جبهه ملی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نام «جبهه ملی» نخستینبار بر گروهی گذاشته شد که همراه
دکتر مصدق برای
اعتراض به آزاد نبودن انتخابات دورۀ شانزدهم
مجلس شورای ملی در دربار
تحصن کردند. جبهه ملی ایران، بزرگ ترین
ائتلاف نیروهای سیاسی در
تاریخ معاصر
ایران تا پیش از
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شمسی است.
در فضای پر التهاب سیاسی، که با دخالتهای آشکار دربار و عوامل بیگانه در امور کشور همراه بود، جریان سیاسی خودانگیخته ای که
هدف اصلی آن احقاق حقوق مسلّم ملت ایران، برگزاری
انتخابات آزاد و جلوگیری از اعمال نفوذِ نیروهای خارجی به
زیان منافع و مصالح ملی بود، در ۱۳۲۸ ش شکل گرفت، هرچند که مراحل تکوین و زمینه های فکری پیدایش آن از سالها قبل، به تدریج، فراهم شده بود. شماری از نمایندگان جناح اقلیت مجلس شورای ملی و چند تن از روزنامه نگاران و شخصیتهای سیاسی ملی گرا، در ۲۳
شهریور ۱۳۲۸ در منزل دکتر
محمد مصدق جمع شدند و به تفصیل در باره سالم نبودن فضای انتخابات مجلس شورا، مداخلات غیرقانونی در روند انتخابات و راههای مبارزه با آن صحبت کردند و حضار تصمیم گرفتند با تشکیل هیئتی هفت نفری، مرکّب از سیدمحمدرضا جلالی نائینی (مدیر روزنامه کشور)، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)،
احمد زیرک زاده (مدیر روزنامه جبهه)، ابوالحسن عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)،
حسین فاطمی (مدیر روزنامه باختر امروز)،
حسین مکی (روزنامه نگار) و احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره) به موضوع رسیدگی کنند.
ظاهراً بررسیها و اقدامات این هیئت نشان داد که عمل اعتراض آمیز شدیدتری لازم است و شاید بر همین اساس بود که دکترمصدق از مردم
تهران دعوت کرد در
روز جمعه ۲۲ مهر ۱۳۲۸، برای اعتراض و
تحصن، در برابر کاخ شاه جمع شوند.
بهترین معرٍّف دربارۀ چگونگی پدید آمدن جبهه ملی، شخص دکتر مصدق است. او در جلسه مورخ ۲۳ خرداد ۱۳۲۹
مجلس شورای ملی، دربارۀ ایجاد این جبهه گفت: «...، در ۱۸ مهر ماه ۱۳۲۸ دعوتی شده بود که عدهای از آقایانِ مدیرانِ جراید در
خانه من جمع شدند و برای جلوگیری از دخالت دولت در انتخابات دوره شانزدهم مجلس، تبادل نظر نموده و تصمیمی اتخاذ نمایند. اینجانب از عموم طبقات شهر دعوت نمودم که قبل از ظهر
جمعه ۲۲ مهر ماه، مقابل کاخ سلطنتی حاضر شوند و همگی به اتفاق، عرض حال خود را از اقدامات بیرویه و خلاف
قانون دولتِ ساعد به پیشگاه اعلی حضرت شاهنشاهی تقدیم کنیم....»
با
دعوت مصدق، جمع کثیری که تعداشان را تا ده هزار نفر نوشتهاند در خیابان کاخ گرد آمدند و در حالی که دکتر، پیشاپیش جمعیت حرکت میکرد به سردر سنگی کاخ رسیدند.
مقابل در ورودی کاخ، افسرگارد، علت حضور مقابل کاخ را از مصدق پرسید. دکتر، فرضیهای را ـ که برای شاه تهیه کرده بود ـ ارائه کرد و خاطر نشان ساخت که این، دادخواهی مردم از سوء جریان انتخابات است و گفت که اجازه بدهید یا همه مردم و یا عدهای به انتخاب مردم در دربار تحصن کنند.
بعد از مذاکراتی که درباره تحصن صورت گرفت، توافق شد که عدهای انتخاب و وارد دربار شوند.
افرادی که از میان حضار برگزیده شدند، عبارت بودند از: دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر
مظفر بقاییکرمانی، دکتر کریم سنجابی، دکتر شایگان، دکتر کاویانی، حسین مکی،
سید ابوالحسن حائریزاده، آیتالله غروی، جلال نائینی، یوسف مشار، مهندس احمد زیرکزاده،
محمود نریمان، عباس خلیلی، حسن صدر، شمسالدین امیرعلایی، احمد ملکی، ارسلان خلعتبری و ابوالحسن عمیدی نوری. این عده و مصدق به عنوان رهبر جبهه اپوزسیون برای اعتراض به دخالت دولت در انتخابات مجلس شانزدهم در دربار متحصن شدند.
تقاضای تحصنکنندگان در دو مورد خلاصه میشد: اول الغای انتخابات فاسد کشور و دوم تعیین دولتی بیطرف انتخابات را که در کمال آزادی برگزار کند. دولت و دربار نه تنها به تقاضای تحصنکنندگان بیاعتنایی کردند؛ بلکه بر مداخلات خود نیز در انتخابات اصرار ورزیدند. شاه، برای آنکه با متحصنان روبرو نشود، به بهانه ای تهران را
ترک کرد و دکترمصدق با
عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، با تندی سخن گفت و در حضور مردم به روند ناسالم انتخابات اعتراض کرد.
متحصنان پس از چند روز
تحصن، چون جوابی از شاه دریافت نکردند و در خارج نیز انتخابات، طبق میل دولت جریان داشت،
اعتصاب غذا کردند. سرانجام روز سهشنبه ۲۶ مهرماه ۱۳۲۸ش جواب شاه از طرف هژیر، وزیر دربار و به خط وزیر دربار به آنان داده شد که در آن به رضایت از
آزادی انتخابات تاکید شده بود. متحصنان پس از
مشورت، جوابی به امضای دکتر مصدق به هژیر دادند: «...اکنون که در خواست ما مورد توجه و عطوفت قرار نگرفت، به تحصن خاتمه میدهیم.
سعادت مملکت را همیشه خواهانیم.»
هنگام ترک بستنشینی در دربار، بیانیهای منتشر کردند که ضمن آن آمده بود: «موضوعی که بیش از همه، ملّیّون ایران را نگران ساخته، نتیجهای است که میخواهند از
فساد و دستگاه ما بگیرند.» سپس آنان در خانه مصدق گرد آمدند و درباره موضوعی تصمیم گرفتند که اهمیت آن به مراتب، فراتر از مبارزه انتخاباتی بود.
چند روز بعد، متحصنان در احمدآباد، ملک شخصی دکترمصدق، گرد آمدند و بر سر ایجاد ائتلافی از احزاب، گروهها و دسته های سیاسی، حول چند
هدف مشخص، توافق کردند و گویا به پیشنهاد حسین فاطمی، نام «جبهه ملی» را برای آن برگزیدند
حسین مکّی
پیشنهاد این نام را به خود و احمد زیرکزاده
آن را به کریم سنجابی نسبت داده است. احتمالاً اصطلاح «جبهه» با توجه به کاربرد معادل آن در
زبان فرانسه انتخاب شده
و صفت «ملی» نه به معنای
ناسیونالیستی بودن جبهه، بلکه به معنای
انتساب آن به مردم و وابسته نبودن به بیگانگان به کار رفته است
جبهه ملی، که نام «ایران» هم بدان افزوده شد، در اول آبان ۱۳۲۸ تأسیس گردید
و طی بیانیهای عمومی، علاوه بر
اعلام موجودیت، اهداف خود را برگزاری انتخابات آزاد،
آزادی مطبوعات، و
اصلاح قانون حکومت نظامی عنوان کرد.
درباره نوع و
ماهیت سازمان سیاسی که گروه و مصدق در صدد ایجاد آن بودند، مذاکراتی طولانی به عمل آمد و
روزنامه باختر امروز به عنوان ارگان جبهه ملی ایران معرفی و روز ۱۰ آبان، جبهه ملی رسماٌ موجودیت خود را اعلام کرد.
به همین ترتیب «جبهه ملی» از همین
زمان، سر و سامان یافت و فعالیت سیاسی گروه طرفدار دکتر مصدق، تحت عنوان یک جبهه ملی معین و مشخص، در انتخابات دورۀ شانزدهم شروع شد.
جبهه ملی از موفقیت در ابطال انتخابات
تهران به خوبی استفاده کرد و توانست در انتخابات مجدد، زمینه شکلگیری فراکسیون پارلمان جبهه ملی را در مجلس شانزدهم فراهم آورد. ۲۵ بهمن ۱۳۲۸ رایگیری انتخابات تهران خاتمه یافت و برخلاف تلاشهای دولت در ممانعت از
انتخاب نامزدهای جبهه ملی، رهبران آن در راس لیست منتخبان تهران قرار گرفتند. نمایندگان منتخب جبهه ملی در تهران بدین قرار بودند: مصدق، بقایی، مکی، حائریزاده، عبدالقدیر آزاد، شایگان، نریمان؛ الهیار صالح نیز از
کاشان انتخاب شد.
مسیر جریانهای مربوط به جبهه ملی را از تاسیس تا
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میتوان در دو دوره خلاصه کرد: دور نخست، از زمان تاسیس تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و دور دوم، از نخستوزیری مجدد مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد.
در بدو تشکیل، اساسنامه جبهه ملی و آییننامه آن
انتشار یافت
در مدت کوتاهی چند حزب و تشکل سیاسی به
جبهه پیوستند و ترکیب نخستین آن را به وجود آوردند، از جمله حزب ایران، به رهبری اللهیار صالح و کریم سنجابی و دیگران؛ حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم، به رهبری
داریوش فروهر؛ حزب پان ایرانیست، به رهبری محسن پزشکپور (همکاری با جبهه تا ۳۰ تیر ۱۳۳۰)؛ سازمان نظارت بر آزادی انتخابات، به رهبری مظفر بقایی، که بعداً با گروه انشعابی از حزب توده ایران به رهبری خلیل ملکی ادغام شد و حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری آن دو پدید آمد؛ جمعیت آزادی مردم ایران، به رهبری محمد نخشب، که بعداً به نهضت خداپرستان
سوسیالیست معروف شد؛ جمعیت
فداییان اسلام، به رهبری
سیدمجتبی نواب صفوی؛ مجمع
مسلمانان مجاهد، به رهبری
شمس قنات آبادی، وابسته به آیت اللّه
سیدابوالقاسم کاشانی (همکاری با جبهه تا تیر ۱۳۳۱)؛ سازمان هیئت علمیه تهران، متشکل از عده ای روحانی و
مجتهد؛ جامعه بازرگانان و اصناف
تهران؛ و نیز چند تشکل دیگر از دانشگاهیان، فرهنگیان، کارگران و دهقانان.
