! ثم انها بکت علی اخیها وهی تلثم خدیه وتتمرغ علیه، وتبکی طویلاً.»
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) از همان کودکی علاقهای عجیب به برادرش امام حسین (علیهالسّلام) داشت چنانکه زینب کوچک هنگامی که گریه میکرد، تنها در آغوش برادرش آرام میگرفت. این رفتار فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را شگفتزده کرده بود. به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب میکنم. اینگونه محبت بیش از حدّ معمول است. زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود، جان از تنش بیرون میرود، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی این حکایت را شنید، آه از سینه پرکشید و اشک بر چهرهاش روان شد و فرمود: ای نور چشم من این دختر با حسین (علیهالسّلام) به سفر کربلا خواهد رفت و رنجها خواهد دید...»
در اخبار آمده که هرگاه حضرت زینب به دیدار برادرش امام حسین (علیهالسّلام) میآمد، حضرت به احترام او و جلو پایش میایستاد و او را در جای خود مینشاند، حتی در حال
قرائت قرآن کریم. به راستی که این خود مقام عظیمی است، در جلالت قدر و بزرگی مقام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) همین بس که وقتی زینب (سلاماللهعلیها) نزد امام زمان خود میآید و آن حضرت قرآن میخواند، قرآن را بر زمین نهاد و برای اجلال و تعظیم و بزرگ داشتن او بر پای ایستاد.
زینب (سلاماللهعلیها) در موارد عدیدهای جان خویش را سپر بلای امام سجاد (علیهالسّلام) قرار داد و جان امام زین العابدین (علیهالسّلام) را از خطر مرگ حتمی نجات داد. وی در هیچ شرایطی از امام زمانش غافل نشد و همواره مطیع و آماده جانبازی در رکاب امامش بود. در زیر اجمالا به چند مورد اشاره میشود:
۱. در
روز عاشورا؛ هنگامی که
امام حسین (علیهالسّلام) برای اتمام حجت، درخواست یاری نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین (علیهالسّلام) روانه میدان شد. زینب کبری با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین (علیهالسّلام) به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روی زمین قطع میگردد.
۲. در روز عاشورا؛ وقتی لشکر
ابنسعد برای غارتگری به خمیهها ریختند و خواستند آن حضرت را به قتل برسانند، زینب (سلاماللهعلیها) رو به دشمنان کرده و فرمود: «به خدا قسم نمیگذارم او را بکشید، مگر اینکه اول مرا بکشید.» خواسته امویان پلید آن بود که ذرّیه علی (علیهالسّلام) را نابود کنند و از نسل او کسی باقی نگذارند تا همه آثار امام (علیهالسّلام) را از هستی ساقط سازند. بهترین دلیل این سخن، گفته
شمر بن ذیالجوشن است که گفت: «فرمان امیر عبیدالله بر این صادر شده است که همه اولاد حسین کشته شوند.»
شمر این سخن را وقتی گفت که برای کشتن امام زینالعابدین (علیهالسّلام) شمشیر برکشیده بود. همان هنگام، زینب، عمّه امام سجاد (علیهالسّلام)، در میان آنان قرار گرفت و گفت: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنی معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد، اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز با او بکش.»
۳. روز
یازدهم محرم، امام سجاد (علیهالسّلام) را به جهت
بیماری روی شتر بستند. وقتی از کنار پیکر شهدا میگذشت، بغض سنگینی، راه گلویش را بست، تا آنجا که دیگران گمان کردند ایشان جان به جان آفرین تسلیم میکند، در همین لحظه زینب (سلاماللهعلیها) سراسیمه خود را به او رساند و فرمود: «ای پسر برادر!
شیطان تو را دور نکند از
صبر و تحملِ آنچه که میبینی. بدان که این عهدی است از جانب خدا که با جد و پدرت منعقد شده است.
منابع تاریخی و روایی به وجود چند دختر با نام زینب و امکلثوم در بین فرزندان
حضرت علی (علیهالسّلام) تصریح کردهاند، تا جایی که
سیدمحسن امین در
اعیان الشیعه از ۴ دختر با نام امکلثوم برای حضرت علی (علیهالسّلام) نام میبرد.
۱. امکلثوم کبری بنت فاطمه (سلاماللهعلیها) همسر
عمر بن خطاب.
۲. امکلثوم هـمسر
مسلم بن عقیل.
۳. امکلثوم صغری.
۴. زینب که کنیهاش امکلثوم است و قبرش در راویه دمشق است.
همچنین
شیخ مفید در بین دختران امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) به دو زینب و دو امکلثوم تصریح میکند.
این تعدد در نام و کنیه باعث شده تا هویت و شخصیت امکلثومی که راوی احادیث فراوانی از اهل بیت است و یکی از نقشآفرینان اصلی در تبیین اهداف و پیام کربلا است، در هالهای از ابهام فرو رود. چنانکه در بعضی از کتب شخصیت اصلی ماجرا بین حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و امکلثوم مردد است و دقیقا معلوم نیست که آیا امکلثوم همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) است و یا شخصیت دیگری است؟ اساسا امکلثومی که در واقعه عاشورا حضور داشته کیست؟ آیا فقط یک امکلثوم در کربلا حاضر بوده یا امکلثومهای متعددی در کربلا حضور داشتهاند؟ تحقیقی هر چند کوتاه در منابع تاریخی، میتواند حقیقت امر را روشن کند.
تمامی مورخان و محدثان
شیعه و
سنی در ذکر نام فرزندان علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها)، از دو دختر نام میبرند: یکی زینب و دیگری امکلثوم. بنابراین وجود دو دختر برای علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها)، مورد اتفاق همه علمای شیعه و سنی است. بسیاری منابع هنگامی که نام فرزندان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را ذکر میکنند، از زینب و امکلثوم هر دو نام میبرند.
در ذیل به نمونههایی اشاره میگردد:
۱. امیرالمؤمنین فرمود: «... و ابنیّ الحسن و الحسین و ابنتیّ زینب و امکلثوم...؛ دو پسرم حسن و حسین و دو دخترم زینب و امکلثوم.»
۲. درباره امام علی (علیهالسّلام) آمده است: «... و ابنیه الحسن و الحسین و ابنتیه زینب و امکلثوم؛ ایشان دو پسر حضرت به نامهای حسن و حسین و دو دختر او به نامهای زینب وامکلثوم دارند...»
۳. در مورد حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) میخوانیم: «... و حملتْ بالْحسن فلما رزقتْه بعد اربعین یوما حملتْ بالحسین ثم رزقتْ زینب و امکلثوم و حملت بمحسن؛ چهل روز پس از تولد امام حسن، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) امام حسین را باردار شد سپس زینب و امکلثوم به دنیا آمدند و بعد، محسن را باردار شد.»
۴. در جای دیگر آمده است: «... علی و فاطمة و ابنیهما الحسن و الحسین و ابنتیهما زینب و امکلثوم...؛ علی و فاطمه و دو پسر آنها حسن و حسین، و دو دختر آنها زینب و امکلثوم.»
بنابرآنچه گذشت نام یکی از دختران علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) قطعا زینب است اما نام دختر دوم چه بوده است؟ میدانیم که تعبیر امکلثوم در
زبان عربی اسم نیست بلکه کنیه است، لذا آرای مورخان و نسبشناسان درباره نام او متفاوت است. اغلب اهل فن نام وی را امکلثوم کبری ضبط کردهاند و تصریح به نامش نکردهاند، اما برخی نام وی را زینب صغری
دانسته و امکلثوم را کنیه وی میدانند.
باید توجه داشت که در عرف عرب نامگذاری شماری از فرزندان بـه یک نام (گاهی پنج تا ده تن به یک نام) رایج و معمول بوده است.
علامه اربلی از قول شیخ مفید نام فرزندان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را اینگونه بر میشمرد: «الحسن و الحسین و زینب الکبری و زینب الصغری المکنّاة امکلثوم امّهم فاطمة البتول سیدة نساء العالمین.»
علامه طبرسی مینویسد: «کان لفاطمة (علیهالسّلام) خمسة اولاد ذکر و انثی: الحسن و الحسین (علیهالسّلام) و زینب الکبری و زینب الصغری المکناة بامکلثوم و ولد ذکر قد اسقطتْه فاطمة (سلاماللهعلیها) بعد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
همچنین
شیخ مفید در
الارشاد نام هر دو دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (علیهالسّلام) را زینب دانسته است؛ یکی زینب کبری و دیگری زینب صغری که مکنای به امکلثوم است. «... الحسن والحسین و زینب الکبری و زینب الصغری المکناة امکلثوم، امهم فاطمة البتول سیدة نساء العالمین...»
بنابراین، قول مشهور در منابع شیعی این است که امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) دو دختر به نام زینب داشتهاند، یکی زینب کبری و دیگری زینب صغری و کنیه زینب صغری امکلثوم کبری بوده است. باید به این نکته توجه داشت که تعبیر امکلثوم هم به عنوان کنیه برای حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) بهکار رفته و هم به عنوان کنیه برای خواهر وی به کار رفته است، همین امر موجب شده است تا تعبیر امکلثوم بهکار رفته در برخی منابع در هالهای از ابهام قرار گیرد. تا جایی که این سوال پیش میآید که آیا امکلثوم حاضر در کربلا همان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بوده و یا خواهر کوچکتر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بوده است؟
همه مورخان و محدثان و دانشمندان شیعه و سنی اتفاق دارند که حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دو دختر داشتهاند، نام یکی امکلثوم و نام دیگری را زینب آوردهاند.
اما در مورد اینکه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به سن بزرگتر است یا امکلثوم میان دانشمندان و مورخین اختلاف وجود دارد. اکثر علمای شیعه به ویژه متاخران زینب را بزرگتر
و امکلثوم را دختر کوچکتر
و شماری دیگر از آنان
و غالب علمای اهل سنت، امکلثوم را بزرگتر و زینب را دختر کوچکتر دانستهاند.
بنابراین در نظر برخی از مورخین سومین فرزند و اولین دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) امکلثوم کبری نام دارد که بر اساس گزارشات
خلیفه دوم از وی
خواستگاری نمود. از این نظر زینب خواهر امام حسین (علیهالسّلام) که در کربلا حضور داشته است فرزند چهارم بوده است، لذا وی را زینب صغری گفتهاند. بنابراین دیدگاه از بین دختران امام علی (علیهالسّلام) و زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) زینب کبری مکنای به امکلثوم کبری همان همسر خلیفه دوم بوده است که در
بقیع مدفون گردیدند و دختر کوچکتر
زینب صغری و مکنای به امکلثوم بوده است و ایشان در
حماسه کربلا حضور داشته و به اسیری رفتند و در شام مدفون گردیدند.
از طرف دیگر ما یقین داریم که از بین دختران حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فقط یک دختر در حماسه کربلا حاضر بوده است او همان زینب مکنای به ام کلثوم و همسر عبدالله
بن جعفر بوده است. حال کوچکتر بودن یا بزرگتر بودن وی از خواهرش تاثیری در اصل ماجرا ندارد. زیرا خواهر دیگر در زمان حیات امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) وفات نمودند و در بقیع مدفون گریدند.
بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده است، آن دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که به تصریح اخبار اهل سنت امکلثوم کبری نام داشته است و به تصریح منابع شیعی زینب صغری نام داشته است و بنابر گزارشاتی به همسری عمر
بن خطاب درآمد.
«فولد من فاطمة (علیهالسّلام): الحسن و الحسین و المحسن سقط و زینب الکبری و امکلثوم الکبری تزوجها عمر»
«امکلثوم بنت علی
بن ابیطالب
بن عبد المطلب
بنهاشم
بن عبد مناف
بن قصی و امها فاطمة بنت رسول الله و امها خدیجة بنت خویلد
بن اسد
بن عبد العزی
بن قصی تزوّجها عمر
بن الخطاب»
وی در زمان حیات امام حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفت، زیرا حضرت در نماز بر او شرکت داشت. بنابراین قطعا وی امکلثوم حاضر در کربلا نیست. بعضی اخبار در این زمینه عبارتند از:
۱.
محمد بن سعد در
طبقات الکبری چنین گفته است: «شهدتُ ابن عمر صلی علی امکلثوم و زید
بن عمر
بن الخطاب فجعل زیدا فی ما یلی الامام و شهد ذلک حسن و حسین؛ حاضر بودم که ابنعمر بر امکلثوم و
زید بن عمر بن خطاب نماز خواند و زید به طرف امام جماعت گذارده شد و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
و در جای دیگری میگوید: «انه (ابن عمر) صلی علی امکلثوم بنت علی و ابنها زید و جعله مما یلیه و کبّر علیهما اربعا... و خلفه الحسن و الحسین ابنا علی و...؛ ابن عمر بر امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و فرزندش زید نماز خواند و زید را در طرف امام جماعت گذاردند و چهار بار بر او تکبیر گفت... و پشت سر او حسن و حسین فرزندان علی (علیهالسّلام) در نماز شرکت داشتند.»
۲.
شیخ طوسی میگوید: «اخرجت جنازة امکلثوم بنت علی (علیهالسّلام) و ابنها زید
بن عمر و فی الجنازة الحسن (علیهالسّلام) و الحسین (علیهالسّلام) و عبدالله
بن عمر و...؛ جنازه امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و پسرش زید
بن عمر بیرون برده شد و پشت سر جنازه، حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) و
عبداللّه بن عمر و... بودند.»
۳. در منابع اهل سنت چنین آمده است: «توفی زید
بن عمر و امکلثوم فقدّموا عبدالله
بن عمر و خلفه الحسن و الحسین؛ زید
بن عمر و امکلثوم از دنیا رفتند و عبداللّه
بن عمر را برای نماز، جلو قرار دادند و پشت سر او حسن و حسین (علیهماالسّلام) بودند.» در جای دیگری
بخاری از قول
عبداللّه بهی میگوید: «شهدت امکلثوم و زید
بن عمر
بن الخطاب صلی علیهما ابن عمر و شهد ذلک الحسن والحسین؛ حضور داشتم که ابنعمر بر امکلثوم و زید
بن عمر
بن خطاب نماز خواند و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
۴.
مالک بن انس چنین میگوید: «... وضعت جنازة امکلثوم بنت علی
بن ابیطالب من فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هی امراة عمر
بن الخطاب؛ جنازه امکلثوم دختر علی
بن ابی طالب (سلاماللهعلیها) از فاطمه (سلاماللهعلیها) بر زمین گذاشته شد و او همسر عمر بود.»
آنچه در منابع تاریخی قطعی و یقینی به نظر میرسد این است که که ثمره ازدواج علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فقط دو دختر بوده است؛ یکی زینب کبری و دیگری زینب صغری که مکنای به امکلثوم میباشد. زینب کبری با عبدالله
بن جعفر
ازدواج نمود و زینب صغری یا امکلثوم کبری بنابر نقل تاریخنویسان، با عُمَر
بن خطاب ازدواج کرد و قبل از واقعه کربلا درگذشت.
منبع تاریخی زیادی دلالت میکنند، علاوه بر اینکه امام علی (علیهالسّلام) از حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دو دختر به نامهای زینب کبری (سلاماللهعلیها) و زینب صغری مکنای به امکلثوم کبری داشتهاند، از کنیزی که نام وی در تاریخ ذکر نشده است، نیز دختری به نام امکلثوم صغری داشته است. مادر وی
ام ولد بود و قطعا حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نیست.
برخی نقلها که بر این مطلب دلالت میکنند عبارتند از:
۱. محمد
بن سعد (م۲۳۰ق) در طبقات الکبری چنین مینویسد: «کان له من الولد: الحسن و الحسین و زینب الکبری و امکلثوم الکبری و امهم فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)... و امکلثوم الصغری و...؛ فرزندان علی (علیهالسّلام) عبارتند از: حسن و حسین و زینب کبری و امکلثوم کبری که مادر آنها فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. فرزندان دیگر... امکلثوم صغری و... هستند.»
۲.
بلاذری در
انساب الاشراف مینویسد: «ولد علی
بن ابیطالب: الحسن و الحسین و محسن درج صغیرا و زینب الکبری تزوجها عبدالله
بن جعفر
بن ابیطالب فولدت له و امکلثوم الکبری تزوجها عمر
بن خطاب و امهم فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)... و رملة الصغری و امکلثوم الصغری...؛ فرزندان امام علی (علیهالسّلام) عبارتند از: حسن و حسین و محسن که در کوچکی از دنیا رفت و زینب کبری که عبداللّه
بن جعفر
بن ابیطالب با او ازدواج کرد و از او فرزنددار شد و امکلثوم کبری که عمر با او ازدواج کرد مادر همه اینها فاطمه (سلاماللهعلیها) است... و رمله صغری و امکلثوم صغری...»
۳.
محمد بن سلیمان کوفی چنین گزارش میدهد: «ولد لعلی
بن ابیطالب: الحسن و الحسین و زینب و امکلثوم امهم فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)... و زینب الصغری و نفیسة و امکلثوم الصغری و...»
۴. طبری در
تاریخ طبری مینویسد: «و کان لها (فاطمة) منه من الولد: الحسن و الحسین و یذکر انه کان لها منه ابن آخر یسمی محسنا توفی صغیرا و زینب الکبری و امکلثوم الکبری... و کان له بنات من امهات شتی لم یسمّ لنا اسماء امهاتهن منهن... و رملة الصغری و امکلثوم الصغری...؛ فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) از امام علی (علیهالسّلام) عبارتند از: حسن و حسین و میگویند که پسر دیگری به نام محسن داشته که در کوچکی از دنیا رفته است و زینب کبری و امکلثوم کبری... امام علی (علیهالسّلام) دختران دیگری از زنان متعدد داشته که نام مادرانشان معلوم نیست. از جمله آنها رمله صغری و امکلثوم صغری هستند.»
۵.
محمد بن حبان چنین گزارش میکند: «کان لعلی
بن ابیطالب خمسة و عشرون ولدا. من الولد الحسن و الحسین و محسن و امکلثوم الکبری و زینب الکبری و هؤلاء الخمسة من فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و کان له من غیرها محمد
بن علی و عبیدالله و عمر و ابوبکر و یحیی و جعفر و العباس و عبدالله و رقیة و رملة و ام الحسن و امکلثوم الصغری و...؛ علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) ۲۵ فرزند داشت. از جمله آنها عبارتند از: حسن و حسین و محسن و امکلثوم کبری و زینب کبری. مادر این پنج نفر فاطمه (سلاماللهعلیها) است. فرزندان وی از غیر فاطمه (سلاماللهعلیها) عبارتند از:
محمد بن علی و
عبیداللّه و
عمر و
ابوبکر و
یحیی و
جعفر و
عباس و
عبداللّه و
رقیه و
رمله و
ام حسن و امکلثوم صغری و.....»
۶. ابناثیر در اسد الغابه مینویسد: «اول زوجة تزوجها فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)... و کان له منها... زینب الصغری و امکلثوم الکبری... و کان له بنات من امهات شتی لم یذکرن لنا، منهن... امکلثوم الصغری؛ اولین کسی که امام علی (علیهالسّلام) با او ازدواج کرد فاطمه (سلاماللهعلیها) بود و از او زینب صغری و امکلثوم کبری و... را دارد. امام علی (علیهالسّلام) از زنان متعدد که نامشان برای ما معلوم نیست امکلثوم صغری و... را دارد.»
۷.
ابنخشاب (م۵۶۷ق) هنگام شمارش نام فرزندان امام علی (علیهالسّلام) مینویسد: «امکلثوم الصغری مِنْ امولد»
۸. علامه اربلی نام دختران امام علی (علیهالسّلام) را اینگونه ذکر کرده است: «زینب الکبری و امکلثوم الکبری وام الحسن و رملة الکبری امهانی و میمونه و زینب الصغری و رملة الصغری و امکلثوم الصغری و رقیة و فاطمة و اَمامة و خدیجة وام الکرام وام سلمة وام جعفر و جمانة و تقیة.» علامه اربلی در ادامه اشاره میکند که مادر امکلثوم دوم امولد بوده است.
شاید بتوان اصلیترین عامل توهم درباره هویت حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) با امکلثوم را، برخی از اخباری دانست که در منابع برای حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نقل شده، اما در منابع دیگری همان خبر به امکلثوم نسبت داده شده است. دقت در منابع تاریخی، روایی و مقاتل ما را به این نتیجه میرساند که حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) فردی غیر از امکلثوم است و اساسا امکلثوم خواهر کوچکتر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) و از مادر دیگری است. گزارشات تاریخی و مقاتل به وضوح نشان میدهند که از میان خواهران اما حسین (علیهالسّلام) حداقل دو خواهر ایشان در کربلا حضور داشتهاند یکی زینب کبری (سلاماللهعلیها) و دیگری امکلثوم، از طرفی هم نباید دو نکته را از نظر دور داشت؛
۱. امکلثوم کبری بنت فاطمه (سلاماللهعلیها) در زمان حیات پربرکت امام حسن (علیهالسّلام) و قبل از واقعه عاشورا درگذشت؛ لذا مراد از امکلثوم حاضر در کربلا قطعا وی نیست.
۲. در مبحث کنیههای حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، ثابت نمودیم که کنیه حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیز امکلثوم بوده است، و اساسا مراد از امکلثوم در منابع حدیثی و روایی، بصورت مطلق حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است، مگر اینکه قرینهای در کلام باشد.
در پاسخ به این پرسش که آیا هویت امکلثوم حاضر در کربلا با حضرت زینب (سلاماللهعلیها) یکی است یا اینکه امکلثوم شخصی غیر از حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است؟ باید گفت که آنچه از عبارات مقاتل و کتب تاریخی برمیآید این است که قطعا دو خواهر از خواهران امام حسین (علیهالسّلام) در واقعه کربلا حضور داشتهاند، یکی با نام زینب و دیگری امکلثوم. در زیر به قسمتهایی از کتب تاریخی و مقاتل به عنوان نمونه اشاره میگردد، که نام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و امکلثوم در مقابل یکدیگر آمده و بر دوگانگی شخصیت ایشان دلالت میکند.
•
دینوری (م۲۸۲ق) در کتاب
اخبار الطوال نوشته است: «مضی الحسین (رضیاللهعنه) ایضا نحو مکة و معه اختاه: امکلثوم و زینب و ولد اخیه و...؛ حسین (رضیاللهعنه) با همراهی خواهرانش امکلثوم و زینب و فرزندان برادرش به طرف
مکه حرکت کرد.»
• در مقاتل و منابع نقل است که امام حسین (علیهالسّلام) در شب و روز عاشورا فرمودند: «یا اختاه یا امکلثوم و انتِ یا زینب و انتِ یا فاطمة و...»
• همچنین امام حسین در روز عاشورا در جای دیگر فرمودند: «یا زینب و یا امکلثوم و یا سکینة و.....»
• امام (علیهالسّلام) در موردی دیگر میفرمایند: «یا سکینة یا فاطمة یا زینب یاامکلثوم، علیکنّ منّی السلام.»
• همچنین امام در روز عاشورا فرمودهاند: «الا یا زینب یا سکینة یا ولدی مَن ذا یکون لکم بعدی؟ الا یا رقیة یا امکلثوم انتم ودیعة ربی الیوم.....»
• ابوالفرج اصفهانی (م۳۵۶ق) هنگام شمارش اسرا چنین مینویسد: «... و زینب العقیلة و امکلثوم بنت علی
بن ابیطالب و سکینة بنت الحسین...»
از این گزارشات به وضوح برمیآید که حضرت زینب کبری و خواهر کوچکترشان که امکلثوم نام داشتهاند در کربلا حضور داشتهاند. بنابراین دو شخصیت از خواهران امام حسین (علیهالسّلام) به نامهای زینب و امکلثوم در کربلا حضور داشتهاند و اگر زینب و امکلثوم عنوانی برای یک نفر بودند تکرار نام لزومی نداشت.
در منابع تاریخی درباره همسر
امکلثوم صغری نقلهای فراوانی وجود دارد:
۱. بعضی گمان کردهاند امکلثوم حاضر در کربلا همسر عمر
بن خطاب بوده که بعد از او به ترتیب با عون
بن جعفر
بن ابیطالب و محمد
بن جعفر ازدواج کرد.
اما این عقیده باطل است چونکه اولا امکلثومی که به همسری خلیفه دوم درآمد، به نقل اکثر منابع تاریخی دختر حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بود که قبل از واقعه کربلا در زمان امام حسن (علیهالسّلام) درگذشت؛ پس امکلثوم حاضر در کربلا امکلثوم کبری و همسر عمر نبوده است. ثانیا حضور عون
بن جعفر
بن ابیطالب (علیهالسّلام) در کربلا منتفی است و بسیاری از کسانی که داستان ازدواج امکلثوم با عمر را ذکر کردهاند گفتهاند که بعد از مرگ عمر، امکلثوم با عون
بن جعفر و یا به نقلی با محمد
بن جعفر ازدواج کرده است؛
در حالی که منابع آوردهاند که آنها در سال ۱۷ هجری و در زمان حیات عمر در فتح شوشتر به شهادت رسیدهاند
و به روایتی دیگر، در
جنگ صفین شهید شدند. به نظر بلاذری، خبر شهادت آن دو در جنگ شوشتر را
ابوالیقظان بصری نقل کرده و این نقل نادرست است. وی دو خبر دیگر در خصوص تاریخ شهادت این دو برادر نقل کرده که بنابر یکی از آنها آن دو در صفین و بنا به دیگری در کربلا شهید شدهاند.
از آنجا کـه او خبر شهادت آنها در کربلا را با کلمه «قیل» نقل کرده، به نظر میرسد قول به شهادت آن دو در صفین را پذیرفته است. اکنون در جنوب
شهر دزفول بقعهای به نام
محمد بن جعفر طیار زیارتگاه است.
برخی از معاصرین هم شهادت عون در کربلا را توهّم دانسته، میگویند آنکه در کربلا به شهادت رسید عون
بن عبدالله
بن جعفر فرزند حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است نه عون
بن جعفر.
شاید یکی از دلائل توهم حضور عون
بن جعفر
بن ابیطالب (علیهالسّلام) رجزی است که در آن چنین آمده است: • «انْ تَنْکرونی فانا
بنُ جعفر• شهید صدقٍ فی الجنان ازْهَر؛ اگر مرا نمیشناسید، من پسر جعفرم که از روی صداقت به شهادت رسید.»
اما باید توجه داشت که فانا
بنُ جعفر حتما به این معنا نیست که وی فرزند بلاواسطه جعفر است. لذا اکثر منابع رجز فوق را به عون
بن عبدالله
بن جعفر فرزند حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت دادهاند.
۲. قول دیگر این است که امکلثوم صغری همسر
مسلم بن عقیل بوده است. مسلم
بن عقیل پس از ورود به دوران جوانی با رقیه
و به قولی ام الکثوم
دختر علی (علیهالسّلام)، پیوند زناشویی بست.
ابنقتیبه ثمره این ازدواج را دو پسر به نامهای عبدالله
بن مسلم
بن عقیل|عبدالله و علی
بن مسلم
بن عقیل|علی دانسته است.
بنابراین، به نظر میرسد یکی از خواهران امام حسین (علیهالسّلام) که مکنای به امکلثوم بوده و در واقعه کربلا حضور داشته، همان زوجه مسلم
بن عقیل است که به دنبال همسر و برادر بزرگوارش، اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام)، راهی کربلا شـد. آن بانو سپس به همراه امام سجّاد (علیهالسّلام) و حضرت زینب کبری به شام و پس از آن به مدینه رفت در همانجا از دنیا رفت و در
بقیع مدفون گردید.
از جمعبندی مجموع گزارشها چنین بـر میآید که امکلثوم کنیه چند تن از دختران امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بود که بـا مشخصه «کبری» و «صغری» تمایز مییابند. مادر امکلثـوم کبری حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و مـادر امکلثوم صغری، کنیزی
ام ولد بود. امکلثوم کبری در مدینه در زمان حیات امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ام کلثوم صغری سـالها پس از شهادت حـضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به دنـیا آمـد و به همراه همسرش مسلم
بن عقیل و برادرش امام حسین (علیهالسّلام) بـه کربلا رفت و به همراه امام سجاد (علیهالسّلام)، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و کاروان اسرا به کوفه و شام سفر کرد و سپس بـه مدینه بازگشت و سندی بـر بـیرون رفـتن او از مدینه نیست. به احتمال قـوی مراد از امکلثومی که در بقیع مدفون است همین شخصیت است. از طرفی هم بر هیچ کسی پوشیده نیست که مراد محدثین از امکلثومی که راوی بسیاری از احادیث بوده و نقش رهبری اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) و کاروان اسرا را بر عهده داشته، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است. بدینترتیب ناهمگونی میان اخبار تاریخی حل میشود که از یک طرف میگویند: امکلثوم در زمان حیات امام حسن (علیهالسّلام) درگذشت و از سوی دیگر، حضور او در کربلا نقل شده است. از مطالعه مجموع منابع تاریخی و روایی و مقاتل میتوان چنین گفت:
۱. قطعا و یقینا سه تن از دختران امام علی (علیهالسّلام)، امکلثوم نامیده شدهاند؛ یکی امکلثوم کبری است که مادرش حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بوده و بر اساس گزارشاتی به همسری عمر
بن خطاب درآمد و در زمان امام حسن (علیهالسّلام) درگذشت. دومین فرد امکلثوم صغری است که نام مادرش در منابع نیامده ولی گفته شده که مادرش امولد بوده است. وی به همسری مسلم
بن عقیل درآمد. سومین شخصیتی که از بین دختران امام علی (علیهالسّلام) مکنای به امکلثوم گردید، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است که در مبحث کنیههای ایشان، اثبات نمودیم که یکی از کنیههای ایشان امکلثوم است.
