بنی امیه (دائرةالمعارفقرآنکریم)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی امیه، شاخهای مشهور از
قریش و یکی از دو
تیره بنام
بنی عبد مناف است.
نسب آنان به
امیة بن عبد شمس بن عبد مناف
بن قصی میرسد و با
بنی هاشم در
جد سوم
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛
عبد مناف مشترکاند.
عبد شمس برادر هاشم فرزندانی به نامهای امیه اصغر، نوفل، عبد امیه، حبیب، ربیعه، عبد العزی، عبدالله و امیه اکبر داشت.
نسل عبد شمس به عبشمی
شهرت دارند.
از میان فرزندان وی نوفل، عبد امیه، و امیه اصغر به نام مادرشان عبله
دختر عبید به «عبلات»
شناخته میشوند و بنی امیه معروف، از
تبار امیه اکبرند.
به نظر میرسد که فرزندان امیه اکبر به مرور جمعیت قابل توجهی به خود اختصاص داده، از بنی عبد شمس جدا شده و به بنی امیه شهرت یافته باشند.
البته فرزندان ربیعة
بن عبد شمس نیز از موقعیت برجستهای برخوردار بودند؛ اما همچنان عبشمی باقی ماندند و شاخهای جداگانه تاسیس نکردند.
عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، فرزندان عتبه از جمله
هند (همسر
ابوسفیان) و برادرانش ولید و ابوحذیفه از افراد مشهور نسل ربیعة
بن عبد شمس بودند.
فرزندان امیه نیز که این مقاله به آنان میپردازد به دو گروه «اعیاص» و «عنابس» تقسیم شدند.
عاص (عاصی)؛ ابوالعاص (ابوالعاصی)؛ عیص (عیصی) و ابوالعیص از این رو که در نامشان شباهت وجود دارد به اعیاص شهرت یافتند.
مروان بن حکم و فرزندانش
آل مروان که از سال ۶۴ تا ۱۳۲ هجری به حکومت پرداختند از اعیاص بودند.
بنا به نقل ابن قتیبه، از اعیاص تنها عیص بود که از خود نسلی بر جای نگذاشت؛
اما ابن حزم عُویص را نیز از اعیاص دانسته، وی را بی نسل میداند.
عنابس دسته دیگری از فرزندان امیه بودند که به جهت مقاومت در نبرد عکاظ به عَنْبَسَه (
شیر)
تشبیه و مشهور شدند.
حرب (
پدر ابو سفیان مشهور)؛ ابوحرب، سفیان، ابوسفیان (غیر معروف)؛
عمرو و ابوعمرو
از عنابس هستند. برخی عنبسه را نیز از عنابس دانستهاند؛ اما برخی دیگر وی را همان ابوسفیان میدانند.
از میان عنابس تنها نسل حرب ادامه پیدا کرد.
معاویة بن ابی سفیان و جانشینانش (
یزید و
معاویة بن یزید) که از
سال ۴۱ تا ۶۴ هجری بر
جهان اسلام حکومت کردند از عنابس و به «آل ابی سفیان» مشهورند.
عنابس به تدریج پس از
اسلام به بطون و زیر مجموعههایی تقسیم شدند. بنو ابان
بن عثمان، بنو حیدر
بن ولید، بنو
خالد بن یزید از آن جملهاند.
به جز اعضای اصلی بنی امیه مجموعههایی نیز وجود دارند که با پیمان نامه به بنی امیه پیوستهاند، از جمله میتوان به بنوجحش
بن رئاب و بنو
نوفل بن عبد مناف اشاره کرد.
افزون بر
قریش در میان
عرب قحطانی نیز تیرهای با نام بنو امیة
بن زید
بن قیس از زیر مجموعههای اوس وجود دارد
که از شهرت برخوردار نیستند و این مقاله بدانان نمیپردازد.
بنی امیه به سبب سکونت در اطراف
کعبه و مرکز
مکه از قریش
بطائح (قریشیان مرکز) به شمار میآمدند.
بعدها با
فتح مکه (
سال هشتم
هجرت) برخی از آنان به
مدینه مهاجرت کردند، چنان که در پایان خلافت
عثمان شمار آنان با موالی ایشان در آن
شهر حدود ۱۰۰۰ تن دانسته شده است.
با گسترش
فتوحات، بنی امیه افزون بر
شام، محل امارت
یزید بن ابی سفیان و برادرش معاویه و جانشینان وی،
در
عراق و
آفریقا نیز حضور یافتند. از
قرن دوم به بعد یکی از مراکز عمده تجمع آنان
اندلس بود.
با توجه به اینکه بنی امیه تا هنگامه ظهور
اسلام در شمار
بنی عبد مناف شمرده میشدند، در گزارشهای
عصر جاهلی جز اشاراتی پراکنده، اخباری از بنی امیه به صورت مستقل ارائه نشده است.
امویان در
عصر جاهلی، از توانگران قریش به شمار میآمدند و
تجارت پیشه بودند. جد اعلای آنان عبد شمس عامل
پیمان تجاری قریش با
حبشه یا عراق
بود، از این رو از
اصحاب ایلاف به شمار میآید.
ابوسفیان (صخر) پسر حرب نیز در آستانه ظهور اسلام به عنوان رئیس کاروانهای تجاری قریش با شام
داد و ستد داشت.
از میان مناصب به
ارث رسیده از قصی، حرب منصب
قیادت را بر عهده داشت، چنان که قبل از او در اختیار جدش عبد شمس بود،
از این رو در نبرد فجار، حرب
فرمانده سپاه قریش
و پس از او ابوسفیان عهده دار این منصب بود، افزون بر این، حرب و ابوسفیان از داوران قریش شمرده شدهاند.
از شخصیتهای معروف آنان در این عصر، میتوان افزون بر حرب و پسرش ابوسفیان به ابواحیحه سعید
بن عاص
بن امیه اشاره کرد.
شواهد نشان میدهد که فرزندان عبد مناف خود دو دسته بودهاند: هاشم با بنی مطلب ارتباط نزدیکی داشتند و بنی عبد شمس با بنی نوفل، چنان که در گزارشی به همپیمانی بنی امیه با بنی نوفل تصریح شده است.
رقابتها و درگیریهای بنی امیه را با زیر مجموعههای قریشی میتوان به دو دسته تقسیم کرد: آنان، گاه زیر لوای بنی
عبدمناف با دیگر قبایل قریش درگیر و گاه به صورت مستقل وارد عمل میشدند. از آنجا که بنی امیه بخشی از بنی عبد مناف بودند در درگیری بنی عبد مناف با بنی عبدالدار و همپیمانانشان برای تصدی مناصب
کعبه حضور داشتند.
همچنین در رقابت بنی عبد مناف با بنی سهم، که به نظر برخی مفسران سوره تکاثر درباره ایشان نازل شده، بنی امیه نیز نقش داشتند.
در ارتباط با درگیری مستقیم بنی امیه با دیگر قبایل قریشی میتوان از درگیری آنان با بنی زهره و بنی عدی یاد کرد. به موجب خبری، نزاعی میان بنی امیه و بنو زهره روی داد. بنی امیه که خود را قدرتمندتر از رقیب میدیدند، درصدد اخراج ایشان از مکه برآمدند؛ اما با حمایت بنوسهم از تیرههای مطرح قریش از بنی زهره که خویشاوند آنان بودند، امویان ناکام ماندند.
در خصوص
نزاع بنی امیه با بنومخزوم، از دیگر شاخههای پر نفوذ قریش در گزارشی کوتاه و مبهم آمده است: فردی از
کنانه، همپیمان مخزومیها با فردی از بنی زبید، همپیمان بنی امیه به تفاخر پرداختند. در پی آن گروهی از دو طرف نزد
حِجر اسماعیل اجتماع کرده، برتری خود را به رخ یکدیگر کشیدند و با اوج گرفتن نزاع برای داوری نزد یکی از
کاهنان (سطیح کاهن) رفتند. وی نیز به
نفع بنو مخزوم حکم کرد.
از نزاع بنی امیه با بنی عدی
بن کعب نیز گزارشی ارائه شده است.
برخی منابع به گونهای برجسته از رقابت امیه با هاشم و فرزندان ایشان با یکدیگر در
دوره جاهلی سخن گفتهاند، چنان که امیه (جد امویان) به
هاشم بن عبد مناف، جد اعلای
رسول خدا، از این رو که با اقدامهای شایستهاش، منزلت اجتماعی فوق العادهای یافته بود،
حسادت میورزید، از این رو در این راستا کارهای بی ثمری انجام داد. سرانجام این رقابت و نزاع با داوری کاهنی از
قبیله خزاعه به نفع هاشم پایان یافت و امیه به مدت ۱۰
سال طبق
شرط از پیش تعیین شده به شام
تبعید شد.
