فضائل نفسانی پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند سبحان در آیاتی از
قرآن کریم به صراحت از فضائل نفسانی
نبی مکرم
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مانند
تقوا،
علم،
عصمت،
شجاعت،
هدایت،
بصیرت،
یقین و...
خبر داده است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجمع فضایل و خصلتهای نیکو بوده و در عین
عبادت و
تهجد و
حمد و
تسبیح به درگاه
ذات احدیّت، اهل
استغفار و
توبه و
انابه و
تضرع بود و با همه پاکی و تقوایی کـه داشـت، اهل
خوف از خدا بود. قاطعیّت و
قدرت او همراه با
توکل بر خدا و
جهاد و
شجاعت او همراه با مدارا و مهربانی بود. تنها روایتگری که به زیبایی و به صورت جامع، زوایای مختلف آن شخصیّت الهی را به ما نـشان داده،
قرآن کریم است. زیباترین و جامعترین توصیف قرآن مجید از آن دردانه هستی و آخرین فرستاده الهی این آیه است: «انّک لعلی خلق عظیم»
۱. توصیه خـدا به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرای رعایت
تقوا:
• «... قل انّ هدی اللّه هـو الهـدی و امرنا لنسلم لربّ العالمین• و ان... و اتّقوه...؛
... بگو: «تنها
هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که
تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. • و (نیز به ما
فرمان داده شده به) اینکه:
نماز را برپا دارید! و از او بپرهیزید!...»
• «یایّها النّبیّ اتّق اللّه...؛
ای پیامبر!
تقوای الهی پیشه کن،»
۲. تثبیت روح تقوا در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بر اثر شایستگی وی برای آن:
• «... فانزل اللّه سکینته عـلی رسـوله و عـلی المؤمنین و الزمهم کـلمة التـّقوی و کانوا احقّ بها و اهلها...؛
… و (در مقابل، ) خداوند
آرامش و
سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به
حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.»
۳. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شمار تقواپیشگان مـورد حـمایت خدا:
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن عـلیهم و لا تـک فـی ضـیق مـمّا یمکرون• انّ اللّه مع الّذیـناتـّقوا و الذین هم محسنون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها، در تنگنا قرار مگیر! • خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند، و کسانی که نیکوکارند.»
۴. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای تقوا و توصیهکننده دیگران به تقوا:
• «و اذ تقول للّذی انعم اللّه علیه... و اتّق اللّه...؛
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او
نعمت داده بود... به فرزندخواندهات «زید» میگفتی: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز!»...»
• «عبدا اذا صلّی• اوامـر باتّقوی؛
بندهای را به هنگامی که نماز میخواند (آیا مستحق
عذاب الهی نیست)؟! • یا مردم را به تقوا فرمان دهد (آیا
نهی کردن او سزاوار است)؟!» از آنجا که خداوند، درصدد تمجید و
ستایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است نمیشود تـوصیه آن حـضرت به تقوا، جدای از تقوای درونی خودش باشد.
۵. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مظهر تقواپیشگی:
• «... فاصبر انّ العقبة للمتّقین؛
... بنا براین، صبر و
استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «و الذی جاء بـالصّدق و صـدّق بـه اولئک هـم المتقون؛
امّا کسی که سخن راست بیاورد و کسی که آن را
تصدیق کند، آنان پرهیزگارانند!»
عصمت و مصونیت پیامبر اسلام از هرگونه
گمراهی،
انحراف،
خطا و
سهو در لحظات عمر و به خصوص در دریافت و ابلاغ آیات و
احکام الهی مورد تایید و تاکید آیات قرآن است.
منزّه و آراسته بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هـرگونه
شرک و
بتپرستی:
• «قل اغیر اللّه اتّخذ ولیّا فاطر السّماوات و الارض و هو یطعم و لا یطعم قل انّی امرت ان اکون اوّل من اسلم و لا تکوننّ من المشرکین؛
بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که
روزی میدهد، و از کسی روزی نمیگیرد.» بگو: «من مامورم که نخستین
مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» »
• «قلای شـیء اکبر شهادة قل اللّه شهید بـینی و بـینکم و اوحی الیّ هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ ائنّکم لتشهدون انّ مع اللّه ءالهة اخری قل لا اشهد قل انّما هو اله وحد و انّنی بریء مـمّا تشرکون؛
بگو: «بالاترین گواهی،
گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین
دلیل آن این است که) این قرآن بر من
وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!» »
• «قـل انّی نهیت ان اعبد الّذیـن تـدعون من دون اللّه قل لا اتّبع اهواءکم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین؛
بگو: «من از پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید، نهی شدهام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمیکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایت یافتگان نخواهم بود!» »
• «قل اندعوا من دون اللّه ما لا ینفعنا و لا یضرّنا و نردّعلی اعقابنا بعد اذ هدانا اللّه کالّذی استهوته الشّیاطین فی الارض حیران له اصحاب یدعونه الی الهدی ائتنا قـل ان هدی اللّه هو الهدی و امرنا لنسلم لربّ العالمین؛
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب، ) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسههای
شیطان، در روی
زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت میکنند (و میگویند: ) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.»
• «انّی وجّهت وجهی للّذی فطر السموت و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین؛
من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم!»
• «اتّبع ما اوحی الیک من ربّک لا اله الاّ هو و اعرض عن المشرکین؛
از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان!»
• «قل انّنی هدئنی ربّی الی صراط مـستقیم دیـنا قیما مـلّة ابرهیم حنیفا و ما کان من المشرکین؛
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و ضامن
سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.»»
• «... فلا اعبد الذّین تعبدون مـن دون اللّه ولکن اعبد اللّه الذّی یتوفّئکم... • و ان اقم وجهک للدّین حنیفا و لا تکوننّ من المشرکین؛
بگو: «ای مردم! اگر در
عقیده من
شک دارید، من آنهایی را که جز خدا میپرستید، نمیپرستم! تنها خداوندی را پرستش میکنم که شما را میمیراند! و من مامورم که از مؤمنان باشم! • و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه
شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش.»
• «... و سبحان اللّه و مـا انـا مـن المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
• «... قل انّما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرک به الیه ادعوا و الیه مئاب؛
کسانی که
کتاب آسمانی به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالاند؛ و بعضی از احزاب (و گروهها)، قسمتی از آن را انکار میکنند؛ بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت میکنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!»» و آیات دیگر مانند؛
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون ستارهای هدایتگر، بدون کمترین
انحراف و گمراهی:
• «و النّجم... • ما ضلّ صاحبکم و ما غوی؛
سوگند به
ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز
دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است،»
۲. پیراسته بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از گمراهی و فساد رای:
• «ما ضلّ صاحبکم و ما غوی؛
که هرگز دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است،»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مبرّا و مصون از هرگونه
دروغ بستن به خدا:
• «و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل؛
اگر او سخنی دروغ بر ما میبست،»
مبرّا بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هرگونه
خیانت:
• «و ما کان لنبیّ ان یغلّ...؛
(
گمان کردید ممکن است پیامبر به شما خیانت کند؟! در حالی که) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند! …»
قسم الهی بر عصمت در گـفتار پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و النّجم اذا هوی• و ما ینطق عن الهوی• ان هو الاّ وحی یوحی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! • آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـصون از گرایش به عقاید کافران و
معصوم در مواضع دینی خود:
• «و ان کادوا لیفتنونک عن الّذی اوحینا الیک لتفتری علینا غـیره و اذا لاتّخذوک خلیلا• و لولا ان ثبّتنک لقد کدتّ ترکن الیهم شیئا قلیلا؛
نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههای خود) از آنچه بر تو وحی کردهایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی؛ و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! • و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از
انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی.»
