تربیت کودک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تربیت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و
کمک به شخص مورد
تربیت، تا بتواند استعدادهای نهفتهاش را شکوفا سازد و بهسمت
کمال مطلوب، حرکت کند. در اصطلاح حقوقی نیز
تربیت بهمعنای پرورش روحی و اخلاقی اطفال بهکار رفته است.
تربیت کودک بهطور خاص آن است که مربّی، اعم از
پدر،
مادر،
معلّم و ...،
طفل را در بُعد روحی و اخلاقی
پرورش دهد، بهگونهای که
جسم و
جان و
عقل و
علم او افزایش یابد، تا بتواند امور مربوط به
دین و دنیای خود را انجام دهد. بخاطر همین، اهمیت
تربیت در
اسلام، در ظاهر ساختن کمالات باطنی
بشر و به فعلیت آوردن استعدادهای درونی فرد، مورد توجه قرار میگیرد.
از عبارات فقها در ابواب مختلف
فقه چنین استفاده میشود که بر اولیا واجب است اطفال خود را نسبت بهپذیرش اصول اعتقادی
تربیت نمایند و احکام واجبات و آنچه
شارع مقدّس به انجام آن اهتمام دارد را بهآنان بیاموزند.
پدر و مادر، هر دو در قبال
تربیت کودکانشان مسئولاند، بعد از پدر و مادر،
جدّ پدری و نیز دیگر
اقربا بر
تربیت اطفال،
ولایت دارند و بر آنها
واجب است امور مربوط به تعلیم و
تربیت کودکان را بهعهده بگیرند.
اگر پدر و مادر در کودکی در
تربیت فرزند سهلانگاری کننند و خود در عمل الگوی
تربیتی شایستهای برای کودکان نباشند، کودکان به رفتارها و خُلقیات نامطلوب گرایش خواهند یافت و در بیرون از خانه با الگوهای منفی اخلاقی که روبرو میشوند اقبال و اثرپذیری بیشتری از خود نشان میدهند و بعد از آن،
تربیت آنان در دوران جوانی و میانسالی بسیار مشکل و گاه غیرممکن است.
تربیت در
لغت از ماده «ربا» به معنی «زاد و نما»؛ افزایش یافت، نمّو کرد، گرفته شده است.
در
لسان العرب، مینویسد: «ربا الشیئ یربو ربواً و رباءً: ای زاد و نما».
همچنین
تربیت از کلمه «ربّ» به معنی مالک، سید و مربّی اشتقاق مییابد و اینگونه معنی میشود: انجام وظیفه کردن به شیوه نیکو و پسندیده.
«ربّ ولده و الصبی یربّه ربًا»،
یعنی کودکِ خود را نیکو
تربیت کرد و برای او به نحو شایسته انجام وظیفه نمود.
با درنظر گرفتن مفهوم لغوی، میتوان
تربیت را اینگونه تعریف کرد:
تربیت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و
کمک به شخص مورد
تربیت، تا بتواند استعدادهای نهفتهاش را در تمام ابعاد وجودی خویش بهطور هماهنگ پرورش داده و شکوفا سازد و بهسوی هدف و کمال مطلوب، به تدریج حرکت کند.
مقصود از
تربیت کودک به طور خاص آن است که مربّی، اعم از
پدر،
مادر،
معلّم و ...،
طفل را در بُعد روحی و اخلاقی
پرورش دهد، بهگونهای که
جسم و
جان و
عقل و
علم او افزایش یابد و در اینباره بهطوری انجام وظیفه نماید که آنچه بهمصلحت اوست از امور مربوط به
دین و دنیای وی، انجام پذیرد.
این معنی را میتوان از بعضی
آیات قرآن استفاده کرد، مانند آنکه میفرماید: «وَ قُل رَّبَّ ارحَمهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا
» یعنی برای پدر و مادر خویش از درگاه خداوند در زمان حیاتشان
طلب مغفرت و
رحمت بنما، پاداش آنچه تو را در کودکی
تربیت نمودهاند.
لفظ «رحمت» در آیه شریفه در برگیرنده همه کارهای پسندیده مربوط به دین و دنیاست و شخص از پروردگار خویش درخواست مینماید، آنگونه که پدر و مادر نسبت به کارهای پسندیده مرا
تربیت کرده و به من
احسان نمودند، آنها را مشمول رحمت و
مغفرت خویش قرار ده.
از کلمه «اِرحَمهُمَا» استفاده میشود پدر و مادر باید بر اساس
محبّت، فرزندان خود را
تربیت نمایند. همچنین از کلمه «رَبَّیانی» استفاده میشود انسان باید از مربیان خود تشکّر و قدردانی کند.
در عبارات فقها اصطلاح خاصّی در تعریف
تربیت یافت نشد و مقصود آنها از این واژه همان معنی لغوی است، بدانجهت به زنی که طفل را
شیر میدهد و او را
نظافت و نگهداری و در جهت
مصلحت او انجام وظیفه مینماید «مربیّه» میگویند.
آنان
حضانت را هم بهمعنی
تربیت دانسته و در تعریف آن گفتهاند: «حضانت:
ولایت و اقتداری است برای
تربیت نمودن طفل».
البته برخی دیگر فائده حضانت را
تربیت طفل دانستهاند.
در اصطلاح حقوقی نیز
تربیت به معنای پرورش روحی و اخلاقی اطفال بهکار رفته است.
یکی از صاحبنظران در
حقوق مدنی آنرا اینگونه تعریف مینماید: «
تربیت طفل عبارت است از آموختن آداب اجتماعی و
اخلاق متناسب با محیط خانوادگی او و همچنین کوشش در فراگرفتن علم یا
صنعت یا حرفه متناسب با زمان و وضعیت اجتماعی خانوادگی که بعداً بتواند بهوسیله بهدست آوردن عایدات کافی، زندگانی خود را به رفاه بگذارند».
این تعریف شامل تعلیم نیز میباشد.
تعلیم از واژه «علم» اشتقاق یافته که به معنی ضدّ
جهل است و به معنی
معرفت و آگاهی نیز بهکار رفته است.
راغب اصفهانی در
مفردات مینویسد: «اعلام و تعلیم در اصل به یک معنی است، اعلام در موردی بهکار میرود که خبری سریعاً ذکر شود، و تعلیم مربوط به جایی است که چیزی تکرار گردد، بهصورتی که اثر آن در نفس متعلّم باقی بماند».
بنابراین تعلیم عبارت است از آموختن معلّم آنچه را که میداند و میشناسد، با تکرار و تکثیر به متعلّم، بهطوری که اثر آن در نفس او باقی بماند.
به عبارت دیگر، تعلیم عبارت است از انتقال علوم و فنون و بهطور کلّی انتقال دانستهها به فراگیر (متعلّم).
معلّم بهوسیله
زبان و مناظر قابل رؤیت، کلمات و جملههایی را با تکرار به متعلّم القا میکند، این الفاظ و مناظر از طریق
گوش و
چشم در اعصاب و مغز متعلّم اثر میگذارد، و چون متعلّم با معانی این الفاظ آشنا است، معانی و مفاهیم مزبور وارد ذهنش میشود و به این وسیله به مقصود متکلم پی میبرد و به مطالب آگاه میگردد و به اصطلاح، عالم میشود و استعداد آگاهی خود را به فعلیت آگاهی تبدیل میسازد و نفس خویش را به کمال میرساند. پس معلّم، مفاهیم و معانی علمی را از
ذهن خودش به ذهن متعلّم منتقل نمیسازد، بلکه در این مورد نقشی جز سخن گفتن و القای الفاظ ندارد.
به عبارت دیگر، معلّم با ادای کلمات، زمینه را برای فهم و درک فراگیر فراهم میکند. بدینترتیب از آنچه گفته شد، روشن گردید تعلیم نیز نوعی
تربیت بهشمار میآید.
فقیهان در معنای تعلیم نیز همانند
تربیت، اصطلاح خاصّی ندارند و مقصودشان از تعلیم همان معنای لغوی است. دقّت در عبارات آنان که در خصوص تعلیم ذکر نمودهاند، این مدّعا اثبات میگردد.
بشر با اینکه یکی از موجودات زندهی این عالم است و از همان عناصری که سازندهی سایر موجودات است، ساخته شده است ولی ویژگیها و تمایزاتی دارد که او را از تمام موجودات زنده جهان جدا میسازد.
حساب انسان با
درختان، و
گیاهان و با
حشرات و
حیوانات از جهات متعدّد فرق دارد، از آنجمله اینکه، حیوانات برای وصول به کمال لایقِ نوعی خود، احتیاج به تعلیم و
تربیت ندارند، بلکه غرائزی که
خداوند به هریک از آنان عطا فرموده است، بهطور منظّم و خودکار در تمام مراحل زندگی، آنها را رهبری میکند و هر کدام مسیر
تکامل خود را بهدرستی میپیمایند، ولی بشر به
آموزش و
پرورش و فراگرفتن بسیاری از مطالب نیازمند است و اگر با روشهای علمی و عملی،
تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمیرسد و هرگز استعدادهای درونیش از
قوّه به
فعلیت نمیرسد.
موسی و
هارون به
امر الهی نزد
فرعون آمدند تا او را به خدای یگانه دعوت کنند، فرعون از آنان سؤال کرد، خدای شما دو نفر کیست؟ «قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَی
» موسی گفت: خدای ما آن کسی است که به هر موجودی آنچه شایسته آن بوده است، عطا فرموده، بهعلاوه او را
هدایت و
راهنمایی نموده است، «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی اَعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی
».
ساختمان طبیعی حیوانات و نوع غذاهایی که احتیاج دارند، متفاوت است و خداوند حکیم برای ادامه حیات به هر حیوانی، ابزارهای لازم را به تناسب شرایط زندگی عنایت فرموده است.
البته قسمتی از برنامههای زندگی و قوانین تکاملی بشر با
هدایت تکوینی خداوند اداره میشود و در آن موارد مانند حیوانات و حشرات، احتیاج به معلّم و مربّی ندارند، معده در هضم غذا و کبد در جذب مواد غذایی، معلّم لازم ندارند و وظیفه خود را به خوبی میشناسند.
ولی استعدادها و قابلیتهای مخصوصی نیز در انسان نهفته است که در هیچ حیوانی وجود ندارد، این قابلیتها میتواند آدمی را در مدارج ایمانی و مراحل اخلاقی به اوج اعلای
انسانیت برساند و او را از هر پلیدی و ناپاکی محفوظ نگاه دارد و در مجاری علمی و درک نوامیس خلقتِ حاکم بر جهان طبیعت سازد و کلیه نیروهای ارضی و موالید زمین را مطیع و فرمانبردار او قرار دهد و به اجرام سماوی دستیازی کند و آنها را نیز مسخّر نماید.