برخی محققان این گزارش را به
افسانه تشبیه و آن را انکار کردهاند.
مشابه چنین گزارشی درباره حرب فرزند امیه نیز وجود دارد. گویند: وی به مقام و موقعیت عبدالمطلب
بن هاشم رشک میبرد و او نیز چون پدرش که پس از داوری محکوم گردید، ناچار شد به داوری تن دهد. این بار نیز، رئیس وقت بنی امیه محکوم شد.
به موجب گزارش ابن خلدون جمعیت بنی امیه در آن دوره بر بنی هاشم فزونی داشته است.
در درگیریها و اختلافات میان بنی امیه و بنی هاشم که هر دو از شاخههای بنی عبد مناف بودند، شاخه بنی نوفل
بن عبد مناف در کنار بنی امیه
و شاخه بنی مطلب
بن عبد مناف در کنار بنی هاشم قرار گرفتند، چنان که در
محاصره اقتصادی قریش اینان در کنار هم بودند.
به رغم این همه گاه پیوندهایی نیز بین بنی امیه و بنی هاشم برقرار میشد، چنان که
ابولهب عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم باام جمیل (حمالة الحطب)
خواهر ابوسفیان
ازدواج کرده بود
نیز
دختر پیامبر،
زینب با
ابوالعاص بن ربیع عبشمی پیمان زناشویی داشت.
در برآیند حوادث
صدر اسلام میتوان به وضوح دریافت که قبایلی چون
بنی امیه،
بنی مخزوم و بنی هاشم از برجستهترین قبایل قریش
مکه در عصر
بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به شمار میآمدند.
ظهور پیامبری از بنی هاشم بیش از همه رشک بنی امیه و بنی مخزوم را بر میانگیخت، از این رو امویان که همچون دیگر قبایل قریش پیامبری آن حضرت را در راستای برتری موقعیت بنی هاشم بر قبایل خود ارزیابی میکردند، بر مبنای
عصبیت قبیلهای و از سر
حسادت و رقابت، به رهبری
ابوسفیان؛ مواضع سختی در برابر
رسول خدا اتخاذ کردند. رد پای سران بنی امیه را در بیشتر اقدامات
قریش بر ضدّ رسول خدا میتوان یافت.
از آغاز
بعثت تا
غزوه بدر (سال دوم هجری، آنان از هر راهکاری که بتوانند دعوت اسلامی را مهار کنند، استفاده میکردند؛ مانند گفت و گو با ابو طالب برای بازداشتن رسول خدا از دعوتش. چنان که برخی
مفسران ذیل آیه ۵۲
انعام آوردهاند برخی از اشراف بنی
عبدمناف نزد
ابوطالب رفتند تا ضمن گفت و گو با
ابو طالب، بزرگ بنی هاشم در آن دوره، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را از دعوتش باز دارند که مسلماً در میان این اشراف برخی از عبشمیها و بنی امیه نیز حضور داشتند.
ممانعت
بنی عبد مناف مسلمانان را از
طواف خانه خدا،
همراهی با قریش در
محاصره اقتصادی بنی هاشم و مسلمانان در
شعب ابی طالب و
توطئه قتل پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نیز از آن جمله است.
دشمنان سرسخت اموی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در این دوره عبارت بودند از: ابوسفیان،
عقبة بن ابی معیط،
ابو اُحیحه،
معاویة بن مغیرة بن ابی العاص (که پس از
غزوه احد کشته شد،
مروان و پدرش
حکم بن ابی العاص (کسی که رسول خدا امت اسلامی را از نسل او برحذر داشت)؛
نیز
ام جمیل خواهر ابوسفیان
که رسول خدا را
آزار میداد. نام سه تن از عبد شمسیها (
حنظلة بن ابی سفیان،
عتبه و
شیبه فرزندان ربیعه) در میان مقتسمین به
چشم میخورد.
مقتسمین کسانی بودند که در
موسم حج در مسیر ورود زائران به مکه قرار میگرفتند و آنان را از ملاقات با پیامبر باز میداشتند.
به رغم دشمنیهای قاطبه بنی امیه با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در مکه، تعداد
انگشت شماری از ایشان در این دوره به رسول خدا
ایمان آورده، برای حفظ ایمان خود، به
حبشه هجرت کردند.
خالد بن سعید بن عاص (از سابقین در
اسلام و از کاتبان پیامبر
و برادرش عمرو،
ابوحذیفة بن عتبه (از سابقین در اسلام،
عثمان بن عفان و ام حبیبه دختر ابوسفیان از آن جملهاند.
نیز عبدالله و برادرش عبیدالله
بن جحش پسر عمههای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از
بنی اسد بن خزیمه و
ابو موسی اشعری و برخی دیگر از همپیمانان آنان در این هجرت حضور داشتند.
ام کلثوم دختر عقبة
بن ابی معیط اموی نیز پس از
حدیبیه (
سال ششم) به مدینه هجرت کرد.
در پی بسته شدن
پیمان عقبه دوم و فراهم شدن زمینه هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به یثرب، امویان به مصادره دارایی برخی از مهاجران همپیمان خود (بنو جحش) مبادرت کردند. در این میان،
ابوسفیان رئیس بنی امیه نیز طی نامهای مردم
یثرب را به سبب پناه دادن رسول خدا نکوهش کرد.
وی از این پس جز در نبرد بدر، در تمام توطئهها و اقدامات نظامی ـ سیاسی بر ضدّ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ رهبری و فرماندهی قریش را بر عهده داشت.
در غزوه بدر (سال دوم) که در غیاب ابوسفیان رخ داد، شمار قابل توجهی از بنی عبد شمس و بنی امیه و همپیمانانشان حضور داشتند.
از کشته شدگان بنی امیه در این
نبرد میتوان به حنظلة
بن ابی سفیان
و عقبة
بن ابی معیط
و از کشتگان عبشمیها به عتبة
بن ربیعه و برادرش شیبه، پسرش ولید (اینان در آغاز نبرد در
جنگ تن به تن کشته شدند) و نیز عاص و عبیده پسران
سعید بن عاص اشاره کرد؛ همچنین از این دو مجموعه، ۱۲ تن
اسیر شدند
عمرو فرزند ابوسفیان
و
حارث بن ابی وجزه هر دو از بنی امیه و ابوالعاص
بن ربیع عبشمی
داماد رسول خدا
از جمله
اسیران بودند. ابن هشام اسرای همپیمان ایشان را ۷ تن ذکر کرده است.
پس از
غزوه بدر (
سال دوم) روابط
پیامبر با
بنی امیه وارد مرحلهای جدید شد.
با توجه به اینکه در این نبرد بزرگانی از
بنی مخزوم و
بنی عبد شمس و دیگر قبایل
قریش کشته شدند، فضای مناسبی در اختیار
ابوسفیان قرار گرفت تا افزون بر رهبری بنی امیه از نفوذ خود در رهبری قریش بهره برد،
به ویژه آنکه نقش فرماندهی سپاه (
قیادت) به ابوسفیان به
ارث رسیده بود، از این رو وی در این دوره در جنگهای بزرگی چون
احد و
احزاب سپاه قریش را فرماندهی میکرد. افزون بر اینها او اقدامهای دیگری بر ضد رسول خدا داشت؛ از جمله طرح
ترور آن حضرت (پس از
غزوه بنی نضیر در سال چهارم) که به نتیجه نرسید.
منابع نخستین با ارائه چنین تصویری از این دوره، کمتر به جزئیات پرداخته، از دیگر اعضای بنی امیه یا همپیمانانشان اخباری ارائه نمیکنند.
ابوسفیان در
غزوه احد (سال سوم) فرماندهی سپاه قریش رابر عهده داشت. پسرش معاویه مدعی به
شهادت رساندن
حمزه سیدالشهدا بود.
نیز معاویة
بن مغیرة
بن ابی العاص اموی
جسد حمزه را
مُثْله کرد.
پس از ناکامی
نبرد احزاب (سال پنجم) به فرماندهی ابوسفیان،
صلحی میان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و قریش در سال ششم، برقرار شد که ابوسفیان در آن نقشی آشکار داشت.
با پیمان شکنی قریش و تلاشهای بی ثمر سرکرده آنان (ابوسفیان) برای تجدید
پیمان، زمینههای
فتح مکه فراهم و سرانجام آن
شهر در سال هشتم گشوده شد.
در جریان فتح مکه (سال هشتم) رسول خدا با توجه به جایگاه ابوسفیان منزل او را از مکانهای پناهندگی مردم اعلام کرد.
