آیه ولایت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
آیاتی که
ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و سایر
ائمه را اثبات میکند، آیه ولایت است که آیه پنجاه و پنجم از
سوره مائده که درباره
ولایت خدا،
رسول و
ائمه (علیهمالسلام )میباشد.
إِنّما وَلیُّکُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُونَ الصَّلوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاة وَهُمْ راکِعُون.
«همانا
ولی امر شما تنها خدا،
رسول و آن
مؤمنانی هستند که
نماز به پا داشته و
در حال
رکوع زکات میدهند».
از
دیدگاه مفسران و
متکلمان امامیه، آیه ولایت یکی از روشن ترین
دلایل امامت بلا فصل علی (علیهالسلام) است، زیرا اگر چه «
ولیّ »
در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند:
رب،
مالک،
سید،
منعم،
معتق،
محب،
ناصر و
متصرف در امور دیگران،
ولی به
دلایل عقلی و نیز به
اجماع مسلمانان غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین
معنا میتواند
در این
آیه مقصود باشد.
ولی به معنای متصرف
در امور دیگران است.
دلایل این مطلب بدین قرار است:
کلمه «انّما»
ادات حصر است و
مفاد آن اثبات و نفی است، زیرا
کلمه انّما
در بردارنده معنای ما و الا (
نفی و
استثنا ) است؛نفی میکند،
بنابراین کلمه «إنّما» بر
ولایتی خاص
دلالت میکند؛ ولایتی که
اولاً وبالذات به
خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با
اذن و
مشیت الهی ثابت میشود
اما ولایت به معنای
نصرت و
محبت اختصاصی نیست، زیرا
لزوم یاری کردن و محبت
مؤمنان به همدیگر، از لوازم
بدیهی ایمان و مورد
اجماع مسلمانان است؛ چنان که آیه کریمه: (المؤمنونَ وَالمُؤْمِنات بَعْضُهُمْ أَولیاءُ بَعْض)؛ «
مردان و
زنان مؤمن بعضی از آنها اولیای بعض دیگرند»
نیز بر آن
دلالت میکند.
برخی معتقدند «انّما» همیشه بر
حصر دلالت نمیکند، زیرا
در غیر حصر نیز به کار رفته است؛ چنان که
در قرآن آمده است: (إِنّما الحیاة الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْو)؛ «همانا
زندگی دنیا لهو و
لعب است»
روشن است که لهو و لعب
در غیر زندگی دنیا نیز
متصور است .
در پاسخ میتوان گفت،
ادیبان و
زبان شناسان معروف
عرب به دلالت «انّما» بر
حصر تأکید کردهاند، به همین
دلیل زمخشری در تفسیر آیه ولایت گفته است: «معنای «إنّما» این است که
موالات باید به آنان اختصاص یابد»
اما باید توجه داشت که حصر بر دو
نوع است:
حصر حقیقی و
حصر اضافی .
اصل اولی در حصر،
معنای حقیقی آن است، چه اینکه حصر اضافی جنبه ثانوی داشته و نیاز به قرائن دارد، و
در آیه مورد بحث نه تنها
قرینهای بر حصر اضافی وجود ندارد، بلکه قرائن و
شواهد ـ چنانکه بعداً می آید ـ حصر حقیقی را تأیید میکند.
چنانچه ولی بدون قرینه به کار رودبه معنی مالک امر بودن است.
اگر چه واژه «
ولیّ » بر معانی یا
مصادیق متعددی
اطلاق شده است، لکن هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن « مالک امر بودن» خواهد بود. به ویژه اگر به کسی
اسناد داده شود که دارای
شأن رهبری و
فرمانروایی است؛ همان طوری که
در آیه مورد بحث چنین است، زیرا کلمه «ولی» نخست به
خداوند و سپس به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اسناد داده شده است.
حاکمیت خداوند عقلاً ثابت است، و حاکمیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
عنوان اینکه رسول خداست اثبات میشود، حال با توجه به اینکه ولایت
در مورد خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم به معنای مالک امر بودن است، و از طرفی (الّذین آمَنُوا) بر خداوند یا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم
عطف شده است، و
حکم معطوف با
معطوف علیه مشترک است، پس ولایت
در مورد
مؤمنانی که
در آیه
توصیف شدهاند نیز به معنای مالکیت امر
تدبیر (امامت) خواهد بود
اگر چه عبارت (الّذین آمَنُوا) همه مؤمنان را شامل میشود، ولی مقصود از آن بعضی از مؤمنان است، زیرا اولاً، برای آنان
صفت ویژهای (
اقامه نماز و دادن
زکات در حال
رکوع ) بیان شده است. ثانیاً، جمله (الّذین آمَنُوا) بر کلمه «رسوله» و آن هم بر
کلمه «اللّه» عطف شده است و مفاد آیه این است که خدا و رسولش و مؤمنانی که توصیف شدهاند ولیاند، و
جامعه مؤمنان، «
مُوَلّی علیه » هستند.
