• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تجارت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





تجارت به معانی خرید و فروش، مطلق کسب و داد و ستد، داد و ستد به قصد سود بردن است.



تجارت در لغت به معنای خرید و فروش و نیز خریدن کالا به انگیزۀ فروختن آن با بهای بیشتر، همچنین به کارگیری سرمایه به منظور سود بردن، آمده است.
واژۀ تجارت، مصدر و به قولی اسم مصدر است که در اصل، دلالت بر حرفۀ بازرگانی دارد و تاجر و بازرگان به کسی گفته می‌شود که داد و ستد را حرفۀ خود ساخته است.


عنوان تجارت در کلمات فقها در هر سه معنای اشاره شده در تعریف لغوی به کار رفته، ولی معنای سوم (معاوضه به قصد سود بردن) موافق عرف و لغت و کلام مفسران و روایات وارد شده در ستایش و ترغیب تجارت، دانسته شده است. چنان‌که مراد از تجارت در مسئله تعلّق زکات به مال التّجاره در باب زکات، همین معنا است. ازاین‌رو، برخی فقها قصد کسب و سود بردن را در تحقّق تجارت لازم دانسته‌اند. در مقابل، برخی دیگر آن را نپذیرفته و گفته‌اند: مراد فقها از تعریف تجارت در بحث زکات ، تعریف و تحدید موضوع حکم شرعی- یعنی فردی از افراد تجارت به عنوان متعلّق حکم شرعی (استحباب زکات)- است نه تعریف و تحدید خود تجارت.برخی فقها آیۀ کریمۀ «إلّا أن تکون تجارة عن تراض منکم» را ناظر به معنای دوم تجارت، یعنی مطلق کسب و معاوضه- که شامل انواع کسبها و معاوضه نظیر اجاره، صلح و غیر آن می‌شود- دانسته‌اند.برخی فقها در کتب فقهی، برای عنوان تجارت یا متاجر بابی مستقل تأسیس کرده و احکام کسبها به نحو کلّی و خصوص بیع و انواع آن را به تفصیل در ذیل آن آورده‌اند و برای دیگر کسبها مانند اجاره و مزارعه بابی مستقل قرار داده‌اند.بعضی، عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر را جایگزین تجارت و متاجر کرده و در ذیل آن از احکام کسبها و نیز آداب تجارت، سخن گفته‌اند؛ سپس برای انواع کسبها همچون بیع، اجاره، مزارعه و مضاربه، بابی مستقل منعقد کرده و هریک از ابواب یاد شده را زیر مجموعۀ عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر قرار داده‌اند.البتّه اختلاف در چینش و ساماندهی بابهای مرتبط با انواع کسبها، خلط مباحث آنها را نیز در پی داشته است؛ ازاین‌رو، بعضی گفته‌اند: بهتر آن است که برای مطلق کسب، بابی مستقل منظور و احکام و آداب کلّی کسبها در ذیل آن آورده شود؛ سپس برای هریک از کسبها و تبیین احکام خاصّ آنها بابی مستقل منعقد گردد. در این مقاله به تبیین احکام و آدابی که در فقه تحت عنوان احکام یا آداب تجارت در باب آن مطرح است، بسنده می‌شود.


حرفه تجارت در روایات از برترین و با برکت‌ترین حرفه‌ها شمرده شده است. برپایۀ روایتی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نه جزء از ده جزء خیر و برکت در تجارت قرار داده شده است و در روایتی از امام صادق علیه السّلام، ترک تجارت سبب نقصان عقل آدمی معرفی شده است.


آداب تجارت به دو بخش الزامی و سنن تقسیم می‌شود:

۴.۱ - احکام الزامی

غشّ، تدلیس ، ربا و نجش در معامله حرام است. بنابر قولی احتکار ، تلقّی رکبان و وکیل شدن حضری- خواه شهر نشین یا روستانشین- برای بادیه‌نشین بلکه برای هر غریبی نیز حرام است. قول دیگر کراهت آنها است.

۴.۲ - احکام غیر الزامی (سنن)

سنن تجارت خود دوگونه است:

۴.۲.۱ - سنن فردی

پاره‌ای از آنها جنبۀ فردی دارد، مانند استحباب نیّت بی‌نیازی از مردم و توسعه بر خانواده در کسب؛ توکّل بر خداوند؛ فراگیری احکام شرعی تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن تجارت هنگام نماز؛ گفتن شهادتین و سه بار تکبیر در وقت خرید کالا و تجارت کردن در وطن خود و کراهت زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.

