• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حبیب بن مظاهر اسدی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




حبیب‌ بن مُظاهر، از یاران امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای کربلا، ملقب به اسدی و منسوب به قبیله بنی‌اسد می‌باشد.



در منابع متقدم نام پدر او گاه به صورت مُظاهر و گاه به صورت مُظَهَّر
[۸] الخلاصه، ص۶۱.
[۱۰] بلاذری، احمدبن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۷۸.
[۱۱] بلاذری، احمدبن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۰.
و در برخی مُطَهَّر ذکر شده است.
سمعانی
[۲۳] سمعانی، عبد‌الکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۳۳۱.
نیز وصف او را ذیل مُظَهَّری آورده، اما مامقانی، با استناد به آنچه در زبان‌ها و زیارات مشهور است، مُظاهر را صحیح شمرده و گفته است «مظهر» همان مُظاهر بوده که، بنابر رسم‌الخط متداول آن زمان، بدون الف نوشته شده است. ابن‌کلبی نسب کامل او را آورده است.


به گفته ابن‌حجر عسقلانی، حبیب، پیامبر را درک نموده، اما شیخ‌ طوسی او را تابعی و از اصحاب امام علی، امام حسن و امام حسین (علیهم‌السلام) ذکر کرده است.

۲.۱ - وثاقت و عبادت

علامه حلی او را با وصف مشکور مدح کرده است که دلالت بر وثاقت وی دارد.
[۳۵] مامقانی، عبدالله، مقباس‌الهدایة فی علم‌الدرایة، ج۲، ص۲۴۶.

حبیب با حضرت علی (علیه‌السلام) به کوفه رفت و از یاران خاص آن حضرت به‌ شمار می‌آمد و در تمام جنگ‌ها همراه وی بود.
حبیب از پارسایان شب و شیران روز بود که همه شب قرآن را ختم می‌کرد.

۲.۲ - همراهی با امام علی

او در تمام جنگ‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شرکت جست،
[۳۷] طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۶۷.
و در ردیف شرطة الخمیس آن بزرگوار قرار داشت.
در کتاب الاختصاص، حبیب‌ بن مظاهر و میثم تمار و رُشَید هَجَری از یاران برگزیده امام علی شمرده شده‌اند.
وی نزد امام علی (علیه‌السلام) از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بود و از یاران خاص و حواریون و شاگردان خاص و حاملان علوم آن حضرت به شمار می‌آمد.
[۴۱] برقی، احمد بن ابی عبد الله، رجال برقى، ص۴.



کشی در روایتی که محمد بن عبدالله‌ بن مهران کرخی در سلسله سند آن آمده، خبری آورده دالّ بر این‌که حبیب از اخبار غیبی و سرانجام خویش آگاه بوده است.(خوئی سند روایت را ضعیف دانسته است.)
حبیب به میثم می‌گوید: گویا مردی را می‌بینم که در الزرق خربزه می‌فروشد ... و در راه محبت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به دار آویخته می‌گردد؛ و بالای دار شکم او را پاره می‌کنند.
میثم تمار نیز حبیب را از کیفیت شهادت وی در آینده آگاه ساخت و گفت: گویا مرد سرخ‌رویی را می‌بینم که گیسوانی دارد و در راه فرزند پیامبر (صلی‌الله علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به شهادت می‌رسد.
سر او را از تن جدا ساخته در کوفه می‌گردانند آن‌گاه از هم جدا شدند.
در این هنگام رشید هجری از راه رسید و وقتی که از گفت‌و‌گوی آنان آگاه گشت، گفت: خدا رحمت کند میثم را، فراموش کرد بگوید که برای آورنده سر حبیب صد درهم بیشتر جایزه تعیین می‌کنند.
فضیل‌ بن زبیر و دیگران که این گفت‌و‌گو را شنیده بودند، گویند: دیری نپایید که تمام آن‌چه این سه بزرگوار پیش‌ بینی کردند به وقوع پیوست: میثم -تمار- بر در خانه عمرو‌ بن حریث به دار آویخته شد، حبیب شهید گردید؛ و سر او را از تن جدا کردند و به کوفه آوردند.