این سرمایه منحصر به انسان میباشد و در باطن وی به صورت قابلیت و استعداد نهفته است و این ذخایر عظیم از
قوّه به
فعلیت میآید و قابل بهرهبرداری میشود. صداها و آهنگهای حیوانات که هریک به منزله علامتی است، احتیاج به تعلیم و
تربیت ندارند، ولی سخن گفتن که اوّلین و سادهترین ظهور انسانیت است، بدون مربّی نمیشود. اگر کودکی را از روز ولادت در تنهایی نگاه بدارند و با او حرف نزنند، قطعاً قابلیت تکلّم در او میمیرد و به فعلیت نمیرسد، سایر استعدادهای علمی انسان نیز فقط از راه تعلیم و
تربیت بروز میکند.
از آنچه ذکر شد اهمیت
تربیت در ظاهر ساختن کمالات باطنی بشر و به فعلیت آوردن استعدادهای درونی وی، واضح گردید.
در
آیات قرآن یکی از اهداف مهم ارسال
پیامبران،
تزکیه و
تربیت انسان بیان شده،
خداوند متعال در اینزمینه میفرماید: او کسی است که از میان مردم درس نخوانده، رسولی فرستاد تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه نماید و
کتاب و
حکمت بیاموزد، «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُمَّییِّنَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوُا عَلَیهِم ایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ وَ الحِکمَةَ
».
این مضمون چهار بار
در
قرآن ذکر شده است. در این آیات خداوند متعال هدف نهایی در
بعثت انبیا را تزکیه و
هدایت مؤمنین و تعلیم کتاب و
حکمت به آنها بیان میفرماید.
تزکیه از ماده «زکات» به معنی نمّو و افزایش، و پاکیزگی از آلودگیها و کثافات است.
شیخ طوسی در اینباره میگوید: «تزکیه مؤمنین به این است که آنها را به آنچه بهوسیله آن در بعد روحی و اخلاقی، پاکیزه میگردند و به راه
خیر و
سعادت هدایت میگردند، دعوت مینماید».
مرحوم
علامه طباطبایی نیز در تفسیر آیه شریفه «خُذ مِن اَموَالِهِم صَدَقَةً تُطَهَّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم...
» مینویسد: کلمه تطهیر به معنی برطرف کردن چرک و کثافت از چیزی است که بخواهند پاک و صاف شود و آماده نشو و نما گردد و برکاتش ظاهر شود، و کلمه تزکیه بهمعنی رشد دادن همان چیز است، بلکه آن را ترقّی داده، خیر و برکات را در آن بروز دهد، مانند درخت که با هرس کردن شاخههای زائدش، نموّش بهتر و میوه اش درشتتر میشود.
در آیه دیگری آمده است: هرکس نفس خود را تزکیه نموده رستگار شده است و آنکس که نفس خویش را با
معصیت و
گناه، آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است. «قَد اَفلَحَ مَن زَکّهاَ وَ قَد خَابَ مَن دَسَّهاَ
» این آیه با صراحت اعلام میدارد، فلاح و رستگاری و سعادت از آنِ کسی است که نفس خویش را
تربیت نماید و با کسب
فضائل اخلاقی و انجام
اعمال نیک، رشد و نموّ دهد و از آلودگیها (
عصیان و
کفر) پاک سازد.
کلمه «دَسّها» از ماده «دس» در اصل به معنی داخل کردن چیزی توام با
کراهت است و در اینجا
کنایه از آلودگی به گناه و معصیت و خوهای شیطانی و درست نقطه مقابل تزکیه است.
جالب اینکه، خداوند متعال این مطلب را بعد از سوگندهای پی در پی که در آغاز این
سوره آمده و بیشترین تعداد سوگندهای قرآن نسبت به یک مطلب را در خود جای داده است، بیان میکند و به خوبی نشان میدهد که مطلب مهمّی در اینجا مطرح است، مطلبی به عظمت
آسمانها و
زمین و
خورشید و
ماه، مطلبی سرنوشت ساز و حیات بخش.
به هر صورت مقصود از تزکیه در این آیات، درجه بالا و مرتبه نهایی
تربیت است.
همچنین در
روایات بسیاری بر اهمیت
تربیت و تزکیه تاکید گردیده است و میتوان آنها را به دستههای مختلف تقسیم نمود:
روایاتی است که هدف از بعثت انبیاء را
تربیت نفوس و تعلیم
مکارم اخلاق میداند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اینباره میفرماید: دلیل
بعثت و
رسالت من به اتمام رساندن مکارم اخلاق بین مردم است. «اِنَّی بُعِثتُ لاُتَمَّمَ مَکارِمَ الاَخلاقِ».
کلمه تتمیم در موردی بهکار میرود که چیزی کامل نباشد و شخصی آن را کامل گرداند، گویا مکارم اخلاق در امّتهای گذشته کامل نشده و با
شریعت اسلام کامل میگردد، همچنین از این کلمه استفاده میشود، این هدف، مشترک بین جمیع انبیا است.
روایاتی است که در بیان پاداش عظیم
تربیت وارد شده، مانند آنکه پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و
معاذ بن جبل فرموده است: یا علی! اگر خداوند یک نفر را بهوسیله تو
هدایت نماید، برای تو بهتر است از نعمتهای بسیار و گران قیمت است «لَئِن یهدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِدًا خَیرٌ لَکَ مِن اَن یکُونَ لَکَ حُمرَ النَّعَم».
«حُمُر النعم» مَثل کسی است که در بیان اشیای نفیس بهکار میرود. در نقل دیگری فرموده است، از
دنیا و آنچه در آن است بهتر است. «لَئن یهدِی الله بِکَ رَجُلاً واحِدَاً خَیرُ لَکَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها».
روایاتی است که در بیان مقام فقها بهعنوان مربّی مردم به طور خاص صادر شده است. مانند آنکه
امام عسکری از
امام رضا (علیهماالسلام) نقل میکند، در
روز قیامت به برخی از فقها گفته میشود: ای کسی که ایتام
آل محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
سرپرستی کردی، بایست و در مورد
ضعفا و دوستداران و کسانیکه آنها را هدایت نمودی و یا علم آموختی،
شفاعت کن، او میایستد و جماعت بسیاری از مردم که آنها را
تربیت نموده یا علم آموخته، شفاعت میکند.
دوران کودکی (مراد از دوران کودکی، اوقاتی است که فرزندان نمیتوانند مستقلاً زندگی کنند و به
پدر و
مادر محتاجاند)
انسان از تمام حیواناتی که دوران کودکی دارند، طولانیتر است.
بعضی از حیوانات اساساً دوران کودکی ندارند، مثل نوع ماهیها و حشرات و بعضی دیگر مثل درندگان و پرندگان و چهارپایان دوران کودکی دارند، زیرا پس از ولادت برای تغذیه و مراقبت، به پدر و مادر و بعضی تنها به مادر محتاجاند، ولی بهطور عموم دوران کودکی حیوانات از چند هفته یا چند ماه تجاوز نمیکند و خیلی زود از پدر و مادر بینیاز شده و مستقلاً به زندگی خود ادامه میدهند، در حالی که دوران کودکی فرزندان انسان، بیشتر و مدّت احتیاجشان به پدر و مادر طولانیتر است.
بچّه انسان دو سال شیر میخورد و مادر در طول این مدّت مراقبتهای لازم را در
بهداشت و شستشوی کودک بهعمل میآورد، بهعلاوه او را از حوادث، سرما و گرما محافظت مینماید و موقعی که او را از شیر میگیرد آماده زندگی نیست، بلکه کودک ناتوانی است که باید تحت مراقبت پدر و مادر باشد و سالها بر او بگذرد تا برای زندگی مستقل، انسان شایستهای شود، گرچه سرعت رشد عضلانی در
حیوان و کندی آن در انسان یکی از علل کوتاهی ایام کودکی حیوان است، ولی بدون تردید یک علّت مهم طول دوران کودکی بشر، مربوط به تعلیم و
تربیت اوست، زیرا بچّه حیوان برنامه و دانستنیهای زندگی را از راه
غریزه خداداد بهطور خودکار میداند و احتیاج به فراگرفتن و
تربیت ندارد، لیکن بچّه انسان علاوه بر
تغذیه و بهداشت، باید برنامههای دامنهدار زندگی را از مادر بیاموزد و در واقع اطفال بشر از مادران دو غذا میگیرند، غذای جسم و غذای روح و جان، آغوش مادران بشر علاوه بر تغذیه
جسم، مدرسه
تربیت کودک است و دوران این مدرسه طولانی است و تا وقتی فرزند از این مدرسه فارغ التحصیل نشود، کودک است.
بدانجهت،
اسلام همانگونه که به سلامت جسمی و توانمندی فرزندان اهمیت داده است، توجّه بهجنبههای روحی و اخلاقی آنان نیز لازم دانسته است، بلکه میتوان گفت توجّه بهنیازهای مادّی فرزندان، مقدمه و زمینهی لازم برای کسب ارزشهای اخلاقی آنهاست.
بهعبارت دیگر، آنچه بیش از هر چیز در تعالیم اسلامی مورد تاکید قرار گرفته، جنبههای
تربیتی و اخلاقی فرزندان است، زیرا تامین خواستههای معیشتی فرزندان بر اساس علاقههای غریزی و عاطفه پدر و مادری در مرحله نخست، امری طبیعی است.
آنچه مهم است، تلاش برای
تربیت فرزندانی صالح و مفید در
جامعه میباشد، زیرا پایه و اساس
سعادت و
رستگاری از این مرحله آغاز میگردد، چرا که در این دوره
کودک فقط پدر و مادر و محیط
خانواده خود را میشناسد و به اصطلاح، چشم و گوش او بسته است و تنها تحت پوشش شخصیت خود تغذیه روحی و فکری میشود، در این دوره روح کودک فوقالعاده حسّاس و اثرپذیر است و همه رفتارها را در خود ضبط مینماید و به تدریج در دراز مدّت آنچه را که دیده و یا شنیده بروز میدهد. بدینجهت اگر پدر و مادر در این دوره در
تربیت فرزند سهلانگاری کننند و خود در عمل الگوی
تربیتی شایستهای برای کودکان نباشند و تنها به
امر و
نهی خشک و خالی اکتفا کنند، کودکان نسبت به چنین توصیههایی حساسیت لازم نشان نمیدهند و به رفتارها و خُلقیات نامطلوب گرایش خواهند یافت و در بیرون از خانه با الگوهای منفی اخلاقی که روبرو میشوند اقبال و اثرپذیری بیشتری از خود نشان میدهند و بعد از آن،
تربیت آنان در دوران جوانی و میانسالی بسیار مشکل و گاه غیرممکن است.
