نعمت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نعمت در
لغت یعنی آن چه
خدا به
انسان داده است، و یادآوری نعمتهای مادی و معنوی برای ترغیب به
شکر و تحذیر از
کفران و نسبت دادن نعمت ها به خدا و
برکات یاد کردن نعمت های خداوند را در این نوشتار بررسی می کنیم.
نعمتها در قرآن
یادآوری نعمتهای مادی و معنوی برای ترغیب به
شکر و تحذیر از
کفران ، حدوثا و بقاء، از سنتهای الهی است که توسط
پیامبران (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعمال میشود؛ نظیر آنچه
حضرت هود به
قوم خود، یعنی
عاد فرمود: «واذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح وزادکم فی الخلق بسطة فاذکروا آلاء الله لعلکم تفلحون»
و مانند آنچه
حضرت صالح به قوم خود، یعنی
ثمود فرمود: «واذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد عاد وبواکم فی الارض تتخذون من سهولها قصورا وتنحتون الجبال بیوتا فاذکروا آلاء الله ولا تعثوا فی الارض مفسدین»
و شبیه آنچه
حضرت موسی (علیهالسّلام) به قوم خود، یعنی
بنی اسرائیل فرمود: «واذ قال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیاء وجعلکم ملوکا وآتاکم ما لم یؤت احدا من العالمین»
بنابراین، آنچه در
قرآن کریم آمده است در سلسله تذکرههای انبیای سلف است.
سنت تحویل ناپذیر الهی این است که اگر ملتی ناسپاسی کرد خطر تبدیل
نعمت به
نقمت به عنوان تهویل و تخویف خدایی عامل هشدار دهندهای خواهد بود.
در نظر اولیای الهی که همواره نعمت او را در
حجاب نقمت و جمال او را در پوشش جلال مشاهده میکنند و مهر او را در متن
قهر مییابند، سراسر رخدادهای
جهان نعمت است و عنوان (نعمتی) قید احترازی در برابر نقمت نیست. این گروه در ضراء همانند سراء به یاد خدایند و در بلا چون ولا به یاد اویند؛ زیرا
گنج او را در عین رنج مییابند.
یادآوری نعمت زمینهای برای شکر نعمت است و اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است که
انسان در
سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی که به یاد نعمت خدا نبوده و متذکر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف میکند در نتیجه سعادت خود را از دست میدهد.
خدای سبحان هم طبع اولی انسان را (که غیر از
فطرت است) به او تفهیم میکند و هم سنت خود را گوشزد میکند.
درباره طبع اولی انسان میفرماید: طبیعت انسان بر سوء استفاده است؛ هم نعمتها را کرامتی برای خویش میپندارد: «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه ونعمه فیقول ربی اکرمن»
و هم نعمت سبب سرکشی و روگردانی او میشود: «واذا انعمنا علی الانسان اعرض ونای بجانبه.»
برخلاف فطرت انسان که به سمت
توحید است : «فطرت الله التی فطرالناس علیها».
اگر انسان تنها از بعد الهی که در آیاتی مانند «ثم اءنشاءناه خلقا اخر»
و «ونفخت فیه من روحی»
مطرح شده برخورداربود، خداخواه محض بود، اما بعد دیگر او که در آیاتی مانند «انی خالق بشرا من طین»
به آن اشاره شده او را به خودخواهی میکشاند و اگر تذکر انبیای الهی نباشد آن خوی سرکش بر او مسلط میشود؛ بر خلاف
فرشتگان که فقط بعد الهی دارند و هیچ گاه
معصیت نمیکنند: «لایعصون الله ما اءمرهم»
درباره سنت ثابت خود نیز میفرماید: هر کس از نعمت الهی سوء استفاده کند، خدا نعمت را تغییر میدهد؛ «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
و این سنتی است که بر
صراط مستقیم است : «ان ربی علی صراط مستقیم»
و هیچ تخلف و تحویل و تبدلی نمیپذیرد: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا ولن تجد لسنة الله تحویلا»
و نعمتی که خدا آن را گرفت احدی قادر بر اعطای آن نیست : «وما یمسک فلا مرسل له من بعده وهو العزیز الحکیم».
به هر تقدیر، خدای سبحان برای این که انسان به
کیفر عدل مبتلا نشود پیوسته با تعبیرهای گوناگون به او گوشزد میکند که به یاد نعمت
حق باشید؛ گاهی با تعبیر (اذکروا) و گاهی با لفظ (اشکروا)
و گاهی هم میفرماید: «واما بنعمة ربک فحدث».
روشن است که ذکر و شکر نعمت و تحدیث و بازگویی آن، چون ذکر نعمت و حدیث از آن، زمینه شکر نعمت را فراهم میکند و مقدمهای برای بجا صرف کردن آن است.
گاهی نیز به برخی مصادیق کفران نعمت اشاره کرده، عاقبت ناسپاسی را بیان میکند؛ چنان که در
سوره انفال پس از ذکر سنت تغییرناپذیر خدا: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
به عنوان نمونهای از روگردانی و ناسپاسی نسبت به نعمت الهی، سرگذشت
آل فرعون و
تکذیب و
ظلم آنان ذکر شده است : «کداب آل فرعون والذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم واغرقنا آل فرعون وکل کانوا ظالمین»
.
با این که یادآوری و ادای شکر همه نعمتها اعم از شخصی و اجتماعی لازم است، در عین حال قرآن کریم درباره برخی نعمتها عنایت ویژه ابراز میدارد:
الف : بزرگترین نعمتی که با اهمیت خاصی از آن یاد میکند و از ناسپاسی در برابر آن برحذر میدارد نعمت
ولایت است؛ زیرا مطابق آیه «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی»
نعمت ولایت سبب اکمال
دین و اتمام سایر نعمت هاست. به تعبیر استاد
علامه طباطبائی (رضوان الله علیه)، در قرآن هر جا نعمت بدون
قید آمده مراد از آن، نعمت ولایت است.