حبیب از راویان و ناقلان حدیث است.
وی از حضرت امام حسین (علیه‌السلام) پرسید که شما پیش از آفرینش آدم چه بودید؟ فرمود: ما اشباهی از نور بودیم که دور عرش می‌چرخیدیم و فرشتگان را تسبیح و تحمید و تهلیل می‌آموختیم.
در کتاب‌های فقهی شیعه، روایتی از حماد بن عثمان از حبیب‌ بن مظاهر از ابوعبدالله (علیه‌السلام) درباره طواف حج آمده که به احتمال بسیار، وی غیر از حبیب‌ بن مظاهر اسدی است،
[۴۹] مامقانی، عبداللّه، تنقیح‌المقال فی علم الرجال، ج۱۷، ص۳۹۶ـ۳۹۷.
[۵۱] شوشتری، الخصائص الحسینیه ج۳، ص۱۰۰.
اما حرّ عاملیمراد از ابوعبدالله را امام حسین (علیه‌السلام) و حبیب‌ بن مظاهر را صحابی مقتول او در کربلا دانسته است.


حبیب بعد از مرگ معاویه اقداماتی انجام داد که به آنها اشاره می‌شود.

۵.۱ - نوشتن نامه به امام

پس از مرگ معاویه (سال ۶۰)، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان‌بن صُرَد، مسیب‌ بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند.
[۵۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۶۲.


۵.۲ - حمایت حبیب از مسلم

پس از رسیدن نامه‌های کوفیان به امام (علیه‌السلام) وی پسرعمو و نایب خاص خود مسلم‌ بن عقیل را به کوفه فرستاد.
پس از ورود مسلم به کوفه شیعیان بر آن حضرت گرد آمدند.
نخستین کسی که اظهار وفاداری نمود عابس‌ بن ابی‌ شبیب شاکری بود، و پس از او حبیب برخاست و ضمن تأیید کلام عابس چنین گفت: «رحمت خدا بر تو باد. آنچه در دل داشتی با کوتاه‌ترین سخن بیان کردی».
سپس افزود: به خدای یکتا سوگند من هم بر همین رأی و عقیده‌ام که او بیان کرد.
حبیب و مسلم‌ بن عوسجه از کسانی بودند که برای آن حضرت بیعت می‌گرفتند و عاشقانه و با تمام وجود از آن بزرگوار پشتیبانی می‌کردند.
به‌ نوشته سماوی، حبیب‌ بن مظاهر و مسلم‌ بن عوسَجه در کوفه برای امام بیعت می‌گرفتند تا این‌که عبیدالله‌ بن زیاد به‌ آنجا رفت و مردم کوفه از یاری مسلم دست کشیدند و از گرد او پراکندند.
خاندان حبیب و مسلم‌ بن عوسجه نیز آن دو را پنهان کردند تا این‌که مخفیانه از شهر گریختند و در کربلا به امام حسین پیوستند.


پس از شهادت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) و بی‌وفایی مردم کوفه قبیله حبیب و مسلم آن دو را پنهان کردند.
بنا به نقلی هنگامی که خبر شهادت مسلم‌ بن عقیل (علیه‌السلام) به امام (علیه‌السلام) رسید، آن حضرت در حالی‌که عازم کوفه بود نامه‌ای را برای حبیب نوشت و او را به یاری خود فراخواند.
[۶۲] فاضل دربندی، ملا آقا، اسرار الشهاده، ص۳۹۶.

ولی این موضوع در منابع معتبر نیامده است.


حبیب پس از آن ‌که از ورود امام به کربلا آگاه گشت، شبان‌گاه به طور پنهانی همراه مسلم‌ بن عوسجه رهسپار کربلا گردید.
روزها را مخفی می‌شدند و شب‌ها راه می‌پیمودند.
سرانجام در کربلا به محضر امام حسین (علیه‌السلام) رسیدند.


