حکم قتل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قتل نفس طبق
آیات قرآن کریم نهی شده و
حرام میباشد، و
لازم است در قتل ناحق، حتی در میدان
جهاد نیز
احتیاط کرد، و
ولی دم مقتول حق قصاص و
دیه و
عفو نیز در
قتل عمد خواهند داشت. کشتن
کافران تجاوزگر و
مشرکان و
منافقان توطئهگر
جایز میباشد. بین
قاتل و مقتول حتی بعد از قتل هم
اخوت و برادری دینی باقی میماند.
کشتن کافران تجاوزکار فتنهانگیز
وجوب دارد:
«واقتلوهم حیث ثقفتموهم... والفتنة اشد من القتل ولا تقـتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقـتلوکم فیه فان قـتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکـفرین؛
و آنها را (بت پرستانی که از هیچ گونه
جنایتی ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید!... و
فتنه (و
بت پرستی) از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد
مسجد الحرام (در منطقه
حرم)،
جنگ نکنید! مگر اینکه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید! چنین است جزای
کافران!»
اسلام در عین اینکه آزادی عقیده را محترم میشمرد و هیچ کس را با
اجبار دعوت به سوی این
آیین نمیکند، به همین دلیل به اقوامی که دارای
کتاب آسمانی هستند، فرصت کافی میدهد که با مطالعه و
تفکر آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند، با آنها به صورت یک اقلیت هم پیمان (
اهل ذمه)
معامله میکند و با شرایط خاصی که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستی مسالمت آمیز برقرار مینماید، در عین حال نسبت به
شرک و
بت پرستی، سختگیر است زیرا: شرک و بت پرستی نه
دین است و نه آیین و نه محترم شمرده میشود، بلکه یک نوع
خرافه و
انحراف و
حماقت و در واقع یک نوع بیماری فکری و اخلاقی است که باید به هر قیمت که ممکن شود آن را ریشه کن ساخت.
کلمه آزادی و
احترام به
فکر دیگران در مواردی به کار برده میشود که فکر و عقیده لااقل یک ریشه صحیح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهی و بیماری چیزی نیست که محترم شمرده شود و به همین دلیل اسلام دستور میدهد که بت پرستی به هر قیمتی که شده است حتی به قیمت
جنگ، از
جامعه بشریت ریشه کن گردد. بت خانهها و آثار شوم بت پرستی اگر از طرق مسالمت آمیز ممکن نشد با زور ویران و منهدم گردند. آری اسلام میگوید باید صفحه
زمین از آلودگی به شرک و بت پرستی پاک گردد و به همه
مسلمین نوید میدهد که سرانجام
توحید و یکتا پرستی به تمام
جهان حاکم خواهد شد و شرک و بت پرستی ریشه کن خواهد گشت.
کشتن
مشرکان پیمانشکن نیز
واجب است:
«الا تقـتلون قومـا نکثواایمـنهم وهموا باخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة... • قـتلوهم یعذبهم الله بایدیکم...؛
آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج
پیامبر گرفتند،
پیکار نمیکنید؟! در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند ...• با آنها پیکار کنید، که خداوند آنان را به
دست شما
مجازات میکند؛ ...»
این
آیات مسلمانها را تحریک میکند به اینکه با
مشرکین بجنگند، و برای اینکه تحریکشان کند، آن جرائمی را که مشرکین مرتکب شده و خیانتهایی که به
خدا و
حق و
حقیقت ورزیدند، و خطاها و طغیاناتشان را در رابطه با عهدشکنی و اینکه میخواستند آن حضرت را بیرون کنند و شروع در
جنگ را خاطرنشان میسازد.
و نیز به منظور تحریکشان تعریفشان میکند به اینکه لازمه ایمانشان به خدای
مالک خیرات و
شرور و مالک منافع و مضار ایشان این است که جز از او نترسند، بدین وسیله دلهایشان را تقویت نموده و بر امر کارزار با
دشمن تشجیعشان میکند، و در آخر این معنا را خاطرنشان میسازد که شما مورد
امتحان خدا قرار گرفتهاید، و باید از نظر
خلوص نیت و قطع پیوندهای دوستی و فامیلی با مشرکین از
امتحان درآئید، تا به آن اجرهایی که مخصوص
مؤمنین واقعی است نائل شوید.
قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم...، بار دیگر امر به
قتال را تکرار میکند چون با تحریک و تشویقی که گذشت حالا دیگر بهتر مورد قبول واقع میشود. آری، امر اولی ابتدایی بود و مسبوق به تحریک و یا تشویقی نبود، بخلاف دومی که امر اول
توطئه و زمینه چینی آن را کرده و مامورین را کاملا آماده ساخته است. علاوه بر اینکه جمله: یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم... و یذهب غیظ قلوبهم، نیز مؤکد امر و مشوق مامورین است بر امتثال و اجرای آن. گفتن این معنا که کشتار مشرکین به دست
مؤمنین عذاب خداست و در حقیقت مؤمنین ایادی خدای سبحاناند، و نیز تذکر اینکه مشرکین خوار خواهند شد و خداوند ایادی خود را
نصرت خواهد داد و داغ دلهایشان را از
کفار خواهد گرفت خود مشوقی است که آنان را با ارادهای صاف و
جرأت و
نشاط وافی بسوی عمل سوق میدهد.
احتیاط برای حفظ نفوس و اجتناب از قتل ناحق، حتی در میدان
جهاد نیز
لازم است:
«یـایها الذین ءامنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا ولا تقولوا لمن القی الیکم السلـم لست مؤمنـا تبتغون عرض الحیوة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمن الله علیکم فتبینواان الله کان بما تعملون خبیرا؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! هنگامی که در
راه خدا گام میزنید (و به سفری برای
جهاد میروید)،
تحقیق کنید! و بخاطر اینکه
سرمایه ناپایدار
دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار
صلح و
اسلام میکند نگویید:
مسلمان نیستی زیرا غنیمتهای فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید؛ و خداوند بر شما
منت نهاد (و
هدایت شدید). پس، (بشکرانه این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام میدهید
آگاه است.»
«ولو قـتلکم الذین کفروا لولوا الادبـر ثم لا یجدون ولیـا ولا نصیرا• هم الذین کفروا وصدوکم عن المسجد الحرام والهدی معکوفـا ان یبلغ محله ولولا رجال مؤمنون ونساء مؤمنـت لم تعلموهم ان تطـوهم فتصیبکم منهم معرة بغیر علم لیدخل الله فی رحمته من یشاء لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابـا الیمـا؛
و اگر کافران (در سرزمین
حدیبیه) با شما پیکار میکردند بزودی فرار میکردند، سپس ولیّ و یاوری نمییافتند!• ...• آنها کسانی هستند که
کافر شدند و شما را از (
زیارت)
مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه بازداشتند؛ و هرگاه
مردان و
زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر
دست و
پا، از بین نمیرفتند که از این
راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما میرسید، (خداوند هرگز مانع این
جنگ نمیشد)! هدف این بود که
خدا هر کس را میخواهد در
رحمت خود وارد کند؛ و اگر
مؤمنان و
کفار (در
مکه) از هم جدا میشدند،
کافران را
عذاب دردناکی میکردیم!»
بعد از آنکه در
آیات گذشته تاکیدات لازم نسبت به حفظ
جان افراد بیگناه شد، در این آیه یک دستور احتیاطی برای حفظ جان افراد بیگناهی که ممکن است مورد
اتهام قرار گیرند بیان میکند و میفرماید: ای کسانی که
ایمان آوردهاید هنگامی که در
راه جهاد گام بر میدارید، تحقیق و جستجو کنید و به کسانی که اظهار
اسلام میکنند نگوئید
مسلمان نیستید. (یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا).
و به این ترتیب دستور میدهد آنهایی را که اظهار
ایمان میکنند با آغوش باز بپذیرند و هرگونه بد گمانی و
سوء ظن را نسبت به اظهار ایمان آنها کنار بگذارند.
سپس اضافه میکند که مبادا به خاطر نعمتهای ناپایدار این
جهان افرادی را که اظهار اسلام میکنند
متهم کرده و آنها را به عنوان یک
دشمن به
قتل برسانید و اموال آنها را به
غنیمت بگیرید (تبتغون عرض الحیاة الدنیا). در حالی که غنیمتهای جاودانی و ارزنده در پیشگاه خدا است (فعند الله مغانم کثیرة). گرچه در گذشته چنین بودید و در دوران
جاهلیت جنگهای شما انگیزه غارتگری داشت (کذلک کنتم من قبل). ولی اکنون در پرتو اسلام و منتی که خداوند بر شما نهاده است، از آن وضع نجات یافتهاید، بنابراین به شکرانه این
نعمت بزرگ لازم است که در کارها تحقیق کنید (فمن الله علیکم فتبینوا). و این را بدانید که خداوند از اعمال و نیات شما آگاه است. (ان الله کان بما تعملون خبیرا).
