پیری (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سالخوردگی، کهنسالی و مقابل
جوانی است و مرحله پایانی
عمر انسان می باشد.
پیری، سالخوردگی، کهنسالی و مقابل
جوانی است.
در این مدخل از کلمات «ارذل العمر»، «شیب»، «شیخ»، «عجوز»، «کبر» و «نعمره» استفاده شده است.
پیری،
سالخوردگی و
کهنسالی مرحله پایانی عمر انسان است که در آن
قوای جسمی ،
روحی و
روانی انسان روبه
ضعف و کاهش میگذارد.
در کاربرد علم پزشکی پدیدهای است که بر اثر
ناتوانی و
عجز موجودات زنده از اصلاح یا تعویض اجزا و قوای از دست رفته خویش بر آنها عارض میشود.
هرچند برخی آغاز این پدیده را
سن خاصی مانند ۴۰ سالگی دانستهاند
؛ ولی به نظر برخی دیگر، آغاز
پیری سن معینی ندارد و نسبت به افراد مختلف و محیط و عصر زندگی آنها متفاوت است، چنان که عروض این صفت بر قوای گوناگون انسان نیز یکسان نیست؛ مثلا ممکن است فردی از لحاظ قوای جسمی
جوان ولی از لحاظ روحی و روانی
پیر شود یا برعکس.
عوامل متعددی در تسریع پدیده
پیری مؤثر است؛ از جمله
وراثت ،
محیط ،
بهداشت ، نوع
تغذیه ، مشکلات و فشارهای روحی و روانی.
در
قرآن با تعابیر گوناگونی از
پیری یاد شده؛ مانند:
«
شیخ » که معانی متعددی دارد؛ از جمله شخصی که دارای
علم و سن زیاد است
یا کسی که سن بالا دارد و به
وقار و بزرگی شناخته میشود.
به نظر برخی واژه شیخ درباره افراد ۴۵، ۵۰ یا ۵۱ ساله به بالا یا فاصله سنی ۵۰ تا ۸۰ سالگی به کار میرود.
این واژه ۴ بار در
سورههای هود یوسف قصص و
غافر به کار رفته است.
«
شیب » که به معنای سفید شدن موست
و به کسی که مویش سفید شده «اَشْیَب» گویند.
برخی شیب را به معنای تغییر
مزاج و افول انسان از طراوت و
قدرت به ضعف و شکستگی دانستهاند.
این واژه سه بار در آیات ۴
مریم ۵۴
روم و ۱۷
مزمّل آمده است.
«
عجوز » که از ریشه عَجز به معنای ناتوانی است و بیشتر بر
زنان پیر اطلاق میشود
و از آن رو بر
پیر اطلاق میشود که وی نیرو و توان خود را از دست داده و ناتوان میشود.
«
کهل » که به معنای کسی است که
جوانی او به پایان رسیده
یا رشد او کامل شده است.
برخی گفتهاند: کهل به افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله یا ۳۰ تا ۵۰ ساله گفته میشود.
همچنین در
قرآن اوصاف و تعبیرهای دیگری آمده که به معنای
پیری بوده و یا
پیری از جمله مصادیق آنهاست؛
از جمله «
کِبر » به معنای بزرگی، بزرگسالی و
پیری،
«
اَرْذَل العُمُر » یعنی پایینترین و پستترین مراحل زندگی
که فرد با رسیدن به آن به بازیابی توان خود امیدی ندارد،
«اَسفَلَ سـفِلین» که به نظر برخی مراد پایینترین مراحل
زندگی یعنی دوران
پیری و ناتوانی انسان است،
«الخَوالِف» یعنی
بازنشستگان و بر جای ماندگان به جهت ناتوانی یا کوتاهی و قصور،
«القَوعِدُ مِنَ النِّساء» یعنی زنانی که زمان
حیض و
ازدواج آنان به پایان رسیده است
و «الضُّعَفاء» یعنی انسانهای ضعیف و ناتوان.
در این آیات و مانند آنها،
قرآن ضمن یادآوری قدرت و
حکمت الهی در به وجود آوردن این پدیده و توجه دادن انسان به اندیشیدن و
تعقل کردن در آن، از برخی نشانهها و آثار طبیعی
پیری و شماری از
احکام فقهی مرتبط با آن سخن به میان آورده است، چنان که از زندگی برخی
انبیای الهی که به سن
پیری رسیده بودند نیز یاد کرده است.
