• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

روضه‌های دهه اول محرم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است و واضع خاصی ندارد. این کار از ناحیه‌ مداحان و ذاکران اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. البته برخی شب چهارم را شب حر بن یزید ریاحی و شب پنجم را شب زهیر بن قین نیز می‌نامند. این نام‌گذاری بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنان به نقطه‌ وحدت‌بخش کربلا؛ یعنی امام حسین (علیه‌السلام) و هم‌آهنگی شور و التهاب مراسم و روضه‌ آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا، صورت می‌گیرد. هم چنین دیگر شب‌های ماه محرم و شب‌های ماه صفر، دهه‌ عزاداری حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، به تقلید از این شب‌ها نام نهاده شده است.
[۱] هادی‌منش، ابوالفضل، هودج خون، ص۱۵۳.


فهرست مندرجات

۱ - روضه شب اول
       ۱.۱ - مسلم بن عقیل
       ۱.۲ - بیعت‌ کوفیان با مسلم
       ۱.۳ - قیام مسلم و بیعت‌شکنی کوفیان
       ۱.۴ - غربت و مظلومیت
       ۱.۵ - شهادت با لبان خشکیده
       ۱.۶ - دفن بدن مطهر
۲ - روضه شب دوم
       ۲.۱ - ورود به کربلا
       ۲.۲ - تسلای حضرت زینب
۳ - روضه شب سوم
       ۳.۱ - رقیه بنت الحسین
       ۳.۲ - خرابه شام
       ۳.۳ - خواب پدر
       ۳.۴ - کبودی بدن
       ۳.۵ - مجلس عزا در خرابه
۴ - روضه شب چهارم
       ۴.۱ - حر بن یزید ریاحی
       ۴.۲ - فرزندان حضرت زینب
۵ - روضه شب پنجم
       ۵.۱ - عبدالله بن حسن
       ۵.۲ - زهیر بن قین
۶ - روضه شب ششم
       ۶.۱ - قاسم بن الحسن
       ۶.۲ - قاسم در شب عاشورا
       ۶.۳ - رجز در میدان نبرد
       ۶.۴ - شهادت قاسم
۷ - روضه شب هفتم
       ۷.۱ - علی اصغر
       ۷.۲ - چگونگی شهادت
       ۷.۳ - شهادت در کنار خیمه‌گاه
       ۷.۴ - شهادت در میدان جنگ
       ۷.۵ - بعد از شهادت
       ۷.۶ - علی‌اصغر باب الحوائج
۸ - روضه شب هشتم
       ۸.۱ - علی اکبر
       ۸.۲ - شباهت به پیامبر
       ۸.۳ - اولین مبارز بنی‌هاشم
       ۸.۴ - اذن جهاد
       ۸.۵ - عطش در میدان نبرد
       ۸.۶ - شهادت علی‌اکبر
۹ - روضه شب و روز نهم
       ۹.۱ - عباس بن علی
       ۹.۲ - بصیرت و ایثار
       ۹.۳ - رد امان‌نامه دشمن
       ۹.۴ - سقایی خیام
       ۹.۵ - رجزهای حماسی
       ۹.۶ - شهادت علمدار
       ۹.۷ - امام بر نعش برادر
۱۰ - روضه شب و روز دهم
       ۱۰.۱ - حسین بن علی
       ۱۰.۲ - وفاداری اصحاب
       ۱۰.۳ - حفظ حریم بانوان
       ۱۰.۴ - شلوار یمنی
       ۱۰.۵ - امام در میدان نبرد
       ۱۰.۶ - شجاعت و قوت قلب
       ۱۰.۷ - حمله کمانداران
       ۱۰.۸ - لحظات شهادت
۱۱ - روضه شام غریبان
       ۱۱.۱ - زمینه‌سازی برای قیام
       ۱۱.۲ - حمله به خیام
       ۱۱.۳ - آواره‌گی اهل خیام
       ۱۱.۴ - عبور کاروان از قتلگاه
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


حضرت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام)، را می‌توان نخستین شهید حماسه کربلا دانست؛ گرچه در کربلا حضور نداشت و شهادتش کمی پیش‌تر از حادثه کربلا به تاریخ هشتم ذی‌الحجه سال شصت هجری در شهر کوفه رخ داده است. در عظمت و جلالت وی، همین بس که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) درباره دلیل محبت خود نسبت به عقیل، خطاب به امام علی (علیه‌السّلام) فرمودند: «والله إنی لأحبه حبين، ... و إن ولده مقتول في محبة ولدک؛ به خدا سوگند که من عقیل را به دو جهت دوست دارم ... و همانا فرزند عقیل در مسیر محبت و دوستی فرزند تو کشته خواهد شد.» شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جانفشانی‌های این سفیر شهید، شب حضرت مسلم نام نهاده شده است.

۱.۱ - مسلم بن عقیل

جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن‌ هاشم برادرزاده حضرت علی (علیه‌السّلام) است. وی فرزند عقیل، عموزاده و صحابی گرانقدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نوه ابوطالب، پدر گرامی امام علی (علیه‌السلام) و کنیه‌اش ابو داود بود. مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانی با رقیه و به قولی ام کلثوم دختر علی (علیه‌السلام)، پیوند زناشویی بست. دومین ام کلثوم حاضر در کربلا که در منابع تاریخی از وی نام برده‌اند، به احتمال قریب به یقین همسر مسلم بن عقیل است. وی از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء (علیه‌السّلام) او را به لقب ثقه ملقب فرمودند.

۱.۲ - بیعت‌ کوفیان با مسلم

با اعلام آمادگی گستردۀ کوفیان و ارسال نامه‌های فراوان، امام حسین (علیه‌السّلام) پسر عمویشان، مسلم بن عقیل را فراخواندند و از او خواستند به کوفه برود و ایشان را از صحت و سقم آمادگی کوفیان آگاه گرداند. هنگامی‌که مسلم بن عقیل به کوفه رسید و مردم از ورود او آگاهی یافتند به سوی او شتافتند و ۱۲ هزار نفر با او بیعت کردند. لذا وی را سفیر امام حسین (علیه‌السّلام) دانسته‌اند. با این بیعت و استقبال گسترده، مسلم به امام حسین (علیه‌السّلام) نامه نوشت و امام را از دعوت کوفیان آگاه ساخت و از ایشان خواست تا به کوفه بیاید.
با ورود مسلم به کوفه و بیعت گستردۀ مردم با او، یزید بن معاویه، عبیدالله بن زیاد را علاوه بر حکومت بصره به حکومت کوفه نیز منصوب کرد و از او خواست تا تا مردم را از بیعت حسین (علیه‌السّلام) منع و آنان را متفرق ساخته و مسلم بن عقیل را دستگیر کند و به قتل برساند.

۱.۳ - قیام مسلم و بیعت‌شکنی کوفیان

عبیدالله پس از ورود به کوفه به جستجوی مسلم بن عقیل پرداخت و‌ با نفوذ یکی از کارگزارانش، به نام معقل در بین شیعیان کوفه، از محل اختفای مسلم در خانه هانی بن عروه مطلع گردید؛ لذا هانی را به خاطر میهمانی از مسلم دستگیر و زندانی کرد. مسلم بن عقیل با شنیدن خبر دستگیری‌ هانی بن عروه، به همراه چهار هزار نفر به سوی قصر عبیدالله حرکت کرد.
هنگامی‌که مسلم و یارانش به قصر عبیدالله رسیدند، با توطئه ابن زیاد سران قبایل و بزرگان کوفه، مردم را از ادامۀ اعتراض منصرف کردند. در این میان شمر بن ذی الجوشن از جمله افرادی بود که از طرف عبیداللّه‌ بن زیاد، مامور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. او در سخنانی، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.
به این ترتیب با فرا رسیدن شب از آن چهار هزار نفر تنها سیصد نفر به همراه مسلم باقی ماندند؛ طبری تعداد این افراد را پانصد نفر ذکر کرده است. البته آن‌ها نیز در طول شب از او جدا شدند و پس از اقامه نماز تنها سی نفر به همراه مسلم ماندند. قیام مسلم در کوفه در روز سه شنبه هشتم ذی حجه سال شصت هجری واقع گردید.

۱.۴ - غربت و مظلومیت

در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که بعد از ادای فریضه مغرب، از چهار هزار نفر کوفی حتی یک تن نیز با وی نماند. مسلم، غریب و تنها در کوچه‌های کوفه حیران قدم می‌زد، تا اینکه زنی به نام طوعه را دید و از او تقاضای آب کرد؛ زن او را به خانه برد و محل استراحتی برای وی مهیا ساخت.
اما سرانجام مکان اختفای مسلم با خیانت پسر طوعه آشکار شد؛ سربازان ابن زیاد از پشت بام‌ها دسته‌های نی را آتش می‌زدند و بر سر آن حضرت می‌ریختند. با ترفند امان دادن به مسلم، دشمن توانست وی را بعد از جراحت‌های فراوان دستگیر کند. مسلم تا آخرین لحظات عمر در فکر امام حسین و اهل و عیالش بود؛ لذا به ابن سعد وصیت کرد تا كسى را به سوى حسين بفرستد تا او را از آمدن به کوفه برحذر دارد.

۱.۵ - شهادت با لبان خشکیده

وی همانند مولایش حضرت ابا عبدالله الحسین با لب خشکیده و در حال عطش به شهادت رسید. نقل است که وی را در حالی که خون، چهره و لباسش را فرا گرفته و مجروح و بسیار تشنه بود اسیر کردند. در داخل قصر ابن‌زیاد کوزه آب سردی نیز در کنار درگاه به چشم می‌خورد. مسلم رو به آن‌ها کرد و گفت: قدری از این آب به من بدهید. مسلم بن عمرو گفت: می‌بینی که چقدر سرد است؟ به خدا قسم هرگز از آن نخواهی چشید، مگر آن که پیش از آن، آب جوشان جهنم را بنوشی. مسلم بن عقیل گفت: وای بر تو، کیستی؟ گفت: من فرزند کسی هستم که حقّی را که تو انکار می‌کنی می‌شناسد و نصیحت پیشوایی را که تو با او دشمنی می‌ورزی می‌پذیرد و در حالی که تو با او مخالفت می‌کنی، از او اطاعت می‌کند. من مسلم بن عمرو باهلی هستم. مسلم بن عقیل گفت: چه چیز تو را چنین ستم‌پیشه و سنگ‌دل کرده است؟ ‌ای فرزند باهله، تو برای رفتن به جهنم و نوشیدن آب جوشان سزاوارتری. سپس مسلم به دیوار تکیه داد و نشست. عمارة بن عقبه غلامش را فرستاد و کوزه آبی آورد و قدری به مسلم داد. مسلم سه بار ظرف آب را بالا برد، ولی هر بار ظرف پر از خون شد. بار آخر دو دندان ثنایای مسلم در ظرف افتاد و او هرگز نتوانست آب بنوشد. آنگاه گفت: الحمدللّه، اگر این آب روزی من بود آن را می‌نوشیدم.
ابن زیاد به ابن حمران که در جنگ با مسلم مجروح شده بود دستور داد تا برای تشفّی دل خود کشتن مسلم را بر عهده بگیرد. بُکیر، مسلم را به بالای قصر برد. مسلم بن عقیل در آن حال تکبیر می‌گفت و استغفار می‌کرد و بر انبیا و ملائکه درود می‌فرستاد و می‌گفت: خداوندا، میان ما و این گروه که بر ما ستم روا داشتند، ما را تکذیب کردند و کشتند تو خود حکم بفرما. در بالای دار الاماره بکیر سر از بدن نازنیش جدا کرد و پیکرش را از بالای قصر به پائین‌ انداخت. سپس وحشت‌زده نزد عبیدالله بازگشت و گفت: هنگامی که مسلم را به قتل رساندم، ناگهان دیدم مردی سیاه چهره و زشت در برابرم ایستاده و انگشتان خود را به دهان گرفته است؛ من با مشاهده آن بسیار ترسیدم!
سر مبارکش را همراه با سر هانی بن عروه به شام فرستادند. یزید دستور داد تا آن‌ها را بر سردر یکی از دروازه‌های شهر دمشق آویختند. پیکرش را نیز در بازار قصاب‌های کوفه بر روی زمین کشاندند و سپس در همان جا به دار آویختند. مسلم در سال ۶۰ هجری، روز چهارشنبه شهید شد.

۱.۶ - دفن بدن مطهر

در دفن بدن مطهر مسلم دو نظر است: یکی اینکه جمعی از قبیله‌ هانی آمدند و بدن‌های مطهر مسلم بن عقیل و‌ هانی را دفن کردند.
[۱۲۳] حرزالدين، محمد، مراقد المعارف، ج۲، ص۳۱۸.
دیگر اینکه نیمه شب زوجه میثم تمّار به همراهی چند نفر از جمله همسر‌ هانی بن عروه، بدن‌ها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.
[۱۲۵] زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، ص۲۰۹.
در شعبان سال ۶۵ هجری به دستور مختار ثقفی، آستانه حضرت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) بنا گردید و بر روی قبر، سنگی از مرمر نهاده و گنبدی ساخته شد.
[۱۲۹] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، ج۱، ص۱۱۱.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «چشم مؤمنان بر او گریان است، و ملائکه مقرب الهی بر او درود می‌فرستند». امام حسین (علیه‌السّلام) هنگامی که مسلم را به سوی کوفه فرستادند، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند: «برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم».
هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام) خبر شهادت آن حضرت و‌ هانی را شنید، چند بار فرمود: «انا للَّه و انا الیه راجعون». سپس فرمود: «خیری در زندگی بعد از آن‌ها نیست».
در قسمتی از زیارت‌نامه مسلم می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیک ایهَا الفادی بِنَفسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الّشهیدُ الْفَقیهِ المَظلُومِ الْمَغصُوبِ حَقُّهَ المُنتهِک حُرَمَتُهُ. الَّسلامُ عَلَیک یا فادی‌ بِنَفسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدی‌ بِدَمِهِ دَمْهُ. السَّلامُ عَلَیک یا اوَّلَ الشُّهَداءِ وَ امام السُّعداء ... السُّلامُ عَلَیک یا وَحیداً غَریباً عَنْ اهلِهِ بَینِ الاعْداءِ بِلا ناصرٍ وَ لا مُجیبَ؛ سلام بر تو‌ ای جان‌نثار، ‌ای شهید فقیه و مظلوم، ‌ای کسی که حقّش غصب گردید و حرمتش شکسته شد. سلام بر تو که جانت را فدای پسر عمومیت کردی و برای حفظ او خون دادی. سلام بر تو‌ ای اوّلین شهید و‌ ای پیشوای سعادتمندان، سلام بر تو که میان دشمنان، تنها و بی‌کس بودی و یار و یاوری نداشتی.»