آیه فوق به خوبی این حقیقت را روشن میسازد که هیچ مسلمانی نباید برای هدف مادی گام در میدان جهاد بگذارد و به همین دلیل باید نخستین اظهار ایمان را از طرف دشمن بپذیرد، و به ندای
صلح او پاسخ گوید اگرچه از غنائم مادی فراوان محروم گردد زیرا هدف از جهاد اسلامی توسعه طلبی و جمع
غنائم نیست،
بلکه هدف آزاد شدن انسانها از قید بندگی
بندگان و خداوند زور و زر است و هر
زمان که روزنه امیدی به سوی این حقیقت گشوده شد باید به سوی آن شتافت،
آیه فوق میگوید: شما یک روز چنین افکار منحطی داشتید و به خاطر سرمایههای مادی خونهایی را میریختید، اما امروز آن برنامه به کلی دگرگون شده است، به علاوه مگر خود شما به هنگام ورود در اسلام غیر از اظهار ایمان چه برنامه دیگری داشتید، چرا از قانونی که خود از آن استفاده کردهاید درباره دیگران دریغ مینمائید؟!
اصل،
حرمت قتل، مگر در موارد مجاز میباشد:
«... من قتل نفسـا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعـا...؛
... که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا
فساد در روی
زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته ...»
«قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم... ولا تقتلوا اولـدکم... ولا تقتلواالنفس التی حرم الله الا بالحق ذلکم وصـکم به...؛
بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما
حرام کرده است برایتان بخوانم ... و فرزندانتان را از (
ترس)
فقر، نکشید! ... و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر به
حق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، ...»
«ولا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق...؛
و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز به حق! ...»
فانطـلقا حتی اذا لقیا غلـمـا فقتله قال اقتلت نفسـا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیــا نکرا؛
باز به
راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (
موسی) گفت: آیا
انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!»
«والذین... ولا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق... ومن یفعل ذلک یلق اثامـا؛
... و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمیکشند؛ ... و هر کس چنین کند،
مجازات سختی خواهد دید!»
حکم دیگر که این
آیات به آن اشاره میکند
احترام خون انسانها و
حرمت شدید قتل نفس است میگوید: کسی که خداوند خونش را
حرام کرده است به قتل نرسانید مگر آنجا که به حق باشد (و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق).
احترام خون انسانها و حرمت قتل نفس از مسائلی است که همه
شرایع آسمانی و قوانین بشری در آن متفقاند، و آن را یکی از بزرگترین
گناهان میشمرند، ولی
اسلام اهمیت بیشتری به این مساله داده است تا آنجا که قتل یک
انسان را همانند کشتن همه انسانها شمرده است: من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا. و حتی از بعضی از آیات
قرآن چنین استفاده میشود که مجازات خلود در
آتش که مخصوص
کفار است برای قاتل تعیین شده که سابقا گفتیم ممکن است این تعبیر دلیل آن باشد که افرادی که دستشان به
خون بی گناهان آلوده میشود با
ایمان از
دنیا نخواهند رفت! و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها.
حتی در اسلام برای کسانی که
اسلحه به روی مردم بکشند مجازات سنگینی به عنوان
محارب تعیین شده است که شرح آن در کتب فقهی آمده.
نه تنها قتل نفس بلکه کمترین و کوچکترین
آزار یک انسان از نظر اسلام مجازات دارد، و میتوان با
اطمینان گفت اینهمه احترام که اسلام برای
خون و
جان و
حیثیت انسان قائل شده است در هیچ آئینی وجود ندارد. ولی درست به همین دلیل مواردی پیش میآید که احترام خون برداشته میشود، و این در مورد کسانی است که مرتکب قتل و یا گناهی همانند آن شدهاند، لذا در آیه فوق بعد از ذکر یک اصل کلی در زمینه حرمت قتل نفس بلا فاصله با جمله: الا بالحق، این گونه افراد را استثناء میکند.
