عظم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عَظْم به معنای استخوان و جمع آن «عِظام» است.
به
استخوان مفاصل دست و
پا «عَظم» گویند.
بنابراین به قسمت معظم از چیزی و
وسط شیء، «عظم»
اطلاق میشود و عظام (استخوانها) همان
بازو و
ساق دستها و پاهاست که بخش اعظم از
بدن را تشکیل داده و
زانو و
آرنج را دنبال خود آورده و
گوشت بر آن روییده است.
در
قرآن کریم واژهی «عظام» ۱۳ بار ذکر شده که میتوان این آیات را به دو دسته تقسیم نمود: دستهی اول بیان مسئلهی «عظام» ناظر به توصیف احوال استخوان در
قیامت است که بیشترین سهم آیات را به خود اختصاص داده؛ و دستهی دوم آیاتی است که واژهی استخوان در آنها ذکر شده، بدون اینکه ناظر به مباحث
معاد و قیامت باشد که در این مقاله به هر دو گروه میپردازیم.
تنها در دو
آیه از مجموعه آیاتی که در آن از استخوان سخن به میان آمده،
بحث از قیامت نشده است:
قرآن کریم در تصویرسازی مراحل
خلقت بشر در
رحم مادر ، به مرحلهی خلقت «استخوان» در
جنین اشاره کرده و میفرماید:
«... ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً...»
«... سپس
نطفه را بصورت
علقه (خون بسته)، و علقه را بصورت
مضغه (چیزی شبیه گوشت جویده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم.. .»
آیه را با «ثمّ» آورده، تا اشاره به فاصلهی زمانی بین استقرار نطفه در
رحم و خونِ بسته شدن آن نطفه داشته باشد؛ اما بقیهی جملات را با حرف «فا» آورده، چون بین خلقت مراحل بعدی چندان فاصله و مهلتی نیست. و در
آفرینش «عظام» میفرماید: گوشتهای پاره پاره را به صورت استخوان درآوردیم؛ زیرا مادامی که استخوانبندی در بدن جنین، متمیّز و جایگزین نشود،
تصویر و خصوصیات گوشتها نیز که محل آنها استخوانهاست،
تحقق نمییابد.
آیه بعدی
ناظر به سستی استخوان در زمان
کهنسالی و
سالخوردگی است، که
حضرت زکریا (علیهالسلام) در دعای خویش، آنگاه که از
خدای متعال طلب فرزندی کرد،
وضعیت جسمانی خود را اینگونه بیان نمود:
«قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْأَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیا»
«گفت: پروردگارا! استخوانم
سست شده و شعلهی پیری تمام سرم را فراگرفته و من هرگز در دعای تو، از اجابت
محروم نبودهام!»
اشاره به سستی استخوان در
سن کهنسالی، به این دلیل بوده که استخوان،
عمود بدن است و با این، بدن
قوام پیدا میکند؛ اما زمانی که سستی بر آن
عارض شود، یقیناً
قوت و
استحکام از بدن
سلب میشود. در ضمن «عظم» را
مفرد آورده و نفرموده، استخوانهایم؛ چون واحد بودن دال بر
جنسیت آن معناست؛ یعنی، این
جنس (استخوان)،
ستون و
قوام جسد است.
این نوع
دعا و
ادب خاص از ناحیهی
پیامبر امین ، با این لحن، از شرایط
استجابت دعاست.
در سورهی مبارکهی
بقره ،
خداوند داستان میراندن و
زنده کردن یک مرد الهی را در قالبی زیبا به تصویر کشیده است.
لحن آیه گویای اینست که این شخص یکی از پیامبران الهی بوده و با
وحی سر و کار داشته که بر اساس روایات نام آن شخصیت
عُزیر یا إرمیای نبی از پیامبران
بنیاسرائیل بود.
پیامبر الهی با کمی
آذوقه به همراه مرکبی در
سفر به
شهر ویران شدهای میرسد که به کلی
تخریب شده و
آثار استخوانهای مردگان نمایان بوده، از روی
تعجب گفت:
«... أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها»
«... چگونه خدا اینها را پس از
مرگ ، زنده میکند؟!»