رسول خدا پس از فتح مکه، گذشت فراوانی نسبت به
بنی امیه و دیگر دشمنان نشان داد و با فرمان
عفو عمومی، قریش از جمله بنی امیه را «طُلَقاء» (آزاد شدگان) نامید
و بدین ترتیب با گذشت ۲۱ سال از
بعثت آن حضرت، و عناد و دشمنی بنی امیه با رسول خدا، آنان با وی
بیعت کرده،
مسلمان شدند.
آنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را در غزوههای بعدی (حُنین، طائف و تبوک) همراهی کردند، چنان که در
نبرد حُنین (سال هشتم) پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از
غنایم ویژه آن به چند تن از بزرگان اموی (ابوسفیان و دو تن از پسرانش
یزید و
معاویه،
طلیق
بن سفیان و فرزندش حکیم
بن طلیق
و
خالد بن اسید اموی) سهمی بخشید تا ایشان را به خویش متمایل سازد، از این رو آنان جزو «مؤلفة قلوبهم» قرار گرفتند.
در
غزوه طائف (سال هشتم) نیز سعید
بن سعید اموی که همراه پیامبر بود کشته شد.
پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در حالی از
دنیا رفت که چند تن از امویان را کارگزار خود قرار داده بود؛
عتاب بن اسید در مکه،
عمرو
بن سعید
بن عاص در وادی القری
و پسرانش ابان و
خالد بن سعید در مناطقی از
یمن یا
بحرین کارگزار بودند. ابوسفیان نیز مامور جمع آوری
خراج نجران بود.
منابع اسلامی سخنانی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درباره بنی امیه نقل کردهاند؛ از جمله آنکه آن حضرت فرمود: «ویل لبنی امیة
=وای بر بنی امیه». نیز بنا به نقلی رسول خدا آنان را از بدترین و شرورترین قبایل
عرب و دشمنترین آنان نسبت به
بنی هاشم معرفی کرد.
مشخص نیست نقل قولهای یاد شده به چه دورهای باز میگردد. چنانچه به پیش از پذیرش
اسلام ایشان مربوط باشد، حکایت از دشمنی پیشین آنان با پیامبر دارد. شاید ناظر به وضعیت آنها پس از اسلام آوردنشان نباشد، به ویژه آنکه این چنین سخنانی برخلاف رفتار پیامبر با بنی امیه پس از
فتح مکه است و میتوانست بر دشمنی ایشان بیفزاید. احتمال آن نیز وجود دارد که این سخنان، پیشگویی پیامبرانه باشد و از اقدامهای بعدی ایشان پرده بردارد، چنان که بیشتر محدثان و مورخان به این سخن رسول خدا اشاره دارند که فرمود: «هرگاه فرزندان ابو العاص (یا بنی امیه) به تعداد ۳۰ یا ۴۰ تن برسند، سرزمینهای خدا را چون مِلْک شخصی زیر فرمان و
بندگان خدا را چاکران و دین
خدا را به دغلبازی خواهند گرفت.»
این بخش از مقاله در مورد رفتار، اعمال و نقش
بنی امیه، در حکومت بعد از
پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم یعنی در دوره خلافت ابوبکر و
عمر و عثمان میباشد.
بنی امیه در آغاز با جانشینی
ابوبکر مخالفت کردند، از این رو
ابوسفیان از
امیر مؤمنان، امام علی علیهالسّلام خواست قیام کرده، از هواداری بنی امیه و
قریش برخوردار شود؛ اما امام که از
نیّت شوم او با خبر بود به سخن وی وقعی ننهاد.
در گزارشی دیگر آمده است که آنان پس از
رحلت رسول خدا بر
عثمان اجتماع کرده، چون از
بیعت مردم با ابوبکر اطلاع یافتند، با او بیعت کردند.
گویند: عمر که از نفوذ ابوسفیان میترسید،
خطر او را به ابوبکر گوشزد کرد. ابوبکر نیز با بخشش
زکات جمع آوری شده به دست خود ابوسفیان به وی، دل بنی امیه را به دست آورد.
نیز بعدها احتمالا به کارگیری یزید
بن ابی سفیان به عنوان فرمانده بخشی از سپاه مسلمانان در شامات،
در سکوت بنی امیه بی تاثیر نبوده و آنان
مصلحت را در همکاری با دستگاه خلافت تشخیص داده، به همکاری پرداختند. عثمان از دیگر بزرگان اموی است که در خلافت ابوبکر، به عنوان کاتب خلیفه،
پس از عمر، مقام دوم را در تشکیلات خلافت دارا بود.
موقعیت بنی امیه در دوره عمر نخست با امارت
یزید بن ابی سفیان بر ولایت
شام و پس از مرگ او در
طاعون عمواس با امارت معاویه در شام،
فلسطین و اجناد شام تثبیت شد.
ابوسفیان نیز نزد عمر منزلتی خاص داشت و از معدود کسانی بود که میتوانست بر فرش ویژهای که برای خواص پهن میشد بنشیند.
به کارگیری و توجه خاص عمر به معاویه موجب شد تا معاویه بعدها تسلط خود بر مردم را ناشی از منزلتش نزد عمر و عثمان معرفی کند.
بنا به نوشته
طه حسین، عمر در دوران خلافتش نتوانست یا نخواست با استبداد و فزونخواهی معاویه مقابله کند، از این رو زمینه را برای حکومت امویان فراهم ساخت.
در شورای عمر برای انتخاب
خلیفه بعد از خویش، بنی امیه با جمع شدن دور عثمان و رقابت با بنی هاشم با افرادی چون
عمار که از علی علیهالسّلام حمایت میکرد به بحث پرداخته، وی را
دشنام دادند
عبدالرحمن بن عوف زهری که به سبب
خویشاوندی با عثمان (همسر خواهر وی بود) نقش زیادی در دستیابی وی به خلافت داشت، میگفت: عثمان عمید بنی امیه است.
با روی کار آمدن عثمان، زمینههای انتقال قدرت به بنی امیه فراهم آمد. ابوسفیان نیز در همان نخستین روزهای خلافت عثمان به وی توصیه کرد که خلافت را همچون گوی به افراد بنی امیه پاس داده، نگذارد از این
خاندان بیرون رود.
گفته شده که خلیفه دوم از تمایلات قبیلهای عثمان در هراس بود؛ اما عثمان بر خلاف شرط عمر در
شورا، نزدیکان اموی خود را بر مناطق حساس و ثروتمند چون
مصر و
عراق به کار گمارد.
جرج جرداق در تعبیری کوتاه و کار آمد میگوید: در زمان عثمان، بنی امیه هم
کلید بیت المال را در دست گرفتند و هم
شمشیر سلطان را.
عثمان به پشتوانه بنی امیه برخی
صحابه گرانقدر چون
ابوذر،
عمار و
ابن مسعود را آزرد.
در نتیجه، عملکرد نامناسب آنان، موجی از نارضایتی را در میان مسلمانان فراهم آورده و موجب قیام در برابر عثمان شد.
برخلاف معاویه که در ماجرای محاصره عثمان هیچ اقدام مؤثری در حمایت از وی نکرد،
امویان ساکن در
مدینه از عثمان حمایت کردند و با طولانی شدن محاصره، امویان تصمیم گرفتند عثمان را
شبانه به مکه بفرستند؛ اما نقشه آنان با آگاهی قیام کنندگان خنثا شد.
امویان مدینه پس از قتل عثمان، از ترس به ام حبیبه دختر ابوسفیان و همسر
رسول خدا پناه برده، نزد او پنهان شدند
و پس از آن به شام
یا مکه گریختند.
این بخش از مقاله در مورد رفتار و دشمنی
بنی امیه با
امام علی علیهالسّلام و اولادش، در دوره حکومت حضرت علی و پس از
شهادت وی میباشد.
در جریان
بیعت مردم با امیر مؤمنان علیهالسّلام چهرههای مشهور اموی، چون
مروان،
سعید بن عاص؛
ولید بن عقبه و
معاویه،
نخست از
بیعت آن حضرت سر باز زدند. نیز به پیروی از ایشان برخی
صحابه دوستدار عثمان چون
حسان بن ثابت شاعر و
نعمان بن بشیر که هر دو از
انصار بودند، از بیعت با آن حضرت خودداری کردند،
آنگاه امویان در مکّه نزد عامل عثمان،
عبدالله حضرمی (حلیف بنی عبد شمس) جمع شدند و با آمدن عبدالله
بن عامر از
بصره که از سوی عثمان
والی آن شهر بود، به خونخواهی عثمان برخاسته،
با
عایشه همراه شدند و
جنگ جمل را به راه انداختند.