اين آيه از كشتن نفس محترمه نهى مىكند، مگر در صورتى كه به حق باشد، به اين معنا كه طرف مستحق كشته شدن باشد، مثل اينكه كسى را كشته باشد يا
مرتد شده باشد (و حرمت دينى را در
جامعه بشكند) و امثال اينها كه در قوانين
شرع مضبوط است. و شاید از اینکه نفس را توصیف کرد به حرم الله و نفرمود: حرم الله فی الاسلام، اشاره به این باشد که حرمت قتل نفس مختص به اسلام نیست، در همه شرایع آسمانی حرام بوده و این حکم از شرایع عمومی است، هم چنان که در تفسیر آیه ۱۵۱ و ۱۳۵
سوره انعام هم بدان اشاره شد.
قتل، بدون سبب
قصاص یا فسادگری،
حرام میباشد:
«من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرءیل انه من قتل نفسـا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعـا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعـا ولقد جاءتهم رسلنا بالبینـت ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون؛
به همین جهت، بر
بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا
فساد در روی
زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از
مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین،
تعدی و
اسراف کردند.»
قتل بدون
حق،
منازعه با
ربوبیت رب العالمین است، پس تک تک اشخاص این نوع، افراد یک نوعند، و شاخههای یک تنه درختاند، در نتیجه یک فرد از این نوع از
انسانیت همان را دارد که هزاران فرد آن را دارند، و هزاران فرد از این حقیقت همان را دارند که یک فرد دارد، و تنها غرض خدای تعالی از
خلقت افراد این نوع و تکثیر
نسل آن این است که این حقیقت که در تک تک افراد عمری کوتاه دارد، هم چنان در روی
زمین باقی بماند، به همین منظور نسلی را جانشین نسل سابق میکند، تا نسل لاحق مانند سابق خدای را در روی زمین
عبادت کند، بنابراین اگر یک فرد از این نوع کشته شود خلقت خدا تباه شده، و غرض خدای سبحان که بقای انسانیت نسل بعد از نسل بود باطل شده است، و قاتل در مقام معارضه و منازعه با مقام ربوبی بر آمده.
پس به خاطر اینکه
طبیعت بشر چنین طبیعتی است که یک
بهانه واهی و موهوم او را وادار میسازد به اینکه مرتکب ظلمی شود که در حقیقت معنای آن ابطال حکم ربوبیت و تباه ساختن غرض خدای تعالی از خلقت نوع بشر است، و نیز به خاطر اینکه
بنی اسرائیل دستخوش همین بهانهها شدند، و
حسد و
کبر و پیروی هوا وادارشان کرد به اینکه حق را پایمال کنند، لذا در این
آیات حقیقت این
ظلم فجیع را برای آنان بیان نموده، میفرماید بر حسب دقت و واقع نگری کشتن یک فرد در نزد خدای سبحان به منزله کشتن همه بشر است، و در مقابل زنده کردن یک نفس نزد او به منزله زنده کردن کل بشر است.
کشتن
قاتل، بعد از
عفو یا گرفتن
دیه از او
حرام است:
«یـایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شیء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسـن ذلک تخفیف من ربکم ورحمة فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم؛
ای افرادی که
ایمان آوردهاید! حکم
قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است:
آزاد در برابر آزاد، و
برده در برابر برده، و
زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به
خونبها گردد،) باید از
راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب
خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد.) و او (قاتل) نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد؛ (و در آن،
مسامحه نکند.) این،
تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! و کسی که بعد از آن،
تجاوز کند،
عذاب دردناکی خواهد داشت.»
از
حضرت صادق (علیهالسّلام) و
حضرت باقر (علیهالسّلام) نقل شده است که مراد از اعتداء این است: «که قاتل را بعد از
اختیار دیه و عفو از قصاص بکشد»
ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده نیز همین وجه را اختیار نمودهاند. بعضی گفتهاند منظور این است که غیر قاتل را بکشد یا بیش از دیه مقرره مطالبه کند
قاضی گفته است مقصود این است که در قصاص از کیفیت معین
تجاوز بکند. چون لفظ
آیه عمومیت دارد، لازم است آن را بر عموم حمل کنیم. فله عذاب الیم...، او در
آخرت مشمول
عذاب دردناک خواهد بود.