امام حسین (علیه‌السّلام) روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا وارد شد. به همین خاطر، روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نام‌گذاری شده است. روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد؛ از بی‌وفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامه راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزیدند.

۲.۱ - ورود به کربلا

قافله امام حسین (علیه‌السّلام) روز دوم محرم در حالی که توسط لشکر حرّ بن یزید ریاحی محاصره شده بود به سرزمین کربلا رسید. امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود: «هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ‌ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؛ اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوابگاه مرکب‌های ماست، محل فرود آوردن بارها و توشه‌های ماست، اینجا قتلگاه مردان ما و محل ریختن خون‌های ماست؛ جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این گونه به من خبر داده است.»

۲.۲ - تسلای حضرت زینب

پس از سخنان امام حسین (علیه‌السّلام) همگی از مرکب‌ها فرود آمدند و خیمه‌ها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن با هزار نفر در نقطه مقابل چادر زد. امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از استقرار در کربلا، در گوشه‌ای نشسته و در حالی که شمشیر خود را آماده می‌کرد، اشعاری را در بی‌وفایی دنیا زمزمه می‌کرد: «یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ•••مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ وَ الدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ؛ ‌ای روزگار! افّ بر تو باد. چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شامگاهان و صبحگاهان به قتل رسانیده‌ای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمی‌شود.»
از امام سجاد (علیه‌السّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمه‌ام، زینب (سلام‌الله‌علیها) از من پرستاری می‌کرد. در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین ( غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیه‌السّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت: «یا دهر اف لک من خلیل•••کم لک بالاشراق و الاصیل•••من صاحب و طالب قتیل•••و الدهر لا یقنع بالبدیل•••و انما الامر الی الجلیل•••و کل حی سالک سبیلی؛ ‌ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستی‌ات؛ چه‌اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان دوستان و خواستاران خود را به کشتن می‌دهی و از آن‌ها به عوض و بدلی هم قانع نمی‌شوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زنده‌ای سالک این طریق است. همه فانی‌اند، جز ذات حق تعالی.»
ایشان ۲ یا ۳ بار، این شعر را تکرار کردند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ اما عمه‌ام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالی که لباسش را بر روی زمین می‌کشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیه‌السّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و پدرم علی (علیه‌السّلام) و برادرم حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفته‌اند، ‌ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان ... ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کرده‌ای، جانم به فدایت.» ... امام حسین (علیه‌السّلام) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان! تو را قسم می‌دهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمه‌ام آرام گرفت، پدرم او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت ...». امّا در روز عاشورا بعد از شهادت امام، کسی نبود که بانوان حرم را تسلی دهد و آرام کند.


شب سوم محرم، به نام مبارک حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) دردانه سه ساله حسین بن علی (علیه‌السّلام) نام نهاده شده است.

۳.۱ - رقیه بنت الحسین

رقیه (سلام‌الله‌علیها) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام‌گذاری روز سوم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به خوبی می‌توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم برده‌اند و چنین گزارش کرده‌اند: «هنگامی که چشم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ‌ای برادرم! با این فاطمه‌ کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت‌ اندوه آب شود.» این فاطمه، همان رقیّه (سلام‌الله‌علیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیه‌السلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز توصیه می‌کرد که او را نگه‌داری کند.
[۱۷۱] محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها)، ص۱۶.


۳.۲ - خرابه شام

محلّ اقامت حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) و سایر اسیران در شام، خرابه‌ای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل‌ بیت (علیهم‌السّلام)، آنان را در آن، جای داده است.
[۱۷۲] قمی، شیخ عباس، وقایع کربلا، ص۲۰۳.
شیخ صدوق (رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار می‌دیدند. به طوری که صورت‌های‌شان پوست‌انداخته بود.
سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه می‌نویسد: «منهال امام سجاد (علیه‌السّلام) را دید در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساق‌های پای او مانند دو نی بود و خون از آن‌ها جاری بود و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است، و زن‌های ما تا به حال شکم‌هایشان از طعام سیر نگشته، ... و شب و روز به نوحه و گریه می‌گذرانند، ... منهال گفت: عرضه داشتم اکنون کجا می‌روید؟ فرمود: آن جایی که ما را منزل داده‌اند، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمی‌بینیم، ...»
[۱۷۴] جزائری، سید نعمت‌الله، انوار النعمانیة، ج۳، ص۲۵۲.
[۱۷۵] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۱۰۰۱.


۳.۳ - خواب پدر

در کامل بهایی چنین آمده است: «در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیه‌السلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
[۱۷۶] عمادالدین طبری، حسن‌ بن‌ علی، کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹.

وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آن را به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده‌ پدر عزیزش چنین سخن گفت: «یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَةِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگ‌های گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری می‌کند تا بزرگ شود؟ بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم می‌کند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشم‌های گریان ما می‌کند؟ ‌ای پدر! چه کسی به این زنان بی‌صاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بی‌کسی؟ ‌ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ‌ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمی‌دیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.
[۱۷۸] یزدی، محمد حسن، انوار الشهادة، ص۲۴۴-۲۴۵.
[۱۸۰] مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسّلام)، ج۲، ص۱۷۱.
[۱۸۱] موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۳۹۳.
در همان موقع لب‌های کوچک خود را بر لب‌های بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید.
اگر طبق گفتۀ مورخان، ورود اسرا به شام را، اول ماه صفر بدانیم و شهادت حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) را در پنجم صفر، نتیجه می‌گیریم که حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) چهار روز در آن خرابه به سر برده است.
[۱۸۲] هاشمی‌نوربخش، حسین، با کاروان شام، ص۹۸.


۳.۴ - کبودی بدن

هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیه‌السلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کرد و گفت: ‌ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را می‌پرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده می‌شود؟ گفت: تمام‌ اندام این دختر کبود است. شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلام‌الله‌علیها) با چشمان گریان فرمود: ‌ای زن غسّاله! این کودک هیچ‌گونه مریضی نداشت. این لکّه‌های کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او می‌زدند.
[۱۸۳] ملبوبي، محمدباقر، الوقایع و الحوادث، ج۵، ص۸۱.
هنگامی که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زن‌های مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلام‌الله‌علیها) آمدند. زینب (سلام‌الله‌علیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آن‌ها بیان می‌کرد و آن‌ها می‌گریستند؛ تا اینکه به یاد رقیه (سلام‌الله‌علیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلام‌الله‌علیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زن‌ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنج‌های جانگداز رقّیه (سلام‌الله‌علیها) بسیار گریستند.
[۱۸۴] محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها)، ص۵۰-۵۱.


۳.۵ - مجلس عزا در خرابه

حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، آنچنان تحولی در مرکز حکومت یزید بپا کرد که زنان شامی و دیگران دسته‌دسته و گروه‌گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیه‌السّلام) به نزد آن حضرت می‌آمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیه‌السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آن‌ها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می‌کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه‌السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌بوسیدند و گریه و زاری می‌کردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.


شب چهارم عزاداری محرم را به نام به یکی از شهیدان سربلند کربلا، یعنی جناب حر بن یزید ریاحی نام‌گذاری کرده‌اند. البته این شب به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب شده است.

۴.۱ - حر بن یزید ریاحی

حرّ الگوی توبه و حقیقت‌جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین (علیه‌السّلام) چنین جایگاه وارسته‌ای نداشت و به گفته خودش مامور بود و معذور! اما ادب و تواضعش در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف‌بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجدگاه توبه فرود آورد. حر، جذاب‌ترین الگوی توبه برای خطاکاران است. او که یکی از فرماندهان نامی عرب بود، همراه با هزار نیروی جنگی برای مقابله با امام حسین (علیه‌السّلام) و بستن راه آن حضرت به میدان آمده بود؛ اما چون در روز عاشورا امام (علیه‌السلام) فریاد برآورد: اما مِنْ مُغیثٍ یغیثُنا لِوَجْهِ اللَّهِ تَعالی؟ اما مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛ آیا فریادرسی هست که به فریاد ما رسد و از خدا جزای خیر بطلبد؟ و آیا کسی هست که شرّ این قوم را از حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) باز دارد؟» حرّ با شنیدن فریاد امام (علیه‌السلام)، قلبش مضطرب و اشک از چشمانش جاری شد. وی در حالی که‌ اندامش به لرزه افتاده بود‌ اندک‌اندک به خیام امام حسین (علیه‌السلام) نزدیک شد و به یکی از نزدیکانش چنین گفت: «سوگند به خدا خودم را در میان دوزخ و بهشت می‌بینم و من بهشت را بر می‌گزینم، هر چند که مرا پاره‌پاره کنند و بسوزانند.» آن‌گاه اسب تاخت تا خدمت امام (علیه‌السلام) رسید و در حالی که دست بر سر نهاده بود، گفت: «اللَّهُمَّ الَیْکَ انبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ ارْعَبْتُ قُلُوبَ اوْلِیائِکَ وَاوْلادِ بِنْتِ نبِیِّکَ؛ بارخدایا به سوی تو بازگشته‌ام، توبه مرا بپذیر که من رعب و وحشت در دل دوستان تو و فرزندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) افکندم.» سپس سپرش را واژگون کرد و با شرمساری تمام عرضه داشت: «جُعِلْتُ فِداکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّه ِ اَنَا صاحِبُکَ الَّذی حَبَسْتُکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ سایَرْتُکَ فِی الطَّریقِ وَ جَعْجَعْتُ بِکَ فی هذَا الْمَکانِ وَ ما ظَنَنْتُ اَنَّ الْقَوْمَ یَرُدُّونَ عَلَیْکَ ما عَرَضْتَهُ عَلَیْهِمْ وَ لایَبْلُغُونَ مِنْکَ هذِهِ الْمَنْزِلَةَ، وَ اللّه ِ لَوْ عَلِمْتُ اَنَّهُمْ یَنْتَهُونَ بِکَ اِلی ما اَری ما رَکِبْتُ مِثْلَ الَّذی رَکِبْتُ، فَانّی تائِبٌ اِلَی اللّه ِ مِمّا صَنَعْتُ، فَتَری لی مِنْ ذلِکَ تَوْبة؟؛ ‌ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فدایت شوم، من همان هستم که تو را از بازگشت به وطنت جلوگیری کردم و در راه، همه جا قدم به قدم با تو آمدم و مواظب بودم که مبادا از راه منحرف شوی و تو را در این مکان وحشتناک فرود آوردم و خیال نمی‌کردم آنان سخن تو را رد کنند و با تو تا این‌ اندازه کینه ورزند. به خدا سوگند اگر می‌دانستم آن‌ها با تو آن می‌کنند که الان می‌بینم، هرگز با تو چنان رفتاری نمی‌کردم، امّا اینک از آنچه کرده‌ام به سوی خداوند توبه می‌کنم. آیا خداوند توبه مرا می‌پذیرد؟» امام برایش استغفار کرد و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی.
برخی از مورّخان نوشته‌اند که حرّ گفت: چون من اوّلین کس بودم که راه را بر تو سد کردم، اجازه فرما نخستین شهید راهت نیز باشم؛ شاید از کسانی باشم که در قیامت با جدّت مصافحه می‌کنند. اما مرحوم سید بن طاووس گوید: مقصود حرّ نخستین شهید در آن ساعات بود وگرنه پیش از این جماعتی به شهادت رسیده بودند.
حرّ از امام حسین (علیه‌السّلام) اجازه گرفت و وارد میدان کارزار شد و بعد از رشادت‌های بی‌نظیر، پیکر مجروح و خون‌آلودش به زمین افتاد. او را در حالی که هنوز جان در بدن داشت در جلوی خیمه‌ای که کشتگان را در آنجا جمع می‌کردند گذاشتند. امام (علیه‌السلام) فرمود: این کشتگان مانند پیغمبران و فرزندان پیغمبران هستند.سپس امام (علیه‌السّلام) در کنارش حاضر شد و دست به صورت وی کشید و جسد نیمه جانش را نوازش داد و در آن حال فرمود: «اَنْتَ الْحُرُّ کَما سَمَّتْکَ اُمُّکَ وَ اَنْتَ الْحُرُّ فِی الدُّنیا وَ اَنْتَ الْحُرُّ فِی الآْخِرَة؛ تو همان‌گونه که مادرت نامت را حرّ گذاشته، «حرّ» و آزاده‌ای. تو آزادمرد در دنیا و سعادتمند در جهان آخرت هستی.» سپس امام دستمال مبارک خود را بیرون آورده و زخم سر حرّ را بست.
شیخ صدوق در الامالی چنین روایت می‌کند: امام حسین (علیه‌السّلام) بر بالین او حاضر شد، در حالی که خون از پیکر حر جاری بود. امام خطاب به حر فرمود: «به‌به‌ ای حر، تو در دنیا و آخرت حری، همان‌طور که تو را "حر" نامیده‌اند». (بخ بخ یا حر انت حر کما سمیت، فی الدنیا والآخرة)
آری، امام حسین (علیه‌السّلام) پیکر حرّ را نوازش کرد، خاک‌های صورتش را کنار زد و زخم سرش را بست و بدین‌سان حرّ در برابر امام (علیه‌السلام) به شهادت رسید. امّا‌ ای کاش هنگامی که سر امام حسین (علیه‌السّلام) در تنور خولی به خاکستر آلوده شد، کسی پیدا می‌شد تا آن سر نورانی را پاک کند. در زیارت ناحیه مقدسه از وی چنین یاد شده است: السَّلامُ عَلی الحُرِّ بْنِ الرِّیاحِیّ.

