واقعه غدیر خم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واقعه غدیر خم از مهمترین وقایع
تاریخ اسلام است که در آن،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام بازگشت از
حجةالوداع در ۱۸
ذیالحجه سال دهم قمری در مکانی به نام
غدیرخم،
امام علی (علیهالسّلام) را ولی و جانشین خود معرفی کرد و حاضران که بزرگان
صحابه نیز در میانشان بودند، در آنجا با امام علی (علیهالسّلام) بیعت کردند.
طبق
آیه تبلیغ، پیامبر از جانب
خداوند مامور بود آنچه را که خدا دستور داده به مردم ابلاغ کند و اگر این کار را انجام ندهد رسالتش را انجام نداده است. پس از واقعه غدیر
آیه اکمال نازل شده و این روز را روز اکمال دین و اتمام نعمت معرفی نمود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر
معصومان این روز را
عید خواندهاند و
مسلمانان، بهویژه
شیعیان این روز را جشن میگیرند. گفتنی است واقعه غدیر در تمامی کتب شیعه و در کتب معروف
اهل سنت به صورت
متواتر نقل شده است. درباره این روز آثار متعددی توسط علما، نویسندگان و شعرا نگاشته شده که یکی از مهمترین و معروفترین آنها کتاب
الغدیر عبدالحسین امینی است.
حادثه غدیر فقط یک حادثه خاص تاریخی نیست که در زمان خود واقع شده باشد، بلکه تعیین سرنوشت تمام انسانها در طول
تاریخ است. به همین جهت، نوشتن و سخن گفتن از
غدیر خم در هر زمان و مکانی بی مناسبت نمیباشد. عصاره
عالم هستی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره عمومیت غدیر و
ابدیت و ماندگاری آن فرمود: «فقولوا باجمعکم...نحن نؤدی ذلک عنک الدانی و القاصی من اولادنا واهالینا ونشهد الله بذلک «وکفی بالله شهیدا» وانت علینا به شهید؛
سپس همگی بگویید...
[
ای رسول خدا! این مطالب خطبه غدیر را
]
از طرف تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلهایمان میرسانیم، و
خدا را بر آن شاهد میگیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت میکند و تو نیز بر این
اقرار ما، شاهد هستی.»
و در بخش دیگری از
خطبه غدیر فرمود: «معاشر الناس انی ادعها امامة و وارثة فی عقبی الی یوم القیامة و قد بلغت ما امرت بتبلیغه حجة علی کل حاضر و غائب و علی کل احد ممن شهد اولم یشهد، ولد اولم یولد فلیبلغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الی یوم القیامة؛
ای مردم! من امر
خلافت را به عنوان
امامت و
وراثت در نسل خود تا
روز قیامت به ودیعه میسپارم، و من
ابلاغ کردم آنچه را مامور به ابلاغش بودم تا
حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به
دنیا آمدهاند یا نیامدهاند، پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»
از جملات فوق به خوبی استفاده میشود که همگان در گفتن و پخش و نشر
حدیث و جریان غدیر مسئولاند و تا روز قیامت این وظیفه سنگین بر دوش ولایتمداران خواهد بود؛ چنان که منکران غدیر و
ولایت و امامت، منکر یک حادثه و یک خطبه تلقی نمیشوند و همچون
ابلیس دشمن سعادت تمام
بشریت به حساب میآیند.
امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: «مثل المؤمنین فی قبولهم ولاء امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فی یوم غدیر خم کمثل الملائکة فی سجودهم لآدم و مثل من ابی ولایة امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) یوم الغدیر مثل ابلیس؛ مثل
مؤمنین در پذیرش ولایت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در روز غدیر خم مثل
ملائکه در سجودشان برای
آدم است و مثل کسی که در روز غدیر از ولایت امیرمؤمنان سر باز زد، مثل
شیطان است
[
که با مخالفت خود با همه ابناء بشر به دشمنی برخاست
]
..»
آنچه در غدیر خم و قبل و بعد از آن اتفاق افتاد، به طور یکجا از یک نفر نقل نشده است، بلکه هر یک از حاضران گوشههایی از آن مراسم را بازگو کرده و بخشی از قضایا را نیز
امامان معصوم (علیهمالسّلام) بیان نمودهاند. و از برخی شیطنتهای
منافقان و مخالفان نیز، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق
وحی و
علم الهی اطلاع یافته و فقط با عده معدودی چون
سلمان و
ابوذر و
مقداد و
حذیفه و
عمار در میان گذاشته است.
آنچه در پیش رو دارید، تصویر اجمالی و گزارش کلی است از جریان غدیر خم و پشتپردههای آن (قابل تذکر است که در عنوان برخی بخشها و همینطور برخی مطالب از کتاب اسرار غدیر،
محمدباقر انصاری، بهره بردهایم.) که در چند بخش به قلم میآید:
هجرت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
مکه معظمه، نقطه عطفی در
تاریخ اسلام به شمار میرود. بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه
سفر کردهاند: بار اول در سال هشتم، پس از
صلح حدیبیه به عنوان انجام «
عمره» وارد مکه شدند؛ بار دوم در سال نهم به عنوان «
فتح مکه» وارد این
شهر شدند؛ و سومین و آخرین بار بعد از هجرت در سال دهم هجری به عنوان «
حجة الوداع» به طور رسمی اعلان
حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، یکی بیان مسائل حج، و دیگری مسئله ولایت و خلافت بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
پس از اعلان عمومی،
مهاجرین و
انصار و قبائل اطراف
مدینه و مکه و حتی بلاد
یمن و غیر آن به سوی مکه سرازیر شدند. جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هم که قبلا از طرف حضرت به یمن و
نجران برای دعوت به
اسلام و جمع آوری وجوهات رفته بودند، به همراه دوازده نفر از اهل یمن برای انجام اعمال حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام حج، در روز نهم
ذیالحجه، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به موقف «
عرفات» رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر جا که زمینه فراهم بود، مطالبی بیان میفرمودند:
در
سرزمین منی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اولین
خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع فراهم کردن زمینه «خطبه غدیر» بود. در این خطبه ابتدا به
امنیت اجتماعی
مسلمین از نظر
جان و
مال و
آبرو اشاره نمودند و سپس به خونهای بناحق ریخته و اموال به غارت رفته در دوران
جاهلیت اشاره کردند...، آن گاه مردم را از اختلاف و دشمنی بعد از خود بر حذر داشتند و تصریح فرمودند: «اگر من نباشم، علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد.» سپس با بیان
حدیث ثقلین فرمودند: «عدهای از همین اصحاب من روز قیامت اهل
جهنم خواهند بود.
در روز سوم توقف در منی، بار دیگر دستور فرمودند تا مردم در
مسجد خیف اجتماع کنند. در ابتدای خطبه تاکید فرمودند که گفتههای او را خوب به خاطر بسپارند و حاضران به غائبان برسانند.
در این خطبه به
اخلاص در عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و دوری از
تفرقه سفارش نمودند و اعلام کردند که تمام
مسلمانان در برابر
حقوق و قوانین الهی یکسان میباشند. آن گاه بار دیگر مسئله خلافت را متذکر شدند و حدیث ثقلین را به زبان جاری فرمودند که «من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد؛
[
آن دو
]
کتاب خدا و عترتم؛ اهل بیتم، میباشند.»
در همین زمان بود که برخی از منافقان و منحرفان احساس خطر کردند و آرام آرام برنامههای خویش را آغاز نمودند.
پس از اتمام حج،
بلال حبشی از طرف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردم اعلان کرد: «فردا همه به جز معلولان باید در غدیر خم حاضر باشند.»
«غدیر» که قبل از «
جحفه» قرار دارد، محل افتراق اهل مدینه و
مصر و اهل
عراق و اهل
نجد بود و آبگیر و درختان کهنسالی در آن وجود داشت. به امر الهی این مکان برای اجتماع انتخاب شد و طبق دستور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیش از یکصد و بیست هزار نفر همراه ایشان برای اجتماع در آنجا حرکت کردند، حتی دوازده هزار یمنی که مسیرشان به سمت شمال نبود، تا غدیر همراه آن حضرت آمدند.
وقتی جمعیت به غدیر خم رسید، حضرت فرمودند: «ایها الناس اجیبوا داعی الله، انا رسول الله؛ ای مردم! دعوت کننده
خدا را اجابت کنید، من فرستاده خدایم.»
و این کنایه از آن بود که وقت ابلاغ پیام بس مهمی فرا رسیده است. پس از این دستور، همه مرکبها متوقف و جلو رفتهها باز گشتند. شدت گرما به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشهای از
لباس خود را به سرانداخته و گوشهای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند، و عدهای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند. از سوی دیگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقداد و سلمان و عمار را فرا خوانده، دستور دادند تا به محل درختان کهنسال رفته آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و آنجا را صاف نمودند و
آب و جارو زدند، و در فاصله بین دو درخت، روی شاخهها پارچهای به عنوان سایبان انداختند تا آن محل برای برنامه سه روزه آن حضرت کاملا مساعد شود.
سپس با کمک سنگها و جهاز شتران منبری به بلندی قامت آن حضرت ساختند. بعد از اقامه
نماز ظهر، حضرت بر بالای
منبر رفت و
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نیز فرا خواند و به او دستور داد، بالای منبر بیاید و در سمت راستش یک پله پایینتر بر فراز آن قرار گیرد.
در اینجا به طور خلاصه خطبه غدیر را میآوریم:
بعد از
حمد و ثنای الهی فرمود: «اقرار میکنم به بندگی خدا و
شهادت میدهم که او
پروردگار من است، و آنچه به من
وحی نموده، ادا مینمایم و الا
ترس دارم عذابی بر من فرود آید...خداوند بر من چنین وحی کرده است: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی،
رسالت او را نرساندهای و خداوند تو را از مردم حفظ میکند.
»
ای مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردهام،
جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند
سلام رساند...و مرا مامور کرد که در این محل اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم: «ان علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام من بعدی، الذی محله منی محل هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و هو ولیکم بعد الله و رسوله؛
به راستی علی بن ابی طالب برادر،
وصی و جانشین من و
امام بعد از من است. کسی که نسبت او به من همانند نسبت
هارون به
موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش میباشد.»
«ای مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را
واجب نموده است...»
آن گاه فرمود: «ثم من بعدی علی ولیکم وامامکم بامرالله ربکم، ثم الامامة فی ذریتی من ولده الی یوم تلقون الله ورسوله.لا حلال الا ما احله الله ورسوله وهم ولاحرام الا ما حرمه الله ورسوله وهم...، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند؛ پروردگار شماست، و سپس
امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات کنید. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان)
حلال کرده باشند و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان
حرام کرده باشند....»
آن گاه فرمود: «فمن شک فی ذلک فقد کفر کفر الجاهلیة الاولی ومن شک فی شی ء من قولی فقد شک فی کل ما انزل الی و من شک فی واحد من الائمة فقد شک فی الکل منهم والشاک فینا فی النار... هر کس در این گفتار
شک کند، مانند
کفر جاهلیت نخستین
کافر شده است و هر کس در چیزی از سخن من شک کند، در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است و هر کس در یکی از امامان شک کند، در همه آنان شک کرده است و شک کننده درباره ما، در
آتش است....»
تا رسید به جمله معروف «من کنت مولاه فهذا علی مولاه...؛ هر کس من صاحب اختیار اویم، این علی صاحب اختیار اوست....»
بعد از آنکه
آیه اکمال را بیان نمود، فرمود: «معاشر الناس، انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته، فمن لم یاتم به وبمن یقوم مقامه من ولدی من صلبه الی یوم القیامة والعرض علی الله عزوجل فاولئک الذین حبطت اعمالهم...؛ ای مردم! خداوند
دین شما را با امامت او (علی (علیهالسلام)) کامل نمود، پس هر کس به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او تا
روز قیامت و رفتن به پیشگاه خدای عزیز و جلیل، هستند، اقتدا نکند، پس چنین کسانی اعمالشان از بین رفته است....»
«ای مردم! بدانید که با علی، دشمنی نمیکند، مگر شقی، و با علی دوستی نمیکند، مگر کسی که دارای
تقوا باشد، و به او
ایمان نمیآورد مگر
مؤمن مخلص....»
در ادامه فرمود: «معاشرالناس آمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزل معه «من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت»؛
ای مردم! به خدا و رسولش و به نوری که همراه او نازل شده است ایمان آورید، قبل از آنکه صورتهایی را هلاک کنیم و آن صورتها را به پشت برگردانیم یا آنان را مانند
اصحاب سبت هلاک کنیم.»
آن گاه فرمود: «بالله ما عنی بهذه الایة الا قوما من اصحابی اعرفهم باسمائهم وانسابهم وقد امرت بالصفح عنهم فلیعمل کل امری ء علی ما یجد لعلی فی قلبه من الحب و البغض؛ به خدا قسم! از این
آیه قصد نکرد مگر قومی از اصحابم که آنان را به اسم و نسبشان میشناسم، ولی مامورم که از آنان پرده پوشی کنم. پس هر کس باید مطابق آنچه در قلبش از
حب یا
بغض نسبت به علی مییابد، عمل کند.»
«معاشر الناس عدونا من ذمه الله ولعنه وولینا کل من مدحه الله واحبه...؛ ای مردم! دشمن ما کسی است که خداوند او را
مذمت و
لعنت نموده، و دوست ما، هر کسی است که خداوند او را
مدح نموده و دوستش بدارد...»
«الا ان خاتم الائمة منا القائم المهدی، الا انه الظاهر علی الدین الا انه المنتقم من الظالمین الا انه فاتح الحصون وهادمها الا انه غالب کل قبیلة من اهل الشرک...؛ بدانید که آخرین امامان،
مهدی قائم از ماست، او غالب بر اساس دین است، او انتقام گیرنده از ظالمین، او فاتح قلعهها و منهدم کننده آنها، و غالب بر هر قبیلهای از اهل شرک است....»
«ای مردم! من برایتان بیان کردم و به شما فهمانیدم، و این علی است که بعد از من به شما میفهماند، بدانید که من بعد از پایان خطابهام شما را به دست دادن با خودم به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا میخوانم.
بدانید که من با خدا
بیعت کردهام و علی با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت میگیرم...
ای مردم! شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مامور کرده است که درباره آنچه برای علی، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و امامانی که بعد از او میآیند و از نسل من و اویند، منعقد نمودم، از زبان شما
اقرار بگیرم...پس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و
اطاعت میکنیم و راضی هستیم و سر
تسلیم فرود میآوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امر امامت اماممان، علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و امامانی که از
صلب او به
دنیا میآیند به ما رساندی. بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت میکنیم. بر این عقیده زندهایم و با آن میمیریم و با آن محشور میشویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمیکنیم و شک نمیکنیم و
انکار نمینماییم و
تردید به دل راه نمیدهیم و از این قول بر نمیگردیم و
پیمان را نمیشکنیم....»
آن گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امیرالمؤمنین والحسن والحسین والائمة کلمة باقیة؛ ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و
حسن و
حسین و
امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید.»
و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به
ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته
وفا کند، خداوند به او
اجر بزرگی عنایت میفرماید....»
و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله ورسوله و علیا و الائمة الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما؛ ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است.»
در اینجا به برخی از وقایعی که بعد از خطبه غدیر اتفاق افتاده اشاره میکنیم:
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست میدادند و به
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی (علیهالسّلام) تبریک میگفتند و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛
حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد.» و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با
قلب و
جان و
زبان و دستمان اطاعت میکنیم.»
و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مکرر میفرمود: به من تبریک بگویید، به من
تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به
نبوت و اهل بیتم را به
امامت اختصاص داده است.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پردهای زدند که نیمی از ظرف
آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسر خویش مؤکد داشتند. بانوی بزرگ اسلام،
حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) نیز از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن مراسم حضور داشتند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از پایان خطبه،
عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.»
خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامهای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز
بدر و
حنین، مرا به وسیله ملائکهای که چنین عمامهای به سر داشتند، یاری نمود.»
مسئله دیگر این بود که مردی زیبا صورت و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و میگفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چهاندازه
[
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
]
کار پسرعمویش را مؤکد نمود و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمیزند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند! »
در این وقت
عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او
روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و
ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود.»
در آخرین ساعات از روز سوم اقامت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در غدیر و پایان یافتن مراسم بیعت، «
حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ای محمد! از تو سؤال دارم:
۱. آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آوردهای یا از پیش خود گفتی؟
۲. آیا
نماز و
زکات و
حج و
جهاد را از جانب پروردگار آوردهای یا از پیش خود گفتی؟
۳. آیا این علی بن ابیطالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه...» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب فرمود: «
خداوند به من
وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم.»
حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد میگوید
حق و از جانب توست، سنگی از
آسمان بر ما ببار یا
عذاب دردناکی بر ما بفرست!»
همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.
اعتراض حارث آغاز انحرافها و توطئههایی بود که خبر از آیندهای تاریک و فتنه انگیز میداد، که بعد از وقوع رحلت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دامن
امت اسلامی را فرا گرفت و امامت از خط اصلی خویش خارج شد و به دست غاصبان افتاد. اینک به نمونههایی از توطئههای منافقان و منحرفان بعد از حادثه غدیر اشاره میشود:
دو نفر از منافقین در یک تصمیم اساسی با هم پیمانی بستند و آن این بود که «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود.» سه نفر دیگر در این تصمیم با آنها هم پیمان شدند، و اولین قرارداد و معاهده را در کنار
کعبه بین خود امضاء کردند، و داخل کعبه آن را زیر
خاک پنهان نمودند تا سندی برای التزام عملی آنها باشد.
یکی از این سه نفر
معاذ بن جبل بود. او گفت: «شما مسئله را از جهت
قریش حل کنید و من درباره
انصار ترتیب امور را خواهم داد.»
از آنجا که «
سعد بن عباده» رئیس کل انصار بود و او کسی نبود که با غیر علی (علیهالسّلام) هم پیمان شود؛ لذا معاذ بن جبل به سراغ
بشیر بن سعید، و
اسید بن حضیر که هر کدام بر نیمی از انصار یعنی دو طایفه «
اوس» و «
خزرج» نفوذ و
حکومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پیمان نمود.
نقشه
قتل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارها به اجرا در آمد، ولی منجر به شکست شد. یک بار در
جنگ تبوک و چند بار به وسیله
سم و بارها به صورت
ترور تدارک دیده شده بود.
