امام محمدباقر علیهالسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الباقر، امام محمد بن علی علیهالسلام، ابوجعفر محمّد بن
علی بن
الحسین بن
علی بن ابی طالب علیهمالسلام،
امام پنجم از
ائمّه اثنا عشر و یکی از
چهارده معصوم میباشد.
راویان و
محدثان شیعه غالباً با
کنیه ابوجعفر از امام باقر علیهالسلام یاد کردهاند.
برای تمایز احادیث منقول از امام نهم، حضرت
محمّد بن علی الجواد علیهالسّلام، که او نیز کنیه ابوجعفر داشته است، از
روایات امام باقر علیهالسّلام، لفظ «ثانی» را به کنیه امام نهم افزودهاند.
لقب مشهورشان «
باقر » یعنی شکافنده علوم است (رجوع کنید به دنباله مقاله)، امّا القاب دیگری چون «هادی» و «شاکر» هم داشتهاند.
نقش انگشتری ایشان نیز، به روایت
ابن عساکر ،
«اَلْقُوَّةُ للّهِ جمیعاً» بوده است.
حضرت باقر علیهالسلام از سوی
پدر ، نوه
امام حسین علیهالسلام و از سوی
مادر ، نوه
امام حسن علیهالسلام است.
مادرشان فاطمه دختر امام حسن علیهالسلام بود، ازینرو در حقّ او گفتهاند: علویی بود که از دو سوی
علوی بود و فاطمیی بود که از دو سوی
فاطمی بود.
فاطمه بنت الحسن ، که به
امّعبداللّه (یا
امّعبد ، یا
امّحسن ) شهرت داشت، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت
صادق علیهالسلام درباره او نقل شده است که «او
صدّیقه بود و در
آل حسن زنی چون او نبوده است».
برخی از متأخّران چون
سبط ابن جوزی (متوفی ۶۴۵)
و
ابن خلّکان (متوفّی ۶۸۱)
مادر امام پنجم را دختر
حسن مثنّی و نوه
امام مجتبی علیهالسلام دانستهاند.
این قول صحیح نیست، زیرا مورّخان
قرن سوّم و از جمله
یعقوبی و نیز
علوی عمری ،
نَسب شناس قرن پنجم،
تصریح کردهاند که او
دختر امام مجتبی علیهالسلام بوده است.
اِرْبِلی نیز به نقل از
حافظ عبدالعزیز جُنابذی (متوفّی ۶۱۱)، مادر امّعبداللّه را
امّفَرْوه دختر
قاسم بن محمّد ابی بکر (متولّد ۳۷) دانسته، که اشتباه است.
زیرا به تصریح علما، از جمله
شیخ مفید امّفروه
همسر امام باقر علیهالسلام بوده است.
منشأ این اشتباه خطایی است که در کتابت و نقل رخ داده و بر اثر حذف شدن قسمتی از
روایت ، عبارت راجع به
فرزندان امام باقر علیهالسلام (یعنی امام صادق علیهالسّلام و
عبداللّه بن محمّد ) به خطا به مادر آن حضرت نسبت داده شده است.
این اشتباه عیناً در
بحار الانوار تکرار شده است، ولی عبارت درست و کامل را
ابن سعد و
ابن جوزی آوردهاند.
اربلی، نیز عبارت
ابن جوزی را در صفحات بعد
نقل کرده است.
همه منابع محل تولد آن حضرت را
مدینه نوشته، ولی در سال ولادتشان اختلاف دارند.
بیشتر منابع شیعی تولد آن حضرت را در ۵۷ هجری دانستهاند
(
مجلسی بیشتر اقوال را آورده است)، و برخی از مورخان
اهل سنت نیز بر این قولاند،
امّا عدّهای سال ۵۶ را ذکر کردهاند.
در روز تولد ایشان نیز اختلاف است.
شیخ طوسی فضل بن حسن طبرسی و دیگران
روز ولادت آن حضرت را
روز جمعه اول
ماه رجب و به گفته
طبرسی بعضی تولّد ایشان را در سوم
صفر میدانند.
از معاصران نیز،
سید محسن امین و حاج
شیخ عباس قمی آن را سوم صفر یا اول رجب؛ و از اهل سنّت،
ابن خلّکان
سوم صفر ضبط کردهاند.
تاریخ
رحلت امام باقر علیهالسلام را با اختلاف پنج سال، از ۱۱۳ تا ۱۱۸، ذکر کردهاند.
ابن سعد
نخست با نقل خبری از استاد خود
واقِدی تاریخ رحلت آن حضرت را سال ۱۱۷ و مدت عمرشان را ۷۳ سال ذکر میکند، سپس میگوید که رحلت ایشان را در ۱۱۸ و ۱۱۴ هم دانستهاند.
ابن اثیر نیز عمر حضرت باقر علیهالسلام را ۷۳ سال ثبت کرده و ۵۸ سال را نیز نسبت داده است.
امّا بیشتر مورخان شیعی و سنی
وفات آن حضرت را در ۱۱۴ و اکثر
سیره نویسان شیعه عمر وی را ۵۷ سال دانستهاند (
و منابع دیگر).
به هر حال، ۷۳ سال یقیناً نادرست است، زیرا در آن صورت باید در سال ۴۴ متولد شده باشند.
امّا چون عموم مورخان تولّد پدرش
علی بن حسین علیهالسلام را در سال ۳۸ نوشتهاند و بنا بر این در سال ۴۴ آن حضرت بیش از شش سال نداشته است، امکان تولّد حضرت باقر علیهالسلام در سال ۴۴ منتفی است.
یعقوبی
هر چند وفات حضرت باقر علیهالسلام را به سال ۱۱۷ میداند، میگوید که وی ۵۸ سال عمر کرده و در
واقعه عاشورا چهار ساله بوده است.
امّا چون واقعه عاشورا در سال ۶۱ هجری بوده، وفات آن حضرت سال ۱۱۴ میشود نه ۱۱۷.
به نظر میرسد که چون مورخان اهل سنّت، ولادت را سال ۵۶ و وفات را ۱۱۴ ثبت کردهاند، باید
عمر امام باقر علیهالسلام را ۵۸ سال بدانند.
در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در
ربیع الاوّل و هفتم
ذی الحجه و
ربیع الاخر گفتهاند.
برخی از مورخان، از جمله
ابن خلّکان
و صفدی
محل وفات او را دهکدهای به نام حُمَیْمَه واقع در منطقه شراة بین راه مدینه به
دمشق دانستهاند.
در باره محل
دفن آن حضرت،
گورستان بقیع در مدینه، اختلافی دیده نمیشود.
در روایت
ابوبصیر از حضرت صادق علیهالسلام که
کلینی و به نقل از او
مجلسی آورده است، آن حضرت میفرماید که پدرم به سال ۱۱۴ وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود.
چون رحلت امام سجاد علیهالسلام را بیشتر مورخان در محرم نوشتهاند، ظاهراً رحلت امام باقر علیهالسلام در ربیع الاول بوده است.
ولی از ظاهر تعبیرِ بیشترِ مورخان و صریح عبارت
شهید اوّل (مجلسی
به نقل از الدّروس) و قمی
برمی آید که هفتم ذی الحجه را برگزیدهاند.
بنا بر اشهر اقوال، تولد امام باقر علیهالسلام در سال ۵۷ و وفات آن حضرت در ۱۱۴ است و مدت عمر او ۵۷ سال و مدت امامتش ۱۹ یا ۲۰ سال (
محرّم ۹۴ تا ربیع الاوّل یا ذی الحجه ۱۱۴) است.