۴.۲ - فرزندان حضرت زینب

حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) در حماسه عاشورا دوشادوش برادر حرکت کرده و لحظه‌ای از ایثار و فداکاری باز نایستاد. آن بانوی گرامی در سفر کربلا دو یادگار از همسرش عبداللّه بن جعفر به نام‌های عون و محمد به همراه داشت که هر دو در رکاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند. هنگامی که عبدالله فهمید که سفر امام حسین (علیه‌السّلام) به کربلا قطعی است، دو پسرش عون و محمد را را برای کمک به مادرشان به همراه قافله امام حسین (علیه‌السّلام) روانه کرد و به آنان سفارش کرد که اگر جنگی پیش آمد، از امام حسین (علیه‌السّلام) حمایت و دفاع کنند. آن دو هنگام خروج امام از مکه به سوی کربلا به آن حضرت پیوستند و نامه پدر خود عبدالله را که در آن از امام (علیه‌السلام) خواسته بود از این سفر منصرف شود به وی رساندند.
نقل است که زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آن‌ها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید، کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می‌داشت، دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام‌الله‌علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. محمد یکی از پسران حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا وقتی به میدان مبارزه شتافت، چنین رجز خواند:
«اشْکو اِلَی الله مِنَ العُدْوانِ•••فِعالَ قَومٍ فی الرَّدی عِمیانِ‌••• قَدْ بَدَّلوا مَعالِمَ القُرآنِ•••وَ مُحکمِ التَّنزیلِ و التَّبیان‌•••وَ اَظهَروا الکفرَ مَعَ الطُّغیانِ؛ به خدا شکایت می‌کنم از کردار گروهی که کورکورانه به سوی هلاکت می‌روند؛ همان‌ها که نشانه‌های قرآن را دگرگون و بیان محکم تنزیل را تغییر داده‌اند؛ و کفر و طغیان و سرکشی را آشکار ساختند.» بنابر نقل مشهور، وی پس از کشتن ده تن، توسط عامر بن نهشل تمیمی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
عون فرزند دیگر حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا بعد از شهادت برادرش محمد، عازم میدان جهاد شد و در هنگام جنگیدن این رجز را خواند: «انْ تُنْکِرُونی‌ فَانا ابْنُ جَعْفرٍ••• شهید صِدْقٍ فِی الجنانِ ازْهَرِ•• • یَطیر فیها بِجَناح اخْضَرِ••• کفی بِهذا شَرَفاً فِی الْمَحْشَرِ؛ اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر جعفر طیار هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی است؛ با بال سبز در بهشت پرواز می‌کند و همین شرافت مرا، در محشر کافی است.»
[۲۴۹] موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۴۲.

طبق نقل از مورخان عون سومین شهید از بنی‌هاشم است. او در نبرد خود، سه سواره و هجده پیاده از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند و سرانجام توسط عبدالله بن قطبه طائی به شهادت رسید.
امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از شهادت آن دو نوجوان پیکرهای خون‌آلودشان را بغل گرفت و در حالی که پاهایشان بر زمین کشیده می‌شد، آن‌ها را به خیمه‌ها آورد. حضرت زینب علیهاالسلام بردباری فراوانی از خود نشان داد؛ آن گونه که همه بانوان از خیمه‌ها بیرون آمدند، امّا او بیرون نیامد. اول برای بی‌تابی نکردن و دوم اینکه مبادا چشم برادر به او بیفتد و ناراحت و شرمنده شود.
در زیارت ناحیه مقدسه درباره عون بن عبدالله چنین آمده است: «السَّلامُ عَلی عَوْنِ بْنِ عَبْدَاللَّهِ بْنِ جَعْفَر الطَّیَّار فِی الْجَنانِ، حَلیفِ الایمانِ، ومُنازِلِ الاقْرانِ، النَّاصِحِ لِلرَّحمانِ، التَّالی‌ لِلْمَثانی‌ والْقُرانِ...؛ درود بر عون پسر عبداللَّه بن جعفر طیّار (پرواز کننده در بهشت) که هم‌پیمان ایمان و نبردکننده با هماوردان و خیرخواه خدای رحمان و تلاوت کننده سوره حمد و آیات قرآن، بود.»
در زیارت رجبیه و ناحیه از محمد بن عبدالله چنین یاد شده است: «السّلامُ عَلی مُحمَّد بن عبدالله بن جعفر، الشاهد مکان ابیه والتالی لاخیه، و واقیه ببدنه، لعن الله قاتله عامر بن نهشل التمیمی؛ سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر، آن که در کربلا به جای پدر حضور یافت و پس از برادر به شهادت رسید و بدن خود را سپر بلای او (امام حسین) قرار داد. خدا لعنت کند کشنده او عامر بن نهشل تمیمی را.»


این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به زهیر بن قین و حضرت عبدالله بن حسن، کودک هشت ساله امام مجتبی (علیه‌السّلام) منسوب است. البته حبیب بن مظاهر نیز به این شب منسوب است.

۵.۱ - عبدالله بن حسن

عبدالله بن الحسن (علیه‌السّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله بن حسن بن علی (علیه‌السّلام)، نوجوان ۱۱ ساله، فرزند امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) که روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید.
در مقاتل چنین نقل شده است که در واپسین لحظات حیات شریف سید الشهداء (علیه‌السّلام) و در حالی که سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرده بود و امام (علیه‌السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت که از جنگ باز ایستاد.... . ندای امام حسین (علیه‌السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را می‌کشند.... آن تبهکاران سنگدل‌ اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه‌السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه‌گاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمه‌ها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمه‌اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (علیه‌السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: ‌هان‌ ای پلیدزاده! آیا می‌خواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه‌السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
و آن گاه «حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشه‌ات را تاکنون از نعمت‌هایت بهره‌ور ساخته‌ای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.

۵.۲ - زهیر بن قین

زهیر، الگوی دلدادگی و عاشقی نسبت به امام زمانش در کربلاست. زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بَجیله بود که در کوفه می‌زیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا این‌که در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه، هم‌زمان با کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در یک‌جا فرود آمد. امام (علیه‌السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش، دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو به محضر امام حسین (علیه‌السلام) شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام (علیه‌السلام) منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین (علیه‌السلام) هستم. تو با برادر خود نزد خانواده‌ات برگرد، زیرا نمی‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»
شب عاشورا، وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به همراهانش اجازه بازگشت به شهر و دیارشان را داد، هر کدام از آنان به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند و زهیر بن قین گفت: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم، تا هزار مرتبه این‌گونه کشته شوم و خداوند بدین وسیله جان شما و این جوانان خاندان شما را سلامت دارد. امام حسین (علیه‌السلام)، پس از اقامه نماز صبح عاشورا، یاران خویش را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست سپاه برگزید که نشان لیاقت و شایستگی‌های اخلاقی و نظامی «زهیر» است.
روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، نخست امام حسین (علیه‌السلام) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت، آن‌گاه زهیر آنان را نصیحت کرد تا اینکه کسی زهیر را صدا زد و گفت: اباعبدالله (علیه‌السلام) می‌فرماید: برگرد. به جانم سوگند، چنان‌که مؤمن آل فرعون، مردمش را نصیحت کرد، تو نیز اینها را نصیحت کردی، اگر نصیحت فایده‌ای داشته باشد.
از صحنه‌های یادکردنی پیکار زهیر در روز عاشورا، یکی آن‌جاست که وقتی شمر و شماری دیگر از دشمنان به خیمه‌های امام حسین (علیه‌السلام) هجوم آورده قصد آتش زدن خیمه‌ها را داشتند، وی به کمک ده نفر دیگر از اصحاب امام (علیه‌السلام) به مقابله آن‌ها شتافته، پس از کشتن یکی از مهاجمان، آنان را از خیمه‌ها دور کردند.
زُهَیر و حُرّ، ساعتی از روز عاشورا، به کمک هم جنگ نمایانی کردند و هرگاه یکی از آن دو، بر دشمن می‌تاخت، اگر به محاصره می‌افتاد، دیگری او را نجات می‌داد. تا این ‌که حر به شهادت رسید. ظهر عاشورا، زهیر و سعید بن عبدالله حنفی جان خویش را سپر کردند، تا امام حسین (علیه‌السلام) همراه جمعی از یارانش، نماز خوف به جای آوردند.
زهیر پس از نبردهای دلیرانه و کم‌نظیر و کشتن تعدادی از دشمن، سرانجام به وسیله «کثیر بن عبدالله شعبی» و «مهاجر بن اوس» به شهادت رسید. خوارزمی می‌نویسد: هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین (علیه‌السّلام) به وی گفت: «خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک مسخ شدند.» (لایبعدنک الله یا زهیر و لعن الله قاتلک لعن الذین مسخهم قردة و خنازیر)
در زیارت ناحیه مقدسه، از وفاداری و ایثار زهیر این‌گونه تجلیل شده است: «السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذِنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ: لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَدِ الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ؛ سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را اسیر در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را به من ننماید.»


شب ششم، شب نوجوانان عاشورایی و شب روضه قاسم بن الحسن (علیه‌السّلام) است.

۶.۱ - قاسم بن الحسن

قاسم فرزند امام حسن (علیه‌السلام) به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
[۳۰۲] موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.
مادرش ام‌ولدی به نام «نفیله» یا «رمله» یا «نجمه» بود. در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد؛
[۳۰۶] موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.
و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیه‌السلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.

۶.۲ - قاسم در شب عاشورا

به نقلی در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیه‌السلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل؛ شیرین‌تر از عسل.» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد.

۶.۳ - رجز در میدان نبرد

در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو قدری گریستند و قاسم مجددا اجازه خواست و امام حسین (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می‌زد و بر خواسته‌اش پای می‌فشرد. ولی امام (علیه‌السلام) اجازه نمی‌داد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید. ملاحسین کاشفی درباره چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیه‌السلام) و اذن ندادن آن حضرت می‌نویسد: سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد... اذن میدان گرفت. وی در حالی که مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره می‌کرد، وارد میدان کارزار شد.
به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز می‌خواند:
«انی انا القاسُم من نسل علی•••نحن و بیت الله اولی بالنبی•••من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی؛ من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرامزاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم». وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه شهادت نایل آمد.
[۳۱۱] موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.


۶.۴ - شهادت قاسم

طبری و ابوالفرج اصفهانی کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آورده‌اند:
«نوجوانی به سوی ما آمد که چهره‌اش همانند پاره ماه می‌درخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلین‌های وی پاره شد؛ فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌کنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه می‌خواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفته‌اند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حمله‌ور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.
[۳۱۲] سپهر کاشانی، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۲، ص۳۲۸.

پس از چندی که گرد غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که بر بالین آن جوان ایستاده و او پاشنه‌های پای خود را بر زمین می‌ساید. امام حسین (علیه‌السلام) در آن حال می‌گفت: «بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک؛ قومی که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.»
سپس فرمود: «عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه؛ سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد؛ در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او‌ا ندک باشند.» حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) است.
در زیارت ناحیه مقدسه از حضرت قاسم چنین یاد شده است:
«درود بر قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زره‌اش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید. مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین می‌ساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت دادخواه آنان باد!
هر کس به زمین می‌افتاد، امام را صدا می‌زد و امام سریعاً به بالینش می‌آمد؛ امّا آه از آن ساعتی که امام حسین (علیه‌السّلام) با تن غرق به خون در گودال قتلگاه افتاد، زینب کبری (علیهاالسّلام) فریاد بر آورد: «وا مُحَمَّداه! وا عَلیّاه، وا جَعْفَراه!»


شب هفتم ماه محرم را به نام حضرت علی اصغر نام نهاده‌اند.

۷.۱ - علی اصغر

حضرت علی اصغر (علیه‌السّلام) فرزند کوچک امام حسین (علیه‌السّلام) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبه حرمله بن کاهل اسدی ملعون به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر (علیه‌السّلام) برای حسین (علیه‌السّلام) جان‌فرسا بود، چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند، ولی برای کشتن ما کمر بسته‌اند. در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ‌ای حسین (علیه‌السّلام) در‌ اندیشه اصغر (علیه‌السّلام) مباش، هم اکنون دایه‌ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است. حسین (علیه‌السّلام) بهترین الگوی پایداری و رضایت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد، بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ‌ای خدا! چون تو این صحنه‌ها را می‌بینی تحمل این مصیبت‌ها بر من آسان می‌شود.
در مقاتل نقل است که هنگامی که همه یاران و اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند و کسی نماند جز علی زین العابدین (علیه‌السّلام) و پسر دیگر به نام عبداللّه که شیرخوار بود؛ ندای غریبانه امام بلند شد: «هل من ذاب یذبّ عن حرم رسول الله هل من موحّد یخاف اللّه فینا هل من مغیث یرجوا اللّه باغاثتنا هل من معین یرجو ما عند اللّه فی اغاثتنا؛ آیا کسی هست که دشمن را از حرم پیغمبر براند و دور کند؟ آیا خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را اعانت کند؟ آیا فریادرسی هست که برای ثواب ما را یاری کند؟»

۷.۲ - چگونگی شهادت

دربارهٔ چگونگی شهادت طفل شیرخوار، از جمع‌بندی آنچه در منابع آمده است، می‌توان دو قول را به دست آورد: یکی بیانگر آن است که طفل شیرخوار، در هنگامی که بر در خیمه‌ها در دامن امام بود، به شهادت رسید. اکثر مقتل‌نویسان و مورخان، با تفاوت‌هایی، این قول را مطرح کرده‌اند. قول دوم آن است که آن طفل در میدان جنگ، بر روی دست امام، توسط دشمن هدف تیر قرار گرفت و به شهادت رسید.