در
حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه، با نه نفر دیگر برای بار آخر نقشه دقیقتری برای قتل حضرت در راه بازگشت از
مکه به
مدینه کشیدند و نقشه چنین بود که در محل از پیش تعیین شدهای، در قله کوه «ارشی» کمین کنند و همین که
شتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سربالایی کوه را پیمود و در سرازیری قرار گرفت، سنگهای بزرگی را به طرف شتر حضرت رها کنند تا برمد و با حرکات ناموزون حضرت را بر
زمین افکند و آنان با استفاده از تاریکی
شب به حضرت حمله کنند و وی را به قتل برسانند و متواری شوند.
خداوند متعال پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد.-
منافقین که چهارده نفر بودند - نقشه خود را عملی ساختند. همین که شتر پیامبر به قله کوه رسید و خواست رو به پایین رود، سنگها را رها کردند، پیامبر با یک اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالی که
حذیفه و
عمار، یکی افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگری از پشت سر شتر را حمایت میکرد.
با توقف شتر، سنگها به سمت پایین کوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقین که از اجرای دقیق نقشه مطمئن بودند، از کمینگاهها بیرون آمدند و با شمشیرهای برهنه به حضرت حمله کردند تا کار را تمام کنند، ولی عمار و حذیفه
شمشیر کشیدند و با آنان درگیر شدند، و سرانجام آنها را فراری دادند....
صبح روز بعد که
نماز جماعت بر پا شد، همین چهارده (
معاویه،
عمروعاص،
طلحه،
سعد بن ابی وقاص،
عبدالرحمان،
ابوعبیده،
ابوموسی اشعری،
ابوهریره،
مغیرة....) نفر در صفهای اول جماعت دیده شدند! ! و حضرت سخنانی فرمود که اشاره ضمنی به آنان داشت.
«یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس؛
ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده بود برسان، و اگر این ابلاغ را انجام ندهی، رسالت خود را به طور کامل ابلاغ نکردهای؛ و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ میکند.»
همه
مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در
غدیر خم درباره نصب علی (علیهالسّلام) نازل شده است و حدود ۳۶۰ تن از دانشمندان
اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفتهاند. نامهای برخی از
مفسران و مآخذ و مدارک اهل سنت چنین است:
۱- واحدی در کتاب
اسباب النزول میگوید:
ان آیه (یا ایهاالرسول...) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
۲-
سیوطی در کتاب
الدرالمنثور مینویسد: ان آیه (یا ایهاالرسول...) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
۳-
فخر رازی در تفسیر خود مینویسد:
مفسران ۱۰ وجه و سبب برای نزول این آیه بیان کردهاند. سپس در ادامه میگوید: «العاشر نزلت هذه الایه فی فضل علی بن ابی طالب، و لما نزلت هذه الایه، اخذ بیده و قال "من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقیه عمر فقال هنیئا لک یابن ابی طالب، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه."
آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست حضرت علی (علیهالسّلام) را گرفت و فرمود: هرکه من مولا و سرپرست و حاکم او هستم، علی هم مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هرکه علی را دوست دارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن دارد. سپس عمر با حضرت علی (علیهالسّلام) ملاقات کرد و بعد از تبریک، گفت: تو مولای من و مولای
مرد و
زن مومن هستی.
نیشابوری در تفسیرش مینویسد:
«ان هذه الایه نزلت فی فضل علی بن ابی طالب یوم غدیرخم.»
برای مطالعه بیشتر به
ینابیع الموده،
تفسیر
روح المعانی،
المنار،
تاریخ بغداد،
تاریخ یعقوبی،
نور الابصار،
مسند احمد بن حنبل،
خصائص نسائی،
عقد الفرید،
تاریخ خلفاء،
اسعاف الراغبین،
مصابیح السنه،
حلیة الاولیاء،
نثر اللیالی،
اسباب النزول،
تفسیر
مفاتیح الغیب،
تاریخ یعقوبی،
صحیح ترمذی،
الدر المنثور،
البدایه و النهایه،
اولا: فرمانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه میداد و آن را ابلاغ نمیکرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وی تکمیل میشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات
قرآن و دستورهای اسلامی نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امر بدیهی نیاز به
نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ امرخاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده میشود و تا ابلاغ نشود وظیفه خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمیگیرد. بنابراین، باید مورد ماموریت یکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احتمال میداد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و
خداوند برای تقویت
اراده او میفرماید: و الله یعصمک من الناس.
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
در مآخذ
اهل سنت آیه فوق با غدیر ارتباط داده شده است.که به بعضی از آنها اشاره میشود:
۱-
خطیب نیشابوری در تاریخ بغداد، مینویسد:
«...فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای ومولا کل مسلم فانزل الله "الیوم اکملت لکم دینکم"»
۲- درالمنثور در ذیل آیه «لما نصب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیا (علیهالسّلام) یوم غدیرخم فنادی له بالولایه هبط جبرئیل بهذه الایه"الیوم اکملت..."»
۳- در
فرائد السمطین، باب ۱۲ چنین میخوانیم:
«...ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الایه "الیوم اکملت" فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه ورضاء الرب برسالتی والولایه "لعلی (ع" من بعدی ثم قال "من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»
روز غدیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را به سوی حضرت علی (علیهالسّلام) فراخواند و دست حضرت را بلندکرد، به طوری که زیر بغل حضرت پیدا شد. هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه «الیوم اکملت...» نازل شد. سپس حضرت فرمود: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و
دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و...
۴-
شان نزول آیه فوق و داستانهای مربوط به غدیر در مناقب خوارزمی،
تاریخ یعقوبی،
نور الابصار،
فصول المهمه ابن صباغ نیز ذکر شده است.
پیامبر اسلام، در سال آخر
عمر با بیش از صد هزار تن حجه الوداع را به جای آورد و در برگشت در سرزمین «خم» که جایگاه گودالهای آب بود، فرمان ایست داد. پیش افتادهها توقف کردند و عقبماندگان رسیدند. از
سنگ و جهاز شترها منبری ساختند و پیامبر بر روی
منبر در برابر جمعیت صد هزار نفری و در گرمای سوزان غدیر، خطبهای ایراد کرد. سپس کمربند حضرت علی را گرفت وفرمود: «من کنت مولاه فعلی (فهذا علی) مولاه اللهم وال من والاه...» سپس مردم، از جمله عمر، با حضرت بیعت کردند و صدای بخ بخ بلند شد.
غزالی در مقاله چهارم کتاب «
سرالعالمین» میگوید: جمهور اتفاق کردهاند بر
حدیث غدیر که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و عمر گفت: «بخ بخ یا اباالحسن لقد اصبحت مولای کل مومن و مومنه و...» و این تسلیم و
رضایت ایشان است. ولی بعد از جریان غدیر،
هوای نفس غلبه کرد و حب ریاست و مقام سبب شد حق را پشت سرانداختند؛ به خلافت و اختلاف اولیه برگشتند و با بهایی اندک که به دست آوردند، حق را از دست دادند.
ابتدا گزارش کوتاهی از چند کتاب روایی درباره حدیث غدیر بیان میکنیم و سپس به بحث درباره حدیث و بیان نظریات و نقد آنها میپردازیم. امام
احمد حنبل در «مسند» ش آورده است:
حدثنا عبداللّه، حدثنی ابی، ثنا عفان، ثنا حماد بن سلمه، انا علی بن زید، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب، قال: کنّا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فینا: الصلاة جامعة، وکسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه وآله تحت شجرتین فصلی الظهر واخذ بید علیٍ رضی اللّه عنه فقال: الستم تعلمون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی، قال فاخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه.قال فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئاً یا ابن ابی طالب اصبحت وامسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة؛
براء بن عازب میگوید: با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سفری همراه بودیم. در غدیرخم توقف کردیم. ندا در داده شد: الصلاة جامعه (کلمهای که برای گرد آمدن مسلمانان فریاد میشد). زیر دو درخت برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمیز شد،
نماز ظهر را خواند و دست علی را گرفت و گفت: آیا نمیدانید من سزاوارتر هستم بر هر مؤمنی از خود او؟ همگی گفتند: آری. پس دست علی را گرفت و گفت: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا دوست بدار آنکه علی را
دوست بدارد و
دشمن دار آنکه علی را دشمن دارد. سپس عمر با علی ملاقات کرد و به او گفت: گوارایت ای پسر
ابوطالب! صبح و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن مؤمنی هستی.
این روایت در «مسند احمد» در موارد مختلف (در پانزده مورد و گاه با چند سند، اصل کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده شده است.) و با سندهای بسیار نقل شده است.
حافظ ابن عبداللّه
حاکم نیشابوری نیز در «
مستدرک» با الفاظ مختلف و در موارد گوناگون حدیث غدیر را بیان کرده از جمله میگوید:
حدثنا ابوالحسین محمد بن احمد بن تمیم الحنظلی ببغداد، ثنا ابوقلابة عبدالملک بن محمد الرقاشی، ثنا یحیی بن حماد، وحدثنی ابوبکر محمد بن احمد بن بالویه و ابوبکر احمد بن جعفر البزاز، قالا ثنا عبدالله بن احمد بن حنبل، حدثنی ابی، ثنا یحیی بن حماد و ثنا ابونصر احمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی، ثنا یحیی بن حماد، ثنا ابوعوانة، عن سلیمان الاعمش، قال ثنا حبیب بن ابی ثابت عن ابی الطفیل، عن زید بن ارقم رضی اللّه عنه قال: لمّا رجع رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من حجة الوداع و نزل غدیرخم امر بدوحات فقممن فقال: کانّی قد دعیت فاجبت.انی قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه تعالی وعترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.ثم قال: ان اللّه عزّ وجلّ مولای وانا مولی کل مؤمن.ثم اخذ بید علی رضی اللّه عنه فقال: من کنت مولاه فهذا ولیّه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.و ذکر الحدیث بطوله.هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله.
در همین کتاب پس از این حدیث با اسناد دیگری همین
روایت را تکرار میکند با این تفاوت که قبل از جمله «من کنت مولاه» میگوید:
ثم قال: ان تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم ثلاث مرات قالوا: نعم فقال: رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من کنت مولاه فعلی مولاه.
ابن ماجه مینویسد:
حدثنا علی بن محمد، ثنا ابوالحسین، اخبرنی حماد بن سلمه، عن علی ابن زید بن جدعان، عن عدیّ بن ثابت، عن البراء بن عازب، قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله فی حجّته التی حجّ فنزل فی بعض الطریق فامر الصلاة جامعة فاخذ بید علی فقال: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلی قال: الست اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی.قال: فهذا ولیّ من انا مولاه، اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه.
ترمذی نیز در «سنن» خود چنین مضمونی را آورده است.
در اینجا هیچ گاه از جوامع روایی
شیعه چیزی نقل نمیکنیم تا آنچه بدان
استدلال میشود مورد قبول طرف مقابل در بحث باشد و الاّ حدیث غدیر از طریق شیعه به صورت
متواتر نقل شده است.
شیعه معتقد است: مسئله بسیار مهم رهبری دینی و دنیایی مردم پس از ارتحال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مهمل و بدون تکلیفِ مشخص رها نشده است بلکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اولین روز
دعوت خویش (
یومالدار) تا پایان عمر، این مسئله مهم را بیان کرد و
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) را به خلافت بلافصل بعد از خویش معرفی نمود و حدیث غدیر یکی از بسیار روایاتی است که بر این امر دلالت دارد.
مذاهب دیگر اسلامی در مقابل این سخن شیعه، استدلالاتی آوردهاند و معتقد شدهاند که این روایت نمیتواند دلیل خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) باشد. ما اکنون نظرات آنان را در ده قسمت بررسی میکنیم.
اولین شرط استدلال به یک روایت، صحت سندی آن روایت است؛ به عبارت دیگر تنها روایتی را میتوان در این بحث، به عنوان دلیل اقامه کرد که قبلاً صدور آن از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثابت شده باشد، بخصوص بنا به نظریه شیعه که مدعی است در مسائل اعتقادی نظیر
امامت،
خبر واحد کافی نیست و دلیل باید متواتر باشد. از این روی برخی از دانشمندان
عامه خبر غدیر را برای استدلال شایسته ندیدهاند، چنانکه
قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» گفته است:
ما صحت این روایت را
انکار میکنیم و ادعای ضرورت داشتن (متواتر بودن) آن سخنی گزافه و بدون دلیل است. چگونه این روایت متواتر است در حالی که اکثر اصحاب حدیث آن را نقل نکردهاند؟
ابن حجر هیتمی نیز میگوید:
فرقههای شیعه اتفاق نظر دارند که آنچه به عنوان دلیل بر امامت آورده میشود باید متواتر باشد، در حالی که متواتر نبودن این روایت معلوم است؛ چرا که اختلاف درباره صحت این حدیث قبلاً گذشت، بلکه آنانکه در صحت این حدیث اشکال کردهاند برخی از پیشوایان
علم حدیث همانند
ابوداود سجستانی و
ابوحاتم رازی و غیر ایشان هستند. پس این، خبر واحدی است که در صحت آن نیز اختلاف است.
نظیر این سخن را
ابن حزم و
تفتازانی نیز بیان کردهاند.
این اشکال در نظر هر فرد آگاه به تاریخ و روایت، سخنی از سر تعصب و پیشداوری است، و گرنه انکار حدیث غدیر همانند انکار حسیات توسط
سوفسطائیان و یا چون انکار واقعه
جنگ بدر و
احد و سایر قضایای مسلّم صدر اسلام است.
ما برای پرهیز از اطاله کلام تنها به فهرستی از اصول و مصادر این روایت بسنده میکنیم و آن را که سر تحقیق بیشتری است به سه کتاب مفصّل: «
الغدیر»
علامه امینی، «
عبقات الانوار» علامه
میرحامد حسین، و «احقاق الحق و ملحقاته» شهید
قاضی نوراللّه شوشتری ارجاع میدهیم.
در کتاب «
احقاق الحق» فهرستی از چهارده نفر از علمای عامه (از جمله:
سیوطی، جزری،
جلالالدین نیشابوری، ترکمانی
ذهبی) نقل میشود که همگی به تواتر حدیث غدیر اعتراف نمودهاند.
ابن حزم در «
منهاجالسنة» نیز چنین گفته است.
علامه امینی در «الغدیر» عبارت چهل و سه نفر از اعاظم علمای اهل سنت را (از جمله:
ثعلبی، واحدی،
فخر رازی، سیوطی،
قاضی شوکانی) نقل میکند که به صحت سند و طرق حدیث غدیر تصریح نمودهاند.
و نیز اسامی و عبارات سی نفر از مفسّران بزرگ اهل سنت را (از جمله:
ترمذی، طحاوی، حاکم نیشابوری، قرطبی، ابن حجر عسقلانی،
ابن کثیر، ترکمانی) مینگارد که همگی آنان در ذیل آیه شریفه: «یاایها الرسول بلّغ ما انزل الیک وان لم تفعل…
» به نزول این آیه در ارتباط با حدیث غدیر تصریح نمودهاند.
در کتاب «احقاق الحق» نیز حدیث غدیر از پنجاه مصدر معتبر عامه (از جمله:
سنن المصطفی،
مسند احمد،
خصائص نسائی،
عقد الفرید،
حلیةالاولیاء) نقل میشود.
اکنون نظر برخی از اعاظم اهل سنت درباره حدیث غدیر را به نقل از علامه امینی میآوریم:
ضیاءالدین مقبلی میگوید: اگر حدیث غدیر قطعی نیست پس هیچ چیز قطعی در
دین وجود ندارد.
غزالی گفته است: جمهور مسلمین
اجماع دارند بر متن حدیث غدیر.
بدخشی میگوید: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که کسی درباره صحت آن اشکال نمیکند مگر متعصب انکارگر که به سخن او اعتنایی نمیشود.
آلوسی مینویسد: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که نزد ما ثابت شده است و هیچ مشکلی در آن نیست و هم از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) و هم از خود امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به صورت متواتر نقل شده است.
حافظ اصفهانی گفته است: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که صد نفر از
صحابه آن را نقل کردهاند که «
عشره مبشره» از جمله این صد نفرند.( عشره مبشره: ده نفرند که بنا به عقیده اهل سنت، پیامبر به طور قطع آنان را اهل
بهشت دانسته و بدانان بشارت بهشت داده است.)
حافظ سجستانی حدیث غدیر را از صد و بیست نفر از صحابه نقل نموده است و حافظ
ابن العلاء همدانی آن را از صد و پنجاه طریق روایت نموده است.
حافظ
ابن حجر عسقلانی در «
تهذیب التهذیب» ضمن بیان برخی از راویان حدیث غدیر و برخی طرق آن میگوید:
ابن جریر طبری اسناد حدیثِ غدیر را در یک کتاب گردآورده و آن را صحیح شمرده است، و
ابوالعباس ابن عقده نیز آن را از طریق هفتاد نفر از صحابه یا بیشتر روایت نموده است.
نیز در کتاب «
فتح الباری بشرح صحیح البخاری» آمده است:
حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ترمذی و نسائی نقل نمودهاند و طرق و سندهای آن بسیار است جدّاً، که همه آنها را ابن عقده در کتابی مستقل آورده است و بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است و برای ما از امام احمد حنبل روایت کردهاند که گفته است: آنچه درباره فضایل علی (علیهالسّلام) به ما رسیده است درباره هیچ یک از صحابه نرسیده است.
قندوزی حنفی پس از نقل حدیث غدیر از طرق بسیار و از کتب مختلف مینویسد:
محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ، حدیث غدیرخم را از هفتاد و پنج طریق نقل کرده است و کتاب مستقلی به نام «الولایة» درباره آن تالیف نموده است. نیز ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده در تالیف مستقلی آن را از یکصد و پنجاه طریق نقل نموده است.
حافظ محمد بن محمد بن محمد جزری دمشقی به هنگام نقل احتجاج و مناشده امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، درباره حدیث غدیر چنین مینگارد:
این حدیث حسن است و این روایت (مناشده) به صورت متواتر از علی (علیهالسّلام) نقل شده است، همان گونه که آن (حدیث غدیر) نیز از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) متواتراً نقل شده است و گروه بسیاری از گروه بسیاری دیگر آن را نقل کردهاند، پس اعتنایی به سخن آنان که قصد تضعیف این روایت را دارند نمیشود؛ زیرا آنان از علم حدیث اطلاعی ندارند.
