سنتهای الهی در پاداش و کیفر دنیوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صحنه
تاریخ همچون دیگر صحنهها، سرشار از مجموعهای از پدیدههاست؛ همانگونه که صحنههای کیهانی یا فیزیکی و یا گیاهی، لبریز از پدیدهها و نمودارهاست و چنانچه پدیدهها و نمودارهای مربوط به هر یک از صحنههای مذکور، سنتها و قوانینی دارند که قابل انکار نیست؛ مسائل تاریخی نیز دارای قوانین خاص به خود میباشند و جامعه انسانی نیز مانند سایر مخلوقات الهی، تحت این سنن و قوانین به حیات خود ادامه میدهد. بیشک اصول و قوانین برخاسته از
علم و حکمت خداوندی، برخلاف قوانین مرسوم در میان مردم جهان، دستخوش دگرگونی و تغییر نشده و تا ابد، در بستر تاریخ جریان خواهد داشت. این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده هم بر اقوام امروز و آینده
حکومت خواهد کرد.
سنت امتحان و ابتلا، فرستادن پیامبران و یاری آنها،
پیروزی مؤمنان و شکست
کفار،
پاداش و کیفر دادن در مقابل اعمال نیک و بد در
دنیا و
آخرت و مانند اینها جزء این سنتهای جاویدان و غیر قابل تغییر
خداوند میباشد که در
قرآن مجید به آنها اشاره شده است.
منظور از سنتهای الهی که در آیات متعددی از
قرآن به آن اشاره شده، قوانین ثابت و اساسی تکوینی یا تشریعی الهی است که هرگز در آن دگرگونی روی نمیدهد. این قوانین هم بر اقوام گذشته و هم بر همه اقوام در طول تاریخ،
حکومت خواهد کرد
سنتهای الهی، نمود جلوهای از قدرت بیمنتهای
خداوند قادر
حکیم و بیانگر لزوم تسلیم
انسان در برابر
اراده اوست. بیتردید انسان با شناخت این سنتها معتقد میشود که در بروز حوادث تلخ و شیرین روزگار، سنن و قوانینی حاکم است و برای اینکه انسان بتواند بر سرنوشت خود حاکم شود، باید این قوانین و سنتها را بشناسد؛ بنابراین مهمترین هدف و فایده شناخت این سنتها، حاکم شدن بر سرنوشت خود و عبرتپذیری از
تاریخ است که انسان بتواند در پرتو شناخت سنتهای الهی، آیندهای روشن و همراه با
سعادت را برای خود رقم بزند. خداوند متعال، علاوه بر اینکه برای اعمال نیک و بد انسانها در
آخرت،
پاداش و
کیفر قرار داده است، در
دنیا نیز در مقابل این اعمال پاداش و کیفری وضع نموده است. اما هدف از قرار دادن پاداش را میتوان همان جنبه تشویق و تحریک نمودن افراد به سوی انجام اعمال نیک ذکر نمود و هدف از قرار دادن کیفرها همان جنبه تادیب و تنبیه فرد و مایه عبرتآموزی دیگران باشد.
پاداشهای دنیوی الهی را میتوان به دو بخش مادی و معنوی تقسیم کرد که هر یک از اینها دارای مصادیق متعددی است. اینک به بیان مصادیقی از پاداشهای مادی میپردازیم.
حسنه، عنوانی جامع برای پاداشهای مادی میباشد که در این قسمت از مقاله اشارهای با آن خواهیم داشت: خداوند متعال در دنیا پاداش جامعی تحت عنوان «حسنه» به نیکوکاران عطا میفرماید که در آیات فراوانی از
قرآن به آن اشاره شده است: (لِلّذینَ احْسَنُوا فی هذِهِ الدّنْیا حَسَنَه وَ لَدارُ اْلآخِرَه خَیرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتّقینَ)
؛ «برای کسانی که در این دنیا نیکی کردند، نیکویی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است و چه خوب خانهای است خانه پرهیزکاران».
علامه طباطبایی منظور از «حسنه» را که عنوان عامی برای پاداش دادن است، چنین بیان کرده است: «مردم باتقوا به خاطر احسانی که میکنند و به دستورات
قرآن عمل مینمایند؛ مجتمع صالحی تشکیل میدهند که حاکم در آن،
عدل و
احسان و زندگی طیب است؛ زندگیای که بر اساس رشد و
سعادت استوار است، در نتیجه خودشان هم از دنیای خوشی برخوردار میشوند. به دلیل اینکه فرمود (لَهُمْ فِی الدّنْیا) و معلوم است که زندگی آخرت برای چنین مردمی از دنیایشان بهتر است؛ چون خوشی آن زوالناپذیر است و نعمتش آمیخته با
نقمت و کامش متعقب به ناکامی نیست»
بر این اساس، اعطای حسنه به نیکوکاران در دنیا، مایه برخورداری آنان از زندگی خوش و ایجاد جامعهای صالح در سایه دوستی و عدالت خواهد بود.
خدای متعال در قبال اعمال نیکی که از بندگانش به توفیق الهی
صادر میشود پاداشی در این دنیا معین کرده و روزی بندگانش میکند که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
از جمله مصادیق حسنه، که از مصادیق مادی آن میباشد، آبادانی شهرها و نزول برکات بر آنها در سایه
ایمان و تقوای اهل آن است؛ از اینرو آبادانی شهرها و سامان اجتماعی، متوقف بر تقوای اجتماعی است که در آیات متعددی نیز به آن اشاره دارد: (وَ لَوْ انّ اهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السّماءِ وَ اْلارْضِ وَ لکنْ کذّبُوا فَاخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ؛
«و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و
تقوا پیشه میکردند، بهطور قطع برکات آسمانها و زمین را بر آنها میگشودیم، ولی آنها حق را تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم». بر اساس این وعده تخلفناپذیر الهی، ایمان و تقوای امتها باعث ایجاد آبادانی جوامع و نزول برکات در میان آنها خواهد شد. بر اساس این آیه شریفه، این برکات همان نزول
باران و روییدن گیاهان میباشد؛ زیرا که اگر انسان پاک و با ایمان باشد، به جای نزول عذاب از
آسمان و
زمین، برکات خدا از آسمان و زمین بر او میبارد
علامه طباطبایی در بیان رابطه میان تقوا و آبادانی شهرها و سامان یافتن زندگی اجتماعی مینویسد: «اگر امتی از امتها از راه
فطرت منحرف گردد و در نتیجه از راه سعادت انسانی که خداوند برایش مقدر کرده، باز بماند؛ اسباب طبیعی هم ـمانند باران، باد و...ـ که مربوط به اوست، اختلال یافته و
آثار سوء این اختلال به خود آن بر میگردد و دود کجرویهایش به چشم خودش میرود؛ زیرا این خودش بود که با انحراف و کجروی اش
آثار سوئی در اسباب طبیعی باقی گذارد. معلوم است که در بازگشت آن
آثار، چه اختلالها و چه محنتهایی متوجه اجتماعش میشود؛
فساد اخلاق و
قساوت قلب و از بین بردن عواطف رقیقه، روابط عمومی را از بین برده و هجوم بلیات و تراکم مصیبات،
تهدید به انقراضش میکند. آسمان از باراندن بارانهای فصلی و زمین از رویاندن زراعت و درختان دریغ نموده و در عوض بارانهای غیر فصلی،
سیل،
طوفان و
صاعقه به راه انداخته و زمین با
زلزله و خسف آنان را در خود فرو میبرد»
بنابراین، رابطه میان ایمان و آبادی و
کفر و ویرانی، تنها یک رابطه معنوی نیست؛ بلکه علاوه بر رابطه معنوی که آثارش را به خوبی میبینیم، رابطه مادی روشنی نیز در این زمینه وجود دارد. کفر و بیایمانی، سرچشمه عدم احساس مسئولیت، قانونشکنی و فراموش کردن ارزشهای اخلاقی است و این امور سبب از میان رفتن وحدت جامعهها، متزلزل شدن پایههای اعتماد و اطمینان، هدر رفتن نیروهای انسانی و اقتصادی و به هم خوردن تعادل اجتماعی است. جامعهای که این امور بر آن حاکم گردد؛ به سرعت از آرمانهایش عقبنشینی میکند و راه سقوط و نابودی را پیش خواهد گرفت
شاید بتوان به بحران مالی اخیر که گریبانگیر آمریکا و بسیاری از کشورهای غربی شده است، به عنوان بارزترین مصداق و ثمره این بیتقوایی اشاره نمود که هر روز بر آمار نابسامانی و مشکلات اجتماعی در این کشورها میافزاید. در طرف مقابل، ایمان انسانها باعث نزول برکات بر آنها میشود. در حقیقت
برکات، به مجرایی تشبیه شده که نعمتهای الهی از آن مجرا بر آدمیان جریان مییابد. باران و برف هر کدام در موقع مناسب و به مقدار نافع میبارد، هوا به موقعش گرم و به موقعش سرد شده و در نتیجه غلات و میوهها فراوان میشود. آنچه مهم است اینکه مطابق این آیه شریفه، افتتاح ابواب برکات و باز شدن درهای الهی، مسبب از ایمان و تقوای جمعیتهاست، نه ایمان یک نفر یا دو نفر از آنها، چون کفر و
فسق جمعیت، با ایمان و تقوای چند نفر، باز کار خود را میکند
از سوی دیگر، ایمان و تقوا نه تنها سبب نزول
برکات الهی میشود؛ بلکه باعث میگردد انسان آنچه را در اختیارش قرار گرفته، در مصارف صحیح و مورد نیاز خود به کار گیرد.
