محمدتقی آملی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در سال ۱۳۰۴ هـ . ق (۱۳۰۴-۱۳۹۱ ق/۱۸۸۷-۱۹۷۱ م) در
تهران و در خانوادهای فرهیخته، کودکی دیده به جهان گشود. پدرش، مولی
محمد آملی (۱۳۳۶ ـ ۱۲۶۳ ق) و مادرش، دختر
ملا محمد سیبویه هزارجریبی است؛ آنها نام این نو رسیده را «محمد تقی» برگزیدند.
هنگامی که
استعداد آموزش در محمد تقی فراهم شد، پدرش او را به مکتب سپرد تا
خواندن و
نوشتن را فرا بگیرد. پس از آن، وی را به
مدرسه علمیه خازن الملک فرستاد. محمد تقی در سن ده سالگی، کتابهایی چون:
سیوطی و
جامی را به خوبی فرا گرفت و در این راه به موفقیتهایی رسید.
او مقدّمات علوم را نزد پدر آموخت؛ پس از آن نزد عالمان دیگری مانند شیخ عبدالنّبی نوری و میرزا حسن کرمانشاهی درس خواند.
در ۱۳۴۰ ق به
نجف اشرف رفت و تا ۱۳۵۳ ق از محضر استادانی چون
میرزای نایینی، و آقا ضیاء عراقی (اراکی) و آقا
سیّد ابوالحسن اصفهانی بهره یافت.
سپس به
تهران بازگشت و به
تصنیف و
تدریس مشغول شد.
آملی فقیهی گوشهنشین بود. از پذیرفتن مسئولیت
ریاست گریزان بود و تا پایان زندگی نیز از نوشتن
رسالۀ فتوایی خودداری کرد.
جمعی از فقهای فاضل از محضرش بهره میبردند و بسیار گرامیاش میداشتند.
از این دانشور مبارز (پدر شیخ محمدتقی آملی) آثاری به جا مانده که برخی از آن ها به شرح ذیل است:
۱. حاشیه بر
فرائد شیخ انصاری.
۲. شرح بر کلمه شریفه «
لااله
الاالله» (این
رساله به خط وی و اکنون نزد
آیةالله حسن زاده آملی نگهداری میشود».
۳. حاشیه بر
شرح مطالع.
۴. حاشیه بر
شرح شمسیه (این اثر چاپ شده است).
۵.
رساله فتوائیه (تلخیص
واجبات)، پیرامون
عبادات،
معاملات و
احکام است که به زیور طبع آراسته گردیده است.
۶. حاشیه بر
اسفار، این اثر را که با خط
ملا محمد آملی بوده است؛ فردی به رسم امانت از فرندش شیخ محمدتقی آملی برده است و دیگر برنگردانده است.
آیة
الله شیخ محمدتقی آملی در خصوص دستگیری و
تبعید پدرش به
مازندران، مینویسد:
«سوء انعکاس مصلوبیت (به دار آورختن) مرحوم شیخ (
فضل الله نوری)، دفع
قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود و در حق پدرم حکم به
تبعید بیرون آمد؛ پس از هفتهای از
صلب (به دار آویختن) شیخ مرحوم، پدرم را به «نور» مازندران تبعید کردند و به
حاکم آن جا ـ که در آن زمان، مصدق الممالک نوری و پسرش که در آن عصر به معاضد الممالک ملقب و از علمداران
مشروطیت بود ـ سپردند.
من در آن زمان که اول جوانیم بود و سنین عمرم در حدود ۲۳ یا ۲۴ بود، مبتلا به
عائله بزرگی و به فشار قرین شد. خودداری
عیال و
اولاد بودم؛ خانواده پدرم نیز بر آن ضمیمه گردید.
وسایل و اثاث پدرم را هم از
طهران میبایست
ارسال دارم و از طرف مردم نیز به هیچ وجه تفقدی از من نمیشد و بقایای رجال
قاجار ـ با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت بالعرض به نفع آنان تمام میشد و از چگونگی حالم مطلع بودند مساعتی نمیکردند؛ بلکه اذیتهایی از آنان دیدم و مردم متفرقه هم که لاف دوستی میزدند، ترک
دوستی کرده و با
دشمن آمیختند و من احوالم مصداق فرمایش منسوب به
مولی الموالی است که فرمود:
«الناس فی زمن الاقبال کالشجره و حولها الناس ما دامت بها الثمره حتی اذا ما عرت عن حملها انصرفت فربما لم یکن خبره خبره (صدق صلوات
اللهعلیه)
مردم در زمان اقبال و خوشبختی، مثل درختی هستند که دیگران از
سایه و
میوه آن استفاده می کنند و هنگامی که آن
درخت بی بار و برگ شد، همه از اطراف آن پراکنده میشوند و انگار که خبری نبوده و درختی وجود نداشته است». (مولی راست گفته است).