از این میان، حزب ایران، که از همه سازمانیافتهتر بود، هسته اصلی جبهه ملی را تشکیل میداد.
جبهه اگرچه از طریق این تشکلهای سیاسی در سازمانهای دولتی، دانشگاهها و محافل روشنفکری، مطبوعات و کانونهای روزنامه نگاری، مراکز مذهبی،
اصناف و
بازار ، کارخانهها و گروههای مبارز خیابانی نفوذ داشت، اما
قدرت و اعتبار سیاسی بی مانندی که کسب کرد، بیشتر بر
اثر اعتماد مردم به دکترمصدق و حمایت آنان از حرکت جدیدی بود که در متن جنبش ضداستبدادی و ضداستعماری، به همه نیروهای ملی، صرف نظر از مرام فکری و سیاسی آنها، مجال فعالیت میداد. جاذبههای سیاسی جبهه در بدو تشکیل، به ویژه طبقه متوسط را به سوی خود جلب کرد
و زمینه را برای
رشد و توسعه جبهه، خصوصاً در شهرهای بزرگ کشور، فراهم ساخت. حزب ملت ایران، جمعیت آزادی مردم ایران و حزب زحمتکشان، سه تشکل هدفمند، منسجم، منضبط و دارای
اصول و برنامه مدون بودند و بر فعالیتهای جبهه ملی اثر میگذاشتند
چند روز پس از تأسیس جبهه ملی، عبدالحسین هژیر در ۱۳
آبان ۱۳۲۸ با گلوله
سیدحسین امامی ، یکی از اعضای فدائیان اسلام، به
قتل رسید. تلاش وابستگان دربار و به ویژه کسانی نظیر
اشرف پهلوی برای نسبت دادن این قتل به جبهه ملی، که خطر نفوذ سیاسی آن را از همان بدو تشکیل احساس کرده بودند، به نتیجه ای نرسید و دستگیری شماری از اعضای جبهه ملی و تحت نظر قرار دادن دکترمصدق در احمدآباد
نیز تأثیر خاصی بر روند فعالیت جبهه نگذاشت، اما حادثه قتل در
تشدید التهاب سیاسی و شتاب بخشیدن به رویدادها مؤثر بود و در عین حال، برای جبهه هشداری بود که تا چه حد میتواند در معرض اتهامات
خطرناک و ویرانگر باشد. چهار روز پس از قتل هژیر، نخستین تظاهرات جبهه ملی به
دعوت دکترمصدق، رهبر جبهه ملی، در ۱۷ آبان ۱۳۲۸ در میدان بهارستان تهران برگزار شد. جبهه در این
اجتماع، دیدگاههای خود را در باره برگزاری صحیح انتخابات مجلس به اطلاع مردم رسانید و برای نخستین بار مردم را به استیفای حقوق خود در امر
نفت رسماً دعوت کرد
و ظهور رسمی و قدرتمند خود را در صحنه سیاسی به نمایش گذاشت. در بهمن همان
سال، جبهه اجتماع بزرگ دیگری در همان محل و در باره همان موضوع برگزار کرد
در ۲۵
اسفند ۱۳۲۸، اعضای مؤسس جبهه بیانیهای در مطبوعات منتشر کردند و علاوه بر تأکید بر سه
اصل یاد شده، با قرارداد الحاقی نفت (گَسْ ـ گلشاییان) و
تفسیر اصل ۴۸
قانون اساسی ، که به آزادی انتخابات
آسیب میرساند، مخالفت کردند
برنامه و منشور جبهه ملی، حاوی نکاتی در بارهچگونگی اجرای درست قانون اساسی، برقراری
عدالت اجتماعی، برگزاری انتخابات
آزاد، توسعه اقتصادی و تضمین آزادی
اندیشه و بیان، چند ماه پس از تأسیس جبهه
انتشار یافت.
در
فروردین ۱۳۲۹، کمتر از شش ماه پس از تأسیس جبهه، بر
اثر کوشش در جلوگیری از
تقلب و تخلف معمول در انتخابات، چند تن از اعضای جبهه، از جمله دکترمصدق، به مجلس راه یافتند و اقلیتی کوچک، اما بسیار بانفوذ و مؤثر، را تشکیل دادند
و این نخستین دستاورد مبارزه سیاسی جبهه بهشمار میرفت.
جبهه به
تدریج برنامههایی تدوین کرد، از جمله درصد مالکانه را تعیین مینمود و مالکان را موظف میساخت برای اصلاحات در
کشاورزی و
عمران روستاها، سهمی از عایدات مالکانه هر روستا را صرف همان روستا کنند؛ رئوس دیگر برنامه عبارت بود از: آموزش دهقانان و آشناساختن آنان با شیوه های جدید و علمی کشاورزی؛ تشکیل انجمنهای روستاها، که قانوناً تحت نظر مالکان نبودند و نظارت این انجمنها بر توسعه و
عمران روستاها؛ نیز برنامههایی برای
اصلاح و پیشرفت
صنعت،
آموزش و
بهداشت که باتوجه به مقتضیات بومی کشور تنظیم شده و به مراتب کارآمدتر و بنیادیتر از برنامه های پرسروصدای اصلاحات شاه در سالهای بعد بود.
با برسرزبان افتادن نام جبهه ملی، عده کثیری داوطلب عضویت شدند؛ از این رو آییننامهای در هفت ماده تدوین شد که بدین قرار بود:
ماده اول: جبهه ملی از هیئت مؤسس و دستجات مختلف ملی طرفدار تامین
عدالت اجتماعی و حفظ
قانون اساسی تشکیل میشود.
ماده دوم: مؤسسان اولیه، هیئت مدیرۀ جبهه ملی را تشکیل میدهند و دستجات مختلف، هر یک نمایندهای تعیین میکنند که از اجتماع آنها هیئت مدیره شورای جبهه ملی تشکیل میشود و در زمان مقتضی، نمایندگان مختلف شهرستانها نیز در شورا شرکت میکنند به شرط اینکه اعتبارنامه آنها را هیئت مدیره تصویب کرده باشد.
ماده سوم: هدف جبهه، ایجاد
حکومت ملی از طریق
تامین آزادی انتخابات و آزادی افکار است.
ماده چهارم: در شورای جبهه ملی از مسائل مربوط به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، بحث و
مشورت خواهد شد.
ماده پنجم: دستجات و احزابی که بخواهند به جبهه ملی ملحق شوند، باید تقاضای خود را به صورت کتبی به جبهه ملی ارسال کنند و
شرط قبول عضویت و تحقیق و صدور اعتبارنامه را آییننامه جداگانه تعیین خواهد کرد.
ماده ششم: هیچ فردی نمیتواند به طور مستقیم، عضو جبهه ملی بشود و عضویت افراد، مشروط به این است که عضو یک جمعیت وابسته به جبهه ملی باشد باشند.
ـ ماده هفتم: طرز اجرای این اساسنامه را آییننامه جداگانهای تعیین میکند که به تصویب هیئت مدیره خواهد رسید.
مهمترین اهداف اعلامشده جبهه ملی،
حمایت از ملیشدن نفت و ایجاد حکومت ملی از طریق آزادی انتخابات و افکار بود.
عقیده این گروه که بسیار ضد استعماری بود، این اصول را شامل میشد: مخالفت با لایحه قرارداد الحاقی نفت که دولت و شاه برای تصویب آن در مجلس تلاش میکردند، تحکیم نهادهای پارلمانی، رعایت اصول قانون اساسی،
استقرار دموکراسی و
دفاع از آزادی و
استقلال واقعی.
جبهه ملی توانست با تکیه بر شعار ملیکردن صنعت نفت و مبارزه با امپریالیسم، ایدئولوژی لازم را برای همگرایی نیروها فراهم کند. جبهه ملی در سال ۱۳۲۹، فشار سیاسی خود را بر
ملی شدن صنعت نفت متمرکز کرد، چند اجتماع پرشور در سراسر کشور تشکیل داد و از طریق روزنامههای وابسته به خویش ـ بهویژه
روزنامه باختر امروز، به سردبیری حسین فاطمی که سخنگوی اصلی جبهه ملی به شمار میرفت ـ توجه ملت ایران را به اهمیت مبارزه در راه آزاد کردن نفت از چنگ بیگانگان جلب کرد. در مهر ۱۳۲۹، نمایندگان جبهه ملی در مجلس شورا، رزم آرا را در خصوص نفت
استیضاح کردند و در ۴ آذر ۱۳۲۹، در باره تهیه متنی در خصوص ملی شدن صنعت نفت به
توافق رسیدند
تظاهرات گسترده طرفداران جبهه ملی در دفاع از ملیشدن این
صنعت در سراسر کشور ادامه یافت و سرانجام ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ پیشنهاد ملیشدن آن در کمیسیون نفت مجلس تصویب شد و ۲۴ اسفند در مجلس شورای ملی به اتفاق آرای نمایندگان به تصویب رسید و ۲۹ اسفند از تصویب سنا هم گذشت.
جبهه ملی ایران در ۱۳۳۰ ش به چند موفقیت چشمگیر دیگر نایل شد و در صحنه مبارزه سیاسی تا حد زیادی
ابتکار عمل را به دست گرفت. پیامدهای ملی شدن صنعت نفت تا مرحله
خلع ید انگلستان، توازن
قدرت را به سود نیروهای سیاسی ملیگرا تغییر داد. دکترمصدق در ۷ اردیبهشت به نخست وزیری رسید
و گرچه برای مراعات بی طرفی سیاسی از جبهه کناره گرفت، در تغییر هیئت دولت بعداً شماری از رهبران و سران جبهه ملی به وزارت رسیدند. در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی، که در بهمن همان سال برگزار شد، نامزدهای جبهه ملی بیشتر کرسیها را در شهرهای بزرگ به دست آوردند
و از میان نامزدهای جبهه ملی در
تهران، یازده تن به نمایندگی برگزیده شدند
از ۷۹ نماینده، سی نماینده وابسته به جبهه ملی بودند یا موضعی نزدیک به آن داشتند
نمایندگان عضو و متمایل به جبهه، در فراکسیونی به نام نهضت ملی ایران، متشکل و برای تسلط بر مجلس شورا آماده شدند
فعالیتهای جبهه ملی با سیر عمومی نهضت ملی ایران، اوضاع سیاسی آن سالها و اقدامات دولت ملی چنان درآمیخته است که تفکیک کردن آنها از یکدیگر میسر نیست.
در ۱۳۳۱ ش، جبهه به اوج
قدرت سیاسی و
اشتهار رسید، اما در عین حال زمینه افول سیاسی آن نیز آغاز شد. رأی دیوان دادگستری بین المللی (لاهه) به سود ایران و به زیان انگلستان، موفقیت بزرگی برای جبهه ملی در زمینه صنعت نفت بود، اما کشمکش در مجلس شورا میان نمایندگان جبهه ملی و مخالفان بر سر انتخاب رئیس مجلس در
تیر ۱۳۳۱، از صف آرایی نیروها در برابر هم
خبر میداد
استعفای دکترمصدق از نخست وزیری و صدارت چند روزه احمد قوام، کشور را به بحران سیاسی خطرناکی کشاند که به وقایع و
قیام مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ انجامید در جریان این ناآرامیها، اداره
شهر تهران به دست مردم افتاد و جبهه ملی رویدادها را رهبری کرد
برخی مخالفان جبهه ملی، در رهبری قیام سی تیر حزب توده را مؤثرتر دانسته اند
در هر حال، هیئتی از جبهه ملی با شاه دیدار و توجه او را به وخامت وضع جلب کرد.
