اصحاب ائمه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان اصحاب
ائمه (ع) به کسانی اطلاق می شود که افزون بر درک
حضور و محضر علمی یک یا چند
امام و
نقل روایت از ایشان، راه و روش
امامان(ع)را پذیرفته و بر آن
استوار باشند.
برای تعبیر اصحاب
ائمه(ع) از کتابهای
رجال و
درایه، تعریف دقیق و روشنی به دست نمیآید و اهل رجال
معیار و
ملاک صحابه بودن را به صورت روشن و گویا بیان نکردهاند، ولی در جای جای سخنان
رجال شناسان، نکتهها و اشارههایی وجود دارد که میتواند در ارائه تعریفی برای
اصحاب ائمه کارآمد باشد.
ازآن جمله
شیخ طوسی عنوان صحابه
ائمه را به کسانی اختصاص داده است که بدون واسطه از
ائمه نقل حدیث داشتهاند. او بر اساس این معیار، حتّی کسی چون
اشعث بن قیس را از
اصحاب علی (ع) شمرده و افزوده است:
(ثمّ صار خارجیاً ملعوناً)
پس از صحابی بودن، به
خوارج پیوست و گرفتار
لعنت شد.
مامقانی نیز پس از نقل نظر کسانی که
ربیعة بن عبدالرحمن (م:۱۳۶) را از اصحاب
ائمه دانسته اند، میگوید:
مقصود از صحابه بودن وی، معاصر بودن او با
ائمه است وگرنه
جدایی او از
ائمه و روش آنان آشکار است.
با توجه به دیدگاه شیخ طوسی و
علامه مامقانی، میتوان عنوان اصحاب
ائمه (ع) را این گونه تعریف کرد:
عنوان اصحاب
ائمه (ع) به کسانی اطلاق می شود که افزون بر درک حضور و محضر علمی یک یا چند امام و نقل
روایت از ایشان،
راه و
روش امامان(ع)را پذیرفته و بر آن استوار باشند.
در صورتی که
تعریف بالا را،
متقن و برابر با
واقع بدانیم (که هست) ناگزیر خواهیم بود که برخی تعریفهای دیگر را نپذیریم.
از آن جمله تعریفی است که
دایرة المعارف تشیع ارائه داده و نوشته است:
بنابر قول صحیح، افراد مسلمانی را میگویند که یک و یا چند امام را ملاقات کرده و بر
آیین اسلام از
دنیا رفته باشند.
و سپس می افزاید:
مقصود از اصحاب
ائمه(ع) در اصطلاح رجال و
سیره دو معنی است:
۱. کسانی که محضر یک یا چند امام را درک نموده و دورانی را در خدمت ایشان بهسر برده باشند هر چند که روایتی از آن امام نقل نکرده باشند.
۲. آنهایی که از امام
حدیث شنیده و روایت کردهاند هر چند مدّت کوتاهی محضر امام را درک کرده باشند.
تصویری که دایرة المعارف تشیّع از اصحاب
ائمه ترسیم کرده است، با این اشکال روبه رو است که شرط
همفکری و
هماندیشی با
راه و روش ائمه را نادیده گرفته است و ناگزیر باید مخالفانی را که از
ائمه نقل روایت کردهاند در شمار اصحاب
ائمه دانست! درحالی که به
یقین چنین نیست.
عنوان اصحاب
ائمه شامل گروه عظیمی از
راویان،
فقیهان و
مفسران قرن اوّل، دوّم و سوّم میشود که شماری از آنان در شمار
اصحاب پیامبر (ص) و
تابعان نیز بودهاند.
این گروه از
دانشیان حدیث و اصحاب
ائمه، به دلیل حضور در دو فضای متفاوت و ناهمگون (فضای حاکم بر
صحابه و تابعانی که جدا از
تعالیم ائمه به برداشت از
آیات الاحکام روی آورده بودند و فضای صحابه و تابعانی که از
مکتب فقهی و
تفسیری معصومان بهره میجستند و مقایسه نزدیک و عینی این دو جریان با یکدیگر،
آگاهی ژرفتری نسبت به
پیام و
مرام معلّمان
معصوم یافته و به عنوان پرآوازهترین افراد در حوزه
تدریس و
تفسیر قرآن و
فتوا براساس آیات الاحکام، شناخته شده اند.
اینگونه است که کسانی که چون
ابن عباس (م: ۶۸)
جابربن عبدالله انصاری که از صحابه بودهاند و کسانی همچون
طاووس بن کیسان یمانی (م: ۱۰۶)
زید بن اسلم (م: ۱۳۶)،
محمد بن مسلم زهری (م: ۱۲۴)
میثم تمار (م: ۶۰)
سعید بن جبیر (م: ۹۵)
سعید بن مسیب (م: ۹۲یا۹۵)
سدّی (م: ۱۲۷)
عطیة بن سعید (م: ۱۱۱) و
جابربن یزید جعفی، که از
اصحاب امام سجاد یا
امام باقر یا
امام صادق (ع) یا چند تن از آنان بوده و جزو تابعان نیز هستند،
از پایهگذاران بنام
فقه قرآنی به شمار میآیند و پس از عصر تابعان نیز اشخاصی چون
سفیان بن عیینه (م: ۱۹۶) از اصحاب امام صادق (ع)،
عبدالرزاق صنعانی (م: ۲۱۱)( صنعانی را از دوستان علی (ع) می شمارد.)