در نبرد جمل برخی از بنی امیه
سوگند یاد کردند که
امام علی علیهالسّلام را به
شهادت برسانند؛ لیکن نتوانستند.
با پایان یافتن نبرد، امیر مؤمنان، امام علی علیهالسّلام فرمان عفو عمومی صادر کرد و حتی
مروان بن حکم اموی را که مشاور و داماد عثمان و از نقش آفرینان در جمل بود بخشید و از آینده حکومت کوتاه مدت وی خبر داد.
پس از آن برخی امویان به معاویه در شام پیوستند و او را در اقداماتش بر ضدّ امام از جمله در
جنگ صفین یاری کردند.
امویان به خونخواهی عثمان
پرچم طغیان را برافراشته، مشکلات بسیاری برای حکومت نوپای امام ایجاد کردند.
امیرمؤمنان، امام علی علیهالسّلام مخوفترین فتنهها را
فتنه بنی امیه دانست که همه جا را فرا خواهد گرفت و تنها اهل بصیرت از آن رهایی خواهند یافت.
و نیز فرمود: برای هر امتی آفتی است و
آفت این
امت بنی امیه هستند.
آن حضرت
اسلام بنی امیه را تنها بر اساس مصلحت میدانست
و در معرفی بنی امیه از آنان با تعبیر انکر و امکر وافجر
یاد کرد. نیز آن حضرت در نامهای به معاویه فضیحتهای بنی امیه را برشمرد.
اندکی پس از
شهادت امام علی علیهالسّلام و در پی
صلح امام حسن علیهالسّلام با معاویه، حکومت بر جامعه اسلامی به معاویة
بن ابی سفیان رسید. وی پیروان علی علیهالسّلام را تحت فشار شدید گذاشت. قطع
دست و
پا، مصادره اموال، ویرانی خانهها
و قطع حقوق از بیت المال از جمله آنهاست. نیز از دوره خلافت معاویه و بنا به دستور او امیر مؤمنان علیهالسّلام بر
منبرها و در خطبهها لعن میشد.
مردم از
ترس وی فرزندانشان را «علی» نمینامیدند
و حتی گفته شده که اگر فردی نام علی میداشت کشته میشد.
امویان کشنده
امام حسن و
امام حسین (علیهما السلام) و بسیاری از بنی هاشم و
شیعیان بودند. از نظر سیاسی این تقابل، ریشه در تقابل بنی امیه با بنی هاشم در دوره جاهلی داشت.
معاویه پایه گذار حکومتی گردید که با دوره قبل تفاوتهای بارزی داشت و سنخیتی بین آن و رفتار پیامبر و حتی شیخین نبود.
سیاست او سرمشق خلفای پس از او گردید. جنبه فزاینده غیر دینی (
سکولار) دولت اموی موجب شد
مسلمانان دولت ایشان را نه یک خلافت بلکه
سلطنت بدانند.
تبدیل نظام خلافت به
نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیض آمیز با غیر عرب، بی عدالتی
و روا داشتن
ستم بر مخالفان، قداست بخشیدن به خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی
و نیز حمایت از عقیده
مرجئه از مهمترین شاخصههای حکومت آنان بود. مودودی هم در این رابطه، به ۷ ویژگی حکومت امویان اشاره کرده است.
در دوره آنان با تاسیس دیوانهای جدید، مانند دیوان برید، خاتم و رسائل که ملهم از تشکیلات ساسانیان و رومیان بود، تشکیلات اداری گسترش یافت.
با پدید آمدن منصبی به نام حاجب، دسترسی مردم به حاکم دشوار گردید.
گسترش فتوحات از دیگر ویژگیهای حکومت امویان است که در دوره حکومت
ولید بن عبد الملک (۸۵-۹۵)؛ مسلمانان در شرق به سرداری
قتیبة بن مسلم باهلی در آسیای مرکزی بر قبایلی از ترکان چیره شده، مناطق وسیعی را
فتح کردند.
در غرب نیز به
اندلس راه یافتند و به این ترتیب عصر طلایی فتوحات در این دوره رقم خورد و به اوج رسید. فتوحات و تسخیر شهرها جنبه «فی سبیل الله» نداشت و با غارت و کشتار همراه بود و به قول احمد امین نتیجه آنها جز برده بردن و برده نگهداشتن نبود.
حکومت امویان تا
سال ۱۳۲ هجری حدود ۹۰ سال ادامه یافت.
در این مدت ۱۴ تن از امویان به حکومت رسیدند که از میان ایشان معاویه،
عبدالملک بن مروان،
هشام بن عبدالملک به جهت طولانی بودن حکومتشان (هریک به مدت حدود ۲۰ سال)
و
عمر بن عبدالعزیز بر اثر در پیش گرفتن سیاستهای متفاوت از دیگر حکمرانان بنی امیه، و عدم
لعن امام علی علیهالسّلام و بازگرداندن
فدک به فرزندان
فاطمه علیهاالسّلام
و برخی اصلاحات از بقیه مشهورترند.
حکومت امویان، از آغاز با چالشهایی رو به رو شد. علویان و هواداران ایشان،
خوارج و عباسیان هریک جنبشهایی را برضد بنی امیه به راه انداختند. قیام
حجر بن عدی (در دوران معاویه)؛ قیامهای
امام حسین علیهالسّلام؛
ابن زبیر،
مختار،
توابین،
زید بن علی،
یحیی بن زید،
عبدالله بن معاویه و قیامهای متعدد
خوارج از جمله آنهاست. در نهایت، نهضت
عباسیان با تکیه بر قوای خراسانی و با شعار «الرضا من آل محمد» تومار حکومت امویان را به سال ۱۳۲ هجری درهم پیچید.
با سقوط حکومت اموی، کسان بسیاری از بنی امیه به دست عباسیان کشته شدند
و یکی از امویان به
اندلس که حدود ۳۰
سال قبل فتح شده بود گریخت و در آنجا حکومتی تاسیس کرد که به حکومت امویان اندلس شهرت یافت و حدود سه قرن دوام آورد.
میان
بنی امیه و
بنی هاشم از جمله شخص پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دشمنی دیرینهای وجود داشت. این دشمنی تقریباً در تمام طول مدت ۲۳
سال رسالت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل و بعد از
هجرت ادامه داشت و موضع گیریهای افراد طایفه بنی امیه در برابر
قرآن کریم و پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم موجب نزول آیاتی از قرآن کریم درباره آنها شد.
از آنجا که نزد خدای متعالی و
قرآن کریم رفتار انسانها اهمیت دارد نه نام و نَسَب و امور غیر اختیاری آنها، در هیچ آیهای از قرآن کریم به طور رسمی و صریح نامی از
طایفه بنی امیه نیامده است، چنان که از هیچ قبیله و طایفه دیگری نیز با نام یاد نشده است، بلکه همچون سایر موارد در این آیات بر اوصاف، رفتار و کردار نادرست آنان تاکید شده است.
به طور کلی آیات نازل شده درباره بنی امیه را در ۴ دسته میتوان جای داد:
دسته نخست آیاتی است که درباره
مشرکان مکه نازل شده و در برابر آنان موضع گیری میکند که هر یک از افراد و گروههای مشرک، از جمله بنی امیه با توجه به نقش خود در رویارویی با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مصداقی از مفهوم کلی آیه به شمار میآیند.
این دسته از آیات هم در
آیات مکی و هم در
آیات مدنی قرآن به چشم میآید. از جمله آیاتی که مفسران در ذیل آنها از
بنی امیه یاد کردهاند این آیات است:
«والَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ یَفرَحونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ ومِنَ الاَحزابِ مَن یُنکِرُ بَعضَهُ قُل اِنَّما اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللّهَ ولا اُشرِکَ بِهِ اِلَیهِ اَدعوا و اِلَیهِ مَـاب.»
مطابق روایتی مقصود از «الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـب» عبدالله
بن سلام و طوایف مختلف مشرکان مکه است و مقصود از «و مِنَ الاَحزابِ مَن یُنکِرُ بَعضَه» که میگوید: برخی از احزاب برخی دیگر را تکذیب و انکار میکنند، بنی امیه،
بنی مغیره و آل طلحة
بن عبدالعزی است.
«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللّهِ کُفرًا واَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوار.»
افراد مورد اشاره آیه یعنی کسانی که نعمت خدا را به کفران بدل کردند و قوم خود را به سرای نیستی و
هلاکت کشاندند، مطابق برخی نقلها و دیدگاهها بنی امیه و بنی مغیرهاند که فاجرترین طوایف از قبیله بزرگ قریشاند.