شیخ محمدتقی بعد از ارتحال پدرش، با وجود شرایط نامناسب اجتماعی و مشکلات زندگی، همچنان با جدیت به
تحصیل پرداخت. او همزمان با
دروس حوزوی، به
علوم جدید نیز توجه داشت و مطالب منتشره در علم
هیئت و
نجوم را مورد مطالعه قرار میداد.
آیة
الله شیخ محمدتقی آملی در جستجوی
استاد، بسیار زحمت کشید تا سرانجام به محضر
عارف فرزانه،
میرزا علی آقا قاضی راه یافت و در مکتب معرفت، مقبول ارباب
سلوک و
عرفان گردید.
مرحوم میرزا علی آقا قاضی، در این خصوص فرموده است: «کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است».
شیخ محمدتقی آملی در مسیر رسیدن به استاد، چنین مینگارد:
«تا سال ۱۳۴۸ هـ . ق. نه آنکه خود را مستغنی دیدم، بلکه ملول شدم؛ چه آنکه طول ممارست از
تدرس و
تدریس و مجالس
تقریر تاجار حرم مطهر منعقد میداشتم، خسته شدم.
به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، بلکه جز دانستن چند ملفقاتی، که قابل هزاران نوع
اعتراض بوده، چیزی نداشتم و همواره از خستگی ملول در فکر برخورد با کاملی، وقت میگذراندم و به هر کس میرسیدم، با
ادب و
خضوع، تجسسی میکردم که از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.
در خلال این احوال، به ژندهپوشی برخوردم و شبها را در حرم مطهر
حضرت مولی الموالی ـ ارواحنا فداء عتبه ـ تا جار (
اذان صبح) حرم با ایشان به سر میبردم؛ و او اگر چه کامل نبود لکن من از صحبتش استفاداتی میبردم، تا آنکه موفق به ادراک خدمت کاملی شدم و به آفتابی در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیه او بهرهها بردم ...»
آری، آن
عارف کامل همان «
میرزا علی آقا قاضی» است.
۱.
آقا شیخ محمدهادی طالقانیمحمدتقی آملی،
معانی بیان و بخشی از
شرح لمعه را نزد این استاد بزرگوار فرا گرفته است.
۲. سید علی آقا قاضی طباطبایی؛ شیخ محمدتقی از جمله شاگردان این بزرگوار است که
اخلاق و
عرفان را از محضر ایشان فرا گرفته است.
۳.
ملا محمد آملی (متوفای ۱۳۳۶ ق.) ایشان پدر محمدتقی آملی است و آیة
الله آملی نزد
پدر،
لمعه،
قوانین،
ریاضی و کتاب
شوارق را ـ که از
علوم عقلیه است ـ فرا گرفت.
۴. سید جمیل موسوم به جلیل (متوفای ۱۳۲۲)
۵.
شیخ عبدالحسین هزار جریبی.
۶.
شیخ رضا نوری مازندرانی (متوفای ۱۳۵۵ ق).
۷.
شیخ علی نوری.
۸.
میرزا حسن کرمانشاهی.
۹.
حاج شیخ عبدالنبی نوری (۱۳۰۴ ـ ۱۲۵۴ هـ . ق).
۱۰
آقا ضیاءالدین عراقی (متوفای ۱۳۶۱ ق.)
۱۱.
محمد حسین نائینی (متوفای ۱۳۱۵ ش).
۱۲.
سید ابوالحسن اصفهانی (متوفای ۱۳۲۵).
آیة
الله شیخ محمدتقی آملی از اساتید خود، اجازاتی دریافت کرد؛
مشایخ روایی وی عبارتند از:
۱. آیة
الله شیخ عبدالنبی نوری.
۲.
آیةالله سید ابوتراب خوانساری نجفی.
۳.
آیة الله شیخ اسدالله زنجانی.
۱.