نسبت این دو، از قبیل نسبت میان
ولایت مدار و
ولایت پذیر است، نه از
باب تفاعل که ولایت دو جانبه باشد،
در حالی که ولایت به معنای
محبت و
نصرت دو جانبه بوده و
عمومیت دارد .
در مقابل
استدلال مزبور،
مفسران و
متکلمان اهل سنت، به
وحدت سیاق آیه ولایت با آیات قبل و بعد آن
استناد نموده و گفتهاند: مراد از «
ولایت »
در آیه،
نصرت و
محبت است، زیرا
در آیات قبل
خداوند مؤمنان را از ولایت
یهود و
نصارا نهی کرده است. روشن است که مؤمنان هیچ گاه
در صدد قبول ولایت یهود و نصارا به
معنای «
امامت » نبوده اند، بلکه آنچه برخی از
مسلمانان انجام میدادند برقراری رابطه
دوستی و
پیمان نصرت با یهود و نصارا بوده است، فلذا
در آیه مورد بحث نیز مراد از «ولایت» نصرت و محبت خواهد بود؛ چنان که
در آیه بعد
نیز یادآور شده است که
تولّی خدا و
پیامبر و
مؤمنان موجب غلبه و
پیروزی حزب خداوند خواهد بود.
در پاسخ به
استدلال فوق چند نکته قابل توجه است:
نکته اول، هم
سیاق بودن آیه ولایت با آیه
نهی تولّی
یهود و
نصارا لازمه مستلزم آن است که آیات دیگری بین آن دو واقع نشود،
در حالی که میان دو آیه یاد شده، سه آیه (۵۲ـ۵۴) فاصله انداخته است، البته هر چند آیه های ۵۲ و ۵۳ به نوعی
ناظر به ولایت
یهود و ولایت
نصارا است، لکن آیه ۵۴ ناظر به
ارتداد در آینده بوده و ارتباطی با آیه ۵۱ ندارد، مضمون آیه چنین است:
«ای گروهی که
ایمان آوردهاید هر کس از شما، از
دین خود
مرتد شود به زودی
خدا قومی را که
دوست میدارد و آنها نیز خدا را دوست میدارند، برای
نصرت اسلام برمی انگیزد»
بدین جهت،
مفسران آن را یکی از
پیشگوییهای قرآن دانستهاند.
نکته دیگر اینکه آیه بعد از آیه ولایت نیز
صراحت یا
ظهور در ولایت به معنای نصرت و
محبت ندارد، مضمون آیه چنین است: هر کس
ولایت خدا، رسول و
مؤمنان خاص را بپذیرد، چنین افرادی
حزب اللّه هست و حزب اللّه پیوسته غالب و پیروز است
مضمون این آیه، هم با ولایت به معنای نصرت و محبت سازگاری دارد، و هم با ولایت به معنای
تدبیر و نصرت
در امور؛ بنابراین، نمی توان آن را
قرینه و
شاهد بر یکی از آن دو به شمار آورد.
نکته سوم، بر فرض قبول
وحدت سیاق، قرینه سیاق
در صورتی قابل
احتجاج است که با
دلیل و قرینهای روشن تر
معارض نباشد،
در حالی که قراین آشکاری که پیش از این بیان گردید و
احادیثی که
در شأن نزول آیه وارد شده مانع از
تمسک و
استدلال به وحدت سیاق خواهد بود.
روایات متعدد و مختلفی با این مضمون وارد شده که آیه زمانی به
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد که
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) در حالت
رکوع نماز ، به استدعاء فقیری پاسخ میدهد و
انگشتر خویش را به او
صدقه میدهد. یکی از این روایات را از کتب
اهل سنت، ذکر میکنیم.
حاکم نیشابوری و
ابن مردویه به سند متصل از
ابن عباس نقل میکند که: عبدالله بن سلام و تعدادی از قومش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورده بودند به ایشان عرض کردند: منازل ما از شما دور است و جز این مجالس با شما
در گفتگو و ارتباط نیستیم قوم ما (
یهود) بعد از
ایمان آوردن ما به خدا و رسولش، با ما قطع ارتباط کردند و این مساله بر ما سنگین است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به ایشان فرمودند: انما ولیکم الله و رسوله، سپس از آن مکانی که بودند به طرف مسجد حرکت کردند.
در مسجد مردم
در حال
رکوع و
سجود بودند که سائلی را دید، از او پرسید آیا چیزی هم گرفتهای؟ گفت انگشتری از نقره. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسید، از چه کسی؟ گفت از آن شخص که ایستاده است و با دست به
امیرالمومنین اشاره نمود. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسید
در چه حالتی به تو صدقه داد؟ گفت
در حالت
رکوع.