برخی نیز مقصود از آن را کشته شدگان از مشرکان در
جنگ بدر یا مشرکان اهل مکه دانستهاند
که البته آیه شریفه مکی و نزول آن قبل از
جنگ بدر بوده است.
در روایتی از
امام باقر علیهالسّلام نیز ضمن تاکید بر اینکه این آیه شریفه به دو گروه فاجرتر قریش (الافجران من قریش) اشاره دارد، حضرت
سوگند یاد میکنند که مقصود آیه شریفه همه (مشرکان) قریشاند و خدای متعالی به پیامبرش خطاب کرد که من قریش را بر سایر عرب برتری دادم و نعمتم را بر آنان کامل کردم و رسولم را به سوی آنان فرستادم؛ ولی آنان
نعمت مرا به کفران تبدیل کرده، قوم خود را به سرای هلاکت کشاندند؛
همچنین مقصود از کفران نعمت خدا در اینجا کفر ورزیدن بنی امیّه به محمد و
اهل بیت اوست.
«جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزومٌ مِنَ الاَحزاب.»
ابن سلاّم
روایت کرده است که این آیه درباره بنی امیه،
بنی مغیره، و آل ابی طلحه
بن عبدالعزی نازل شده است، زیرا آن سه طایفه در برابر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به یکدیگر پیوستند و همدیگر را پشتیبانی کردند.
در آیه ۶۰
توبه یکی از گروههایی که
زکات به آنها پرداخت میشود «المؤلّفةُ قلوبهم» معرفی شدهاند: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ... والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم...». تالیف
قلوب شدگان کسانی بودند که
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بخشی از اموال زکات و غنایم جنگی را به آنان میبخشید تا آنان را با
مسلمانان و
دین اسلام الفت دهد. تالیف شدگان عمدتاً از مشرکان مکه بودند که پس از فتح مکه به ناچار مسلمان شده بودند. از جمله کسانی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از مال
زکات به آنان پرداخته بود مردانی از بنی امیه همچون ابوسفیان بودند
که بعدها در تاریخ اسلام گاه از این امر برای تحقیر آنان استفاده میشد.
دسته دوم آیاتی است که درباره برخی افراد از طایفه بنی امیه نازل شده و در روایات اسباب نزول آن افراد خاص معرفی شدهاند. از جمله این افراد،
ابوسفیان بن حرب، بزرگ بنی امیه در دوران
رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است. مفسران در سبب
نزول بالغ بر ۲۵
آیه از او یاد کردهاند که در همه موارد بر نقش منفی وی در برابر پیامبر تاکید شده است. (ابوسفیان) به همین گونه درباره سایر افراد سرشناس بنی امیه همچون
حکم بن ابی عاص آیاتی از
قرآن کریم نازل شده است.
این در حالی است که تقریباً هیچ آیهای در
مدح بنی امیه یا یکی از افراد این طایفه نازل نشده و این نشان میدهد که طایفه بنی امیه یکدستی و همبستگی خود را در دشمنی با
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تا پایان حفظ کرده و در
روایات بدترین طایفه عرب خوانده شدهاند.
دسته سوم آیاتی است که بنابر برخی روایات اسباب نزول درباره بنی امیه به طور خاص نازل شده است؛ مانند:
شیعه و
سنی روایات متعددی را با طرق مختلف در ذیل آیه ۶۰
اسراء:
«و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِی القُرءان...» نقل کردهاند که نزول این آیه را درباره بنی امیه میداند.
در همین خصوص از
سعید بن مسیّب نقل شده است که گفت: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در خواب بنی امیه را دید که همچون میمونهایی از منبرش بالا میروند و از آن منظره دلگیر و اندوهگین شد.
خداوند به او
وحی کرد که آنچه به بنی امیه میدهم فقط از
دنیا و در دنیاست و آنان از
آخرت بهرهای ندارند. از این وحی
چشم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روشن شد و شادمان گشت و آن، رؤیای پیامبر در این آیه شریفه است:
«و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاس =و آن رؤیا را به تو نشان ندادیم، مگر آنکه بلا و آزمایشی برای مردم باشد».
این روایت در سایر منابع نیز به همین صورت و گاه با اندکی اختلاف نقل شده است؛
در برخی
منابع شیعی آمده است که
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در
خواب بوزینههایی را دید که از منبرش بالا میروند و آن بوزینگان بنی امیه بودند. پیامبر از این منظره به شدت اندوهگین شد، و در پی این رؤیا آیه فوق نازل شد مبنی بر اینکه آنچه رخ میدهد بلایی است که مردم در آن سرگردان میشوند و بنی امیه نیز شجره ملعونهاند که هیچ ثمر و خیری ندارند.
در روایت طبری بدون تصریح به نام بنی امیه ـ که احتمالا برخی راویانْ آن را انداختهاند ـ چنین آمده است: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بنوفلان را در
خواب دید که همچون
بوزینه از
منبرش بالا میروند، و از آن رؤیا ناراحت شد و دیگر کسی آن حضرت را تا رحلت خندان ندید و خداوند آیه ۶۰
اسراء را در همین باره نازل کرد.
از این
روایات برمی آید که ماجرای رؤیای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سبب نزول آیه ۶۰ اسراء
بوده است و میدانیم که سوره اسراء مکی بوده، در حدود سال دهم یا دوازدهم
بعثت، مقارن با
معراج پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نازل شده است،
بر همین اساس در باب رابطه سبب نزول بیان شده با آیه شریفه که مکی است دو ناسازگاری عمده وجود دارد: نخست آنکه اگر مطابق آنچه در برخی روایات آمده که رسول خدا پس از آن رؤیا تا زمان رحلت خندان دیده نشد، رؤیای پیامبر در سالهای آخر عمر شریف آن حضرت رخ داده باشد، آن رویا نمیتواند سبب نزول برای این آیه مکی باشد و اگر رؤیای آن حضرت مربوط به دوران مکه و زمان نزول سوره اسراء باشد، در آن زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم منبری نداشته تا ـ مطابق برخی روایات ـ
بنی امیه را بر منبر خود ببیند.
برخی از این اشکال پاسخ دادهاند که ممکن است رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در مکه خواب دیده است که در مدینه حضور دارد و منبری دارد که بنی امیه از آن بالا میروند
؛ اما اینکه گفته شود آیه ۶۰ سوره اسراء
استثنائاً در مدینه نازل شده و سپس در سوره مکی(اسراء) قرار گرفته است قائلی ندارد.
ناسازگاری دوم این است که برخی مفسران مانند
طبری و
فخر رازی مقصود از رؤیای مورد اشاره در این آیه شریفه را متناسب با سیاق و موضوع سوره، رؤیت نشانههای الهی و عبرتهایی دانستهاند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در وقت سیر شبانه خود از مکه به
بیت المقدس و در
شب معراج مشاهده کرده است. در این تفسیر رؤیا به معنای
رؤیت و مشاهده و نه خواب دیدن
تفسیر شده است؛
اما روشن است که این صرف ادعاست و شاهدی از
لغت آن را تایید نمیکند که رؤیا مصدر و به معنای رؤیت یا رؤیت در
شب باشد.
در ارتباط با رؤیای پیامبر و نزول آیه ۶۰ اسراء
درباره آن، روایت دیگری نقل شده است که در آن امام حسن علیهالسّلام نزول دو سوره کوثر و قدر را نیز در همین مورد دانستهاند. در روایتی به نقل
عیسی بن مازن آمده است که پس از
صلح امام مجتبی علیهالسّلام با معاویه، فردی ضمن
اهانت به امام، آن حضرت را نسبت به
صلح و
بیعت با معاویه نکوهش میکند؛ اما
امام علیهالسّلام در مقابل میفرماید: مرا نکوهش مکن. همانا در رؤیا به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نشان داده شد که بنی امیه بر منبرش قرار گرفتهاند. رسول خدا از آن منظره اندوهگین شد و خداوند برای
تسلّی پیامبرش این
آیات را نازل کرد: «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةِ القَدر• و ما اَدرکَ ما لَیلَةُ القَدر• لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر.»
مقصود این است که شب قدری که به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم داده شده است از ۱۰۰۰
ماه که بنی امیه بعد از رسول خدا حکومت و پادشاهی میکنند برتر است.
در روایتی مشابه افزون بر آیات
سوره قدر، امام علیهالسّلام نزول آیات
سوره کوثر را نیز درباره رؤیای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم معرفی میکند. سپس راوی (قاسم) میگوید که ما مدت فرمانروایی بنی امیه را محاسبه کردیم و معلوم شد که آن ۱۰۰۰ ماه بدون یک روز کاستی یا فزونی بوده است.
