غرائز انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امیال و خواستههای
نفس را میتوان به دو بخش کاملاً متمایز تقسیم نمود:
۱ـ مشتهیات نفسانی غیر ریشهدار که
هوی و هوس نام دارد و
انسان موظّف به مخالفت با آنهاست. («قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّیهَا، به تحقیق رستگار شد آنکه نفس را
پاک گردانید»
).
۲ـ تمایلات ریشهدار و ثابت موجود در نفس که منشأ رفتارها و فعالیتها و واکنشهای انسان در طول
حیات است.
نظر به این که انگیزههای ذاتی و تعداد حدّ و حدود گرایشهای نفس آنگونه که شایسته است شناخته نگردیده و در این باره نظریه قاطعی وجود ندارد، طبعاً تعریف دقیقی از
غرائز در دست نیست.
از این رو به خوبی روشن نیست که آیا عامل جمیع رفتارهای انسان غرائز است یا خیر؟
و آیا تعریفهایی که تاکنون مطرح گردیده، همه فعالیتهای
انسان را تبیین میکند یا نه؟
در هر صورت منظور ما از غرائز عبارت از آن دسته گرایشهای نفسانی و تمایلات انسانی است که حفظ و بقای زندگی فردی و نیازهای حیاتی آدمی را تأمین مینماید.
به عبارت دیگر؛ غرائز،
رفتارها و حرکتها و تلاشهای انسانی را که در مسیر رفع نیازهای فردی انجام میگیرد تفسیر و توجیه مینماید و طبیعتاً بخشی از آنها مشترک بین انسان و سایر
حیوانات خواهد بود.
احتیاجات غریزی
اکتسابی و آموختنی نیست، بلکه با ادراک درونی به صورت
نیاز احساس میشود، به
نژاد یا
منطقه یا
عصر خاصی اختصاص ندارد.
گر چه در سنین مختلف از شدّت و ضعف برخوردار است امّا همواره ثابت بوده،
اصالت خود را حفظ مینماید.
همین ثبات و حفظ اصالت غرائز و
فطریات است که امکان ارائه طرحی جامع و همیشگی برای
تربیت انسان را فراهم نموده و به
دین اسلام جاودانگی بخشیده است.
غرائز
هدف را میشناسد اما با چگونگی
ارضا و
مصادیق آن آشنا نیست.
مثلاً انسان ذاتاً
طالب کمال است و پیوسته در جستجوی راهی است که با حرکت در آن به سوی کمال خویش پرواز نماید، اما به درستی نمیداند که
کمال حقیقی او در چیست و راه وصول به آن کدام است.
همچنین نیاز بدن به
مواد غذایی ، به او میفهماند که
گرسنه است ولی انتخاب نوع غذایی که تأمین کننده سلامتی اوست بر عهده
غریزه گرسنگی نمیباشد.
این
مربّی و
فرهنگ محیط است که او را در شناخت کمال حقیقی و گزینش راه صحیح و انتخاب
غذای سالم یاری میکند.
از این رو انسان برای جهت دادن و
هدایت غرائز نیازمند
معلّم و فرهنگی سالم است تا
فکر و
اندیشه او را در مسیر
ارضای صحیح غرائز راهنمایی و
ارشاد نماید.
خطوط اصلی زندگی به وسیله غرائز ترسیم میشود لذا اطلاع از کمّ و کیف غرائز به ما امکان میدهد تا رفتار خود را در جریانات زندگی ریشهیابی کرده، برای
حال و
آینده خویش برنامهای دقیقتر و متناسب با
شأن انسانی خود تنظیم نماییم.
تحقیق در زمینه شناخت غرائز را با طرح چند عنوان دنبال میکنیم:
هر یک از تعریفهایی که برای غرائز مطرح گردیده، تنها بخشی از فعالیتهای انسان را توجیه مینماید.
از سوی دیگر برخی از حرکتها و رفتارهای انسان را ممکن است مبتنی بر وجود گرایشهایی غیر از غرائز دانسته، ریشه آنها را در
فطرت آدمی جستجو نماییم.
بنا بر این انگیزههای فطری و
غریزی را میتوان در موارد زیر متفاوت دانست:
• گرایشهای فطری از اختصاصات انسان است در حالی که حیوانات در بخشی از غرائز با انسان اشتراک دارند.
بر همین اساس است که فطریات را بُعد انسانی نامیده، و از غرائز به بُعد حیوانی یاد کردهاند.
• تمایلات غریزی بسیار زودتر از فطریات ظهور مییابد، و
فعلیت آنها نیازمند
تلاش و
کوشش آدمی نیست در حالی که فطریات به صورت
توان و
قوّه است و شکوفایی آنها شدیداً به
سعی و
همّت انسان نیاز دارد.
• فطرت بر اساس
محبّت خداوند متعال آفریده شده، (این نکته را از انضمام
حدیث قدسی: «کُنتُ کَنزاً مَخفِیاً فَأَجبَبتُ أَن أُعرَفَ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَفَ». «من گنجی نهان بودم، دوست داشتم که شناخته گردم، از این رو انسان را آفریدم تا شناخته شوم».
به
احادیثی که در ذیل
آیه شریفه: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا » با مضمون: فَطَرَهُم جَمِیعاً عَلَی التَّوحِید وارد شده، میتوان دریافت.) اما غرائز ریشه در
حبّ نفس دارد.
اصلیترین
انگیزه و
کششی که از
نفس آدمی سرچشمه میگیرد و
ریشه و
اساس جمیع گرایشها و خصلتهای موجود در
ذات نفس است
عشق و محبّت است.
همچنان که عشق به
خدای متعال و
پرستش او از گرایشهای فطری انسان بوده، ریشه در ذات نفس دارد، خود
دوستی و حبّ نفس را نیز میتوان به عنوان اصلیترین غریزه از غرائز آدمی بر شمرد.