در روایات وارد شده از
اولیا و مربیان دینی، به مساله
تربیت در دوران کودکی بسیار اهمیت داده شده است. روایات در این زمینه بسیار است، این روایات را به چند دسته تقسیم و از هر دسته نمونههایی ذکر مینماییم:
دسته اول، روایاتی است که دلالت دارند کودکان بر
فطرت پاک توحیدی متولّد میشوند و پدر و مادر در باور ساختن این فطرت و هدایت آنان به سوی فلاح و رستگاری مسئولیت سنگینی بهعهده دارند. از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده که فرمودهاند: هر طفلی بر فطرت
خداشناسی و
توحید (اسلام) متولّد میشود و پدر و مادر او سبب میشوند تا به
دین یهود و یا
نصاری و یا غیر این دو گرایش پیدا کند. «قالَ: مَا مِن مَولُودٍ یُولَدُ اِلاّ عَلَی الفِطرَةِ فَاَبَواهُ اللَّذانِ یُهَوَّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ وَ یُمَجَّسانِهِ».
مقصود از
فطرت (
شیخ کلینی در
اصول کافی در
حدیث صحیحه، از
زرارة نقل میکند، وی میگوید؛ از امام صادق (علیهالسّلام) معنای این آیه قرآن «فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا
» سؤال کردم؟ فرمودند: مقصود این است که خداوند مردم را بر فطرت خداشناسی و توحید آفرید
) در این
روایت، توحید و خداشناسی است و از آن استفاده میشود پدر و مادر میتوانند فطرت خداشناسی کودک را از قوّه به فعلیت برسانند، اگر او را در سنین کودکی با روش صحیح
تربیت نمودند، سعادتمند میگردد، در غیر این صورت در راه
شقاوت گام برمیدارد.
دسته دوم، روایاتی است که دلالت دارند
تربیت در طفولیت در قلب کودک رسوخ میکند و آثار آن در تمام
عمر بروز مینماید.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در سفارشی به فرزند خود
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) بهزمینه بسیار مستعد روحی کودکان برای
رشد و
تکامل اشاره کرده، میفرماید: بیتردید دل کودک و نوجوان چون زمینی خالی، آماده پذیرش هر بذری است که در آن افکنده شود پس به
تربیت تو شتافتم پیش از آنکه دلت سخت شود و خاطرت به چیزی مشغول گردد. «وَ اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالاَرضِ الخالِیةِ ما اُلقِی فِیهَا مِن شَیءٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ وَ یشتَغِلُ لُبُّکَ».
همچنین آن حضرت میفرماید: آموزش در کودکی، همانند نقش بر سنگ است: قَالَ: «اَلعِلمُ مِنَ الصَّغَر کَالنَّقشِ فِی الحَجَر».
که هرگز از بین نمیرود.
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند،
حضرت لقمان (علیهالسّلام) به فرزندش اینگونه سفارش کرد، فرزندم! اگر در کودکی ادب آموختی در بزرگی از آن بهره خواهی برد. فرزندم، هرکه جویای
ادب و
معرفت باشد در راه آن اهتمام میورزد و خود را بهرنج سختی میکشاند و هرکسی چنین باشد
معرفت و همّت والا پیدا میکند و ادبآموزی را پیشه و سیره خود قرار ده و برحذر باش از
سستی و
تنبلی در اینراه و اینکه
ادب را بگذاری و چیز دیگری را طلب کنی.«یا بُنَی اِن تَاَدَّبت صَغیرًا اِنتَفَعَت بِهِ کَبیرًا...» تا آخر حدیث.
دسته سوم، روایاتی است که در آنها به سن کودک برای تعلیم و
تربیت اشاره شده و از آنها استفاده میشود که درخت
تربیت بهتدریج رشد و نموّ میکند و در درازمدّت تنومند و بارور میشود. بهبیان دیگر
تربیت،
صبر و بردباری و دقّت و هوشیاری و نظارت مستمّر را میطلبد، امّا ثمری که در پی دارد آنچنان شیرین و مسرّتبخش است که پدر و مادر را از همه تلاشهایی که در اینباره کرده و میکنند، راضی و خشنود میسازد.
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: فرزندت را بگذار هفت سال بازی کند، سپس هفت سال زیر نظر داشته باش و تحت
تربیت مستمر و بیوقفه خود قرار ده، آنگاه اگر رستگار شد که چه بهتر وگرنه معلوم میشود در او خیری نیست. «دَع اِبنَکَ یلعَب سَبعَ سِنینَ وَالزَمهُ نَفسُکَ سَبعَ سِنینَ فَاِن اَفلَحَ وَ الاّ فَاِنَّهُ مَن لا خَیرَ فیهِ».
در بیان دیگری آن حضرت میفرماید: کودک تا هفت سالگی با
بازی و
سرگرمی پرورش مییابد، در هفت سال دوّم باید به تعلیم و
تربیت او اهتمام نمود، پس از آن در هفت سال سوّم لازم است مسائل
حلال و
حرام را بیاموزد و آنها را رعایت کند.
دسته چهارم، روایاتی است که
والدین را به
تربیت فرزندان خود تشویق مینماید. امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: بهترین چیزی که پدران میتوانند برای فرزندان خود به
ارث بگذارند ادب و
تربیت نمودن آنهاست نه مال، زیرا مال از بین میرود ولی
تربیت فرزندان ماندگاری و دوام دارد. «اِنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لاَبنائِهِمُ الاَدَبُ لاَ المالُ فَاِنَّ المَالَ یَذهَبُ وَ الاَدَبَ یَبقَی».
همچنین
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرموده است: بهترین هدیهای که پدر میتواند به فرزند خویش دهد، آن است که او را نیکو
تربیت نماید.قالَ: «ما نَحَلَ والِدُ وَلَدًا نُحلاً اَفضَلَ مِن اَدَبٍ حَسَنٍ.
دسته پنجم، روایاتی است که
پدر و
مادر را مسئول
تربیت فرزندان میداند، از
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمودهاند: شما در مقابل یکدیگر مسئولیت دارید...
مرد نسبت به
خانواده، و اهل بیت خویش نگاهبان است و باید آنها را محافظت نماید و در مورد آنان مسئولیت دارد،
زن نیز نسبت به فرزندانش اینگونه میباشد... «قال: ... الرَجُلُ راعٍ عَلی اَهلِ بَیتِه وَ هُوَ مَسئُولٌ عَنهُم...».
همچنین
امام سجاد (علیهالسّلام) در رسالهای که به
رساله حقوق شهرت یافته خطاب به پدران فرموده است: شما در مقابل فرزند که
ولایت و سرپرستی او را داری مسئول میباشید، تا به نحو شایسته او را
تربیت نمایید و به راهی که بتواند خداوند را بشناسد، راهنمایی و هدایت کنید، «و َاَنَّکَ مَسئُولٌ عَمّا وَلَّیتَهُ مِن حُسنِ الاَدَبِ وَالدَّلالَةِ عَلی رَبَّهِ».
دسته ششم، روایاتی است که در آنها به فواید
تربیت صحیح اشاره شده است:
فواید
تربیت صحیح در دوران کودکی و نوجوانی، آنچنان روشن و آشکار است که نیاز به بحث و بررسی ندارد، زیرا قسمت عمده پیروزیها و موفقیتها و بسیاری از شکستها و نابسامانیهای دوره بزرگسالی ریشه در کمال
تربیت یا سوء
تربیت در دوره کودکی دارد.
شاعر نامدار
سعدی میگوید:
هـر کـه در خُردیش ادب نکننـد ••••• در بزرگـی فلاح از او برخـاست
چوبتر را چنان که خواهی پیچ ••••• نشود خشک جز به آتش راست
از
لقمان حکیم نقل شده که خطاب به فرزند خویش گفته است: فرزندم،
تربیت صحیح را
خُلق و عادت همیشگی خود قرار ده، زیرا تو جانشین گذشتگان و الگوی آیندگان خواهی بود که از ادب تو بهرهمند خواهند شد، راغبان چشم امید به ادب تو دارند و خائفان از صولت و حشمت تو هراسانند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز فرموده است: فرزندی که بهطور صحیح
تربیت شده، گلی است که خداوند بین بندگانش تقسیم مینماید
[
همانگونه که مردم از بوی گُل لذّت میبرند، وجود فرزند صالح و نیکوکار نیز لذّتبخش میباشد
]
حضرت در ادامه فرمود: گلهای من در دنیا
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) میباشند.
همچنین در روایتی
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: ارثی که خداوند به بندگانش میدهد، فرزند
مؤمن، صالح و
پرهیزگار است، او برای
والدین خویش به درگاه الهی
استغفار مینماید. «قالَ: میراثُ اللهِ مِن عَبدِهِ المُؤمِنِ الوَلَدُ الصّالِحُ یستَغفِرُ لَهُ».
تربیت دارای اقسامی است که مهمترین آنها عبارت است از:
مقصود از
تربیت جسمی آن است که مربّی، اعمّ از پدر و مادر و دیگران،
کودک را در برابر
سرما و
گرما و آفات و حوادث مختلف، از آسیب محافظت نماید و حوایج مادّی او از جهت بهداشت و نظافت و تغذیه و دیگر امور برطرف سازد، بنابراین آنچه مربوط به
حضانت طفل است،
تربیت جسمی محسوب میشود.
مقصود از
تربیت ایمانی، پرورش و ربط دادن کودک به اصول اعتقادی است، مانند اعتقاد به
خداوند متعال،
رسولان الهی،
ملائکه،
ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) و دیگر مبانی اعتقادی و نیز وادار نمودن طفلی که مفهوم
عبادت (مانند
نماز و
روزه) را میشناسد به انجام آن و نیز به
تلاوت قرآن و دوستی اهلبیت پیامبر (علیهمالسّلام).
مقصود از آن، پرورش و ربط دادن کودک به
فضائل اخلاقی و وجدانی است بدینترتیب که
اخلاق پسندیده را به او تلقین کرده و در جهت پذیرش و تخلّق و عادت به آنها سعی وافر نماید.
مقصود از آن، کمک فکری به کودک است بهگونهای که
عقل و
استعداد وی در دراز مدّت قوی و بارور گردد و بتواند آنچه به نفع اوست از علوم و فنون را بیاموزد و از آنچه به
ضرر اوست دوری گزیند.