حدیث غدیر را بخاری و مسلم در صحیحشان نیاوردهاند، ولی این مسئله به هیچ وجه موجب اشکالی در سند روایت غدیر نمیشود؛ زیرا تعداد روایاتی که حتی به نظر خود بخاری و مسلم نیز صحیح است (صحیح علی شرط الشیخین) و هیچ شکی در آنها نیست ولی در «صحیح بخاری و مسلم» نیامده است، اندک نیست، و از همین روی چندین مستدرک بر آنها نگاشته شده است. اگر تمامی روایات صحیحه در «صحیح بخاری» گرد آمده بود، به صحاح دیگر نیازی نبود، در حالی که همه میدانند هیچ دانشمند محقق و منصفی نیست که خود را با داشتن «صحیح بخاری» یا «صحیح بخاری و مسلم»، از دیگر کتب صحاح بینیاز بداند.
از طرفی دیگر خود بخاری و مسلم نیز بیان کردهاند که آنچه را در این کتاب آوردهایم صحیح است، نه اینکه تمام روایات صحیح را بیان کردهایم، بلکه بسیاری از احادیث صحیح را بنا به عللی نیاوردهایم.
اضافه بر تمام این مطالب، علاّمه امینی (رحمةاللهعلیه) روایت غدیر را از بیست و نه نفر از مشایخ بخاری و مسلم نقل میکند.
در پایان این قسمت، عبارت یکی از کسانی که همین اشکال را مطرح کردهاند میآوریم: ابن حجر مینویسد:
حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که هیچ شبههای در آن نیست و آن را گروهی نظیر ترمذی، نسائی و احمد حنبل نقل کردهاند و دارای طرق بسیاری است، از جمله شانزده نفر از صحابه آن را نقل نمودهاند و در روایت احمد بن حنبل آمده است که آن را سی نفر از صحابه از رسول (صلیاللّهعلیهوآله) شنیدند و هنگامی که در خلافت امیرالمؤمنین
[
علی
]
(علیهالسّلام) اختلاف پیش آمد بدان شهادت دادند.
دوباره تکرار میکند:
روایت غدیر را سی نفر از صحابه از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) نقل کردهاند و بسیاری از طرق آن صحیح یا حسن است.
پس حتی به نظر خود اشکال کنندگان، نباید به سخن ابن حجر و امثال او که در صحت این حدیث اشکال کردهاند اعتنا نمود؛ چرا که ابن حجر، خود مینویسد: و لا التفات لمن قدح فی صحته.
استاد
محمدرضا حکیمی در کتاب «
حماسه غدیر» از پانزده نفر از علمای معاصر عامّه (از جمله: احمد زینی دحلان، محمد عبده مصری، عبدالحمید آلوسی، احمدفرید رفاعی، عمر فروخ) که روایت غدیر را در کتب خویش آوردهاند نام میبرد و محل بیان آن را ذکر میکند.
شایان توجه است که شیعه در روایات مربوط به اثبات امامت، تواتر و قطعی بودن را شرط میداند و روایت غدیر از نظر جوامع روایی شیعه متواتر و قطعی است، چنانکه در بسیاری از مصادر اهل سنت نیز نقل شد، ولی بنا به عقیده برادران اهل سنت برای اثبات امامت همانند سایر
فروع دین، صحیح بودن سند کافی است و هیچ نیازی به اثبات متواتر بودن حدیث نیست با توجه به این نکته بی پایگی این اشکال بدیهی است.
دومین اشکال نکتهای ست که قاضی
عضدالدین ایجی در «مواقف» بیان کرده است؛ وی مینویسد:
علی
[
ع
]
در روز غدیر (حجة الوداع) همراه پیامبر نبود زیرا علی
[
ع
]
در یمن بود.
بهتر است در پاسخ این اشکال ابتدا سخن شارح «مواقف» را بیان کنیم: سید شریف جرجانی شارح «مواقف» پس از این سخن ایجی مینگارد:
این اشکال ردّ شده است؛ زیرا غایب بودن علی
[
ع
]
منافات با صحیحبودن حدیث غدیر ندارد، مگر اینکه در روایتی آمده باشد که به هنگام نقل حدیث غدیر پیامبر علی را نزد خود خواند یا دست او را گرفت که در بسیاری روایات این جملات نقل نشده است.
ابن حجر هیتمی در جواب این شبهه مینویسد:
به سخن کسی که حدیث غدیر را صحیح نداند و یا ایراد کند که
علی (علیهالسّلام) در
یمن بوده است اعتنایی نمیشود زیرا ثابت شده است که او از یمن برگشت و
حج را با پیامبر اکرم (صلیاللّهعلیهوآله) گذارد.
اگرچه از نظر تاریخی برگشت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از یمن و گذاردن حج با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حجةالوداع مسلّم است ولی به عنوان نمونه از برخی از کسانی که به این نکته اشاره کردهاند نام میبریم:
طبری،
ابن کثیر،
و ابن اثیر.
اشکال سوم که پردامنهتر و مهمتر است درباره معنی کلمه «مولی» است. این کلمه دارای معانی مختلفی نظیر: «اولی»، «پسر عمو»، «آزادکننده برده»، «همسایه»، «هم قَسم»، و… است.
شیعه با توجه به شواهد بسیار که به آنها خواهیم پرداخت مدعی است معنای این کلمه در این حدیث همان «اولی» و یا به عبارت دیگر «سرپرست» و «ولی» است، ولی برخی عالمان سنی در معنای کلمه مولی شبههای را مطرح کردهاند که به نظر میرسد اصل این شبهه از
فخر رازی در کتاب «
نهایة العقول» باشد که دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی
و ابن حجر
و فضل بن روزبهان
آن را نقل کردهاند.
قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» میگوید:
مراد از کلمه «مولی» در روایت غدیر «ناصر» است؛ زیرا جمله دعایی پس از آن «اللّهم وال من والاه» به همین معناست و مقصود از «مولی»، «اولی» نیست، چرا که هرگز وزن مفعل به معنای افعل نیامده است.
ابن حجر هیتمی نیز میگوید:
ما نمیپذیریم که معنی «مولی» همان باشد که آنان (شیعه) ذکر کردهاند، بلکه معنای آن «ناصر» است؛ زیرا حکم «مولی» مشترک بین معانی متعددی نظیر: «آزادکننده برده»، «برده آزاد شده»، «متصرف در امور»، «ناصر» «محبوب» است… ما و شیعه هر دو معترفیم که اگر منظور از این روایت، «محبوب» باشد، معنی آن صحیح خواهد بود زیرا علی (علیهالسّلام) محبوب ما و آنها است، اما اینکه «مولی» به معنی «امام» باشد نه در
شرع و نه در
لغت، معهود نیست، اما اینکه در شرع این گونه نیست نیازی به بحث ندارد و واضح است، امّا اینکه در لغت این گونه نیست، زیرا هیچ یک از پیشوایان لغت عرب نگفته است که مفعل به معنی افعل میآید.
سخن برخی دیگر هم تکرار همین عبارتهاست.
اکنون به پاسخ شیعه به این اشکال میپردازیم: شیعه معتقد است اگر فرضاً بپذیریم که معنای کلمه «مولی» مشترک بین این چند معنا است و فرضاً پیشوایان لغت عرب در دورانهای بعدی کلمه «مولی» را «اولی» معنا نکردهاند، ولی در عصر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به هنگام بیان این حدیث شریف، تمامی حاضران از این کلمه معنی «اولی» را فهمیدهاند. اکنون برای این نکته چند شاهد بیان میکنیم:
حسان بن ثابت که در محل حادثه حاضر بود و مقام ادبی او منکری ندارد، (تمامی عرب
اجماع و اتفاق کردهاند که شاعرترین مردمان، مردم مدینهاند و شاعرترین آنان حسان بن ثابت است.)
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه خواست تا این واقعه مهم را بسراید و از جمله اشعار او در این رابطه این بیت است:
فقال له قم یا علیّ فاننی ••• رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
علامه امینی این اشعار را از دوازده مصدر از عامه و بیست و شش مصدر از خاصه نقل کرده است.
قیس بن
سعد بن عباده نیز سروده است:
و علیّ امامنا و امام ••• لسوانا اتی به التنزیل
یوم قال النبی من کنت مولاه ••• فهذا مولاه خطب جلیل
که علامه امینی آن را از دوازده منبع نقل میکند.
عمرو عاص نیز میسراید:
وفی یوم خمّ رقی منبراً ••• یبلغ والرکب لم یرحل
الست بکم منکم فی النفوس ••• باولی؟ فقالوا: بلی فافعل
فانحله امرة المؤمنین ••• من الله مستخلف المنحل
وقال فمن کنت مولی له ••• فهذا له الیوم نعم الولی
این اشعار را نیز علامه امینی از هشت مصدر عامه و خاصه نقل کرده است.
افزون بر اینها علامه امینی در «
الغدیر» عبارت تعداد زیادی از شعرا و ادیبان عرب را که همین معنای امامت و
ولایت را از کلمه «مولی» در حدیث غدیر فهمیدهاند بیان میکند. (تعداد ۲۸ نفر را و در سایر مجلدات تعداد بسیار زیاد دیگری را نام میبرد و عبارت و اشعار آنها را بیان میکند.)
خود مولا علی (علیهالسّلام) در شعری که به
معاویه مینویسد همین مطلب را تایید میکند آنجا که میگوید:
واوجب لی ولایته علیکم ••• رسول اللّه یوم غدیرخم
که علامه امینی آن را از یازده مصدر شیعی و بیست و شش مصدر از
اهل سنت بیان میکند.
و نیز از بهترین شاهدها بر فهم همین معنا از حدیث، سخن
ابوبکر و
عمر است که پس از پایان خطبه
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در غدیر دست در دست علی (علیهالسّلام) گذاشتند و او را با این خطاب و یا تعابیری نزدیک به این ستودند: «بخٍّ بخِّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن ومؤمنة».
علامه امینی تبریک شیخین را از شصت مصدر از اهل سنت (از جمله: مسند احمد، تاریخ الامم والملوک، تاریخ بغداد، مصنف ابن ابی شیبه) نقل میکند.
براستی اگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بیان جمله «فعلیه مولاه»، چنین در نظر داشت که علی (علیهالسّلام) «ناصر» یا «محبوب» همه
مؤمنان باشد، جای این گونه تهنیت و تبریک بود؟
از دیگر شواهد این معنا،
انکار و اعتراض شدید برخی از حاضران در صحنه غدیر (
حارث بن نعمان فهری) است تا آنجا که از
خداوند خواست اگر این مسئله حقیقت دارد عذابی بر وی نازل شود.
علامه امینی این ماجرا را از سی مصدر اهل سنت (از جمله:
الکشف و البیان،
دعاة الهداة،
احکام القرآن) نقل کرده است.
آیا اگر معنای حدیث غدیر «ناصر» و یا «محبوب» بود جای این گونه
غضب و انکار بود یا آنکه حارث و امثال او را به غضب آورد؟ غیر از
آیات و روایاتی که به محبت به مؤمنان دعوت میکند، روایات بسیار دیگری نیز در محبت امیرالمؤمنین و نیز سایر صحابه هست؛ چرا آنها این چنین خشم و غضبی را برنینگیخت؟
شاهد دیگر آنکه روایات بسیاری نیز بیانگر این معناست که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون زمینه پذیرش حدیث غدیر را در مردم نمیدید از بیان آن پرهیز میکرد تا آنجا که آیه نازل شد: «واللّه یعصمک من الناس؛
»
آیا بیان محبوبیت و ناصریت علی (علیهالسّلام) بود که به مذاق
منافقان خوش نمیآمد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نپذیرفتن آنها توسط مردم واهمه داشت؟ بسیار آشکار است که به هیچ روی ممکن نیست بیان محبوبیت و یا ناصر بودن علی (علیهالسّلام) زمینه پذیرش نداشته باشد و عکسالعملی را برانگیزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن واهمه داشته باشد. بنابراین پس از نفی امکان اراده معنای «ناصر» یا «محبوب» در حدیث غدیر، معنای «اولویت» معنایی صحیح خواهد بود.
علامه امینی درباره نزول آیه شریفه «واللّه یعصمک من الناس؛
» درباره حادثه غدیر و نیز بیمناکی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بیان این مطلب، سی مصدر از اهل سنت را نام میبرد.
امّا روایاتی که بیانگر بیم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بیان این حدیث است، مناشده و احتجاج امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به هنگام خلافت
عثمان است که آن را جوینی در «فرائد السمطین» آورده است.
و نیز علامه امینی آن را از سیوطی در «تاریخ الخلفاء» و
بدخشی در «
نزل الابرار» و حافظ
حاکم حسکانی در «
شواهد التنزیل» و حافظ
ابن مردویه و برخی دیگر نقل میکند.
این نکته البته آشکار است که این بیم موجب نقص و ایراد (معاذ اللّه) بر حضرت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیشود، زیرا آن حضرت نه بر خویش که از اختلاف امت و ایجاد و آشوب توسط منافقان ترسید. خداوند درباره
حضرت موسی (علیهالسّلام) نیز فرمود: «فاوجس فی نفسه خیفةً موسی؛
»
اضافه برآنچه گذشت. علامه میرحامد حسین، حدیث غدیر را از طرق مختلف دیگری نقل میکند که در آن نقلها به جای جمله «من کنت مولاه …» عبارت دیگری آمده است که به خوبی نشانگر فهم راویان از عبارت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و برای مخالفان چارهای جز پذیرش معنای «اولی» باقی نمیگذارد. در این نقلها، حدیث غدیر این گونه آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ ولیّه»
در یکی از نقلهای حموینی در «فرائد السطین» نیز آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به من نفسه. فانزل اللّه تعالی ذکره: الیوم اکملت لکم دینکم».
اکنون بد نیست به برخی ادّعاها که به وجه ادبی حدیث غدیر اشاره دارند، نظری بیافکنیم تا معلوم شود که آیا در
زبان عربی کلمه «مولی» به معنای «اولی» استعمال میشود یا چنانکه ادعا کردهاند هیچ کس چنین استعمالی را مجاز نمیداند.ب ی پایگی این اشکال آن قدر واضح است که «چلبی» در حاشیه اش بر «مواقف» در این قسمت از سخن قاضی عضدالدین ایجی مینگارد:
از این اشکال جواب داده شده است که «مولی» به معنای «متولی» و «صاحب امر» و «اولی به تصرف» در
لغت عرب شایع است و از پیشوایان لغت عرب نقل شده است. ابوعبیده گفته است: «هی مولاکم ای اولی بکم» و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: «ایما امراة نکحت بغیر اذن مولاها… یعنی اولی به آن
زن و مالک تدبیر امر او». مراد از اینکه «مولی» به معنای «اولی» است، این است که «مولی» اسمی است که به معنای صفت «اولی» میآید نه اینکه کلمه «مولی» صفت است. پس این اعتراض که اگر مولی به معنای «اولی» است چرا نمیتوان آن را به جای «اولی» استعمال نمود، صحیح نخواهد بود.
علامه میرحامد حسین یک جلد کامل و بخشی از جلد دیگر کتاب «عبقات» را به همین نکته اختصاص داده است و سخنان کسانی که «مولی» را به معانی «اولی» صحیح دانستهاند با شرح حال آنان و موضع سخن آنها بیان کرده است. (عبقات الانوار، تمام جلد ۸ و هشتاد صفحه از جلد ۹ و برخی از موارد متفرقه دیگر.)
علامه امینی از گروه بسیاری که از پیشوایان ادبیات عربی شمرده میشوند اعتراف به این نکته را نقل نموده است؛ از جمله: فرّاء، سجستانی، جوهری، قرطبی، ابن اثیر.
در احادیث دیگر نیز مولی به معنای اولی آمده است، از جمله روایتی است، که بسیاری از اهل لغت به آن استشهاد جستهاند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
ایها امراة نکحت بغیر اذن مولاها فنکاحها باطل.
علامه امینی پس از بحث و بررسی در تمامی بیست و هفت معنایی که برای کلمه مولی ذکر شده است، تمامی آنها را به معنای اولی برمی گرداند و ادعا میکند که در تمام آنها جهت اولویتی بوده است که کلمه مولی به آنها اطلاق شده است و چون از کلمه مولی معنای اولی تبادر میکرده است، مسلم در «صحیح» خود از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده است که:
عبد به سیّد و آقای خویش، مولی نگوید چرا که مولی خداوند است.
برای روشن شدن این مطلب کافی است که به سخن شیخ سلیم البشری، شیخ جامع الازهر مصر توجه کنیم که پس از بیان استدلالی
سید شرفالدین درباره اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی هست مینویسد:
من
یقین دارم که حدیث بر همان معنا که شما میگویید (اولی) دلالت دارد.
این نکته نیز قابل یادآوری است که مولی به معنای محبوب چنانکه ابن حجر و برخی دیگر مدعی شدند و روایات غدیر را بر آن حمل کردند، در ادبیات عرب جایی ندارد، چنانکه علامه میرحامد حسین مینویسد:
هیچ یک از منابع لغوی زیر «محبوب» را یکی از معانی «مولی» ندانسته است:
صحاح اللغه،
قاموس اللغه،
الفائق، النهایه،
مجمع البحار،
تاج المصادر،
مفردات القرآن،
اساس البلاغه،
المغرب،
المصباح المنیر.
پایان این بخش از سخن را قسمتی از گفتار خود ابن حجر قرار میدهیم. او با اینکه به شدت مخالف است که کلمه مولی به معنای اولی باشد، ولی خود در چند سطر بعد سخن خود را فراموش میکند و میگوید: ابوبکر و عمر همین معنای اولی را از حدیث غدیر فهمیدند. ابن حجر مینویسد:
اگر بپذیریم که مراد از
حدیث غدیر، اولی است، باید گفت که منظور، اولی به
امامت نیست، بلکه اولی به
اطاعت است و همین معنا صحیح است، زیرا ابوبکر و عمر همین معنا (اولی به اطاعت) را فهمیدند و از این روی گفتند: امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنة.