۴.۲.۲ - سنن اجتماعی

پاره‌ای از سنن تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم رفتار بازرگان با طرف معامله است، مانند استحباب رعایت برابری میان خریداران؛ گشاده‌رویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار ( اقاله) و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت ستایش کالا هنگام فروش و نکوهش آن در زمان خرید. همچنین سوگند خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که عیب آن پوشیده می‌ماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد پست و سود گرفتن از‌ کسی که به او وعدۀ ارفاق و احسان در معامله داده شده است.


در قرآن بارها واژۀ تجارت به کار رفته است، بی‌آنکه سایر مشتقات آن به کار رفته باشد. در آیۀ ۲۸۲سورۀ بقره که در صدر آن و برای پیشگیری از نزاع احتمالی به کتابت مبایعه توصیه شده، در انتهای آن « تجارت حاضره » استثنا شده است، به این معنا که اگر کالای مورد معامله نقداً و دست به دست رد و بدل گردد، مکتوب نساختن آن اشکالی نخواهد داشت. در آیۀ تراضی تجارت به معنی مبایعه به کار رفته، و با توصیف آن به تراضی ازشمول اکل مال به باطل خارج شده است. برخی از فقیهان برای بطلان بیع فضولی به این آیه استناد جسته‌اند. گروهی دیگر نیز تجارت را مرادف بیع دانسته، و استفاده از واژۀ اکل را کنایه از تملک گرفته، و بر پایۀ آن حکم کرده‌اند که انتقال ملکیت در عقد بیع به محض حصول تراضی صورت می‌پذیرد. در آیۀ ۳۷سورۀ نور واژۀ تجارت در کنار بیع به کار رفته، و اشتغال به امور دنیوی قلمداد شده است، به گونه‌ای که خداوند مردانی را که طلب رزق و روزی از طریق تجارت و سوداگری آن‌ها را از یاد خدا باز نمی‌دارد، ستوده است، تا جایی که در روایات پاداش چنین افرادی نسبت به غیرتاجران که به ذکر خدا مشغول هستند، عظیم‌تر محسوب شده است. گفته شده است که مقصود از تجارت در این آیه انتقال شئ مملوک از شخصی به شخص دیگر در برابر عوض معین و از روی تراضی است.


برخی از مفسران در تعلیل مقابلۀ تجارت و بیع در آیه بر این نظرند که مفهوم تجارت برحسب عرف ، استمرار در اکتساب از راه داد و ستد است، اما بیع یک عمل اکتسابی دفعی است. یعنی تفاوت بیع و تجارت از حیث دفعه و استمرار است. بنابراین، نفی بیع پس از نفی تجارت به این معناست که نه تجارت دائمی و نه داد و ستد موقت افراد موصوف در آیه را از یاد خدا باز نمی‌دارد. از آن‌جا که سود بیع در مقایسه با سود تجارت بالفعل حاضر است، آیه در مقام بیان این مطلب است که مردان خدا هرگز از یاد او غافل نیستند، خواه سخت سرگرم تجارت به مثابۀ یک حرفه باشند و خواه در حال دادوستد و کسب درآمد باشند. گروهی دیگر تجارت به کار رفته در این آیه را تصرف در رأس المال برای کسب سود دانسته‌اند. این معنا با آنچه از مفهوم تجارت در آیۀ ۱۶ سوره بقره اراده شده است، مناسبت بیشتری دارد، زیرا خداوند در آن تجارتی را که موجب از دست دادن هدایت و رسیدن به گمراهی باشد، مایۀ خسران و زیان دانسته است.


در آیۀ ۱۱ سوره جمعه که تجارت در کنار لهو به کار رفته، و نیز در آیۀ ۲۴ سوره توبه که در آن به کسانی که اشتغال به طاعت الاهی و جهاد در راه خدا را موجب کساد تجارت دانسته، و به عقوبت الاهی بیم داده شده‌اند، همین تجارت نامطلوب و زیانبار قصد شده است. از دیگر سو، ایمان به خدا و پیامبر (ص) و جهاد در راه خدا با مال و جان، تجارت نجات‌دهنده از عذاب قلمداد شده است همچنان که در آیۀ ۲۹ سورۀ فاطر برپا دارندگان نماز و انفاق‌کنندگان را امیدوار به تجارتی دانسته است که هرگز زیان و زوال نخواهد یافت.