حل مشکلات، یکی دیگر از پاداشهای مادی است که بر عموم اعمال نیک مترتب شده است. بیتردید نیروی بیبدیل تقوا، انسان را در مواجهه با طوفان حوادث یاری نموده و به هنگام هجوم سختیها و بلاها همچون سدی پولادین، آدمی را از غرق شدن در گرداب مشکلات و پرتگاههای خطرناک، نجات میدهد: (مَنْ یتّقِ اللّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا)
منظور از عبارت (یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا)، هر گرفتاری و سختی در دنیا و آخرت
باشد یا رهایی از شبهات دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد
روز قیامت و یا مجموع اینها باشد، این معنا را میرساند که مؤمنان در صورت برخورداری از تقوا و پرهیزکاری، نه تنها در آخرت از
آثار آن بهرهمند خواهند شد. بلکه در دنیا نیز هنگام بروز مشکل، میتوانند به کمک نیروی تقوا خود را از گرفتاریها و سردرگمیها نجات دهند؛ زیرا فرد باتقوا چون خود را مملوک خدای متعال و تحت
ولایت او میداند، هر چه را دارد، از خدا میبیند و
ولایت خدا را
متولی امر خود میبیند؛ در چنین شرایطی است که خدای تعالی او را از تنگنای وَهْم و
زندان شرک نجات میدهد و راه نجات از تنگنای زندگی را نیز برایش فراهم میسازد.
بنابراین نه تنها تقوا، بلکه اعمال دیگری نیز وجود دارد که میتواند باعث حل مشکلات و نجات از تنگناها شوند؛ اعمالی مانند:
استغفار،
توکل، دستگیری از خلق خدا و.... در حدیثی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: «مَن اکثَرَ الاستِغفار جَعَله اللهُ مِن کلِّ هَمّ ٍفَرَجاً وَ مِن کلّ ضیقٍ مَخرجاً؛
هر کس بسیار استغفار کند، خدا برای او از هر اندوهی، گشایشی و از هر تنگنایی، راه نجاتی قرار میدهد».
از جمله پاداشهای دنیوی نیکوکاران، افزایش و برکت در
رزق و روزی آنهاست که بهطور قطع، استغفار از
گناهان به عنوان یکی از جلوههای
اعمال صالح، نه تنها میتواند سبب حل بسیاری از مشکلات در زندگی شود؛ بلکه قادر است یکی از عوامل اصلی جلب
روزی باشد و در این زمینه نقش مهمی ایفا کند. این نکته در بیان
حضرت نوح (علیهالسّلام) که در آیه شریفه به آن اشاره شده، به خوبی مشهود است: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبّکمْ اِنّهُ کانَ غَفّارًا• یرْسِلِ السّماءَ عَلَیکمْ مِدْرارًا• وَ یمْدِدْکمْ بِامْوالٍ وَ بَنینَ وَ یجْعَلْ لَکمْ جَنّاتٍ وَ یجْعَلْ لَکمْ انْهارًا)
؛ «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد». از این آیه شریفه استفاده میشود که استغفار از گناهان، اثر فوری در رفع مصائب و گشوده شدن در نعمتهای آسمانی و زمینی دارد و چنانچه گفته شد، بین
سعادت جامعه انسانی یا
فساد آن و اوضاع عمومی جهان ارتباطی برقرار است. اگر جوامع خود را اصلاح کنند، به زندگی پاکیزه و گوارایی میرسند و اگر به عکس عمل کنند، عکس آن را خواهند داشت؛ در نتیجه
فقر و نابسامانی دامنگیر جوامع خواهد شد.
علاوه بر آیات، روایات زیادی نیز بر این نکته تاکید دارد که استغفار باعث افزایش روزی و بهبودی در وضع
معیشت میشود. در سخنی از
حضرت علی (علیهالسّلام) آمده است: «اکثروا الاستغفار تجلبوا الرِزق؛
زیاد استغفار کن تا روزی را به سوی خود جلب کنی». آن حضرت در بیان دیگری فرموده است: «و قَد جَعَل اللهُ سَبحانَه الاستغفارَ سَبباً لِدُرور الرِّزقِ و رَحمَه الخَلقِ؛
خداوند سبحان، استغفار را سبب فزونی روزی و رحمت خلق قرار داده است».
افزایش عمر، یکی از دیگر پاداشهای دنیوی خداوند رحیم به نیکوکاران است که در برابر اعمال نیک، در دنیا به آنها عنایت میفرماید. زیاد شدن عمر و به تعبیری «عمر طولانی»، پاداشی است که بهطور کلی بر تمام اعمال نیک و به طور خاص بر بعضی از اعمال مانند
صله رحم،
نیکی به پدر و مادر و... مترتب شده است؛ از اینرو
قرآن کریم به نقل از حضرت نوح (علیهالسّلام) خطاب به انسانها میفرماید: «انِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتّقُوهُ وَ اطیعُونِ• یغْفِرْ لَکمْ مِنْ ذُنُوبِکمْ وَ یؤَخِّرْکمْ اِلی اجَلٍ مُسَمّی؛
که خدا را
پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا
اطاعت نمایید. اگر چنین کنید، خدا گناهانتان را میآمرزد و تا زمان معینی شما را
عمر میدهد». از این آیه شریفه استفاده میشود که اجل و سررسید عمر انسان دوگونه است: «
اجل مسمی» و «
اجل حتمی»
اجل حتمی انسان، همان است که تحت هیچ شرایطی جلو و عقب نمیافتد و این، همان فرموده
قرآن کریم است که میفرماید: «فَاِذا جاءَ اجَلُهُمْ لا یسْتَاْخِرُونَ ساعَه وَ لا یسْتَقْدِمُونَ؛
پس هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی جلو میافتد و نه ساعتی به تاخیر». اما اجل مسمی، سررسیدی است که قابل تغییر و دگرگونی میباشد و ممکن است بر اثر اعمال نادرست انسان، بسیار جلو بیفتد و به عکس بر اثر تقوی و نیکوکاری و تدبیر، ممکن است بسیار عقب بیفتد که این آیه شریفه هم به همین مطلب اشاره دارد؛ آنجا که میفرماید: «یؤَخِّرَکمْ اِلی اجَلٍ مُسَمّی»
بنابراین نکته مهم قابل تامل در این آیه شریفه، این است این که گناهان در کوتاهی
عمر مؤثرند، همچنان که مطابق آیه مذکور، ایمان و تقوا باعث طول عمر و به تاخیر افتادن اجل مسمای انسانها میشود. این مطلب در روایات نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: «مَن یموُت بِالذُنوب اکثَرُ مِمَّنْ یموتُ بالآجال و مَن یعیشُ بِالاحسان اکثر مِمَّن یعیشُ بِالاعمار؛
آنهایی که بر اثر گناهان میمیرند، بیش از کسانی هستند که به مرگ الهی از دنیا میروند و آنهایی که بر اثر نیکوکاری عمر طولانی پیدا میکنند، بیش از کسانی هستند که بر اثر عوامل طبیعی، عمرشان زیاد میشود». یکی از علتهای طول عمر نیکوکاران، تاثیر تکوینی است که خدای تعالی در اعمال صالح قرار داده است. ویژگی اعمال نیک بهگونهای است که بهطور طبیعی و فطری باعث طول عمر افراد صالح میشود و علت دیگر، آن تاثیری است که از ناحیه آرامشِ حاصل از ارتباطِ عمیقِ قلبی انسانهای صالح، با خدا به دست آمده و در نتیجه، آنان از اضطراب و نگرانیای که دیگران به آن مبتلایند، به دورند؛ از اینرو آنها از بسیاری از بیماریهایی که در پرتو اضطراب و نگرانی برای افراد دیگر رخ میدهد، در امانند؛ در نتیجه این امر، باعث افزایش طول عمر آنها میشود.
