• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فَطْر (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: فطر (ابهام‌زدایی).


فَطْر (به فتح فاء و سکون طاء) از واژگان قرآن کریم به معنای شکافتن و شکاف است؛ این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: تَفَطُّر (به فتح تاء و فاء و تشدید و ضم طاء)، و اِنْفِطار (به کسر الف و فاء و سکون نون) که به معنای شكافته شدن می‌باشند.



فَطْر به معنای شكافتن و شكاف است. تَفَطُّر و اِنْفِطار به معنی شكافته شدن است.
طبرسی فرموده: «اصل‌ الْفَطْرِ: الشق».
راغب شكافتن طولى گفته است.


(تَكادُ السَّماواتُ‌ يَتَفَطَّرْنَ‌ مِنْهُ ...) «نزديك است آسمان‌ها از آن نسبت بشكافد».
(إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‌) «آنگاه كه آسمان بشكافد»، مثل: (إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‌) (آن هنگام كه کرات آسمان شكافته شود).
در بسيارى از آيات فَطْر به معنى آفریدن و فاطِر به معنى آفريننده آمده، مثل‌: (وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي‌ فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌) (من روى خود رابه سوى كسى متوجه كردم كه آسمانها و زمین را آفريده) و (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...) (بگو: «آيا غير خدا را ولىّ خود انتخاب كنم؟! خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است...»).
با در نظر گرفتن معناى اولى فَطر، آفريدن، از آن فطر ناميده شده، كه خداوند موجودات را با شكافتن می‌آفريند. تخم مرغ و تخم جنبندگان ديگر شكافته شده، بچه‌هاى آنها به دنيا می‌آيند، حبوبات در زير خاك شكافته شده و روئيده، مبدّل به ساقه‌ها، برگ‌ها و حبوبات ديگر می‌شوند، (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‌) (خداوند، شكافنده دانه و هسته است) تخم‌هاى ريز علف‌ها شكافته شده و علف‌ها از آنها بوجود می‌آيند.

۲.۱ - فاطر

فاطِر: شکافنده است. ممكن است فطر به معنى ابداع و اختراع و ايجاد ابتكارى باشد، كه در «بدع» گذشت.
در اقرب الموارد آمده: «فَطَرَ الامْرَ: اخْتَرَعَهُ وَ ابْتَدَأَهُ وَ انْشَأَهُ».
[۱۶] شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».
در همان كتاب و نهایه از ابن عباس نقل شده كه معنى، (فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌) را نمی‌دانستم تا دو نفر عرب بيابانى درباره چاهى براى قضاوت پيش من آمدند، يكى از آن‌دو گفت: «انا فَطَرْتُهَا» يعنى حفر آن‌ را من شروع كرده‌ام؛
[۱۷] شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».
در اين صورت‌ (فاطِرِ السَّماواتِ) به معنى‌ (بَدِيعُ السَّماواتِ‌) (پديد آورنده آسمانها ) است، ولى معناى شكافتن صحيح‌تر است، كه آن به تصريح طبرسى و راغب معناى اولى كلمه است.
بهتر است مراد از (بَدِيعُ السَّماواتِ) خلقت ابتكارى، و از (فاطِرِ السَّماواتِ ...) خلقت به واسطه شكافتن باشد.

۲.۱.۱ - شکفتن در موجودات

يك هسته زردآلو را در نظر بگيريم، هسته در زير خاك شكافته شده جوانه از آن خارج می‌شود، جوانه شكافته شده، شاخه‌ها و برگ‌ها از آن خارج می‌شوند، شاخه‌ها شكافته شده گل‌ها بوجود می‌آيند، از گل‌ها میوه و از ميوه‌ها، هسته‌ها و همچنين تا می‌رسيم به آسمان‌ها و زمين، كه شش بار در قرآن آمده‌ (فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) و در آيه ديگر فرموده: (أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما ...) (آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر جدا ساختيم)؛ درباره انسان آمده‌: (وَ الَّذِي‌ فَطَرَنا) (وسوگند به آن كسى كه ما را آفريده) و (وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي‌ فَطَرَنِي‌) (چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده) كه ما انسان‌ها نيز در ابتدا يك سلول و ياخته ساده بوده، در اثر شكافته شدن به انسان تبديل شده‌ايم.

۲.۲ - فطور

(فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‌ مِنْ‌ فُطُورٍ) فُطُور چنانكه در مجمع و اقرب گفته جمع فَطر است، به معنى شكاف‌ها.
[۳۴] شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».

راغب آنرا مصدر و به معنى اختلال و سستى گرفته، يعنى: «دفعه ديگر نگاه كن آيا اختلالى يا شكاف‌هائى (عدم اتصال) در خلق خدا مى‌بينى؟!».
صدر آيه چنين است: (الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‌ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ ...) (همان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى‌بينى. بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى‌كنى؟!) مراد آنست كه مخلوقات خدا به يكديگر متصل و مرتبط‌اند و همديگر را فَوت نمی‌كنند و ميان اتصال و تدبیر آنها اختلال و يا شكاف‌ها نيست.