در این هنگام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تکبیر گفت و این آیه را
تلاوت نمود. بعد از تحقق این قضیه،
حسان بن ثابت مضمون آیه و شان نزول آن را به صورت
شعر سرود:
فانت الذی اعطیت اذ کنت
راکعا زکاتا فدتک النفس یا خیر
راکعفانـــــزل فیک الله خیــــــر ولایة و بینها فی محکمات الشــرایعتو آن کسی هستی که درحالت
رکوع صدقه دادی، جان به فدایتای بهترین
رکوع کنندگان، پس از آن عمل، خداوند
در مورد تو بهترین ولایت را نازل نمود، و آن را
در آیات محکم شریعت بیان نمود.
اهمیت این آیه وقتی نمایان میشود که
اهل بیت (علیهالسّلام) و از جمله امیرالمومنین علیهالسّلام به این آیه
در برابر مخالفین،
استدلال نمودهاند. همچنین
در اهمیت فوق العاده این آیه همین بس که حتی عدهای به
تقلید از آن حضرت این کار را انجام دادند، اما آیهای
در شان آنها نازل نشد.
روایاتی که بحث
ولایت را
در این آیه توضیح میدهد، برای
اثبات و استدلال کافی است. با این حال
در برخی روایات نیز به مورد اتفاق بودن این مساله اشاره شده است.
امام هادی (علیهالسّلام) در نامهای به اهل
اهواز، بعد از ذکر این آیه میفرمایند: علماء اتفاق دارند بر این که این آیه
در مورد امیرالمومنین علی علیهالسّلام است، آنگاه که
در حالت
رکوع، انگشترش را صدقه داد.
علاوه بر
عالمان شیعه، مفسرین و مورخین
اهل سنت نیز
در اینکه این آیه
در مورد امیرالمومنین علی علیهالسّلام نازل شده، اتفاق دارند.
سدی،
مجاهد،
حسن بصری،
اعمش،
عتبة بن ابی حکیم،
فخررازی،
ثعلبی،
زمخشری،
طبری، رمانی،
قرطبی،
فاضل نیشابوری،
واحدی،
جصاص،
ابوبکر شیرازی،
نسائی،
عبدالسلام قزوینی،
بیضاوی،
شوکانی صنعانی،
ابن ابی الحدید،
سیوطی،
آلوسی،
ابوسعد سمعانی و... تنها تعدادی از عالمان
اهل سنت هستند که به عبارات مختلف
در نزول این آیه
در شان امیرالمومنین علی علیهالسّلام ، وقتی که
در هنگام
رکوع به سائلی انگشتر خود را اهداء نمود، بیان میکنند.
عدهای دیگر از اهل سنت
در هنگام نقل این قضیه، به اتفاقی بودن این جریان
در مورد امیرالمومنین اذعان میکنند.
بیشتر احادیثی که درباره شأن نزول آیه ولایت،
روایت شده است، نزول آن را مربوط به
امیرمؤمنان (علیهالسلام) و دادن
انگشتر خود به
سائل در حال
رکوع دانستهاند.
طبری در دو
حدیث یکی از
عتبة بن حکیم و دیگری از
مجاهد این شأن نزول را روایت کرده است.
سیوطی علاوه بر دو حدیث مزبور، پنج حدیث دیگر از
خطیب خوارزمی،
طبرانی،
ابن مردویه به نقل از
ابن عباس،
عمار یاسر،
سلمة بن کهیل،
علی بن ابو طالب و
ابو رافد در مورد
نزول آیه ولایت
در شأن علی (علیهالسلام) روایت کرده است.
سعد الدین تفتازانی و
ملا علی قوشچی اشعری اتفاق نظر
مفسران بر نزول آیه
در شأن علی (علیهالسلام) را نقل کردهاند.
مؤلف کتاب غایة المرام بیش از بیست حدیث از کتابهای
اهل سنت درباره نزول آیه ولایت
در مورد علی (علیهالسلام روایت کرده است.
علامه امینی نیز تعداد زیادی از
دانشمندان اهل سنت را نام میبرد که روایت شأن نزول آیه ولایت را
در مورد امیرمؤمنان (علیهالسلام)
در کتابهای خود نقل کرده اند.
احادیث مربوط به
نزول آیه
در شأن علی (علیهالسلام) که از
شیعه و اهل سنت نقل شده
در حد
تواتر بوده و مفید
یقین است، و این احادیث مورد
استناد محدثان،
مفسران،
متکلمان و
فقیهان قرار گرفته است؛ تا آنجا که فقها
در مسئله فعل کثیر در نماز و اینکه آیا
صدقه مستحبی زکات نامیده میشود یا نه، به آن استناد کردهاند
با توجه به مطالب یاد شده، تردید برخی از افراد همچون
فخر رازی و
ابوهاشم جبایی درباره نزول آیه
در شأن علی (علیهالسلام) بی اساس خواهد بود.
در این قسمت به چند اشکار اشاره و به نقد آنها خواهیم پرداخت.