چهار سال از حیات جدّ خود امام حسین علیهالسلام و ۳۷ سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن حسین علیهالسلام را درک کرد.
دوران زندگیش با حکومت ده تن از
خلفای اموی (از
معاویة بن ابی سفیان تا
هشام بن عبدالملک) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان ـ
ولید بن عبدالملک (متوفی ۹۶) و
سلیمان بن عبدالملک (متوفی ۹۹) و
عمر بن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) و
یزید بن عبدالملک (متوفی ۱۰۵) و هشام بن عبدالملک (متوفی ۱۲۵) مقارن بود.
پس اینکه بعضی از جمله
ابن شهر آشوب و مجلسی به نقل از او در بحارالانوار،
سالهای
امامت او را تا زمان
خلافت ولید بن یزید بن عبدالملک (مقتول ۱۲۶) و یزید بن ولید بن عبدالملک (متوفی ۱۲۶) و برادرش ابراهیم بن ولید (مخلوع در ۱۲۷) بسط دادهاند، اشتباه کردهاند.
مسعودی ضمن آنکه وفات امام باقر علیهالسلام را به دوران حکومت ولید بن یزید نسبت داده، گفته است که بعضی وفات ایشان را در روزگار یزید بن عبدالملک دانستهاند.
بنا بر آنچه از منابع معتبر به دست میآید، دوران زندگی امام پنجم بیشتر در
شهر مدینه به نشر معارف دینی و ارشاد
شیعیان و
تربیت شاگردان گذشت.
به روایت کلینی،
یک بار در دوران هشام بن عبدالملک (حک: ۱۰۵ـ۱۲۵) آن حضرت و فرزندش
امام صادق علیهالسلام از مدینه به
شام احضار شدند.
این ماجرا بعد از مراسم
حجّ ، که هشام و امام باقر علیهالسلام هر دو در آن حضور داشتند، روی داده و ظاهراً قصد هشام از این کار
ارعاب امام بوده است.
بیهقی به نقل از
کسایی و نقلِ او از
هارون خلیفه عباسی ، سفر دیگر آن حضرت را به شام به دعوت
عبدالملک مروان (حک: ۶۵ـ۸۶) گزارش کرده که البته پیش از دوران امامت او بوده است. (در باره این دو
سفر و آنچه میان امام و خلفای اموی گذشت رجوع کنید به دنباله مقاله)
ابن عساکر
نیز دعوت عمر بن عبدالعزیز (حک: ۹۹ـ۱۰۱) از ایشان را به شام، به منظور
رایزنی برخی از مسائل دانسته است.
به گفته او، عمر بن عبدالعزیز به
فقها علاقه فراوان داشت و آنان را نزد خود دعوت میکرد که از جمله ایشان امام باقر علیهالسلام بود.
ابن سعد
فرزندان حضرت باقر علیهالسلام را چهار
پسر و دو دختر نوشته است.
مفید و طبرسی پنج پسر و دو دختر به این شرح نوشتهاند: ابوعبداللّه جعفر (امام صادق علیهالسلام) و عبداللّه (
ابن شهر آشوب
به اشتباه او را
عبداللّه افطح خوانده است) که مادر این دو اُمّفَروه دختر قاسم بن محمّد بن ابی بکر بود؛ ابراهیم و عبیداللّه که در کودکی درگذشتند و مادرشان امّحکیم دختر اُسید (اسد و سیّد هم ثبت شده است) بن مغیرة الثّقفی بود؛ علی و زینب و امّسلَمه که مادرهایشان
کنیز بودهاند.
اِرْبلی ضمن نقل کامل سخن مفید، از
ابن طلحه شافعی روایت کرده است که او فرزندان امام را سه پسر و یک دختر دانسته است.
علوی عمری
فرزندان امام را سه دختر و شش پسر ذکر کرده، اما سوّمین دختر را نام نبرده و نام پسر ششم را، که با ابراهیم و عبیداللّه از یک
مادر بوده، زید نوشته است.
نسل ایشان، همچنانکه علوی عمری
نیز یادآوری کرده، فقط از فرزند برومندش امام صادق علیهالسلام باقی ماند.
امام باقر علیهالسلام میانه بالا و گندمگون و لاغرمیان بود.
پوستی شاداب و نرم و مویی مجعّد داشت.
صدایش نیکو بود و بر گونهاش خالی دیده میشد.
محمّد بن منکدر ایشان را تنومند وصف کرده است.
در منابع شیعی روایاتی نقل شده است که بر طبق آنها امام باقر علیهالسلام از پوشیدن
لباس خوب و پاکیزه و تهیّه
غذاهای خوب در
خانه دریغ نداشت و خصوصاً برای رعایت حال برخی از افراد خانه این کار را لازم میدید.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که در روزگار ایشان برخی گرایشهای
ترک دنیا پیدا شده بود.
و شاید به همین دلیل است که این موضوع در منابع نقل شده است.
امام با آنکه از مرتبت بلند اجتماعی برخوردار بود و به گفته
ذهَبی سروَری و
دانش و رفتار صحیح را یکجا جمع کرده بود، شخصاً در گرمای
حجاز در
مزرعه کار میکرد و انگیزه این کار را اطاعت
خدا و بی نیاز شدن خود و خانوادهاش از مردم میدانست.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمود پدرم از سایر افراد
خاندان خود درآمد کمتری داشت، ولی هزینه زندگی او از همه بیشتر بود.
آمد و شد
خویشانش او را دلگیر نمیکرد و از آنان با خوراکهای خوب پذیرایی میکرد و جامههای نیکو و
مال نقد میبخشید.
این روش را با دیگران نیز به کار میگرفت و هرگز از
بخشش به برادران و متقاضیان و کسانی که به امیدی نزد وی آمده بودند، دریغ نمیکرد.
همچنین خدمتکاران خود را در کارهای دشوار، یاری میکرد.
هرگاه میخواست به سائلی کمک مالی کند او را «یا سائل» نمیخواند، بلکه «یا عبداللّه» (ای بنده خدا) میگفت.
امام باقر علیهالسلام را از زاهدان بزرگ عالم
اسلام خواندهاند.
ابونعیم با عبارت «الحاضرُ الذّاکر، الخاشعُ الصّابر» از ایشان یاد کرده است.
عطّار کتاب
تذکرة الاولیاء خود را با یاد این
امام خاتمه داده و، به پیروی از
هُجویری ،
از آن حضرت به «برهان ارباب مشاهدت» و «امام اولاد نبی» و «گزیده نسل علی» تعبیر کرده است.
علاوه بر زهد عملی، بیانات آن حضرت در تفسیر الفاظی چون
عبادت ،
محبّت ،
غنا ،
تقوا ،
توکّل و
دنیا راهگشای کسانی بوده که
دین را از وجهه معنوی و
عرفانی مینگریستهاند.
به گفته
ابن حجر هیتمی امام باقر علیهالسلام در ترسیم
مقامات عارفان و بیان
حقایق عرفانی سخنانی دارد که زبان از وصف آن عاجز است.
کلینی از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود پدرم همواره
ذکر خدا میگفت و افراد خانواده خود را هم به این کار سفارش میکرد.
در سفر حجّ او را دیدند که
غسل کرد و با پای برهنه وارد منطقه
حرم شد، چون به
مسجد الحرام رسید، به
کعبه نگریست و با صدای بلند
گریه کرد.
آنگاه
طواف کرد و بعد از
نماز سر به
سجده نهاد، هنگامی که سر از
زمین برداشت محلّ سجده از بسیاریِ
اشک مرطوب شده بود.