و
مقاتل بن سلیمان (م: ۱۵۰ هـ) از
اصحاب صادقین (ع) در ردیف مشهورترین عالمان به
قرآن بشمارند.
جهت توضیح بیشتر در زمینه آنکه افراد یاد شده از اصحاب
ائمه(ع) بودهاند به بابهای مختلف
رجال طوسی و
مامقانی مراجعه کنید.
همچنین برخی از آنان در شمار
تابعین نیز شمرده شدهاند.
اهتمام
ائمه (ع) به تبیین
معارف قرآنی و از آن جمله
تفسیر و
تثبیت آیات الاحکام، سبب شد تا در شمار پیشگامان
تفسیر و
تدوین آیات الاحکام، چهره اصحاب ایشان، نمایان و شاخص باشد و کسانی چون
سعید بن جبیر،
محمد بن سائب کلبی (م:۱۴۶)
، از
اصحاب امام باقر و امام صادق (ع)
و مقاتل بن سلیمان
درآن میان حضور داشته است.
آنچه دراین
مقطع نمیتوان از نظر دور داشت، تفاوت دیدگاهها و
خط مشی اصحاب
ائمه است.
این تفاوت تا آن جا جدّی و سؤالانگیز است که در نتیجه آن، پایبندی برخی ازاصحاب به اصول مسلّم
مذهب امامیه در هالهای از
ابهام فرورفته است!
فقیه پاکباختهای چون سعید بن جبیر، از یک سو
شهید راه
اهلبیت است و از سوی دیگر
آرای فقهی او به گونهای است که مورد استناد
عالمان اهلسنت قرار گرفته است.
این در حالی است که اگر آرای سعید بن جبیر با آرای امامیه تفاوت نمیداشت مورد توجه
اهل سنت قرار نمیگرفت.
از آن جمله در
آیه:
بقره/ ۲۲۱ (ولاتنکحوا المشرکات حتّی یؤمنّ)
با
زنان مشرک ازدواج نکنید مگر زمانی که
ایمان آورند.
علامه
طبرسی پس از نقل آرای مختلف، نظر سعید بن جبیر را آورده است که میگوید:
آیه فقط شامل
زنان کافر غیر کتابی میشود و امّا
ازدواج زنان
اهل کتاب (
مسیحی و
یهودی) ممنوع نیست.
طبرسی در ادامه این سخن مینویسد:
آیه بر
ظهور و عمومش باقی است و شامل همه
زنان غیر مسلمان میشود، بنابراین
ازدواج مسلمان با زن غیر مسلمان
جایز نیست، چه
کتابی باشد و چه غیر کتابی و این نظر، موافق مذهب شیعه است.
این تنها موردی نیست که نظر سعید بن جبیر با نظر
امامیه فرق دارد بلکه در آیه ۲۲۲ بقره
در معنای (
محیض) و نیز آیه ۲۲۸ بقره
در معنای (
قروء) و آیه ۱۷۳ بقره
درمعنای (باغٍ) و (عادٍ) آرای ناهمگون با نظر امامیه را
اظهار داشته است.
در کوتاه سخن میتوان ادّعا کرد که شاید کمتر آیهای از
آیات الاحکام را بتوان یافت که همه
تابعان از اصحاب
ائمه، نظر واحد و همسانی درباره آن اظهار کرده باشند، بلکه در میان آرای ایشان میتوان شاهد آرایی بود که مورد
استقبال اهل سنّت قرار گرفته است.
با سپری شدن
عصر تابعان، این روند با تغییر اساسی روبهرو میشود، یعنی در اصحاب
ائمه پس از عصر تابعان، کمتر چهرههایی دیده میشوند که مورد پذیرش اهل سنّت قرار گرفته باشند و آرای ایشان مورد استناد
عامّه واقع شده باشد.
در میان اصحاب
ائمه، پس از عصر تابعان، چهرههای انگشت شماری چون
صنعانی،
سفیان بن عیینه و مقاتل بن سلیمان را میتوان یافت که علیرغم پیوند آنان با
ائمه، از سوی عامه نیز جزو
مشاهیر علما شمرده شدهاند.
شافعی میگوید: در
تفسیر قرآن همه
ریزهخوار مقاتل بن سلیمان هستند و سفیان بن عیینه را نیز یکی از دو نفری میداند که
علم حجاز را
حفظ بودهاند.
بیشتر اصحاب
ائمه که پس از تابعان به
تفسیر قرآن و یا
تفسیر آیات الاحکام دست یازیدهاند در حقیقت راوی
روایات تفسیری ائمه (ع) بودهاند و نه اهل
استنباط و
اجتهاد. و این تفاوت آشکاری است که میان
خط مشی و
دیدگاه اصحاب
ائمه (تابعان و پس از تابعان) دیده میشود.
اصل احتیاط در
سیره این دسته از
اصحاب، جای اجتهاد و اظهار نظر شخصی را میگیرد و بر همین اساس اگر در برابر سؤالی قرار میگرفتند، بدون
درنگ به
ائمه مراجعه کرده و در حل مشکل فقهی قرآنی از آنان
مدد میگرفتند.
داود رقّی از
اصحاب امام صادق (ع) است، زمانی که برخی از
خوارج، از او درباره
حلال و
حرام چار پایان که در آیه ۴۲ و ۴۳ سوره
انعام مطرح شده است، میپرسند، او از
اظهارنظر شخصی سر باز میزند و تنها به نظر
امام تکیه میکند.
