افتخارات حضرت نوح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن مجید افتخارات و امتیازات فراوانی در مورد
حضرت نوح (علیهالسّلام) به
چشم میخورد مانند برگزیده بودن آن حضرت، مشمول
هدایت الهی بودن،
سلام خداوند به ایشان،
عبد شکور بودن،
عمر طولانی،
استجابت دعا و داشتن
نسل شایسته.
خداوند متعال عدهای از پیامبرانش از جمله
حضرت نوح (علیهالسّلام) را جزء برگزیدگان شمرده است. به
آیه شریفه ۳۳
آل عمران توجه فرمایید: «ان الله اصطفی ءادم و نوحا و ءال ابراهیم و ءال عمران علی العالمین؛
خداوند،
آدم و نوح و
خاندان ابراهیم و
خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد». این افتخار بزرگی برای نوح است که جزء برگزیدگان از انبیاست.
خداوند متعال در آیه ۸۴
سوره انعام به امتیاز دیگر آن حضرت اشاره کرده است. میفرماید: «و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل؛
و
اسحاق و
یعقوب را به او (ابراهیم)بخشیدیم، و همه را
هدایت کردیم؛ و نوح را نیز پیش از آن هدایت نمودیم».
برای روشن تر شدن این امتیاز و افتخار قرآنی حضرت نوح (علیهالسّلام) لازم است تامل بیشتری در مورد «هدایت» داشته باشیم. هدایت دو قسم است:
هدایت تکوینی و
تشریعی؛
منظور از هدایت تکوینی آن است که هنگامی که
خداوند موجودات را آفرید مسیر زندگیشان را نیز در وجودشان قرار داد. و لذا
حضرت موسی (علیهالسّلام) به هنگام معرفی خدای خویش میگوید: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه
آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است». این آیه شریفه در
حقیقت تعریف هدایت تکوینی است.
چه کسی به
بچه تازه متولد شده یاد داده که با آن دستهای کوچکش
پستان مادر را گرفته و در دهان بگذارد و شیره
جان مادر را با لبان نازک و ظریفش بمکد؟ بسیاری از
پرندگان پس از تخم گذاری روی تخمهای خود میخوابند تا تخمها تبدیل به جوجه شود. برای این کار دو چیز لازم است:
حرارت بقدر کافی و رطوبت به مقدار معین. در عصر و
زمان ما کارخانهها برای تبدیل تخم مرغها به جوجه حرارات و رطوبت را به مقدار کافی ایجاد میکنند تا این تبدیل انجام شود. خداوند مهربان حرارت و رطوبت کافی را در زیر
سینه مرغ قرار داده، تا با استفاده از آن بتواند تخم هایش را تبدیل به جوجه کند. راستی مرغها این درس را در کجا خواندهاند که باید مدت خاصی تخمها را حرارت و رطوبت دهند تا تبدیل به جوجه شود؟ آیا این کار جز از ناحیه خداوند صورت میگیرد؟ لانه سازی و جمع آوری
غذا و مانند آن همه بر اثر هدایت تکوینی است. از همه مهمتر، پرندگانی هستند که برای ادامه
حیات باید
مهاجرت کنند؛ از
قطب شمال به
قطب جنوب و بالعکس. آنها برای ادامه زندگی ناچارند ۱۸ هزار کیلومتر
پرواز نمایند. راستی چه کسی در این
سفر طولانی راه را به آنها نشان میدهد تا اشتباه نروند؟ اگر هواپیماها و کشتیها دستگاه جهت یاب نداشته باشند نمیتوانند به مقصد برسند. اما این پرندهها بدون دستگاه جهت یاب چگونه به مقصد میرسند؟ آنها چگونه در
شب و
روز، و در هوای صاف و ابری، و در
گرما و
سرما، بدون کمترین انحرافی در مسیر اصلی خود حرکت نموده و به موقع به مقصد میرسند؟ چه کسی به آنها
تعلیم داده که برای بقاء باید دست به چنین سفرها و پروازهای طولانی بزنند؟ اینها نمونههایی از هدایتهای تکوینی است که توسط قادر متعال صورت گرفته، و همو آن را در درون
ذات موجودات به
ودیعه نهاده است. و اینها همه نشانههای
خداشناسی و راههای رسیدن به سوی
یکتاپرستی است. اگر
انسان چگونگی
خلقت و آفرینش
حیوانات و شرح فعالیت و کارهای آنها را در کتابهای زیست شناسی مطالعه کند به عظمت خدا پی میبرد.
قسم دیگر هدایت، هدایت تشریعی است. یعنی هدایتهایی که به وسیله خدا و
پیامبران و
امامان و دانشمندان صورت میگیرد.
هدایت تشریعی بر دو گونه است:
الف) هدایت تشریعی عام؛ در این نوع از هدایت، راه را به
مکلف نشان میدهند.
قرآن و
روایات معصومان راه
تقوا و پرهیزکاری و دینداری را به همه انسانها نشان دادهاند.
ب) هدایت تشریعی خاص؛ منظور از این نوع هدایت، رساندن طرف به سر منزل مقصود است. کسی که از شما آدرس جایی را میپرسد به دو شکل میتوانید به او کمک کنید. نخست این که آدرس دقیق آنجا را نوشته و در اختیارش قرار دهید، تا با استفاده از آن، به مقصد برسد. دیگر این که به اتفاق یکدیگر از خیابانها و کوچهها عبور کنید و به مقصد برسید و دستش را در دست صاحب آن خانه بگذارید. اولی هدایت تشریعی عام و دومی هدایت تشریعی خاص است. اولی «ارایه طریق» و دومی «ایصال الی المطلوب» نام دارد. آنچه در آیه شریفه ۶۹
سوره عنکبوت آمده، هدایت تشریعی خاص است. توجه بفرمایید: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛
و آنها که در راه ما با
خلوص نیت جهاد کنند، قطعا به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و به
یقین خداوند با نیکوکاران است».
ماه مبارک
رمضان فرصت خوبی است که همه ما از هدایت تشریعی خاص و ویژه برای رسیدن به مقصد استفاده کنیم. خداوند متعال نوح پیامبر (علیهالسّلام) را به هر سه طریق هدایت کرد. از نظر تکوینی استعداد کافی، اراده قوی و عزم راسخ و تصمیم قاطع در اختیارش نهاد. و از نظر تشریعی راه را به وی نشان داد. علاوه بر این، دستش را گرفت و به مقصد رساند.
خداوند متعال در آیه شریفه ۷۹
سوره صافات میفرماید: «سلام علی نوح فی العالمین؛ سلام بر نوح در میان جهانیان باد!». خداوند، طبق آنچه که در قرآن کریم آمده، به عدهای از پیامبران، از جمله حضرت نوح و
ابراهیم و
موسی و
هارون و الیاسین (علیهمالسلام)
سلام کرده است و سلام خداوند امتیاز ویژهای برای آن بزرگوارن است.
سلام از نظر
اسلام بسیار مهم است. برای پی بردن به اهمیت فوق العاده آن به امور زیر توجه فرمایید:
در تمام ن
مازهای واجب و
مستحب سه بار سلام میدهیم:
الف) سلامی به
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)؛ السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته.
ب) سلامی به خودمان و
بندگان صالح خدا؛ السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
ج) و سلامی به تمام نمازگزاران؛ السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
آری سلام آنقدر مهم است که تمام نمازها به این سه سلام ختم میشود.
بهشتیان هنگامی که نزدیک
دروازه بهشت میشوند،
فرشتگان به استقبالشان آمده و میگویند: «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار؛
سلام بر شما به خاطر
صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام سرای جاویدان!».
اولین جمله فرشتگان استقبال کننده سلام است، آن هم به خاطر صبر و استقامتی که بهشتیان در برابر
وسوسههای شیطان و
هوای نفس داشتند.
در تمام
زیارت نامهها بر پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و امامان و
شهدا و مدفونین در آن
مکان سلام میدهیم. مثلا
زیارت عاشورا با سلام بر
امام حسین (علیهالسّلام) شروع میشود، سپس این سلام توسعه پیدا میکند و تمام
شهدای کربلا را
مخاطب قرار میدهد. آن هم نه یک سلام عادی و برای یک روز، بلکه سلامی مستمر و همیشگی و تا زمانی که روز و شبی وجود دارد!
سلام بقدری مهم است که حتی اگر به
نمازگزار سلام کردند
واجب است پاسخ دهد. البته
جواب سلام نمازگزار باید مثل سلام باشد نه کمتر و نه بیشتر.
جالب این که بهشتیان وقتی به هم میرسند
سخنان لغو و بیهوده نمیگویند، بلکه
ذکر آنها سلام است. خداوند متعال در این باره میفرماید: «لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما؛
شبیه این مطلب در آیه ۶۲
سوره مریم (علیهاالسّلام) نیز آمده است؛
در آنجا نه لغو و بیهودهای میشنوند و نه سخنان گناه آلود؛ تنها سخنانی که میشنوند «سلام» است «سلام»».
این امور، و امور دیگر، که از ذکر آن صرفنظر شد، نشانه اهمیت فوق العاده سلام است.
