• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیری (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سالخوردگی، کهنسالی و مقابل جوانی است و مرحله پایانی عمر انسان می باشد.

فهرست مندرجات

۱ - معنای لغوی
۲ - عوامل تسریع پدیده پیری
۳ - تعابیر قرآن از پیری
       ۳.۱ - شیخ
       ۳.۲ - شبیب
       ۳.۳ - عجوز
       ۳.۴ - کهل
       ۳.۵ - کبر
       ۳.۶ - ارذل العمر
       ۳.۷ - اسفل سافلین
       ۳.۸ - الخوالف
       ۳.۹ - القواعد من النساء
       ۳.۱۰ - الضعفاء
۴ - پیری از آیات الهی
       ۴.۱ - علت ذکر مراحل عمر انسان
       ۴.۲ - پاسخ به شبهه رشد انسان
۵ - آثار پیری
       ۵.۱ - سفید شدن مو
       ۵.۲ - جهالت
              ۵.۲.۱ - معنای ارذل العمر
              ۵.۲.۲ - معنای تفسیری آیه
       ۵.۳ - سستی استخوان
       ۵.۴ - ضعف
              ۵.۴.۱ - طول عمر
              ۵.۴.۲ - کاهش قوه ادراک
              ۵.۴.۳ - ضعف قوای علمی
              ۵.۴.۴ - عامل فرتوتی و افتادگی
              ۵.۴.۵ - فرزند بی بدیل
              ۵.۴.۶ - معنای عاقر و عتی
       ۵.۵ - عبرت
       ۵.۶ - فراموشی
       ۵.۷ - فقر مضاعف
              ۵.۷.۱ - تشبیه انفاق
       ۵.۸ - مانع زاد و ولد
              ۵.۸.۱ - مقام اظهار ذکریا
              ۵.۸.۲ - معنای ویل
              ۵.۸.۳ - معنای عجوز و بعل
              ۵.۸.۴ - معنای عجیب
              ۵.۸.۵ - معنای صره
۶ - احکام فقهی پیری
       ۶.۱ - حجاب زنان سالمند
              ۶.۱.۱ - معنای واژه ثیاب
              ۶.۱.۲ - استثنا ئات پوشش زنان پیر
       ۶.۲ - واجب نبودن روزه
              ۶.۲.۱ - کفاره روزه خواران ناتوان
       ۶.۳ - حکم جهاد
              ۶.۳.۱ - مراد از ضعفاء
       ۶.۴ - هجرت از محیط کفر
       ۶.۵ - احترام به پیران و رعایت حال آنان
              ۶.۵.۱ - احترام به والدین
              ۶.۵.۲ - احترام به سایر مومنان پیر
       ۶.۶ - حرمت کشتن پیران در جنگ
       ۶.۷ - قیامت و پیری کودکان
۷ - فهرست منابع
۸ - پانویس
۹ - منابع


پیری، سالخوردگی، کهنسالی و مقابل جوانی است.
[۱] لغت نامه، ج۴، ص۵۱۹۵.
در این مدخل از کلمات «ارذل العمر»، «شیب»، «شیخ»، «عجوز»، «کبر» و «نعمره» استفاده شده است.
پیری، سالخوردگی و کهنسالی
[۲] لغت نامه، ج۴، ص۵۱۹۵.
[۳] فرهنگ فارسی، ج۱، ص۹۰۰، «پیری».
مرحله پایانی عمر انسان است که در آن قوای جسمی ، روحی و روانی انسان روبه ضعف و کاهش می‌گذارد.
[۴] طب در قرآن، ص۱۱۹.
[۵] پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج۲، ص۵۵۷.
در کاربرد علم پزشکی پدیده‌ای است که بر اثر ناتوانی و عجز موجودات زنده از اصلاح یا تعویض اجزا و قوای از دست رفته خویش بر آنها عارض می‌شود.
[۶] و فی انفسکم افلا تبصرون، ص۱۰۳.
هرچند برخی آغاز این پدیده را سن خاصی مانند ۴۰ سالگی دانسته‌اند
[۷] دلیل الانفس، ص۱۸۰.
؛ ولی به نظر برخی دیگر، آغاز پیری سن معینی ندارد و نسبت به افراد مختلف و محیط و عصر زندگی آنها متفاوت است، چنان که عروض این صفت بر قوای گوناگون انسان نیز یکسان نیست؛ مثلا ممکن است فردی از لحاظ قوای جسمی جوان ولی از لحاظ روحی و روانی پیر شود یا برعکس.
[۸] الانسان بین الحقایق القرآنیة و معارف طبیه، ص۱۴۴-۱۴۵.



عوامل متعددی در تسریع پدیده پیری مؤثر است؛ از جمله وراثت ، محیط ، بهداشت ، نوع تغذیه ، مشکلات و فشارهای روحی و روانی.
[۹] الانسان بین الحقایق القرآنیة و معارف طبیه، ص۱۴۴-۱۴۵.



در قرآن با تعابیر گوناگونی از پیری یاد شده؛ مانند:

۳.۱ - شیخ

« شیخ » که معانی متعددی دارد؛ از جمله شخصی که دارای علم و سن زیاد است یا کسی که سن بالا دارد و به وقار و بزرگی شناخته می‌شود.
[۱۱] التحقیق، ج۵، ص۱۶۳، «شیخ».
به نظر برخی واژه شیخ درباره افراد ۴۵، ۵۰ یا ۵۱ ساله به بالا یا فاصله سنی ۵۰ تا ۸۰ سالگی به کار می‌رود.
[۱۲] مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۹.
این واژه ۴ بار در سورههای هود یوسف قصص و غافر به کار رفته است.

۳.۲ - شبیب

« شیب » که به معنای سفید شدن موست
[۱۹] مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۸، «شیب».
و به کسی که مویش سفید شده «اَشْیَب» گویند.
[۲۲] مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۸، «شیخ».
برخی شیب را به معنای تغییر مزاج و افول انسان از طراوت و قدرت به ضعف و شکستگی دانسته‌اند.
[۲۳] التحقیق، ج۵، ص۱۶۲، «شیب».
این واژه سه بار در آیات ۴ مریم ۵۴ روم و ۱۷ مزمّل آمده است.

۳.۳ - عجوز

« عجوز » که از ریشه عَجز به معنای ناتوانی است و بیشتر بر زنان پیر اطلاق می‌شود
[۲۷] نثر طوبی، ج۲، ص۱۱۹.
[۲۸] المصباح، ص۳۹۴، «عجز».
و از آن رو بر پیر اطلاق می‌شود که وی نیرو و توان خود را از دست داده و ناتوان می‌شود.
[۲۹] التحقیق، ج۸؛ ص۳۸.


۳.۴ - کهل

« کهل » که به معنای کسی است که جوانی او به پایان رسیده یا رشد او کامل شده است.
[۳۶] التحقیق، ج۱۰، ص۱۲۶.
برخی گفته‌اند: کهل به افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله یا ۳۰ تا ۵۰ ساله گفته می‌شود.
[۳۷] مجمع البحرین، ج۲، ص۷۹.
[۳۸] المصباح، ص۵۴۳.
همچنین در قرآن اوصاف و تعبیرهای دیگری آمده که به معنای پیری بوده و یا پیری از جمله مصادیق آنهاست؛

۳.۵ - کبر

از جمله « کِبر » به معنای بزرگی، بزرگسالی و پیری،
[۴۳] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۷۴۳.