ابو جعفر احول نیز از اصحاب امام صادق (ع) است، زمانی که درباره
تعدد همسران که در آیه ۳
و آیه ۱۲۹ سوره
نساء مطرح است، مورد سؤال قرار میگیرد، میگوید من جوابی نداشتم،
مدینه رفتم و از
امام صادق (ع) پرسیدم که نسبت میان این دو
آیه چیست.
۱. (فانکحوا ما طاب لکم من النّساء مثنی و ثلاث ورباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة) نساء/ ۳
پس
ازدواج کنید با دو یا سه یا چهار تن از زنان
پاک و اگر بیمناک هستید که
عدالت را رعایت نکنید پس به یک
همسر اکتفا کنید.
۲. (ولن تستطیعوا أن تعدلوا بین النّساء) نساء/ ۱۲۹
هرگز نمیتوانید میان زنان عدالت برقرار کنید.
امام صادق در پاسخ فرمود:
امّا قوله:(فان خفتم الا تعدلوا… ) فانما عنی به النفقة و امّا قوله (ولن تستطیعوا أن تعدلوا بین النّساء فانّما عنی به المودّة فانّه لایقدر أحد أن یعدل بین امرأتین فی المودّة.
در آیه: (فان خفتم… ) مقصود (عدالت)
نفقه است و در آیه: (ولن تستطیعوا… ) مقصود
محبّت است و کسی توان این را ندارد که در دوست داشتن دو
زن عدالت را رعایت کند.
افزون بر این موارد که یاد شد، آثار به جای مانده از اصحاب پسین
ائمه (ع) مانند:
تفسیر علی بن ابراهیم قمی،
تفسیر فرات کوفی و
تفسیر استرابادی گواه این است که روش این گروه از اصحاب
ائمه (ع) نقل
روایات تفسیری وارده از سوی ایشان بوده است؛ مثلاً
علی بن ابراهیم که زمان
امام حسن عسکری (ع)را درک کرده
روایات تفسیری ائمه را توسط پدرش
ابراهیم بن هاشم از
اصحاب امام رضا (ع) و
ابن ابی عمیر از اصحاب امام صادق (ع) نقل میکند. دراین
روایات از خود ابراهیم و ابن أبی عمیر اظهار نظری به چشم نمیخورد.
در
تفاسیر یاد شده، عمدتاً آیات الاحکام برابر نظر
شیعه تفسیر شده است و شرح مختصری که گویا از خود علی بن ابراهیم است، ذیل
روایات آمده که آنها نیز برابر
فقه شیعه است.
ابن ابی عمیر (که بخشی از
روایات تفسیر قمی را روایت کرده است) تأکید دارد که به دلایلی فقط
روایات خاصه را نقل می کند
و
ذهبی ادعا دارد که
تفسیر استرابادی معروف به
تفسیر امام حسن عسکری (ع) در زمینههای فقهی از فقه شیعه پیروی می کند.
در این جا باید دو موضوع را از هم جدا کرد و به طور مجزّا مورد بررسی قرار داد.
۱. چرا
صحابه تابعی ائمه مورد
توجه و
اعتماد اهل سنّت قرار داشتهاند، ولی در دورههای پس از ایشان چنین
ارتباط و اتکایی دیده نمیشود؟
۲. چرا از برخی اصحاب
ائمه فتاوایی نقل شده است که با اصول و ملاکهای
امامیه سازگار نیست؟
در زمینه پرسش نخست (چرا صحابه تابعی
ائمه مورد توجه و اعتماد اهل سنّت قرار داشتهاند، ولی در دورههای پس از ایشان چنین ارتباط و اتکایی دیده نمیشود؟ باید گفت:
اوّلاً، آن گروه که از تابعان در شمار اصحاب
ائمه بودهاند به دلیل بهرهوری از
سنت پیامبر (ص) و درسآموزی از
مکتب اهل بیت به چنان
غنا و رشدی رسیده بودند که حذف شخصیّت علمی آنان از نظام
فقه و
معارف اسلامی میّسر نبود.
ثانیاً، به خاطر پراکندگی سنّت پیامبر و مدوّن نبودن بسیاری از آن و دورماندگی برخی عالمان از مکتب
اهل بیت که
مفسّر و مبیّن
سنّت بودند، هر کس درصدد شناخت فقه و
تفسیر بود ناگزیر به این شخصیّتهای علمی شناخته شده مراجعه داشت و از ایشان کسب دانش و نقل حدیث میکرد.
ثالثاً، در دوره
تابعان، هنوز
مرزبندی جدّی و
تمایز یافتهای میان
اصول شیعه و باورهای اهل سنّت در زمینه
مسائل فقهی صورت نگرفته بود و
خطوط سیاسی در قلمرو
مباحث اعتقادی و عملی، نفوذ گستردهای نیافته بود و به این دلیل، آنان که در صدد شناخت
معارف دینی بودند از اصحاب
دانشمند ائمه نقل حدیث و کسب علم میکردند.
در دوره های بعد همه این شرایط تفاوت یافت و در برابر اصحاب
ائمه و اندیشه امامیه صفبندیها صورت پذیرفت و مانع از آن شد که
عالمان اهل سنت همچون گذشته به آرای اصحاب
ائمه رو کنند و از ایشان نقل
حدیث کنند.