بازگشتن دکترمصدق به نخست وزیری، نقطه اوج
شهرت و اعتبار جبهه ملی به شمار آمد.
قیام سی تیر در عین حال سرآغاز ظهور اختلافات سیاسی ویرانگر جنبش ملی بود.
جبهه ملی از نظر تشکیلاتی، یک نهاد سیاسی خاص و منحصر به فرد بود و شباهتی به تشکیلات گروههای سیاسی در آن زمان نداشت؛ اما در طول مبارزه رفتهرفته سازمانها و گروههای سیاسی که به سوی اهداف ملی گرایش داشتند، یا بدان پیوستند و یا در مسیر مبارزات خود با رزمآرا، همراه این جبهه شدند. نیروی شگرف و غیرمنظم هواداران این جبهه؛ بازاریان، دانشگاهیان، فرهنگیان، کارگران و دهقانان بودند که همواره نهضت را یاری میکردند.
جبهه ملی یک حزب نبود؛ بلکه سازمانی سیاسی و متشکل از رهبران احزاب، جمعیتها و دستههای سیاسی و مذهبی و تنی چند از مدیران روزنامهها با افکار و عقاید گوناگون بود که پس از ناکامی از تحصن در دربار به اجتماع خود ادامه دادند و با هدف مبارزه ضد استعماری به رهبری دکتر مصدق، این جبهه را تشکیل دادند.
از آن پس، مخالفان جبهه ملی روش سیاسی خود را در برابر این جبهه و دکترمصدق تغییر دادند؛ متمرکز و متحد شدند و برای براندازی جبهه شروع به طرحریزی کردند.
گفته شده است که سازماندهی مردم در وقایع سی تیر، به نیروهای مخالف جبهه ملی در ایجاد گروههای براندازی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ درس داده است
اختلافاتی که میان رهبران اصلی جبهه ملی پیش از سی تیر آغاز شده بود، (به ویژه اختلاف نظر آیت اللّه کاشانی و متحدان او نظیر بقایی، مکّی، شمس قنات آبادی و متحدان سرلشکر فضل اللّه زاهدی)، پس از رویدادهای سیاسی آن روزها آشکار شد.
غلبه جناح چپ جبهه ملی، که تندروتر بود، بر جبهه، سبب همسویی
حزب توده و جبهه ملی شد که دستاویزی برای مخالفان داخلی و خارجی در اقدام به فعالیتهای خشونت آمیز به شمار میآمد.
در ۹ اسفند ۱۳۳۱، شماری از اوباش سازمان یافته، برای دفاع از
شاه و جلوگیری از خروج او از کشور، تظاهرات کردند و به خانه دکترمصدق حمله بردند. این رویداد، که مصدق از آن
جان سالم به در برد، ارتباط مستقیم شاه و نخست وزیر را گسست و بن بست سیاسی دولت ملی و جبهه ملی را ایجاد کرد، زیرا در جبهه شکاف افتاده بود و نیروهای مخالف دولت ملی و جبهه ملی، از شاه پشتیبانی کردند.
در نوروز ۱۳۳۲ش، دکترمصدق در مراسم سلام دربار شرکت نکرد و بدین ترتیب،
اختلاف میان او و شاه آشکار شد. فشارهای داخلی و خارجی و افزایش توطئهها ــ به رغم همه تلاشهای جبهه ملی در سازماندهی مردم برای برگزاری تظاهرات و ایجاد تشکلهایی در حمایت از دکترمصدق و بر ضد شاه و دربار و استفاده از همه
قدرت و نفوذ سیاسی اش ــ به کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت ملی انجامید. در این روز، دفترهای جبهه ملی و دفتر روزنامه های وابسته به آن، چپاول یا به
آتش کشیده شد و
رهبر جبهه و تنی چند از همراهان او، روز بعد بازداشت شدند
این کودتا، به عمر بزرگ ترین تشکل سیاسی
تاریخ ایران پایان داد. همه احزاب و دستهها و تشکلهای سیاسی، که با این جبهه
ائتلاف کرده بودند، متلاشی شدند و بدین ترتیب عمر دوره ای از تاریخ جبهه ملی ــ که بعدها، بر
اثر تشکلهای جدید جبهه، به «جبهه ملی اول» مشهور شد ــ به پایان رسید. رهبران جبهه ملی پس از دستگیری و گذراندن دوره های محکومیت در
زندان ، به چند دسته تقسیم شدند: شمار کمی به رهبر و هدفهای جبهه وفادار ماندند و در دوره های دیگر در صحنه ظاهر شدند، شماری از سیاست کناره گرفتند یا از سیاستهای حاکم پیروی کردند، و چند تن هم از ایران رفتند
انگلستان بر ضد جنبش ملی ایران به رهبری جبهه ملی، اقدامات بسیاری کرد، از جمله: مخالفت همه جانبه با ملی شدن نفت، توسل به مجامع بین المللی علیه ایران، محاصره اقتصادی، کارشکنی در راه حلهای مسالمت آمیز،
تهدید نظامی و حضور نظامی در منطقه، دخالت دادن امریکا در این امر، ایجاد اختلاف میان رهبران و نیروهای جبهه، و اقدامات براندازانه علیه حکومت ملی
اعمال خصمانه
امریکا نیز از طریق همسویی کامل با انگلستان، در پیش گرفتن سیاست ریاکارانه، کارشکنی و بهانه تراشی، مشارکت در توطئه های داخلی، دستاویز قرار دادن نفوذ
کمونیستها، و طراحی و اجرای کودتای نظامی ۲۸ مرداد،
در مداخله مستقیم خارجی در شکست جنبش ملی ایران جای
تردید نمیگذارد. دخالتها و
توطئه چینیهای دربار نیز تأثیر انکارناپذیری در بسیج و تهییج حاکمیت برضد جنبش ملی و ضداستعماری
ملت ایران داشت. با این وصف، خطاهای مکرر سیاسی، نقصها و عیبهای بزرگ تشکیلاتی و اشتباهات رهبران جبهه ملی در تصمیم گیریهای مراحل اساسی، از علتهای درونی شکست نهضت ملی و نابودی جبهه به شمار آمده است. برخی از عوامل داخلی شکست و فروپاشی جبهه ملی را چنین دانسته اند: شکاف در رهبری جبهه و چند دستگی و سوءاستفاده نیروهای مخالف از آن؛ همکاری ضعیف میان واحدهای تشکیل دهنده؛ فقدان شورای همکاری و هماهنگی؛ فقدان ساز و کارهای واکنش و بسیج سریع؛ کاستیهای بزرگ ساختاری؛ نداشتن برنامه های جامع و واحد؛ نداشتن طرحهای از پیش اندیشیده به هنگام مواجهه با بحرانها؛ نداشتن اکثریت در مجلس؛ برخی انتصابهای ناشایسته؛
تضاد آشتی ناپذیر برخی از دیدگاهها و تفسیرهای سیاسی درون گروهی ؛ از دست دادن تدریجی پشتیبانی و حمایت طبقه متوسط سنّتی و نیروهای مذهبی؛ متهم شدن به همکاری با نیروهای تندرو چپ بر
اثر خطاهای سیاسی؛ تلاش در
انحلال مجلس؛ و پی نبردن به اهمیت تصمیم گیری به موقع و خطیر بودن موقعیتها
دکترمصدق در این خصوص به سه نکته اشاره کرده است: ۱) جبهه ملی حزب نبود؛ ۲) در مجلس اکثریت نداشت؛ ۳) اقلیتی بود که افکار عمومی از آن حمایت میکرد.
جبهه ملی در
اختفا و نهضت مقاومت ملی. نهضت مقاومت ملی، میانپرده یا حد فاصل فعالیتهای بازماندگان معتقد به جبهه ملی و شمار اندکی از هواداران آن پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا تشکیل جبهه ملی دوم در تیر ۱۳۳۹ است. در پی کودتا، تقریباً همه رهبران و افراد مؤثر جبهه به
زندان افتادند، روابط تشکیلاتی از هم گسیخت، منابع مالی از بین رفت، روزنامهها و کانونهای تجمع تعطیل و دکترمصدق و شماری از همکاران نزدیک وی در دادگاههای نظامی محکوم شدند. در این فضای دیکتاتوری نظامی و
اختناق ، امکان فعالیت سیاسی از مردم
سلب گردید. هیچ یک از سران جبهه نمیتوانستند جانشین شایسته ای برای دکترمصدق باشند: حسین فاطمی مدتی متواری بود و سپس دستگیر و
اعدام شد؛ گروه کاشانی ، بقایی ، مکّی ، که مدتی همکار و مدتی نیز
رقیب و مخالف دکترمصدق بودند، از صحنه بیرون رانده شدند؛ اللهیار صالح، که محبوب تر بود، نه قاطعیت دکترمصدق را داشت نه
جاذبه و قدرت رهبری او را؛و دکترشایگان پس از آزادی از زندان ، از ایران رفت.