بهنظر میرسد که فقها بهدلیل بدیهی و روشن بودن مساله، تعلیم و
تربیت کودکان را بهطور مستقل مطرح ننمودهاند ولی از عباراتشان در ابواب مختلف مثل باب
حضانت ابواب عبادات
و غیر آن چنین استفاده میشود که بر
اولیا واجب است اطفال خود را نسبت به پذیرش اصول اعتقادی
تربیت نمایند و احکام واجبات و آنچه
شارع مقدّس به انجام آن اهتمام دارد را بهآنان بیاموزند، همچنین بر اولیا واجب است که کودکان را از آنچه برای آنها مضّر میباشد و شارع تحقّق نیافتن آنرا در خارج مهم دانسته، منع نمایند
و به ترک آن
عادت دهند، همچنین
مستحب است کودکان را در جهت کسب ارزشها و فضائل اخلاقی
تربیت نمایند و علوم و فنون مفید را آموزش دهند.
امام خمینی (قدّسسرّه) در اینباره مینویسد: «بر ولی کودک لازم است که او را از آنچه موجب فساد اخلاق میشود، محافظت نماید، تا چه رسد به آنچه مضّر به اعتقادات وی میباشد».
آیتالله گلپایگانی نیز در اینباره میگوید: «والدین موظّفاند کودکان خود را در جهت کسب اخلاق کریمه و آداب پسندیده
تربیت نمایند و بر انجام کردار نیک و صفات مردانگی و کرامت عادت دهند و از آنچه بهحال خود و دیگران مضّر است، منع نمایند و بهطور کلّی ولی کودک وظیفه دارد او را به انجام آنچه صلاح و خیر است، ترغیب و تشویق نماید. تنبیه و تادیب اطفال در اینگونه موارد
ظلم نیست، بلکه
احسان به آنها است تا در زندگی دنیا سعادتمند و به
نعمتهای الهی در
آخرت دسترسی پیدا کنند.
وجوب تعلیم و
تربیت از
آیات قرآن و
روایات و ادله دیگر ثابت میشود:
برخی از آیات بر وجوب تعلیم و
تربیت کودک دلالت دارد:
ای کسانی که
ایمان آوردهاید، خود و
خانواده خود را از آتشی که هیزم آن، انسانها و سنگها هستند، محافظت نمایید. «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهلِیکُم نارًا وَقُودُهَا النَّاسُ والحِجَارَةُ
».
کلمه «قوا» از ماده وقایه، به معنی منع نمودن و محافظت کردن است.
و مقصود از اهل، اهل بیت (خانواده انسان) و اقربا میباشد و
اولاد را نیز شامل میشود.
از این آیه شریفه، به قرینه
وعید به
عذاب شدید «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ» استفاده میشود بر مؤمنین واجب است اولاد خود را از ارتکاب هرچه خداوند نسبت به آن وعید عذاب داده، منع و محافظت نمایند، همچنانکه واجب است نفس خود را نیز از انجام آن باز دارند، همچنین بر آنها واجب است فرزندان را به اطاعت از خداوند و آنچه در ترکش عذاب است، امر نمایند.
تحقّق این امر متوقّف بر
تربیت صحیح فرزندان است بهگونهای که اصول و مبانی اعتقادی را بپذیرند و ضمن آگاهی نسبت به
احکام الهی، به انجام
واجبات و ترک
محرّمات ترغیب و تشویق گردند، تا بعد از آنکه به
سن تکلیف رسیدند، بهاطاعت از پروردگار عادت نمایند و او را
عصیان ننمایند، مفسّرین در ذیل این آیه، به این معنی اشاره نمودهاند.
درباره فرزندان، کار را با
مشاوره شایسته انجام دهید. «وَاتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوفٍ
».
«واتمروا» از ماده «ایتمار» گاه به معنی پذیرا شدن دستور و گاه به معنی مشاوره میباشد، و در اینجا معنی دوّم مناسبتر است. تعبیر به «معروف» هم تعبیر جامعی است که هرگونه مشاورهای که خیر و صلاح در آن باشد را شامل میگردد.
به هر صورت، این جمله خطاب به زوجین (پدر و مادرِ طفل) است، آیه در مقام بیان
حکم طلاق و
اجرت شیردادن فرزند به همسر است و از آن استفاده میشود بر زوجین واجب است در مورد فرزند مشاوره شایسته و نیکو داشته باشند و از آنجا که امر به مشاوره،
مطلق است، اختصاص به مورد، یعنی مساله
شیردادن طفل ندارد. بنابراین
تربیت اطفال به مفهومی که در این بحث مقصود است را نیز شامل میگردد و بر پدر و مادر واجب است در اینباره با یکدیگر مشورت نمایند. این معنی از کلمات مفسّرین در ذیل آیه به دست میآید.
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان، مینویسد: «در آیه مورد بحث، ائتمار به
صیغه امر آمده و خطابش به زن و مرد است و میفرماید درباره فرزند خود مشورت کنید تا بهطور پسندیده به توافق برسید بهگونهای که هیچیک از شما و فرزندتان متضرّر نشوید».
هیچکدام از پدر و مادر حق ندارند به فرزند
ضرر بزنند. «لاتُضَارَّ والِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَولُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ
».
شیخ طوسی در تفسیر این آیه مینویسد: مادر نباید نسبت به آنچه بر او واجب است، مانند شیردادن و غذادادن و ... به کودک ضرر بزند، همچنین پدر نباید در آنچه مربوط به اوست، مانند
نفقه طفل و مادرش و محافظت از او و دیگر تعهّداتی که نسبت بهکودک دارد، به او ضرر برساند.
عبارت برخی از مفسّرین دیگر نیز اینگونه میباشد.
نتیجه آنکه،
نهی از اضرار در آیه،
عام است و شامل اضرار هریک از
والدین به
کودک میشود، بنابراین از آن استفاده میشود جایز نیست پدر و مادر موجب ضرر بر فرزند شوند، اعمّ از اینکه ضرر از ناحیه ترک
حضانت باشد و یا ترک
نفقه و یا غیر این دو. بدیهی است ترک تعلیم و
تربیت طفل بهمعنایی که در این بحث مقصود است، ضرر بر طفل است و از آن نهی شده است، بنابراین انجام آن واجب و متولّی آن پدر و مادر میباشند.
خانواده خود را به
نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش. «وَامُر اَهلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصطَبِر عَلَیهَا
».
خطاب در این آیه به شخص
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد بهویژه آنکه در وقت نزول این آیه در
مکّه،
غیر از
اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یعنی
حضرت خدیجه و
امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) نمازخوان نبوده ولیکن موردی که آیه مربوط به آن است، موجب
تخصیص حکم آن نمیشود.
از اینرو برخی از مفسّرین گفتهاند که عموم آن
امّت اسلامی را شامل میشود،
بهویژه به قرینه ذیل آیه «وَ العَاقِبَةُ لِلتَّقوَی» یعنی آنچه باقی میماند و سرانجامش مفید و سازنده و حیاتبخش است، همان
تقوی و پرهیزگاری است که همه
مؤمنین خواستار آن میباشند و «اهل» در این آیه شامل
اقارب و
اولاد بالغ و
ممیّز غیربالغ میباشد، بدانجهت بهدستور این آیه بر
پدر و
مادر و دیگر
اولیا واجب است فرزندان و بستگان خود را بهنماز امر نمایند. همچنین واجب است
احکام نماز را به آنها
آموزش دهند، زیرا امر بهنماز اختصاص به اقامه آن ندارد، دلیل بر این مدّعا جمله «وَاصطَبِر عَلَیهَا» میباشد، یعنی در ادای این تکلیف و مشکلاتی که در انجام آن وجود دارد شکیبا باش. مشکلات احتمالی، مربوط به ادای نماز و تعلیم احکام آن، هر دو میباشد، نتیجه آنکه، این آیه دلیل است بر وجوب
تربیت کودکان به اقامه نماز و آموزش احکام آن، البتّه این دلیل اختصاص به مورد نماز دارد و دیگر موارد را شامل نمیگردد.
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به
حدّ بلوغ نرسیدهاند در سه وقت(برای ورود به محل استراحت شما) از شما
اجازه بگیرند، قبل از
نماز فجر، و در نیم روز هنگامی که لباسهای معمولی خود را بیرون میآورید، و بعد از
نماز عشاء؛ این سه وقت، وقت خصوصی برای شماست. «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لِیَستَاذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت اَیمَانُکُم وَ الَّذِینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلَاثَ مِرَّاتٍ مِن قَبلِ صَلَاةِ الفَجرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُم مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدَ صَلَاةِ العِشَاءِ
».
بسیاری از مفسّرین فرمودهاند: خطاب در آیه متوجّه پدر و مادر است که باید اولاد خود را به آنچه در آیه دستور داده شده، امر نمایند.
بنابراین از آن استفاده میشود، بر اولیای اطفال ممیّز واجب است آنها را امر نمایند در وقت ورود بر پدر و مادر در ایام خلوت اجازه بگیرند و یا به تعبیری دیگر، آنها را به این روش
تربیت نمایند. البته بعید نیست از آیه استفاده عموم شود، زیرا مناط
حکم یعنی لزوم
تربیت کودک به آنچه از شرع و
اخلاق است، در موارد دیگر نیز موجود است.
بدینترتیب از آیه استفاده میشود لازم است کودکان به آداب و
اخلاق اسلامی و آنچه
شرع مقدّس رعایت آنرا لازم میداند
تربیت شوند تا به انجام آن عادت نمایند، مگر اینکه گفته شود ظاهر آیه اختصاص به مورد خودش دارد و نمیتوان بهدیگر موارد تعمیم داد، زیرا ما علم به ملاکات احکام نداریم.
روایات در اینباره بسیار است و میتوان آنها را به چند دسته تقسیم نمود:
روایاتی که بهطور مطلق دلالت بر
تربیت کودکان دارد، مانند آنکه
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: فرزندت را بگذار تا سن هفت سالگی به
بازی مشغول باشد، در هفت سال دوّم او را ادب و
تربیت، کن، در هفت سال سوّم او را ملازم خود قرار ده اگر رستگار شد که چه بهتر وگرنه خیری در او نیست. «دَعِ ابنَکَ یلعَب سَبعَ سِنینَ وَ یُؤَدَّبُ سَبعَ سِنینَ وَ الزَمهُ نَفسُکَ سَبعَ سِنینَ فَاِن اَفلَحَ وَ اِلاّ فَلا خَیرَ فِیهِ).
این مضمون با کمی تفاوت به طریق دیگر نیز روایت شده است
که دوره بازی کودک را شش سال بیان کرده است، به هر صورت آغاز
تربیت به استناد این روایت از هفت سالگی شروع میشود و باید پیوسته ادامه داشته و کنترل شود، چنانچه مفاد جمله «اِلزَمهُ نَفسُکَ» چنین است.