همچنین بنا به نقل میرحامد حسین، شهاب الدین احمد بن عبدالقادر شافعی در «ذخیرة المآل» مدعی همین مطلب شده است و گفته است:
والمراد بالتّولی، الولایة وهو الصدیق الناصر او اولی بالاتّباع والقرب منه و هذا الذی فهمه عمر من الحدیث فانه لما سمعه قال: یهنک یابن ابن طالب…
چهارمین اشکال، انکار یکی از شواهدی است که
شیعه با آن برخلافت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) استدلال میکند، و آن جملات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صدر حدیث است که فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم؛ آیا من نسبت به شما از خود شما اولی و سزاوارتر نیستم؟»، سپس فرمود: «هر که من اولی به اویم علی اولی به اوست».
برخی از علمای اهل تسنن جملات صدر حدیث را منکر شدهاند؛ از جمله قاضی عضدالدین ایجی مینویسد:
بر فرض که بپذیریم این حدیث صحیح است، ولی باید گفت راویان، قسمت اول حدیث را نقل نکردهاند، پس ممکن نیست که به این جملات (الست اولی بکم) برای اثبات اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی است استدلال نمود.
در پاسخ بدین اشکال باید گفت اگر هم فرضاً صدر
روایت نمیبود، با استدلالهای گذشته جای شبههای باقی نماند که مراد از کلمه مولی، همان اولی است.اکنون ببینیم این ادعا تا چه حد با واقعیتهای تاریخی سازگار است. قبلاً در متنی که نقل کردیم دیدیم که جملات اوّلیه حدیث در مصادر معتبر اهل سنت آمده است.
علامه امینی جملات صدر روایت را از شصت و چهار نفر از بزرگان اهل حدیث از عامه، از جمله: احمد بن حنبل، طبری، ذهبی، بیهقی، ابن ماجه، ترمذی، طبرانی، نسائی، حاکم نیشابوری، دارقطنی و… نقل میکند.
علامه میرحامد حسین نیز همین اشکال را از «نهایة العقول» فخر رازی نقل کرده و سپس در پاسخ، مصادر بسیار متعددی از اهل سنّت را که صدر حدیث را روایت کردهاند معرفی میکند؛ از جمله: احمد بن حنبل، ابن کثیر، نسائی، سمهودی، هندی در «کنزالعمال»، طبرانی و سمعانی و بسیار دیگر.
ابن حجر در «
صواعق المحرقه» چون به بیپایگی این اشکال پی برده است آن را مطرح نمیکند و وجود صدر حدیث را در روایات صحیحه میپذیرد.
عذر تقصیر دیگری که برخی در پیشگاه حدیث غدیر آوردهاند این است که پس از پذیرش معنای اولی در حدیث غدیر، اولویت در تصرف را نمیپذیرند، بلکه میگویند علی (علیهالسّلام) اولی است، ولی در اطاعت و تقرب جستن به وی نه اینکه اولی به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وی کند.
این، سخن قاضی ایجی است.
ابن حجر نیز ضمن بیان همین اشکال مدعی شده است که منظور از حدیث به طور قطع همان اولویت است، ولی اولویت در اطاعت و قربت. همین معنا را نیز
ابوبکر و
عمر از حدیث غدیر فهمیدهاند و از این روی در تبریک به علی (علیهالسّلام) گفتند: «امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنة»، و نیز گفتار عمر که به علی (علیهالسّلام) میگفت: «انّه مولای؛ او مولای من است» به همین معناست.
نظیر همین سخن قبلاً از شهاب الدین احمد بن عبدالقادر شافعی گذشت.
پاسخ به این اشکال با نگاهی به صورت کامل روایت که قبلاً مصادر متعدد آن بیان شد کاملاً آشکار و بدیهی است. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ابتدا جمعیت را مخاطب قرار داده و از آنان میپرسد: «الست اولی بکم من انفسکم» و پس از پاسخ مثبتِ جمعیت میفرماید: «هرکس من اولی به او هستم علی نیز اولی به اوست». در حقیقت صدر سخن نوعی استدلال و زمینه سازی برای سخن بعدی است.
اگر کلمه «اولی» در قسمت اوّل سخن به یک معنا باشد و کلمه «مولی» در قسمت دوم به معنای دیگری باشد، در سخن
مغالطه صورت گرفته است. درست بدان میماند که شخصی گروهی را مخاطب قرار دهد و از آنان بپرسد: آیا عین (به معنی
طلا) فلزی گرانبها نیست؟ و پس از اعتراف مخاطب به درستی این سخن بگوید: پس عین (به معنی چشم) از
فلز ساخته شده است.
در اینجا زیبنده است که قسمتی از نوشتار زیبای ابن بطریق را بیاوریم، وی مینویسد:
اگر کسی بگوید: آیا فلان خانه من در فلان مکان را میشناسید؟ و مخاطبان اعتراف کنند که خانه او را میشناسند، سپس بگوید: خانهام را
وقف نمودم، در این صورت اگر شخص دارای خانههای متعددی باشد، هیچ کس
شک نمیکند که این صیغه وقف مربوط به همان خانهای است که قبلاً درباره آن سخن گفت و از مخاطبان اعتراف گرفت.
و نیز اگر بپرسد: آیا
برده من فلانی را میشناسید و قبول دارید که او برده من است؟ و مخاطبان اعتراف کنند، سپس بدون فاصله بگوید: بردهام آزاد است، بدون هیچ تردیدی هر
انسان عاقلی میگوید این آزادسازی مربوط به همان بردهای است که قبلاً از او سخن رفت، و معنی ندارد که این آزادسازی را مربوط به برده دیگری بداند که سخن از او نرفته و مورد بحث و صحبت نبوده.
بنابراین اولویت بکار رفته در جمله دوّم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همان اولویتی است که در جمله اوّل بکار رفته است و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دامنه همان اولویتی که برای خداوند و خویش بر
مؤمنان اثبات کرد، به علی (علیهالسّلام) نیز توسعه داد و او را بدان مقام منصوب نمود و این همان مقام با عظمتی بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را اکمال دین خواند و فرمود: «این عظمت را که
خداوند به اهل بیتم ارزانی داشت به من تبریک بگویید». و ابوبکر و عمر و سپس همه مسلمانانِ حاضر به علی (علیهالسّلام) تبریک گفتند. (به نقل از شرف المصطفی، ابوسعید النیشابوری و…)
حسان بن ثابت درباره این ماجرا
شعر سرود. برخی
منافقان آن را برنتابیدند و بر خویش
نفرین فرستادند (سئل سائل بعذاب واقع).
علاوه بر این بر فرض که مقصود از اولویت، اولویت در اطاعت و قرب باشد، آیا پس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جریان خلافت،
علی (علیهالسّلام) مطیع بود یا مطاع؟ آیا با وی
مشورت کردند و نظر او را مقدم داشتند و یا به اعتراف همه مورّخان او از بیعتکردن کنارهگیری نمود و به عمل ایشان
رضایت نداد؟ بنا به
اعتراف برخی مورخان او را
تهدید به کشتن و آتشزدن خانهاش نمودند و در نهایت پس از
شهادت همسر بزرگوارش بیعت نمود.
اصولاً اطاعت کامل وقتی میسر میشود که شخص حاکم جامعه باشد، والاّ مطاع نخواهد بود، بلکه خواسته یا ناخواسته فرمانبر دیگران خواهد بود، پس حتی اگر معنای روایت، اولی به اطاعت و قرب باشد نیز دلیل بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است.
عدهای گفتهاند: اگر بپذیریم که حدیث غدیر اولویت در تصرّف (که معنایش همان خلافت و امامت است) را ثابت میکند، پس مقصود از آن، خلافت در نهایت کار و در مآل امور است؛ یعنی پس از سه خلیفه دیگر. به عبارت دیگر، علی (علیهالسّلام) هنگامی خلیفه است که با او
بیعت شود و چون پس از سه خلیفه دیگر با او بیعت شد، پس این روایت دلالت بر اولویت علی (علیهالسّلام) پس از آن سه شخص دارد؛ پس منافاتی ندارد که پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سه تن خلیفه بشوند و در نهایت علی (علیهالسّلام) به ولایت برسد. این شبهه را فخر رازی مطرح کرده است و پس از او نیز دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی
چلپی،
ابن حجر
و شیخ سلیم البشری
آن را تکرار نمودهاند.
آیا اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه بعدی» چنانکه در روایات بسیار دیگر فرموده است (علامه امینی در الغدیر این روایت را از ترمذی، حاکم، نسائی، ابن ابی شیبه، طبری و… نقل میکند.)
باز نمیگفتند: بعدیّت میتواند بعد از سه خلیفه دیگر باشد و علی بعد از سه خلیفه دیگر خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؟ و یا اگر میفرمود: «علی خلیفتی بلافصل» باز مدعی نمیشدند که کلمه «بلافصل» مطلق است و به خلافت سه خلیفه نخستین به دلیل
اجماع اطلاق کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تخصص یافته است و مفاد آن این است که: علی خلیفه بلافصل بغیر هذه الثلاثة؟ اگر مراد رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اولویت علی (علیهالسّلام) اولویت و خلافت او به هنگام بیعت مردم پس از بیست و پنج سال بوده است، این چه فضیلتی برای علی (علیهالسّلام) است و چه جای تبریک دارد؟
آیا آن همه
ترس و بیم و آن همه خوشحالی و سرور و نقل روایت و بیان
فضیلت، همه و همه
لغو و بیهوده و گزاف و تنها برای بیان امری بدیهی و مسلم بوده است و هیچگونه اختصاص و امتیازی را برای علی (علیهالسّلام) ثابت نمیکند؟! براستی اگر این حادثه عظیم الهی و دینی و دنیایی را در حد یک انتصاب دنیایی و آن هم در حد قلمروی کوچک پایین آوریم و فرض کنیم که زمامدار یک مملکت همه افراد ملت را جمع کند و به آنها بگوید:
مرگ من نزدیک شده است و بزودی از میان شما میروم اکنون این شخص را به همان ولایت و زمامداری که خود داشتم منصوب مینمایم، کدام فرزانه است که مدعی شود منظور او ولایت و خلافت آن شخص در عاقبت کار و نهایت امر بوده است و منافاتی ندارد که چندین نفر قبل از او
حکومت را در دست بگیرند و سالیان طولانی فرد تعیین شده را از کوچکترین مقامات حکومتی به دور دارند؟
چگونه ممکن است خلافت را که به
نص قرآن (نزول آیه الیوم اکملت… در این واقعه) اکمال دین است و عدم اعلام آن مساوی با عدم ابلاغ تمامی رسالت الهی است (وان لم تفعل مما بلغت رسالته) مربوط به خلافت پس از سه نفر از حاضران در جلسه باشد، اما پیامبر هیچ اشارهای به افراد مقدّم بر او نکند با اینکه میداند این مسئله موجب اختلافات بسیاری خواهد شد و خونهای بسیاری برای آن ریخته خواهد شد.
ابوبکر و عمر پس از واقعه غدیر، علی (علیهالسّلام) را مولای خود دانستند و به او تبریک گفتند. اگر مراد از حدیث غدیر ولایت علی (علیهالسّلام) پس از درگذشت سه خلیفه باشد، پس علی مولای آنان نیست، چون آنها در زمان ولایت علی (علیهالسّلام) نیستند تا علی (علیهالسّلام) نسبت به آنان مولی و اولی به تصرف باشد.
اشکال دیگری که برخی مطرح کردهاند آن است که اگر حدیث غدیر بر امامت و خلافت علی (علیهالسّلام) دلالت کند، لازم میآید در حالی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زندهاند، علی (علیهالسّلام) امام باشد، چرا که در حدیث غدیر نیامده است که علی پس از من مولای شماست، پس معلوم میشود منظور از حدیث غدیر چیزی است که حتی در زمان
حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز برای علی (علیهالسّلام) ثابت بوده است و آن همان معنای
محبت یا نصرت و امثال آن خواهد بود.
در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که با توجه به شواهد و دلایلی که آورده شد منظور از حدیث غدیر ولایت وامامت علی (علیهالسّلام) است و چون حقیقت این کلام، خلافت او از زمان صدور حدیث غدیر است و این نیز ممکن نیست، پس باید به قاعده کلی و همیشگی مراجعه شود که مطابق آن هنگام تعذر حقیقت به اقرب المجازات مراجعه میشود؛ و در حدیث غدیر چون نمیتواند خلافت از زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع شود پس باید به نزدیکترین معنای مجازی مراجعه شود، و آن خلافت بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
برخی دیگر از دانشمندان گفتهاند: در حقیقت از همان زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلافت علی آغاز شد و علی (علیهالسّلام) بدین مقام منصوب شد، ولی شرط
فعلیت آن، رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، همان گونه که
فقها در باب
وصیت معتقدند که
تملیک از همان زمان وصیت است؛ یعنی
موصی در زمان حیاتِ فرد،
موصی له را مالک میکند، ولی شرط فعلیت
ملکیت، تحقق
مرگ موصی است.
در موارد تعیین
ولیعهد در مناصب سیاسی نیز این گونه است که زمامدار قبلی، زمامدار پس از خود را در حیات خود منصوب میکند ولی شرط تحقق آن، مرگ زمامدار قبلی است، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بیان نزدیک شدن زمان رحلت خویش به طور آشکار روشن نمود که انتصابی که در روز غدیر صورت میگیرد، تعیین تکلیف
امت اسلامی پس از وفات اوست.
اشکال دیگر، سخن ابن حجر است، او میگوید:
اگر مقصود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیث غدیر خلافت و امامت علی (علیهالسّلام) بود، چرا به جای کلمه «مولی» کلمه «خلیفه» را بکار نبرد، پس اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای کلمه خلیفه کلمه مولی را بکار برده دلیل آن است که مقصود او خلافت علی (علیهالسّلام) نبود.
در پاسخ باید گفت اگر بنابر توجیه
روایات و محملتراشیها و تفسیرهای نابجا باشد با هیچ عبارتی نمیتوان مطلبی را اثبات کرد. آیا اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای کلمه مولی کلمه خلیفه را بکار میبرد، آنان که حدیث غدیر را با این همه وضوح توجیه کردهاند نمیگفتند منظور از خلیفه، خلیفه در ردّ امانات و ادای دیون و امثال آن است؟ و یا ادعا نمیکردند منظور از خلیفه،
امام است ولی بالمآل و در نهایت، پس منافات با خلافت دیگران قبل از او ندارد.
حقیقت آن است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با هر زبانی خلافت و امامت علی (علیهالسّلام) را بیان کرد. مگر نه آن است که در روایات بسیاری با عنوان «خلیفه من» علی (علیهالسّلام) را معرفی کرده است، پاسخ ابن حجر و امثال او به آن روایات چیست؟
به عنوان نمونه چند مورد از روایاتی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آنها علی (علیهالسّلام) را به عنوان خلیفه خود نام برده است از مصادر عامه بیان میکنیم:
۱.
محمد بن جریر طبری،
تاریخ الامم و الملکوک؛
۲.
ابن اثیر،
الکامل فی التاریخ؛
۳.
متقی هندی،
کنز العمال؛
۴.
حاکم نیشابوری،
المستدرک علی الصحیحین؛
۵. التلخیص،
حافظ ذهبی (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم).
اضافه بر اینها علامه امینی در روایت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لفظ «خلیفتی» را از منابع بسیار متعدد روایی، تفسیری و تاریخی
اهل سنت نظیر: مسند احمد حنبل،
تفسیر کشفالبیان ثعلبی،
جمعالجوامع سیوطی و خصائص نسائی نقل میکند.
شبهه دیگر چنین قابل طرح است که اگر این روایت دلالت بر خلافت بلافصل علی (علیهالسّلام) دارد، چرا آن حضرت و یا اصحاب او به این روایت
استدلال و
احتجاج نکردند.
ابن حجر هیثمی مینویسد:
چگونه حدیث غدیر
نص در
امامت علی (علیهالسّلام) است، در حالی که او یا
عباس و یا شخص دیگری به آن احتجاج و استدلال نکردند، پس سکوت او از استدلال به این روایات تا ایّام خلافتش در نزد هر کس که کمترین عقلی داشته باشد دلیل آن است که او میدانست این روایت نصّ بر خلافت او نیست.
با یک نگاه به مصادر تاریخی بطلان این گونه اشکالها واقع میشود. علامه امینی احتجاجات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به روایت غدیر از منابع گوناگون اهل سنت و از دانشمندان بزرگی نظیر:
خوارزمی در «مناقب»،
جوینی در «فرائد السمطین» و
نسائی در «خصائص» و
ابن حجر عسقلانی در «
الاصابة» و حافظ هیثمی در «مجمع الزوائد»
ابن مغازلی در «مناقب» و
حلبی در «سیره» اش و نیز بسیاری دیگر نقل میکند.
برخی از این احتجاجات قبل از ایّام خلافت و برخی در ایام خلافت آن حضرت بوده است.
محمد بن محمد الجزری الدمشقی نیز در احتجاج
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را به این حدیث شریف نقل میکند.
قندوزی در «
ینابیع الموده» احتجاج
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) به این حدیث را نقل کرده است،
همانگونه که تابعی بزرگ
سلیم بن قیس، احتجاج
امام حسین (علیهالسّلام) را به این حدیث در محضر
صحابه و
تابعین در
سرزمین منی ذکر نموده است.
احتجاج بسیاری دیگر را نیز میتوان در کتاب شریف «الغدیر» مشاهده نمود.
با توضیحی که درباره سکوت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در ایام خلفای سه گانه خواهیم داد روشنتر خواهد شد که چرا این احتجاجات و استدلالات فقط در حد اتمام حجت و بیان حقیقت بود و اصرار بیشتری برای اثبات و ایضاح آن نشده است.در این نوشته از ذکر احتجاج و استدلال آن حضرت که در موارد مختلف و در منابع شیعی ذکر شده است نیز چشم پوشیدیم.
همه میدانند که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اگرچه در ابتدای خلافت ابوبکر با وی بیعت نکرد و همراه با او گروه
بنیهاشم نیز از بیعت خودداری نمودند، ولی بالاخره پس از مدتی این خلافت را پذیرفت و با آرا و نظرات خود نیز این خلفا را یاری میرساند. براستی اگر حدیث غدیر و امثال آن برخلافت وی دلالت میکرد و خلافت دیگران غاصبانه بود چرا علیه آن
قیام نکرد و بدین
ظلم بزرگ گردن نهاد؟ این یکی از اشکالاتی است که برخی از دانشمندان سنّی نظیر ابن حجر هیتمی
و نیز شیخ سلیم البشری
مطرح نمودهاند. شیخ سلیم البشری مینگارد:
ما انکار نمیکنیم که بیعت ابوبکر از روی
مشورت و تفکر و بررسی نبوده بلکه ناگهانی و بدون بررسی انجام شد.