اما با توجه به سیاق سوره قدر که درباره نزول قرآن در
شب قدر و فضیلت و برخی دیگر از ویژگیهای آن نازل شده است همچنین با توجه به سبب نزولهای مشهورتری که درباره سوره کوثر نقل شده است،
روایت
امام حسن علیهالسّلام درباره سبب نزول این دو سوره را باید
شان نزول آن یا
تفسیر آیه
دانست که در
منابع شیعی از آن به
تاویل و گاه تفسیر باطنی آیه یاد میشود
و این گونه تاویلها نوعی توسعه در معنا و مصداق آیات شریفه به شمار میآید؛ همچنین مقصود از
شجره ملعونه در ادامه آیه ۶۰ اسراء:
«و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِی القُرءانِ ونُخَوِّفُهُم فَما یَزیدُهُم اِلاّ طُغیـنـًا کَبیرا» در برخی روایات تفسیری، بنی امیه معرفی شده است.
در روایتی از عایشه آمده است که وی به
مروان بن حکم ـ از بنی امیه ـ گفت: از رسول خدا شنیدم که درباره تو و
جد تو میگفت : شجره ملعونه در
قرآن کریم شما هستید.
علامه طباطبایی در
تفسیر قرآن به قرآن و با توجه به سیاق آیه شریفه و فارغ از
روایات، از این آیه شریفه، تفسیری کاملا منطبق بر بنی امیه ارائه داده است و مقصود از شجره ملعونه را نه درختی خاص مانند
درخت زقّوم بلکه گروهی که نَسَب به شخصی واحد میبرند و از یک ریشه نشئت گرفتهاند دانسته است؛
اما حتّی با فرض اینکه رؤیای مورد اشاره دراین آیه شریفه که از
آیات مکی قرآن است قصه مشهور پیشین نباشد، این اطمینان وجود دارد که آیه ۶۰ اسراء
بر بنی امیه منطبق است و بر اساس روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد به احتمال فراوان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این رؤیا را در اواخر عهد مدینه دیده است و پس از نقل آن، آیه شریفه مورد بحث را
تلاوت کرده و با ایجاد پیوند میان آن رؤیا و این آیه اصحاب خود را به
فتنه و بلای بزرگ بنی امیه که مردم خود زمینه ساز آن خواهند بود توجه داده و بنی امیه را شجره ملعونه و بی خیر و ثمری معرفی کرده است که در آینده، حکومت بر مسلمانان را به چنگ آورده، جز
شر و فتنه برای مسلمانان اثری نخواهند داشت.
دسته چهارم که نسبت به سه دسته پیشین از شمار بیشتری برخوردار است آیاتی است که در روایات ما نزول آنها در شان بنی امیه دانسته شده است، در حالی که بنی امیه
سبب نزول آن آیات نبودهاند. در حقیقت این بخش از آیات بر بنی امیه پس از عصر نزول قرآن و به طور روشن پس از
شهادت امیر مؤمنان، علی علیهالسّلام که حکومت بر جامعه اسلامی را به چنگ آوردند تطبیق شده است، بنابراین با توجه به تفاوتی که برخی از دانشمندان میان سبب نزول و شان نزول بیان کردهاند
باید بنی امیه را شان نزول این آیات دانست و نه سبب نزول آنها، یا مطابق اصطلاح برخی مفسران این گونه روایات را از باب جری و تطبیق دانست
که بنی امیه از مصادیق آشکار و روشن آن آیات شمرده شدهاند، چنان که میتوان تطبیق آن آیات بر بنی امیه از سوی معصومان را از نوع تاویل و تفسیر باطنی آن آیات نیز تلقی کرد. مؤید این دیدگاه آن است که بخش عمده این روایات از
امام باقر و
امام صادق (علیهما السلام) یعنی در فاصله سالهای ۹۴-۱۵۱ قمری صادر و نقل شده است؛ دورهای که به تدریج خلافت امویان رو به افول نهاد و عباسیان به جای آنان به قدرت و خلافت رسیدند.
نگاهی کلی به این روایات ـ با قطع نظر از ضعف
سند احتمالی برخی از آنها ـ نشان میدهد که امام باقر و صادق (علیهما السلام) در دوران خلافت و حکومت
امویان در فرصتی مناسب تفسیری منطبق با عصر خود، و به عبارت دیگر تحلیلی از حیات سیاسی و اجتماعی امویان، به مردم ارائه میدهند و در کنار آن جایگاه و منزلت خود (بنی هاشم و در راس آنان علویان) را برای آنان بیان کرده، نقش
اهل بیت پیامبر را در
هدایت جامعه و نیز حق غصب شده آنان را مورد تاکید قرار میدهند؛ همچنین برخی از این روایات پیش بینی روشنی از فرجام امویان و امید به آیندهای روشن و به دور از خفقان تحمیلی از سوی امویان بر مردم و به ویژه علویان ارائه میدهد. در این روایات این اندیشه به روشنی القا شده است که دلالت آیات قرآن کریم محدود به
ظواهر و مصادیق
صدر اسلام ـ که احتمالا ازسوی دستگاه خلافت ترویج میشده و با تاویل و توجیه خلفا را جانشینان بر حق رسول خدا معرفی میکردند ـ نیست، چنان که تامل در این روایات و آیات مورد اشاره آنها میتواند به ارائه تحلیلی از دوران حکومت بنی امیه کمک کند. برخی از این روایات عبارت است از:
در آیه ۲۷
انعام از گروهی یاد شده که در
قیامت بر روی
آتش نگه داشته میشوند و در آن حال
آرزو میکنند که به
دنیا باز میگشتند و
دین خدا را تکذیب نمیکردند: «ولَو تَرَی اِذ وُقِفوا عَلَی النّارِ فَقالوایــلَیتَنا نُرَدُّ و لا نُکَذِّب...». در روایتی از
امام باقر علیهالسّلام نزول این آیه در شان بنی امیه دانسته شده است.
نیز در آیه ۹۴ انعام
از محشور شدن ستمگران در نزد خداوند سخن به میان آمده و اینکه هیچ یک از
شفیعان و شریکانی که آنان در دنیا برای خود برگزیده بودند در آنجا حضور ندارند و پیوند میان آنها بریده شده است: «و لَقَد جِئتُمونا فُردی کَما خَلَقنـکُم اَوَّلَ مَرَّة وتَرَکتُم ما خَوَّلنـکُم وراءَ ظُهورِکُم و ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمتُم اَنَّهُم فیکُم شُرَکـؤُا لَقَد تَقَطَّعَ بَینَکُم وضَلَّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمون». از
امام صادق علیهالسّلام نقل شده که این آیه درباره
معاویه، بنی امیه، و شریکان آنها نازل شده است.
در ذیل آیه ۵۵
انفال که کافران را بدترین جنبندگان نزد خداوند معرفی کرده است: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الَّذینَ کَفَروا» از امام باقر علیهالسّلام نقل شده است که این آیه در شان بنی امیه نازل شده است، زیرا آنان بدترین خلق خدایند. آنان کسانیاند که به
باطن و حقیقت قرآن کافر شدند و
ایمان نمیآورند.
در آیه ۱۳۹ نساء
خداوند کسانی را که برای رسیدن به عزت، کافران را اولیای خود قرار داده، از مؤمنان دوری میگزینند توبیخ کرده است: «اَلَّذینَ یَتَّخِذونَ الکـفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِینَ اَیَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّة...». برخی
تفاسیر روایی این آیه را درباره بنی امیه میدانند، آنگاه که در مقام مخالفت با پیامبر تصمیم گرفتند امر خلافت را به بنی هاشم باز نگردانند.
این تطبیق
دلالت دارد که بنی امیه با دستیابی به خلافت و حکومت به هیچ عزت حقیقی دست نخواهند یافت.
در ذیل آیه «والَّیلِ اِذا یَغشها»
آمده است که مقصود بنی امیه است. این تطبیق و تاویل بنی امیه را افرادی گمراه معرفی میکند که در تاریکی گمراهی فرو رفتهاند، چنان که تاریکی
شب همه جا را فرا میگیرد.
در ذیل آیه «اِن عُدتُّم عُدنا و جَعَلنا جَهَنَّمَ لِلکـفِرینَ حَصیرا»
آمده است که خداوند به بنی امیه خطاب کرده است که اگر شما دوباره با آوردن سفیانی به ادامه اعمال پیشین خود بازگردید، ما نیز
قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را باز خواهیم گرداند. سپس در آیات بعد درباره بنی امیه میفرماید: «و اَنَّ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالاخِرَةِ اَعتَدنا لَهُم عَذابـًا اَلیمـا».