علمای اهلتسنن نظرات عجیبی درباره برخی از اصحاب
ائمه دارند که به برخی از آنان اشاره میشود.
احمد بن حنبل میگوید:
سعید بن جبیر به دست
حجّاج به
شهادت رسید، در حالیکه کسی در روی زمین وجود نداشت، مگر این که به
دانش سعید نیازمند بود.
قتاده اظهار داشته است:
(کسی را دانشمندتر از
سعیدبن مسیب نمیشناسد.
علی بن مداینی می گوید:
میان تابعان، دانشمندتر و ارجمندتر از سعید بن مسیّب سراغ ندارم و او بود که جایزه فرمان
روایان را نمیپذیرفت.
لیث بن سعد میگوید:
دانشمندی جامعتر از
زهری ندیدهام.
ذهبی اعتراف می کند:
شمار زیادی از
تابعین و تابعین آنان که لباس
دیانت،
تقوا و
صداقت را به تن داشتند، [[|تشیع]] را پذیرفتند، بنابراین اگر حدیث آنان (
شیعیان) پذیرفته نشود، قسمت عمدهای از آثار
پیامبر (ص) ازبین میرود.
رشد علمی
اصحاب تابعی ائمه از یک سو و نیازمندی و تهیدستی عالمان اهل سنّت در آغاز، از سوی دیگر به تابعان از اصحاب
ائمه جایگاهی داده بود که دیگران ناگزیر بودند از ایشان کسب دانش کنند.
این که چرا از اصحاب
ائمه،
روایات ناهمسو و گاه نامتجانس با آرای امامیه نقل شده است، دلیلهایی دارد که میتوان ازآن جمله به موارد ذیل اشاره کرد.
جامعه اسلامی، هر اندازه که از
عصر پیامبر فاصله میگرفت، گرفتار تنگناهای شدیدتر و اختناقهای سنگینتر می شد و بیش از دیگران،
ائمه و
اصحاب ایشان تحت فشارهای سیاسی قرار گرفته و به
حبس و
قتل و
شکنجه تهدید میشدند. این زمینهها کار علمی فقها و
مفسران پیرو مکتب
اهل بیت (ع) را با مشکل جدی روبهرو میساخت، اصحاب
ائمه (ع) در این دورهها نیز به عنوان
عالمان و
فقیهان، مورد سؤال توده مردم قرار داشتند، ولی نمیتوانستند آرای شیعه را بیپرده و برای همگان نقل کنند، ازاین رو به
تقیّه تمسّک میجستند.
در روایتی از
امام باقر (ع) نقل شده است:
(امّا یحیی بن طویل… طلبه الحجّاج فقال تلعن اباتراب و امر بقطع یدیه و رجلیه و قتله و امّا سعید بن المسیب فنجا عن الحجّاج و غیره و ذلک انّه کان یفتی بقول العامة… فنجا و اما ابوخالد الکابلی فهرب الی مکّة و اخفی نفسه فنجا…)
…
یحیی بن طویل، یکی از اصحاب
امام سجاد (ع)، را حجاج فراخوانده واز وی خواست که
علیّ (ع)را
لعن کند و دستور داد که دستها و پاهایش را قطع کرده و وی را به
قتل رسانند و امّا سعید بن مسیّب به دلیل این که طبق نظر عامه
فتوا میداد، از دست حجاج و غیر او جان سالم بدر برد و امّا
ابوخالد کابلی به سوی
مکه گریخت و با زندگی مخفیانه، جانش را حفظ کرد.
معاذ بن مسلم نحوی، از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع)، نقل میکند
امام صادق به من فرمود: به من گزارش رسیده که در
مسجد مینشینی و برای مردم فتوا میدهی؟
عرض کردم که قصد داشتم دراین مورد از شما کسب
تکلیف کنم! من در مسجد مینشینم و کسی میآید و از من
سؤال میکند، اگر بدانم که او از مخالفان شماست، به گونهای که آنان عمل میکنند به وی پاسخ میدهم واگر بدانم که از دوستان شماست نظر شما را برای او باز میگویم، و چنانچه آن مرد را نشناسم، میگویم: از برخی این گونه نقل شده است و از برخی دیگر این گونه و نظر شما را در بین گفته ها میگنجانم.
حضرت فرمود:
(اصنع کذا فانّی کذا أصنع) همین شیوه را
پیشه ساز که من نیز این گونه عمل میکنم.
رهیافت این گونه آثار تقیهای در
روایات اصحاب
ائمه، سبب شده است که برخی از نقلهای آنان ناهماهنگ با
اصول فقهی امامیه شناخته شود.
یکی دیگر از دلایل وجود آرای متفاوت در میان اصحاب
ائمه این است که چه بسا برخی از ایشان به دلیلهای گوناگون، هنوز آگاهی کامل به همه دیدگاههای
ائمه پیدا نکرده بودند.