از بررسی مجموع آیاتی که واژۀ تجارت در آن‌ها به کار رفته است، به دست می‌آید که در قرآن تجارت معنایی عام و گسترده دارد و هرگونه دادوستدی را در بر می‌گیرد، خواه دنیوی و مادی باشد و خواه اخروی و معنوی. علاوه بر این، از مفاد آیات برمی‌آید که تجارت در حقیقت خود ممدوح و مطلوب است، مگر آن‌که انسان را از یاد خدا بازدارد که در این صورت سخت نکوهش شده است. در روایات نیز تجارت به معنای عام آن ملحوظ گردیده، و به آن سفارش شده است. در کتب روایی ابواب مختلفی وجود دارد که به انحای گوناگون اهمیت تجارت و فضیلت آن را با بیان احادیث متعدد ذیل هر باب متذکر شده‌اند، از قبیل باب استحباب تجارت، باب کراهت ترک تجارت، و باب فضل تجارت و مواظبت بر آن و یا آداب تجارت. در روایتی آمده است: هرکس در طلب روزی بکوشد، در پیشگاه خداوند اجر و پاداش همسان با مجاهد و حج‌کننده خواهد داشت، همچنان‌که پرداختن به تجارت سبب بی‌نیازی از مردم شمرده شده است. حتی حرفۀ تجارت موجب افزایش عقل ، و ترک آن به معنی کاهش و نقصان خرد قلمداد شده است. امام علی (علیه‌السلام) مردم را به تجارت تشویق کرده، می‌فرمود: از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که روزی ۱۰ جزء است که ۹ جزء آن در تجارت، و تنها یک جزء در غیر آن است. امام صادق (علیه‌السلام) نیز ترک تجارت و غفلت از آن را موجب سستی ‌و ضعف‌ عقل ‌دانسته است. امام علی (علیه‌السلام) در نامۀ معروف خود به مالک اشتر ، تاجران و اهل صنعت را مردمی آرام و سالم می‌داند و او را به نیکی در حق آنان سفارش می‌کند.


در متون فقهی، واژۀ تجارت به گستردگی قرآن و سنت به کار رفته است. فقیهان مسائل و مباحث مربوط به خرید و فروش را با عناوین گوناگون مانند مکاسب، بیع یا بیوع
[۵۸] حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۵۸۰.
[۵۹] اشرفی، محمد، شعائر الاسلام، ج۱، ص۲۷۲.
تجارت و متاجر مطرح ساخته‌اند. این نام‌گذاری‌ها برای یک موضوع و مبحث، در مقام کاربرد، همه مفهوم یکسانی دارند. مفرد واژۀ متاجر، مَتْجَر یا مصدر میمی است به معنای تجارت کردن، یا اسم مکان و به معنی چیزهایی است که مورد کسب و اکتساب قرار می‌گیرند که فرض اول مناسب‌تر به نظر می‌آید، زیرا که فقیه از فعل مکلف بحث می‌کند، در حالی که اعیان متعلقات فعل او محسوب می‌شوند.


تجارت در اصطلاح فقیهان ۳ کاربرد دارد :
۱. مطلق کسب و اکتساب، در این صورت ابواب متعددی از فقه چون بیع، اجاره ، صلح ، وکالت ، مضاربه و جز آن را در بر می‌گیرد. تجارت در این معنا اعم از بیع خواهد بود.
۲. معاوضه به قصد سود بردن، تعبیرات فقیهان از تجارت در باب زکات همین معنا را افاده می‌کند. ظاهر برخی از آیات و نیز روایاتی که در مدح تجارت و تشویق به آن وارد شده‌اند، ناظر به این معناست، همچنان‌که در لغت نیز تجارت را تصرف در رأس‌المال برای سود بردن یا خرید و فروش به قصد سود معنا کرده‌اند.
۳. مطلق بیع داد و ستد ، اعم از این‌که مشتمل بر سود باشد یا قصد سودآوری و انتفاع در آن ملاحظه نشود.
[۷۱] نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۸، ص۶۹.
فقیهان این معنا از تجارت را مورد نظر دارند و از این‌روست که احکام و مسائل ریز و درشت خرید و فروش را به کتاب بیع و نیز مکاسب نام‌گذاری کرده‌اند. تجارت در این معنا یک اصطلاح فقهی قلمداد می‌شود و با معنی لغوی آن‌که حرفه و پیشه محسوب شده، و مهارت و ممارست در تحقق آن شرط است، متفاوت خواهد بود. بنابراین، هرچند شاید در عرف امروزی بیش‌تر به دادوستدهای عمده و کلان تجارت گفته می‌شود و تاجر کسی است که عمده‌فروشی می‌کند، اما در عرف فقیهان هر خرید و فروشی تجارت، و هر کاسبی حتی کاسب جزء، تاجر به‌شمار می‌رود و اصول و قواعد عمومی و اختصاصی حاکم بر بیع همه را شامل می‌گردد.