تقریباً دو هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد، نمایندگانی از احزاب ایران، مردم ایران، ملت ایران، نیروی سوم و نمایندگانی از دانشگاهیان و بازاریان، اعضای کمیته مرکزی مقاومت را انتخاب و ساختار تشکیلاتی آن را طراحی کردند
نام «نهضت مقاومت ملی» را ظاهراً شاپور بختیار، باتوجه به عملیات نهضت مقاومت
فرانسه و جنگ جهانی دوم بر ضد اشغالگران آلمانی، پیشنهاد کرد
در ۱۴
مهر ۱۳۳۲، حسین مکّی تشکیل مجدد جبهه ملی را
اعلام کرد،
اما چون مورد اعتماد بازماندگان جبهه و طرفداران جبهه نبود، از این اعلام وجود هیچ طرفی نبست. نقش شخصیتهای مذهبی معتقد به جبهه ملی، نظیر آیت اللّه
سیدرضا زنجانی و آیت اللّه
سیدمحمود طالقانی و نیز مهندس
مهدی بازرگان ، در تشکل نهضت مقاومت ملی و تداوم فعالیت آن از بقیه بارزتر بود. به گفته کریم سنجابی،
آیت اللّه زنجانی کارگردان اصلی نهضت مقاومت بود. اهداف اصلی نهضت عبارت بود از: ادامه نهضت ملی و
اعاده استقلال کشور و حکومت ملی؛ مبارزه با
استعمار ؛ و مبارزه با حکومتهای دست نشانده خارجی و عمال فاسد
نهضت، برنامه سیاسی خود را بر گردآوری و تشکل نیروهای ملی بازمانده از کودتا، مقابله با تبلیغات کودتاچیان، مقابله با تبلیغات حکومتهای خارجی در
دفاع از کودتا و مبارزه با اعطای امتیازات خارجی متمرکز ساخت
فعالیتهای سیاسی نهضت مقاومت ملی، بنا به تقسیم بندی
غلامرضا نجاتی ، سه دوره اصلی را طی کرده است: از ۱۳۳۲ ش تا پایان ۱۳۳۳ ش، که به تشکل، سازماندهی، آموزش و شروع فعالیت اختصاص داشت؛ از
فروردین ۱۳۳۴ تا
شهریور ۱۳۳۶، که دوره آغاز دستگیریها، اختلافهای درونی ، پراکندگی و فعالیت در شرایط اختناق بود؛ و از شهریور ۱۳۳۶ تا تیر ۱۳۳۹، که دوره تلاشی ، انتشارات و فعالیتهای پراکنده کاملاً پنهانی بود. البته همه بازماندگان جبهه ملی در نهضت متشکل نبودند. هسته ها و واحدهای کوچک و محفلیِ مستقل به فعالیت خود مخفیانه ادامه می دادند. شاخه ای به خارج از کشور رفتند و در اروپا، به ویژه
آلمان ، و در امریکا به فعالیتهای سیاسی علنی ، نیمه علنی و مخفی پرداختند و شماری در کمین موقعیت سیاسی مناسب برای فعالیت مجدد باقی ماندند.
نهضت از طریق پخش اعلامیه، برپایی تظاهرات محدود و انتشار نشریه های توضیحی، سعی میکرد مبارزات ملی را ادامه دهد. منظم ترین و مستمرترین فعالیت نهضت، انتشار نشریه بود. راه مصدق، سخنگوی اصلی نهضت به شمار میرفت و حاشیه بی حاشیه، خوزستان مصدق، مکتب مصدق، و نهضت مصدق نشریات دیگری بودند که نهضت منتشر میکرد
از تشکیل نهضت بیش از یک
سال نگذشته بود که حزب ایران، در پی بروز اختلافی میان سران نهضت، از آن جدا شد. حکومت نظامی که فعالیتها را زیرنظر داشت، در فروردین ۱۳۳۴ شماری از رهبران و فعالان سرشناس نهضت را دستگیر کرد
نیروهای بازمانده نهضت مقاومت ملی تا شهریور ۱۳۳۶ به فعالیتهای خود ادامه دادند، که به دیدارهای محدود و انتشار نشریه و
اعلامیه منحصر شده بود، اما به سبب انتشار جزوهای درباره قرارداد نفت، که حکومت به آن قرارداد حساسیت بسیار داشت، نیروهای امنیتی، طی چند یورش پی درپی به نهضت در تهران و در شهرستانها، بسیاری از سران و فعالان آن را دستگیر کردند
در پی آن، نهضت کاملاً
تضعیف شد و شورای مرکزیِ پانزده نفره آن، بر اثر اختلافات داخلی و فشارهای سیاسی، به هشت نفر کاهش یافت. نهضت در دوره سوم نیروهای خود را تا بدانجا از دست داد که برای پخش اعلامیه، دو تن از اعضای شورای مرکزی،
مهدی بازرگان و
شاپور بختیار، را به کار گرفتند.
نخستوزیری مصدق و انتخاب اعضای کابینه، اختلافِ درون جبهه ملی را شدت بخشید؛ به گونهای که چندی بعد از تشکیل دولت مصدق، از جبهه ملی، فقط
اسم و شهرتی باقی ماند و تنها فراکسیون «جبهه ملی» در مجلس فعال بود. با وجود هواداری احزاب مختلف از نهضت، جبهه ملی، هرگز به صورت یک سازمان متشکل سیاسی و متناسب با رسالت تاریخی خود درنیامد و به همین دلیل در شرایط بحرانی، بهویژه در روزهای ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از شکست کودتای اول و
فرار شاه به
بغداد، موفق به
بسیج هوشیارانه مردم، برای مقابله با
دشمن نشد.
از نوزده نفری که همراه دکتر مصدق، مؤسس جبهه ملی بودند، فاطمی تا پای جان از نهضت ملی و رهبری آن دفاع کرد. شایگان، سنجابی، امیرعلایی، نریمان، زیرکزاده و دکتر کاویانی تا کودتای ۲۸ مرداد در کنار او بودند.سه نفر به نامهای ارسلان خلعتبری، احمد ملکی و جلال نائینی با رژیم کودتا کنار آمدند و نماینده مجلس و سناتور شدند. پنج نفر یعنی بقایی، مکی، حائریزاده، عبدالقدیر آزاد و یوسف مشار پس از
قیام سی تیر ۱۳۳۱، علیه مصدق موضع گرفتند و در راستای براندازی مصدق، دانسته یا ناداسته با شاه و کودتاچیان همکاری کردند. حسین صدر و غروری با مصدق و جبهه ملی و سپس نهضت مقاومت ملی همکاری کردند. عمیدی نوری و عباس خلیلی، اندکی پس از تشکیل جبهه ملی، رودرروی نهضت قرار گرفتند.
در بررسی علل و عوامل مؤثر در ضعف و
انحلال جبهه ملی به اجمال به این موارد میتوان اشاره کرد:
دکتر مصدق خود به آن اقرار کرده است: «احزاب ملی چون تشکیلات منسجمی نداشتند، توانایی استفاده مؤثر از افراد حزب را نداشتند.»
خلیل ملکی در مجله «نبرد زندگی» در سال ۱۳۳۵ به بررسی علل ناکامی جبهه ملی میپردازد. وی دربارۀ ضعف ایدئولوژی جبهه ملی مینویسد: «...منظورمان این است که شکست نهضت ملی ایران از آنگونه حوادث تاریخی نیست که وقوع آن حوادث، جبری است؛ بلکه از آن نوع حوادثی است که با رهبری صحیح و داشتن یک ایدئولوژی مناسب، میشد از آن اجتناب کرد.»
به عقیده ریچارد کاتم، مصدق، همانند هواداران کمسواد نهضت،
اسیر جنبههای غیرعقلانی بود.
وجود احزاب، اتحادیهها، جمعیتهای ملی، افراد و گروههای اجتماعی مختلف باعث شده بود، جبهه از حالت یک حزب سیاسی دور باشد. اختلافات در درون کادرهای رده بالای جنبش، مثل اختلافات دکتر مصدق و آیتالله کاشانی،
رنجیدن ملی و بقایی از مصدق
و...از عوامل مؤثر در واگرایی شدید بین نیروهای جبهه ملی شمرده میشوند.
به نظر بسیاری از نویسندگان و مورخان، موضوع نفت، عامل شکست نهضت محسوب میشود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری هواداران وفاداری به دکتر مصدق، فعالیت این جبهه متوقف شد؛ اگر چه بعضی از فعالان آن در نهضت مقاومت ملی به مبارزه با حکومت ادامه دادند.
نهضت مقاومت ملی، به رغم داشتن هدفهای بزرگ و بهرهمندی از حمایتهای مردمی، به سبب نداشتن انسجام درونی،
تعارض دیدگاههای سیاسی واحدهای تشکیل دهنده، اختلافات داخلی، بی تجربگی در مبارزات مخفی، نفوذ پلیس در تشکیلات و نداشتن امکانات کافی، پس از یورشهای ۱۳۳۶ ش رو به تحلیل رفت و در رسیدن به هدفهای خود ناکام ماند.
در تحولات سیاسی ۱۳۳۹ ش، که سازمانهای سیاسی
احیا شدند، بازماندگان نهضت مقاومت ملی، عمدتاً در تشکیلات جدیدالتأسیس نهضت آزادی ایران و در جبهه ملی دوم فعالیت خود را آغاز کردند
حکومتهای پس از کودتا، در غیاب احزاب سیاسی و مطبوعات
آزاد ، مسبّب دوره ای از فساد سیاسی ـ اداری، حیف و میل ثروتهای ملی و بن بست سیاسی ـ اجتماعی شدند که در نهایت به بحران سالهای ۱۳۳۹ـ۱۳۴۲ ش انجامید. در این سالها ــ که سومین دوره فعالیتهای علنی سیاسی پس از استقرار نظام مشروطه در ایران به شمار میآید ــ همه نیروهای خفته و سرکوب شده سیاسی، از جمله نیروهای وابسته به جبهه ملی ایران، جز نیروهای چپ وابسته یا متمایل به حزب توده، به نسبتهای مختلف، در عرصه سیاسی فعال شدند. هواداران جبهه ملی نیز، به
امید مشارکت در انتخابات آزاد و تحصیل
قدرت سیاسی از راه برگزاری انتخابات، تشکل یافتند و حدود ۴۵ ماه، از تیر ۱۳۳۹ تا اردیبهشت ۱۳۴۳، با نام «جبهه ملی دوم»، در صحنه سیاسی ایران فعالیت کردند
در ۲۳ تیر ۱به دعوت دکتر
غلامحسین صدیقی ، آخرین وزیر کشور در دولت دکترمصدق و همراه وفادار او، هفده تن از شخصیتهای سیاسی در منزل او جمع شدند و بر سر تشکیل سازمانی سیاسی، که بعداً جبهه ملی دوم نامیده شد، به توافق رسیدند
هدفهایی که اعلام کردند عبارت بود از: کسب آزادیهای فردی و اجتماعی، استقرار حکومت قانونی ناشی از انتخابات آزاد، و اتخاذ سیاست خارجی مستقل
اعلامیه این گروه در ۳۰ تیر ۱۳۳۹ انتشار یافت. در مرداد ۱۳۳۹، غلامحسین صدیقی،
عبدالحسین اردلان ،
باقر کاظمی ، کشاورز صدر و مهدی بازرگان با وزیر کشور ملاقات کردند و رسماً از او خواستند به جبهه ملی
اجازه داده شود نامزدهای خود را برای نمایندگی مجلس، در مطبوعات معرفی کند. او قول مساعد داد، اما به قولش عمل نکرد
در همان
ماه ، دانشجویان و دانش آموزان هوادار جبهه ملی، پس از سالها
وحشت و
اختناق ، تظاهرات پرشوری برپا داشتند
در شهریور ۱۳۳۹، شمار افرادی که به منزله شورای عالی جبهه بودند، بیش از سی تن شد که عده ای از آنان از رهبران سرشناس جبهه به شمار میآمدند
در ۲۴ آذر ۱۳۳۹، چند تن از رهبران جبهه با جعفر شریف امامی، نخست وزیر وقت، در باره آزادی انتخابات، اجتماعات و مطبوعات گفتگو کردند، اما به نتیجه ای دست نیافتند. در ۱۰ بهمن، چهارده تن از رهبران جبهه برای اعتراض به فقدان آزادی انتخابات، پنج هفته در مجلس سنا متحصن شدند و با عده ای از رجال سیاسی، از جمله سناتور سیدحسن تقی زاده، گفتگو کردند، و این بار هم نتیجه ای عاید نشد
در این میان بسیاری از دانشجویان دانشگاه
تهران ، با سازماندهی جبهه ملی، در ۱۳ بهمن به تظاهرات خیابانی پرداختند. بازار هم تعطیل شد و روز بعد خودرو منوچهر اقبال، نخست وزیر سابق، را در محوطه دانشگاه تهران به
آتش کشیدند
در دی ۱۳۳۹/ ژانویه ۱۹۶۱، جان کندی از حزب دموکرات، به ریاست جمهوری امریکا رسید. برنامه های اصلاحی وی، پس از حکومت جمهوری خواهان، که در کودتای ۲۸ مرداد دست داشتند، به محاسبه ملی گرایان ممکن بود فشار تازه ای برای حکومت شاه باشد
در فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۰،
قدرت و محبوبیت جبهه ملی طی تظاهراتی به نمایش در آمد که عظیم ترین تظاهرات سیاسی پس از رویدادهای ۱۳۳۲ ش بود و موجبات سقوط حکومت شریف امامی و روی کارآمدن علی امینی را در اردیبهشت ۱۳۴۰ فراهم آورد
در همان ماه، هشتمین همایش حزب ایران، در منزل شاپور بختیار و به ریاست اللهیار صالح تشکیل گردید
این حزب، ستون اصلی جبهه ملی دوم را تشکیل میداد و در شوراها و هیئتهای جبهه، اکثریت داشت
در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰، در میدان جلالیه تهران (پارک لاله فعلی) اجتماع عظیم جبهه ملی، با شرکت جمعیتی که رقم آن را بین ۰۰۰، ۸۰ تا ۰۰۰، ۱۲۰ تن تخمین زده اند، برگزار شد که باتوجه به انتخاب امینی به نخست وزیری، نمایش دیگری از
قدرت جبهه بود
این تجمع را اللهیار صالح همه پرسی قلمداد کرده و در
تاریخ مبارزات سیاسی ایران تا آن
زمان بینظیر دانسته است
تجمع علاوه بر نشان دادن قدرت و
نفوذ و محبوبیت جبهه، نشانههایی از
اختلاف نظر رهبران جبهه را، نیز بروز داد که مخالفان از آن بهره میگرفتند
در پی برگزاری مراسمی به مناسبت سی تیر شماری از رهبران جبهه دستگیر شدند
شاه در ۲۸ مرداد ۱۳۴۰، در اجتماعی از وابستگان دولت نطق مفصّل و تندی کرد که واکنش آشکاری در برابر نیروهای به میدان آمده جبهه ملی بود
امینی نیازمند حمایت مردم و جبهه ملی بود، به ویژه آنکه نظر شاه به او، به سبب روابطش با امریکاییان، مساعد نبود، ولی جبهه ملی، با اتخاذ سیاست نامشخص و متناقض در برابر امینی، به تضعیف او کمک کرد
در واقع، جناحهای تندرو و میانه روِ جبهه، درباره امینی دو نظر متفاوت داشتند
که این خود
سرچشمه تعارضات رفتار سیاسی جبهه در موقعیتی بسیار حساس بود.
تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران در بهمن ۱۳۴۰ ــ که در اعتراض به سیاست دولت در زمینه انتخابات و همدردی با دانش آموزان اخراجی برگزار شده بود ــ به زد و خورد نیروهای نظامی با دانشجویان منجر شد. این یورش برنامه ریزی شده، جبهه ملی را عملاً رو در روی دولت امینی قرار داد و زمینه را برای حذف هر دو طرف از صحنه سیاسی، به سود شاه، فراهم ساخت. در عین حال در رهبری جبهه شکاف انداخت و جناحبندیهای داخلی و برخوردهای درونی را تشدید کرد. پانزده تن از اعضای شورای عالی جبهه ملی نیز دستگیر شدند. این دستگیری وسیع را حملهای سنگین به قصد تلاشی جبهه از درون دانسته اند
رویدادهای بهمن ۱۳۴۰ از برخی جهات، و نیز از حیث
تاریخ جبهه ملی، نکات مبهم و نکاویده ای دارد.
علی امینی در ۲۷ تیر ۱۳۴۱ از نخست وزیری استعفا کرد و
اسدالله علم، سیاستمدار فرمانبردار و معتمد شاه، به نخست وزیری رسید.
او از سوی شاه مأمور شد با رهبران جبهه ملی تماس بگیرد و با جبهه به سازش برسد
علم حامل پیشنهادهایی بود، از جمله امکان همکاری جبهه ملی با دولت، واگذاری چند سمت وزارت به رهبران جبهه، برگزاری انتخابات آزاد و
واگذاردن انتخابات شهرهایی چون تهران،
تبریز،
اصفهان،
مشهد و
یزد به جبهه ملی. همچنین این پیام شاه را به رهبران جبهه ملی رساند که به نظر عده ای، مناسب ترین شخص برای سرپرستی ولیعهد، اللهیار صالح است. صالح پیشنهادهای علم را در شورای جبهه مطرح ساخت و شورا همکاری جبهه را با دولت به تحقق سه
شرط اصلی موکول کرد: ۱) اجرای کامل قانون اساسی، ۲) آزادی انتخابات در سراسر کشور، ۳) دخالت نکردن شاه در اموری که مطابق
قانون در حیطه مسئولیت او نیست
این شرایط، در واقع همان اصول جبهه ملی بود و پس از اعلام آنها، گفتگو میان علم و سران جبهه قطع شد. هیئت اجرایی جبهه ملی هم در آذر ۱۳۴۱ ماجرای مذاکرات را به اطلاع مردم رساند (جبهه ملی ایران. هیأت اجرائی)؛ البته شماری از اعضای اصلی جبهه با پاسخ جبهه موافق نبودند و همکاری با دولت را به صلاح میدانستند که این امر نیز به اختلافات داخلی جبهه دامن زد.
جبهه ملی دوم در فضایی بسیار پرتنش و تحت فشار درونی و بیرونی، نخستین همایش خود را به ریاست اللهیار صالح، از ۴ دی تا ۱۱ دی ۱۳۴۱ در منزل حاج حسن قاسمیه برگزار کرد
کریم سنجابی
این همایش را از پرشکوهترین و مؤثرترین اجتماعات سیاسی ایران خوانده است. به نوشته ورجاوند،
همایش از همان روز اول بر سر ماجرای حمله به دانشگاه (اول بهمن ۱۳۴۰) متشنج شد. این
روایت ، اگر عیناً با واقعیت مطابق باشد، نشان میدهد که رویدادهای بهمن ۱۳۴۰ از مشکلات درونی و حل نشده جبهه ملی و در نتیجه بسیار تنشزا بوده است. همایش با رأی مخفی، ۳۵ تن را به عنوان اعضای شورای عالی جبهه ملی ایران انتخاب کرد
و یازده تن را به عنوان اعضای کمیسیون سیاسی و خط مشی برگزید که منشور جبهه ملی ایران را تنظیم کردند و در ۸ دی به تصویب همایش رساندند. این کمیسیون بر اساس گزارشهای سه کمیسیون امور سیاسی، امور اجتماعی و امور اقتصادی عمل میکرد
منشور جبهه ملی، دیدگاههای جبهه را در قلمرو امورسیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاست خارجی نشان میداد (جبهه ملی ایران، ۱۳۴۱ش).
سازمان دهندگان همایش امیدوار بودند به کمک اساسنامه و منشور و توافقهایی که در همایش شده بود، به مبارزات سیاسی جهت مشخص تری بدهند، اما چند ماه بعد، رویداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (پانزده خرداد، قیام) و پیامدهای آن همه محاسبات سیاسی را عملاً به هم ریخت. جبهه ملی، که شماری از رهبران آن در
زندان بودند، از این رویداد غافلگیر شد و به اعمال متناقضی دست زد. برخی از رهبران جبهه تصمیم گرفتند این رویداد را نه تقویت کنند نه تأیید
و سران جبهه ملی را، سه ماه پس از این جریان، به
تدریج از زندان آزاد کردند
منصوری
مشاجره بر سر تهیه اعلامیهای در اینباره را از جمله مقدّمات فروپاشی جبهه ملی دوم دانسته است. به پیشنهاد اللهیار صالح، موضوع در هیئت اجرایی مطرح گردید و تصمیم گرفته شد جبهه در این خصوص از هرگونه اظهارنظر خودداری ورزد
سکوت و انفعال جبهه، از دیدگاه طرفداران اقدام در برابر رویدادی که ناگهان مسیر مبارزات سیاسی را تغییر داده بود، از علتهای تشدید نقار میان نیروهای اصطلاحاً مذهبی و ملی و جدا شدن شماری از پیروان اسلامگرای جبهه ملی، که بعداً
نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند، از جبهه ملی بهطور کلی بود. پس از
قیام ۱۵ خرداد و پیامدهای آن و در پی کشمکشهای داخلی، اللهیار صالح به دکتر مصدق نامه نوشت و از ریاست هیئت اجرایی استعفا کرد، عمل او توقف هرگونه فعالیت تشکیلاتی و سیاسی محسوب میشد
تعطیل شدن موقت جبهه ملی دوم، به تعطیلی دائم انجامید که تا آستانه
انقلاب اسلامی ادامه داشت. مکاتبات میان دکتر مصدق و اعضای شورای عالی جبهه، حاکی از اختلاف نظر بر سر نکات مهم، از جمله سازمان و تشکیلات جبهه، است
در اختلاف نظر میان شورای عالی جبهه و رهبری دانشجویان، دکتر مصدق از شورا حمایت نکرد
ظاهراً اللهیار صالح، به سبب نارضایتی دکترمصدق از عملکرد رهبری و با
تمسک به این
استدلال که شورای جبهه ملی وسیله مستقیم و قابل اطمینانی برای تماس با دکترمصدق ندارد، از تعطیل شدن شورا حمایت کرد
سرانجام، اعضای شورای جبهه در آخرین نامه جمعی به او، همگی استعفا کردند
پس از تعطیلی شورا، جلسه های سخنرانی و کمیته های جبهه به تدریج برچیده شد و فقط برخی از اعضا ارتباط خود را با یکدیگر حفظ کردند،
که نوعاً روابط دوستانه و شخصی تلقی میشود، نه مناسبات سازمان یافته سیاسی.
شکست جبهه ملی دوم ــ که تأثیر عمیقی بر روند فعالیتهای سیاسی سالهای بعد گذاشت ــ به گونه های مختلف
تحلیل و
تفسیر شده است.