در روایتی شان نزول آیه ۱۹
حجّ اهل بیت علیهمالسّلام و بنی امیه دانسته شده است: «هـذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار». در این آیه شریفه از دو خصم یاد شده که درباره پروردگارشان به خصومت پرداختند و برای یکی از دو
خصم که به خداوند کفر ورزیدند لباسی از آتش بریده شده است. در این
روایت آمده است که ما (اهل بیت علیهمالسّلام) گفتیم: خداوند راست گفته است، و بنی امیه گفتند: خداوند دروغ گفته است و آن گروهی که کفر ورزیدند بنی امیه بودند.
در روایت دیگری از ابوذر آمده است که آیه فوق درباره دو گروه سه نفره که در
جنگ بدر رو در روی یکدیگر به مبارزه پرداختند فرود آمده است: در یک سو
حمزه،
عبیدة بن حارث و
علی بن ابی طالب علیهالسّلام؛ و در سوی دیگر دو فرزند ربیعه، یعنی
عتبه و
شیبه و
ولید بن عتبه که هر سه از
عبد شمس هستند و بنی امیه از زیر شاخههای آناناند.
در روایتی از
امام صادق علیهالسّلام «ظُـلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض» در آیه ۴۰ نور
به معاویه و
یزید و فتنههای بنی امیه تاویل شده است:
«والَّذینَ کَفَروا اَعمــلُهُم کَسَراب بِقِیعَة یَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً... اَو کَظُـلُمـت فی بَحر لُجّیّ یَغشـهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُـلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض اِذا اَخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرها...». در این آیه شریفه اعمال کافران به حجابهای ظلمانیِ انباشته شده بر روی هم تشبیه شده است که بر دلهای کافران قرار گرفته و مانع تابیدن
نور معرفت بر آن میشود.
در روایتی از امام باقر علیهالسّلام مقصود از کافران در آیه ۶
غافر که اهل
آتش بودن آنان از سوی خداوند ثابت شده است، بنی امیه معرفی شدهاند:
«وکَذلِکَ حَقَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوااَنَّهُم اَصحـبُ النّار».
مقصود از کافران در آیه ۱۰ غافر
نیز که در قیامت آنان را
صدا میزنند که
خشم خداوند نسبت به شما از خشم خودتان نسبت به یکدیگر بزرگ تر و بیشتر است، بنی امیه معرفی شدهاند، زیرا به تصدیق
ولایت علی علیهالسّلام فراخوانده شدند؛ ولی آن را انکار کردند:
«اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنادَونَ لَمَقتُ اللّهِ اَکبَرُ مِن مَقتِکُم اَنفُسَکُم اِذتُد عَونَ اِلَی الاْیمـنِ فَتَکْفُرون».
در روایتی از امام باقر علیهالسّلام
شان نزول آیه ۲۲
محمّد نیز بنی امیه دانسته شده است:
«فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اَن تُفسِدوا فِی الاَرضِ وتُقَطِّعوا اَرحامَکُم...». در این روایت آمده است که
عمر به علی علیهالسّلام گفت: آیا تو آیه «بِاَییِّکُمُ المَفتون =کدام یک از شما مجنونید»
را
قرائت میکنی و به من و رفیقم تعریض میزنی؟ علی علیهالسّلام فرمود: آیا تو را آگاه نسازم از آیهای که درباره بنی امیه نازل شد؟ آنگاه امام آیه ۲۲ محمّد
را تلاوت کرد. عمر گفت: ولی بنی امیه بهتر از تو
صله رحم به جا میآورند؛ اما تو نسبت به آنان و
بنی عدی و
بنی تمیم دشمنی کردی.
در این روایت «تَوَلَّیتُم» به معنای ولایت و حکومت یافتن
تفسیر شده است
و در روایت مشابهی از امام صادق علیهالسّلام شان نزول این آیه بنی عباس و بنی امیه دانسته شده و این دو گروه مصداقی از آیه شریفه معرفی شدهاند که پس از دستیابی به حکومت و خلافت هم در زمین
فساد کردند و هم
حق بنی هاشم را که با آنان خویشاوند بودند پاس نداشتند.
در روایتی از امام صادق علیهالسّلام نزول بخشی از
آیات ۲۵-۲۶ محمّد
در شان بنی امیه دانسته شده است: «اِنَّ الَّذینَ ارتَدّوا عَلی اَدبـرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی الشَّیطـنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم• ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لِلَّذینَ کَرِهوا ما نَزَّلَ اللّهُ سَنُطیعُکُم فی بَعضِ الاَمرِ واللّهُ یَعلَمُ اِسرارَهُم». در این روایت آمده است گروهی که پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از ولایت امیرمؤمنان علیهالسّلام مرتد شدند، بنی امیه را به پیمانی دعوت کردند تا بر اساس آن مانع بازگشت خلافت و پرداخت
خمس به ما (اهل بیت) شوند. آنان میگفتند که پرداختن خمس به اهل بیت پیامبر آنان را از نظر مالی بی نیاز میکند و راه دستیابی آنان به خلافت هموار میگردد. بنی امیه نیز در پاسخ به دعوت آنان گفتند: در برخی امور (عدم پرداخت خمس به اهل بیت علیهمالسّلام) از شما اطاعت میکنیم: «سَنُطیعُکُم فی بَعضِ الاَمر».
در روایت دیگری که
طبرسی به نقل از امام باقر و
امام صادق (علیهما السلام) آورده است عبارت «لِلَّذینَ کَرِهوا ما نَزَّلَ اللّه» بر بنی امیه تطبیق شده است که از نزول آیاتِ مربوط به ولایت امیرمؤمنان، علی علیهالسّلام ناخشنود بودند.
در
تفسیر قمی نزول آیات ۵ - ۶
قلم در شان بنی امیه دانسته شده است:
«فَسَتُبصِرُ و یُبصِرون• بِاَییِّکُمُ المَفتون =زود است که تو ببینی و آنها نیز ببینند که کدامین شما
دیوانه و شوریده است».
در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آیه ۵۲
مائده بر بنی امیه تطبیق شده است: «عَسَی اللّهُ اَن یَاتِیَ بِالفَتحِ اَو اَمر مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلی ما اَسَرّوا فی اَنفُسِهِم نـدِمین». این آیه شریفه درباره گروهی از مسلمانان ضعیف الایمان نازل شده که به دوستی با یهود تمایل داشتند و خبر میدهد که خداوند پیروزی یا امر دیگری را که مایه عزت مسلمانان باشد برای آنان پیش خواهد آورد و آنگاه بیمار دلانِ ضعیف الایمان از آنچه در دل خود پنهان میداشتند در راستای نزدیک شدن به اهل کتاب پشیمان خواهند شد؛ اما در روایتی که داود رقی نقل کرده آمده است که مردی از
امام صادق علیهالسّلام درباره این آیه پرسید و امام در پاسخ فرمود: ۷ روز پس از آنکه بنی امیه بدن زید
بن علی را سوزاندند به هلاکت آنان
اذن داده شد.
احتمالا مقصود روایت این است که پس از
شهادت زید در سال ۱۲۱ قمری و سوزاندن بدن وی
حکومت بنی امیه رو به ضعف نهاد و به تدریج زمینه فروپاشی و شکست آنان فراهم آمد تا آنکه در سال ۱۳۲ قمری بنی عباس با شکست امویان بر مسند خلافت اسلامی تکیه زدند.
در روایتی از امام صادق علیهالسّلام مقصود از «قَومـًا لُدّا =گروهی لجوج و سرسخت» در آیه ۹۷ مریم
که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور
انذار آنان بود بنی امیه بودند:
«فَاِنَّما یَسَّرنـهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقینَ وتُنذِرَ بِهِ قَومـًا لُدّا». در روایت دیگری مقصود از این گروه بنی امیه و بنی مغیره دانسته شده است.
نیز مقصود از مجرمان در آیه ۲۹ مطفّفین
که به
مؤمنان میخندیدند و آنان را
استهزا میکردند، بنی امیه دانسته شده است که از روی استهزا به علی علیهالسّلام میخندیدند و این هنگامی بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم او را از میان بنی هاشم و اهل بیتش برگزید:
«اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ الَّذینَ ءامَنوا یَضحَکون».
نیز در روایتی که ابوجارود از امام باقر علیهالسّلام نقل کرده، شجره خبیثی که در زمین هیچ قرار و ثباتی ندارد در آیه ۲۶
ابراهیم بر بنی امیه تطبیق و به آنان تاویل شده است:
«و مَثَلُ کَلِمَة خَبیثَة کَشَجَرَة خَبیثَة اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرضِ ما لَها مِن قَرار».