۳.۶ - ارذل العمر

« اَرْذَل العُمُر » یعنی پایین‌ترین و پست‌ترین مراحل زندگی
[۴۶] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶؛ ص۵۷۴.
که فرد با رسیدن به آن به بازیابی توان خود امیدی ندارد،
[۴۸] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۵۷۴.


۳.۷ - اسفل سافلین

«اَسفَلَ سـفِلین» که به نظر برخی مراد پایین‌ترین مراحل زندگی یعنی دوران پیری و ناتوانی انسان است،
[۵۱] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۵، ج۳۰، ص۳۰۹.


۳.۸ - الخوالف

«الخَوالِف» یعنی بازنشستگان و بر جای ماندگان به جهت ناتوانی یا کوتاهی و قصور،

۳.۹ - القواعد من النساء

«القَوعِدُ مِنَ النِّساء» یعنی زنانی که زمان حیض و ازدواج آنان به پایان رسیده است
[۵۹] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.


۳.۱۰ - الضعفاء

و «الضُّعَفاء» یعنی انسانهای ضعیف و ناتوان.
[۶۲] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
در این آیات و مانند آنها، قرآن ضمن یادآوری قدرت و حکمت الهی در به وجود آوردن این پدیده و توجه دادن انسان به اندیشیدن و تعقل کردن در آن، از برخی نشانه‌ها و آثار طبیعی پیری و شماری از احکام فقهی مرتبط با آن سخن به میان آورده است، چنان که از زندگی برخی انبیای الهی که به سن پیری رسیده بودند نیز یاد کرده است.


یکی از اهداف قرآن کریم از طرح برخی موضوعات طبیعی از جمله پدیده پیری توجه دادن بشر به نقش خداوند در تحقق این پدیده‌ها و نیز، اثبات علم و قدرت او و رهنمون کردن انسان به مسائل ماورای این عالم و در نهایت هدایت بشر است، بر این اساس در آیه ۵۴ روم خداوند را آفریننده انسان دانسته که او را از دوران ضعف و ناتوانی به دوران جوانی و قدرت رسانده، سپس او را به دوران ناتوانی که همان سن پیری است باز می‌گرداند:
[۶۴] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۱، ج۲۱، ص۶۷-۶۸.
[۶۵] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۴۸۵-۴۸۶.
«اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَیبَةً...» . در آیاتی دیگر، با یادآوری برخی ادوار حیات انسان، حقانیت خداوند و باطل بودن دیگر خدایان، معاد ، قدرت الهی و محشور شدن همه مردگان نتیجه گرفته شده است: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِن کُنتُم فی رَیب مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقنـکُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة... ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم و مِنکُم مَن یُتَوَفّی و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ مِن بَعدِ عِلم شیــًا... • ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّهُ یُحیِ المَوتی و اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» «و اَنَّ السّاعَةَ ءاتِیَةٌ لا رَیبَ فِیها و اَنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبور»، چنان که در آیاتی دیگر پس از انتساب این پدیده به خداوند، علم او یادآوری شده است: «واللّهُ خَلَقَکُم ثُمَّ یَتَوَفـّکُم ومِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شیــًا اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ قَدیر» ؛

۴.۱ - علت ذکر مراحل عمر انسان

همچنین قرآن کریم پس از ذکر مراحل عمر انسان از جمله دوران پیری، غرض از آن را تعقل انسان برشمرده است: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم مِن تُراب... ثُمَّ یُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا ومِنکُم مَن یُتَوَفّی مِن قَبلُ و لِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّی و لَعَلَّکُم تَعقِلون». در آیه ۶۸ یس نیز قرآن بالا رفتن سن و پیری را مرحله کاهش نیرو و جسم دانسته و کسانی را که در این پدیده تعقل نمی‌کنند مذمت کرده است:
[۷۳] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۴.


۴.۲ - پاسخ به شبهه رشد انسان

«و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ اَفَلا یَعقِلون». این آیه در پاسخ ادعای ملحدان نازل شده که می‌گفتند: طبیعتْ انسان را خلق کرده و افراد با خوردن غذا رشد یافته، بزرگ می‌شوند. قرآن در جواب آنها می‌گوید: برعکسِ این ادعا، ما حجم جسم پیران را کاهش می‌دهیم؛ نه اینکه افزایش یابد، بر این اساس، انسان با تامل در مراحل حیات از جمله پیری باید بیندیشد که در پی این تغییرات دست قدرت بالاتری هست که همه این تحولات را پدید می‌آورد و کسی که قادر به انجام این تحولهاست بر تحقق معاد و احیای مردگان نیز قادر خواهد بود.
[۷۹] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۳۵.



قرآن کریم به برخی از نشانه‌ها و پیامدهای جسمی و روانی پیری اشاره کرده است که در واقع ذکر برخی از آنها را می‌توان از مصادیق اعجاز علمی قرآن برشمرد. این آثار عبارت است از:

۵.۱ - سفید شدن مو

پیامد و نشانه دیگر پیری، سفید شدن موهاست که قرآن از آن به شعله گرفتن سر یاد کرده است: «واشتَعَلَ الرَّاسُ شَیبـًا». وجه تشبیه سفیدی موها به شعله آتش این است که سفیدی همانند آتش که به تدریج شعله ور شده، گسترش می‌یابد تمام موهای سر را فرا می‌گیرد
[۸۳] روض الجنان، ج۱۳، ص۵۸.
[۸۴] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۷۷۴.
[۸۵] زادالمسیر، ج۵، ص۲۰۷.
یا اینکه موی سفید چون شعله آتش از دور می‌درخشد.
[۸۷] الجدید، ج۴، ص۳۷۳.


۵.۲ - جهالت

به فرموده قرآن کریم دوران پیری همراه با نادانی، از پست‌ترین مراحل زندگی عمر انسان می باشد: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا ان الله علیم قدیر» خداوند شما را آفرید، سپس شما را می‌میراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر می‌رسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش می‌کنند) خداوند عالم و قادر است.

۵.۲.۱ - معنای ارذل العمر

کلمه ارذل اسم تفضیل از رذالت و پستی است، و مراد از ارذل العمر به قرینه جمله «لکی لا یعلم» سن شیخوخت و پیری است، که قوای شعور و ادراک در آن انحطاط پیدا می‌کند، و البته این انحطاط به اختلاف مزاجها مختلف می‌شود، و غالبا از سن هفتاد و پنج سالگی شروع می‌شود.