روایاتی است که
تربیت را حق اولاد میداند.
مرحوم کلینی در
اصول کافی با
سند معتبر نقل نموده است، مردی دست فرزندش را گرفته به حضور
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و عرض کرد: ای پیامبر خدا، حق این فرزند بر من چیست؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: نامی نیک برای او انتخاب کن، بهطور صحیح و شایسته او را
تربیت کن و او را در جایگاه خوبی قرار بده. «قالَ: تُحَسَّنُ اسمَهُ وَ اَدَبَهُ وَ ضَعهُ مَوضِعًا حَسَنًا».
همین مضمون بااندکی تفاوت از
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و
امام سجاد (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام)
نیز نقل شده است. این روایات بهصراحت بر
وجوب تربیت اطفال در هر موردی که
مصلحت و
خیر برای آنان باشد، دلالت دارد.
روایاتی است که در تفسیر نخستین آیه از آیاتی که در این بخش ذکر شد، «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهلِیکُم نارًا...
» وارد شده و مقصود از آن را بیان مینماید، از جمله
ابوبصیر، میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) سؤال کردم، چگونه اولاد و خانوادهام را محافظت نمایم تا به عذابی که در آیه ذکر شده گرفتار نشوند؟ فرمود: آنها را به آنچه خداوند امر نموده، امر نما و به آنچه نهی فرموده، نهی کن، اگر تو را
اطاعت کردند آنها را از
عذاب محافظت نمودهای و اگر تو را مخالفت کردند بهوظیفه خود عمل نموده و بر تو چیزی نیست. «تَامُرُهُم بِما اَمَرَاللهُ وَ تَنهَاهُم عَمّانَهَاهُمُ اللهُ فَاِن اَطَاعُوکَ کُنتَ قَد وَقَیتَهُم وَ اِن عَصَوکَ کُنتَ قَد قَضَیتَ مَا عَلَیکَ».
در روایت دیگری وارد شده: آنها را امر کن به آنچه بر خود امر میکنی و انجام آن را لازم میدانی و نهی کن از آنچه خود را از آن نهی میکنی.
از این روایت استفاده میشود، مربّی باید الگوی عملی باشد برای افرادی که میخواهد آنها را
تربیت کند.
روایاتی است که دلالت دارد بعضی از والدین بهدلیل اینکه به
وظایف شرعی و اخلاقی و انسانی خود در قبال فرزندان عمل نمیکنند، عاق (کلمهی عاق عقوق از ماده عقّ به معنی قطع است.
و مقصود از آن در احادیث،
قطع رحم از جانب
اولاد و یا از جانب
والدین میباشد.) آنها قرار میگیرند، مانند اینکه
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: بر پدر و مادر لازم است نسبت به فرزندان بهوظیفه خویش عمل نموده و عاق آنها قرار نگیرند، چنانچه بر فرزندان نیز واجب است عاق پدر و مادر خویش نگردند. «یلزَمُ الوالِدَینَ مِنَ العُقُوقِ لوَلَدِهِما ما یلزَمُ الوَلَدَ لَهُما مِن عُقُوقِهِما»
و دیگر روایات.
روایاتی است که دلالت دارند تنبیه و تادیب اطفال ممیز در صورتیکه مرتکب
گناه و کردار ناپسند شوند، جایز است.
وجوب
تربیت اطفال از این دسته از روایات نیز استفاده میگردد، زیرا تادیب و
تربیت لازم و ملزوم یکدیگرند، بهاین معنی که تادیب طفل بهجهت ارتکاب
سرقت یا ترک
اصول اخلاقی، موجب میشود سرقت را ترک و فضایل اخلاقی را کسب نماید.
روایاتی است که در
مذمّت و نکوهش بعضی از پدران وارد شده است، از جمله نقل شده که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی بعضی از کودکان توجّه نموده فرمودند: بدا بهحال کودکانی که در آخر زمان خواهند آمد از ناحیه پدرانشان، شخصی از آن حضرت سؤال کرد آیا پدرانشان مشرکند؟ حضرت جواب فرمود: خیر! پدرانشان مؤمناند، ولی احکام واجبات را به فرزندان خود نمیآموزند و اگر فرزندان، خود به آموختن اقدام نمایند آنها را منع مینمایند، در مقابل، به اینکه مقدار ناچیزی از اموال دنیا بهدست آورند خشنود میگردند، من از چنین پدرانی دور و آنها نیز از من دورند.«فَاَنَا مِنهُم بَرِیءٌ وَ هُم مِنِّی بِرَاءٌ».
این روایت دلالت دارد که بر پدران واجب است نسبت به تعلیم و
تربیت و آموزش
احکام شرعی به کودکان خویش سعی وافر داشته باشند، زیرا عدم انجام وظیفه در این امور موجب جدایی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که عذاب الیم است، میباشد.
۱.
سیره مستمره مسلمانان (متشرعه) این است که اولیا، اطفال خود را ملزم به
تربیت آنها میبینند و سعی میکنند آنها را از انجام آنچه موجب
فساد اخلاق است محافظت نمایند.
بعضی از فقها فرمودهاند: سیره بر
تادیب و
تعزیر اطفال نیز وجود دارد.
۲.
عقل حکم میکند به اینکه واجب است بر
ولیّ کودک، تعلیم و
تربیت به آنچه موجب
سعادت وی میگردد، مانند تعلیم اعتقادات صحیح دینی و نیز واجب است او را از انجام آنچه موجب فساد اخلاق یا ضرر و زیان بر وی خواهد شد، منع نماید.
این حکم بدیهی و روشن است و نیاز به اثبات ندارد، زیرا همانگونه که
انسان، سعادت و رستگاری خویش را خواهان است، سعادت و رستگاری فرزندان خویش را نیز میخواهد و این خواسته فقط با
تربیت صحیح فرزندان بدست خواهد آمد.
۳. اولویت قطعیه، با این توضیح که گفته شود، وجوب
حضانت اطفال و
نفقه آنها اقتضا دارد
تربیت آنان بهطریق اولی واجب باشد، زیرا نفقه اطفال و امور مربوط به حضانت آنها در ارتباط با مسائل جسمانی است و از اهمیت کمتری برخوردار است، در حالیکه
تربیت صحیح آنها موجب میشود به فضایل اخلاقی و کردار نیک و پسندیده روی آورند و به زندگی سعادتمندانه در
دنیا و
آخرت دست یابند، چنانکه کوتاهی در
تربیت آنها چهبسا موجب بدبختی و
هلاکت و
شقاوت دائمی آنها خواهد شد، بدیهی است آنچه مربوط به
تربیت و جنبه روحی است، بسیار با اهمیتتر از امور جسمانی است، پس باید به طریق اولی واجب باشد.
پدر و مادر، هر دو در قبال
تربیت کودکانشان مسئول میباشند و ادّلهای که ذکر شد همانطور که
ولایت پدر را اثبات مینماید، بر ولایت مادر بر
تربیت کودک نیز دلالت دارد.
امام خمینی در خصوص تقدم و تاخر پدر و مادر نسبت به یکدیگر در امر
حضانت، نگهداری و
تربیت کودک تا زمان «
بلوغ و
رشد»
مینویسد:
«
مادر به حضانت فرزند و
تربیت او و آنچه که به حضانت او تعلق دارد از جهت مصلحت حفظ بچه در مدت شیر دادن -یعنی دو سال- سزاوارتر است، در صورتی که مادر
حرّ و
مسلمان و
عاقل باشد، چه بچه
پسر باشد یا
دختر، چه او را خودش شیر دهد یا دیگری، پس برای پدر
جایز نیست که او را در این مدت از مادر بگیرد اگرچه بنا بر
احوط (وجوبی)، مادر او را از شیر گرفته باشد. پس اگر مدت شیر دادن تمام شود
پدر سزاوارتر به پسر و مادر سزاوارتر به دختر است تا اینکه به هفت سال برسد سپس پدر احق به او است. و اگر پدر از مادر با
فسخ یا
طلاق قبل از آنکه دختر به هفت سال برسد، جدا شود حق مادر ساقط نمیشود مادامیکه با دیگری
ازدواج ننماید، پس اگر ازدواج نمود حق مادر از پسر و دختر، ساقط میشود و حضانت مال پدر میشود. و اگر شوهر دوم از او جدا شد، بعید نیست که حق مادر برگردد و
احوط (استحبابی) آن است که
تسالم و تصالح نمایند.»
و «اگر پدر بعد از انتقال حضانت به او یا قبل از آن بمیرد، مادر اگرچه ازدواج کرده باشد سزاوارتر به حضانت فرزند است از
وصی پدرش، خواه بچه پسر باشد یا دختر، و همچنین از باقی خویشان پدر حتی پدر پدر او و مادر پدر او، تا چه رسد به غیر آنها. چنانکه اگر مادر در زمان حضانتش بمیرد پس پدر از غیر او به آن احق است.»
ادّلهای که تاکنون ذکر شد دلیل است بر وجوب
تربیت فرزندان نسبت به آنچه دارای
مصلحت میباشد و
شارع نسبت به آن اهتمام دارد و در اصطلاح فقها «مصلحت ملزمه» نامیده میشود، مانند تعلیم اعتقادات مذهبی و معرفت نسبت به
خداوند متعال و
پیامبران و
ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) و یا
تربیت بر ترک زشتیها و اعمال ناپسند، مثل
سرقت،
زنا و ...، زیرا عدم انجام وظیفه در اینگونه موارد موجب ضرر بسیار بر طفل است.
علاوه بر این،
مستحب است
والدین فرزندان را در اموری که دارای مصلحت کمتری نسبت به مورد اوّل میباشد (مصلحت غیرملزمه) تعلیم و
تربیت نمایند، مانند وادار نمودن آنها به آداب ملّی و آنچه در نزد عقلا پسندیده است و نیز ملزم ساختن آنها به تمرین عبادات و تعلیم علوم و فنونی که برای آنها مفید است و در آینده میتوانند از آن استفاده کنند، دلیل این
حکم، برخی از
آیات و
روایات است، مانند آنکه خداوند میفرماید: بر
نیکی و
تقوی تعاون و همکاری داشته باشید، «تَعاوَنُوا عَلَی البَرَّ وَ التَّقوَی
».
آیتالله فاضل لنکرانی در تقریر استدلال به این آیه مینویسد: «ظاهر آیه شریفه هرچند دلالت بر وجوب تعاون و همکاری بر نیکی و تقوی دارد، لیکن چون میدانیم همکاری در اینباره بهطور مطلق واجب نیست، بهناچار باید از ظاهر آیه رفع ید نموده و حمل بر استحباب نماییم.