در برابر
مصائب تسلیم بود و همواره میترسید که مبادا نعمتهای خدا را ناسپاسی کرده باشد.
زمانی یکی از افراد خانواده او
بیمار شد و سپس درگذشت.
امام که از بیماری او ناراحت بود، بعد از
مرگ وی هرگز اظهار
جزع نکرد و فرمود: آنچه را دوست میداریم از خدا میخواهیم، امّا وقتی آنچه برای ما ناگوار است روی دهد، نسبت به آنچه خدا برای ما پسندیده است، مخالفت نمیکنیم.
آن حضرت در برابر دوستان
فروتنی میکرد و
بد زبانی افراد را نادیده میانگاشت.
ذهبی
نقل کرده است که امام باقر علیهالسلام در شبانه روز صد و پنجاه
رکعت نماز میگزارد، و از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که پدرش را بنا بر
وصیّتِ خود او، در جامهای که هنگام نماز بر تن میکرد به
خاک سپردند.
همه مؤلّفان در ادیان
شیعه و
سنّی سبب ملقب شدن آن حضرت را به «
باقر » دانش فراوان او دانستهاند؛ و غالباً این نامگذاری را از
پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم میدانند که
جابر بن عبداللّه انصاری از آن حضرت نقل کرده است.
ابن قتیبه به مناسبت نقل دیدار
زید بن
علی بن
حسین با هشام بن عبدالملک و اعتراض او به هشام به سبب تعبیر توهین آمیز وی نسبت به امام باقر علیهالسلام، از زید نقل میکند که
لقب باقر را
پیامبر صلّیاللّهوآلهوسلّم بر محمّد بن علی نهاد.
سپس زید از
جابر بن عبداللّه نقل کرده که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از عمر طولانی جابر تا نایل شدن به دیدار فرزندشان «باقر» خبر داده و از او خواسته بود که چون آن فرزند را دید سلام پیامبر را به او برساند.
در این روایت از زبان پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم وجه این نامگذاری نقل شده است: یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً.
ابن بابویه نیز همین روایت جابر را با اندکی تفاوت با
سند از
جابر بن یزید جعفی آورده که
جابر بن یزید این توضیح را افزوده بوده است: لاِ نّه بَقَرَ الْعِلْمَ، أی شَقَّهُ شَقّاً.
شیخ مفید نیز این روایت را آورده است.
ابن عماد آن حضرت را از فقهای مدینه بر شمرده که به سبب دانش فراوان و شناختن ریشه و درون آن، او را باقر خواندهاند.
ابن خلّکان،
صَفَدی و ذهبی
نیز همین توضیح را آوردهاند.
ابن منظور نیز ذیل مادّه «بقر» گفته است که به محمّد بن علیّ بن حسین، رضواناللّهعلیهم، از آنرو باقر گفته میشد که
علم را میشکافت و ریشه آن را شناخته بود و فروع آن را
استنباط میکرد و در دانش «
تبقّر » مینمود.
سپس میگوید: «تبقّر» به معنای توسعه در دانش و مال آمده است.
مرتضی زَبیدی نیز ذیل ماده «بقر» روایت جابر را از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم در باره آن حضرت نقل کرده است.
زمان امام باقر علیهالسلام، یعنی دهههای آخر قرن اوّل و دهههای اوّل و دوم قرن دوم هجری، زمان ظهور فقهای بزرگ مخصوصاً در مدینه بود.
در این دوران،
مسلمانان که از فتوحات خارجی و جنگهای داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند (و فقط
خوارج و برخی شورشیان،
خراسان و مناطقی دیگر را در ناآرامی نگاه داشته بودند) از اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی برای فراگرفتن
احکام الهی و
فقه اسلامی به مدینه، که شهر حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم و
اصحاب و
تابعان ایشان بود، روی مینهادند.
فقها و محدّثان بزرگی از جمله
سعید بن مسیّب (متوفّی ۹۴)،
عروة بن زبیر (متوفّی ۹۴)،
خارجة بن زید بن ثابت (متوفّی ۹۹)،
ربیعة الرأی (متوفّی ۱۳۶)،
سفیان بن عُیَیْنه و
محمّد بن شهاب زُهْری (متوفّی ۱۲۴) در این شهر جمع بودند.
به خصوص که
منع کتابت حدیث در زمان
عمر بن عبدالعزیز لغو شده بود.
در این دورانِ شکوفایی
فقه و
حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیهالسلام و نیز فرزند او امام صادق علیهالسلام، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی
کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند، تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد.
بسیاری از مجتهدان و مؤسّسان
مذاهب فقهیِ دیگر از این دو امام فیض بردهاند و به همین جهت، رایج شدن لقب «باقر» برای امام پنجم، که لقبی کاملاً علمی است، بسیار پر معنی است.
نسایی از
محدّثان بزرگ
اهل سنّت آن حضرت را از «فقهای بزرگ
تابعین» در مدینه شمرده است
و به گفته او، همه حافظان حدیث در استناد و احتجاج به قول آن حضرت اتّفاق دارند.
ذهبی
او را جامع مقام علم و عمل و بزرگی و شایسته مقام خلافت دانسته است.
شیخ مفید در باره جایگاه علمی آن حضرت مینویسد که بازماندگان
صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از آن حضرت در مسایل دینی روایت کردهاند.
به نوشته او، امام اخبار پیشینیان و
پیامبران را روایت میکرد.
مردم از او در باب
مغازی و
سیرت و
سنّت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم حدیث میآموختند و در
مناسک حجّ ، که از پیامبر نقل میکرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان
تفسیر قرآن بر مینوشتند.
از
عبداللّه بن عطاء مکّی نقل شده است که دانشمندان را در هیچ مجلسی کوچکتر از آن ندیدهام که در محضر ابوجعفر دیدهام؛ حکم بن عُتَیبْه (از فقهای بزرگ کوفه، متوفی ۱۱۵)
را در پیشگاه او به سان
شاگردی نزد
استاد دیدم.
سبط ابن جوزی این مطلب را به عطا نسبت داده که ظاهراً خطا در نقل یا در کتابت است.
سید محسن امین نیز این اختلاف را یادآوری کرده است.
ابونعیم، ذهبی و
ابن شهر آشوب شماری از محدّثان و فقها را به عنوان راویان امام باقر علیهالسلام نام بردهاند، که از آن جملهاند:
اوزاعی (متوفّی ۱۵۱)،
أعْمش (متوفّی ۱۴۴)،
ابن جُرَیْج (متوفّی حدود ۱۵۰)،
عطاء بن ابی رَباح (متوفی ۱۱۴ یا ۱۱۵)،
حجّاج بن أرطاة ، ربیعة الرأی،
عَمرو بن دینار (متوفّی ۱۲۶)، محمّد بن شهاب زُهْری، جابر بن عبداللّه انصاری (متوفّی ۷۸)،
ابواسحاق سبیعی (متوفّی ۱۲۷)،
عبدالرحمن بن کیسان الاعرج ،
ابوبکر لیث بن سُلیَم کوفی (متوفّی ۱۳۸ یا ۱۴۳) و
ابوحنیفه نُعمان بن ثابت (متوفّی ۱۵۰).
بنا بر این، عبارتِ
ابن سعد
که ضمن اذعان به مقام علمی امام باقر علیهالسلام (و کانَ ثِقَةٌ کثیرَ الْعِلْمِ)، گفته است: راویان آن حضرت کسانی نیستند که مقبولیّت داشته باشند (لَیْسَ یَرْوی عَنْهُ مَْن یُحْتَجُّ بِهِ)، قابل تأمّل و شگفت انگیز است (رجوع کنید به دنباله مقاله).