همه انسانها دوست دارند محبوب دیگران واقع شوند و برای دستیابی به چنین محبوبیتی نیز، دست به کارهای مختلف میزنند. از دیدگاه
قرآن کریم آنچه باعث محبوبیت در نزد دیگران میشود، مزین بودن به ملکه تقواست که حتی گاهی گستره
آسمان و
زمین را نیز فرا میگیرد. این محبوبیت اجتماعی، از جمله پاداشهای الهی است که خداوند در
دنیا به اهل تقوا عنایت میفرماید و در
قرآن نیز به آن وعده داده است: «اِنّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرّحْمنُ وُدّا؛
مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند خداوند رحمان، محبتی برای آنان در دلها قرار میدهد». «ایمان و عمل صالح»، جاذبه و کشش فوقالعادهای دارد. اعتقاد به یگانگی خدا و
دعوت پیامبران همچون نیروهای عظیم مغناطیس، کشنده و رباینده است و دیگران را به سوی انسان
مؤمن جذب مینماید؛ حتی افراد ناپاک و آلوده، از پاکان لذت میبرند و از ناپاکانی چون خود متنفر میشوند؛ در حقیقت این پاداشی است که خدا به مؤمنان و صالحان میدهد. تاثیر فوقالعاده تقوا در جلب محبت دیگران، در سخن
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه جلوهگر شده است: «هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد، به فرشته بزرگش
جبرئیل میفرماید: من فلان کس را دوست دارم، او را دوست بدار. جبرئیل او را دوست خواهد داشت؛ سپس در آسمانها ندا میدهد که ای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد، او را دوست بدارید و به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست میدارند؛ سپس پذیرش این
محبت در زمین منعکس میشود»
این حدیث پر معنا بیانگر آن است که ایمان و عمل صالح بازتابی به وسعت عالم هستی دارد و شعاع محبوبیت حاصل از آن، تمام پهنه آفرینش را فرا میگیرد. ذات پاک خداوند چنین کسانی را دوست میدارد و در نزد همه اهل آسمان محبوبند و این محبت در قلوب انسانهایی که در زمین هستند، پرتو افکن میشود
حیات طیبه، عنوان جامعی بر پاداشهای معنوی است که در آیات متعددی به آن اشاره شده است: (مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکرٍ اوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینّهُ حَیاه طَیبَه)
؛ «هرکس کار شایستهای انجام دهد، خواه
مرد باشد یا
زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاکیزه زنده میداریم». در بیان مراد از معنای «حیات طیب» در آیه شریفه، مفسرین وجوهی را ذکر کردهاند،
اما به نظر میرسد بهترین قول در این زمینه، سخن مرحوم
علامه طباطبایی است که میفرماید: «جمله "فلنحیینّه حیاه طیبه" با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه، خدای تعالی مؤمنی را که عمل صالح انجام دهد به حیات جدیدی، غیر آن حیاتی که به دیگران نیز داده، زنده میکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر میدهد و برای مثال حیات خبیث او را به حیات طیب تبدیل میکند؛ بلکه خدای تعالی، حیاتی ابتدایی و جداگانه و جدید به او افاضه میفرماید. بنابراین چنین کسی،
علم و ادراکی پیدا میکند که دیگران ندارند. همچنین از موهبت
قدرت بر احیای حق و ابطال باطل سهمی دارد که دیگران ندارند و این علم و این قدرت جدید و تازه، مؤمن را آماده میسازد تا اشیاء را بر آنچه هستند، ببیند و اشیاء را به دو قسم تقسیم میکند؛ یکی حق و باقی و دیگری باطل و فانی. وقتی مؤمن این دو را از هم متمایز دید، از صمیم قلبش از باطلِ فانی که همان زندگی مادی دنیا و نقش و نگارهای فریبندهاش میباشد، اعراض نموده، به
عزت خدا اعتزاز میجوید، و وقتی عزتش از خدا شد، دیگر
شیطان، با وسوسههایش و
نفس امّاره، با هوا و هوسهایش و دنیا، با فریبندگیهایش نمیتواند او را خوار و ذلیل کند؛ زیرا با چشم بصیرتی که یافته است بطلان متاع دنیا و فنای نعمتهای آن را میبیند. چنین کسانی دلهایشان متعلق و مربوط به پروردگار حقیقی شان است، جز آن پروردگار را نمیخواهند و جز تقرب به او را دوست نمیدارند و جز از سخط و دوری او نمیهراسند. در طول مسیرآن زندگی، جز حسن و جمیل چیزی نمیبینند. از دریچه دید آنان، هر چه را که خدا آفریده، حسن و جمیل است و جز آن کارها که رنگ نافرمانی او را به خود گرفته، هیچ چیز دیگر زشت نیست. این چنین انسانی، در نفس خود
نور،
کمال،
قوّت،
عزت،
لذت و سروری را درک میکند که نمیتوان اندازهاش را معین کرد و نمیتوان گفت که چگونه است؛ پس کسی که دارای آنچنان زندگی است، دو جور زندگی ندارد؛ بلکه زندگیش قویتر و روشنتر و واجد
آثار بیشتر است»
به نظر میرسد کسی که به چنین زندگی زیبا و معنویی دست یابد، همه چیز، حتی مشکلات و سختیها را زیبا میبیند و این، همان است که
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در
کربلا با وجود آن همه
مصیبت و از دست دادن پارههای تنش، چیزی جز زیبایی ندید و جز زیبایی توصیف نکرد.
در آیات متعددی عناوین جامعی بر پاداشهای معنوی وجود دارد که
شرح صدر و داشتن بصیرت و حکمت و غیره..، از جمله آنهاست:
بیتردید حیات طیبه دارای
آثار و جلوههایی است که یکی از
آثار آن،
شرح صدر میباشد. خداوند متعال در آیاتی به آن اشاره نموده و
شرح صدر را از نعمتهای بزرگ الهی بر مؤمنین میشمارد: «فَمَنْ یرِدِ اللّهُ انْ یهْدِیهُ
یشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلاِسْلامِ؛
آنکس را که خدا بخواهد
هدایت کند، سینهاش را برای (پذیرش)
اسلام گشاده میسازد».
معنای «
شرح» در اصطلاح
قرآنی آن، «ظرفیت داشتن برای فراگیری علم و
عرفان آمده، در حقیقت به همان معنای اصلیاش استعمال شده؛ چون سینه را
شرح دادن و آن را پذیرا نمودن برای هر معارفی که پیش آید، خود یک نحوه توسعه است»
بر این اساس یکی از نعمتهای الهی به مؤمنان،
شرح صدر است. بنابراین بعضی روحشان آنچنان باز و گشاده است که آمادگی برای پذیرش هر واقعیتی دارند، اما به عکس برخی روحشان آنچنان تنگ و محدود است که گویا راهی به جایی برای نفوذ حقیقتی در آن نیست
بر همین اساس وقتی خدای سبحان بندهای از بندگان خود را هدایت میکند، سینهاش را
شرح و توسعه میدهد؛ در نتیجه سینهاش برای قبول هر اعتقاد حق و عمل صالحی گنجایش یافته و آن را به نرمی میپذیرد و دارای قساوت نیست تا آن را رد کند و این خود، نوعی نور معنوی است که اعتقادات صحیح و
عمل صالح را در نظر روشن ساخته و صاحبش را در عمل به آن مدد میکند و همین معنا، معرف هدایت الهی است» هنگامی که آیه فوق نازل شد، از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدند: «
شرح صدر چیست؟». حضرت فرمود: «نوری است که خدا در
قلب هر کس که بخواهد، میافکند و در پرتو آن،
روح او وسیع و گشاده میشود». پرسیدند: «آیا نشانهای دارد که با آن شناخته شود؟» فرمود: «آری، نشانهاش توجه به سرای جاویدان و دامن برچیدن از زرق و برق دنیا و آماده شدن برای مرگ، پیش از فرا رسیدن مرگ» است
در شرایط پیچیده جامعه امروز، به علت افزایش هجمههای مختلف فکری، فرهنگی و عقیدتی که از سوی دشمنان خارجی و ایادی داخلی آنان هر از گاهی در فضای جامعه منتشر میشود و گاه فضا را چنان مسموم میسازد که تشخیص حق از باطل را بسیار دشوار مینماید، برخورداری از
بصیرت و روشنبینی کافی برای مقابله با افکار مسموم و انحرافی، التقاطی و القائات فریبدهنده، بیش از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسد. برای دستیابی به چنین بصیرتی، باید به حصن حصین
تقوا پناه برد و با تمسک به این نعمت بزرگ است که میتوان از نیروی بصیرت و روشنبینی که خداوند به عنوان پاداش معنوی دنیوی به
اهل تقوا،
وعده فرموده، بهرهمند شد و در شرایط حساس و مقاطع سرنوشتساز تاریخی با استفاده از بصیرت و تیزبینی، حق را از باطل و سره را از ناسره تشخیص داده و به سلامت از مواضع خطر عبور نمود. این همان تحقق
وعده الهی است که میفرماید: «یا ایهَا الّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانًا وَ یکفِّرْ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیلهای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار میدهد و گناهانتان را میپوشاند». واژه «فرقان» در اینجا، به معنای چیزی است که به خوبی حق را از باطل جدا میکند
علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد: «منظور از نیروی فرقان در آیه شریفه، فرقان میان حق و باطل است؛ چه در اعتقادات و چه در عمل. فرقان در اعتقادات، جدا کردن ایمان و هدایت است از
کفر و
ضلالت و در عمل، جداکردن
اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خداست از
معصیت و هر عملی که موجب غضب او باشد. و فرقان در رای و نظر، جدا کردن فکر صحیح است از باطل. همه اینها نتیجه و میوهای است که از درخت تقوا به دست میآید. بنابراین انسان مؤمن در اثر ایمان و تقوایش به بینشی دست مییابد که در نتیجه آن بینش، حق را از باطل و صحیح را از غیر صحیح، در هر زمینهای تشخیص میدهد»
زیرا هر قدر انسان به خدا نزدیکتر میشود، پرتو نیرومندی از کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت. بنابراین هرگاه انسان در پرتو
تقوی و پرهیز از
گناه و
هوی و هوس به خدا نزدیکتر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران وجود او پیوند دهد، سهم بیشتری از علم و
معرفت خواهد گرفت و در این صورت قلب او همچون آیینهای خواهد بود که نور حق در او تجلی مینماید و همهجا را روشن میسازد؛ در این صورت است که میتواند حق را از باطل و دوست را از دشمن تشخیص دهد
در طول تاریخ به انسانهای بزرگی برمیخوریم که بر اثر تقوا و برخورداری از نیروی فرقان حوادث آینده را پیشبینی نمودهاند که حضرت
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در قیام و
مبارزه علیه رژیم سفاک پهلوی و نمایاندن چهره واقعی این رژیم به مردم، یکی از آنان است. همچنان که در روایتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله»
از زیرکی مؤمن بترسید؛ زیرا مؤمن با نور خدا میبیند».