۵.۲.۲ - معنای تفسیری آیه

و معنای آیه این است که : خدا شما گروه مردم را خلق کرده پس آنگاه شما را در عمر متوسط می‌گیرد، و البته بعضی از شما هستند که تا سن پیری رسیده آنقدر به عقب بر می‌گردند که از ضعف قوای دراکه بعد از آنکه عمری عالم بودند دیگر چیزی را ندانند، و این خود دلیل و نشانه این است که زندگی و مردن و شعور و علم شما به دست خود شما نیست، و گر نه شعور خود را برای خود نگه می‌داشتید، و زندگی خود را هم برای خود حفظ می‌کردید بلکه این زندگی و علم با نظام عجیبی که دارد به علم و قدرت خدا منتهی می‌گردد، و به همین جهت است که مطلب را با جمله «ان الله علیم قدیر» تعلیل فرمود.
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر عمر می‌کنند که به بدترین مرحله زندگی و پیری می‌رسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .

۵.۳ - سستی استخوان

پیری و سالخوردگی انسان، باعث سست شدن استخوان و سفید شدن مو: «قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا...» گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته... . اشتعال به معنای انتشار زبانه آتش و سرایت آن است، در هر چیزی که قابل احتراق باشد. در مجمع البیان گفته : جمله «و اشتعل الراس شیبا» از بهترین استعارات است، و معنایش این است که سفیدی موی در سر من منتشر شده آنچنان که شعاع آتش منتشر می‌شود، و کانه منظور از شعاع آتش همان زبانه آن است.

۵.۴ - ضعف

نقصان، ضعف و ناتوانی، از آثار طبیعی پیری: «الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا وشیبة یخلق ما یشاء وهو العلیم القدیر» خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوت بخشید، و باز بعد از قوت ضعف و پیری قرار داد، او هر چه بخواهد می‌آفریند، و اوست عالم و قادر.
ضعف در مقابل قوت است، و کلمه من در جمله «من ضعف» برای ابتداء است. و آیه چنین معنی می‌دهد، که خدا خلقت شما را از ضعف ابتداء کرد، یعنی شما در ابتدای خلقت ضعیف بودید و مصداق این ضعف - به طوری که از مقابله بر می‌آید - اول طفولیت است، هر چند که ممکن است بر نطفه هم صادق باشد و مراد از قوت بعد از ضعف، رسیدن طفل است به حد بلوغ ، و مراد از ضعف بعد از قوت، دوران پیری است، و لذا کلمه شیبه - پیری را بر آن (ضعف) عطف کرد، تا تفسیر آن باشد، و اگر ضعف و قوت را نکره آورد، برای این است که دلالت کند بر ابهام ، و معین نبودن مقدار، چون افراد در آن اختلاف دارند.

۵.۴.۱ - طول عمر

«ومن نعمره ننکسه فی الخلق...» هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم... . کلمه «نعمره» از مصدر تعمیر است که به معنای طولانی کردن عمر است (تعبیر خانه را هم از این رو تعمیر گفته‌اند که باعث طول عمر آن است). و کلمه «ننکسه» از مصدر تنکیس است که به معنای برگرداندن چیزی است به صورتی که بالایش پایین قرار گیرد و نیرویش مبدل به ضعف گردد، و زیادتش رو به نقصان گذارد. و انسان در روزگار پیری همینطور می‌شود: قوتش مبدل به ضعف، و علمش مبدل به جهل، و یاد و هوشش مبدل به فرامو شی می‌گردد.
این آیه شریفه می‌خواهد برای امکان مضمون دو آیه قبل (که مسأله مسخ و کور کردن را خاطرنشان می‌ساخت) استشهاد کند و بفرماید آن خدایی که خلقت انسان را در روزگار پیری اش تغییر می‌دهد، و هر چه داده می‌گیرد، قادر است بر اینکه چشم کفار را از آنها بگیرد و ایشان را در همان جایی که هستند مسخ کند. و در این جمله که فرمود: «افلا یعقلون» کفار را به خاطر نداشتن تعقل توبیخ می‌کند و نیز تحریک می‌کند به اینکه به تدبر در این امور بپردازند، و از آن عبرت گیرند.

۵.۴.۲ - کاهش قوه ادراک

کاهش نیروهای ادراکی و عقلی، بر اثر پیری و سالخوردگی انسان بوجود می آید: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا...» خداوند شما را آفرید، سپس شما را می‌میراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر می‌رسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش می‌کنند) ... .(منظور از «ارذل العمر» به قرینه «لکیلایعلم» سنین پیری است که در آن، قوای ادراکی کاهش می‌یابد )
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر عمر می‌کنند که به بدترین مرحله زندگی و پیری می‌رسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .

۵.۴.۳ - ضعف قوای علمی

ضعف قوای علمی و ادراکی انسان در پیری، نمودار مقهور بودن او در برابر قدرت و علم الهی می باشد: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا ان الله علیم قدیر» خداوند شما را آفرید، سپس شما را می‌میراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر می‌رسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش می‌کنند) خداوند عالم و قادر است. (برداشت مزبور بر اساس جمله «ان الله علیم قدیر»، که مفید تعلیل است، می‌باشد)

۵.۴.۴ - عامل فرتوتی و افتادگی

پیری و سالخوردگی، باعث فرتوتی و افتادگی انسان می شود: «قال رب انی یکون لی غلـم وکانت امراتی عاقرا وقد بلغت من الکبر عتیا».(«عتی» به معنای خشکیدن مفاصل و استخوانهاست. ) این آیات استجابت دعاى زکریا را در پیشگاه پروردگار، استجابتى آمیخته با لطف و عنایت ویژه او بیان مى کند، و با این جمله شروع مى شود اى زکریا ما تو را بشارت به پسرى مى دهیم که نامش یحیى است پسرى که همنام او پیش از این نبوده است.

۵.۴.۵ - فرزند بی بدیل

چه جالب است که خدا دعاى بنده اش را این چنین بپذیرد و با بشارت دادن او را از انجام خواسته اش آگاه سازد و در برابر درخواست فرزند، پسرى به او بدهد، و نام پسر را نیز خودش بگذارد، و اضافه کند این فرزند از جهاتى بى سابقه است. زیرا جمله «لم نجعل له من قبل سمیا» گرچه ظاهرا به این معنى است که کسى تاکنون هم نام او نبوده است ، ولى از آنجا که نام به تنهائى دلیل بر شخصیت کسى نیست ، معلوم مى شود که این اسم ، اشاره به مسمى است ، یعنى کسى که داراى امتیازاتى همچون او باشد قبلا نبوده است. .

۵.۴.۶ - معنای عاقر و عتی

عاقر در اصل از واژه عقر به معنی ریشه و اساس یا به معنی حبس است، و اینکه به زنان نازا عاقر می‌گویند به خاطر آنست که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا اینکه تولد فرزند در آنها محبوس شده است. عتی به معنای کسی است که بر اثر طول زمان، اندامش خشکیده شده همان حالتی که در سنین بسیار بالا برای انسان پیدا می‌شود. اما بزودی زکریا در پاسخ سؤالش این پیام را از درگاه خداوند دریافت داشت فرمود: مطلب همین گونه است که پروردگار تو گفته و این بر من آسان است. این مساله عجیبی نیست که از پیرمردی همچون تو و همسری ظاهرا نازافرزندی متولد شود، من تو را قبلا آفریدم در حالی که هیچ نبودی، خدائی که توانائی دارد از هیچ، همه چیز بیافریند، چه جای تعجب که در این سن و سال و این شرائط فرزندی به تو عنایت کند.
«ولما ورد ماء مدین وجد علیه امة من الناس یسقون ووجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرعاء وابونا شیخ کبیر» و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می‌کنند، و در کنار آنها دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمیشوند، موسی) به آنها گفت کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند ما آنها را آب نمی‌دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند، و پدر ما پیر مرد مسنی است.

