جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جلاء الأذهان و جلاء الأحزان یا تفسیر گازُر،
تفسیر فارسی قرآن از
ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی،
مفسر گمنام امامی احتمالاً در
قرن هشتم میباشد.
جلاء الاذهان تالیف
ابو المحاسن جرجانی است. استاد «
میر جلال الدین حسینی ارموی» که این تفسیر را در سال ۱۳۳۸ تصحیح کردهاند، اعتقاد دارد که اساس بیانات تفسیری مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» تفسیر «
روض الجنان و روح الجنان» «شیخ
جمال الدین ابو الفتوح حسین بن علی بن خزاعی نیشابوری
رازی» بوده است. بدین معنی که «
ابو المحاسن جرجانی» تفسیر
ابو الفتوح را اساس و اصل و ماخذ برای خود قرار داده است. وی در این کار گاهی عبارات را بدون هیچ گونه تغییری آورده است. در عین حال در بسیاری از موارد تغییر بسیار مختصری در نظرات تفسیری
ابو الفتوح به وجود آورده و یا آن را تلخیص کرده است.
«
ابو المحاسن جرجانی»، در دیباچه تفسیر خود ضمن بیان مطالبی پیرامون تفسیر قرآن کریم، به انگیزه نگارش و تالیف و سبک تفسیری خود اشاره میکند و میگوید:
چون یکی از این دو متمسک، کتاب خدای و گذاشته مصطفی است و عوام از فائده این کتاب بی نصیباند، از آن که علم
تاویل و تفسیر آن کسی داند که سالهای دراز در دریای علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بیان و نکات قرآن به دست آورده باشد نه از هر دریایی. بلکه از دریای «انا
مدینة العلم و علی بابها» حاصل کرده باشد و تفاسیر
اصحاب، آنچه به عربی است عوام را از آن بهرهای نیست، و آنچه به زبان فارسی است بعضی که اختصاری دارد از فائده عاری است، و آنچه مطول است در او
اعراب و لغت و
اشتقاق و
قرائت قراء و اختلاف مفسران از بس که آوردهاند عوام در مطالعه آن سرگشته و حیران میمانند و از فائده آن بی نصیب میشوند، چون حال بر این
جمله یافتم از بخشنده جان و بخشاینده انس و جان مدد خواستم و به توفیق و یاری وی این کتاب را در تفسیر قرآن تالیف کردم و نام او «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» نهادم و در او جمع کردم از تاویل آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان
دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زدهاند.
لذا مشاهده میشود که مؤلف ضمن انتقاد و خرده گیری از سایر مفسران، که گاه در بیان تفسیر آیات به ایراد نکات ادبی و
اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها میپردازند و بدین طریق عوام را از فهم نکات تفسیری کلام خداوند باز میدارند، معتقد است که مفسران جهت ایجاد نقش هدایتگری قرآن باید با بیانی درخور فهم و توجه عوام به تفسیر آیات بپردازند. این نظر و تفکر تفسیری «
ابو المحاسن جرجانی» در گزینش نوع روش یک مفسر در تفسیر قرآن، اصلی است که در تفاسیر قرن اخیر مورد عنایت مفسران قرار گرفته است. از آنجا که خداوند کلام خود را «هدی للناس»
قرار داده است شایسته است که تلقی و برداشت مفسران و اسلوب نگارشی در تفسیر، اسلوبی باشد که علاوه بر جامع بودن، از ویژگی فراگیری و قابل استفاده بودن برای توده مردم برخوردار باشد و به تعبیر دیگر از
اطناب ممل و ایجاز مخل به دور باشد.
تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشی بسیار خوب و عبارات آن دارای
فصاحت و
بلاغت و عاری از هر گونه اطناب میباشد. در عین حال در پارهای از موارد که
ایجاز مطلب باعث اخلال در کلام میشود بیان مفسر به صورت تفصیل ایراد شده است. وی مطالب تاریخی را متذکر شده و جهت تنوع موضوع و تقریب مطلب به ذهن خواننده، به
اشعار عربی و فارسی تمثیل جسته است. البته با دقت در محتوای تفسیر مذکور سبک بیانی آن طبق فضای ادبی قرن نهم یا دهم ایراد شده است. گر چه این سبک شاید برای خوانندگان امروزی قدری مشکل به نظر برسد اما در واقع این گونه نگارش در نوع خود، سهم به سزایی در شکوفایی فرهنگ و
ادبیات یک ملت ایفا کرده است. لذا مفسر، تمام آیات را در یک مجموعه تفسیری در حجم ده مجلد و به قطع وزیری تدوین کرده است که با اغماض از برخی مطالب که در حین مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسیری بدیع و مختصر و قابل استفاده برای همگان خواهد بود.