یکی از اهداف
قرآن کریم از طرح برخی موضوعات طبیعی از جمله پدیده
پیری توجه دادن بشر به نقش
خداوند در تحقق این پدیدهها و نیز، اثبات
علم و قدرت او و رهنمون کردن انسان به مسائل ماورای این عالم و در نهایت
هدایت بشر است، بر این اساس در آیه ۵۴ روم خداوند را
آفریننده انسان دانسته که او را از دوران ضعف و ناتوانی به دوران جوانی و قدرت رسانده، سپس او را به دوران ناتوانی که همان
سن پیری است باز میگرداند:
«اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَیبَةً...» .
در آیاتی دیگر، با یادآوری برخی ادوار
حیات انسان، حقانیت خداوند و باطل بودن دیگر خدایان،
معاد ، قدرت الهی و محشور شدن همه
مردگان نتیجه گرفته شده است: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِن کُنتُم فی رَیب مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقنـکُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة... ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم و مِنکُم مَن یُتَوَفّی و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ مِن بَعدِ عِلم شیــًا... • ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّهُ یُحیِ المَوتی و اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» «و اَنَّ السّاعَةَ ءاتِیَةٌ لا رَیبَ فِیها و اَنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبور»،
چنان که در آیاتی دیگر پس از انتساب این پدیده به خداوند، علم او یادآوری شده است: «واللّهُ خَلَقَکُم ثُمَّ یَتَوَفـّکُم ومِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شیــًا اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ قَدیر»
؛
همچنین
قرآن کریم پس از ذکر مراحل عمر انسان از جمله دوران
پیری، غرض از آن را تعقل انسان برشمرده است: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم مِن تُراب... ثُمَّ یُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا ومِنکُم مَن یُتَوَفّی مِن قَبلُ و لِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّی و لَعَلَّکُم تَعقِلون».
در آیه ۶۸ یس نیز
قرآن بالا رفتن سن و
پیری را مرحله کاهش نیرو و جسم دانسته و کسانی را که در این پدیده تعقل نمیکنند
مذمت کرده است:
«و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ اَفَلا یَعقِلون».
این آیه در پاسخ ادعای
ملحدان نازل شده که میگفتند: طبیعتْ انسان را خلق کرده و افراد با خوردن
غذا رشد یافته، بزرگ میشوند.
قرآن در جواب آنها میگوید: برعکسِ این ادعا، ما حجم جسم
پیران را کاهش میدهیم؛ نه اینکه افزایش یابد،
بر این اساس، انسان با تامل در مراحل حیات از جمله
پیری باید بیندیشد که در پی این تغییرات دست قدرت بالاتری هست که همه این تحولات را پدید میآورد و کسی که قادر به انجام این تحولهاست بر تحقق
معاد و احیای مردگان نیز قادر خواهد بود.
قرآن کریم به برخی از نشانهها و پیامدهای جسمی و روانی
پیری اشاره کرده است که در واقع ذکر برخی از آنها را میتوان از مصادیق اعجاز علمی
قرآن برشمرد. این آثار عبارت است از:
پیامد و نشانه دیگر
پیری، سفید شدن موهاست که
قرآن از آن به شعله گرفتن
سر یاد کرده است: «واشتَعَلَ الرَّاسُ شَیبـًا».
وجه
تشبیه سفیدی
موها به
شعله آتش این است که سفیدی همانند آتش که به تدریج شعله ور شده، گسترش مییابد تمام موهای سر را فرا میگیرد
یا اینکه موی سفید چون شعله آتش از دور میدرخشد.
به فرموده
قرآن کریم دوران
پیری همراه با نادانی، از پستترین مراحل زندگی عمر انسان می باشد: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا ان الله علیم قدیر»
خداوند شما را آفرید، سپس شما را میمیراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر میرسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند) خداوند عالم و قادر است.
کلمه ارذل
اسم تفضیل از رذالت و پستی است، و مراد از ارذل العمر به قرینه جمله «لکی لا یعلم» سن شیخوخت و
پیری است، که قوای شعور و
ادراک در آن انحطاط پیدا میکند، و البته این انحطاط به
اختلاف مزاجها مختلف میشود، و غالبا از سن هفتاد و پنج سالگی شروع میشود.
و معنای آیه این است که : خدا شما گروه مردم را
خلق کرده پس آنگاه شما را در عمر متوسط میگیرد، و البته بعضی از شما هستند که تا سن
پیری رسیده آنقدر به عقب بر میگردند که از ضعف قوای دراکه بعد از آنکه عمری عالم بودند دیگر چیزی را ندانند، و این خود دلیل و نشانه این است که زندگی و مردن و شعور و
علم شما به دست خود شما نیست، و گر نه شعور خود را برای خود نگه میداشتید، و زندگی خود را هم برای خود حفظ میکردید بلکه این زندگی و علم با نظام عجیبی که دارد به علم و
قدرت خدا منتهی میگردد، و به همین جهت است که مطلب را با جمله «ان الله علیم قدیر» تعلیل فرمود.