شور و نشاط حیات ، فعالیتهای حیرتانگیز شبانهروزی،
حس رقابت ،
تنازع بقا ، تلاشهای خستگی ناپذیر و چرخش و رونق زندگی بر وجود غریزه حب نفس استوار میباشد، به گونهای که اگر این غرایز از او گرفته میشد، بسیاری از حرکتها و تلاشهای آدمی متوقّف میگشت.
انسان خود را دوست دارد و آنچنان غرق در این دوستی است که ناخودآگاه برای خویشتن ـ که تبلور آن به صورت «
من » است ـ نسبت به همه
موجودات عالم مرکزیت قائل است.
به هر چیزی که به گونهای در ارتباط با او و به شکلی وابسته به او باشد، احساس تعلّق و
مالکیت میکند و در واقع مالکیت از پرتو غریزه
حبّ ذات به وجود میآید.
همچنان که
غریزه حبّ نفس و خود دوستی ریشه جمیع غرائز انسانی بوده، هدایت و ارضای صحیح آن، منشأ اصلاح سایر غرائز گشته، زمینه شایستگی
فرد و
جامعه را فراهم میآورد.
انحراف آن نیز سرچشمه بسیاری از
مفاسد فردی و اجتماعی و باعث پیدایش و ظهور
صفات ناپسند زیادی در نفس خواهد گشت.
تکبّر و
خودبزرگبینی ،
خودپسندی ،
خودخواهی ،
انتقادناپذیری ،
زودرنجی ، خود را شایسته هر کاری پنداشتن و انکار
تخصّصها و
مهارتهای دیگران، نادیده گرفتن ارزشهای واقعی، تن دادن به کارهای نامشروع و ضدّ اخلاقی برای دستیابی به موقعیتهای اجتماعی، حفظ
تشخّص و
شخصیت کاذب و صدها
مفسده و پیامدهای ضدّ ارزشی دیگر از آثار و عواقب شوم انحراف این کشش ذاتی به حساب میآید.
«حبّ نفس خود به سه شاخه اصلی که بسترهای اصلی ظهور فعالیتهای انسان است تقسیم میگردد:
حبّ بقا ،
حبّ کمال ،
حبّ لذّت.
از هر یک از این سه غریزه، شاخهها و فروع متعدّدی منشعب میشود که هر کدام منشأ بخشی از افعال و تلاشهای
انسان میباشد».
امام خمینی حب نفس را دوست داشتن خویشتن میداند و بر این باور است که در حب نفس، بیشتر تعلق و وابستگی به نفس، موردنظر است، ولی در
انانیت، استقلال نفس در نظر است.
به باور ایشان نخستین مرحله
سلوک، ترک حب نفس و انانیت است. امام باتوجهبه تاویل آیه
(وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا اِلَی اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ) معتقد است کسی که از بیت نفس خود خارج شود و با سفر معنوی به سوی حق هجرت کند و سپس فنای تام را ادراک کند اجر او با خداست.
برای حب نفس مراتبی ذکر شده که از مرتبه حب نفس آغاز میشود و تا مرحله حب اعضا و جوارح و حب فرزندان و قوم عشیره ادامه مییابد. امام خمینی برای حبّ نفس، شعبهها و مظاهری ذکر میکند از جمله، حبّ مال، حب
جاه، حب ریاست، حب غلبه بر دیگران و حب نفوذ اراده و بسط قدرت میباشد.
امام اصل حب و محبت را فرع بر معرفت و ادراک میداند؛ ولی در خصوص محبت آدمی به چیزی، سه امر را دخیل میداند:
۱- معرفت و ادراک محبوب،
۲- ملایمت با طبع انسان
۳- اتحاد میان محب و محبت و هر سه امر در حبّ نفس، یافت میشود.
ایشان ریشه
حبّ نفس و حب بقا را به
فطرت بازمیگرداند که طبق فطرت خود
طالب بقاست، به همین سبب انسان از مردن که آن را فنا و نابودی میداند، گریزان است.
امام خمینی برای حب نشانههای قائل است و معتقد است حب نفس سبب تلاش انسان برای زنده ماندن و دفاع از زندگی خود در برابر خطراتی است که زندگیاش را تهدید میکند، همچنین ایشان حب نفس را سرچشمه تمام مفاسد، گناهان، سقوط و جنایتها و خیانتها میداند که با درمان آن، این مفاسد نیز از میان خواهد رفت و انسان به آرامش و طمانینه میرسد. امام خمینی در آثار اخلاقی و عرفانی خود بهصراحت آفات و خطرات حبّ نفس را در حوزه اخلاق فردی، اجتماعی و سیاسی بیان کرده است.
انسان ذاتاً میل دارد که همیشه باقی باشد.
حرص و
آز ، علاقه شدید به
عمر دراز ،
آرزوهای طولانی و
تنفّر از
مرگ از یک سو، و تحمّل
ریاضتهای دشوار،
مجاهدتها ،
فداکاریها ،
زهد و
تقوا ، و بالاخره تلاشهای خستگیناپذیر معنوی از سوی دیگر، هر کدام جلوههایی از علاقه انسان به
جاودانگی و
بقا است که به خاطر انحراف یا هدایت این غریزه ذاتی، به صورت رفتارهای گوناگونی از انسان ظاهر میگردد.
و از همین جا نیز به اهمیت هدایت این غریزه، و نیازمندی انسان به
مربّی حاذق و
فرهنگی جامع و سالم پی میبریم.
آیات قرآنی هر یک از این دو جلوه را به گونهای خاص متعرّض گردیده است.