۲. قطعا و یقینا دو تن از خواهران اما حسین (علیهالسّلام) در کربلا حضور داشتهاند که نام یکی زینب و نام دیگری امکلثوم است. اگرچه هر دو شخصیت مکنای به امکلثوم بوده و در کتب این تعبیر در مورد هر دو تن به کار رفته است اما هرگاه امام حسین (علیهالسّلام) هر دو تن را در کنار هم خطاب مینماید یکی را با نام زینب و دیگری را با نام امکلثوم صدا میزند. لذا دو امکلثوم در کربلا حضور داشتهاند و آنها یک شخص واحد نیستند.
۳. قطعا و یقینا مراد از امکلثوم بصورت مطلق، در احادیث و اخبار به خصوص اخبار کربلا حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است، از جمله شواهد بر مکنا بودن ایشان به امکلثوم تصریح برخی علما به این کنیه برای آن حضرت است. دومین شاهد بر مکنا بودن ایشان به امکلثوم کثرت روایاتی است که راوی آنها امکلثوم بوده است و این کثرت روایات فقط با جایگاه علمی و معرفتی حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) سازگار است. سومین شاهد بر مکنا بودن ایشان به امکلثوم این است که واقعه و یا خطابهای خاص که انتساب آن به حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در منابع تاریخی و روایی شهرت دارد در برخی از منابع همان واقعه یا خطابه را به امکلثوم نسبت دادهاند در حالی که برای ما قطعی است که آن حادثه یا سخن خاص منسوب به حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است.
بنابراین به شهادت اکثر قریب به اتفاق منابع تاریخی و روایی آن شخصیتی که نقش اساسی حفاظت از اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) و حفظ جان اسرا بهخصوص امام سجاد (علیهالسّلام) را بر عهده داشت، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است، و اگر در منبعی از وی با نام امکلثوم یاد شده، به این جهت است که ایشان نیز مکنای به این کنیه بودهاند. بر اساس منابع متعدد، وقتی دشمنان تصمیم گرفتند امام سجاد (علیهالسّلام) را به شهادت برسانند، زینب کبری خود را روی حضرت انداخت و اظهار داشت: «اگر بناست کشته شود، پیش از او من را بکشید.» چنانکه اسفراینی در کتاب نورالعین، این قضیه را به امکلثوم نسبت داده است.
در میان یاران و نزدیکان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) افراد زیادی آرزوی رسیدن به افتخار همسری عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری را داشتند ولی هرگاه نزد امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از این مقوله سخن به میان میآوردند با مخالفت آن حضرت مواجه میشدند تا آنکه عبداللَّه
بن جعفر
بن ابیطالب برادرزاده امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) برای این منظور قدم پیش نهاد و از سوی خود کسی را برای خواستگاری به خانه آن حضرت فرستاد. علی (علیهالسّلام) تقاضای او را قبول فرمودند، زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی میفرمایند: «بَناتُنا لبَنینا، وبَنونا لبَناتنا؛ دختران ما از آن پسران ما و پسران ما از آن دختران ما هستند.»
«عبداللَّه
بن جعفر» همسر زینب
یکی از شخصیتهای مشهور اسلام و از سخاوتمندان بنام و معروف است. نام پدر عبدالله،
جعفر بن ابیطالب، از مسلمانان شجاع و دلیر صدر اسلام و برادر علی (علیهالسّلام) بود و مادرش
اَسماء بنت عُمَیْس بود. جعفر
بن ابیطالب یکی از نخستین مسلمانان در شهر مکه بود. ایشان در جریان هجرت مسلمانان به
حبشه، از طرف پیامبر به سرپرستی مهاجران برگزیده شد. وی در سال هفتم هجرت به مدینه بازگشت و در
غزوه موته با لشکر روم به عنوان فرمانده اول مسلمانان شرکت کرد و در همان جنگ به شهادت رسید و « جعفر طیار» لقب گرفت.
عبداللَّه
بن جعفر نخستین مولود مسلمان در سرزمین حبشه به شمار میآید.
از سویی، گفته شده که عبدالله، هنگام بیعت با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ۷ ساله و هنگام وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ۱۰ ساله بوده است.
عبداللَّه
بن جعفر در زمان
امامت امام علی (علیهالسّلام) با ایشان بیعت نمود و تقریبا در بیشتر حوادث، مانند
جنگ جمل و صفین
و
ماجرای حکمیت در سپاه امام حضور داشت. وی تا
صلح امام حسن (علیهالسّلام) با معاویه (در سال ۴۱)، همراه امام حسن (علیهالسّلام) بود.
اما با به خلافت رسیدن معاویه، عبداللّه با دربار معاویه در
دمشق ارتباط یافت
و با جمعی از
قریش نزد معاویه رفت. معاویه نیز هزار هزار درهم مقرری سالیانه برای وی تعیین کرد.
در دوره خلافت یزید، عبداللّه همچنان ارتباط خود را با دربار شام حفظ کرد و یزید سالیانه ۴۰۰۰ هزار درهم به وی عطا نمود.
عبداللّه نیز این عطایا را در بین اهالی مدینه توزیع میکرد.
شاید بتوان منشاء احترام معاویه به عبداللّه
بن جعفر را برخاسته از تلاش معاویه برای جذب بزرگان و سران قبایل و شاید برای کاستن از مقام فرزندان علی (علیهالسّلام)، دانست.
عبداللَّه
بن جعفر علیرغم سوابق درخشان در کنار امام علی و امام حسن در کربلا حضور نداشت. در جریان حرکت امام حسین از مکه به سوی کوفه، او برای امام حسین (علیهالسّلام) نامه نوشت و آن حضرت را پرچم هدایت و امید مؤمنان خواند و ایشان را از حرکت به سوی کوفیان بر حذر داشت و گفت که پس از این نامه، به امام خواهد پیوست اما هرگز به کربلا نرسید.
از طرفی هم براساس نقل منابع تاریخی برای امام حسین از حاکم مکه
عمرو بن سعید اماننامه گرفت.
عبدالله حدود ۱۸ سال بعد از وفات شهادتگونه حضرت زینب کبری در سال ۶۲ زنده بود. درباره تاریخ و محل وفات عبداللّه، اختلاف نظر وجود دارد. به روایت مشهورتر، وی در سال ۸۰ هجری
و به روایات دیگر
در سال ۸۲ یا ۸۴ یا ۸۵ یا ۸۶ در مدینه درگذشت و در بقیع مدفون گردید.
در نام و تعداد فرزندان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و عبدالله
بن جعفر اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی تعداد فرزندان آن بانوی ارجمند را ۵ نفر دانستهاند اما در ضبط نام آنها اقوال متفاوت است. در
طبقات الکبری و
اسد الغابه و برخی منابع نام آنها چنین آمده است:
علی،
عون اکبر،
عباس،
محمد و
امکلثوم.
اما برخی نیز نام مادر محمد را خوصا دختر حفصة
بن ثقیف ذکر کردهاند،
نه حضرت زینب (سلاماللهعلیها). قدیمیترین منبعی که محمد را فرزند خوصا دختر حفصه میداند، «
تسمیة من قتل مع الحسین (علیهالسّلام)» میباشد.
شیخ مفید (م ۴۱۳ق) درباره شهادت فرزندان عبدالله
بن جعفر در کربلا بدون اینکه اشارهای به نام مادرشان نماید، مینویسد: عون و محمد از فرزندان عبدالله
بن جعفر در کربلا به شهادت رسیدند. «تسمیة من شهد مع الحسین
بن علی (علیهالسّلام) بکربلاء... وَ عَوْنُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جَعْفَرِ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ وَ مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جَعْفَرِ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ».
البته بلاذری نیز (م ۲۷۹ق) در «انساب الاشراف» تعداد فرزندان عبدالله
بن جعفر، را ۵ تن دانسته و نام آنها را چنین نوشته است: علی، عون اکبر، جعفر، عباس وامکلثوم.
عون اصغر را از شهدای
واقعه حره دانسته و نقلی مطرح میکند که بر اساس آن، عون اکبر نیز در همان واقعه به شهادت رسیده است.
علامه طبرسی (م ۵۴۸ق) تعداد فرزندان را ۴ تن میداند: علی، جعفر، عون اکبر و امّ کلثوم.
بنابراین در تعداد و نام فرزندان عبدالله
بن جعفر از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) اختلاف نظر وجود دارد که این موضوع در نقلهای تاریخی، طبیعی است. اما آنچه در آن اتفاق نظر وجود دارد این است که به هر حال؛ دو فرزند عبدالله
بن جعفر به نامهای «عون» و «محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.
که بر اساس منابع تاریخی، نام مادر «عون»، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بود که برخی با نام «عون اکبر» از او یاد میکنند؛ چون عبدالله
بن جعفر از جمانه نیز فرزندی با نام عون داشت که از او به «عون اصغر» (کوچک) یاد شده است و طبق برخی از منابع تاریخی دیگر (که به آن اشاره شد)؛ نام مادر «محمد» نیز حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بوده است.
عون
بن عبدالله در
روز عاشورا به میدان آمد و این رجز را میخواند: «ان تنکرونی فانا
بن جعفر شهید• صدق فی الجنان ازهر• یطیر فیها بجناح اخضر• کفی بهذا شرفاً فی المحشر؛ اگر مرا نمیشناسید، من پسر جعفر طیارم، شهید درستکاری که در بهشت است؛ او با بالهای سبز رنگش در
بهشت پرواز میکند، و این شرف در
روز محشر کفایت میکند.»
محمد
بن عبدالله
بن جعفر که بعضی گفتهاند او قبل از برادرش عون به میدان آمد و این رجز را میخواند: «اشکو الی الله من العُدوانِ• قِتالَ قَوم فی الردی عُمیانِ• قد بَدَّلُوا مَعالِمَ القرآنِ و مُحکمَ التنزیلِ و التبیانِ؛ به خدا شکایت میکنم از تجاوز و افعال گروهی که در پستی همانند کورانند؛ همانها که معالم
قرآن را دگرگون ساخته و محکمات تنزیل را جابجا کردند.»
با حرکت امام حسین (علیهالسّلام) از مدینه در ۲۸
رجب و به نقلی ۳
شعبان سال ۶۰ هجری،
زینب (سلاماللهعلیها) نیز به همراه بسیاری از خویشاوندان امام (علیهالسّلام) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت (علیهالسّلام)، رهسپار مکه شد
و سپس از آنجا تا سرزمین کربلا برادر را همراهی کرد.
«
خزیمیه» در گذشته منزلی از منازل حاجیان در راه
عراق به مکه بوده است این منزل منسوب به
خزیمة بن خازم و بعد از
منزل ثعلبیه قرار داشت.
پس از رسیدن کاروان امام حسین (علیهالسّلام) و همراهانش به خزیمیه آنان یک شبانهروز در این منزل توقف نمودند.
صبحگاهان، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به نزد امام (علیهالسّلام) آمد و عرضه داشت: «ای برادر آیا به شما خبر دهم که شب گذشته چه شنیدم؟» امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «چه شنیدی؟» گفت: در نیمههای شب از خیمهها بیرون رفتم، شنیدم هاتفی میگفت: «الا یا عین فاحتفلی بجهد و من یبکی علی الشهداء بعدی• علی قوم تسوقهم المنایا بمقدار الی انجاز وعد؛ ای چشم بر شهدایی که مرگ آنان را به سوی قتلگاه میکشاند گریه کن مرگ این قافله را به جایی میبرد که با خدای خود وعده کردهاند که عهد خود را وفا کنند.» امام (علیهالسّلام) فرمودند: «خواهرم هرچه را که خداوند مقدر فرموده است، همان خواهد شد.»
در شامگاه روز ۹
محرمالحرام،
عمر بن سعد خود را آماده جنگ با سید و سالار شهیدان (علیهالسّلام) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند، کوفیان هم سوار شده مهیای نبرد شدند.
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (علیهالسّلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب (سلاماللهعلیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک میشوند میشنوید؟» امام (علیهالسّلام) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در خواب دیدم که به من فرمود: «تو به زودی نزد ما خواهی آمد.» زینب کبری (سلاماللهعلیها) پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من» امام حسین (علیهالسّلام) به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن، آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید.» در این هنگام حضرت عباس (علیهالسّلام) نزد امام حسین (علیهالسّلام) آمد و به امام (علیهالسّلام) عرض کرد: «ای برادر سپاه دشمن تا نزدیکی خیمهها به پیش آمده است.» امام (علیهالسّلام) از حضرت عباس (علیهالسّلام) خواستند نزد آنها برود و از علت پیشروی آنان جویا شود. حضرت عباس (علیهالسّلام) با بیست سوار که
زهیر بن قین و
حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه میخواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس (علیهالسّلام) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابیعبدالله (علیهالسّلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس (علیهالسّلام) به تنهایی نزد امام حسین (علیهالسّلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.
امام (علیهالسّلام) به حضرت عباس (علیهالسّلام) فرمودند: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تاخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش
نماز بگزاریم خدا میداند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست میدارم.»
از امام سجاد (علیهالسّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمهام زینب (سلاماللهعلیها) از من پرستاری میکرد، در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین (با نام جوین در انساب الاشراف،
تاریخ طبریو با نام حوی در
الکامل و در
مقاتل الطالبین با نام «جون» یاد شده است.
(
غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیهالسّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت: «یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل• من صاحب و طالب قتیل و الدهر لا یقنع بالبدیل• و انما الامر الی الجلیل و کل حی سالک سبیلی؛ ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستیات؛ چهاندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را به کشتن میدهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمیشوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زندهای سالک این طریق است. همه فانیاند جز ذات حق تعالی.»
ایشان ۲ یا ۳ بار، این شعر را تکرار کردند تا آنجا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست، ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد، اما عمهام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالی که لباسش را بر روی زمین میکشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیهالسّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و پدرم علی (علیهالسّلام) و برادرم حسن (علیهالسّلام)، از دنیا رفتهاند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان... زینب (سلاماللهعلیها) گفت: «ای اباعبدالله پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کردهای جانم به فدایت.»... امام حسین (علیهالسّلام) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان تو را قسم میدهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمهام آرام گرفت پدرم، او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت...»
در واقعه غمانگیز روز عاشورا نیز در چند جا نام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در کتب و منابع تاریخی ذکر شده است.
یکی از این موارد زمانی است که
حضرت علی اکبر (علیهالسّلام) بر روی زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. در این هنگام زینب کبری (سلاماللهعلیها) با شتاب از خیمهگاه بیرون آمد و در حالی که فریاد میزد: «یا اخیاه و ابن اخیاه» خود را بر روی جنازه علی اکبر (علیهالسّلام) انداخت تا برادرش را متوجه خود سازد و بدینوسیله از شدت اندوهی که با دیدن پیکر آغشته به خون و قطعه قطعه شده علی اکبر (علیهالسّلام) به آن حضرت دست داده بود بکاهد. پس امام حسین (علیهالسّلام) دست او را گرفت و از روی جنازه علی اکبر (علیهالسّلام) بلند کرد و به خیمه باز گرداند سپس به جوانان دستور داد تا جسد علی اکبر (علیهالسّلام) را از میدان بیرون ببرند.
جای دیگری که از زینب کبری (سلاماللهعلیها) در واقعه عاشورا سخن به میان آمده است واقعه تلخ شهادت عبدالله
بن حسین (
حضرت علیاصغر (علیهالسّلام)) است. بنا بر نقل برخی روایات، امام حسین (علیهالسّلام) در روز عاشورا مقابل خیمهها آمد و به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «فرزند کوچکم را نزد من بیاورید تا با او وداع کنم.» کودک را نزد امام حسین (علیهالسّلام) آوردند امام (علیهالسّلام) او را گرفت و صورتش را نزدیک آورد تا او را ببوسد، در این لحظه
حرملة بن کاهل اسدی تیری رها کرد، تیر گلوی آن کودک را از هم درید و او را به شهادت رساند. پس امام (علیهالسّلام) به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «کودک را بگیر» آنگاه دست خود را زیر گلوی عبدالله (علیهالسّلام) گرفت و چون دستش از خون او پر شد آن را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله؛ چون خدا میبیند آنچه که از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت.»
جریان
شهادت عبدالله بن حسن (علیهالسّلام) نیز از دیگر مواردی است که در آن از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) یاد شده است. نقل شده که در واپسین لحظات حیات شریف سید الشهداء (علیهالسّلام) و در حالی که سپاه کوفه امام (علیهالسّلام) را محاصره کرده بود، عبدالله
بن حسن (علیهالسّلام) که هنوز به
حد بلوغ نرسیده بود خیمهگاه را ترک کرده شتابان به سوی امام (علیهالسّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیهالسّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلاماللهعلیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند، اما عبدالله با سرسختی و سماجت از بازگشت امتناع کرد و خود را از دستان عمهاش رها کرد و نزد امام حسین (علیهالسّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. اما ضربت شمشیر دشمن دست او را قطع کرد و او را به شهادت رساند.
بعد از شهادت یاران و اصحاب امام حسین (علیهالسّلام) آن حضرت تنها و بدون یاور آماده
جهاد و دفاع شد. جریان
شهادت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) از دیگر مواردی است که در آن یادی از زینب کبری (سلاماللهعلیها) به میان آمده است. نقل شده در آخرین لحظات حیات شریف امام حسین (علیهالسّلام) و در زمانی که سپاه دشمن امام (علیهالسّلام) را در محاصره خود گرفته بودند تا به شهادت برسانند،
شمر بن ذی الجوشن با تعدادی از مردان جنگی به سوی امام حسین (علیهالسّلام) آمد که
سنان بن اسد نخعی و
خولی بن یزید اصبحی در میانشان بودند و حضرت را احاطه کردند، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از خیمهگاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر
بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو ای عمر؟ آیا اباعبدالله (علیهالسّلام) را میکشند و تو نگاه میکنی؟» عمر پاسخ زینب (سلاماللهعلیها) را نگفت، پس زینب (سلاماللهعلیها) خطاب به لشکر عمر
بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک
مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونهها و ریشهای او جاری شد و از زینب (سلاماللهعلیها) روی برگرداند.
در بعد از ظهر
روز یازدهم محرم عمر
بن سعد و یارانش در حالی که اجساد بیسر و مطهر امام (علیهالسّلام) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، بانگ الرحیل سر داده و امام سجاد (علیهالسّلام) را با همان حال بیماری، زنان و دختران و خواهران و اطفال سالار شهیدان را که امانتهای
رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلم) در میان امتش بودند در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده بر شترهای برهنه و بیجهاز سوار کردند و همانند اسیران ترک و روم و در حالی که در اوج مصیبت و غم و اندوه به سر میبردند به سوی کوفه حرکت دادند.
به دستور عمر
بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند، البته در برخی از منابع آمده که عبور اسرا از میان قتلگاه به درخواست خود اسرا بوده است.
وقتی زینب (سلاماللهعلیها) از کنار قتلگاه برادرش میگذشت میگفت: «یا محمداه! یا محمداه! هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتله تسفی علیها الصبا! یا محمداه! یا محمداه!؛ این همان حسین است زیر آسمان قرار گرفته و به خاک و خون آغشته و اعضایش قطعه قطعه شده است. یا محمداه! دخترانت اسیر گردیده، فرزندانت کشته شدهاند، باد صبا گرد و غبارش را بر آنان میگستراند!» پس هر دوست و دشمنی به گریه افتاد! به طوری که زنان صیحه زده بر صورتهای خویش سیلی میزدند.
بر اساس نقل مقاتل و منابع دوست و دشمن از دیدن این ماجرا به گریه افتادند.
در واقعه کربلا، حضرت زینب (علیهاالسّلام) حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه که به این حضور، جلوه دیگری میبخشد و آنرا پُررنگتر میسازد، نقش ویژه آن حضرت بعد از
واقعه عاشورا در رهبری کاروان اُسرا است.
در واقعه کربلا، نقش برخی از زنان به خصوص حضرت زینب (علیهاالسّلام) بسیار حسّاس و مهم بوده است. زینب (علیهاالسّلام) از همان ابتدای ورود به کربلا حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه که به این حضور، جلوه دیگری میبخشد و آنرا پُررنگتر میسازد، نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا در رهبری کاروان اُسرا است.
عصر عاشورا بعد از شهادت سیّدالشهداء (علیهالسلام) دشمنان به سمت خیمهها آمده و با قساوت تمام خیمهها را آتش زدند.
زینب کبری (علیهاالسّلام) به دستور امام سجّاد (علیهالسلام) زنان و کودکان آواره را در خیمه نیمسوختهای جمع کرد.
عُمر سعد دستور داد تا اسیران را راهی کوفه کنند. کارگزاران عُمر سعد دست و پای اسیران، حتّی کودکان را غُل و زنجیر کردند و سرهای بریده شهدا را در جلوی کاروان قرار داده و به سمت کوفه حرکت دادند.
بعضی از اخبار حکایت از آن دارد که
اسرای کربلا، در
کوفه بیش از ۸۴ زن و بچّه بودند که ۲۰ نفر زن قریشی و بقیّه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤسای قبیله خود که در کوفه بودند آزاد شدند و ابنزیاد از آنها گذشت، و اُسرایی که به شام حرکت داده شدند فقط از
بنیهاشم بودند.
طبق روایت حضرت سجّاد (علیهالسلام) در میان اُسرایی که به
شام برده شدند، ۱۲ مرد و بقیّه خانمها و آقازادگان و کنیزکان بودند، که اسامی بعضی از آنها عبارت است از:
۱. امام زینالعابدین علی
بن الحسین (علیهالسلام).
۲.
امام محمّدباقر (علیهالسلام) که چهار ساله بود.
۳.
محمّد بن حسین بن علی (علیهالسلام).
۴.
عُمر بن حسین بن علی (علیهالسلام)؛
۵. حسن
بن حسن
بن علی (علیهالسلام)، معروف به
حسن مثنی.
۶.
زید بن حسن بن علی (علیهالسلام).
۷.
عُمر بن حسن بن علی (علیهالسلام).
۸. حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام).
۹. امکلثوم (علیهاالسّلام).
۱۰.
فاطمه بنت علی (علیهاالسلام).
۱۱.
صفیه بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۲.
رقیّه بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۳.
امهانی بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۴.
فاطمه بنت الحسین (علیهاالسّلام)؛
۱۵.
سکینه بنت الحسین (علیهاالسّلام)؛
۱۶. بانوی محترم
رُباب، همسر امام حسین (علیهاالسّلام)؛
۱۷.
فضّه نُوَیبه،
کنیز خاصّ امام حسین (علیهالسلام)؛
۱۸. مادر
وهب بن عبدالله و ... .
عملکرد حضرت زینب (علیهاالسّلام) به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقتشناسی،
عقل و
تدبیر،
فصاحت و
بلاغت،
شجاعت و
شهامت و... تاثیر بسزایی داشت و تحوّلات عظیمی به وجود آورد. از جمله کارهای مدبّرانه و توام با سیاست و کیاست حضرت زینب (علیهاالسّلام) این بود که، شخصی را فرستاد تا از
یزید بن معاویه بخواهد اجازه
عزاداری و ماتم به آنها بدهد.
این عزاداری اُسرا بود که توانست کاخ سلطنت یزید را متزلزل سازد. با درخواست اهلبیت (علیهمالسّلام) سرانجام در شام مجلس عزاداری منعقد شد. حضرت زینب (علیهاالسّلام) و دیگران در آن به نوحهسُرایی و گریه و زاری پرداختند. در مدّت یک هفتهای که در محلّهای به نام «دارالحجاره» اقامت داشتند، آنچنان عزاداری کردند که یزید، تاج و تخت خود را در خطر دید. لذا یزید مقدّمات بازگشت اهل بیت (علیهمالسّلام) را به مدینه فراهم ساخت.
این عزاداریها در ابتدای امر از نظر دشمنان بیاهمیت جلوه میکرد، چون اگر از اوّل احساس خطر میکردند جلوگیری مینمودند، امّا همین کارها در واقع زمینهساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین (علیهالسلام) و تحقّقبخشی از اهداف عالیه سیدالشهداء (علیهالسلام) بود. تا آنجا که وقتی یزید شنید مردم بر قاتلان حسین (علیهالسلام)
نفرین میکنند، با شِمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: «واللّه ِ! قَدْ کُنْتُ ارضی مِنْ طاعَتِکُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسیْنِ لَعَنَ اللّه ُ
بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین (علیهالسلام) راضی بودم. لعنت خدا بر پسر مرجانه که به چنین امر شنیعی اقدام کرد.» سپس اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیّا نمود.
از مسئولیّتهای بسیار مهم و خطیر زینب (علیهاالسّلام) محافظت از اسرا بود. حضرت زینب (علیهاالسّلام) در اینباره سعی و تلاش فراوانی نمود و لحظهای کوتاهی نکرد و به همین دلیل ملقّب به لقب «امینةُ الله» بود، چرا که آنها امانتهایی بودند که به آن حضرت سپرده شده بود و او میبایست به نیابت از امام حسین (علیهالسلام) این امانتها را صحیح و سالم به وطن برساند. همه اطفال و زنان هنگامی که نیاز به کمک پیدا میکردند، به زینب (علیهاالسّلام) پناه میبردند و هر کدام که با خشونت و ضرب و شَتم دشمنان مواجه میشدند، زینب (علیهاالسّلام) حمایتشان میکرد.
نمونه بارز و روشن این حمایتها، حفاظت و حمایت از «فاطمه بنت حسین (علیهاالسّلام)» در مجلس یزید است. هنگامی که یزید اجازه داد اسرای اهلبیت (علیهمالسّلام) را وارد مجلس کنند، مردی از شامیان نظرش به فاطمه دختر امام حسین (علیهالسلام) افتاد. رو به یزید کرد و گفت: این کنیزک را به من ببخش. فاطمه رو به زینب کبری (علیهاالسّلام) (که پناه اسیران بود) آورد و گفت: «ای عمّه! یتیمی مرا بس نَبود که به خدمتگزاری در من طمع دارند.» زینب کبری (علیهاالسّلام) به او تسلّی داده فرمود: «عمّه جان! آرام باش، کسی جرات ندارد چنین کاری کند.» آنگاه با کمال شهامت رو به مرد شامی کرد و فرمود: «ای بیحیا! ساکت باش، خداوند مقدّر نکرده که خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به کنیزی به کسی ببخشند، نه تو و نه امیرت یزید، قادر نیستید چنین کاری بکنید.»
یزید عصبانی شد و گفت: «میتوانم همه را ببخشم.» زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «به خدا قسم! نمیتوانی، مگر آنکه از
دین اسلام و از ملّت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خارج شوی و به دین و آئین دیگری درآیی.»
یزید گفت: «پدر و برادرت از دین خارج شدند.» زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی، جدّت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی!»
یزید گفت: «دروغ میگویی.» زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «ما دروغ نمیگوییم، اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز هستند و
فتح مکّه را در نظر دارند که
ابوسفیان جدّ تو اسیر شده بود و جدّم او را آزاد کرد. تو ای یزید! امیر ظالم و بیحیایی هستی.» در این هنگام یزید ساکت شد. مرد شامی دوباره از او پرسید: «آیا این کنیزک را به من میبخشی؟» در این هنگام یزید خشمگین شد و گفت: «برو خدا تو را بکشد!»
زینب (علیهاالسّلام) به همراه سایر بازماندگان اهلبیت (علیهمالسّلام) در
قتلگاه مرثیهسُرایی و سوگواری عجیبی کردند. این به خاطر عاطفه و علاقه شدیدی بود که عقیله بنیهاشم نسبت به برادرش امام حسین (علیهالسلام) داشت. حتّی ناله و گریه او به حدّی بود که دشمن هم با دیدن آن صحنه به گریه افتاد.
امّا در عین حال زینب (علیهاالسّلام) به منظور ادای رسالت اصلی خویش که نگهبانی از کودکان یتیم و رساندن پیام خون شهدا بود، هرگز روحیّه مقاومت خویش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شایستهای ادامه داد، و به زنان نیز امر کرد که صبر و تحمّل کنند و بیش از حدّ، گریه و زاری نکنند و زبان به ناسپاسی نگُشایند، چرا که این مسئله جزو توصیههای برادرش امام حسین (علیهالسلام) بود که در شب عاشورا فرموده بود: «یا اُخْتاه، اذا قَتلتُ فَلا تُشقِقْنَ عَلیّ جَیبا و لاتَخْمَشنَ وَجْها و لاتَقُلْنَ هَجْرا؛ خواهرم! پس از من پیراهن چاک مکنید و چهره مَخراشید و زبان به شِکوه و ناسپاسی نگشایید.»
نمونه بارز دلداری دادن زینب کبری (علیهاالسّلام) به خانواده شهدا، دلداری وی به
امام سجّاد (علیهالسلام) است، که خود امام زینالعابدین (علیهالسلام) میفرماید: هنگام عبور از قتلگاه، وقتی پیکر چاک چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بیسر افتاده و زیر سُمّ اسبان پایمال شدهاند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدّی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتی عمّهام زینب (علیهاالسّلام) متوجّه حال من شد، فرمود: «ما لی اراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ یا بَقیَّةَ جَدّی وَ اَبی وَ اِخْوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیْفَ لااجْذَعُ و اَهْلَعُ وَ قَدْ اری سَیِّدی وَ اخْوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمّی وَ اَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لایُکْفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعْرجُ عَلَیْهِمْ اَحَدٌ؛ ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی میکنی و میخواهی جان خود را از دست بدهی؟» گفتم: چگونه با جان خود بازی نکنم و خود را از دست ندهم، در حالی که مشاهده میکنم مولایم، برادرانم، عموهایم، پسر عموهایم، و همه اعضای خانوادهام! در این بیابان به خاک و خون آغشتهاند و بدنهای آنها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آنها را
کفن نمیکند و به فکر دفن آنها نیست.»