آیةالله میرزا حسین غروی نائینی۲.
آیةالله آقا ضیاء الدین عراقی (متوفای ۱۳۶۱ ق).
۳.
آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی.
۴.
آیةالله شیخ اسدالله زنجانی.
۵.
آیةالله سید ابوتراب خوانساری نجفی.
آیت
الله شیخ محمدتقی آملی در مقاطع مختلف در برخورد با جریانهایی که بر خلاف مصالح
اسلام و
مسلمین بوده است همگام با دیگر علمای بزرگوار علناً موضعگیری کرده و طی صدور اعلامیههای فردی و جمعی به روشنگری مردم پرداخته است.
از نمونههای بارز این جهتگیریهای اعتراضآمیز علیه
رژیم پهلوی در سال ۱۳۲۸ ش است که طی صدور نامهای از طرف هیأت علمیه
تهران، توسط ۴۵ نفر از چهرههای
دین و اعاظم از
علما و
مراجع، خطاب به
شاه درباره مجلس مؤسسان و تغییر بعضی از مواد
قانون اساسی، ابلاغ شد.
در سال ۱۳۳۹ ش. آیة
الله آملی و جمعی از علمای دیگر طی اعلامیه شدیداللحنی اعتراض خود را ـ درباره شناسایی رژیم اشغالگر
قدس از سوی رژیم شاه ـ به اطلاع جهانیان رساندند.
در خرداد ۱۳۴۶ طی صدور
بیانیهای به دفاع از مردم مظلوم
فلسطین برخاسته و تجاوز نظامیان
صهیونیست به سرزمین فلسطین را محکوم کردند.
در سال ۱۳۴۱ ش. اطلاعیه مهمی که حاوی بیش از یک صد امضاء است و در صدر امضاء کنندگان آیة
الله شیخ محمدتقی آملی میباشد ـ خطاب به امت اسلامی درباره
انجمنهای ایالتی و ولایتی، صادر گردید و در این اطلاعیه مردم را ـ نسبت به مقدرات و سرنوشت آنان که توسط
رژیم شاه رقم میخورد، آگاه کردند و متذکر شدند که طبق مصوبات شاه در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی شرط اسلامیت را و با این عمل، مخالفین دین را مسلط بر سرنوشت
مسلمانان نموده و با تبدیل
سوگند به
قرآن مجید، به
کتاب آسمانی به دوران قبل از
اسلام برگشته ... و تا روزی که (رژیم شاه) به خواستههای مشروع علمای اعلام و
ملت مسلمان ایران توجه نکند از پای ننشسته و اجازه نخواهیم داد که
احکام اسلام و
قانون اساسی پایمال گردد ...
یکی از سلاحهای برنده علیه رژیم شاه، دعای دستهجمعی در
مساجد بود که مبارزه منفی با
طاغوت محسوب میشد.
با طرح تصویبنامه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی از ناحیه اسدالله علم (نخست وزیر شاه) و موضعگیری علمای شهرها به ویژه مراجع عظام در
تهران با این طرح و صدور اطلاعیه از طرف شخصیتهای دینی و
علمای تهران مبنی بر اجتماع مردم در
مسجد سید عزیزالله و اجرای مراسم
دعا در
ماه رجب سال ۱۳۴۱ ش. است که آیة
الله شیخ محمدتقی آملی و تنی چند از علمای اعلام تهران طی صدور اطلاعیهای به شرح ذیل چنین آوردند:
«نظر به این که از طرف جناب آقای نخست وزیر اعلام گردیده است که موضوع تصویبنامه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی طبق تصویب هیأت دولت اجرا نخواهد شد. بنابراین با تشکر از مساعی جمیله عموم
مسلمانان، اجتماع روز پنجشنبه اول ماه
رجب که بنا بود در
مسجد سید عزیزالله تشکیل شود، مورد ندارد.»
آیة
الله آملی به مناسبت اظهار همدردی با ماتم زدگان
زلزله خراسان در سال ۱۳۴۷، برای یادبود قربانیان مجلس عزا در مسجد ارک
تهران برپا کرد.
در
فروردین ماه ۱۳۴۲ آیات عظام
شاهرودی و
حکیم از
نجف اشرف درباره فاجعه
مدرسه فیضیه با علمای تهران از جمله آیة
الله شیخ محمدتقی آملی اظهار همدردی نمودهاند و توصیه کردهاند که به مفقودین و مجروحین رسیدگی کنند و ضمنا علما دستهجمعی به
عتباب عالیات مراجعت نمایند تا بتوانند با رأی واحد، نظر خود را درباره رژیم شاه اعلام کنند.