باید یادآور شد که عموم آیه شامل همکاری و تعاون والدین نسبت به فرزندانشان و تعلیم و
تربیت آنها بر نیکی و تقوای الهی میشود.
همچنین در روایات
بسیاری بر این مساله تاکید شده، مانند آنکه
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: فرزندان خود را
اکرام و
احترام کنید و با
تربیت آنها به رعایت آداب نیک اجتماعی، به آنان
احسان نمایید، در قبال این انجام وظیفه، خداوند شما را خواهد بخشید. «اَکرِمُوا اَولادَکُم وَ اَحسِنُوا آدَابَهُم یُغفَر لَکُم».
پدر و
مادر و
جدّ پدری که بر
تربیت طفل
ولایت دارند، میتوانند
وصیت کنند که بعد از فوتشان، وصی آنها در امور مربوط به تعلیم و
تربیت کودک دخالت کند و مسئولیت آنرا بهعهده بگیرد، این مساله در باب وصیت به ولایت و تصرّف در اموال صغار مطرح شده و مورد توافق فقها
است.
امام خمینی در خصوص تقدم وصی پدر و جد پدری بر خویشاوندان کودک، تاکید به رعایت
احتیاط نموده و میفرماید: «اگر یکی از آن دو (پدر و پدر پدر) وصی داشته باشند، پس در اینکه امر به همین صورت (خویشان فرزند بر اساس ترتیب مراتب
ارث، حضانت او را دارند و نزدیکتر ایشان مانع دورتر میباشد) است یا حضانت مربوط به وصی است و پس از وصی مربوط به خویشان میشود دو وجه است، که احتیاط به مصالحه و تسالم، ترک نشود.»
پدر و مادر میتوانند به
معلّم اجازه دهند فرزندشان را تعلیم و
تربیت نماید، و به تعبیری دیگر او را جهت
تربیت به معلّم واگذار نمایند، در این صورت معلّم،
وکیل آنها در
تربیت کودک میگردد و از ناحیه آنها ولایت بر
تربیت دارد،
سیره متشرّعه از گذشته بر این امر قائم بوده و برخی از روایات
نیز بر جواز آن دلالت دارد.
بعد از پدر و مادر، جدّ پدری و نیز دیگر اقربا بر
تربیت اطفال، ولایت دارند و بر آنها واجب است امور مربوط به تعلیم و
تربیت کودکان را بهعهده بگیرند.
در کتاب
تحریرالوسیله در این خصوص آمده است: «اگر پدر و مادر نبودند حضانت مال پدر پدر است و اگر او هم نبود و پدر پدر وصی نداشته باشد پس خویشان فرزند بر اساس ترتیب مراتب ارث، حضانت او را دارند و نزدیکتر ایشان مانع دورتر میباشد. و در صورت متعدد بودن و مساوی بودن مرتبه آنها و نزاع آنان، بین آنها
قرعه انداخته میشود. و اگر یکی از آن دو (پدر و پدر پدر) وصی داشته باشند، پس در اینکه امر به همین صورت است یا حضانت مربوط به وصی است و پس از وصی مربوط به
خویشان میشود دو وجه است، که احتیاط به مصالحه و تسالم، ترک نشود.»
به این معنی که
تربیت کودک در زمانی که مستعد قبول آن میباشد و در ساختن شخصیت وی مؤثر است، نباید مهمل گذاشته شود، زیرا عدم
تربیت صحیح او در چنین موقعیتی ضرر بر اوست و بیتردید موجب فساد عقیده و عمل وی در آینده و انحراف او از
صراط مستقیم خواهد شد و بهطور قطع مبغوض شارع مقدّس است و بدان راضی نیست.
بنابراین، در صورتی که پدر و مادر هر دو زنده و واجد شرایط لازم برای
تربیت کودک باشند، تعلیم و
تربیت بر هر دو واجب است و اگر یکی از آنها به انجام آن مبادرت نمود، از دیگری ساقط میشود و اگر هیچکدام بهمسئولیت خود عمل ننمودند، هر دو گناهکار میباشند، البتّه نسبت به حضانت و نگهداری کودک مادر اولویت دارد.
و در صورتیکه کودک پدر و مادر ندارد یا شرایط لازم برای
تربیت وی را ندارند وجوب
تربیت بر
خویشاوندان کودک، یعنی جدّ و جدّه پدری یا مادری و عموها و داییها و خالهها به ترتیب
طبقات ارث (الاقرب فالاقرب)، فعلی میشود و باید به انجام آن همّت گمارند.
مرحوم
علامه حلی در خصوص مساله
حضانت کودک مینویسد: «اگر پدر و مادر نباشند، جدّ اولویت دارد و اگر جدّ هم نباشد دیگر اقارب به ترتیب
ارث اولویت دارند، و خواهری که از پدر و مادر هر دو منتسب به طفل میباشد یا از طرف پدر منتسب است، نسبت به خواهری که فقط از طرف مادر منتسب است اولویت دارد، بهدلیل اینکه قرابت او بیشتر است یا در ارث نصیب بیشتری دارد، همچنین مادرِ پدر نسبت به مادرِ مادر اولویت دارد و جدّه نسبت به
خواهر، به دلیل اینکه جدّه به منزله مادر است. و
عمه و
خاله هر دو مساوی میباشند و اگر در طبقهای چند مساوی باشند به حکم
قرعه مشخص میشود».
برخی دیگر از فقها
نیز عباراتشان اینگونه است.
از آنچه ذکر شد روشن گردید، ولایت بر
تربیت کودک،
حکم است و از طرف والدین قابل اسقاط نیست، بلکه اگر در اینباره به وظیفه خود عمل ننمودند،
حاکم شرع میتواند آنها را به انجام آن مجبور نماید و اگر نیاز باشد
تعزیر نماید.
شرایطی که در حضانت طفل معتبر است، یعنی
بلوغ،
عقل،
اسلام،
توانایی، نداشتن مرض مسری و ... در ولایت بر
تربیت نیز معتبر است. بنابراین افرد غیربالغ و غیررشید
،
کافر،
مجنون و کسی که قدرت بر انجام
تربیت، هرچند با گرفتن نائب ندارد
و نیز
فاسق بر طبق نظر کسانی که
عدالت را لازم میدانند
و مادر طفل در صورتی که با مرد دیگری غیر از پدر طفل
ازدواج نماید
، بر
تربیت ولایت ندارند، و چهبسا با عروض این موانع، ولایت آنها ساقط میگردد.
بی تردید
حاکم شرع (
فقیه جامع الشرایط) بر
ایتام و کودکان بیسرپرست (در صورتی که مادر و جد پدری و دیگر خویشاوندان از مراتب مختلف ارث را نداشته باشند) ولایت بر
تربیت دارد و بر او
واجب است در اینباره اقدام نماید، فقیهان در ایننظر اتفاق دارند و شاید به دلیل بدیهی و روشن بودن مساله به صورت خاص و با صراحت از آن بحث ننمودهاند، ولی دقّت و تتّبع در کلماتشان این مدّعا را بهخوبی اثبات مینماید. بهعنوان نمونه:
محقّق کرکی نگاشته است: «اصحاب و فقهای
شیعه (رضواناللهتعالیعلیهم) متّفقند که
فقیه عادل و معتقد به
امامت امامان معصوم (علیهمالسّلام)، در صورتیکه جامع شرایط فتوا باشد یعنی
مجتهد، از جانب ائمّه (علیهمالسّلام) در حال
غیبت در جمیع اموری که نیابتپذیر است، نیابت دارند».
شهید ثانی نیز نوشته است: «ولایت حاکم عمومیت دارد و برای اثبات آن نیاز به دلیل نیست».
همچنین
امام خمینی (قدّسسرّه) میگوید: «در تمام مواردی که ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) بهعنوان
سلطان و حاکم بر
امّت اسلامی ولایت دارند، برای فقیه جامع الشرایط از جانب آنها ولایت ثابت است و خروج از این قاعده کلیه، نیاز به دلیل دارد که ثابت شود ولایت در موردی خاص، اختصاص به امام معصوم (علیهالسّلام) دارد».
بسیاری از فقهای دیگر
نیز چنین مطالبی را ابراز داشتهاند.
این ادله به قرار زیر است:
۱. اطلاق ادّلهای که بر عموم ولایت حاکم دلالت دارد.
(برای مطالعه بیشتر به آدرس ذیل رجوع کنید.
)
۲. وجوب حفظ نظام، زیرا بیتردید حفظ نظام واجب است
و مهمل گذاردن کودکان بیسرپرست و
تربیت ننمودن آنها، به انحراف آنان منجر خواهد شد و چون فساد اجتماع به فساد افراد آن میباشد، در نتیجه این روش بهتدریج به اختلال نظام میانجامد و واجب است از آن جلوگیری بهعمل آید. و این مسئولیت ابتدا به عهده حاکم شرع میباشد.
۳. اولویت قطعیه، با این توضیح که گفته شود حاکم بر اموال و تزویج ایتام ولایت دارد،
تربیت صحیح آنها در اصلاح دین و دنیای آنان مؤثر است و از اهمیت بیشتری برخوردار است، به اولویت قطعیه باید در اینگونه موارد نیز ولایت داشته باشد.
۴.
اجماع، از عبارات برخی از فقها استفاده میشود در هر مورد نیاز شدید به اِعمال ولایت باشد، با استناد به اجماع برای حاکم، ولایت ثابت است،
مساله مورد بحث یکی از این موارد است.
۵. ادّلهای که دلالت بر وجوب
حضانت لقیط دارد (برای آگاهی بیشتر به آدرس ذیل رجوع کنید:
) بر وجوب
تربیت ایتام و صغار بیسرپرست نیز دلالت دارد و
قدر متیقّن از آن حاکم است.
۶ و۷. سیره متشرّعه، و ولایت بر حسبه.
۸. عموم بعضی از روایات. علاوه بر ادّلهای که ذکر شد، عموم و اطلاق بعضی از اخبار نیز بر مساله مورد بحث دلالت دارد.
از توضیحاتی که ذکرشد معلوم میگردد، ولایت حاکم بر
تربیت کودکانِ بیسرپرست، مشروط به این است که
پدر و
مادر نداشته باشند و یا پدر و مادر قادر به انجام آن نباشند، اعمّ از اینکه فاقد توانایی مالی باشند یا توانایی فکری.
دلیل این مدّعا هم اصل
است، زیرا ولایت برخلاف اصل است، بنابراین باید به موردی که قدر متیقن است اکتفا شود، یعنی نبودن پدر و مادر، و با وجود آنها تردید پیدا میشود که آیا ولایت جعل شده یا خیر، اصل عدم جعل آن است و دلیل دیگر روایات است که در باب ولایت بر اموال
و غیر آن
وارد شده است.