سلام به معنای تقاضای سلامتی از خداوند برای طرف مقابل است. آیا بعد از
نعمت ایمان، نعمتی بالاتر از
سلامتی وجود دارد؟ و اگر معنای سلام تقاضای سلامتی
روح و
جسم هر دو باشد نعمت ایمان را هم شامل میشود و بالاترین نعمت خواهد بود. بنابراین، سلام معنای وسیع و عمیقی دارد. و لذا، سفارش زیادی شده که وقتی به هم میرسید سلام کنید.
برخی
خیال میکنند سلام کردن باعث
حقارت و کوچکی انسان میشود. این، فکر اشتباهی است؛ زیرا هیچ کس از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بزرگتر و ارزشمندتر نیست و آن حضرت همواره به دیگران سلام میکرد و در سلام کردن از دیگران سبقت میگرفت؛ حتی به بچهها سلام میکرد. در روایتی از آن حضرت میخوانیم: «خمس لا ادعهن حتی الممات... و التسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی؛
پنج کار راتا پایان عمر ترک نمیکنم... از جمله سلام کردن بر بچهها، تا پس از من سنت شود». بنابراین، سلام کردن نه تنها چیزی از
شخصیت انسان نمیکاهد، بلکه نشانه شخصیت و
ادب سلام کننده است. ولی باید دقت کنیم که درست سلام کنیم، چون برخی بر اثر نادانی غلط سلام میدهند. مثلا میگوید «سام علیک» که این تعبیر نه تنها تقاضای سلامتی نیست، بلکه طلب
مرگ برای مخاطب است!
در روایتی از وجود مقدس پیامبر اسلام، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، میخوانیم: «ان ابخل الناس من بخل بالسلام»؛
بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن
بخل بورزد». کسی که از سلام کردن ساده، که هیچ هزینهای ندارد و کار بسیار آسانی است، مضایقه کند واقعا انسان
بخیل و پستی است.
در حدیث دیگری از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میخوانیم: «اذا تلاقیتم فتلاقوا بالتسلیم و التصافح و اذا تفرقتم فتفرقوا بالاستغفار؛
هنگامی که با یکدیگر ملاقات میکنید دیدارتان را با سلام کردن به یکدیگر و
مصافحه آغاز کنید. و هنگامی که از هم جدا میشوید با
استغفار و طلب
مغفرت جدا شوید».
سؤال: چرا پس از اتمام ملاقات و گفتگو و به هنگام خدا حافظی باید استغفار کرد؟ جواب: ممکن است در ضمن گفتگوها
عمدا یا
سهوا مرتکب یک یا چند مورد از گناهان فراوان زبانی شده باشند و لذا به منظور جبران آن گناهان، سفارش به استغفار در پایان دیدار شده است.
خوانندگان محترم!
برادران عزیز و خواهران گرامی! بیایید این
سنت اسلامی را بیش از پیش
زنده کنیم، و اجازه ندهیم کم کم به فراموشی سپرده شود. وارد خانه میشویم سلام کنیم. در محل کار از سلام کردن
غفلت نورزیم. هنگامی که سوار تاکسی میشویم به راننده و مسافران سلام بدهیم. وارد مغازه میشویم سلام کنیم. خلاصه همه به هم سلام کنند؛ هر چند بهتر است کوچکتر به بزرگتر، سواره به پیاده، و ایستاده به نشسته سلام کند.
(السلام للراکب علی الراجل، و للقائم علی القاعد.)
همه تلاش کنیم
سنت سلام کردن را زنده نگهداریم که باعث
محبت و سلامتی بندگان و خشنودی خداوند میشود. و لذا، خداوند متعال بر عدهای از
انبیا از جمله حضرت نوح (علیهالسّلام) سلام کرد.
یکی دیگر از افتخارات و امتیازات قرآنی حضرت نوح (علیهالسّلام) این است که آن حضرت «عبد شکور» خداوند بود. به این مطلب در
آیه سوم
سوره اسراء اشاره شده است: «ذریة من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا؛
ای فرزندان کسانی که با نوح بر
کشتی سوار کردیم! او بنده شکر گزاری بود. شما هم مانند او باشید، تا
نجات یابید». این آیه شریفه در مورد
بنی اسرائیل ناسپاس است، که
ناشکری میکردند.
قرآن مجید میگوید: شما که خود را فرزندان نوح پیامبر (علیهالسّلام) میدانید، او بنده شکور خدا بود، به او
اقتدا کنید.
شکور
صیغه مبالغه است؛ یعنی کسی که بسیار شکرگزار است.
در
تفاسیر معتبر نوشتهاند که هر نعمتی به نوح پیامبر (علیهالسّلام) میرسید خدا را
شکر میگفت.
آب مینوشید الحمدلله میگفت. غذا میخورد شکر خدا را به جا میآورد. هرگونه نعمتی نصیبش میشد حمد و شکر الهی را فراموش نمیکرد. البته نه فقط شکر لفظی و زبانی، بلکه شکر عملی و با تمام وجود. و چون خدا را لفظا و عملا بسیار شکر میکرد عبد شکور نامیده شد.
شکر کردن سه مرحله دارد: قلبی، زبانی و عملی
۱. شکر قلبی؛ منظور از
شکر قلبی این است که بنده در دلش از
خداوند و نعمتهای بی شماری که به او عنایت کرده ممنون باشد. بر خلاف بعضی از مردم که در دلشان هم با خدا دعوا دارند و ناسپاسند.
۲. شکر لسانی؛ انسان شاکر علاوه بر شکر قلبی، با الفاظ و واژگان نیز از
منعم خویش تشکر میکند و آنچه در قلبش گذشته را بر
زبان جاری میسازد، تا زبان ترجمان مکنونات قلبی او باشد. مثلا الحمدلله و شکرا لله میگوید. این که
مستحب است بعد از
نماز، سر بر
سجده بگذارد و شکرا لله بگوید
شکر زبانی است. و بدین وسیله از خداوند که این توفیق را عنایت نموده که به در خانهاش برود و با او سخن بگوید و از او کمک بخواهد و بر او تکیه نماید، تشکر میکند.
۳. شکر عملی؛ مهمترین مرحله شکرگزاری شکر عملی است؛ به این معناست که انسان نعمتهای خدا را در مسیر خشنودی او به کار گیرد. اگر خداوند به تو مال و
ثروت داد ببین صرف آن در چه راهی باعث
رضا و خشنودی اوست؟
بخشی از آن را به
ارحام و بستگان و همسایگان و دوستان
فقیر و نیازمند اختصاص بده، که موجب خشنودی و
قرب الی الله است. اگر خداوند مقام و موقعیت مناسبی در اختیارت نهاده، از آن استفاده کن و گره کار مردم را بگشا و مشکلاتشان را مرتفع ساز. اگر نعمت
علم و دانش عنایت کرده، آن را در اختیار مشتاقان آن بگذار و با خود به گور مبر. این کارها شکر عملی محسوب میشود. حضرت نوح هم قلبا هم لسانا و هم عملا شاکر بود. و لذا از تمام نعمتهایی که در اختیار داشت ۹۵۰ سال برای
هدایت مردم استفاده کرد و آن قدر خود را به زحمت انداخت که خداوند فرمود: بیش از این خود را به زحمت مینداز که اضافه بر آنچه تاکنون ایمان آوردهاند، کسی ایمان نمیآورد. «و اوحی الی نوح انه لن یؤمن من قومک الا من قد ءامن»
آری، حضرت نوح عبد شکور بود.
خداوند متعال در آیه شریفه ۱۳
سوره سبا به بعد دیگری از مساله شکرگزاری پرداخته است. میفرماید: «اعملوا ءال داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور؛
ای خاندان
داود ! شکر این همه نعمت را به جا آورید؛ ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند».
خداوند به آل داود یعنی حضرت داود و
سلیمان (علیهماالسلام) نعمتهای فراوانی عنایت کرد و لذا از آنها خواست که شکر نعمتهای الهی را به جا آوردند. نکته جالب این که تعبیر به «اعملوا» کرده است؛ یعنی شکر عملی بجا آورده و به شکر قلبی و لسانی
قناعت ننمایند.
سؤال: چرا عده کمی از مردم شاکرند؟
اولا: هر چند بسیاری از مردم شکر قلبی و زبانی دارند و از این دو جهت شاکرند؛ اما در مرحله شکر عملی موفق نیستند.
ثانیا: ما قادر بر شکر زبانی نعمتهای پروردگار نیز نیستیم. به عنوان مثال لقمه نانی که میخوریم اگر دقت کنیم عوامل فراوانی دست به دست هم داده تا تهیه شده و در اختیار ما قرار گرفته است.
آفتاب تابیده،
باران باریده، اکسیژن هوا کمک کرده، مواد غذایی
زمین فعال شده، این چهار عامل دست به دست هم داده تا دانه کاشته شده در دل زمین،
رشد و نمو نموده و کشاورز روزها و هفتهها و ماهها آن را آبیاری کرده و از آن مراقبت نموده تا تبدیل به خوشه
گندم شود. سپس عدهای آن را درو کرده و با وسایل مخصوص کوبیده و دانههای آن را جدا کرده و در جای مناسب و مخصوص نگهداری نموده، و در
زمان مناسب و در شرایط مساعد تبدیل به
آرد و سپس
نان گردیده و به
دست من و شما رسیده است!