۵.۵ - عبرت

توجه به دوران پیری و برگشتن به ضعف و سستی، زمینه‌ای برای اندیشه و عبرت انسان می باشد: «ومن نعمره ننکسه فی الخلق افلایعقلون» هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم (و به ناتوانی کودکی باز میگردانیم) آیا اندیشه نمی‌کنند؟ . توضیح اینکه «ننکسه» در اینجا کنایه از بازگشت کامل انسان به حالات طفولیت است.
چه اینکه آدمی از آغاز خلقت ضعیف است و تدریجا رو به رشد و تکامل میرود، در دوران جنینی هر روز شاهد خلقت تازه و رشد جدیدی است، بعد از تولد نیز مسیر تکاملی خود را در جسم و روح به سرعت ادامه میدهد، و قوا و استعدادهای خدا داد که در درون وجودش نهفته شده یکی بعد از دیگری شکوفا میشود، دوران جوانی، و بعد از آن پختگی فرا میرسد، و انسان در اوج قله تکامل جسمی و روحی قرار میگیرد، در اینجا گاه روح و جسم مسیر خود را از هم جدا میکنند، روح همچنان به تکامل خویش ادامه میدهد، در حالی که عقبگرد جسم شروع میشود، ولی سرانجام عقل نیز سیر نزولی خود را شروع میکند، و تدریجا و گاه به سرعت به مراحل کودکی باز میگردد، حرکات حرکات کودکانه و تفکر و حتی بهانه جوئیها همچون کودکان میشود، و ضعف جسمانی نیز با آن هماهنگ میگردد، با این تفاوت که این حرکات و روحیات از کودکان شیرین و جذاب است و نویدی است بر شکوفائی امیدبخش و مسرت آفرین آینده، و به همین دلیل کاملا قابل تحمل است، ولی از پیران زننده و نازیبا و گاه تنفر آور و یا ترحم انگیز است. به راستی روزهائی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد، لذا در بعضی از روایات افراد هفتاد ساله به عنوان اسیر الله فی الارض (اسیران خدا در زمین ) ذکر شده‌اند.

۵.۶ - فراموشی

نسیان و فراموشی، از آثار پیری و کهنسالی انسان: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا...» خداوند شما را آفرید، سپس شما را می‌میراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر می‌رسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش می‌کنند) ... . (برای معنای جمله «لکیلا یعلم بعد علم شیئا» دو احتمال وجود دارد: ۱. فراموشی حاصل از پیری، ۲.کاهش دانش و قوای ادراکی. برداشت یاد شده بر اساس احتمال اول صورت گرفته است.)
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر عمر می‌کنند که به بدترین مرحله زندگی و پیری می‌رسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .

۵.۷ - فقر مضاعف

نابود شدن امکانات مادی در دوران پیری انسان، موجب فقر مضاعف می شود: «ایود احدکم ان تکون له جنة من نخیل واعناب تجری من تحتها الانهـر له فیها من کل الثمرت واصابه الکبر وله ذریة ضعفاء فاصابها اعصار فیه نار فاحترقت...» آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد، و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوهای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد، (در این هنگام،) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد؟! (همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می‌کنند)... .

۵.۷.۱ - تشبیه انفاق

از جمله «و اصابه الکبر و له ذریة ضعفاء» (صاحب آن باغ، پیر و سالخورده باشد و فرزندانی کوچک و ناتوان داشته باشد) استفاده می‌شود که انفاق و بخشش در راه خدا و کمک به نیازمندان همچون باغ خرمی است که هم خود انسان از ثمرات آن بهرهمند می‌شود و هم فرزندان او، در حالی که ریاکاری و منت و آزار، هم سبب محرومیت خود او می‌شود و هم نسلهای آینده که باید از ثمرات و برکات اعمال نیک او بهرهمند گردند محروم خواهند شد، و این خود دلیل بر آن است که نسلهای آینده در نتائج اعمال نیک نسلهای گذشته سهیم هستند، از نظر اجتماعی نیز چنین است زیرا محبوبیت و اعتمادی که پدران بر اثر کار نیک در افکار عمومی پیدا می‌کنند، سرمایه بزرگی برای فرزندان آنها خواهد بود.

۵.۸ - مانع زاد و ولد

پیری و سالمندی، از موانع زاد و ولد انسانهاست: «قال رب انی یکون لی غلـم وقد بلغنی الکبر وامراتی عاقر قال کذلک الله یفعل ما یشآء» او عرض کرد: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟ فرمود: بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می‌دهد.
استفهام زکریا در جمله «انی یکون لی غلام» بمنظور استبعاد نبوده است، این جمله استفهامی است شگفت انگیز، می‌خواهد حقیقت حال را بپرسد نه اینکه بخواهد فرزند دار شدن خود را امری بعید بشمارد، چون بعد از آنکه خدای تعالی او را با صراحت بشارت داد، دیگر ممکن نیست شخصی مثل زکریا استبعاد کند، علاوه بر اینکه خود آن جناب همین دو امری که در استفهام خود گنجانده و آنرا باعث تعجب شمرده، در سوره مریم در ضمن در خواستش نیز گنجانده، و گفته بود: (پروردگارا استخوانم سست و سرم سفید شده، ولی هرگز از دعای تو نومید نبودم، و من از موالی بعد از خود می‌ترسم، همسرم نازا است، پس از ناحیه خود وارثی بمن بده).

۵.۸.۱ - مقام اظهار ذکریا

چیزی که هست مقامی که سخن زکریا در آن مقام اظهار شده نکته‌ای دیگر را می‌رساند، گویا و وقتی از مشاهده وضع مریم منقلب شده، بیاد فرزند نداشتن خود افتاده، و غیر از درخواست فرزند به یاد هیچ چیز دیگر نبوده، و در دعای خود نام آن عاملی را که سهم زیادی در تاثرش داشته بوده است، و آن دو چیز است، یکی پیری، و دوم نازائی همسرش، و بعد از آنکه از ناحیه خدا بشارت یافت که صاحب فرزند خواهد شد، گویا به خود آمد و حالت انقلابش برطرف شد آنگاه متعجب شد، که بعد از پیری، و از زنی نازا فرزند دار می‌شود، خلاصه بشارت الهی وضعش را از یأس و اندوه به تعجبی آمیخته با مسرت دگرگون ساخت.
و اگر بعد از بشارت یافتن به فرزند شروع کرد که موانع این کار و چگونگی برطرف شدن آنها را پرسید، برای این بود که خصوصیات افاضه الهی و انعام او را بفهمد و در نتیجه از درک آن لذت ببرد و قدرش را بیشتر بشناسد، این استفهام نظیر سؤال حضرت ابراهیم است، نظیر همان سؤ الی که ابراهیم بعد از بشارت فرشتگان به صاحب فرزند شدن نمود و پرسید: چگونه مرا چنین بشارتی می‌دهید، با اینکه پیری بر من مسلط شده است؟