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر
عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی و
پیری میرسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .
پیری و سالخوردگی انسان، باعث سست شدن
استخوان و سفید شدن مو: «قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا...» گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله
پیری تمام سرم را فرا گرفته... .
اشتعال به معنای
انتشار زبانه آتش و سرایت آن است، در هر چیزی که قابل احتراق باشد. در مجمع البیان گفته : جمله «و اشتعل الراس شیبا» از بهترین استعارات است، و معنایش این است که سفیدی موی در سر من منتشر شده آنچنان که شعاع آتش منتشر میشود، و کانه منظور از شعاع
آتش همان زبانه آن است.
نقصان، ضعف و ناتوانی، از آثار طبیعی
پیری: «الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا وشیبة یخلق ما یشاء وهو العلیم القدیر» خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوت بخشید، و باز بعد از قوت ضعف و
پیری قرار داد، او هر چه بخواهد میآفریند، و اوست عالم و قادر.
ضعف در مقابل قوت است، و کلمه من در جمله «من ضعف» برای
ابتداء است. و آیه چنین معنی میدهد، که خدا خلقت شما را از ضعف ابتداء کرد، یعنی شما در ابتدای خلقت ضعیف بودید و مصداق این ضعف - به طوری که از مقابله بر میآید - اول طفولیت است، هر چند که ممکن است بر
نطفه هم صادق باشد و مراد از قوت بعد از ضعف، رسیدن طفل است به حد
بلوغ ، و مراد از ضعف بعد از قوت، دوران
پیری است، و لذا کلمه شیبه -
پیری را بر آن (ضعف) عطف کرد، تا
تفسیر آن باشد، و اگر ضعف و قوت را
نکره آورد، برای این است که دلالت کند بر
ابهام ، و معین نبودن مقدار، چون افراد در آن اختلاف دارند.
«ومن نعمره ننکسه فی الخلق...» هر کس را که طول عمر دهیم در
آفرینش واژگونه میکنیم... .
کلمه «نعمره» از مصدر
تعمیر است که به معنای طولانی کردن عمر است (تعبیر خانه را هم از این رو تعمیر گفتهاند که باعث طول عمر آن است). و کلمه «ننکسه» از مصدر
تنکیس است که به معنای برگرداندن چیزی است به صورتی که بالایش پایین قرار گیرد و نیرویش مبدل به ضعف گردد، و زیادتش رو به نقصان گذارد. و انسان در روزگار
پیری همینطور میشود: قوتش مبدل به ضعف، و علمش مبدل به جهل، و یاد و هوشش مبدل به فرامو شی میگردد.
این آیه شریفه میخواهد برای
امکان مضمون دو آیه قبل (که مسأله
مسخ و کور کردن را خاطرنشان میساخت)
استشهاد کند و بفرماید آن خدایی که خلقت انسان را در روزگار
پیری اش تغییر میدهد، و هر چه داده میگیرد، قادر است بر اینکه چشم کفار را از آنها بگیرد و ایشان را در همان جایی که هستند مسخ کند. و در این جمله که فرمود: «افلا یعقلون» کفار را به خاطر نداشتن تعقل
توبیخ میکند و نیز تحریک میکند به اینکه به تدبر در این امور بپردازند، و از آن
عبرت گیرند.
کاهش نیروهای ادراکی و عقلی، بر اثر
پیری و سالخوردگی انسان بوجود می آید: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا...» خداوند شما را آفرید، سپس شما را میمیراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر میرسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند) ... .(منظور از «ارذل العمر» به قرینه «لکیلایعلم» سنین
پیری است که در آن، قوای ادراکی کاهش مییابد
)
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی و
پیری میرسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .
ضعف قوای علمی و ادراکی انسان در
پیری، نمودار مقهور بودن او در برابر قدرت و علم الهی می باشد: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا ان الله علیم قدیر» خداوند شما را آفرید، سپس شما را میمیراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر میرسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند) خداوند عالم و
قادر است. (برداشت مزبور بر اساس جمله «ان الله علیم قدیر»، که مفید تعلیل است، میباشد
)
پیری و سالخوردگی، باعث فرتوتی و افتادگی انسان می شود: «قال رب انی یکون لی غلـم وکانت امراتی عاقرا وقد بلغت من الکبر عتیا».(«عتی» به معنای خشکیدن مفاصل و استخوانهاست.
)
این آیات
استجابت دعاى زکریا را در پیشگاه پروردگار، استجابتى آمیخته با
لطف و عنایت ویژه او بیان مى کند، و با این جمله شروع مى شود اى زکریا ما تو را بشارت به پسرى مى دهیم که نامش یحیى است پسرى که همنام او پیش از این نبوده است.