نکته مهمی که در این قسمت قابل توجّه است این است که، زینب کبری (علیهاالسّلام) در انجام رسالت خویش، احساسات و عواطفی را که مخصوص زنان است، به کلّی کنار گذاشته و همچون مردان صبور، انجام وظیفه نمود. زینبی که با شنیدن اشعار برادر در شب عاشورا بیهوش میشود، هنگام دیدن پیکر بیسر برادرش، نه تنها عکسالعمل غیر عادّی نشان نمیدهد، بلکه امام سجّاد (علیهالسلام) را هم تسلیت میدهد. اینجاست که میتوان به قدرت و قوّت
ایمان و عُلوّ مرتبه و مقام زینب (علیهاالسّلام) پی بُرد.
یکی دیگر از خدمات زینب کبری (علیهاالسّلام) که از مهمترین خدمات او محسوب میشود حمایت و محافظت از جان امام سجّاد (علیهالسلام) بود. در روز عاشورا، همه مردان اهلبیت (علیهمالسّلام) و یاران امام حسین (علیهالسلام) به شهادت رسیدند بجز حضرت سجّاد (علیهالسلام) که به خاطر بیماری و ضعف شدیدی که به
مشیّت الهی بر او عارض شده بود تا وارد میدان جنگ نشود و کشته نگردد، کس دیگری از مردان زنده نماند. زینب کبری (علیهاالسّلام) به خوبی میدانست که بعد از سیّدالشهداء (علیهالسلام) امام سجّاد (علیهالسلام) است که وظیفه امامت امّت و بار سنگین ولایت بر دوش اوست، پس باید زنده بماند تا زمین از حجّت الهی خالی نماند. از اینرو آن حضرت مسئولیّت بزرگی را روی دوش خود احساس میکرد و آن حفظ جان امام سجّاد (علیهالسلام) بود.
زینب کبری (علیهاالسّلام) در چند جا توانست جان امام سجّاد (علیهالسلام) را از خطر مرگ نجات دهد.
اوّل: زمانی که لشکر عُمر سعد به خیمهها حمله کردند، شِمر خواست که امام سجّاد (علیهالسلام) را به قتل برساند، امّا زینب (علیهاالسّلام) با شهامت هرچه تمامتر فرمود: «به خدا قسم! نمیگذارم او را بکشید، مگر اینکه اوّل مرا بکشید! » و با این کار از کشته شدن امام سجّاد (علیهالسلام) جلوگیری کرد.
دوّم: هنگام عبور اسرا به طرف قتلگاه که قبلاً ذکر شد.
سوّم: در کاخ ابنزیاد، هنگامی که اسرا وارد مجلس شدند، ابنزیاد متوجّه امام سجّاد (علیهالسلام) شد و دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. اینجا هم زینب (علیهاالسّلام) مانع شده و امام را در بغل گرفت و فرمود: «یَابْنَ زیاد! حَسْبُکَ منّا مِنْ دِمائِنا وَ هَلا ابْقَیْتَ منّا احدا اساَلُکَ بِاللّهِ اِنْ کُنْتَ مُؤْمِنا اِنْ قَتلتَهُ لمّا تَقْتُلَنی مَعَهُ؛ ای ابنزیاد! از ما دست بردار، مگر از خونهای ما سیر نشدهای؟ مگر کسی از ما به جای گذاشتهای؟ تو را به خدا اگر ایمان داری، اگر او را میکُشی مرا نیز با وی بکُش.!» راوی که
حُمید بن مسلم بود میگوید: ابنزیاد مدّتی به حضرت زینب (علیهاالسّلام) و امام سجّاد (علیهالسلام) نگریست، آنگاه به اطرافیان خود گفت: «شگفتا از این خویشاوندی، به خدا میدانم که خوش دارد او را نیز با وی بکُشم، وی را رها کنید تا همراه زنان و همراهان خود باشد.» و بدینترتیب امام سجّاد (علیهالسلام) از خطر مرگ نجات یافت.
آری! این زینب شجاع است که با شجاعت و شهامتی وصفناپذیر، همواره چون کوه استوار مانده و در زیر بار مصائب و سختیها کمر خم نکرده بلکه با صبر و تحمّل خویش همه را به تعجّب واداشته و پیامی والا برای همه زنان در طول تاریخ ارسال نموده است. پیام وی به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالت سیاسی ـ اجتماعی خویش و پشتیبانی از مبارزه شهیدان، تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی، شهیدپروری و تربیت نسلی شهادتطلب،
تبلیغ و تبیین مرام و اهداف شهیدان و صبر بر شهادت عزیزان است. این درسها و پیامها برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد ماند.
از روزگار نخست
خلقت آدم (علیهالسّلام) تا زمان وقوع حادثه کربلا، جریان شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، به طرق مختلف مطرح گردیده است. برای آن امام،
انبیا و
امامان (علیهالسّلام) گریسته و یا متالم شدهاند و از ضجیج فرشتگان و بکای آنها نیز در کتب مشهور سخن به میان آمده است.
پس از وقوع حادثه کربلا، اولین کسانی که این مصیبت عظما را با چشمانی اشکبار و دلی تافته از غم و حزن، گزارش میکردند و بر خرمن هستی هر جنبندهای آتش میافکندند، حضرت سجاد (علیهالسّلام) و عقیله بنیهاشم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر بازماندگان عاشورا بودند. نقش فرهنگ عاشورا در جهلزدایی جوامع اسلامی و زمینهسازی برای حکومت جهانی اسلام، آنچنان برجسته است که اسلامستیزان مستکبر، در دورانهای مختلف تاریخ برای تحریف آن برنامهریزی کنند. از عوامل مهمی که باعث رواج تحریفات حماسه عاشورا شده است تلاش بعضی از روضهخوانان برای ایجاد رقت قلب و
گریه در مخاطبان بوده در این مسیر، جستجوی سوزناکترین و رقتبارترین وقایع این حادثه نیز سرلوحه کارهای آنان شمرده شده است و این افراد اگر به چنین هدف و غرضی در مقاتل و منابع معتبر دسترسی پیدا نمیکردند براساس اقتضائات احوال حدسیه شهدای کربلا، به جعل و پردازش اسطورهها و افسانههای سوزناک و گریهآور اهتمام میورزیدند تا به هر شکل ممکن، به هدف و نیت خود که همان بکاء یا تباکی بود، جامه عمل بپوشانند. صاحب کتاب ارزشمند
لؤلؤ و مرجان مرحوم
محدث نوری دروغ و هر حرامی را که وسیله گریاندن باشد در زمره محرمات به شمار آورده است.
در نظریات فقهی پارهای از مراجع نیز ذکر مصائب ناروا و دروغین در
ماه رمضان، از مبطلات روزه شمرده شده است.
در این میان، شخصیت بینظیر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) که در کنار امام سجاد (علیهالسّلام) یکی از ارکان انتقال پیام عاشورا و نهضت حماسی کربلا بودهاند، نیز از گزند این تحریفات مصون نمانده است. این تحریفات تا آنجا ادامه یافته است که برخی گفتهاند حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و زنان و دختران حرم امام در مصیبت عزای سالار شیهدان گیسو پریشان کردند یا حضرت زینب در کاخ ابنزیاد یا کاخ یزید چون سربریده برادر را پیشروی خود دید، بیتاب شد و گریبان چاک کرد و یا سر خود را به چوبه محمل کوبیدند، یا اینکه از کوفه تا شام حجاب نداشتهاند، حال سوال اساسی این است که چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری، آن هم در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایی انجام دهند و اگر در خفا این کارها را کردهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها در هیچیک از منابع معتبر تاریخی نیامده است و فقط در منابع متاخر آمده است و آنها هم از نظر سندی و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر اینگونه حرکات و اعمال، با سفارش امام حسین به زینب کبری سازگاری ندارد.
در روایت مفصلی از امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: آن حضرت خواهرش را سوگند دادند که گریبان چاک نکند و صورت نخراشد.
آیا با وجود چنان سفارشی میتوان گفت که عقیله بنیهاشم که به تعبیر معصوم عالمه غیر معلمه است و مطیع فرمان امام زمان خود است و عصمت صغری لقب گرفته به چنین کاری دست زده است، به ویژه آنکه نقل شده، این کارها در حضور نامحرمان صورت گرفته است.
روضه بسیار مشهوری در میان برخی مداحان و روضهخوانان وجود دارد، مبنی بر سر کوبیدن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به چوب محمل و جاری شدن خون از زیر مقنعهاش به هنگام دیدن سر بریده برادرش. برخی تاریخنگاران آوردهاند: هنگامی که کاروان اهلبیت را به کوفه وارد کردند، زن و مرد از خانهها بیرون آمدند، زنان گریه می کردند...ناگهان سرهای شهدا و پیشاپیش آنها سر امام حسین (علیهالسّلام) را بر نیزه کرده بودند، وارد کردند. چشم حضرت زینب که به سر بریده برادر افتاد سر خود را بر چوبه محمل زد به گونهای که خون از زیر موهایشان جاری شد و سپس اشعاری در مصیبت برادر زمزمه کردند.
بسیاری از عزاداران که به
قمهزنی مبادرت میکنند، عمل خود را به همین واقعه مستند نموده و کار خود را به نوعی تاسی و تقلید از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میدانند و شکافتن سر خود را نوعی اظهار همدردی و همدلی با ایشان میشمارند.
اما بررسی منابع و تاریخ عاشورا بیانگر آن است که این واقعه به طور کلی مجعول و ساخته ذهن و زبان روضهخوانانی است که میخواستند در مجالس عزا، شور به پا کنند. در هیچیک از منابع معتبر و حتی نیمه معتبر عاشورا، اثر و نشانی از این واقعه دیده نمیشود
و مآخذ این مصیبت محدود و منحصر به کتابهایی همچون
ناسخ التواریخ،
منتخب طریحی و نور العین است که وضعیت اعتباری و حجیت تاریخی این کتابها بر کسی پوشیده نیست.
علامه مجلسی نیز با حفظ شکل اولیه و بدون بررسی و نقد، آنرا از منتخب طریحی و نور العین نقل کرده است، اما به مرسله بودن آن تصریح کرده است.
ضمن اینکه سلسله روات این گزارش، در هیچجایی ذکر نشده و
ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی تنها مرجع و راوی این گزارش نیز پیرو
مذهب شافعی (یا اشعری) بوده و در وثاقت گزارش وی تردید وجود دارد.
افزون بر همه اینها، علامه مجلسی خود از
لهوف نقل کرده که شتران محمل و هودج نداشتهاند.
بر همین اساس
شیخ عباس قمی در ادامه سخنان یادآور است: آنچه از مقاتل معتبر معلوم میشود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه، موافق روایت حذام که شیخان ( شیخ مفید و شیخ طوسی) نقل کردهاند، به حالتی بوده که محصور میان لشکریان بودهاند، چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده، چه در کوفه شیعه بسیار بوده است.
بنابراین در آن شرایط اساساً هودج یا محملی در آن مکان نبود که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بخواهد چنین کاری انجام دهد یا ندهد و یکی از حوادث غمبار بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) همین سوار کردن زنان و دختران حرم آل الله بر مرکبهای بدون جهاز و محمل بوده است و منابع فراوانی از
شیعه و
سنی این مطلب را گزارش کردهاند.
از نظر محتوایی نیز، این روایت دارای اشکالاتی است از جمله اینکه امام حسین خواهر را سوگند دادند که به لطم و پریشان کردن مو اقدام نکنند، آیا با چنان سفارشهایی میتوان گفت که عقیله بنیهاشم به چنین کاری دست زدهاند. این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که شخصیت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بسیار رفیعتر و ارجمندتر از آن است که به چنین عمل دست بزند، چرا که حضرت با دیدن پیکر خونین و پاره پاره امام (علیهالسّلام) در گودال قتلگاه در نهایت
توکل، صبر و
تسلیم فرمود: پروردگارا! این قربانی را از ما بپذیر.
امام حسین (علیهالسّلام) پیش از ظهر عاشورا و شهادت، به وی سفارش و از وی خواهش کرد که در
نماز شب او را فراموش نکند.
پذیرفتنی نیست که زنی که در مقابل مستبدان و متکبران کوفه و شام، دلیرانه میایستد و با نهایت عزت و اقتدار سخن میگوید، به چنین کاری که بیانگر ضعف درونی یک انسان است، دست بزند.
کسانی که برای توجیه اعمال غیرمنطقی خود به این گزارش استناد کرده و می گویند: اگر قمهزنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای امام حسین روا نیست، پس چرا زینب (سلاماللهعلیها) سرش را به چوبه محمل کوبید و سر و صورتش را به خون آغشته کرد؟ مگر امام سجاد (علیهالسّلام) همراه زینب نبود و این اقدام عمهاش را ندید، اگر سرشکافتن حرام است، پس چرا امام به این کار اعتراض نکرد؟ آیا سکوت امام معصوم در اینجا، نمیتواند تأیید و تقریر این عمل باشد؟ در حالیکه این روایت از ریشه بیاساس و مجعول است.
افزون بر این بر فرض انجام چنین کاری از سوی آن حضرت در آن شرایط سخت و بحران، روشن نیست که با قصد سرشکستن اقدام به چنین کاری کرده باشند. حتی اگر چنین عملی واقع شده باشد و با قصد هم واقع شده باشد، دلیل جواز در شرایط عادی و عزاداری ها نیست. گواه آن این است که چنین عملی در سالگرد عاشورا از آن حضرت نقل نشده است. افزون بر همه اینها، قیاس قمهزنی بر این عمل، بر فرض ثبوت که معلوم نیست با قصد صورت گرفته باشد یا خیر،
قیاس مع الفارق است. علاوه بر همه اینها، این کار در جهان امروز، موجب به زیر سؤال رفتن اصول مکتب شیعه میشود و زبان یاوهگویان و دشمنان را در
استهزاء و خرافی خواندن تشیع باز میکند، هرگز نمیتواند جایز باشد.
بعضا در روضهها چنین گفته میشود که در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به امام حسین (علیهالسّلام) پیراهنی داد که
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به ایشان داده بود. همچنین گفته میشود که این پیراهن همان پیراهن
حضرت یوسف (علیهالسّلام) بوده است که برای شفای چشمان
حضرت یعقوب (علیهالسّلام) فرستاده بودند.
با توجه به جستجویی که در منابع روایی شیعه صورت گرفت، اثری از این روایت که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پیراهن حضرت یوسف (علیهالسّلام) را در کربلا به امام حسین (علیهالسّلام) داده باشند، نیست، ولی در منابع روایی ما، روایاتی درباره پیراهن حضرت یوسف (علیهالسّلام) نقل شده است که پیراهن حضرت یوسف (علیهالسّلام) به پیامبر و اهل بیت او رسیده است.
شیخ صدوق در کتاب
کمال الدین و تمام النعمه نقل میکند،
مفضّل از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است: آیا میدانید که پیراهن یوسف چه بود؟ گفتم: خیر، فرمود: چون آتش برای ابراهیم افروخته شد،
جبرئیل برایش یک جامه بهشتی آورد و بر او پوشانید و به واسطه آن سرما و گرما بر وی زیان نمیرسانید و چون مرگ ابراهیم (علیهالسّلام) فرا رسید آنرا در بازوبندی نهاد و بر
اسحاق آویخت، اسحاق نیز آن را بر یعقوب آویخت و هنگامی که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آنرا بر یوسف آویخت و آن در بازوی وی بسته بود تا کارش بدانجا کشیده شد و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید، یعقوب رائحه آنرا استشمام کرد و این همان قول خدای تعالی است که میفرماید: «اِنِّی لَاَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا اَنْ تُفَنِّدُونِ»
و آن این پیراهن بود که از بهشت آمده بود. راوی میگوید: گفتم فدایت شوم آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش و سپس فرمود: هر پیامبری که علمی یا چیز دیگری را به ارث برد همه به
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آل محمّد (علیهالسّلام) رسید.
البته این روایت در کتاب
اصول کافی و بسیاری از کتب روایی شیعه نقل شده است. در روایت دیگری امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند:
حضرت قائم (عجّلاللهفرجهالشریف) با همین پیراهن قیام میکنند.
این در حالی است که بر طبق آنچه که در روایات و مقاتل آمده هنگامی که جز سه یا چهار تن از اصحاب امام حسین (علیهالسّلام) باقی نماند، امام شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب نمود و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنهای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آنرا زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا میدانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.»
شلوار تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام (علیهالسّلام) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس
اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.»
لباس بلندتری آوردند. امام (علیهالسّلام) آنرا پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظی کرد و جای جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آنرا از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید.
بنابراین در مقاتل و منابع معتبر خبری از پیراهنی که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در لحظه وداع، به امام حسین (علیهالسّلام) داده نیست. شاید منشاء وجود آمدن این شبهه، ترجمه نادرست ثوب در
زبان فارسی باشد، زیرا ثوب به معنای هر چیز بافتنی است و صرفا به معنای پیراهن نیست، چنانکه
قرشی در
قاموس قرآن نوشته است: «ثوب بمعنی لباس است، لباس را بدان جهت ثوب گویند که بافته شده و به حالتی که در نظر بود رجوع کرده است زیرا در ابتدا از بافتن پارچه، لباس در نظر بود.»
از سوی دیگر تعبیر
شیخ مفید در
الارشاد «دعا بسراویل یمانیه»
و بسیاری از منابع و مقاتل صراحت در شلوار یا شلوارک دارد.
در ادامه روایت آمده است هنگامی که لباس (شلوار) آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشی برای بیرون آوردن نداشته باشد) و آنرا زیر لباسهایش پوشید، ولی پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آنرا نیز از بدنش بیرون آوردند.
لذا در منابع معتبر خبری از پیراهن کهنه نیست بلکه مطلب درباره شلواری است که خود امام چند جای آن را میشکافند.
اولین کسی که تهمت زشت طلاق را به بانوی خردمند بنیهاشم نسبت میدهد
حسن قاسم مصری در کتاب «
السیدة زینب» است. او میگوید: «عبدالله
بن جعفر بعد از طلاق از زینب کبری (سلاماللهعلیها) با زینب صغری ازدواج نموده است.» این ادعای واهی و بیپایه و اساس در حالی مطرح میشود که در هیچ کتابی از کتب تاریخی و تراجم و رجال اثری از این ماجرا یافت نمیشود. در این میان یکی از نویسندگان معاصر مصری به نام دکتر
عائشه بنت الشاطی در کتابی که راجع به حضرت زینب نگاشته است از حسن قاسم پیروی کرده است و بدون آنکه درباره این تهمت و نقل آن پژوهش و بررسی نماید. حتی خود او درباره ارزش تاریخی این تهمت و دروغ اینگونه اعتراف میکند: «من در بین زندگینامهنویسان و مورخان کسی را ندیدم که به ماجرای طلاق دادن عقیله بنیهاشم توسط عبدالله
بن جعفر و ازدواج مجدد او با خواهر این بانو اشاره کرده باشد.»
بعد از بررسی و پژوهش ثابت میگردد که بیشتر حکایاتی که در باب طعن بنیهاشم در منابع تاریخی و حدیثی وارد شده است، مانند اتهام عبدالله
بن جعفر به آوازهخوانی، گرد آمدن شعرا نزد سکینه بنت الحسین، ازدواج عمر با امکلثوم بنت علی (سلاماللهعلیها) و طلاق دادن زینب کبری (سلاماللهعلیها) از سوی عبدالله همه و همه برگرفته از اخبار، دروغپرداز خائن کذاب،
زبیر بن بکار، دشمن سرسخت اهل بیت پیامبر و دوست
متوکل عباسی است. علامه نقدی در حاشیه کتاب خود «زینب کبری» به این مطلب تصریح کرده است.
بنابراین این نظریه دارای دلیل معتبر تاریخی نیست، بلکه تنها یک برداشت از روی حدس و گمانی است که گویا از فقدان نقلهای تاریخی در مورد چگونگی زندگی این زوج بعد از واقعه کربلا سرچشمه گرفته است. از طرفی، نقلها و دلایلی هم وجود دارد که چنین برداشتی را تضعیف میکند، در اینجا به برخی از این نقلها و دلایل اشاره میشود:
الف) طبق برخی از نقلها، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بعد از بازگشت از شام با شوهرش عبدالله زندگی نمود: «در مدینه قحطی (سال مجاعه) پیش آمد. زینب (سلاماللهعلیها) همراه شوهرش عبدالله
بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زمینی داشتند. زینب در همانجا درگذشت و در همان مکان دفن شد.» بنابر تحقیق و جستجو، این نقل در کتابهای زیر آمده است:
۱. کتاب «
خیرات حسان»،
تالیف
محمدحسن خان اعتماد السلطنه (متوفّی ۱۳۱۳ ه.ق)
و وزیر معارف
ایران در
عهد قاجاریه.
این اثر درباره شرح حال حدود ۹۱۲ زن مشهور اسلام و نمونه اشعار گویندگان زن در سه جلد است. مؤلف، این کتاب را از
مشاهیر النساء تالیف
محمد ذهنی افندی از ادبای عثمانی ترجمه کرده و شرح حال بسیاری از زنان فاضله و دانشمند را بر آن افزوده است.
۲. «
هدیة الزائرین و بهجة الناظرین»، تالیف شیخ عباس قمی
که تکمیل کتاب «
تحیة الزائر» محدث نوری (متوفّی ۱۳۲۰ ه.ق) است. شیخ عباس قمی این نظریه را از محدث نوری نقل میکند.
اما خود شیخ عباس قمی اینرا نمیپذیرد که وفات حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در شام باشد.
۳. کتاب «
نزهة اهل الحرمین فی تاریخ تعمیرات المشهدین»، تالیف
سیدحسن بن هادی صدرالدین عاملی اصفهانی کاظمی (متوفّی ۱۳۵۴ ه.ق) که در
هند به سال ۱۳۵۴ ه.ق چاپ شده است.
طبق این نقلها میان عبدالله
بن جعفر و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) طلاق و جدایی صورت نگرفته است؛ هر چند کتابهای تاریخی معتبر اشارهای به قضیه مجاعه (قحطی) مدینه نکردهاند.
بهنظر میرسد شبهه طلاق و جدایی حضرت زینب از عبدالله
بن جعفر ریشه در این دارد که عبدالله با رفتن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به کربلا موافق نبود، غافل از اینکه عبدالله نه تنها با همراهی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با امام حسین (علیهالسّلام) مخالف نبود که حتی فرزندان خود را نیز به کربلا فرستاد و آنها در رکاب امام (علیهالسّلام) شهید شدند. همچنین عبدالله در خانهاش مجلسی عزا برپا کرد و پسر عموهایش و مردم به دیدار و تسلیت او میآمدند. عبدالله رو به همنشینان خویش کرد و گفت: «خدای عزّوجلّ را در هر مصیبتی حتی بر شهادت حسین (علیهالسّلام) حمد و سپاس میگویم، اگر با دستهایم به حسین کمک و یاری نکردهام لااقل دو فرزندم با او مواسات و یاری نمودهاند. به خدا سوگند، اگر نزدش حاضر بودم دوست میداشتم از او جدا نشوم تا در رکابش کشته شوم! به خدا چیزی که مرا وادار میکند از دو فرزندم دست کشیده، مصیبتشان را بر خود آسان سازم این است که آن دو در حال پایداری و یاری برادر و عمو زادهام حسین، از دست رفتهاند.»
اینکه عبدالله پسران خود را برای یاری امام حسین (علیهالسّلام) فرستاد و نیز این سخنان او نشانگر این است که او در دل، حسین (علیهالسّلام) را دوست داشته و از او رنجشی نداشته است، چنانکه در نامهاش، حسین
بن علی (علیهالسّلام) را روشنایی زمین و چراغ رستگاران و امید مؤمنان میخواند.
بنابراین، به نظر میرسد این نظریه، جز حدس و گمان نیست و مدرک قابل قبولی ندارد، و دیگر پژوهشگران تاریخی را نیز نیافتیم که این نظریه را تایید کرده باشند.
برخی منابع متاخر، پس از ستایش بسیار از
هلال بن نافع، گزارشی مفصل از شب عاشورا، از جمله نگرانی زینب کبری (سلاماللهعلیها) را از او نقل کردهاند که این گزارش از سوی پژوهشگران نقد و رد شده است. بخشی از اصل گزارش به شرح زیر است: «هلال
بن نافع میگوید: در شب عاشورا امام حسین را دیدم که به تنهایی از خیمهها بیرون رفت. من شمشیرم را برداشته و به دنبال امام به راه افتادم. دیدم که آن حضرت گودالها و تپههای مشرف به خیمهها را بررسی میکند. چیزی نگذشت که متوجه حضور من شد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم قربانت گردم هلال
بن نافع هستم. در این دل شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبی برسد، پس پشت سر شما آمدم. امام فرمود: از خیمهها بیرون آمدم تا تپهها و گودالهای این اطراف را بازرسی کنم، تا مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس به من فرمودند: هلال نمیخواهی از میان این دو کوه بگذری و خود را نجات دهی؟ هلال میگوید: من به دست و پای امام افتادم و گفتم: مادرم به عزایم بنشیند، من این شمشیر و این اسب را هر کدام به هزار درهم خریدهام و از تو جدا نمیشوم تا در راه تو بمیرم.
هلال میگوید: امام به خیمه خواهرش زینب بازگشت. از گفتگوی زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است. زینب از امام پرسید: آیا اصحاب و یاران خود را امتحان کردهای؟ نکند فردا که روز رویارویی با دشمن است، تو را تنها گذاشته یا به دشمن تسلیم کنند. امام پس از گریه فرمودند: آنها را آزمایش کردهام و آنها یارانی ثابت قدماند... وقتی هلال این سخنان را شنید با گریه نزد حبیب
بن مظاهر رفت و آنچه دیده بود، به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که اصحاب را جمع کرده و دختر علی را از نگرانی بیرون بیاورند. پس از آن نقل میکند: من از طرفی و حبیب از طرفی رفت تا همه جمع شدند، حبیب به بنیهاشم گفت: شما بر گردید آنگاه در میان اصحاب سخنرانی کرد و گفت: هلال به من چنین و چنان خبر داده است. شما چه میکنید، همه با هم به پشت خیمه زینب و اهل بیت آمدند و اظهار وفاداری کردند، سپس هلال، عکسالعمل امام حسین را با این اصحاب آورده است.»
این گزارش از چند جهت مخدوش است:
۱. در میان یاران امام حسین (علیهالسّلام) فردی به نام هلال وجود ندارد، او نه تنها از یاران امام نبود، بلکه از دشمنان آن بزرگوار و از سربازان عمر سعد بوده است.
۲. به نظر میرسد که نویسندگان متاخر او را با
نافع بن هلال که از یاران آن حضرت بوده، اشتباه کردهاند.
علامه مجلسی در
بحار الانوار همین اشتباه را مرتکب شده است. با اینکه علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه)، چند صفحه پیشتر از آن، از نافع
بن هلال بجلی به عنوان یکی از یاران امام حسین یاد کرده است.
برخی با توجه به سخنان علامه در هر دو جای بحار الانوار پنداشتهاند که هر کدام از هلال و نافع شهیدی از شهدای کربلایند و در نتیجه شهیدی به نام هلال
بن نافع بجلی به شهدای عاشورا اضافه شده است. در حالی که اشاره کردیم، او نه تنها در میان شهدای کربلا نیست که در جبهه دشمنان امام بوده و گزارشهایی نیز از او نقل شده است.
۴. برخی نویسندگان این گزارش را به شیخ مفید نسبت دادهاند.
و حال آنکه در آثار شیخ مفید، از جمله در ارشاد، از این خبر جعلی اثری دیده نمیشود. شیخ مفید در ارشاد از نافع
بن هلال بجلی به عنوان یکی از شهدای کربلا یاد کرده و او را ستوده است.
۵. افزون بر همه اینها، اگر در متن این گزارش اندکی دقت و تامل کنیم، درمییابیم که سخنانی که از امام و زینب کبری نقل شده، با شان آن دو بزرگوار سازگاری ندارد. این قصه طولانی با اینکه هیچگونه سندی ندارد، در میان مردم بسیار معروف و مشهور است. محدث نوری ضمن ردّ این گزارش مینویسد: واضعش در این فن (دروغگویی) مهارتی تمام بوده است!
از جمله تحریفات موجود در ادبیات عاشورا، ماجرای مو و گیسو پریشان کردن یا جامه چاک دادن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر زنان و دختران حرم امام در مصیبت عزای سالار شیهدان است یا اینکه گفته شده زنان بنیهاشم از کوفه تا شام اصلا هیچگونه حجاب و روسری نداشتهاند، حال سوال اساسی این است که چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری (سلاماللهعلیها) و دیگر دختران و زنان حرم اهل بیت، آن هم در برابر چشم نامحرمان، جامه چاک کند یا گیسو پریشان کنند. اگر هم این کارها را در مقابل نامحرم انجام ندادهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها در هیچیک از منابع معتبر تاریخی نیامده است و فقط در برخی منابع متاخر آمده است و آنها هم از نظر سندی و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر اینگونه حرکات و اعمال، با سفارش امام حسین (علیهالسّلام) به زینب کبری (سلاماللهعلیها) سازگاری ندارد.
سیره زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) اینگونه بوده که در عین حضور در عرصههای مهم اجتماعی و سیاسی و دفاع از امر امامت، خود را هرگز در معرض دید نامحرم قرار نمیدادند و همیشه در بیرون از خانه و در برابر چشم نامحرم، از پوشش حداکثری استفاده میکردند، چنانکه چهره ایشان را هرگز نامحرمی ندید. حضرت زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) فرمودند: «ما من شیء خیر للمراة من ان لا تری رجلا و لا یراها؛ بهترین چیز برای زن آن است که مردی را نبیند و هیچ مرد نامحرمی هم او را نبیند.»
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) که در دامان چنین مادری پرورش یافته و در آغوش غیرت الله، علی (علیهالسّلام) تربیت گردیده است، یقینا متاسی به این سیره است. دیگر زنان و دختران حرم اباعبدالله (علیهالسّلام) نیز به این سیره سیده نساء العالمین عمل میکردهاند، به نحوی که حتی چهرههای آن بانوان ارجمند را تا آن روز هیچ نامحرمی ندیده بود. بنابراین گیسو پریشان کردن و جامه چاک دادن آن بانوان محترم در حضور نامحرمان آن هم در عین اختیار، با سیره و سلوک زنان اهل بیت ناسازگار است. چنانکه کتاب
معالی السبطین فی احوال السبطین از حضور لیلا در کربلا و خارج شدن وی از خیمه با پا و سر برهنه هنگام شهادت
علی اکبر (علیهالسّلام) گزارشی نقل کرده است در صورتی که هیچ سند تاریخی قدیمی درباره حضور وی در کربلا وجود ندارد.