اعطای علم و
حکمت، از دیگر پاداشهای الهی به اهل تقواست که خداوند به آنها در زندگی دنیویشان عرضه داشته است: «وَ لَمّا بَلَغَ اشُدّهُ وَ اسْتَوی آتَیناهُ حُکمًا وَ عِلْمًا وَ کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنینَ؛
و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و اینگونه نیکوکاران را
جزا میدهیم». این آیه شریفه به خوبی نشان میدهد که
موسی (علیهالسّلام) به خاطر تقوای الهی و اعمال نیک و پاکش، پس از رسیدن به مرحلهای، این شایستگی را پیدا کرده بود که خداوند پاداش علم و حکمت به او بدهد. البته این پاداش ویژه حضرت موسی (علیهالسّلام) نبود؛ بلکه هر کس لیاقت آن را پیدا کند، خداوند این پاداش را به او هم عطا میفرماید. مانند
داستان حضرت یوسف (علیهالسّلام) که علامه طباطبایی در ذیل آیه ۲۲
سوره یوسف میفرماید:
«موهبتهای الهی که احیاناً به بعضیها داده میشود، بهطور
گزاف و
لغو و
عبث نیست؛ بلکه نفوسی که این علم و حکمت به آنها داده میشود، با سایر نفوس بسیار تفاوت دارند. نفوس دیگر خطا کردار و تاریک و جاهلند، ولی این نفوس این چنین نیستند و جمله «وَ کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» نیز اشاره به همین معناست چون دلالت میکند بر اینکه این
حکم و این علم که به یوسف داده شد موهبتی ابتدایی نبود، بلکه به عنوان پاداش به وی داده شده. چون او از نیکوکاران بود»
اضطراب و نگرانی، همواره یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسانها بوده است. امروزه به دلیل شرایط خاص حاکم بر جوامع و مناسبات میان دولتها و ملتها، وجود مشکلات و کثرت حوادث طبیعی مانند
سیل،
زلزله و... همچنین حوادث غیر طبیعی از قبیل جنگها و تجاوزها، این نگرانی و اضطراب نسبت به گذشته افزایش یافته است و آرامش، یکی از گمشدههای مهم بشر امروز است؛ به گونهای که کمتر کسی را میتوان یافت که دچار اضطراب نبوده و در آرامش و اطمینان خاطرِ کامل به سر ببرد. از اینرو بسیاری از انسانها با تلاش مضاعف و انجام امور پرمشقّت به دنبال کسب آرامش هستند؛ غافل از اینکه اگر کسی به ملکه تقوا زینت یافته باشد،
خداوند وجود او را از این
آرامش و طمانینه سرشار خواهد نمود و این، یکی از پاداشهای دنیوی است که خداوند به اهل تقوا در دنیا عنایت میفرماید: الّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللّهِ الا بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ؛
آنان که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرامش مییابد. آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش مییابد».
یکی دیگر از پاداشهای دنیوی خداوند به اهل تقوا، قطع سلطه شیطان بر آنهاست.
قرآن کریم به اهل تقوا اطمینان میدهد: (انّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ؛
البته
شیطان را هرگز بر کسی که به خدا ایمان آورده و بر او
توکل و
اعتماد کرده تسلط نخواهد بود». آیه شریفه دارای این پیام عام و کلی است که افرادی که از سلطه شیطان بیرون هستند، دارای ویژگی ایمان و توکل به خدا میباشند؛ یعنی از نظر عقیده، تنها خدا پرستند و از نظر عمل، مستقل از همه چیز و متکی بر خدایند، نه متکی بر انسانهای ضعیف و وابسته و یا بر هوا و هوسها و تبعیضها و لجاجتها
بنابراین این گروه از تحت ولایت شیطان خارج شده و در جرگه ولایت الهی داخل میشوند؛ زیرا وسوسههای شیطانی، پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش میکنند تا راهی برای نفوذ بیابند. اگر انسان در این هنگام به
یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهایی مییابد؛ وگرنه سرانجام در برابر این وسوسهها تسلیم میگردد
بررسی مجموعه این سنتهای الهی، آدمی را به این نکته رهنمون میسازد که بهترین راه زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت، متخلق شدن به اخلاق الهی و توجه به دستورات دینی است که در سایه این نعمت بزرگ نه تنها انسان به پاداشهایی چون افزایش روزی، طولانی شدن عمر، آبادانی شهرها و... دست مییابد؛ بلکه از این رهگذر به حیات طیبه و زندگی سراسر معنویت و لذتی وافر دست مییابد که سایر انسانها از درک حقیقت آن محروماند و از آن بهرهای ندارند، انسان متقی با بصیرتش، فارق بین حق و باطل است و با
شرح صدرش، صادرکننده علم و حکمت و در سایه پشت پا زدن به هواها و هوسها، شیطان را بر او راهی نیست. این سرمایههای عظیم، لذت زندگی معنوی او را دو چندان نموده و در سایه آرامش برآمده از درخت تنومند ایمان وجودش، حیات دنیایی او نیز به دور از اضطرابها و هیاهوی زندگی مادی دنیاپرستان بوده و در
آخرت نیز متنعم به نعمتهای عظیم بهشتی خواهد بود. از آنجا که
سنت الهی بر پاداش نیکوکاران هم در دنیا و هم در آخرت تعلق گرفته است، بیشک پاداش آخرت بسی برتر و ماندگار تر خواهد بود، زیرا «وَ اْلآخِرَه خَیرٌ وَ ابْقی»
انسان با شناخت سنتهای الهی، متوجه میشود که بروز حوادث در عالم بیجهت و از روی جبر و لزوم تسلیم در برابر خداوند نبوده است؛ بلکه سنن و قوانینی بر حوادث تلخ و شیرین روزگار، حاکم است و برای اینکه انسان بتواند بر
سرنوشت خود حاکم شود، باید این قوانین و سنتها را بشناسد. بنابراین مهمترین هدف و فایده شناخت سنن الهی، حاکم شدن بر سرنوشت خود و عبرتپذیری از تاریخ میباشد تا در پرتو این شناخت، آیندهای روشن و همراه با
سعادت برای خود رقم بزند. در شماره پیشین بیان شد که: خداوند متعال ضمن قرار دادن
پاداش و
کیفر برای اعمال نیک و بد انسانها در آخرت، در دنیا نیز پاداش و کیفری برای اعمال او وضع نموده است تا آنها را به انجام اعمال نیک تشویق کند. پاداشهای دنیوی الهی نیز به دو بخش مادی و معنوی تقسیم شد که هر یک را با مصادیق خود بهطور اجمال مورد بررسی قرار دادیم. اینک در ادامه بحث به هدف و انواع کیفرهای دنیوی میپردازیم.
امروزه در اثر بیتوجهی به دستورات الهی و سنتهای خداوندی در زمینههای مختلف، فضای نامناسبی بر جامعه ما و دیگر جوامع بشری حاکم شده است؛ بهطوری که باعث دوری انسانها از معنویت و
اخلاق گردیده است همچنانکه خداوند متعال در دنیا، پاداشهایی بر اعمال نیک افراد مترتب ساخته، سنتها و قوانینی هم برای کیفر افراد در دنیا نسبت به گناه و
معصیت آنان قرار داده است که از اهمیت خاص خود برخوردار است.
بخشی از نظام کیفری الهی در ظرف دنیا، به منظور تنبیه، تربیت، عبرتآموزی و نیز بیداری اقوام سرکش، متذکر شدن آنها و بازگشتشان به سوی خدا، صورت میگیرد. همچنین این کیفرها نه تنها درس عبرتی برای مردم همان زمان است؛ بلکه مایه
تذکر و
عبرت برای آیندگان نیز خواهد بود. از سویی این کیفرها
پند و اندرزی برای پرهیزکاران است که در
آیات قرآن به آن اشاره شده است
کیفرهای دنیوی به دو نوع تکوینی و تشریعی قابل تقسیم است و کیفرهای تکوینی نیز خود به دو نوع مادی و معنوی تقسیم میشوند.
کیفرهای تکوینی در واقع همان سختیها، گرفتاریها و بلاهایی است که به دلیل اعمال ناشایست ملتی، ممکن است دامنگیر آنها شود.
کیفرهای مادی تکوینی که خود شامل کیفرهای فردی و کیفرهای اجتماعی هستند، عبارتند از:
به آن قسم از گرفتاریای مادی و معنوی در این دنیا که انسانهایی را با سختی و تنگنایی در زندگی گرفتار میکند را عنوان کیفر فردی صرف نمیشود گفت:
از جمله کیفرهای بدکاران در دنیا، سختی و وارد شدن فشار و تنگنا در زندگی دنیوی آنان است.
قرآن کریم این کیفر را به صراحت بیان میفرماید: «وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِکری فَاِنّ لَهُ مَعیشَه ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَه اعْمی؛
هر کس از یاد من رویگردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و
روز قیامت، او را
نابینا محشور میکنیم». این آیه شریفه،
تکلیف کسانی را که فرمان حق را فراموش میکنند و از
یاد خدا غافل میشوند، مشخص کرده که علاوه بر اینکه در قیامت کور محشور میشوند، در دنیا نیز زندگی سختی خواهند داشت. گاه در زندگی انسان دست به هر کاری میزند، با درهای بسته روبهرو میگردد و گاهی نیز به هر جا روی میآورد، خود را در برابر درهای باز و گشوده میبیند، مقدمات هر کار فراهم است و بنبست و گرهی در برابر او نیست؛ از این حال به «وسعت زندگی» و از اولی به «ضیق یا
تنگی معیشت» تعبیر میشود. منظور از «معیشت ضنک» در آیه نیز همین است. البته نمیتوان گفت
علت ایجاد هر مشکلی اعراض از یاد خداست، اما مسلماً
غفلت از یاد خدا و غرق شدن در امور دنیوی، یکی از عوامل ایجاد تنگنا در زندگی است. برخی مفسرین
معتقدند گاهی تنگی معیشت، به کمی درآمد نیست و انسان به
فقر مبتلا نشده؛ بلکه پول و درآمد هنگفتی دارد، اما
بخل،
حرص و آز زندگی را بر او تنگ میکند، نه تنها میل ندارد در خانهاش باز باشد و دیگران از او استفاده کنند؛ بلکه گویی نمیخواهد حتی آن را به روی خودش بگشاید. آیه علت این امر را اعراض از یاد خدا میداند؛ زیرا یاد خدا مایه آرامش جان و
شهامت و
تقوا و فراموش کردن یاد او، مایه اضطراب و
ترس و
نگرانی است. انسان به دنبال فراموش کردن یاد خدا، در
شهوات و حرص و طمع غرق میگردد و در این صورت معیشت ضنک (زندگی سخت و تنگ) نصیب او خواهد بود، نه قناعتی که جان او را پر کند؛ نه توجه به معنویتی که به او غنای روحی دهد و نه اخلاقی که او را در برابر
طغیان و شهوت باز دارد.