حبیب و دیگر یاران امام حسین (علیه‌السلام) از پذیرفتن امان‌نامه دشمن خودداری کردند و استدلالشان این بود که اگر حسین کشته شود، ما عذری نزد رسول خدا نخواهیم داشت.


پس از آن‌ که لشکر عمر بن سعد رو به فزونی نهاد، حبیب با کسب اجازه از امام (علیه‌السلام) میان قبیله بنی ‌اسد شتافت و ضمن سخنرانی مفصلی از آنان درخواست یاری نمود.
وی سخنان خود را چنین آغاز کرد «من برای شما بهترین ارمغان را آورده‌ام و درخواست می‌کنم که به یاری فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) بشتابید.
چه آن ‌که وی با گروهی از دلیرمردان باایمان- که هر کدامشان برابر هزار نفرند و از فرمان او سرپیچی نمی‌کنند و با تمام هستی از آن بزرگوار دفاع می‌نمایند تا مبادا کوچک‌ترین آسیبی از دشمنان به وی برسد- هم‌اکنون در محاصره عمرسعد با بیست و دو هزار تن قرار گرفته است.
شما از خویشان و نزدیکان من هستید به پند من توجه کنید تا به شرافت دنیا و آخرت نایل آیید.
سوگند به خدا هر کس از شما در راه فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، آگاهانه شهید شود در اعلی‌ علیین همدم پیامبر خواهد بود.
نخستین کسی که به حبیب پاسخ مثبت داد و اظهار وفاداری کرد عبدالله‌ بن بشر بود.
وی و شماری دیگر گرد حبیب جمع شدند تا به لشکر امام بپیوندند ولی ازرق‌ بن حرب صیداوی با چهار هزار نفر به آنها حمله‌ور شد و آنان را پراکنده ساخت حبیب به نزد امام (علیه‌السلام) بازگشت و واقعه را خبر داد.
[۶۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۰.



عصر تاسوعا آن‌گاه که امام حسین (علیه‌السلام) از دشمن مهلت گرفت که تا فردا صبر کنند، حبیب در مقام موعظه و پند به آنان چنین گفت:
به خدا بد قومی هستند آنان که فردای قیامت در حالی در پیش‌گاه خداوند حاضر شوند که فرزند پیغمبر او را با کسان و خاندان وی و بندگان سحرخیز و ذکرگوی این شهر را کشته باشند.
[۷۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۳، ص۱۸۴.

حبیب به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت، ولی عزره بن قیس سخنان او را حمل بر خودستایی کرد.
[۷۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۴.



شب عاشورا حبیب با یزید بن حُصَین مزاح می‌کرد. یزید گفت: حالا چه وقت شوخی و خنده است؟ پاسخ داد که چه وقتی بهتر از اکنون سزاوار خنده و مزاح است. به خدا سوگند دیری نخواهد پایید که نیروهای دشمن با شمشیر به ما حمله خواهند کرد و ما در بهشت حورالعین را در آغوش خواهیم گرفت.


بنا به نقلی، شب عاشورا وقتی حبیب از هلال‌ بن نافع شنید که حضرت زینب (علیها‌السلام) از این ‌که مبادا فردا یاران وفادار نمانند و امام (علیه‌السلام) را تنها بگذارند نگران است، اصحاب را جمع کرد همگی نزد خیمه حضرت زینب (علیها‌السلام) گرد آمدند و از صمیم دل اظهار وفاداری و اخلاص نمودند تا مگر نگرانی را از دل آن بانوی بزرگوار برطرف سازند.
[۷۸] دهدشتی بهبهانی، محمدباقر، الدمعة الساكبة، ج۴، ص۲۷۴.
[۸۰] حائری مازندرانی، مهدی، معالی السِّبطین فی احوال‌الحسن و الحسین، ص۳۱۹ـ۳۲۰.