چه جالب است که خدا دعاى بنده اش را این چنین بپذیرد و با بشارت دادن او را از انجام خواسته اش
آگاه سازد و در برابر درخواست فرزند، پسرى به او بدهد، و نام پسر را نیز خودش بگذارد، و
اضافه کند این فرزند از جهاتى بى سابقه است. زیرا جمله «لم نجعل له من قبل سمیا» گرچه ظاهرا به این معنى است که کسى تاکنون هم نام او نبوده است ، ولى از آنجا که نام به تنهائى دلیل بر شخصیت کسى نیست ، معلوم مى شود که این اسم ، اشاره به مسمى است ، یعنى کسى که داراى امتیازاتى همچون او باشد قبلا نبوده است. .
عاقر در اصل از واژه عقر به معنی ریشه و اساس یا به معنی
حبس است، و اینکه به
زنان نازا
عاقر میگویند به خاطر آنست که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده،
یا اینکه تولد فرزند در آنها محبوس شده است.
عتی به معنای کسی است که بر اثر طول زمان، اندامش خشکیده شده همان حالتی که در سنین بسیار بالا برای انسان پیدا میشود.
اما بزودی زکریا در پاسخ سؤالش این پیام را از
درگاه خداوند دریافت داشت فرمود: مطلب همین گونه است که پروردگار تو گفته و این بر من آسان است. این مساله عجیبی نیست که از پیرمردی همچون تو و همسری ظاهرا نازافرزندی متولد شود، من تو را قبلا آفریدم در حالی که هیچ نبودی، خدائی که توانائی دارد از هیچ، همه چیز بیافریند، چه جای تعجب که در این سن و سال و این شرائط فرزندی به تو
عنایت کند.
«ولما ورد ماء مدین وجد علیه امة من الناس یسقون ووجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرعاء وابونا شیخ کبیر» و هنگامی که به (چاه) آب
مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب میکنند، و در کنار آنها دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به
چاه نزدیک نمیشوند، موسی) به آنها گفت کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند، و پدر ما
پیر مرد مسنی است.
توجه به دوران
پیری و برگشتن به ضعف و سستی، زمینهای برای اندیشه و عبرت انسان می باشد: «ومن نعمره ننکسه فی الخلق افلایعقلون» هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم (و به ناتوانی کودکی باز میگردانیم) آیا اندیشه نمیکنند؟ .
توضیح اینکه «ننکسه» در اینجا کنایه از بازگشت کامل انسان به حالات طفولیت است.
چه اینکه آدمی از آغاز
خلقت ضعیف است و تدریجا رو به رشد و تکامل میرود، در دوران جنینی هر روز شاهد خلقت تازه و رشد جدیدی است، بعد از تولد نیز مسیر تکاملی خود را در جسم و روح به سرعت ادامه میدهد، و قوا و استعدادهای خدا داد که در درون وجودش نهفته شده یکی بعد از دیگری شکوفا میشود، دوران جوانی، و بعد از آن پختگی فرا میرسد، و انسان در اوج قله تکامل جسمی و روحی قرار میگیرد، در اینجا گاه روح و جسم مسیر خود را از هم جدا میکنند،
روح همچنان به تکامل خویش ادامه میدهد، در حالی که عقبگرد جسم شروع میشود، ولی سرانجام
عقل نیز سیر نزولی خود را شروع میکند، و تدریجا و گاه به سرعت به مراحل کودکی باز میگردد، حرکات حرکات کودکانه و تفکر و حتی بهانه جوئیها همچون کودکان میشود، و ضعف جسمانی نیز با آن هماهنگ میگردد، با این تفاوت که این حرکات و روحیات از کودکان شیرین و جذاب است و نویدی است بر شکوفائی امیدبخش و مسرت آفرین آینده، و به همین دلیل کاملا قابل تحمل است، ولی از
پیران زننده و نازیبا و گاه تنفر آور و یا ترحم انگیز است. به راستی روزهائی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد، لذا در بعضی از روایات افراد هفتاد ساله به عنوان اسیر الله فی الارض (اسیران خدا در
زمین ) ذکر شدهاند.
نسیان و فراموشی، از آثار
پیری و کهنسالی انسان: «والله خلقکم ثم یتوفـکم ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیـا...» خداوند شما را آفرید، سپس شما را میمیراند، بعضی از شما به سنین بالای عمر میرسند، بطوری که بعد از علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند) ... . (برای معنای جمله «لکیلا یعلم بعد علم شیئا» دو
احتمال وجود دارد: ۱. فراموشی حاصل از
پیری، ۲.کاهش دانش و قوای ادراکی.