۷.۳ - شهادت در کنار خیمه‌گاه

وقتی که ندای «هل من ذاب یذبّ عن حرم رسول الله» به گوش بانوان حرم رسید، صدای گریه و شیون آن‌ها بلند شد، امام کنار خیمه آمد و به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «ناوِلُونی عَلیّاً اِبْنی الطِّفْلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ؛ پسر طفلم علی را به من دهید تا برای آخرین بار او را ببینم و با او وداع کنم.» هنگامی که امام (علیه‌السّلام) علی اصغر را در بغل داشت، خواست که او را ببوسد که حرمله ملعون تیری افکند و بر گلوی کودک نشست و کودک را در آغوش پدر به شهادت رساند.
در این باره سید حیدر حلی گوید: «و منعطفا اهوی لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا؛ امام حسین (علیه‌السّلام) برای بوسیدن کودک شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه داد.» امام آن کودک را به زینب (علیهاالسّلام) داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوی کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بی انه بعین الله تعالی؛ چون خداوند این منظره را می‌بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است.»
پس حسین (علیه‌السّلام) خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره‌ای از آن بر زمین نریخت. امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: اگر قطره‌ای از آن خون بر زمین می‌ریخت، عذاب نازل می‌شد. و در برخی منابع آمده: «امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب پیاده شد و در کنار خیمه یا پشت خیمه با غلاف شمشیرش قبری کند، و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد».

۷.۴ - شهادت در میدان جنگ

روایت دیگر درباره نحوه شهادت علی اصغر (علیه‌السّلام) این است که آن طفل نازنین در میدان جنگ و بر روی دستان مبارک سید الشهدا (علیه‌السّلام) به شهادت رسیده است، نه در کنار خیمه‌گاه:
برخی منابع تاریخی چنین گزارش کرده‌اند که: هنگام وداع امام با خانواده، ام کلثوم از امام حسین (علیه‌السّلام) در خواست کرد که اگر ممکن است برای علی اصغر (علیه‌السّلام) شربتی آب طلب کند. امام کودک شش ماهه را به آغوش کشیده و به سوی لشکر کوفه آورد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ اَخی وَ اَوْلادی وَ اَنْصاری، وَ ما بَقِیَ غَیْرِ هذَا الطِّفْل وَ هُوَ یَتَلَظّی عَطَشاً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ اَتاهُ اِلَیْکُمْ فَاسْقُوُهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ؛ ‌ای مردم! شما برادرم، فرزندانم و یارانم را کشتید و به غیر از این کودک کسی نمانده است. او از تشنگی می‌سوزد در حالی که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه‌ای آب سیراب سازید.» و در عبارتی دیگر فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل؛ اگر به من رحم نمی‌کنید به این کودک بی‌گناه رحم کنید.» در همان لحظه که امام مشغول صحبت بود، به دستور عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدی با تیری گلوی علی اصغر را نشانه گرفت و گوش تا گوش گلوی آن کودک را شکافت. امام کف دست خود را از خون علی پر کرد و به سوی آسمان‌انداخت و فرمود: «اَللّهمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَاِنَّهُمْ نَذَرُوا اَنْ لایَتْرُکُوا اَحَداً مِنْ ذُریَّةِ نَبیِّکَ؛ خدایا تو را شاهد می‌گیرم که این مردم قصد کرده‌اند از فرزندان پیامبرت حتی یک نفر را هم زنده نگذارند.» مصیبت چنان سوزناک بود که امام با چشمانی اشکبار به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اَللّهُمَّ احْکُم بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمٍ دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا؛ خدایا بین ما و مردمی که ما را دعوت کرده‌اند تا یاریمان کنند، امّا ما را می‌کشند، خودت داوری کن! »

۷.۵ - بعد از شهادت

امام حسین پس از هدف قرار گرفتن علی اصغر، دست را زیر گلوی او گرفت و چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید؛ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: قطره‌ای از این خون به زمین ریخته نشد. و فرمود: آن‌چه بر من نازل شد، برایم آسان است زیرا در راه خدا است و او می‌بیند. برخی نیز نوشته‌اند که فرمود: خدایا شهادت این کودک‌ نزد تو، کمتر از کشتن‌ ناقه صالح پیامبر (علیه‌السلام) نیست. خدایا اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما باز داشته‌ای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است قرار ده. در این حال ندایی از آسمان برخاست که یا حسین! شیر‌خوارت را واگذار که هم اکنون شیر دهنده‌ای، در بهشت برایش مهیا است.
برخی از مورخان نوشته‌اند که حسین قنداقه غرقه به خون طفل را به خیمه باز گرداند و به حضرت زینب (علیهاالسّلام) سپرد. برخی دیگر نقل کرده‌اند که امام (علیه‌السلام) پس از شهادت او قبری حفر کرد و پیکرش را در پارچه‌ای پیچید و بر آن نماز گزارد. برخی نیز نوشته‌اند که بدنش را آورد و کنار بدن دیگر شهدا نهاد.

۷.۶ - علی‌اصغر باب الحوائج

علی اصغر را باب‌ الحوائج نیز می‌خوانند، زیرا گرچه شیرخوار بود، ولی مقامش نزد خدا والا است. امام زمان (علیه‌السّلام) در زیارت ناحیه مقدسه می‌فرماید: «اَلسَّلامُ عَلی عَبْدِاللّه ِ بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السّلام) اَلطِّفْلِ الرَّضیعِ اَلْمَرْمِیِّ الصَّریعِ اَلْمُتَشَحَّطِ دَمَاً، اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فی حِجْرِ اَبیهِ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کاهِلِ الْاَسَدِیَّ؛ سلام بر عبدالله بن حسین علیه السلام، همان کودک شیرخواره‌ای که هدف تیر ستم قرار گرفت و به خونش آغشته گردید و خون او به سوی آسمان صعود کرد و در آغوش پدر با تیر مذبوح گردید. خداوند قاتلش حرملة بن کاهل اسدی را لعنت کند.»
در زیارت‌نامه امام حسین درباره علی اصغر (علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم: «صَلّی الله عَلَیک وَعَلَیهِمْ وَعَلی وَلَدِک عَلی الاصْغَرِ الّذی‌ فُجِعْتَ بِهِ؛ درود خدا بر تو و بر ایشان ( شهیدان) و بر فرزندت علی اصغر که داغدار او شدی.»


شب هشتم محرم اختصاص دارد به حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) شهید بزرگ حماسه عاشورا و فرزند با فضیلت سیدالشهدا (علیه‌السّلام).

۸.۱ - علی اکبر

حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) پسر بزرگ امام حسین (علیه‌السلام) و مادرش لیلی بنت ابی‌مرة بن عروة بن مسعود، از قبیله بنی‌ ثقیف بود. بیشتر منابع کهن تاریخی از او با لقب علی‌ اکبر یاد کرده‌اند.
[۳۷۲] نجاری، ابو نصر سهل ‌بن عبدالله، سر السلسلة العلویة، ص۳۰.
منابع سن او را هنگام شهادت، ۱۸، ۲۳ یا ۲۵ سال ضبط کرده‌اند.

۸.۲ - شباهت به پیامبر

حضرت علی‌ اکبر از نظر ظاهر و خُلق و خوی بسیار شبیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، به‌طوری که هر وقت اهل‌ بیت (علیهم‌السّلام)، مشتاق دیدار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شدند، به او می‌نگریستند. او چنان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شباهت داشت که امام حسین (علیه‌السّلام) هنگام وداع با وی رو به آسمان کرده و فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ؛ خداوندا! تو بر این قوم گواه باش، جوانی به مصاف آنان می‌رود که از نظر خلقت و خُلق و خُوی و سخن گفتن شبیه‌ترین مردم به رسول توست، ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو می‌شدیم به سیمای این جوان می‌نگریستیم.»

۸.۳ - اولین مبارز بنی‌هاشم

بنابر گزارش اکثر منابع تاریخی، علی‌ اکبر نخستین کس از بنی‌هاشم بود که در کربلا به میدان رفت و شهید شد. چنانکه در زیارت‌نامه حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَوَّلَ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ مِنْ سُلالَةِ اِبْراهیمَ الْخَلیلِ صَلَّ اللّه ُ عَلَیْکَ وَ عَلی اَبیکَ؛ سلام بر تو‌ای اولین شهید از نسل بهترین سلاله پاک از سلسله ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام)، درود خداوند بر تو و پدرت باد.»

۸.۴ - اذن جهاد

از میان جوانان بنی‌هاشم، پیش از همه، حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) آماده جنگ شد؛ نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و با ناامیدی از بازگشت او، نگاهی مأیوسانه به قامتش‌انداخت و آنگاه چشمانش را به زیر افکند. سپس رو به آسمان کرد و گریست؛ آنگاه فرمود: «اللهم اشهد فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه»
سید بن طاووس گوید: کسی جز دودمان حسین (علیه‌السّلام) با او نمانده بود. علی اکبر (علیه‌السّلام) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست؛ نگاه کسی که از او ناامید شده است. «ثم نظر الیه نظر ائس» آنگاه به آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: «اِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ•••ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آن‌ها فرزندان و (دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت، بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست و از کوشش‌های آن‌ها در مسیر رسالت خود، آگاه می‌باشد.»

۸.۵ - عطش در میدان نبرد

آنگاه علی بن الحسین (علیهما‌السّلام) بر آن سپاه تاخت و این رجز را می‌خواند: «انا علیّ بن الحسین بن علیّ•••نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ‌•••من شبث و شمر ذاک الدّنیّ•••اضربکم بالسّیف حتّی انثنی‌•••ضرب غلام‌ هاشمیّ علویّ•••و لا ازال الیوم احمی عن ابی‌•••تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعی‌؛ من علی پسر حسین پسر علی (علیه‌السّلام) هستم، سوگند به خانه خدا ما به نبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اولی‌تریم از شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می‌زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد؛ زدن جوان‌ هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می‌کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند.»
وی مدتی جنگید. پیکار سخت او را تشنه کرد؛ به سوی خیمه آمد و عرضه داشت: «یا اَبَةُ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْحَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِن ماءِ سَبیلٍ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْاَعْداءِ؛ پدر جان! تشنگی مرا هلاک می‌کند و سنگینی سلاح مرا به زحمت‌ انداخته. آیا امکان دارد برای من شربت آبی تهیه کنید تا نفسی تازه کرده و در دفع دشمنان نیرو بگیرم؟»
هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان نبرد با اسب و تشنگی، همه و همه بر علی اکبر سخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام آب خواست. امّا امام حسین (علیه‌السّلام) با شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود: پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و نتوانم آن را بر آورده سازم. امام (علیه‌السّلام) انگشتر خودش را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی. «بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید•••خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا»

۸.۶ - شهادت علی‌اکبر

وی با وجود تشنگی شدید جنگ نمایانی کرد و تعداد زیادی از دشمنان را به هلاکت رساند. علی اکبر (علیه‌السّلام) بار دیگر به دشمن حمله کرد و با شمشیرش آن‌ها را می‌زد تا آنکه مرة بن مُنقذ عبدی ضربتی بر او زد و او را نقش زمین کرد و آن گروه او را محاصره کرده، پیکر مطهرش را با شمشیر قطعه قطعه کردند. خوارزمی بعد از ضربت مرة بن منقذ چنین اضافه می‌کند که: در این هنگام او دست به گردن اسبش گرفت و اسب او را به سوی لشکر دشمن برد و دشمنان، او را با شمشیر قطعه قطعه کردند.
در مقاتل آمده است که وی چون در آستانه شهادت قرار گرفت، ندایش بلند شد: «یا اَبَتاه هذا جَدّی رَسُولُ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قَدْ سَقانی بِکَاْسِهِ الْاَوْفی شَرْبَةً لا اَظْمَاُ بَعْدَها اَبَداً؛ بابا! این جدّم رسول الله است که مرا با کاسه‌ای از آب گوارا سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شدم.» امام سریعاً به بالین علی اکبر آمد و با چشمانی اشکبار فرمود: «قَتَلَ اللّه ُ قَوْماً قَتَلُوک؛ پسرم! خداوند بکشد آنانی را که تو را کشتند.» آنگاه خم شد، صورت بر چهره خون‌آلود علی نهاد؛ «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ» سپس اضافه کرد: «علَیَ الدُّنیا بَعْدَکَ الْعَفا؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا.»
در ماجرای شهادت علی اکبر (علیه‌السّلام) حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با سرعت از خیمه‌ها بیرون آمد و فریاد زد: «وای برادرم، وای فرزند برادرم» و خود را بر پیکر آن جوان‌ انداخت. حسین به سوی او آمد و او را به خیمه برد. آن‌گاه به جوانان بنی‌هاشم گفت: «احملوا اخاکم؛ برادرتان را به خیمه‌گاه ببرید.» جوانان، او را بردند و در جلوی خیمه‌ای که در مقابل آن می‌جنگیدند بر زمین نهادند. گروهی از قبیله بنی‌اسد، جسد او را در کنار پدرش امام حسین (علیه‌السلام) به خاک سپردند.


شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به قمر بنی‌هاشم، علمدار کربلا و بزرگ‌ترین یار و یاور حسین (علیه‌السّلام) است. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیه‌السّلام) است. او از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد؛ و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیه‌السّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد می‌شود. عباس به معنای چهره درهم کشیده است و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد.

۹.۱ - عباس بن علی

او فرزند علی (علیه‌السّلام) و برادر حسین (علیه‌السّلام) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس (علیه‌السّلام) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس (علیه‌السّلام) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است.
حضرت اباالفضل العباس (علیه‌السّلام) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و نُه سال همراه برادرش امام مجتبی (علیه‌السلام) و یازده سال در خدمت امام حسین (علیه‌السلام) زیست. القاب آن حضرت قمر بنی‌هاشم، سقّاء، علمدار، العبد الصالح المواسی الصابر، و المحتسب
[۴۲۲] مظفر، عبدالواحد، بطل العلقمی، ج۲، ص۷۰.
شمرده شده است.

۹.۲ - بصیرت و ایثار

امام صادق (علیه‌السلام) در وصف عبّاس می‌فرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْایمانِ، جاهَدَ مَعَ اَبی‌ عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) وَاَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا؛ عموی ما عباس (علیه‌السلام) دیده‌ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیه‌السلام) جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.»
امام سجاد (علیه‌السلام) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ واَبْلی وفَدی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَاَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ اَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَانَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَةِ؛ خدایْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.»

۹.۳ - رد امان‌نامه دشمن

نخستین ماموریت حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه کربلا عصر روز نهم انجام شد که به فرمان برادر به نزد دشمنان رفت و از آنان خواست که شب را به آنان مهلت دهند تا با خداوند به راز و نیاز بپردازند. در همین هنگام کزمان، غلام عبداللَّه بن ابی‌محل که دائی‌زاده حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) بود، امان‌نامه‌ای را که شمر و عبداللَّه ابن ابی ‌المحل از ابن‌ زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد. هنگامی که چشم فرزندان ام‌البنین به امان‌نامه افتاد گفتند: سلام ما را به دایی‌مان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امان زاده سمیه بهتر است.
بنا به روایتی شمر که خود نیز از قبیله بنی‌ کلاب بود پشت خیمه‌ها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیه‌السلام) او را جواب ندادند. امام (علیه‌السلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد. عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه می‌خواهی؟ گفت: ‌ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید!
آنان او را ناسزا داده، گفتند: خدای لعنت کند تو و امان‌نامه‌ات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان می‌دهی؟! ولی فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان می‌دهی از ملعون و ملعون‌زاده‌ها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد. شب عاشورا، امام (علیه‌السلام) یارانش را فراخواند و ضمن ایراد خطبه، بیعت خود را از آنان برداشت و فرمود: بروید، اینان با من کار دارند. در این هنگام نخستین کسی که اظهار وفاداری کرد، عباس بن علی (علیه‌السلام) بود. وی عرض کرد: چرا چنین کنیم؟ آیا برای این‌که پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچ‌گاه آن روز را نیاورد و به ما نشان ندهد!

۹.۴ - سقایی خیام

یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس (علیه‌السّلام) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تامین آب برای اردوی حسینی بود؛ زیرا از روز هفتم، آب را به روی آن‌ها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او «سقا» بود. مصراعی از رجزهای حضرت عباس (علیه‌السّلام) مؤید این امر است. (انی انا العباس اغدو بالسقا)
بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین (علیه‌السّلام) شدت یافته بود. امام و برادرش عباس (علیه‌السّلام) در صدد تهیهٔ آب برآمدند. با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند. (انّ الحسین (علیه‌السّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....) عباس (علیه‌السّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و می‌جنگید و به هر سو که حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت، او نیز به همان سو می‌رفت. در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) روی سیل بند کنار فرات رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از بنی دارم گفت: میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند. حسین بن علی (علیه‌السّلام) مرد دارمی را نفرین کرد و گفت: خداوندا، تشنه‌اش گردان. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت؛ هرچه می‌نوشید سیراب نمی‌شد، به گونه‌ای که چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید. آن مرد از نفرین امام خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیه‌السّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دست‌هایش را زیر گلو گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید؛ آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت می‌کنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند». (اللهم انّی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک)

۹.۵ - رجزهای حماسی

آن‌گاه لشکر دشمن، عباس را از هرطرف محاصره و او را از امام حسین (علیه‌السّلام) جدا کردند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) که از برادرش جدا شده بود، به تنهایی با آنان جنگید. او در حالی که حمله می‌کرد این رجز را می‌خواند: «اقسمت بالله الاعز الاعظم وبالحُجُون صادقاً وزمزم•••وذوالحَطیم والفناء المُحرم•••لیخضیّن الیوم جسمی بالدم•••امام ذی الفضل وذی التکرمِ ذاک حسین ذو الفخار الاقدم؛ سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در کعبه، امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت، یعنی حسین (علیه‌السّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.»
خوارزمی می‌گوید: حضرت عباس (علیه‌السّلام) در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، این‌گونه رجز می‌خواند: «لاارهب الموت اذا الموت زقا•••حتٰی اُواری فی المصالیت لقا••• نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا••• انّی انا العبّاس اغدو بالسقا•••و لا اخاف الشر یوم المُلتقی؛ آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر رو به رو گردم، از آن نمی‌هراسم.» ، آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد.

۹.۶ - شهادت علمدار

مرحوم مجلسی کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان می‌کند: آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم. امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و‌ اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند. وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد.
در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی، با کمک فردی دیگر به نام حکیم بن طفیل ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد.
حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد؛ شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را می‌خواند: «والله ان قطعتموا یمینی••• انّی احامی ابداً عن دینی•••و عن امام صادق الیقین•••نجل النبی الطاهر الامین؛ به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم.»
عباس (علیه‌السّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود؛ ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن را از تن جدا کرد. عباس (علیه‌السّلام) آن موقع این رجز را خواند: «یا نفس لاتخشی من الکفار•••و ابشری برحمة الجبّار•••مع النبی السید المختار•••قد قطعوا ببغیهم یساری•••فاصلهم یا رب حر النار؛ ‌ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند؛ پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن.»
آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: «یا اخا ادرک اخاک؛ ‌ای برادر، برادرت را دریاب.» قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. (فقتله الملعون بعمود من الحدید) حضرت عباس (علیه‌السّلام) بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.

۹.۷ - امام بر نعش برادر

چون امام حسین (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد و با حالت انکسار فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد.»
در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی ابی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ اَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی اَخاهُ بِنَفْسِهِ، اَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ، الْفادی‌ لَهُ الواقی‌ السَّاعی‌ اِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه؛ سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت. همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد. خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید.»


شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین رخ داده است و وقایع مربوط به شهادت سید الشهدا را بازگو می‌کنند. شب عاشورا، شب حسین بن علی (علیه‌السّلام) الگوی آزادگان جهان است. در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب تا سحر به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند.

۱۰.۱ - حسین بن علی

مادر سیدالشهدا (علیه‌السّلام) فاطمه زهرا بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که قرآن کریم در آیه تطهیر به طهارت وی شهادت داده است. (اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا) وی سیده نساء العالمین، محبوب رسول الله و اولین کسی است که به اذن الهی داخل در بهشت می‌شود. و پدرش علی بن ابی‌طالب، اولین ایمان‌آورنده به رسول الله حضرت امیر مؤمنان، سید اوصیا مولای متقیان (علیه‌السّلام) و رهبر روسپیدان عالم «قائد الغرّ المُحجّلین» است. از پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده است که درباره آن امام همام فرموده‌اند: «لو کانَ البَحرُ مِداداً و الاشجارُ اقلاماً و اوراقُها قِرْطاساً، و الجنُّ و الانسُ کُتّاباً، لما احْصوا مَناقِبَهُ؛ اگر دریاها مرکب، درختان قلم، برگ‌های درختان ورق، و جن و انس نویسنده شوند، نمی‌توانند فضیلت‌های او را به شماره درآورند.» امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، سرور جوانان اهل بهشت هستند.

۱۰.۲ - وفاداری اصحاب

امام حسین در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا؛ همانا من يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود، و خاندانى نيكوكارتر و مهربان‌تر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خدايتان از جانب من پاداش نيكو دهد.» سپس چنین ادامه داد: به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه رفتن دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.
در آن شب وقتی امام وارد خیمه خواهر شد، حضرت زینب به امام عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» امام در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمان‌شان می‌نگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»

۱۰.۳ - حفظ حریم بانوان

حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) همیشه در اولویت قرار داشت، تا آنجا که امام در شب عاشورا نیز نسبت به این مهم توجه ویژه‌ای دارند و با حفر خندق مانع از حمله دشمن از پشت سر به خیام می‌شوند؛ همچنین با بر پا ساختن خیمه‌ها به صورت درهم و کنار هم، موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می‌شوند.
امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.
اما به یادماندنی‌ترین فراز، همان سخنان امام (علیه‌السّلام) است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنین‌انداز است. آری! بعد از آن که امام (علیه‌السّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام (علیه‌السّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه‌ها فاصله ایجاد کردند و خیمه‌های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام (علیه‌السّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ‌ای ره‌پویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی‌ترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیله‌ای...). خود بنگرید، چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که‌ ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده‌ام، عصیان‌گری خود را از حرم من باز دارید.»

۱۰.۴ - شلوار یمنی

در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، هنگامی که جز سه یا چهار تن از اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) باقی نماند، امام حسین (علیه‌السّلام) شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب کردند و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباس‌هایم ربوده خواهد شد.» شلوار تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام (علیه‌السّلام) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.» لباس بلندتری آوردند. امام (علیه‌السّلام) جای‌جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید. ولی پس از شهادت امام، دشمنان ناجوانمرد و پست آن را نیز از بدنش بیرون آوردند.

۱۰.۵ - امام در میدان نبرد

امام حسین (علیه‌السّلام) پس از دفن طفل شیرخوار برخاست و بر اسبش سوار شد و در برابر آن قوم ایستاد و خطبه‌ای خواند که آغاز آن چنین بود: «یا اهل الکوفه، قبحاً لکم و ترحاً و بؤساً لکم و تعساً استصرختمونا والهین فاتیناکم موجبین فشحذتم علینا سیفاً کان فی ایماننا...» سپس بر مرکبش استوار نشست و فرمود: «انا ابن علی الخیر من آل‌هاشم...» آن‌گاه امام، دشمن را به مبارزه طلبید: پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شدهٔ دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. تا اینکه مالک بن نسیر مقابلش آمد و شمشیرش را بر سر مبارک امام فرود آورد، به طوری که شمشیر، جبّه کلاه‌دار امام را پاره کرد و به سر وی رسید و سر امام را زخمی کرد، به گونه‌ای که کلاه پر از خون شد. حسین (علیه‌السّلام) به او گفت: امیدوارم با این دست هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند. خوارزمی می‌افزاید: وقتی امام آن کلاه را کنار‌ انداخت، آن مرد کندی آمد و کلاه را برداشت. بعد از اتمام جنگ، وقتی کلاه را به خانه برد و به همسرش داد تا خون‌های آن را بشوید، همسرش به او گفت: آیا کلاه پسر دختر پیامبر را گرفته و به خانه من آوردی؟ از نزد من خارج شو، خداوند قبر تو را پر از آتش کند. دوستان او نقل می‌کنند. دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بدحالی به سر می‌برد تا مرد. سپس حسین (علیه‌السّلام) کلاهی پوشید و عمامه‌ای روی آن بست؛ این در حالی بود که او خسته و ناتوان شده بود. امام حسین (علیه‌السّلام) پس از بستن عمامه، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و کسی را ندید؛ سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند.

۱۰.۶ - شجاعت و قوت قلب

امام حسین (علیه‌السّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و پیوسته و در هر فرصت به سپاه دشمن حمله می‌کرد، در حالی که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.
حمید بن مسلم می‌گوید: «فوالله ما رایت مکثوراً قط قد قُتل ولده واهل بیته واصحابه اربط جاشاً ولا امضی جنانا منه (علیه‌السّلام) اذا کانت الرجالة لتشد علیها بسیفه فیکشفهم عن یمینه و شماله انکشاف المعزی اذا اشتدّ علیها الذئب؛ به خدا، هرگز شکست خورده‌ای را که فرزند و خانواده و یارانش کشته شده باشند، به قوت قلب و دل آرامی و جرئت او ندیده‌ام. به خدا، چه پیش از حسین و چه پس از او مانندش را ندیده‌ام. پیادگان همانند گله بزی که شیری به آنان حمله می‌کند، از راست و چپش می‌گریختند.»
امام (علیه‌السّلام) به سپاه دشمن که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به جای نخست خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»

۱۰.۷ - حمله کمانداران

امام (علیه‌السّلام) پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از یزیدیان را کشت. سپس عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند. شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند. عمر سعد به حسین (علیه‌السّلام) نزدیک شد. در این هنگام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه‌گاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (سلام‌الله‌علیها) را نگفت. پس زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونه‌ها و ریش‌های او جاری شد و از زینب (سلام‌الله‌علیها) روی برگرداند.