در
کتابهای رجالی شیعه نامهای راویان امام باقر علیهالسلام ثبت شده و از جمله
شیخ طوسی آنها را بر اساس
حروف تهجّی ذکر کرده که بالغ بر ۴۶۶ تن میشود.
البتّه با تتبّع در
اسانید روایات ، ممکن است بر شماری بیش از این دست یافت، همچنانکه احتمال دارد برخی از این نامها به اصحاب
امام جواد علیهالسلام بر میگردد.
برخی از راویان آن حضرت، مانند جابر بن یزید جُعفی، عبداللّه بن عطاء مکّی و
ابان بن تَغْلِب از نظر محدّثان اهل سنّت نیز محترم بودهاند.
در این میان، یاران و پروردگان خاصّ
مکتب امام باقر علیهالسلام که ناشر و مبیّن آراء و اقوال آن حضرت بودهاند، جایگاه ویژهای دارند.
از معروفترین آنان علاوه بر جابر بن یزید و
ابان بن تغلب، میتوان از کسانی چون
ابوحمزه ثمالی ،
حُمران بن اَعْیَن ،
محمّد بن مسلم ثَّقفی ،
زُرارة بن اَعْین ،
معروف بن خرّبوذ ،
بُرَیْد العِجْلی ،
ابوبصیر اسدی و
فُضیل بن یَسار نیز نام برد.
به ابوحمزه ثمالی کتابهایی در حدیث و
تفسیر نسبت داده شده و گروهی از بزرگان اهل سنّت از او اخذ حدیث کردهاند.
جابر بن یزید که به گفته خود فقط ۰۰۰، ۷۰ حدیث از امام باقر علیهالسلام فرا گرفته بود
از آن حضرت غالباً با عنوان «وصّی الاوصیاء و وارث علم الانبیاء» یاد میکرد.
همچنین از
محمّد بن مسلم روایت شده که از امام باقر علیهالسلام در باره ۰۰۰، ۳۰ مطلب سؤال کردم.
در میان
عالمان شیعه شش نفر اخیر از داناترین دستپروردگان امام باقر علیهالسلام و فرزندش، حضرت صادق علیهالسلام شناخته شدهاند و
زُراره برترین آنهاست.
از آنها و دوازده تن دیگر اصطلاحاً به عنوان
اصحاب اجماع یاد میشود.
مطالب منقول از امام باقر علیهالسلام در
صحاح و
سنن اهل سنّت اندک است
مثلاً
بخاری فقط سه حدیث در باب غسل را از آن حضرت نقل کرده که از جابر بن عبداللّه روایت کرده بودهاند.
امّا در متون حدیثی و فقهی شیعه، اعمّ از
امامیّه و
اسماعیلیه ،
بالاترین رقم حدیث به این امام و فرزندش اختصاص دارد.
علّت اصلی کم بودن احادیث امام باقر علیهالسلام، و به طور کلی
امامان شیعه در کتابهای اهل سنّت، چند چیز است.
از جمله بیشتر راویان این احادیث،
شیعیان ، و به تعبیر اهل سنّت رافضیان، بودهاند؛ و حال آنکه به نقل روایت از قول رافضه، اعتراض و آن را منع کردهاند.
دیگر اینکه امام باقر علیهالسلام بسیاری از مطالب دینی و احکام فقهی را بی آنکه به صورت حدیث به پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم نسبت دهد، بیان میکرده است، و این از نظر شیعیان کاملاً پذیرفته است.
زیرا امام باقر علیهالسلام را امام
معصوم و جانشین پیامبر میدانند که دانش او به واسطه پدرانش به پیامبر میرسیده است.
حتّی بنا بر یک روایت
آن حضرت گفته است که من همه آنچه را که میگویم به واسطه پدرانم از حضرت
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم روایت میکنم که ایشان آن را از
فرشته وحی و او آن را از
خدا دریافت کرده است.
امّا نویسندگان کتب حدیث اهل سنّت فقط منقولاتِ از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم صحابه را نقل میکردهاند و بالتَّبَع منقولاتشان از امامان شیعه بسیار اندک بوده است.
گفتنی است که تعداد زیادی روایت نیز از امام باقر علیهالسلام نقل شده که ایشان به واسطه پدرانش از پیامبر نقل کرده است.
روایات منقول از امام باقر علیهالسلام در کتب اهل سنّت غالباً از این دست است.
مثلاً
احمد بن حنبل در، قسمت راجع به
علی بن ابیطالب ،
هفت حدیث نقل کرده که امام پنج تای آنها را از پدران خود و دو تا را از
محمّد بن حنفیّه روایت میکند.
همچنین
حاکم نیشابوری از ایشان دَه حدیث نقل کرده که هفت مورد آن را به واسطه پدران خود روایت کرده است.
البتّه در برخی از کتابهای اهل سنّت نام کسانی چون
ابن عبّاس ،
ابوسعید خُدری ، سعید بن مسیّب و جابر بن عبداللّه انصاری (از جمله به این منبع رجوع کنید
) به عنوان مشایخ حدیثی امام باقر علیهالسلام ذکر شده و نشان میدهد که امام از آنها نقل حدیث کرده است، امّا محقّقان امامیّه بر اساس این
اعتقاد که امامان شیعه علوم خود را فقط از طریق منابع وحیانی کسب میکردهاند، توضیح دادهاند که نقل امام از این افراد، بر فرض صحّت، بنا بر مصالحی بوده است.
بنا بر بررسی
ذهبی در
صحاح ستّه ، امام باقر علیهالسلام به جز پدرش
امام سجّاد علیهالسلام فقط از
عبداللّه بن عمر و
جابر انصاری روایت کرده است.
با اینهمه به کم نقل شدن احادیث روایت شده از امام باقر علیهالسلام و دیگر امامان
اهل بیت پیامبرصلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم در کتب صحاح و سُنن اهل سنّت، انتقاد شده است.
آنچه از امام باقر علیهالسلام روایت شده در همه زمینههای
علوم اسلامی است، اعمّ از تفسیر و
علوم قرآنی ، فقه، کلام،
اخلاق ،
تاریخ ،
سیره و مسائل نظام
آفرینش که گاهی برخی از شاگردان آن حضرت آنها را به صورت کتاب مستقلّی تدوین کردهاند.
ابن ندیم کتابی را در تفسیر به امام باقر علیهالسلام نسبت میدهد که
ابوالجارود از او و ابوبصیر اسدی از ابوالجارود روایت کرده است.
این تفسیر در
کتب رجال و حدیث بیشتر به
تفسیر ابوالجارود مشهور است، ولی چنانچه
نجاشی نیز تصریح کرده، از امام باقر علیهالسلام روایت شده است.
آقابزرگ طهرانی احتمال داده که این تفسیر، املاء امام بر ابوالجارود بوده است.
اعتماد بزرگانی از محدّثان و دانشمندان نیز شاهدی بر صحّت منقولات آن است.
یکی از شاگردان
علی بن ابراهیم قمی روایات این تفسیر را در
تفسیر علی بن ابراهیم درج کرده و البتّه، به استنباط آقابزرگ طهرانی
این شخص، که انگیزه اصلی او افزودن منقولات از امام باقر علیهالسلام به تفسیر علی بن ابراهیم بوده است، به گونهای عمل میکرده که بین روایات دو تفسیر تفکیک شود و خوانندگان به خطا نیفتند.