اگر بخواهیم شکر یک لقمه نان را بجا آوریم باید از تمام این عوامل تقدیر کنیم و شاید به همین جهت است که خداوند متعال در آیه ۲۴
سوره عبس میفرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه؛
انسان باید به غذایش بنگرد!» منظور از نگاه به غذا،
اندیشه و
تفکر در عواملی است که دست به دست هم داده، تا این غذا در اختیار ما قرار بگیرد.
سعدی شیرازی شاعر پر آوازه
ایران در ابتدای کتاب ارزشمند
گلستان میگوید: «منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب
قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیاتست و چون بر میآید مفرح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری
واجب». آری هر نفسی دو نعمت محسوب میشود و دو شکر لازم دارد. آیا شکر زبانی نفسهای خود را بجا آوردهایم؟
ثالثا: طبق فرمایش
امام سجاد (علیهالسّلام) هر شکری شکر دیگری میطلبد
چون توفیق بر شکر نعمت، خود نعمت دیگری است که شکرانه دارد. اگر ثروتمندی موفق شود دست فقیری را بگیرد، این نعمتی است که خداوند به وی عنایت کرده و شکری میطلبد. و چنان چه موفق بر شکر آن شود شکرانه آن، نعمت دیگری است و آن هم شکر و سپاس دارد. بنابراین، بر فرض که موفق بر شکر نعمتهای خدا شویم، شکر این توفیق را نمیتوانیم به جا آوریم. نتیجه این که با توجه به نکات سه گانه، شکرگزاران بسیار کمند.
سؤال:
برکات شکر نعمت به چه کسی میرسد؟
خداوند متعال در آیه شریفه ۴۰
سوره نمل میفرماید: «و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم؛
و هر کس شکر کند به نفع خود شکر میکند؛ و هر کس
کفران نماید به خودش زیان رسانده، چرا که پروردگار من، بینیاز و بخشنده است». طبق آنچه که در این آیه شریفه آمده، سود و
منفعت شکر کردن به خود شکر کننده باز میگردد و چیزی بر عظمت خداوند اضافه نمیکند؛ چون خدا
غنی بالذات است. و لذا، اگر تمام مردم کفران کنند چیزی از
عزت و بزرگی و عظمت خداوند کاسته نمیشود. همانگونه که اگر همه
مردم شاکر باشند چیزی بر عظمت خداوند افزوده نمیگردد.
مرحوم
صدوق (رحمه الله) در کتاب
امالی، حدیث جالبی در این زمینه نقل کرده است. توجه بفرمایید:
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «ان الله عزوجل انعم علی قوم بالمواهب فلم یشکروا فصارت علیهم وبالا، و ابتلی قوما بالمصائب فصبروا فصارت علیهم نعمة»؛
خداوند به عدهای از مردم نعمتهایی داد که شکر آن را بجا نیاوردند، آن نعمتها را تبدیل به
نقمت و
بلا کرد. و در مقابل عدهای را مبتلی به مصیبتها و مشکلاتی کرد که در برابر آن
صبر کردند، خداوند به پاس صبرشان مصیبتها را تبدیل به نعمت کرد».
خداوند متعال در درون اتمها نیروی عظیمی آفریده که واقعا عجیب است. میگویند: اگر اتمهایی یک کیلو زباله استخراج گردد میتواند یک قطار را به مدت صد
سال به
حرکت در آورد! خداوند این نعمت را در اختیار
بشر قرار داد، ولی قدر آن را ندانسته و شکرش را بجا نیاورده و در مسیری که مورد
رضای خدا بود به کار نگرفته و آن را تبدیل به
بمب اتم کردند. به گونهای که هم اکنون زرادخانههای
دنیا پر از بمب اتم است؛ به مقداری که گفته میشود میتوان با آن هفت مرتبه تمام کره
زمین را نابود کرد! اگر دیوانگی کسانی که این بمبها را در اختیار دارند گل کند، چه فاجعه عظیمی رخ میدهد؟! آری، اگر شکر نعمتهای پروردگار بجا آورده نشود، تبدیل به بلا و نقمت میگردد.
در مقابل، اگر انسان در برابر مشکلات و حوادث ناگوار و بلایا و مصیبتها صبر خود را از کف ندهد، بلا تبدیل به نعمت میشود. اگر در مقابل سیلابها مقاومت کرده و صبر را از دست نداده و در برابر آن سدی ایجاد نمایید، همان
سیلاب ویرانگر تبدیل به سدی پر آب میشود که میتواند منطقه بزرگی را سیراب نموده و آن را سبز و خرم کند. بنابراین، سعی کنیم خود را عادت دهیم که در برابر نعمتهای پروردگار شکرگزار باشیم و این شکر نعمت را پس از هر نعمت مادی و معنوی اظهار کنیم تا فرزندانمان نیز یاد بگیرند و باعث
برکت زندگی و پایداری و دوام
نعمتهای الهی شود. خلاصه این که یکی از فضائل مهم حضرت نوح این دست که او عبد شکور خداوند بود.
همان گونه که در
روایت امام صادق (علیهالسّلام) گذشت، اگر
انسان شکر نعمتهای الهی را بجا نیاورد ممکن است تبدیل به بلا و نقمت شود. همانگونه که بر اثر
صبر و بردباری در برابر مشکلات و مصیبتها ممکن است آن بلا تبدیل به نعمت شود. و این در
حقیقت قدرت نمایی پروردگار است که از دل نعمت، مجازات کفران نعمت را به انسان کفور میچشاند و برای این کار نیازی به لشکریان
آسمان و زمین و نیروهای دیگر نیست. این
سنت الهی در مورد اقوام و ملل مختلف تحقق یافته و آنها ثمره صبر و
بردباری و
شکرگزاری را دیده، و طعم تلخ ناشکری و
کفران نعمت را چشیدهاند. که به یک نمونه آن، با استفاده از آیات قرآن مجید، اشاره میکنیم:
داستان این قوم سرکش و ناسپاس در آیات ۱۵ تا ۱۹
سوره سبا آمده است. «
سبا» نام یک نفر بود که خداوند به او ده فرزند داد. فرزندانش
ازدواج کرده و زاد و ولد نموده و تبدیل به ده قبیله بزرگ شدند.
نسل این مرد آنقدر زیاد شد که سرزمین پر از نوادههای او گشت. لذا آن سرزمین و آن مردم به «قوم سبا» شهرت یافتند.
طبق آنچه که در تواریخ
آمده سیلابهای عظیمی در آن منطقه جاری میشد و به هرز میرفت، بلکه مشکلاتی برای مردم به بار میآورد. چند نفر
انسان صالح و
مؤمن و دارای
عقل و اندیشه گفتند: «باید این سیلابها را تبدیل به مخزن آبی کرده و به وسیله آن همه جا را آباد سازیم». و لذا در مقابل سیلابها
سد خاکی ایجاد کردند و آبها در پشت سد جمع شد. علاوه بر از بین رفتن خطرسیلاب، فرصت تازهای برای
احیا و آبادی آن منطقه به دست آمد. این افراد عاقل مؤمن، مطابق روایت امام صادق (علیهالسّلام) در سایه صبر و بردباری در مقابل مشکل سیلابها، این
تهدید را تبدیل به فرصت کرده و از دل مصیبت نعمتی بیرون کشیدند.
به هر حال سد عظیمی ایجاد و دریچههای مناسبی برای آن در نظر گرفته شد و آب فراوانی در پشت سد ذخیره گشت. مردم با استفاده از این نعمت بزرگ به
عمران و آبادی محل زندگی خود پرداختند. به تعبیر
قرآن مجید دو رشته
باغ بزرگ که فرسخها طول آن بود ایجاد شد، که دارای درختانی سرشار از میوه بود. سرزمین
قوم سبا به قدری آباد شده بود که اگر یک نفر قصد
سفر داشت نیازی به زاد و توشه نداشت. کافی بود سبدی بر روی سر خود بگذارد و از زیر درختان میوه عبور کند تا در مدت کوتاهی سبدش پر از میوههای لذیذ گوناگون شود و به وسیله میوهها خود را سیر کند. در سایه رفع
فقر،
امنیت نیز به سرزمین آنها
هدیه شد. چون وقتی مردم گرسنه و نیازمند نباشند،
سرقت و ناامنی رخت بر میبندد. خلاصه همه مردم به نوایی رسیدند؛ عدهای که زرنگتر بودند و فعالیت بیشتری داشتند ثروت بیشتر، و گروهی که تلاش کمتری کردند ثروت کمتری عائدشان شد. چه نعمتی بالاتر از نعمت ثروت و امنیت که نصیب قوم سبا گشت. لذا، خداوند به آنها دستور داد شکر نعمتهای الهی را به جا آورند. شکر نعمت امنیت، ثروت و آن محیط پاک و پاکیزه. سرزمینی که حتی
حشرات موزی در آن وجود نداشت و خبری از آفات گیاهان نبود!
اما متاسفانه ظرفیت
بشر محدود است. وقتی نعمتی به او میرسد
مغرور میشود. هنگامی که به مقامی دست پیدا میکند دچار
غرور و
تکبر میگردد و گاه خود را گم میکند و حتی آشنایان خود را نمیشناسد! که نمونه هایش را ما و شما دیدهایم.
