ویژگیهای انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان در
جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسان در
اسلام تنها یک
حیوان مستقیمالقامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست؛ این موجود از نظر
قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد.
انسانشناسی، بحثی پر دامنه و گسترده است، چرا که «
انسان» محور بسیاری از بررسیها و سنگ بنای مباحث علومی چون: زیست شناسی، روان شناسی، علوم اجتماعی، علوم تربیتی،
فلسفه،
عرفان،
اخلاق و شاخههای وابسته به آنها میباشد.
آن چه در این گفتار خواهد آمد بررسی مختصری درباره ویژگیهای انسان از دیدگاه
اسلام است. جوان از راه
خودشناسی، پیش از هر کار باید به
شناخت «خود» به عنوان یک انسان بپردازد. و دریابد که کیست و دارای چه ویژگیهایی است تا خود را از سایر موجودات باز شناسد. ویژگیهای اصلی انسانها عبارت است از:
علم و آگاهی،
میل یا گرایش،
اختیار یا
آزادی، تحوّلپذیری شخصیت.
انسان میتواند با داشتن این ویژگی برجسته نسبت به
ماهیت اشیاء پیرامون خود و ماوراء محیط زیست خویش، علم پیدا کند. حلقههای گمشده در
تاریخ گذشته خود و
جهان را بیابد و برای آینده خود برنامهریزی کند. بخلاف
حیوان که قلمرو شناخت و آگاهی او از جهان، از محدوده تنگ حواس ظاهریاش فراتر نمیرود. بنابر این، گستره علم حیوان، محدوده به محیط زیست او خواهد بود و هیچگاه به گذشته و آینده تعلّق نخواهد گرفت. از این رو، جوان با دریافت این ویژگی برجسته، در راه فراگیری علوم و فنون مختلف به تلاش و کوشش میپردازد و سطح آگاهیهایش را درباره خود و جهان هستی روزبهروز گسترش میدهد.
یکی دیگر از ویژگیهای روحی انسان، تمایلات و گرایشهای متنوع اوست. اگر تمایل و گرایش در انسان نباشد صرف آگاهی به کمال و خوبی، هیچ گونه تحریک و تشویقی را به سوی اقدامی عملی در پی نخواهد داشت. این گرایشها بر دو گونه است:
این نوع گرایشها میان حیوان و انسان مشترک است، مانند
غریزه خود دوستی و محافظت از خویش، که تمایلاتی نظیر میل به تغذیه و
دفاع نیز، بدانها باز میگردد. این گونه تمایلات به طور عمده به
بدن با عضوی از آن مربوط است.
این گونه گرایشها در حیوانات دیده نمیشود، چرا که به بدن یا عضوی از آن وابسته نیست، به خلاف نوع اول از این رو میتوان همه گرایشهای نوع دوم را به «گرایش انسان به کمال» باز گرداند. مهمترین این دسته از گرایشها عبارتند از:
۱ـ حقیقتجویی یا گرایش به شناخت حقایق و اسرار نهفته در جهان.
۲ـ فضیلتخواهی یا گرایش به ارزشهای اخلاقی مانند
عدالت،
صداقت و....
۳ـ زیباخواهی (زیبایی دوستی) و
علاقه به
هنر.
۴ـ گرایش به خدا و پرستش او.
۵ـ جامعهگرایی و میل به زندگی اجتماعی.
۶ـ قدرتطلبی و گرایش به قدرتافزایی.
از آن جا که این گونه گرایشها
ریشه در
فطرت انسانی دارند، هرگز از بین نمیروند، هر چند ممکن است در هنگام تزاحم با گرایشهای دیگر، بسیار ضعیف یا حتّی بی تاثیر گردند. به عنوان مثال ممکن است در موقعیت خاصّی بین گرایش «حقیقت خواهی و علم دوستی» و گرایش «خدمت به خلق» تعارض ایجاد شود و جمع آن دو برای شخص، ناممکن نماید. جوانی که واقف به گرایشهای اصیل انسانی باشد، میتواند به تمایلات خود جهتی اصیل و انسانی بدهد. آنها را تقویت کند و زندگی خویش را بر اساس این گرایشها، نیک بسازد، و گرنه او خواهد بود و تمایلات حیوانی صرف که در این میان، تنها نام انسان را یدک خواهد کشید!
یکی از ویژگیهای
بشر، اختیار، آزادی و قدرت انتخابگری اوست. پایه تکلیف،
ثواب و
عقاب، زشتی و زیبایی اخلاقی و مسؤولیت انسان، به این ویژگی ارزنده وابسته است. بنابر این، انسان با داشتن
اراده، اختیار و آزادی میتواند نسبت به هر گونه تربیتی واکنش نشان دهد مثلاً خود را در پرتو تعالیم الهی قرار دهد یا به سوی ضد ارزشها روان گردد. باید توجّه داشت که این ویژگی انسانی، هیچ گونه تعارضی با تاثیر علل و عوامل ژنتیکی اجتماعی ندارد. تاثیر علل و عوامل وراثتی و محیطی تردیدناپذیر است. اما نه در آن حدکه
جبر را بر انسان تحمیل کند و انسان را دست بسته به سمت خاصّی سوق دهد، این امر، بدیهی و مورد تصدیق
وجدان است و بهترین نشانه این اختیار، آن است که انسان در هنگام تعارض انگیزهها و گرایشها، در خویشتن بوضوح امکان انتخاب هر یک از دو جانب
خیر یا
شر را احساس میکند.