بنابر روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) منظور از فمن اعتدی بعد ذلک، این است که
ولی دم، قاتل را بعد از قبول دیه یا عفو یا
مصالحه بکشد.
اقدام ولی دم به کشتن غیر قاتل
حرام است:
«یـایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شیء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسـن ذلک تخفیف من ربکم ورحمة فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم؛
ای افرادی که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد،) باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد.) و او (قاتل) نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد؛ (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت.»
طبق احتمالی، مراد از «فمن اعتدی» اقدام ولی دم به کشتن غیر قاتل است.
قتل نفس محترمه، حرام و ناپسند در
بنی اسرائیل نیز است:
«واذ اخذنا میثـق بنی اسرءیل... • واذ اخذنا میثـقکم لاتسفکون دماءکم... • ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم... من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیـمة یردون الی اشد العذاب...؛
و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل
پیمان گرفتیم ...• و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که
خون هم را نریزید؛ ...• اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید ... برای کسی از شما که این عمل (
تبعیض در میان
احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این
جهان، چیزی نخواهد بود، و
روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند ...»
من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرءیل انه من قتل نفسـا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعـا... ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون؛
به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا
فساد در روی
زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ ... و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین،
تعدی و
اسراف کردند.»
قتل نفس، در
دین موسی (علیه السلام) نیز
حرمت داشت:
«واذ اخذنا میثـق بنی اسرءیل... • واذ اخذنا میثـقکم لاتسفکون دماءکم ولا تخرجون انفسکم من دیـرکم ثم اقررتم وانتم تشهدون• ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقـا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم افتؤمنون ببعض الکتـب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیـمة یردون الی اشد العذاب وما الله بغـفل عما تعملون؛
و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل
پیمان گرفتیم ...• و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که
خون هم را نریزید؛ و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما
اقرار کردید؛ (و بر این پیمان)
گواه بودید.• اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید؛ و در این
گناه و
تجاوز، به یکدیگر
کمک مینمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با
خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند،
فدیه میدهید و آنان را
آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود. آیا به بعضی از دستورات
کتاب آسمانی ایمان میآورید، و به بعضی
کافر میشوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان
احکام و
قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند. و خداوند از آنچه انجام میدهید
غافل نیست.»
«من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرءیل انه من قتل نفسـا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعـا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعـا...؛
به همین جهت، بر
بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا
فساد در روی
زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از
مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است ...»
«قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا• فانطـلقا حتی اذا لقیا غلـمـا فقتله قال اقتلت نفسـا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیــا نکرا؛
موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو
تعلیم داده شده و مایه
رشد و
صلاح است، به من بیاموزی؟ •...• باز به
راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن
نوجوان را کشت. (موسی) گفت: آیا
انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!»
معاونت در قتل، امری حرام، در آیین
بنی اسرائیل میباشد:
«واذ اخذنا میثـق بنی اسرءیل... • ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقـا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم افتؤمنون ببعض الکتـب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیـمة یردون الی اشد العذاب...؛
و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم ... •...• اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید؛ و در این
گناه و
تجاوز، به یکدیگر
کمک مینمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند،
فدیه میدهید و آنان را
آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود. آیا به بعضی از دستورات
کتاب آسمانی ایمان میآورید، و به بعضی
کافر میشوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان
احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این
جهان، چیزی نخواهد بود، و
روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند ...»
(تظاهرون علیهم) ، کلمه (تظاهرون)، از
مصدر مظاهره (
باب مفاعله) است، و مظاهره به معنای معاونت است، چون ظهیر به معنای عون و یاور است، و از کلمه (ظهر: پشت) گرفته شده، چون یاور آدمی پشت آدمی را محکم میکند.
میفرماید: ولی شما بسیاری از مواد این میثاق الهی را زیر پا گذاشتید، شما همانها بودید که یکدیگر را به قتل میرساندید و جمعی از خود را از سرزمینشان آواره میکردید (ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقا منکم من دیارهم). و در انجام این
گناه و
تجاوز به یکدیگر
کمک میکنید (تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان).
قتل منافقان توطئهگر، در صورت دست نکشیدن از توطئهگری
جایز میباشد:
«لـئن لم ینته المنـفقون... لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا• ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا؛
اگر
منافقان و ... تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این
شهر بمانند!• و از همه جا طرد میشوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید!»