از دیگر شواهد بر ساختگی بودن اینگونه گزارشات فرمان حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) در مواضع و موقعیتهای گوناگون درباره نهی از انجام محرمات و چاک دادن جامه در عزایش است.
ابنقولویه از
جابر نقل میکند که امام محمدباقر (علیهالسّلام) فرمود: وقتی امام حسین (علیهالسّلام) قصد خروج از مدینه را داشت، عدهای از زنان
بنی عبدالمطلب اجتماع کرده، مشغول عزاداری و نوحهخوانی شدند تا اینکه امام حسین (علیهالسّلام) نزد آنان رفت و فرمود: شما را به خدا قسم، مبادا اظهار این کار، موجب نافرمانی خدا و رسولش شود.
امام حسین (علیهالسّلام) در شب عاشورا خواهرش را دلداری داده و به وی امر میکند که: «خواهر جان تو را قسم میدهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.»
لذا چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری، یا بانو لیلا بر فرض حضور در کربلا در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایی را انجام دهند و اگر در خفا این کارها را کردهاند، ناقل از کجا چنان واقعهای را که منقول معصوم نیست نقل میکند؟ به علاوه اینگونه گزارشها در هیچیک از منابع معتبر تاریخی نیامده است و فقط در برخی منابع متاخر آمده است و آنها هم از نظر سندی و محتوایی دارای اشکالات فراوانی هستند. از سوی دیگر این گونه حرکات و اعمال، با سفارش امام حسین به زینب کبری سازگاری ندارد. با فرض پذیرش لیلا در کربلا چگونه ممکن است آن بانوی گرامی نسبت به مسئله مهم و حساس حجاب بیتوجه باشند و امام هم از این کار نهی نکنند.
سوال اساسی که در این زمینه مطرح میگردد این است که آیا زنان بخصوص زنان اهل البیت (علیهالسّلام) در روز عاشورا و در جریان غارت خیمهها و بعد از ماجرای کربلا بدون پوشش و حجاب شدند؟
در بالا گذشت که سیره زنان اهل بیت بر این بوده که در عین حضور در صحنههای مهم سیاسی و اجتماعی، خود را در معرض دید نامحرم قرار نمیدادند و همیشه از پوشش حداکثری استفاده میکردند، تا جایی که حتی چهرههای ایشان را نامحرم نبیند. آنچه در کربلا اتفاق افتاد مسلما این بود که صورت بعضی از خانمها معلوم شد و نقاب و روبنده ایشان برداشته شد. کشف وجه، حرمت شرعی ندارد اما همین کشیدن روبند و معلوم شدن چهره، هتک حرمت نسبت به زنان اهل بیت (علیهالسّلام) محسوب میگردد، زنانی که هرگز چهرههای آنها را نامحرمی ندیده بود.
البته بعید هم نیست به خاطر خباثت لشکر کوفه و شام، روسری یا مقنعهای از سر زنی کشیده شده باشد و در آن هنگام سر او نمایان شده باشد. بر فرض که مقداری یا برای لحظاتی موی آنها پیدا شده باشد، اما این موضوع با شان اهل بیت و غیرت خداوند منافاتی ندارد، زیرا آن نوع از بیحجابی مذموم است که از روی اختیار باشد، نه اجبار. آن نوع از بیحجابی مذموم است در اثر کمتوجهی به حجاب باشد وگرنه اهل حرم، یعنی مجموعه زنانی که همراه امام حسین (علیهالسّلام) در کربلا شرکت داشتند، اصرار زیادی بر حفظ حجاب حداکثری خویش در برابر نامحرمان میورزیدند و هیچگاه از پوشش و حجاب تام و کامل غافل نمیشدند. به هر حال اگر چه جسارتهایی شده است اما یقینا بدان حدّ نبوده است که برای یک زنان کاروان عیب و نقص محسوب شود. در روایتی از
حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) کوچکترین دختر امام حسین (علیهالسّلام) نقل شده است که وقتی
چادر (عبایه) و معجر از سرشان برداشته شده، در این قضیه خیلی گریه و ناله کردند که چرا معجر را از سر ما برداشتند؟! نکته مهم اینجاست که یک دختر ۳، ۴ ساله نسبت مسئله حجاب اینقدر پایبند است که از معجر و عبایه استفاده میکند و در هتک حرمتش چنان میگرید. لذا دیگر بانوان و زنان اهل حرم در حد
اعلا پایبند به این امر هستند.
بر پایه منابع روایی و مقاتل معتبر و قابل استناد، پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، سپاه عمر
بن سعد به خیمههای اهل بیت آن حضرت حمله کردند و به غارت اموال خیمهها و زیورآلات زنان پرداختند. در متن عربی بیشتر مقاتل و روایات، عباراتی مانند «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»،
«یَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا»،
«یَنتَزِعونَ مِلحَفَهَ المَراَهِ عَن ظَهرِها»
و «تُنازَعُ ثَوبَها عَلی ظَهرِها»
آمده است و اینگونه عبارات با توجه به معنای ملحفه به معنای برهنه شدن و نمایان شدن موها و بدن زنان نیست، در کتابهای لغت ملحفه به این معنا آمده است: «اللِّحَاف و المِلْحَفُ و المِلْحَفَه: اللِّباس الذی فوق سائر اللباس»
بنابراین چون زنان آن زمان علاوه بر رواندازهایی شبیه چادر، لباس زیرین دیگری نیز داشتند که موی سر و بدن را میپوشاند، و سپاه دشمن تنها لباس رویین آنها را به غارت بردند.
در برخی از مقاتل این عبارت «تُسْلَبُ الْمَرْاَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَاْسِهَا» آمده است.
«قناع» در لغت عرب به معانی گوناگونی آمده است:
۱. چیزی که بالای مِقنَعَه میپوشند که سر و چهره را کاملاً بپوشاند.
۲. آن چیزی که زن با آن سرش را میپوشاند، روسری.
۳. برخی گفتهاند مقنعه به معنای چیزی است که سر را میپوشاند، و قناع پوششی گستردهتر از مقنعه است.
بر اساس این عبارت نیز باز نمیتوان با قاطعیت گفت که روسری زنان و اسرا به طور کل برداشته شد، به گونهای که تمام موها معلوم بود. لذا منظور از برداشته شدن حجاب همان پوشیه ظاهری یا نقاب بوده است نه آن عبایهای که بر سر آنان بوده است، زنان عرب علاوه بر عبایهای که میپوشیدند (شبیه چادر عربی امروزی) در زیر آن لباس ضخیمی میپوشیدند؛ یعنی آنگونه نبود که زنان اهل بیت (علیهمالسّلام) موهای سرشان یا بدنشان پیدا شود. همچنین از این تعبیر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مجلس یزید، معلوم میشود که آن حضرت و دیگر زنان اهل بیت از روبند استفاده میکردند، ولی روبند آن بانوان والامقام در اثر جسارت آن قوم برداشته شد: «اَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ اِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ اَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْاَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ اِلَی بَلَد؛ ای یزید! آیا این عدالت است؟ ای پسر آزاد شدگان که زنان حر و کنیزان مملوک خود را در عقب پرده بنشانی و نگذاری چشم نامحرم به آنها بیفتد ولی دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پیش روی تو مانند اسیران باشند در حالی که هتک پوشش آنها کردی و پوشش چهره آنان را بدری و روی آنان را بگشایی تا دشمنان آنان را از شهری به شهری ببرند.»
بنابراین آنچه که به طور قطع و یقین میتوان گفت این است که حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، و دیگر زنان و دختران اهل حرم امام حسین (علیهالسّلام)، تاکید بسیاری بر رعایت حجاب حداکثری داشتند تا جایی که چهرههای ایشان را تا آن موقع نامحرم ندیده بود. از طرفی هم تعابیر منابع و مقاتل و خطابه خود بانو زینب کبری (سلاماللهعلیها) در برابر یزید، ظهور در این دارد که حجاب از چهره زنان اهل بیت (علیهالسّلام) برداشته شده است، البته بعید هم نیست بخاطر خباثت لشکر کوفه و شام، روسری یا مقنعهای از سر زنی کشیده شده باشد و در آن هنگام برای لحظاتی سر او نمایان شده باشد، اما این موضوع با شان زنان اهل بیت و غیرت خداوند منافاتی ندارد، زیرا آن نوع از بیحجابی مذموم است که از روی اختیار باشد، نه اجبار، آن نوع از بیحجابی مذموم است در اثر کمتوجهی به
حجاب باشد. از سوی دیگر اگر زنان در دربار ابنزیاد یا یزید از حجاب حداقلی برخوردار نبودند، حتما عقیله بنیهاشم آن را مطرح مینمودند و تقاضای روسری مینمودند نه اینکه یزید را به خاطر برداشتن روبند اهل خیام توبیخ نمایند، اگرچه کشف چهرههای زنان اهل بیت هتک حرمت آن بانوان محترم محسوب میشود.
حضرت زینب (علیهاالسّلام) و دیگر بانوان حاضر در کربلا در طول مدت جنگ، هرگز در برابر مصیبتهای جانسوز اختیار از دست ندادند و از حریم عفاف خارج نشدند. حتی پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و هجوم لشکر غارتگر به خیمهها، زنان و دختران حرم اهل بیت تمام سعی و تلاش خویش را صرف حفظ حجاب و کرامت خویش نمودند.
ابنطاووس در بیان ماجرای غارت خیمهها چنین مینویسد: «تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرئة علی ظهرها و خرج بنات آل رسول الله و حریمه یتساعدون علی البکاء؛ مردم برای غارت خانههای اولاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نور چشم فاطمه (علیهاالسّلام) حمله بردند. حتی چادری که زن به کمرش بسته بود میکشیدند و میبردند و دختران و زنان خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خیمهها بیرون ریختند و دستهجمعی میگریستند.»
گزارشات دیگر منابع تاریخی و مقاتل در عباراتی مانند، «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»،
«یَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا»،
«یَنتَزِعونَ مِلحَفَهَ المَراَهِ عَن ظَهرِها»
و «تُنازَعُ ثَوبَها عَلی ظَهرِها»
و «تُسْلَبُ الْمَرْاَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَاْسِهَا»
به وضوح و روشنی بر تلاش آن بانوان محترم برای حفظ عفاف و حجاب دلالت دارد.
در اینجا باید به این نکته توجه شود که تلاش عقیله بنیهاشم (سلاماللهعلیها) در جهت حفظ کرامت، عفاف و حجاب خویش و دیگر زنان و دختران، از یک سو و خطابههای آتشین و رسواگر از دیگر سو خود حماسهای است در کنار حماسه سید الشهداء (علیهالسّلام) در کربلا، زیرا تاریخ چنین شیرزنی را که در حال اسیری و ماتم، چنان شجاعانه بر طواغیت زمانه بشورد و آنان را خوار و خفیف سازد به خود ندیده است.
اولین اقدامات در جهت حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیهالسّلام) انجام گرفت، تا در عین حضور در معرکه کربلا منزلت و مقامشان نیز آسیب نبیند. از جمله این اقدامات میتوان به موضوع حفر خندق با هدف ممانعت از حمله دشمن از پشت سر
یا بر پا ساختن خیمهها به صورت درهم و کنار هم که موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن میشد، اشاره کرد.
از دیگر اقدامات امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) آن بود که حضرت ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.
اما به یادماندنیترین فراز همان سخنان امام (علیهالسّلام) است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنینانداز است. آری! بعد از آنکه امام (علیهالسّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام (علیهالسّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمهها فاصله ایجاد کردند و خیمههای بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام (علیهالسّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ای رهپویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از
روز حساب نمیترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیلهای... ). خود بنگرید چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد کهای فرزند فاطمه! چه میگویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ میگویم من با شما میجنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زندهام، عصیانگری خود را از حرم من باز دارید.»
از مقتل محدّث
شیخ حرّ عاملی (رحمةالله) چنین نقل شده که فرمود: چون لشکر به قصد غارت رو به خیام آوردند حضرت زینب برای ابنسعد پیام فرستاد که اگر مقصود شما اسباب، اثاثیه و زیور و لباس ما است به لشکریانت بگو شتاب نکنند ما خودمان اینها را تحویل میدهیم پیش از آنکه دست نامحرم به جانب حرم برادرم دراز شود. پس آن بانوی بزرگوار دستور داد تمام اسباب و وسایل حتّی چادر و لباس و همچنین زیور، خلخال و گوشواره را از خود جدا کردند؛ خود علیا مخدره زینب (سلاماللهعلیها) یک لباس کهنه پاره پاره که در واقع ارذلالثّیاب بود در بر کرد و دستور داد سایر بانوان لباسهای نو و زیورآلات را درآورند و لباس کهنه به تن کنند. زنان همگی لباسهای خود را روی هم ریختند و خود رفتند در کناری و به دور هم حلقه زدند، پس علیا مخدره زینب فرمود: این اثاثیه و وسایل دختران علی و فاطمه است. لشکر بیرحم و گرسنه ریختند، یکی چادر، دیگری گوشواره، یکی خلخال و دیگری معجر برد، و آن بانوان از برای پدر و برادر میگریستند.
حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مقابل رفتارهای ناجوانمردانه و وحشیانه کافران یزیدی در به آتش کشیدن خیمهها، به امام حی زمان خویش حضرت امام زین العابدین (علیهالسّلام) مراجعه میکند. طبق نقل مقاتل، امام سجاد (علیهالسّلام) که در خیمههای در حال سوختن با حالت نزار و بیمار حضور دارند، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به خدمت حضرت امام زین العابدین (علیهالسّلام) میرسد و از ایشان چارهجویی مینماید. حضرت امام سجاد (علیهالسّلام) میفرماید: «علیکنّ بالفرار»
زنان اهل بیت (علیهالسّلام) همگی از خیمه بیرون میروند اما حضرت زینب (علیهالسّلام) درون خیمه در حال سوختن کنار حضرت امام سجاد (علیهالسّلام) میماند تا جان ایشان را نجات دهد.
زنان حرم در برابر سبوعیت و رفتار وحشیانه سپاه ابنزیاد چارهای جز فرار نداشتند. علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) به نقل از فاطمه صغرا (سلاماللهعلیها)، دختر امام حسین (علیهالسّلام) مینویسد: «دیدم سواری به سوی من میآید، با سرعت از آنجا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم....»
علاوه بر این اهل بیت و بانوان در برابر این هجوم وحشیانه تا آنجا که میتوانستند در همان صحنه نابرابر هم مقاومت میکردند تا حجاب و عفاف شان آسیب نبیند. لذا مرحوم مفید به نقل از حمید
بن مسلم مینویسد: «به خدا قسم بارها دیدم که زنی از زنان یا دختران اهل بیت امام حسین را که چادرش از پشت سر گرفته و کشیده میشد.»
اینگونه عبارات چنانکه در بالا گذشت به معنای برهنه شدن و نمایان شدن موها و بدن زنان نیست، چون زنان آن زمان علاوه بر رواندازهایی شبیه چادر، لباس زیرین دیگری نیز داشتند که موی سر و بدن را میپوشاند، و سپاه دشمن تنها لباس رویین آنها را به غارت بردند. اما همین هتک حرمت برای آن بانوان محترم و خصوصا دختران و زنان بنیهاشم بالاخص عقیله بنیهاشم امری بس گران بوده است. لذا بانوان در اولین فرصتی که برای ابراز درخواست مییابند، تقاضای بازگرداندن چادرها و روبندها را میکنند.
بعد از ماجرای جانسوز کربلا، اهل بیت و زنان و کودکان و امام سجاد (علیهالسّلام) را بر شتران بیجهاز سوار کردند و حرکت دادند و شاید از شب دوازدهم تا صبح را با کمال ناراحتی روحی و جسمی طی طریق میکنند و فردا صبح به دروازه کوفه میرسند و همان روز پیش از ظهر، اهل بیت اسیر را وارد شهر کوفه میکنند.
حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) مصمم بود تا دلهای کوفیان را منقلب کند. تصمیم گرفت در جمع آنان خطبه بخواند، خطبهای آتشین که دلها را به آتش کشد و جانها را سوزاند، اما مهم نحوه سخن گفتن اوست.
شهید مطهری اوج عفاف و منزلت زینب (علیهاالسّلام) را در این هنگامه به خوبی به تصویر می کشد: «... زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهای مقدس را قبلا برده بودند.... وضع عجیبی است، غیر قابل توصیف. دم دروازه کوفه دختر علی، دختر فاطمه، اینجا تجلی میکند. این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها خطابهای میخواند، راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد و «قد اومات» دختر علی یک اشاره کرد.... گویی نفسها در سینه حبس شد
و صدای زنگها و هیاهوها خاموش شد.... راوی گفت: «ولم ار والله خفرة قط انحلق منها» این «خفره » خیلی ارزش دارد. خفره یعنی، زن با حیاء، این زن نیامد مثل یک زن بیحیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد.... این است نقش زن به شکلی که اسلام میخواهد. شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکی و حریم.»
ابنزیاد که حداکثر بیشرمی را نسبت به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روا داشته بود، در آستانه ورود اسرا نیز مجلس جشنی برقرار کرد. او مجلس مفصلی تدارک دید و دستور داد
سر شهدا را نیز بیاورند پس از آن اهل بیت (علیهمالسّلام) را وارد کردند. شیخ مفید مینویسد: «دخلت زینب علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکرة»
طریحی در منتخب مینویسد: «کانت تتخفی بین النساء و هی تستر وجهها بکمها لان قناعها اخذ منها؛ هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد وارد میشد، لباس کهنهای به تن داشت و صورتش را با آستین پوشانده بود، او میان زنان، خود را مخفی میکرد و صورتش را با آستنین میپوشاند، چون روبندهاش را از او گرفته بودند.» و در تاریخ طبری نیز آمده که در گوشهای نشست و زنان و دختران دورادور او را گرفتند.
به این ترتیب زینب (علیهاالسّلام) در این مجلس نیز نهایت تلاش را برای حفظ عفاف و پوشش به کار برد و با بیتوجهی به ابنزیاد در دارالامارهاش او را خوار نمود. لذا ابنزیاد پرسید: «من هذه المتکبره؟» یا «من هذه المتنکره؟»
این زن کیست؟ پاسخی نشنید، بار دوم و بار سوم، یکی از دختران جواب داد: «هذه زینب بنت فاطمه بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» ابنزیاد به گمان اینکه با این همه فشاری که بر بانوان آورده، حالا میتواند استفادهای عوامفریبانه هم از وجود آنان ببرد، گفت: «الحمدلله الذی افضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛ شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را دروغ نمود.» اما زینب سخن او را بیپاسخ نگذاشت و فرمود: «الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله.....؛ ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست.» آنگاه ابنزیاد پرسید: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟ حضرت زینب (علیهاالسّلام) پاسخ داد: «ما رایت الا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن یکون الفلج یومئذ هبلتک امک یابن مرجانه؛ من جز نیکی ندیدم. اینان مردمی بودند که خداوند کشته شدن را برای آنها مقرر فرموده بود و آنان نیز به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع میکند و تو را بازخواست میکند. پس نگران باش که در آن روز پیروزی از آن کیست؟ ای پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.»
به گفته تاریخ ورود اسرای اهل بیت به شام دوم
ماه صفر بوده است. بنابراین ۲۲ روز از اسارت زینب (سلاماللهعلیها) گذشته است، این بانوی والا مقام ۲۲ روز رنج متوالی کشیده و با این شرایط وارد مجلس یزید در کاخ خضراء میشود. در این مجلس وقایع شرمآوری روی داد که تقاضای به کنیزی دادن فاطمه بنت الحسین، را میتوان نام برد که با درایت حضرت زینب (علیهاالسّلام) خنثی شد و بعد جسارت و اشعار کفرآمیز یزید. اما حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) قهرمانانه بر یزید شورید و او را مفتضح و رسوا ساخت. زینب (سلاماللهعلیها) حیدروار فریاد برآورد: ای یزید خیلی باد به دماغت انداختهای! (فَشَمَخْتَ بِانْفِکَ! )
«اظنَنتَ یا یَزیدُ! حَیْثُ اخَذْتَ عَلَیْنا اقْطارَ الارْضِ وَ آفاقَ السَّماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ کَما تُساقُ الاساری انَّ بِنا عَلَیاللَّهِ هَواناً وَ بِکَ عَلَیهِ کَرامَةْ؟؛ ای یزید! آیا میپنداری که اینک فضای آسمان و زمین را بر ماتنگ کردهای و ما را همانند اسیران به هر شهر و دیار سوق داده و کشاندهای، ما نزد خدا خوار و زبون هستیم و تو در پیشگاه خدا گرامی و عزیز هستی؟»
زینب کبری (سلاماللهعلیها) بر کسی که شامیان با ترس و لرز او را امیرالمومنین مینامند، چنین شجاعانه میخروشد: «... فَکِدْکیدَکَ، واسَع سعیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَواللَّهِ لاتَمْحُو ذِکْرنَا، وَ لاتُمیتُ وَحْینَا، وَ لاتُدْرِکُ امَدنا، وَ لاتَرْحِضُ عَنْکَ عارَها، وَ هل رَایُکَ الّا فَنَدٌ، وَ ایَّامُکَ الّاعَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ الّابَدَدٌ یومَ یُنادِی الْمُنادِی الالَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْظالِمین...؛ ای یزید! اکنون هر نقشه و توطئهای داری درباره ما انجام ده و از هر کوششی در اینباره فرو گذار مکن، اما به خدا سوگند هرچه کنی نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست. و بدانکه رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشتشمار و جمعیتت روبه پراکندگی است، در آن روز که منادی خدا فریاد زند: «اَلالَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیالظّالِمینَ؛ همانا لعنت خدا برستمکاران»
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مورد سلب حجاب بانوان به یزید فرمود: «... امن العدل یابن الطلقا تخدیرک حرائک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یشرفهن اهل المناهل والمنافل و یتصفح وجوهی القریب والبعید والدنی والشریف ولیس معهن من رجالهن ولی ولا من حماتهن حمی...؛ ای فرزند آزاد شدگان! این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دادهای ولی دختران رسول خدا را اسیر در برابرت، به طوری که پردههای احترامشان هتک شده و چهرههایشان نمایان، آنان را دشمنان شهر به شهر میگردانند و در مقابل دیدگان مردم بیابانی و کوهستانی و در چشمانداز هر نزدیک و دور و پست و شریف، نه از مردانشان سرپرستی دارند و نه از یارانشان حمایت کنندهای؟»
بنابراین حضرت زینب (علیهاالسّلام) در آخرین لحظات اسارت نیز دست از اعتراض به خاطر هتک حجاب بانوان برنمیدارد و آنرا به عنوان سند خباثت یزید بارها و بارها مطرح میکند.
بدون هیچ اغراقی میتوان گفت حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، هم با بزرگترین و مهمترین موارد امتحانات و آزمایشات الهی مورد ابتلا و امتحان قرار گرفت و هم از اسباب و عوامل یاریکننده در موفقیت در آزمایشات، همچون صبر و تقوا برخوردار بود و هم با نمره عالی در امتحانات الهی موفق و پیروز گشت و بالطبع به نتایج گرانسنگ و گرانبهای موفقیت در امتحانات الهی دست یافت و صلوات و رحمت و هدایت الهی همه با هم همچون باران بهاری بر او بارید. در بین مواد امتحانی، پنج مورد است که هم ابتلا و امتحان مردم نسبت به آنها عمومی و فراگیر است و هم پیروزی و موفقیت در آنها دشوار و طاقتفرسا است.
قرآن کریم اینگونه با تاکید از آن پنج مورد نام میبرد، آنجا که میفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْءَمْوَالِ وَ الاْءَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّـابِرِینَ• الَّذِینَ اِذَآ اَصَـبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوآاْ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ راجِعُونَ• اُوْلَـآئک عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ اُوْلَـآئکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود ثمرات آزمایش میکنیم و بشارت ده به بردباران، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد، میگویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگاناند.»
بنابراین مواضع امتحانات الهی را میتوان بطور خلاصه در ۵ مرتبه برشمرد:
۱. امتحان به ترس.
۲. امتحان به گرسنگی.
۳. امتحان به زیان مالی.
۴. امتحان به زیان جانی.
۵. امتحان به زیان در ثمرات.
اوّلین موردی که در آیه ۱۵۵
سوره بقره به عنوان مواد امتحانی نامبرده شده خوف و ترس است، خوف و ترسی که بسیاری از انسانها به خاطر آن همه چیز را باختهاند و گرفتار ذلّت شدهاند، از جمله همین کوفیانی که در جنگ علیه حسین
بن علی (علیهماالسلام) شرکت کردند، یکی از عوامل آن، ترس از یزید مخصوصا خشونت و سختگیری ابنزیاد بود. زینب (علیهاالسّلام) با خوفهای متعددی امتحان شد، ولی در همه آنها پیروز و موفق گشت.
امام حسین (علیهالسّلام) در روز یکشنبه ۲۸ رجب، دو روز قبل از ماه مبارک شعبان از مدینه همراه فرزندان و برادران و برادرزادگان و اهل و عیالش و نیز خواهرش زینب (علیهاالسّلام) در حالت خوف و خطر به سوی
مکّه حرکت کردند. امام در حال حرکت این آیه را تلاوت میکرد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّــالِمِینَ؛
موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای بود. عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.»
امام حسین (علیهالسّلام) برای رفتن به مکّه راه اصلی و عمومی را اختیار کرده بود و در پاسخ کسانی که به او میگفتند: اگر ما نیزاز راهی که ابن زبیر انتخاب کرده بود (بیراهه) میرفتیم، شاید از تعقیب دشمنان در امان بودیم، فرمود: نه! به خدا سوگند از راهی جز این نخواهیم رفت تا مشیّت الهی به وقوع پیوندد. زینب (علیهاالسّلام) بعد از امام حسین (علیهالسّلام) در بالاترین سطح، این خوف را احساس میکرد. با این حال، هرگز بر خود نلرزید؛ بلکه با راضی کردن شوهرش عبد اللّه
بن جعفر، ثابت قدم همراه پسرانش به سوی مکّه و از آنجا به سمت کربلا حرکت نمود.
کاروان حسینی، در جوّ رعب و وحشت از مکّه خارج شد، زیرا زمانی کاروان روانه مکّه شد که یزید، لشکری به فرماندهی
عمرو بن سعید بن عاص به مکّه گسیل داشته، او را امیر الحاج قرار داد و به او تاکید کرد که هرجا حسین را بیابد، بیدرنگ او را به شهادت برساند. از طرف دیگر، امام (علیهالسّلام) نیز مطّلع شده بود که سی نفر از مزدوران یزید جهت
ترور ایشان به مکّه اعزام شدهاند.
روزی که کاروان حضرت وارد مکّه شد، این آیه را تلاوت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّیآ اَن یَهْدِیَنِی سَوَآءَ السَّبِیلِ؛
هنگامی که متوجه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.» این آیه از زبان حضرت موسی (علیهالسّلام) است که هنوز حالت خوف را دارد. حضرت امام حسین (علیهالسّلام) با خواندن این آیه فهماند که در مکّه دچار خوف بوده است؛ لذا حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت و انجام عمره مفرده به سوی کربلا حرکت نمود؛ امّا خوف بیشتری این قافله را یاری میکرد.
هنگامی که کاروان از مکّه خارج شد، عمرو
بن سعید
بن العاص فرمان داد تا او را تعقیب و دستگیر نمایند. ماموران حکومتی پس از ساعتها هنگامی که از دست یافتن به امام ناامید شدند، به مکّه بازگشتند.»
عقبة بن سمعان میگوید: «چون امام حسین (علیهالسّلام) از مکّه خارج گردید، عمرو
بن سعید، جماعتی را به فرماندهی برادرش
یحیی بن سعید فرستاد تا امام (علیهالسّلام) را از رفتن به
عراق باز دارد. آن گروه با یاران امام درگیر شده، با تازیانه بر آنها حملهور شدند و امام و یارانش در برابر آنها شجاعانه مقاومت کرده، به طرف کوفه ادامه مسیر دادند.» به یقین زنان در این صحنهها در معرض خوف بیشتری قرار داشتند، امّا هرگز از آنها و از جمله زینب (علیهاالسّلام) چیزی شنیده نشد که نشان دهد این خوف در آنها اثر منفی گذاشته است.
هنگامی که
عبیداللّه بن زیاد از عزیمت کاروان امام حسین (علیهالسّلام) به جانب کوفه آگاه شد، شخصی به نام
حصین بن اسامه تمیمی را که مسئولیت افراد سپاه را به عهده داشت، فرستاد و او در « قادسیّه» فرود آمد و لشکر را از قادسیّه تا «خفان» و از «قطقطانه» تا «لملع» مستقر نمود. سپس فرمان داد مابین «واقصه» تا راه شام و از آنجا تا راه
بصره محاصره نمودند و به کسی اجازه ورود و یا خروج از این محدوده را نمیدادند. هنگامی که امام حسین (علیهالسّلام) در اثنای راه با اعراب ملاقات نمود، از آنها درباره محاصره پرسش کرد. آنها گفتند: به خدا سوگند! ما نمیتوانیم این حلقه محاصره را بشکنیم و قدرت این کار را نداریم، با این حال، حضرت به راه خود ادامه داد.