مدتی پس از رویدادهای ۱۵
خرداد ۱۳۴۲، در
تابستان همان سال شماری از دانشجویان و جوانان تندرو عضو و هوادار جبهه ملی دوم، به رغم مخالفتهای رهبران جبهه، برضد دولت تظاهرات کردند که به زد و خوردهایی نیز انجامید. آنان، از جمله هدایت اللّه متین دفتری،
نوه دختری دکترمصدق، از رهبری غیرقاطعانه و
سیاست «صبر و انتظار» حاکم بر جبهه سرخورده و به سیاست تندروانه تری روی آورده بودند. نشریه پیام دانشجو، سخنگوی آنها شده بود
همچنین شماری از رهبران سیاسی، از جمله نمایندگانی از نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران و جامعه
سوسیالیستها ، که از نظرِ نامساعد دکترمصدق به رهبری جبهه ملی دوم اطلاع یافته بودند، با حرکت معترضانه دانشجویان و جوانان همسو شدند. باقر کاظمی، نایب نخست وزیری دکترمصدق، از سوی سران
حرکت جدید مأموریت یافت که همه طرفداران نظریه «جبهه ملی، مرکز احزاب و سازمانهای سیاسی و صنفی» را دور هم جمع کند
جبهه ملی سوم در تیر ۱۳۴۴ موجودیت خود را
اعلام کرد
و دکتر مصدق هم مشوق ایجاد جبهه جدید بود
به گفته کاتوزیان،
دکترمصدق با اساسنامه جبهه سوم موافقت کرد.
حکومت که اوضاع را زیرنظر داشت و بنا به
اسناد ساواک، از محافل و مجالس جبهه ملی بهطور مرتب گزارشهای دقیق تهیه میکرد،
به سرعت و با خشونت، واکنش نشان داد و سران و فعالان مؤثر جبهه سوم را دستگیر کرد. دکترمصدق هم، که الهام بخش معنوی جبهه و نقطه اتکای عاطفی آن بود، در اسفند ۱۳۴۵ درگذشت
و جبهه ای که در واکنش به بی عملی تشکیل شده بود، در مدت کوتاهی از هرگونه فعالیت عملی و سیاسی مؤثر بازماند.
شماری از اعضای جبهه ملی سوم، که هیچ امکانی برای فعالیت سیاسی در داخل کشور نمیدیدند، به خارج رفتند و برخی دیگر به فعالیت اصلی و عمده خود در داخل ادامه دادند، که
انتشار نشریه ای مخفی با شمارگان اندک به نام خبرنامه بود که تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ش همچنان منتشر میشد
عده ای از جوانان تندرو نیز که راه را از هر سو بر فعالیت سیاسی بسته میدیدند، به فعالیتهای پنهانی محفلی و خشونتگرا روی آوردند یا از روش جبهه کاملاً دور شدند و به حرکتهای طرفدار مشی مسلحانه و مبارزات سیاسی قهرآمیز پیوستند. ریشه خشونتهای سیاسی اواخر دهه ۱۳۴۰ ش و دهه ۱۳۵۰ش را سیاست
خشن، ناسنجیده، کوتهبینانه و انعطافناپذیر حکومت در مقابله با جبهه ملی سوم و بستن راههای اصلاحطلبانه و فعالیتهای سیاسی جوانان دانسته اند.
به دوره فعالیت جبهه ملی از ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ ش، اصطلاحاً جبهه ملی چهارم گفته میشود. بر پایه اسناد ساواک، رهبران جبهه ملی که در ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ ش از
زندان آزاد شدند، تحت نظر بودند، اما، در اوایل ۱۳۴۹ ش شماری از اعضای جبهه،
احتمال تجدید فعالیت را بررسی کردند
رهبران جبهه ملی در دهه ۱۳۵۰ ش، تا شروع مقدّمات
انقلاب اسلامی، با اقدامات خشن و مبارزه مسلحانه و براندازی موافق نبودند؛ از این رو، در جوّ سیاسی
حاکم، که به تندروی تمایل داشت، شاخه های متمایل به این مشی از جبهه ملی جدا میشدند و به گروههای چپگرا میپیوستند. نظارت
ساواک، که تحرک را از اعضای جبهه ملی سلب کرده بود، همراه با دیدگاه سیاسی محتاطانه حاکم بر جبهه، این تشکیلات را از نیروی فعال نسل جوان عملاً محروم و آن را به نوعی باشگاه دوستانه متشکل از شماری سالمند تبدیل کرد. شاخه خارج از کشور هم در آن سالها نمیتوانست تأثیر تعیین کننده ای بر فعالیت سیاسی داخلی بگذارد.
بنا بر اسناد منتشرشده ساواک، از ۱۳۵۴ ش بار دیگر
زمزمه سازمان یافتن و فعالیت احزاب ملی در میان هواداران جبهه آغاز شد؛ اما، ساواک امکان فعالیت را از آنها گرفته بود
نخستین نشانه های تحرک در آخرین روزهای اسفند ۱۳۵۵ دیده شد و
سال بعد «اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران» اعلام و انتشار نشریهای مخفی، حاوی اخبار جبهه، آغاز گردید. این اتحاد، کماکان، بر پایبندی به قانون اساسی و اجرای آن تأکید میکرد و همچنان مدافع حفظ نظام مشروطه سلطنتی بود
جبهه ملی و نهضت آزادی ایران در اوایل
فروردین ۱۳۵۶ درباره
تدوین برنامه ای جامع برای مبارزه و مشارکت فراگیر مردم گفتگو کردند؛ اما به توافق نرسیدند. ساواک نیز در واکنشی
خشن ، روز ۱۹ فروردین ۱۳۵۷ در برابر منازل دکتر سنجابی،
مهندس بازرگان، داریوش فروهر و حاج محمود مانیان
بمب منفجر کرد
همین افراد و عدهای دیگر در ۳۱ فروردین، «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تشکیل دادند
سه تن از رهبران جبهه (سنجابی، فروهر، بختیار) در خرداد نامه ای به شاه نوشتند و با لحنی متفاوت با گذشته، به
استبداد و
نقض قوانین و
حقوق اشاره کردند و خواستار اجرای مفاد اعلامیه حقوق بشر شدند
در پاییز ۱۳۵۶، اتحاد نیروهای جبهه ملی
ایران تجدید سازمان یافت و کوششهای جدیدتر آن از ۳۰
تیر ۱۳۵۷ آغاز شد
حزب ایران، حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران عناصر تشکیل دهنده این اتحاد بودند. مهندس حسیبی به ریاست شورای مرکزی اتحاد، و سنجابی، فروهر، بختیار، رضا شایان و مشیری، به عنوان اعضای شورا، بر گزیده شدند
این احزاب که البته شمار افراد آن محدود بود، شاخههای میانهرو جبهه به شمار میرفتند.
در ۱۶
آذر ۱۳۵۶، اعلامیه ای خطاب به دبیرکل سازمان ملل، با لحنی تند، انتشار یافت و تأسیس «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» اعلام گردید. ۲۹ تن از رهبران مخالف
شاه ، که سران جبهه ملی هم جزو آنان بودند، این اعلامیه را امضا و از اِعمال خشونت و
شکنجه و نقض بدیهی ترین قوانین و حقوق اساسی بشر در ایران شکایت کردند
جبهه و احزاب و سازمانهای دیگر، در ۱۳۵۶ ش بیشتر تحت پوشش نامهای دیگری نظیر «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» فعالیت میکردند.
در ۱۳۵۷ ش، جبهه ملی فعالانه وارد عرصه فعالیت سیاسی ضد رژیم شاه شد؛ ؛ اما در میان مردم
تهران و به ویژه شهرستانها و نسلی که از رویدادهای سیاسی
دهه ۱۳۳خاطره ای نداشتند، پایگاه وسیعی به دست نیاورد. نیروهای مذهبی در فضایی که به آنها امکان فعالیت گسترده و جلب کردن نیروهای بسیار می داد، ابتکار عمل را به دست گرفتند و مجالی برای عرض اندام جبهه باقی نگذاشتند. شبکه سیاسی ـ مذهبی مساجد، که به کانونهای بسیج
ضد حکومت
بدل شده بود، و گروههای مسلح و برانداز رابطه ای با جبهه نداشتند. خود جبهه هم سازمان و تشکیلات نظامی و ظرفیت این گونه فعالیتها و حتی گرایشی به اقدامات نظامی نداشت
سیر حوادث و نیز رهبری نامنسجمی که نمیتوانست جامعه پرتشنج آن روز را به آرمانها و شعارهای جبهه ملی متمایل کند، سبب شد که جبهه بیش از پیش از متن رویدادها به حاشیه رانده شود.
از شهریور ۱۳۵۷، که سیر رویدادهای سیاسی شتاب گرفت، نام جبهه ملی، به عنوان یکی از تشکیلات سیاسی خبرساز، در صفحات اول روزنامه های رسمی ظاهر شد. در ۷
شهریور ، جبهه ملی بیانیه ای منتشر کرد که حاوی دوازده خواسته بود، از جمله:
انحلال ساواک،
آزادی زندانیان سیاسی، بازگشت تبعیدشدگان داخلی و رانده شدگان به خارج، آزادی بیان و
قلم و مطبوعات و احزاب،
استقلال قوه قضائیه و
اعاده حیثیت محکومان دادگاههای نظامی
شورای مرکزی موقت جبهه ملی تشکیل و دکتر سنجابی به عنوان رئیس و دبیر هیئت اجرایی انتخاب گردید
پس از وقایع ۱۷ شهریور، که
اختلاف میان سازمانهای سیاسی مخالف و نظام حاکم به اوج شدت رسید، جبهه ملی به مشی رهبری انقلاب نزدیکتر شد و در دیدار دکتر سنجابی و مهندس بازرگان با
امام خمینی در ۱۳ و ۱۴ آبان در پاریس، سنجابی سلطنت را در ایران غیرقانونی اعلام کرد. بیانیه سه مادّه ای دکتر سنجابی به نمایندگی از جبهه ملی (سلطنت در ایران غیر قانونی است، هرگونه مصالحهای با رژیم محکوم است، نظام
آینده حکومت ایران بر اساس آرای عمومی تعیین میشود)، همسویی جبهه را با سیر عمومی جنبش، یا به عبارت دقیق تر دنبالهروی بخشی از رهبری جبهه ملی را از نهضت سیاسی نوپدید به رهبری نیروهای مذهبی نشان داد. همین دنباله روی، پس از مدت کوتاهی به شکافی در رهبری جبهه منجر گردید که اندکی بعد با
مذاکره شاپور بختیار با شاه و انتخاب او به سمت نخست وزیری آشکار شد و نشان داد که سران رژیم برای توافق با جبهه ملی یا سرانی از جبهه ملی، درنهان در تلاش بودهاند. شاه و نزدیکانش، پیش از گفتگو با بختیار، کوشیدند با
صدیقی به توافق برسند و امیدوار بودند توافق با او بتواند بخشهایی از نیروهای ملی و مذهبی را به همکاری با وی جلب کند. اگر چه گفته شده است که دکتر غلامحسین صدیقی عضو جبهه ملی نبوده، اما او از نزدیک ترین یاران مصدق و از وفادارترین افراد ملیگرا به آرمانهای او بوده است. جبهه ملی طی اطلاعیههایی اعلام کرد که دکتر صدیقی هیچ سمتی در جبهه نداشته یا بختیار را از جبهه اخراج و پذیرش نخست وزیری او را
تقبیح کرده است.