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در بیان اینکه چگونه اعراض از یاد خدا باعث ایجاد تنگنا در زندگی میشود، در تفسیر این آیه میفرماید: «کسی که از یاد خدا اعراض کند، معیشتی تنگ دارد و این برای این است که، کسی که خدا را فراموش کند و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزی غیر دنیا نمیماند که به وی دل ببندد و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد؛ در نتیجه همه کوششهای خود را در آن منحصر میکند و فقط به اصلاح زندگی دنیایش میپردازد و روز به روز آن را توسعه بیشتری داده، به تمتع از آن سرگرم میشود و این معیشت او را آرام نمیکند؛ چه کم باشد و یا زیاد، برای اینکه هر چه از آن به دست آورد، به آن حد قانع نگشته و به آن راضی نمیشود و همواره چشم به زیادتر از آن میدوزد؛ بدون اینکه این حرص و تشنگیاش به جایی منتهی شود. چنین کسی همیشه در
فقر و تنگی به سر میبرد و دلش علاقمند به چیزی است که ندارد؛ همواره در میانه آرزوهای برآورده نشده و ترس از فراق آنچه برآورده شده، به سر میبرد. در حالی که اگر مقام پروردگار خود را میشناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمیکرد،
یقین میکرد که نزد خدا حیاتی دارد که آمیخته با
مرگ نیست، ملکی دارد که زوالناپذیر است و عزتی دارد که مشوب با
ذلت نیست. همچنین یقین میکرد که دنیا، دار گذر و حیاتش، در برابر
آخرت پشیزی است. اگر او این را بشناسد، دلش به آنچه خداوند برایش تقدیر کرده، قانع میشود و معیشتش هر چه باشد، برایش فراخ گشته، دیگر روی تنگی و ضنک را نمیبیند»
سختیها و گرفتاریهایی که در دنیا برای گناهکاران پیش میآید، از جمله عقوبت و کیفر دنیوی آنان است که گریبانگیر آنها میشود: «وَ ما اصابَکمْ مِنْ مُصیبَه فَبِما کسَبَتْ ایدیکمْ وَ یعْفُوا عَنْ کثیرٍ؛
هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید و بسیاری را نیز عفو میکند». این آیه شریفه بیانگر آن است که برخی از مصائبی که دامنگیر انسان میشود، نوعی مجازات الهی و هشدار است. به این ترتیب یکی از فلسفههای حوادث دردناک و مشکلات زندگی روشن میشود. علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه)، ضمن احتمال اینکه آیه پیرامون بلاهای فردی است، میفرماید: «ممکن هم هست خطاب در آیه متوجه فرد فرد بشر باشد؛ در این صورت مراد از مصیبت، ناملایماتی است که متوجه جان و
مال و
فرزند و تک تک افراد میشود و ناشی از گناهانی است که هر کسی خودش مرتکب شده و خدا از بسیاری از آنها میگذرد»
در روایات درباره فلسفه بلاها و مصیبتها، نکات قابل تعمقی بیان گردیده و فلسفه بلاها نسبت به افراد متفاوت دانسته شده است؛ اما آنچه درباره فلسفه بلاها نسبت به گناهکاران و خطاکاران آمده، همان جنبه تنبیه و هشدار به آنان و دیگران است. در حدیثی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: «این آیه (آیه مورد بحث) بهترین آیه در
قرآن مجید است. ای علی! هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد میشود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سر زده و آنچه خداوند در دنیا
عفو میکند، گرامیتر از آن است که (در قیامت) در آن تجدید نظر فرماید و آنچه در این دنیا
عقوبت فرموده، عادلتر از آن است که در آخرت، بار دیگر کیفر دهد»
از دیگر کیفرهای مادی دنیوی خداوند نسبت به بدکاران، سلب نعمتها از آنان میباشد که در آموزههای روایی به آن اشاره شده است.
امام علی (علیهالسّلام) فرموده است: «ای مردم! خدا را در هر نعمتی حقی است؛ هر که آن حق را بگذارد، خداوند بر
نعمت او بیفزاید و هر که از ادای آن حق فروگذاری کند، نعمت را در خطر زوال قرار داده و به فرا رسیدن کیفر شتاب بخشیده است. پس باید که خداوند شما را از نعمتها نگران ببیند، همانگونه که از گناهان ترسانتان میبیند»
کوتاه شدن عمر نیز از جمله کیفرهای دنیوی است که بر اعمال زشت و گناه آلود مترتب میباشد. همچنان که در روایات از برخی اعمال مانند
صله رحم، دستگیری از مستمندان و مانند آن، به عنوان اعمالی که باعث طولانی شدن
عمر میشوند، یاد شده است. انجام گناهان نیز در کوتاه شدن عمر انسان مؤثر است. در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: «من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال؛
آنها که به وسیله گناه از دنیا میروند، بیش از کسانی هستند که به مرگ طبیعی میمیرند».
دستهای دیگر از کیفرهای دنیوی، کیفرهای اجتماعی هستند. به این معنا که وقتی اعراض از یاد خدا و گرفتاری در دامان گناهان و آلودگیها، درد فراگیر یک جامعه شد و همگان به آن مبتلا شدند، جوامع از یاد و توجه به خدا غافل شده و راه
معصیت،
کفر و ناسپاسی را در پیش گرفتند، خداوند آن جوامع را گرفتار برخی بلاهای عمومی مینماید که این کیفرها عبارتند از:
بلاهای عمومی، از جمله کیفرهایی است که جوامع بر اثر کفر و طغیان به آن دچار میشوند که در
قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ ایدِی النّاسِ لِیذیقَهُمْ بَعْضَ الّذی عَمِلُوا لَعَلّهُمْ یرْجِعُونَ؛
فساد در خشکی و
دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند، آشکار شده است؛ خدا میخواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید باز گردند». مراد از فساد در این آیه، معنای اعم از فساد اخلاق است و شامل هر گونه امری که نظام جاری را بر هم میزند، مانند
سیل،
زلزله، نیامدن
باران،
قحطی، بیماریهای مسری و... میشود و نیز مراد از برّ و بحر، همه روی زمین را شامل میشود؛ یعنی هر جا فسادی ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است
بیشک هر کار خلافی در وضع جامعه و از طریق آن در وضع افراد، اثر میگذارد و موجب نوعی فساد در سازمان اجتماعی میشود. آیات دیگری از جمله این آیات میتوان به آیه ۱۱۲
سوره نحل اشاره کرد. نیز وجود دارد که بر این دلالت دارند که میان اعمال آدمی و نظام عالم ارتباطی خاص برقرار است؛ بهطوری که اگر جوامع عقاید و اعمال خود را بر طبق آنچه که
فطرت اقتضا دارد، وفق دهند؛ خیرات به سویشان سرازیر و درهای برکات به رویشان باز میشود و اگر در این دو مرحله به فساد بگرایند،
زمین و
آسمان هم تباه میشود و زندگیشان را تباه میکند. بنابراین گناه همانند غذای مسموم و ناسالم است که در سازمان بدن انسان تاثیر نامطلوب میگذارد و او را گرفتار واکنش طبیعی آن میکند.
روایات نیز به بیان ارتباط گناهان با پیامدهای بد آن پرداختهاند
هر گناهی میتواند اثری در عالم به دنبال داشته باشد؛ برای مثال در روایات آمده
قطع رحم، عمر را کوتاه
و شیوع زنا سبب فنای انسانها میشود، روزی را کم میکند
و
شرابخواری، ریختن آبرو
و
ظلم، عقوبت را به دنبال دارد
همچنین یکی از
آثار گناه انسانها، قطع نعمتها و نزولات آسمانی است که در این صورت خشکسالی و به دنبال آن از بین رفتن
درختان،
گیاهان و
حیوانات، از عواقب حتمی آن خواهد بود. امام صادق (علیهالسّلام) در تفسیر فساد در این آیه شریفه فرموده است: «زندگی موجودات دریا به وسیله باران است؛ هنگامی که باران نبارد، هم خشکیها به فساد کشیده میشود و هم دریا و این، هنگامی است که گناهان فزونی میگیرد»
اعراض از یاد خدا و توجه نکردن به فرامین الهی و رهنمودهای انبیا و اولیا سبب میشود به تدریج
کینه و دشمنی نسبت به یکدیگر در دلها به وجود بیاید که در نتیجه
وحدت میان جامعهها از بین خواهد رفت و به جای
صلح و صفا،
جنگ و خونریزی حاکم خواهد شد و این خود، از کیفرهای الهی است که
قرآن کریم در آیاتی
به آن اشاره نموده است: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی انْ یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکمْ اوْ مِنْ تَحْتِ ارْجُلِکمْ اوْ یلْبِسَکمْ شِیعًا وَ یذیقَ بَعْضَکمْ بَاْسَ بَعْضٍ؛
بگو او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد؛ یا به صورت دستههای پراکنده شما را با هم بیامیزد و طعم جنگ (و
اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند». خداوند در این آیه به یکی دیگر از عذابهای دنیوی که بر اثر گناهان پدید میآید، اشاره نموده و این عقوبت را شامل عذاب از بالا و پایین و نیز به وجود آمدن تفرقه در میان انسانها میداند. مفسران درباره عذاب از بالا یا پایین، اقوال گوناگونی بیان کردهاند که به جهت رعایت اختصار متذکر آنها نمیشویم،
اما در هر حال نزول عذابهایی چون طوفان شدید، فرو رفتن در زمین، زلزله و مانند آن که در اقوام گذشته رخ داده و باعث هلاکت آنها گردیده است، از نتایج اعراض از یاد خدا و زیر پا گذاشتن دستورات او میباشد. این کیفرها مختص به اقوام گذشته نبوده و ممکن است در هر امتی که از یاد خدا غفلت نموده و از دستورات او سرپیچی نمایند، رخ دهد. کیفرهای الهی در
دنیا منحصر در این انواع نبوده و گاه کیفرها به تناسب زمان و مکان، شکل دیگری پیدا میکند، مانند به وجود آمدن اختلاف و تفرقه در میان
قوم، گروه و یا ملتی.