در آذر ماه ۱۳۴۲ ش آیة
الله خویی درباره بازداشت جمعی از
علمای آذربایجان، به آیة
الله شیخ محمدتقی آملی، طی
ارسال تلگرافی، ضمن اظهار تأسف از این موضوع، به ایشان و برخی از علمای دیگر چنین نوشت: «انتظار اقدام لازم و اعلام نتیجه (استخلاص آنها) را داریم».
در اواخر
اسفند ۱۳۴۱ ش حضرت امام خمینی قدسسره طی نامهای به مرحوم آقای
محمدتقی فلسفی (
خطیب معروف) مبنی بر صدور اطلاعیه از ناحیه ایشان و آیة
الله محمدتقی آملی و
آیة الله شیخ احمد آشتیانی ـ به مناسبت تلاقی
عید نوروز با
شهادت حضرت امام جعفر صادق ـ علیهالسلام ـ و اعلام
عزای عمومی و این که در آن اعلامیه با صراحت نوشته شود: به این دلیل عزای عمومی اعلام میشود که: «صدماتی که در این سال به
اسلام وارد شده است ... و عمل دولت که جدیت دارد
مذهب را به اسم
امام صادق ـ علیهالسلام ـ بکوبد»
و آیة
الله آشیخ محمدتقی آملی متعاقب نامه
امام خمینی ـ رحمةالله ـ خطاب به مردم نوشت: «روحانیون امسال
عزا دارند، جلوس ندارند.»
در پی دیدار حسن پاکروان (رئیس
ساواک) با امام خمینی در
زندان قزل قلعه، روزنامه اطلاعات در تاریخ ۱۸/۱/۱۳۴۳ ش خبر جعلی (توافق
روحانیون و رژیم) را به چاپ رساند که مورد اعتراض امام ـ قدس سره ـ و دیگر
علما قرار گرفت و
تکذیب شد.
متعاقب این قضیه حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۴۳ خطاب به آیة
الله محمدتقی آملی چنین نوشت:
«حضرت آیة
الله آملی دامت برکاته ـ حسنآباد پس از عرض اخلاص، مستدعی است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حججاسلام علمای اعلام
تهران ـ اعلی
اللهکلمتهم ـ ابلاغ فرموده و تذکر دهید مطالبی که در روزنامه اطلاعات با مقاصد دولت درج شده بود جدا تکذیب فرمایند و به
ملت ابلاغ فرمایید که هیچ روحانی نمیتواند با امور
خلاف شرع موافقت کند و پس از این به مندرجات مطبوعات راجع به روحانیون ترتیب اثر ندهند». والسلام
خمینی
یکی از شاگردان وی میگوید:
«آیة
الله آملی مرد وارسته و شایستهای بود؛ مرد خاکی و در اوج
تواضع و
اخلاق بود؛ طلبهها نه فقط استفاده علمی از محضر ایشان میبردند بلکه استفاده اخلاقی به مراتب، بیشتر بوده است.
بسیار مودب بود. هیچ به عناوین و القاب علاقهای نداشت. وقتی کتاب حاشیه بر «
شرح منظومه، به نام
درر الفوائد» را نوشت، نمیخواست اسم آیة
الله یا القاب دیگر روی کتاب بیاید؛ میگفت: همان اسم «محمدتقی آملی» کافی است».
وی به حدی
متواضع بود که مثل یک
طلبه رفتار میکرد؛ اصلا خودش را «
استاد» به شمار نمیآورد؛ حتی
نعلین آقایان را جفت میکرد ...
یکی از نوههای پسری ایشان نقل کرده است:
«این جانب خیلی به آیة
الله آملی نزدیک بودم، با اینکه در
قم مشغول تحصیل بودم، ولی مرتب به خدمت ایشان شرفیاب میشدم و علاقه وافری به ایشان داشتم. معظم له نیز همه نوههایشان را دوست میداشتند و مورد
تفقد و مهربانی قرار میدادند و هیچ سراغ نداریم که ایشان کوچکترین برخوردی (ناپسند) با کسی داشته باشد.