انصار و رئیسشان مخالفت کردند و بنیهاشم و دوستانشان از
مهاجرین و انصار کنارهگیری نمودند، ولی بالاخره در نهایت همگی خلافت ابوبکر را گردن نهادند و بدان راضی شدند و اجماع بر خلافت ابوبکر منعقد شد.
در پاسخ این اشکال میگوییم: آری، پذیرش نهایی بیعت ابوبکر از سوی برخی
مسلمانان مورد انکار نیست. اگرچه گروهی نظیر
سعد بن عباده هرگز آن را نپذیرفتند تا زمانی که
ترور شدند. ولی باید دید آیا این پذیرفتن به معنای قبول استدلال و قبول حقانیت خلافت ابوبکر بوده است و یا سرّ دیگری داشته است.
در مراجعه به روایات میبینیم که شخص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نوعی استیثار و انحصارطلبی بعد از خود اشاره کرده است و به مسلمانان توصیه کرده است که در این شرایط برای حفظ اصل
اسلام سکوت کنند، همان گونه که در روایات
اهل بیت (علیهالسّلام) و خطبات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز به این مطلب اشاره شده است. از این روی مسلمانانی که در مسیر ولایت
انحراف میدیدند با توجه به نهضتهای انحرافی نظیر: قیام مسلمه و سجاع و نهضت ردّه و حرکتهای منافقین در میان مسلمین و حرکت نظامی روم و سایر مشکلات، اصل اسلام را در خطر میدیدند، از این روی در مقابل آن انحراف در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتند بردباری پیشه کردند.
اکنون به برخی از روایاتی که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این باره بیان فرموده است اشاره میکنیم: مسلم در صحیحش نقل میکند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
انّها ستکون بعدی اثرة و امور تنکرونها، قالوا: یا رسول اللّه! کیف تامر من ادرک منّا ذلک؟ قال: تودّون الحق الذی علیکم تسئلون اللّه الذی لکم؛
پس از من انحصارطلبی و اموری که ناپسند و ناخوش دارید خواهید دید. اصحاب سؤال کردند: آن کس را که این زمان را دریافت چه فرمان میفرمایی؟ فرمود: آن حق که بر عهده دارید بگذارید و حقی که از آن شماست از خدای درخواست کنید.
در روایتی دیگر فرمود:
ستلقون بعدی اثرة فاصبروا حتی تلقون علی الحوض؛
پس از من دچار انحصارطلبی خواهید شد
صبر کنید تا نزد حوض
[
کوثر
]
به ملاقاتم برسید.
در روایتی دیگر حذیفه میگوید:
به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کردم: یا رسول اللّه ما در
جاهلیت در
شر و بدی بودیم و خداوند
خیر و نیکی برایمان آورد که اکنون در آن به سر میبریم، آیا پس از این نیکی، شرّ و بدی خواهد بود؟ فرمود: آری، پیشوایانی که
هدایت مرا نمیپذیرند و به
سنت من عمل نمیکنند … گفتم وظیفه من چیست؟ فرمود: میشنوی و اطاعت امر میکنی اگرچه بر پوست بدنت نواختند (تو را زدند) و مالت را گرفتند بشنو و اطاعت کن.
روایات بسیار دیگری به همین مضمون در کتاب امارت «صحیح مسلم» آمده است و نیز نظایر آن را متقی هندی در «کنز العمال»
ذکر نموده است.
میرسیم به آخرین اشکال که به نظر ما اساسیترین اشکال است و بقیه اشکالات پس از این و برای توجیه این اشکال مطرح شده است. این اشکال دارای روح و باطنی سیاسی است.
برخی از عالمان عامه گفتهاند: چگونه ممکن است
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همه صحابه را به امامت
علی (علیهالسّلام) دعوت کند ولی آنان با او به مخالفت برخیزند. به عبارت دیگر برای ردّ تمامی نصوص و استدلالات همین کافی است که ما میبینیم صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن عمل نکردهاند، و اگر بخواهیم این روایات و نصوص را (اگرچه متواترند) بپذیریم ناچاریم صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلف صالح را متهم به زیرپا گذاشتن حق کنیم و البته این ممکن نیست، پس بناچار نصوص را ترک میکنیم و میگوییم منظور از نصوص و روایات چیز دیگری بوده است.
این، مضمون سخنی است که ابن حجر در «الصواعق»
آورده است و صریح سخنی است که شیخ سلیم البشری در «
المراجعات» نوشته است، او مینویسد:
اهل
بصیرت نافذ و صاحبان
تفکر صحیح صحابه را از مخالفت با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منزّه میدانند، پس ممکن نیست که نصّی را از او بر امامت شخصی بشنوند و از او رویگردان شوند و به اوّلی و دومی و سومین شخص روی آورند.
نیز در جایی دیگر مینویسد:
من یقین دارم که احادیث، بر گفتههای شما دلالت میکند و اگر نبود که لازم است عمل صحابه را حمل بر صحت کنیم من مطیع حکم شما میشدم و سخنان را میپذیرفتم ولی چارهای جز دست برداشتن از ظاهر این روایات نیست تا اقتدا به سلف صالح کرده باشیم.
همچنین مینگارد:
حمل عمل صحابه بر صحت و درست دانستن عمل آنان موجب میشود که
حدیث غدیر را تاویل کنیم چه
متواتر باشد یا غیر متواتر.
در پاسخ بدین اشکال در ابتدا گفتگوی میان
ابن ابی الحدید معتزلی و نقیب ابوجعفر العلوی را میآوریم و سپس به توضیح بیشتر جواب میپردازیم:
ابن ابی الحدید میگوید:
چون این جمله امام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) (کانت اثرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین) را در محضر ابوجعفر العلوی میخواندم گفتم:
منظور امام (علیهالسّلام) کدام روز است، روزی که
سقیفه بنی ساعده پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشکیل شد و با ابوبکر بیعت شد یا روز شورای خلافت که به انتخاب
عثمان منجر شد؟
و جواب داد: منظور روز سقیفه است.
به وی گفتم: دلم راضی نمیشود که به صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت نافرمانی و
معصیت بدهم وبگویم نص صریح او را ردّ کردهاند.
او پاسخ داد: آری من نیز راضی نمیشوم که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت اهمالکاری و سهلانگاری در امر امامت امت بدهم و بگویم او مردم را سرگردان و بی سرپرست در هرج و مرج گذاشت و رفت. او از
مدینه خارج نمیشد مگر آنکه امیری را تعیین میکرد، در حالی که زنده بود و از مدینه هم زیاد دور نشده بود، پس چگونه برای زمان پس از
مرگ که نمیتوان آنچه را بعد پیش میآید اصلاح کرد کسی را تعیین نکرد.
تعبیر پر معنای علامه امینی در «الغدیر» نیز اشاره به همین نکته دارد، آنجا که مینگارد:
خوش گمانی دیگران به
سلف که در امر خلافت دخالت نمودند، موجب شده است که نصوص و روایات صریح پیامبر را تغییر دهند، ولی خوش گمانی یقینی ما به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را وادار میکند که بگوییم او آنچه را که امّتش لازم داشتند و بر ایشان ضروری بود هرگز ترک نکرد و اهمال و مسامحه روا نداشت.
پس از این میآوریم که تاریخ بیانگر این نکته است که متاسفانه در برخی موارد صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی رغم دستور صریح او، بدان وقعی نگذاشتند. قبل از بیان این موارد، سخن علامه سید شرف الدین را درباره بی توجهی صحابه به نصوص امامت بیان میکنیم: او مینگارد:
مسلمانان در امور عبادی مطیع رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند، ولی در امور سیاسی گاه مخالفت مینمودند و
عذر آنان این بود که گمان میکردند آنها در این امور همانند
عبادات ملزم به
اطاعت نیستند و حق اظهار نظر بر خلاف سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دارند، در ماجرای خلافت برخی از صحابه گمان کردند که مردم به خلافت علی (علیهالسّلام)
رضایت نخواهند داد، چرا که بسیاری از افراد قبایل مختلف در جنگهای
اسلام به
شمشیر او کشته شدهاند و از طرفی از
عدالت شدید او میترسیدند و میدانستند او بر اساس
حق خالص عمل خواهد نمود.
از طرفی عده بسیاری بر فضیلتهای او
حسد میبردند. همه این جهات باعث شد که گمان کنند امر خلافت علی (علیهالسّلام) استوار نخواهد شد. پس برای اینکه امت دچار اختلاف نشوند، با اینکه میدانستند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را به خلافت نصب کرده است، دست از نصوص برداشتند و برخلاف نصوص با دیگران بیعت نمودند. البته این
اجتهاد در مقابل نص صریح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و آنان از اینگونه اجتهادات داشتند.
اکنون به چند مورد از مخالفت صحابه با نصوص قطعی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره میکنیم:
یکی از مهمترین اجتهادهای صحابه و مخالفت آنان با دستور صریح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جریان روز رحلت رسول خداست آنگاه که فرمود: بیایید برایتان نوشتهای بنگارم که هرگز گمراه نشوید، عمر گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده است.
و یا بنا به نقلی دیگر گفت: پیامبر هذیان میگوید.
تفصیل این جریان و نیز پاسخ بسیار زیبا و مستدل به عذرهای برخی را میتوان در کتاب «
المراجعات» خواند.
از جمله این موارد، ماجرای
صلح حدیبیه است که چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صلح نمود، سه بار فرمود: برخیزید و از
احرام خارج شوید و سرها را در همین مکان بتراشید؛ ولی هیچ کس از حاضران در آن جمع اعتنا نکرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از روی
خشم به خیمه
امالسلمه رفت. این جریان را مورخان اسلامی بیان نمودهاند از جمله منابع زیر:
ابن کثیر در «البدایة والنهایة»؛
طبری در «تاریخ الامم والملوک»؛
ابن اثیر در «الکامل».
از دیگر موارد، اعتراض به امارت
اسامة بن زید در لشکری که بنا بود به طرف
موته حرکت کند و همراهی با او است، با اینکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور اکید به همراهی اصحاب با اسامه داده بود، ولی لشکر او تا هنگام وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طرف میدان نبرد حرکت نکرد.
از دیگر موارد، اعتراض عمومی به تقسیم
غنایم در
جنگ حنین است که در «البدایة والنهایة»
و «تاریخ الامم و الملوک» (برای اطلاع از موارد بسیار دیگر به کتاب
النص و الاجتهاد مراجعه شود.)
و سایر مصادر آمده است.
این موارد تایید کننده نظر یکی از دانشمندان سنی است که مینویسد:
اصولاً نظریه
عدالت صحابه نظریهای سیاسی و طرحی اموی است که
بنیامیه برای توجیه سیاستهای ضد اسلامی خود آن را ساخته و پرداخته و در موارد مختلفی از آن بهره بردند.
این نکته نیز مخفی نیست که تمامی حاضران در صحنه غدیر و نیز همگی صحابه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مدینه نبودند، بلکه در سراسر کشور پهناور اسلامی زندگی میکردند و
شهر مدینه حداکثر گنجایش سه چهار هزار نفر را داشته است، عده زیادی از آنان نیز مهاجرانی «موالی» بودند که دارای پایگاه سیاسی اجتماعی نبودند و کسی به نظریات آنان اعتنایی نمیکرد و مورد رایزنی قرار نمیگرفتند. اضافه بر اینها نظام قبیلهای حاکم بر جامعه آن روزگار، داشتن رای سیاسی و دخالت در امور کشورداری را به عدهای معدود از رؤسای قبایل و به اصطلاح ریش سفیدها محدود کرده بود و نظریه دیگران محلی از اعراب نداشت.
پس از صحابه مدینه، تنها برخی سران قبایل حق اظهار نظر داشتند که عدهای از برجستهترین آنها نظیر
عباس عموی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی (علیهالسّلام) و
زبیر و برخی دیگر از بیعت کناره جسته و در خانه علی (علیهالسّلام)
تحصن اختیار کرده بودند. گروهی هم همچون
سعد بن عباده و فرزندش
قیس بن سعد به صورت آشکار مخالفت خود را با این بیعت و پشت پازدن به نصوص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اظهار داشتند.
پس این مخالفت صریح با نصوص متواتر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط گروهی اندک صورت گرفت و پس از بیعت با
ابوبکر که ناگهانی و بدون
تفکر و رایزنی (فلته) انجام گرفت مردم در مقابل عملی انجام شده قرارگرفتند، مخصوصاً آن روز نظریهای مطرح شد که اگر یک نفر با شخص بیعت کرد همه باید با او بیعت کنند والاّ کشته خواهند شد. بدین سان بود که وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نصوص متواتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مردم یادآور شد، آنان عذر آوردند که کار از کار گذشت و ما در مقابل عملی انجام شده قرار گرفتیم.
امّا اصحابی که در مدینه نبودند، با نبود امکانات اطلاع رسانی در آن زمان مدت زمانی گذشت که با خبر شدند. آنان بطور طبیعی از مدینه حرف شنوی داشتند چرا که با خود میگفتند. تا آخرین لحظه بالای سر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودهاند، شاید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طرحی جدید و سخن دیگری را با آنان مطرح کرده است. اگر چه برخی آنان هنگامی که از نقشه با خبر شدند با آن مخالفت کرده و جان بر سر این کار گذاشتند (
مالک بن نویره). (مستفاد از اعتذار
خالد بن ولید.)
بدین سان بود که غدیر فراموش شد و به صورت
انکار شگفت تاریخ درآمد.
دو حادثه بسیار مهمّ و بزرگ در تاریخ اسلام رخ داد که از یکی
رسالت و از دیگری
امامت به وجود آمد. نخستین حادثه،
نزول وحی بود که رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در برداشت. دومین حادثه، غدیر بود که امامت را به وجود آورد و در حقیقت ادامه رسالت بود. روز غدیر و امامت همان قدر اهمیت دارد که روز
بعثت و رسالت.
خداوند منّان نیز در
قرآن به این ارتباط اشاره کرده و فرموده است:
یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک وان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من النّاس ان اللّه لایهدی القوم الکافرین.
در
آیه دیگر که همان روز و بعد از آن واقعه غدیر نازل شد فرمود:
الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.
مرحوم حاج
میرزا جواد ملکی تبریزی میگوید:
و یوم الغدیر من هذا الیوم
[
یوم المبعث
]
بمنزلة الجزء الاخیر من العلقة التامة، بل بمنزلة الباطن من الشیء الظاهر، وبمنزلة الروح من الانسان، لانّ کل ما فی هذا المبعث الشریف من الخیر والفوز والسعادة مشروطة بولایة امیرالمؤمنین والائمة من ولده…
به دلیل اهمیت روز غدیر به عنوان بزرگترین و مهمترین اعیاد اسلامی است که برای آن آداب و اعمال و فضایل بی شماری بیان شده است. در این نوشته اعمال و آداب غدیر تا حدّ امکان در آیینه روایات نمایانده میشود. قبل از هر چیز به چند نکته اشاره میشود:
۱.کثرت اعمال و آداب این روز بسیار فوق العاده است و با اعمال هیچ روزی قابل مقایسه نیست. در این بررسی تا آنجا که در توان نگارنده بود بیش از چهل مورد از آداب روز غدیر در روایات گردآوری شده است.
۲. در آداب و اعمال غدیر همه گروهها مورد توجه و خطاب هستند و برای هر گروه با هر
فکر و اندیشه و هر سنّی، آدابی مناسب حال وجود دارد.
۳. اعمال و آداب این روز برخوردار از ویژگی جامعیّت و به تمام ابعاد زندگی انسان (عبادی، سیاسی، فقهی…) مربوط میشود.
از این نکات استفاده میشود که معمار این حادثه مهم تاریخی، میخواهد این روز برای همیشه در تاریخ زنده باشد.در این نوشته این روز را در نگاه روایات تحت عناوین سیاسی، عبادی، اجتماعی و اخلاقی دسته بندی میکنیم و احادیث مربوط به آنها را میآوریم:
روایات متعدد از عید غدیر به عنوان بزرگترین و گرامیترین عید مسلمانان یاد کردهاند، از این رو، در این روز، بسیار عبادت کردن؛ بویژه
اطعام ،
صدقه و هدیه دادن و پوشیدن لباس نو
مستحب است؛
چنان که غسل کردن
و خواندن نماز ویژه
(
نماز غدیر ) و نیز روزه گرفتن
مستحب و دارای
ثواب بسیار است.
زیارت امیر مؤمنان (علیه السّلام) در
روز عید غدیر
مستحب مؤکد است:
نماز روز غدیر در شب و روز و نیز نماز
مسجد غدیر، در روایات وارد شده است که نمونهای از روایات آن بیان میگردد:
الف: نماز شب غدیر:
سید بن طاووس در مورد آن چنین میگوید:
وجدنا فیها صلاة مذکورة فی کتب العبادات والصلاة خیر موضوع و خیر مسموعٍ عام فی سائر الصلوات.
ذکر صفة هذه الصلاة فی لیلة الغدیر وهی اثنتا عشرة رکعة لایسلّم الا فی اخراهنّ ویجلس بین کلّ رکعتین ویقرا فی کل رکعة الحمد وقل هو اللّه احد عشر مرّات و آیة الکرسی مرّة، فاذا اتیت الثانیة عشرة فاقرا فیها الحمد سبع مرّات و قل هو اللّه احد سبع مرّات واقنت وقل «لا اله الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشریک لَهُ، لَهُ الملک ولَهُ الحمد یحیی ویمیت ویمیت ویُحیی وهو حیّ لایموت بِیَدِه الخیر وهو علی کل شی قدیر» عشر مرات وترکع وتسجد وتقول فی سجودک عشر مرات «سبحان مَن احصی کل شئ علمهُ وسبحان مَنْ لاینبغی التسبیح الاّ لَهُ سبحان ذی المَنَّ والنّعم، سبحان ذی الفضل والطول، سبحان ذی العزّة والکرم، اسئلک بمعاقد العزّ من عرشِک ومنتهی الرحمة من کتابک وبالاسم الاعظم وکلماته التّامّة ان تصلّی علی محمد رسولِکَ واهل بیته الطیّبین الطاهرین واَنْ تفعل بی کذا وکذا انّک سمیع مجیب».