این گروه تا انقلاب اسلامی در مبارزات انقلاب شرکت داشتند؛ اما بعد از انقلاب، دچار ضعف و انحراف شدند و به دستور امام خمینی از فعالیت آنها جلوگیری و این گروه منحل شد.
بازمانده جبهه ملی موافق با
انقلاب ، در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ش فعالانه شرکت داشت. پس از پیروزی، هیچ یک از سران جبهه ملی به عضویت شورای انقلاب برگزیده نشدند، اما عضویت چند وزیر از اعضا و وابستگان جبهه ملی در نخستین دولت انقلاب، هم سبب تلاش رژیم شاه را برای برگزیدن نخست وزیر از میان رهبران جبهه ملی نشان میدهد و هم حاکی از توجه و
احترام رهبران انقلاب به ارزش مبارزات سیاسی جبهه ملی در گذشته است. در ضمن شماری از مناصب مهم دولتی نیز در
اختیار بلندپایگانی از جبهه قرار گرفت.
مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دکتر سنجابی بر
اثر بروز اختلاف نظر، از سمت وزارت خارجه کناره گیری کرد و دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، در دوم
اردیبهشت ۱۳۵۸ موقتاً سرپرستی وزارت خارجه را به عهده گرفت
جبهه ملی سعی کرد دامنه فعالیت سیاسی خود را گسترش دهد و تشکلهای سیاسی بیشتری را جذب کند. شورای مرکزی جبهه به داریوش فروهر، وزیر کار وقت، مأموریت داد با سازمانهای سیاسی همسو، وارد مذاکره شود؛
اما این کوششها، به سبب اختلاف دیدگاهها در خود جبهه، به جایی نرسید. عوامل دیگری نیز ضربه های سنگینی بر جبهه وارد کرد، از جمله: تشکیل گروهی جدید در اسفند ۱۳۵۷، به رهبری هدایت اللّه متین دفتری، با عنوان جبهه
دموکراتیک ملی ایران، که به نظر سنجابی
لطمه عظیمی بر اساس جبهه ملی و بر
وحدت مبارزان ملی وارد آورد؛ جدا شدن داریوش فروهر، که از رهبران اصلی و مؤثر جبهه ملی بود، و جدایی حزب ملت ایران از جبهه ملی
رویاروشدن جبهه با حزب تازه تأسیس و بسیار قدرتمند و با نفوذ جمهوری اسلامی نیز از دیگر علتهای حذف آن از صحنه سیاسی بود. در جریان اشغال سفارت امریکا در
تهران (در ۱۳ آبان ۱۳۵۸) که رویداد تعیین کننده ای در صف بندیهای سیاسی به شمار میآید، جبهه ملی در صف مخالفان اشغال
سفارت قرار گرفت
و روند دور شدن جبهه ملی از جریان حاکم بر جامعه انقلابی ادامه و کم و بیش شدت یافت. پس از بر کناری ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا در ۲۱
خرداد ۱۳۶۰،
جبهه ملی به عنوان اعتراض به
لایحه قصاص و تلویحاً پشتیبانی از بنی صدر،
روز دوشنبه ۲۵ خرداد، مقارن با سالگرد تولد دکترمصدق، اعلام
راهپیمایی و
تظاهرات کرد؛
اما این مراسم برگزار نشد. رهبر انقلاب طی سخنرانی مفصّلی، دعوت جبهه را به
اعتراض و راهپیمایی، مقابله با احکام ضروری اسلام، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و دعوت به شورش خواند و به
ارتداد آن
حکم کرد.
جبهه ملی، که از مرحله
انتقاد از نظام جمهوری اسلامی فراتر رفته و به مخالفت علنی با آن پرداخته بود، پس از صدور حکم ارتداد، منحل و مراکز و دفترهای آن مصادره شد و شماری از رهبران جبهه نیز دستگیر و شماری دیگر از کشور خارج شدند
در ماجرای دستگیریِ صادق قطب زاده به همراه عده ای به
اتهام توطئه و
تمهید کودتا، پای جبهه ملی هم به میان کشیده شد.
از فعالیتهای بازماندگان جبهه ملی پس از انحلال، اطلاع دقیق و مستندی در دست نیست. به گفته کریمی مله،
جزوه ای که در اسفند ۱۳۶۷ در خصوص مرامنامه و تشکیلات جدید جبهه ملی انتشار یافته است، می تواند نشانه ای از اراده مجدد هواداران جبهه در ارائه برنامهای فراگیرتر و تجدید سازمان تلقی شود. پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و تغییر فضای سیاسی کشور، هواداران جبهه توانستند تحت عنوانهای دیگر به نوعی به فعالیت بپردازند. زمزمه های احیای جبهه ملی یا تشکیل جبهه ملی پنجم نیز شنیده شد. مراسم مختلفی که به مناسبت
قتل داریوش فروهر در پاییز ۱۳۷۷ ش و نیز مراسم سالگرد درگذشت دکترمصدق، در
اسفند ۱۳۷۸ بر مزار او در احمدآباد برگزار شد، حضور نسبی هواداران جبهه ملی را، به عنوان جریان سیاسی، فکری و عاطفی زنده، نشان داد؛ جریانی که اگر مجال فعالیت آزادانه را داشته باشد، همه نشانه های
نضج و گسترش را در خود دارد.
پس از وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دانشجویان طرفدار جبهه ملی در خارج از کشور، به ویژه در اروپا، کوشیدند تشکلهایی از نیروهای سیاسی مخالف شاه ایجاد کنند؛ اما تا تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور، که هواداران جبهه توانستند تا مدتی برتری خود را بر سایر گرایشهای سیاسی در آن حفظ کنند، شاخه بدون
انسجام و تشکیلات جبهه در خارج از کشور، فعالیت و تأثیر چندانی نداشت
برای نضج و رشد جبهه، اوضاع خارج از کشور با اوضاع و احوال داخلی تفاوت زیادی نداشت، جز اینکه آزادیهای سیاسی و مصون بودن از
تعقیب و آزار، می توانست برای فعالیتهای آزادانه سیاسی مساعد باشد.
جبهه ملی خارج از کشور تا حدودی مستقل از رهبری جبهه در کشور عمل میکرد و همین
استقلال و آزادی عمل، در پرورش نسلی از جبهه ملی، که با اعضای داخل کشور متفاوت بودند، مؤثر بوده است.
سیدعلی شایگان، پس از آزادی از
زندان ، به امریکا هجرت کرد. حضور او به تشکیل شاخه جبهه ملی در امریکا کمک کرد و این شاخه در بهمن ۱۳۴۰/ فوریه ۱۹۶۲، تقریباً هم زمان با شروع فعالیت جبهه ملی دوم در ایران، تشکیل گردید
ابراهیم یزدی،
مصطفی چمران ، صادق قطب زاده، و شمار دیگری از کسانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مناصب بلندی در دولت ایران دست یافتند، از فعالان جبهه ملی شاخه امریکا بودند. در میان کشورهای اروپایی،
آلمان و انگلستان و فرانسه از مراکز فعالتر جبهه ملی به شمار میرفتند. دانشجویانِ متمایل به جبهه، در دیگر کشورهای
اروپا، از جمله در
اتریش و سویس و ایتالیا، فعالیت داشتند. در
ترکیه و
مصر و
عراق هم نشریاتی به نام جبهه ملی، از سوی کسانی که خود را پیرو هدفهای سیاسی جبهه میدانستند، انتشار یافت.
در ۱۷ و ۱۸ تیر ۱۳۴۱/ژوئیه ۱۹۶۲، نخستین همایش جبهه ملی در نیویورک برگزار شد و در آن همایش اساسنامه و منشور جبهه به
تصویب رسید و شورای مرکزی به ریاست سیدعلی شایگان و به دبیری ابراهیم یزدی انتخاب گردید. این همایش، شورای عالی جبهه ملی ایرانیانِ مقیم امریکا را، به عنوان عالیترین مرجع سازمانی، جانشین خود ساخت و نشریه اندیشه جبهه را سخنگوی رسمی آن اعلام کرد
در مرداد همان
سال نخستین همایش جبهه ملی ایرانیان در اروپا، هماهنگ با همایش جبهه ملی در امریکا، تشکیل یافت و شورای عالی، سازمانهای جبهه ملی در اروپا را به عنوان عالیترین مرجع جبهه ملی در اروپا برگزید و نشریه ایران آزاد را سخنگوی رسمی آن اعلام کرد.
پس از
سقوط حکومت علی امینی و تعطیل شدن فعالیتهای سیاسی جبهه ملی در ایران و تشدید
اختناق سیاسی، سیر خروج فعالان سیاسی شدت گرفت و بر
قدرت و شمار هستههای سیاسی ضدحکومت در خارج از کشور اضافه شد. بر گزاری همایش دوم جبهه ملی ایرانیان در اروپا (در ۱۳۴۲ ش/ ۱۹۶۳ در ماینس/ ماینتس آلمان) و واکنش صریح و کاملاً تأییدآمیز به رویداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از نشانه های همین تغییر وضع بود.
رویداد ۱۵ خرداد و نقش منفعل جبهه ملی در آن، گرایشهای تندروانه را در میان شماری از اعضای جبهه ملی در خارج از کشور تشدید کرد. همایش ماینتس مشی سیاسی تندی را در دستورکار شورای عالی جبهه در اروپا قرار داد
از آن پس
اخبار مهم مربوط به
آیت اللّه خمینی، در نشریه های خارج از کشورِ جبهه بازتابی گسترده یافت و رویداد ۱۵ خرداد طی مقاله های متعدد، به تفصیل، بررسی و ریشهیابی شد.
دیگر رویدادهای سیاسی جهان، از جمله حوادث
الجزایر و
کوبا و
ویتنام، به تشدید گرایشهای تندروانه و انشعابهای متعدد به سمت دور شدن از موضع سنّتی جبهه ملی و نزدیک شدن به شیوه مبارزه مسلحانه و روشهای انقلابی کمک کرد
آزادی بیان و انتشار، به سازمانهای جبهه در خارج اجازه میداد که از هرگونه فعالیت سیاسی بر ضد حکومت شاه طرفداری کنند (باختر امروز، شماره های مختلف، از جمله دوره ۴، ش ۱۳، تیر ۱۳۵۰) این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۱۳۵۷ ش ادامه داشت، با وجود این، نیروهای متمایل به تندروی، مدام از جبهه خارج میشدند. تحرکات سیاسی منجر به انقلاب، تأثیر چشمگیری در
تقویت بنیه جبهه در خارج از کشور نداشت و پیروزی انقلاب به گونه ای پایان فعالیتهای آن به شمار میآید. با این حال، شماری از دستاوردهای جبهه در خارج از کشور، به ویژه در فضای
اختناق و استبداد دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ش، قابل توجه و از این قرار است: تشکل فعالان سیاسی و جوانان در کشورهای بیگانه، پایه گذاری کنفدراسیون دانشجویان، برپایی تظاهرات متعدد در مخالفت گسترده با شاه، جلب افکار عمومی بسیاری از مردم منصف و بی طرف به مظلومیت جامعه ایران در برابر مطامع
استعمار و ستمهای
استبداد ، انتشار نشریات، مذاکره با شخصیتهای سیاسی و فکری
جهان آزاد به
قصد جلب نظر آنان به حمایت از مبارزات مردم ایران، فراهم آوردن زمینه مساعد برای خنثا کردن تبلیغات نظام حاکم بر ایران در خارج از کشور و تربیت کردن نسلی از جوانان و دانشجویان ایرانی که به مصالح کشور خود بیندیشند، ایجاد تسهیلات در برقراری تماس و ارتباط میان مبارزان سیاسی داخل و خارج کشور و کمک به توسعه و تقویت مبارزات داخلی.