گفته شده است که آیه ولایت
در مقام
مدح مؤمنان است،
در حالی که دادن
زکات در حال
نماز و
رکوع مایه
نکوهش است چون با توجه کامل
نمازگزار به
عبادت منافات دارد.
در پاسخ میتوان گفت: آنچه با
حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّی و دنیوی است، اما پرداختن
زکات به
امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و احاطه علمی
امام علی (علیهالسلام) چنان بود که میتوانست
در یک
زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون اینکه لطمهای به حضور قلب ایشان
در نماز وارد شود.
زکات،
اسم برای
صدقه واجب است نه
مستحب، زیرا
قرآن میفرماید: (وَآتُوا الزَّکاة)
و
امر،
ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر
علما تأخیر پرداخت
زکات را
معصیت میدانند، بنابراین نمیتوان گفت
امیرمؤمنان (علیهالسلام)
انگشتر را به
عنوان زکات واجب به
فقیر داده است.
این اشکال نیز وارد نیست به دلیل اینکه کلمه «
زکات »
در بسیاری از
آیات مکی وارد شده است
در حالی که
زکات واجب در مدینه تشریع شده است.
از
تأمل در آیات
قرآن مخصوصاً آیاتی که
در آنها از
زکات درباره پیامبران گذشته مانند
ابراهیم،
اسحاق،
یعقوب،
اسماعیل
و
عیسی سخن به میان آمده است به دست میآید که واژه
زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با
نماز به کار رفته باشد بر
انفاق مال در راه خدا دلالت میکند، چرا که
در شریعت پیشین،
زکات به معنای مصطلح
در اسلام نبوده است.
گذشته از این، می توان
زکات را به
زکات واجب نیز
حمل کرد که
علی (علیهالسلام)
در نظر داشته آن را
در اولین
فرصت مناسب به
فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از
زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه اینکه بعید شمردن وجوب
زکات بر علی (علیهالسلام) و یا دادن
انگشتر به
عنوان زکات، استبعادهای بی اساس است، البته اینکه علی (علیهالسلام)
در زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن،
نفی داشتن حداقل
نصاب زکات نمیباشد.
گفته شده است که (الّذینَ آمَنوا) بر
جمع دلالت میکند،
اطلاق آن بر
مفرد در کلام فصحای
عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که
معجزه است
و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی
مجازی است و اصل
در کلام
حقیقت است نه مجاز.
در پاسخ باید گفت: اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین
در کلام عرب و غیر آن به
انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که
در قرآن درباره
خداوند ضمایر جمع به کار رفته است
و
در اینجا بی
تردید، به کار بردن تعبیر (الذین آمنوا)
در مورد علی (علیهالسلام) بیانگر
تکریم و تعظیم
شخصیت علی (علیهالسلام) است، بدان جهت که وی از نظر
کمالات ایمانی در عالی ترین درجه بوده و همین
ویژگی سبب شده است که پس از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
ولایت و
رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به
روایات شأن نزول، این
اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی
در زبان عرب
در عصر رسالت رایج نبود،
صحابهای که
حدیث مربوط به شأن نزول
آیه را نقل کردهاند، لب به
اعتراض میگشودند.
ولایت
در مورد خداوند و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به معنای
اقامه حدود و اجرای
احکام الهی نیست، فلذا این
معنا در (الذین آمنوا) نیز درست نخواهد بود. پس باید
ولایت را بر
نصرت و
محبت حمل کرد که
در هر سه مورد درست است.
در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن
خلط شده است، حقیقت ولایتکه عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی
مسلمانان است،
در مورد خداوند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
امام هر سه،
استعمال شده است، هر چند
کیفیت اعمال آن
در خداوند و غیر خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت
مباشری و
محسوس به خداوند
نسبت داده نمیشود، هر چند اجرای این کار توسط پیامبر و امام
تکویناً و
تشریعاً مستند به
مشیت الهی است.
لازمه
دیدگاه شیعه درباره ولایت
در آیه مزبور این است که
امامت به علی (علیهالسلام) اختصاص داشته باشد، این مطلب با
اعتقاد آنان
در مورد دیگر امامان شیعه منافات دارد.
در پاسخ باید گفت:
براهین عقلی و
نقلی بر
وجوب امامت
در هر عصر و زمانی
دلالت میکند. بر این اساس، طبق
نصوص قرآنی و
روایی، امامت پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
امامان دوازده گانه شیعه اختصاص دارد همچنان که
قرآن از آنان به عنوان «صادقین» یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است
چنان که
امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر آیه مورد بحث ولایت رابه احق و اولی بودن
در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از (الّذین آمنوا) علی (علیهالسلام) و امامان از
ذریّه او تا روز
قیامت است.
افزون بر این،
در صحاح اهل سنت نیز از آنان به عنوان
خلفای دوازده گانه یاد شده است.
حال
وجه جمع بین این نصوص و
حصر امامت
در علی (علیهالسلام) به این است که تا وقتی آن حضرت
در حال
حیات میباشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به
فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابراین
تعارضی در میان نخواهد بود.