آنجا که دلبستگی به همیشه ماندن در عالم
دنیا و مخلّد ماندن در
جهان مادی را به عنوان
میل و خواسته
یهودیان مطرح نموده، چنین میفرماید:
«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَوهٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرً بِمَا یَعْمَلُونَ»
«(ای
پیامبر) یهودیان را از همه مردم و حتّی از
مشرکان نسبت به
زندگی مادی دنیا حریصتر مییابی (به طوری که) هر یک از آنان آرزومند هزار سال
عمر میباشد، اما این
عمر طولانی نیز او را از
عذاب نجات نخواهد بخشید، و
خدا از کارها و اعمال آنان آگاه است».
این جلوهای از
غریزه حبّ بقا است که در اثر پشت کردن به دعوت
مربیان آسمانی و عدم پذیرش
مکتب و فرهنگ آنان، از مسیر درست منحرف گشته، به شکل آرزوی ماندن در دنیا و عمر هزار ساله ظاهر گشته است.
وعدههای قرآنی به نعمتهای جاودانه و بقای همیشگی در
بهشت نیز پاسخی است به
مؤمنین درباره همین خواسته طبیعی و آرزوی بقا و جاودانگی که به گونهای صحیح از رفتار آنان ظاهر میگردد.
«وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهاَرُ خَالِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا لَّهُمْ فِیهَآ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً؛
کسانی که
ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، به زودی آنان را در بهشتی در آوریم که
نهرها از زیر درختانش جاری است، برای همیشه در آن جا خواهند ماند، و برای آنها
همسرانی پاکیزه است و آنان را در
رفاه دائمی وارد میکنیم».
انسان خود را دوست میدارد و میل دارد که زندگیش همیشه باقی باشد.
حبّ نفس و علاقه به جاودانگی، هر یک او را وا میدارد که از جان و کیان و ارزشهای خویش دفاع نماید.
تلاش آدمی برای حفظ خود که از آن به
صیانت نفس نام میبرند یکی دیگر از
غرائز مهم او است که از غریزه حبّ بقا سرچشمه میگیرد و چه بسا بتوان آن را مستقلاً منشعب از
غریزه حبّ ذات دانست.
انگیزه صیانت نفس مانند سایر غرائز منشأ بسیاری از فعالیتهای انسان است تا جایی که برخی، تلاش در جهت تهیه
مسکن و سرپناه،
غذا و
لباس و سایر نیازمندیهای آدمی را پاسخی برای این غریزه دانستهاند، گر چه به نظر میرسد این تلاشها از انگیزه
لذّتجویی سرچشمه میگیرد.
انسان موجودی است اجتماعی و به اصطلاح مدنی بالطّبع. زندگی گروهی و
غریزه صیانت نفس ، سرچشمه تلاشهای وسیعی در جهت حفظ و حراست منافع فردی و جمعی است.
تضاد و اصطکاک منافع افراد اجتماع که در بسیاری از موارد، لازمه طبیعی زندگی اجتماعی بوده و در برخی اوقات باعث بروز برخوردهای فیزیکی و جنگهای تدافعی ـ که هم
مشروع است و هم
معقول ـ میگردد، این غریزه را از حساسیت ویژهای برخوردار نموده و به شدت آن را در معرض خطر انحراف از مجرای طبیعی قرار داده است.
با یک نگاه، بسیاری از
ظلمها ،
تجاوزها ،
جنایات ،
جرایم اجتماعی ، و در سطحی وسیعتر،
استثمار و
استکبار را میتوان زاییده انحراف غریزه صیانت نفس از مسیر طبیعی خود دانست.
از همین جاست که قسمت قابل توجّهی از
فرمانهای الهی و
ادیان آسمانی در راستای هدایت این غریزه صادر گردیده تا انسان برای پاسداری از خود و ارزشهای خود، دیگران را قربانی نکند و به اصول همزیستی و رعایت حقوق همنوعان خویش پایبند باشد.
از این رو میتوان گفت: ارضای غریزه صیانت نفس در چارچوب
مکتب وحی یکی از ارکان مهم تحقّق
عدالت اجتماعی به شمار میرود.
اسلام با ارائه برنامه عملی
جهاد با نفس ، ضمن کنترل و هدایت این غریزه، آدمی را در جهت تأمین نیازهای واقعی و حرکت در مسیر اصلاح سایر غرائز و سیر معنوی او ارشاد و هدایت فرموده است.
کمال عبارت از به ثمر رسیدن و شکوفا شدن نیروها و استعدادهای خفته و بالمآل، نوعی فزونی، وسعت و فراخی ـ کمی یا کیفی ـ است.
از این رو انسان پیوسته در پی افزایش و توسعه است و میکوشد خویشتن را از مظاهر گوناگون آن بهرهمند ساخته، بهره وجودی ـ معنوی و مادی ـ خویش را بیشتر سازد.
کمالخواهی از غرائز اصلی آدمی است و تحت تأثیر همین غریزه است که انسان در مسیر آنچه که به تناسب
معرفت و
شناخت خود کمال پنداشته و آن را در قلمرو
قدرت و توان خویش مییابد قرار گرفته، دشوارترین تلاشها را متحمّل شده، خود را در معرض خطرات گوناگون قرار داده، برای دستیابی و نیل به آن سر از پا نشناخته، آنی از حرکت باز نمیایستد.
رمز بسیاری از تلاشهای خستگیناپذیر شبانهروزی، پافشاری برخواستهها، قانع نشدن به رفع نیازهای روزمره،
غبطه و
حسرت بر آنچه به حسب ظاهر، دسترسی به آن میسر نیست و بالاخره راز
آمال و
آرزوهای دور و دراز ، وجود
غریزه کمالخواهی و
کمالجویی است.