۵.۸.۲ - معنای ویل

«قالت یـویلتی ءالد وانا عجوز وهـذا بعلی شیخا ان هـذا لشیء عجیب». کلمه ویل به معناى قبح و زشتى است ، و هر بدى را که مایه اندوه آدمى شود ویل مى گویند، مانند مردن یا مصیبت دیدن یا جنایت فجیع یا رسوائى و امثال آن ، و این ندا در جایى گفته مى شود که طرف بخواهد بطور کنایه بفهماند که آن مصیبت ، آن امر فجیع ، آن رسوایى و... دارد مى رسد، پس وقتى گفته مى شود: (یا ویلى) معنایش این است که مصیبتم رسید، خاک بر سرم شد و آنچه مایه اندوه من است بر سرم آمد، و آوردن حرف (تاء) و گفتن : (یا ویلتى) زمانش وقتى است که بخواهند همان ویل را فریاد بزنند و دیگران را خبردار کنند.

۵.۸.۳ - معنای عجوز و بعل

و کلمه عجوز به معناى سالخوردگى زنان ، و کلمه بعل به معناى شوهر و یا به عبارتى دیگر همسر زن است و معناى اصلى این کلمه کسى است که قائم به امرى بوده و در آن امر مستغنى از غیر باشد،مثلا به درخت خرمایی که بی نیاز از آبیاری با آب نهر و چشمه است و به آب باران اکتفاء می‌کند بعل می‌گویند و نیز به صاحب و رب (همنشین و مربی) بعل گویند، کلمه بعلبک هم (که امروز نام شهری در لبنان است) از همین باب است چون در قدیم هیکل و معبد بعضی از بتها در آنجا قرار داشت.

۵.۸.۴ - معنای عجیب

و کلمه عجیب - بر وزن فعیل - صفت مشبهه از ماده عجب است، و تعجب حالتی است که به انسان در هنگام دیدن چیزی که سبب آن را نمی‌داند دست می‌دهد و به همین جهت بیشتر در مواقع استثنایی و نادر به آدمی دست می‌دهد چون در این مواقع معمولا انسان سبب حادثه را نمی‌داند و اینکه همسر ابراهیم علیه ‌السلام گفت : «یا ویلتی ءالد» گفتارش در مورد تعجب و تحسر بوده، چون وقتی بشارت ملائکه را شنیده آن حالتی که یک پیرزن نازا از همسر پیرمردش باردار شده و دارد بچه اش را میزاید در نظرش مجسم شده و معلوم است که چنین پیشامدی سابقه نداشته و قهرا امری شگفت آور خواهد بود، علاوه بر این، از نظر افکار عمومی مردم نیز وضعی ننگ آور و زشت است و خنده و تمسخر مردم را برمی انگیزد و چنین چیزی مایه رسوایی است.
«قالوا لاتوجل انا نبشرک بغلـم علیم• قال ابشرتمونی علی ان مسنی الکبر فبم تبشرون» گفتند نترس ما تو را به پسری دانا بشارت می‌دهیم. گفت آیا به من بشارت میدهید با اینکه پیر شده ام؟ به چه چیز بشارت میدهید؟. «قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا ولم اکن بدعآئک رب شقیا• وانی خفت المولی من وراءی وکانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا» گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعای تو از اجابت محروم نمی‌شدم. و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آئین تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است، تو به قدرتت جانشینی به من ببخش.
«قال رب انی یکون لی غلـم وکانت امراتی عاقرا وقد بلغت من الکبر عتیا» گفت: پروردگارا! چگونه فرزندی برای من خواهد بود در حالی که همسرم نازا است، و من نیز از پیری افتاده شده‌ام؟!. «فاقبلت امراته فی صرة فصکت وجهها وقالت عجوز عقیم» در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجب) فریاد می‌کشید و به صورت خود زد و گفت (آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟!.

۵.۸.۵ - معنای صره

در مجمع البیان می‌گوید: کلمه صره به معنای فریاد شدید است، و از صریر دروازه گرفته شده، که هنگام باز و بسته شدن صدا می‌کند، و این کلمه در مورد جماعت هم به همین شکل استعمال می‌شود. و کلمه (صک) زدن با اعتماد شدید است. و معنای آیه این است که : (در این میان) همسر ابراهیم که بشارت را شنیده بود با فریاد و زاری آمد در حالی که سیلی به صورت خود می‌زد، و می‌گفت : آخر من پیرزنی هستم که در جوانی‌ام نازا بودم چگونه حالا که پیر شده‌ام بچه می‌آورم؟ و یا معنایش این است که : آیا هیچ سابقه دارد که زنی عجوز و عقیم بچه بزاید.


اسلام برای تسهیل امور بر پیران و نیز مصالحی دیگر احکام و تکالیف خاصی را برای آنان تشریع کرده است. موضوع این احکام یا خصوص افراد پیر است یا عنوانی عام است که افراد پیر از مصادیق آن به شمار می‌روند. مهم‌ترین این احکام عبارت است از:

۶.۱ - حجاب زنان سالمند

هرچند داشتن حجاب برای زنان واجب است؛ اما قرآن به زنان سالمند اجازه داده است که حجاب خود را با پرهیز از زینت کردن از سربردارند: «والقَوعِدُ مِنَ النِّساءِ الّـتی لایَرجونَ نِکاحـًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ اَن یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة».

۶.۱.۱ - معنای واژه ثیاب

درباره مراد از « ثیاب » و پوششی که برداشتن آن برای این زنان جایز است آرای مختلفی مطرح است؛ برخی روایات مراد از آن را جلباب یعنی چادر دانسته‌اند.
[۱۴۲] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۱۹.
[۱۴۳] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.
روایاتی دیگر « خِمار » یعنی روسری را نیز افزوده‌اند.

۶.۱.۲ - استثنا ئات پوشش زنان پیر

به موجب این احادیث زنان پیر و سالمند تنها می‌توانند چادر و روسری را کنار بگذارند و سر و گردن خود را برهنه کنند؛ امّا برداشتن لباسهای دیگر جایز نیست. البته این استثنا دو شرط دارد: نخست اینکه این زنان به سنی رسیده باشند که معمولا امید ازدواج ندارند: «لایَرجونَ نِکاحـًا». برخی از مفسران و فقها مراد از این سن را رسیدن به دوران یائسگی دانسته‌اند.
[۱۴۹] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۱۹.
[۱۵۰] کنزالعرفان، ج۲، ص۲۲۶.
دیگر اینکه در این حالت خود را زینت نکرده باشند: «غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة» ؛ همچنین گفتنی است که این حکم الزامی نبوده، بلکه کاری جایز و مباح است، از این رو اگر آنان مانند دیگر زنان پوشش کامل داشته باشند، برای آنان بهتر است:
[۱۵۳] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.
[۱۵۵] احکام القرآن، ج۳، ص۴۸۵.
«و اَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».