به هر حال ناشکریها شروع شد. گفتند: این چه زندگی است؟ فقرا و نیازمندان دیروز، وضع مالیشان خوب شده و در کنار ما زندگی میکنند. ما باید از آنها ممتاز باشیم! انحصارطلبی بلای بسیاری از ثروتمندان است. به خداوند عرض کردند: آبادیها را از هم دور کن و در وسط آبادیها بیابانهای خشک قرار بده، تا فقرا نتوانند به راحتی
سفر کنند! اینها با این ناسپاسیها هم به خودشان
ظلم کردند و هم به دیگران که نسبت به آنها از مال و ثروت کمتری برخوردار بودند. به هر حال، کفران نعمت آنها به جایی رسید که خداوند تصمیم گرفت نعمت بزرگ آنها را تبدیل به
نقمت کرده و آنها را به سختی مجازات کند. این ماموریت به چند
موش صحرایی سپرده شد! آنها در دل سد خاکی لانه کرده، و بتدریج سوراخهایی در آن ایجاد نمودند. آب از سوراخهای ایجاد شده به
حرکت در آمد. هر قدر آب در آن روزنهها حرکت میکرد سوراخها گسترده تر میشد. این جریان به قدری ادامه یافت که مقاومت سد از بین رفت و شب هنگام ناگهان متلاشی شد و درهم شکست، و بر اثر آن خانهها و قصرها و باغها و
مزارع و تمام دارایی آنها نابود شد. سیل ویرانگر ویرانه آنها را به همراه مردم ناسپاس با خود برد! به گونهای که دیگر از آن درختان و سبزی و طراوت و میوهها هیچ خبری نبود. تعدادی از مردم قوم سبا و سرزمینی که تبدیل به بیابان خشکی شده بود، باقی ماندند. خداوند میفرماید: آن دو باغ بسیار طولانی و بزرگ را از آنها گرفتیم و در مقابل بیابانی دادیم که سه چیز بیشتر نداشت:
۱. میوه تلخ بیابانی ۲. درختی بیابانی به نام شوره گز ۳.
درخت سدر آری! آن
تمدن عظیم و آن باغهای بزرگ و خیره کننده و آن سرزمین خوش آب و هوا و آن نعمتهای مهم و فراوان، تبدیل به یک بیابان بسیار کم فایده شد. این، جزای انسانهای کفور و ناسپاس بود و طبیعی است که به انسان نا شکر چنین جزایی داده شود. اگر کسی خدای ناکرده مبتلا به
رباخواری گردد، یا آلوده
احتکار مایحتاج مردم شود، یا به صفت رذیله
بخل گرفتار گردد، یا در دام سایر محرمات و رذایل بیفتد، به او جایزه نمیدهند؛ بلکه متناسب با
گناه و جرمش مجازات میشود. مجازات قوم سبا نیز متناسب با گناهشان یعنی کفران نعمت بود.
خداوند متعال در پایان این داستان میفرماید: «ان فی ذا لک لایات لکل صبار شکور؛
در این ماجرا، نشانههای عبرتی برای هر صبور شکرگزار است». این داستان پر ماجرا مایه
عبرت است، و در آن نشانههای عبرت وجود دارد. اما تنها «صابران» و «شکرگزاران» میتوانند از این ماجراها درس عبرت بگیرند. آن هم نه هر صابر و شاکری؛ بلکه صبار و شکور، یعنی کسانی که بسیار صابر و شاکرند. راستی چرا تنها این دو گروه پی به این نشانهها میبرند و از آن عبرت میگیرند؟
این به خاطر آن است که آنها به واسطه صبر و استقامتشان، مرکب سرکش
هوا و هوس را مهار کرده و در برابر معاصی پرقدرتند، و به خاطر شکرگزاریشان در طریق
اطاعت خدا آماده و بیدارند، به همین دلیل به خوبی عبرت میگیرند. اما آنها که بر مرکب هوا و هوس سوارند و به مواهب الهی بی اعتنا، چگونه میتوانند از این ماجراها عبرت بگیرند؟!
صبار شکور میفهمد که چگونه مصیبت سیلابها در سایه صبر و
استقامت و
شکرگزاری به درگاه خداوند تبدیل به نعمت سد آب و باعث آبادانی منطقه وسیعی شد. و کفران نعمت و ناسپاسی نعمت بزرگ سد خاکی را تبدیل به سیل ویرانگری کرد که تمام هستی قوم سبا را نابود کرد. تکرار میکنیم که اگر خداوند
اراده کند قومی را
مجازات نماید نیازی به نیروها و عوامل خارجی ندارد، بلکه مجازاتشان را از دل نعمتهایشان بیرون میکشد و این
سنت الهی در عصر و
زمان ما هم جریان دارد، و مخصوص زمانهای گذشته نیست. به عنوان مثال سایتها و ماهوارهها،
اختراع بسیار خوبی بود، که میتوانست ابزار انتقال
علم و دانش و اخبار و
اطلاعات و مانند آن باشد؛ اما مردم کفران نعمت کرده و قدر آن را ندانستند و لذا تبدیل به سایتها و شبکههای مملو از
فساد و
فحشا شد، و به همین جهت وارد هر خانهای شود جوانان آن، بلکه گاه همسر صاحب خانه را نیز آلوده میکند! بنابراین، باید قدر نعمتهایی را که پروردگار به ما ارزانی داشته بدانیم و شاکر نعمتهای فراوان و بی شمارش باشیم. اگر دارای ثروت و اموالی هستیم سهمی از آن را به عنوان شکرانه این نعمت در اختیار فقرا و نیازمندان قرار دهیم، تا خدای نکرده خداوند این نعمت را تبدیل به بلا و نقمت نکند و بدین وسیله ما را مجازات ننماید.
خداوند متعال در آیه ۷۶
سوره انبیا به یکی دیگر از امتیازات و ویژگیهای قرآنی حضرت نوح (علیهالسّلام) پرداخته است. میفرماید: «و نوحا اذ نادی من قبل فاستجبنا له فنجینه و اهله من الکرب العظیم؛ و نوح را به یاد آور هنگامی که پیش از آن زمان، پروردگار خود را خواند؛ و دعای او را مستجاب کردیم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم». خداوند متعال در آیات قبل در مورد حضرت ابراهیم و فرزندانش (علیهمالسلام) سخن گفته، و در این آیه میفرماید: نه تنها ابراهیم و فرزندانش را پیروز کردیم، بلکه قبل از آنها
حضرت نوح (علیهالسّلام) را هم پیروز کردیم و دعایش را به
اجابت رساندیم.
دعای نوح (علیهالسّلام) چه بود؟
قرآن مجید دعاهای مختلفی از حضرت نوح (علیهالسّلام) نقل کرده، اما مناسبترین دعای حضرت با
آیه مورد بحث، چیزی است که در آیه شریفه ۱۰
سوره قمر آمده است. توجه فرمایید: «فدعا ربه انی مغلوب فانتصر؛
نوح به پیشگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب این قوم شدهام، پس مرا یاری کن!». این
دعا، دعای بسیار خوبی است. به هنگام گرفتاری این دعا را زمزمه و تکرار کنید، تا خداوند یاری تان کند و گره از مشگلتان بگشاید. به هر حال، حضرت نوح (علیهالسّلام) از خداوند خواست او را در برابر قوم
جاهل و
نادان و
لجوج و عنودش پیروز کند. تعبیر به «نادی»، که به معنای صدای بلند است، نشان از عمق فشارها و مشکلات و سختیهایی میدهد که از ناحیه آن قوم
مشرک بتپرست بر نوح پیامبر و خانواده اش تحمیل شد به گونهای که آن حضرت با صدای بلند نه به صورت
نجوی و
زمزمه از خداوند تقاضای یاری و
نصرت کرد. خداوند متعال خواسته نوح را اجابت نمود. به
آسمان فرمان بارش داد، آن هم نه باران معمولی و عادی، بلکه گویی سیلاب از آسمان نازل میشد. و به
زمین فرمان جوشش داد. آب از زمین میجوشید و از آسمان میبارید و جمعیت گناهکار را نابود کرد.
کرب عظیم چه بود؟
معنای اصلی «
کرب» در
لغت عرب زیر و رو کردن زمین است؛ ولی به
غم و غصهای که
دل انسان را زیر و رو میکند نیز کرب گفته میشود. دقت شود که هر غم و غصهای کرب نیست؛ بلکه غم و اندوه سنگینی است که دل انسان را زیر و رو میکند. در
دعای ندبه خطاب به خداوند عرض میکنیم: «اللهم انت کشاف الکرب و البلوی»؛ بار خدایا! تو غم و غصه را از دل ما میزدایی». خلاصه این که کرب به معنای غم و غصه سنگین است و هنگامی که صفت عظیم برای آن آورده شود، مانند آنچه در آیه شریفه آمده، به معنای غم و اندوه فوق العاده سنگین است. به هر حال، این غصه فوق العاده سنگین، که دل حضرت نوح (علیهالسّلام) را زیر و رو کرده بود، چه بوده است؟
۱. برخی گفتهاند: منظور قلت
ایمان آورندگان به نوح پیامبر (علیهالسّلام) در طول ۹۵۰ سال تبلیغ ایشان بود. هنگامی که حضرت نوح (علیهالسّلام) مشاهده کرد که پس از آن مدت طولانی بیش از هشتاد نفر
به او ایمان نیاوردند این مساله برای او سنگین آمد و باعث غم و اندوه فوق العاده شدیدی شد که دلش را زیر و رو کرد.