۱۰.۸ - لحظات شهادت

امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید؛ حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.
در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد. چرا ایستاده‌اید؟ در بارهٔ او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است. به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند. نخستین کسی که سراغ امام حسین (علیه‌السّلام) رفت، زرعة بن شریک تمیمی بود که بر دست چپ امام ضربه‌ای زد. عمرو بن طلحه جعفی هم از پشت سر بر شانهٔ حضرت ضربه محکمی زد. صالح بن وهب یزنی هم با نیزه ضربتی بر تهیگاه امام وارد کرد. بر اثر این زخم‌ها و ضربت‌ها امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب بر زمین افتاد.
آن‌گاه از اطراف امام پراکنده شدند، در حالی که او گاهی با صورت روی زمین می‌افتاد و گاهی بر می‌خاست. در این حال سنان بن انس به او نزدیک شد و با نیزه ضربتی بر او زد که بر اثر آن امام نقش بر زمین شد. سنان به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن. خولی خواست این کار را بکند، اما دچار سستی شد و لرزه بر‌ اندامش افتاد. سنان به او گفت: خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه سنان بن انس ایادی، که لعنت خدا بر او باد، از اسب پیاده شد و محاسن حسین (علیه‌السّلام) را گرفت و با شمشیر بر گلوی وی می‌زد و می‌گفت: «به خدا سوگند، سرت را از تنت جدا می‌کنم، در حالی که می‌دانم تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمان هستی». و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخم‌های متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.
در زیارت ناحیه می‌خوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند در حالی که ... بر صورت خود سیلی می‌زدند و نقاب از چهره‌ها می‌افکندند و به صدای بلند شیون می‌کردند و به سوی قتلگاه می‌شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می‌کرد.»
امام سجاد هنگام اسارت در جمع کوفیان، در این‌باره می‌فرماید: «انا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات، من غیر ذحل ولا ترات، انا ابن من انتهک حریمه، وسلب نعیمه، وانتهب ماله، و سبی عیاله، انا ابن مَن قُتل صبرا؛ من علی فرزند حسین هستم که در کنار فرات، سربریده شد، بدون اینکه خونی از آنان ریخته باشد و قصاصی درباره او طلب داشته باشند. من فرزند کسی هستم که حریم او هتک شد و اموالش به تاراج رفت و خاندانش اسیر شدند. من فرزند کسی هستم که با زجر و شکنجه کشته شد.»


در واقعه خون‌بار و دردناک کربلا، حضرت زینب (علیهاالسّلام) حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه به این حضور، جلوه دیگری می‌بخشد و آن را پُررنگ‌تر می‌سازد، نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا در رهبری کاروان اُسرا است. شب یازدهم محرم را شب شام غریبان نام نهاده‌اند. در این شب، به گوشه‌ای از مصائب حضرت زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) اشاره می‌شود. دلیل این نام‌گذاری آن است که ایشان از این شب به بعد، پرستاری و اداره کاروان اسیران را بر عهده می‌گیرند و با ازخودگذشتگی، کودکان بی‌سرپرست و زنان بی‌پناه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) را گردآورد و از آنان در برابر دشمن پاسداری نمود.

۱۱.۱ - زمینه‌سازی برای قیام

عملکرد حضرت زینب (علیهاالسّلام) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت‌شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثیر بسزایی داشت و تحوّلات عظیمی به وجود آورد. ازجمله کارهای مدبّرانه و توأم با سیاست و کیاست حضرت زینب (علیهاالسّلام) این بود که، شخصی را فرستاد تا از یزید (لعنةالله‌علیه) بخواهد اجازه عزاداری و ماتم به آن‌ها بدهد.
این عزاداری‌ها در ابتدای امر ازنظر دشمنان بی‌اهمیت جلوه می‌کرد، چون اگر از اوّل احساس خطر می‌کردند جلوگیری می‌نمودند، امّا همین کارها در واقع زمینه‌ساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و تحقّق بخشی از اهداف عالیه سیدالشهداء (علیه‌السلام) بود. تا آنجا که وقتی یزید ملعون شنید مردم بر قاتلان حسین (علیه‌السلام) نفرین می‌کنند، با شمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: «و اللّه ِ! قَدْ کُنْتُ ارضی مِنْ طاعَتِکُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسیْنِ لَعَنَ اللّه ُ بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین (علیه‌السلام) راضی بودم. لعنت خدا بر پسر مرجانه که به چنین امر شنیعی اقدام کرد.» سپس اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیّا نمود.

۱۱.۲ - حمله به خیام

از حوادث بسیار تکان‌دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‌های آل رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. این صحنه جان‌سوز در شرایطی اتفاق می‌افتاد که بدن‌های پاره‌پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رهاشده و قبل از آن خیمه‌ها غارت‌شده بودند.
دشمنان در تاراج خیمه‌های خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نور چشم زهرای بتول (علیهاالسّلام)، بر هم پیشی جستند، تا جایی که خلخال از پای فاطمه دختر خردسال امام حسین (علیه‌السّلام) ربودند، و حتّی روبندها و چادر زنان و دختران را از آن‌ها کشیدند و به یغما بردند.
پس از غارت خیمه‌ها، عده‌ای از سربازان ابن‌زیاد شعله‌هایی از آتش آوردند و یکی از آن‌ها فریاد می‌زد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.»
در حالی که خیمه‌ها به سرعت می‌سوخت و خاکستر می‌شد، حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مقابل رفتارهای ناجوان‌مردانه و وحشیانه کافران یزیدی، به امام حی زمان خویش حضرت زین‌العابدین (علیه‌السّلام) مراجعه می‌کند و از ایشان چاره‌جویی می‌نماید. امام سجاد (علیه‌السّلام) که با حالت نزار و بیمار در خیمه‌ای در حال سوختن حضور داشتند، می‌فرماید: «علیکنّ بالفرار.» علامه مجلسی (رحمة‌الله‌علیه) به نقل از فاطمه صغرا (سلام‌الله‌علیها)، دختر امام حسین (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «دیدم سواری به سوی من می‌آید، با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم....»
امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «به خدا سوگند! هیچ‌گاه به عمّه‌ها و خواهرانم نظر نمی‌کنم، جز اینکه گریه گلویم را می‌گیرد و یاد می‌کنم آن لحظات را که آن‌ها از خیمه‌ای به خیمه دیگر می‌گریختند و منادی سپاه کوفه فریاد می‌زد که خیمه‌های این ستمگران را بسوزانید.»

۱۱.۳ - آواره‌گی اهل خیام

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) وظیفه پاسداری از کودکان یتیم و پرستاری از امام سجاد (علیه‌السّلام) را بر عهده داشت. وی مراقب جان کودکان و دختران بود تا در تاخت و تاز دشمن برای غارت خیمه‌ها، آسیبی به آن‌ها نرسد. همه به او پناه می‌بردند و از ستم دشمنان شکایت می‌کردند. مصیبت روز عاشورا هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (سلام‌الله‌علیها) همچون کوهی استوار در برابر دشمنان ایستادند و خم به ابرو نیاوردند. وی از یک سو به نگهبانی کودکان یتیم و گردآوردن زنان و دختران همّت گماشت؛ و از دیگر سو به جمع آوری گمشدگان در بیابان مشغول شد. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با سپر قرار دادن خویش، از ضرب و شتم کودکان ممانعت می‌نمود و از ضربِ تازیانه، پیکرش می‌سوخت. به همین جهت بدن ایشان در اثر ضرب تازیانه‌ها کبود شده بود چنان که در کلامی به سیدالشهدا (علیه‌السّلام) چنین می‌فرمایند: «یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَْطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ ‌ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شده‌ام و این کمر و بازو یا چهره من است که بر اثر ضربه دشمن سیاه شده است.» بعد از غارت و آتش زدن خیام آل الله، زینب کبرا (علیهاالسّلام) زنان و کودکان آواره را در خیمه‌ای جمع نمودند و به تفقد و نوازش کودکان پرداختند تا اینکه متوجه شدند که دو کودک از کودکان کاروان اهل‌بیت گم شده‌اند. لذا سراسیمه به جست‌وجو پرداختند و پس از مدتی، آن دو کودک را زیر بوته خاری یافتند که در آغوش هم آرمیده بودند. زینب (سلام‌الله‌علیها) خود را به آنان رساند ولی هر چه آنان را صدا زد، دید بیدار نمی‌شوند. آری، آن دو کودک بی‌گناه، از شدت مصیبت‌های وارده و ترس از غارت‌گری دشمن، جان باخته بودند. مؤلّف کتاب «معالی السبطین» چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگی جان سپردند و چون زینب کبرا ( (سلام‌الله‌علیها) ) برای جمع عیال و اطفال جستجو می‌کرد، آن دو طفل را نیافت. بعد از جستجوی زیاد آن‌ها را در حالی که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد.»
[۷۱۷] مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسّلام)، ص۱۵۲.

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در شام تار غریبان، غریبانه دل را از هر آنچه غیرخدایی بود تهی کرده و با پیروی از نماز ظهر عاشورای برادر و امام خویش، در شبان‌گاه به نماز شب می‌ایستد و حماسه‌ای دیگر بر حماسه‌های کربلا می‌افزاید. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) آن قدر ناتوان و خسته و مجروح شده بود که نتوانست ایستاده نماز بخواند و نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به راز و نیاز پرداخت.
[۷۱۸] محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۱.
[۷۱۹] جزایری، سید نورالدین، خصائص زینبیه، ص۱۲۰.


۱۱.۴ - عبور کاروان از قتلگاه

بعد از ظهر روز یازدهم محرم عمر بن سعد و یارانش در حالی که اجساد بی سر و مطهر امام (علیه‌السّلام) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، بانگ الرحیل سر داده و امام سجاد (علیه‌السّلام) را با همان حال بیماری، زنان و دختران و خواهران و اطفال سالار شهیدان را که امانت‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) در میان امتش بودند در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار کردند و همانند اسیران در حالی که در اوج مصیبت و غم و‌اندوه به سر می‌بردند به سوی کوفه حرکت دادند. به دستور عمر بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند، البته در برخی از منابع آمده که عبور اسرا از میان قتلگاه به درخواست خود اسرا بوده است. وقتی زینب (سلام‌الله‌علیها) از کنار قتلگاه برادرش می‌گذشت می‌گفت: «یا محمداه! یا محمداه! هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتله تسفی علیها الصبا! یا محمداه! یا محمداه!؛ این همان حسین است زیر آسمان قرار گرفته و به خاک و خون آغشته و اعضایش قطعهقطعه شده است. یا محمداه! دخترانت اسیر گردیده، فرزندانت کشته شده‌اند، باد صبا گرد و غبارش را بر آنان می‌گستراند! » پس هر دوست و دشمنی به گریه افتاد! به طوری که زنان صیحه زده بر صورت‌های خویش سیلی می‌زدند. بر اساس نقل مقاتل و منابع دوست و دشمن از دیدن این ماجرا به گریه افتادند.
امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: هنگام عبور از قتل‌گاه، وقتی پیکر چاک‌چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بی‌سر افتاده و زیر سُمّ اسبان پایمال شده‌اند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدّی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتی عمّه‌ام زینب (علیهاالسّلام) متوجّه حال من شد، فرمود: «ما لی اراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ یا بَقیَّةَ جَدّی وَ اَبی وَ اِخْوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیْفَ لااجْذَعُ و اَهْلَعُ وَ قَدْ اری سَیِّدی وَ اخْوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمّی وَ اَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لایُکْفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعْرجُ عَلَیْهِمْ اَحَدٌ؛ ‌ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می‌کنی و می‌خواهی جان خود را از دست بدهی؟» گفتم: چگونه با جان خود بازی نکنم و خود را از دست ندهم، در حالی که مشاهده می‌کنم مولایم، برادرانم، عموهایم، پسر عموهایم، و همه اعضای خانواده‌ام! در این بیابان به خاک و خون آغشته‌اند و بدن‌های آن‌ها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آن‌ها را کفن نمی‌کند و به فکر دفن آن‌ها نیست.» زینب کبرا (علیهاالسّلام) به خوبی می‌دانست که بعد از سیّدالشهداء (علیه‌السلام) امام سجّاد (علیه‌السلام) است که وظیفه امامت امّت و بار سنگین ولایت بر دوش اوست، پس باید زنده بماند تا زمین از حجّت الهی خالی نماند.