مصون ماندن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از فراموشی قرآن:
• «سنقرئک فـلا تنسی؛
ما بزودی (قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد،»
مـصونیّت علمی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
داوری در میان یهودیان:
• «... فان جاءوک فاحکم بینهم او اعرض عنهم و ان تعرض عنهم فلن یضرّوک شیئا...؛
… پس اگر نزد تو آمدند، در میان آنان داوری کن، یا (اگر صلاح دانستی) آنها را به حال خود واگذار! و اگر از آنان صرف نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمیرسانند؛ و اگر میان آنها داوری کنی، با
عدالت داوری کن، که خدا عادلان را دوست دارد!»
راه نیافتن هیچگونه
انحراف در مشاهدات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «ما کذب الفؤاد ما رای• ما زاغ البصر و ما طغی؛
قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ نگفت. • چشم او هرگز
منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود)!»
برخورداری پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حکمت، زمینه مصونیّت آن حضرت از
کید دشمنان برای گمراه ساختن وی:
• «و لولا فضل اللّه علیک و رحـمته لهـمّت طائفة منهم ان یضلّوک و ما یضلّون... و انزل اللّه علیک... و الحکمة...؛
اگر
فضل و
رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمیکنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند. و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ …» مقصود ایـن اسـت کـه با نزول کتاب و حکمت بر تـو از سـوی خداوند، دشمنان نخواهند توانست تو را گمراه کنند.
بر اساس آیات قرآن، نبی مکرم اسلام از تهمتهای مشرکان مانند
کهانت و
شعر و
جنون مبرا و منزهاند.
مبرّا بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کهانت:
• «فذکّر فما انت بنعمت ربّک بکاهن و لا مجنون؛
پس تذکّر ده، که به
لطف پروردگارت تو
کاهن و
مجنون نیستی!»
• «انّه لقول رسول کریم• و لا بقول کاهن...؛
که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است، • و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر میشوید!»
پیـراسته بودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بافتههای شعری:
• «و ما علّمنه الشّعر و ما ینبغی له ان هو الاّ ذکر و قرءان مبین؛
ما هرگز
شعر به او (پیامبر) نیاموختیم، و شایسته او نیست (شاعر باشد)؛ این (کتاب آسمانی) فقط
ذکر و قرآن مبین است!»
• «و یقولون ائنّا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون• بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین؛
و پیوسته میگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» • چنین نیست، او
حقّ را آورده و پیامبران پیشین را
تصدیق کرده است!»
• «ام یقولون شاعر نتربّص به ریب المنون• قل تربّصوا فانّی مـعکم مـن المتربّصین؛
بلکه آنها میگویند: «او شاعری است که ما انتظار مرگش را میکشیم!» • بگو: «انتظار بکشید که من هم با (شما انتظار میکشم شما انتظار
مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با
عذاب الهی)!»»
• «انّه لقول رسول کریم• و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون؛
که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است، • و گفته شاعری نیست، امّا کمتر
ایمان میآورید.»
منزّه بودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هرگونه
جنون و
دیوانگی:
• «اولم یتفکّروا مـا بـصاحبهم من جنّة ان هو الاّ نذیر مبین؛
آیا فکر نکردند که همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او میدهند؟! ) او فقط بیم دهنده آشکاری است (که مردم را متوجه وظایفشان میسازد).»
• «ام یقولون به جنّة بل جاءهم بالحقّ و اکثرهم للحقّ کارهون؛
یا میگویند او دیوانه است؟! ولی او
حق را برای آنان آورده؛ امّا بیشترشان از
حق کراهت دارند (و گریزانند).»
• «افتری علی اللّه کذباام به جنّة بل الّذین لا یؤمنون بالاخرة فی العذاب و الضلل البعید؛
آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است).»
• «... ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم مـن جـنّة ان هو الاّ نذیر لکم...؛.
... سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه جنونی ندارد؛ او فقط بیمدهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!»
• «و یقولون ائنّا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون• بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین؛
و پیوسته میگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» • چنین نیست، او
حقّ را آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است!»
• «فـذکّر فما انت بنعمت ربّک بـکاهن و لا مجنون؛
پس تذکّر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی.»
• «مـا انـت بنعمة ربّک بمجنون؛
که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی.»
• «و ما صاحبکم بمجنون؛
و مصاحب شما (پیامبر)
دیوانه نیست!»
علم پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
غیب و اسرار عالم و ظهور و بروز این علم در قالبهای متفاوتی مانند
علم لدنی، علم به
معارف قرآنی، علم به اعمال
امت، علم به
آئین ابراهیم، علم به
خیانت یهود و ... به خواست و
مشیت الهی بوده و به تصریح قرآن نبی مکرم اسلام عالم به آن بخش از غیب بوده که متعلق
اراده الهی بوده است؛ در عین حال نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از زمان وقوع برخی حوادث مانند
قیامت بیاطلاع هستند و علم ایشان محدود میباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردار از
علم لدنّی به واسطه تفضّلات الهی به آن حضرت:
• «... و علّمک ما لم تـکن تـعلم و کان فضل اللّه علیک عظیما...؛
اگر
فضل و
رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمیکنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند. و خداوند، کتاب و
حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.»
۱.
تعلیم بـخشی از
علوم غیبی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کـنت تـعلمها انت و لا قومک من قبل هذا...؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر)
وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
۲. تـعلیم غیب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به واسطه وحی:
• «تلک من انباء الغیب نوحیها الیـک مـا کنت تعلمها انت و لا قومک مـن قـبل هـذا فاصبر انّ العـقبة للمتّقین؛
اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی میکنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!»
• «نـحن نقصّ علیک احسن القـصص بـما اوحینا الیک هذا القرءان و ان کنت من قبله لمن الغافلین؛
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن که به تو وحی کردیم بر تو بازگو میکنیم؛ و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتی!»
۳. آگاهی نداشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همه اسـرار
جهان:
• «قل لو انّ عندی... • و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو...؛
بگو: «اگر آنچه درباره آن عجله دارید نزد من بود،... کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند....»
• «قل لا اقول لکم عندی خزائن اللّه و لا اعلم الغیب...؛
بگو: «من نمیگویم خزائن خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد، ) از غیب آگاه نیستم!...»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برترین راسـخان در علم:
• «... و ما یعلم تاویله الاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم یقولون ءامنّا به کلّ من عند ربّنا و ما یـذّکّر الاّ اولوا الالباب؛
در حالی که
تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه
آیات قرآن در پرتو
علم و
دانش الهی) میگویند: «ما به همه آن
ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان
عقل، متذکر نمیشوند (و این حقیقت را درک نمیکنند).»
امام باقر (علیهالسّلام) درباره
آیه مزبور فرمودهاند:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرترین راسـخان است.
آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اعـمال
امت حتّی پس از
رحلت خود:
• «انّا ارسلناک شاهدا...؛
به یقین ما تو را
گواه (بر اعمال آنها) و بشارتدهنده و بیمدهنده فرستادیم،» اگر منظور از «شاهدا» شهادت بر اعمال همه امّت در صحنه
قیامت باشد، مطلب بالا استفاده میشود؛ زیرا
شهادت بـدون آگاهی و نظارت فاقد
اعتبار است.
تاکید خداوند بر شناخت منافقان توسط پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از آهنگ سخنشان:
• «... و لتعرفنّهم فی لحـن القول...؛.
... هر چند میتوانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛...»
۱. امکان تعلّق
مشیت الهی بر آگاه نساختن پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از برخی معارف و یـا مـحو آن از حـافظه ایشان:
• «سنقرئک فلا تنسی• الاّ ما شاء اللّه...؛
ما بزودی (قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد، • مگر آنچه را خدا بخواهد،...»
۲. بقا و زوال علوم اعطایی خـدا بـه
بشر و حتّی دریافت وحی به وسیله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منوط به مشیّت خداوند:
• «... و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا• و لئن شئنا لنذهبنّ بالّذی اوحـینا الیک...؛.
... و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است! • و اگر بخواهیم، آنچه را بر تو وحی فرستادهایم، از تو میگیریم؛...»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
آیین ابراهیم (علیهالسّلام) به واسـطه وحی:
• «ثـمّ اوحینا الیک ان اتّبع ملّة ابرهیم حنیفا...؛
سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود پیروی کن!»