سفیان بن عیینه از
علی بن یزید و او از علی
بن الحسین (علیهماالسلام) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «پس از خروج از مکّه در هیچ منزلی فرود نیامدیم و از آنجا کوچ نکردیم، مگر اینکه پدرم ماجرای
یحیی بن زکریا و کشته شدن او را یادآور میشد و روزی فرمود: از پستیهای دنیا نزد خدا این است که سر یحیی
بن زکریا را به رسم هدیه نزد بدکارهای از
بنیاسرائیل بردند.» معلوم میشود خوف در تمام منازل بیستگانه از
ابطح تا
نینوا بر قافله و خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام) و بانوان حاکم بوده است، امّا هرگز این خوفها باعث نشد که دست از اهداف خود بردارند و یا عقبنشینی نمایند.
خوف دیگری که اهل بیت خصوصا بانوان با آن امتحان شدند، آمدن
حرّ با هزار نفر در منزل «شراف» در محل «
ذوحَسم» بود. آنها مامور بودند کاروان را به سوی کوفه و نزد ابنزیاد ببرند، امّا امام حسین (علیهالسّلام) با تدابیری که اندیشید، حرّ را متقاعد کرد که با حرکت حضرت به سوی کربلا موافقت نماید.
یکی از لحظههایی که اهل بیت (علیهمالسّلام) خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام) احساس خوف و دلهرگی کرد، لحظه ورود به کربلا بود که در روز پنجشنبه، دوم محرّم سال ۶۰ بوده است. آن بانو به برادرش امام حسین (علیهالسّلام) گفت: ای برادر! احساس عجیبی در این وادی دارم و اندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است. حضرت خواهرش را تسلّی داد.
دلهره و خوف زینب در شب عاشورا تشدید شده بود. خصوصا در آن لحظه که امام حسین (علیهالسّلام) این اشعار رامی خواند: یَا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍکَمْ لَکَ بِالاِْشْرَاقِ وَالاَْصِیلٍ؛ «ای روزگار! اف بر تو باد که دوست بدی هستی، چه بسیار صبح و شام که صاحب و طالب حق کشته گشته.»
زینب (علیهاالسّلام) وقتی این اشعار را شنید نالهاش بلند شد، نزد برادر رفت و گفت: وای از این مصیبت!. . . امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن در کنارم نیستند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان... که با تسلّای امام حسین (علیهالسّلام) آرام گرفت.
بیشترین خوف و دلهره و سختترین امتحانات در این زمینه را زینب (علیهاالسّلام) در روز عاشورا پشت سر گذاشت. البته تمام لحظات آن روز دلهرهآور و ترسزا بود، مخصوصا چند صحنه که در زیر به آنها اشاره میشود:
۱. لحظه
وداع امام حسین (علیهالسّلام) که سخت دلهرهآور بود، خصوصا آن لحظه که صدای حضرت بلند شد: «یَا سُکینةُ یا فاطمةُ یا زینبُ یا امّ کلثومٍ عَلیْکُنَّ مِنِّی السَّلاَمُ؛ ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای امّکلثوم! سلام و بدرود من بر شما باد.»
۲. لحظه هجوم اوّل به خیمهگاه، در آن لحظه که حضرت مجروح افتاده بود، شمر و لشکریان به خیمه هجوم آوردند که با فریاد امام حسین (علیهالسّلام) کنار رفتند.
۳. لحظه آمدن ذوالجناح و شهادت حضرت.
در
زیارت ناحیه میخوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده کردند، از خیمهها بیرون آمدند در حالی که... بر صورت خود سیلی میزدند و نقاب از چهرهها میافکندند و به صدای بلند شیون میکردند و به سوی قتلگاه میشتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا میکرد.»
پس از شهادت آن بزرگوار، بر تمام هستی وحشت و ترس حاکم شد، تا آنجا که زمین به سختی لرزید و شرق و غرب تاریک شد و مردم را زلزله و برق فرو گرفت و آسمان خون بارید و هاتفی از آسمان ندا کرد که: به خدا سوگند! امام، فرزند امام و برادر امام و پدر امامان، حسین
بن علی (علیهماالسلام) کشته شد.»
در آن هنگام، غبار شدید توام با تاریکی و طوفان سرخی که امکان دیدن نمیگذاشت، آسمان را فرا گرفت که آن گروه گمان کردند عذاب بر آنها نازل گردیده است و ساعتها ادامه داشت. سیر این ترس و وحشتها پس از لحظه شهادت امام حسین (علیهالسّلام) به سوی زینب (علیهاالسّلام) روانه شد و آن بانو در عین حالیکه گریههای سوزناکی داشت، امتحان خوف و ترس را به خوبی پشت سر گذاشت.
اوج امتحان اهل بیت (علیهمالسّلام) خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام)، با خوف و وحشت در
عصر عاشورا و شام غریبان اتفاق افتاد که سخت شکننده و طاقتفرسا بود، ولی حضرت زینب (علیهاالسّلام) با طلب استمداد از عنایات الهی در آن پیروز شد. مهمترین لحظههای ترس و خوف از این قرار بود:
دشمنان در غارت خیمههای حسینی بر یکدیگر سبقت میگرفتند، به گونهای که چادر از سر زنان میکشیدند.
دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده، میگریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون میکردند.
حمید
بن مسلم میگوید: «زنی را دیدم از
قبیله بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر
بن سعد بود و هنگامی که دید آن گروه بر زنان حسین و خیام آنها یورش برده، غارت میکنند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیام آمده، قبیله خود را صدا زد و گفت: ای آل بکر
بن وائل! آیا دختران رسول خدا را تاراج میکنند؟ و شما به خونخواهی برنمیخیزید؟»
پس از غارت خیمهها، شعلههایی از آتش آوردند و یکی از آنها فریاد میزد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.»
و زنان با اجازه حضرت سجاد (علیهالسّلام) و دستور حضرت زینب (علیهاالسّلام) راه بیابانها را پیش گرفتند.
امام سجاد (علیهالسّلام) میفرماید: «به خدا سوگند! هیچگاه به عمّهها و خواهرانم نظر نمیکنم، جز اینکه گریه گلویم را میگیرد و یاد میکنم آن لحظات را که آنها از خیمهای به خیمه دیگر میگریختند و منادی سپاه کوفه فریاد میزد که خیمههای این ستمگران را بسوزانید.»
نقطه اوج ترس و وحشت در شام غریبان بود. از یک طرف، خیمه آتش گرفته بود. بانوان و کودکان آواره بیابانها بودند، در حالی که دشمن به دنبال آنان بود. تاریکی شب، بوی خون و دود و فریادهای زنان بر این ترس و وحشت افزوده بود. مؤلّف کتاب «معالی السبطین» چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگی جان سپردند و چون زینب کبرا (علیهاالسّلام) برای جمع عیال و اطفال جستجو میکرد، آن دو طفل را نیافت. بعد از جستجوی زیاد آنها را در حالی که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد.»
زینب است که باید این همه ترس و وحشت و اضطراب را تحمل کند و راستی هم که با عنایت الهی این ترس و وحشت را معجزهآسا تحمل کرد. نشانه این تحمّل این است که حضرت در آن وحشت و ترس بر خاکسترهای خیمه، نماز شب گذارد. آری، در شب یازدهم زینب (علیهاالسّلام) بود و غلبه بر خوف و باز هم زینب (علیهاالسّلام) بود و استقامتش. در این شب، زینب (علیهاالسّلام) قافله سالار اسیران بود و نقطه اتّکای یتیمان. مصیبت هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (علیهاالسّلام) همچون کوهی استوار در برابر آن ایستاد و خم به ابرو نیاورد. به نگهبانی اسیران پرداخت، به گردآوردن زنان و کودکان همّت گماشت، به جمعآوری گمشدگان در بیابان مشغول شد، بیمار ناتوان را پرستاری کرد، نوای بینوایان بود و رمقِ بیرمقان، از این سو به آن سو میدوید و گمشدگان را میجست و از ضربِ تازیانه پیکرش میسوخت.
خارهای بیابان به پایش فرو میرفت، ولی زینب (علیهاالسّلام) یتیمان را میجست. همه بچهها را جمع کرد. یکی یکی آنها را از جاهای مختلف، از جمله زیر خارها پیدا کرد و نگذاشت آتش به آنها زیان برساند. پس از آنکه از کارها فراغت یافت، به عبادت پرداخت و نماز شب به جای آورد. آنقدر ناتوان و کوفته شده بود که نتوانست ایستاده بخواند. نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به راز و نیاز پرداخت.
اسارت زنان و کودکان به سرپرستی حضرت زینب (علیهاالسّلام)، وحشت و ترس بسیاری را بر آنها حاکم نموده بود، چون نمیدانستند سرانجام و عاقبت آنها چه میشود. این ترس و خوف با ورود به زندان کوفه و مجلس ابنزیاد در دارالاماره تشدید شد. مخصوصا در آن لحظه که ابنزیاد دستور قتل علی
بن الحسین (علیهماالسلام) را صادر نمود.
زینب (علیهاالسّلام) سر از پا نشناخته، امام سجاد (علیهالسّلام) را به آغوش کشید و گفت: «ای پسر زیاد! هرچه از ما خون ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری، مرا نیز با او بکش.»
ابنزیاد، لحظهای به زینب (علیهاالسّلام) و علی
بن الحسین (علیهماالسلام) نگریست و از شجاعت و دلیری حضرت زینب (علیهاالسّلام) تعجب کرد و گفت: چه شگفتانگیز؟! به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود. گمان میکنم که این جوان به همین بیماری از دنیا خواهد رفت. زینب (علیهاالسّلام) این خوف و ترس را نیز با شجاعت پشت سر گذاشت. ابنزیاد دستور داد اهل بیت را به زندان برگردانند. طبری میگوید: «اهل بیت (علیهمالسّلام) در زندان به سر میبردند که ناگهان سنگی در زندان افتاد و به آن نامهای بسته شده بود. در آن نامه آمده بود که: پیکی تندرو به سوی شام نزد یزید رفته است و جریان شما را برای او گزارش کردهاند. با برگشت قاصد، اگر صدای تکبیر شنیدید، بدانید فرمان کشتن شما را آورده است و اگر صدای تکبیر نشنیدید، امان و سلامتی است. هنوز دو یا سه روز به برگشت پیک مانده بود که نامه دیگری همراه سنگ و تیغی به زندان انداخته شد. در نامه آمده بود که: اگر وصیتی دارید، بکنید که در فلان روز در انتظار بازگشت پیک خواهیم بود. به راستی، این نامهها ترس و وحشت شدیدی را برای اسیران به وجود آورده بود و زینب (علیهاالسّلام) این خطر را احساس میکرد، ولی اسیران را تسلّی میداد. روز موعود فرا رسید، ولی صدای تکبیر شنیده نشد و یزید نوشته بود که اسیران را به
دمشق روانه کنند.»
عبیداللّه
بن زیاد، شمر، خولی،
شبث بن ربعی و
عمرو بن حجاج را فرا خواند و هزار سوار همراه آنان کرد و توشه راهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیاری که رسیدند، آنان را بگردانند.» نامعلوم بودن سرنوشت اسرا، همراه بودن نظامیان و اذیت و آزارهای آنان بر ترس و وحشت اسرا میافزود.
امام باقر (علیهالسّلام) فرموده است: «از پدرم علی
بن الحسین (علیهماالسلام) پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟ فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت، سوار کردند و سر مقدّس پدرم، حسین (علیهالسّلام) را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهایی که زیراندازی نداشت، سوار کردند و اطراف و پشتِ سر ما را گروهی با نیزهها احاطه کرده بودند. چون یکی از ما گریه میکرد، با نیزه به سر او میزدند، تا آنکه وارد دمشق شدیم.»
این همه، جز ترس و وحشت برای بانوان در پی نداشت. بعد از طی بیست منزل، اسرا وارد دمشق شدند. در مجلس یزید، زینب (علیهاالسّلام) خطبه مفصّلی ایراد نمود و تمام ترسها و تهدیدها را به بند کشید. آنجا که بر سر یزید فریاد کشید و چنی نفرمود: «وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَکَ اِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ وَ اَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ؛ اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم، امّا من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ میدانم و تو را بسیار نکوهش میکنم. »
زینب (علیهاالسلام) از همان کودکی و در طول زندگی با گرسنگیها نیز امتحان شد و در این امتحان نیز با نمره عالی قبول شد وبه تمام آثار و برکات
امتحان الهی دست یافت.
مرد گرسنهای در
مسجد مدینه بپا خاست و گفت: «ای مسلمانان! از گرسنگی به تنگ آمدهام، مرا مهمان کنید.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چه کسی این مرد را امشب مهمان میکند؟
حضرت علی (علیهالسّلام) فرمود: من یا رسول اللّه! وقتی وارد منزل شد، از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ مهمان گرسنه آوردهام. حضرت زهرا (علیهاالسلام) با توجه به کنار گذاشتن سهمیه دخترش زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «مَا عِنْدَنَا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیَّةِ وَلَکِنَّا نُؤثِرُ بِهِ ضَیْفَنَا؛ در خانه ما غذایی جز غذای دختربچهام، زینب نیست، ولی ما ایثار میکنیم و این غذا را به مهمان میدهیم.»
از شب هفتم محرم آب بر روی اهل بیت (علیهمالسّلام) بسته شد و اوج تشنگی به اضافه گرسنگی در شب عاشورا و شام غریبان بود که با وضعیت غارت خیمهها چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و اگر هم باقی میماند، کودکان اولویت داشتند. آن دشمنان پست هم در آن شرایط سخت، بعید است به آنها غذا داده باشند، پس زینب (علیهاالسّلام) بیش از دیگران باید گرسنگی را تحمل کرده باشد.
اسرا در مسیر راه کوفه به شام قدرت خرید غذا را نداشتند، زیرا تمام اموال و زیورآلات آنان به غارت رفته بود که البته چنین اجازهای هم نداشتند. امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: «عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه مینمود و در بعضی منازل به خاطر شدّت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف میکرد.»
حضرت زینب با نقص اموال نیز امتحان شد، چرا که با مسافرت شش ماهه، اوّلاً از خانه و زندگیاش به راحتی جدا شد و ثانیا، در طول این شش ماه با کمترین لباس و غذا و وسایل راحتی زندگی کرد. ثالثا در جریان غارت خیمهها، تمام زیورآلات و اموال آن بانو و تمام بانوان به غارت رفت. حمید
بن مسلم میگوید: «به خدا سوگند! من دیدم که سپاهیان ابنسعد که به خیمهها یورش برده بودند، بر سر تصاحب جامههای زنان با آنها نزاع میکردند تا اینکه مغلوبشان کرده، جامه آنها را میبردند.» آنچه از اموال مانده بود، در جریان آتش زدن خیمهها و هجوم به آنها نابود شد و یا غارت گردید. راوی میگوید: «سپاهیان عمر
بن سعد زنان را از خیمهها بیرون نموده، آتش در آن افکندند که زنان بیرون دویدند، در حالی که جامههایشان ربوده سر و پای آنها برهنه بود.»
حضرت زینب (علیهاالسّلام) آزارهای جسمانی زیادی را از کربلا تا شام تحمل نمود که در زیر بدانها اشاره میکنیم:
حضرت زینب (علیهاالسّلام) در قتلگاه فرمود: «یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَْطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شدهام و این کمر و بازو یا چهره من است که بر اثر ضربه دشمن سیاه شده است.»
در مجلس ابنزیاد آزار و اذیت آن بانو به آنجا رسید که ابنزیاد تصمیم به قتل او گرفت.
عمرو بن حریث به عبیداللّه گفت: او زن است و زن را بر سخنش ملامت نکنند.» باید گفت که: زینب (علیهاالسّلام) سختترین امتحانات را در این زمینه پس داد، چرا که او در سنّ کودکی جدّش پیامبر را از دست داد و مصائب دردناک مادر را مشاهده کرد. او در هجوم دشمنان به خانه وحی، با چشمان خود دید که چگونه پهلوی مادرش را شکستند و سینه او را مجروح کردند. سپس دفن شبانه و غریبانه او را نظاره کرد و جز اشک کاری از دستش برنیامد. در کوفه شاهد مجروح شدن پدر و شکافته شدن فرق او و تشییع جنازه و دفن غریبانه او بود. شهادت مظلومانه برادرش حسن (علیهالسّلام) را با چشمان خویش تماشا کرد و سرانجام در کربلا او بیش از شش برادر را از دست داد؛ برادرانی چون حسین (علیهالسّلام)،
عباس بن علی،
عبداللّه بن علی،
عثمان بن علی،
جعفر بن علی،
ابوبکر بن علی و
محمد بن علی.
زینب (علیهاالسّلام) با اینکه در شهادت هریک از آنها به شدّت گریه کرد، مخصوصا در شهادت حسین
بن علی (علیهماالسلام) و علیالخصوص آن لحظهای که وارد گودال قتلگاه شد، به گونهای گریه کرد که دوست و دشمن را به گریه انداخت، ولی جملاتی به زبان جاری کرد که نشان میداد به خوبی در این امتحان پیروز شده است. وی دستهای خود را زیر پیکر مقدس برادرش حسین برد و رو به آسمان کرد و گفت: «اِلَهِی تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ؛ خدایا! این قربانی را از ما قبول کن.»
در مجلس ابنزیاد، ماندگارترین جمله را فرمود، آنجا که ابنزیاد روی به جانب زینب (علیهاالسّلام) نمود و گفت: «خدای راسپاس که شما را رسوا کرد و کشت و گفتههای شما نادرست از کار درآمد! » زینب (علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرامی داشت و ما را از پلیدیها پاک گردانید. فاسق است که رسوا میشود و نابکار است که دروغ میگوید و او ما نیستیم، بلکه دیگری است.»
ابنزیاد گفت: «کار خدا را با برادرت و اهل بیت خود چگونه دیدی؟» زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «مَا رَاَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ من جز نیکی و زیبایی از خدا ندیدم.» «اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان تقدیر کرده بود و به سوی جایگاه ابدی خود شتافته، در آن آرمیدند.» چنانکه امام سجاد (علیهالسّلام) به ابنزیاد فرمود: «اَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَابْنَ زِیَادٍ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةً وَکَرَامَتُنَا الشَّهَادَةُ؛ مرا از مرگ میترسانی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ما است و شهادت در راه خدا برای ما کرامت است؟»
نقص ثمرات را برخی به معنای کم شدن میوههای درختان گرفتهاند و بعضی به معنای کم شدن میوه درخت خرما، ولی
علامه طباطبایی میگوید: «امّا کلمه «ثمرات» ظاهرا مراد به آن اولاد باشد، چون نقص فرزندان و کم شدن مردان و جوانان، با جنگ مناسبتر است تا نقص میوههای درختان.»
در این صورت، باید گفت: زینب (علیهاالسّلام) با نقص ثمرات نیز امتحان شد و به خوبی امتحان پس داد، چراکه جوانان خویش را با تسلیم تمام، تقدیم راه خدا نمود. عبداللّه
بن جعفر، همسر زینب، دو فرزند خود را نزد امام حسین (علیهالسّلام) برای یاری آن حضرت فرستاد و آن دو در وادی عقیق به امام (علیهالسّلام) ملحق شدند. یکی
عون بن عبداللّه جعفر است که فرزند زینب کبرا عقیله بنیهاشم بود. او در روز عاشورا با این رجز وارد جنگ شد: اِنْ تَنْکُرُونِی فَاَنَابْنُ جَعْفَرشَهِیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنَانِ اَزْهَرَ• یَطِیرُ فِیهَا بِجَنَاحٍ اَخْضَرَکَفَی بِهَذَا شَرَفا فِی الْمَحْشَرِ؛ «اگر مرا نمیشناسید، پس من پسر جعفر طیّارم. شهید صدق در
بهشت که با بالهای سبزرنگش در بهشت پرواز میکند و این شرف در
روز قیامت کفایت میکند.» وی عدهای را کشت و سرانجام توسط
عبداللّه بن قطنه به شهادت رسید.
زینب (علیهاالسّلام) برای احترام به برادر و برای جلوگیری از شرمساری او، به کنار جنازه فرزندش نیامد، در حالی که خویش را زودتر از امام حسین (علیهالسّلام) به کنار جنازه علی اکبر رساند.
دیگری
محمد بن عبداللّه جعفر است که او نیز در روز عاشورا توسط
عامر بن نهثل تمیمی به شهادت رسید.
علاوه بر آن دو،
عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر، که مادرش خوصاء دختر حفصه بود و فرزند خوانده زینب (علیهاالسّلام) شمرده میشد،
و
قاسم بن محمد بن جعفر که داماد حضرت زینب (علیهاالسّلام)، شوهر امّ کلثوم دختر آن بانو، نیز به شهادت رسید و زینب (علیهاالسّلام) چون کوه در مرگ آنان صبر و بردباری نمود.
قرآن کریم در ذیل آیه سوره بقره که پنج مورد از امتحانات سخت الهی در آن نام برده شده، میفرماید: «وَبَشِّرِ الصَّـابِرِینَ؛
بشارت پیروزی در امتحانات الهی مخصوص کسانی است که صبر داشته باشند.»
زینب (علیهاالسّلام) در صبر و بردباری یکهتاز میدان بود و زبانزد خاصّ و عام. کربلا تجلی اوج صبر بندگان مخلص خداوند است تا جایی که در زیارتنامه میخوانیم: «لَقَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک مَلاَئِکَةُ السَّمَاءِ؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجرای کربلا آنچنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد که صبر از روی او خجل گشت.
در مجلس ابنزیاد، آنگاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب (علیهاالسّلام) میپاشد و برای آزردن او میگوید: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَاَهْلِ بَیْتِکِ؛ کار خدا را با بردار و خانوادهات چگونه یافتی؟» او در واقع با تعریض میخواهد بگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب (علیهاالسلام) در پاسخ درنگ نمیکند. گویی از قبل برای این شماتتها اندیشه نموده و پاسخی آماده کرده است. او با آرامشی که از صبر و رضای قلبی حکایت داشت، فرمود: «مَا رَاَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.» ابنزیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت میماند و از این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب میشود و قدرت محاجّه را از دست میدهد.
ابناثیر از مورّخین بزرگ
اهلسنّت میگوید: «وَکَانَتْ زَیْنَبُ اِمْرَاَةً عَاقِلَةً لَبِیبَةً جَزْلَةً... وَهُوَ یَدُلُّ عَلَی عَقْلٍ وَقُوَّةِ جَنَانٍ؛ زینبزنی بود عاقل و خردمند و با زکاوت... و این یعنی کلام حضرت در مجلس یزید بر عقل و قوّت قلب و پایداری او دلالت دارد.»
جلالالدین سیوطی از مفسّرین اهلسنّت میگوید: «وَکَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ زینب بانویی خردمند و عاقل بود و از قوّت قلب و مقاومت برخوردار بود.»
و نیز علاّمه مامقانی از علمای شیعه میگوید: «وَهِیَ فِی الصَّبْرِ وَالثُّبَاتِ وَحِیدَةٌ؛ او در صبر و پایداری یکتا و بی همتا بود. »
حضرت زینب با تمام محدودیّتها و فشارهای ناشی از مصیبت و صدمات جسمی و روحی، از کربلا تا شام، در خطابه خود در برابر یزید به گونهای حساب شده و جامع سخن ایراد کرد. او آبروی یزید و خاندان
بنیامیه را برد و پرده از روی جنایاتشان برداشت، تا آنجایی به ناچار یزید اظهار ندامت و پشیمانی کرد و گناه را به گردن پسر زیاد انداخت و خود را در قتل سیدالشهداء (علیهالسّلام) بیگناه جلوه داد.
یزید در جهت تبرئه خود، درصدد دلجویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت بر ضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه میرفت را آرام کند، لذا امام زینالعابدین (علیهالسّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هماکنون میتوانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه بازگردید.
خاندان پیغمبر که میدانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکسالعمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوامفریبی ندارد، باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهرهبرداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشتهاند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و بنیامیه منجر میشد و تکمیلکننده مجلسها و تبلیغات و سخنرانیهای پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهلبیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیهالسّلام) در کنار قصر یزید برپا شد.
مرثیهخوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) بودند. از جمله مرثیههای منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْییبِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ»
با تشکیل مجلس مزبور غُلغلهای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به خانه مزبور میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.
یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او میافزاید، لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را برماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد.
منابع تاریخی و مقاتل گفتهاند یزید به
نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند.
نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و با آنان مدارا کرده تا اینکه به مدینه رسیدند.
زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی
بن الحسین (علیهالسّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمهها را برپا کرده و در آن جای گیرند. سپس به
بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابیعبدالله (علیهالسّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»
بشیر میگوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آوردهاند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمهها رساندم. دیدم علی
بن حسین (علیهالسّلام) هنوز داخل خیمه است، آنگاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچهای در دست داشت که با آن اشکهایش را پاک میکرد. کسی چارپایهای آورد و حضرت روی آن نشست، در حالی که پیوسته اشکهایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت میآمدند و او را تسلیت میگفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد. امام (علیهالسّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوی، نَحْمَدُهُ عَلی عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَاَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَةِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَةِ الْکاظَّةِ الْفادِحَةِ الْجائِحَةِ. اَیُّهَا الْقَوْمُ! انَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَة، وَثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَة، قُتِلَ اَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَاْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّةٌ. اَیُّهَا النّاسُ! فَاَیُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ ایُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ اَجْلِهِ؟ اَمْ اَیَّةُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِاَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِاَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِاَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِاَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ، وَاَهْلُ السَّمواتِ اَجْمَعُونَ. اَیُّهَا النّاسُ! اَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! اَمْ اَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ اِلَیْهِ؟! اَمْ اَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ. اَیُّهَا النّاسُ! اصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَاَنّا اَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (اِنْ هَذَا اِلاَّ اخْتِلاَقٌ). وَاللهِ لَوْ اَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَةِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلی ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».
سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد. زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در
مسجد النبی شدند و سخنان جانسوزی را با جد خویش دارند که در کتابهای مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آوردهام.» پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنیهاشم و دو پسر عبدالله
بن جعفر و امام حسین (علیهالسّلام) به خانه عبدالله
بن جعفر و زینب کبری میرفتند.
با ورود اهلبیت به مدینه، شهر یکپارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازهتر و زمینه تازهای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم میشد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «
واقعه حرّه» بر ضدّ بنیامیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهارسال شرّ این خاندان کثیف یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به
بنیمروان منتقل گردید و پیشگوییهای عقیله بنیهاشم درباره حکومت یزید محقق گرید.
عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامهای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»
یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی
ذیالحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیهالسّلام) (
فاطمه و
سکینه) و فضه خادم (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد.
حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) پس از گذشت حدود ۱۸ ماه بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، در دمشق شام چشم از جهان فرو بست. در تاریخ وفات حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی (علیهالسّلام) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵
رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنجهای اسارت در ۵۷ سالگی به دیدار معبود شتافتند و در جوار حضرت حق آرام گرفتند.
در کتاب
بحر المصائب نوشته است: حضرت زینب (علیهاالسّلام) بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگیای سراسر حزن و اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست.
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار مطرح میشود درباره چگونگی وفات ایشان است؟ علت اصلی وفات ام المصائب حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کاملا مشخص نیست و در اینباره گمانههای مختلفی وجود دارد. باید گفت: بر اساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کردند.
و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد. بر اساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند.
به هر حال احتمال شهادت حضرت، توسط عوامل یزید احتمالی دور از ذهن نیست، اما دلیل قطعی تاریخی برای این روایت دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهمترین و قابل قبولترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بر اثر بیماری و یا مصائب و سختیهایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند.
در اینجا سؤالی وجود دارد که ممکن است به ذهن هر خوانندهای خطور کند و آن، این پرسش است که سفر دوم بانو زینب (علیهاالسّلام) از مدینه به شام، چگونه و به چه علت بوده است؟ این پرسش در مورد اصل موضوع وجود بارگاه زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام بیتاثیر است، چرا که حقیقت و چگونگی دفن مدفونین در بسیاری از مزارهای معروف، بر ما پوشیده است و جز کتابهای سیره و شهرت، دلیل دیگری برای اثبات آن نداریم. ولی اصل این موضوع که مرقد نورانی حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام است از قرائن و شواهد بسیاری برخوردار بوده و قریب به یقین است. بنابراین اگر هیچ دلیل و قرینهای هم برای علت سفر دوم ایشان به شام پیدا نکنیم، در اصل موضوع وجود بارگاه زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام تاثیری نخواهد گذاشت.
همانند مزار
فضه، خادم فاطمه (علیهاالسّلام) در دمشق که هیچ اختلاف نظری در مورد آن وجود ندارد و همه نویسندگان مزارات، آن را ذکر کردهاند؛ اما علت دفن ایشان در آنجا و زمان وفات ایشان را مشخص نکردهاند.
مزار حر ریاحی نیز چنین وضعیتی داشته است. مشهور است که این مزار در یک فرسخی
کربلا قرار داشته و فقیهان، آنرا زیارت میکردهاند.
همه گروههای چهارگانهای که به وجود
مزار زینب کبری (علیهاالسّلام) دختر علی (علیهالسّلام) در روستای راویه معتقد هستند، درباره علت آمدن آن حضرت به این مکان، سند تاریخی ارائه نکردهاند.