صبح روز عاشورا آن‌گاه که امام حسین (علیه‌السلام) لشکر خود را آراست، جناح راست را به زهیر و جناح چپ را به حبیب و قلب را به برادرش حضرت ابوالفضل سپرد.
یسار، غلام زیاد‌ بن ابیه، و سالم، غلام عبیدالله‌ بن زیاد، هر دو به میدان آمدند و هماورد طلبیدند.
حبیب و بریر از جای برخاستند که به جنگ آن دو بروند، ولی امام (علیه‌السلام) اجازه نداد.
آن‌گاه عبیدالله‌ بن عمیر کلبی به سوی آنان شتافت پس از معرفی خود آنان حبیب و زهیر و بریر را به جنگ فراخواندند ولی عبیدالله پس از جنگی نمایان هر دو را به قتل رساند.
[۸۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۷.



روز عاشورا هنگامی که امام حسین (علیه‌السلام) آغاز به خواندن خطبه نمود، شمر فریاد زد: خدا را بر یک حرف پرستش می‌کنم (یعنی با شک و تردید خدا را می‌پرستم) اگر بدانم چه می‌گویی؟! حبیب پاسخ داد: سوگند به خدا می‌بینم که تو خدا را بر هفتاد حرف می‌پرستی و من هم شهادت می‌دهم که در این گفتارت که سخن او را نمی‌فهمی صادق هستی، چون نمی‌دانی وی چه می‌گوید، چه آن ‌که خداوند بر قلب تو مهر زده است.


در واپسین لحظه‌های عمر مسلم‌ بن عوسجه امام حسین (علیه‌السلام) همراه حبیب بر بالین وی آمد حبیب گفت: بر من ناگوار است که می‌بینم از پای درآمده‌ای مژده باد تو را بهشت.
مسلم با صدایی ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد.
حبیب گفت: اگر نمی‌دانستم که تا ساعتی دیگر نزد تو می‌آیم دوست داشتم کارهای خویش را به من وصیت کنی تا حق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم.
مسلم، با اشاره به امام گفت: خدایت رحمت کند تو را وصیت می‌کنم به این شخص. تا جان در بدن داری از او دفاع کن و تا پای جان از نصرت او دست برمدار.
گفت: سوگند! به پروردگار کعبه چنین کنم و آنچه را که گفتی انجام دهم.
(طبری، ج ۵، ص ۴۳۵ـ۴۳۶).


کشی
[۹۰] کشی، محمد بن عمر، رجال کشى، ص۲۹۳.
در وصف حالت حبیب‌ بن مظاهر در روز عاشورا، آورده است که هرچه به لحظه شهادتش نزدیک می‌شد، چهره‌اش بشاش‌تر می‌گردید و با یارانش بیشتر مزاح می‌کرد، به‌ گونه‌ای که اعجاب ایشان را برانگیخت.


ظهر عاشورا هنگام نماز ظهر که فرا رسید، امام فرمود: از لشکر بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بگزاریم.
حصین‌ بن تمیم بانگ برآورد که نماز شما قبول نخواهد شد.
حبیب در پاسخ گفت: ای الاغ (در برخى از منابع به جاى حمار « خمّار» آمده است.
[۹۱] قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۴۴.
) پنداشتی که نماز آل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) قبول نمی‌شود ولی نماز تو قبول می‌شود.
پس باهم درگیر شدند. حبیب بر سر اسب حصین زد، اسب رم کرد و حصین را بر زمین انداخت ولی یاران وی از راه رسیدند و او را نجات دادند. آن‌گاه حبیب به میدان شتافت و جمعی از ایشان را کشت.


حبیب در میدان رجزهای مختلفی خواند.

۱۸.۱ - رجز اول

حبیب در میدان چنین رجز خواند:
اقْسِمُ لَوْ کُنَّا لَکُمْ أَعْدادا • أَوْ شَطْرَکُمْ وَلَّیْتُمْ الأَکْتادا
یا شَرِّ قَوْمٍ حَسَباً وَآدا • وَشَرَّهُمْ قَدْعُلِمُوا أَنْدادا
وَیا أَشَدَّ مَعْشَرٍ عِنادا.
[۹۶] عبرات، ج۲، ص۴۰.