فقیهان ‌موضوع تجارت را از حیث حکم شرعی به سه دسته، یعنی‌ محرّم، مکروه و مباح تقسیم کرده‌اند، زیرا آنچه که کسب و تجارت به واسطۀ آن صورت می‌گیرد، از دو فرض خارج نیست: یا شارع آن را نهی نکرده است که در این صورت مباح خواهد بود، یا نهی شارع به آن تعلق گرفته است. در این حال، چنانچه نهی الزامی باشد، موضوع تجارت حرام است و در صورتی که آن نهی مانع از نقیض نبوده، و غیرالزامی باشد، مکروه خواهد بود. بنابراین، موضوع تجارت، متعلق دو حکم دیگر، یعنی استحباب و وجوب قرار نخواهد گرفت.


تجارت محرّم که با عنوان مکاسب محرّمه از آن نام برده می‌شود، عبارت است از کسب و اکتساب با چیزهایی که شرع اسلام آن‌ها را حرام دانسته است. اکتساب با اعیان نجس مانند خمر ، مردار، خون ، خوک و سگ (به جز سگ‌های چهارگانه، یعنی سگ شکاری، سگ گله، سگ مزرعه و سگ نگهبان)، از این قبیل است. تجارت با آلات قمار و فروختن سلاح به دشمنان نیز در شمار مکاسب محرمه‌اند. اما تجارت مکروه کسب‌هایی را در بر می‌گیرد که یا ممکن است منجر به ارتکاب حرام گردد، مانند بیع صرف ، یا شبهه‌آمیزند مانند کاسبی کردن کسانی که از ارتکاب محارم ابایی ندارند. گاهی نیز برخی از کسب‌ها به جهت پست بودن آن‌ها مکروه قلمداد شده‌اند، مانند حجامت به شرط اجرت و «ضِراب الفحل». تجارت مباح، کسب و اکتساب با آن چیزهایی است که بر رجحان یا مرجوحیت آن‌ها دلیلی وجود نداشته، و به اصطلاح از این حیث متساوی الطرفین باشد. به‌طور کلی، تجارت جز با چیزهایی که حرام یا مکروه شمرده شده‌اند، در سایر موارد مباح است.


علاوه بر موضوع تجارت، خود تجارت، یعنی نفس تکسب نیز در متون فقهی به احکام پنج‌گانۀ تکلیفی دسته‌بندی شده است. تجارت وقتی واجب است که تأمین ضروریات زندگی و هزینۀ اهل و عیال و نفقه آن‌ها منحصراً از این طریق میسر باشد. در این صورت، تجارت بر فرد واجب خواهد بود. حتی با ملاحظۀ این‌که تحقق نظام اجتماعی متوقف بر تجارت به معنای عام آن باشد، از این حیث موصوف به واجب کفایی خواهد بود، هرچند زاید بر مخارج و هزینه‌های ضروری باشد. تجارت مندوب یا مستحب تجارتی است که به قصد توسعۀ زندگی و رفاه بیش‌تر صورت می‌پذیرد و در صورتی که برای افزایش مال و بدون هیچ‌وجه ترجیحی به آن مبادرت شود، آن را مباح نامند. تجارت با اعیان مکروه و حرام نیز آن‌چنان‌که گذشت، مصداق تجارت مکروه و تجارت محرم‌اند.