پیدایش
مذاهب کلامی چون
مُرجئه و
معتزله و
خوارج ، و آشنایی مسلمانان با آراءِ ادیان دیگر، و حضور پراکنده پیروان سایر
ادیان در میان
مسلمانان ، و ظهور اختلافات فقهی بر اثر عدم دسترسی فقهای متأخّر به
سنّت نبوی به سبب ممنوعیت طولانی روایت و
کتابت حدیث و انحرافات عملی و فکری سران سرزمین اسلامی از تعالیم پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم و توجیه حکومت
امویان ، از طریق ارائه ناقص و تحریف شده
تعالیم اسلام ، از مهمترین وقایع دوران امام باقر علیهالسلام بود.
گذشته از این، آن دسته از صحابه و تابعان که به پیروی از
امام علی علیهالسلام و جانشینان او معتقد بودند، یا به دست حاکمان اموی کشته شده یا بدون امکان انتقال دانستههای خود به نسل بعد درگذشته بودند.
این خلا از یک سو راه هر نوع اقدام را برای امام باقر علیهالسلام دشوار ساخته و از سوی دیگر راه را برای
جاعلان حدیث و
غالیان هموار کرده بود.
مراقبتهای پنهانی مأموران حکومت اموی از
آل علی و امام باقر علیهمالسلام، به فرد شاخص این خاندان، تهدیدی جدّی برای تلاشهای آن حضرت به شمار میرفت.
در این شرایط، امام به عنوان عالمی که دانش خود را از طریق پدرانش از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم دریافته، حلقههای درسی بزرگی را در مدینه تشکیل داد.
او در این کار چهار هدف عمده را پی گرفت:
عرضه دیدگاههای اسلامی در همه زمینهها، به خصوص در باره پرسشهایی که دانشمندان سایر ادیان مطرح میکردند.
این مطالب هم سبب استواری
ایمان پیروان دین میشد و هم غیرمسلمانان را به برتری
اسلام معترف میکرد.
بنا بر نقل
مفید امام باقر علیهالسلام با هر یک از پیروان عقاید گوناگون (اهل الاراء) که بر او وارد میشد،
مناظره میکرد و مردم مطالب بسیاری را در
علم کلام از او فرا گرفتند.
اشاره به «اهل آراء» در کلام مفید حایز اهمیت است.
در روزگار امام باقر علیهالسلام گرایشها و مذاهب مختلف کلامی پدید آمد و نیز پیروان ادیان دیگر در سرزمینهای اسلامی زندگی میکردند و میان ایشان و مسلمانان برخوردهای فکری روی میداد.
بدین طریق، پرسشها و بحثهای کلامی مطرح میشد و حضرت باقر علیهالسلام، گذشته از مقام
امامت و
زعامت شیعیان ، به عنوان یکی از دانشمندان بزرگ زمان خود، که همه دانشمندان اسلامی به برتری علمی او معترف بودند، به پرسشها پاسخ میگفت و در بحثها شرکت میجُست.
به همین دلیل، موضوع بسیاری از احتجاجات آن حضرت و نیز احادیثی که از ایشان روایت شده، مسائل کلامی است و آنچه امام در این باره فرموده، هم اساس
اعتقادات شیعه را تشکیل میدهد و هم در دیدگاههای کلامی مسلمانان اثر جدّی داشته است.
روشنگری نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهی و کلامی و تفسیری و تاریخی و اخلاقی که یا وابستگان حکومت اموی آن را پدید آورده بودند و یا از عدم اتّصال به سنّت نبوی ناشی میشد.
بنا بر این، بیشتر مطالب امام علیهالسلام به ابوابی از علوم اسلامی اختصاص یافته که در
جامعه اسلامی به صورت نادرست عرضه و به کار بسته میشده است.
بر همین اساس، گفته شده که شمار زیادی از روایات منقول از امام باقر علیهالسلام، و نیز سایر امامان شیعه، در حکم
تعلیقه یا
نقد فقه و کلام و سایر علوم اسلامی متداول در روزگار آنان بوده است، به طوری که در موارد زیادی فهم درست بیانات این امامان بدون آگاهی از نظریات سایر مذاهب اسلامی تا حدّی دشوار است.
گشایش ابوابی از معرفت دینی که حاکمان آن روز جامعه اسلامی از طرح آنها جلوگیری کرده بودند و آگاهی مردم از آنها سلطه نظام حاکم سیاسی را متزلزل میکرد.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که امویان مردم را در آموزش مباحث ایمان آزاد گذاشتند، امّا فراگیری آنچه را به
شرک بر میگشت منع کردند، تا اگر مردم را به کارهای شرک آمیز وادارند (ناروایی) آن را در نیابند.
به نظر میرسد که وجود همین تعالیم، علاوه بر بیانات صریحی که رویارویی با حکّام و وابستگان آنها را توصیه میکرده، یکی از مهمترین عوامل مقاومت روانی پیروان این
مذهب در برابر جریانات سیاسی حاکم بر جوامع اسلامی بوده باشد.
گزینش و پرورش گروهی از دانشمندان اسلامی بر مبنای دیدگاههای امام باقر علیهالسلام، و گسیل کردن آنان به شهرهای بزرگ اسلامی به منظور ارائه درست نظریات آن حضرت، و در نتیجه خنثی کردن تبلیغات دراز مدت امویان در معرفی
اهل بیت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، و نیز نفی گرایشهای غلو آمیز برخی از پیروان اهل بیت، برخورد صریح و قاطع با غالیان و اظهار بیزاری از سران آنان، از جمله
مغیرة بن سعید و
بیان بن سمعان (هر دو مقتول در ۱۱۹) جزو اقدامات مهم ایشان به شمار میرود.
آن حضرت برای دستیابی به هدفها و نیز اجرای مقاصد دیگری که برخود فرض میدید، گذشته از برپایی حلقههای متعدد درس عمومی و خصوصی، به مناظره با دانشمندان برجسته شهرهای اسلامی و پیشوایان فکری فِرَق مهم آن روزگار و عالمان سایر ادیان و برخی مدعیان راهبری معنوی مردم عنایت خاصی داشت.
همچنین از مراسم حجّ برای گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامی بهره فراوان میبرد.
مجلسی ،
احمد بن علی طبرسی و امین
شماری از مناظرات آن حضرت را گرد آوردهاند.
در میان
مناظرات امام باقر علیهالسلام از مناظره با پیشوای
مسیحیان شام ،
قتادة بن دعامه (فقیه بزرگ
بصره)، بزرگان
کیسانیه ،
عمر بن ذَرّ قاضی ،
نافع مولی ابن عمر و مهمترین راوی سخنان وی،
طاوس الیَمانی و
محمّد بن مُنْکَدِر از
زهّاد و تارکین دنیا، ابوحنیفه یکی از
ائمّه اهل سنّت و
عبداللّه بن نافع ازرق از مدافعان تفکّر خوارج میتوان نام برد.
امّا مناظرهای که مفید
به آن حضرت نسبت داده، قابل تأمّل است.
این مناظره ظاهراً با
نافع بن ازرق ، رهبر
فرقه ازارقه از خوارج، صورت گرفته و درباره مسئله
حکمیّت و
جنگ صفّین است و
نافع در برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام علی علیهالسلام و
مُباح دانستن
خون آن حضرت، پاسخی نمییابد.
مشکل این روایت که مفید آن را بدون ذکر سند نقل کرده آن است که
نافع در سال ۶۵ در واقعه دولاب (درنزدیکی اهواز) به
قتل رسیده است.