در این هنگام خداوند
جان او را گرفت و بعد از صد
سال دوباره وی را زنده کرد. سپس به او وحی شد که چقدر در این
بیابان بودهای؟ او در جواب گفت: یک
روز یا کمتر! خداوند به او وحی کرد: یکصد سال در اینجا
درنگ کردی! به
غذا و نوشیدنی که همراه داشتی،
نگاه کن و ببین که در
طول این صد سال هیچگونه تغییری نیافته و به
مرکب سواری و به استخوانهای پراکنده نظری بیفکن و بنگر که خداوند چگونه با
حفظ مواد
فاسد شدنی و با متلاشی کردن حِمار و استخوانهای با
استقامت ،
قدرت نمایی کرده است:
«... انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً...»
«... (اکنون) به استخوانهای مرکب سواری خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند میدهیم، و
گوشت بر آن میپوشانیم!...»
در آیهی شریفه بعد از مطرح کردن نظر به
طعام ،
شراب و
حمار ، بیان میکند که اینها آیتی برای مردم است، و این آیت بودن را قبل از نظر به «عظام» بیان نموده است؛ دلیلش اینست که نظر به استخوانهای پوسیده، بیان حقیقت امر فقط برای این مرد الهی بود که موجب سؤال شده بود؛ در حالیکه
غرض از زنده کردن و میراندن ایشان، بیان حقیقتی است برای خودش و آیتی برای همهی مردم، که مردم از این سرگذشت درس
معاد بگیرند و بفهمند که خداوند چگونه مردگان را در قیامت زنده میکند. و مراد از «نُنشزها» به معنای رشد و نمو دادن استخوانهای
پوسیده و
متلاشی است؛ و ظاهر آیه اینست که واژهی «عظام»، مربوط به استخوانهای
الاغ است نه اهل
قریه ؛ در غیر این صورت با منحصر بودن آیت برای این شخص، سازگار نیست.
مسئلهی
جهانبینی معاد از جمله مسائلی است که با شناخت جزئی به حدود و رسوم آن، قابل پذیرش هست؛ اما منکران معاد تصور عمیقی از معنای معاد دارند و هیچ دلیلی بر مدعای خود که
نفی معاد باشد، اقامه نمیکنند؛ بلکه منطق آنها بر اساس بعید
تصور کردن این مسئله است.
گفتار بیاساس منکران در برخی آیات با
الفاظ متفاوت بازگو شده است:
«وَ قالُوا أَإِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً»
«و گفتند: آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکندهای شدیم،
دگر بار آفرینش تازهای خواهیم یافت؟!»
مشرکان
تحقق معاد را بدون
دلیل و
برهان ، بعید میدانند و تنها پندارشان اینست که
مرگ یعنی نابودی؛ به این معنا که ما وقتی به صورت استخوان در آمدیم و پوسیده و خرد شدیم، دوباره زنده شده و
حیات پیدا میکنیم؟!
و در آیهی دیگر منکران معاد برای «عظام»
صفت دیگری آوردهاند:
«أَإِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً»
«آیا هنگامی که استخوانهای پوسیدهای شدیم (ممکن است زنده شویم) ؟»
«نخره» به عنوان صفت برای «عظام» مطرح شده؛ یعنی
کهنه شدن استخوانها.
و همچنین در مواضع دیگر، همین حرف باطل خودشان را با اشکال مختلف و بیپایه ادامه دادهاند و قرآن کریم در آیات زیادی
به این مسئلهی مهم پرداخته و جواب دندانشکن به آنها داده است؛ از جمله آیهی شریفهی ذیل:
«قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَ عِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ»
«آنها گفتند: آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهای (پوسیده) شدیم،
آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟!»