برداشت یاد شده بر اساس احتمال اول صورت گرفته است.)
«یـایها الناس... ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا...» ای مردم...و بعضی آن قدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی و
پیری میرسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت... .
نابود شدن امکانات مادی در دوران
پیری انسان، موجب فقر مضاعف می شود: «ایود احدکم ان تکون له جنة من نخیل واعناب تجری من تحتها الانهـر له فیها من کل الثمرت واصابه الکبر وله ذریة ضعفاء فاصابها اعصار فیه نار فاحترقت...» آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان
خرما و
انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد، و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوهای وجود داشته باشد، در حالی که به سن
پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد، (در این هنگام،) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد؟! (همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار،
باطل میکنند)... .
از جمله «و اصابه الکبر و له ذریة ضعفاء» (صاحب آن باغ،
پیر و سالخورده باشد و فرزندانی کوچک و ناتوان داشته باشد) استفاده میشود که
انفاق و بخشش در راه خدا و کمک به نیازمندان همچون باغ خرمی است که هم خود انسان از ثمرات آن بهرهمند میشود و هم فرزندان او، در حالی که ریاکاری و
منت و آزار، هم سبب محرومیت خود او میشود و هم نسلهای آینده که باید از ثمرات و برکات اعمال نیک او بهرهمند گردند محروم خواهند شد، و این خود دلیل بر آن است که نسلهای آینده در نتائج اعمال نیک نسلهای گذشته سهیم هستند، از نظر اجتماعی نیز چنین است زیرا محبوبیت و اعتمادی که پدران بر اثر کار نیک در افکار عمومی پیدا میکنند، سرمایه بزرگی برای فرزندان آنها خواهد بود.
پیری و سالمندی، از موانع زاد و ولد انسانهاست: «قال رب انی یکون لی غلـم وقد بلغنی الکبر وامراتی عاقر قال کذلک الله یفعل ما یشآء» او عرض کرد: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که
پیری به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟ فرمود: بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام میدهد.
استفهام زکریا در جمله «انی یکون لی غلام» بمنظور
استبعاد نبوده است، این جمله استفهامی است شگفت انگیز، میخواهد
حقیقت حال را بپرسد نه اینکه بخواهد فرزند دار شدن خود را امری بعید بشمارد، چون بعد از آنکه خدای تعالی او را با
صراحت بشارت داد، دیگر ممکن نیست شخصی مثل زکریا استبعاد کند، علاوه بر اینکه خود آن جناب همین دو امری که در استفهام خود گنجانده و آنرا باعث تعجب شمرده، در
سوره مریم در ضمن در خواستش نیز گنجانده، و گفته بود: (پروردگارا استخوانم سست و سرم سفید شده، ولی هرگز از دعای تو نومید نبودم، و من از موالی بعد از خود میترسم، همسرم نازا است، پس از ناحیه خود وارثی بمن بده).
چیزی که هست مقامی که سخن زکریا در آن مقام
اظهار شده نکتهای دیگر را میرساند، گویا و وقتی از مشاهده وضع مریم منقلب شده، بیاد فرزند نداشتن خود افتاده، و غیر از درخواست فرزند به یاد هیچ چیز دیگر نبوده، و در دعای خود نام آن عاملی را که سهم زیادی در تاثرش داشته بوده است، و آن دو چیز است، یکی
پیری، و دوم نازائی همسرش، و بعد از آنکه از ناحیه خدا بشارت یافت که صاحب
فرزند خواهد شد، گویا به خود آمد و حالت انقلابش برطرف شد آنگاه متعجب شد، که بعد از
پیری، و از زنی نازا فرزند دار میشود، خلاصه بشارت الهی وضعش را از یأس و اندوه به تعجبی آمیخته با مسرت دگرگون ساخت.
و اگر بعد از بشارت یافتن به فرزند شروع کرد که موانع این کار و چگونگی برطرف شدن آنها را پرسید، برای این بود که خصوصیات
افاضه الهی و
انعام او را بفهمد و در نتیجه از درک آن لذت ببرد و قدرش را بیشتر بشناسد، این استفهام نظیر سؤال
حضرت ابراهیم است، نظیر همان سؤ الی که ابراهیم بعد از بشارت فرشتگان به صاحب فرزند شدن نمود و پرسید: چگونه مرا چنین بشارتی میدهید، با اینکه
پیری بر من مسلط شده است؟
«قالت یـویلتی ءالد وانا عجوز وهـذا بعلی شیخا ان هـذا لشیء عجیب».