۱. هادی‌منش، ابوالفضل، هودج خون، ص۱۵۳.
۲. خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۶۵.    
۳. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج۳، ص۲۳۸.    
۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۴۶.    
۵. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۳.    
۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۱۸.    
۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۶.    
۸. محلاتی، ذبیح‌الله، فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۴۰.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۰، ص۶۲.    
۱۰. نوری طبرسی، حسین، خاتمه مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۲۲.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۸۸.    
۱۲. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۴۹۵.    
۱۳. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۶۶.    
۱۴. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۵. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۷.    
۱۶. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۶۱.    
۱۷. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۹۱.    
۱۸. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۸.    
۱۹. ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۶.    
۲۰. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۹۱.    
۲۱. بغدادی، محمد ابن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۶.    
۲۲. موسوی مقرّم، سیدعبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۵۷.    
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۳۴.    
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۲.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۳۶.    
۲۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۳۶.    
۲۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۹.    
۲۸. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۴.    
۲۹. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۴۵.    
۳۰. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۳.    
۳۱. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۰.    
۳۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج۳، ص۲۴۲.    
۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۷.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷.    
۳۵. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۲۴۱.    
۳۶. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۴، ص۲۱۳.    
۳۷. ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمه الامام الحسن، ج۲، ص۳۰۲.    
۳۸. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۷، ص۲۳۱.    
۳۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۴، ص۹۱.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۸.    
۴۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۲.    
۴۲. خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۶۵.    
۴۳. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج۳، ص۲۳۸.    
۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۸۴.    
۴۵. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۴، ص۲۱۳.    
۴۶. ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمه الامام الحسن، ج۲، ص۳۰۲.    
۴۷. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۲.    
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۸.    
۴۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۶.    
۵۰. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۷.    
۵۱. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۱۰۹.    
۵۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳.    
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۸.    
۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۵.    
۵۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۲، ص۸۰.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۳۴۹.    
۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۰.    
۵۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۲۱۲.    
۵۹. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۴۸۱.    
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۹.    
۶۱. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۲۹.    
۶۲. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۱۹.    
۶۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۶.    
۶۴. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۶.    
۶۶. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۴۲.    
۶۷. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۹۷.    
۶۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵۲.    
۶۹. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۳۰.    
۷۰. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۸.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۰.    
۷۲. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۳۰.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷.    
۷۴. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۳۹.    
۷۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۷۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۴۳.    
۷۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج۳، ص۵۵.    
۷۸. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۳۰.    
۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷.    
۸۰. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۳۹.    
۸۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۸۲. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۸.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۰.    
۸۴. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۳۵.    
۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷.    
۸۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۸۷. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۸.    
۸۸. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۴، ص۹۳.    
۸۹. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۱۹.    
۹۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۰.    
۹۱. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۳۶.    
۹۲. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۳۹.    
۹۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۹۴. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۸.    
۹۵. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۱۹.    
۹۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۹.    
۹۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۹۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۲.    
۹۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸۰.    
۱۰۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۰.    
۱۰۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۷.    
۱۰۲. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۳.    
۱۰۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۱.    
۱۰۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸۰.    
۱۰۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۱.    
۱۰۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۴.    
۱۰۷. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۷-۱۶۸.    
۱۰۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۵.    
۱۰۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۶.    
۱۱۰. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۵.    
۱۱۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۳.    
۱۱۲. ابن‌ حبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۸.    
۱۱۳. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۴۱.    
۱۱۴. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۸.    
۱۱۵. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۲.    
۱۱۶. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۴.    
۱۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۴۶.    
۱۱۹. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۳.    
۱۲۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۱۸.    
۱۲۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۶.    
۱۲۲. محلاتی، ذبیح‌الله، فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۴۰.    
۱۲۳. حرزالدين، محمد، مراقد المعارف، ج۲، ص۳۱۸.
۱۲۴. محلاتی، ذبیح‌الله، فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۴۰.    
۱۲۵. زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، ص۲۰۹.
۱۲۶. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۲.    
۱۲۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۴.    
۱۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.    
۱۲۹. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، ج۱، ص۱۱۱.
۱۳۰. ابن جبیر کنافی، محمد بن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۳۱. شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص۱۹۱.    
۱۳۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۰، ص۶۲.    
۱۳۳. نوری طبرسی، حسین، خاتمه مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۲۲.    
۱۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۸۸.    
۱۳۵. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۴۹۵.    
۱۳۶. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۶۶.    
۱۳۷. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۳۸. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۷.    
۱۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۳۴.    
۱۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۲.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۳۶.    
۱۴۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۳۶.    
۱۴۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۹.    
۱۴۴. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۴.    
۱۴۵. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۴۵.    
۱۴۶. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۳.    
۱۴۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۰.    
۱۴۸. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج۳، ص۲۴۲.    
۱۴۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۴.    
۱۵۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.    
۱۵۱. ابن طاووس حلی، علی بن موسی، مصباح الزائر، ج۱، ص۱۰۳.    
۱۵۲. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۳.    
۱۵۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۳۷.    
۱۵۴. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۱۸۹.    
۱۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۰.    
۱۵۶. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸.    
۱۵۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۳۸.    
۱۵۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۵.    
۱۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۵.    
۱۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۲۰.    
۱۶۱. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸.    
۱۶۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۳.    
۱۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۶.    
۱۶۴. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۳.    
۱۶۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶.    
۱۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۲۰-۴۲۱.    
۱۶۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۳-۹۴.    
۱۶۸. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸-۵۹.    
۱۶۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۴۹.    
۱۷۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۵.    
۱۷۱. محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها)، ص۱۶.
۱۷۲. قمی، شیخ عباس، وقایع کربلا، ص۲۰۳.
۱۷۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۳۱.    
۱۷۴. جزائری، سید نعمت‌الله، انوار النعمانیة، ج۳، ص۲۵۲.
۱۷۵. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۱۰۰۱.
۱۷۶. عمادالدین طبری، حسن‌ بن‌ علی، کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹.
۱۷۷. کاشفی، ملا حسین، روضة الشهداء، ج۱، ص۴۸۴.    
۱۷۸. یزدی، محمد حسن، انوار الشهادة، ص۲۴۴-۲۴۵.
۱۷۹. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۴۱۶.    
۱۸۰. مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسّلام)، ج۲، ص۱۷۱.
۱۸۱. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۳۹۳.
۱۸۲. هاشمی‌نوربخش، حسین، با کاروان شام، ص۹۸.
۱۸۳. ملبوبي، محمدباقر، الوقایع و الحوادث، ج۵، ص۸۱.
۱۸۴. محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها)، ص۵۰-۵۱.
۱۸۵. ذهنی تهرانی، سید محمدجواد، از مدینه تا مدینه (مقتل)، ص۹۵۴.    
۱۸۶. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۳، ص۳۰۸.    
۱۸۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲۸۷.    
۱۸۸. بحرانی، عبدالله، العوالم، الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵۸۴.    
۱۸۹. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۲۸.    
۱۹۰. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱.    
۱۹۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۲.    
۱۹۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.    
۱۹۳. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.    
۱۹۴. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ج۱، ص۲۳۰.    
۱۹۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.    
۱۹۶. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۳۶.    
۱۹۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.    
۱۹۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۹.    
۱۹۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۵.    
۲۰۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۵.    
۲۰۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰-۳۳۱.    
۲۰۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱.    
۲۰۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۲-۱۳.    
۲۰۴. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.    
۲۰۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۳.    
۲۰۶. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱.    
۲۰۷. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.    
۲۰۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۳-۱۴.    
۲۰۹. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴۵.    
۲۱۰. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴۵.    
۲۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.    
۲۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۹.    
۲۱۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۵.    
۲۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۵.    
۲۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰-۳۳۱.    
۲۱۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱.    
۲۱۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۲-۱۳.    
۲۱۸. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.    
۲۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.    
۲۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳.    
۲۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰-۳۳۱.    
۲۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۵.    
۲۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۰۴۴۱.    
۲۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۴.    
۲۲۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۸.    
۲۲۶. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۷۱.    
۲۲۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۹.    
۲۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷.    
۲۲۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۴.    
۲۳۰. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۷۷.    
۲۳۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۳۱.    
۲۳۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۴.    
۲۳۳. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۷۷.    
۲۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۹.    
۲۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۰.    
۲۳۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۴.    
۲۳۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷.    
۲۳۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۳۱.    
۲۳۹. حسینی جلالی، سید محمدرضا، تسمیة من قتل مع الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴.    
۲۴۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۸۳.    
۲۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج‌۱، ص۴۶۵.    
۲۴۲. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج‌۵، ص۱۱۱.    
۲۴۳. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۲۹.    
۲۴۴. امین عاملی‌، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۳۷.    
۲۴۵. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۵.    
۲۴۶. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۶۹، ص۱۷۶.    
۲۴۷. ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۷، ص۲۸۳.    
۲۴۸. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السلام)، ص۲۹۰.    
۲۴۹. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۴۲.
۲۵۰. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳.    
۲۵۱. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۰۰.    
۲۵۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۴.    
۲۵۳. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۶۷.    
۲۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷.    
۲۵۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۰.    
۲۵۶. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۷.    
۲۵۷. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۷.    
۲۵۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۵۵.    
۲۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴.    
۲۶۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۴.    
۲۶۱. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۵- ۷۶.    
۲۶۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۶.    
۲۶۳. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۳.    
۲۶۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۶۵. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۷۲.    
۲۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۷-۴۶۸.    
۲۶۷. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۱۹.    
۲۶۸. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۴۶.    
۲۶۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۴، ص۲۹۸.    
۲۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷.    
۲۷۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷-۱۶۸.    
۲۷۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸.    
۲۷۳. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۲۰.    
۲۷۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۱۸.    
۲۷۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۲.    
۲۷۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۵۳.    
۲۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۰.    
۲۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۷.    
۲۷۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.    
۲۸۰. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۲۸۱. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹.    
۲۸۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶-۷.    
۲۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۴.    
۲۸۴. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۳-۶۴.    
۲۸۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵.    
۲۸۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۲۸۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۴.    
۲۸۸. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۹-۷۰.    
۲۸۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴.    
۲۹۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۵.    
۲۹۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۲۹۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۱.    
۲۹۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۵.    
۲۹۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۰.    
۲۹۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۵.    
۲۹۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۲۵.    
۲۹۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۲۹۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۶.    
۲۹۹. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۱.    
۳۰۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۳.    
۳۰۱. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۷-۷۸.    
۳۰۲. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.
۳۰۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۷-۵۸.    
۳۰۴. شریف قریشی، باقر، حیاة الامام الحسن بن علی (علیهما‌السّلام) دراسة وتحلیل، ج۲، ص۴۶۰.    
۳۰۵. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین علیه‌السلام، ص۷۲.    
۳۰۶. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.
۳۰۷. بحرانی، ‌هاشم، مدینة المعاجز، ج۴، ص۲۱۴-۲۱۵.    
۳۰۸. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۰۸.    
۳۰۹. کاشفی، ملا حسین، روضة الشهداء، ج۱، ص۴۰۰.    
۳۱۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۵.    
۳۱۱. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ص۲۵۳.
۳۱۲. سپهر کاشانی، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۲، ص۳۲۸.
۳۱۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۳۱۴. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸.    
۳۱۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۳۱۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸.    
۳۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷.    
۳۱۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.    
۳۱۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸.    
۳۲۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۱.    
۳۲۱. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۵.    
۳۲۲. علامه مجلسی، مجمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۷.    
۳۲۳. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵.    
۳۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۳۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۷.    
۳۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج۲، ص۲۵.    
۳۲۷. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۳۲۸. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۴۷.    
۳۲۹. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۰.    
۳۳۰. سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۳۳۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵.    
۳۳۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۳۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۷.    
۳۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج۲، ص۲۵.    
۳۳۵. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۳۳۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۴۷.    
۳۳۷. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۰.    
۳۳۸. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹.    
۳۳۹. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۸۹.    
۳۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۳۴۱. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۰.    
۳۴۲. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۳۴۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۷.    
۳۴۴. فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین، ص۲۴، تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی.    
۳۴۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۹۵.    
۳۴۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸-۱۶۹.    
۳۴۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۵.    
۳۴۸. سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۳۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۹.    
۳۵۰. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۵، ص۳۴۰.    
۳۵۱. سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۳۵۲. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۷.    
۳۵۳. ابومخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۱۷۳.    
۳۵۴. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۶۹.    
۳۵۵. محلاتی، ذبیح‌الله، فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۷۲.    
۳۵۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۷.    
۳۵۷. سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۳۵۸. ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۱۷۳.    
۳۵۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۷.    
۳۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۶.    
۳۶۱. جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورا، ج۱، ص۹۹.    
۳۶۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۱.    
۳۶۳. خلیفه‌بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۷۹.    
۳۶۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۵۸.    
۳۶۵. دینوری، ابن‌ قتیبه، المعارف، ص۲۱۳.    
۳۶۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۱.    
۳۶۷. زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، ص۵۷.    
۳۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۰۰.    
۳۶۹. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۳۷۰. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۶.    
۳۷۱. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۵۲.    
۳۷۲. نجاری، ابو نصر سهل ‌بن عبدالله، سر السلسلة العلویة، ص۳۰.
۳۷۳. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۳۷۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۳۷۵. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۳۷۶. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۳۷۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۷.    
۳۷۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۳۷۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۳۸۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۰.    
۳۸۱. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۶۶.    