و از آن جا که غریزهای است ذاتی و انگیزه و گرایشی است که ریشه در ذات نفس آدمی دارد، انسان بدون نیاز به کمترین ترغیب و تشویقی در مسیر کمال مورد نظر خود حرکت کرده، موانع را یکی پس از دیگری پشت سر گذارده، تا رسیدن به
مطلوب خویش از پای نمیایستد.
همانگونه که پیشتر نیز یادآور شدیم غرائز انسانی نیازمند کنترل و هدایت است.
انحراف هر یک از غرائز به تناسب نقش آنها در رفتارهای آدمی، زیانهای جبران ناپذیری را بر فرد و جامعه تحمیل خواهد نمود.
آرزوی انباشتن
مال ، دستیابی به
پست و
مقام ، نشستن بر کرسی
ریاست ، نیل به مقامات مختلف دنیوی و صدها مورد از مظاهر و جلوههای فریبنده زندگی دنیا که هزاران هزار نفوس آدمیان را مجذوب خویش ساخته، آنان را تا سر حدّ
جنون به اقداماتی همچون تباه کردن مال و
حیثیت و
حقوق و
جان دیگران واداشته، همه و همه از انحراف این
سرمایه ارزشمند یعنی غریزه کمالجویی سرچشمه میگیرد.
و از همین جا بیش از پیش به نقش الگوها، جاذبهها، فرهنگها و مربیان پی خواهیم برد.
دانشمندان، عالمان و مربیان امور تربیتی باید بکوشند با بالا بردن سطح معرفت و شناخت امت اسلامی، آنان را با
کمال حقیقی که چیزی جز
ذات واحد بی همتای الهی و تقرّب به ساحت اقدسش نیست آشنا نموده، از بیراهه رفتن این موهبت گرانبار و این سرمایه بزرگ الهی که سقوط در ورطه انواع و اقسام تباهیها را در پی خواهد داشت جلوگیری نمایند.
علاقه به
علم و آگاهی و
حقیقتجویی که از آن به نام
کنجکاوی یاد میکنند و از انگیزه کمالجویی سرچشمه میگیرد یکی از غرائز مهم آدمی است که ریشه و منشأ بسیاری از فعالیتهای فکری و فرهنگی انسان بوده، هدایت یا انحراف آن، نقش تعیین کنندهای در سرنوشت او ایفا میکند.
غریزه کنجکاوی از
کودکی ،
انسان را به فعالیت و جستجو و سؤال و تحقیق وا میدارد و هر قدر قویتر باشد پیگیری انسان در کشف
مجهولات و دستیابی به حقایق و واقعیات عالم شدیدتر خواهد بود.
پیشرفتهای شگفتانگیز علم و
دانش ، اختراعات و اکتشافات فراوان دانشمندان، تحقیقات گسترده در زمینههای مختلف برای شناخت اسرار عالم خلقت، تعمیق
علوم دینی و صدها نمونه از این قبیل امور مرهون وجود
غریزه علمجویی و
حقیقتخواهی انسان میباشد.
حقیقتجویی از
امتیازات انسان است.
وجود این غریزه منشأ بسیاری از سؤالات علمی، فکری، فرهنگی، دینی و معنوی است.
انسان همین که با خود و جهان پیرامونش آشنا شد، چنانچه به خاطر تعلقات مادی، دچار روزمرگی نشده، از دریچه اندیشه و تفکّر با آنها برخورد نماید، میخواهد بداند کیست؟ از کجا آمده؟ به چه منظور آمده؟ سرانجام به کجا خواهد رفت؟ میپرسد: این جا کجاست؟ نظام این
عالم در دست کیست؟ چه باید کرد؟ و چنان چه پاسخ مناسبی نیابد
آرامش از او سلب خواهد شد.
کنجکاوی و حقیقتجویی، انسان را تشنه و شیفته کشف واقع مینماید.
قناعت به پاسخهای تردیدآمیز و اکتفا کردن به بافتهها و ساختههای ذهنی و دور از حقیقت، حاکی از انحراف و کم نور شدن این سرمایه عظیم و این نیروی خداداد حقیقتجو است.
رهبران آسمانی بیش از هر چیز نسبت به احیای این غریزه انسانی در مردم اهتمام داشتهاند.
قرآن ، این کتاب انسانساز نیز با شدیدترین لحن از کسانی که این انگیزه را به کار نینداخته و به خاطر عدم تفکّر به افرادی نابینا و ناشنوا مبدّل شده، همچون
چارپایان بلکه بدتر از آن ها گشتهاند،
مذّمت نموده، میفرماید:
«أُوْلَئِِکَ کَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛
«آنان همچون چارپایانند، بلکه گمراهتر (زیرا
قوّه ادراک دارند ولی تحقیق و سؤال نمیکنند) آنها همانند غافلانند».
و برای جهت دادن و هدایت صحیح این غریزه و حراست آن از انحراف و دریافت اطلاعات غیر واقعی، پیروان خود را از پیگیری و حقیقت انگاشتن مورد
گمان و
ظنّ بر حذر داشته، «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» و «وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْا »
به پرسش از «
اهل ذکر » که مبین حقایق و واقعیات هستند ترغیب فرموده است: «فَسْلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
قدرتخواهی و میل به داشتن قدرت یکی دیگر از غرائز مهم آدمی است که از غریزه کمالجویی منشعب میشود.
انسان ذاتاً طوری خلق شده که دوست دارد قدرتی داشته باشد که او را در مسیر رفع نیازهای زندگی و فراهم آوردن امکانات و زمینه حیاتی متناسب با شأن انسانی او بر جمیع مشکلات فایق گرداند.