برخی از محققان در کامل بودن این تفسیر از جهت در بر گرفتن تمام سورههای قرآن ایجاد تردید کردهاند و اعتقاد دارند که بخشی از قرآن توسط مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» تقریر شده است و پس از ایشان بخشی نیز توسط مفسری دیگر به نام «سید گازر»، به رشته تحریر درآمده است. اما وجود نسخ متعدد و تصریح علمای اعلام به ویژه صاحب «ریاض العلماء» به این که وی تمام دوره این تفسیر را که توسط «
ابو المحاسن جرجانی» تدوین شده مشاهده کرده است، به نظر میرسد هیچ گونه تردیدی نسبت به این که مؤلف نصف اول تفسیر کسی بوده است و مؤلف نیمه دوم کس دیگر، باقی نمیماند.
مطلب دیگر آن که مفسران متقدم در بیانات تفسیری خود، به طور معمول به یک یا چند بعد خاص در
مفاهیم قرآنی میپردازند. و همین مساله باعث به وجود آمدن روشهای متفاوت تفسیری گردیده است. همان طور که قبلا گفته شد گر چه این سبک در نوع خود باعث احیای فرهنگ و ادبیات ویژهای در تفاسیر قرآنی گردیده است، اما در جای خود باعث معطل ماندن سایر ابعاد تفسیری شده است. از این بیان روشن میشود که تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به این که به زبان فارسی نگارش یافته است برای فارسی زبانان از نقطه نظر ملیت و فرهنگ، اهمیت شایان و مقام بسزایی دارد و آن استفاده
سلیس و روان از زبان فارسی مرسوم در عصر مفسر است که در غالب موارد از زبان مورد استفاده
تفسیر ابو الفتوح لطیف تر و شیرین تر است.
نام اصلی این تفسیر
جِلاءالاذهان و جَلا ءُالاحزان است، ولی به سبب
شهرت مؤلف آن به
گازر، به تفسیر گازر مشهور شده است.
در باره زندگی
جرجانی، اطلاع چندانی در دست نیست.
افندی (متوفی ۱۱۳۰) نخستین کسی است که نام او را در
کتاب خود آورده و او را
فاضل،
عالم،
محدث،
مفسر و از مشاهیر علمای
امامیه معرفی کرده است.
پس از او،
آقابزرگ طهرانی وی را در شمار عالمان
شیعه قرن دهم آورده و علاوه بر نقل مطالب افندی، چند
نسخه جلاءالاذهان را معرفی کرده است.
تاریخ کتابت یکی از این نسخهها ۹۷۲ است و گویا آقابزرگ بدین سبب، جرجانی را در شمار عالمان قرن دهم ذکر کرده است،
ولی وجود نسخهای نوشته شده در ۸۹۴
این نظر را رد میکند.
تفسیر گازر را خلاصهای از
تفسیر ابوالفتوح رازی دانستهاند،
ولی
جرجانی به این موضوع اشاره نکرده و حتی از تفسیر ابوالفتوح نام نبرده است.
به
عقیده ابن یوسف شیرازی، (
حدایق شیرازی ) بخشی از این
تفسیر را جرجانی و بخش دیگر آن را فردی که به
سید گازر مشهور بوده،
تألیف کرده است،
اما
محدّث ارموی این
قول را نپذیرفته و همه تفسیر را از آنِ جرجانی دانسته است.
تفسیر گازر،
تحریری از
تفسیر ابو الفتوح رازی است که
مؤلف در
متن آن اصلاحاتی به عمل آورده است، به گونهای که در شیوه
نگارش و طریقه
تدوین و نحوه
تصنیف آن با
تفسیر مرجع تفاوت دارد.
اهمیت تفسیر گازر از جنبههای
زبان و
ادبیات همان است که در مورد
تفسیر ابوالفتوح رازی میتوان گفت.