۳۸۲. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۳۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۵، ص۴۴۶.    
۳۸۴. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۵۲.    
۳۸۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۶.    
۳۸۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد ج۲، ص۱۰۶.    
۳۸۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۵.    
۳۸۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۵ به بعد.    
۳۸۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۳۹۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۳۹۱. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۶۶.    
۳۹۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۳۹۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۷.    
۳۹۴. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۳۹۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۰.    
۳۹۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۳۹۷. آل عمران/سوره۳، آیه۳۳.    
۳۹۸. آل عمران/سوره۳، آیه۳۴.    
۳۹۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۵.    
۴۰۰. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۷.    
۴۰۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۵.    
۴۰۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۵.    
۴۰۳. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۴۰۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۴، ص۳۴۰.    
۴۰۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۶.    
۴۰۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد ج۲، ص۱۰۶.    
۴۰۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۵.    
۴۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۴، ص۳۴۰.    
۴۰۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۷۶.    
۴۱۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد ج۲، ص۱۰۶.    
۴۱۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۷.    
۴۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۷.    
۴۱۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵.    
۴۱۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد ج۲، ص۱۱۴.    
۴۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام‌الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۰.    
۴۱۶. امین، محسن، اعیان‌ الشیعه، ج۷، ص۴۲۹.    
۴۱۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ج۱، ص۹۰.    
۴۱۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ج۱، ص۸۹.    
۴۱۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ج۱، ص۹۰.    
۴۲۰. قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، ج۱، ص۴۴۱.    
۴۲۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، المزار، ج۱، ص۱۲۴.    
۴۲۲. مظفر، عبدالواحد، بطل العلقمی، ج۲، ص۷۰.
۴۲۳. ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب، ج۱، ص۳۵۶.    
۴۲۴. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۶۸.    
۴۲۵. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۶۸، ذیل حدیث شماره ۱۰۱.    
۴۲۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۵۴۸.    
۴۲۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۷۴.    
۴۲۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۹۸.    
۴۲۹. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.    
۴۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.    
۴۳۱. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۵۸.    
۴۳۲. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۴۹.    
۴۳۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۶.    
۴۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹.    
۴۳۵. زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، ص۴۳.    
۴۳۶. ابن ابی‌الدنیا، محمدعبید بغدادی، مقتل الامام امیرالمومنین، ص۱۲۰.    
۴۳۷. ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۱۰.    
۴۳۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۷.    
۴۳۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۴۷.    
۴۴۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹.    
۴۴۱. طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۴۱.    
۴۴۲. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۷.    
۴۴۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۰۴.    
۴۴۴. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۴۴۵. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۱.    
۴۴۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۴۴۷. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۴۴۸. طبری، محمد بن محمد، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۵۰.    
۴۴۹. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، ترجمة الحسین و مقتله، ص۷۴.    
۴۵۰. طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۴۱.    
۴۵۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۰۴.    
۴۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۴۹-۴۵۰.    
۴۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۴۵۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹.    
۴۵۵. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۴۵۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۴۵۷. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۶.    
۴۵۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۰-۴۱.    
۴۵۹. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۳.    
۴۶۰. فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین، ج۱، ص۲۳، تحقیق، حسینی جلالی، محمدرضا.    
۴۶۱. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، ترجمة الحسین و مقتله، ص۷۵.    
۴۶۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین‌، مقاتل الطالبیین، ص۹۰.    
۴۶۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۸.    
۴۶۴. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۷، ص۲۵۳.    
۴۶۵. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳، ص۷۵، ذیل ترجمه ابان بن ارقم اسدی.    
۴۶۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۶.    
۴۶۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۰-۴۱.    
۴۶۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.    
۴۶۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.    
۴۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۴۷۱. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۰.    
۴۷۲. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۴۷۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۴۷۴. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۰.    
۴۷۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴.    
۴۷۶. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۲.    
۴۷۷. کاشفی، ملا حسین، روضة الشهداء، ج۱، ص۴۱۵.    
۴۷۸. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۴.    
۴۷۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۴.    
۴۸۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۴۸۱. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۲۰۴.    
۴۸۲. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۴۷.    
۴۸۳. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۷۰.    
۴۸۴. ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللّه، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۴۲.    
۴۸۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۳.    
۴۸۶. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷.    
۴۸۷. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۷، ص۱۲۹.    
۴۸۸. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۹۳.    
۴۸۹. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۸.    
۴۹۰. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۱۰.    
۴۹۱. محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۴۸.    
۴۹۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۷۲۱.    
۴۹۳. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۰۶.    
۴۹۴. ابو‌عبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمومنین (علیه‌السّلام)، ص۴۴.    
۴۹۵. ابن مردویه اصفهانی، احمد بن‌ موسی، مناقب علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ص۵۸.    
۴۹۶. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۹۸.    
۴۹۷. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الیقین، ص۹۳.    
۴۹۸. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۹۶.    
۴۹۹. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب امام علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۲۶۱.    
۵۰۰. محب‌الدین طبری، احمد ابن عبدالله، الریاض النضره، ج۳، ص۱۳۸.    
۵۰۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۳۴۰.    
۵۰۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۲۶.    
۵۰۳. محب‌الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۷۱.    
۵۰۴. فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة من الصحّاح الستّة، ج۲، ص۱۱۳.    
۵۰۵. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الیقین، ص۴۷۶.    
۵۰۶. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۳، ص۲۴۳.    
۵۰۷. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۴۵.    
۵۰۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۴۶.    
۵۰۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۲، ص۲۳۶.    
۵۱۰. کَراجَکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۱۲۹.    
۵۱۱. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۳۲۸.    
۵۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۳۲.    
۵۱۳. اسکافی، محمد بن همام، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، ص۲۵۱.    
۵۱۴. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۶.    
۵۱۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۶۲.    
۵۱۶. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۶۶.    
۵۱۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۰، ص۷۰.    
۵۱۸. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ج۱، ص۱۳۹.    
۵۱۹. بحرانی، سید‌هاشم، حلیه الابرار، ج۲، ص۱۳۰.    
۵۲۰. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص۳۶۴.    
۵۲۱. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۲، ص۲۵۴.    
۵۲۲. بیهقی سبزواری، حسن بن حسین، غایه المرام، ص۶۸.    
۵۲۳. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۲۹۰.    
۵۲۴. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۲۹۴.    
۵۲۵. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۶۰.    
۵۲۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۶۳.    
۵۲۷. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۵۶.    
۵۲۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۳.    
۵۲۹. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۱.    
۵۳۰. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۱۲.    
۵۳۱. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴.    
۵۳۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۱.    
۵۳۳. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۸۳.    
۵۳۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۱-۹۴.    
۵۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۶.    
۵۳۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.    
۵۳۷. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۶.    
۵۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۸.    
۵۳۹. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۵۸.    
۵۴۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴.    
۵۴۱. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴۸.    
۵۴۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۴.    
۵۴۳. نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص۱۰۰.    
۵۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۷.    
۵۴۵. بحرانی، عبدالله، العوالم، الإمام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴۶.    
۵۴۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۶۴۵.    
۵۴۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳.    
۵۴۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳.    
۵۴۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۴.    
۵۵۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۴.    
۵۵۱. نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص۱۰۰.    
۵۵۲. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۰۶.    
۵۵۳. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۱۰.    
۵۵۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۳۸.    
۵۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۱.    
۵۵۶. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۱۱.    
۵۵۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۳۹.    
۵۵۸. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۰۶.    
۵۵۹. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۸۲.    
۵۶۰. نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص۹۸.    
۵۶۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۱.    
۵۶۲. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۹۰۲.    
۵۶۳. سماوی، محمد بن طاهر، إبصار العین فی أنصار الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۷.    
۵۶۴. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۴.    
۵۶۵. موسوی مقرّم، سید عبد الرزاق، مقتل مقرم، ص۲۷۵.    
۵۶۶. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۷۱.    
۵۶۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۳۸.    
۵۶۸. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۵۲۱.    
۵۶۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۵۷۰. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۵۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰.    
۵۷۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۴.    
۵۷۳. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۹۴.    
۵۷۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۸۴.    
۵۷۵. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۸۸۱.    
۵۷۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۵۷۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱.    
۵۷۸. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۲۲.    
۵۷۹. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۴.    
۵۸۰. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۱۴۲.    
۵۸۱. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۹۴.    
۵۸۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۵۸۳. نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص۱۰۶.    
۵۸۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۸۴.    
۵۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۱.    
۵۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۸۸۱.    
۵۸۷. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۴، ص۲۲۱.    
۵۸۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۴.    
۵۸۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۶.    
۵۹۰. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۶-۱۱۷.    
۵۹۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۷.    
۵۹۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۵۹۳. اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج۲، ص۲۲۹.    
۵۹۴. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۶.    
۵۹۵. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۷.    
۵۹۶. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۲۲۸-۲۲۹.    
۵۹۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۸.    
۵۹۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۵۹۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۶۰۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۰.    
۶۰۱. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۸.    
۶۰۲. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۶۰۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۰۲.    
۶۰۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۰.    
۶۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۶۰۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۰.    
۶۰۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۶۰۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۰.    
۶۰۹. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۶۱۰. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۶۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲.    
۶۱۲. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۶۱۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۶۱۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱.    
۶۱۵. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۶۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۹.    
۶۱۷. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۲.    
۶۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۱-۴۵۲.    
۶۱۹. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۶۳-۱۶۴.    
۶۲۰. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۶۲۱. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۲.    
۶۲۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۰.    
۶۲۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۶۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۶۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۹.    
۶۲۶. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۶۲۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۶۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۲.    
۶۲۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.    
۶۳۰. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، ج۲، ص۸۰.    
۶۳۱. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۸.    
۶۳۲. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۵۲.    
۶۳۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۶۳۴. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۶۳۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۶۳۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۶۳۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۶۳۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.    
۶۳۹. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۶۴۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۰.    
۶۴۱. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۶۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامام والملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۶۴۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۱، ص۳۲۲.    
۶۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۲، ص۲۱۸.    
۶۴۵. ابوعبدالله مشهدی، محمّد بن جعفر، المزار الکبیر، ص۵۰۴.    
۶۴۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۹۱۸.    
۶۴۷. ابن اثیر، ابوالسعادات، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۸.    
۶۴۸. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۶۰، واژهٔ صبر.    
۶۴۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۶۱.    
۶۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲.    
۶۵۱. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۸۹.    
۶۵۲. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۹۹.    
۶۵۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.    
۶۵۴. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۴۲۲.    
۶۵۵. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۴، ص۳۲۴.    
۶۵۶. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۵۰۴.    
۶۵۷. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۵۱۴.    
۶۵۸. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۳۸.    
۶۵۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۳.    
۶۶۰. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۰۸.    
۶۶۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۸، ص۴۴۵.    
۶۶۲. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۴۵۲.    
۶۶۳. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۲۴۷.    
۶۶۴. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۳۰.    
۶۶۵. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۸.    
۶۶۶. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۲.    
۶۶۷. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۴۳.    
۶۶۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۳۲۰.    
۶۶۹. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۹۳۹.    
۶۷۰. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۲.    
۶۷۱. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۱۸۰.    
۶۷۲. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۶۱.    
۶۷۳. شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص۲۲۸.    
۶۷۴. شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص۲۲۹.    
۶۷۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴.    
۶۷۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۹۳۶.    
۶۷۷. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۳۰.    
۶۷۸. شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ج۱، ص۲۲۹.    
۶۷۹. جزائری، سید نعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۱، ص۲۳۵.    
۶۸۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۸۲.    
۶۸۱. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۴۲.    
۶۸۲. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۴۲.    
۶۸۳. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۱۸۰.    
۶۸۴. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۲۷.    
۶۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۳۱۴.    
۶۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۹۳۷.    
۶۸۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۳.    
۶۸۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۰.    
۶۸۹. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۷، ص۳۱۶.    
۶۹۰. بحرانی، عبدالله، العوالم، الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۵.    
۶۹۱. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۹۳۷.    
۶۹۲. انصاری زنجانی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ( (سلام‌الله‌علیها))، ج۱۰، ص۲۹۳.    
۶۹۳. نقدی، جعفر، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها)، ص۹۶.    
۶۹۴. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، اعلام الهدایة الامام الحسین سید الشهداء (علیه‌السّلام)، ص۲۰۴.    
۶۹۵. ناصر مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۵۴۰.    
۶۹۶. هاشمی خطیب، علی بن حسین، ثمرات الاعواد، ص۲۷۸.    
۶۹۷. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۳۰.    
۶۹۸. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۴۸.    
۶۹۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۲۶.    
۷۰۰. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۴.    
۷۰۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۰-۶۱.    
۷۰۲. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۴۴.    
۷۰۳. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۲۶.    
۷۰۴. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۵.    
۷۰۵. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، اعلام الهدایة الامام الحسین سید الشهداء (علیه‌السّلام)، ص۲۰۴.    
۷۰۶. عصامی، خلیل زامل، تعریب موسوعة عاشوراء، ص۲۹.    
۷۰۷. انصاری زنجانی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ( (سلام‌الله‌علیها))، ج۱۰، ص۲۹۳.    
۷۰۸. نقدی، جعفر، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها)، ص۹۶.    
۷۰۹. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، اعلام الهدایة الامام الحسین سید الشهداء (علیه‌السّلام)، ص۲۰۴.    
۷۱۰. ناصر مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۵۴۰.    
۷۱۱. هاشمی خطیب، علی بن حسین، ثمرات الاعواد، ص۲۷۸.    
۷۱۲. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۲۵۱.    
۷۱۳. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۵۸.    
۷۱۴. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۴۹.    
۷۱۵. هاشمی خطیب، علی بن حسین، ثمرات الاعواد، ص۲۷۸.    
۷۱۶. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۲۵۲.    
۷۱۷. مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسّلام)، ص۱۵۲.
۷۱۸. محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۱.
۷۱۹. جزایری، سید نورالدین، خصائص زینبیه، ص۱۲۰.
۷۲۰. رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، ص۶۴۱.    
۷۲۱. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۳۶۴.    
۷۲۲. نقدی، جعفر، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها)، ص۶۲.    
۷۲۳. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۸۴.    
۷۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۴.    
۷۲۵. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۸۴.    
۷۲۶. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۶۷.    
۷۲۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۷۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۵-۴۵۶.    
۷۲۹. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۷۸.    
۷۳۰. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۵۹.    
۷۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۷۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۶.    
۷۳۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۴.    
۷۳۴. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۷۸-۷۹.    
۷۳۵. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۰۳.    
۷۳۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵.    
۷۳۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۷۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۶.    
۷۳۹. موسوی مقرّم، سید عبد الرزاق، مقتل مقرم، ص۳۰۸.    
۷۴۰. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۵۲.    
۷۴۱. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۶۰.    
۷۴۲. نقدی، جعفر، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها)، ص۴۱.    
۷۴۳. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۵۶۷.    
۷۴۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۸، ص۵۷.    
۷۴۵. بحرانی، عبدالله، العوالم، الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۶۲.    



پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «شب‌های دهه محرم»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    




جعبه ابزار