در بیش‌تر متون فقهی فصلـی با نام آداب تجارت گشوده شده که در آن از مواردی سخن رفته است که کسبه و تجار به انجام آن‌ها توصیه، یا از ارتکاب آن‌ها بازداشتـه شده‌اند. فقیهان در بحث از آداب تجارت از یک سو به بیان چگونگی رفتار تاجر با مشتـریان پرداخته‌اند و از دیگر سو با استناد به احادیث و روایات نقل شده از معصـومین (علیهم‌السلام) خواسته‌انـد احکام اخلاقـی را با ظرافتی کـه خاص متون فقهی است، به مسائل فقهی و حقوقی پیونـد دهند. از این‌روست که برخی از این آداب را با عنوان مستحبات، و برخی دیگر را ذیل مکروهات ذکر کرده‌اند. رعایت این آداب که برخی از فقیهان تا ۲۴ عنوان از آن را برشمرده‌اند، موجب می‌شود تا کاسب و تاجر مشمول روایاتی گردد که مفاد آن‌ها مدح تجارت و ستایش تاجران است و چنانچه فروشنده آن‌ها را رعایت نکند، مصداق احادیثی قرار می‌گیرد که در آن‌ها تاجر سخت مورد مذمت و نکوهش واقع شده است. این روایت که: «تاجر فاجر است و جایگاه فاجر جهنم است، مگر کسی که به حق می‌دهد و به حق می‌ستاند»، در این راستا قابل توجیه خواهد بود.

۱۴.۱ - مستحبات

مهم‌ترین آدابی که تاجر به آن سفارش شده است و در شمار مستحبات محسوب می‌شود، عبارت‌اند از:
۱. یادگیری احکام فقهی تجارت و کسبی‌ که عهده‌دار آن است، هرچند به تقلید باشد.
۲. نگاه برابر به مشتریان و تساوی در رفتار با آن‌ها اعم از شریف و حقیر.
۳. پذیرش درخواست خریداری که پشیمان شده است و می‌خواهد معامله را فسخ کند.
۴. آسان گرفتن در خرید و فروش.
۵. اگر کالای پیمانه‌ای یا کشیدنی را معامله می‌کند، بیشتر بدهد و کمتر بگیرد.
۶. عیب کالا را بگوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان.

۱۴.۲ - مکروهات

برخـی از مکروهات آداب تجارت نیز از این قرارند:
۱. تزیین کالا به گونه‌ای که رغبت کاذب ایجاد کند.
۲. سوگند خوردن در وقت معامله.
۳. فروختن کالا در محلی که سبب پنهان شدن عیب آن می‌گردد.
۴. ستایش کالایی که می‌فروشد و مذمت آنچه که می‌خرد.
۵. چانه زدن پس از قطعی شدن قیمت.
۶. داخل شدن در معاملۀ دیگران.


بجز در مباحث مربوط به بیع، در ابواب دیگر فقه نیز کم و بیش از تجارت سخن رفته است. ازجمله در باب زکات که در زمرۀ مباحث اقتصادی در فقه اسلامی محسوب است، آنجا که سخن از چیزهایی می‌رود که زکات به آن‌ها تعلق می‌گیرد، از مال التجاره نیز بحث شده است که آیا مشمول حکم زکات قرار می‌گیرد یا نه؟ مقصود از مال‌التجاره در این باب هر مالی است که شخص از طریق معاوضه و با این قصد که با آن تجارت کند، مالک می‌گردد. بر این پایه آنچه فرد به سبب ارث یا حیازت مباحات به دست می‌آورد، مال‌التجاره محسوب نمی‌شود، زیرا به‌ غیر عقد مالک شده است. همچنان‌که هبه نیز از دایرۀ شمول مال‌التجاره خارج خواهد بود، زیرا که هرچند به واسطۀ عقد به دست آمده، اما چون معاوضه نبوده، و گیرنده آن را به شکل تبرعی و مجانی دارا شده است، مال‌التجاره شمرده نمی‌شود. اعتبار کردن قصد اکتساب در تعریف مال‌التجاره نیز برای خارج کردن اشیائی است که انسان در معاوضات به دست می‌آورد، اما نه به قصد تجارت، بلکه برای سرگرمی یا صِرف انتفاع از آن.
[۹۸] نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۵۷۹.
آنچه عوض خلع گرفته می‌شود و صلحی که بر عوض جنایت واقع می‌گردد، نیز مال‌التجاره محسوب نخواهد شد، زیرا مقصود از معاوضه، معاوضۀ محض است، یعنی هر دو طرف آن باید مال باشد.

۱۵.۱ - توسعه مفهوم مال‌التجاره

ناگفته نماند که برخی از فقیهان مفهوم مال‌التجاره را توسعه داده، و آن را شامل هر مالی دانسته‌اند که انسان به دست می‌آورد، اعم از این‌که به وسیلۀ عقد باشد یا غیر آن، معاوضی باشد یا تبرعی. مهم آن است که این مال را تملک کند و آن را مهیای تجارت سازد. در این حال، هبه و صلح مجانی در مفهوم مال‌التجاره قرار خواهند گرفت. بنابراین، قصد اکتساب در زمان تملک شرط نخواهد بود.