ملافتح اللّه کاشانی (متوفی ۹۸۸) در نوشتن
تفسیر منهج الصادقین، تفسیر گازر را اساس کار خود قرار داده است.
مؤلف پس از مقدمه، هفت
فصل قبل از شروع
تفسیر آورده است:
فصل اول، در تقسیم معانی مطالب قرآنی به چهار قسم.
فصل دوم، در اینکه مطالب قرآن از شش قسم بیرون نیست.
فصل سوم، در بیان نامهای قرآن.
فصل چهارم، در
معنی سوره و
آیه و
مثانی و
مفصل و غیره.
فصل پنجم، در بیان اینکه فهم
قرآن منوط به دانستن تمام
آیات است.
فصل ششم، در معنی لفظ تفسیر.
فصل هفتم، در بیان و معنای
استعاذه.
این تفسیر دارای نسخ متعددی است که بیشتر در گوشه کتابخانههای شخصی و یا حوزههای علمی، گوشه انزوا گزیده است و در نهایت گمنامی به حیات خود ادامه میدهد. در عین حال طبق تفحصی که مصحح تفسیر انجام داده است سه نسخه از این تفسیر در خارج از ایران موجود است. اول نسخهای که در کتابخانه بهار در کلکته هندوستان موجود است. گویا این همان نسخهای است که «سید اعجاز حسین هندی» در کتاب «کشف الحجب و الاستار عن وجوه الکتب و الاسفار» از آن نام برده است. دوم نسخهای است که در کتابخانه «با یزید» در اسلامبول وجود دارد و سوم نسخهای است که در کتابخانه دانشگاه کمبریج است. این نسخه جزء کتب مورد استناد در تحقیقات «ادوارد براون»، مستشرق معروف انگلیسی بوده است.
مفسر در روش تلخیص خود تلاش کرده است که در اختصار و تصنیف خود، از روش تعبیر و اسلوب تقریر و نگارش شیخ
ابو الفتوح که در تفسیر خود به کار برده است، خارج شود. حتی در برخی موارد در اموری که از مختصات تفسیر
ابو الفتوح است تبعیت نکرده است. در عین حال لغات و واژههایی که دارای اهمیت تفسیری بوده و تغییر آنها باعث تغییر در تعبیر میشود، به حالت دست نخورده باقی مانده است. اما شگفت آور آن که مصنف در تلخیص خود به منبع اصلی و اساس تفسیر خود که محل استفاده و مورد تلخیص وی بوده است هیچ گونه تصریح و حتی اشاره نیز نکرده است و در واقع حق شیخ
ابو الفتوح رازی را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوین تفسیر ادا نکرده است. گر چه رنج و زحمت تلخیص در پارهای از موارد کم تر از تدوین نیست اما شایسته بود که مرحوم جرجانی نامی از تفسیر
ابو الفتوح رازی به عنوان ملخص تفسیر خود به میان میآورد.
مفسر گرانقدر مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» در مقدمه مفصلی که بر این تفسیر نگاشته است پس از بیان خطبهای نسبتا مفصل با استناد به
حدیث ثقلین به مطالب غنی و پرباری که لازمه فهم معانی کلام وحی است، که در اصطلاح «
علوم قرآنی» نامیده میشود پرداخته است. گر چه این مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآنی نمیشود، اما جای آن داشت که عمده مطالب علوم قرآنی را به طور تفصیلی ذکر میکرد.
وی در آغاز به بحثی پیرامون
معانی قرآن میپردازد و آن را بر چهار وجه تقسیم میکند و طی آن به آیاتی از قرآن که علم به آنها مخصوص خداوند است اشاره میکند و
سپس به مباحثی از قبیل
محکم و
متشابه،
مفصل و
مجمل و جز آن میپردازد.
مفسر طی بیانی در ذیل آیات متشابهات معتقد است که کسی مراد خداوند را از
آیات متشابه درک نمیکند مگر آن که به
نص از پیامبر و یا
ائمه علیهمالسّلام استناد جوید. وی میگوید:
و درست شده است به
روایات صحیحه که تفسیر قرآن نشاید کردن الا به اخبار و آثار رسول و ائمه علیهمالسّلام و به رای خود تفسیر قرآن نشاید کردن که
خاص و
عام روایت کردهاند از رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم : «من فسر القرآن برایه و اصاب الحق فقد اخطا» یعنی هر که تفسیر قرآن کند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطی بود و این مخصوص است به
مجملات و متشابهات.