قتل بیماردلان، در صورت
دست نکشیدن از توطئهگری نیز جایز میباشد:
«لـئن لم ینته المنـفقون والذین فی قلوبهم مرض... لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا• ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا؛
اگر منافقان و بیماردلان ... تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند!• و از همه جا طرد میشوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید!»
قتل
شایعهپراکنان، در صورت دست برنداشتن از توطئهگری جایز است:
«لـئن لم ینته المنـفقون... والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا• ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا؛
اگر منافقان ... و آنها که اخبار
دروغ و
شایعات بیاساس در
مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند!• و از همه جا طرد میشوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید!»
«لئن لم ینته...» و مابعد آن مرتبط با آیات پیشین است. مقصود این است که اگر منافقان از نفاق و سایر رفتارهای آزار دهنده خود دست برندارند.
در تفسیر آیات بالا بیان شده است که از
لحن آیه چنین استفاده میشود که سه گروه در مدینه مشغول خرابکاری بودند، هر کدام به نحوی اغراض شوم خود را پیاده میکردند، و این به صورت یک برنامه و جریان در آمده بود و جنبه شخصی و فردی نداشت.
نخست:
منافقین بودند که با توطئههای ضد اسلامی برای براندازی
اسلام میکوشیدند.
دوم اراذل و
اوباش که
قرآن از آنها تعبیر به بیماردلان کرده (الذین فی قلوبهم مرض) همانگونه که این تعبیر در آیه ۳۲ همین
سوره احزاب در مورد افراد هوسباز و شهوتران نیز آمده است فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض: ای
همسران پیامبر هنگامی که سخن میگوئید با نرمش سخن مگویید مبادا بیماردلان در شما
طمع کنند.
گروه سوم کسانی بودند که پخش
شایعات در مدینه مخصوصا به هنگامی که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ارتش اسلام به
غزوات میرفتند به تضعیف
روحیه بازماندگان میپرداختند، و خبرهای دروغین از شکست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
مؤمنین میدادند، و به گفته بعضی از مفسران این گروه همان
یهود بودند.
و به این ترتیب هر سه گروه را
قرآن مورد
تهدید شدید قرار داده است. این احتمال نیز در
تفسیر آیه وجود دارد که برنامههای تخریبی سهگانه فوق همگی کار منافقان بوده و جدا ساختن آنها از یکدیگر جداسازی اوصاف است نه اشخاص. به هر حال
قرآن میگوید: اگر اینها به اعمال زشت و ننگین خود ادامه دهند دستور حمله عمومی و یورش به آنها را صادر خواهیم کرد، تا با یک حرکت مردمی مؤمنان، همه را از مدینه ریشه کن سازیم، و آنها نتوانند دیگر در این شهر بمانند. و هنگامی که از این شهر رانده شدند و از تحت حمایت
حکومت اسلامی طرد گشتند، هر کجا یافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید!(ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا).
ثقفوا، از ماده ثقف و ثقافت به معنی دست یافتن بر چیزی با دقت و
مهارت است، و اگر به
علم و
فرهنگ، ثقافت گفته میشود نیز به همین جهت است.
اشاره به اینکه بعد از این حمله عمومی در هیچ جا در
امان نخواهند بود، و آنها را با دقت جستجو و پیدا میکنند و به دیار عدم فرستاده میشوند.
قتل ادامه دهندگان بر
اذیت و
آزار زنان مؤمن جایز میباشد:
«یـایها النبی قل لازوجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلـبیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین وکان الله غفورا رحیمـا• لـئن لم ینته المنـفقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا• ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا؛
ای
پیامبر! به همسران و دخترانت و
زنان مؤمنان بگو: جلبابها (روسریهای بلند) خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد
آزار قرار نگیرند بهتر است؛ (و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده
توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده
رحیم است.• اگر
منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و
شایعات بیاساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این
شهر بمانند!• و از همه جا طرد میشوند، و هرجا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید!»