ب: نماز روز غدیر:
شیخ طوسی درباره نماز روز غدیر چنین آورده است:
الحسین بن الحسن الحسینی قال: حدثنا محمد بن موسی الهمدانی قال: حدثنا علی بن حسان الواسطی، قال حدثنا علی بن الحسین العبدی، قال سمعت اباعبداللّه الصادق (علیهالسّلام) یقول: صیام یوم غدیرخم یعدل صیام عمر الدنیا عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک وصیامه یعدل عنداللّه عزّوجل ّ فی کل عام ماة حجّة وماة عمرة مبرورات متقبلات وهو عیداللّه الاکبر… ومن صلّی فیه رکعتین… عدلت عند اللّه عزوجلّ ماة الف حجة وماة الف عمرة و….
و من فطر فیه مؤمناً کان کمن اطعم فئاماً و فئاماً فلم یزل یعد الی ان عقد بیده عشراً.ثم قال: اتدری کم الفئام؟ قلت: لا.قال: ماة الف کل فئام کان له ثواب من اطعم بعددها من النبیین والصدیقین والشهداء فی حرم اللّه عزّوجلّ وسقاهم فی یوم ذی مسغبة والدرهم فیه بالف الف درهم…
ج: نماز مسجد غدیر: محدث عظیم الشان مرحوم
کلینی در مورد نماز مسجد غدیر میگوید:
عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن احمد بن محمد بن ابی نصر، عن ابان عن ابی عبداللّه (علیهالسّلام) قال: یستحب الصلاة فی مسجد الغدیر لان النبیّ صلی اللّه علیه وآله اقام فیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وهو موضع اظهره اللّه عزّوجلّ فیه الحق.
درباره روزه روز غدیر روایات متعددی وارد شده که نمونهای از آنها نقل میشود.
صدوق میگوید:
حدثنا علی بن احمد بن موسی رضی اللّه عنه قال: حدثنا محمد بن ابی عبداللّه الکوفی قال: حدثنی الحسین بن عبیداللّه الاشعریُّ قال: حدثنی محمد بن عیسی ابن عبید، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن المفضّل بن عمر قال: قلت لابی عبداللّه (علیهالسّلام): کم للمسلمین من عید؟ فقال: اربعة اعیاد، قال، قلت: قد عرفت العیدین والجمعة، فقال لی: اعظمها و اشرفها یوم الثامن عشر من ذی الحجّة و هو الیوم الذی اقام فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) ونصبه للناس علماً.قال: قلت: مایجب علینا فی ذلک الیوم؟ قال: یجب علیکم صیامه شکراً للّه وحمداً له مع انّه اهل ان یشکر کل ساعة، وکذلک امرت الانبیاء اوصیاءها ان یصوموا الیوم الذی یقام فیه الوصی یتخذونه عیداً، ومن صامه کان افضل من عمل ستین سنة.
همان طور که در پایان حدیث آمده است
انبیا به جانشینان خود دستور میدادند که روز وصایت و امامت خود را عید بدانند و
روزه بگیرند. امام در این حدیث در فضیلت روزه این روز میفرماید: روزه این روز از عمل شصت سال برتر است.
مرحوم کلینی هم در مورد روزه و اعمال دیگر چنین نقل میکند:
عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن ابی عبداللّه (علیهالسّلام) قال: قلت: جعلت فداک للمسلمین عید غیر العیدین؟ قال: نعم یا حسن اعظمها واشرفهما، قلت: وایّ یوم هو؟ قال: هو یوم نصب امیرالمؤمنین صلوات اللّه وسلامه علیه فیه علماً للناس، قلت جعلت فداک وماینبغی لنا ان نصنع فیه؟
قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلاة علی محمد وآله وتبرّء الی اللّه ممّن ظلمهم فانّ الانبیاء صلوات اللّه علیهم کانت تامر الاوصیاء بالیوم الذی کان یقام فیه الوصّی ان یتخذ عیداً، قال: قلت: فما لمن صامه؟ قال: صیام ستین
شهراً، ولاتدع صیام یوم سبع وعشرین من رجب فانه هو الیوم الذی نزلت فیه النبوة علی محمّد صلّی اللّه علیه وآله وثوابه مثل ستین
شهراً لکم.
در آخر حدیث بعد از روزه غدیر به روز مبعث اشاره شده و ثواب روزه هر دو روز برابر با ثواب روزه شصت ماه دانسته شده است و این، ارتباط حقیقی دو روز و اهمیت آن دو را میرساند.
از پیشوایان
اسلام دعاهای مختلفی در شب و روز این عید بزرگ نقل شده است که این مقاله گنجایش نقل آنها را ندارد. محدثان زیادی، این ادعیه را نقل کردهاند؛ از جمله سید بن طاووس و
علامه مجلسی و
محدث قمی که میتوان به کتب آنان مراجعه کرد.
در آداب غدیر تاکید شده که در این عید بزرگ با روزه و نماز به یاد خدا و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آل او (علیهالسّلام) باشید.در این زمینه نیز حدیثی از محدث بزرگ شیعه، کلینی میآوریم:
سهل بن زیاد، عن عبدالرحمن بن سالم، عن ابیه قال: سئلت ابا عبداللّه (علیهالسّلام) هل للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والاضحی والفطر؟ قال: نعم اعظمها حرمة قلت: وایُّ عید هو جعلت فداک؟ قال: الیوم الذی نصب فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وقال: «من کنت مولاه.فعلیّ مولاه» قلت: وایّ یوم هو؟ قال وما تصنع بالیوم انّ السّنة تدور ولکنّه یوم ثمانیة عشر من ذی الحجّة، فقلت: وماینبغی لنا ان نفعل فی ذلک الیوم؟ قال: تذکرون اللّه عزّ ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمّد وآل محمّد…
مرحوم
شیخ حر عاملی از محمد بن علی بن الحسین چنین آورده است:
عن الصفار، عن محمد بن عیسی، عن علی بن سلیمان بن یوسف البزّار، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد قال: قیل لابی عبداللّه علیه السلام: للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین والجمعه؟ قال، فقال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فعقد له رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله الولایة فی اعناق الرجال والنساء بغدیرخم، فقلت: وایّ یوم ذلک قال: الایّام یختلف، ثم قال: یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة قال، ثمّ قال: والعمل فیه یعدل ثمانین
شهراً، وینبغی ان یکثر فیه ذکر اللّه عزّوجلّ والصلاة علی النّبی صلی اللّه علیه وآله ویوسع الرجل فیه علی عیاله.
امام رضا (علیهالسّلام) نیز در ضمن بیان فضیلت روز غدیر میفرماید:
و یوم اکثار الصلاة علی محمد و آل محمد.
از
امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی که قسمتی از آن را درباره نماز نقل کردیم چنین آمده است:
یغتسل عند زوال الشمس من قبل ان تزول الشمس مقدار نصف ساعة یسئل اللّه عزّوجلّ.
علامه مجلسی چنین آورده است:
وجدت بخطّ بعض الافاضل نقلاً من خط الشهید محمد بن مکی قدّس اللّه روحهما قال: روی عن النّبی صلّی اللّه علیه وآله انّ من السنن ان یقول المؤمن فی یوم الغدیر ماة مرّة: الحمد اللّه الذی جعل کمال دینه وتمام نعمته بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.
در حدیث دیگری آمده است:
هو یوم عبادة وشکر للّه وحمد له.
امام رضا (علیهالسّلام) به احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی فرمود:
یا ابن ابی نصر، این ما کنت فاحضر یوم الغدیر عند امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فان اللّه تبارک و تعالی یغفر لکل مؤمن ومؤمنة ومسلم ومسلمة ذنوب ستین سنة ویعتق من النار ضعف ما اعتق من
شهر رمضان ولیلة القدر ولیلة الفطر….
مرحوم
محدث قمی میفرماید:
سومین عمل در روز غدیر زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است که سزاوار است که
انسان هر کجا باشد سعی کند خود را به
قبر مطهر آن حضرت برساند و از برای آن حضرت در این سه روز زیارت مخصوصی نقل شده که یکی از آنها زیارت معروف به
امین اللّه است که از نزدیک و دور خوانده میشود.
سید بن طاووس فصلی را به آن اختصاص داده و در آن
تعویذ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیان کرده که عین عبارت او نقل میشود:
فصل، فیما نذکره من عوذة تعوّذ بها النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی یوم الغدیر، فتعوذ بها انت ایضاً قبل شروعک فی عمل الیوم المذکور لیکون حرزاً من المحذور وهی: بسم اللّه الرحمن الرحیم خیر الاسماء بسم اللّه ربّ الآخرة والاولی وربّ الارض والسّماء الذی لایضرّ مع اسمه کید الاعداء وبها تدفع کل الاسواء…
امام رضا (علیهالسّلام) در ضمن حدیث مفصلی که در فضیلت و آداب آن روز دارد میفرماید:
و هو الیوم الذی یزید اللّه فی مال من عبد فیه… ویوم العبادة….
برخی از آداب اجتماعی و اخلاقی غدیر به شرح ذیل است:
در احادیث زیادی، غدیر، روز عید و بلکه بهترین عید اسلامی دانسته شده است و شایسته است که مردم آن روز را عید بگیرند و جشن بر پا نمایند.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
وهو عید اللّه الاکبر ومابعث اللّه عزّوجلّ نبیّاً قطّ الاّ وتعیّد فی هذا الیوم وعرف حرمته.
و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
یوم غدیر خمّ افضل اَعیاد امّتی و هو الیوم الّذی اَمَرنی اللّه تعالی ذکره فیه بنصب اخی علی بن ابی طالب علماً لامّتی…
در روایات به سه نوع تبریک اشاره شده است:
الف تبریک به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در روز غدیر خم:
علامه امینی میگوید:
وقال المورّخ غیاث الدین المستوفی ۹۴۲ فی «حبیب السیر: » ثمّ جلس امیرالمؤمنین بامر من النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی خیمة تخصّ به یزوره الناس ویهنئونه وفیهم عمربن الخطّاب فقال: بخٍّ بخٍّ یا ابن ابی طالب، اصبحت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة.ثم امر النبی امّهات المؤمنین بالدخول علی امیرالمؤمنین والتهنئة له.
ب تبریک به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
آن بزرگوار در این مورد چنین میگوید:
روی الحافظ ابوسعید الخرکوشی النیسابوری المتوفی ۴۰۷ فی تالیفه «شرف المصطفی» باسناده عن البراء بن عاذب بلفظ احمد بن حنبل، وباسناد آخر عن ابی سعید الخدری ولفظه: ثمّ قال النّبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): هنِّئونی هنِّئونی ان اللّه تعالی خصّنی بالنبوة وخصّ اهل بیتی بالامامة، فلقی عمربن الخطاب امیرالمؤمنین فقال: طوبی لک یا ابا الحسن اصبحت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة.
ج تبریک به یکدیگر:
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در ضمن
خطبه غدیر که قبلاً هم به آن اشاره شد فرمود:
و تهانوا نعمة اللّه کما هنّاکم اللّه بالثواب فیه علی اضعاف الاعیاد قبله وبعده الاّ فی مثله.
امام هشتم (علیهالسّلام) فرمود:
و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضاً فاذا لقی المؤمن اخاه یقول: الحمد للّه الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة علیهم السلام.
شیخ طوسی میگوید:
و روی زیاد بن محمد قال: دخلت علی ابی عبداللّه (علیهالسّلام) فقلت: للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحی؟ قال: نعم، الیوم الذی نصب فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام، فقلت: وایّ یوم هو یا ابن رسول اللّه؟ فقال: وما تصنع بذلک الیوم والایّام تدور ولکنّه لثمانیة عشر من ذی الحجّة، ینبغی لکم ان تتقرّبوا الی اللّه تعالی بالبرّ
والصوم والصلاة وصلة الرحم وصلة الاخوان، فان الانبیاء (علیهمالسّلام) کانوا اذا اقاموا اوصیائهم فعلوا ذلک وامروا به.
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) در ضمن حدیث فضیلت غدیر فرمود:
و من زار فیه مؤمناً ادخل اللّه قبره سبعین نوراً و وسّع فی قبره ویزور قبره کل یوم سبعون الف ملک و یبشرونه بالجنّة…
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در این باره فرمود:
ومن فطر مؤمناً فی لیلته فکانّما فطّر فئاماً وفئاماً یَعُدُّ بها بیده عشرة، فنهض ناهض فقال یا امیرالمؤمنین وما الفئام؟ قال ماة الف نبیّ وصدّیق وشهید…
شبیه این حدیث از امام صادق (علیهالسّلام) نیز در ذیل «نماز روز غدیر» گذشت. همچنین در ضمن احادیث آداب سیاسی نیز دیدیم که امام هشتم (علیهالسّلام) عدّهای از خواص خود را که روز غدیر به حضورش رسیده بودند برای افطار در منزل خویش نگهداشت و به آنان افطاری داد و به منزل آنان نیز
غذا و
لباس و غیره فرستاد.
یکی دیگر از آداب روز غدیر صدقهدادن به
فقیر است. امام صادق (علیهالسّلام) در حدیثی که گذشت فرمود:
والدرهم فیه بالف الف درهم.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نیز در ضمن خطبه غدیر فرمود:
وسائوا بکُم ضعفائکم فی ماکلکم وما تناله القدرة من استطاعتکم وعلی حب امکانکم فالدرهم فیه بماة الف درهم والمزید من اللّه.
در احادیث، آداب و اعمال متعدد دیگری که جنبه اخلاقی و اجتماعی دارد و مناسب روزهای عید و جشن است بیان شده که به آنها فقط اشاره میشود و سپس نمونهای از روایات بیان میگردد. این آداب و اعمال عبارتند از: هدیهدادن، زینتکردن، شادیکردن، دیگران را شاد و خرّم نمودن، لباس نو و پاکیزه پوشیدن، میهمانی دادن، گذشت و آشتی کردن، کارگشایی برای دیگران، نیکی کردن به دیگران، لباس و غذا و غیره به منزل خویشان و نزدیکان فرستادن، توسعهدادن به زندگی خانواده و برادران، بشارتدادن، استراحتکردن، وامدادن، دوستیکردن، اجتناب از
گناه، عقد برادری بستن، مصافحه کردن،
صله رحم، انجام
عمل صالح و مهربانی و عطوفت به همدیگر.
شیخ طوسی میگوید:
و روی داود بن کثیر الرقی عن ابیهارون عماربن حریز العبدی قال: دخلت علی ابی عبداللّه (علیهالسّلام) فی یوم الثامن من ذی الحجّة فوجدته صائماً، فقال لی: هذا یوم عظیم، عظّم اللّه حرمته علی المؤمنین واکمل لهم فیه الدین وتمّم علیهم النعمة وجدّد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.فقیل له: ما ثواب
صوم هذا الیوم قال: انه یوم عید و فرح وسرور و یوم
صوم شکراً للّه تعالی، وان
صومه یعدل ستین
شهراً من
اشهر الحرم….
و نیز شیخ طوسی درخطبه امیرالمؤمنین آورده است که فرمود:
عُودوا رَحمکُم اللّه بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة علی عیالکم والبرّ باخوانِکم والشکر للّه عزّوجلّ علی ما منحکم واجمعوا یجمع اللّه شملکم وتبّار واَیصِلِ اللّه اُلفتکم وتهادوا نِعَمَ اللّه کما منّاکم بالثّواب فیه علی اضعاف الاعیاد قبله وبعده الا من مثله والبرّ فیه یُثمر المال ویزید فی العمر والتعاطف فیه یقتضی رحمة اللّه وعَطفه وهیّوا لاخوانکم وعیالکم من فضله بالجهد من جودکم وبما تنالُهُ القدرة من استطاعتکم واظهروا البُشر فیما بینکم والسُرور فی ملاقاتکم والحمد للّه علی ما منحکم وعودوا بالمزید من الخیر علی اهل التامل لکم سائوا بکم ضُعفاء کم فی ماکلکم وما تناله القدرة من استطاعتکم وعلی حسب امکانکم فالدرهم فیه بماة الف درهمٍ والمزید من اللّه عزّوجلّ و
صوم هذا الیوم مما ندب اللّه تعالی الیه وجعل الجزاء العظیم کفالة عنه حتی لو تعبّد له عبد من العبید فی الشبیبة مِن ابتداء الدنیا الی انقضائها صائماً نهارُها قائما لیلُها اذا اخلص المخلص فی
صومه لقصرت الیه ایام الدنیا عن کفایةٍ و من اَسْعَفَ اخاهُ مبتدئاً وبرَّهُ راغباً فله کاجْرِ من صام هذا الیوم وقام لیلةُ ومن فطَّر مؤمناً فی لیلته فکانّما فطر فئاماً وفئاماً یعُدُّها بیده عشرةً فنهض ناهض فقال یا امیرالمؤمنین وما الفئام قال ماة الف نبیّ وصدّیق وشهید، فکیف بمن تکفّل عدداً من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه علی اللّه تعالی الامان من الکفر والفقر وان مات فی لیلته او یومه او بعده الی مثله من غیر ارتکاب کبیرة فاجره علی اللّه تعالی ومن استدال لاخوانه واعانهم فانا الضامن علی اللّه ان بقّاه قضاه وان قبضه حمله عنه، واذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم وتهانوا النعمة فی هذا الیوم ولُیبلَّغ الحاضر الغائب والشاهد البائن ولیعد الغنّی علی الفقیر والقوی علی الضعیف امرنی رسول اللّه بذلک.
سید بن طاووس در ضمن حدیث مفصلی در اهمیت و فضیلت غدیر از امام رضا (علیهالسّلام) چنین آورده است:
وهو یوم تنفیس الکرب ویوم تحطیط الوزر و یوم الحباء والعطیة ویوم نشر العلم و یوم البشارة والعید الاکبر و یوم یستجاب فیه الدعا ویوم الموقف العظیم ویوم لیس الثیاب ونزع السواد ویوم الشرط المشروط ویوم نفی الغموم ویوم الصفح عن مذنبی شیعة امیرالمؤمنین وهو یوم السبقة ویوم اکثار الصلاة علی محمد وآل محمد ویوم الرضا ویوم عید اهل بیت محمد ویوم قبول الاعمال ویوم طلب الزیادة ویوم استراحة المؤمنین ویوم المتاجرة ویوم التودّد ویوم الوصول الی رحمة اللّه ویوم التزکیة و یوم ترک الکبائر والذنوب ویوم العبادة ویوم تفطیر الصائمین، الی ان قال، وهو یوم التبسّم فی وجهه الناس من اهل الایمان فمن تبسّم فی وجه اخیه یوم الغدیر نظر اللّه الیه یوم القیامة بالرحمة وقضی له الف حاجة بنی له قصراً فی الجنة من درّة بیضاء ونظّر وجهه وهو یوم الزینة فمن تزیّن لیوم الغدیر غفر اللّه له کل خطیئة عملها صغیرة او کبیرة وبعث اللّه الیه ملائکته یکتبون له الحسنات ویرفعون له الدرجات الی قابل مثل ذلک الیوم.