از آنجا که منکران معاد، کلام خودشان را با تعابیر استبعادی و به حالت
تمسخر مطرح میکنند، حتی بیرون آوردن مردهها را از قبرهایشان امری غیر ممکن و خیالی تصور میکنند که به انسانها
وعده داده شده، در نتیجه با این انکار (مبعوث شدن انسانها در قیامت)، به انکار و
تکذیب رسالت نبی اکرم میپردازند؛
لذا خدای متعال نیز به
پیامبر اسلام امر نمود که جواب آنها را به گونهای تسخیری بیان کند به اینکه اگر
سنگ یا
آهن باشند و یا موجودی خیلی بزرگتر از آنکه در دلهایشان عظیم جلوه بدهد که باز بگویند: چه کسی ما را به حالت اولی برمیگرداند و زنده میکند؟! بگو آن کسی که شما را اولین بار
خلق کرد، درحالیکه نبودید، بار دوم زنده کرده و به شکل اولی برمیگرداند؛ پس چون مشرکان در انکار بازگشت انسان، استخوان را خیلی
سخت و
سفت تلقی میکردند، خداوند آنها را به سنگ و آهن
تشبیه نمود که خیلی سختتر از استخوان بوده و بازگشت آن به مراتب بیشتر به نظر بعید میآید.
بر اساس این جواب خدای متعال شبههی منکران را به عنوان مثل عامیانه شمرده و علت آن را در فراموشی خلقت اولیهی انسان بیان نموده است:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِی خَلْقَهُ قالَ مَنْ یحْی الْعِظامَ وَ هِی رَمیم»
«و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را
فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟!»
ضربالمثل در اینجا یعنی استدلال شخص منکر
معاد که استخوانی پیدا کرده و به گمانش دلیل محکمی برای نفی معاد یافته، تا اینکه با پیامبر الهی به
مجادله پرداخته: چه کسی قدرت دارد بر این استخوان پوسیده،
لباس حیات بپوشاند؟ سپس قسمتی از استخوان را
نرم کرد و روی
زمین پاشید، و
خیال میکرد پیامبر اسلام هیچ پاسخی در برابر این
منطق نخواهد داشت؛
در ادامهی آیات در جواب این
شبهه ، خداوند به
قدرت خودش در آفرینش مجدد مردگان اشاره کرده و به
درخت سبزی مثل زده که در وقت حاجت مردم به عنوان
هیزم ، برافروخته میشود و مورد استفاده قرار میگیرد؛ با این مثال
زیبا ، به شعلههای درون انسان اشاره نموده که در روز
قیامت به
ظهور میرسد.
همچنین در سورهی قیامت، جوابی خیلی زیبا و شکننده را بر این کافران داده و به اعجاب خلقت دوبارهی بشر، با قدرت نمایی خود عظمت داده است: «أَیحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ؟! بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّی بَنانَه»
«آیا
انسان میپندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتّی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم!»
منکران معاد به دلیل اینکه در دنیا از نعمت عظیم حواس ظاهری و باطنی (عقل و شعور) خود استفاده نکردند، در روز رستاخیز نیز این نعمتها از آنان سلب خواهد شد و جایگاهشان آتش دوزخ است:
«... وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَالْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا! ذَلِکَ جَزَآؤُهُم...»
«... و روز قیامت آنها را بر صورتهایشان محشور میکنیم؛ درحالیکه
نابینا و
گنگ و کرند؛ جایگاهشان
دوزخ است؛ هر
زمان آتش آن فرو نشیند، شعلهی تازهای بر آنان میافزاییم! این
کیفر آنهاست...»
عذاب جهنم برای منکران و کافران آیات الهی دائمی است؛ کسانی که
منکر آفرینش تازهی استخوانهای
پوسیده و پراکنده بودند، و
قدرت خداوند را بر برانگیختن اینها،
تکذیب میکردند.
(۱) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، هجرت، ۱۴۱۰ق، چاپ دوم.
(۲) محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، ۱۴۱۴ق، چاپ سوم.
(۳) سلطان محمد گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۴۰۸ق، چاپ دوم.
(۴) محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ق، چاپ سوم.
(۵) محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم.
(۶) ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن (معاد در قرآن)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۱ش، چاپ ششم.
(۷) ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، چاپ اول.
(۸) سیدمحمدحسین طباطبائی (علامه)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق، چاپ پنجم.
(۹) عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (معاد در قرآن)، قم، إسراء، ۱۳۸۴ش، چاپ سوم.
(۱۰) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
(۱۱) عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم.
(۱۲) سیدمحمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، ۱۴۱۹ق، چاپ اول.
پژوهشکده باقرالعلوم، برگرفته از مقاله «عظام».