امام باقر علیهالسلام به هنگام گفتگو با او باید کمتر از هشت سال داشته باشد و این بعید مینماید، زیرا اگر چنین بود، قطعاً باید در شمار
معجزات امام نیز از آن یاد میشد و حال آنکه منابع مختلف در این باره سخنی نگفتهاند.
از سوی دیگر،
کلینی با ذکر سند، مناظرهای را بین امام و
نافع مولی
ابن عمر نقل میکند که بخش انتهایی آن درباره خوارج و مسئله حکمیّت است.
این
نافع که ایرانی تبار است و از فقهای بزرگ مدینه به شمار میرود، بنا بر قول اصحّ در ۱۱۷ درگذشته
و به گفته مجلسی
به خوارج متمایل بوده و با امام علی علیهالسلام دشمنی مینموده است.
علی بن ابراهیم قمی که همین مناظره را با همین سند در
تفسیر خود (بنا بر نقل مجلسی
) نقل کرده قسمت اخیر آن را در باره خوارج، نیاورده است و از
نافع مذکور به صورت
نافع بن
ازرق یاد میکند.
همچنین کلینی،
در حدیثی دیگر با سند مشابه از شخصی به نام
نافع بن
ازرق نام برده است که از امام باقر علیهالسلام در بحث
خداشناسی سؤال کرده است.
این شخص نزد محقّقان
علم رجال شناخته نیست، ولی
مامقانی و
شوشتری احتمال دادهاند که او همان
نافع مولی
ابن عمر باشد،
چنانکه از تعبیر علیّ بن ابراهیم نیز چنین بر میآید، در هر صورت، مناظره آن حضرت یا
نافع مولی
ابن عمر، به اشاره
هشام بن عبدالملک ، انجام گرفته است که هیچ نسبتی با رهبر
ازارقه ندارد.
و نیز مناظره امام باقر علیهالسلام با عبداللّه بن
نافع به سند دیگری نقل شده و اتحاد آن با این مناظره بسیار بعید است، به خصوص که مناظره نخست در
مسجد الحرام و مناظره دوم در
مدینه روی داده است.
امام باقر علیهالسلام که بارزترین شخصیّت اهل بیت و از نظر شیعیان امام پنجم بود، طبعاً از نظر سیاسی بسیاری از مردم و مخالفان حکومت اموی به او روی آوردند و به همین جهت از سوی حکومت به شدت مراقبت میشد.
البته به سبب وضع خاصی که بعد از
شهادت امام حسین علیهالسلام پدید آمد، امام باقر علیهالسلام بیشتر روش
تقیّه را پیش میگرفت و بیشتر به تبیین مبانی نظری خود در قالب درس میپرداخت.
ازینرو و از آنجا که همه فعّالیتها و جزئیات زندگی آن حضرت در منابع تاریخی، ثبت نشده است، نمیتوان اقدامات سیاسی چندانی از ایشان سراغ گرفت.
با وجود این، چند خبر موجود نشان میدهد که امام باقر علیهالسلام در مسایل سیاسی بر اساس ملاکها و مبانی خود موضعگیری داشته و در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی، به ارشاد پیروان و گاهی سران حکومت میپرداخته است.
مثلاً در منابع
آمده است که هشام بن عبدالملک در موسم
حجّ در مسجد الحرام امام باقر علیهالسلام را دید که در حال
طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال میکنند.
این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده، گفت : «همان که مردم
عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».
در روایتی دیگر
آمده است که هشام (گویا بعد از همین موسم حجّ) امام باقر علیهالسلام را همراه با فرزندش حضرت
صادق علیهالسلام به شام فرا خواند.
امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا
سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را
امیرالمؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه نشست.
هشام خشمگینانه زبان به
ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرا میخوانید.
حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند.
آنگاه امام صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در
دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردماند، سخن گفت، همچنین به گذرا بودن
حکومت امویان اشاره کرد.
هشام ابتدا او را به
زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن آنان به مدینه شد.
از این دو گزارش بر میآید که حرکت امام باقر علیهالسلام در دعوت به سوی
امامت اهل بیت و معرفی مقام و نقش آنان در دین و نیز نفی حقانیت خلافت اموی ـ که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امّت تعبیر کرده است ـ حرکتی گسترده و غیر قابل انکار بوده و لااقل در بخشی از سرزمین اسلامی تأثیر جدی گذاشته بوده است.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطرح کردن
مرجعیّت علمی اهل بیت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم ـ که امام باقر علیهالسلام شخصیت برجسته ایشان در آن دوره بود ـ در حقیقت، به معنای تبیین جایگاه سیاسی آنان نیز بوده است و خلیفه اموی، یا امام باقر علیهالسلام و یا دیگران، این دو را از یکدیگر جدا نمیدانستهاند.
در گزارش دیگری که
ابن ابی الحدید نقل کرده است، امام به افشاگری کارهای امویان از ابتدا تا روزگار خود پرداخته و شیوههای حکّام اموی را در بازداشتن مردم از گرایش به اهل بیت، ساختن
احادیث دروغین ، آزار رساندن به
شیعیان ، تخریب شخصیت امامان اهل بیت و به شهادت رساندن آنها آشکار کرده است.
امام در این گفتار از تاریخِ سراسر رنج و ناملایمِ بعد از
رحلت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم سخن گفته، به دوره امامت
حضرت علی علیهالسلام و ضدیتهای
معاویه با آن حضرت، دوران
امام حسن علیهالسلام و خیانت مردم به او که به
صلح با معاویه منجر شد، دعوت مردم
کوفه از امام حسین علیهالسلام و پیمان شکنی آنها اشاره، و از راویان دروغپردازی که با دریافت مال به سود امویان
حدیثسازی کردند، و نیز آزارهای گوناگونی که بر دست حکّام اموی بر پیروانشان رفته، شکوه کرده است.
انتقاد صریح امام از خلیفه اموی در برخی موارد و در حضور طرفداران او (از جمله به این منبع رجوع کنید
)، نهی برخی شیعیان از قبول مناصب رسمی از آنرو که ممکن است در اقدامات نابهجای حاکمان ظالم شریک شوند
و تکریم او از برادرش
زید نیز از جمله گزارشهایی است که در دست است.
با اینهمه آن حضرت از هر گونه اقدام سیاسی عمومی پرهیز میکرد و به پیروان نزدیک خود میگفت که اعتماد کافی به مردم عراق ندارد.
هنگامی که
بُرَیدِ عجْلی از بسیاری شیعیان در عراق و آمادگی آنها برای فرمانبرداری از امام سخن گفت، آن حضرت ضمن تأیید کثرت شیعیان عدم
اعتماد خود را به آنها بیان و تصریح کرد که هنوز شرط لازم برای
فداکاری در راه حقّ را احراز نکردهاند.
به علاوه، هر جا که مصلحت امّت ایجاب میکرد از راهنمایی حاکمان اموی نیز دریغ نداشت؛ توصیه او به
عبدالملک مروان برای
ضرب سکّه به جای استفاده از سکّههای رومی، در پاسخ به تهدید امپراطور روم، در برخی منابع نقل شده است.
نکته جالب توجّه در این ماجرا آن است که عبدالملک نه از روی رغبت، از روی ناچاری حضرت باقر علیهالسلام را با احترام به شام آورد و آن حضرت نیز با تأکید بر حقّانیّت اسلام او را راهنمایی کرد.