بسیار بزرگوار بودند و من با خود فکر میکردم که (وقتی) ایشان رحلت کنند؛ من چه خواهم کرد و چگونه این
مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود؟! دیدار با ایشان
غم و
غصه را از دلها میزدود و هر وقت برایم ناراحتی پیش میآمد، خدمتش میرسیدم».
ایشان در محیط
خانواده، سختگیر و ترشرو نبوده است و علاقه خاصی به فرزندان و نوهها، خصوصا نوههای
سید خود، داشته است.
در امور منزل مداخله نمیکردند و بیشتر وقتشان به نوشتن
کتاب و
مطالعه، سپری و یا ملاقات حضوری داشته و در اوقات فراغت به
عبادت مشغول بودند.
با
همسایگان و اهل محل، بسیار
مهربان و خوشبرخورد بودند. از جمله نصیحتهای ایشان این بوده است که: «
نماز اول وقت را ترک نکنید و
خوش اخلاق باشید و از
مال حرام بپرهیزید.»
در کارهایش بسیار منظم بودند؛ حتی در جزئیترین مسئله،
نظم را رعایت میکردند؛
خواب،
خوراک،
درس،
بحث،
دعا و عبادتش همه روی حساب بوده است.
برخورد ایشان با
فقیر و
غنی، یکسان بود؛ تلقی ایشان از مردم، بر اساس این
آیه قرآن «ان اکرمکم عند
الله اتقیکم» بود؛
گرامیترین شما نزد
خدا باتقواترین شماست.
فرزندش آقای دکتر آملی میگوید:
پدرم این دید را نسبت به مردم داشتند و به غنی و فقیر فرقی نمیگذاشتند و با هر دو گروه سر و کار داشتند ... من یک دوست خیلی صمیمی داشتم و ایشان مورد علاقه پدرم بودند، با این که ایشان
کارگر بودند و یک
گاری داشتند و با آن کار میکردند؛ ولی چون اهل
تقوا بودند و شخصی
پارسا و خوش عملی بودند؛ لذا ایشان هر وقت خدمت پدرم میرسیدند، پدرم احترام خاصی به آن دوستم میگذاشتند.
نوه پسری ایشان میگوید:
«بعضی شبها که در اتاقش میخوابیدم، میدیدم بسیار آرام از رختخواب بلند میشوند و به
مناجات و عبادت میپردازند.»
ایشان در خصوص مشکلات و مصائب میفرمودند: «هر چقدر این مصائب به ما بیشتر وارد میشد، احساس میکردیم که بهتر ساخته میشویم.» و بعد هم این شعر
مولوی را می خواندند:
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بد خو کند
تا تو را ناچار رو آن سو کند.
و سبپس فرمودند: «هر چه که پیش میآمد، میدیدم که همه این مشکلات برای پیش بردن و پیشرفت معنوی ماست».
فرزند ایشان میگوید:
«
پدر هیچگاه
نماز شب را ترک نمیکردند. هر شب دو ساعت قبل از
اذان صبح بیدار میشدند و مشغول
عبادت و
تهجد میشدند. در زمانی هم که
نجف اشرف بودیم، دو ساعت قبل از
اذان به حرم مطهر
حضرت علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ مشرف میشدند.»
آیة الله جوادی آملی نقل میکند:
«استاد شرح مفصلی بر «
عروة الوثقی» نگاشته است به نام «مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی» چاپ شده است؛ زمانی که ایشان کاغذهای شرح عروه را به ما میدادند تا پاکنویس و تنظیم کنیم، دیدیم بالای همه صفحات، بلااستثناء نوشته است: «یا مهدی! ادرکنی».
علامه طباطبایی مینویسد:
«
مرحوم قاضی میفرمود: بعضی از افراد زمان ما، مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کردهاند و به خدمتش شرفیاب شدهاند.
یکی از آنها در
مسجد سهله در مقام آن حضرت، که به «مقام صاحبالزمان» معروف (است)، مشغول
دعا و
ذکر بود که ناگهان میبیند آن حضرت با در میانه نوری بسیار قوی، که به او نزدیک میشدند؛ و چنان
ابهت و
عظمت آن نور او را میگیرد که نزدیک بود
قبض روح شود؛ و نفسهای او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریباً یکی دو
نفس به آخر مانده بود که جان دهد؛ آن حضرت را به
اسماء جلاله خدا قسم میدهد که دیگر به او نزدیک نگردند.