کلمه ویل به معناى
قبح و زشتى است ، و هر بدى را که مایه
اندوه آدمى شود ویل مى گویند، مانند مردن یا
مصیبت دیدن یا
جنایت فجیع یا رسوائى و امثال آن ، و این
ندا در جایى گفته مى شود که طرف بخواهد بطور
کنایه بفهماند که آن مصیبت ، آن امر فجیع ، آن رسوایى و... دارد مى رسد، پس وقتى گفته مى شود: (یا ویلى) معنایش این است که مصیبتم رسید، خاک بر سرم شد و آنچه مایه اندوه من است بر سرم آمد، و آوردن حرف (تاء) و گفتن : (یا ویلتى) زمانش وقتى است که بخواهند همان ویل را فریاد بزنند و دیگران را خبردار کنند.
و کلمه عجوز به معناى سالخوردگى
زنان ، و کلمه
بعل به معناى شوهر و یا به عبارتى دیگر همسر زن است و معناى اصلى این کلمه کسى است که قائم به امرى بوده و در آن امر مستغنى از غیر باشد،مثلا به
درخت خرمایی که بی نیاز از
آبیاری با آب نهر و چشمه است و به
آب باران اکتفاء میکند بعل میگویند و نیز به صاحب و رب (همنشین و مربی) بعل گویند، کلمه
بعلبک هم (که امروز نام شهری در لبنان است) از همین باب است چون در قدیم هیکل و معبد بعضی از بتها در آنجا قرار داشت.
و کلمه
عجیب - بر وزن فعیل -
صفت مشبهه از ماده عجب است، و تعجب حالتی است که به انسان در هنگام دیدن چیزی که سبب آن را نمیداند دست میدهد و به همین جهت بیشتر در مواقع استثنایی و نادر به آدمی دست میدهد چون در این مواقع معمولا انسان سبب حادثه را نمیداند و اینکه همسر ابراهیم علیه السلام گفت : «یا ویلتی ءالد» گفتارش در مورد تعجب و
تحسر بوده، چون وقتی بشارت ملائکه را شنیده آن حالتی که یک پیرزن
نازا از همسر پیرمردش باردار شده و دارد بچه اش را میزاید در نظرش مجسم شده و معلوم است که چنین پیشامدی سابقه نداشته و قهرا امری شگفت آور خواهد بود، علاوه بر این، از نظر افکار عمومی مردم نیز وضعی ننگ آور و زشت است و خنده و
تمسخر مردم را برمی انگیزد و چنین چیزی مایه رسوایی است.
«قالوا لاتوجل انا نبشرک بغلـم علیم• قال ابشرتمونی علی ان مسنی الکبر فبم تبشرون» گفتند نترس ما تو را به پسری دانا بشارت میدهیم. گفت آیا به من بشارت میدهید با اینکه
پیر شده ام؟ به چه چیز بشارت میدهید؟.
«قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا ولم اکن بدعآئک رب شقیا• وانی خفت المولی من وراءی وکانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا» گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله
پیری تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعای تو از
اجابت محروم نمیشدم. و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آئین تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است، تو به قدرتت جانشینی به من ببخش.
«قال رب انی یکون لی غلـم وکانت امراتی عاقرا وقد بلغت من الکبر عتیا» گفت: پروردگارا! چگونه فرزندی برای من خواهد بود در حالی که همسرم نازا است، و من نیز از
پیری افتاده شدهام؟!.
«فاقبلت امراته فی صرة فصکت وجهها وقالت عجوز عقیم» در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجب) فریاد میکشید و به صورت خود زد و گفت (آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟!.
در
مجمع البیان میگوید: کلمه صره به معنای
فریاد شدید است، و از
صریر دروازه گرفته شده، که هنگام باز و بسته شدن صدا میکند، و این کلمه در مورد جماعت هم به همین شکل
استعمال میشود. و کلمه (صک) زدن با
اعتماد شدید است. و معنای آیه این است که : (در این میان) همسر
ابراهیم که بشارت را شنیده بود با فریاد و زاری آمد در حالی که سیلی به صورت خود میزد، و میگفت : آخر من پیرزنی هستم که در جوانیام نازا بودم چگونه حالا که
پیر شدهام بچه میآورم؟ و یا معنایش این است که : آیا هیچ سابقه دارد که زنی عجوز و
عقیم بچه بزاید.
اسلام برای تسهیل امور بر
پیران و نیز مصالحی دیگر احکام و تکالیف خاصی را برای آنان
تشریع کرده است. موضوع این
احکام یا خصوص افراد
پیر است یا عنوانی عام است که افراد
پیر از مصادیق آن به شمار میروند. مهمترین این احکام عبارت است از:
هرچند داشتن
حجاب برای
زنان واجب است؛ اما
قرآن به
زنان سالمند اجازه داده است که حجاب خود را با پرهیز از
زینت کردن از سربردارند: «والقَوعِدُ مِنَ النِّساءِ الّـتی لایَرجونَ نِکاحـًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ اَن یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة».