ما اعتراف میکنیم که تاریخ، با وجود وسعتش در نقل داستانهای خرافی و برخی افسانههای گوناگون، بسیاری از جزئیات موضوعات مهمی را که مطلوب و مورد نیاز یک پژوهشگر و محقق است، به صورت مبهم رها کرده است. این امر عجیب نیست، چرا که تاریخ در بیشتر اوقات، اسیر دستهای گنهکار، قلمهای مزدور و حکومتهای ظالم بوده است. باعث تعجب است که میبینیم درباره زندگی بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام)، تا قرن نهم هجری، هیچ کتاب مستقلی نوشته نشده است یا اگر تالیف شده است، جایش در فهرستها خالی است. اولین کتاب مستقلی که ما در اینباره سراغ داریم، کتاب
حافظ عبدالرحمن سخاوی (م ۹۰۲ ه.ق) و بعد از آن کتاب
ابنطولون دمشقی (م ۹۵۲ ه.ق) است، اما سخاوی به بحث درباره محل دفن ایشان نپرداخته است. حافظ ابنطولون دمشقی، مرقد ایشان در روستای راویه شام را تایید کرده و گفته است که ایشان در واقعه حره به آنجا آمد، اما بیشتر از این، چیزی نگفته است. اگرچه روایتهایی هم وجود دارد که دهان به دهان نقل شده، که در مدینه، قحطی و گرانی رخ داد. از اینرو عبدالله
بن جعفر، به مزرعهاش در مکان مذکور (بیرون دمشق) سفر کرد. در آنجا، زینب (علیهاالسّلام) مریض شد و درگذشت و در روستای راویه به خاک سپرده شد.
درباره مزار حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) دیدگاههای مختلفی ارائه شده است که به بررسی آن تکتک آنها پرداخته و دیدگاهی را که صحیحتر است، برمیگزینیم. راجع به محل دفن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) سه نظر وجود دارد:
الف: مدینه منوره، کنار قبور خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) یعنی بقیع.
ب:
قاهره مصر.
ج: مقام معروف و مشهوردر قریه راویه، واقع در منطقه غوطه دمشق.
برخی گفتهاند که مرقد زینب کبری (سلاماللهعلیها) در
شهر مدینه، در قبرستان بقیع است، البته بدون تعیین محل دقیق آن و ثبت مشخصات لازم. این عقیده، مبتنی بر ظن و گمان است، چرا که اگر چنین بود، بیگمان این مطلب، به صراحت، هم در کتابهای پیشین درباره مزارهای مدینه منوره ذکر میشد. این دیدگاه بر این اساس استوار است که میدانیم بدون تردید حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پس از حادثه کربلا و اسارت غمبار
کوفه و
شام، به مدینه بازگشتند و مدتی در آن شهر زندگی کردند و دلیل کافی نیز بر خروج آن حضرت از مدینه در دست نیست. بنابراین، حتماً در همان شهر از دنیا رفته و حتماً در مکانی که
اهلبیت (علیهالسّلام) مدفونند، یعنی بقیع دفن شده است.
کسانی که معتقد هستند؛ قبر حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مدینه و کنار قبرهای خاندان کریم خودشان است، بر این مدعا به دو دلیل عمده استناد میکنند:
۱.
استصحاب.
۲. روایات.
با توجه به اینکه مدینه، وطن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است و مزار برادران، مادر و جد بزرگوار ایشان در آنجا قرار دارد، این ادعا پذیرفتنی است، به شرط اینکه یک دلیل محکم یا یک منبع تاریخی، به صراحت آنرا اثبات کند. طرفداران این مدعا، از یک احتمال سخن گفتهاند و دلیل تاریخی ارائه نکردهاند. این قول را علامه «
سیدمحسن امین عاملی» بیان کرده است که از جهات مختلف قابل توجه و تامل است. مهمترین دلیل ایشان بر این قول، استصحاب اصولی است. به این بیان که: میدانیم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پس از اسارت، به مدینه بازگشتند. در اینجا شک حاصل میشود که آیا در شام فوت کرده یا خیر، پس استصحاب جاری میکنیم که خیر، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدینه از دنیا رفته است.
یا اینکه در آمدن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به مدینه قطع داریم، اما شک میکنیم که از مدینه خارج شدند یا خیر، و چون دلیل قطعی بر خروج ایشان نداریم، پس استصحاب جاری میکنیم که حتماً از مدینه خارج نشده و در همین شهر از دنیا رفته است.
در کتاب «
ناسخ التواریخ» و برخی منابع معاصر دیگر روایاتی آمده، که میگوید: «امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت...»
در مجموع، بنابراین روایت و اخبار مشابه آن، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) تا پایان عمر در مدینه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.
همچنین روایاتی وجود دارد که ایشان پس از سفر شام و ورود به مدینه، از هر فرصتی برای افشای چهره پلید دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) بهره میبرد و زمینه قیام مردم بر ضد حکومت اموی را فراهم مینمود. گزارش تلاشها و فعالیتهای انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به گوش یزید
بن معاویه رسید و او تصمیم گرفت تا دوباره حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به شام تبعید کند. اما اینبار اهل مدینه، بهویژه بنیهاشم به حمایت از آن حضرت برخواستند و یزید نتوانست او را از مدینه خارج کند. بنابراین فرض، میتوان گفت که آن حضرت تا پایان عمر در مدینه ماند و در همانجا از دنیا رفت.
محمد راجی کناس نیز ضمن تایید این نظر مینویسد: «والصحیح انها دفنت فی المدینه، حیث ترقد امهات المؤمنین فی البقیع»
نویسنده «ناسخ التواریخ» نیز پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.»
در رد دیدگاه مدینه این سؤال مطرح است که آن بانوی مشهور و جلیلالقدر که مقامش با دیگر زنان مدینه قابل مقایسه نبود، چرا مانند دیگر بانوان بزرگ و سرشناس شهر مدینه، دارای قبر مشخصی نیست و هیچیک از مورخان و تراجمنویسان به وفات ایشان در مدینه و دفنشان در بقیع اشاره نکردهاند؟ برخی در پاسخ گفتهاند: این احتمال وجود دارد که با آن همه ظلم و ستم بر آن حضرت و دودمانش در کربلا و کوفه و شام، و عدم رضایت از مردم زمانه خویش، مانند مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) وصیت کرده باشد که شبانه به خاکش سپارند تا کسی از مدفنش آگاه نباشد.
بنابراین، میبینیم طرفداران این مدعا، از احتمالات و دلائل ظنی سخن گفتهاند و ادله متقن تاریخی ارائه نکردهاند.
با احترام به مقام علمی و شخصیت والای علامه سیدمحسن امین، در پاسخ ایشان و دیگر بزرگانی که دیدگاه مدینه را پذیرفتهاند، باید گفت: تحقیق در قضایای تاریخی، به کاربردن قواعد اصولی مانند استصحاب را برنمیتابد، زیرا با استصحاب نمیتوان مطالب تاریخی از این دست را به اثبات رساند، زیرا برخی از بزرگان این ادعا را با دلایل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذیرفتهاند که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
۱)
آیتالله سید محمدکاظم قزوینی که اثر ارزشمندی در اینباره نگاشته، این دیدگاه را با سه دلیل رد کرده است.
۲) علامه شیخ
محمدجواد مغنیه در اینباره معتقد است اصولا در اینجا به استصحاب اعتناد نمیشود، زیرا موضع استصحاب آن است که به وجود شیء علم داریم سپس در ارتفاع آن شک میکنیم: «انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا یعتمد علی اساس، لانّ موضوع الاستصحاب ان نعلم بوجود الشیء ثم نشکّ فی ارتفاعه بحیث یکون المعلوم هوالمشکوک بالذات»
دلیل استصحاب به خودی خود، هیچ اشکالی ندارد، اما در مسائل تاریخی، نمیتوان به آن استناد کرد. اگر روایتی وجود داشت که ثابت میکرد بانو زینب در مدینه وفات یافته است، میپذیرفتیم که مرقد ایشان در آنجاست، اما چنین امری بعید است. تاریخ در اینباره سکوت اختیار کرده است و کتابهای نوشته شده درباره مزارها نیز، در اینباره سخنی نگفتهاند. مورخان قدیم و جدید همچون ابننجار و
سمهودی، درباره مزارهای مخصوص اهلبیت و
صحابه، قبور بقیع را ذکر کردهاند، اما در بین آنها، چه در بین قبرهای موجود و پابرجا، و چه در بین قبرهای از بین رفته، هیچ نامی از قبر بانو زینب (علیهاالسّلام) نیست. اگر قبر مطهر زینب (علیهاالسّلام)، در بقیع و کنار این مزارها بود، باید در سدههای نخست، ذکری از آن به میان میآمد، چرا که نه تنها قبر افرادی از بنیهاشم که رتبه و جایگاهشان پایینتر از ایشان بوده، بلکه حتی کسانی که دوستدار بنیهاشم نیز بودهاند، ذکر شده است، بنابراین به نظر میرسد این قول، جز حدس و تخمین و استصحاب، مدرک قابل قبولی نداشته باشد.
مشکل روایاتی که در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخی منابع دیگر آمده، متاخر بودن منابع و مشکلات سندی این روایات است، باید توجه داشت که مهمترین و نخستین ماخذ و منشا روایت بالا که نویسنده «ناسخ التواریخ» از آنها نقل کرده، کتابهای «بحر المصائب» و «
انوار الشهاده» میباشد که در نقد و ارزیابی، بسیار سست و نامعتبرند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. نویسنده «ناسخ التواریخ» پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.»
اشکال مهمی که به این قول وارد است، این است که اگر حضرت در بقیع دفن شده باشد، با توجه به شخصیت و عظمت مقامش باید تاریخ و محل دفنش مشخص باشد، در حالی که چنین نیست و در هیچیک از کتب تاریخ مدینه و مزارات آن، نامی از محل قبر او به میان نیامده است، با اینکه نام زنانی با شان پایینتر از ایشان آمده و در کتب تاریخ مدینه ثبت شده است، مانند
حلیمه سعدیه که از جهات مختلف قابل مقایسه با حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نیست.
مسعودی در شرح حال
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) مینویسد: حسن
بن علی در کنار قبر مادرش فاطمه (سلاماللهعلیها) به خاک سپرده شد و در این قبرستان (بقیع) تا این زمان سنگی است که روی آن چنین نوشته شده است: «الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم، هذا قبر فاطمۀ بنت رسول الله، سیدۀ نساء العالمین والحسن
بن علی
بن ابیطالب، و علی
بن الحسین
بن علی، و محمد
بن علی، و جعفر
بن محمد، (رضواناللهعلیهم اجمعین).»
و این نشان میدهد که قبر آن بزرگوار در قرن چهارم، یعنی تا عصر مسعودی، مشخص بوده و اگر قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در بقیع واقع شده بود، نامش روی قبر نوشته شده و دستکم تا زمان مسعودی باقی مانده بود. از آنچه گفته شد، به سبب نبودن دلایل کافی، نمیتوان نتیجه گرفت که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) تا پایان عمر مبارکش در مدینه مانده و در همان شهر از دنیا رفته و به خاک سپرده شده باشد.
بر فرض صحت این روایات، باید توجه داشت که مضمون آنها این است که مرقد امکلثوم (سلاماللهعلیها) در بقیع است، و امکلثوم نامی مشترک در بین دختران علی
بن ابیطالب (سلاماللهعلیهما) است، لذا میتوان این روایات را اینگونه توجیه نمود که منظور از امکلثوم مدفون در بقیع، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست، بلکه امکلثوم مدفون در بقیع یا خواهر ناتنی ایشان، همسر
مسلم بن عقیل و از مادر دیگری بوده یا خواهر تنی ایشان و همسر
عمر بن خطاب است.
بر اساس نقل منابع تاریخی دو دختر از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به نام امکلثوم در بقیع مدفون شدهاند.
یکی امکلثوم کبری دختر کوچک
امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) است که گزارشات غیر قابل اعتمادی درباره خواستگاری و ازدواج عمر
بن خطاب با وی وجود دارد.
۱.
محمد بن سعد در
طبقات الکبری چنین گفته است: «شهدتُ ابن عمر صلی علی امکلثوم و زید
بن عمر
بن الخطاب فجعل زیدا فی ما یلی الامام و شهد ذلک حسن و حسین؛ حاضر بودم که ابن عمر بر امکلثوم و زید
بن عمر
بن خطاب |نماز خواند و زید به طرف امام جماعت گذارده شد و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
و در جای دیگری میگوید: «انه (ابن عمر) صلی علی امکلثوم بنت علی و ابنها زید و جعله مما یلیه و کبّر علیهما اربعا... و خلفه الحسن و الحسین ابنا علی و...؛ ابنعمر بر امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و فرزندش زید نماز خواند و زید را در طرف امام جماعت گذاردند و چهار بار بر او تکبیر گفت... و پشت سر او حسن و حسین فرزندان علی (علیهالسّلام) در نماز شرکت داشتند.»
۲. شیخ طوسی میگوید: «اخرجت جنازة امکلثوم بنت علی (علیهالسّلام) و ابنها زید
بن عمر و فی الجنازة الحسن (علیهالسّلام) و الحسین (علیهالسّلام) و عبدالله
بن عمر و...؛ جنازه امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و پسرش زید
بن عمر بیرون برده شد و پشت سر جنازه، حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) و عبداللّه
بن عمر و... بودند.»
۳. در
سنن نسائی و
سنن ابیداوود و منابع دیگر اهلسنت چنین آمده است: «توفی زید
بن عمر و امکلثوم فقدّموا عبدالله
بن عمر و خلفه الحسن و الحسین؛
زید بن عمر و امکلثوم از دنیا رفتند و عبداللّه
بن عمر را برای نماز، جلو قرار دادند و پشت سر او حسن و حسین (علیهالسّلام) بودند.» و در جای دیگری میگوید: «شهدت امکلثوم و زید
بن عمر
بن الخطاب صلی علیهما ابن عمر و شهد ذلک الحسن والحسین؛ حضور داشتم که ابن عمر بر امکلثوم و زید
بن عمر
بن خطاب نماز خواند و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
۴.
مالک بن انس چنین میگوید: «... وضعت جنازة امکلثوم بنت علی
بن ابیطالب من فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هی امراة عمر
بن الخطاب؛ جنازه امکلثوم دختر علی
بن ابیطالب (سلاماللهعلیها) از فاطمه (سلاماللهعلیها) بر زمین گذاشته شد و او همسر عمر بود.»
بنابراین چهارمین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که منابع از وی با نام امکلثوم یاد میکنند و شیخ مفید نام وی را زینب صغری ضبط کرده است؛
در زمان حیات امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) در مدینه وفات میکند و ایشان را در بقیع به خاک میسپارند.
دومین دختر از دختران امیرالمومنین (علیهالسّلام) که امکلثوم نام دارد، کسی است که همراه خواهرش زینب کبری در کربلا حضور داشته است،
منابع نام وی را امکلثوم صغری نوشتهاند که مادرش امولد بوده
و ظاهرا همسر مسلم
بن عقیل است
و همراه کاروان اسرا وارد مدینه شده و بعد از مدتی در همانجا چشم از جهان فرو میبندد. در کتاب «ناسخ التواریخ» روایتی آمده است که میگوید: امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت.
همچنین
مامقانی مینویسد: «امکلثوم، دختر علی (علیهالسّلام)، بعد از آنکه از کربلا بازگشت، در مدینه درگذشت. مدت حضور ایشان در مدینه، چهار ماه و ده روز بود. ایشان پیوسته در این مدت، گریه و زاری میکرد و
عزاداری و
نوحهسرایی بر پا مینمود تا اینکه وفات یافت». بنابراین باید گفت که منظور از این امکلثوم که بعد از گذشت ۴ ماه در مدینه وفات میکنند، امکلثوم صغری؛ خواهر زینب کبری است و الا حضرت زینب (علیهاالسّلام) ۱۸ ماه پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و در دمشق وفات مینمایند.
بنابر آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که اگر چه دو دختر از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به نام امکلثوم در بقیع مدفون گردیدهاند ولی هیچکدام زینب کبری (سلاماللهعلیها)، عقیله بنیهاشم نیستند، بلکه یکی امکلثوم کبری است که ظاهرا به همسری عمر
بن خطاب در آمد و دیگری امکلثوم صغری است که ظاهرا همسر مسلم
بن عقیل بوده است.
برخی بر این عقیده هستند که حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مصر مدفون است. این دیدگاه، ناشی از اشتراک اسم «زینب» در میان بسیاری از بانوان است و ذهن انسان به سرعت، متوجه صاحب آن اسمی میشود که کاملتر است.
در اینجا شایسته است که منابعی را بررسی کنیم که در مورد اثبات وجود قبر بانو زینب (علیهاالسّلام) در مصر، به آنها استناد میشود. منشاء دیدگاه مصر ریشه در ۲ منبع دارد.
۱. رساله کوچک «
اخبار الزینبیات»
عُبیدلی نسابه.
۲. منابع متعلق به صوفیه و بهخصوص
عبدالوهاب شعرانی.
مهمترین کتابی که مرقد حضرت را در مصر دانسته و دیگران به آن اعتماد کردهاند، رساله کوچکی به نام «اخبار الزینبات» نوشته عُبیدلی نسابه (۲۷۷- ۲۱۴) است. در این اثر زنان صحابی و زنان اهل بیت (علیهالسّلام) که نامشان «زینب» است، معرفی شدهاند. این رساله قدیمیترین منبعی است که مصر را مکان دفن حضرت ذکر کرده است. «اخبار الزینبیات» رساله کوچکی است که استاد حسن قاسم مصری در بلاد شام به آن دست یافته و با اضافات بسیار، آنرا ضمیمه کتاب «سیده زینب» کرده و در سال ١٣٣٣ قمری چاپ کرده است.
مهمترین دلیل موافقان دیدگاه مصر رساله کوچک «اخبار الزینبیات» عُبیدلی نسابه است، چرا که سنگبنای این دیدگاه، نزد قدما، همین رساله است و بسیاری از علما، به آن استناد کردهاند. در این رساله شش روایت نقل شده که هر یک گویای سفر هجرتگونه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به مصر و رحلت و دفن آن بانوی بزرگوار در شهر قاهره است. از این روایات چنین به دست میآید که:
زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهر (سلاماللهعلیها)، پس از حادثه کربلا و بازگشت از سفر کوفه و شام، مردم مدینه را به قیام علیه حکومت استبدادی بنیامیه دعوت میکرد. «عمرو
بن سعید اشدق» والی مدینه به یزید نامه نوشت و فعالیتهای انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به اطلاعش رساند. یزید در پاسخ فرماندارش دستور داد: « أن فَرّق بينها وبينهم». پس به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) دستور دادند که از مدینه خارج شود و به هر کجا که میخواهد سفر کند. بانوی حماسه عاشورایی، در آغاز نپذیرفت و فرمود: «قد علم الله ما صار الینا قتل خیرنا، و سقنا کما تساق الانعام و حملنا علی الاقتاب، فوالله لا اخرج و ان اهرقت دماؤنا»
بنیهاشم بهویژه زنان آنان جلسه مشورتی تشکیل دادند تا در اینباره تصمیم بگیرند. در این جلسه زینب دختر
عقیل خطاب به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) دختر عمویش عرض کرد: «یا ابنۀ عمّاه قد صدقنا الله وعده و اورثنا الارض نتبوّا منها حیث نشاء... و سجزی الله الظالمین اتریدین بعد هذا هواناً، ارحلی الی بلد آمن»
در پی سخن دختر عقیل، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) تصمیم گرفت تا مدینه را ترک کند. او مصر را برای هجرت دوباره برگزید و با برادرزادگانش حضرت فاطمه و سکینه، دختران امام حسین (سلاماللهعلیهم)
در ماه رجب سال ۶١ هجری به سوی مصر رهسپار شد و در اول شعبان سال ۶١ هجری وارد مصر شد.
والی مصر که «
مسلمه بن مخلد انصاری» بود، با جمعی از یارانش به استقبال کاروان تازه وارد علویان شتافتند. هنگام ملاقات، اشکها سرازیر شد و ناخودآگاه مجلس عزا برپا گردید: «فعزاها مسلمۀ، و بکی فبکت و بکی الحاضرون، ثم احتملها الی داره، بالحمراء، فاقامت بها احد عشر شهراً و خمسۀ عشر یوماً، و توفیت و شهدت جنازتها، و صلی علیها مسلمۀ
بن مخلد فی جمع بالجامع، و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء...»
بنابراین روایت، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در خانه والی مصر ساکن شد. پس از ۱۱ ماه و ۱۵ روز (از شعبان سال ۶۱ تا رجب سال ۶۲ هجری) در روز یکشنبه ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری حضرت، دعوت حق را لبیک گفت و بنا بر وصتش، در خانه مسلمه (محل زندگیاش) دفن شد.
در «اخبار الزینبیات» با سند مرفوع از
رقیه بنت عقبه بن نافع فهری نقل شده که گفت: هنگامی که زینب دختر علی (علیهالسّلام) پس از مصیبت کربلا به مصر آمد، من در میان استقبالکنندگان بودم. مسلمه
بن مخلد و
عبدالله بن حارث و
ابوعمیره مزنی پیش رفتند. مسلمه تعزیت گفت و آن دو و حاضران گریستند. سپس زینب (سلاماللهعلیها) این آیه را تلاوت فرمود: «هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون»
آنگاه مسلمه حضرت را به خانهاش در محله «الحمراء» برد. زینب کبری (سلاماللهعلیها) به مدت ۱۱ ماه و ۱۵ روز در آنجا ماند تا اینکه وفات یافت. من در تشییع جنازه حاضر بودم. مسلمه در مسجد جامع بر او نماز خواند و جنازه را به حمراء بازگرداندند و طبق وصیتش در استراحتگاه او در همان خانه دفن کردند.
علاوه بر روایات «اخبار الزینبیات»، مهمترین دلیل دیگر دیدگاه مصر، حکایات صوفیان است که زینبیه قاهره را از آن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میدانند. منابعی که متعلق به صوفیه است؛ مستندات خود را تنها به کشف و شهود مرشد و پیر صوفیه، شیخ علی مجذوب ارجاع میدهد؛ همان شخصی که صوفیه در مورد وی ادعا میکند که او، قادر به خواندن و نوشتن نبوده است.
همچنین بر این باورند که محل کشف و شهود وی، کتاب یا لوحی است که محفوظ از محو و اثبات است، در نتیجه هرگاه شیخ سخنی میگفت، حتماً در همان صفحهای که گفته بود، قرار میگرفت.
این شخص تنها مصدری است که بر اساس نظریه او، صوفیه معتقداند که شخص دفن شده در قنطرة السباع، بدون شک همان زینب، دختر علی (علیهالسّلام) است. تنها شخصی که این نظریه را از شیخ مجذوب نقل کرده است،
عبدالوهاب شعرانی (م ٩٧٣ ه.ق) است. در این مورد از شعرانی نقل شده که گفت: «خبر داد مرا سید من «علی خوّاص» که سیده زینب مدفون در قناطر السباع دختر امام علی (علیهالسّلام) است و شک نیست که در همین محل مدفون است.»
تمام دانشمندان بعد از شعرانی نیز همچون قلیوبی، صبان، عدوی، شبلنجی، شبراوی، رفاعی،
ازهری و علامه شیخ جعفر نقدی در کتاب زینب الکبری، از وی در این زمینه پیروی کرده و نظریه فوق را نقل نمودهاند.
مصادر و منابعی که قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را در مصر ذکر کردهاند، دارای ضعف و نارسایی هستند. این ضعفها دیدگاه مصر را با چالش مهمی مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در قاهره را متزلزل میسازد. مهمترین عیوب و نقایصی که این آثار دارند، عبارتند از:
یکی از کتابهایی که مصریها برای اثبات مدعای خود به آن تمسک جستهاند، کتاب اخبارالزینبات، منسوب به عبیدلی نسابه معروف است. انتشار این کتاب سبب شد صاحبنظرانی غیرمصری هم بر این باور شوند که آن حضرت در مصر مدفون است. حتی مطالب تاریخی دیگر آن هم به کتابها راه یافت و اکنون به صورت یکی از منابع تحقیق در آمده است. این کتاب کمحجم به معرفی آن عده از زنان اهل بیت و اصحاب پرداخته که اسمشان زینب است.
حسن قاسم مصری، در شام به رساله کوچکی بهنام «اخبار الزینبیات» از عبیدلی نسابه دست یافت و همراه با اضافاتی، آنها را چاپ کرد. وی به روایاتی از این رساله برای تایید وجود مرقد زینب (علیهاالسّلام) در مصر استدلال نموده است. بنا بنوشته استاد حسن قاسم مصری یکی از دوستان او که ساکن شام بود رسالهای خطی بهنام اخبار الزینبیات را در
حلب مییابد و برای او میفرستد،
حسن قاسم مصری نیز متن کامل آنرا در کتاب سیده زینب میآورد. بنابراین کتاب اخبار الزینبیات اولین بار در سال ۱۳۳۳ ق. چاپ شد.
نام عبیدلی نسابه، یحیی
بن حسن
بن جعفر
بن عبیدالله
بن حسین الاصغر
بن علی
بن حسین
بن علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)، (م ۲۷۰ ه.ق) است. بیگمان مدح و ثقه بودن این مرد، بارها در کتابهای رجال و انساب آمده است.
نجاشی او را به علم، صدق و فضیلت توصیف کرده و میگوید: «وی از
امام رضا (علیهالسّلام) روایت کرده و کتابهایی تالیف نموده است که «نسب آل ابیطالب» و «کتاب المسجد» از جمله آثار اوست».
اما انتساب اخبار الزینبات به عبیدلی پذیرفته نیست، و ظاهرا تـوسط کسانی ساخته شده که خواستهاند مزار زینب کبری (سلاماللهعلیها) را در مصر نشان دهند. بعضی از مواردی که برای نشاندادن ساختگی بودن اخبار الزینبات، ذکر میکنیم.
الف) عدم ذکر اخبار الزینبات جزء آثار عبیدلی؛ عبیدلی راوی و نسّابه معروفی است که شرح حال او در منابع کهن، فراوان آمده است و هیچ کدام نه اسمی از این کتاب بردهاند و نه گفتهاند که او کتابی در معرفی زینبها نوشته است. اما از سال ۱۳۳۳ ق که این رسـاله چاپ شد، نام آن در کتابها به عنوان اثری از عبیدلی ثبت گردید.
ب) اشکالات سندی؛ نامهایی در سلسله اسناد اخبار الزینبات آمده که در منابع رجالی و روایی نیامده است، نه تنها نام بعضی از آنها در منابع رجالی و روایی نیامده، بلکه در هیچ کتابی یافت نشدند. بر فرض صحت انتساب این رساله به عبیدلی نسابه تمام شش روایت مطرح شده در اخبار الزینبیات، از نظر سند، مرفوع و فاقد اعتبار لازم است. چه بسا اندک کسانی که نامشان در متن این روایات آمده یا به نوعی در صحت و سقم این روایات دخیلاند، از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) به شمار میآیند. به همین دلیل، سخن آنان نیز از درجه اعتبار ساقط است، بهویژه «
سهل بن فضل» که از امام رضا (علیهالسّلام) روایت نقل کرده است. این فرد نیز شناخته شده نیست و به احتمال زیاد همان «فضل
بن سهل ذوالریاستین» وزیر
مامون باشد که دشمنی و عداوتش با امام رضا (علیهالسّلام) و اهل بیت (علیهالسّلام) بر کسی پوشیده نیست. همین طور «مصعب
بن عبدالله
بن مصعب
بن ثابت الزبیری» که کینه و عداوت زبیریان نسبت به اهل بیت (علیهالسّلام) آشکار است.
ج) تناقضات محتوایی؛ از نظر محتوایی نیز روایات ششگانه عبیدلی، دارای معایب، ابهامات و تناقضات تاریخی است که با اندک تاملی، جعلی بودن آنها روشن است. در متن روایات عبیدلی نام افرادی آمده که از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) شناخته میشوند. از جمله آنها
مسلمة بن مخلد انصاری و
معاویة بن خدیج هستند که هر دو از دشمنان امام علی (علیهالسّلام) و از دوستان فرماندار معاویه در مصر بودند. دشمنی آنان با اهل بیت (علیهالسّلام) در منابع تاریخی مطرح شده و درنگی باقی نمیگذارد. مسلمه از سرداران بنیامیه است و از بیعت با امام علی و امام حسن مجتبی (علیهماالسّلام) سر باز زده و در
جنگ صفین در سپاه معاویه بوده است. در مصر نیز همراه دوستش ابنخدیج، به خونخواهی
عثمان برخاسته و دعوت معاویه را لبیک گفته است. در مصر برای یزید کار کرده و به نفع او از مردم بیعت گرفته است. معاویة
بن خدیج نیز قاتل
محمد بن ابیبکر، یعنی پسرخوانده و فرزند ناتنی و تربیت شده امام علی (علیهالسّلام) است. او پس از به شهادت رساندن محمد، جنازه او را در شکم الاغ مردهای نهاد و آن را آتش زد. چون این خبر به امام علی (علیهالسّلام) رسید، حضرت سخت اندوهگین شد. حال، از یک سو این افراد با آمدن زینب (سلاماللهعلیها) به مصر، به استقبال او میروند و اشکریزان از او پذیرایی میکنند و او را در خانه خود جای میدهند و از سوی دیگر، همان زینب عاشورایی و کربلا دیده و کوفه و شام گذرانده که آن خطبههای بیداریبخش را ایراد کرده، در منزل مسلمة
بن مخلد فرود میآید و به مدت یک سال در آنجا زندگی میکند و سرانجام پیش از رحلت، وصیت میکند تا او در همان خانه به خاک بسپارند! آیا استقبال افرادی با این گذشته ننگین، از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پذیرفتنی است؟ چگونه باور کنیم زینب (سلاماللهعلیها) با آن همه سابقه مبارزه با دشمنان اهلبیت (علیهالسّلام)، در خانه دشمن پدر و برادرش پناه برده و آن دشمن مهربانتر از دوست! پس از مرگ زینب کبری (سلاماللهعلیها) بر او نماز خوانده و در منزلش دفن کرده است؟! مردان بنیهاشم در این لحظات پایان عمر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کجا بودند؟ چگونه ممکن است در مدت اقامت آن حضرت در مصر، هیچ کدام از بنیهاشم و علویان به دیدار زینب نرفته باشند؟! عبدالله
بن جعفر در این هنگام کجاست و چرا از همسرش خبر ندارد؟ وقتی در این تناقضات تاریخی درنگ میکنیم، درمییابیم که روایات عبیدلی بر اساس خواسته مخالفان اهل بیت (علیهالسّلام) تنظیم و جعل شده است.