هم چنین باید دانست که اختیار و آزادی انسان، مطلق نیست، بلکه انسان در موارد و محور خاصی دارای اختیار و آزادی عمل است، و البته در همان محور، مسؤول و
مکلف است زیرا انسان هنگامی میتواند چیزی را اختیار و انتخاب کند که نسبت بدان آگاهی، تمایل، و انگیزه،
قدرت و توانایی داشته باشد و زمینههای خارجی ضروری نیز حاصل یا قابل تحصیل باشد. بنابر این انسان نسبت به کاری که بدان آگاهی، تمایل یا توانایی بدنی ندارد یا شرایط و زمینههای خارجی فراهم نیست، ارادهای نخواهد داشت.
با توجه به آن چه گفته شد جوان باید ویژگیهای اصیل انسانی را در وجود خود تقویت کند و با استحکام آنها در شخصیت خویش توانایی ایستادگی در برابر انگیزههای حیوانی، شیطانی و شهوانی را فراهم نماید.
انسان، به گونهای آفریده شده است که میتواند با آگاهی و آزادی در محدودهای نسبتاً گسترده
راه خویش را بر گزیند، و در همان راه منتخب خود، «شخصیت» و هویت فکری، اخلاقی و فرهنگی خویش را شکل و تکامل ببخشد.
قرآن، انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است. عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره ی انسان است؛ او را از
آسمان و
زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به
خدمت خویش بگمارد و هم میتواند به «اسفل سافلین» سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره ی خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. سخن خویش را از ستایشهای انسان در
قرآن تحت عنوان «ارزشهای انسان» آغاز میکنیم.
انسان خلیفه خدا در زمین است. «روزی که خواست او را بیافریند، اراده ی خویش را به
فرشتگان اعلام کرد. آنها گفتند: آیا موجودی میآفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و
خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
«اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی که داده است در معرض
آزمایش قرار دهد.»
ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد. «تمام اسماء را به
آدم آموخت (او را به همه ی حقایق آشنا ساخت)، آنگاه از فرشتگان (موجودات ملکوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست. گفتند: ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموختهای نمیدانیم (آنچه را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت). خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همین که آدم
فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم که من از نهانهای آسمان و زمین آگاهم (میدانم چیزی را که حتما نمیدانید) و هم میدانم آنچه را شما
اظهار میکنید و آنچه را پنهان میدارید؟»
او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد. همه ی انکارها و تردیدها،
بیماری و انحرافهایی است از
سرشت اصلی انسان. «هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرینش) آنها را بر وجود خویش گواه گرفت و آنها گواهی دادند.»
«چهره ی خود را به سوی
دین نگه دار، همان که سرشت خدایی است و همه ی مردم را بر آن سرشته است.»
در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در
جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد. انسان ترکیبی است از
طبیعت و
ماوراء طبیعت، از
ماده و معنی، از جسم و جان. «آنکه هر چه را آفرید نیکو آفرید و
آفرینش انسان را از گل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از شیره ی کشیدهای که آبی پست است قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از
روح خویش در او دمید.»
آفرینش انسان، آفرینش حساب شده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است. «خداوند، آدم را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را
هدایت کرد.»
او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و
مسئولیت دارد، از او خواسته شده است با کار و
ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه
سعادت و
شقاوت را اختیار کند.
«همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن
امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار
امانت را به دوش کشید و آن را پذیرفت. همانا او
ستمگر و نادان بود.»
«ما انسان را از نطفهای مرکب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم، پس او را
شنوا و
بینا قرار دادیم، همانا راه را به او نمودیم، او خود یا سپاسگزار است و یا
کافر نعمت (یا راه راست را که نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا
کفران نعمت کرده، منحرف میگردد.)»
او از یک
کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است؛ خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است. او آنگاه خویشتن واقعی خود را
درک و
احساس میکند که این کرامت و
شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوت رانیها بشمارد: «همانا ما
بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر
صحرا و
دریا (خشک و تر) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم.»
او از وجدانی اخلاقی برخوردار است: به حکم الهامی فطری، زشت و زیبا را درک میکند. «
سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، که ناپاکیها و پاکیها را به او
الهام کرد.»
او جز با
یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد. خواستهای او بی نهایت است، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به
ذات بی حد و نهایت (خدا) بپیوندد: «همانا تنها با یاد او دلها آرام میگیرد.»
«ای انسان! تو به سوی
پروردگار خویش بسیار کوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی کرد.»
نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است. «همانا اوست که آنچه در
زمین است برای شما آفرید.»
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر او قرار داده است (پس او حق بهرهگیری مشروع از همهی اینها را دارد).»