۱۵.۲ - حکم زکات در مال‌التجاره از نظر امامیه

اکثر فقیهان امامیه وجوب زکات را در مال‌التجاره منتفی دانسته‌اند و قول مشهور بلکه اشهر، استحباب زکات در آن است. برخی این استحباب را خالی از اشکال نمی‌دانند. ظاهر سخن گروهی دیگر نیز حاکی از وجوب زکات در مال‌التجاره است، هرچند در روایات متعدد به پرداخت زکات چه از مال‌التجاره و چه غیر آن امر شده است، اما فقیهان برای جمع میان احادیث و با ملاحظۀ این‌که در روایات فراوانی پرداخت زکات در «اصناف نه‌گانه» (غلات اربعه، اَنعام ثلاثه، نقدین) منحصر شده، امر به پرداخت زکات در مال‌التجاره بر استحباب آن حمل شده است.

۱۵.۳ - نظر اهل سنت

فقیهان اهل سنت برخلاف امامیه زکات عروض‌التجاره (همه‌چیز به جز نقدین) را واجب دانسته، و تنها در شروط آن اختلاف دارند.
[۱۱۲] سرخسی، محمد، المبسوط، ج۲، ص۱۹۰.
[۱۱۳] ابن‌قدامه، المغنی، ج۲، ص۶۲۴.
[۱۱۴] ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۷۷_۲۷۸.
[۱۱۵] زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۸۷.



فقیهان مالکی در بحث از کیفیت زکات تجارت، تاجر را به سه گروه تقسیم کرده، و برحسب آن حکم زکات را متفاوت دانسته‌اند:
۱. تاجر محتکر ، کسی است که کالا را می‌خرد و منتظر می‌ماند تا قیمت آن گران شود. در این صورت، کالای مذکور زمانی مشمول زکات می‌گردد که تاجر آن را بفروشد.
۲. تاجر مدیر، وی خرید و فروش می‌کند، بی‌آنکه مدتی منتظر بماند و به اصطلاح دائم در حال خرید و فروش است، مانند عموم تجار و بازاریان.
۳. تاجری که هم مدیر و هم محتکر است، یعنی برخی از کالاها را به امید بالا رفتن قیمت آن‌ها نگه می‌دارد و برخی دیگر را بی‌انتظار زمان در معرض فروش قرار می‌دهد.
[۱۱۶] زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۹۷_۷۹۸.



در باب خمس هم از تجارت سخن رفته است. مقصود از اَرباح مکاسب، هر منفعتی است که از راه تجارت یا غیر آن حاصل می‌شود.


در بحث از نماز مسافر نیز فقیهان پس از آن‌که سفر برای تجارت را مباح دانسته‌اند، تاجری را که بیش‌تر در سفر است تا حضر ، مشمول نماز شکسته نمی‌دانند.
[۱۲۲] نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۳۷۰.