همانطور که دیدیم بسیاری از
صحابه و
تابعین و
عالمان شیعه و سنی بر این
فضیلت مخصوص برای
امیرالمومنین ( علیهالسّلام ) اعتراف دارند اما با این حال عدهای از طرفداران
معاویه و
امویان که ریشه دشمنی ایشان با
بنی هاشم از قبل از اسلام وجود داشت، این فضیلت را برای امیرالمومنین برنتافتند و برای انحراف از شان نزول آیه به
جعل حدیث و توجیه پرداختند. به همین دلیل
حسن بصری از عالمان
اهل سنت گفته است: این آیه برای جمیع مسلمین نازل شده نه برای یک فرد.
و از سوئی گفتهاند این آیه برای تمام مومنین است و به همین دلیل هر مومنی ولی جمیع مومنین است و از سوئی گفتهاند: شان نزول این آیه برای
عبدالله بن سلام است و نصف روایت مذکور از اهل سنت را نقل میکنند و اینگونه با حذف نیم دیگر روایت، شان نزول را نیز
تحریف کردهاند.
این تحریفات بر تناقضات این عده از اهل سنت میافزاید؛ زیرا
در کتابهای اهل سنت از عبدالله بن سلام این روایت نیز آمده است که او بعد از نزول این آیه به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عرضه داشت: ما علی علیهالسّلام را دیدیم که انگشتر خود را
در حالت
رکوع به نیازمندی داد و ما او را سرپرست خویش میدانیم.
در روایات نیز به جریان
ایمان او اشاره شده است و این
در حالی است که او بعد از اسلامش از جانشین رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز سوال میکند و رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز امیرالمومنین علی علیهالسّلام را به او معرفی میکند.
برادران ميگویند : این آیه
در شأن علي نيست، و شيعه افترا ميکنند بلکه احتمال ندارد که
در شأن علي باشد؛ چرا که هفت جا صيغه جمع غایب
در این آیه است، و
در هيچ جا نه
در قرآن و نه
در استعمال عرب، تعبير از واحد غایب به لفظ جمع نشده
[۵۰] .
پاسخ
جواب از این ایراد این است که اینها از تفاسير و اخبار همه بيخبرند، که قریب به تواتر است شأن نزول آیه مزبوره از طرق خودشان، چنانچه اشاره کردیم. کاش برادران را فرصت مطالعه ميبود که چنين چيزی را افترا نميفرمودند. اما اطلاق جمع بر واحد غایب که ميگوید نشده اگر حقيقت ميگوید، درست است، لکن باب مجاز واسع است و استعلامات زیاد از حد
در قرآن و غيرقرآن. وَ تِلکَ عادٌ جَحَدُّوا بِآیاتِ رَبِّهِم وَ عَصَوا رُّسُّلَه که رسل جمع است بر هود که واحد غایب است اطلاق شده. همچنين آیه « ففي
القرآن الَّذینَ یُّنفِقونَ أموالَهُّم بِاللَّيلِ والنَّهارِ سِرّاً و عَلانيََِه..." که به مذهب شيعه و اکثر اهل سنت
در شأن علي نازل شده چنانچه فاضل ميبدی از صاحب کشّاف و واحدی از ابن عباس روایت کرده و صاحب مرافضه الرفضه گفته است، و از جمعي هم نقل کرده، که
در شأن ابي بکر نازل شده
در هر صورت اطلاق جمع بر واحد غایب شده، و ضمایر متعدّده جمع به واحد راجع شد و ...
ثاني از ایرادات این است که برادران ميفرمایند به مذهب شيعه لازم آمده که علي عاصي شود، چرا که
در کتابهای ایشان است که به چپ و راست
در نماز التفات کردن مکروه است و مکروه نماز معصيت. پس علي که ملتفت شده به سائل، بنابراین معصيت کرده.
پاسخ
جواب این مزخرف این است که اولاً دادن خاتم مستلزم التفات به چپ و راست نيست، و
در حدیث هم لفظ ایما مذکور است نه التفات، و مکروه التفات است نه ایما و اشاره. ثانياً ایشان بي خبرند از مراتب علميه که مکروه را هيچ کس معصيت ندانسته و نميداند. کل مکروه جایز، قضيه ایست که عوام هم جاری ميکنند؛ چه، جای به علما برسد. کاش ایشان یک دو روز درس ميخواند، گذشته از اینکه از حدیث برميآید که نماز فریضه را، او حضرت با رسول به جا آورده و این نماز نافله بود و قطع نافله
جایز است بلاخلاف بين شيعه؛ بلکه سنّي هم. چه جای به چنين عملي که مستلزم قطع نيست و خود في ذاته طاعت بزرگي است، و مستلزم هيچ یک از منافيات نماز و مکروهات نيست.