۱. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خیانتهای یهودیان عصر خویش:
• «فبما نقضهم میثاقهم... یحرّفون الکلام عن مواضعه و نسوا حظّا ممّا ذکّروا به و لا تزال تطّلع علی خـائنة مـنهم الاّ قـلیلا منهم...؛
ولی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از
رحمت خویش دور ساختیم؛ … سخنان (خدا) را از موردش
تحریف میکنند؛ و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ …»
۲. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
محرمات وضع شده بر یـهود بـا وحی الهی:
• «و علی الّذینهادوا حرّمنا ما قصصنا علیک من قبل...؛
چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر
یهود حرام کردیم؛ ما به آنها
ستم نکردیم، اما آنها به خودشان
ظلم و ستم میکردند!»
آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مـاجرای
اصحاب کهف با وحی الهی:
• «سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم رجما بالغیب و یـقولون سـبعة و ثـامنهم کلبهم قل ربّی اعلم بعدّتهم ما یعلمهم الاّ قلیل فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تـستفت فـیهم منهم احدا؛
گروهی خواهند گفت: «آنها سه
نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهی میگویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» همه اینها سخنانی بیدلیل است و گروهی میگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمیدانند. پس درباره آنان جز با
دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تـحقّق
حکومت بنی امیه:
• «و اذ قلنا لک انّ ربّک احـاط بـالنّاس و ما جعلنا الرّءیا الّتی ارینک الاّ فتنة للنّاس و الشجرة المـلعونة فـی القرءان و نخوّفهم فما یزیدهم الاّ طـغیانا کبیرا؛
(به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان کاملًا آگاه است. ) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای
آزمایش مردم بود؛ همچنین
شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کردهایم. ما آنها را بیم داده (و
انذار) میکنیم؛ اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمیافزاید!» از
حضرت علی (علیهالسّلام) روایت شده است که فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر
منبر بود که لحـظهای
خواب چشم او را ربود، پس در خواب دید مردانی را که چون بوزینگان بر منبر آن حضرت میجهند و مردم را به روش گذشتگان (دوران
جاهلیت) باز میگردانند؛ پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که نشسته بود به خود آمد و آثار
حزن در چـهرهاش نمایان شد؛ پس
جبرئیل این آیه را برای حضرت آورد «و ما جعلنا الرؤیا...» و «شجره ملعونه» یعنی بنی امیّه.
دعا بـرای زیاد شـدن
علم پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از تـوصیههای خداوند به آن حضرت:
• «... و قل ربّ زدنی علما؛
پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان
حقّ است! پس نسبت به (
تلاوت)
قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!»
آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
فقر و نیازمندی
اصحاب صفه، از روی چهره آنان:
• «للفقراء الّذین احصروا فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجـاهل اغـنیاء من التّعفّف تعرفهم بسیمHهم لا یسئلون النّاس الحافا و ما تنفقوا من خیر فانّ اللّه بـه علیم؛
(انفاقِ شما، مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند؛ (و توجّه به آیین خدا، آنها را از وطنهای خویش
آواره ساخته؛ و شرکت در میدانِ جهاد، به آنها اجازه نمیدهد تا برای تامین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند؛ ) نمیتوانند مسافرتی کنند (و سرمایهای به دست آورند؛ ) و از شدّت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند؛ امّا آنها را از چهرههایشان میشناسی؛ و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند. (این است مشخّصات آنها! ) و هر چیز خوبی در راه خدا
انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.»
آگـاهی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از برخی امور، از راه خواب:
• «اذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلا...؛
در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد؛ و اگر فراوان نشان میداد، مسلّماً سست میشدید؛ و (درباره شروع
جنگ با آنها) کارتان به اختلاف میکشید؛ ولی خداوند (شما را از
شرّ اینها) سالم نگه داشت؛ خداوند به آنچه درون سینههاست، داناست.»
• «لقد صدق اللّه رسوله الرّءیا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحـرام ان شـاء اللّه ءامنین محلّقین رءوسکم و مقصّرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فـتحا قریبا؛
خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد
مسجد الحرام میشوید در نهایت
امنیّت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچ کس
ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید (و در این تاخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن،
فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
۱. مـحدودیّت عـلم محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و من النّاس من یعجبک قوله فی الحیوة الدّنیا...؛
و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود؛ (در ظاهر، اظهار
محبت شدید میکنند) و خدا را بر آنچه در
دل دارند گواه میگیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسختترین دشمنانند.»
۲. انتظار داشتن آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تمامی حقایق هستی، توقعی غیر اصولی و بیجا:
• «قل انّما انا بشر مثلکم یـوحی الیّ...؛
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی میشود...»
۳. تـظاهر و نفاق مـنافقان موجب ناشناخته ماندن برخی از آنان نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و ممّن حولکم من الاعراب منافقون و من اهـل المدینة مردوا علی النّفاق لا تعلمهم...؛
و از (میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل
مدینه (نیز)، گروهی سخت به
نفاق پایبندند. تو آنها را نمیشناسی، ولی ما آنها را میشناسیم. …»
۴. عدم آگاهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از
ملا اعلی و اختلاف
فرشتگان درباره
آدم:
• «ما کـان لی مـن عـلم بـالملا الاعـلی اذ یختصمون؛
من از ملا اعلی (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامی که (درباره
آفرینش آدم)
مخاصمه میکردند خبر ندارم!»
ناآشنایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به معارف قرآن، پیش از نزول آن:
• «قـل لو شاء اللّه ما تلوته علیکم و لا ادراکم به فقد لبثت فیکم عمرا من قبله افلا تعقلون؛
بگو: «اگر خدا میخواست، من این آیات را بر شما نمیخواندم؛ و خداوند از آن آگاهتان نمیکرد؛ چه اینکه مدّتها پیش از این، در میان شما زندگی نمودم؛ (و هرگز آیهای نیاوردم؛ ) آیا نمیفهمید؟!»
• «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتب...؛
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود
وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و
ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ …»
ناآگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
زمان وقـوع
قیامت:
• «یسئلونک عن الساعة ایّان مرسئها قل انّما علمها عند ربّی لا یجلّیها لوقتها الاّ هو ثقلت فی السّماوات و الارض لا تاتیکم الاّ بغتة یسئلونک کانّک حفیّ عنها قل انّما علمها عند اللّه ولکنّ اکثر النّاس لا یعلمون؛
درباره قیامت از تو سؤال میکنند، کی فرامیرسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او (نمیتواند) وقت آن را آشکار سازد؛ (اما قیام قیامت، حتی) در آسمانها و
زمین، سنگین (و بسیار پر اهمیت) است؛ و جز بطور ناگهانی، به سراغ شما نمیآید!» (باز) از تو سؤال میکنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری! بگو: «علمش تنها نزد خداست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
• «یسئلک النـّاس عـن السّاعة... و ما یدریک لعلّ السّاعة تکون قریبا؛
مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت
سؤال میکنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد!»
• «اللّه الّذی انزل الکتب بالحقّ و المیزان و ما یدریک لعلّ السّاعة قریب؛
خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (سنجش
حق و
باطل و خبر قیامت) را نیز؛ تو چه میدانی شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد!»
• «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صدقین• قل انّما العلم عند اللّه و انّما انا نذیر مبین؛
آنها میگویند: «اگر راست میگویید این
وعده قیامت چه زمانی است؟!» • بگو: «علم آن تنها نزد خداست؛ و من فقط بیمدهنده آشکاری هستم!»
• «قل ان ادری اقریب ما تـوعدونام یـجعل له ربّی امدا؛
بگو: «من نمیدانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرار میدهد؟!»
• «یسئلونک عن السّاعة ایّان مرسئها• فیم انت من ذکرئها• الی ربّک منتئها؛
و از تو درباره قیامت میپرسند که در چه زمانی واقع میشود؟! • تو را با یادآوری این سخن چه کار؟! • نهایت آن به سوی پروردگار تو است (و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست)!»