بعد از دو هفته که این شخص در
مسجد کوفه مشغول ذکر بود؛ حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مییابد و به شرف
ملاقات میرسد.
مرحوم قاضی میفرمود: «این شخص، آقا شیخ محمدتقی آملی بوده است!».
آیة
الله شیخ محمدتقی آملی نوشته است:
«شبی در مسجد کوفه
بیتوته داشتیم و در
سحر ـ بعد از ادای
نماز شب ـ به
سجده رفته، مشغول
ذکر یونسیه (لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین) بودم و در آن اوقات، آن ذکر مقدس را در سحر در حالت سجده، چهار صد مرتبه یا بیشتر به دستور استاد میگفتم.
در آن هنگام که در
مسجد مشغول بودم، حالتی برایم روی داد که نه
خواب بودم و نه
بیداری به طوری که سر از سجده برداشتم برای
نماز صبح تجدید وضو نکردم؛ دیدم
حضرت ولی عصر ـ اروحنا فداه و رزقنا لقاه ـ را و مکالماتی بین این ذره بی مقدار و آن ولی کردگار شد، که الان به تفاصیل آن آگاه نیستم؛ از آن جلمه، پرسیدم که: این
اصول عملیه که
فقها در هنگام نقد و نیل اجتهادی به آن عمل میکنند، مرضی هست؟ فرمودند: بلی، اصول عذریه و عمل به آن مطلوب.
عرض کردم: در باب عمل به
اخبار، دستور چیست؟ فرمودند: همان است که فقها به آن اخذ و عمل به همین اخبار در کتب معموله، مجزی است.
عرض کردم: در مورد «
مناجات خمس عشر» چه دستور میفرمایید با وجودی که به سندی مأثور از
معصوم نیست؛ آیا خواندن روا است؟ فرمود: به همین نهجی که علما معمول میدارند، عمل کردن رواست و عامل، مأجور است.
و این ضعیف را چنان معلوم شد که میخواستند بفرمایند در
عصر غیبت همین رویه که فقها در
استنباط احکام دارند و به آن عمل میکنند، مرضی است و
اتعاب نفس برای ادراک
واقع، ضرور نیست و باز مسئله دیگر عرضه داشته بودم که الان هیچیک از آنها در خاطرم نیست. و
الله الهادی الی سواء السبیل».
آیة
الله شیخ محمدتقی آملی، در حالی که
پدرش در
تبعید و اداره دو خانواده را باید به دوش میکشید،
شکیبایی خود را از دست نداد و همه سختیهایی را که به سوی او روی آورده بود،
نعمت میدانست نه
نقمت.
وی در این مورد میگوید:
«چه از دری مطرود میشدم، بابی به
قاضی الحاجات بر خود مفتوح میدیدم و چنانچه انسان سالکی میبودم، طریق روشن و روش حسنی برای سلوک خود میدیدم و با همه این احوال، شوق
تحصیل مرا قائدی به
خیر بود و با هجوم
فتنهها و
محنتها، دست از
طلب بر نداشتم و در سال ۱۳۲۷ هـ . ق. به خود باز آمدم و به محضر «
شیخ رضا نوری مازندرانی» به مدرسه منیره رفتم.»
یکی از شاگردان این
فقیه فرازنه میگوید:
«آیة
الله آملی در میان علمای برجسته
تهران، فرد شاخصی بودند: اهل
سیر و سلوک و
عرفان بود و از شاگردان برجسته
میرزا علی آقا قاضی به شمار میآمد؛ البته قبل از مشرف شدن به
نجف، دروس
فلسفه و عرفان را در
تهران خوانده و بیشترش در محضر
میرزا حسن کرمانشاهی بوده است».
یکی از فرزندانش میگوید:
«در اواخر عمرشان، اتاق ایشان در تهران پرده نداشت؛ ما خیلی اصرار کردیم که: آقا! اجازه دهید یک پرده تهیه کنیم و در این جا آویزان کنیم؛ اصلا اجازه نمیدادند و بسیار ناراحت میشدند که دیگر چیزی ا ز عمر ما باقی نیست. در نهایت ما گفتیم که آقا یک
استخاره نمایید و نگفتیم برای چه؛ از قضا،
استخاره هم بد آمد و ما هم از تهیه پرده منصرف شدیم».