مرحوم «جرجانی»، در تفسیر پارهای از آیات که دارای
اختلاف قرائات میباشند ضمن بحث مختصری به بیان این مطلب میپردازد. اما میتوان گفت که این مطلب به صورت بسیار نادر مورد توجه قرار گرفته است.
هم چنین وی بحث مفصلی را در نام گذاری کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مطرح کرده است و ضمن استناد به آیات قرآن، به بیان مشهورترین اسامی آن میپردازد. در عین حال معتقد است برخی از صفات قرآن کریم نیز جزء اسامی این کتاب مقدس میباشد. حال آن که غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترین اسامی آخرین کتاب الهی عبارت است از: «قرآن،
فرقان،
ذکر،
تنزیل و
کتاب» و سایر اسامی را اوصاف کلام پروردگار میدانند.
مرحوم «جرجانی»، ضمن اعتقاد به
توقیفی بودن اسامی سورهها و آیات قرآن کریم، به مباحثی از قبیل معنای سوره و آیه و گروههای مختلف سور قرآنی مثل سور
سبع الطوال،
مئین،
مثانی و
مفصلات میپردازد و سورههای تشکیل دهنده هر گروه را تعیین میکند. گر چه گروهی از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادی بودن مکان سور دارند، وی ضمن
استناد به روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیان میدارد که تعیین مکان سورهها مثل محل قرار گرفتن آیات امری است که توسط حضرت، تحقق یافته است و «جماع قرآن» پس از رحلت حضرت در این مورد دخالتی نداشتهاند بلکه طبق روایات واصله تنها به تنظیم مصحف شریف از جهت نوع تقدم و تاخر سور پرداختهاند.
در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بیان نکات تفسیری در آغاز سوره، ابتدا بحثی پیرامون مکی یا مدنی بودن آن مطرح میشود و از همان اول ذهن خواننده و محقق را به فضای کلی حاکم بر سوره از جهت
مکان نزول معطوف میدارد. وی جهت اثبات نظر خود پیرامون این قضیه به روایات وارده از طریق صحابهای که اکثرا جزء مفسران طبقه اول در صدر اسلام هستند استناد میجوید، و در پارهای از موارد به بررسی اختلافات وارده در این خصوص میپردازد و در پایان با توجه به قراین موجود، به
قضاوت پرداخته و نظر تفسیری خود را بیان میدارد. مثلا در آغاز
سوره حمد میگوید:
«
عبدالله بن عباس» گفت: این سوره مکی است. «مجاهد» گفت: مدنی است و بعضی دیگر گفتند: هم مکی است و هم مدنی. و اصح آن است که مکی است. روایت است از امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام که گفت: «نزلت
فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش».
پس از ذکر مکی یا مدنی بودن سور، اشاراتی به فضائل سورهها میشود که غالبا به
روایات صحابه از پیامبر و یا
ائمه علیهمالسّلام منسوب است. با دقت در روایات وارده در این موضوع، در پارهای از موارد به احادیثی برمی خوریم که بوی
جعل از آن استشمام میشود که جهت تشویق مردم به
تلاوت قرآن وارد شده است، به عنوان نمونه میتوان به حدیثی که از «وهب بن منبه» در ذیل سوره بقره وارد شده است اشاره کرد. وی مینویسد:
«وهب بن منبه» گفت: هر که او «سورة البقرة» و «آل عمران» بخواند، نور او از عجیبا تا غریبا برود، عجیبا زمین هفتم است و غریبا عرش رب العزة.
یکی دیگر از مباحثی که مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا کرده است، اعتقاد به جزئیت آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز هر سوره است. از آنجا که علما و مفسران عامه اعتقاد دارند «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر هر سوره صرفا به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان
تبرک ذکر شده است و معتقد به
جزئیت عبارت در هر سوره نمیباشند، وی در ابتدای سوره حمد میگوید:
این آیتی است از
فاتحه الکتاب و از هر سورتی، دلیل بر این آن است که این آیت از چهار وجه بیرون نیست. یا برای اول سوره نویسند یا برای آخر، یا برای فصل میان دو سوره، یا آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند. اگر برای اول سوره است بایستی که در اول
سوره برائت بودی و اگر برای آخر است بایستی که در آخر
سوره انفال و آخر
سوره ناس بودی و اگر برای فصل است بایستی که میان انفال و توبه بودی و در
سوره نمل نبودی و چون این سه باطل شد بنماند الا آن که آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند.