تصوّر نادرست مردم درباره آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خصوص زمان برپایی قیامت:
• «... یسئلونک کانّک حفیّ عنها...؛
درباره قیامت از تو سؤال میکنند، که کی فرامیرسد... باز) از تو سؤال میکنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری...»
۱. نـیازمند بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به راهنمایی خداوند در پاسخ گفتن به پرسشهای مردم:
• «فـیم انـت مـن ذکراها؛
تو را با یادآوری این سخن چه کار؟!»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شناخت
شب قدر نـیازمند فـراگیری از پروردگار:
• «و مـا ادرئک ما لیلة القدر• لیلة القدر خیر من الف شهر• تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر• سلام هی حتّی مـطلع الفجر؛
و تو چه میدانی شب قدر چیست؟! • شب قدر بهتر از هزار ماه است! • فرشتگان و «
روح» در آن
شب به
اذن پروردگارشان برای (
تقدیر) هر کاری نازل میشوند. • شبی است سرشار از
سلامت (و
برکت و
رحمت) تا طلوع سپیده!»
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شناخت ستارگان، نیازمند آموزش خدا:
• «و ما ادراک ما الطّارق• النّجم الثّاقب؛
و تو نمیدانی کوبنده شب چیست! • همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیهاست!»
۴. آگاهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سرگذشت اقوام به
هلاکت رسیده و آبادیهای تخریب شده گذشته، با تعلیم خداوند:
• «ذلک من انباء القری نقصّه عـلیک مـنها قائم و حصید؛
این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو میکنیم؛ که بعضی (هنوز) برپا هستند، و بعضی درو شدهاند (و از میان رفتهاند)!»
براساس صریح آیات قرآن، پیامبر اسلام؛ دارای قـدرتی محدود هستند و قدرت و اراده هـمه موجودات، حتّی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مقهور
حاکمیت اراده الهی است.
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای قـدرتی محدود:
• «قـل انّی علی بیّنة من ربّی و کذّبتم به ما عندی ما تستعجلون بـه ان الحـکم الاّ للّه یقصّ الحقّ و هو خیر الفاصلین؛
بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ و شما آن را
تکذیب کردهاید! آنچه شما در باره آن (از نزول
عذاب الهی) عجله دارید، به دستِ من نیست!
حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست!
حق را از باطل جدا میکند، و او بهترین جدا کننده (
حق از باطل) است.»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف به اعلام محدود بودن قدرت او در ارایه
معجزات درخـواستی مشرکان:
• «و قـالوا لن نؤمن لک حتّی تفجر لنا من الارض ینبوعا• او تکون لک جنّة مـن نخیل و عنب فتفجّر الانهار خلالها تفجیرا• او تسقط السّماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی باللّه و الملائکة قبیلا• او یکون لک بـیت مـن زخرف او ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتابا نـقرؤه قـل سبحان ربّی هل کنت الاّبشرا رسولا؛
و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه
چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی... • یا باغی از
نخل و
انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابهلای آن جاری کنی... • یا قطعات (سنگهای) آسمان را آن چنان که میپنداری بر سر ما فرود آری؛ یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری... • یا برای تو خانهای پر نقش و نگار از
طلا باشد؛ یا به
آسمان بالا روی؛ حتی اگر به آسمان روی، ایمان نمیآوریم مگر آنکه نامهای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو: » منزه است پروردگارم (از این سخنان بیمعنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟!»
۲. توصیه الهی به
تفکر درباره مـحدوده
قدرت و وظـایف محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معجزات وی:
• «قل لا اقول لکم عندی خزائن اللّه و لا اعلم الغیب و لا اقول لکـم انـّی ملک ان اتّبع الاّ ما یوحی الیّ... افلا تتفکّرون؛
بگو: «من نمیگویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد، ) از غیب آگاه نیستم! و به شما نمیگویم من فرشتهام؛ تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمیاندیشید؟!»
قدرت و اراده هـمه موجودات، حتّی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مقهور
حاکمیت اراده الهی و برخوردار نبودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قدرتی مستقل در برابر خداوند:
• «یایّها الرّسـول لا یـحزنک الّذیـن یسارعون فی الکفر... و من یرد اللّه فتنته فلن تملک له من اللّه شیئا...؛
ای فرستاده (خدا)! آنها که در مسیر کفر شتاب میکنند … (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ …»
• «و لو تقوّل عـلینا بـعض الاقاویل• لاخذنا منه بالیمین• ثمّ لقطعنا منه الوتین• فما منکم من احد عنه حاجزین؛
اگر او سخنی
دروغ بر ما میبست، • ما او را با قدرت میگرفتیم، • سپس رگ قلبش را قطع میکردیم، • و هیچ کس از شما نمیتوانست از (مجازات) او مانع شود.»
• «قل انّی لا املک لکم ضرّا و لا رشـدا• قل انـّی لن یجیرنی من اللّه احد و لن اجد من دونه ملتحدا؛
بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!» • بگو: « (اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمیکند و پناهگاهی جز او نمییابم؛»
توانایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برجلب
منفعت یا دفع
ضرر، منوط بـه مـشیّت خدا:
• «قـل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرّا الاّ ما شاء اللّه...؛
بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) …»
• «قل لا املک لنفسی ضرّا و لا نفعا الاّ ما شـاء اللّه...؛
بگو: «من (حتّی) برای خودم زیان و سودی را
مالک نیستم، (تا چه رسد برای شما! ) مگر آنچه خدا بخواهد.»
۱. قادر نبودن محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تـعیین زمـان تـحقّق
عذاب استیصال، مگر با مشیّت خداوند:
• «و یقولون متی هذا الوعد... • قل... لکل امه اجل اذا جاء اجلهم فلا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون؛
و میگویند: «اگر راست میگویی، این وعده (مجازات) کی خواهد بود؟» • بگو: (این مقدار میدانم که) برای هر قوم و ملّتی، سرآمدی است؛ هنگامی که
اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود، ) نه ساعتی تاخیر میکنند، و نه پیشی میگیرند!»
۲. ناتوانی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از انـجام مـعجزهای خودسرانه:
• «... فـان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلّما فی السّماء فتاتیهم بایة...؛.
چنانچه بتوانی نقبی در
زمین بزنی، یا نردبانی به
آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری!...»
۳. قادر نـبودن مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دفاع از مـجازات کـافران گنهپیشه:
• «یایّها الرّسـول... و مـن یـرد الله فتنته فلن تملک له من اللّه شیئا...؛
ای فرستاده (خدا)!... (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی در پی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛...»
۴. ناتوانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مـورد تـغییر
قضای الهی، بر نـجات مـحکومان به عذاب الهی:
• «افمن
حقّ علیه کلمة العذاب افـانت تـنقذ مـن فی النّار؛
آیا تو میتوانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟! آیا تو میتوانی کسی را که در درون
آتش است برگیری و نجات دهی؟!»
۵. شنواندن سخن
حق به مردگان به وسـیله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خارج از قدرت آن حضرت:
• «فـانّک لا تـسمع المـوتی و لا تسمع الصّمّ الدّعاء...؛
تو نمیتوانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند!»
۶. بـیرون آوردن کـافران
حقگریز از گمراهی، خارج از حیطه قـدرت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «و ما انت بهاد العمی عن ضللتهم...؛
و (نیز) نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان
هدایت کنی؛...»
از آیات
قرآن کریم چنین برمیآید که نبی مکرم اسلام، در سایه
ربوبیت الهی و تلاش در جهت
عبودیت و
بندگی، با طی مراحل تکامل، در اوج قلههای کمال اخلاقی و عقلانی به بالاترین مراتب
تقرب و مرحله قاب قوسین و ادنی رسیدند.
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، کاملترین و متعالیترین انسانها:
• «... وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء...؛
و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم!...»