۶.۲ - واجب نبودن روزه

روزه گرفتن بر سالخوردگانی که توانایی آن را ندارند یا روزه برای آنان مشقت دارد واجب نیست و آنان باید به جای روزه فدیه بپردازند: «اَیّامـًا مَعدودت... و عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین». به نظر فقها و مفسران مراد از «الّذینَ یُطیقونَهُ» پیران و افرادی هستند که با شدت و سختی بسیار روزه می‌گیرند. در روایات اهل بیت و اهل سنت
[۱۶۵] المصنف، ج۴، ص۲۲۱، ۲۲۳.
[۱۶۶] کنزالعمال، ج۲، ص۳۵۹.
[۱۶۷] الدرالمنثور، ج۱، ص۱۷۸.
نیز پیران مصداقی از افراد ناتوان در آیه مذکور شمرده شده‌اند. فقها در مقدار فدیه که پیران و دیگر افراد ناتوان باید بپردازند اختلاف نظر دارند.

۶.۲.۱ - کفاره روزه خواران ناتوان

بسیاری از فقهای امامیه گفته‌اند: برای هر روز یک مد طعام بدهد.
[۱۶۹] مجمع الفائده، ج۵، ص۳۲۱.
رای شافعی نیز همین است
[۱۷۱] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۹۴.
[۱۷۲] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۴.
؛ اما فقهای امامیه بر آن‌اند که اگر روزه خوار دارای توانایی مالی است دو مدّ طعام و در غیر این صورت یک مدّ طعام به فقیران بدهد.
[۱۷۳] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۴.
سپس قرآن در آیه بعد فلسفه تشریع چنین احکامی را تسهیل بر مؤمنان و دفع مشقت ذکر کرده است: «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ و لایُریدُ بِکُمُ العُسرَ.»

۶.۳ - حکم جهاد

وجوب شرکت در جهاد از افراد ضعیف و ناتوان برداشته شده است:
[۱۷۷] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
[۱۷۸] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۴.
«لـکِنِ الرَّسولُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم... • لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ... حَرَجٌ».

۶.۳.۱ - مراد از ضعفاء

مفسران مراد از «ضعَفاءِ» را در آیه مذکور افراد ناتوان و پیر دانسته‌اند.
[۱۸۲] کنزالعرفان، ج۱، ص۳۵۲.
البته معافیت این افراد از شرکت در جهاد در صورتی مورد رضای خداست که اعمالشان را برای خدا خالص
[۱۸۵] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
[۱۸۶] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۴.
و با سخن و رفتار خود مجاهدان عازم جنگ را تشویق و دلگرم و روحیه آنان را تقویت کنند و در تضعیف روحیه دشمن کوتاهی نورزند:
[۱۸۹] الفرقان، ج۱۰-۱۱، ص۲۵۷.
«اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ» یا همچون منافقان با دامن زدن به شایعات و سخنان دروغ به جامعه مسلمین خیانت نورزند.
[۱۹۲] آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، مج ۶؛ ج۱۰، ص۲۳۰.


برخی گفته‌اند: مراد آیه این است که ایمان به خدا و رسول داشته باشند و آشکارا و در نهان مطیع بوده، خدا و رسول را دوست بدارند که در این صورت از نیکوکاران‌اند و بر نیکوکاران حرجی نیست: «ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیل واللّهُ غَفورٌ رَحیم» ؛ همچنین برخی واجب نبودن جهاد بر پیران و ناتوانان را از آیه ۹۵ نساء استفاده کرده‌اند که در آن صاحبان عذر از حضور در جهاد مستثنا شده‌اند.
[۱۹۸] مواهب الرحمن، ج۹، ص۱۸۵.


۶.۴ - هجرت از محیط کفر

از برخی آیات مانند آیه ۹۷ نساءاستفاده می‌شود که هجرت کردن از محیط کفر در صورتی که مؤمنان نتوانند ایمان خود را در آنجا حفظ کنند
[۲۰۰] مواهب الرحمن، ج۹، ص۱۸۶.
یا نتوانند شعائر اسلامی را آزادانه انجام دهند
[۲۰۶] الموسوعة الفقهیه، ج۳، ص۳۲۸.
واجب است؛ لیکن این تکلیف از مردان، زنان و اطفال خردسالی که توانایی هجرت ندارند برداشته شده است: «اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً ولا یَهتَدونَ سَبیلا• فَاُولئِکَ عَسَی اللّهُ اَن یَعفُوَ عَنهُم و کانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا». مفسران یکی از مصادیق مستضعفان در آیه را که هجرت از آنان برداشته شده پیران دانسته‌اند.

۶.۵ - احترام به پیران و رعایت حال آنان

قرآن احترام کردن و رعایت حال والدین را به ویژه هنگامی که به سن پیری می‌رسند بر فرزندان لازم شمرده و آنان را از کوچک‌ترین بی احترامی به پدر و مادر در این سنین نهی کرده است: «اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ». ذکر دوران پیری والدین در آیه بدان جهت است که این سنین سخت‌ترین دوران زندگی آنهاست و آنان به جهت پیری و ناتوانی به احسان و کمک فرزندان احتیاج بیشتری دارند.
[۲۱۷] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶؛ ص۶۳۱.
[۲۱۸] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۱۵۸.


۶.۵.۱ - احترام به والدین

قرآن در آیاتی دیگر نیز به نمونه‌هایی از احترام و کمک فرزندان به والدین پیر خود اشاره کرده است که از آن جمله می‌توان به احترام و مراعات احوال شعیب پیامبر از سوی دختران خویش اشاره کرد: «قالَتا لا نَسقی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ و اَبونا شَیخٌ کَبیر» و نیز توجه فرزندان یعقوب به رعایت حال پدر خود در سن پیری: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین».

۶.۵.۲ - احترام به سایر مومنان پیر

البته احترام به پیران تنها اختصاص به والدین ندارد، بلکه بر مؤمنان واجب است به همه پیران احترام گذارند، چنان که در روایتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمود: پیرانتان را بزرگ شمارید
[۲۲۳] کنزالعمال، ج۹، ص۱۵۶.
و در روایتی دیگر آن حضرت فرمود: از ما نیست کسی که به پیران احترام نگذارد و به خردسالان رحم نکند.
[۲۲۶] مسند احمد، ج۲، ص۲۲۲.


۶.۶ - حرمت کشتن پیران در جنگ

قرآن پس از فرمان جهاد به مسلمانان به آنان سفارش می‌کند که از حدود الهی تجاوز نکنند: «و قـتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقـتِلونَکُم و لاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین». مفسران مراد از «اعتداء» را در این آیه، کشتن زنان، کودکان و پیرانی دانسته‌اند که در جنگ با مسلمانان شرکت نکرده و در مقابل آنان اسلحه برنداشته.
[۲۲۹] آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، مج ۲، ج۲، ص۱۱۲.
[۲۳۰] المنیر، ج۲، ص۱۸۹.
این نکته از اصول مهم اسلامی در زمینه رعایت حقوق بشر حتی در عرصه کارزار است.