به خدا سوگند اگر ما به شمار شما یا نیمی از شما بودیم گروه گروه فراری می‌شدید ای بدترین مردم از نظر نسب و ریشه و نیرو! دانسته شد که از لحاظ پستی و دنائت، همه مانند هم هستید.
و ای گروهی که از تمام مردم عناد و دشمنی‌تان بیشتر و شدیدتر است.

۱۸.۲ - رجز دیگر

رجز ذیل را نیز به او نسبت داده‌اند.
أَنَا حَبیبٌ وَأبی‌ مُظَّهَرْ • فارِسُ هَیْجاءٍ وَلَیْثُ قَسْوَرْ
وَفی‌ یَمینی‌ صارِمٌ مُذَکَّرْ • وَفیکُمُ نارُ الجَحیمِ تُسْعَر
أَنْتُمُ أَعَدُّ عُدُّةً وَأَکْثَرْ • وَنَحْنُ فی‌ کُلِّ الأُمورِ أَجْدَر
وَأَنتُمُ عِنْدَ الوَفاءِ أَغْدَر • لَنَحْنُ أَزْکی مِنْکُمُ وَأَطْهَرْ
وَنَحْنُ أَوْفی مِنْکُمُ وَأَصْبَرْ • وَنَحْنُ أَعْلی حُجَّةً وَأَظْهَرْ
حَقّاً وَأَتْقی مِنْکُمُ وَأعْذَرْ • المَوْتُ عِنْدی‌ عَسَلُ وَسُکَّرْ
مِنَ البَقاءِ بَیْنَکُم یا خُسَّر • أَضْرِبُکُم وَلا أَخافُ المَحْذَرْ
عَنِ الحُسَیْنِ ذِی الفِخارِ الأَطْهَرْ • أنْصُرُ خَیْرِ الناسِ حینَ یُذْکَرْ؛
[۹۷] کرباسی، محمدصادق، دائرة المعارف الحسينيّه، ج۵، ص۱۶۶.

من حبیبم و پدرم مظاهر است: یکه‌سوار عرصه نبرد و جنگ فروزان؛
در دستم شمشیری برنده است که در میان شما آتش، شعله‌ور می‌سازد؛
شما مجهزتر هستید و فزون‌تر ولی ما در تمام کارها از شما سزاوارتریم؛
شما هنگام وفا نمودن -به عهد خود- عهدشکنی می‌کنید ولی ما از شما پاک و پاکیزه‌تر هستیم؛
ما از شما با وفاتر و بردبارتر هستیم با دلیلی برتر و آشکارتر؛
ما بر حق هستیم و نزد خدا معذور، مرگ نزد من همانند شهد و عسل است؛
به جای ماندن میان شما، ای زیان‌کاران، ضربتی سخت بر شما فرود آورم و از چیزی هراس ندارم؛
حسین را یاری می‌کنم، آن‌که دارای فخر بوده و پاکیزه می‌باشد همان که از او به عنوان بهترین مردم یاد می‌شود.


حبیب نبردی سخت و جانانه کرد و بنابر نقل ابن شهرآشوب ۶۲ تن از دشمنان را کشت، پس کارزار سختی نمود. مردی از بنی‌ تمیم به نام «بدیل بن صریم» به او حمله کرد و با شمشیر ضربتی بر سر او فرود آورد و او را بر زمین افکند و حبیب او را به قتل رساند.
دیگری با نیزه به حبیب حمله کرد و او را بر زمین انداخت خواست که از جای برخیزد، ولی حصین‌ بن تمیم از راه رسید و با ضربت شمشیر، حبیب را نقش بر زمین کرد.
سپس از اسب پیاده شد و سر مبارک حبیب را از تن جدا ساخت.
حصین‌ بن تمیم با آن مرد تمیمی درباره این ‌که کدام یک حبیب را به شهادت رسانده است مشاجره نمود. حصین بن تمیم به او گفت: در کشتن او با تو شریکم، مرد تمیمی گفت: به خدا سوگند، جز من کسی او را نکشته است. حصین گفت: سر او را به من بده که به گردن اسبم بیاویزم تا مردم ببینند و بدانند که من در کشتن او با تو شریکم، آن‌گاه آن را بگیر و نزد عبیدالله بن زیاد ببر که مرا به آنچه به تو عطا کنند نیازی نیست. او نپذیرفت، ولی افراد قبیله پادرمیانی کردند و او سر حبیب را به حصین داد. او سر را به گردن اسبش آویخت و در میان لشکر دوری زد و بعد آن را به مرد تمیمی داد. سپس آن تمیمی سر مبارک حبیب را به گردن اسب خود آویزان کرد و به کوفه آمد و آن را نزد ابن ‌زیاد برد.
[۱۰۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۹۴.