نکته مهم این است که مسئله اختلاف و پراکندگی در میان جمعیتها، به قدری خطرناک است که در ردیف عذابهای آسمانی، صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته است؛ بلکه گاهی ویرانیهای ناشی از اختلاف و پراکندگی به مراتب بیشتر از ویرانیهای ناشی از صاعقهها و زلزلههاست. اینکه آیه میفرماید: خداوند در میان شما
تفرقه میافکند، نه به این معناست که خداوند بیجهت مردم را گرفتار اختلاف و
نفاق میکند؛ بلکه این نتیجه اعمال سوء مردم و خودخواهیها، خودپرستیها و سودجوییهای شخصی است که نتیجه آن به صورت نفاق و تفرقه بروز میکند. در دچار شدن به این کیفر، تفاوتی میان جوامع مشرک و
مسلمان وجود ندارد؛ بنابراین هرگاه مسلمانان نیز از مسیر
توحید انحراف یابند و
خودخواهی و خودپرستی، جای اخوت اسلامی را بگیرد، هر کس به فکر خویش باشد و دستورات خدا به
فراموشی سپرده شود، آنها نیز گرفتار چنین سرنوشتی خواهند شد.
مصداق حقیقی این
کیفر را میتوان در دنیای امروز و در کشورهای مختلف از جمله کشورهای مسلمان مشاهده کرد که نتیجه عدم اتحاد آنها در برابر جنایتهای آمریکا و
اسرائیل و متحدانشان در
فلسطین،
عراق،
افغانستان،
پاکستان،
یمن و دیگر نقاط دنیا و نیز وجود برخی عناصر ضد انقلاب و افراد فاقد دین، یا دینداران بیبصیرت در
نظام اسلامی میباشد که به
دلیل خودخواهی و زبونی و قدرتطلبی آنان و بعضی از سران کشورهای مسلمان و نبود اتحاد و همبستگی میان مسلمانانِ سراسر عالم که یک سوم جمعیت روی زمین را تشکیل میدهند، متاسفانه روزبهروز شاهد کشتار و رنج و آوارگی بیشتر مسلمانان در سراسر عالم هستیم؛ در حالی که اگر متحد و یکپارچه میشدند، قادر بودند قویترین دشمنانشان را شکست داده و به سلطنت پوشالی آنان در سراسر عالم خاتمه دهند و به این
وعده الهی تحقق بخشند که: «وَ لاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ انْتُمُ اْلاعْلَوْنَ اِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛
و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید، اگر ایمان داشته باشید».
یکی دیگر از مجازاتهایی که خداوند برای جوامع مشرک و بیتوجه به دستورات الهی در نظر گرفته است، «عذاب استیصال» میباشد. مراد از «عذاب استیصال»، «همان کیفرهای ریشهکنکننده و مجازاتهایی است که برای نابودی اقوام سرکش، به هنگامی که دیگر هیچ وسیله بیداری در آنها مؤثر واقع نگردد، نازل میشود»
قرآن کریم در آیات زیادی به این موضوع اشاره فرموده است: «وَ لَقَدْ اهْلَکنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکمْ لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ وَ ماکانُوا لِیؤْمِنُوا کذلِک نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ؛
ما امتهای پیشین از شما را هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم؛ در حالی که پیامبرانشان دلایل روشن برای آنها آوردند، ولی آنها ایمان نیاوردند؛ اینگونه گروه مجرمان را کیفر میدهیم».
این آیه شریفه و آیاتی مانند آن، به مجازاتهای افراد ستمگر و مجرم در این جهان اشاره میکند که گروهی با
طوفان (
قوم عاد)، گروهی با زلزلههای ویرانگر (
قوم ثمود)، گروهی با
صاعقه و مانند آن (
قوم شعیب) ریشهکن شدند و شهرها و دیار ویران شده آنان به صورت درس عبرتی برای آیندگان باقی ماند تا آیندگان از سرنوشت آنها درس گرفته و دست از معصیت بردارند. بنابراین با ذکر تاریخ گذشتگان، به مسلمانان گوشزد مینماید که اگر راه آنان را بپویند، به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد. علت نابودی آنان را نیز ظلم و ستم بیان میکند و این، بهخاطر آن است که واژه ظلم، مفهوم جامعی دارد که هرگونه گناه و فسادی را در بر میگیرد
قرآن کریم قانون کلی برای عذاب استیصال ذکر فرموده است: «وَ لَقَدْ ارْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِک فَاخَذْناهُمْ بِالْبَاْساءِ وَ الضّرّاءِ لَعَلّهُمْ یتَضَرّعُونَ • فَلَوْ لا اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرّعُوا وَ لکنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَینَ لَهُمُ الشّیطانُ ما کانُوا یعْمَلُونَ • فَلَمّا نَسُوا ما ذُکرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ ابْوابَ کلّ شَی ءٍ حَتّی اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اخَذْناهُمْ بَغْتَه فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ • فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعالَمینَ؛
ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند)، آنها را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید
خضوع کنند و تسلیم گردند. چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، تسلیم نشدند؟! بلکه دلهای آنان
قساوت پیدا کرد و
شیطان هر کاری را که میکردند، در نظرشان
زینت داد. هنگامی که آنچه را به آنها
یادآوری شده بود، فراموش کردند؛ درهای همه چیز را به روی آنها گشودیم تا خوشحال شدند؛ و ناگهان آنها را گرفتیم، در این هنگام همگی مایوس شدند و (به این ترتیب) دنباله جمعیتی که ستم کرده بودند، قطع شد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است».
خداوند در این آیات قانونی کلی را در زمینه عذاب استیصال برای همه امتها، ذکر میکند که مشتمل بر چهار مرحله است:
۱.
ابلاغ و
اتمام حجت بر امتها؛
۲. مبتلا نمودن آنها به سختیها؛
۳. مهلت دادن به آنها؛
۴. انتقام «مراد از انتقام، تشفی خاطر نیست.» بلکه همه مجازاتهای الهی، ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانها است.
در صورتی که امتها پس از طی سه مرحله ایمان نیاوردند و متذکر نشدند، آن وقت نوبت به مرحله چهارم و هلاکت آنها میرسد.
خداوند قادر حکیم هر یک از اقوام گذشته را که از مواعظ پیامبرشان سرپیچی کردند، به گونهای خاص عذاب نموده که در آیات متعددی به ابزار و ادوات این عذابها اشاره شده است: «فَکلاّ اخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ ارْسَلْنا عَلَیهِ حاصِبًا وَ مِنْهُمْ مَنْ اخَذَتْهُ الصّیحَه وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ اْلارْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ اغْرَقْنا؛
ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را
صیحه آسمانی فرو گرفت و بعضی دیگر را در
زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم». با استفاده از این آیات میتوان این ابزار را به شکل زیر بر شمرد: ـطوفان شدید توام با سنگریزه (قوم عاد)،
صیحه آسمانی (قوم ثمود)،
فرورفتن در زمین (خسف) (
قارون)،
غرق شدن (
فرعون،
هامان و اتباع آنها)
و (
قوم نوح (علیهالسّلام)،
بارانی از
سنگ (
قوم لوط)
و عذاب یوم الظلّه (
قوم حضرت شعیب (علیهالسّلام)
پس از اینکه خداوند پیرامون عذاب استیصال اقوام طاغی سخن به میان آورد، یک گروه را از واقع شدن در این عذاب استثناء میکند که آنها اهل ایمانند؛ کسانی که واقعاً و حقیقتاً ایمان آوردهاند و خداوند آنها را از این عذاب نجات میدهد:
«وَ نَجّینَا الّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یتّقُونَ؛
و کسانی را که
ایمان آوردند و
پرهیزگار بودند، نجات بخشیدیم». از این
آیه بر میآید که
علت نجات آنها، ایمان و تقوایشان بود و این، رحمت الهی است که ایجاب میکند بیگناهان به
آتش گناهکاران نسوزند و مؤمنان به خاطر افراد بیایمان گرفتار نشوند.