۶.۷ - قیامت و پیری کودکان

قرآن کریم در آیه ۱۷ مزمّل قیامت را روزی دانسته است که کودکان را پیر می‌کند: «فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتُم یَومـًا یَجعَلُ الوِلدنَ شیبـا».به نظر مفسران این امر بر اثر شدت عذاب قیامت و ترس و اندوه ناشی از آن است،
[۲۳۲] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۴، ج۲۹، ص۱۷۱.
چنان که در دنیا نیز گاه ترس زیاد و غم و اندوهها موجب پیری افراد می‌شود.
[۲۳۶] پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج۲، ص۵۵۸.


به نظر برخی علت پیری کودکان، طولانی بودن روز قیامت و در نتیجه طولانی بودن مدت توقف انسانها در مواقف آن است، چنان که در آیه‌ای دیگر به این امر تصریح شده است: «یَوم کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه». برخی دیگر معتقدند آیه دلالتی بر پیر شدن واقعی کودکان ندارد، بلکه تعبیر مذکور کنایه از عظمت این رخداد بزرگ است.


احکام القرآن، جصاص؛ الانسان بین الحقایق القرآنیة و المعارف الطبیه؛ انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی؛ بحارالانوار؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن؛ پیام قرآن؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر غریب القرآن الکریم؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ تهذیب الاحکام؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ دلیل الانفس بین القرآن الکریم و العلم الحدیث؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ زبدة البیان فی براهین احکام القرآن؛ سیر کهولت در انسان؛ طب در قرآن؛ علل الشرایع؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ فرهنگ فارسی؛ فقه القرآن؛ القرآن و اعجازه العلمی؛ الکافی؛ کتاب الخصال؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ لغت نامه؛ المبسوط فی فقه الامامیه؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مجمع الفائدة والبرهان؛ مسند احمدبن حنبل؛ المصباح المنیر؛ المصنف؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ مفردات الفاظ القرآن؛ منهاج الصالحین، خوئی؛ مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، سبزواری؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المهذب البارع فی شرح المختصر النافع؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نثر طوبی؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر؛ وسائل الشیعه؛ و فی انفسکم افلاتبصرون؛ یائسگی نماد بالندگی.