هنگامی که خود را فاقد چیزی میبیند و از فقدان آن رنج میبرد و یا انجام کاری را ضروری و لازم میپندارد و طبعاً دستیابی به آن چیز و تحقّق آن کار، مستلزم داشتن قدرتی متناسب با بزرگی و ارزش آن است، میل به
قدرتطلبی ، او را به حرکت، تلاش و فعالیت وا میدارد و چنانچه خود را از نیل به مقصودش ناتوان بیابد، در اندیشه فراهم آوردن اسباب و لوازمی خواهد افتاد که او را قادر بر انجام کار مورد نظرش نماید و از این طریق، در سایه تلاش فکری و بهرهگیری از دانش و
تجربه ، به توسعه قلمرو
قدرت خویش میپردازد و هر قدر دایره معلومات او توسعه مییابد، بر تمایل و علاقهاش نسبت به دستیابی به قدرت بیشتر افزوده میگردد، تا آن جا که مایل است همه چیز و همه کس را تحت سیطره و قدرت خود در آورد.
قرآن نیز از زبان
شیطان به این
غریزه ذاتی اشاره میکند، آن جا که برای فریفتن
حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ با توجّه به این میل ذاتی خطاب به او میگوید:
«یََا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلَی؛
ای
آدم ، آیا تو را به درخت زندگی جاوید و حکومت همیشگی راهنمایی کنم؟».
در واقع شیطان دست روی دو انگیزه از کششهای نفس آدمی گذارده: یکی میل به بقا، و دیگر علاقه به قدرت که بالاترین شکل آن
سلطنت دائمی است.
قدرت
طلبی نیز خود منشأ تعدادی از
غرائز دیگر است که
استقلالطلبی و میل به
خودکفایی را میتوان از آن جمله نام برد.
انحراف یا عدم کنترل این غریزه نیز
مفاسد عظیمی را به همراه دارد که
جاهطلبی و دستیابی به پست و مقام و
حکومت جابرانه بر جان و مال مردم و به خاک و خون کشیدن آنان در این مسیر را به عنوان نمونه میتوان یاد آور گردید.
یکی دیگر از غرائز اصلی که از
حبّ ذات سرچشمه میگیرد و خود منشأ بسیاری از انگیزهها و گرایشهای نفس است
غریزه لذتطلبی است.
انسان ذاتاً موجودی است لذّتجو و رفاه
طلب، و با توجّه به این که لذّت بردن جز در سایه وجود شرایطی ملایم با
طبع انسانی امکانپذیر نیست، بسیاری از تلاشهای شبانهروزی آدمی در جهت فراهم آوردن زمینههایی است که با طبع او سازگار بوده، تزاحمی با آن نداشته، به او امکان
کامجویی و لذّت بردن را ارزانی دارد.
از آن جا که ارضای هر یک از غرائز انسانی ـ به نوعی بر آوردن خواستهای از خواستههای آدمی و برطرف کننده نیازی از احتیاجات او و طبیعتاً فراهم نمودن زمینهای ملایم با طبیعت وی و ـ نهایتاً در بر دارنده شرایطی است که امکان لذت بردن را برای او فراهم میسازد، گستردگی قلمرو و دامنه این غریزه را آن چنان وسیع نموده که به فعلیت رسیدن و ارضای جمیع غرائز را میتوان در راستای میل این غریزه و این گرایش ذاتی دانست.
ابتلای قشرهای عظیمی از مردم دنیا به خصوص
جوانان و
نوجوانان به بسیاری از
مفاسد اجتماعی ، از
انحرافات جنسی گرفته تا مبتلا شدن به
مشروبات غیر مجاز و مواد خانمان سوز
مخدّر و صدها مفسده زیان بار دیگر که همه بر ارضای غریزه لذتجویی مبتنی است، اهمیت بیش از اندازه کنترل این کشش نفسانی را یادآور میگردد.
علاقه به زیبایی و
حبّ زینت و
جمال یکی دیگر از انگیزههای ذاتی نفس است، که از غریزه حبّ لذّت منشعب میگردد.
انسان ذاتاً
طالب زیبایی است و از دیدن مناظر زیبا و صاحبان
جمال لذت میبرد.
هیچکس را لازم نیست آموزش دهند که چیز زیبایی مثل
گل را دوست بدارد.
ساختار روحی و خمیره نفس آدمی به گونهای است که موجودات زیبا را دوست میدارد و همین که چیز زیبایی را دید به طور خاص، متوجّه آن شده، آتش محبّتش شعلهور گشته، نهایتاً مجذوب آن میگردد.
زیبایی تنها در دیدنیها خلاصه نمیشود؛
صدای خوب و لذّتبخش نیز از مصادیق مهم اشیای زیباست.
علاوه بر آنکه بخش بزرگی از زیباییها را باید خارج از قلمرو
حواس پنجگانه جستجو نمود که زیبایی معانی و مفاهیم همچون
فصاحت و
بلاغت ، و حسن فضایل و
کمالات روحی و
اخلاقی ، مانند
عدالت و
انصاف را از آن جمله میتوان نام برد.
بلکه اگر حقیقت زیبایی را بنا بر برخی از تعریفها، عبارت از موزون بودن و تناسب اجزای یک چیز بدانیم، همه موجودات عالم حقیقتاً زیبا هستند و بنا بر همین برداشت، حذف زیبایی از زندگی به معنای در هم ریختن و متلاشی شدن حیات انسانی، بلکه به مثابه از هم پاشیدگی کلّ
نظام عالم خواهد بود.
انسان نه تنها
طالب زیبایی است بلکه زیبا آفرین است.
بسیاری از رفتارها و فعالیتهای آدمی در صحنههای مختلف زندگی ناشی از کشش و تأثیر همین
غریزه است قسمت قابل توجّهی از عمر آدمی صرف زیبایی، زیبا کردن زندگی، و ضمیمه زیباییها به خود و متعلقات خویش میگردد و اگر برداشت مذکور را از حقیقت زیبایی صحیح بدانیم، بخشی از این تلاشها را میتوان متأثر از
غریزه کمالدوستی دانست.