از آیات متعددی
استفاده میشود که پس از شروع عذاب، درهای توبه به کلی بسته میشود و هیچگونه راه بازگشت در آن نیست. دلیل آن نیز معلوم است؛ زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعی و جدی ندارد؛ بلکه عکسالعمل آن حالت اضطرار و پریشانی فوقالعاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا میشود و هرگز دلیل بر دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی بر تغییر مسیر زندگی نیست، مانند حالت مشرکانی که به هنگام گرفتاری در گردابهای هولناک دریاها خدا را مخلصانه میخواندند، ولی به مجرد اینکه طوفان فرو مینشست و به ساحل نجات میرسیدند، همهچیز را فراموش میکردند. اما با توجه به بسته بودن باب توبه هنگام نزول عذاب، این اشاره
قرآن به اینکه توبه
قوم یونس (علیهالسّلام) قبل از نزول عذاب پذیرفته شد،
چگونه توجیه میشود؟ باید توجه داشت که پس از آنکه
حضرت یونس (علیهالسّلام) در حق قوم خود
نفرین نمود و از شهر خارج شد، هنوز فرمان قطعی
عذاب فرا نرسیده بود؛ ولی
آثار آن کم و بیش به
چشم میخورد. آنها (آن قوم) موقعیت را
غنیمت شمرده و به رهبری عالمی که در میان آنها بود، از شهر بیرون رفتند؛ در حالی که دست به
دعا و
تضرع برداشته و اظهار ایمان و توبه کردند. این ایمان و توبه که به موقع انجام یافته و با آگاهی و اخلاص توام بود، تاثیر خود را نهاد، نشانههای عذاب برطرف شد و آرامش به سوی آنها بازگشت
بنابراین قوم یونس (علیهالسّلام)، هرگز در برابر مجازات قطعی قرار نگرفته بودند، در غیر این صورت توبه آنان نیز پذیرفته نمیشد. اخطارها و هشدارهایی که به طور معمول قبل از مجازات نهایی میآمد، برای آنها به قدر کافی بیدارکننده بود و باعث شد که به صورت دستهجمعی ایمان بیاورند؛ در حالی که در اقوام دیگر و برای مثال فرعونیان، بارها این اخطارها را دیده و شنیده بودند، ولی هیچگاه این اخطارها را جدی نگرفتند. بیتردید پدیدهها و مسائل تاریخی دارای قوانین خاص خود میباشد که گریز از آنها امری اجتنابناپذیر است؛ و خداوند متعال در عالم تکوین و تشریع، اصول و قوانینی دارد که برخلاف قوانین ساخته دست بشر دستخوش دگرگونی و تغییر نمیشود. این قوانین که از آن به سنتهای الهی نام برده میشود هم بر اقوام گذشته حاکم بوده و هم بر اقوام کنونی و آینده.
سنت امتحان و بلا، ارسال رسل، پیروزی
مؤمنان و شکست کفار، لزوم عمل به فرامین الهی، مقبول نشدن توبه به هنگام نزول عذاب و... از سنتهای جاویدان و غیر قابل تغییر خداوند است. خداوند متعال برای همه مخلوقات در این عالم، سنتهایی قرار داده است که بر آنها حاکم بوده و تخلف از آنها، تخلف از
اراده ذات باری تعالی به شمار میرود. در زمینه اعمال انسانها نیز علاوه بر
پاداش یا
کیفر اخروی، پاداشها یا کیفرهایی نیز در
دنیا قرار داده است. در شماره قبل کیفرهای تکوینی مادی را مورد بررسی قرار دادیم و اینک در ادامه بحث، کیفرهای تکوینی معنوی و سپس کیفرهای تشریعی را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم.
پس از بیان مصادیقی از کیفرهای مادی تکوینی، اینک به بیان پارهای از مصادیق کیفرهای معنوی تکوینی میپردازیم:
یکی از مصادیق کیفرهای معنوی، کیفر «املا و
استدراج» است که در دنیا شامل حال مترفین و گناهکاران شده و به ظاهر برای آنان نعمت تلقی میشود، اما در باطن و حقیقت، نوعی عذاب است.
قرآن کریم میفرماید: «وَ الّذینَ کذّبُوا بِایاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ • وَ اُمْلی لَهُمْ اِنّ کیدی مَتینٌ؛
و آنها که آیات ما را
تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمیدانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد و به آنها
مهلت میدهیم؛ همانا طرح و نقشه من قوی (و حساب شده) است». «استدراج» از ماده «درج» گرفته شده که از نظر
راغب دو معنا دارد: یکی اینکه چیزی را به تدریج بگیرند؛ بنابراین هرگاه چیزی را به تدریج و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند، به این عمل «استدراج» گفته میشود. دیگر اینکه به معنای «پیچیدن» است، همانگونه که یک طومار را درهم میپیچند. با اندک دقتی میتوان دریافت که هر دو معنا به یک مفهوم کلی و جامع، یعنی انجام تدریجی بر میگردد. «املاء» از «ملا» گرفته شده و به معنای «اطاله مدت» و «ملی» به معنای «زمان طویل» و «ملاء» به معنی «دهر» است. «اطاله» عبارت اخری «مهلت دادن» میباشد.
از آیات
قرآن و
احادیث استفاده میشود که
خداوند، گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت، به سرعت گرفتار مجازات نمیکند؛ بلکه در مقابل گناهانی که انجام میدهند، درهای نعمت را به روی آنها میگشاید و آنها تصور میکنند این
لطف الهی است که به خاطر شایستگی، شامل حالشان شده است؛ از اینرو در
غرور و
غفلت فرو میروند
هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام برمیدارند، خداوند
نعمت خود را بیشتر میکند و این، از دو حال خارج نیست: یا این نعمتها باعث
تنبه و بیداریشان میشود که در این حال، برنامه
هدایت الهی عملی شده است و یا اینکه بر غرور و بیخبریشان میافزاید، در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله دردناکتر است؛ زیرا هنگامی که غرق انواع ناز و نعمتها میشوند، خداوند همه را از آنها میگیرد و طومار زندگیشان را در هم میپیچد و اینگونه مجازات بسیار سختتر است.
این، همان سخن
امام صادق (علیهالسّلام) است که وقتی از معنای استدراج از آن حضرت سؤال شد، فرمود: «هُوَ العَبدُ یذنِبُ الذَّنبَ فَیملَی لَهُ و تُجَدَّدُ لَهُ عِندَهَا النِّعَمُ فَتُلِهیه عَنِ الاستِغفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ فَهُوَ مُستَدرَجٌ مِن حَیثُ لاَیعلَمُ؛
اینکه بنده گناه میکند و (باز هم) نعمتها برایش تجدید میشوند و او را از
استغفار باز میدارند و سپس (ناگهان) از جایی که نمیداند، گرفتار (عذاب) میشود». عبارت «و املی لهم» در
آیه بیانگر آن است که خداوند در مجازات ظالمان هرگز
عجله نمیکند؛ زیرا کسی عجله و شتاب میکند که میترسد فرصتها از دست او برود، اما خداوند قادر متعال که هر لحظه هر چه اراده کند، صورت میگیرد؛ از دست رفتن فرصت برای او مفهوم ندارد
در روایات نیز به این
کیفر، اشاره شده است؛ از جمله اینکه امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «وقتی که خداوند خیر بندهای را بخواهد، به هنگامی که گناهی انجام میدهد، برای او
نقمت و بلایی پیش میآورد تا به یاد
توبه بیفتد و هنگامی که خداوند
شرّ بندهای را (بر اثر اعمالش) بخواهد، وقتی که گناهی میکند، نعمتی به او میبخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد. این همان است که فرمود: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ؛ یعنی از طریق نعمتها به هنگام معصیتها، آنها را به تدریج از راهی که نمیدانند، گرفتار میسازیم»
در حدیثی آمده است که یکی از یاران امام صادق (علیهالسّلام) عرض کرد: «من از خداوند مالی طلب کردم، به من
روزی فرمود؛ فرزندی خواستم به من بخشید؛ خانهای طلب کردم، به من مرحمت کرد؛ من از این میترسم نکند این استدراج باشد». امام فرمود: «اگر اینها توام با
حمد و شکر الهی است، استدراج نیست»
با توجه به آیه شریفه «وَ لا یحْسَبَنّ الّذینَ کفَرُوا انّما نُمْلی لَهُمْ خَیرٌ ِلانْفُسِهِمْ اِنّما نُمْلی لَهُمْ لِیزْدادُوا اِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ؛
آنها که
کافر شدند، تصور نکنند اگر به آنها مهلت میدهیم، به سودشان است، ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکنندهای است»، هدف از مهلت دادن به کافران، روشن است و به این سؤال نیز که در ذهن بسیاری وجود دارد، پاسخ داده میشود که چرا جمعی از ستمگران و افراد گناهکار و آلوده، این همه غرق نعمتند و مجازات نمیبینند؟ از نظر
قرآن این افراد غیر قابل اصلاح هستند که در
گناه و عصیان غرق شده و طغیان و نافرمانی را به مرحله نهایی رساندهاند. خداوند نیز طبق سنت
آفرینش و اصل آزادی و
اراده و
اختیار، آنها را به حال خود وا میگذارد تا به آخرین مرحله سقوط برسند و پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حداکثر مجازات را پیدا کنند.
قساوت قلب، از دیگر کیفرهای دنیوی است که مربوط به جنبه معنوی زندگی انسان میباشد. قلب انسان در ابتدا از صفا و نورانیت و معنویت خاصی برخوردار است، اما به تدریج در اثر ارتکاب گناه، به درجهای میرسد که نه تنها از ارتکاب گناه احساس
ندامت نمیکند؛ بلکه آن را
پیروزی میداند و
خشنود میشود. قلب چنین افرادی سیاه و دگرگون شده و به اصطلاح
قرآن و
احادیث، قساوت یافته است،
شیطان قلبشان را اشغال نموده و فرشتگان مقرب الهی را از آنجا خارج کرده و درهای نجات نیز مسدود گشته است؛ بهطوری که امیدی به توبه و بازگشت وجود ندارد. بنابراین خداوند در موارد متعددی، از قساوت قلب سخن به میان آورده و آن را مذمت کرده است: «فَلَوْ لا اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرّعُوا وَ لکنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَینَ لَهُمُ الشّیطانُ ما کانُوا یعْمَلُونَ؛
چرا هنگامی که مجازات ما به آنها رسید، تسلیم نشدند؟! بلکه دلهای آنان قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کاری را که میکردند، در نظرشان
زینت داد». این افراد بر اثر زیادی گناه و
لجاجت در
شرک، قلبهایشان تیره و سخت و روحشان انعطافناپذیر شده است. در مواقع برخورد با ناملایمات و بلاها هم به سوی پروردگار خود رجوع نکرده و در برابرش تذلل ننموده و دلهایشان تحت تاثیر قرار نگرفته است.