۲.۳ - انفطار

(... يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً • السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا) ضمير «بِهِ» راجع است به‌ (يَوْماً) و باء به معنى «فى» يا سبب است، يعنى: «روزيكه فرزندان را پیر می‌گرداند، آسمان در آن روز يا به سبب آن روز شكافته شده، و وعده خدا عملى است». اين عبارت اخراى آيه‌: (إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‌) و (وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ) (و آسمان از هم مى‌شكافد و آنگاه سست مى‌گردد و فرو مى‌ريزد) است.

۲.۴ - تفطر

(تَكادُ السَّماواتُ‌ يَتَفَطَّرْنَ‌ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ...) «نزديك است آسمان‌ها از بالايشان بشكافند و فرشتگان به پروردگارشان تسبیح و حمد می‌گويند».
به نظر می‌آيد: مراد از نزديكى تفطّر آسمان‌ها، شكافتن آنها در قیامت است، چنانكه در آيه‌: (السَّماءُ مُنْفَطِرٌ ...) گذشت، شكافتن قهرا از بالاى آسمان‌ها شروع خواهد شد، شايد مراد از آنها طبقات هفتگانه جوّ باشد.
يكى از بزرگان احتمال داده مراد شكافتن آسمان‌ها براى نزول وحی باشد، اين احتمال گر چه با سياق آيات و خاصّه آیه ۵۱ همين سوره مناسب است، ولى در اينصورت براى لفظ (تَكادُ) محلى نمى‌ماند، وانگهى نزول وحی كه به وسيله ملك است، شكافتن لازم ندارد.
مع الوصف: شايد مراد خداوند چيز ديگرى باشد. و اللّه العالم.

۲.۵ - فطرت

(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ‌ اللَّهِ الَّتِي‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‌) طبرسى فرموده‌: (فِطْرَتَ اللَّهِ) مفعول فعل محذوف است، يعنى: «اتّبع فطرت اللّه» و آن بدل است از (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ) و شايد تقدير آن «اعنى فطرت اللّه» باشد، يعنى: «توجّهت را به دین پيوسته كن، در حاليكه بدان مايلى، پيروى كن از فطرت خدائى كه بشر را بر آن آفريده، تبديلى بر دين خدا نيست، ليكن بيشتر مردم نمی‌دانند».
آيه صريح است در اينكه دين جزو نهاد بشر و خميره ذات او است، مثل خوردن، خوابيدن و غيره، به عبارت ديگر: دين فطرت خدا و مخلوق خداست، كه بشر را توأم با آن آفريده و از بشر قابل انفكاك نيست.
ناگفته نماند: دين به‌ماهو دين فطرى بشر است، ولى بشر فقط كليات آن را از قبيل توحید و پى‌بردن از علت به معلول و شکر منعم، درك می‌كند، درك جزئيات آن احتياج به آمدن پیامبران دارد و با توضيح آنها انسان به فطرى بودن دين بيش از پيش متوجه می‌شود.
خداوند در آيه فوق فرموده: «پيوسته به دين توجّه كن (و بدان كه تو به دينى می‌خوانى كه بر فطرت بشر استوار است و فطرت بشر جواب‌گوى آن می‌باشد)».


۱. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۱۹۲.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۴۰.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۴۳۸.    
۴. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۳.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۴۰.    
۶. مریم/سوره۱۹، آیه۹۰.    
۷. انفطار/سوره۸۲، آیه۱.    
۸. انشقاق/سوره۸۴، آیه۱.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۸۹.    
۱۰. انعام/سوره۶، آیه۷۹.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۷.    
۱۲. انعام/سوره۶، آیه۱۴.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۲۹.    
۱۴. انعام/سوره۶، آیه۹۵.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۰.    
۱۶. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».
۱۷. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».
۱۸. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۳، ص۴۵۷.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸.    
۲۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۶۲.    
۲۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۳۹۵.    
۲۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۷، ص۶.    
۲۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۸۷.    
۲۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۰.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۴.    
۲۸. طه/سوره۲۰، آیه۷۲.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۶.    
۳۰. یس/سوره۳۶، آیه۲۲.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۱.    
۳۲. ملک/سوره۶۷، آیه۳.    
۳۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۴۳۸.    
۳۴. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فطر».
۳۵. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج۵، ص۵۵.    
۳۶. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۸۳.    
۳۷. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۴۰.    
۳۸. ملک/سوره۶۷، آیه۳.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۲.    
۴۰. مزمّل/سوره۷۳، آیه۱۷-۱۸.    
۴۱. الحاقه/سوره۶۹، آیه۱۶.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۷.    
۴۳. شوری/سوره۴۲، آیه۵.    
۴۴. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۴.    
۴۵. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، ج۲۰، ص۱۳.    
۴۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۸، ص۱۰.    
۴۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۰.    
۴۸. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۴۹. طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۴۷۲.    
۵۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱، ص۳۸۹.    
۵۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۸۶.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "فطر"، ج۵، ص۱۹۲-۱۹۵.    






جعبه ابزار