زیرا که زیبا کردن، خود نوعی کمالجویی است.
زیبا پسندی در جلب دوستی و محبّت بسیار مؤثّر است، به گونهای که حتی اگر
عشق را روانکاوی کنیم، یکی از ریشههای مهم آن زیبا پسندی است.
زیبا پسندی در سیر معنوی و رشد
شخصیت نیز مؤثر است.
هنگامی که انسان به پدیده زیبایی برخورد میکند، چنان چه به طریقی صحیح، معقول، منطقی و بر اساس
موازین شرع از آن بهرهمند گردد، بهره وجودیش توسعه مییابد، و با انضمام زیبایی به وجود خویش، نه تنها غریزه لذّتجویی او ارضا گشته، بلکه به نوعی شخصیتش رشد مییابد.
جامعه نیز نظر به این که شخصیت افراد را با متعلّقات زیبایی آنها اندازهگیری میکند، این قضاوت را تأیید مینماید.
زیبا دوستی در تشکیل
خانواده نیز ایفای نقش میکند.
گر چه
ازدواج و تشکیل خانواده، ریشههای متعدّدی همچون
غرائز جنسی ،
انسطلبی و
مهرخواهی دارد، اما زیبا پسندی مجرای ازدواج است.
بسیاری از
همسران ، یکدیگر را از این طریق انتخاب مینمایند.
از نظر
اسلام بهرهگیری از زیبایی و استفاده از
زینت امری است
مطلوب و کاری است پسندیده، چنان که
قرآن کریم مردم را به برگرفتن زینت در وقت حضور در
مساجد دعوت فرموده است: «یَا بَنِی ءَادَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ....»
و نیز میفرماید:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛
(ای
پیامبر) بگو زیورهایی که
خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را چه کسی
حرام گردانیده است؟».
هیچ کس حق ندارد انسان را از خواستههای طبیعی و سازگار با طبیعت که زیباییها بخش بزرگی از آن را تشکیل میدهد و
خداوند آنها را برای پاسخ به نیازهای واقعی آدمیان فراهم نموده، محروم گرداند.
رسول گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ از زیباییهای مشروع بهرهمند میشدند.
در
احادیث وارد شده که آن حضرت هنگامی که در محافل
مسلمین شرکت میکردند و یا مثلاً برای دیدار کسی میرفتند، به
آرایش سر و
صورت خویش میپرداختند و چنانچه
آینهای فراهم نبود در
آب صاف نگاه میکردند.
در میان غرائز،
زیبا پسندی از حساسیت ویژهای برخوردار است.
دشواری تشخیص
مجاز یا
ممنوع بودن مجاری ارضای آن، این غریزه را به شدت در معرض
انحراف قرار داده است.
بسیاری از
مفاسد و
جرایم و گرفتاریهایی که دامنگیر جوامع انسانی است، ریشه در ارضای غیر مجاز این غریزه دارد.
سوداگران و پولپرستانی که حیات ضدّ انسانی آنان در گرو چپاول منابع و ثروتهای ملّتهای محروم است برای قبضه کردن سرمایهها و بازارهای آنان، بیش از هر چیز از
غریزه زیبا پسندی سود میجویند.
رونق شدن بازار تجمّلات و استقبال جنون آمیز مردم به خصوص بانوان از
مد در امور زندگی، از شکل آرایش گرفته تا انتخاب نوع لباس و ماشین و
دکور منازل و محل کار، به طوری که بخش عظیمی از هزینههای زندگی و کسب و کار آنان را مخارج غیر منطقی تزیینات و پیروی از فرهنگ خانمان سوز
مدیسم تشکیل داده، از خطرناکترین آفتهای
تمدّن بشری است که همچون
سرطان ، سلامت زندگی،
دین و
ایمان ، و کانونهای خانوادگی را به گونهای جدّی به مخاطره انداخته است.
اسلام عزیز برای ارضای صحیح غریزه زیبا پسندی، ضمن دستور مؤکّد به مراقبت دائمی در استفاده از
مواهب اله ی به خصوص حفظ و حراست دیدگان از نگاه کردن به مناظری که
شرع مقدّس برای تأمین سلامت جوامع انسانی مجاز نشمرده، پیروان خود را به توجّه دائمی و
یاد همیشگی
خداوند متعال که ذات مستجمع جمیع زیباییها و کمالات، و
خالق و
آفریننده همه ظرافتها و زیباییها است دعوت فرموده، تا علاوه بر بهرهمند شدن از عالیترین مظاهر زیبائیها، خود آیینه و مظهر جلوههای زیبای
انسانیت گردند.
محبّتخواهی یکی دیگر از گرایشهای ذاتی و مهم آدمی است که از
غریزه لذتدوستی سرچشمه میگیرد.
بخش قابل توجّهی از نیازهای روحی انسان در سایه همین غریزه تأمین میگردد.
مهر و
محبّت که از نیازهای طبیعی و ذاتی انسان است در تأمین سلامت روحی و حتی جسمی آدمی نقش به سزایی ایفا مینماید.
همچنان که صحت و سلامت زندگی اجتماعی و ارتباطات جمعی تنها در سایه مهرورزی و محبّت امکانپذیر است.
محبت در زندگی خانوادگی نیز تأثیر فراوان دارد.
محبت و مهر
مادری در
جسم و
روان کودک تأثیر میبخشد.
روابط صمیمانه و شادابی محیط خانواده هنگامی از استحکام لازم برخوردار میگردد که سایه مهر
پدر را بر سر داشته باشد.
