میثم تمار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
میثَم تمّار اَسَدی کوفی (متوفای
۶۰ق)، فرزند یحیی با کنیه ابوسالم و ابوصالح، معروف به میثم تمار، از اصحاب برجستۀ
امام علی،
امام حسن و
امام حسین (علیهمالسلام) بود که قبل از
واقعه کربلا به
شهادت رسید.
درباره جزئیات زندگی او، اطلاعات دقیقی در کتب تاریخی وجود ندارد. گفته شده وی برده زنی از
قبیله بنیاسد بود که امام علی (علیهالسلام) او را از آن زن خریده و آزاد نمود. به دلیل خرمافروشی در
کوفه، لقب تمار به او دادهاند. او را در شمار اصحاب جلیلالقدر و حواریون و یاران برگزیده امام علی (علیهالسلام) به شمار آوردهاند، همچنین جزء
شرطة الخمیس بود. پیشگوییها و خبردادن از حوادث آینده به او نسبت دادهاند. او سرانجام به دستور
عبیدالله بن زیاد به دار آویخته شد و طبق پیش بینی امام علی (علیهالسلام) به شهادت رسید؛ درباره چگونگی شهادت او، روایات مختلفی بیان شده است. میثم تمار تالیفی در زمینه
تفسیر قرآن و
حدیث داشته است.
میثَم تمّار اَسَدی کوفی با کنیه ابوسالم و ابوصالح، معروف به میثم تمار، از جزئیات زندگی او اطلاعات روشنی در دست نیست. او و خاندانش در
کوفه میزیستند و نسبت کوفی او از اینجاست.
در پارهای روایات از او با نسبت نهروانی یاد شده است (منسوب به شهر نهروان نزدیک
بغداد، میان بغداد و
واسط.)
با وجود ریشۀ عربی نام میثم، و پدرش یحیی، او اصالتاً
عجم و غیرعرب بود و چون
برده زنی از بنیاسد بود، به طریق ولاء به این قبیله انتساب یافت.
حضرت علی (علیهالسلام) میثم را از صاحباش خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم. حضرت به او فرمود
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا آگاه کرده است که والدین عجمیات تو را میثم نامیدهاند. میثم سوگند خورد و سخن
خداوند و پیامبر و علی (علیهالسلام) را تصدیق کرد. سپس امام از او خواست به نام گذشتهاش، که پیامبر هم او را آنگونه نامیده است، بازگردد. میثم پذیرفت و کنیهاش ابوسالم شد.
کنیۀ دیگر او ابوصالح بود.
ابن شاذان قمی کنیۀ او را ابوجعفر ذکر کرده است،
میثم برای گذران زندگی در بازار کوفه خرمافروشی میکرد، از اینرو، به او لقب تمّار دادهاند. به روایتی نیز او در مکانی به نام دارالرزق خربزه میفروخت.
میثم را از اصحاب سه امام نخست
شیعیان، علی و حسن و حسین (علیهمالسلام)، برشمردهاند،
اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی حضرت علی (علیهالسلام) بوده است.
میثم بسیار دوستدار
اهل بیت (علیهمالسلام) بود.
و آنان نیز متقابلاً به او توجه خاصی داشتند.
به گفتۀ
امّسلمه، همسر پیامبر، پیامبر بارها از میثم به نیکی یاد کرده و دربارۀ وی به حضرت علی (علیهالسلام) سفارش نموده بود.
میثم مورد عنایت خاص امام علی (علیهالسلام) بود و از آن حضرت، علوم بسیاری فرا گرفت.
امام با او گفتگوهای بسیار داشت.
دانش بسیار و اسرار وصیت را به وی آموخت، او را از امور غیبی آگاه ساخت.
و در زمرۀ گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد که در درک و تحمل امر رسول خدا و سخنان اهل بیت (علیهمالسلام) مقام والایی داشتند.
از این مطالب معلوم میشود میثم از ظرفیت روحی بالایی برخوردار بوده است.