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در درجـات عـالیه کمال، با رسیدن بـه مقام خلق عظیم:
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو
اخلاق عظیم و برجستهای داری!» اخلاق خوش محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یکی از دلایل
نبوت وی است؛ زیرا حضرت در اخـلاق به قدری کامل شده بود که در عصر او و اعصار نزدیک آن، کسی نبود که در کمال و فضایل نزدیک به آن حضرت باشد. از همینرو، خداوند او را با آیه مزبور توصیف کرد.
از جمله فضائل نفسانی پیامبر اخلاق ایشان است که خداوند آن را در قرآن کریم ستوده و خود پیامبر خود نیز بنا بر روایتی، انگیزه و هدف از
بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی کرده است. یکی دیگر از فضائل اخلاقی پیامبر که
امام خمینی بر آن تاکید دارد، حالت عبادت و محو عبودیت ایشان در شب معراج است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالت عبادت به قرب وصول رسیده و جلوه
حق را بدون مرآت و تعینات مشاهده کرده است. امام خمینی همگان را به تاسی به آن حضرت، دعوت کرده است
همچنین اعتدال و سادهزیستی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهگونهای بود که در مجلس جای مخصوصی نداشت و در نزدیکترین محل ورود خود مینشست امام خمینی این ویژگی اخلاقی پیامبر را خاطرنشان کرده و مردم را به تاسی به سیره حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فراخوانده است. به نظر ایشان مهم این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اوج اقتدار، کمال فروتنی و سادهزیستی را پیشه خود قرار داده بود و بهدوراز قدرتنمایی و تکبر، در برابر عدالت و
حق مردم متواضع بود.
امام خمینی شدت رحمت و لطف حضرت به بندگان خدا را از یکسو و کجرویها و شقاوتهای سران ثروت و قدرت را از سوی دیگر، باعث اذیت روحی پیامبر دانسته است و با استناد به آیات الهی شدت رحمت و محبت پیامبر به مردم و آزار روحی حضرت از گمراهی آنان را نشان اوج لطف آن حضرت برشمرده که خداوند از ایشان دلجویی کرده است.
امام خمینی خاطرنشان کرده است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طبقه عادی جامعه بود و یاران پیامبر نیز از همین قشر بودند و جنگهای ایشان در دفاع از مستضعفان و در برابر قدرتمندان، طاغیان و ثروتمندان برای رفع موانع از سر راه حکومت خدا و قرآن بود. امام خمینی حتی جنگهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را همانند نصیحتهای ایشان، رحمت برای عالم انسانی برشمرده است، زیرا آن جنگها برای کشورگشایی نبود بلکه برای متمدن سازی جامعه انسانی بود. ایشان بارها به دشواریها و زحمات طاقتفرسای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده و درس
استقامت گرفتن و رعایت انصاف از سیره آن حضرت را مورد سفارش قرار داده است.
۱. نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برخوردار از
عقل، قدرت،
کمال و استقامت:
• «ما انت بنعمة ربّک بمجنون؛
که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی، »
۲. شناخته شدن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عقل و
درایت بین مردم، در طول سالیان دراز زندگی در بین آنان:
• «... ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جنّة...؛
بگو: «... سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه جنونی ندارد؛...»
۳. حقّانیّت سـخنان مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، گواه برخورداری آن حضرت از اندیشهای سالم:
• «ام لم یعرفوا رسولهم... • ام یقولون به جنّة بل جاءهم بالحقّ...؛
یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)،... • یا میگویند او
دیوانه است؟! ولی او
حق را برای آنان آورده؛...»
۴. مشاهده کمال عقلانی محمّد از سوی معاشران آن حضرت، دلیلی کافی بر مردود بودن ادّعای
جنون درباره آن حضرت:
• «و ما صاحبکم بمجنون؛
و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست!» واژه «صاحبکم» گویای مردود بودن
اتهام جنون است، زیرا مصاحبت روزمرّه کسانی کـه بـه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
تهمت جنون میزدند با آن حضرت، مایه شناخت وضعیّت فکری آن حضرت بوده و دستآویزی برای نسبت جنون باقی نمیگذارد.
۵. سـلامت عـقلانی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
ضامن دریافت صحیح قرآن از
فرشته وحی و مصونیّت مرحله دریافت از
خطا و
تحریف:
• «انّه لقول رسول کریم• و ما صاحبکم بمجنون؛
که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است (
جبرئیل امین) • و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست!»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، واجد کمال تقرب به خدا و زمینهای برای دریافت وحی:
• «و هو بالافق الاعلی• ثمّ دنا فتدلّی• فکان قاب قوسین او ادنی؛
در حالی که در
افق اعلی قرار داشت! • سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... • تا آنکه فاصله او (با پیامبر) بهاندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ »
۱.
عبودیت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـنشا کـمال پیامبر و صلاحیت یافتن برای گرفتن وحی:
• «فاوحی الی عبده ما اوحی؛
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود.»
۲.
ربوبیت الهـی منشاء کمال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مقتضی دعـوت دیگران به راه خدا:
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة...؛
با
حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و
مناظره کن! …»
۱. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انسانی تکاملپذیر و برخوردار از استعداد،
رشد و کمال:
• «و اعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین؛
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد!» منظور از «الیقین» در
آیه،
مرگ یا یقین به خیر و شرّ است.
۲. مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انسانی با کمال و بـرخوردار از اسـتعداد رسیدن به هدایتی والاتر:
• «... و اذکر ربّک اذا نسیت و قل عسی ان یهدین ربّی لاقرب من هذا رشدا؛
مگر اینکه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردی، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشنتر از این هدایت کند!» »
بنابر آیات قرآن، نبی مکرم اسلام با بهرهمندی از هدایت ویژه و خاص الهی به مسیر
صراط مستقیم هدایت شده و دیگران را نیز به این مسیر هدایت میکنند.
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بهرهمند از هدایت ویژه و خاص:
• «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایـمان ولکـن جعلنه نورا نهدی بـه مـن نشاء من عبادنا...؛
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛...»
۲. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هدایت خاصّه خداوند:
• «و وجدک ضالاّ فهدی• و امّا بنعمة ربّک فحدّث؛
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، • و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن!»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدایت یافته به صراط مستقیم:
• «قل انّنی هدانی ربّی الی صـراط مـستقیم دینا قیما ملّة ابرهیم حنیفا و ما کان من المشرکین؛
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و
ضامن سعادت
دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.»»
• «... و یتمّ نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما؛.
... و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛»
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدایت یافته و هدایتکننده دیگران به
صراط مستقیم:
• «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کـنت تدری ما الکتاب و لا الایـمان ولکـن جعلنه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انّک لتهدی الی صراط مستقیم؛
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.»
بـرخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هدایت استوار و پایدار الهی:
• «الیس اللّه بکاف عبده... • و من یهد اللّه فما له من مضلّ...؛
آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بندهاش کافی نیست؟!... • و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراهکنندهای نخواهد داشت...»
پیامبر گرامی اسلام، با
اعتماد و
توکل بر
خداوند متعال در هیچ لحظهای از لحظات عمر پربرکتشان ترسی از
دشمن به دل راه نداده و در مواقع مختلف مانند جنگها برخورد شجاعانهای با کافران داشتند. شجاعت در
ابلاغ احکام الهی یکی دیگر از ویژگیهای ممتاز نبی مکرم اسلام و زمینهساز
رسالت و نبوّت ایشان بوده است.
۱. اعلام شجاعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مشرکان، برای بـهکارگیری تـمام توانشان در برابر حضرت:
• «... قل ادعوا شرکاءکم ثـمّ کـیدون فلا تنظرون؛
…بگو: « (اکنون که چنین است، ) بتهای خویش را که
شریک خدا قرار دادهاید (بر
ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظهای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)!»
۲. برخورد شجاعانه و قاطعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کفرپیشگان، از اوصاف آن حضرت:
• «مـحمّد رسـول اللّه و الّذیـن معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم...؛
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ …»
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور برخورد شجاعانه و قاطعانه با کفّار و منافقان با ملزم کردن آنان نسبت به
واجبات:
• «یایّها النّبیّ جهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم...؛
ای پیامبر! با کافران و منافقان
جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر!...» از
امام باقر (علیهالسّلام) درباره «جاهد الکفّار و المنافقین» روایت شده که مقصود، الزام آنان به انجام دادن
فرایض است.