در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آیه ۴۴ انعام
نیز بر بنی امیه تطبیق داده شده است: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَیء حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا اَخَذنـهُم بَغتَةً فَاِذا هُم مُبلِسون». در این روایت آمده است که
خداوند بنی امیه را به صورت ناگهانی و غافلگیرانه، اما بنی عباس را به صورت آشکار و به تدریج میگیرد.
توجه به معنای این آیه شریفه و تطبیق آن بر بنی امیه همچون موارد پیشین، تحلیلی از حیات سیاسی بنی امیه را به ویژه پس از
رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به دست میدهد.
در روایاتی چند آیات متقابل سوره محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در شان
اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و بنی امیه دانسته شده است. در روایتی از امیرمؤمنان، علی علیهالسّلام آمده است که
سوره محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یک آیه درباره ماست و یک آیه درباره بنی امیه.
نظیر این
روایت از امام باقر علیهالسّلام نیز نقل شده است.
در روایتی از
حسین بن علی (علیهما السلام) نزول آیه ۱ محمد
در شان بنی امیه دانسته شده است که مردم را از راه خدا باز میداشتند. در مقابل، نزول آیه ۲ همین سوره در شان اهل بیت علیهمالسّلام معرفی شده است:
«اَلَّذینَ کَفَروا و صَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ اَضَلَّ اَعمــلَهُم• والَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ... کَفَّرَ عَنهُم سَیِّـاتِهِم و اَصلَحَ بالَهُم». نیز از حسن
بن حسن نقل شده که اگر میخواهید ما و بنی امیه را بشناسید سوره محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را بخوانید؛
همچنین در روایتی از
امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) مقصود از آیه شریفه «اَلَّذینَ کَفَروا» بنی امیه دانسته شده است، چنان که در این روایت مقصود از «و صَدّوا عَن سَبیلِ اللّه» بازداشتن مردم از ولایت و دوستی
امام علی بن ابی طالب معرفی شده است.
در روایتی از عبدالله
بن عباس نزول آیه ۴
شعراء در شان بنی امیه دانسته شده است: «اِن نَشَا نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ ءایَةً فَظَـلَّت اَعنـقُهُم لَها خـضِعین». در این روایت به نقل از ابن عباس آمده است که این آیه در شان ما (بنی عباس) و بنی امیه نازل شد و ما به زودی بر آنان مسلط خواهیم شد؛
اما با توجه به درگذشت ابن عباس در سال ۶۸ هجری
و ناتوانی وی از پیشگویی بعید نیست که این روایت در دوران حکومت بنی عباس
جعل شده و به ابن عباس نسبت داده شده است؛ اما در روایتی که
علی بن ابراهیم از
امام صادق علیهالسّلام نقل کرده آمده است که بنی امیه در برابر صیحهای که از آسمان برمی خیزد و از صاحب الامر نام میبرد خاضع میشوند.
روشن است که اگر مراد از صاحب الامر در این روایت
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، در این صورت باید مقصود از بنی امیه را همه حکومتهایی دانست که در روش، منش و اندیشه همچون امویان بر جامعه اسلامی حکومت میکنند.
در برخی روایاتی که از دسته چهارم به شمار میآیند با تطبیق برخی آیات بر بنی امیه و
تاویل به آنان، این قضیه با
قیام حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیوند داده شده است. این گونه روایات که ظاهراً در دوران سلطه بنی امیه بر جامعه اسلامی بیان شده است میتواند در جهت امید دادن به مخاطبان به آیندهای روشن بدین گونه
تفسیر شود که در زمان حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ظلم و ستم حاکمان بر مردم انتقام گرفته خواهد شد، بنابراین ذکر بنی امیه در این روایات از باب روشنترین مصداق مورد ابتلای مخاطبان بوده و بر همه حاکمانی که همچون بنی امیه بر جامعه اسلامی سلطه مییابند تطبیق پذیر است و منحصر به بنی امیه نیست. این روایات عبارت است از:
۱. در روایتی از امام باقر علیهالسّلام در ذیل آیه شریفه «الیَومَ یئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم...»
آمده است که در روز قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنی امیه مایوس میشوند، زیرا آنان کافران مایوس از آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اند.
۲. در روایت دیگری از امام باقر علیهالسّلام ذیل آیه: «یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکـفِرین»
آمده است که مقصود از «الکـفِرین» بنی امیهاند. آنان کافرانی هستند که خداوند دنباله آنان را قطع خواهد کرد، و مقصود از «یُبطِلَ الباطِلَ» نیز این است که هرگاه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند
باطل یعنی بنی امیه را از بین خواهد برد.
۳. در ذیل آیه شریفه «وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً واَنشَانا بَعدَها قَومـًا ءاخَرین• فَلَمّا اَحَسّوا بَاسَنا اِذا هُم مِنها یَرکُضون»
آمده است که مقصود از این آیه بنی امیهاند؛ یعنی خداوند آنان را که قومی ستمگرند درهم خواهد شکست و قوم دیگری را جایگزین آنان خواهد کرد و چون آنان وجود قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را احساس کنند و حضرت در جست و جوی آنان شود بنی امیه به سرزمین روم وارد میشوند، پس حضرت آنان را از
روم بیرون خواهد کرد و گنجهایی را که اندوختهاند از آنان خواهد ستاند و آنان در آن هنگام پیوسته این سخن خدا را بر زبان خواهند آورد که: وای بر ما! ما همواره ستم میکردیم: «قالوا یـوَیلَنا اِنّا کُنّا ظــلِمین».
۴. در روایت
ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیهالسّلام درباره آیه شریفه «و لَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولئِکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل»
آمده است که: من از امام باقر علیهالسّلام شنیدم که میگفت: مقصود از این آیه، یعنی کسانی که بعد از مظلومیّت
انتقام میگیرند، حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب آن حضرتاند که بر آنان به سبب انتقامی که از ظالمانشان میگیرند کیفری نیست و قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی که قیام میکند از بنی امیه و تکذیب کنندگان دین و
ناصبیان، آنان که با امیرمؤمنان، علی علیهالسّلام دشمنی کردند انتقام خواهد گرفت.
بنی امیه و ائمه شیعه؛
زوال بنیامیه؛
انقراض بنی امیه؛
پیشگوییهای پیامبر درباره بنیامیه؛
پیشگوییهای امیرالمؤمنین درباره بنیامیه؛
پیشگوییهای امام حسن درباره بنیامیه؛
قیامهای والیان بنی امیه
الآحاد والمثانی؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ الاحتجاج؛ الاخبار الطوال؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ اسباب النزول؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاعلام؛ الاغانی؛ الامامة و السیاسه؛ الامام علی علیهالسّلام صوت العدالة الانسانیه؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ بحارالانوار؛ البدء و التاریخ؛ البدایة و النهایه؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ پرتو اسلام؛ تاویل الآیات الباهرات؛ تاویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاریخ ابن خلدون؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ خلیفة
بن خیاط؛ تاریخ صدر اسلام؛ تاریخ العرب؛ تاریخ کمبریج؛ تاریخ مختصر الدول؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ تجارب الامم؛ تجارب السلف در تاریخ؛ التفسیر الحدیث؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب؛ التکمیل والاتمام لکتاب التعریف والاعلام؛ التنبیه والاشراف؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجمل والنصر لسید العترة فی حرب البصره؛ جمهرة انساب العرب؛ جمهرة النسب؛ حیاة الامام الحسین علیهالسّلام؛ خلافت و ملوکیت؛ دائرة المعارف بستانی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ سبل الهدی و الرشاد؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهمالسّلام؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید؛ شواهد التنزیل؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه؛ ضحی الاسلام؛ الطبقات الکبری؛ العقد الفرید؛ علوم قرآنی؛ علی و فرزندان؛ عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر؛ الغارات؛ الغدیر فی الکتاب والسنة والادب؛ فتوح البلدان؛ القاموس المحیط؛ قرآن در اسلام از دیدگاه تشیع؛ الکافی؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کتاب الفتن؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ لسان العرب؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند ابی یعلی الموصلی؛ مشاهیر علماء الامصار؛ المعارف؛ معالم التنزیل فی التفسیر والتاویل، بغوی؛ معجم رجال الحدیث؛ المعجم الصغیر؛ معجم قبائل العرب؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ مقدمة ابن خلدون؛ مکاتیب الرسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ مناقب آل ابی طالب؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المنمق فی اخبار قریش؛ موسوعة دول العالم؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النزاع والتخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم؛ النصائح الکافیة لمن یتولی معاویه؛ نهایة الارب فی فنون الادب؛ نهج البلاغه؛ ینابیع الموده.
دائرةالمعارف قرآن کریم بر گرفته از مقاله «بنی امیه».