پس از امام علی (علیهالسلام)، میثم در شمار اصحاب وفادار
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) در آمد.
امام حسین (علیهالسلام) به میثم توجه ویژهای داشت و از او به نیکویی یاد میکرد.
نمونههایی از
علم غیب میثم و اطلاع او از حوادث آینده عبارت بود از:
پیشگویی مرگ
معاویه، خبر شهادت امام حسین (علیهالسلام) برای زنی مکّی به نام جبله،
دستگیری خویش توسط سرکردۀ طایفۀ خود و شهادتش به دستور
ابن زیاد و آزادی
مختار بن ابیعُبَیْده ثقفی از زندان.
وجود این ویژگیها در میثم تمّار سبب شده است تا او را در شمار اصحاب جلیلالقدر
و حواریون و یاران برگزیدۀ امام علی (علیهالسلام)
به شمار آورند.
چنانکه در برخی از گزارشها میثم تمّار را جزو
شُرطة الخَمیس یاد کردهاند. این گروه، دلیر مردانی بودند که با حضرت علی (علیهالسلام) پیمان بسته بودند در جنگها تا پای جان، آن حضرت را یاری و همراهی کنند.
سکوت منابع دربارۀ حضور میثم تمّار در جنگهای زمان حضرت علی (علیهالسلام) (
جَمل،
صِفّین و
نهروان)، این موضوع را به ذهن متبادر میکند که آشنایی او با آن حضرت، احتمالاً در دوران پایانی حکومت امام بوده است، به خصوص که روایات تاریخی بر جای مانده از میثم، حاوی مطالبی از این دوران و پس از آن است. از آن جمله، روایت راجع به حملۀ یاران معاویه به نواحی هِیت و اَنبار و کشتن عدهای از زنان و کودکان در آنجاست.
معاویه هنگام
سبّ حضرت علی (علیهالسلام) و یارانش، از میثم نیز به بدی یاد میکرد و او را دشنام میداد.
در سال ۶۰، کمی پیش از
قیام امام حسین و حادثۀ کربلا، میثم برای عمره رهسپار
مکه شد و چون امام را نیافت، سراغ او را از امّسلمه گرفت و امّسلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از امّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد.
امام علی (علیهالسلام) میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویخته شدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در برابر خواست عبیدالله بن زیاد (والی اموی در کوفه) آن است که در آخرت، کنار امام در درجهای شایسته خواهد بود. گفته شده است میثم کنار آن درخت نماز میخواند و با آن سخن میگفت.
میثم خبر شهادتش را، که از زبان امام علی (علیهالسلام) شنیده بود، برای دیگران نقل میکرد. از جمله، به روایتی، او و
حبیب بن مظاهر در میان جمعی خبر شهادت خود را بیان کردند، اما حاضران، آنان را تکذیب و تمسخر کردند.
دربارۀ دستگیری و قتل میثم دو روایت وجود دارد:
به روایتی، ابن زیاد از طرف
یزید بن معاویه، خلیفۀ اموی (۶۰ـ
۶۴)، مأمور شد میثم را – که میدانست از دوستان و طرفداران جدّی حضرت علی است – به دار بیاویزد.
در پی آن، میثم پس از عمره، هنگامی که از
مکه به سوی کوفه بازمیگشت، به دست مأموران ابن زیاد دستگیر شد.
در زندان، میثم با مختار، که او نیز زندانی شده بود، برخورد کرد و خبر آزادی نزدیک او را پیشگویی کرد.
ابن زیاد ظاهراً وی را همراه صد سوار از سپاهش فرستاد و آنان میثم را در
قادسیه (در پانزده فرسخی کوفه)، دستگیر کردند و به کوفه بردند و سپس به دستور ابن زیاد به دار آویختند.
به روایت دیگر، میثم به درخواست عدهای از بازاریان، برای شکایت از رفتار عامل بازار کوفه، همراه آنان نزد ابن زیاد رفت تا از او بخواهد عامل را برکنار کند. میثم در آنجا سخنانی بلیغ ایراد کرد.
عَمرو بن حُرَیث، امیر کوفه از طرف عبیدالله ابن زیاد، که عثمانی مسلک و دشمن اهل بیت بود و در آن مجلس حضور داشت، میثم را فردی دروغگو و دوستدار دروغگو خواند، اما میثم خود را راستگو و دوستدار راستگو (حضرت علی) معرفی کرد.
ابن زیاد به میثم دستور داد از علی بیزاری جوید و از آن حضرت بد بگوید و به جای آن، دوستی خود را به عثمان اعلام کند و از او نیک بگوید. او میثم را تهدید کرد که اگر به این دستور عمل نکند، دستها و پاهایش را قطع میکند و او را به دار میکشد. میثم اگرچه میتوانست
تقیه کند، اما شهادت را برگزید و گفت که امام علی او را آگاه کرده است که ابن زیاد چنین خواهد کرد و زبانش را خواهد برید.
به دنبال آن، ابن زیاد که به پندار خود میخواست این خبر غیبی را دروغ جلوه دهد، دستور داد فقط دستها و پاهای میثم را قطع کنند و او را کنار خانۀ عَمرو بن حُرَیث به دار بکشند.
میثم در حالی که در خون میغلتید و لحظات جانکاهی را سپری میکرد، بالای چوبه دار با صدای بلند از مردم خواست برای شنیدن احادیث مکنون و شگفت حضرت علی نزد او جمع شوند. او دربارۀ فتنههای
بنی اُمیّه و فضائل
بنیهاشم سخنانی گفت.
عمرو بن حریث چون افشاگری میثم و ازدحام مردم را برگرد او دید، شتابزده نزد ابن زیاد رفت و ماجرا را به او اطلاع داد. ابن زیاد، از بیم رسوایی، دستور داد بر دهان میثم لجام نهند. گفته شده است او نخستین فردی بود که در اسلام بر دهانش لجام نهاده شد.
به روایتی، عمرو بن حریث – که نگران تمایل مردم به سخنان میثم و شورش آنان بر ضد حکومت بود – از ابن زیاد خواست دستور دهد زبان میثم را قطع کنند. ابن زیاد موافقت کرد و یکی از نگهبانان را برای این کار فرستاد و میثم با یادآوری این مطلب که ابن زیاد نتوانست سخن مولایش علی را در مورد بریدن زبان و دستها و پاهایش، تکذیب کند، لحظاتی پس از آنکه زبانش قطع شد، به شهادت رسید.
به روایتی، میثم سه روز پس از به دار کشیده شدنش، با خنجری که به شکم یا خاصرهاش زدند، به سختی مجروح شد. او تکبیر گفت و در پایان آن روز، دهان و بینیاش خونریزی کرد و به شهادت رسید،
که نوشته است یک روز پس از آنکه بر ضد بنیامیه و به نفع بنیهاشم سخن گفت و به دهانش لجام زدند، دهان و بینیاش خونریزی نمود و روز سوم از زخم آن خنجر شهید شد.
شهادت میثم تمّار در
ذیحجه ۶۰ق، ده روز پیش از ورود
امام حسین (علیهالسلام) به
عراق، روی داد.
ابن زیاد از دفن او جلوگیری کرد، تا آنکه چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را با چوبۀ دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین قبیله مراد به خاک سپردند.
میثم آثار و تألیفاتی داشته است.
یکی از آنها تفسیر بود که آن را از تعلیمات امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آموخته بود.
بنابر روایتی از میثم خطاب به
عبدالله بن عباس، میثم تنزیل قرآن را نزد امام علی خوانده و امام تأویلش را به وی آموخته بود. از اینرو، هنگامی که میثم به
عمره رفت، به ابن عباس گفت هر مطلبی دربارۀ تفسیر قرآن میخواهد، از وی بپرسد. ابن عباس از این پیشنهاد استقبال کرد و کاغذ و دواتی خواست و آنچه را که میثم املا کرد، نوشت.