(هنگامی که لشکریان ابن سعد به کوفه بازگشتند، آن مرد تمیمی سر حبیب را به سینه اسبش آویخته بود و به سوی ابن زیاد در قصر حکومتی میرفت، که چشم قاسم فرزند حبیب به سر پدر افتاد. قاسم در آن زمان تازه به سن بلوغ رسیده بود. قاسم به همراه این اسب سوار حرکت می‌کرد و از او جدا نمیشد. وقتی که او وارد قصر می‌شد، همراه او وارد می‌شد و چون از قصر بیرون میآمد، همراه او بیرون میآمد. مرد تمیمی به او بدگمان شد و از او پرسید: فرزندم چرا به دنبال من می‌آیی؟ قاسم گفت چیزی نیست. چرا چیزی هست، به من بگو قاسم گفت: این سر که باتوست، سر پدر من است، آیا آن را به من می‌دهی تا به خاک بسپارم؟ گفت: فرزندم، امیر ابن زیاد نمی‌پذیرد که این سر دفن شود و من میخواهم به جهت کشتن این شخص از امیر، پاداشی نیکو بگیرم. قاسم گفت: خداوند تو را بر این کار پاداش ندهد مگر بدترین عذاب را، به خدا سوگند، تو کسی بهتر از خود را کشته‌ای، این را گفت و گریست. قاسم همواره مترصد قاتل پدرش بود و میخواست او را غافلگیر کند و به انتقام خون پدرش بکشد؛ تا اینکه زمان مصعب بن زبیر فرارسید و مصعب در باجمیرا (باجمیرا، به ضم جیم و فتح میم، نام مکانی است در نزدیکی تکریت در عراق) مشغول جنگ بود. قاسم وارد لشکریان مصعب شد و قاتل پدرش را در خیمه‌اش یافت. او در پی فرصت می‌گشت که او را بکشد تا اینکه او را در نیمروز خوابیده یافت.در این هنگام وارد خیمه او شد و با ضربهٔ شمشیرش او را به قتل رساند.
[۱۰۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۲-۴۰۳.
)


چون حبیب بن مظاهر کشته شد، حسین در هم شکسته شد (و مرگ حبیب بر او گران آمد) امام حسین او را ستود و در حقش دعا کرد. و فرمود: خودم و یاران و اصحابم را به حساب خدا میگذارم. (لماقتل حبیب بن مُظاهر هد ذلک حسینا (علیه‌السّلام) وقال عند ذلک: «احتسب نفسی وحماة ااصحابی.)


پس از اتمام درگیری، گروهی از قبیله بنی‌اسد اجساد اصحاب سیدالشهدا، از جمله حبیب‌ بن مظاهر، را در مقبره‌ای دسته‌جمعی به خاک سپردند.


نام حبیب در زیارت معروف‌ به زیارت ناحیه و نیز زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در ماه رجب آمده است.