جبهه ملی کتابها، جزوه ها، بیانیه ها، اعلامیهها و نشریات بسیاری در
اروپا و
امریکا و چند کشور دیگر منتشر کرد که نشریه های ادواری ایران
آزاد ، اندیشه جبهه، خبرنامه ملی ایران، و شانزده آذر از مهم ترین آنهاست. بعضی از نشریه های جبهه مخفیانه وارد کشور میشد که در تقویت و تشویق مبارزات سیاسی بر ضد نظام
حاکم مؤثر بود. انتشار مطالب و
اخبار به زبانهای خارجی، از جمله فعالیتهای سودمند تبلیغاتی جبهه در خارج از کشور بوده است.
(۱) نظرپرسی مؤلف از تنی چند عضو با سابقه جبهه ملی.
(۲) مهدی آذر، «به یاد اللهیار صالح: مذاکرات صالح و علم»، آینده، ج ۱۵، ش ۱ـ۲ (۱۳۶۸ ش).
(۳) احزاب سیاسی در ایران، ترجمه و تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی امریکا، ۱۳۶۶ـ۱۳۶۷ ش.
(۴) حسن ارسنجانی، یادداشتهای سیاسی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۵) علیرضا ازغندی، «جامعه شناسی سیاسی ایران ۱۳۵۷ـ۱۳۲۰»، در حدیث انقلاب: جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران (مجموعه مقالات)، تهران: الهدی، ۱۳۷۷ ش.
(۶) جان استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۷) اسرار کودتا: اسناد محرمانه CIA در بارهعملیات سرنگونی دکتر مصدق، ترجمه حمید احمدی، تهران: نشر نی، ۱۳۷۹ ش.
(۸) اسناد روابط خارجی امریکا در بارهنهضت ملّی شدن نفت ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و اصغر اندرودی، تهران: علمی، ۱۳۷۷ ش.
(۹) مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان: شصت سال خدمت و مقاومت، گفتگو با غلامرضا نجاتی، تهران ۱۳۷۵ـ۱۳۷۷ ش.
(۱۰) سعید برزین، زندگینامه سیاسی مهندس مهدی بازرگان، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۱) «بنی صدر از فرماندهی کل قوا برکنار شد»، کیهان، ش ۱۱۳۰۶، ۲۱ خرداد ۱۳۶۰.
(۱۲) کاوه بیات، «دانشگاه تهران، اول بهمن ۱۳۴۰»، گفتگو، ش ۵ (پاییز ۱۳۷۳).
(۱۳) حسن تقی زاده، «مصدق و جبهه ملی در نوشته های تقی زاده»، آینده، سال ۱۲، ش ۴ـ۶ (تیر ـ شهریور ۱۳۶۵).
(۱۴) «تلاش برای احیای جبهه ملی ایران»، کیهان، ش ۱۰۷۰۱، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۸.
(۱۵) جبهه ملی ایران، اساسنامه (مصوب ۶ دی ۱۳۳۹).
(۱۶) جبهه ملی ایران، منشور جبهه ملی ایران (مصوب نخستین کنگره جبهه ملی ایران)، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۷) جبهه ملی ایران، هیأت اجرائی، اعلامیه هیأت اجرایی جبهه ملی در هفتم آذر ۱۳۴۱، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۸) بیژن جزنی، وقایع سی ساله اخیر ایران، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۹) محمدحسین جمشیدی، رفتارشناسی سیاسی امریکا در قبال نهضت ملی ایران: ۱۳۳۳ـ۱۳۲۹، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۰) ف م جوانشیر، تجربه ۲۸ مرداد: نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۲۱) مسعود حجازی، رویدادها و داوری: ۱۳۳۹ـ۱۳۲۹، خاطرات مسعود حجازی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۲) انور خامه ای، خاطرات سیاسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۲۳) مهدی خانبابا تهرانی، «روایتی از سرگذشت , کنفدراسیون،» (مصاحبه)، مطالعات سیاسی، کتاب ۱ (پاییز ۱۳۷۰).
(۲۴) روح اللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، «حالا هم اینها بروند بگویند خطا کردیم مردم را دعوت به شورش کردیم»، کیهان، ش ۱۱۳۱۰، ۲۶ خرداد ۱۳۶۰.
(۲۵) «دکتر یزدی سرپرست وزارت خارجه شد»، کیهان، ش ۱۰۶۸۹، ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸.
(۲۶) «۱۲ خواسته جبهه ملی اعلام شد»، اطلاعات، ش ۱۵۶۹۸، ۷ شهریور ۱۳۵۷.
(۲۷) دولتهای ایران: از میرزانصراللّه خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی، بر اساس دفتر ثبت کابینه های نخست وزیری، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۸ ش.
(۲۸) ژان پیر دیگار و برنار اورکارد و یان ریشار، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۲۹) سپهر ذبیح، ایران در دوران مصدق: ریشه های انقلاب ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳۰) روح اللّه رمضانی، «گرایشهای روشنفکری در تاریخ و سیاست عصر مصدق»، در مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، گردآورده جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران: نشر نو، ۱۳۶۸ ش.
(۳۱) گرمیت روزولت، کودتا در کودتا، تهران (۱۳۵۹ ش).
(۳۲) کورش زعیم و علی اردلان، جبهه ملی ایران: از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد، تویسرکان ۱۳۷۸ ش.
(۳۳) احمد زیرک زاده، پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنایی، به کوشش ابوالحسن ضیاء ظریفی و خسرو سعیدی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۳۴) سازمانهای جببه ملی ایران در اروپا، گزارش دومین کنگره سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا، آلمان غربی ۱۳۴۲ ش.
(۳۵) خسرو سعیدی، اللهیار صالح، ج ۱، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۳۶) کریم سنجابی، امیدها و ناامیدی ها: خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، لندن ۱۳۶۸ ش.
(۳۷) کریم سنجابی، «دکتر سنجابی علت بروز اختلاف در جبهه ملی را شرح میدهد»، کیهان، ش ۱۰۷۴۰، ۳ تیر ۱۳۵۸.
(۳۸) نصراللّه شیفته، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ خورشیدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳۹) حمیدرضا ظریفی نیا، کالبد شکافی جناحهای سیاسی ایران: ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۴۰) فخرالدین عظیمی، بحران دموکراسی در ایران: ۱۳۲۰ـ۱۳۳۲، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۴۱) مصطفی عِلْم، نفت، قدرت و اصول: ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴۲) جان فارن، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴۳) داریوش فروهر، «فروهر همکاری خود را با جبهه ملی قطع کرد» (مصاحبه)، کیهان، ش ۱۰۷۳۵، ۲۸ خرداد ۱۳۵۸.
(۴۴) ابوالفضل قاسمی، تاریخچه جبهه ملی ایران، (بی جا) ۱۳۵۷ ش.
(۴۵) شمس قنات آبادی، خاطرات شمس قنات آبادی: سیری در نهضت ملی شدن صنعت نفت، کتاب ۱، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴۶) ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۴۷) محمدعلی کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۴۸) علی کریمی مله، «تاریخ چهل ساله جبهه ملی»، فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۲۱ (بهار ۱۳۷۵).
(۴۹) مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دست نشانده در ایران، ترجمه فریدون فاطمی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۵۰) گذشته، چراغ راه آینده است، ویراستار بیژن نیک بین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۵۱) افشین متین، کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویی ایرانی در خارج از کشور ۵۷ـ۱۳۳۲، ترجمه ارسطو آذری، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۵۲) محسن مدیرشانه چی، احزاب سیاسی ایران با مطالعه موردی نیروی سوم و جامعه سوسیالیستها، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۵۳) غلامحسین مصدق، در کنار پدرم، مصدق: خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، ویرایش و تنظیم غلامرضا نجاتی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۵۴) محمد مصدق، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۵۵) محمد مصدق، مکاتبات مصدق: تلاش برای تشکیل جبهه ملی سوم، (تهران) ۱۳۵۴ ش.
(۵۶) حسین مکّی، کتاب سیاه، ج ۳: خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران، تهران ۱۳۶۰ ش، ج ۵: سالهای نهضت ملی از آذرماه ۱۳۳۰ تا شهریور ۱۳۳۱، ج ۶: سالهای نهضت ملی از شهریور تا اسفند ماه ۱۳۳۱، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵۷) احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، (تهران ۱۳۳۲ ش).
(۵۸) جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، تهران ۱۳۷۷ـ ۱۳۷۸ ش.
(۵۹) محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۰) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، بر کشور ما چه گذشت ؟: مجموعه مقالات، مقاله ۷ : «جبهه ملی ایران در رویارویی با مسایل سازمانی»، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۶۱) محمود مهرداد، فرهنگ جدید سیاسی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۲) غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست وپنج ساله ایران: از کودتا تا انقلاب، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۶۳) غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۶۴) غلامرضا نجاتی، مصدق: سالهای مبارزه و مقاومت، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ ش.
(۶۵) تقی نجاری راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم پهلوی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۶) نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران: روابط و ریشه های اختلاف بین مصدق و کاشانی، تهران: سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ۱۳۵۸ ش.
(۶۷) نهضت آزادی ایران، اسناد نهضت آزادی ایران: ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴، ج ۱: بیانیهها و تفسیرهای سیاسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۶۸) نهضت مقاومت ملی ایران، اسناد نهضت مقاومت ملی ایران، ج ۲: نشریات راه مصدق و ضمائم آن، ج ۵: اسناد درون سازمانی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۹) پرویز ورجاوند، «سرود رهائی: سیری در رویدادهای نهضت ملی ایران و جبهه ملی دوم»، در یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی: فرزانه ایران زمین، گردآوری و تنظیم پرویز ورجاوند، تهران: چاپخش، ۱۳۷۲ ش.
(۷۰) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions , Princeton, NJ ۱۹۸۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبهه ملی ایران»، شماره۴۵۰۳. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جبهه ملی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۲۶.