یکی از دوستان آیة
الله آملی می گوید:
«اوایلی که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بستری هستند؛ به
عیادتش رفتم و احوالش را پرسیدم؛ فقط گفت «الحمدلله»! و هیچ
شکوه و صحبتی بیش از این نداشت».
آیة
الله آملی در منزل خود در تهران به
تدریس،
تألیف و خدمت به
مردم موفق بوده است. درس ایشان درا تاق کوچکی برگزار می شده که ظرفیت بیست نفر را داشته و اهل محل، یک خانه ساده را برای وی تدارک دیده بودند و محل اقامت و تدریس او بوده است.
آیة
الله آملی در این مکان کوچک، مردان بزرگ و دانشمندی
تربیت کرده است؛ دروس اصلی
فقه،
اصول و
فلسفه را در این
خانه تدریس میکرده و درس اخلاق ایشان نیز در «مسجد مجد» بوده است. این
عارف وارسته،
درس اخلا ق را به روش علمی تدریس میکرد.
وی کتاب «مصباح الهدی فی شرح عروة الوثقی» را به شکل جزوه مینوشت و در
درس خارج، آن را میخواند و بحث میکرد».
هنگامی که از محضر ایشان درخواست درس معقول شد، خیلی مؤدبانه عذر میآورد و میفرماید: «دلم میخواهد
فقه بگویم و در خلال آن، مسائل اصول را کاملا متعرض بشوم». در آن زمان، درس ایشان از شهرت به سزایی برخورداربود.
از آن جایی که آیة
الله آملی معلومات وسیع و غنی در زمینه
فلسفه و
عرفان و دیگر علوم داشتند، از طرف آقای بدیعالزمان فروزانفر (رئیس
دانشگاه تهران)، برای تدریس
معقول و
منقول دعوت شدند؛ اما ایشان با تصور این که ورود در دانشگا و همکاری با آنها، تقویت نظام ستمشاهی است؛ نپذیرفتند.
و گفتند که در منزل تدریس دارند و راست هم میگفتند.
آثار آیة
الله شیخ محمدتقی آملی، بدین شرح است:
۱. حاشیه بر
مکاسب شیخ انصاری (۲ جلد)؛ این اثر، حاصل تقریرات بحث
آیةالله نائینی است بر
مکاسب شیخ انصاری؛ که چاپ و منتشر گردیده است.
۲. کتاب الصلوة (۳ جلد)؛ این کتاب تقریرات دروس آیة
الله نائینی است؛ که به زیور طبع آراسته شده است.
۳. منتهی الاصول الی غوامض کفایة الاصول (۱ جلد)؛ این اثر گرانسنگ، تقریرات درس
آیةالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی است؛ که چاپ و منتشر شده است.
۴. شرح بر
عروة الوثقی (۱۲ جلد)؛ این کتاب، شرح مبسوطی بر
عروة الوثقی (
آیةالله سید محمد کاظم یزدی) است؛ که همه ۱۲ مجلد آن به طبع رسیده است.
۵. حاشیه بر بخش حکمت منظومه سبزواری. (۲ جلد)؛
این اثر نیز چاپ و منتشر شده است.
۶. و چند اثر دیگر، از جمله جزوه و
رسالههایی پیرامون:
توحید، مسائل اخلاقی،
رهن،
وقف،
وصیت،
رضاع،
قاعده لاضرر،
اصالة الصحه،
صحیحه لاتعاد.
آثار دیگر اوست: حاشیه بر
منظومۀ سبزواری، حاشیه بر
شرح اشارات ابوعلی.
۱.
آیةالله آقا سید رضی شیرازی.
وی از سال ۱۳۴۲ ش. به مدت ۸ سال در درس
فقه و اصول آیة
الله محمدتقی آملی شرکت کرده است.
۲.
آیةالله جوادی آملی.
۳.
علامه حسنزاده آملی.
۴.
آیةالله سید محمود طالقانی (۱۳۹۸ ـ ۱۳۲۹ ق.).
۵.
آیةالله انواری.
۶.
آقای مسجد جامعی.
۷.
شیخ محمدتقی شریعتمداری.
۸. آقای دکتر مهدی محقق.
آیةالله جوادی آملی درباره استادش میگوید:
«با این که ارتباط ما با مرحوم شیخ محمدتقی آملی (رضی)، قبل از این که به صورت رسمی شرکت منظم در درسهای ایشان باشد، به شکلهای گوناگون برقرار بود و ایشان مشکلات و شبهات علمی و عقلی ما را حل میکردند؛ ولی شرکت ما در درسهای
خارج فقه و اصول ایشان، زمانی بود که سطوح عالی؛ یعنی
رسائل،
مکاسب و
کفایتین به اتمام رسید. چون مرحوم آقای آملی یک
فقه و یک
اصول تدریس میکردند.
متن درس فقه ایشان، شرح عروه از کتاب
طهارت بود؛ و کتاب شریف مصباح الهدی فی شرح عروة الوثقی (از کتابهای ایشان) تازه به صورت دستنویس تهیه شده بود و بعدها پس از تدریس، به چاپ رساندند».
فرزند آیة
الله آملی میگوید:
«سه یا چهار روز قبل از
فوت پدر، شب در منزل ایشان بودم و در اتاق مجاور اتاق آقا، خوابیده بودم،
نیمه شب بود که دیدم پدرم با یک حالت عجیبی وارد اتاق من شد؛ بیدار شدم و گفتم: آقا جان! چیزی لازم دارید؟ فرمودند: این خادم چرا نیامده این بخاری را روشن کند؟ میخواهم نوشتههایم را تکمیل کنم.
گفتم: آقا الان
نصف شب است و خادم به این زودی نمیآیند و بعد ایشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمایند؛ تا اینکه در روز
تشییع جنازه ایشان، حاجآقا اشرفی ـ که از
خطبای تهران بودند ـ رو به مردم کرده و گفته بودند: شما گمان نکنید که شخص عادی را از دست دادهاید؛ ایشان (حضرت آیة
الله آملی) از
اولیاء الله بودند؛ بنده چند روز پیش، خدمت ایشان رسیدم تا از احوالشان جویا شوم؛ فرمودند: حاج اشرفی! دیشب خواب دیدم که
حضرت بقیة الله ـ علیهالسلام ـ مرا خواندند و فرمودند: «مقدمات را فراهم کن که چند دیگر بیشتر در این
دنیا نخواهد بود.» بعد، من متوجه شدم که پدرم همان
شب که سراسیمه آمدند (و سراغ خادم را گرفتند) و خواستند نوشتههای خود را به اتمام رسانند، همان شبی بوده است که حضرت بقیة
الله ـ عجل
اللهتعالیفرجهالشریف ـ خبر وفاتشان را داده بودند».
فرزند آیة
الله آملی میگوید:
«
پدر در اواخر عمر بسیار ناتوان شده بودند و چند وقتی بود که
حمام نرفته بودند و خیلی وقت بود که برای
نماز،
تیمم مینمودند.
روز قبل از
وفات ایشان، به منزلشان رفتم و دیدم که خادم حمام را گرم نموده و پدر میخواهند به حمام بروند؛ بسیار خوشحال شدم که
خدا را
شکر، حالشان مساعد است! بعد از
استحمام، تب و لرز شدیدی ایشان را فرا گرفت و حدود ۳ ساعت، به این حالت بودند؛ بعد حالشان بهتر شد، کمی استراحت نمودند و بعد
آب خواستند تا
وضو بگیرند.
سپس مشغول
ذکر و
زیارت شدند و
زیارت حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیهالسلام ـ، که
بالای سر حضرت علی ـ علیهالسلام ـ وارد شده، را به صورت بسیار زیبایی قرائت نمودند و در رختخواب دراز کشیدند و لبهای مبارکشان را تکان مختصری دادند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند».
و بدینسان در روز
شنبه ۲۹
شوال سال ۱۳۹۱ ق، مطابق با ۲۷/۹/۱۳۵۰ ش، پیکر مبارک وی از
تهران به
مشهد مقدس حمل شد و در جوار منور
ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیهالسلام ـ در باغ رضوان در مقبره فقیه سبزواری حاج میرزا حسین ـ رحمة
اللهعلیه ـ به
خاک سپرده شد.
(۱) آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشّیعه، قرن ۴.
(۲) سازمان اوقاف، «مختصری از شرح احوال و آثار استاد محمدتقی آملی»، معارف اسلامی، س ۱، شم ۲، اسفند ۱۳۴۵.
(۳) مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، ۱۳۵۴.
سایت اندیشه قم دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «محمدتقی آملی»، شماره۵۰۷.