۱. لغت نامه، ج۴، ص۵۱۹۵.
۲. لغت نامه، ج۴، ص۵۱۹۵.
۳. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۹۰۰، «پیری».
۴. طب در قرآن، ص۱۱۹.
۵. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج۲، ص۵۵۷.
۶. و فی انفسکم افلا تبصرون، ص۱۰۳.
۷. دلیل الانفس، ص۱۸۰.
۸. الانسان بین الحقایق القرآنیة و معارف طبیه، ص۱۴۴-۱۴۵.
۹. الانسان بین الحقایق القرآنیة و معارف طبیه، ص۱۴۴-۱۴۵.
۱۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۶۹، «شیخ».    
۱۱. التحقیق، ج۵، ص۱۶۳، «شیخ».
۱۲. مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۹.
۱۳. لسان العرب، ج۳، ص۳۱، «شیخ».    
۱۴. هود/سوره۱۱، آیه۷۲.    
۱۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۸.    
۱۶. قصص/سوره۲۸، آیه۲۳.    
۱۷. غافر/سوره۴۰، آیه۶۷.    
۱۸. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۶۹.    
۱۹. مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۸، «شیب».
۲۰. تاج العروس، ج۳، ص۱۷۱.    
۲۱. المصباح، ص۳۲۸، «شاب».    
۲۲. مجمع البحرین، ج۱، ص۵۶۸، «شیخ».
۲۳. التحقیق، ج۵، ص۱۶۲، «شیب».
۲۴. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۲۵. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۲۶. مزمل/سوره۷۳، آیه۱۷.    
۲۷. نثر طوبی، ج۲، ص۱۱۹.
۲۸. المصباح، ص۳۹۴، «عجز».
۲۹. التحقیق، ج۸؛ ص۳۸.
۳۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۴۸، «عجز».    
۳۱. هود/سوره۱۱، آیه۷۲.    
۳۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۷۱.    
۳۳. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۵.    
۳۴. ذاریات/سوره۵۱، آیه۲۹.    
۳۵. لسان العرب، ج۱۱، ص۶۰۰.    
۳۶. التحقیق، ج۱۰، ص۱۲۶.
۳۷. مجمع البحرین، ج۲، ص۷۹.
۳۸. المصباح، ص۵۴۳.
۳۹. النهایه، ج۴، ص۲۱۳، «کهل».    
۴۰. آل عمران/سوره۳، آیه۴۶.    
۴۱. مائده/سوره۵، آیه۱۱۰،.    
۴۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۶۹۶؛ «کبر».    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۷۴۳.
۴۴. بقره/سوره۲، آیه۲۶۶.    
۴۵. آل عمران/سوره۳، آیه۴۰.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶؛ ص۵۷۴.
۴۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۱۱۸.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۵۷۴.
۴۹. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۵۰. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۵، ج۳۰، ص۳۰۹.
۵۲. تین/سوره۹۵، آیه۵.    
۵۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۹۶، «خلف».    
۵۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۶۰.    
۵۵. توبه/سوره۹، آیه۸۷.    
۵۶. توبه/سوره۹، آیه۹۳.    
۵۷. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۶۷۹.    
۵۸. غریب القرآن، ص۲۰۷، «قعد».    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.
۶۰. نور/سوره۲۴، آیه۶۰.    
۶۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۰۷، «ضعف».    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
۶۳. توبه/سوره۹، آیه۹۱.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۱، ج۲۱، ص۶۷-۶۸.
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۴۸۵-۴۸۶.
۶۶. الصافی، ج۴، ص۱۳۷.    
۶۷. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۶۸. حجّ/سوره۲۲، آیه۵-۷.    
۶۹. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۷۰. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۷۱. غافر/سوره۴۰، آیه۶۷.    
۷۲. التبیان، ج۸؛ ص۴۷۳.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۴.
۷۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۰۸.    
۷۵. یس/سوره۳۶، آیه۶۸.    
۷۶. تفسیر قمی، ج۲، ص۲۱۸.    
۷۷. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۴، ص۳۹۲.    
۷۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹، ص۲۳۱.    
۷۹. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۳۵.
۸۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۴۳۵-۴۳۶.    
۸۱. التحریر و التنویر، ج۲۳، ص۵۳.    
۸۲. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۸۳. روض الجنان، ج۱۳، ص۵۸.
۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۷۷۴.
۸۵. زادالمسیر، ج۵، ص۲۰۷.
۸۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۸.    
۸۷. الجدید، ج۴، ص۳۷۳.
۸۸. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۸۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۴۲۵، ترجمه موسوی همدانی.    
۹۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۱۰.    
۹۱. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۹۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۴۸۶، ترجمه موسوی همدانی.    
۹۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۹.    
۹۴. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۹۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۸.    
۹۷. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۹۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۰۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۹۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۷۹.    
۱۰۰. یس/سوره۳۶، آیه۶۸.    
۱۰۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۶۰، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۴۳۵.    
۱۰۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۹۴.    
۱۰۴. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۱۰۵. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۱۰۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۹۴.    
۱۰۷. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۱۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۴۰۵.    
۱۰۹. مریم/سوره۱۹، آیه۸.    
۱۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۱۶.    
۱۱۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۴۱.    
۱۱۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۲۱.    
۱۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۱۷.    
۱۱۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۱۹، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۱۵. قصص/سوره۲۸، آیه۲۳.    
۱۱۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۳، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۵۶.    
۱۱۸. یس/سوره۳۶، آیه۶۸.    
۱۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۴۳۵.    
۱۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۶، ص۱۷۷.    
۱۲۱. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.    
۱۲۲. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۱۲۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶۶.    
۱۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۳۳۰.    
۱۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۴۰.    
۱۲۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۷۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۳۳.    
۱۲۸. هود/سوره۱۱، آیه۷۲.    
۱۲۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۴۸۴، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۱۷۲.    
۱۳۱. حجر/سوره۱۵، آیه۵۳.    
۱۳۲. حجر/سوره۱۵، آیه۵۴.    
۱۳۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۶۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۰۰.    
۱۳۵. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۱۳۶. مریم/سوره۱۹، آیه۵.    
۱۳۷. مریم/سوره۱۹، آیه۸.    
۱۳۸. ذاریات/سوره۵۱، آیه۲۹.    
۱۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۵۶۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۳۴۳.    
۱۴۱. نور/سوره۲۴، آیه۶۰.    
۱۴۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۱۹.
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.
۱۴۴. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۰۲.    
۱۴۵. الاصول من الکافی، ج۵، ص۵۲۲.    
۱۴۶. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۰۲.    
۱۴۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۲۹، ص۸۵.    
۱۴۸. نمونه، ج۱۴، ص۵۴۷.    
۱۴۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۱۹.
۱۵۰. کنزالعرفان، ج۲، ص۲۲۶.
۱۵۱. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۸۵.    
۱۵۲. نور/سوره۲۴، آیه۶۰.    
۱۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۴۳.
۱۵۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۶۴.    
۱۵۵. احکام القرآن، ج۳، ص۴۸۵.
۱۵۶. نور/سوره۲۴، آیه۶۰.    
۱۵۷. بقره/سوره۲، آیه۱۸۴.    
۱۵۸. المعتبر، ج۲، ص۷۱۷.    
۱۵۹. المهذب البارع، ج۲، ص۸.    
۱۶۰. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۵، ص۲۷۴.    
۱۶۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۱.    
۱۶۲. الاصول من الکافی، ج۴، ص۱۱۶.    
۱۶۳. تهذیب، ج۴، ص۲۳۸.    
۱۶۴. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۱۰.    
۱۶۵. المصنف، ج۴، ص۲۲۱، ۲۲۳.
۱۶۶. کنزالعمال، ج۲، ص۳۵۹.
۱۶۷. الدرالمنثور، ج۱، ص۱۷۸.
۱۶۸. المهذب البارع، ج۲، ص۸۷.    
۱۶۹. مجمع الفائده، ج۵، ص۳۲۱.
۱۷۰. زبدة البیان، ص۱۵۱.    
۱۷۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۹۴.
۱۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۴.
۱۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۴۹۴.
۱۷۴. فقه القرآن، ج۱، ص۱۸۵.    
۱۷۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۴.    
۱۷۶. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۱۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
۱۷۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۴.
۱۷۹. المنیر، ج۱۰، ص۳۵۲.    
۱۸۰. توبه/سوره۹، آیه۸۸.    
۱۸۱. توبه/سوره۹، آیه۹۱.    
۱۸۲. کنزالعرفان، ج۱، ص۳۵۲.
۱۸۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۳۰۱.    
۱۸۴. المنیر، ج۱۰، ص۳۵۲.    
۱۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۹۱.
۱۸۶. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۴.
۱۸۷. التبیان، ج۵، ص۲۷۸-۲۷۹.    
۱۸۸. نمونه، ج۸؛ ص۸۱.    
۱۸۹. الفرقان، ج۱۰-۱۱، ص۲۵۷.
۱۹۰. توبه/سوره۹، آیه۹۱.    
۱۹۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۶۲.    
۱۹۲. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، مج ۶؛ ج۱۰، ص۲۳۰.
۱۹۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۳۰۱.    
۱۹۴. تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۶۵.    
۱۹۵. توبه/سوره۹، آیه۹۱.    
۱۹۶. نساء/سوره۴، آیه۹۵.    
۱۹۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۹.    
۱۹۸. مواهب الرحمن، ج۹، ص۱۸۵.
۱۹۹. نمونه، ج۴، ص۷۷.    
۲۰۰. مواهب الرحمن، ج۹، ص۱۸۶.
۲۰۱. المنیر، ج۵، ص۲۲۹.    
۲۰۲. المنیر، ج۵، ص۲۳۲.    
۲۰۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۵۵۵.    
۲۰۴. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۴.    
۲۰۵. مجمع الفائده، ج۷، ص۴۴۶.    
۲۰۶. الموسوعة الفقهیه، ج۳، ص۳۲۸.
۲۰۷. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۲۰۸. تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۰۵.    
۲۰۹. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۴.    
۲۱۰. منهاج الصالحین، ج۱، ص۳۷۵.    
۲۱۱. نساء/سوره۴، آیه۹۸-۹۹.    
۲۱۲. المنیر، ج۵، ص۲۲۹.    
۲۱۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۵۵۵.    
۲۱۴. المیزان، ج۱۳، ص۸۰.    
۲۱۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۳.    
۲۱۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۸۰.    
۲۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶؛ ص۶۳۱.
۲۱۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۱۵۸.
۲۱۹. قصص/سوره۲۸، آیه۲۳.    
۲۲۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۸.    
۲۲۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۰۰.    
۲۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۳۶.    
۲۲۳. کنزالعمال، ج۹، ص۱۵۶.
۲۲۴. عوالی اللئالی، ج۱، ص۱۸۹.    
۲۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۳۷.    
۲۲۶. مسند احمد، ج۲، ص۲۲۲.
۲۲۷. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰.    
۲۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۰.    
۲۲۹. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، مج ۲، ج۲، ص۱۱۲.
۲۳۰. المنیر، ج۲، ص۱۸۹.
۲۳۱. مزمل/سوره۷۳، آیه۱۷.    
۲۳۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج ۱۴، ج۲۹، ص۱۷۱.
۲۳۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۶۴۱.    
۲۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۱۸۸.    
۲۳۵. نمونه، ج۲۵، ص۱۸۸.    
۲۳۶. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج۲، ص۵۵۸.
۲۳۷. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۶۴۰.    
۲۳۸. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۶۴۲.    
۲۳۹. معارج/سوره۷۰، آیه۴.    
۲۴۰. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۶۴۰.    
۲۴۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۶۹.    
۲۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۱۰۹.    



دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«پیری».    
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۲۷۳، برگرفته از مقاله «پیری».    


رده‌های این صفحه : پیری | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار