ابوامیه عمرو بن سعید اموی اشدق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَشْدَق، ابوامیه عمرو بن سعید بن عاص اموی (د ۷۰ق/۶۸۹م)، از والیان و فرماندهان
مشهور دولت اموی بود.
به نظر میآید که
شهرت وی به اشدق ناشی از کجی دهانش بر اثر
سکته بوده باشد و به همین سبب او را لطیم الشیطان و لطیمالجن (
سیلی خورده
شیطان و
جن ) نیز خواندهاند،
هرچند فرزندانش مدعی بودند که این
لقب را
معاویه پس از مشاهده زبانآوری پدرشان به او داده است.
پدر اشدق، فاتح
جرجان و
آذربایجان و
طبرستان، و مدتی
والی ارمینیه و
مدینه و
کوفه بود.
سال تولد اشدق را برخی از مؤلفان ۳ق دانستهاند.
عقد الفرید نخستین منبعی است که به نقل از ابوعبدالرحمان
محمد بن عبدالله عتبی از امارت اشدق بر
مکه یاد کرده است.،
اما حضور اشدق در صحنه سیاسی به عنوان یکی از رجال برجسته
دولت اموی به واپسین سالهای
حکومت معاویه بازمیگردد.
در ۵۶ق/۶۷۶م هنگامی که معاویه تصمیم گرفت برای یزید بیعت بگیرد، اشدق به درخواست او خطابهای در ستایش یزید خواند و مردم را به بیعت با وی برانگیخت.
اشدق به هنگام
مرگ معاویه (
رجب ۶۰ ق) امارت مکه را برعهده داشت و
یزید نیز وی را در این منصب ابقا کرد،
چندی بعد نیز او را برای
بیعت ستاندن از
امام حسین ابن علی (ع) و
عبدالله بن زبیر، ولایت
مدینه داد، اما اشدق نیز مانند والیان پیش از خود نتوانست از آنها بیعت بگیرد،
پس از آنکه امام حسین (ع) به مکه رفت و از آنجا به دعوت کوفیان قصد
کوفه کرد، اشدق به صاحب
شرطه مکه دستور داد تا به
امام اجازه خروج ندهد، امام حسین (ع) نیز به مقاومت برخاست و دو طرف با یکدیگر درگیر شدند؛ اما اشدق که از عاقبت کار بیمناک شده بود، راه را باز کرد و امام حسین (ع) به سوی کوفه رفت.
به گفته
ابن سعد - در روایتی منحصر به فرد و بدون ذکر نام
راوی - پس از
واقعه کربلا، یزید سرِ امام حسین (ع) را به مدینه نزد اشدق - که در آن زمان والی آن شهر بود - فرستاد و اشدق نیز آن را در
قبرستان بقیع کنار
قبر حضرت فاطمه (س) به
خاک سپرد.
در همان سال یزید اشدق را مأمور سرکوب عبدالله بن زبیر کرد، اشدق نیز سپاهی به فرماندهی
عمرو بن زبیر،
برادر عبدالله، به مکه گسیل داشت،
، اما
سپاه عمرو تاب نیاورد و به سختی شکست خورد و عمرو به اسارت افتاد و در بند برادر درگذشت،
چون کار عبدالله بن زبیر در مکه و مدینه بالا گرفت و پس از مرگ یزید (۶۴ق) خود را
خلیفه خواند، مروان را از مدینه راند و مروان به
شام رفت و به
خلافت نشست و مردم با وی
بیعت کردند، از این پس اشدق را تا مدتها در کنار مروان، یعنی
دایی خود مییابیم؛ وی در نبرد مرج راهط که میان مروان و
ضحاک بن قیس درگرفت، همراه مروان جنگید.
همچنین به عنوان
فرمانده سپاه مروان در نزدیکی
فلسطین با سپاه
عبدالله بن زبیر به فرماندهی
مصعب بن زبیر درآویخت و سپاه او را درهم شکست،
و خلیفه نیز برای جلب
وفاداری بیشتر اشدق، به وی قول
ولایتعهدی داد.
وی همچنین با عامل عبدالله در
مصر جنگید و مصر را گشود و مردم آن دیار با مروان
بیعت کردند،
در این زمان مروان که موقعیت استواری یافته بود و از ناحیه عبدالله بن زبیر خطری احساس نمیکرد، از
وفا به وعدهای که داده بود، سرباز زد و چون به
دمشق بازگشت برای جانشینی پسرانش عبدالملک و عبدالعزیز از مردم بیعت گرفت،
و اشدق را به امارت دمشق گمارد.
چون عبدالملک خلافت یافت (۶۶ ق)، اشدق به مخالفت با وی برخاست، ولی بزرگان شام و
بنیامیه برای جلوگیری از آشوب، بین آن دو آشتی برقرار کردند.
در ۷۰ق که عبدالملک برای سرکوب
مصعب بن زبیر رهسپار
عراق شد، اشدق فرصت را مساعد یافت و خود را
خلیفه خواند و مردم به اطاعتش گردن نهادند، چون خبر به عبدالملک رسید، به دمشق بازگشت، ولی اشدق
اجازه ورود به وی نداد.
سرانجام، بر اثر وساطت بزرگان اموی، اشدق با شرایطی از جمله تضمین امان و
انتصاب به
ولایتعهدی دروازههای
شهر را گشود و با عبدالملک
بیعت کرد، اما عبدالملک سرانجام با
حیله بر او دست یافت و به قتلش رسانید (۷۰ ق) .
(۱) ابن اثیر، الکامل.
(۲) ابن حجر عسقلانی، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۳) ابن درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، مصر، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
(۴) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۵) ابن عبدربه، العقد الفرید، بهکوشش عبدالمجید ترحینی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۶) ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
(۷) بستانی.
(۸) بلاذری، انساب الاشراف، بهکوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۷۹م.
(۹) بلعمی، محمد، تاریخنامه طبری، بهکوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۰) ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، بهکوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۸۵م.
(۱۱) خلیفة بن خیاط، تاریخ، بهکوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۷م.
(۱۲) دینوری، احمد، الاخبار الطوال، بهکوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱م.
(۱۳) زامباور، نسب نامه خلفا، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۴) زبیری، مصعب، نسب قریش، بهکوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۱۵) زرکلی، اعلام.
(۱۶) سدوسی، مؤرج، حذف من نسب قریش، بهکوشش صلاحالدین منجد، بیروت، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
(۱۷) طبری، تاریخ.
(۱۸) یعقوبی، تاریخ، نجف، ۱۳۵۸ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اشدق»، ج۹، ص۳۵۳۲.