یکی از منابع دیدگاه مصر، کتابهای مربوط به صوفیه است. صوفیان به کشفیات شیخ خود اعتماد کرده و بدون دلیل و تنها بنا به گفته شیخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذکر کردهاند، از جمله شیخ عبدالوهاب شعرانی (متوفای ٩٧٣) که به سخن شیخ خود «علی مجذوب»، از سران صوفیه، اعتماد کرده است. مایه تعجب است که دیدگاه شعرانی درباره تایید و صحیح دانستن مزار منسوب به حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مصر، که مبتنی بر مکاشفه شیخ او، (شیخ علی مجذوب) است برای کسانی که شناخت و تسلط صحیح و کافی به حقایق دین ندارند، پایه و اساس قرار گرفته است. در معرفی شخصیت علی مجذوب چنین آمده است: «او فردی بیسواد و مکتب ندیده بود و خواندن نمیدانست.»
شعرانی از شیخ مجذوب نقل کرده است: «آنکه در قنطرة السباع به خاک رفته، قطعاً زینب بنت علی (علیهالسّلام) است.» و این سخن فاقد مدرک، مصدر و سند قطعی یک مطلب مهم تاریخی قرار گرفته و با کمال تاسف بسیاری از نویسندگان بدون تامل، این مطلب را در آثار خود نقل کردهاند، اما آشکار است که سخن و الهامات این شیخ صوفیه سندیت تاریخی ندارد و بیارزش بودن نظریات شعرانی و کتابهایش که سرشار از غلو، اشتباه و خرافهبافی است، بر کسی مخفی نیست.
انکار ورود فرزندان بلافصل امام علی (علیهالسّلام) به مصر، مورخان بزرگ و پژوهشگرانی که از تاریخ مصر، آگاهی دقیق دارند، ورود هیچکدام از فرزندان بلافصل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را به مصر صحیح ندانستهاند. بعضی مورخان مصری به صراحت گفتهاند که هیچکدام از فرزندان صلبی امام علی (علیهالسّلام) به مصر نرفتهاند؛ از جمله:
۱.
نورالدین علی بن احمد سخاوی مینویسد: «قیل: إنها (سکینة بنت زین العابدین
بن الحسین
بن علی) أول علویة قدمت إلی مصر؛ میگویند: سکینه دختر امام زین العابدین (علیهالسّلام) اولین علوی است که وارد مصر شد.»
۲.
ابندقماق (م۷۹۲ق) و
مقریزی (م۸۴۵ق) نخستین علوی را که وارد مصر شد، محمد
بن علی
بن محمد
بن عبدالله
بن حسن
بن حسن
بن علی
بن ابیطالب دانستهاند که در سال ۱۴۵ق و در زمان حکومت
یزید بن حاتم مهلبی بوده است.
۳. شمسالدین
محمد بن ناصرالدین مصری معروف به ابنزیات (م۸۱۴ق) نقل میکند: «إن أول من دخل مصر من ولد علی (کرم الله وجهه) سکینة بنت الحسین
بن علی (رضی الله عنهم)؛ اولین شخص از فرزندان علی (کرّماللهوجهه) که وارد مصر شد، سکینه دختر علی
بن حسین بود.»
۴.
علی مبارک پاشا نیز از سخاوی چنین نقل میکند: «ان المنقول عن السلف إنه لم یمت أحد من اولاد الامام علی (علیهالسّلام) لصلبه بمصر؛ از پیشینیان نقل شده که هیچ کدام از فرزندان بیواسطه امام علی (علیهالسّلام) در مصر از دنیا نرفتهاند.»
وارد نشدن هیچیک از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به مصر، حاصل پژوهشی بود که دانشمندان بزرگ مصر به آن پرداختهاند. حال چگونه معقول است که بانوی خردمند، زینب کبری (علیهاالسّلام)، وارد مصر شده و حدود یک سال آنجا اقامت داشته باشد، سپس جلوی دیدگان مردم مصر، به خاک سپرده شده باشد و این رویداد را هیچکدام از مورخانی که فاصله زمانی کمی با این رخداد مهم داشتهاند، ذکر نکرده باشند؟ حتی
امام شافعی با وجود اینکه به صراحت دوستی خالص و صادقانه خود با اهلبیت (علیهمالسّلام) را اعلام کرده بود، از وجود مزار حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مصر اطلاع ندارد و در آنجا به زیارت آن حضرت (علیهاالسّلام) نمیرود، همانگونه که به تواتر اخبار مربوط به زیارت بانو نفیسه (علیهاالسّلام) از سوی ایشان، ذکر شده است.
سیاحان و جهانگردان مسلمانی که
جهان اسلام، به ویژه مصر را سیاحت کردهاند، از مدفن حضرت زینب دختر امام علی (علیهالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند. گردشگران مسلمانی که در سدههای میانه در سرزمینهای مختلف اسلامی گشتوگذار داشتهاند، مشاهدات خود در مورد آثار با ارزشی همچون مساجد، گورستانها، مدارس و... را ثبت و ضبط کردهاند. از اینرو نوشتههای آنان، این اطمینان را به ما درباره شهرت آثار آنان میدهد. گروهی از آن گردشگران مشهور همانند
ابنجبیر،
ابنبطوطه و
ابنشاهین وارد مصر شدند. این گردشگران، مشاهدات خود را از زیارتگاههای مشهوری ذکر کردهاند که خاستگاه مؤمنان در روزگارشان بوده است، ولی هیچکدام از آنان قبر زینب کبری (علیهاالسّلام) در مصر را ذکر نکردهاند. بیاطلاعی سیاحان و جهانگردان مسلمانی که جهان اسلام، به ویژه مصر را سیاحت کردهاند و از دفن حضرت زینب دختر امام علی (علیهماالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند، دلیل دیگری بر رد دیدگاه مصر است.
۱. ابوالحسن
علی بن ابیبکر هروی (م۶۱۱ه.ق)؛ او در کتابش «
الاشارات فی معرفة الزیارات» از مزار بانو نفیسه،
مزار فاطمه بنت محمد
بن اسماعیل بن جعفر صادق (علیهالسّلام)،
مزار آمنه بنت محمد
بن علی
بن حسین (علیهالسّلام) و
مزار رقیه بنت علی (علیهالسّلام) نام میبرد؛
اما میبینیم که این جهانگرد، هیچ قبری را که منسوب به حضرت زینب (علیهاالسّلام) باشد، ذکر نمیکند.
۲. ابنجبیر اندلسی (م۶۱۴ ه.ق)؛ ابنجبیر، زنان علوی و مزارهایشان را اینگونه برشمرده است: «
مزار امّکلثوم بنت قاسم،
مزار زینب بنت یحیی متوج،
مزار امّکلثوم بنت محمد
بن جعفر، مزار امّ عبدالله و
مزار مریم بنت علی».
با این همه نمیبینیم که این جهانگرد در بین مزارهای مذکور، قبر منسوب به زینب کبری (علیهاالسّلام) را ذکر کرده باشد.
۳. ابنبطوطه مغربی (م۷۷۷ه.ق)؛ او تعدادی از زیارتگاههای معروف
مصر مانند
مزار بانو نفیسه، مزار راس الحسین (علیهالسّلام) و مقبره شافعی را ذکر کرده است.
با این همه خواننده محترم در مشاهدات ابنبطوطه، هیچ اثری از مزار زینب (علیهاالسّلام) نمیبیند.
۴.
حموی بغدادی (م۶۲۴ه.ق)؛ او نیز وارد مصر شده و تعدادی از مزارهای معروف متعلق به زنان علوی را ذکر کرده است. وی در بین آن بانوان بزرگوار علوی، مزار آمنه، رقیه، بانو نفیسه، فاطمه بنت محمد
بن اسماعیل بن امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، امّعبدالله و امّکلثوم بنت قاسم را برشمرده است.
حال آنکه
یاقوت در بین آنها، از مزار منسوب به زینب کبری (علیهاالسّلام) بنت امام علی (علیهالسّلام) سخنی به میان نیاورده است.
ما در اینجا اسامی گروهی از مورخان مصر را میآوریم که تالیفاتشان را محدود به مناطق مصر، مساجد و اماکن زیارتی آن نموده و نیز تاریخدانانی که درباره اخبار پادشاهان مصر و حوادث کامل آن کتاب نوشتهاند و کتابهایشان درباره تاریخ مصر، منابع مطمئنی به شمار میآید. این تاریخنویسان مصر به وجود قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در قاهره اشاره نکردهاند.
۱. مقریزی (م۸۴۵ه.ق)؛ متولد مصر است و کتابهای ارزشمندی درباره تاریخ مصر و اخبار مربوط به
فاطمیان دارد. او اماکن متبرکه و زیارتی مصر را ذکر کرده و مزار راس زید
بن علی (سلاماللهعلیه)
که در مصر مدفون است، مزار امّکلثوم بنت محمد
بن جعفر صادق (علیهالسّلام)
و مزار خانم نفیسه را بر شمرده است.
او آداب و رسوم
شیعیان مصر در دوران فاطمیها و گردهمایی آنان در روز عاشورا در مزار امّکلثوم و بانو نفیسه را ذکر کرده است، اما در تمامی کتابهای او، هیچ یادی از قبر زینب کبری (علیهاالسّلام) به میان نیامده است. در حالی که اگر در آنجا مقبرهای برای حضرت زینب (علیهاالسّلام) وجود داشت، هرگز شیعیان، گرد آمدن در آنجا و نوحهسرایی و گریهکردن در روز عاشورا را از یاد نمیبردند. همان طوری که آنان در مزار امکلثوم، بنت محمد
بن جعفر صادق (علیهالسّلام)، و مزار بانو نفیسه، نوحهسرایی نموده و بر امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکنند. با این وجود همانطور که قبلاً نیز گفتهایم مقریزی در مقدمه کتاب خود، به عدم ورود فرزندان بلافصل امام علی (علیهالسّلام) به مصر تصریح کرده است.
۲. ابنزیات (م۸۱۴ه.ق)؛ او درباره مقبرههای زیارتی مصر، کتابی پرحجم و در نهایت دقت و متانت دارد که آنرا «
الکواکب السیارة فی ترتیب الزیاره» نامیده است. وی در این کتاب، تمامی زنانی را که زینب نام دارند و در مصر دفن شدهاند، آورده است و از زندگینامه، وفات، مقبرههای آنان و همچنین از مقبرههای معروف دیگر در مصر سخن گفته است. اما در بین آن اسامی، نام زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) مشاهده نمیشود.
۳. حافظ سخاوی (م۹۰۲ه.ق)؛ وی درباره زندگی حضرت عقیله، زینب (علیهاالسّلام)، تالیفاتی منحصربهفرد دارد که در آن به بیان بزرگواری، فضایل و مصیبتهای ایشان پرداخته است، اما علیرغم تبحر و آگاهی گستردهاش در زمینه تاریخ کشورش مصر، مطلبی را در کتاب خود ذکر نکرده است که حاکی از مدفون بودن حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مصر باشد. او معتقد است که، هیچکدام از فرزندان نسل امام علی (علیهالسّلام) در مصر از دنیا نرفته است.
۴. حافظ سیوطی (م۹۱۱ه.ق)؛ وی درباره تاریخ مصر، کتاب با ارزشی به نام «
حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهره» دارد که در آن از قبر بانو نفیسه صحبت به میان آورده و زندگینامه ایشان را بیان کرده است.
او همچنین رساله دیگری دارد که درباره زندگینامه آن دسته از مردان و زنان صحابی است که وارد مصر شده یا در آنجا درگذشتهاند. وی این رساله را «درّ السحابة فیمن دخل مصر من الصحابة» نامیده است. این رساله به طور کامل در کتاب «حسن المحاضرة»،
آورده شده است و در آن زندگینامه هفت بانوی صحابی که وارد مصر شدهاند، ذکر شده است، اما در میان آنان، نام حضرت زینب (علیهاالسّلام)، به چشم نمیخورد.
سیوطی، رساله دیگری به نام «العجاجة الزرنبیة فی السلالة الزینبیة» دارد که به رساله زینبیه معروف است. این رساله چاپ شده و بسیار مشهور است و در سراسر جهان اسلام نیز توزیع شده است. سیوطی در آن کتاب، کوچکترین اشارهای به این مطلب نکرده است که زینب (علیهاالسّلام)، آن بانوی خردمند، به مصر مسافرت کرده و در آنجا دیده از جهان فرو بسته است.
اما در رابطه با این ادعای شیخ جعفر نقدی نجفی که میگوید: «سیوطی یکی از مورخانی است که معتقد است زینب کبری (علیهاالسّلام) در مصر مدفون است.» با حفظ احترام باید گفت که بدون شک، چنین ادعایی از سوی وی، ناشی از بیدقتی میباشد، چون سیوطی در هیچ اثری چنین ادعایی نکرده است.
بسیاری از دیگر مورخان مشهور مصری مانند ابن میسر مصری، ابندقماق مصری،
ابنتغری بردی و... نیز در کتب خود نامی از حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیاوردهاند.
یکی از واضحترین دلایل بر عدم وجود قبر بانو زینب (علیهاالسّلام) در مصر، این است که ما در تاریخ خلفای فاطمی، هیچ مزاری که منسوب به بانو زینب (علیهاالسّلام) باشد، در زمره مزارهای مشهور آن دوره نمییابیم. با اینکه زمامداران فاطمی مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوی بودند و نسبشان را به علویان میرساندند و به احیای اندیشههای علوی علاقه نشان میدادند و شعائر شیعیان؛ هرچند شیعیان اسماعیلی را گرامی میداشتند، درباره قبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) چیزی ننوشته و از خود به یادگار نگذاشتهاند؛ در حالی که نسبت به قبور دیگر علویان مصر ساکت نبوده و در عمران و گسترش و معرفی آنان کوشیده و به زیارت آنان رفتهاند؛ از جمله به زیارت امامزادگان ثلاث سیده نفیسه، دختر حسن الانور، سیده کلثوم، دختر محمد
بن جعفر صادق (علیهالسّلام) و بارگاه سیده زینب بنت یحیی المتوّج
بن حسن الانور رفته و قبور آنان را آباد کردهاند.
شیعه در زمان خلفای فاطمی به شکوفایی رسید و در زمینه نشر افکار و به جا آوردن مراسم دینیشان، موفقیت چشمگیری کسب کرد.
خلفای فاطمی بودند که با اهتمام و توجه ویژهای، پایهگذار سنت بزرگداشت
روز غدیر در مصر شدند.
مذهب اهل بیت در عصر فاطمیان رایج بود و بر روی سکههای قرمز رنگ نوشته بودند: «لا اله الا الله محمد رسول الله و علی افضل الوصیین و وزیر المرسلین.» سپس اسامی پنج تن از افراد شریف اهل بیت (
پنج تن آل عبا) ذکر شده بود. منارههای تمام مساجد مصر، طنین «حیّ علی خیر العمل» سر میدادند.
این عبارت از زبان تمامی مؤذنهای مساجد مصر، طنینانداز میشد. همچنین روز عاشورا برای آنان روز اندوه بود و بازارها تعطیل میشد. نوحهگران به سمت مسجد جامع قاهره میرفتند و دستهجمعی مصیبت اهلبیت میخواندند. در این دوره، موقعیت و جایگاه شیعیان تقویت شد، در نتیجه، آنان در روز عاشورا، در قالب دستههای بزرگ، در مزار بانو نفیسه و بانو کلثوم، بنت محمد
بن جعفر صادق (علیهالسّلام) گرد هم آمده و به نوحهسرایی و گریه میپرداختند.
این عادت آنان، تا زمان انقراض دولت فاطمی پابرجا بود. آنچه که مورخان در اینباره، با وجود تفاوت عباراتشان نقل کردهاند، نشانگر آن است که در عصر فاطمیان، قبری که منسوب به بانوی خردمند، زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد، وجود نداشته است. اگر چنین بود، چگونه ممکن بود که آنان مزار بانو نفیسه و بانو کلثوم را برای برگزاری مراسم نوحه و عزا انتخاب کنند، اما هیچکس بر سر مزار بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام) که سرپرست و رئیس بیچون و چرای خاندان امام حسین (علیهالسّلام) و اسیران اهلبیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از مصیبت کربلا بود، جمع نشوند؟ در عصر تمامی خلفای فاطمی در مصر، هیچ قبری وجود نداشت که منسوب به زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد. ما این حقیقت را که یک بانوی زینب نام در مصر مدفون باشد، انکار نمیکنیم؛ اما آن بانوی زینبنام، همان زینبی نیست که از فرزندان امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) است.
در اینجا بد نیست تعدادی از مزارهای معروف علویان مصر را ذکر کنیم؛ مزارهایی که پیشینیان زیارت میکردند، همچنان زیارت میشوند و آیندگان نیز آنها را زیارت خواهند کرد و تاریخنگاران و مزارنویسان گذشته و معاصر، آنها را بیان نمودهاند. این مزارها عبارتاند از:
۱. بانو نفیسه، بنت
حسن بن زید بن حسن
بن علی (علیهمالسّلام) (م ٣٠٨ه.ق)؛ ایشان با شوهرش
اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق (علیهالسّلام) وارد مصر شد و در آنجا اقامت نمود تا اینکه از دنیا رفت. شوهرش میخواست که جسد وی را برای دفن در بقیع، به مدینه منتقل کند، اما مصریان از ایشان خواستند جسد آن بانو در مصر باقی بماند تا برای آنان، مایه شرف و بزرگواری شود. در نتیجه این خواسته مصریان، آن بانو در منزلش، یعنی همان جایی که الان مقبره ایشان قرار دارد، دفن شد. مزار وی در قرافه است، همان مکانی که در گذشته، به درب السباع معروف بود.
۲. بانو
زینب بنت احمد بن محمد
بن جعفر
بن محمد
بن حنفیه، فرزند امام علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)؛ ایشان به همراه برادرش در سال ۲۱۲ ه.ق وارد مصر شد. قبر ایشان بیرون بابالنصر واقع شده است که در نزد عامه مردم، این قبر به مزار بانو زینب معروف است. مقریزی و سخاوی، قبر وی را در کتاب خود ذکر کردهاند و عبیدلی، زندگینامه ایشان را نوشته است.
۳. بانو زینب بنت یحیی
بن حسن
بن زید
بن حسن
بن علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)؛
ابنجباس، در کتاب «
طبقات الاشراف» و عبیدلی در کتاب «اخبار الزینبات» از ایشان و مزارش صحبت کردهاند. سخاوی درباره آن بانو گوید: درباره محل قرار گرفتن قبر ایشان، اختلاف نظر وجود ندارد. مردم مصر آنرا زیارت میکردهاند و
ظافر، خلیفه فاطمی، پیاده ایشان را
زیارت مینمود.
این بانو در سال ۲۴۰ ه.ق، دیده از جهان فروبست. مصریها کرامات بسیاری درباره ایشان نقل کردهاند که اگر آنها را بیان کنیم، بحث پیرامون آن به درازا میکشد. ابن زیات و دیگر مورخان، آن کرامات را در کتب خود آوردهاند.
۴. بانو
آمنه وسطی بنت موسی
بن جعفر (علیهماالسّلام)؛
ابوالحسن عمری نسبشناس، از ایشان در کتاب «
المجدی» صحبت کرده و گفته است که قبر وی در مصر است.
حموی، اسکندری و
عبدالرزاق کمونه نجفی نیز در آثار خود از وی سخن به میان آوردهاند.
۵. بانو امکلثوم بنت محمد
بن جعفر صادق (علیهماالسّلام)؛ مقریزی از تجمع شیعیان در زمان فاطمیها به همراه نوحهسرایی و گریه و زاری در کنار قبر ایشان در روز عاشورا سخن گفته است؛ همانگونه که پیش از این به آن اشاره شد. همچنین حموی، ابنجبیر و
سیدمحمدکاظم موسوی در نسخه خطی کتاب «
النفحة العنبریه» و جرجانی در حاشیهای که بر کتاب «
بحر الانساب» نوشته است، از مرقد آن بانو سخن گفتهاند.
۶.
سیداسماعیل بن موسی بن جعفر (علیهالسّلام)؛ نجاشی درباره وی گفته است: «ایشان در مصر ساکن گردید و در همان جا وفات نمود. سید
اسماعیل، مؤلف کتاب «جعفریات» است، و فرزندان وی در مصر هستند.»
تنها از دو تن از مورخان نقل شده است که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مصر دفن شده است. یکی از آنها
ابنعساکر است و دیگری ابنطولون. جالب اینکه هر دو نفر، اگر در جایی، جانب دیدگاه مصر را گرفتهاند، در جای دیگر، جانب شام را اختیار کردهاند. مثلاً ابنعساکر در تاریخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگینامه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را آورده، ولی در مورد تاریخ و محل فوت و دفنش چیزی نگفته است.
سخن ابنطولون نیز مدعا را ثابت نمیکند، زیرا
قاضی نورالدین عدوی شامی (متوفای ۱۰۳۵ ق) در کتاب «زیارات» نقل کرده که ابنطولون در کتاب «
سیرة السیدة زینب» آورده که مدفن عقیله زینب در قریه «راویه» در «غوطه» دمشق است. بنابراین، سخن این دو مورخ خنثی است، یعنی دیدگاه مصر را نه نفی میکنند و نه اثبات.
اکنون سؤال این است که اگر صاحب مقبره مشهور به «زینبیه قاهره» عقیله بنیهاشم (علیهاالسّلام) نیست، پس آن مقبره از آن چه کسی است؟ بیشتر منابع در پاسخ این سؤال آوردهاند که آن مرقد از آنِ «سیده زینب بنت یحیی المتوج
بن الحسن الانور
بن زید
بن الحسن
بن علی
بن ابیطالب» میباشد. وی همراه عمه بزرگوار خود نفیسه بنت الحسن، همسر اسحاق مؤتمن به مصر آمد. چهل سال آن بانو را خدمت کرد و سرانجام در مصر از دنیا رفت و در قاهره دفن شد.
برخی نیز قبّه زینبیه قاهره را ساخته افراد سودجو با مطامع دنیایی یا خواب و خیال برخی از صوفیان و زاهدان دانستهاند.
حال اگر بپذیریم مقبره قناطر السباع قاهره از آنِ زینب بنت یحیی المتوج بوده، چرا به نام زینب کبری (سلاماللهعلیها) مشهور شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ناگزیریم به دو نکته اشاره کنیم:
اولاً: بدان دلیل که در قاهره چندین بانوی علوی و هاشمی به نام زینب دفن شدهاند که ابن زیات انصاری (متوفای ۸۱۴) در «کواکب السیاره» نام برخی از آنها را فهرست کرده که عبارتند از: زینب بنت اباجلی؛ زینب بنت سنان؛ زینب الکلثمیه؛ زینب بنت مهذب؛ زینب بنت یونس؛ زینب بنت شعیب؛ زینب الفارسیه؛ زینب بنت هاشم؛ زینب بنت یحیی المتوج؛ زینب بنت محمد
بن علی
بن علی...
بن الحسن المثنی؛ زینب بنت احمد
بن جعفر
بن محمد
بن الحنفیه؛
زینب بنت حسن
بن ابراهیم؛ زینب بنت قاسم
بن محمد
بن جعفر؛ زینب بنت موسی
بن جعفر؛ زینب بنت احمد
بن محمد
بن محمد
بن عبدالله
بن جعفر الصادق (سلاماللهعلیهم).
این تفکر اشتباه، درباره قرار گرفتن قبر زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در مصر، ریشه در فراوانی بانوان علوی و غیرعلویای دارد که با ایشان تشابه اسمی داشته و در مصر به خاک سپرده شدهاند. بدیهی است که ذهن، هنگام شنیدن یک اسم، متوجه اسمی میشود که مشهورتر و کاملتر از دیگر اسامی است و بانوانی که زینب نام دارند، در مصر فراوان هستند. وقتی مورخان، نام و محل دفن این بانوان را که در علوّ درجه و مراتب کمال و انتساب به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قابل مقایسه با زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیستند، در آثار خود آوردهاند، اگر محل دفن زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مصر میبود، نام و مشخصات کامل آن بانوی جلیل القدر را در راس فهرست زینبهای مدفون در مصر ثبت و ضبط میکردند.
ثانیاً: پر واضح است که از گذشتههای دور، هم شیعه و هم سنی، اینگونه عادت داشتهاند که علویان را مستقیم و بدون واسطه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نسبت میدادند، هرچند که شخص علوی، به واسطه نسبتهای دور و نزدیک فراوان، به آنها منسوب میشد. زنان علوی بسیاری به نام زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامی را به پیامبر عظیم الشان اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت دهند، هرچند بین ایشان واسطههایی وجود داشته باشد. همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ زینب بنت یحیی المتوج است، به زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت داده شود؛ چون زینب کبری، کاملترین و مشهورترین بانویی است که در صدر اسلام به نام «زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعی است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد.
موفق بن عثمان در کتاب خود ذکر کرده است که پیشینیان به هنگام زیارت بانو نفیسه که در مصر مدفون است، میگفتند: «السلام علیک یا بنت الحسن المسموم، السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء». با این حال آیا خواننده گرامی میتواند معتقد باشد که بانو نفیسه، دختر بیواسطه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) یا امام حسن (علیهالسّلام) است؟ خیر، چنین نیست. هدف پیشینیان از گفتن چنین عباراتی درباره بانو نفیسه، فقط احترام گذاشتن به این بانو و بزرگداشتش بوده است.
آنان با این عادت، احترام خود را به نسب والای علویان ابراز میکردند. عالمان و حاکمان و سیاحانی که ادعا شده به زیارت مرقد شریف حضرت زینب (سلاماللهعلیها) رفتهاند، در حقیقت «زینب بنت یحیی المتوج» را زیارت کردهاند نه زینب کبری (سلاماللهعلیها) را. وقتی به سنگنوشتههای روی قبور امامزادگان و علویان لازم التعظیم دقت میکنیم، چنین امری مشهود است؛ از جمله روی قبر رقیه بنت عبدالله
بن احمد
بن الحسین، با حذف واسطهها نوشتهاند: «رقیه بنت امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)» یا روی قبر سیده زینب بنت یحیی المتوج، با حذف واسطهها درج شده است: «زینب بنت الزهراء البتول (سلاماللهعلیها) بنت علی (علیهالسّلام)»
؛ در حالی که زینب بنت یحیی، فرزند بلاواسطه امیرالمؤمنین و زهرای بتول (سلاماللهعلیها) نیست و هیچکس چنین ادعایی نکرده است.
محمد حسنین، ضمن طرح این نکته در اثر خود آورده است: پس از بررسی دقیق به این نتیجه رسیدیم که شبهه وجود قبر عقیله زینب دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در مصر از آنجا سرچشمه گرفته که نام بسیاری از علویینی که در مصر دفن شدهاند، «زینب» بوده است و اندیشه انسان با شنیدن نام زینب، به آن فرد مشهورتر و کاملتر متوجه میشود.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی که دارند، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) در سمت جنوب شرقی
دمشق، پایتخت
کشور سوریه و در هفت کیلومتری آن، در روستای «راویه» و در منطقه «غوطه» دمشق واقع شده و پیوسته کعبه پیروان، مکان حاجتروا شدن پیشگامان و مقصود دلهای مؤمنانی است که از تمام سرزمینهای اسلامی به آنجا روی میآورند.این مزار، در قرن دوم هجری، زیارت میشده است. بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتمن، فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، آن را زیارت کرده است. این مزار، پیوسته محل اجابت دعا بوده و کرامات بسیاری از آن ظاهر شده است که بر سر زبانها جاری شده، و سینهبهسینه، نقل گردیده است. اقوال متفاوتی درباره دیدگاه شام وجود دارد، که میتوان معتقدان به آنها را به چهار گروه تقسیم کرد:
دانشمندان بسیاری از شیعه و سنی تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه دفن است، زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و دو برادرش، حسن و حسین (علیهالسّلام)، و همسرش، عبدالله
بن جعفر است. وی دارای چهار فرزند از عبدالله
بن جعفر به نامهای علی، عون، عباس و امکلثوم است. ابوبکر موصلی؛ که در قرن هشتم هجری میزیسته، در کتابش به نام «فتوح الرحمن» گفته است: «خانم زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) و خواهر حسن، حسین و محسن که در کودکی وفات یافت، همه از زهرا (علیهاالسّلام) هستند. وی بعد از مصیبت برادرش وفات یافت و در روستایی از اطراف دمشق که به آن راویه میگویند، دفن گردید. من با گروهی از دوستانم قبر ایشان را زیارت کردیم.
دکتر
عائشه عبدالرحمن بنت الشاطیء میگوید: «امکلثوم، همان طوری که در روایات آمده است، نزد عبدالله
بن جعفر، در غوطه دمشق، بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام) وفات یافت.» در این گروه، بزرگانی از اهل فن، علم و تحقیق، از علمای شیعه و سنی هستند،
که اسامی برخی از آنها را ذکر میکنیم: شمسالدین محمد
بن احمد ذهبی دمشقی (م ۷۴۸ ه.ق)،
ابوعبدالله محمد
بن عبدالله
بن بطوطه مغربی (م ۷۷۰ه.ق)
ابوالبقاء
عبدالله بن محمد بدری مصری، (م ۸۴۸ ه.ق)
برهانالدین ابواسحاق ابراهیم
بن محمد
بن محمود
بن بدر
بن عیسی حلبی دمشقی شافعی، (م ۹۰۰ ه.ق)
قاضی
نورالدین محمود بن علی
بن موسی عدوی شافعی (م ۱۰۳۵ ه.ق)،
یاسین بن مصطفی فرضی بقاعی (م ۱۰۹۵ ه.ق)،
شیخ حسن یزدی (م ۱۲۴۲ ه.ق)،
میرزا علی کنی (م ۱۳۰۶ ه.ق)،
مجدد شیرازی (م ۱۳۱۲ ه.ق)،
براقی نجفی محمدحسن آشتیانی (م ۱۳۱۹ ه.ق)،
محمد حسین کاظمی (م ۱۳۰۸ ه.ق)،
محمدحسن مراغی (م ۱۳۱۲ ه.ق)،
حسین نوری طبرسی (م ۱۳۲۰ ه.ق)،
حسن صدر کاظمی (م ۱۳۸۸ ه.ق)،
محمدحسین آل کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ ه.ق)،
سید عبدالحسین شرفالدین (م ۱۳۷۷ ه.ق)،
سید هبةالدین شهرستانی (م ۱۳۸۸ ه.ق)،
شیخ عباس قمی (م ۱۳۳۵ ه.ق)،
علی بن عبدالعظیم واعظ اصفهانی در کتاب
وقائع الایام،
شیخ هاشم خراسانی (م ۱۳۵۲ ه.ق)،
سیدمحسن حکیم (م ۱۳۹۰ ه.ق)،
سید محمدکاظم شریعتمدار، علامه
عبدالعلی سابقی پاکستانی (م ۱۳۸۴ ه.ق)، شیخ عباس قمی
و...