از
جمله مبهمات قرآن حروف مقطعهای است که در صدر برخی از سور که اکثرا در مکه نازل شدهاند میباشد. از همان آغاز
نزول این عبارات، عرب در صدد ایضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران وحی هر یک به فراخور
استنباط خود جهت تفسیر آنها تلاش چشمگیری به عمل آوردند.
اما هیچ یک از مفسران، رای و نظریه قاطعی در این زمینه ایراد نکردهاند، بلکه بر اساس
حدس و گمان به تبیین این موضوع پرداختهاند که ما حصل نظرات مفسران در آغاز سوره بقره در تفسیر شریف مجمع البیان شیخ طبرسی فراهم آمده است.
نکته قابل توجه آن است که در سبک تفسیرنگاری قرن اخیر ظاهرا مفسران به این نتیجه رسیدهاند که
حروف مقطعه از مواردی است که علم به آن مخصوص خدا و رسول گرامی اش است و غیر از موارد نادری که روایاتی پیرامون این حروف وارد شده است، هیچ گونه سندی در این موضوع در دست نیست. گر چه اخیرا با استفاده از ابزارهای علمی روز، به شمارش و احصا این حروف در سور مورد اشاره پرداخته شده و مطالب قابل تاملی در این زمینه ایراد شده است، اما به طور غالب به ذکر این مطلب که حروف مقطعه رمزی است بین خدا و پیامبر اکتفا شده است.
بر همین اساس مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» ضمن پرداختن به برخی از نظرات تفسیری پیرامون این عبارات، تنها یک نظر را پسندیده است و آن این است که سبب حروف مقطعه در اوایل سور که خداوند بیان فرموده، آن است که:
چون رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، قرآن خواندی مشرکان بیامدندی و مجمع ساختندی و شعر خواندندی و سمر گفتندی تا مردمان آواز رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را نشنوند و حلاوت
تلاوت کلام قدیم جل جلاله بندانند و در اسلام رغبت نکنند. چنان که از ایشان حکایت کرد: «و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه».
خدای عزوجل این حروف مقطع فرستاد و ایشان مانند این نشنیده بودند تا چون بشنیدند ایشان را عجب آمد خاموش شدند و گوش با قرآن کردند تا دیگر مانند آن خواهد بودن قرآن بشنودند و
حجت بر ایشان متوجه شد.
این تفسیر دارای کاستیها و نواقصی است که ذیلا بررسی میشود.
یکی از بزرگترین ایراداتی که میتوان در این تفسیر از مفسر گرفت استفاده وی از
اسرائیلیان و روایاتی است که ریشه در اندیشه یهود دارد. کم تر محققی است که نداند تفاسیر گذشتگان به ویژه تفاسیری که جنبه تاریخی و روایی دارند با
خرافات تاریخی آمیخته بودهاند. اگر به آیاتی که به داستان
آفرینش آسمان و زمین، خلقت آدم، سرگذشت انبیا و امثال این مطالب پرداختهاند توجه شود میتوان رد پای
یهود و روایاتی که غالبا از علمای مسلمان شده آنان نقل گردیده است مشاهده کرد. تفاسیری از قبیل تفسیر
طبرسی،
قرطبی،
ابن کثیر و... از نفوذ این پدیده مصون نماندهاند. خصوصا تفسیر
ابو الفتوح رازی که تنها مرجع مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» بوده است، از این مساله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» به طور پراکنده روایاتی که بیشتر از «
کعب الاحبار»، یهودی مسلمان شده و «
وهب بن منبه» ذکر گردیده است، به چشم میخورد. گرچه پرداختن به
اسرائیلیان و استفاده از داستانهای تاریخی غیر معتبر، درد مشترک بسیاری از تفاسیر گذشته است، اما این انتظار میرفت که مرحوم جرجانی با اطلاعات گسترده و تلخیص طاقت فرسایی که متحمل شده است مانع آلوده شدن تفسیر خود به این پدیده شوم میشد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتی خدشه دار نمیکرد.