دلیل این ناآگاهی در دورههای گوناگون، فرق میکند، زیرا اگر موضوع یاد شده در دوره تابعان مورد بررسی قرار گیرد، میتواند دلیل ناآگاهی
صحابه این باشد که بسیاری از سنّتها و
آرای فقهی ائمه به تدریج میبایست بیان شود وهمه آن مواضع و آراء برای تابعان، هنوز مبیّن نبوده است واگر موضوع را نسبت به دورههای بعد از عصر تابعان مورد توجه قرار دهیم، دلیل ناآگاهی برخی اصحاب از
رأی و
نظر ائمه (ع) وجود تنگناهای سیاسی علیه
شیعه و جدا ماندن اصحاب
ائمه (ع)از ایشان و عدم امکان دسترسی
عالمان شیعی به
ائمه خویش در موارد بسیار بوده است.
در پارهای از موارد امکان داشته است که به دلیل
شهرت و
نیکنامی صحابه تابعی، دروغپردازان و سازندگان
احادیث تقلّبی، آرای خود را به کسانی چون سعید بن مسیّب و سدّی نسبت داده باشند.
خصوصاً با توجه به این که کتابت ممنوع بوده و کسی از
ناقلان حدیث، مدرک نوشتاری نمیطلبیده است.
حفظ و نقل نظریات عامه و خاصّه توسط پیشینیان از اصحاب
ائمه، بویژه در شرایطی که نقل و دریافت
احادیث،
سینه به سینه صورت گرفته و
نوشتن و
نگارش آن
جرم به حساب میآمده است، زمینه این گونه اشتباهها را فراهم میآورده است که یا
راوی حدیث گرفتار اشتباه در نقل شود و نظر غیر امامی را به
امامی نسبت دهد و یا
شنونده چنین خطایی را مرتکب گردد.
شاذان بن خلیل نیشابوری از
ابن ابی عمیر که هیچگاه
روایات اهل سنت را باز نمیگفت، پرسید:
با این که مشایخ اهل سنّت را درک کردهای، چرا از آنان چیزی نشنیدهای ودریافت نکردهای؟
ابن ابی عمیر پاسخ میدهد:
من از آنان
روایت شنیدهام ولی از آن جا که میبینم بسیاری از اصحاب ما
روایات اهل سنّت و امامیه را با هم دریافت کردهاند و در
بازشناسی آنها گرفتار اشتباه شدهاند، نخواستم که من نیز به چنان مشکلی گرفتار آیم و از همین رو تصمیم گرفتم، جز آرای شیعه و
ائمه (ع) چیزی را نقل نکنم.
از مجموع آنچه آوردیم، این نکته آشکار گردید که اگر در مواردی آرای اصحاب
ائمه با اصول و ملاکها و آرای امامیه، تفاوت دارد، این دلیل جدایی آنان از
مکتب اهل بیت نیست و شخصیّت شیعی آنان را نباید مخدوش سازد و در هاله
ابهام فرو برد، بلکه این ناهماهنگی دلیل دیگری دارد که به برخی ازآنها اشارت رفت.
بهترین دلیل
پایداری اصحاب
ائمه در همه
ادوار، بر اصول و
مبانی فقهی شیعه و سر برنتافتن آگاهانه و مغرضانه آنان از
فقه اهلبیت این است که بسیاری از آرای فقهی آنان همسو و هماهنگ با
فقه شیعه است و اگر نبود دلبستگی و اعتقاد آنان به مکتب اهل بیت(ع) درآن همه مسائل، راه ایشان را نمیپیمودند و نظر به گونه دیگر ابراز میداشتند.
مواردی که آرای اصحاب
ائمه(ع) بویژه در دوره تابعان، همسو با نظر
شیعه بوده، فراوان است و یاد کرد همه آنها از مجال این نوشته بیرون، ولی به یادآوری مواردی اکتفا میکنیم.
۱.
سعید بن مسیب در آیه: (یاایّها النّبی اذا طلقتم النساء فطلقوهنّ لعدّتهنّ)
، از
آیه برداشتی دارد که هماهنگ نظر امامیه است.
۲. درآیه: (والذین یرمون المحصنات… )
عالمانی چون زهری، مسروق، عطاءبن ابی رباح، طاووس، سعید بن جبیر وشعبی همان نظر را اظهار داشته اند که امام صادق وامام باقر(ع)اظهار کرده اند.
۳.
طبرسی در ذیل آیه ۳۳: (انّما جزاؤا الّذین یحاربون اللّه ورسوله… )
مینویسد:
ابن عباس، سعید بن جبیر،
قتاده، سدّی و ربیع، در زمینه آیه و فهم آن بیانی دارند که برابر نظر
امام باقر و
امام صادق (ع) است.
یادآور می شود
قتادة بن دعامه سدوسی را از
شیعیان علی (ع) شمردهاند.
نمیتوان انکار کرد که پس از
صحابه تابعی، برداشتهای فقهی اصحاب
ائمه (ع) از آیات تشریع رو به کاهش نهاد و در برابر آن رجوع به
ائمه و سؤال از ایشان در اولویت قرار گرفت بر همین اساس در کتابهای
تفسیر شیعه و
سنّی از آن دسته از اصحاب
ائمه که
مفسر قرآن شناخته شدهاند، مانند:
ابان بن تغلب،
سکونی و
ابوحمزه ثمالی و… نظر و فتوایی دیده نمیشود و کسی از آنها
استنباط فقهی -قرآنی روایت نکرده است. و آنچه به چشم میخورد
روایات تفسیری ائمه است که نقل کردهاند.
علّت این
خط مشی را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد که پیش از این نیز به برخی از آنها اشاره شد:
گسترش یافتن دامنه موضوعها و
مسائل مستحدثه و نوپیدا.