به دنبال نهی از
ایذاء رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهسلم) و
مؤمنان در
آیات گذشته، در اینجا روی یکی از موارد ایذاء تکیه کرده و برای پیشگیری از آن از دو طریق اقدام میکند:
نخست به
زنان با ایمان دستور میدهد که هرگونه
بهانه و مستمسکی را از دست مفسده جویان بگیرند، سپس با شدیدترین تهدیدی که در
آیات قرآن کم نظیر است منافقان و مزاحمان و
شایعه پراکنان را مورد حمله قرار میدهد.
در قسمت اول میگوید: ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان
مؤمنین بگو روسریهای بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد
آزار قرار نگیرند (یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین.
در اینکه منظور از شناخته شدن چیست؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتی با هم ندارند.
نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که
کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون میآمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آنها میشدند، در اینجا به زنان آزاد
مسلمان دستور داده شد که
حجاب اسلامی را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانهای برای مزاحمت به دست هرزگان ندهند. بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد
فاسد بگیرند. دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل انگار و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بند و بار که در عین داشتن حجاب آن چنان بی پروا و لاابالی هستند که غالبا قسمتهایی از بدنهای آنان نمایان است و همین معنی توجه افراد هرزه را به آنها جلب میکند.
به دنبال دستوری که در آیه پیش به زنان با ایمان داده شد به بعد دیگر این مساله یعنی فعالیتهای موذیانه اراذل و اوباش پرداخته میگوید: اگر منافقان و کسانی که در قلبشان بیماری است و نیز کسانی که اخبار
دروغ در
مدینه پخش میکنند دست از کارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان میشورانیم، و بر آنها مسلط خواهیم ساخت، سپس جز مدت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند! (لئن لم ینته المنافقون و الذینهم فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا).
به هر حال قرآن میگوید: اگر اینها به اعمال زشت و ننگین خود ادامه دهند دستور حمله عمومی و یورش به آنها را صادر خواهیم کرد، تا با یک حرکت مردمی
مؤمنان، همه را از مدینه ریشه کن سازیم، و آنها نتوانند دیگر در این
شهر بمانند.
و هنگامی که از این شهر رانده شدند و از تحت حمایت حکومت اسلامی طرد گشتند، هر کجا یافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید! (ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا).
اخوت دینی میان
قاتل و
مقتول به واسطه
قتل از بین نمیرود:
«یـایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شیء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسـن...؛
ای افرادی که
ایمان آوردهاید! حکم
قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است:
آزاد در برابر آزاد، و
برده در برابر برده، و
زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی
برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به
خونبها گردد،) باید از
راه پسندیده پیروی کند ...»
مراد از «فمن عفی له» قاتل است یعنی کسی که درباره او از
واجب که قصاص است صرف نظر شده است و تقدیر «اخیه»، «دم اخیه» است و مضاف که «دم» باشد چون معلوم است حذف گردیده است و مراد از «اخ» مقتول است و خداوند برای بیان این نکته او را برادر قاتل خوانده است: که رابطه
اخوت و برادری میان آنها بواسطه قتل، قطع نشده است و قاتل از ایمان خارج نگردیده است. بنابراین معنای عبارت این است: کسی که درباره او از خون برادرش گذشت بعمل آمده است بعضی گفتهاند مراد از «اخ» ولی مقتول است که میتواند عفو کند و خداوند او را برادر قاتل خوانده است، و «شیء» که «نکره» است و
ابهام دارد دلالت بر این دارد که بعضی از اولیاء مقتول نیز هنگامی که از حق قصاص صرف نظر کنند قصاص ساقط میشود زیرا «شیء» بر هر مقداری از حق صدق میکند.
بنابراین قول ضمیر در «له» و «اخیه» به «من» که مراد از آن قاتل است برمیگردد. ضمنا باید توجه داشت که این قول قول بیشتر مفسرین است. آنان میگویند: «منظور از عفو آنست که ولی مقتول در قتل عمد دیه را
اختیار کند و «عافی» یعنی عفو کننده هر چند در آیه مذکور نیست ولی معلوم است که مراد از آن کسی است که حق قصاص دارد و آن ولی مقتول است».
قصاص،
دیه یا
عفو از حقوق
ولی دم، در
قتل عمد میباشد:
«یـایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شیء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسـن ذلک تخفیف من ربکم ورحمة...؛
ای افرادی که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد،) باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد.) و او (قاتل) نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد؛ (و در آن،
مسامحه نکند.) این،
تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! ...»
