اعواض
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منفعتهای استحقاقیِ
عاری از
تجلیل و
بزرگداشت را اعواض گویند.
اعواض جمع
عِوَض بر وزن
عِنَب در
لغت به معنای
بدل است.
برخی گفتهاند، تنها به بدلی عوض میگویند که دریافت کننده از آن بهرهمند شود.
در
اصطلاح متکلمان ، به هر
منفعتی که از روی
استحقاق و خالی از
بزرگداشت و
تمجید باشد عوض گفته میشود.
با
قید سود هر آنچه که در آن سودی نباشد از
تعریف خارج میشود، و قیدهای «استحقاق» و «خالی از بزرگداشت و تمجید» به
ترتیب «
تفضل » و «
ثواب » را از تعریف بیرون میکند، زیرا در اصطلاح تفضل به فایدهای گفته میشود که بدون استحقاق به
انسان داده شود.
و
ثواب نفعی است که افزون بر استحقاق همراه با
تعظیم و
تکریم به
مستحق اعطا گردد.
با توجه به اینکه بحث «اعواض» با
عدل الهی و برخی از
صفات دیگر
خداوند در
ارتباط است از
پیشینه تاریخی طولانی برخوردار بوده و
ریشه در
قرآن و
حدیث دارد.
متکلمان عدلیه امامیه و
معتزله از قدیم، اعواض را پس از بحث
آلام برخی در ضمن
بحث آلام و برخی دیگر به صورت
مستقل مورد بحث قرار داده و با عنایت ویژه درباره مسائل مربوط با آن به
اجمال و
تفصیل سخن گفتهاند.
همواره در
اذهانی که به
خدای عادل و
حکیم باور دارند این
پرسش مطرح میشود که چرا عدهای از انسانهای بیگناه مانند
کودکان ،
دیوانگان ،
مؤمنان راستین ،
پیامبران و
اولیای خداوند ، در دام
بلاها و دردهای گوناگون گرفتار میشوند؟
و نیز بعضی
حیوانات به وسیله انسان یا دیگر
حیوانات آن هم گاهی به
دستور خداوند ـ
حیوان قربانی ـ
جان خود را از دست میدهند؟ با اینکه خدای عادل و
قادر مطلق میتواند همه گرفتاران و رنجدیدگان را از
گرفتاری و
رنج رهایی بخشد.
یا اساساً از وقوع آلام و
خطرات پیشگیری کند؟
متکلمان عدلیه در
پاسخ به این
سؤال بحث اعواض را مطرح کرده میگویند که خداوند آن
دردها و رنجها را
عوض خواهد داد.
عدلیه ، در اصل استحقاق عوض و
وجوب آن بر خدا یا
غیر خدا
اتفاق نظر دارند هر چند در برخی از
احکام آن
اختلاف نظر وجود دارد.
دلیلشان بر وجوب عوض بر خدا
منزه بودن او از
ظلم است.
اگر خداوند عوض را به
مستحق ندهد به او ظلم شده است.
اشاعره ،
منکر استحقاق عوض و وجوب آن بر خدا میباشند.
زیرا
حسن و قبح عقلی را منکرند.
اگر انسانی ابتدائاً و بدون دلیل به
انسان دیگر یا
حیوانی رنج و
ضرری وارد نماید باید خود عوض آن را پرداخت نماید.
اگر در مواردی ضرر و
المی از جانب خدا یا به دستور او بر انسان یا حیوان و بدون استحقاق وارد شود خداوند باید آن را به وسیله دادن عوض
جبران نماید.
این موارد عبارتند از:
۱.
خداوند بر کسی ابتداءً و بدون
گناه ، بلا و درد
نازل کند؛
۲. خداوند
منفعت کسی رابه خاطر
مصلحت دیگری از بین ببرد؛
۳. از جهت
روانی و
عقلی به کسی
آسیب وارد نماید؛
۴.
دستور خداوند به سر بریدن برخی
حیوانات حلالگوشت چه به صورت واجب مانند
ذبح حیوان
قربانی در مراسم
حج یا به صورت
مستحب مانند قربانی کردن حیوانات در
غیر موارد وجوب، یا بهطور کلی
تجویز ارتزاق از
حیوانات حلالگوشت .
۵. مسلط کردن
غیر عاقلها مانند
دیوانگان و
حیوانات درنده بر انسانهای بیپناه و حیوانات
ضعیف .