(۱) قرآن کریم.
(۲) نهج‌البلاغه.
(۳) محمد بن ادریس، السرائر، قم، ۱۴۱۰ق.
(۴) ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۵) ابن‌بـراج، المهذب، قم، ۱۴۰۶ق.
(۶) محمد بن حمزه، الوسیله، به‌کوشش محمدحسون، ‌قم، ۱۴۰۸ق.
(۷) ابن‌رشد، بدایة المجتهد، قم، ۱۴۰۶ق.
(۸) ابن‌فهد حلی، المهذب البارع، به کوشش مجتبی عراقی، قم، ۱۴۱۱ق.
(۹) ابن‌قدامه، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۱۰) ملامحمد اشرفی، شعائر الاسلام، تهران، ۱۳۱۲ق.
(۱۱) یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، به کوشش محمدتقی ایروانی و یوسف بقاعی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، بیروت، ۱۳۹۱ق.
(۱۳) روح‌الله خمینی، تحریرالوسیله، قم، ۱۴۰۴ق.
(۱۴) ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، به کوشش محمدعلی توحیدی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۵) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۶) وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
(۱۷) محمود زمخشری، الکشاف، به کوشش محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
(۱۸) محمد سرخسی، المبسوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۹) سیدمرتضی، الانتصار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
(۲۰) شهید اول، الدروس الشرعیه، قم، ۱۴۱۴ق.
(۲۱) شهید اول، اللمعة الدمشقیه، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۲۲) شهید ثانی، الروضةالبهیه، بیروت، دارالعالم الاسلامی.
(۲۳) شهید ثانی، مسالک الافهام، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
(۲۴) شیخ انصاری، المکاسب، تبریز، ۱۳۶۸ش.
(۲۵) صاحب جواهر، جواهرالکلام، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۲۶) محمدحسین طباطبایی، المیزان، قم، جماعة المدرسین.
(۲۷) محمدکاظم طباطبایی یزدی، العروةالوثقی، قم، ۱۴۲۰ق.
(۲۸) فضل طبرسی، جوامع الجامع، تهران، ۱۴۱۸ق.
(۲۹) فضل طبرسی، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۳۰) فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، به کوشش احمد حسینی، نجف، ۱۳۸۶ق.
(۳۱) محمد طوسی، تهذیب الاحکام، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۳۲) محمد طوسی، المبسوط، به کوشش محمدتقی کشفی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی.
(۳۳) محمد طوسی، النهایه، بیروت، دارالاندلس.
(۳۴) محمد عاملی، مدارک الاحکام، قم، ۱۴۱۰ق.
(۳۵) محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
(۳۶) حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۳۷) حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، قم، ۱۴۱۳ق.
(۳۸) حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، قم، ۱۴۱۶ق.
(۳۹) قاموس.
(۴۰) قلعه جی، معجم لغةالفقهاء، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۴۱) محمد کلینی، الکافی، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
(۴۲) جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
(۴۳) جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۴۴) محقق کرکی، جامع المقاصد، قم، ۱۴۰۸ق.
(۴۵) احمد نراقی، مستندالشیعه، قم، ۱۴۱۹ق.
(۴۶) حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم، ۱۴۱۵ق.