چون میثم او را از شهادت خود به دستور ابن زیاد خبر داد، ابن عباس که گمان میکرد میثم این خبر را از روی کهانت به او داده است، به وی بیاعتماد شد و درصدد برآمد مطالبی را که از او نوشته بود، پاره کند.
میثم او را از این کار بازداشت و از او خواست این تفسیر را حفظ کند و اگر آنچه وی از آن خبر داده است، به وقوع نپیوست، آن را از بین ببرد. ابن عباس پذیرفت و پس از مدتی همۀ اخباری که میثم از آینده داده بود، محقق شد.
میثم ظاهراً کتابی نیز در حدیث داشته است که فرزندانش از آن روایاتی نقل کردهاند و پارهای از روایات آن در منابع موجود است.
برخی از این روایات دربارۀ این موضوعات است:
حب و
بغض نسبت به
اهل بیت (علیهمالسلام)، برتری
مسجد کوفه بر
بیتالمقدس، بغض و کینۀ
منافق و
فاسق به علی و بغض علی نسبت به آنان، چهار بار اقرار به زنای محصنه و حدّ آن، و اینکه حضرت علی (علیهالسلام) قاتل جوانی اعرابی را برای بازماندگان او معلوم کرد.
میثم حاضر جواب و خطیبی توانا و شجاع بود. هنگامی که به نمایندگیِ معترضان بازار کوفه، در دربار ابن زیاد سخن گفت، ابن زیاد از منطق و سخنوری و فصاحت و بلاغت او در شگفت ماند.
خطابههای بلیغ او بر ضد حکومت امویان، وی را شخصیتی بارز در میان دشمنان این حکومت ساخت.
صالح، شُعَیب، عِمران و حمزه از جمله فرزندان میثم تمّار بودند که با ولایت و مصاحبت اهل بیت و روایت از آنان نشو و نما یافتند.
فرزندان آنان نیز از اصحاب و راویان ائمه شیعه بودند. از آن جمله علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم از بزرگترین متکلمان شیعه امامیه و از نخستین مؤلفان کتابهای کلامی بود.
• آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه.
• ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸ـ ۱۳۸۲ .
• شیخ صدوق، الامالی، قم ۱۴۱۷.
• ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
• ابن طاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین، چاپ تحسین آلشبیب موسوی، قم ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸.
• ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست.
• مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
• برقی، احمد بن محمد ، کتابالرجال، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۴۲ش.
• برقی، احمد بن محمد ، کتابالمحاسن، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۳۰ش.
• ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۵۵ش.
• خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایةالکبری، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
• خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحديث.
• دیلمی، حسن بن محمد، ارشادالقلوب، بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
• ذهبی، محمد بن احمد، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر والاعلام، حوادث ۲۱۱ـ ۲۲۰ هـ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
• سمعانی.
• سیوطی، عبدالرحمن، لباللباب فی تحریرالانساب، بیروت، دارصادر، بیتا.
• ابن شاذان قمی، شاذان بن جبرئيل، الفضائل، نجف ۱۳۸۱/ ۱۹۶۲.
• شریف رضی، خصائص الائمة علیهمالسلام، چاپ محمدهادی امینی، مشهد ۱۴۰۶.
• طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی|اِعلام الوری باَعلام الهدی، قم ۱۴۱۷.
• شیخ طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴.
• شیخ طوسی، رجال طوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
• شیخ طوسی، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
• عمادالدین طبری، بشارة المصطفی لشیعةالمرتضی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۲۰.
• عبدالرسول غفار، الکلینی و الکافی، قم ۱۴۱۶.
• فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، چاپ محمدمهدی خرسان، نجف ۱۳۸۶.
• شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشّی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش.
• کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی.
• مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم ۱۴۱۳.
• موحد ابطحی، محمدعلی، تهذیبالمقال فی تنقیح کتابالرجال، قم ۱۴۱۷.
• نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر برجال النجاشی، قم ۱۴۱۶.
• یاقوت حموی.
• یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «میثم تمار اسدی کوفی»، شماره۶۸۴۲.