درباره مراد از «
ثیاب » و پوششی که برداشتن آن برای این
زنان جایز است آرای مختلفی مطرح است؛ برخی روایات مراد از آن را
جلباب یعنی
چادر دانستهاند.
روایاتی دیگر «
خِمار » یعنی
روسری را نیز افزودهاند.
به موجب این احادیث
زنان پیر و سالمند تنها میتوانند چادر و روسری را کنار بگذارند و سر و
گردن خود را برهنه کنند؛ امّا برداشتن لباسهای دیگر جایز نیست.
البته این
استثنا دو شرط دارد: نخست اینکه این
زنان به سنی رسیده باشند که معمولا امید
ازدواج ندارند: «لایَرجونَ نِکاحـًا». برخی از مفسران و فقها مراد از این سن را رسیدن به
دوران یائسگی دانستهاند.
دیگر اینکه در این حالت خود را زینت نکرده باشند: «غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة»
؛ همچنین گفتنی است که این حکم الزامی نبوده، بلکه کاری جایز و
مباح است، از این رو اگر آنان مانند دیگر
زنان پوشش کامل داشته باشند، برای آنان بهتر است:
«و اَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».
روزه گرفتن بر سالخوردگانی که توانایی آن را ندارند یا روزه برای آنان مشقت دارد
واجب نیست و آنان باید به جای روزه
فدیه بپردازند: «اَیّامـًا مَعدودت... و عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین».
به نظر
فقها و
مفسران مراد از «الّذینَ یُطیقونَهُ»
پیران و افرادی هستند که با شدت و سختی بسیار روزه میگیرند.
در روایات
اهل بیت و
اهل سنت نیز
پیران مصداقی از افراد ناتوان در آیه مذکور شمرده شدهاند. فقها در مقدار فدیه که
پیران و دیگر افراد ناتوان باید بپردازند اختلاف نظر دارند.
بسیاری از
فقهای امامیه گفتهاند: برای هر روز یک
مد طعام بدهد.
رای شافعی نیز همین است
؛ اما فقهای امامیه بر آناند که اگر
روزه خوار دارای توانایی مالی است دو
مدّ طعام و در غیر این صورت یک مدّ طعام به
فقیران بدهد.
سپس
قرآن در آیه بعد
فلسفه تشریع چنین احکامی را تسهیل بر مؤمنان و دفع
مشقت ذکر کرده است:
«یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ و لایُریدُ بِکُمُ العُسرَ.»
وجوب شرکت در
جهاد از افراد ضعیف و ناتوان برداشته شده است:
«لـکِنِ الرَّسولُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم... • لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ... حَرَجٌ».
مفسران مراد از «ضعَفاءِ» را در آیه مذکور افراد ناتوان و
پیر دانستهاند.
البته
معافیت این افراد از شرکت در جهاد در صورتی مورد رضای خداست که اعمالشان را برای خدا
خالص و با سخن و رفتار خود مجاهدان عازم
جنگ را تشویق و دلگرم و روحیه آنان را تقویت کنند و در تضعیف روحیه دشمن کوتاهی نورزند:
«اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ»
یا همچون
منافقان با دامن زدن به
شایعات و سخنان
دروغ به جامعه مسلمین
خیانت نورزند.
برخی گفتهاند: مراد آیه این است که
ایمان به
خدا و
رسول داشته باشند و آشکارا و در نهان مطیع بوده، خدا و رسول را دوست بدارند
که در این صورت از نیکوکاراناند و بر نیکوکاران حرجی نیست: «ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیل واللّهُ غَفورٌ رَحیم»
؛ همچنین برخی واجب نبودن جهاد بر
پیران و ناتوانان را از آیه ۹۵
نساء استفاده کردهاند که در آن صاحبان
عذر از حضور در جهاد مستثنا شدهاند.
از برخی آیات مانند آیه ۹۷ نساءاستفاده میشود که
هجرت کردن از محیط
کفر در صورتی که مؤمنان نتوانند ایمان خود را در آنجا حفظ کنند
یا نتوانند
شعائر اسلامی را آزادانه انجام دهند
واجب است؛
لیکن این
تکلیف از مردان،
زنان و اطفال خردسالی که توانایی هجرت ندارند برداشته شده است:
«اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً ولا یَهتَدونَ سَبیلا• فَاُولئِکَ عَسَی اللّهُ اَن یَعفُوَ عَنهُم و کانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا».