۴. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بـرخورد بـا کفّار، با تهدید و هشدار به آنان:
• «و قل للّذین لا یؤمنون اعملوا علی مکانتکم انّا عاملون• و انتظروا انّا منتظرون؛
و به آنها که ایمان نمیآورند، بگو: «هر چه در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام میدهیم! • و انتظار بکشید! ما هم منتظریم!»
۵. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخورد با مـشرکان، با تـهدید و هـشدار به آنان:
• «و لئن سالتهم من خلق السّماوات و الارض لیقولنّ اللّه قـل افـرءیتم ما تدعون من دون اللّه ان ارادنی اللّه بضرّ هل هنّ کشفت ضرّه او ارادنی برحمة هل هـنّ ممسکت رحمته قل حسبیی اللّه علیه یتوکّل المتوکّلون• قل یا قوم اعملوا علی مکانتکم انّی عامل فسوف تعلمون؛
و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید
اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!» • بگو: «ای قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
بـرخورداری پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
شجاعت،
شهامت و
آرامش خـاصّ، هنگام
هجرت از
مکه به
مدینه، در عین تنهایی و نداشتن یار و یاور و بـهرهمندی از امـداد خـاصّ الهی:
• «الاّ تنصروه فقد نصره اللّه اذ اخرجه الّذین کفروا ثـانی اثـنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تـحزن ان اللّه معنا...؛
اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد؛ (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛ ) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در
غار بودند، و او به همراه خود میگفت: «غم مخور، خدا با ماست!»...»
۱. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مـامور بیان و
ابلاغ حکم جـواز
ازدواج بـا
همسر پسرخوانده، بدون هیچ
ترس و واهمه از
حرف و حدیث مردم:
• «و اذ تقول للّذی انعم اللّه علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک و اتّق اللّه و تخفی فی نفسک ما اللّه مبدیه و تخشی النّاس و اللّه احقّ ان تخشئه فلمّا قضی زید منها وطـرا زوّجـنکها لکی لا یکون علی المؤمنین حرج فی ازوج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا و کان امر اللّه مفعولا• ما کان علی النّبی من حرج فیما فرض اللّه له سنّة اللّه فی الّذین خلوا من قبل و کان امر اللّه قدرا مـقدورا• الّذین یـبلّغون رسالات اللّه و یـخشونه و لا یخشون احدا الاّ اللّه...؛
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او
نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خواندهات «زید») میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن
زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان هنگامی که
طلاق گیرند نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و
سنت غلط
تحریم این زنان باید شکسته شود). • هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او
واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بودهاند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! • (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و (تنها) از او میترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند؛ و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداشدهنده اعمال آنها) است!»
۲. شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیان و ابلاغ احکام الهی، لازمه رسالت و نبوّت او:
• «ما کان علی النّبی من حرج فیما فرض اللّه له سـنّة اللّه فـی الّذین خلوا من قبل و کان امر اللّه قدرا مقدورا• الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احدا الاّ اللّه...؛
هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بودهاند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! • (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و (تنها) از او میترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند؛...»
۱. حضور شجاعانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میدان نبرد احد، در هنگام شکست و فرار مجاهدان از صحنه:
• «و لقد صدقکم اللّه وعـده اذ تحسّونهم باذنه حتّی اذا فشلتم و تنزعتم فی الامر و عصیتم من بعد مـا ارئکـم مـا تحبّون منکم من یرید الدّنیا و منکم من یرید الاخرة ثمّ صرفکم عنهم لیبتلیکم... • اذ تصعدون و لا تلوون علی احـد و الرسـول یدعوکم فی اخرئکم...؛
خداوند،
وعده خود را به شما، (در باره
پیروزی بر
دشمن در
احد، ) تحقق بخشید؛ در آن هنگام (که در آغاز
جنگ، ) دشمنان را به فرمان او، به
قتل میرساندید؛ (و این پیروزی ادامه داشت) تا اینکه سست شدید؛ و (بر سر رهاکردن سنگرها، ) در کار خود به
نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که آنچه را
دوست میداشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید. بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان
آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛ ) تا شما را آزمایش کند.... • (به خاطر بیاورید) هنگامی را که از
کوه بالا میرفتید؛ و جمعی در وسط
بیابان پراکنده شدند؛ و از شدت
وحشت، ) به عقب ماندگان نگاه نمیکردید، و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد....»
۲. لزوم اسوهپذیری از شجاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میادین نبرد:
• «یحسبون الاحزاب لم یـذهبوا و ان یـات الاحزاب یودّوا لو انّهم بادون فـی الاعـراب یسئلون عن انبائکم و لو کانوا فیکم ما قتلوا الاّ قلیلا• لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر و ذکر اللّه کثیرا؛
آنها
گمان میکنند هنوز لشکر
احزاب نرفتهاند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست میدارند در میان
اعراب بادیهنشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جزاندکی پیکار نمیکنند! • مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که
امید به رحمت خدا و
روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.» معنای آیه (با توجّه به سیاق) این است که اگر شما اهل اسـوهپذیری باشید، بجا است که در یاریرسانی و
صبر در میدان نبرد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اقتدا کـنید؛ همانگونه که او در روز
احد به رغـم شـکسته شدن دندانهای جلوی او و زخمی شدن ابروهایش و کشته شدن عمویش مقاومت کرد.
۱. اتـّکای پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
ولایت خداوند و صالح و درستکار بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سبب شجاعت و نترسیدنش از توان دشمنان:
• «... قل ادعوا شرکاءکم ثمّ کیدون فلا تنظرون• انّ ولیّی اللّه الّذی نزّل الکتب و هو یتولّی الصلحین؛
…بگو: « (اکنون که چنین است، ) بتهای خویش را که شریک خدا قرار دادهاید (بر ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظهای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)! • ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی میکند.»
۲. اعتماد و توکّل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر خداوند، عامل شجاعت آن حضرت در برابر مشرکان و شجاعت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تبیین پایداری و سازشناپذیری خود، بر سر مواضع خویش در برابر مشرکان، حتّی در صورت تنها ماندن:
• «ولئن سالتهم من خلق السّماوات و الارض لیقولنّ اللّه قل افرءیتم ما تدعون من دون اللّه ان ارادنی اللّه بضرّ هل هنّ کشفت ضرّه او ارادنـی بـرحمة هل هنّ ممسکت رحمته قل حسبی اللّه علیه یتوکّل المتوکّلون• قل یا قوم اعملوا علی مکانتکم انّی عمل فسوف تعلمون؛
و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً میگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا میخوانید اندیشه میکنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل میکنند!» • بگو: «ای قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل میکنم؛ امّا بزودی خواهید دانست...»
راستگویی و
صداقت از مشخصههای بارز پیامبر اسلام است که مورد تاکید و تایید قرآن میباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خواهان صداقت از خداوند، برای آغـاز و پایـان کار و سرنوشت خویش:
• «و قل ربّ ادخـلنی مـدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق...؛
و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار، ) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!»
صداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در رؤیت
جبرئیل و دیدن
آیات بزرگ الهی، مورد تصدیق خداوند:
• «ما کذب الفؤاد ما رای• افتمرونه علی ما یری• و لقد رءاه نزلة اخری؛
قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز
دروغ نگفت. • آیا با او درباره آنچه (با
چشم خود) دیده
مجادله میکنید؟! • و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد.»