۲. عدهای دیگر، همچون مرحوم
طبرسی در
مجمع البیان،
معتقدند: منظور از کرب عظیم
اراذل و اوباشی است که به آن حضرت و خانواده اش
اهانت میکردند. مشرکان تنها
مزاحم خود حضرت نمیشدند، بلکه برای اعضای خانواده اش نیز ایجاد
مزاحمت میکردند. لذا در آیه مورد بحث میفرماید: «ما نوح و خانواده اش را از کرب عظیم نجات دادیم». به هر حال دعای حضرت نوح به هدف اجابت رسید و خداوند شر اراذل و اوباش را کوتاه کرد و آنها را به وسیله آن
طوفان عظیم و وحشتناک در هم کوبید.
مزاحمت اراذل و اوباش گاه از آزارهای بدنی و جسمی سختتر است و لذا باید با چنین مزاحمانی شدیدا برخورد کرد و مردم را از
شر آنها نجات داد.
این افراد در عصر
پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) نیز وجود داشته و برای
نوامیس مردم ایجاد مزاحمت میکردند. خداوند متعال طبق آنچه که در آیه شریفه ۶۱
سوره احزاب آمده، آنها را تهدید کرد که اگر دست از شرارتهایشان بر ندارند به مسلمانان اجازه خواهد داد هر کجا آنها را یافتند به
قتل برسانند.
«ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا»
آنها با این
تهدید جدی دست از شرارت برداشتند. اگر با این انسانهای پست به طور جدی و با
قاطعیت برخورد شود عقبنشینی کرده و ایجاد مزاحمت نخواهند کرد؛ اما اگر برخورد مناسبی نشود و میدان را خالی ببینند جسارت به خرج داده، و دایره
فساد و مزاحمت خود را توسعه میدهند.
و لذا ما معتقدیم که باید
محاکمه و مجازات این دسته از مجرمین خارج از نوبت و در دادگاههای خاصی صورت گیرد و در مدت زمان کوتاهی، البته با رعایت همه جوانب
احکام قضای اسلامی، محاکمه و مجازات شوند تا باعث عبرت شده و چنین جرمهایی تکرار نشود. ما نباید در این گونه مسایل دنباله رو دستگاههای قضایی کشورهای غربی باشیم. در آنجا یک هفته طول میکشد که
متهم وکیلی انتخاب کند و یک هفته دیگر فرصت میخواهد که پرونده را مطالعه نماید. پس از مدتی دادگاه تشکیل میشود. صلاحیت دادگاه را زیر سوال میبرند و پس از چندی که
وکیل آماده و پرونده مطالعه شد و صلاحیت دادگاه تایید گشت، وکیل متهم با تهیه یک
گواهی دروغین پزشکی ادعا میکند متهم بر اثر بیماری قادر بر شرکت در جلسات دادگاه نیست و خلاصه به بهانههای مختلف آنقدر جریان دادگاه طولانی میشود که مردم کم کم آن جرم و مجرم را به فراموشی میسپارند و سایر مجرمان نیز به خود جرات میدهند که دست به جرمهای مشابهی بزنند. ما اگر این تشریفات غلط را حذف کنیم، و به چنان وکلایی اجازه وقتکشی و طولانی کردن دادگاه را ندهیم، و در یک فرصت مناسب و
زمان کوتاه مجرمین را محاکمه و آنها را مجازات کنیم، نتیجه خوبی خواهیم گفت و دامنه جرم و
جنایت جمعتر و کوتاهتر خواهد شد و اراذل و
اوباش مجبور به عقبنشینی میشوند. خلاصه این که یکی از امتیازات حضرت نوح (علیهالسّلام) تقاضای نجات یافتن از شر اراذل و اوباش بود؛ که خداوند آن را اجابت کرد.
آیه شریفه ۷۷
سوره صافات به یکی دیگر از ویژگیها و امتیازات حضرت نوح (علیهالسّلام)اشاره دارد. خداوند در این آیه میفرماید: «و جعلنا ذریته هم الباقین؛
و فرزندانش را همان بازماندگان روی زمین قرار دادیم». معروف است که سه فرزند از حضرت نوح باقی ماند: ۱.
سام ۲.
حام ۳.
یافث و تمام انسانهای امروز از
نسل این سه نفرند؛ یا سامی هستند، یا حامیاند و یا یافثی میباشند. البته این مطلب ثابت و مسلم و قطعی نیست.
خداوند متعال از نسل این سه نفر انبیای بزرگ و شخصیتهای برجستهای خلق کرد.
یکی از افتخارات انسان این است که پس از مرگش برنامه هایش ادامه پیدا کند. اگر برنامههای سعادت بخش پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) پس از
رحلت آن حضرت ادامه پیدا نمیکرد، تمام زحمات آن حضرت از بین میرفت. اگر با رفتن
امام خمینی (رحمه الله) اهداف آن حضرت پیگیری نمیشد و
انقلاب متوقف میگشت، چه فایدهای داشت؟ خدا را شکر میکنیم که انقلاب با قدرت به
حیات خود ادامه داد. ما هم باید تلاش کنیم برنامه هایمان توسط فرزندان و نسلمان ادامه یابد. فرزندان را به گونهای تربیت نماییم که اهدافمان را زمین نگذارند.
حضرت علی (علیهالسّلام) مطابق آن
روایت معروف فرمود: هنگامی که انسان میمیرد پروندهاش بسته میشود؛ نه یک
ثواب به نامه عملش اضافه میگردد و نه یک
گناه از گناهانش کسر میشود.
ولی چند
استثناء وجود دارد:
فرزند صالح و شایسته؛ اگر انسان فرزند صالحی تربیت کند که برای
پدر و
مادر دعا نماید (ولد صالح یستغفر له.)
و مایه آبرومندی والدین خود گردد، همچنان بر حسناتش اضافه میشود.
تربیت فرزند نیک و صالح هر چند در این زمان پر غوغا و طوفانی که فساد از در و دیوار میبارد و ابزار و آلات بیبند و باری و
فحشاء براحتی در اختیار گذاشته میشود کار ساده و آسانی نیست، ولی با تلاش و کوشش امکان پذیر است.
یکی از راههای آن، آشنا کردن فرزندان با مجالس و مراسم دینی است. هنگامی که اکثریت شرکت کنندگان در جلسات
تفسیر و
تلاوت قرآن
جوانان و
نوجوانان باشند،
آینده آنها
بیمه میشود. جلسات قرآنی که مایه
آبرو و اعتبار
شیعه است و گاه مانند آن در سایر کشورهای اسلامی دیده نمیشود و تبلیغات سوء دشمنان را در مورد
شیعه خنثی میکند و به همه
مسلمانان دنیا میفهماند که قرآن شیعه با قرآن سایر مسلمانان هیچ تفاوتی ندارد. با توجه به آنچه گفته شد، ما نه تنها مانع آمدن بچهها به مساجد نمیشویم، بلکه سفارش میکنیم پدر و مادرها فرزندان خود را به مساجد بیاورند تا با قرآن و
معارف اسلام و
احکام دین آشنا شوند؛ هر چند گاه شلوغ کنند و به کارهای کودکانه بپردازند. فرزندانی که در سایه معارف دینی و در مجالسی مذهبی رشد و نمو کنند نه تنها پس از
مرگ والدین مایه آبروی آنها هستند که در زمان حیاتشان، مخصوصا در آخر عمر و به هنگام ضعف و ناتوانی و
کهولت و پیری، عصای دست آنها خواهند بود. افراد با شخصیتی را دیدم که در آخر عمر گرفتار انواع بیماریها بودند، ولی فرزندان برومند و تربیت شده آنها، همچون پروانه برگردشان میچرخیدند. و در مقابل، افرادی را نیز سراغ داریم که بر اثر نا آشنایی فرزندانشان با مجالس و معارف دینی، همین که پا به سن گذاشتند، آنها را روانه خانه سالمندان کردند!
یکی دیگر از اموری که باعث میشود پرونده اعمال
انسان پس از مرگ نیز همچنان باز بماند و بر حسناتش افزوده گردد، آثار خیر ماندگار است. (صدقة تجری من بعده.)
مثل این که مسجدی بسازد، یا درمانگاهی احداث کند، یا حسینیهای بنا نماید، یا
مدرسه دینی پایه گذاری کند. که در چنین مواردی هر کار خیری در این بناها صورت گیرد بانی اولیه نیز
شریک خواهد بود. اگر توانایی مالی ندارد هر یک از این بناها را به تنهایی ایجاد کند، به هر مقدار که توان دارد کمک کند.