محقّق نراقی در بحث از ولایت حاکم بر اموال ایتام، مینویسد: «آیا ولایت حاکم،
مطلق است، یعنی حتّی با وجود پدر و
جدّ پدری و وصّی، یا اینگونه نیست؟ ظاهراً اختلافی نیست که اختصاص به مواردی دارد که آنها نباشند و از ادّله بیش از این چیزی بدست نمیآید».
همچنین از مطالب گذشته روشن میشود، در صورت نبودن حاکم یا عدم امکان دسترسی به او،
مؤمنین عادل، بلکه اگر افراد عادل نباشند، غیر عادل و
فاسق بر
تربیت کودکان بیسرپرست ولایت دارند و آنها باید در این رابطه به
وظیفه شرعی اخلاقی و انسانی خود عمل کنند.
(برای مطالعه دلیل این حکم، به آدرسهای ذیل رجوع کنید.
)
اگر
کودک، فقیر و بیسرپرست باشد،
حکومت اسلامی باید مصارف او را از خزانه تامین نماید و بر طبق قوانین مالی
اسلام، زندگی یتیمان از درآمدهای مختلف قابل تامین است، ولی مطلب قابل ملاحظه این است که اسلام
سعادت یتیمان را تنها در تامین زندگی مادّی و تهیهی
غذا و لباس و
مسکن نمیداند، یتیم یک
انسان است و باید تمام جهات معنوی و شخصیتهای فردی او احیا شود، یتیم باید از نوازشها و محبّتها از ادب و
تربیتی که یک کودک در دامن پدر و مادر بهرهمند است، برخوردار باشد. او یک بشر است و علاوه بر مراقبتهای جسمی و تغذیه بدنی، به ارضای تمایلات روحی و تغذیه روانی نیز احتیاج دارد.
بدانجهت از شیوه عملی ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) بهویژه شخص رسول الله و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) و نیز روایات وارده بهدست میآید که اسلام اصرار دارد اطفال یتیم در محیط
خانواده و در کنار کودکان همان خانوادهها
تربیت شوند و علاقه دارد که
مردان و
زنان مسلمان بهجای
پدر و
مادر، از کودکان یتیم و بیسرپرست نگهداری نمایند و مانند فرزندان خود مورد
محبّت و عطوفت مخصوص قرار دهند.
ظاهراً حکومت اسلامی در اواخر عمر شریف پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز در زمان
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و دیگر خلفا، آنقدر توانایی مالی داشت که بتواند در هر شهری مؤسسهای را به صورت کودکستان و یا دارالایتام ایجاد نماید و از خزانه دولت مصارف آنها را بپردازد و یتیمان هر شهری را در آنجا جمع کند و از آنها نگهداری نماید، ولی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینکار را نکرد و همچنین دیگران، و ظاهراً دستور صریحی هم در این خصوص صادر نفرمودند، هرچند انجام آن منعی ندارد و جواز آن از ادّله بهدست میآید (به هر صورت آنها اینکار را نکردند، زیرا اینگونه مؤسسات برای پرورش کامل جسمی و روانی کودک نارسا است).
به عبارت دیگر، کارها وقتی جنبه قانونی و اداری پیدا میکند، جنبهی عاطفیاش را از دست میدهد و بهصورت فرمول خشک اداری با نقایص بسیار، انجام میپذیرد، بهعلاوه ممکن است افراد بسیاری با کمال استحقاقی که دارند محروم بمانند و افرادی هم بدون داشتن استحقاق، به سوء استفاده بپردازند.
اسلام بدون اینکه با اقدامات اجتماعی خیرخواهانه مخالف باشد، مساله امداد و حمایت از کودکان درمانده و یتیم را صورت فردی و شخصی داده و علاقه دارد هرکسی خود را ملزم و موظّف بداند که نیروهای اضافی خود را در راه خیر و سعادت انسانهای درمانده بهکار اندازد.
این برنامه دو فایده بسیار مهم دارد:
۱. پرورش عواطف انسانی و حس نوعدوستی و ضعیف نوازی در وجود افراد مرفّه.
۲. بهرهمند شدن طبقه مستمند از محبّت و نوازش دیگران و دلگرمی و اطمینان آنها به محیط زندگی.
به گفته
ویکتور هوگو: «چیزی از روح انسان نباید حذف شود، باید تکمیل گردد، انسان بینیاز و مرفّه باید عواطف انسانیاش بهکار افتد و انسان نیازمند و ناتوان هم باید دلگرم و بهرهمند از محبّت دیگران باشد، شما طفلی را در پرورشگاه با بهترین برنامه غذایی بزرگ کنید و
طفل دیگری با برنامه غذایی متوسط، یا پایینتر از متوسط، ولی در دامن پرمهر مادر و تحت نظارت و عطوفت پدرانه پدر پرورش دهید، آنگاه ببینید کدامیک سالمتر و شادابتر و در نشیب و فراز زندگی کامیابتر است. مسلماً دوّمی، زیرا اوّلی چیزی از روحش گرفته شده و فقط به شکمش توجّه شده، ولی دوّمی چیزی از روحش کم نشده، شکمش هم سیر گشته، فقط از اوّلی کمتر خورده است، بهعلاوه در مورد دوّمی نیازهای مادری و پدری یک مرد و زن که مربوط به روح ایشان است، ارضا شده و در مورد اوّلی چنین نیست».
آری، تنها محیط خانواده و عواطف مخصوص است که میتواند روان طفل را بهطور جامع و کامل پرورش دهد، بدینجهت
اولیای دین به مردم، به پدران و مادران، به سرپرستان خانوادهها، پیوسته سفارش میکردند از یتیمان نگهداری کنید، آنان را به خانههای خود ببرید و در کنار سفره خانواده بنشانید و مثل فرزندان خویش
تربیت کنید، در
ادب آنان بکوشید و با نوازش و مهربانی مسرورشان نمایید.
ساختن دارالایتام و لباس و غذا دادن بهیتیمان برهنه و گرسنه از
عبادات بسیار بافضیلت است، ولی نوازش یتیم، مهربانی و عطوفت نسبت به او و تعلیم و
تربیت صحیح وی، خود عبادت جداگانهای است و در پیشگاه خداوند پاداش مخصوص دارد، روایات بسیاری این مدّعا را اثبات مینماید، در ذیل نمونههایی از آنرا ذکر مینماییم:
۱.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: کسی که یتیمی را در خانواده خود نگهداری کند و از هرجهت در پرورش او بکوشد تا دوران کودکیاش سپری گردد و از او سرپرستی نماید تا بینیاز شود، با این عمل،
خداوند بهشت را بر او
واجب میکند. «مَن عَالَ یَتیِمًا حَتَّی یَنقَضِی یُتمُهُ اَو یَستَغنِی بِنَفسِهِ اَوجَبَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ».
۲. همچنین آن حضرت فرموده است: کسی که متکفّل یتیمی شود، او را به
خانه خود ببرد و در خوردنیها و نوشیدنیها شریک نماید بیگمان پاداش او بهشت است، مگر آنکه
گناه غیرقابل عفوی مرتکب شده باشد. «مَن کَفَلَ یَتیِمًا بَینَ المُسلِمینَ فَاَدخَلَهُ اِلَی طَعَامِهِ وَ شَرابِهِ اَدخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ البَتَّةَ...».
۳. و نیز فرموده است: بهترین خانه شما خانهای است که در آن یتیمی مورد
احسان و عطوفت قرار گیرد و بدترین خانه، خانهای است که در آن به یتیمی بد رفتاری و ستم شود. «خَیرُ بُیُوتِکُم بَیتٌ فِیهِ یَتِیمٌ یُحسَنُ اِلَیهِ وَ شَرُّ بُیُوتِکُم بَیتٌ یُسَاءُ اِلَیهِ».
۴.
جعفر طیار در جبهه
جنگ کشته شد، خبر به
مدینه رسید، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل جعفر آمد، به خانم او
اسماء بنت عمیس فرمود: کودکان جعفر را بیاور، پیامبر یتیمان او را در آغوش گرفت و آنها را بویید و بسیار مهربانی کرد،
عبدالله بن جعفر میگوید: خوب بهخاطر دارم روزی را که پیامبر نزد مادرم آمد و خبر مرگ پدرم را به او داد و دست
محبّت بر سر من و برادرم کشید.
۵.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرموده است: یتیم را آنطور
تربیت کن که فرزند خویش را
تربیت میکنی و در مقام مجازات مانند فرزند خویش تادیب نما. (یعنی در وقت مجازات مانند فرزند خویش با یتیم مدارا کن)، «اَدَّبِ الیتَیِمَ مِمَّا تُؤَدَّبُ مِنهُ وَلَدَکَ وَاضرِبهُ مِمّا تَضرِبُ مِنهُ وَلَدَکَ».
۶. همچنین آن حضرت در لحظات آخر
عمر بابرکت خود به فرزندان خویش درباره یتیمان سفارش میکند به اینکه در غذای جسم آنان مسامحه ننمایید، مرتّب غذای آنها را بدهید و مواظب باشید گاه به گاه نباشد، در غذای جان آنان نیز مراقبت کنید، متوجّه باشید روحیه آنها در برابر شما ضایع نشود و روانشان آزرده و ملول نگردد، «اللهَ اللهَ فِی الاِیتَامِ فَلا تُغِبُّوا اَفوَاهَهُم وَ لا یضیِعُوا بِحَضرَتِکُم...».
از مجموع این روایات استفاده میشود که لازم است ایتام مانند سایر فرزندان جامعه
تربیت شوند و از کلیه مزایا و عواطف انسانی بهرهمند گردند.
در ممالک اسلامی یتیمیان دوش به دوش سایر فرزندان، در آغوش خانوادهها
تربیت شوند و در وضع غذا و لباس و محبّت و ادب آنان به قدری مراقبت شود که یتیم احساس تفاوتی بین خود و سایر کودکان ننماید، بدیهی است چنین
تربیتی از هر جهت مصون از انحراف است و چنین کودکانی دچار
عُقده حقارت و پستی نمیگردند، و بهطور طبیعی
رشد میکنند و تمایلات درونی آنها بهطور مطلوب اشباع میشود.
مخاطب این روایات و بسیاری دیگر از روایات که مضمون آنها قریب به آنچه ذکر شد، میباشد، آحاد مسلمانان میباشند که بهعنوان
واجب کفایی، در صورتیکه یتیم بیسرپرست باشد، باید در اینباره انجام وظیفه نمایند و بهعنوان احسان به ضعیف و یکی از بزرگترین عبادات که موجب تقرّب به درگاه الهی میشود، در مواردی که یتیم سرپرست دارد و کسی بخواهد در این امر خدا پسندانه شریک شود و به نحو کاملتر او را مراقبت و
تربیت نماید.