اقرار مؤمنان در
غزوه احزاب به صداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
وعده پیروزی:
• «و لمّا رءا المـؤمنون الاحـزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسـوله و صـدق اللّه و رسوله و مـا زادهـم الاّایـمانا و تسلیما؛
(امّا) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفتهاند!» و این موضوع جز بر
ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»
۱. بریده نشدن رگ حیاتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
زنده ماندن آن حضرت پس از ادّعای نبوّت، نشانه صداقت ایشان در رسالت:
• «و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل• ثمّ لقطعنا مـنه الوتین؛
اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، • سپس رگ قلبش را قطع میکردیم،»
۲. نـشانههای صـداقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
تورات:
• «الم تر الی الّذین اوتوا نـصیبا مـن الکـتاب یـدعون الی کـتاب اللّه لیحکم بینهم ثمّ یتولّی فریق منهم و هم معرضون؛
آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها
داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با
علم و آگاهی، ) روی میگردانند، در حالی که (از قبول
حق) اعراض دارند؟» مقصود از «الکتاب»، تورات است.
۱. پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دارای دلایل و برهانهای روشن، بر صداقت خود و موظّف به اعلام آن:
• «قل انّی نـهیت ان اعـبد الّذین تدعون من دون اللّه لمـّا جـاءنی البیّنت مـن ربّی...؛
بگو: «من
نهی شدهام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا میخوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛....»
۲. همراه بودن دلیل روشن و شاهدی بـا پیـامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دلیل بر صـداقت آن حضرت:
• «افـمن کـان عـلی بـیّنة من ربّه و یـتلوه شـاهد منه و من قبله کتب موسی اماما و رحمة اولئک یؤمنون به و من یکفر به من الاحزاب فـالنّار موعده...؛
آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و بدنبال آن، شاهدی از سوی او میباشد، و پیش از آن، کتاب
موسی که
پیشوا و
رحمت بود (گواهی بر آن میدهد، همچون کسی است که چنین نباشد)؟! آنها (
حقطلبان و حقیقتجویان) به او (که دارای این ویژگیهاست، ) ایمان میآورند! و هر کس از گروههای مختلف به او
کافر شود،
آتش وعدهگاه اوست!...» مقصود از «افـمن کـان علی بیّنة من ربّه» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسـت.
۳. تصدیق و گواهی اهل
ارتداد بر صـداقت و حـقانیّت رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آمدن نشانههای روشن برای آنها قبل از ارتداد:
• «کیف یهدی اللّه قوما کفروا بعد ایمانهم و شـهدوا ان الرّسول
حقّ و جاءهم البیّنات...؛
چگونه خداوند جمعیّتی را هدایت میکند که بعد از
ایمان و گواهی به حقّانیّت رسول و آمدن نشانههای روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!» طبق قـول عـدّهای از مفسّران،
آیه یاد شده دربـاره گروهی که از
اسلام برگشتند و... نازل شده است.
۱. گواهی مؤکد خداوند به صدق رسالت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انّک لرسول اللّه و اللّه یعلم انّک لرسوله و اللّه یشهد انّ المنافقین لکاذبون؛
هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: «ما
شهادت میدهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند میداند که تو
رسول او هستی، ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).»
۲.
سوگند خـداوند بـر صداقت و درستگویی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «فلا اقسم بما تبصرون• و ما لا تبصرون• انّه لقـول رسـول کریم؛
سوگند به آنچه میبینید، • و آنچه نمیبینید، • که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است.» مقصود از «رسول کریم»، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۳. تـایید و تاکید خداوند بر صداقت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در نزول وحی بر او:
• «و النّجم اذا هـوی• ما ضـلّ صاحبکم و ما غوی• و ما ینطق عن الهوی• ان هو الاّ وحی یوحی؛
سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، • که هرگز
دوست شما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، • و هرگز از روی
هوای نفس سخن نمیگوید! • آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!»
۴. تاکید خداوند بر درسـتی و صـداقت رؤیـای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در ورود به
مسجد الحرام:
• «لقد صدق اللّه رسوله الرّءیا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحـرام ان شـاء اللّه ءامنین محلّقین رئوسکم و مقصّرین لا تخافون...؛
خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم
خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام میشوید در نهایت
امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچ کس
ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید (و در این تاخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
وحی و مشاهدات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
معراج، مورد تصدیق قلبی آن حضرت:
• «فاوحی الی عبده ما اوحی• ما کذب الفؤاد ما رای؛
در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود. • قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز
دروغ نگفت.»
۱. ملزم بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به رعایت
میانهروی در تبلیغ دیـن و ارتـباط با مردم:
• «خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین؛
(به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن).» در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) «
عفو» به وسـط تـفسیر شده است.
۲. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظّف بـه ادای حـقوق خـویشاوندان و مسکینان و در راهماندگان با رعایت
اعتدال و پرهیز از
تبذیر:
• «و ءات ذا القربی حقه و المساکین و ابن السبیل و لا تبذّر تـبذیرا؛
و
حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین
حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز
اسراف و تبذیر مکن.»
• «و لا تـجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کلّ البسط فتقعد ملوما محسورا؛
هرگز دستت را بر گردنت
زنجیر مکن، (و ترک
انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی!»
مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شخصیّتی برگزیده از جانب خداوند:
• «... و الّذی اوحینا الیک... اللّه یجتبی الیه مـن یشاء...؛
آیینی را برای شما
تشریع کرد که به
نوح توصیه کرده بود؛ … خداوند هر کس را بخواهد برمیگزیند، و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت میکند.»
برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کرامت طـبع و بزرگواری:
• «مـا انـت بنعمة ربّک بمجنون؛
به
نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی.»
• «و انّک لعلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» از معانی «خلق عظیم» تخلّق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر طبع کریم است.
۱. بـرخوداری محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آگاهی و
بصیرت:
• «قل... ان اتّبع الاّ مـا یـوحی الی قل هل یستوی الا عمی و البصیر...؛
بگو: «من نمیگویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد، ) از
غیب آگاه نیستم! و به شما نمیگویم من فرشتهام؛ تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمیاندیشید؟!» » آیه، درصدد بـیان ضـرورت ایمان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. بر اساس
مفهوم این آیه، چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـصیر و تابع وحی است باید به او ایـمان آورد.
۲. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بصیرت، در فراخوانی مردم به
توحید و نفی مظاهر
شرک:
• «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بـصیرة انـا و من اتّبعنی و سبحن اللّه و ما انـا مـن المشرکین؛
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» »
برخورداری مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
بلاغت و رسایی در کلام:
• «... و قل لهم فـی انـفسهم قولا بلیغا؛.
... و آنها را
اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!»
روشنی بیان و صراحت کامل و
فصاحت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تبلیغ آیین توحیدی:
• «بل متّعت هولاء و ءاباءهم حتّی جـاءهم الحـقّ و رسـول مبین؛
ولی من این گروه و پدرانشان را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا
حق و فرستاده آشکار (الهی) به سراغشان آمد؛ »
دستور خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربـاره رعایت
بهداشت و
نظافت لباس:
• «و ثیابک فطهّر؛
و لباست را پاک کن، » از
امام صادق (علیهالسّلام) نـقل شده است: «و ثیابک فطهّر» یعنی جامه خـود را کوتاه کن تا به زمین کشیده نشود و آلوده نگردد.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـهرهمند از
توفیقات الهی:
• «لقد تاب اللّه علی النّبیّ و المهجرین و الانـصار... ثمّ تـاب علیهم انّه بهم رءوف رحیم؛
مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و
انصار، که در زمان
عسرت و شدّت (در
جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود؛ بعد از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از
حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا
توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و
رحیم است.»
• «و اصبر و ما صبرک الاّ باللّه و لا تحزن علیهم و لا تک فی ضیق ممّا یمکرون؛
صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههای آنها، در تنگنا قرار مگیر!»
• «انّ ربّک یعلم انّک تقوم ادنـی مـن ثـلثی الّیل و نصفه و ثاثه و طائفة من الّذین معک و اللّه یقدّر الّیل و النـهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم...؛
پروردگارت میداند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از
شب یا نصف یا ثلث آن را به پا میخیزند؛ خداوند شب و
روز را اندازهگیری میکند؛ او میداند که شما نمیتوانید مقدار آن را (به دقّت) اندازهگیری کنید (برای
عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛...» جمله «فتاب علیکم» توفیق
توبه است.