(۱) ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابن‌ اعثم کوفی، کتاب‌ الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳) ابن‌بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۴) ابن‌بابویه، من لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
(۵) ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۶) ابن‌داوود حلی، کتاب‌ الرجال، تهران ۱۳۸۳ش.
(۷) ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم.
(۸) ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶.
(۹) ابن‌کلبی، جمهرةالنسب، ج۱، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۱۰) ابن‌مشهدی، المزارالکبیر، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۹.
(۱۱) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
(۱۲) موفق‌بن احمد اخطب خوارزم، مقتل‌الحسین علیه‌السلام للخوارزمی، چاپ محمد سماوی، (قم) ۱۳۸۱ش.
(۱۳) احمدبن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۴) مهدی حائری مازندرانی، معالی السِّبطین فی احوال‌الحسن و الحسین علیهماالسلام، قم ۱۴۲۵.
(۱۵) حرّعاملی، وسائل الشیعه.
(۱۶) خوئی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال.
(۱۷) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
(۱۸) محمد سماوی، اِبصارالعین فی انصارالحسین علیه‌السلام، چاپ محمدجعفر طبسی، (قم) ۱۳۷۷ش.
(۱۹) سمعانی، الانساب سمعانی.
(۲۰) شوشتری، خصائص الحسینیه.
(۲۱) طبری، تاریخ الطبری (بیروت).
(۲۲) محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۲۳) حسن‌بن یوسف علامه‌حلی، خلاصةالاقوال فی معرفةالرجال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، (قم) ۱۴۱۷.
(۲۴) سلیمان‌بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی|ینابیع الموَدَّة لِذَویِ القُربی، چاپ علی جمال‌اشرف حسینی، قم ۱۴۱۶.
(۲۵) محمدبن عمر کشی، اختیار معرفةالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش.
(۲۶) عبدالله مامقانی، تنقیح‌المقال فی علم الرجال، چاپ محیی‌الدین مامقانی، قم ۱۴۲۳.
(۲۷) عبدالله مامقانی، مقباس‌الهدایة فی علم‌الدرایة، چاپ محمدرضا مامقانی، قم ۱۴۱۱ـ۱۴۱۳.
(۲۸) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار.
(۲۹) محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، قم ۱۴۱۳.
(۳۰) موسوعة کلمات‌الامام الحسین علیه‌السلام، اعداد لجنةالحدیث، معهد تحقیقات باقرالعلوم علیه‌السلام، قم: دارالمعروف، ۱۳۷۴ش.
(۳۱) احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی‌الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۱.    
۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۴.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۷.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۱.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۵.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۶.    
۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۰.    
۸. الخلاصه، ص۶۱.
۹. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.    
۱۰. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۷۸.
۱۱. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۰.
۱۲. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۶.    
۱۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۴.    
۱۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۰.    
۱۵. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۸.    
۱۶. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۴.    
۱۷. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۷.    
۱۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹.    
۱۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۲.    
۲۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۵.    
۲۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۸.    
۲۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۰.    
۲۳. سمعانی، عبد‌الکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۳۳۱.
۲۴. مامقانی، عبدالله، تنقیح‌المقال فی علم الرجال، ج۱۷، ص۳۹۴۳۹۵.    
۲۵. مامقانی، عبدالله، تنقیح‌المقال فی علم الرجال، ج۱۷، ص۳۹۶.    
۲۶. ابن‌کلبی، هشام بن محمد، جمهرةالنسب، ج۱، ص۱۷۰.    
۲۷. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، ج۲، ص۱۴۲.    
۲۸. طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۶۰.    
۲۹. طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۹۳.    
۳۰. طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۱۰۰.    
۳۱. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، ج۲، ص۱۴۲.    
۳۲. امین، محسن، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۵۴.    
۳۳. حلی، حسن بن علی بن داود، رجال ابن‌داوود، ص۷۰.    
۳۴. علامه‌حلی، حسن‌ بن یوسف، خلاصةالاقوال فی معرفةالرجال، ص۱۳۲.    
۳۵. مامقانی، عبدالله، مقباس‌الهدایة فی علم‌الدرایة، ج۲، ص۲۴۶.
۳۶. سماوی، محمد، اِبصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۰۱.    
۳۷. طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۶۷.
۳۸. سماوی، محمد، اِبصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۰۱.    
۳۹. طوسی، محمد‌ بن حسن‌ بن علی، رجال طوسی، ص۶۰.    
۴۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۳.    
۴۱. برقی، احمد بن ابی عبد الله، رجال برقى، ص۴.
۴۲. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفةالرجال، تلخیص محمدبن حسن طوسی، ص۲۹۲.    
۴۳. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص۳۵۰.    