ثالث از ایرادات آن چيزی است که برادران به تبعيت شارح مقاصد، ایراد کرده که ولي به معني دوست و محبّ و ناصر است نه به معني امير و حاکم. چه، قبل این است که " ای کساني که ایمان آورده اید مگيرید یهود و نصاری را اوليا و دوستان که بعض ایشان دوستان بعضي هستند" آیه بعداین است که " و کسي که دوستي نماید خدا و رسول او را و کساني را که ایمان آورده اند، پس به درستي که حزب خدا ایشان غالب هایند بر مخالفين" و تولّي
در این جا به اتّفاق شيعه به معني امارت و حکم نيست. پس ولي باید مثل سابق ولاحق خود باشد و
در این هنگام " و هُّم راکُّعوُّن" جمله ایست علي حدّه غير مرتبطه به سابق، و احتراز از نماز یهود است که
رکوع ندارد؛ یا راکعون به معني خاشعون است.
پاسخ
جواب این سخن به این است که حدیث ابيذر و غير آن دلالت دارد که این آیه نازل شد ابتداء، از دون ارتباط به سابق و لاحق
[۵۱] آن را قرینه قرار دهي. مفهوم عرفي ولي، امير و حاکم است. تبادر این معني محل شک و شبهه نيست، به خصوص که مضاف به خدا و رسول باشد. معني نصرت و حجّت را حاجت به این تأکيد و حصر نيست " وَالمُّؤمِنُّونَ وَ المُّؤمِناتُّ بَعضُّهُّم ... اَولياءُّ بَعض" کافي است.سبک و سياق آیه شاهد است که مراد به ولي، امير و حاکم است. علاوه که حافظ ابوالقاسم بن محمد مراد الصدیقي، ولي را
در نظير این آیه
در آیه که حکایت است از موسي، سُّبحانَکَ "أنتَ وَلِيُّّنا فَاغفِرلَنا و ارحَمنا" تفسير کرده است به قائم به امر، و این معني امير و حاکم است. مضاف به اینکه
در اخبار است که جمعي از یهود مسلمان شدند مثل عبدالله بن سلام، و ابن صوریا و خدمت رسول آمدند و عرض کردند که موسي وصيت کرد به یوشع بن نون، پس کيست وصي تو و کيست ولي ما بعد از تو؟ پس این آیه نازل شد. این صریح است
در معني که شيعه ذکر کرده اند. گذشته از اینها که دليلي بر این ترتيب نيست که به این طور نازل شده
قرآن. بلکه این ترتيب از صحابه است یا از عثمان. و وقتي سابق و لاحق را قرینه ميتوان گرفت که به همين طور نازل شده باشد؛ و به این طور نيست. حتي
در کتب خودشان مثل صحيح بخاری و
در شرح تلخيص محقق تفتازاني هست که اول ما نزل "اِقَراء" است با اینکه
در آخر است و آنگاه تناسب بين آیات را دليلي ندارد که باید باشد و آیه که
در شأن علي است این آیه است نه سابق و لاحق. سلّمنا که به همين ترتيب باشد. بين آیه سابقه و آیه محل کلام آیتي است که شهادت ميدهد که تولّي یهود و نصاری را به رسم امارت و حکم داشتند. چه، این آیه است "یا أیُّّها الَّذینَ آمَنُّوا مَن یَرتَدَّ مِنکُّم عَن دینِه..." الي آخر الآیه و همچنين "حَبِطَت اَعمالُّهُّم فَأصبَحُّوا خاسِرین" و حبط عمل متولّين یهود و نصاری با تسميهاش ارتداد، دلالت ميکند که تولّي ایشان بر وجه امارت و حکومت بود. گذشته از همه اینها که هر یک از معاني که "ولي"
در آنها استعمال ميشود خالي از اشتمال بر معني امارت و حکم نيست، که چنين برمي آید که همه آنها از بابت فرد بودن برای این معني مستعملٌ فيه واقع ميشوند. جمله " و هم راکِعون" را جمله عليحده گرفتن، خلاف اصل است. چه، اصل
در واو عطف است نه استيناف؛ پس از آنکه خارج از اصل بشویم واو حاليه اظهر است. پس باید بر او حمل شود و این وقت یا به جمله اخيره باید برگردد، چنانچه مذهب جمعي از علما اصول است
در قيد عقيب جمل، که از ایشان است امام اعظم شما ابوحنيفه، یا به جمع باید برگردد؛
در هر صورت برادران خيلي بي خبر است از مطالب علميه، و آنگاه مفسّرین مثل صدّیقي و بيضاوی و نيشابوری و حسيني و زمخشری، کلاً به طور حاليه تفسير کرده اند و شعر حسّان بن ثابت هم دلالت بر این دارد :
و انت الذی اعطيت اذکنت
راکعا [۵۲] فدتک نفوس الخلق یا خير
راکعبخاتمک الميمون یا خير سيد و یا خير شار ثم یا خير بایع
که ابن جوزی حنفي نقل مينماید از حسان
در تذکره الامه بگویي مخاطبين یهوداني هستند که مسلمان شدند؛ ميگویيم اوها هم داخل
در الّذینَ آمَنوا هستند، اگر مطلق یهود را بگویند، که خدا و رسول و مؤمنين دوست اوها هستند، ما را با ایشان حرفي نيست. ایشان را با خدا و رسول حرف خواهد بود که خدا خود منبع از محبّت اوها بفرماید، و باز خود محب شود.