در اینکه چه عواملی باعث قساوت قلب میشود، روایات علل متعددی برای آن بر شمردهاند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
یکی از عواملی که باعث قساوت قلب میشود، گناه است.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ الاَّ لِقَسوَةِ القُلُوبِ وَمَا قَسَتِ القُلُوبُ الاّ لِکثَرةِ الذُّنُوبِ؛
اشکها خشک نمیشوند، مگر به خاطر سختی دلها و دلها سخت و سنگین نمیگردد، مگر به خاطر فزونی گناه».
عامل دیگری که باعث قساوت قلب میشود، آرزوهای دور و دراز است. در حدیثی آمده است که از جمله پیامهای پروردگار به
حضرت موسی (علیهالسّلام) این بود: «یا مُوسَی لاَ تُطَلْ فِی الدُّنیا امَلَک فَیقْسُوَ قَلبُک، وَ القَاسِی القَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ؛
ای موسی! آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطافناپذیر میشود و سنگدلان از من دورند».
غفلت از یاد خدا نیز باعث قساوت قلب است. امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «اوحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ الَی مُوسَی: یا مُوسَی! لاَتَفْرَح بِکثَرةِ المَالِ و لاَ تَدَعْ ذِکری عَلَی کلِّ حَالٍ فَاِنَّ کثرَةَ المَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ وَ انّ تَرَک ذِکرِی یقسِی القُلُوبَ؛
خداوند متعال به موسی (علیهالسّلام)
وحی کرد: ای موسی! از فزونی مال خوشحال مباش و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن؛ چرا که فزونی مال اغلب موجب فراموش کردن گناهان است و ترک یاد من، قلب را سخت میکند».
در برخی از روایات، پرخوری نیز از عوامل قساوت قلب محسوب میشود.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: «لاَتَشبَعُوا فَیطفَاَ نُورُ المَعرِفَةِ مِن قُلُوبِکم؛
پرخوری نکنید که
نور معرفت در قلب شما خاموش میگردد».
امام صادق (علیهالسّلام) نیز فرموده است: «برای قلب
مؤمن چیزی زیانبارتر از پرخوری نیست. پرخوری باعث قساوت قلب و تحریک شهوت میشود»
عوامل دیگری نیز برای قساوت قلب ذکر شده است که به جهت رعایت اختصار متذکر آنها نمیشویم.
قرین و همنشین بودن با شیطان، از دیگر کیفرهای معنوی الهی است که دامنگیر دلبستگان به دنیا و غافلان از یاد خدا میشود: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین؛
هر کس از یاد خدا رویگردان شود،
شیطان را به سراغ او میفرستیم، پس همواره با او قرین (و همنشین) خواهد بود». راغب مینویسد: «نقیض له شیطانا؛ یعنی: برای اوست شیطانی که مانند پوست تخم مرغ بر او مستولی است»
از این آیه شریفه چنین استفاده میشود که غفلت از یاد خدا و غرق شدن در لذتهای دنیا و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب میشود که شیطان بر
انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد؛ زیرا نخستین تاثیر غرق شدن در لذتهای دنیا و آلوده شدن به انواع گناهان، این است که بر قلب و
چشم و
گوش انسان پرده میافتد، او را از خدا بیگانه میکند، شیاطین را بر وی مسلط میسازد و تا آنجا ادامه مییابد که گاهی راه بازگشت به روی او بسته میشود؛ چرا که شیاطین و
افکار شیطانی از هر سو او را احاطه میکنند و این نتیجه عمل خود انسان است
سلطه شیطان بر انسان دارای مراحلی است که عبارتند از:
وسوسه در انسان و زیبا جلوه دادن اعمال زشت، همنشینی شیطان با انسان،
تسلط شیطان بر انسان
و در نهایت، ولایت شیطان بر انسان.
سلب توفیقات و محرومیت از الطاف ویژه الهی، از دیگر کیفرهای دنیوی است که خداوند برای گناهکاران در نظر گرفته است و آیاتی نیز به آن اشاره دارد: «سَاصْرِفُ عَنْ آیاتِی الّذینَ یتَکبّرُونَ فِی اْلارْضِ بِغَیرِ الْحَقّ وَ اِنْ یرَوْا کلّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یرَوْا سَبیلَ الرّشْدِ لا یتّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یرَوْا سَبیلَ الغَی یتّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِک بِانّهُمْ کذّبُوا بِ آیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ؛
به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق
تکبر میورزند، از (
ایمان به) آیات خود منصرف میسازم. آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانهای ببینند، به آن ایمان نمیآورند؛ اگر راه
هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمیکنند، و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب میکنند. (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند». برخی مفسرین معتقدند این آیه شریفه این حکم کلی را بیان میکند که خداوند افراد متکبر و خودخواهی را که در برابر حق جبههگیری میکنند ـبه جرم اعمالشانـ از قبول حق باز میدارد؛ اصرار و ادامه سرکشی و تکذیب آیات الهی، آنچنان در
فکر و روح انسان اثر میگذارد که به صورت موجودی انعطافناپذیر و غیر قابل نفوذ در برابر حق در میآید. این یک
سنت الهی نسبت به کسانی است که
لجاجت و سرکشی را به آخرین حد میرسانند و توفیق هرگونه هدایت و راهیابی به سوی حق از آنها سلب میشود؛ به تعبیر دیگر، این خاصیت اعمال زشت خود آنهاست که با توجه به انتساب همه اسباب به خدا که مسبب الاسباب نهایی است، به او نسبت داده شده است.
یکی دیگر از مصادیق سلب توفیقات و محرومیت از الطاف ویژه الهی، عدم هدایت میباشد. البته
هدایت تشریعی به معنای ارائه طریق، جنبه عمومی و همگانی دارد و هیچ
قید و شرطی در آن نیست، اما هدایت ویژه و پاداشی، به معنای ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خم راه، حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات، مخصوص گروهی است که در سیر بندگی خدایند
و اوصاف آنها در
قرآن ذکر شده است. اضلال نیز که نقطه مقابل آن است، مخصوص گروهی است که اوصاف آنان در
قرآن ذکر شده و آیاتی بر آن دلالت دارد
عدم محبوبیت در نزد خداوند نیز از دیگر مصادیق محرومیت از الطاف ویژه الهی است که انسان به واسطه انجام برخی اعمال در زمره مبغوضین در نزد خداوند متعال قرار میگیرد و آیاتی به آن اشاره دارد
حبط اعمال، از دیگر کیفرهایی است که برای مجرمین قرار داده شده است. از نکات مهمی که در آیات مختلف در
قرآن به آن هشدار داده شده است، این است که مؤمنان مراقب باشند که اعمالشان همچون
کفار، حبط و نابود نشود: «وَ الّذینَ کذّبُوا بِ آیاتِنا وَ لِقاءِ اْلآخِرَةِ حَبِطَتْ اعْمالُهُمْ؛
و کسانی که آیات و دیدار
رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند، اعمالشان نابود میگردد». واژه «حبط»، به معنای «بطلان» است.
راغب اصل آن را «حُبّط» میداند و آن، این است که چهارپا علف بسیار بخورد تا شکمش باد کند و چون این حالت سبب فساد غذا و بیاثر بودن آن میگردد،
این واژه به معنای باطل و بیخاصیت شدن به کار میرود؛ اما در فرهنگ
قرآن «حبط» به معنی باطل و بیخاصیت نمودن عمل خیر است؛ یعنی محو
آثار و پاداش عمل
از این آیه شریفه استفاده میشود که کسانی که آیات الهی را تکذیب میکنند، لقای رستاخیز را منکر میشوند، به گونهای عمل میکنند و یا حرف میزنند که گویی اصلاً
قیامت و معادی و پاداش و کیفری در کار نیست، حتی اگر کار خیری انجام دهند، برای آنان نتیجهای نخواهد داشت. عواملی که آدمی را به خطر میاندازد و باعث از بین رفتن اعمال انسان میشود، بسیار است که از جمله آنها میتوان به
تکذیب آیات الهی و
تکذیب معاد،
کفر،
نفاق و... اشاره نمود.
کیفرهای تشریعی، همان مجازاتهایی است که در
شرع مقدس از ناحیه
شارع، بر برخی از تخلفات و گناهان مترتب شده است و با شرایط خاصی اجرا میگردد. این مجازاتها همان
حدود، حدود شامل:
حد زنا،
سرقت،
مرتد،
قذف،
محارب،
شرب خمر،
قیادت و... میباشند که در
قرآن، روایات و کلام فقها بدان اشاره شده است.
تعزیرات،
دیات،
قصاص
و
کفارات کفاره بدل از قربانی در حج
و
کفاره قسم میباشند که در
قرآن به اصل آن تصریح شده و روایات حدود و شرایط آن را بیان میکند.
با آشنایی اجمالی با سنتها و تطبیق میان آنها و آنچه امروزه در جوامع مسلمان و غیرمسلمان رخ میدهد، بیانگر این نکته است که اگر امروز بشر با بسیاری از مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند و بیش از هر زمان دیگر گرفتاریهای گوناگون دارد، نتیجه عمل نکردن کامل به دستورات دین است که باعث بروز بسیاری از مشکلات گردیده و بهطور قطع بر اساس
وعده خداوند عزوجل -در صورت عمل به دستورات اوـ از چنین گرفتاریهایی نجات خواهیم یافت.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «سنتهای الهی در پاداش دنیوی(۱)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۱۸. پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «سنت های الهی در پاداش و کیفر دنیوی(۲)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۱۸. پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «سنت های الهی در پاداش ها و کیفرهای دنیوی(۳)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۱۸.