در این قسمت از کلام به عنوان نمونه میتوان، به ذیل آیه ۱۲۶ سوره بقره اشاره کرد که مفسر به ذکر داستان مفصلی از
هاجر و
اسماعیل با سندیت «وهب بن منبه» میپردازد. یا این که اشاراتی به بیانات «کعب اشرف» و «
حیی اخطب» که در ذیل پارهای از آیات وارد شده است، نمود.
از نمونههای دیگر، وارد شدن جعلیات که ریشه در اعتقاد یهود دارد، جعل داستان آغاز
نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و بعثت ایشان میباشد. در این داستان به طور مفصل به نقش «
ورقة بن نوفل» عموی حضرت
خدیجه یا به تعبیری پسر عموی ایشان اشاره شده است و در آن تلاش گستردهای جهت این که اثبات شود پیامبر در آغاز رسالت به مسئولیت الهی خود واقف نبوده است، انجام پذیرفته است. منبع اصلی این واقعه و داستان- که میتوان گفت غالب مفسرانی که بدان استناد جستهاند- تفسیر «
ابن جریر طبری» است.
مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» نیز که تحت تاثیر این القای شبهه ناک قرار گرفته بیان میدارد:
روزی رسول خدا بر
کوه نور بود ناگاه سایهای بر سر او افتاد. نگاه کرد تا چیست. شخصی را دید پرها بازگشاده و همه روی آسمان بپوشیده ندا میکرد که: «السلام علیک یا محمد اقرا». رسول گفت: من پیش از آن آوازی شنیده بودم و کسی را ندیده.
خدیجه را از این، خبر دادم و خدیجه عم خود «ورقة بن نوفل» را خبر داد. او گفت: ای خدیجه محمد را بگوی که از این هیچ غم مدار چون آواز بشنوی برجای بایست تا خود چه باشد تا این روز که رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این حالت و صورت معاینه بدید، بترسید به غایت و پای برجای داشت و گفت: «ماذا اقرا و لست بقارء». گفت: برخوان «بسم الله الرحمن الرحیم...» تا آخر سوره. رسول بشنید و یاد گرفت و برخاست و باز آمد تب گرفته و گفت: «زملونی دثرونی». خدیجه جامه بر رسول افکند و او را بخوابانید و دست بر پشت وی نهاد، گفت همچنان میلرزید که کبوتر بچه، ساعتی بخفت و از خواب درآمد و این قصه بازگفت و گفت: همان شخص آمد نه بدان صورت و مرا گفت: بخوان. گفتم چه خوانم؟ گفتم بخوان «بسم الله الرحمن الرحیم. یا ایها المدثر قم فانذر». خدیجه برخاست و به نزدیک عم خود رفت و او را از این حال خبر داد.
«ورقة بن نوفل» شادمانه شد و گفت: ای خدیجه تو را بشارت باد که این علامت که تو میگویی دلیل میکند که این
شوهر تو
پیغمبر آخر الزمان باشد که ما نعت و صفت او را در
تورات و
انجیل خواندهایم. آنگه «ورقة بن نوفل» بیامد و رسول را گفت: تو را بشارت باد که تو آنی که عیسی علیهالسّلام به تو بشارت داد خلقان را، و تو بر مانند آنی که عیسی پیغمبر بود و تو پیغمبر مرسلی، و تو را جهاد فرمایند و اگر من آن روزگار دریابم با تو جهاد کنم.
همان طور که ملاحظه میشود این داستان و داستانهای امثال آن، مجموعهای است که کینه توزان در اوایل ظهور اسلام به ویژه پس از
رحلت پیامبر اسلام بافتهاند و بدین وسیله ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خاصه، ایجاد اخلال کرده و ناآگاهانه تیشه بر ریشه اعتقادات ناب حقایق اسلامی زدهاند.
متاسفانه مفسر ژرف اندیش، مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» نیز از این غفلت سهمگین بی نصیب نمانده و ضمن نقل تمام واقعه به صورت تفصیلی، بر آن مهر صحت نهاده است.