فراهم نیامدن زمینه گسترده برای آموزش
مبانی استنباط به
اصحاب.
تنگناهای سیاسی و پراکندگی اصحاب
ائمه از اطراف ایشان و در نهایت عدم
تضلّع آنان بر شیوه
اجتهاد و استنباط.
پیدایش شیوههای نادرست استنباط و گرم شدن بازار
استحسان و
قیاس و هشدار
ائمه به اصحاب جهت فرو نیفتادن آنان در گرداب
تفسیر به رأی.
درهم آمیختگی ملیّتها و فرهنگهای گوناگون و راهیابی سلیقهها در
فهم دین که خود میتوانست به انحراف کشیده شود.
اگر همه این زمینهها را در نظر بگیریم و هشدارهای روشن
ائمه را نیز مورد توجه قرار دهیم، به آسانی در مییابیم که چرا پس از عصر تابعان، اصحاب
ائمه تا بدین پایه از
اظهار نظر دوری جسته و به نقل
احادیث ائمه بسنده کردهاند.
در این میان
روایات هشدار دهنده را میتوان مهمترین عامل به شمار آورد.
برخی از این
روایات از قرار زیر است:
معلی بن خنیس می گوید: امام صادق (ع) فرمود: ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فی کتاب اللّه ولکن لاتبلغه عقول الرّجال؛
موضوعی نیست که مورد اختلاف دو نفر قرار گیرد، مگر این که برای آن در
کتاب خدا اصلی وجود دارد، امّا
عقل مردم بدان راه نمییابد.
ابی جارود از امام باقر (ع) نقل کرده است: (اذا حدّثتکم بشئ فاسألونی عن کتاب اللّه، ثمّ قال فی حدیثه: (انّ اللّه نهی عن القیل والقال و فساد المال و کثرة السّؤال،فقالوا: وأین هذا من کتاب اللّه؟قال: انّ اللّه عزّوجلّ یقول فی کتابه: (لاخیر فی کثیر من نجواهم)
وقال: (لاتؤتوا السّفهاء اموالکم)
، و قال: (لاتسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم)
هرگاه مطلبی را برای شما گفتم، دلیل قرآنی آن را از من بپرسید. سپس فرمود:
خداوند از
بگو و مگو، به هدر دادن
دارایی و
پرسش زیادی
نهی کرده است. اصحاب پرسیدند: ای فرزند
رسول خدا این سخن در کجای
قرآن آمده است؟ امام باقر(ع) فرمود: خداوند در قرآن میگوید: در بسیاری از نجواهای آنان خیری نیست. و میفرماید: اموال خود را به دست
سفیهان نسپارید و فرموده است: از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، مایه
ناراحتی شما میشود.
عبدالاعلی میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم در اثر افتادن به
زمین، ناخنم
قطع شده و بر آن
پارچهای بستهام برای
وضو چه کنم؟ امام فرمود: یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ قال اللّه (ماجعل علیکم فی الدّین من حرج)
فامسح علیه.
(
حکم) این مورد و مانند آن، از کتاب خداوند فهمیده میشود و خداوند میفرماید: خداوند در مسایل دین، حکم سنگین و
طاقتفرسا بر شما واجب نساخته است پس بر همان پارچه
مسح کن.
حسن بن جهم میگوید:
امام رضا (ع) به من فرمود: ای ابا محمد نظر تو درباره ازدواج
مرد مسلمان با
زن مسیحی چیست، با این که زنی مسلمان داشته است؟ عرض کردم در محضر شما نظر من چه ارزشی دارد! فرمود: اگر نظرت را بگویی،
رأی مرا خواهی فهمید! عرض کردم ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحی جایز نیست، چه این که زن قبلی وی مسلمان باشد یا غیر مسلمان. امام فرمود: چرا جایز نیست؟ گفتم: به دلیل آیه (ولاتنکحوا المشرکات حتّی یؤمنّ)
امام (ع) فرمود: درباره این آیه چه میگویی؟ (واحلّ لکم… والمحصنات من الّذین اوتوا الکتاب من قبلکم)
گفتم آیه (لاتنکحوا المشرکات… ) این
آیه را
نسخ کرده است. امام تبسّمی کرد و دیگر سخنی نفرمود.
روایاتی از این قبیل تأکید بر این دارد، که با وجود جامع بودن
قرآن و قدرت پاسخ گویی آن به پرسشهای مختلف فقهی، این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که دستیابی بر مراد واقعی
خداوند کار سادهای نیست و هر کسی توان برداشت و
استنباط مستقیم
احکام را از
آیات قرآن ندارد، بلکه باید
روش استنباط و مبانی و ملاکهای آن را در مکتب (
اهل ذکر) فراگرفت.
اصحاب نیز پس از فراگیری رهنمودهای
ائمه (ع) در فهم
آیات الاحکام، از شیوه آنان الگو گرفته و با رعایت
احتیاط به بیان
فقه و
تفسیر آیات الاحکام پرداختند.
بر همین اساس میبینیم که برداشت
ابن حیّان ازآیه ۷۸
سوره حج، همان چیزی است که امام صادق (ع) بدان تصریح کرده است. ابن حیّان در توضیح آیه میگوید: در دین تکلیف واجبی وجود ندارد، مگر این که اجازه ترک آن در موقع
اضطرار داده شده است و این
گشایش و
رحمت الهی است برای
مؤمنان در
دنیا.