راکِعون را به معني خاشِعون گرفتن خلاف ظاهر و متفاهم عرف است؛ هر چند خشوع هم عملي است محبوب خدا و استعمالات
رکوع در قرآن همه همين
رکوعي است که جزء نماز است کقوله تعالي"وَ ارکَعُّوا مَعَ الرَّاکِعين"و قوله تعالي"خطاب المریم "وَ
ارکَعي مَعَ الرّاکِعين" و "إذا قيلَ لَهُّم ارکَعُّوا لا یَرکَعُّون"الرَّاکِعُّونَ السّاجِدُّون" به خصوص بنا بر ثبوت حقيقت شرعيه. سيما
در الفاظ کثير الدوران و لفظ
رکوع از آن الفاظ است. احتمال باعث بيرون بردن لفظ از ظاهر، و لسان قوم نميشود "وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُّولٍ اِلاَّ بِلِسانِ قَومِه"
رابع از ایرادات بارده این است که برادران مذکور کرده که اگر آیه درخصوص حصر امامت به علي باشد لازم ميآید که
در زمان نبي صلي الله عليه و آله و سلّم نزاع
در امامت علي باشد که بعضي او را و بعضي دیگران را امام گویند و خداوند قطعاً لنَزاع چنين فرموده باشد، و حال اینکه
در آن زمان نزاعي نبوده.
پاسخ
جواب آن است که اولاً این قصر، قصر صفت است بر موصوف به قصر حقيقي، و
در آن نزاع و خلاف لازم نيست. چنانچه تصریح کرده به آن تفتازاني
در شرح تلخيص.
ثانياً ميگویيم نزاع بوده ولي نه آشکار و جهراً، به طوری که همه کس بفهمند، چنانچه از اخبار طرفين برميآید. از حدیث ثعلبي، که ذکر شد، برآمد. نيز برميآید که این دعوی و خواهش،
در حيات رسول داشتند چنانچه بغوی،
در شرح السنه روایت کند از ابي سعيد خدری که پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود، به درستي که
درميان شما کسي است که مقاتله کند بر تأویل
قرآن، چنانچه من مقاتله کردم بر تنزیل آن. ابوبکر گفت او منم یا رسول الله؟ فرمود نه! عمر گفت او منم یا رسول الله؟ فرمود نه! ولکن پينه کننده نعل است و علي عليه السلام نعل رسول را داشت و به خصف آن مشغول بود. فاضل ميبدی از ترمذی مثل این را از علي عليهالسّلام روایت کرده. کذا آنچه فاضل ميبدی از امام احمد از علي عليهالسّلام روایت کند که با مصطفي صلّيالله عليه و آله و سلّم گفتند که را بعد از خود امير ميسازی؟ فرمود اگر امير خود کنيد ابابکر را خواهيد یافت او را امين زاهد
در دنيا، راغب
در آخرت، و اگر امير کنيد عمر را، خواهيد یافت او را راه یافته و راه نماینده، که بگيرد به شما راه راست را و شما را به آن رساند نيکو دلالت دارد که عاقل هوشيار از طریق سؤال و جواب ميفهمد که نبي صلّي الله عليه و آله و سلّم چه ميفرماید.
خامس از ایرادات بارده برادران این است که اگر این آیه مُّثبِت خلافت و امامت علي باشد، یا مثبت است
در حال، یا
در استقبال؛ اگر
در حال باشد صحيح نيست؛ بلکه خلاف اجماع ملل است و اگر
در استقبال باشد باید نبوّت نبي نيز
در استقبال باشد و این باطل است بالبدیهه.
پاسخ
اما از اوّل؛ به این است که آیه مثبت خلافت علي عليه السّلام است
در واقع و نفس الامر. چه، لفظ ولي موضوع به ازاء معنای نفس الامری است؛ چنانچه
در علم اصول و مبادی لغویه آن ثابت شده، و خصوص حال یا استقبال، دخلي به موضوعٌ له ندارد. برادران خيلي بيخبرند. کاش برادران عامي ميبود که ملایان بدنام نميشدند.پس ولایت
در نفس الامر ثابت ميشود حالاً و استقبالاً، بلکه مضياً نيز به مقتضای کُّنتُّ نَبِيّاً و آدَمَ بينَ الماءِ وَ الطِّين که مسلّم طرفين است.
این است که اگر آیه مفيد حصر امامت بر علي باشد، لازم ميآید بطلان امامت باقي ائمه به مذهب شيعه.