در مقابل افعال یاد شده اگر
خداوند عادل عوض ندهد مرتکب
ظلم شده است، زیرا ظلم عبارت است از آسیب رساندن به کسی بدون آنکه
مستحق باشد یا به او
سودی برساند یا از
ضرری جلوگیری کند و چون خداوند از ظلم
منزه است پس عوض را به
مستحق آن میدهد.
مقصود از «
استحقاق عوض » سزاوار بودن به آن است که
عدالت خداوند در مقام
جزا اقتضا میکند که میان کسی که استحقاق
عذاب و درد را داشته و متألم شده است و کسی که چنین استحقاقی را نداشته و صرفاً به جهت مصلحت دیگری به
آلام الهی دچار شده
فرق بگذارد.
استحقاق اعواض اختصاص به انسان
مسلمان ندارد، انسان
کافر و حیوانات نیز
استحقاق آن را پیدا میکنند.
عوض کافر
تخفیف در عذاب او است.
شیخ مفید (م۴۱۳ق) و
ابوعلی جبائی (م۳۰۳ق) ـ کافر را
مستحق عوض نمیدانند به
عقیده ایشان درد و ضرری که کافر متحمل میشود
کیفر و
عقاب او است.
آلام حیوانات ، اگر به وسیله
اسباب طبیعی باشد عوض ندارد.
اگر انسان بدون
اجازه و
دستور خداوند به حیوانات
آسیب برساند، عوض بر خود انسان ضرر رساننده
واجب است ولی اگر به
فرمان و
اذن خداوند باشد، عوض را باید
خدا پرداخت نماید.
در
غیر این صورت آفریدن حیوانات حکیمانه نخواهد بود.
اگر
حیوان درنده به انسان یا
حیوان دیگر ضرر برساند، برخی گفتهاند: باید خدا
عوض آن را به آسیب رسیده پرداخت نماید، زیرا خدا او را با
خوی درندگی و
رغبت به آن، آفریده است و از طرف دیگر
قدرت و
قوه شناخت خوب و
بد را به او عطا نکرده تا بیجهت ضعیفتر از خود را نکشد.
برخی با
استناد به این
حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که فرمود: «یَنْتَصِفُ لِلْجَمّاءینَ الْقَرناء» یعنی خداوند
انتقام حیوان بیشاخ را از
حیوان شاخدار میگیرد.
میگویند: عوض را باید خود
حیوان وحشی و
درنده بدهد، زیرا معنای
انتصاف و انتقام، عوض گرفتن از شخص
ظالم است.
دسته سوم گفتهاند: اساساً در این گونه موارد عوض بر هیچکس واجب نیست، زیرا
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده است: «جُرح العجماء جُبار»
زخمها (و دردهای) حیوان بیشاخ عوض ندارد.
هر چند
ظرف استحقاق و وجوب اعواض در دنیاست ولی اعطای آن ممکن است در
دنیا باشد و
احتمال دارد در
آخرت باشد.
از ظاهر عبارت شیخ مفید استفاده میشود که دادن عوض به حیوانات مربوط به آخرت است.
متکلمان امامیه و برخی از
معتزله ابوهاشم جبائی (م ۳۲۱ق) و
قاضی عبدالجبار (م۴۱۵ق)، استحقاق اعواض را
مقطعی و
غیر دائمی میدانند
زیرا اگر
مستمر باشد
کفار استحقاق آن را پیدا نمیکنند.
برخی دیگر از معتزله مانند
ابوعلی جبائی (۳۰۳) و
ابوالهذیل (۲۳۵) اعواض را
دائمی میدانند؛ یعنی اگر کسی در زمانی
مستحق عوض شود از آن پس به صورت همیشگی
مستحق آن خواهد بود.
چون اگر عوض دائمی نباشد به هنگام قطع آن
مستحق ناراحت و
مغموم میشود و این
ناراحتی و
رنج خود سبب وجوب عوض بر
خدا میشود و در نتیجه عوضهای
غیرمتناهی بر خداوند واجب خواهد شد.
برای آنکه چنین اشکالی لازم نیاید باید اعواض به صورت پیوسته به مستحقق داده شود.
بعضی از
متکلمان ، میگویند: اعواض از
حقوق است و قابل
اسقاط نیست.
عده دیگر معتقدند اگر عوض بر انسان
واجب باشد قابل اسقاط است، زیرا یک نوع
احسان است و اگر بر خدا واجب باشد انسان نمیتواند آن را اسقاط نماید زیرا حق اسقاط تابع
حق مطالبه است، اگر حق مطالبه را داشته باشد میتواند اسقاط نماید.