برخی از آداب سیاسی غدیر به شرح ذیل است:
در حدیثی که مرحوم کلینی و دیگران درباره روزه روز غدیر از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کردهاند، چنین آمده است:
تصومه یا حسن و تکثر الصلاة علی محمد وآله وتبرّء الی اللّه ممن ظلمهم.
مرحوم شیخ حرّ عاملی با سندهای مختلف چنین نقل میکند:
عن محمد بن اللیث المکی، عن ابی اسحاق بن عبداللّه العلوی العریض قال: وجد فی صدری ما الایّام الّتی تصام، فقصدت مولانا ابا الحسن علی بن محمد (علیهالسّلام) و هو بصریا ولم ابد ذلک لاحد من خلق اللّه، فدخلت علیه فلما بصر بی قال: یا ابا اسحاق جئت تسئلنی عن الایّام الّتی یصام فیهنّ و هی اربعة (الی ان قال) و یوم الغدیر فیه اقام النبی صلّی اللّه علیه و آله اخاه علیّاً (علیهالسّلام) علماً للناس واماماً من بعده؛ قلت: صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت اشهد انّک حجة اللّه علی خلقه.
در حدیث دیگری از امام صادق (علیهالسّلام) این طور آمده است:
هذا یوم عظیم عظّم اللّه حرمته علی المؤمنین واکمل لهم فیه الدین و تمّم علیهم النعمة وجدّد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.
و نیز آمده است:
واسمه فی السماء یوم العهد والمعهود وفی الارض یوم المیثاق الماخوذ…
با ملاحظه احادیث مربوط به غدیر روشن میشود که برنامه دیدار با رهبری و پیشوای مسلمین و
بیعت با او از زمان
ائمه (علیهمالسّلام) بویژه از زمان امام علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) مرسوم بوده و مردم از اطراف و اکناف برای دیدار با آنان و تجدید عهد به حضور آنان میرسیدند.
شیخ طوسی در حدیثی که درباره این موضوع است چنین میگوید:
اخبرنا جماعة، عن ابی محمدهارون بن موسی التلعکبری، قال: حدثنا ابوالحسن علی بن احمد الخراسانی الحاجب فی
شهر رمضان ستة سبع وثلاثین وثلثماة، قال: حدثنا سعید بنهارون ابی عمرو المروزی وقد زاد علی الثمانین سنة، قال: حدثنا الفیاض بن محمد بن عمر الطوسی بطوس سنة تسع وخمسین وماتین وقد بلغ التسعین، انه شهد ابا الحسن علی بن موسی الرضا (علیهماالسّلام) فی یوم الغدیر وبحضرته جماعة من خاصته قد احتبسهم للافطار وقد قدم الی منازلهم الطعام والبرّ والصّلات والکسوة حتی الخواتیم والنّعال وقد غیّر من احوالهم واحوال حاشیته، وجدّدت له آلة غیر الآلة التی جری الرسم بابتذالها قبل یومه وهو یذکر فضل الیوم وقدمه….
در خطبهای که از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در روز غدیری که مصادف با روز
جمعه بود چنین آمده است:
واجمَعوا یجمع اللّه شملکم….
امام صادق (علیهالسّلام) نیز در بیان فضیلت غدیر میفرماید:
واسمه فی السماء یوم العهد والمعهود وفی الارض یوم المیثاق الماخوذ والجمع المشهود.
۱- اگر چنانکه
اهل سنت میگویند مولا به معنی دوستی بود؛ چرا در این جریان و با این مقدمات و در برابر صدها هزار نفر بیان شد. در مدینه نیز میتوانست بفرماید: هر که من دوست او هستم، علی هم دوست اوست.
۲- زمان و مکان ابلاغ این امر بسیار پر معناست. این خبر مهم در آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنهم در سفر
حج، و منطقه گرم و سوزان و چهار راهی که مسافران تقسیم میشدند و به
مدینه،
حلب،
شام و
یمن میرفتند بیان شد، جایی که هر حاجی خود یک خبرنگار و گزارشگر بود. انتصاب ولایت حضرت علی (علیهالسّلام) را به عنوان یک خبر نو به منطقه خود میرساند.
۳- قضیه غدیر چنان مهم است که اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کوتاهی میکرد و خبر را به مردم نمیرساند، «فما بلغت رسالته»
رسالت و ۲۳ سال تبلیغ حضرت ناتمام و ناقص میماند.
۴- قضیه غدیر آنقدر مهم است که باید از نظر زمانی در آخر عمر، آنهم در سفر حج و آخرین سفر حج در برابر بیش از ۱۰۰۰۰۰نفر بیان شود.
۵- پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۲۳ سال قبل به تنهایی علیه
شرک و
کفر و نفاق و آداب و رسوم باطل جزیره العرب قیام کرد و نترسید. در مقابل دشمنانی که حدود ۷۰ جنگ بر اسلام و مسلمین تحمیل کردند، نترسید. در احد که مسلمانان شکست خوردند، نترسید. در بتشکنیها و فتح مکه و...نترسید. توحید و معاد و آیات دفاع و عبادت و... را آورد، نترسید. خلاصه در تمامی صحنهها از هیچ حادثهای نترسید؛ ولی از ابلاغ روز غدیر وحشت داشت و میترسید، بدینسبب، خداوند متعال دلداریاش میدهد که «والله یعصمک من الناس»
۶- داستان غدیر آنقدر مهم است که تکمیل ۲۳ سال زحمت پیامبر به این حادثه وابسته است و منهای غدیر
دین ناقص و ناتمام خواهد بود.
۷- اگر
هدایت انسانها در سایه دین است و این خود از بزرگترین نعمتهاست، تمامیت این
نعمت به جریان روز غدیر وابسته است. که منهای روز غدیر و نصب
ولایت حضرت علی (علیهالسّلام) نعمت هدایت ناتمام خواهد ماند و کار ناتمام هم نتیجه کاملی نخواهد داشت. زیرا نتیجه کامل یک عمل، به تمامیت و تکمیل آن عمل وابسته است وگرنه کار ناقص و بینتیجه خواهد بود؛ یا نتیجه ناقص میدهد.
۸- دینی میتواند اسلام تلقی شود که مورد
رضایت خدا قرار گیرد.
در روز غدیر، با نصب امامت و سیاست
اسلام،
خداوند راضی میشود که اسلام دین جهانی باشد و منهای غدیر رضایت پروردگار حاصل نشده است.
۹-
کفار و
منافقان منتظر
مرگ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند که آب رفته را به جوی خود برگردانند و
کفر و
الحاد و
شرک و
بتپرستی جاهلیت را اعاده کنند. آنها چنان میپنداشتند. چون پیامبر رحلت کند، کشتی بدون ناخدا و باغ بدون باغبان خواهد بود و شرک و کفر و
نفاق، سکان این کشتی را در دست خواهند گرفت که ناگهان با نصب امامت و ولایت حضرت در غدیر، امیدها به
یاس تبدیل شد. بدخواهان رسالت ناامید گردیدند، زیرا کشتی رسالت ناخدایی حکیم و معصوم و علیم یافت و باغ و بوستان
نبوت باغبانی عاقل و بیدار.
۱۰- حادثه غدیر عظیم و خوفناک است و به دلداری نیاز دارد؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: از منافقان و کفار و مشرکان نترسید، خودم حافظ دین هستم و بدخواهان را به سیه روزی گرفتارخواهم کرد. باید از
قدرت و عظمت من وحشت و
ترس داشته باشید نه دیگری.
۱۱- آیههای "
ولایت"، "
مودت"، "
تطهیر"، "
مباهله"، "
اکمال دین"، "
تبلیغ" و دهها آیه دیگر که در منابع شیعه و سنی آمده، بهترین دلیل بر حقانیت شیعه است.
۱۲- اسلام با سیاست الهی و امامت علوی کفار را ناامید میکند و نعمت تمام و کامل میگردد. اسلام و قرآن با معلم و مفسر دینی کامل خواهد شد که پشت کفر جهانی را میلرزاند و خواب را ازدشمن میرباید وگرنه رهبران غیر معصوم، ناخدایانی هستند که سرنشینانشان کشتی
بشریت را به وادی سرگردانی و ساحلهای گمراهی میکشانند و نیل به ساحل نجات و قله رفیع تکامل به رهبران وارسته، معصوم، حکیم و علیم نیاز دارد رهبرانی که قدم جای قدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بگذارند.
۱۳- در طول ۲۳ سال رسالت و تبلیغ پیامبر، چه روزی میتواند روز یاس کفار باشد؟ آیا روزی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به رسالت مبعوث شد؟ بی تردید روز بعثت نمیتواند روز یاس کفار باشد؛ زیرا دین در آن روز کامل نشد و کفار هنوز نفهمیده بودند که قضیه چیست؟ تا امیدوار یا نا امید گردند. افزون بر این، کفار و مشرکان مکه در روزهای اول بعثت و حتی تا۱۳ سال پس از آن قدرت بسیار داشتند و امیدوار بودند اسلام و پیامبر را از میان بردارند.
و آیا روز پیروزی مسلمین در
بدر روز یاس کفار بود؟ بیتردید پاسخی منفی است. زیرا آیه به اعتراف
شیعه و
سنی در روز غدیر و آخر عمر پیامبر نازل شده است. افزون بر این، کفار در بدر ناامید نشدند؛ زیرا در سال بعد به
مسلمانان یورش بردند و سپاه اسلام را در
احد شکست دادند.
روز میلاد
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) هم روز یاس کفار نیست. خلاصه هیچ روزی جز غدیر، روز ناامیدی کفار و اتمام دین نیست.
در این قسمت مقاله از کتاب غدیر کجاست؟ محمدباقر انصاری بهره برده شده است.
اهل لغت و جغرافی نویسان و تاریخ نگاران، محل غدیرخُم را بین مکه و مدینه دانستهاند. در راه مکه تا مدینه، در ۲۰۰ کیلومتری مکه و ۳۰۰ کیلومتری مدینه، برکه ی آبی به نام «خُم» وجود داشت که با عنوان «غدیرخُم» شناخته میشد.
بین دو رشته کوه در شمال و جنوب، این آبگیر از
شرق به
غرب کشیده شده و تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر
سیل به صورت زمینی هموار در آمده بود.درختان بیابانی «سَمُر» که به فارسی «کُنار» گفته میشود، به صورت متفرق در این مسیل به چشم میخورد. در یک سوی این
زمین هموار، برکه ی بزرگ غدیرخُم قرار گرفته بود.
موقعیت خاص این غدیر در آن بود که آبش در طول سال خشک نمیشد و از این جهت، متمایز از سایر برکهها بود. از همین رو درختانی چند در کنار آن روییده بود و محل معروفی برای استراحت مسافران خسته بود. در مناطق مختلف غدیرهای زیادی در مسیر سیلها وجود دارد که با نامگذاری از یکدیگر شناخته میشوند.این غدیر هم برای شناخته شدن از غدیرهای دیگر به نام «خم» نامگذاری شده است.
به هر حال آنچه که مشخص است این است که اختلافی درباره ی این که غدیرخُم بین
مکه و
مدینه است وجود ندارد، و اگر هم بحثی باشد بر سر تعیین مکان دقیق آن بین این دو
شهر است. اکثریت قائلند که غدیرخُم در
جحفه است، و قطعاً منظورشان این است که غدیرخُم در وادی جحفه قرار دارد، نه روستای جحفه که
میقات است. دلیل این مطلب، مسافتی است که بین جحفه و غدیرخُم تعیین میکنند و معنایش مغایرت جحفه با غدیرخُم است که فاصلهی بین آن دو در نظر گرفته میشود. (وادی جحفه از غدیرخُم آغاز میشود و به دریای سرخ منتهی میگردد و به این ترتیب، غدیرخُم جزئی از وادی جحفه میشود).
۱. این مکان در راه بازگشت از مکه یک منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعیت قرار داشت. (راهی به سوی مدینه به شرق مایل میشود. راهی به سمت شمال از کنار
دریا تا
شام میرود، راه دیگری از غرب به دریا میرسد تا با کشتی به
مصر و سایر مناطق
آفریقا برود)
با توجه به اینکه در مسیر حضرت تا مکه قبایل بین راه کم کم ملحق میشدند تا آن جمعیت عظیم پدید آمد؛ لذا باید قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام میشد و غدیرخم مکان بسیار مناسبی برای این منظور بود.
۲.کنار این آبگیر ۵ درخت سرسبز و کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت که درخت خاص این صحراست. این ۵ درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانی خوب برای مسافران خسته ایجاد کرده بود. لذا در آن شرایط، این
بیابان وسیع به عنوان بهترین مکان برای مراسم
روز غدیر انتخاب شد. جایگاه سخنرانی نیز همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطبه به نظر میآمد.
۳. اگرچه
مسلمانان آن روز اکثراً از سوی مدینه آمده بودند، ولی انتخاب غدیر قبل از این تقاطع حساس در آیندههای تاریخ که کاروانها همین مسیر را طی میکردند، برای همیشه یادآور مراسمی بود که در هجدهم
ذیالحجه در آنجا انجام گرفت. یعنی قبل از آنکه کاروانها متفرق شوند غدیر را که یادآور آن روز مقدس بود زیارت میکردند.
با توجه به این که یک منطقهی جغرافیایی را به مناسبتهای مختلف با نامهای متفاوت یاد میکنند، لذا غدیرخم هم در تاریخ با نامهای مناطقی که از نظر جغرافیایی، از محدودهی آن حساب میشود نام برده شده است. در اینجا به برخی از نامهای دیگر غدیرخم اشاره میشود:
۱. وادی خم: این نام از موقعیت جغرافیایی این مکان که مسیر سیل است، گرفته شده است. در عربی «مسیل» را «وادی» میگویند.
۲. جُحفه: این نام را از باب «نامگذاری جزء به اسم کل» آوردهاند، چرا که وادی خم، جزئی از وادی بزرگ جحفه است. در حدیث آمده «از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که در روز جحفه میفرمود...«در حدیث دیگری میگوید:
در روز جحفه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که دست علی (علیهالسّلام) را گرفته بود...» .
۳. خَرّار: سَکونی میگوید «موضع غدیرخم را خَرّار میگویند». این تعریف با گفته بکری در مُعجم توافق دارد که میگوید: «خرّار، وادی در
حجاز است که سیل آن به جحفه میریزد». همچنین میگوید: «سیلاب جحفه و غدیر یکی است که همان وادی خرّار است». ریشه این کلمه به معنی «از بلندی به پستی افتادن» و «ریزش شدید سیل» است (خَرَّ الْماءُ: آب صدا کرد).
۴. غدیر جحفه چنان که در حدیث
زید بن ارقم آمده است: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در
حجةالوداع ...در غدیر جحفه بین مکه و مدینه پیاده شد.»
۵. غُرَبَه: اسمی است که مردم منطقه، هم اکنون به این نام از غدیر یاد میکنند. بلادی میگوید: «غدیرخم امروزه به نام غُرَبَه شناخته میشود و آن آبگیری است که کنار آن تعداد کمی درخت خرماست».
این نامگذاری به مناسبت همجواری غدیر با این منطقه است و هر دو در یک وادی قرار دارند.
با توجه به این که موقعیت غدیرخم و جحفه به صورت از شرق به غرب در مسیر سیل است و هرچه به سمت دریا پیش میرود، مسیر سیل وسیع تر میشود و کسانی که در صدد تعیین فاصله جحفه تا غدیرخم بودهاند از زاویههای مختلفی مسافت را اندازه گرفتهاند، لذا فاصله ی آن تا جحفه را گاهی سه مایل و گاهی دو مایل و گاهی یک مایل تعیین کردهاند
(یک مایل ۳۴۴/۱۶۰۹متر است). این موضوع از این نظر اهمیت دارد که برای تعیین دقیق محل غدیرخم از نظر جغرافیایی نسبت آن با جحفه در نظر گرفته شده، زیرا جحفه منطقه معروفی بوده و هست.
منابع زیر درباره تعیین فاصله غدیرخم تا جحفه به دست آمده است:
۱. بکری فاصله را سه مایل تعیین کرده و از
زمخشری از قول قائلی نقل کرده که فاصله دو مایل است (و اشاره به ضعف این قول نموده است).
۲.
یاقوت حموی (مؤلف معجم البُلدان، فیلسوف و جغرافیدان، متولد ۵۷۴ و متوفای ۶۲۶ ه.ق.) فاصله را دو مایل تعیین کرده است.
۳. فیروزآبادی فاصله را سه مایل تعیین کرده است.
۴. نصر و عرّام فاصله را یک مایل گفتهاند.
این اختلاف فاصله از یک تا سه مایل (و گاهی هم بیشتر) به خاطر جادههای مختلفی است که بین غدیرخم و جحفه وجود دارد، به خصوص آن که وادی جحفه بعد از غدیرخم، رفته رفته پهن تر میشود تا به جحفه و بعد از آن به دریا میرسد. ممکن است در موردی از کنار کوهها اندازهگیری شده باشد که نزدیکتر است و یک مایل گفته شده، و در موردی از وسط وادی طی طریق شده و دو مایل گفته شده، و در موردی از حاشیهی وادی اندازهگیری شده و سه مایل تعیین شده است.
در
تاریخ، صورت کاملی از غدیرخم ترسیم شده که آن را به خوبی قابل شناسایی کرده است، لکن شرایط جغرافیایی منطقهی غدیرخم در طول تاریخ تغییراتی داشته، به خصوص آن که در مسیر سیل بوده و همین باعث میشده که شکل آن به راحتی تغییر یابد. به همین جهت در توصیف غدیرخم، تغییراتِ جنبههای حیاتی و طبیعی از زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکنون را باید در نظر داشت.
۱- چشمه غدیر: در نزدیک آبگیر (غدیر) چشمهی آبی بوده که پس از جاری شدن، به سمت غدیر آمده و در آن میریخته است. این چشمه گاهی کم
آب یا خشک میشده و گاهی دراثر عوامل طبیعی، مسیرش از غدیر عوض میشده و به سمت دیگری میرفته است.