مسجد جامع شیراز قبل از
انقلاب تبدیل به مخروبهای شده بود. بعد از انقلاب شروع به تعمیر آن کردند. هر کس به مقدار توانش کمک میکرد. یک ماشین
آجر در کنار
مسجد ریخته بودند تا افراد ضعیف هر مقدار آجر که میتوانند بخرند و به مسجد کمک کنند. تا زمانی که آن آجرها در بنای آن مسجد وجود دارد ثوابی از عبادت عبادت کنندگان آن مسجد، به اهداء کنندگان آن آجرها خواهد رسید.
علم نافع که فایده آن به مردم برسد (علم ینتفع به.)
از دیگر اموری است که بعد از مرگ صاحبش نیز به درد او میخورد و آمار
حسنات پرونده اش را بالا میبرد. چه در حد وسیع و گسترده باشد، نظیر علم و دانش شخصیتهای همچون
شیخ مفید و
سید مرتضی و
شیخ طوسی و
شیخ صدوق و مانند آن بزرگان (رحمهم الله)، و چه در مقیاس کوچک و محدودی همچون
تعلیم بسم الله به
فرزند به هنگام خوردن
غذا و
سلام دادن به دیگران و سفارش به
نماز اول وقت و توصیه
ترک گناهان نظیر
دروغ و
غیبت و
تهمت و مانند آن. که هر دو، علم نافع و دانش سومند است و انشاءالله مایه نجات صاحبش میگردد.
در روایتی از وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میخوانیم: «من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها؛
هر کس
سنت نیکی را پایگذاری کند، اجر آن سنت و کسانی که به آن سنت عمل کنند نصیب او نیز خواهد شد. و کسی که سنت زشتی را پایگذاری نماید،
گناه آن سنت و گناه کسانی که به آن عمل کنند برای او هم خواهد بود». بنابراین، کسانی که در امر
ازدواج جوانان سنتهای زشتی ایجاد میکنند، و هر روز مشکلی بر مشکلات
ازدواج میافزایند، گناه آن سنت و گناه کسانی که به آن عمل میکنند در نامه عمل آنها هم نوشته میشود. و بالعکس، اگر در ازدواج سنتهای خوبی پایهگذاری کنند و باعث آسانی و گشایش ازدواج جوانان شوند، آثار خوب این سنت حتی پس از مرگشان در نامه عمل آنها نوشته خواهد شد. نتیجه این که، یکی از امتیازات حضرت نوح (علیهالسّلام) داشتن نسلی پاکیزه و خوب بود که باعث بالارفتن درجات آن حضرت شد.
یکی دیگر از امتیازات حضرت نوح (علیهالسّلام)، که قرآن مجید به آن اشاره کرده،
عمر طولانی آن حضرت بود. خداوند متعال در این زمینه میفرماید: «ولقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون؛
و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او در میان آنان نهصد و پنجاه سال، درنگ کرد؛ ولی
تبلیغ او جز در گروه اندکی مؤثر واقع نشد و سرانجام طوفان عظیم آنان را فرا گرفت در حالی که ستمکار بودند».
زندگی نوح (علیهالسّلام) به دو بخش تقسیم میشود: قبل از طوفان و پس از طوفان.
آن حضرت قبل از طوفان ۹۵۰ سال عمر کرد. این مطلب مورد اتفاق همه مسلمانان است و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد. اما نسبت به بخش دوم زندگی آن حضرت، یعنی مقدار عمرشان بعد از طوفان و پیاده شدن از کشتی و ایجاد جامعه نوین دینی، قرآن سکوت نموده و مدت عمر آن حضرت را بیان نکرده است. اما بعضی از مفسران بزرگ آن را سیصد سال ذکر کردهاند.
بنابراین، مجموع عمر حضرت نوح در دو بخش زندگی ۱۲۵۰ سال میشود، که عمر بسیار طولانی است.
سؤال: چرا خداوند متعال در مورد مقدار عمر حضرت نوح (علیهالسّلام) قبل از طوفان، صریحا نهصد و پنجاه سال نفرمود، بلکه فرمود: هزار سال منهای پنجاه سال؟
جواب: این طرز بیان، در حقیقت یکی از فنون
فصاحت و بلاغت است.
قرآن مجید هنگامی که میخواهد طولانی بودن مدت تبلیغ حضرت نوح (علیهالسّلام) در میان قومش را بیان کند میفرماید: آن حضرت هزار سال منهای پنجاه سال در میان قوم خود تبلیغ کرد. عظمت این بیان، نسبت به این که بگوید: «نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد» بیشتر است. و مساله فصاحت و بلاغت یکی از گونههای اعجاز قرآن مجید است. واقعا اگر کسی آشنا به
ادبیات عرب باشد فصاحت و بلاغت قرآن کافی است که به عظمت
معجزه پیامبر اسلام پی ببرد.
در آیه «ولقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون؛
و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او در میان آنان نهصد و پنجاه سال، درنگ کرد؛ ولی
تبلیغ او جز در گروه اندکی مؤثر واقع نشد و سرانجام طوفان عظیم آنان را فرا گرفت در حالی که ستمکار بودند» چهار نکته مهم وجود دارد که قابل دقت است:
اولین نکته و درسی که از این آیه شریفه میگیریم این که: «خداوند در مجازات بندگانش عجله نمیکند» و به عبارت دیگر: «صبر و حوصله خدا زیاد است». به پیامبرش سفارش میکند آنقدر به ماموریتش ادامه دهد و تبلیغاتش را تکرار کند و از تاثیر آن مایوس و نا امید نشود، تا
حجت بر مردم تمام شود؛ چون خداوند
رحیم و مهربان و
کریم و رئوف است.
دعای جوشن کبیر صد بند دارد، در هر بند آن ده صفت از صفات خداوند آمده، به جز یک بند؛ بند ۵۵ دعای جوشن کبیر، که با جمله «یا من نفذ فی کل شیء امره» شروع میشود، دارای یازده صفت از صفات خداست. بنابراین، این دعای پر ارزش مشتمل بر ۱۰۰۱ صفت از صفات خداوند متعال است. در بند آخر این دعا خداوند چنین توصیف شده است: «یا حلیما لا یعجل» ای خدایی که دارای حلمی و در مجازات بندگان
عجله و شتاب نمیکنی. فرصت میدهی تا مردم از
خواب غفلت بیدار شوند و راه و رسم بندگی را فراگیرند. آری، خداوند عجول نیست و در مجازات و عذاب بندگان گنهکارش شتاب نمیکند. در برخی
روایات آمده که وقتی حضرت نوح (علیهالسّلام) از
هدایت قومش نا امید شد به خداوند عرض کرد: چه زمانی کار ساخت کشتی را شروع کنم؟ خداوند فرمود: یک هسته
خرما بکار، هر وقت
درخت خرما ثمر داد کارت را شروع کن! نوح پیامبر (علیهالسّلام) هسته خرما را کاشت آنقدر صبر کرد تا درخت خرما به بار نشست. سپس خطاب به خداوند عرض کرد: آیا زمان مجازات و عذاب این قوم سرکش فرا نرسیده است؟ خداوند فرمود: نه، هسته دیگری بکار و تا زمان به
ثمر نشستن آن
صبر کن. حضرت نوح (علیهالسّلام) هسته دیگری کاشت و منتظر ماند. وقتی به ثمر نشست دوباره سؤال خود را مطرح کرد. چندین بار این داستان تکرار شد تا زمان موعود فرا رسید.
راستی خدای ما چقدر رئوف و مهربان و
رحیم و کریم است و ما بندگان چقدر ناسپاس و عجول و ناشکر و عاصی و خطاکاریم.
عمر طولانی افتخاری برای حضرت نوح (علیهالسّلام) بود. هیچ یک از پیامبران به اندازه آن حضرت اشتغال به
تبلیغ آیین الهی نورزیده و همچون او
امر به معروف و نهی از منکر نکردند. چون عمر دیگر
انبیا نسبت به آن حضرت کوتاه بود؛ شرح بیشتر در مورد عمر طولانی حضرت نوح (علیهالسّلام) خواهد آمد. اما مشکل مهم آن حضرت این بود که ابزار کافی برای بیان نظراتش نداشت. نه مسجدی، نه سالن اجتماعاتی، نه مرکز دیگری که بتوان مردم را در آن جمع کرد. و لذا مترصد اجتماع مردم به مناسبت
عروسی یا
عزا و مانند آن بود. هنگامی که متوجه میشد مردم به هر
علت در گوشهای جمع شدهاند در جمع آنها حاضر میشد و به تبلیغ دین خدا میپرداخت. با
زبان خوش همراه با مهربانی و عطوفت و
محبت، حرفش را میزد و دعوت خدا را به آنها ابلاغ میکرد. علاوه بر این، برنامه تبلیغی خصوصی و خانه به خانه هم داشت. طبق برخی از روایات
در خانههای مردم را میزد و میگفت: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» اگر میخواهید سعادتمند و خوشبخت شوید بتها را رها کنید و به خدای یگانه
ایمان آورید. آن حضرت
شب و
روز، آشکار و پنهان، و خلاصه به هر شکل ممکن مردم را به سوی خدا دعوت میکرد. قرآن مجید از زبان خود حضرت نوح (علیهالسّلام) چنین نقل میکند: «رب انی دعوت قومی لیلا و نهارا • فلم یزدهم دعاءی الا فرارا • و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی ءاذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا • ثم انی دعوتهم جهارا • ثم انی اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا؛
پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوی تو دعوت کردم. اما دعوت من چیزی جز فرار از حق بر آنان نیفزود. و من هر
زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند تا تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت
استکبار کردند. سپس من آنها را با صدای بلند به
اطاعت فرمان تو دعوت کردم. سپس آشکارا و نهان حقیقت
توحید و
ایمان را برای آنها بیان داشتم».