علما و مورخانی هستند که گفتهاند، کسی که در روستای راویه دفن است، همان بانو زینبی است که کنیهاش امکلثوم است یا اینکه گفتهاند، وی دختر فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن
محمد بن جبیر کنافی غرناطی (م ۶۱۴ ه.ق)؛
عمادالدین
حسن بن علی بن محمد طبری (م ۶۷۶ ه.ق)؛
عثمان بن احمد بن محمد سویدی حورانی (م ۹۷۰ یا ۱۰۰۳ ه.ق)؛
احمد فهمی،
محمد مصری،
عبدالقادر ریحاوی دمشقی و
توفیق ابوعلم مصری که از معاصران هستند.
بر اساس این دیدگاه نیز بارگاه موجود در دمشق میتواند مرقد مطهر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) است، زیرا ایشان دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بوده و زینب نام داشته و مکنای به کنیه امکلثوم نیز بودهاند. اما برخی گفتهاند ایشان همان کسی است که
خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا، سخنی موهوم و بیپایه است و حقیقت ندارد. چون که مورخان در این زمینه اتفاق نظر دارند که امکلثومی که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد،
در زمان حکومت سعید
بن عاص بر مدینه، در سال ۵۴ ه.ق در زمان حیات امام حسن و امام حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفتند و در بقیع مدفون گردیدند.
از اینرو هیچگونه توجیهی وجود ندارد که امکلثومی را که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، همان زینبی بدانیم که بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام)، در شام وفات یافت.
برخی از مورخان معتقدند که کسی که در راویه شام مدفون است، امکلثوم است و بیشتر از آن چیزی نگفتهاند و مشخص نکردهاند که کدام امکلثوم منظور نظرشان است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن علی
بن ابیبکر هروی (م ۶۱۱ ه.ق) در کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات؛
یاقوت بن عبدالله حموی بغدادی (م ۶۲۴ ه.ق) در کتاب
معجم البدان؛
ابوعبدالله بن علی بن ابراهیم بن شداد حلبی (م ۶۸۴ ه.ق) در کتاب
الاعلاق الخطیره؛
صلاحالدین
محمد بن شاکر دارمی (م ۷۶۴ ه.ق)
برخی نیز گفتهاند کسی که در شام مدفون است، همان امکلثوم صغری میباشد که مادرش امولد بوده و همسر مسلم
بن عقیل است. از جمله آن دانشمندان، میتوان به اسامی ذیل اشاره کرد:
سیدمحسن امین عاملی (م ۱۳۷۱ ه.ق)
سیدجعفر بحرالعلوم (م ۱۳۷۷ ه.ق)
شیخ
ذبیحالله محلاتیاگر ما به دقت در دیدگاههای چهارگانه پیشگفته بنگریم، کار چندان دشواری نیست که همه آن نظرات را در یک زمینه جمع کنیم، چرا که بیشتر آن بزرگان، بر این باورند، که بانویی که در راویه شام مدفون است، همان زینب دارای کنیه امکلثوم و دختر امام علی (علیهالسّلام) است. از طرفی بیشتر علمای شیعه و سنی بر اساس دیدگاه اول تصریح کردهاند که ایشان همان زینب کبری بنت علی (علیهالسّلام) است که همسر
عبدالله بن جعفر بوده است. بنابر دیدگاه سوم نیز بانوی مدفون در راویه امکلثوم از اهل بیت است، وی نزدیکترین مردم از نظر نسب به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. این دیدگاه مخالف دیدگاه اول نیست بلکه موید آن است.
اما دیدگاه دوم نیز صراحت دارد که بانوی مدفون در شام امکلثوم بنت علی (علیهالسّلام) است. اما در ادامه گفتهاند وی همان کسی است که خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا سخنی موهوم و بیپایه و اساس است و حقیقت ندارد. زیرا مورخان همگی در این زمینه اتفاق دارند که امکلثومی که همسر عمر بود در زمان حیات امام حسن و حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفت و در بقیع مدفون گردید. بنابراین امکلثوم مدفون در شام قطعا و یقینا همسر خلیفه دوم نیست. اما منشاء اختلاف بین دیدگاه اول و سوم این است، کسانی که انکار میکنند این مزار، متعلق به زینب کبری، دختر علی (علیهالسّلام) است، انکارشان مبتنی بر این است که کنیه بانوی خردمند، حوراء زینب (علیهاالسّلام)، امکلثوم نبوده است. پس اگر این مطلب برایشان اثبات شود، دیگر موردی برای انکار باقی نمیماند. ما در قسمت کنیههای حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) اثبات نمودیم که مشهورترین کنیه آن حضرت در بین محدثین و مورخین امکلثوم است.
اما در رابطه با دیدگاه چهارم که معتقدند بانوی دفن شده در شام زینب صغری است که مادرش امولد بوده است، باید گفت: این دیدگاه نامعتبر برگرفته از اجتهاد شخصی بوده است. چون که اولا از بین خواهران امام حسین (علیهالسّلام) فقط دو خواهر ایشان با نام زینب و امکلثوم در کربلا حاضر بودند و نامی از زینب صغری نیست. چنانکه امام چند بار اهل حرم را با نام صدا میزنند و میفرمایند: «... یا اختاه یا امکلثوم، و انت یا زینب و انت یا فاطمة و انت یا رباب...» بدون شک مراد از زینب کسی غیر از زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست و زینبنام، دیگری که خواهر امام باشد، در کربلا حضور نداشته است.
ثانیا آن خواهری که مادرش امولد بود و در کربلا حضور داشت، اصلا زینب نام نداشته است بلکه تمامی منابع و مقاتل نام وی را امکلثوم صغری نوشتهاند نه زینب صغری. مگر اینکه طرفداران این دیدگاه بگویند که امکلثوم صغری همان زینب صغری است، که در این صورت نیز بر خلاف نقل منابع تاریخی اجتهاد به رای کردهاند. چون علامه
محمدتقی شوشتری در
قاموس الرجال درباره فرزندان امام علی (علیهالسّلام) امکلثوم صغری و زینب صغری را از دو مادر جداگانه دانسته که هر دو امولد بودهاند. «قالوا فی بناته علیهالسّلام من فاطمة علیهاالسّلام: زینب الکبری و امّکلثوم الکبری، و قالوا: زینب الصغری و امّ کلثوم الصغری من امّهات اولاد...»
طبری نیز به این مطلب تصریح میکند که این دو خواهر از دو مادر امولد هستند که نام آنها در تاریخ ضبط نشده است. «کان له بنات من امهات شتی لم یسم لنا اسماء امهاتهن منهنامهانئ ومیمونة وزینب الصغری ورملة الصغری و امکلثوم الصغری وفاطمة وامامة وخدیجة وام الکرام وام سلمة وام جعفر وحمانة ونفیسة بنات علی (علیهالسّلام) امهاتهن امهات اولاد شتی»
بنابراین با دقت در همه دیدگاههای شام میتوان گفت که صاحب مقبره منوره راویه دمشق، فردی غیر از حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیها) در روستای «راویه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. این دلائل به طور اجمال عبارتند از: قدمت و شهرت تاریخی مرقد، پیدا شدن کتیبه قدیمی، زیارت سیده نفیسه در سال ١٩٣ هجری، تصریح بیشتر نویسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سیدحسین موسوی» در سال ۷۶۸ هجری و تایید قاضیان هفتگانه شامی و گزارش کرامات بیشمار این دیدگاه را تقویت کرده و به قطعیت نزدیک میسازد. در زیر اجمالا به این دلائل میپردازیم:
این مزار، در بین عالمان و مورخان شهرت زیادی داشته و پیوسته زائران و طالبان برکت، از شهرهای دور و نزدیک به زیارت آن میآمدهاند. بانوی بزرگوار، حضرت نفیسه، دختر حسن الانور
بن زید الابلج
بن امام حسن
بن علی (علیهالسّلام)، همسر اسحاق مؤتمن
بن امام صادق (علیهالسّلام)، در سال ١٩٣ ه.ق، هنگامی که مرقد
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) را
زیارت کرد، مرقد بلند مرتبه و معروف به مقام «السیدة زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام)، قبر عمهاش فاطمه، دختر حسین (علیهالسّلام)، و قبر فضة، جاری فاطمه (علیهاالسّلام)» را نیز زیارت کرد.
حدود سال ۵۰۰ ه.ق، مردی قرقوبی از ساکنان حلب، مسجدی بزرگ در مزار ایشان بنا نمود که از مشهورترین مساجد دمشق بود. جهانگرد ابوبکر هروی (م ۶۱۱ ه.ق)، این مقام را زیارت کرد و در کتاب معروف خویش، «الاشارات الی معرفة الزیارات»، از آن یاد کرده است.
ابنجبیر (م ۶۱۴ ه.ق) نیز این مزار را زیارت کرده و در سفر خویش، از محلهای وقفی مربوط به این مزار، سخن گفته است.
همچنین ابنبطوطه (م ٧٧٠ ه.ق) نیز این مزار را زیارت کرده است.
در سال ۷۶۸ ه.ق، سیدحسین موسوی نقیب الاشراف، از شخصیتهای بزرگ دمشق در زمان خود، تمام باغها و زمینهای خویش را وقف این مزار نمود و وقفنامه بلندی نوشت که هفت تن از قاضیان بزرگ دمشق در زمان خویش نیز، بر صحت این وقفنامه، شهادت دادهاند. در این وقفنامه، آمده است که کسی که در این مزار مدفون است، امکلثوم، زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. این امر نشانگر این است که این مزار، از گذشته به نام بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام) معروف بوده است، به طوری که هیچ کدام از شخصیتهای بزرگ دمشق، در آن شک نداشتهاند. بنابراین مرقد زینب کبری (علیهاالسّلام) در شام از قرن دوم هجری شهرت داشته و در قرن هشتم هجری اهمیت بسیاری یافت؛ به طوری که هزاران زائر از سرزمینهای وسیع اسلامی، به زیارت ایشان میآمدند.
وجود و شهرت فراگیر این مزار در قرن دوم هجری، به اثبات رسیده است، چرا که در سال ١٩٣ ه.ق، بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتن، فرزند
امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، این مزار را زیارت کرد و کسانی که زندگینامه بانو نفیسه، (م ٣٠٨ ه.ق) در مصر را نوشتهاند، به این زیارت اشاره کردهاند. در اینجا ما اسامی مؤلفانی را ذکر میکنیم که به این موضوع اشاره کردهاند. مهم نیست که نظر این مؤلفان درباره کسی که در اینجا دفن شده است چیست، بلکه آنچه اینجا برایمان مهم است، شهرت این مزار است:
•
علی بن حسن بن هبةالله دمشقی (م ۵۶١ ه.ق)؛ کسی که در شرق قبر مدرک دفن شده است، همان بانو زینب (علیهاالسّلام) است که حورانی در «الاشارات» از آن حضرت با امکلثوم یاد کرده است.
• ابوالحسن علی
بن ابیبکر
بن هروی (م ۶١١ه.ق)؛ او زندگینامه آن بانو را در «
کشف الظنون» «
اللمعات البرقیه» آورده است. وی در کتاب «الاشارات» خود، این مزار را با نام امکلثوم ذکر کرده است.
• ابوالحسین محمد
بن احمد
بن جبیر کنافی (م ۶١۴ ه.ق) در سفرنامهاش که در مصر چاپ شده است، از این مزار به اسم زینب و با کنیه امکلثوم یاد کرده است. وی روایت میکند: مزار در یک فرسخی شهر، در روستایی که معروف به راویه است، واقع شده است. بر روی این مزار، یک مسجد قرار گرفته است، و خارج از آن، منزلهایی وجود داشته و دارای موقوفاتی نیز میباشد.
• شهابالدین ابوعبدالله
یاقوت بن عبدالله حموی (م ۶٢۴ ه.ق) از این مزار در روستای راویه به اسم امکلثوم یاد کرده است.
• یوسف
بن قزاوغلی، معروف به
سبط بن جوزی (م ۶۵۴ ه.ق) از این مزار در کتاب «
المزار» خود، به اسم بانو زینب، با کنیه امکلثوم یاد کرده است.
• عزالدین ابوعبدالله محمد
بن علی
بن ابراهیم
بن شداد حلبی (م۶۸۴ ه.ق) میگوید:
ابنفرات، وزیر
مشیر بن شداد، شخصی فاضل و تاریخدان، از این مزار با کرامت در نسخهای از کتابش، به قبر «زینب کبری»، دختر امام علی (علیهالسّلام) از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و در نسخه دیگری از کتابش به «امکلثوم» یاد کرده است.
•
شمسالدین محمد
بن احمد
بن عثمان ذهبی دمشقی (م ۷۴۸ ه.ق)، ذکر کرده است که مزار زینب کبری (علیهاالسّلام)، همسر عبدالله
بن جعفر، در دمشق است.
• ابوعبدالله محمد
بن عبدالله
بن بطوطه مغربی (م ٧٧٠ ه.ق)، از این مزار در روستای راویه، به اسم زینب و با کنیه امکلثوم از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)، و دختر علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) یاد کرده، و گفته است که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر شباهت ایشان به خالهاش امکلثوم، این کنیه را به ایشان دادند. بر روی مزار ایشان، مسجدی بنا شده است و درآمدها و موقوفاتی نیز دارد. اهالی دمشق آنرا «قبر الست» یا امکلثوم مینامند.
• سیدحسین موسی الموسوی، از شخصیتهای بزرگ سادات موسوی در دمشق که از سال ۷۶۸ ه.ق صاحب موقوفات مزار بانوی خردمند، زینب است، در وقفنامه خود تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان امکلثوم، زینب کبری، دختر زهرا (علیهاالسّلام) و خواهر دو سبط پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حسنین است.»
• ابوالبقاء
عبدالله بن محمد بدری ( م ۸۴۸ ه.ق)، گفته است: «کسی که در راویه مدفون است، همان زینب کبری، دختر امام علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام)، و خواهر همان امکلثومی است که با عمر ازدواج نمود.»
• برهانالدین ابواسحاق،
ابراهیم بن محمد
بن محمود حلبی شافعی، معروف به ناجی، شیخ و بزرگ محدثان زمان خویش، حافظ احادیث و انساب، فقیه و صاحب کرامات است در سال ۹۰۰ ه.ق در
دمشق درگذشت. وی تصریح کرده است، کسی که در راویه مدفون است، همان زینب کبری، دختر علی
بن ابیطالب است.
• حافظ شمسالدین محمد
بن علی
بن محمد
بن طولون صالحی دمشقی (م ۹۵۳ ه.ق) از بزرگترین حافظان دمشق بود. وی در رساله خود که درباره زندگینامه زینب (علیهاالسّلام)، دختر امام علی (علیهالسّلام) نوشته است، میگوید: «ایشان در روستای راویه مدفون است و در حادثه حره، به آنجا آمده است.» به نقل از کتاب خطی ایشان در گنجینه آل جوهری نابلس، این خبر آمده است.
عدوی نیز در «الزیارات»، چاپ دمشق، از او روایت کرده است.
• عثمان
بن احمد
بن محمد
بن رجب
بن سریح، معروف به
ابنحورانی (م۹۷۰ یا ۱۰۰۳ ه.ق) تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان خانم زینب، امکلثوم، دختر علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است». او این خبر را از قول ابن عساکر و ناجی نیز نقل کرده است.
•
احمد بن محمد بصراوی (م ۱۰۰۳ ه.ق)، از این مزار با کرامت، به اسم خانم زینب (علیهاالسّلام)، در کتاب خود به نام «
تحفة الانام»، در بخش چهارم، در لابهلای سخن گفتن درباره
صحابه و تابعینی که در دمشق وفات یافتهاند، سخن به میان آورده است. این کتاب از نسخههای خطی شماره ۶۶۲۶، کتابخانه ظاهریه است.
در سالهای اخیر سنگنوشتهای از این مرقد شریف کشف شد، که روی آن چنین نوشته شده است: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی»
در سال ۱۳۰۲ ه.ق، در زمان سلطان عبدالعزیز خان عثمانی کتیبهای توسط متولیان قبر شریف حضرت زینب (علیهاالسّلام) که برخی از آنان از سادات علوی خاندان سیدة
بن زهره، هستند کشف گردید. ماجرا از این قرار بوده است که: گنبد مزار به خاطر قدمتش، روی قبر شریف فرو میریزد. سلطان عبدالعزیز خان عثمانی از این موضوع آگاه شد، بنابراین به والی شام دستور داد که مرقد مطهر را بازسازی کند. در هنگام بازسازی حرم مطهر، یک تخته سنگ به اندازه طول قامت یک انسان با خط کوفی قدیم در داخل قبر پیدا میشود، که نوشتۀ موجود در دو خط اول آنکه به خاطر قدمت سنگ و پاک شدن عباراتش به زحمت خوانده شد. متن روی تخته سنگ، این بود: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی؛ این قبر بانو زینب، دختر علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. مادرش فاطمه بتول (سلاماللهعلیها) است که در این مکان بعد از بازگشت دومش وفات یافته و در اینجا دفن شده است.» در نتیجه آن کتیبه را بر روی قبر قرار میدهند.
این موضوع را مورخ نجفی،
سیدحسین براقی (م ۱۳۲۰ ه.ق)، از متولی پیشین روضه زینبیه، سیدسلیم مرتضی که در سال ۱۳۰۲ ه.ق وارد
نجف شد و این ماجرا را در محضر آیتالله
محمدحسین کاظمی نقل کرده است در رساله خطی خود با عنوان «الثمر المجتنی»، ذکر کرده است. مورخ محقق، استاد
صلاحالدین المنجد میگوید: نوشتههای موجود در سنگها، از مهمترین منابع تاریخ هستند و تمدن عربی ما، سنگنوشتههای بسیاری برای ما به جای گذاشته است که بیانگر مناطق مختلفی از گذشتههای دور است. این نوشتهها برای تایید و صحیح دانستن بسیاری از معلوماتی که در تالیفات خطی مییابیم، مفید است.
یکی از سادات شریف و شخصیتهای بزرگ دمشق به نام سیدحسین
بن موسی الموسوی همه داراییها و زمینها و باغهای خود در اطراف حرم شریف را
وقف کرد تا منافع آن صرف مصالح تربت مطهر گردد. او در آخر
ربیع الاول سال ۷۶۸ ه.ق وقفنامهای طولانی نوشت و بزرگانی از قاضیان شام اعم از
بعلبک و دمشق را به عنوان شاهد برگرفت. این وقفنامه در تاریخ ۹ ربیع الاول سال ۱۰۱۰ ه.ق به تایید قاضیان و دادگاه قانونی رسید. این وقفنامه که همچنان نزد متولیان حرم شریف در دمشق حفاظت میشود، بیانگر این حقیقت است که فرد مدفون در روستای راویه دمشق بدون شک همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) مکنای به امکلثوم پاره تن
حضرت علی (علیهالسّلام) و
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و خواهر
امام حسین (علیهالسّلام) است. در آن تصریح شده است، که بانوی دفنشده در راویه، بانو زینب کبری (سلاماللهعلیها)، خواهر دو سبط پیامبر، حسنین و پاره تن محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و گوهر احمد، فاطمه (سلاماللهعلیها) و علی (علیهالسّلام)، امکلثوم، زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر اسدالله الغالب، امام بزرگوار، امیرمؤمنان، ابیالحسنین، علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. این سند گویای این حقیقت است که هیچکدام از آن قاضیان در قرن ۸ ه.ق تردیدی نداشتهاند که این مزار متعلق به زینب کبری (سلاماللهعلیها) است. در این سند وقفی، بارها تکرار شده بود که: «امکلثوم زینب الکبری (سلاماللهعلیها) بنت امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، و بضعة الزهرا (سلاماللهعلیها) است». این مطلب، خود نشاندهنده این حقیقت است که کنیه امکلثوم، متعلق به زینب بوده، و ایشان از قدیم به این کنیه معروف بوده است.
بزرگان تاریخ و تحقیق از قدما مانند ذهبی، ابنبطوطه، ابوالبقاء بدری، ابوبکر موصلی... و بسیاری از علما و دانشمندان شیعی متاخر مانند شیخ حسن یزدی، میرزا علی کنی، مجدد شیرازی، براقی نجفی، محمدحسن آشتیانی، محمدحسین کاظمی،
محمدحسن مراغی، حسین نوری، طبرسی،
حسن صدر کاظمی،
سیدحسن صدر،
محمدحسین آل کاشف الغطاء،
سیدعبدالحسین شرفالدین،
سیدهبةالدین شهرستانی، شیخ عباس قمی... تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه مدفون است، زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و دو برادرش، حسن و حسین (علیهالسّلام)، و همسرش، عبدالله
بن جعفر است.
بنابر قول علما از آیتالله
سیدمحمدحسین شیرازی (م ۱۳۱۲ ه.ق) ولی عصر بیان کردهاند کسی که در شام مدفون است همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشند. لذا سخن امام به انضمام تصریح علمای شیعه در این زمینه نه تنها حجت قاطع محسوب میشود بلکه بعید نیست که بتوان با آن ادعای اجماع نمود.
یکی دیگر از شواهد دال بر اینکه صاحب مقبره منوره دمشق، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشد، وجود قبر فضه خادم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در دمشق است. فضّه فرزند پادشاه هند بود که پس از اسارت به دست مسلمانان، توسّط پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به خدمت فاطمه (سلاماللهعلیها) در آمد. وی دارای فضائل و ارزشهای والایی است که در کتابهای تاریخی، تفسیری به آنها اشاره شد.
در شماری از منابع نام وی
فضّه نوبیّه ثبت شده است.
هنگامی که زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) به شهادت رسیدند، فضه افتخار خدمتگذاری فرزندش زینب کبری (سلاماللهعلیها) را داشت و همراه ایشان به
کربلا و از آنجا همراه بانو زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر اسیران به اسارت گرفته شد، سپس به
کوفه و
شام و از آنجا به
مدینه رفت.
فضّه در جریان اسارت خاندان پیامبر در هنگام سوار شدن آنها بر مرکب، دستان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را گرفت و او را کمک کرد تا آن بی بی سوار مرکب شود.
و خود فضّه هم جزء اسیران بود.
وی از خدمت به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر زنان اهل بیت (علیهالسّلام) فاصله نگرفت تا اینکه درگذشت. هیچ اختلاف نظری در اینباره وجود ندارد که ایشان در دمشق نزدیک مزار عقیله بنیهاشم و در باب الصغیر دفن شده است.
اگر ایشان به هنگام سختترین بلاها و مصیبتها پیوسته همراه زینب بود و از ایشان جدا نشد پس چگونه میتوان باور کرد که وی از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) جدا شده و به تنهایی از مدینه به شام رفته است؟ در بعضی از اخبار آمده است که ایشان بعد از وفات حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پیوسته در مجاورت قبر مطهر بانوی خویش بود تا اینکه درگذشت.
بانو نفیسه همسر اسحاق موتمن فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۹۳ ه.ق هنگام زیارت مرقد مطهر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در روستای راویه در غوطه دمشق مقبره فضه را زیارت کرده است.
در ذیل به نام برخی از مورخانی که قبر فضه را در دمشق دانستهاند اشاره میکنیم:
یاقوت حموی،
ابو الحسن علی
بن ابیبکر هروی،
ابنشداد حلبی،
خلیل بن شاهین زاهری،
شیخ عباس قمی،
سیدمحمدصادق بحر العلوم،
و ...
پس از بررسی سه دیدگاه در مورد محل دفن حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) میتوان چنین نتیجه گرفت که: دیدگاه شام از قرائن اطمینانبخشی برخوردار است و موجب حصول ظن قریب به یقین است، در حالی که دیدگاه مصر اشکالات فراوان دارد و احتمال مدینه نیز فاقد دلیل تاریخی است.
پس از بررسی تمام آنچه گفته شد، به این نتیجه میرسیم که مرقد حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نمیتواند در مدینه منوره یا شهر قاهره در مصر باشد.
البته ما منکر دفن بانویی علوی به نام «زینب» در مصر نیستیم، بلکه میگوییم: به سبب فتح مصر توسط
عمرو بن عاص و سلطه همهجانبه امویها بر آن سرزمین، فردی از فرزندان صلبی امام علی (علیهالسّلام) آن هم در حوالی سال ۶۲ هجری وارد مصر نشده است و صاحب مقبره زینبیه قاهره، به دلایل مختلفی که بیان شد، نمیتواند حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر ارجمند امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) باشد. به علاوه زنان علوی بسیاری به نام زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامی را به پیامبر عظیمالشان اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت دهند، هرچند بین ایشان واسطههایی وجود داشته باشد. همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ زینب بنت یحیی المتوج است، به زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت داده شود، چون زینب کبری، کاملترین و مشهورترین بانویی است که در صدر اسلام به نام «زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعی است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد.
علاوه بر این، وجود مرقد آن بانوی بزرگوار در شهر مدینه منوره، فاقد دلیل لازم و کافی است. بنابراین، دفن آن حضرت در این دو سرزمین نیازمند دلیل قطعی است که تاکنون به دست نیامده است. از قاعده استصحاب هم در مسائل تاریخی کاری ساخته نیست. از اینرو به نظر میرسد که هیچ کدام از مزارات منسوب به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) مدرک کاملاً قابل اعتمادی ندارند هر چند که احترام و پاسداشت آن امکنه به دلیل به خاکسپاری یکی از زنان منسوب به خاندان عترت لازم و بایسته است. در یک نگاه کلی، میتوان احتمال مدینه را بدون دلیل، احتمال مصر را دارای اشکالات فراوان و احتمال شام را با وجود اندک درنگ تاریخی، از سه دیدگاه قبلی برتر و کاملتر و استوارتر دانست.
نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که زیارتگاهها و اماکنی که به خاندان عصمت و طهارت منسوبند همه از مصادیق آیه شریفه «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»
میباشند. این خانهها و زیارتگاهها و لو منسوب به آنها باشد، جای ذکر و توجه به خدا و انسانسازی و پیوند با شهیدان و اهل بیت است. محل دفن اهل بیت هر کجا که باشد یاد و خاطرهشان زنده است و در سینههای مردم عاشق جای دارند.
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره فضیلت زیارت قبور فرزندان امام علی (علیهالسّلام) فرمودند: «یا ابَا الْحَسَنِ؛ انَّ اللهَ تَعَالَی جَعَلَ قَبْرَک وَ قَبْرَ وُلْدِک بِقَاعاً مِنْ الْجَنَّةِ، وَ عَرصَةً مِنْ عَرَصَاتِهَا وَ انَّ اللهَ جَعَلَ قُلُوبَ نُجَباءِ مِنْ خَلْقِهِ؛ وَ صَفْوَةِ مِنْ عِبادِهِ تَحِنُّ الَیکُمْ؛ وَ تَحْتَمِلُ الْمَذَلَّة وَالْاَذَی فِیکُم، فَیعْمُرُونَ قُبُورَکمْ وَ یکثِرونَ زِیارَتَهَا تَقَرُّباً مِنْهُمْ الَی اللهِ وَ مَودَّةً مِنْهُمْ لِرَسُولِهِ. اولَئِک یا عَلیّ الْمَخْصُوصونَ بِشَفاعَتِی؛ الْوارِدوُنَ حَوْضِی، وَ هُمْ زُوّاری غَداً فِی الجَنَّهِ. یا عَلِی! مَنْ عَمَّرَ قُبُورَکُمْ وَ تَعَاهَدَها؛ فَکانَّما اعَانَ سُلَیمانَ
بْنَ داوُدَ عَلَی بِناءِ بَیتِ المُقَدَّسِ، وَ مَنْ زارَ قُبُورَکُمْ عَدَلَ لَه ثَوابَ سَبْعینَ حَجَّةً بعد حَجَّةِ الاسلامِ؛ ای اباالحسن! حقیقتاً خداوند متعال قبر تو و فرزندان تو را همچون منزلگاهی از منزلگاههای بهشتی و سرایی از سراهای آن قرار داده است. به درستی که
خداوند، قلبهای بندگان شریف و برگزیدهاش را مشتاق شما گردانیده و در راه
محبت و دوستی شما، آزار و تحقیر (دشمنانتان) را تحمل میکند، در نتیجه قبرهای شما را آباد نموده و به خاطر نزدیکی به خداوند و دوستیشان با فرستادهاش، آنها را بسیار زیارت میکنند. ای علی! آنان از افراد برگزیده و خاصی هستند که مشمول
شفاعت من خواهند شد و بر حوض (
کوثر) من وارد میشوند و در فردای قیامت در بهشت جزء زیارتکنندگان من خواهند گردید. ای علی! کسی که قبرهای شما را آباد کند و از آنها محافظت نماید، گویی که
سلیمان بن داوود (علیهالسّلام) را در ساختن
بیتالمقدس یاری نموده و کسی که قبرهای شما را زیارت کند، این زیارت برای او برابر ثواب هفتاد
حج مستحب، بعد از انجام
حج واجب است.»
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «حضرت زینب (علیهاالسلام)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.