طبیعی است که تأمین نظر
ائمه و رعایت رهنمودها و نقطه نظرهای
معصومین (ع) از سرعت کار
اجتهاد براساس
آیات قرآن میکاهد و
ظرافت و
دشواری کار و نیز لزوم احاطه بر
اصول کلی مذهب،
اسباب نزول،
روایات نبوی…،
شهامت و
جرأت اجتهاد بر اساس
قرآن را از بسیاری میزداید و در نتیجه صاحب نظران حوزه
فقه قرآنی کاهش مییابند.
این چنین است که شیوه رایج در فقه قرآنی، از زمان
امام باقر (ع) و پس از آن تا فرارسیدن
عصر غیبت، شیوه
روایت و نقل
سخنان ائمه (ع) بوده است. و
اصحاب، حتّی
معنی و
مفهوم واژهها و کلمات را نیز از
امام میپرسیدهاند و آن را برای دیگران نقل میکردهاند.
روش استنباطی اصحاب
ائمه(ع) در کنار شیوه نقلی، بنیاد
اجتهاد راستین و استنباط صحیح از آیات قرآن نیز در
عصر حضور ائمه (ع) پیریزی شد و بر اساس
رهنمود و
توصیه و
تشویق خود
ائمه (ع) برخی از اصحاب
کارآزموده، وارد میدان
تفقّه در آیات الاحکام شدند و به تفریع و برابرسازی اصول بر موارد جزئی پرداختند.
تأکید بر نقل حدیث و پرهیز از استنباط فردی، رهنمودهای مقطعی و مصلحتی بود، در حالیکه تشویق به اجتهاد و استنباط و استفاده از
عقل و
نقل،
اصلی کلی در مکتب امامیه شناخته میشود.
امام صادق (ع) فرمود: (انّما علینا أن نلقی الیکم الاصول و علیکم أن تفرّعوا)
بر ماست که
اصول (
قواعد کلی) را در اختیار شما قرار دهیم و شما
فروع را ازآنها به دست آورید.
امام رضا (ع) فرمود: (علینا القاء الاصول وعلیکم التفریع)
بر ما بیان اصول است و بر شماست که موارد
جزئی را به دست آورید.
در میان
صحابه غیر تابعی،
فضل بن شاذان از
اصحاب امام رضا،
امام جواد،
امام علی النقی و
امام حسن عسکری (ع)،
یونس بن عبدالرحمان از
اصحاب امام کاظم وامام رضا (ع)…
زرارة بن أعین از اصحاب امام باقر، امام صادق و امام کاظم (ع) در شمار
طلایهداران فقه اجتهادی به حساب میآیند و آنان با استفاده از مبانی اصولی، به بیان
احکام فقهی میپرداختهاند که نمونههایی از فتاوای متکی بر استنباط آنان در
فروع کافی یاد شده است.
برخی از آنان در فقه قرآنی نیز توان بالایی داشته و با شیوهای خاص به استنباط از آیات میپرداختهاند.
در یک نگاه میتوان گفت که اصحاب
ائمه (
تابعان و غیرتابعان ) در برداشت از آیات الاحکام با وجود نقاط مشترک، هر یک روشی ویژه داشتهاند.
در استفاده از
سیاق آیات،
ظواهر قرآن،
روایات نبوی، اسباب نزول، قواعد اصولی و
ناسخ و
منسوخ، برای فهم و استنباط از آیات الاحکام همه با هم اشتراک نظر دارند، ولی میان اصحاب غیر تابعی و تابعی در نحوه استنباط تمایزهایی وجود دارد که به برخی از آنها میپردازیم.
در آرای تابعان، استناد به سخن صحابه و یا تابعان دیگر دیده میشود، در حالیکه آن گروه از اصحاب
ائمه (ع) که غیر تابعی شناخته میشوند، در آرای خود به سخنان صحابه و تابعان استناد نجستهاند و این میتواند به دلیل آن باشد که
اجتهاد صحابه و تابعان را فاقد شرایط
حجیّت میدانستهاند.
فضل بن شاذان در مقام بیان ویژگیهای
فقه اهل سنت میگوید: اهل سنّت میگویند:
خداوند همه احکام مورد نیاز انسانها را… در اختیار
پیامبر (ص) قرار نداده است و آن حضرت هم احکام مورد نیاز را نمیدانسته و یا بیان نکرده است. از این رو، صحابه و تابعان پس از پیامبر (ص) با رأی خود احکام مورد نیاز را استنباط کرده و آن را
سنت نامیدهاند و مردم را به عمل بدانها و پرهیز از عمل به غیر آنها واداشتهاند در صورتی که بین آرای آنان اختلاف وجود دارد.
استناد به
سخنان ائمه (ع) یکی دیگر از ویژگیهای غیر تابعان در فهم آیات الاحکام است؛ چه این که آنان پیش از هر چیز، نظر
امامان معصوم را در
تفسیر و
تبیین مراد
وحی معتبر دانستهاند و پیش از هر چیز
روایات را مورد توجه و بررسی قرار میدادهاند.
این
روایات در
کتابهای حدیث و
تفسیر، بویژه
تفسیرهای
قمی،
عیاشی و
برهان و غیره دیده میشوند، در حالیکه این
روایات در سخنان
سعید بن جبیر،
سدّی و
زید بن اسلم دیده نمیشود.