اما این قوم سرکش و لجوج حتی حاضر نبودند سخنان پیامبر خدا را بشنوند. و لذا، نه تنها انگشتانشان را در
گوش خود فرو میکردند، بلکه احتیاطا لباسشان را نیز بر سر میکشیدند تا مبادا صدای نوح به گوششان برسد. ولی آن پیامبر خدا با صبر و حوصله به کار خود ادامه داد، تا زمان
عذاب و مجازاتشان فرا رسید.
صبر و استقامت و پایداری را باید از حضرت نوح (علیهالسّلام) آموخت. خوانندگان محترم! اگر در کاری یک بار شکست خوردید
مایوس و نا امید نشوید دوباره انجام دهید و آن قدر تکرار کنید تا به نتیجه برسید. چنان چه امسال در کنکور پذیرفته نشدید، با تلاش و مطالعه بیشتر خود را برای سال بعد آماده کنید. اگر باز هم قبول نشدید به
یاس و نا امیدی روی خوش نشان ندهید و با
جدیت و عزمی راسخ و تلاشی بیشتر از گذشته برای بار سوم شانس خود را امتحان کنید و آن قدر ادامه دهید تا به مقصود برسید. چرا که در روایتی آمده است: «من استدام قرع الباب و لج و لج؛
کسی که در خانهای را بکوبد و اصرار کند بالاخره در به رویش باز میشود».
شرط پیروزی در تمام مراحل زندگی صبر و استقامت است و بدون آن انسان به جایی نمیرسد. یکی از فرماندهان بزرگ در میدان
جنگ شکست خورد. از میدان گریخت و به خرابهای پناه برد. در آن جا مورچهای، که دانهای به
دندان گرفته بود و سعی میکرد از دیوار
خرابه بالا برود و دانه را به لانهاش برساند، توجه او را به خود جلب کرد. مورچه تا نیمههای راه از دیوار بالا میرفت و بر اثر خستگی همراه دانه به زمین میافتاد، اما
تسلیم نمیشد و مجددا دانه را برداشته و مشغول بالا رفتن از دیوار میشد. مورچه بارها این کار را تکرار کرد تا بالاخره موفق شد ارتفاع دیوار را طی کند و دانه را به لانهاش برساند. فرمانده مایوس شکست خورده، وقتی این تلاش خستگی ناپذیر را از مورچه مشاهده کرد، درس صبر و استقامت گرفت و به میدان بازگشت و نیروهایش را جمع کرد و سازماندهی جدیدی داد و به دشمن یورش برد و پیروز شد.
بنابراین، برای رسیدن به پیروزی نباید از صبر و استقامت و پایداری غافل شد.
در زندگانی پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)نیز نمونههای عجیبی از صبر و استقامت آن حضرت به هنگام تبلیغ
دین و دعوت مشرکین به
توحید و
یکتاپرستی ثبت شده است.
یکی از کارهای
حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) در اوایل
بعثت این بود که هر زمان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) از
مسجدالحرام به خانه بازمی گشت زخمهای حضرت را پانسمان میکرد.
زخمهایی که حاصل پرتاب
سنگ و مانند آن از سوی مشرکان به هنگام تبلیغ حضرت و دعوت آنان به
پرستش خدای یکتا بود.
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) به منظور دعوت مردم طایف یکه و تنها به آن شهر
سفر کرد. مردم
طایف آن حضرت را بسیار
اذیت کردند و هیچ کس جز یک
برده ایمان نیاورد، که البته آن هم برای پیامبر
غنیمت بود.
به هر حال این استقامتها و تحملها از سوی پیامبران بزرگی همچون حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و حضرت نوح (علیهالسّلام) و دیگر فرستادگان خداوند، درسی بزرگی برای همه کسانی است که میخواهند در کارهایشان موفق شوند و به مقصد برسد.
آیات
قرآن مجید سرشار از درس و پیام است، منتهی آموزههای قرآن به دو دسته تقسیم میشود:
۱ـ آموزههای مستقیم
۲ـ آموزههای غیرمستقیم.
مثلا؛ خداوند متعال درباره
حضرت یحیی (علیهالسّلام) میفرماید: «و ءاتینه الحکم صبیا؛
و ما در کودکی فرمان
نبوت به او دادیم».
آموزه مستقیم این آیه شریفه
اعجاز حضرت یحیی (علیهالسّلام) و قدرتنمایی پروردگار است. و آموزه غیرمستقیم آن، پاسخ دندانشکنی است به کسانی که منکر
امامت امام جواد (علیهالسّلام) در طفولیت میشدند. آنها میگفتند: مگر میشود کودکی هفت ساله جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)شود و سؤالات فقهی گوناگون را پاسخ دهد؟
پاسخ میدهیم: هنگامی که حضرت یحیی (علیهالسّلام) در کودکی به مقام نبوت برسد، چه اشکالی دارد حضرت جواد (علیهالسّلام) در هفت سالگی
امام شود؟
مثال دیگر: هنگامی که
حضرت مریم (علیهاالسّلام) با قنداقه نوزادش به
شهر بازگشت با سؤالات مختلف
مردم مواجه شد که: چگونه صاحب فرزندی شدی در حالی که هنوز
ازدواج نکردهای؟ حضرت مریم (علیهاالسّلام) به
قنداقه نوزادش اشاره کرد که این مطلب را از او بپرسید! گفتند: «کیف نکلم من کان فی المهد صبیا؛
چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!». ناگهان نوزاد به سخن آمد و گفت: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا • و جعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا؛
من بنده خدایم، او
کتاب آسمانی به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است. و هرجا که باشم مرا وجودی پربرکت قرار داده، و تا زمانی که زندهام، مرا به
نماز و
زکات توصیه کرده است».
آموزه مستقیم این آیات، رفع اتهام از حضرت مریم (علیهاالسّلام) و اثبات
نبوت حضرت عیسی (علیهالسّلام) در کودکی است. اما آموزه غیرمستقیم آن، پاسخ به شبههای است که در مورد یکی از فضایل
حضرت علی (علیهالسّلام) نقل شده است. و آن این که: «حضرت در اولین روزهای ولادت، هنگامی که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را دید لبخندی زد و به آن حضرت
سلام کرد و آیات اولیه
سوره مؤمنون را تلاوت نمود».
چگونه ممکن است نوزاد یک روزه سخن بگوید؟ جواب این است که اگر سخن گفتن حضرت عیسی (علیهالسّلام) در گاهواره ممکن بوده، سخن گفتن حضرت علی (علیهالسّلام) نیز در روز اول
ولادت ممکن است.
سؤال: در آن زمان که هنوز قرآن نشده بود، چگونه این اتفاق افتاد؟
جواب: هر چند قرآن نازل نشده بود، ولی در علم خداوند که وجود داشت. چه اشکال دارد که خداوند بخشی از قرآن را قبل از نزول، بر زبان بنده اش جاری کند.
نتیجه این که قرآن مجید دو رقم آموزه دارد: آموزههای مستقیم و غیرمستقیم.
آموزه مستقیم آیه مورد بحث، طول عمر حضرت نوح (علیهالسّلام) و توفیق تبلیغ دین خدا در این مدت طولانی است. و آموزه غیرمستقیم آن، اثبات امکان طول عمر
حضرت مهدی (عجّلاللّهتعالیفرجهالشریف) است.
سؤال: آیا امکان دارد یک انسان ۱۲۵۰ سال عمر کند؟ در عصر و زمان ما عمر انسانها معمولا از صد و بیست سال تجاوز نمیکند. آیا ممکن است کسی بیش از ۱۲۰ سال عمر کند؟ اگر ممکن نیست، چگونه
شیعه مدعی است
امام زمان (عجّلاللّهتعالىفرجهالشریف) متولد شده و اکنون بیش از هزال سال عمر دارد؟
جواب: از دو منظر میتوان پاسخ این سؤال را داد: از منظر علوم روز مخصوصا
علوم تجربی، و از منظر
وحی و قرآن مجید.
اما از منظر علوم روز، از دانش آموختگان علوم جدید میپرسیم که: میگویند حد اعلای
عمر بشر صد و بیست سال است. آیا علم این مطلب را تایید میکند؟ دانشمندان در پاسخ میگویند: «این سخن مبنای علمی ندارد؛ بلکه اندازه عمر بشر تابع شرایطی است، که اگر حاصل گردد طولانی تر میشود». در ادامه میگویند: «ما آزمایشاتی بر روی گیاهان و جانداران کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که امکان افزایش طول عمر آنها وجود دارد. گیاهی که عمرش یک سال بوده، تا دوازده برابر افزایش یافته و توانسته ۱۲ سال عمر کند». اگر بر همین اساس عمر انسان ۱۲ برابر شود، بیش از ۱۴۰۰ سال عمر خواهد کرد. علاوه بر این، ممکن است عمر بعضی از گیاهان دهها برابر افزایش پیدا کند. این امکان در مورد عمر
انسان نیز وجود دارد. اخیرا یک ماهی را از یخهای قطبی بیرون آوردهاند. هنگامی که آن را در درون آب ولرم رها کردند به حرکت درآمد! وقتی طبقات یخهایی که ماهی در آن گرفتار شده بود را محاسبه کردند متوجه شدند ماهی مذکور متعلق به ۵ هزار سال قبل است! اگر یک ماهی در شرایط خاصی پنج هزار سال
زنده میماند، این امکان برای انسان نیز در شرایط خاص وجود دارد. و لذا، هم اکنون دانشمندان در مورد افزایش دادن عمر انسان مشغول تحقیق و مطالعه و بررسی هستند.