گر چه نقد و بررسی این داستان و داستانهای مشابه آن مجال دیگری را میطلبد، اما به نحو اختصار
جملاتی در نقد آن بیان میگردد:
طبق مستندات تاریخی به ویژه سیره «ابن هشام» که از منابع معتبر اسلامی به شمار میرود، «ورقة بن نوفل» فردی با سواد اندک بود که نسبت به تاریخ انبیای گذشته دارای اطلاعات بسیار مختصری بود و در وصف او آمده است که: «و کان قارئا للکتب و کانت له رغبة عن عبادة الاوثان».
حال سئوال این است که چگونه پیامبری قبل از آن که مبعوث شود و در عالم
رؤیای صادقه به او وعده
نبوت داده شود و پس از آن
امین وحی بر او نازل گردد، خود نسبت به مقامی که بدان
مبعوث گردیده است تردید میکند به نحوی که این تردید توسط مشرکی که فقط نسبت به کتب منزل گذشته تا حدودی به طور
اجمال اطلاع دارد، او را به مقام خود آگاه میکند. ثانیا چگونه پیامبر که مدارج عالی
کمال را طی دورانی که متجاوز از چند سال است، پیموده و با رقه نبوت را به طور مکرر در خود مشاهده مینماید حقیقت رسالت بر وی مشکوف نمیشود و منتظر شخصیتی مثل «ورقة بن نوفل» میماند تا او را به حقیقتی که منجر به نجات بشریت از جهل و گمراهی است واقف نماید.
علاوه بر آن رسول خدا که بالاترین درجات عقل را در خود دارد و تمام عرب به این امر آگاه بودند چگونه در آن موقع حساس نگران میشود و در خود تردید میکند، سپس با راهنمایی
خدیجه و ارشاد شخصی عادی، این
اضطراب و نگرانی از وی برطرف میگردد. لازم به ذکر است که حضور
جبرئیل علیهالسّلام در پیشگاه پیامبر اسلام، امری خارج از انتظار نبود زیرا بارها این مساله در عالم رؤیای صادقه یا در عالم واقع بر حضرت مبرهن شده بود و حضور ایشان در نزد پیامبر مایه آرامش و
اطمینان حضرت شده و هیچ گونه اضطرابی مبنی بر ملاقات موجودی با آن توصیفات که قبلا ذکر شد در وجود شریف پیامبر راه نیافته است. بلکه پیامبر پیوسته در انتظار رؤیت این صحنه به سر میبرد تا اینکه در نهایت توفیق دریافت انوار ملکوتی
وحی، به واسطه
نزول جبرئیل علیهالسّلام حاصل شد.
آخرین مطلبی که در این مقوله پیرامون تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» مرحوم «
ابو المحاسن جرجانی» گفته میشود، استفاده فراوان از داستانهای تاریخی در این تفسیر است.
گر چه استفاده از داستانها و پندهای آموزنده نقش مؤثری در هدایتگری انسان دارد و قرآن نیز به طور متناوب با استفاده از زمینههای هنری داستانهایی که ریشه در واقعیت دارند، به
هدایت انسانها پرداخته است، اما استفاده فراوان از این پدیده برازنده یک تفسیر نیست. میتوان ادعا کرد که میزان استفاده از داستان در ذیل آیات، بیش از بیانات و نکات تفسیری است، به نحوی که این پدیده در برخی موارد باعث میشود خواننده آن چنان جذب داستانها شود که به سادگی، تحقیق پیرامون مفاهیم تفسیری آیه را به فراموشی میسپرد و یا این که تمییز مفاهیم تفسیری از بیانات داستانی به راحتی میسر نیست.
نخستین بار این کتاب، با
تصحیح و
تعلیقات و
مقدمه مفصل
جلال الدین حسینی ارموی، در
سال ۱۳۳۷ ش، به همت
انتشارات مهرآیین، در ده جلد
چاپ و منتشر شده و یک جلد هم به فهرستهای این
تفسیر اختصاص یافته است که جمعاً یازده جلد می گردد.
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: احیاءالداثر من القرن العاشر، چاپ علی نقی منزوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ـ ۱۴۱۵.
(۴) حسین بن حسن جرجانی، تفسیر گازر، چاپ جلال
الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۱ ش.
(۵) ضیاء
الدین حدایق شیرازی، فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار، تهران ۱۳۱۵ـ ۱۳۱۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تفسیر گازر»، شماره۳۷۱۹. سایت اندیشه قم. نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).