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۸۹، واژۀ «تجر».    
۲. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۱۰، ص۲۷۸، واژۀ «تجر».    
۳. طریحی، فخزالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۲۸۲، واژۀ «تجر».    
۴. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴-۶.    
۵. عاملی جبعی، علی بن احمد، مسالک الافهام، ج۳، ص۱۱۷.    
۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵-۶،    
۷. نساء/سوره۴،آیه۲۹‌    
۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴-۵.    
۹. نراقی، احمد، مستند الشیعه ج۱۴، ص۱۰-۱۱.    
۱۰. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۰.    
۱۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۳.    
۱۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام،ج۲۲، ص۱۱۱.    
۱۳. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۲۶۴.    
۱۴. خوانساری، احمد، جامع المدارک، ج۳، ص۲۲۳.    
۱۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۳۲.    
۱۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۷۶.    
۱۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۷۷-۴۷۸.    
۱۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۷۰-۴۷۱.    
۱۹. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۳۸.    
۲۰. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۳۳.    
۲۱. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۶۲ -۴۷۰.    
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۲۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۲۷.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، ص۲۵۷.    
۲۵. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۶۸.    
۲۷. انصاری، مرتضی، المکاسب، ج۳، ص۳۶۴.    
۲۸. خوئی، ابوالقاسم، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج۷، ص۴۰.    
۲۹. نور/سوره۲۴، آیه۳۷.    
۳۰. محمد حرعاملی، حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۶-۷.    
۳۱. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۲۸۲.    
۳۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۲۷.    
۳۳. راغب اصفهانی،حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۳۷.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۱۶.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۱.    
۳۶. جمعه/سوره۶۲، آیه۱۱.    
۳۷. توبه/سوره۹، آیه۲۴.    
۳۸. صف/سوره۶۱، آیه۶۱.    
۳۹. صف/سوره۶۱، آیه۱۰.    
۴۰. صف/سوره۶۱، آیه۱۱.    
۴۱. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۹.    
۴۲. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲.    
۴۳. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵.    
۴۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۱۴۸.    
۴۵. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۱.    
۴۶. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲.    
۴۷. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲-۱۳.    
۴۸. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴.    
۴۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۱۴۸.    
۵۰. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۲.    
۵۱. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲.    
۵۲. سیدرضی، نهج البلاغه، نامه۵۳.    
۵۳. طرابلسی، عبدالعزیز بن براج، المهذب، ج۱، ص۳۴۳.    
۵۴. عاملی، محمد بن مکی،، الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، ج۳، ص۱۵۹.    
۵۵. موسوی بغدادی، علی بن حسین، الانتصار، ج۱، ص۴۳۳.    
۵۶. طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ج۱، ص۲۳۷.    
۵۷. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۰، ص۵.    
۵۸. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۵۸۰.
۵۹. اشرفی، محمد، شعائر الاسلام، ج۱، ص۲۷۲.
۶۰. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۸، ص۵.    
۶۱. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فی بیان الحلال و الحرام، ج۲، ص۲۶۳.    
۶۲. حلی، جعفر بن حسن، المختصر النافع، ج۱، ص۱۱۶.    
۶۳. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۵.    
۶۴. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۲۸ ۳۲۹.    
۶۵. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۹۲.    
۶۶. فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، ج۱، ص۲۸۲، به کوشش احمد حسینی، نجف، ۱۳۸۶ق.    
۶۷. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۳، ص۲۰۵.    
۶۸. حسینی عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامه، ج۴، ص۴.    
۶۹. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۷۳.    
۷۰. قلعه جی، محمد، معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۱۲۱.    
۷۱. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۸، ص۶۹.
۷۲. طوسی، محمد بن حسن، النهایة، ج۱، ص۳۷۱.    
۷۳. حلی، محمد بن ادریس، السرائر، ج۲، ص۲۱۴.    
۷۴. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فی بیان الحلال و الحرام، ج۲، ص۲۶۳.    
۷۵. حلی، جعفر بن حسن، المختصر النافع، ج۱، ص۱۱۶.    
۷۶. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۹۲.    
۷۷. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۳، ص۲۰۶.    
۷۸. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۳، ص۲۲۰.    
۷۹. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۱۳۲.    
۸۰. حلی، ابن فهد، المهذب البارع، ج۲، ص۳۳۴.    
۸۱. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۵.    
۸۲. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۹۳.    
۸۳. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۳، ص۲۲۰.    
۸۴. حسینی عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامه، ج۴، ص۵.    
۸۵. طوسی، محمد بن حسن، النهایة، ج۱، ص۳۷۱.    
۸۶. حلی، محمد بن ادریس، السرائر، ج۲، ص۲۳۰.    
۸۷. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۴۶.    
۸۸. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۱۳.    
۸۹. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۹۳.    
۹۰. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۸، ص۲۳.    
۹۱. حلی، جعفر بن حسن، المختصر النافع، ج۱، ص۱۱۸.    
۹۲. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۹۷-۹۹.    
۹۳. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۵.    
۹۴. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۴۴ ۳۴۷.    
۹۵. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فی بیان الحلال و الحرام، ج۱، ص۱۱۸.    
۹۶. عاملی جبعی، علی بن احمد، مسالک الافهام، ج۱، ص۳۹۹.    
۹۷. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۳، ص۲۵.    
۹۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۵۷۹.
۹۹. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۹، ص۲۴۲ ۲۴۳.    
۱۰۰. طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۴، ص۹۰.    
۱۰۱. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۲، ص۳۷.    
۱۰۲. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۱، ص۲۲۰.    
۱۰۳. موسوی بغدادی، علی بن حسین، الانتصار، ص۲۱۳.    
۱۰۴. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۴۳ ۳۴۶.    
۱۰۵. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۴۱.    
۱۰۶. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فی بیان الحلال و الحرام، ج۱، ص۱۱۹.    
۱۰۷. محمد عاملی، مدارک الاحکام، ج۵، ص۴۹، قم، ۱۴۱۰ق.    
۱۰۸. خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، ج۱، ص۳۱۵.    
۱۰۹. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۵.    
۱۱۰. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۰.    
۱۱۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۳.    
۱۱۲. سرخسی، محمد، المبسوط، ج۲، ص۱۹۰.
۱۱۳. ابن‌قدامه، المغنی، ج۲، ص۶۲۴.
۱۱۴. ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۷۷_۲۷۸.
۱۱۵. زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۸۷.
۱۱۶. زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۹۷_۷۹۸.
۱۱۷. عاملی، محمد بن مکی، اللمعة الدمشقیة، ج۱، ص۴۵.    
۱۱۸. عاملی جبعی، علی بن احمد، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۲، ص۶۶ ۶۷.    
۱۱۹. طوسی، بن حسن، المبسوط، ج۱، ص۱۳۶.    
۱۲۰. حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام فی بیان الحلال و الحرام، ج۱، ص۱۰۲.    
۱۲۱. عاملی جبعی، علی بن احمد، مسالک الافهام، ج۲، ص۸۴.    
۱۲۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۳۷۰.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تجارت»، ج۱۴، ص۵۷۷۵.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۲.    


رده‌های این صفحه : تجارت | فقه | معاملات




جعبه ابزار