مفسران یکی از مصادیق مستضعفان در آیه را که هجرت از آنان برداشته شده
پیران دانستهاند.
قرآن احترام کردن و رعایت حال
والدین را به ویژه هنگامی که به سن
پیری میرسند بر فرزندان لازم شمرده
و آنان را از کوچکترین بی احترامی به پدر و مادر در این سنین نهی کرده است: «اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ».
ذکر دوران
پیری والدین در آیه بدان جهت است که این سنین سختترین دوران زندگی آنهاست
و آنان به جهت
پیری و ناتوانی به احسان و کمک فرزندان احتیاج بیشتری دارند.
قرآن در آیاتی دیگر نیز به نمونههایی از احترام و کمک فرزندان به والدین
پیر خود اشاره کرده است که از آن جمله میتوان به احترام و مراعات احوال
شعیب پیامبر از سوی
دختران خویش اشاره کرد: «قالَتا لا نَسقی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ و اَبونا شَیخٌ کَبیر»
و نیز توجه فرزندان
یعقوب به رعایت حال پدر خود در سن
پیری: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین».
البته احترام به
پیران تنها اختصاص به والدین ندارد، بلکه بر مؤمنان واجب است به همه
پیران احترام گذارند، چنان که در روایتی
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود:
پیرانتان را بزرگ شمارید
و در روایتی دیگر آن حضرت فرمود: از ما نیست کسی که به
پیران احترام نگذارد و به خردسالان رحم نکند.
قرآن پس از فرمان جهاد به مسلمانان به آنان سفارش میکند که از
حدود الهی تجاوز نکنند: «و قـتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقـتِلونَکُم و لاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین».
مفسران مراد از «اعتداء» را در این آیه، کشتن
زنان، کودکان و
پیرانی دانستهاند که در جنگ با مسلمانان شرکت نکرده و در مقابل آنان
اسلحه برنداشته.
این نکته از اصول مهم اسلامی در زمینه رعایت حقوق بشر حتی در عرصه کارزار است.
قرآن کریم در آیه ۱۷ مزمّل
قیامت را روزی دانسته است که کودکان را
پیر میکند: «فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتُم یَومـًا یَجعَلُ الوِلدنَ شیبـا».
به نظر مفسران این امر بر اثر شدت
عذاب قیامت و ترس و اندوه ناشی از آن است،
چنان که در
دنیا نیز گاه
ترس زیاد و
غم و
اندوهها موجب
پیری افراد میشود.
به نظر برخی علت
پیری کودکان، طولانی بودن
روز قیامت و در نتیجه طولانی بودن مدت توقف انسانها در
مواقف آن است،
چنان که در آیهای دیگر به این امر تصریح شده است: «یَوم کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه».
برخی دیگر معتقدند آیه دلالتی بر
پیر شدن واقعی کودکان ندارد، بلکه تعبیر مذکور
کنایه از عظمت این رخداد بزرگ است.
احکام
القرآن، جصاص؛ الانسان بین الحقایق القرآنیة و المعارف الطبیه؛ انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی؛ بحارالانوار؛ پژوهشی در اعجاز علمی
قرآن؛ پیام
قرآن؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبیان فی تفسیر
القرآن؛ التحقیق فی کلمات
القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر غریب
القرآن الکریم؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ تهذیب الاحکام؛ جامع البیان عن تاویل آی
القرآن؛ الجامع لاحکام
القرآن، قرطبی؛ الجدید فی تفسیر
القرآن المجید؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ دلیل الانفس بین
القرآن الکریم و العلم الحدیث؛ روح المعانی فی تفسیر
القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ زبدة البیان فی براهین احکام
القرآن؛ سیر کهولت در انسان؛ طب در
قرآن؛ علل الشرایع؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ الفرقان فی تفسیر
القرآن؛ فرهنگ فارسی؛ فقه
القرآن؛
القرآن و اعجازه العلمی؛ الکافی؛ کتاب الخصال؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کنزالعرفان فی فقه
القرآن؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ لغت نامه؛ المبسوط فی فقه الامامیه؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ مجمع الفائدة والبرهان؛ مسند احمدبن حنبل؛ المصباح المنیر؛ المصنف؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ مفردات الفاظ
القرآن؛ منهاج الصالحین، خوئی؛ مواهب الرحمن فی تفسیر
القرآن، سبزواری؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المهذب البارع فی شرح المختصر النافع؛ المیزان فی تفسیر
القرآن؛ نثر طوبی؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر؛ وسائل الشیعه؛ و فی انفسکم افلاتبصرون؛ یائسگی نماد بالندگی.
دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«پیری». مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۲۷۳، برگرفته از مقاله «پیری».