• «سنقرئک فلا تنسی• و نیسّرک للیسری؛
ما بزودی (قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد، • و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده میکنیم!» مقصود، توفیق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
وعده خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهت اعطای حافظهای نـیرومند و فـراموش نـکردن وحی:
• «سنقرئک فلا تنسی؛
ما بزودی (قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد.» حـذف
مفعول از فـعلهای «نقرا» و «لا تنسی» ممکن است برای افاده عموم باشد؛ یعنی تو را بر
قرائت توانا میسازیم و تو خواندههای خـویش را از یـاد نخواهی برد.
۱. برخورداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حکمت الهی:
• «ربّنا و ابعث فـیهم رسـولا منهم... و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...؛
پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)!» » برخی مقصود از حکمت را
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانستهاند.
• «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم... و یعلّمکم الکتاب و الحکمة...؛
همانگونه (که با تغییر
قبله،
نعمت خود را بر شما کامل کردیم، ) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید، به شما یاد دهد.»
• «لقد منّ اللّه علی المؤمنین اذ بعث فـیهم رسـولا مـن انفسهم... و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...؛
خداوند بر مؤمنان
منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.»
• «ام یحسدون النّاس علی ما ءاتهم اللّه من فضله فقد ءاتـینا ءال ابـرهیم الکـتب و الحکمة...؛
یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده،
حسد میورزند؟ ما به
آل ابراهیم، (که
یهود از خاندان او هستند نیز، ) کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها (پیامبران
بنی اسرائیل) قرار دادیم.» مقصود از «النّاس» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمناناند. وقتی خداوند به اسلاف پیامبر (آل ابراهیم) کتاب و حکمت عطا کرده باشد، اعطای حـکمت بـه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر جدیدی نیست (و تعجّبی ندارد).
• «... و انزل اللّه علیک الکتاب و الحکمة...؛.
... و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛...»
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة...؛
با حکمت و
اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! …»
• «ذلک ممّا اوحـی الیـک ربـّک من الحکمة...؛
این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده؛ و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در
جهنم افکنده میشوی، در حالی که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود!»
• «و انّک لتلقّی القرءان من لدن حکیم علیم؛
به
یقین این قرآن از سوی
حکیم و دانایی بر تو القا میشود.»
• «هو الّذی بعث فی الامّیّین رسولا... و یعلّمهم الکتب و الحکمة...؛
و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را
تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد …»
۲. حکمتآمیز بـودن کـلمات و سخنان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
• «یا نساء النّبیّ... • و اذکرن ما یتلی فی بـیوتکنّ مـن ءایـات اللّه و الحکمة...؛
ای
همسران پیامبر!... آنچه را در خانههای شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده میشود یاد کنید؛...» مقصود از «الحکمة» طبق یک احتمال، چنانکه برخی مفسّران گفتهاند، سنّت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۳. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور دعوت مردم به راه پروردگار، در پرتو حکمت (
برهانهای عقلی و عملی):
• «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة...؛
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! …»
۱. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای اخلاقی بزرگوارانه و مورد
ستایش خداوند:
• «و انـّک لعـلی خلق عظیم؛
و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» با توجّه به این کـه خـداوند از
اخلاق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خـلق عظیم یاد کرده اسـت.
۲. خوشخلقی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم، باعث گرایش آنان به آن حضرت:
• «فـبما رحـمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القـلب لانـفضّوا مـن حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فـی الامـر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین؛
به (
برکت)
رحمت الهی، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر
خشن و
سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها
آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان
مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا
توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای زنـدگی زاهدانه:
• «یـا ایّها النّبیّ قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحا جـمیلا• و ان کـنتنّ تردن اللّه و رسوله و الدّار الاخرة فـانّ اللّه اعـدّ للمـحسنات منکنّ اجرا عظیما؛
ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی
دنیا و
زرق و برق آن را میخواهید بیایید با هدیهای شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم! • و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.» مراد از «تردن الحیاة الدنیا و زینتها» سعه و
آسایش در زندگی و برخورداری از امکانات مالی بیشتر است و مقصود از «... تردن اللّه و رسوله...»
صبر بر سختی زنـدگی و کـمبودهای آن است؛ بنابراین میتوان از آیه، زندگی ساده و زاهدانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را فهمید.
قرآن، مایه
شرف و عظمت پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قومش به دلیل لزوم تمسّک حضرت به آن:
• «فاستمسک بالّذی اوحی الیک انّک علی صراط مستقیم• و انّه لذکر لک و لقومک...؛
آنچه را بر تو
وحی شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیمی. • و این مایه یادآوری (و عظمت) تو و قوم تو است و بزودی سؤال خواهید شد.» ذکر در آیه یاد شده به معنای شرف است.
۱. عزیز بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد خدا به رغم ذلیل دانستن او از سوی منافقان:
• «یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین ولکنّ المنفقین لا یعلمون؛
آنها میگویند: «اگر به
مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند!»
۲. محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان همراه او، بـه دور از هـرگونه رسوایی و برخوردار از
عزت و
کرامت در
قیامت:
• «... یوم لا یخزی اللّه النّبیّ و الّذین ءامنوا معه...؛
… در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمیکند؛ …»
۳. درک عزّتمندی خدا و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان، بیرون از توان ذهنی منافقان
جاهل:
• «یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین ولکنّ المنافقین لا یعلمون؛
آنها میگویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند!»
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای فهمی فراتر از فهم سـایر انسانها:
• «... و انزلنا الیک الذّکر لتـبیّن للنـّاس مـا نزّل الیهم...؛
(از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهاند! ) و ما این
ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی؛ و شاید
اندیشه کنند!»
پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، همچون
نور و چراغ فروزان برای
هدایت مردم:
• «یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم کثیرا ممّا کنتم تخفون من الکتاب... قد جـاءکم مـن اللّه نور و کتاب مبین؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلًا افشای آن مصلحت نیست، ) صرف نظر مینماید. (آری، ) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
• «یا ایّها النّبیّ انـّا ارسـلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا• و داعیا الی اللّه باذنه و سراجا منیرا؛
ای پیامبر! ما تو را
گواه فرستادیم و بشارتدهنده و انذارکننده! • و تو را دعوتکننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنیبخش!»
۱. تـوصیه خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عبادت پروردگار، تا رسیدن به
یقین و
مرگ و عیان شدن حوادث:
• «و اعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین؛
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد!» بنابراین که «یقین» در آیه به معنای مرگ باشد، زیرا انسان بـا مـرگ، عینا
جهان دیگر را مشاهده خواهد کرد.
۲. یقین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آسمانی بودن قرآن و
رسالت خویش و عدم تردید در آن:
• «الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛
این فرمان حکمِ حقی از طرف پروردگار توست، بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش!»
• «الحقّ من ربّک فلا تکن من الممترین؛
اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنا بر این، از تردید کنندگان مباش!»
• «... انه منزل من ربک بالحق فلا تکوننّ من الممترین؛.
... این کتاب، بحق از طرف پروردگارت نازل شده؛ بنا بر این از تردیدکنندگان مباش.»
• «کتاب انزل الیک فـلا یـکن فـی صدرک حرج منه...؛
این کتابی است که بر تو نازل شده؛ و نباید از ناحیه آن، ناراحتی در سینه داشته باشی! …»
• «فان کنت فـی شـک مـمّا انزلنا الیک فسئل الّذین یقرءون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛
و اگر در آنچه بر تو نازل کردهایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به یقین، «
حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش!»
مخاطب «فلا تکونن من الممترین» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است وایـنگونه خـطابات در کـلام عرب رایج است، ولی آیه درصدد ردّ هرگونه ریب و شکی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
• «... فلا تک فی مریة مـنه انـّه الحـقّ من ربّک...؛
… پس، تردیدی در آن نداشته باش که آن
حق است از پروردگارت…»
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فضایل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.