در
لسان العرب آمده غدیرخم موضعی بین مکه و مدینه است و چشمهای در آن میریزد.»
در
معجم البلدان آمده: «خم موضعی است که چشمهای در آن میریزد».
عیاض میگوید: «غدیرخم برکهای است که چشمهای در آن میریزد، و بین برکه و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است»
۲- درختان: در اطراف چشمه و کنار آبگیر، درختان صحرائی سرسبز و انبوه کهنسالی رشد کرده و محل زیبایی را ایجاد کرده بوده است. گاهی در اثر سیلابها این درختان از بین میرفته و یا در سالهایی که آب چشمه کم بوده یا خشک شده، درختان نیز سرسبزی خود را از دست داده یا خشکیدهاند.
در حدیث طبرانی میگوید: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدیرخم زیر درختان خطابه ایراد کرده».
در حدیث حاکم میگوید: «آن گاه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از حجةالوداع بازگشت و در غدیرخم پیاده شد، دستور داد خارهای زیر درختان را کندند»
در حدیث احمدحنبل آمده: «برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با پارچه، سایبانی در برابر آفتاب بر روی درخت سَمُرَه ساختند».
در حدیث دیگر آمده: «زیر دو درخت برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جارو زده شد و حضرت
نماز ظهر را خواندند»
در روایت ابونعیم آمده است: «هیچ کس در اطراف درختان باقی نماند مگر آن که با چشم خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میدید و با گوش خود صدای آن حضرت را میشنید»
این درختان از نوع سمره بود و در اشعار و احادیث به عنوان «دوح» به معنای درخت بزرگ نیز یاد شده است. این درختان، کنار آبگیر بوده و غیر از مجموعه درختانی است که در وادی متفرق بودهاند.
۳- آبگیر: کلمهی غدیر به معنای آبگیر، همان جایی است که آب سیل و نیز آب چشمه در آن جمع میشود.
عرّام میگوید: «غدیرخم در سمت
طلوع آفتاب است و هیچ گاه آب آن خشک نمیشود»
آبگیر از نظر عمق و عرض و طول در سالیان متمادی که سیل ازروی آن عبور کرده، تغییرات زیادی به خود دیده، ولی محل اصلی آن تغییری نکرده است و در طول تاریخ تا امروز به عنوان غدیرخم، محلی معروف بوده است.
یاقوت حموی از حازمی نقل کرده که: «این وادی به وخامت موصوف است.» منظور از وخامت، غیرقابل سکنی بودن آن است؛ ولی حموی از عرّام نقل کرده که: «در این منطقه، عدهای از قبیلهی
خزاعه و
کنانه زندگی میکنند ولی بسیار کماند». عاتق بن غیث بلادی، سه دلیل ذکر میکند که در این مکان سکونت جمعی از مردم به صورت
شهر یا روستای مهمی برقرار بوده است:
۱.وجود چشمهی غدیر، که یکی از اهالی بلادیه در گذشتهی نه چندان دور، اقدام به حفر مجدد آن برای وفور آب نموده است. باید توجه داشت که در
حجاز، بودن یک چشمه مساوی با برقراری یک روستاست. ضمنا آثار باقی مانده، نشان میدهد که در این مکان آبادی بوده که ساختمانهای آن از
سنگ بنا شده و حصاری داشته است.
۲. زمینهای اطراف غدیر، همه کوهپایهای و مایل به
دشت هستند و تا آن جا که اهل منطقه نقل میکنند سراسر آن را نخلستان پوشانده بوده است. این آبادی میتواند دلیلی بر وجود عدهای به عنوان سکونت در آن جا باشد.
۳. بعد از
شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، فرزندانِ
صحابه و
انصار و
قریش در دشتهای حجاز متفرق شدند و برای خود، باغها و آبادیهایی ساختند که به صراحت تاریخ، مناطق اطراف غدیرخم از آن مناطق است. با توجه به این که در مناطق دوردستتر از غدیرخم، آبادیهایی در کنار آبها به وجود آمده، استبعادی ندارد در این غدیر هم، وطن کرده باشند و اطراف آن را آباد نموده باشند، چرا که هم به جاده و آبادیهای دیگر نزدیکتر است و هم سابقهی حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آن جا ثابت بوده است.
این سه دلیل ثابت میکند که سرزمین غدیرخم که امروزه فقط چند چادرنشین در این سو و آن سویش خیمه زدهاند،
روزگاری
شهر یا روستای آبادی بوده است. از نظر
شیعه، دلیل دیگری موارد فوق را تایید میکند و آن، صراحت تاریخ به وجود «
مسجد غدیر خم» در آن جاست و طبعاً به خاطر عبور حجاج، زمینهی سکونت نیز در آن جا فراهم بوده است.
از زمان واقعه غدیر، آنجا به عنوان مکانی متبرک در تاریخ ثبت شد و چون بر سر راه حجاج بود هیچگاه از خاطرهها محو نشد. در مکانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) توقف نمود و
نماز خواند و
خطابه ایراد کرد و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به عنوان صاحب اختیار و خلیفه مردم تعیین کرد، مسجدی ساخته شد که محل آن بین چشمه و آبگیر بوده است و آنجا را به نام «مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)» نام نهادند و به زیارت آنجا آمدند. بکری میگوید: «بین غدیر و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است».
حموی گوید صاحب مشارق گفته است: » خم موضعی است که چشمهای در آن میریزد، و بین غدیر و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است».
به تصریح تاریخ، اولینبار عمر اقدام به تخریب و از بین بردن آثار مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدیر نمود.
ابن شهرآشوب در کتاب مثالب میگوید: «آثار مسجد غدیر را به دستور عمر مخفی کردند»
این، دلالت بر آبادی آن قبل از این تخریب دارد.
بار دیگر مسجد غدیر در زمان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) احیا شد، ولی پس از شهادت آن حضرت، به دستور
معاویه آثار غدیرخم با
خاک یکسان گردید. ابن شهرآشوب در کتاب مثالب میگوید: «صاحب کتاب
الاغانی (
ابوالفرج اصفهانی) ذکر کرده که معاویه، سایبانی را با دویست نفر از
خوارج فرستاد تا آثار غدیرخم را با خاک یکسان کنند».
در زمانهای بعد بار دیگر مسجد غدیر بنا شد، و از آن جا که کناره جادهی حجاج قرار داشت محلی معروف بود و حتی تاریخ نگاران و جغرافینویسان
اهل سنت هم آن را نام برده و محل آن را تعیین کردهاند.
بعد از تخریب معاویه، بازسازی آن را در زمان
امام باقر (علیهالسلام) میبینیم که در بیان ماجرای غدیر میفرماید: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از سمت راست جاده به سمت مسجد غدیر آمد، و این را
جبرئیل به آن حضرت امر کرده بود»
این تعبیر، حکایت از احیا و بازسازی مسجد غدیر بعد از معاویه و در زمان
بنیامیه دارد که ظاهرا همزمان با دورهی حکومت
عمربن عبدالعزیز بوده است.
بعداز آن
امام صادق (علیهالسّلام) شخصاً به غدیر آمدهاند و توضیحات دقیقی از موقعیت جغرافیایی غدیر بیان فرمودهاند.
حسان جمال میگوید: «امام صادق (علیهالسّلام) را از مدینه به مکه میبردم. وقتی به مسجد غدیر رسیدیم، حضرت نگاهی به سمت چپ آن کرد و فرمود: آن جا، جای پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است آن گاه که فرمود: من کنت مولاه...اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سپس امام صادق (علیهالسّلام) به سمت دیگر مسجد نگاهی کردند و فرمودند: آن جا خیمهی ابوبکر و عمر و
سالم مولی ابن حذیفه و
ابوعبیده جراح است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را مسخره میکردند و دربارهی آنان آیهای نازل شد.
امام کاظم (علیهالسّلام) نیز به گونهای دربارهی مسجد غدیر سخن گفتهاند که حکایت از آبادی آن در زمان حضرت دارد.
عبدالرحمان بن حجاج میگوید: «از حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) دربارهی نماز در مسجد غدیرخم به هنگام روز در حالی که مسافر باشم سؤال کردم. فرمود: در آن جا نماز بخوان که فضیلت خاصی دارد و پدرم امام صادق (علیهالسّلام) نیز به آن امر میفرمود»
بعد از آن در زمان
غیبت صغری (حدود سال ۲۶۰ ه.ق)
علی ابن مهزیار اهوازی را میبینیم که دربارهی بیستمین سفری که به شوق دیدار
امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) به
حج مشرف شده، میگوید: «از مدینه به قصد مکه خارج شدم تا وارد جحفه شدم و یک روز آن جا ماندم. سپس از جحفه راهی غدیر شدم که در چهار مایلی آن است. در آن جا وقتی وارد مسجد شدم به نماز ایستادم و سپس صورت بر خاک نهادم و بسیار دعا کردم»
از کلام
شیخ صدوق (متوفای
۳۸۱ق) نیز وجود مسجد غدیر در زمان او فهمیده میشود، آن جا که میگوید: «وقتی به مسجد غدیرخم رسیدی داخل آن شو و هر چه میخواهی نماز بخوان»
شیخ طوسی (متوفای
۴۶۰ق) نیز به همین گونه سخن میگوید. او در
مصباح المتهجد میگوید: «وقتی حاجی از مکه به سوی مدینه حرکت کرد و به مسجد غدیر رسید وارد آن شود...»
قاضی ابن براج (متوفای
۴۸۱ق)، شیخ
ابن ادریس (متوفای
۵۹۸ق)، شیخ
ابن حمزه (متوفای
۵۶۰ق) و
علامه حلی (متوفای
۷۲۶ق) نیز تصریحاتی به همین صورت دارند که دربارهی نماز در مسجد غدیر است. پس از او
شهید اول (متوفای
۷۸۶ق) به بقای چهاردیواری مسجد غدیر در کتاب دُروس تصریح میکند و میگوید: «وقتی حاجی به سوی مدینه بازمی گردد و به مسجد غدیر میرسد، وارد آن جا شود و نماز بخواند و بسیار دعاکند. چهاردیواری مسجد غدیر تاکنون باقی است»
بعد از ایشان هم، شیخ
یوسف بحرانی از
قرن دوازدهم تصریحی در اینباره دارد.
سید حیدر کاظمی (متوفای
۱۲۶۵ق) در
عمدة الزائر میگوید: «از مساجد شریفه، مسجد غدیرخم است و این مسجد نزدیک جحفه است که امروزه به نام رابغ خوانده میشود. دیوارهای این مسجد تا امروز باقی است...راه حج غالباً از غدیر بوده ولی ناصبیان برای مخفی کردن این فضیلت، جاده را تغییر دادهاند، اگر چه غدیر به جادهی کنونی هم نزدیک است»
آخرین کسی که تصریح به بقای مسجد غدیر در زمان خود نموده،
محدث نوری است که در احوال استادش
سید مهدی قزوینی حلی (متوفای
۱۳۰۰ق) میگوید: «با ایشان در رفت و بازگشت حج همراه بودم و با هم در مسجد غدیر نماز خواندیم.»
نکتهای که در این باره جلب توجه میکند اقدامات پادشاهان شیعه
هند در احیای مسجد غدیر است.
سمهودی در اینباره میگوید: «این مسجد چندینبار توسط سلاطین شیعه هند، تجدید بنا و بازسازی شده است»
البته از آن جا که مسجد غدیر در مسیر سیل بوده گاهی آسیبهای طبیعی باعث خرابی آن شده است. به عنوان نمونه سمهودی نقل کرده است: «در زمان
دولت عثمانی سیل مقداری از مسجد غدیرخم را خراب کرد»
به هرحال، تا صد سال پیش مسجد غدیر برپا بوده، و با آن که در منطقه اهل سنت قرار داشته ولی رسماً محل
عبادت و به عنوان مسجد غدیر معروف بوده است، تا آن که آخرین ضربه را وهابیها زدهاند. آنان دو اقدام کینهتوزانه برای از بین بردن مسجد غدیر انجام دادهاند: از یک سو مسجد را خراب کرده و آثار آن را از بین بردهاند، و از سوی دیگر مسیر جاده را طوری تغییر دادهاند که از منطقه غدیر فاصله زیادی پیدا کرده است.
هماکنون غدیر به صورت بیابانی است که در آن آبگیری و چشمه آبی است. این منطقه در حدود ۲۰۰ کیلومتری مکه و در ۲۶ کیلومتری
شهر رابغ و در نزدیکی روستای جحفه که میقات حجاج است قرار دارد. مردم منطقه نیز به خوبی از محل دقیق و نام آن آگاهاند و میدانند که شیعیان هر از چندگاهی برای یافتن آن به منطقه میآیند و پرس وجو میکنند. راه رسیدن به غدیرخم هم اکنون از دو راه است: یکی از جحفه و دیگری از رابغ.
خوشبختانه دو محقق شناخته شده از کشور
عربستان، اقدام به شناسایی غدیر نمودهاند و نتیجه تحقیق خود را به طور مستند و به صورت کتابی منتشر ساختهاند:
۱. جغرافیدانی از اهل سنت به نام
عاتق بن غیث بلادی که اهل
بلادیه در نزدیکی غدیر است. او از طرف دولت عربستان مامور به شناسایی مسیر
هجرت پیامبر شده و در این راه به غدیرخم رسیده و به شناسایی دقیق آن پرداخته است. او در سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۶ ه.ق در دو نوبت شخصاً به آن منطقه
سفر کرده و به تحقیق از اهالی آنجا پرداخته و جزئیات جغرافیایی منطقه را به صورت دقیقی ثبت کرده است.
۲. علامه دکتر شیخ عبدالهادی فَضلی از علمای شیعهی شرق عربستان که در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۹ ه.ق شخصاً دو سفر اکتشافی به منطقه غدیر داشته و با توجه به منابع تاریخی، اقدام به شناسایی دقیق محدوده منطقه غدیر و برکه و چشمه آن با تحقیقات محلی نموده است. مهم این است که تحقیقات این دو محقق- با آن که جدا از هم صورت گرفته- نتایج یکسانی داشته و سخن هر دو در شناسایی غدیر یکی است
ما برای آشنایی بیشتر با وضعیت کنونی غدیر، بخشهایی از گزارش عاتق بن غیث بلادی را در اینجا میآوریم. او مشاهدات جغرافیایی خود را چنین توصیف میکند:
«از جُحفه به
قَصر عُلْیا آمدم. در آن جا شخصی از اهل منطقه را دیدم و دربارهی چشمه غدیرخم سؤال کردم. او به درختان خرمایی در سمت مشرق اشاره کرد و گفت: آنجا غُرَبَه است و منظورش همان غدیرخم بود که امروزه گاهی به این نام خوانده میشود. هشت کیلومتر پس از قصر عُلیا به غدیرخم رسیدم که از شرق رابِغ ۲۶ کیلومتر است. آبگیری در سمت غربی دشت هست که حدود ۱۵۰
درخت خرما کنار آن است. این دشت قبلاً خَرّار نام داشته و سیل در آن جاری میشده، ولی هم اکنون تپههایی در آن ایجاد شده که مانع سیل است.
در سمت شرقی این آبگیر، دشت خانِق است که آب کوههای شِراء از ۲۵ کیلومتری در آن جاری میشود و به این آبگیر میریزد که باعث بقای این آبگیر تاریخی شده است. این آبگیر همیشه پرآب است و هر قدر
خشکسالی باشد خشک نمیشود. سمت جنوب این آبگیر،
صحرای وَبَریّه و کنار آن
عُوَیْرِضَه است. در سمت غربی و شمال غربی غدیرخم آثار
شهری باستانی دیده میشود که حصاری داشته و به وضوح قابل رؤیت است. از جمله این آثار، سه ساختمان بلند یا قلعه که خراب شده است. در سمت شمال شرقی،
بیابان سیاه رنگی است که ذُوَیْبان نام دارد. در سمت شمال غربی،
بیابان رُمْحَه است که جنگلهای درخت سَمُر آن را فرا گرفته است.
درخت سَمُر نوعی درخت مخصوصِ بیابانها و شنزارها است که در حد فوق العادهای رشد میکند و شاخ و برگهای پرپشت پیدا میکند و شباهت زیادی به درخت چنار دارد و سایهی مناسبی در صحراهای خشک ایجاد میکند. در سمت شمال، دشت وسیعی است که همان وادی ظَهْر است و سراسر آن را جنگلهای درخت سَمُر به گونهای پوشانده که عبور از آن را مشکل ساخته است گاهی به عنوان غُرَبَه از آن یاد میشود که جحفه و غربه هردو در یک منطقه قرار دارند.امروزه غدیر خم، به نام غُرَبه شناخته میشود و آن، برکهای است که درختان خرمایاندکی بر آن روییده و از آنِ گروهی از تیره بلادیّه از قبیله ی حرب است و در دیار آنان و در هشت کیلومتری شرق جُحْفه واقع است و سرزمین هر دو، یکی و همان وادی خَرّار است.چشمه ی جحفه از نزدیک غدیر میجوشد و هنوز گودال آن، آشکار است و در غرب و شمال غربی غدیر، آثار
شهری به جا مانده است که دیوارهای سنگی آن، هنوز هم پیداست. ویرانههای این آثار، نشان میدهد که برخی از آنها کاخ یا قلعه بودهاند و شاید هم محلهای از محلههای
شهر جحفه؛ چرا که به هم شبیهاند.»
به هرحال، نتیجههای تحقیق این دو پژوهشگر به ما اطمینان میدهد که برکه غدیر هماکنون پابرجاست و چشمه غدیر نیز میجوشد و آب آن به سمت برکه میآید و در آن میریزد و جغرافیای غدیرخم با زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تغییر زیادی نکرده است.
غدیر از منظر امیرالمومنین؛
غدیر از منظر قرآن؛
عید غدیر؛
غدیر از منظر صحابه.
•
غدیر پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «واقعه غدیر» تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۲۵. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «غدیر در قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۲۵. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «نقد دیدگاههای اهل سنّت درباره حدیث غدیر» تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۲۵. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «آداب غدیر از نگاه روایات» تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۲۵. •
پایگاه تحقیقاتی غدیر برگرفته از مقاله «موقعیت جغرافیایی غدیر» بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه. •
سایت اندیشه قم برگرفته از مقاله «غدیرخم» تاریخ بازیابی، ۱۳۹۵/۰۶/۲۵. •
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهمالسلام)، ج۵، ص۵۲۲.