در هر صورت قدر متیقن از آن،
حاکم و
دولت اسلامی میباشد که موظّف است با برنامهریزی دقیق و به مقتضای زمانه، ایتام را تحت پوشش
تربیتی مناسب قرار دهد.
مؤید این برداشت عموم بعضی دیگر از روایات است که بهطور خاص در مورد تعلیم و
تربیت وارد شده است، از جمله راوی میگوید: از
امام صادق (علیهالسّلام) سؤال کردم، برخی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند که فرموده است: اختلاف امّت من برای آنها
رحمت است، حضرت فرمود: صحیح است، به حضرت عرض کردم اگر اختلافشان رحمت است پس اجتماعشان
عذاب است؟ جواب فرمود: خیر، اینگونه که تو و آنها فکر میکنید نیست، بلکه مقصود کلام خداوند است که فرموده است: چرا از هر طایفهای جمعی برای
جنگ و گروهی نزد رسول خدا برای آموختن علم نمیآیند تا آنچه آموختند به قوم خود بیاموزند تا شاید قومشان خداترس شده و از نافرمانی خدا برحذر باشند.
آنگاه حضرت فرمود: خداوند امر فرموده است که بعضی به حضور پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روند و از
احکام الهی بیاموزند، سپس به نزد قوم و اجتماع خویش آیند و آنچه آموختهاند به آنها بیاموزند؛ مقصود این بوده که از شهرها و بلاد مختلف، افراد به اینکار اقدام نمایند، نه اینکه در
دین خدا اختلاف داشته باشند، دین خدا یکی بیش نیست. «فَاَمَرَهُم اَن یَنفِرُوا اِلی رَسُول اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَیتَعَلَّمُوا ثُمَّ یَرجِعُوا اِلَی قَومِهِم فَیُعَلِّمُوهُم، اِنَّما اَرَادَ اختِلافَهُم مِنَ البُلدانِ...».
عموم این روایت، شامل ایتام و کودکان بیسرپرست نیز میباشد، از اینرو آنها در زمره افرادی هستند که باید تحت تعلیم و
تربیت دانشمندان و حاکم اسلامی (مجتهد جامع الشرایط) قرار گیرند.
کوتاه سخن اینکه، حاکم و دولت اسلامی باید در امر تعلیم و
تربیت کودکان بیسرپرست برنامه گسترده و فراگیر داشته باشد از طرفی فرهنگ پرورش یتیم در خانوادههای مرفّه تبلیغ و ترویج شود، از سوی دیگر، مؤسسات و مراکز نگهداری اینگونه افراد، ساماندهی و کاملتر گردد و در
تربیت آنها دقّت و احتیاط لازم در تمام جهات مراعات گردد.
گذشته از نگهداری و تامین معاش کودک،
تربیت او نیز بهعهده پدر و مادر و یا کسی است که
دادگاه حضانت را به او میسپارد. پدر و مادر باید فرزند خویش را آماده زندگی اجتماعی سازند و بر رفتار و معاشرتها و تحصیل او نظارت مستمر داشته باشند و سنن ملّی و مذهبی را به او بیاموزند. این وظیفه اخلاقی را به دشواری میتوان در
حقوق تضمین کرد، با وجود این، قانون به ایجاد
حق و
تکلیف پدر و مادر در این باب بیاعتنا نمانده است.
ماده ۱۱۷۸
قانون مدنی در مقام قاعده کلّی تکلیف پدر و مادر، مقرّر میدارد: «ابوین مکلّف هستند که در حدود توانایی خود به
تربیت اطفال خویش بر حسب مقتضی اقدام کنند و نباید آنها را مهمل بگذارند».
همچنین طبق ماده ۱۱۰۴ قانون مدنی والدین باید هر دو در
تربیت اولاد خود با یکدیگر معاضدت نمایند و این امر
واجب کفایی میباشد، از اینرو هریک که تکلیف خود را انجام دهد، تکلیف دیگری ساقط میگردد،
ماده مزبور چنین مقرّر میدارد: «زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و
تربیت اولاد خود بهیکدیگر معاضدت نمایند».
اصل دوّم اعلامیه جهانی حقوق کودک مقرّر میدارد: «کودک باید از حمایت ویژه برخوردار شود و امکانات و وسایل ضروری جهت پرورش بدنی، فکری، اخلاقی و اجتماعی وی به نحوی که سالم و طبیعی و در محیطی آزاد و محترم، توسط قانون یا مرجع ذی ربط در اختیار وی قرار گیرد، در وضع قوانینی بدینمنظور، منافع کودکان باید بالاترین اولویت را داشته باشد».
و در اصل چهارم اعلامیه مزبور آمده است: «کودک باید از
امنیت اجتماعی بهرهمند گردد، در محیطی سالم پرورش یابد و بدینمنظور کودکان و مادران باید از مراقبت و حمایت خاص (که شامل توجه کافی، پیش و بعد از تولد میشود) بهرهمند شوند،
کودک باید امکان برخورداری از
تغذیه،
مسکن، تفریحات و خدمات پزشکی مناسب را داشته باشد».
همچنین در موادّی از کنوانسیون حقوق کودک به این مساله اشاره شده، از جمله ماده ۱۸ آن آمده است: «دولتهای عضو، حداکثر تلاش خود را بهکار خواهند بست تا رسمیت این اصل تضمین گردد که هر دوی والدین در پرورش و
رشد کودک مسئولیت مشترک دارند.
والدین و یا بر حسب مورد سرپرستان قانونی، مسئولیت اصلی پرورش و رشد کودک را برعهده دارند و نگرانی اساسی آنان حفظ بیشترین منافع کودک است».
حامیان بین المللی حقوق کودک بعد از قرنها به این فکر افتادند که باید در جهت رشد صحیح و تکامل کودکان چارهاندیشی شود و نتیجه تلاش و کوشش آن، تصویب مواد ذکر شده میباشد که چکیده عمده آن چنین است: «باید مصالح کودک بیش از هر چیز دیگر مورد نظر قرار گیرد».
این جمله بسیار پُر مغز است، در این جمله تنها اصلی که مورد توجّه قرار گرفته مصالح عالی کودک است؛ در برابر مصالح کودک، همه چیز بیمصلحت میشود. تامین مصالح کودکان یعنی تامین زندگی،
اخلاق و
ایمان، عمران و
آبادی،
علم و
صنعت و
تمدّن،
دمکراسی و
آزادی، پیشرفت و ترقّی، سرافرازی و ...، زیرا کودکان هستند که اگر در محیط سالم رشد کنند و تحت
تربیت صحیح قرار گیرند و از نظر قوانین و تامین وسایل، بهدقت مورد توجه باشند، جامعهای سالم و مترقّی و پیشرو و سرافراز را خواهند ساخت.
دقت بیشتر در آنچه که ذکر شد نشان، میدهد که باید همهچیز و همهکس در راه پیریزی اساس خوشبختی کودکان بهکار بیفتد. پدر و مادر،
معلّم، جراید، دستگاههای تبلیغاتی، قانونگذار، زمامدار، همه و همه مصلحتشان پایینتر از مصالح کودکان است.
خلاصه اینکه، مواد ذکر شده در اعلامیه جهانی حقوق کودک و کنوانسیون مزبور، مترقّی و متکامل است و اگر بهدرستی بدان عمل گردد، گامهای مؤثر در جهت
تربیت رشد و پویایی کودکان برداشته خواهد شد، ولی بسیاری از دولتها و چهبسا برخی از افرادی که این مواد را تصویب کردند، خود بدان عمل ننمودند.
این در حالی است که
پیشوایان اسلام، قرنها پیش به این امر مهم توجّه داشته و انجام آنرا به
مسلمانان سفارش نمودهاند و در
سیره عملی خود به آن عمل نمودهاند.
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) که هم از لحاظ قدرت ظاهری و هم از جهت فضیلت و دانش و
معنویت، بعد از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شخص اوّل دنیای اسلام شمرده میشود و آن حضرت او را به امر
خداوند متعال برای رهبری جامعه مسلمین برگزیده است، در برابر چند کودک یتیم، زانو میزند و خود لقمه بر دهانشان مینهد و از آنها خواهش میکند که او را به لطف و صفای خود ببخشایند و از اینکه موقعیت طوری پیش آمده که از حال آنان غفلت شده است، او را
عفو کنند و در پیشگاه الهی او را به محاکمه نکشانند.
و پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود به
کودکان سلام میکرد و آنها را مورد
احترام قرار میداد و از اینکه در مورد ایشان رعایت مساوات نشود به سختی نارحت میشد؛ روزی شخصی در حضور آن حضرت یکی از فرزندان خود را بوسید و دیگری را نبوسید، حضرت فرمود: چرا نسبت به آنان به مساوات رفتار نکردی؟ «فَهَلاّ ساوَیتُ بَینَهُما؟».
و نیز میفرمود: پنج چیز را تا زندهام ترک نمیکنم... و سلام کردن بر اطفال، تا بعد از من، این روش در میان مردم معمول گردد.
و گاه میشد برخی از افراد،
طفل شیرخوار خود را خدمت او میبردند تا دربارهاش
دعا کند یا او را
نامگذاری کند،
طفل را بهمنظور احترام و تجلیل از کسانش، در آغوش میگرفت و مورد
محبّت قرار میداد، گاهی هم اتفاق میافتاد که طفل در دامن پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادرار میکرد و صدای اعتراض اطرافیان بلند میشد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنان را از اینکه با بچّه دُرشتی و تند خویی کنند منع مینمود و بچّه را آزاد میگذارد تا ادرارش تمام کند آنگاه درباره طفل دعا میکرد و یا اینکه نامی برای او انتخاب مینمود، کسان طفل در نهایت
شادی، او را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگرفتند، بدون اینکه احساس کنند رهبر عالیقدر اسلام از اینکه طفل او را آلوده کرده است، ناراحت شده باشد و همین که آنها میرفتند، لباس خود را شستشو میداد.
زندگی رهبر عالیقدر اسلام و ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) پُر است از اینگونه برخوردهای عملی که در جهت
تربیت کودکان و نقش مؤثر آنها تفسیر و تبیین میگردد و با دقّت در آنها، روشن میگردد
بشر هراندازه در مسائل حقوقی و
تربیتی پیشرفت کند، سخنی فراتر و بالاتر از
اسلام نخواهد گفت و روشی متکاملتر از برنامه عملی اولیای دین نمیتواند بهدیگران عرضه کند.
•
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۴۶۴-۵۰۱، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:حق تعلیم و تربیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۰/۲۶. • ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.