همچنین اگر عوض بر خدا واجب باشد باید مقدار آن بیش از
ضرر وارده باشد؛ به گونهای که
رضایت مستحق را
جلب نماید.
اگر بر انسان واجب باشد باید به میزان آنچه از دست داده است باشد.
یکی دیگر از احکام اعواض این است که اگر
مستحق،
اهل بهشت باشد نحوه پرداخت آن
تقسیط است یعنی بعد از آنکه
مستحق به
حق خود رسید،
خداوند از باب
تفضل به صورت مستمر به وی
اعطا میکند.
و اگر
اهل جهنم باشد سبب تخفیف در
عذاب یا
بخشش مقداری از عذاب میشود.
یکی دیگر از احکام اعواض این است که لزومی ندارد که اعواض از نوع خاصی از
منافع باشد، و نیز
مستحق از پیش،
علم به استحقاق آن داشته باشد.
• ارشاد الطالبین، حلی، تحقیق مهدی رجائی، مکتبة المرعشی العامة، قم، ۱۴۰۵.
• اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، حسینی عُبیدلی عمیدالدین ۷۵۴، تحقیق علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، تهران، ۱۳۸۱.
• الأربعین فی اصول الدین، رازی فخر الدین۶۰۶، چاپ حیدرآباد، ۱۳۵۳.
• الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، طوسی محمد بن الحسن ۴۶۰ ـ، منشورات مکتبة جامع چهل ستون تهران، قم، ۱۴۰۰.
• اوائل المقالات، مفید، محمد بن نعمان مفید۴۱۳ـ، با تعلیقه زنجانی.
• إیضاح المراد فی شرح کشف المراد، ربانی گلپایگانی، علی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۲، قم.
• بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مجلسی محمدباقر ۱۱۱۱ ـ، مؤسسة الوفاء ۱۴۰۳، بیروت.
• تقریب المعارف فی الکلام، حلبی ابوصلاح شیخ تقی الدین ۴۴۷ـ، تحقیق رضا استادی، بی ن، ۱۴۰۴، بی جا.
• تلخیص المحصل، طوسی خواجه نصیرالدین ۶۷۲، به اهتمام عبد اللّه نورانی، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه تهران با همکاری دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۹.
• التوحید، صدوق محمد ابن بابویه قمی ۳۸۱ـ، تحقیق سید هاشم حسینی تهرانی، مؤسسة النشر الإسلامی، بی تا، قم.
• الرسائل، تحقیق سید احمد حسینی و سید مهدی رجائی، مؤسسة النور، بی تا، بیروت.
• شرح الاصول الخمسة، معتزلی، قاضی القضاة عبدالجبار بن احمد همدانی ۴۱۵ـ، تحقیق دکتر عبدالکریم عثمان، مکتبة وهبة ۱۴۱۶.
• شرح المواقف، جرجانی میر سید شریف۸۱۲، تحقیق سید بدرالدین نعسانی، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲، قم.
• شرح جمل العلم والعمل، سید مرتضی، ۴۳۶هـ، تصحیح یعقوب جعفری، دارالاسوة للطباعة والنشر ۱۴۱۴، بی جا.
• الفروق اللغویه، عسکری ابوهلال ۴۰۰، منشورات مکتبة بصیرتی، قم، ۱۳۵۳.
• قواعد المرام فی علم الکلام، ابن میثم کمال الدین بحرانی ۶۹۹ـ، مکتبة المرعشی العامة، ۱۳۹۸، قم.
• کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حلی، با مقدمه و تصحیح آیت اللّه حسن حسن زاده آملی، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا، قم.
• لسان العرب، ابن منظور جمال الدین محمد بن مکرم ۷۱۱ ـ، دارصادر، بیروت، بی تا.
• اللوامع الالهیة فی مباحث الکلامیة، سیوری فاضل مقداد ۸۲۶ ـ، تحقیق و نشر مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۲۴، قم.
• مجمع البحرین، طریحی فخرالدین ۱۰۸۵ ـ، تحقیق سید احمد حسینی، مکتب النشر الثقافة الإسلامیة۱۴۰۸ بی جا.
• مناهج الیقین فی اصول الدین، حلی ۷۲۶تحقیق یعقوب جعفری مراغی، دارالاسوة، ۱۴۱۵، بی جا.
• المنقذ من التقلید، حمصی رازی شیخ سدیدالدین اوائل قرن ۷، تحقیق ونشر: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۲، قم.
• رسائل الشریف المرتضی، السید أحمد الحسینی؛
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، برگرفته از مقاله «اعواض»، شماره ۵۶