برای اینکه روشن شود که مساله قصاص حقی برای اولیای مقتول است و هرگز یک حکم الزامی نیست، و اگر مایل باشند میتوانند قاتل را ببخشند و خونبها بگیرند، یا اصلا خونبها هم نگیرند، اضافه میکند: اگر کسی از ناحیه برادر دینی خود مورد عفو قرار گیرد (و حکم قصاص با رضایت طرفین تبدیل به خونبها گردد) باید از روش پسندیدهای پیروی کند (و برای پرداخت دیه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن دیه کوتاهی نکند (فمن عفی له من اخیه شی ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان).
به این ترتیب از یک سو به اولیای مقتول توصیه میکند که اگر از قصاص صرفنظر کردهاید در گرفتن خونبها زیاده روی نکنید و به طرز شایسته با توجه به مبلغ عادلانهای که اسلام قرار داده و در اقساطی که طرف، قدرت پرداخت آن را دارد از او بگیرید. و از سوی دیگر با جمله و اداء الیه باحسان به قاتل نیز توصیه میکند که در پرداخت خونبها روش صحیحی در پیش گیرد و بدهی خود را بدون مسامحه بطور کامل و به موقع اداء نماید. و به این صورت وظیفه و برنامه هر یک از دو طرف را مشخص کرده است.
قتل خطایی مؤمن، سبب دیه، بر
عاقله و
کفاره با آزاد کردن
برده میشود:
«وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنـا الا خطــا ومن قتل مؤمنـا خطــا فتحریر رقبة مؤمنة ودیة مسلمة الی اهله الا ان یصدقوا... وان کان من قوم بینکم وبینهم میثـق فدیة مسلمة الی اهله...؛
هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی
خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال،) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده
مؤمن را
آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند ... و اگر از جمعیّتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خونبهای او را به کسان او بپردازد ...»
استثنای در آیه شریفه،
استثنای متصل است و برگشت معنای کلام به این میشود که مؤمن هرگز قصد کشتن مؤمن را بدان جهت که مؤمن است نمیکند، یعنی با
علم به اینکه مؤمن است قصد کشتن او نمیکند. و آیه مورد بحث با این حال در مقام آن است که بطور
کنایه از کشتن مؤمن به عمد نهی تشریعی کند و بفرماید خدای تعالی هرگز این عمل را
مباح نکرده و تا ابد نیز مباح نمیکند، و او کشتن مؤمن، مؤمن دیگر را
تحریم کرده، مگر در یک صورت و آن صورت خطا است، چون در این فرض (که قاتل قصد کشتن مؤمن ندارد یا بدین جهت که اصلا قصد کشتن را ندارد و یا اگر قصد دارد به این
خیال قصد کرده که طرف کافری است جائز القتل) در مورد کشتن او هیچ حرمتی تشریع نشده.
و من قتل مؤمنا خطا... یصدقوا، کلمه تحریر
مصدر باب تفعیل و به معنای آزاد کردن برده است. و کلمه رقبه به معنای
گردن است، ولیکن استعمال آن مجازا در نفس
انسان مملوک
شایع شده، آزاد کردن برده را (عتق رقبه) گفتهاند و کلمه: دیه به معنای خونبها است، یعنی مالی که از طرف
جانی به شخص
جنایت شده (اگر عضوی از دست داده باشد) و یا به
ورثه او (اگر کشته شده باشد) میدهند و معنای آیه این است که هر کس مؤمنی را بطور خطایی به قتل برساند بر او واجب میشود یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی هم به اهل مقتول بدهد، مگر آنکه اهل مقتول خونبها را به وی
صدقه دهند و خلاصه او را از دادن خونبها عفو نمایند، که در اینصورت دیگر دادن دیه واجب نیست.
و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق...، بطوری که از سیاق بر میآید در این جمله نیز
ضمیر در (کان) به مؤمن مقتول بر میگردد و کلمه (میثاق) به معنای مطلق
عهد است، چه عهد ذمه و چه هر عهدی دیگر و معنای آیه این است که: اگر مؤمن مقتول از قومی باشد که بین شما و بین ایشان عهدی برقرار است واجب است دیه را بپردازد و بردهای را آزاد کند، و اگر مساله دیه را جلوتر از آزاد کردن برده ذکر کرد، برای این بود که تاکید در جانب میثاق را رعایت کرده باشد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم قتل».