بنابراین، عمرهای طولانی مانند عمر طولانی نوح پیامبر (علیهالسّلام) و امام زمان (علیهالسّلام) از نظر علمی امری ممکن است و هیچ استبعادی ندارد.
قرآن مجید در سه آیه به طور غیرمستقیم پاسخ دندانشکنی به منکران طول عمر امام زمان (عجّلاللّهتعالىفرجهالشریف) میدهد.
آیات مربوط به
اصحاب کهف؛ خداوند متعال در مورد مدت
خواب اصحاب کهف میفرماید: «و لبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا؛
آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال نیز بر آن افزودند».
پیام مستقیم این آیه شریفه، به منکران
معاد و احیای دوباره انسان٬هاست. ولهذا، خداوند متعال در این داستان صحنهای از معاد را به تصویر کشیده تا به مردم و منکران معاد بفهماند که وقتی خداوند قادر است انسانهایی را به مدت طولانی در خواب فرو ببرد و بدون استفاده از
آب و غذا زنده بمانند، احیای مردگان و دادن حیات مجدد به آنها نیز برای او آسان است.
اما آموزه غیرمستقیم آیه شریفه، پاسخ دندانشکنی است به کسانی که ادعا میکنند حد اعلای عمر انسان ۱۲۰ سال است. اگر واقعا انسان بیش از این مقدار عمر نمیکند، چطور اصحاب کهف ۳۰۹ سال در خواب بودند و سپس بیدار شدند؟ تازهای تازه مقدار عمر آنها قبل از خواب رفتن است. اگر مدت زندگی آنها را پس از بیدار شدن به عدد مذکور اضافه کنیم مساله روشن تر میشود.
آیه مورد بحث؛ که در مورد مدت
رسالت حضرت نوح (علیهالسّلام) سخن میگوید. آموزه مستقیم این آیه شریفه بیان زحمات و تلاشها و سختیها و مرارتهایی است که آن حضرت در طول این مدت طولانی برای هدایت مردم تحمل کرد. و آموزه غیرمستقیم آن، امکان عمر طولانی بالاتر از هزار سال برای انسان و پاسخ قاطعی به منکران عمر طولانی حضرت مهدی (عجّلاللّهتعالىفرجهالشریف) است. راستی مگر وهابیها این آیات قرآن را نخواندهاند که از عمر طولانی آن حضرت شگفت زده شدهاند، یا
انکار و اعجاب آنها دلیل دیگری دارد و در پی چیز دیگری هستند؟!
آیات مربوط به حضرت عیسی (علیهالسّلام)؛ که از همه مهم تر است. خداوند متعال در آیات ۱۵۷ و ۱۵۸
سوره نساء میفرماید: «ما قتلوه یقینا • بل رفعه الله الیه وکان الله عزیزا حکیما؛ و به یقین او را نکشتند؛
بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد. و خداوند توانا و حکیم است».
طبق این آیه شریفه حضرت مسیح (علیهالسّلام) هنوز زنده است؛ یعنی آن حضرت بیش از دو هزار سال عمر کرده است. اگر حضرت مسیح (علیهالسّلام) بیش از دو هزار سال عمر کرده و این عمر طولانی برایش ممکن بوده، برای امام زمان (علیهالسّلام) نیز ممکن است.
آموزه مستقیم آیه مذکور پاسخی است به کسانی که معتقدند آن حضرت به
دار آویخته شد. و آموزه غیرمستقیم آن امکان عمر طولانی بیش از دو هزار سال برای بشر است، در صورتی که خداوند اراده کند. طبق آنچه که در انجیلهای موجود نوشته شده، حضرت مسیح (علیهالسّلام) به دار آویخته شد، سپس بدنش را
دفن کردند و خداوند جسدش را پس از سه روز از
قبر بیرون آورد و زنده کرد و به آسمانها برد. این جالبتر است، زیرا خداوند او را زنده کرد و پس از حیات مجدد بیش از دو هزار سال عمر کرده است.
نتیجه این که طول عمر حضرت مهدی (عجّلاللّهتعالىفرجهالشریف) هیچ استبعادی ندارد، و با علوم روز و قرآن مجید کاملا هماهنگ است.
خداوند متعال در آیه شریفه ۷۱
سوره یونس به این ویژگی اشاره کرده است. توجه بفرمایید: «و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بایات الله فعلی الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکاءکم ثم لا یکن امرکم علیکم غمة ثم اقضوا الی و لا تنظرون؛
سرگذشت نوح را بر آنها بخوان؛ در آن هنگام که به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر موقعیت من و تذکراتم نسبت به
آیات الهی، بر شما سنگین و سخت است، هر کاری از شما ساخته است بکنید. من بر خدا
توکل کردهام! شما اگر میتوانید توانایی خود و معبودهایتان را جمع کنید، سپس هیچ چیز از امورتان بر شما پوشیده نماند؛ و تمام جوانب را بنگرید؛ سپس به
حیات من پایان دهید، و مهلتم ندهید! اما توانایی ندارید.
اگر کسی کمترین
شک و تردیدی در برنامهها و اهداف خود داشته باشد هرگز به خود جرات نمیدهد که این چنین دشمنانش را به مبارزه بطلبد. اما چون حضرت نوح (علیهالسّلام) ایمان کامل و اطمینان صد در صد به اهدافش داشت، این گونه شجاعانه آنان را به مبارزه طلبید و هیچ ترسی از آنها به دل راه نداد.
البته مساله عدم
وحشت از تنهایی در پیمودن مسیر حق، مساله بسیار مهمی است که همه انبیا با آن مواجه بوده و شجاعانه مقاومت میکردند. حضرت نوح (علیهالسّلام) مطابق آیه فوق اعلان کرد که از هیچ کس نمیترسد.
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) نیز چنین بود. او به تنهایی وارد
بتکده شد و بدون ذرهای
ترس و وحشت، تمام بتها جز
بت بزرگ را به زیر کشید و درهم شکست. و هرگز با خود نگفت: «تنها هستم، و در مقابل این همه
بتپرست تاب مقاومت و مقابله ندارم. و آنها مرا در
آتش خواهند انداخت» بلکه
توکل بر خدا کرد و وظیفه الهیاش را انجام داد. و کسی که بر خدا توکل کند خدا با اوست و تنها نمیماند. «و من یتوکل علی الله فهو حسبه»
حضرت شعیب (علیهالسّلام) را تهدید کردند که اگر دست از ادعاها و سخنانش بر ندارد بسختی او را مجازات خواهند کرد.
اما تهدیدهای توخالی مشرکان و بتپرستان ذرهای در
اراده آهنین او تاثیر نگذاشت و قدمی عقب نشینی نکرد، بلکه دلیرانه مقاومت نمود و به راهش ادامه داد. پیامبرگرامی اسلام
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) تک و تنها در میان
مشرکان مکه حاضر میشد و آنها را دعوت به توحید و
یکتاپرستی میکرد. آن حضرت به همراه علی (علیهالسّلام) و خدیجه (علیهاالسّلام) که اولین
مرد و
زن مسلمان بودند ـ به
مسجدالحرام میرفتند و در جلوی چشم مشرکان و بتپرستان
نماز جماعت میخواندند.
نمیگفتند: «ما سه نفریم و دشمن بیشمار و جانمان در خطر است» بلکه شجاعانه و بدون احساس وحشت و با توکل بر خدا، به راز و نیاز با خدا پرداخته، و جمعیت زیاد دشمن را به سخریه میگرفتند.
نمازهای با شکوه جماعت و جمعه صدها هزار نفری امروز، حاصل استقامت و مقاومت آن روز پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و مسلمانان اولیه است.
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بارها با تن مجروح به خانه میآمد. جراحتی که حاصل ضربات سنگ مخالفان و معاندان و مشرکان بود.
این کار زشت آنقدر توسط دشمن تکرار میشد که یکی از کارهای روزانه حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) بستن زخمهای پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) شده بود. اگر امروز ۴۱ درصد جمعیت کره زمین مسلمان هستند، بخاطر زحمات و پایداریها و مقاومتهای آن روز پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و مسلمانان اولیه بوده است. حضرت علی (علیهالسّلام) در این باره چه زیبا میفرماید: «و لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله»؛
در مسیر حق از کمی همراهان وفزونی دشمنان وحشت نکنید».
پایگاه اطلاع رسانی دفتر ایتاللهالعظمی مکارم شیرازی، برگرفته از مقاله «فتخارات حضرت نوح»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱/۲۷