از منابع راجع به فرق اسلام و فرق شیعی مانند کتابهای
علی بن اسماعیل اشعری ،
سعد بن عبداللّه اشعری و
نوبختی و نیز متون حدیث و آثار کلامی
امامیّه بر میآید که در میان شیعیان نسبت به امامت حضرت باقر علیهالسلام اختلاف اساسی وجود نداشته است و فقط گروهی اندک بعدها از امامت او برگشته و به
بتریّه پیوسته بودند.
این امر اساساً از دیدگاه شیعه به مسئله امامت ناشی میشود که آن را همانند
نبوّت منصبی الهی میدانند و در اثبات آن به
نصّ جلّی، تصریح بر
عصمت و صدور
معجزه و
کرامت استناد میکنند.
بنا بر این، اکثریت مسلمانان آن روز که برای اثبات جانشینی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم و زعامت مسلمانان به ملاکهایی دیگر چون
شورا ، انتخاب
اهل حلّ و عقد و
اجماع مردم مدینه معتقد بودند، هیچگاه امامت امام باقر علیهالسلام را مگر در مقام بیان شایستگیهای آن حضرت، مطرح نمیکردهاند.
در میان شیعیان نیز بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام گروهی به نام
کیسانیه محمّد بن حنفیّه را امام خواندند و سپس مدّعی زنده بودن و غیبت او شدند..
سَرحوبیّه نیز گروهی دیگر بودند که امامت را در فرزندان امام حسن یا امام حسین علیهماالسّلام بدون تعیین و معرّفی، مستمر دانستند.
اینها چندان نپاییدند و در
قیام زید به او پیوستند.
در این میان بیشترین افراد شیعه معتقد به امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام شدند و بعد از وفات او به فرزندش امام باقر علیهالسلام گرویدند.
امّا
زیدیّه که خود را پیرو زید بن علی بن الحسین میدانند، گذشته از اینکه در دو دوره متأخّر بر زمان امام باقر علیهالسلام و زید شکل گرفتهاند (زید هرگز داعیه امامت نداشته است
) اساساً با دیدگاههای شیعه توافق ندارند.
آنها به نصّ بر امامت و تصریح بر عصمت معتقد نیستند و زید را از آنرو که «
قیام به سیف » کرد، امام میدانند.
به این ترتیب، با ملاکهای شیعی برای امامت، فرد دیگری جز ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین به جانشینی امام چهارم معرّفی نشده و هیچیک از برادران او ادّعای امامت نداشته است.
این اختلاف نسبت به برخی از امامان پیش آمده است.
البتّه از برخی احادیث میتوان دریافت که شماری از فرزندان
امام مجتبی علیهالسلام (
وُلْد الحسن ) مدّعی امامت و سرپرستی اهل بیت بوده و از قبول امامت حضرت باقر علیهالسلام با آنکه به مقام او اقرار داشتهاند، تن میزدهاند.
برای اثبات امامت حضرت باقر علیهالسلام، به چندین
حدیث معتبر از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم امامهای پیشین، خصوصاً امام سجاد علیهالسلام، استناد شده و حتی برخی از متکلّمان آنها را
متواتر خواندهاند.
در این احادیث هم به عصمت آن حضرت و هم به امامت او تصریح شده است.
برخی
با توجّه به این احادیث، ضمن یادآوری دیدگاه زیدیّه در باره امامت و تفاوت آن با نظرگاه شیعی، امامت زید بن علی را که نصّی بر عصمت او وجود ندارد، نفی کردهاند.
گذشته از نصّ بر عصمت و امامت، در کتابهای کلامی به دانش فراوان امام باقر علیهالسلام ـ که هرگز مورد رد و انکار نشد ـ استناد شده و بروز معجزات و کرامات شاهدی دیگر بر این امر خوانده شده است.
آنچه
اربلی به نقل از
حمیرَی از
ابوبصیر در شمار معجزات امام باقر علیهالسلام روایت کرده و مجلسی نیز
به پیروی از او همین کار را انجام داده، متضمّن چند اشتباه تاریخی است و به ظنّ قوی، راجع به امام صادق علیهالسلام میشود.
بعد از وفات امام باقر علیهالسلام جز اکثریّت پیروان او که امامت حضرت صادق علیهالسلام را پذیرفتند.
گروهی به امامت محمّد بن عبداللّه بن حسن معروف به
نفس زکیّه (مقتول در ۱۴۵) معتقد شدند.
اینان
مرگ یا
قتل او را انکار و ادّعا میکردند که وی از دیدهها پنهان شده و همان
مهدی است که خروج خواهد کرد.
مُغیرة بن سعید از مبلّغان این نظر بود و حتّی برخی او را امام بعد از حضرت باقر علیهالسلام میدانستند که پس از او امامی نخواهد آمد تا محمّد بن عبداللّه بن الحسن خروج کند.
گروهی نیز به
ابومنصور عِجْلی پیوستند و او را جانشین امام باقر علیهالسلام خواندند.
برخی از نویسندگان متأخّر، از جمله
بغدادی و شهرستانی
از فرقهای به نام
باقریّه یاد کردهاند که پس از امام باقر علیهالسلام فرد دیگری را به امامت نپذیرفتهاند.
بغدادی در باره این گروه مینویسد که آنها ابوجعفر محمّد بن علی را مهدی منتظر میدانند و در اثبات ادّعای خود به حدیث معروف جابر از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم استدلال میکنند.
به موجب این حدیث، که پیشتر نیز به آن اشاره شد، پیامبر به جابر خبر داده بود که محمّد بن علی را خواهد دید و از او خواسته بود که سلام او را به وی برساند.
بغدادی از قول آنان نوشته است که سلام رساندن پیامبر به حضرت باقر علیهالسلام دلالت بر
مهدویّت او میکند.
وی سپس این استدلال را ردّ کرده و مسلّم بودن وفات امام باقر علیهالسلام را نیز شاهد بر نادرستی آن ادّعا دانسته است.
صَفَدی
نیز همین مطالب را آورده است.
امّا شهرستانی باقریّه را معتقدان به
رجعت حضرت باقر میداند و آنها را از آنجا که آن حضرت را آخرین امام خواندهاند، با وصف «
واقفه » (توقّف کنندگان) یاد میکند.
با اینهمه، مهمّ این است که در مآخذ شیعی یا منابع متقدّم ملل و نحل، فرقهای به این نام ذکر نشده و معلوم نیست که این نام از کی و بر چه اساسی وارد کتابهای ملل و نحل متأخّر شده است.
شاگردان و پیروان امام باقر علیهالسلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت داشتند.
اوضاع خاصّ اجتماعی ـ سیاسی و وجود مخالفانی با انگیزههای مختلف، پایداری
شیعیان را بر اعتقاد خود دشوار کرده بود تا آنجا که برخی از آنها به دستاویز موضوعی بی اهمیّت، دچار دودلی شدند و از امامت آن حضرت برگشتند.
در این شرایط، آن حضرت از تربیت کسانی که ضمن پایداری بر اعتقاد شیعی بتوانند مبیّن و مدافع آرای شیعی در جامعه اسلامی باشند، به هیچ روی فروگذاری نمیکرد و به خصوص نسبت به کسانی چون
محمّد بن مسلم ،
زرارة بن اعین ،
حمران بن اعین و
فُضَیْل بن یسار که از فرصتهای مختلف برای فراگیری دانشهای اسلامی از امام باقر علیهالسلام بهره میجستند و در نشر آنها میکوشیدند، تقدیر میکرد و با اینهمه از آنان میخواست که همه آموختههای خود را به هر کسی نگویند و خصوصاً مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند.