کودکی که از محبت و مهر پدر و مادر خویش برخوردار نیست عواطف انسانیش رشد نکرده، فردی خشن، افسرده، بی رحم بار میآید.
احساس تنهایی و غربت دوران نوجوانی را محبت رفیقی پاکدل و عشق خالص دوستی صمیمی میتواند پاسخگو باشد.
طغیان پر طلاتم نفس جوان در ساحل وجود همسری لنگر میاندازد که دل او سرشار از مهر شوهرش باشد.
گوهر گرانبهای محبت، اکسیر خوشبختی، مایه حلاوت و شیرینی زندگی و داروی شفابخش بسیاری از بیماریهای اجتماعی ناشی از اختلافات خانوادگی است.
روابط خشک، بی روح و عاری از فروغ محبت و مهر قابل دوام نیست.
قوام حیات فرد و اجتماع و تأمین
سعادت دنیا و
آخرت و حفظ و حراست از دین و ایمان آدمی در گرو محبتورزی و دوستی برای
خدا است.
از این رو اسلام عزیز بر محبت به یکدیگر تأکید فراوان فرموده تا جایی که
رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ میفرمایند:
«
سوگند به آن که جانم در دست اوست، وارد
بهشت نخواهید شد مگر آنکه ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد مگر این که به یکدیگر دوستی و محبّت کنید، وَ الَّذِی نَفسِی بِیدِهِ لا تَدخُلُونَ الجَنَّهَ حَتّی تؤمنوا و لا تؤمنون حتّی تحابّوا».
از جمله کششهای ذاتی نفس که از غریزه لذّتجویی سرچشمه میگیرد میل به
خوردن و
آشامیدن است که خداوند
رزّاق برای حفظ سلامتی و بقای حیات آدمی، آن را در سرشت و نهاد او قرار داده است.
هنگامی که انسان
گرسنه یا
تشنه است، حالتی پیدا میکند که از آن حالت رنج میبرد.
آدمی از نخستین ساعات تولّد، این رنجش را در خود احساس میکند و با گریه کردن که رفتاری است نشأت گرفته از غریزه گرسنگی و تشنگی، در واقع برای رفع آن تلاش مینماید.
خوردن و آشامیدن پاسخی است طبیعی به این احساس نیاز.
از این رو هیچکس حق ندارد آدمی را از برآورده شدن این خواسته طبیعی منع نماید.
همچنان که خود نیز نباید با پرهیز بیش از حدّ، شادابی، سلامتی و نشاط زندگی خویش را به مخاطره اندازد.
از سوی دیگر، زیادهروی در خوردن و آشامیدن و برآوردن خارج از
اعتدال این خواسته طبیعی، خسارات فراوانی را بر
روح و جسم آدمی در پی خواهد داشت.
اسلام با توجّه به آثار منفی پرخوری،
مسلمانان را به اعتدال و
میانهروی در خوردن و آشامیدن دعوت کرده است.
«بخورید و بیاشامید ولی
اسراف نکنید، کُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا».
رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ میفرمایند:
«با خوردنی و آشامیدنی زیاد (و بیش از نیاز)
دلها را نمیرانید....، لا تُمِیتُوا القُلُوبَ بِکَثرَهِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ....».
امام باقر ـ علیهالسلام ـ نیز فرمودهاند:
«هیچ چیز در نزد خدا مبغوضتر از
شکم پر نیست، ما مِن شَیءٍ أَبغَضَ إِلَی اللهِ مِن بَطنٍ مَملُوءِ».
همچنین مراقبت در پاکیزگی خوراکیها و آشامیدنیها چه از نظر جنس و چه از لحاظ رعایت حقوقی که ممکن است دیگران در آنها داشته باشند، مورد تأکید شرع مقدس واقع گردیده است: «(پیامبر به امر خداوند) آنچه پاکیزه و گوارا است
حلال ، و هر آن چه که
پلید و ناسازگار است بر آنان
تحریم مینماید، وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ».
این غریزه یکی دیگر از کششهای مهم نفس آدمی است که ریشه در غریزه لذّتجویی دارد و دارای قدرت محرکهای است بسیار قوی، و از کششی فوقالعاده نیرومند برخوردار است و مانند سایر گرایشهای ذاتی نفس، منشأ بروز برخی از رفتارهای آدمی است.
غریزه جنسی عامل و انگیزهای است برای پاسخگویی به یک نیاز طبیعی که با هدف ابقای
نسل آدمی و به جریان افتادن طبیعی
تولید مثل و تشکیل خانواده به دست توانای خدای متعال با
نفس انسان عجین گردیده است.
علاقه به
همسرداری و میل به بهرهمندی از
لذایذ جنسی ، لازمه ساختمان وجودی انسان و جزء لا ینفک آن است.
از این رو تلاشهای گروهای منحرف ـ که فرهنگ آنان در ستیز با این واقعیت طبیعی است ـ در مسیر نابودی یا تضعیف غیر معقول آن نمیتواند برای همیشه خیال آنان را از وجود این کشش ذاتی آسوده سازد.
از سوی دیگر رها کردن بی قید و شرط این محرّک پر نیرو به منزله
غفلت از حرکت
سیل خروشانی است که دیر یا زود همه چیز را از جای کنده، به همراه خویش خواهد بود.
مشتهیات آدمی دو گونه است:
برخی مانند خوردن و خوابیدن که محدود است و پس از برآورده شدن، رغبت انسان نسبت به آنها از بین میرود، و بعضی دیگر مانند
پولپرستی و
جاهطلبی که نامحدود و مرز ناشناس است.
در این میان میل جنسی گر چه به خاطر محدودیت توان جنسی، به خواستههای نوع اوّل مشابه است، اما از سوی دیگر میتواند به صورت یک
هوس و عطش روحی در آمده، سیر ناشدنی باشد.