پاسخ
جواب به این است که حصر نسبت به موجودین
در زمان خطاب است اولاً؛ و شأن نزول آیه
در حق علي عليه السّلام است چنانچه گذشت به اخبار طرق خود مولوی ثانياً؛ و باقي ائمه را شامل است ثالثاً؛ چنانچه
در اخبار طرق ما است که هر یک از ائمه از باب تابع به پدر بزرگوار خود همين کار را کردند و حدیثي که خود مولوی از امام محمدباقر عليهالسّلام روایت کرده که فرمودند علي از مؤمنين است، بر وجه لطافت مفهم این معني است.
این است که اگر این آیه مثبت خلافت و امامت علي باشد، باید هر کس نماز کند و
زکات وتصدّق دهد
در حال
رکوع، امام باشد. گاه هست که
در یک بلد، بلکه یک محله، بلکه یک منزل، چندین نفر متّصف به اوصاف مزبوره باشند. پس همه باید امام باشند و این نيز باطل است.
پاسخ
جواب به این است که اجماع اوصاف مذکور به نحوی که واقع شده از برای آن حضرت برای دیگری ممکن التحقّق نيست. فرضي است محال به آن عمومي که برادران فرض کرده. دیگر آنکه موصول برای عهد است، چنانچه جلال الدین سيوطي که از اجلّه علماء ایشان است و دیگران،
در فنّ نحو ذکر کرده اند
در صله موصول که باید معهود باشد معنای آن غالباً، پس عمومي نخواهد داشت و بر فرض که عموم باشد هم هر عامي قابل تخصيص است به دليل حدیث دوازده امير که همه از قریش باشند اتّفاقي طرفين است و مخصّص خواهد شد. بر فرض مضایقه ميگویيم هرگاه به این فرض پيدا شود کسي که چنين سيرتي داشته باشد با آراستگي به علم و دانش، مقام ولایت را خواهد داشت؛ چون نواب امام اسلام که علما و مجتهدین هستند.
در معني اولي به مؤمنين از انفسشان هستند.
نهفته معني نازک بسي است
در خط یار تو فهم آن نکني ای ادیب ميدانم
تو که اولوالامر واجب الطّاعه را سلطان وقت ميداني، هرچند فاسق و فاجر و نابکار باشد، باید از این فقره مضایقه نداشته باشي......
• اصول کافی، کلینی الرازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، المکتبة الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۸ هـ.
• اقرب الموارد، الشرتونی، سعید الخوری، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۳ق.
• التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، رازی، فخر الدین، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
• تفسیر طبری، طبری، محمد بن جریر، ضبط و تعلیق محمود شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
• تفسیر قرطبی (الجامع لأحکام
القرآن، قرطبی، محمد بن احمد، تحقیق عبدالرزاق المهدی، دارالکتب العربی، بیروت، ۱۴۲۳ق.
• تقریب المعارف، حلبی، ابوالصلاح، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ق.
• الدّر المنثور، سیوطی، جلال الدین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۱ق.
• الذخیرة فی علم الکلام، سید مرتضی، علی بن الحسین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱ق.
• الشافی فی الامامة، الشریف المرتضی، مؤسسة اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۰ق.
• شرح التجرید، قوشچی، علی بن محمد، منشورات الرضی، قم، بی تا.
• شرح المقاصد، تفتازانی، سعدالدین، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۰۹ق.
• شرح المواقف، جرجانی، میر سید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق.
• صحیح البخاری، البخاری، ابوعبدالله، دارالمعرفة، بیروت.
• صحیح مسلم، نیشابوری، مسلم بن حجّاج، محمد فؤاد عبدالباقی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
• غایة المرام فی علم الکلام، آمدی، سیف الدین، المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیه، القاهره، ۱۳۹۱ق.
• الغدیر، امینی، عبدالحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، ۱۴۲۱هـ.
• الکشاف، زمخشری، محمود بن عمر، نشر الأدب الحوزة.
• لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم، دارصادر، بیروت، ۲۰۰۰م.
• مجمع البیان، طبرسی، فضل بن الحسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۹ش.
• مختصر التحفة الاثنی العشریة، تحقیق وتعلیق محب الدین الخطیب، الریاض، ۱۴۰۴ق.
• مصباح الهدایة فی اثبات الولایه، موسوی بهبهانی، سید علی، اشراف: رضا استادی، مدرسة دارالعلم اهواز، ۱۴۱۸هـ.
• المغنی فی أبواب التوحید والعدل، همدانی، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمود محمد قاسم، دارالکتب، بیروت، ۱۳۸۲ق.
• المنار، رشید رضا، محمد، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
• المنقذ من التقلید، حمصی رازی، سدیدالدین، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ق.
• المیزان، طباطبایی، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق(ع)، برگرفته از مقاله «آیه ولایت»، شماره۱۴. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « آیه ولایت»، تاریخ بازیابی۱۸/۱/۱۳۹۵.