همچنانکه فرزندش حضرت صادق علیهالسلام نیز از آنها به نیکی یاد میکرد و آنها را احیاکنندگان آثار پدرش میخواند.
امام همچنین شاعرانی چون
کُمَیْت را که با سرودن اشعار در نشر افکار
شیعه تلاش میکردند، تشویق میکرد.
به این ترتیب بود که اقدامات و روشهای مختلف امام باقر علیهالسلام به شکلگیری مجدّد جامعه شیعی انجامید.
امام خمینی از امام باقر (علیهالسلام)، به باقرالعلوم، عالم آل محمد و دارنده علم و دانش یاد کرده و امام باقر (علیهالسلام) را از بزرگترین شخصیتهای تاریخ تشیع شمرده است که مقام و جایگاه معنوی ایشان را جز خداوند و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیتوانند درک کند. ایشان مقام حضرت امام باقر (علیهالسلام) را فوق
عقول بشری و امامت آن حضرت را برای پیروان اهل بیت، مایه افتخار شمرده است
و با استناد به روایتی معتقد است امام باقر (علیهالسلام) گنجینه دانش قرآن بود.
امام خمینی خاطرنشان کرده امام باقر (علیهالسلام) شیفته دیدار جمال حق تعالی بود، چنانکه
صدقه را پس از قرارگرفتن در دست نیازمند میبویید و از آن رایحه جمال خدا را استشمام میکرد و شعلههای شوق درونیاش با تقرب به محبوب خاموش میشد.
حضرت امام باقر (علیهالسلام) همواره عبادتها و مناجاتهای پدر خود
امام سجاد (علیهالسلام) را متذکر میشد و میگریست.
امام خمینی با استناد به روایتی یادآور شده است امام باقر (علیهالسلام) خدمت به خانواده
حج گزاران را پرارزش و در ردیف ثواب زائر خانه خدا به حساب میآورد و به مردم توصیه میکرد به حجگزار احترام بگذارند. امام خمینی معتقد است، امام باقر (علیهالسلام) پیروان خود را به میانهروی سفارش میکرد و آنان را از
غلو و تندروی و قائل شدن مقاماتی برای امامان که خود قائل به آن نبودند پرهیز میداد و
اهل بیت پیامبر را معیار اسلام و حد وسط شمرده است.
ایشان یادآور شده است که امام باقر (علیهالسلام) افزون بر آموزش احکام فقهی، روش فهم دین و استنباط احکام و شرایع را به شاگردان خود میآموخت و آنان را با روش
اجتهاد تربیت میکرد.
امام باقر (علیهالسلام) به قرآن، شرح و تفصیل آیات و بیان شان نزول آیات اهمیت میداد.
امام خمینی
دعای سحر از مناجاتهای حضرت امام باقر (علیهالسلام) را نیز شرح داده است.
•امام علی علیه السلام• امام حسن علیه السلام• امام حسین علیه السلام• امام سجاد علیه السلام•امام صادق علیه السلام•امام کاظم علیه السلام• امام رضا علیه السلام• امام علی النقی علیه السلام•امام حسن عسکری علیه السلام• امام مهدی علیه السلام•
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲)
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (مصر) ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
(۳)
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
(۴)
ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵.
(۵)
ابن جوزی، صفة الصفوة، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۶)
ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.
(۷)
ابن حجر هیتمی، الصواعق المخرفة فی الرد علی اهل البدع والزندقه، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
(۸)
ابن حنبل، مسند، استانبول ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۹)
ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء
ابناء الزمان، چاپ محمدمحی الدین عبدالحمید، قاهره ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹.
(۱۰)
ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، چاپ ادوارد سخو، لیدن ۱۳۲۱ـ۱۳۴۷.
(۱۱)
ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم (۱۳۷۹).
(۱۲)
ابن عساکر، ترجمة الامام زین العابدین علی بن الحسین علیهالسلام و تلیها ترجمة
ابنه الامام محمدالباقر علیهالسلام من تاریخ مدینة دمشق، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۴۱۳.
(۱۳)
ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۴)
ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، بیروت (بی تا).
(۱۵)
ابن منظور، لسان العرب، بیروت ۱۹۵۵ـ۱۹۵۶.
(۱۶)
ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۱۷) احمد بن عبداللّه ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۸) علی بن عیسی اربلی، کشف الغمّه فی معرفة الائمة، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۹) سعد بن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۰) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامین و اختلاف المصلین، چاپ محمد محی الدین عبدالحمید، (بی جا) ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۱) محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۲) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، استانبول ۱۹۸۱.
(۲۳) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت (بی تا).
(۲۴) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۲۵) علی بن یونس بیاضی، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۸۴.
(۲۶) ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱).
(۲۷) محمدتقی تستری، قاموس الرجال، قم ۱۴۱۰.
(۲۸) محمد بن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت (بی تا).
(۲۹) محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالفصوص و المعجزات، چاپ هاشم رسولی، ج ۵، با شرح و ترجمه فارسی احمد جنتی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳۰) محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۳۱) محمد بن موسی دمیری، حیاة الحیوان الکبری، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
(۳۲) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۸.
(۳۳) محمد بن احمد ذهبی، الکشاف فی معرفة من له روایة فی الکتب السّتّه، چاپ عزت علی عید عطیه و موسی محمد علی موشی، قاهره ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۳۴) محمود بن عمر زمخشری، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، چاپ سلیم نعیمی، قم ۱۴۱۰.
(۳۵) سبط
ابن جوزی، تذکرة الخواص، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۶) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل والنحل، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
(۳۷) خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ویسبادن ۱۹۶۲ـ۱۹۷۹.
(۳۸) احمد بن علی طبرسی، الاحتجاح، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۹) فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۴۰) محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، چاپ حسین بحر العلوم، قم ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۴۱) محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱.
(۴۲) محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴۳) مرتضی عسکری، معالم المدرستین، تهران ۱۴۰۵.
(۴۴) محمد بن ابراهیم عطار، کتاب تذکرة الاولیاء، چاپ نیکلسون، لیدن ۱۹۰۵، (تهران، بی تا).
(۴۵) علی بن حسین علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، احمد حسینی، قم ۱۴۱۱.
(۴۶) علی بن محمد علوی عمری، المجدی فی انساب الطالبین، چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم ۱۴۰۹.
(۴۷) محمد فاضل لنکرانی، «مصاحبه با استاد آیت اللّه حاج شیخ محمد فاضل»، نور علم، دوره ۳، ش ۶ (فروردین ۱۳۶۸).
(۴۸) نعمان بن محمد قاضی نعمان، دعائم الاسلام، چاپ آصف بن علی اصغر فیضی، (قاهره) ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵.
(۴۹) عباس قمی، منتهی الامال، تهران (بی تا).
(۵۰) محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمد بن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش.
(۵۱) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۵۲) عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲.
(۵۳) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحار الانوار، بیروت ۱۴۰۳.
(۵۴) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵۵) محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ عبدالستار احمد فراج (و دیگران)، کویت ۱۳۸۵ـ۱۴۰۶/۱۹۶۵ـ۱۹۸۶.
(۵۶) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ۱۹۶۵.
(۵۷) محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳.
(۵۸) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر برجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۵۹) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۶۰) علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ ژوکوفسکی، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۶۱) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت (بی تا)؛
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «امام باقر علیهالسلام»، شماره۲۷۴. •
آثار اسلامی مکّه و مدینه، ص۳۳۷-۳۳۸، رسول جعفریان. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.