او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد. پس او وظیفه اش
اطاعت امر خداست: «همانا
جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند.»
او جز در راه
پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمییابد، و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود: «همانا از آن مباشید که خدا را فراموش کردند و
خداوند، خودشان را از یاد خودشان برد.»
او همین که از این جهان برود و پردهی
تن که
حجاب چهره ی
جان است دور افکنده شود، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بر وی آشکار گردد. «همانا پرده را کنار زدیم، اکنون دیدهات تیز است.»
او تنها برای مسائل مادی کار نمیکند؛ یگانه محرک او حوائج مادی زندگی نیست. او احیانا برای هدفها و آرمانهایی بس عالی میجنبد و میجوشد. او ممکن است که از
حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده. مطلوبی دیگر نداشته باشد. «ای
نفس آرامش یافته! همانا به سوی پروردگارت باز گرد با خشنودی متقابل: تو از او و او از تو خشنود.»
«خداوند به مردان و زنان با
ایمان باغها وعده کرده است که در آنها نهرها جاری است، جاویدان در آنجا خواهند بود، و هم مسکنهای پاکیزه؛ اما خشنودی خدا از همه ی اینها برتر و بالاتر است. آن است
رستگاری بزرگ.»
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر
طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به
خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوت و
کمال سیر میکند و بالا میرود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد،
ظرفیت علمی و عملیاش نامحدود است، از
شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیانا انگیزههایش هیچ گونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش
وظیفه دار است.
در عین حال، همین موجود در قرآن مورد بزرگترین نکوهشها و ملامتها قرار گرفته است:
«او بسیار
ستمگر و بسیار نادان است.»
«او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»
«او آنگاه که خود را مستغنی میبیند
طغیان میکند.»
«او
عجول و شتابگر است.»
«او هرگاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ما را در هر حال (به یک پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده) میخواند؛ همین که
گرفتاری را از او برطرف کنیم گویی چنین حادثهای پیش نیامده است.»
«او تنگ
چشم و ممسک است.»
«او مجادلهگرترین مخلوق است.»
«او
حریص آفریده شده است.»
«اگر بدی به او رسد
جزع کننده است و اگر
نعمت به او رسد
بخل کننده است.»
چگونه است؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست، آن هم زشت زشت و زیبای زیبا؟ آیا انسان یک موجود دو سرشتی است: نیمی از سرشتش
نور است و نیمی
ظلمت؟ چگونه است که قرآن، هم او را منتها درجه
مدح میکند و هم منتها درجه
مذمت؟!
حقیقت این است که این مدح و ذم، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است؛ نیمی از سرشتش ستودنی است و نیمی دیگر نکوهیدنی؛ نظر قرآن به این است که انسان همهی کمالات را
بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد «
ایمان» است. از ایمان،
تقوا و
عمل صالح و کوشش در راه خدا برمیخیزد. به وسیله ی
ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست
نفس اماره خارج میشود و به صورت یک
ابزار مفید درمی آید. پس انسان حقیقی که
خلیفة الله است، مسجود ملائکه است، همه چیز برای اوست و بالاخره دارنده ی همه ی کمالات انسانی است، انسان به علاوهی ایمان است نه انسان منهای ایمان. انسان منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خونریز است،
بخیل و ممسک است،
کافر است، از حیوان پست تر است.
در قرآن آیاتی آمده است که روشن میکند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است. از این آیات
استنباط میشود که انسان فاقد ایمان و جدا از
خدا انسان واقعی نیست. انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او و یاد او آرام میگیرد بپیوندد دارنده همهی کمالات است و اگر از آن حقیقت ـ یعنی خدا ـ جدا بماند درختی را ماند که از ریشهی خویشتن جدا شده است. ما به عنوان نمونه دو
آیه را ذکر میکنیم: «و العصر•ان الانسان لفی خسر•الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛
سوگند به عصر، همانا انسان در
زیان است، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به
حق و
صبر و مقاومت توصیه کردهاند.»
«و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل؛
همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای
جهنم آفریدهایم (پایان کارشان جهنم است)، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمیکنند، چشمها دارند و با آنها نمیبینند، گوشها دارند و با آنها نمیشنوند. اینها مانند
چهارپایان بلکه راه گم کرده ترند.»
از آنچه گفته شد معلوم شد که انسان با همه ی وجود مشترکی که با سایر جاندارها دارد، فاصله ی عظیمی با آنها پیدا کرده است. انسان موجودی مادی ـ معنوی است.
انسان با همه ی وجوه مشترکی که با جاندارهای دیگر دارد، یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد که هر یک از آنها بعدی جداگانه به او میبخشد و رشتهای جداگانه در بافت هستی او به شمار میرود. این تفاوتها در سه ناحیه است:
۱. ناحیه
ادراک و
کشف خود و
جهان. ۲. ناحیه جاذبههایی که بر انسان احاطه دارد. ۳. ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تاثیر جاذبهها و انتخاب آنها.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ویژگیهای انسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۷. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ویژگیهای انسان»، تاریخ بازیابی۹۵/۸/۱۳.