غریزه جنسی همچون آتشی است در زیر
خاکستر ، و اگر لحظهای از آن غفلت شود طغیانش، خرمن دین و ایمان و
آبرو و
حیثیت آدمی را طعمه شعلههای ویرانگر خود خواهد نمود.
آن جا که امواج سهمگین این غریزه، تار و پود وجود
زلیخا را هدف حملات کوبنده خود قرار میدهد، هیچ نیرویی به جز
امداد و
اعانت الهی نخواهد توانست حتی هم چون
یوسف صدیق، آن قهرمان
عفت و
پاکدامنی را از شرّ
فتنه بنیانبرانداز آن حراست نماید.
قرآن با اشاره لطیفی از این خطر عظیم خبر میدهد:
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»
«آن زن آهنگ یوسف کرد (و در وصال او اهتمام و اصرار ورزید) و اگر یوسف برهان پروردگارش را نمیدید (و لطف خاص خدا نگهبان او نمیگشت) او نیز آهنگ زلیخا میکرد.
ما این چنین بدی و عمل زشت را از او بگردانیدیم، چرا که او از بندگان خالص ماست».
در جای دیگر نگرانی و وحشت آن بزرگوار را از
عصیان نفس ، و انتظار وجود شریفش را از حمایت و لطف
پروردگار خویش برای مهار این نیروی سرکش چنین بیان میفرماید:
«وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ »
«من نفس خود را (از
عیب و
تقصیر)
تبرئه نمیکنم چرا که نفس، آدمی را قطعاً به بدی و کار ناروا امر میکند مگر این که پروردگارم رحم نماید (و از خطرات آن حفظ کند) حقیقتاً پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است». (بعضی از مفسرین این قسمت از آیه را از گفتههای زلیخا دانستهاند).
نظر به حسّاسیت این غریزه، حفظ و حراست آن و پیشگیری از خطرات بیشماری که بر سر راه آدمی قرار میدهد، نیازمند برنامهای جامع، کامل و منطبق بر خواستهها و نیازهای طبیعی انسان است، و چنانچه پاسخ درست و مناسبی به آن داده نشود بازتاب آن بسی
نامطلوب، و پیآمدهای آن بسیار مخاطرهآمیز است.
تا آن جا که بسیاری از مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی را میتوان ناشی از عدم تعدیل و فقدان کنترل این غریزه دانست.
جهان امروز به خوبی فساد و بطلان عقیده
فروید و امثال او را دریافته است، آنان معتقد بودند که مولد ممانعت از ارضای بی قید و شرط غریزه جنسی
عقدههایی است که سلامت روانی جامعه را از بین خواهد برد.
اما از مفاسد نکبتبار ناشی از رها کردن این غریزه که جهان را به زشتترین شکلی به
انحطاط و سقوط کشانده غافل بودهاند.
و چه انحطاطی خطرناکتر و کدام بیماری کشندهتر از این که با زیر پا قرار دادن
شرف و حیثیت
زن ، او را به صورت متاعی دست به دست بگردانند و دل پاک و گوهر
عشق و نیروی جوانی و کمال انسانی را قربانی آزادی غیر معقول غریزه جنسی و امیال حیوانی و هوسهای نامشروع خویش نمایند و
جهان را در
جهنم سوزان بی بند و باری، هرزهگی و دوری از عفت و پاکدامنی بیفکنند! (البته پیدایش عقیده امثال فروید و افراط غیر منطقی آنان در جریان ریشهیابی و تبیین امور انسانی و پیآمدهای بنیان برانداز آن، عکس العمل کجرویها و
تفریطی است که از سوی گروههای منحرف در خلال سالیان دراز در مقابله با این کشش طبیعی آدمی صورت پذیرفته است).
انسان نمیتواند تنها زندگی کند.
خواستهها و نیازهای وی نیز به لذّتهای جنسی محدود نمیگردد.
هرگز نباید مصالح عالی انسانی و منافع و حقوق جمعی انسانها را به خاطر بهرهمند شدن از لذایذ زودگذر و آنی ـ که نه تنها حیات معنوی و سلامت فردی را تهدید میکند، بلکه کلّ
جامعه را در معرض تباهی و سقوط اختلافی قرار میدهد ـ به مخاطره انداخت.
اسلام با در نظر گرفتن نیازهای واقعی و فطری و با توجّه به همه مصالح فردی و اجتماعی، برای ارضای صحیح، معقول و منطقی
میل جنسی ، و هدایت و کنترل درست آن در جهت برآورده شدن نیاز طبیعی انسان، برنامههای متنوع و جامعی را ارائه فرموده که علاوه بر پیشگیری از مفاسد و پیآمدهای محدودیتها و عقدههای ناشی از آن، از نتایج نکبتبار بی بند و باری و آزادیهای رذالتآمیزی که دامنگیر
جهان غرب گشته به دور است.
البته دستهای پلید جهانخواران و سردمداران خبیث
صهیونیزم را نیز در پشت پرده نباید از نظر دور داشت.
شگفت آنکه برخی از آنان در تشریح و ترسیم نقشههای شوم خود تصریح کردهاند:
«بر ما لازم است که در راه گسترش
فساد اخلاق در همه جا سعی بیشتری نماییم تا بهتر بتوانیم
قدرت به دست آوریم... فروید از ماست و او پیوسته
مطالب جنسی را آشکارا نشر میدهد تا در نظر جوانان چیز مقدسی باقی نمانده، و یگانه اندیشه آنها این باشد که
غرائز جنسی خود را اشباع کنند و سرانجام،
انسانیت خود را از دست بدهند!».
•
سایت اندیشه قم. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.