در اجتهاد صحابه غیر تابعی از آیات الاحکام به
قواعد اصولی تصریح شده است، در حالیکه تابعان به آن مبانی اصولی اشارهای ندارند.
مقاتل بن حیان درآیه ۷۸
سوره حج به کلیّت و عموم
قاعده اضطرار و
عسر و حرج تصریح دارد.
و فضل بن شاذان نیز در زمینه دلالت
امر الهی، بر
نهی از ضد، تأکید میورزد و در لابهلای مباحث فقهی یادآوری میشود: امر خداوند به چیزی، نهی از خلاف آن چیز نیز هست.
چنانکه یاد شد، در فتاوای تابعان، همخوانی فراوانی با آرای اهل سنّت وجود دارد که گاه چهره شیعی تابعان را زیر سؤال برده است، ولی در فتاوای فقهی آن دسته از اصحاب
ائمه (ع) که غیر تابعی بودهاند، به طور دقیق نقطه مقابل آن دیده میشود؛ یعنی تا حدّ ممکن در برابر
آرای فقهی عامه از خود موضع نشان دادهاند.
چنانکه فضل بن شاذان در نقد آرای اهل سنّت مینویسد:
اگر گفته شود که (در باب
ارث) چرا با وجود یک
دختر به یک
خواهر نصف ارث را میدهید؟ ممکن است در جواب بگویید: به جهت این که خداوند در کتابش میفرماید: ( …وله اخت فلها نصف ماترک) اگر
میّت، خواهر داشته باشد نصف اموال را به ارث میبرد، ولی ما به شما میگوییم: قسمت اوّل آیه را هم بخوانید که خداوند میفرماید: (یستفتونک قل اللّه یفتیکم فی الکلالة إن امرؤ هلک لیس له ولد و له أخت فلها نصف ماترک)
نساء /۱۷۶
اگر مردی از
دنیا برود که فرزند نداشته باشد و تنها خواهری داشته باشد نصف اموالی را که به جا گذاشته، از او ارث میبرد. دختر،
فرزند انسان است و با وجود فرزند، به خواهر ارث نمیرسد و شما هم این را میپذیرید، ولی میگویید
سنت صحابه بر این قرار دارد که با وجود دختر، نصف ارث به خواهر تعلّق میگیرد. ما در پاسخ میگوییم که سنّت صحابه بر خلاف سخن خداوند است.
فضل بن شاذان در ردّ سخن
ابوعبید، سخنی استدلالی و دقیق دارد؛ چه این که ابوعبید، معتقد بود که هر چند خداوند
طلاق را در
طهر و
پاکی قرار داده، ولی به ما خبر نداده است که اگر طلاق در غیر طهر واقع شد، صحیح نیست،
فضل بن شاذان در پاسخ وی میگوید: هرگاه خداوند به چیزی فرمان داد، لازمه فرمان الهی، نهی از انجام خلاف آن است؛ چه این که میبینم خداوند
ازدواج مرد با چهار زن را
تجویز کرده است و لازمه آن
بطلان ازدواج پنجم است.
کعبه را
قبله قرار داده است و لازمه آن بطلان نمازی است که به سمت قبله گزارده نشده است ….
چند نتیجه کلی از مباحث مطرح شده به دست میآید که به آنها اشاره میشود.
از مجموع آنچه آوردیم این نتیجه حاصل میشود که اصحاب
امامیه، علی رغم تنگناهای سیاسی و اجتماعی در میدان
فقاهت و
مباحث کلامی، با تکیه به
معارف قرآنی و
تعالیم اهل بیت، از منطقی استوار و برتر برخوردار بودهاند و همواره
قرآن را ملاک شناخت
حقّ و
باطل میدانستهاند.
این درحالی است که اهل سنّت با شعار قرآنگرایی، گرفتار دیدگاههای معارض با قرآن بودهاند، چنانکه در مسأله ارث خواهر با وجود فرزند دختر و دلالت امر به شئ بر نهی از خلاف آن و… نمونههای آن ارائه شد.
درخور درنگ است که در آراء و دیدگاههای صحابی غیر تابعی و در توضیح ایشان برای
آیات الاحکام،
روایات نبوی،
احادیث اهل بیت،
اسباب نزول،
ناسخ و
منسوخ و
لغت مورد استفاده و
استناد قرار گرفته است، ولی هرگز فتاوی
اصحاب و یا
تابعان مورد استناد واقع نشده است و در این نکته، نشانههای بیاعتباری آرای صحابه تابعی در نگاه صحابه غیر تابعی مشهود و درخور درنگ است.
کسانی چون
نویسنده (
ادب المرتضی) بر این باورند که
فقهای شیعه، پیش از
غیبت کبری حقّ
اجتهاد و یا نیاز به اجتهاد نداشتهاند و تنها به
نقل حدیث ائمه پرداختهاند، ولی این
قضاوت با شواهد موجود سازگار نیست، چه این که نمونههای ارائه شده، حکایت از استدلالهای عقلی و نقلی دارد و نشان میدهد که عالمانی چون سعید بن جبیر و ابن شاذان، بر اساس
تفقه و بهکارگیری صحیح ابزار و منابع
استنباط (ازآن جمله احادیث
اهل بیت (ع)) به استخراج
احکام فقهی قرآن میپرداختهاند.
دانشنامه موضوعی قرآن.