۴۴. خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ج۵، ص۲۰۱-۲۰۲.    
۴۵. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۲، ص۲۶.    
۴۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۷، ص۳۱۱.    
۴۷. شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۹۵.    
۴۸. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۳، ص۳۷۹.    
۴۹. مامقانی، عبداللّه، تنقیح‌المقال فی علم الرجال، ج۱۷، ص۳۹۶ـ۳۹۷.
۵۰. شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۹۵، پانویس۱.    
۵۱. شوشتری، الخصائص الحسینیه ج۳، ص۱۰۰.
۵۲. خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ج۵، ص۲۰۳.    
۵۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۳۷۹، پانویس۱.    
۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۱.    
۵۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۶۲.
۵۶. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۸.    
۵۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۷.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۲۶۴.    
۵۹. سماوی، محمد، اِبصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۰۲.    
۶۰. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۴.    
۶۱. سماوی، محمد، اِبصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۰۲.    
۶۲. فاضل دربندی، ملا آقا، اسرار الشهاده، ص۳۹۶.
۶۳. سماوی، محمد، اِبصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۰۲.    
۶۴. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۴.    
۶۵. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفةالرجال، تلخیص محمدبن حسن طوسی، ص۲۹۳.    
۶۶. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰.    
۶۷. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰.    
۶۸. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، الفتوح، ج۵، ص۹۰۹۱.    
۶۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۰.
۷۰. خوارزمی، موفق‌بن احمد اخطب خوارزم، مقتل‌الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۳۴۵۳۴۶.    
۷۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۳، ص۱۸۴.
۷۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۶.    
۷۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۴.
۷۴. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۸.    
۷۵. خوارزمی، موفق‌ بن احمد اخطب خوارزم، مقتل‌الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۳۵۳.    
۷۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۶.    
۷۷. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۲۹۳.    
۷۸. دهدشتی بهبهانی، محمدباقر، الدمعة الساكبة، ج۴، ص۲۷۴.
۷۹. موسوعة کلمات‌ الامام‌ الحسین، ص۴۰۷۴۰۸.    
۸۰. حائری مازندرانی، مهدی، معالی السِّبطین فی احوال‌الحسن و الحسین، ص۳۱۹ـ۳۲۰.
۸۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۲۶.    
۸۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۸۷.
۸۳. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۶.    
۸۴. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۵.    
۸۵. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۸.    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۲۳.    
۸۷. خوارزمی، موفق‌ بن احمد اخطب خوارزم، مقتل‌الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۳۵۸.    
۸۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۳.    
۸۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۱.    
۹۰. کشی، محمد بن عمر، رجال کشى، ص۲۹۳.
۹۱. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۴۴.
۹۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۳۴.    
۹۳. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۵۲.    
۹۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۶.    
۹۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۳۵-۳۳۴.    
۹۶. عبرات، ج۲، ص۴۰.
۹۷. کرباسی، محمدصادق، دائرة المعارف الحسينيّه، ج۵، ص۱۶۶.
۹۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۳۵.    
۹۹. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۲.    
۱۰۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۹-۴۴۰.    
۱۰۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری ج۴، ص۳۳۵.    
۱۰۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۴۹۴.
۱۰۳. خوارزمی، موفق‌ بن احمد اخطب خوارزم، مقتل‌الحسین للخوارزمی، ج۲، ص۲۲.    
۱۰۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۴.    
۱۰۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۲-۴۰۳.
۱۰۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۹-۴۴۰.    
۱۰۷. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۳، ص۷۱.    
۱۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۰.    
۱۰۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴.    
۱۱۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۶.    
۱۱۱. ابن‌مشهدی، المزارالکبیر، ص۴۹۳.    
۱۱۲. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج۳، ص۷۸.    
۱۱۳. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج۳، ص۳۴۴.    
۱۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۱.    



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حبیب‌بن مظاهر»، شماره۵۸۰۱.    
• جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۱۳۲-۱۳۹.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۸۱_۷۸۳.






جعبه ابزار