از این رو در ذیل آیه «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم»
از
امام ششم (علیهالسّلام) رسیده است : نحن النعیم.
ب : از دیگر نعمتهایی که قرآن کریم یادآوری آن را به طور ویژه گوشزد میکند نعمت پیروزی
اسلام بر
کفر است؛ چنان که نعمت دفع خطر
یهودیان بنی النضیر را مطرح میسازد: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ هم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم فکف ایدیهم عنکم»
و در موردی دیگر درباره
جنگ احزاب میفرماید: آن روز احدی جز خدا به کمک شما نیامد. سپاهیان فراوانی در برابر شما قرار گرفتند و تنها خداوند بود که طوفان شن و سپاه نامرئی را بر آنان مسلط کرد و همه آنها منهزم گشته، از بین رفتند: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ جاءتکم جنود فارسلنا علیهم ریحا وجنودا لم تروها وکان الله بما تعملون بصیرا»
ج : از دیگر نعمتهایی که قرآن کریم به آن اهتمام میورزد نعمت
وحدت است : «واذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا»
یعنی متوجه این نعمت باشید که پیش از آمدن
وحی ، دشمن یکدیگر بودید و در پرتو وحی به
الفت و اخوت رسیدید. نعمت وحدت مانند نعمتهای مادی نیست که به حسب ظاهر دارای علل صوری باشد و انسان بتواند از راههای عادی آن را تامین کند؛ زیرا تنها جمع شدن انسانها در یک مجمع و گروه، وحدت آفرین نیست، بلکه باید قلبها و ارادهها متحد شود و گرنه با جمعیتی که
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) درباره آنان میفرماید: ایها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهوائهم
نمیتوان انقلابی را به پیش برد. نیل به مقصد هنگامی حاصل میشود که افراد جامعه هم ابدان در کنار هم باشند و هم به لحاظ آرا و قلبها متحد باشند، و اتحاد آرا و قلبها تنها از جانب خدای مقلب القلوب، آن هم به انسانهای وارسته و اهل
تقوا اعطا میشود.
د: نعمت دیگر، نعمت
امنیت است؛ خدای سبحان به
مسلمانان صدر اسلام میفرماید: به یاد آورید زمانی را که کم و ضعیف بودید و میترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خداوند به شما ما و او پناه داد؛ «واذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم وایدکم بنصره...»
گاهی بر اثر ناسپاسی، نعمت به نقمت و
عذاب تبدیل میشود: «فلا تعجبک اموالهم ولا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فی الحیاة الدنیا»
و همین اندامهای آدمی که از
نعم الهی است به صورت سربازی از سربازان الهی علیه انسان تبه کار به کار گمارده میشود : اعضاءکم شهوده و جوارحکم جنوده
و به جای آنکه از جای دیگر عذابی چون صاعقه بر انسان خاطی و ناسپاس فرود آید، دست و پا و زبان و مال و فرزندش به ابزاری برای گرفتار شدن وی به
عذاب مبدل میگرد و در این حال اگر مهلتی به آنان داده شود، در جهت کیفر سخت آنان خواهد بود:
«ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما»
از برخی آیات بر میآید که این تبدیل نعمت به نقمت، به تدریج صورت میپذیرد؛ یعنی ابتدا خدای سبحان گمراهان متمرد و پندناپذیر را در تنگنا قرار میدهد تا به سوی حق باز گردند و اگر با این
امتحان، به
ابتهال و
تضرع رو نیاوردند و متذکر حق نشدند آنها را در فراوانی نعمت غوطه ور میسازد و چون به شادمانی کامل پرداختند ناگهان آنها را گرفته، همان نعمت فراوان، به عنوان سپاه حق، بر آنان میشورد: «فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شیء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون»
باید همه نعمتها و توفیقها را به خدا مستند کنیم و به
شرک و مرموز مبتلا نشویم. تعبیرهایی چون خودم، زحمت کشیدم و
علم آموختم یا
مال اندوختم : «قال انما اوتیته علی علم عندی»
برای آن است که از نعم الهی و استناد آن به خدا غافلیم، در حالی که انسان با
تعلیم الهی عالم میشود: «الرحمن علم القرآن... علمه البیان»
و به تملیک الهی
مالک میگردد؛ از این رو در
سیره ائمه (علیهمالسّلام) آمده است که در کنار سفره غذا دعای خاصی داشتند و در پایان میگفتند: الحمدلله الذی اطعمنا و سقانا.
نیز به
سجده شکر پس از ادای
فریضه نماز، سفارش اکید کردهاند و بلکه آن را جبران کننده قصور نداشتن
حضور قلب در نماز معرفی کرده و فرمودهاند: اگر در نماز حضور قلب نداشتید با
نافله آن را تدارک کنید و اگر در نافله نیز حضور نداشتید با سجده شکر آن را جبران کنید.
انسان
عابد نه تنها از خداوند طلبکار نیست، بلکه بدهکار او هم میشود و باید برای
توفیق عبادت که خدای سبحان به او عطا فرموده سجده شکر کند، و اگر عجز انسان نبود لازم بود برای هر سجده شکری نیز سجده شکر دیگری کند؛ چنانکه در بیان نورانی
امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است : خدایا ما هرگاه تو را شکر کردیم بدهکار شدیم؛ زیرا با توفیق شکر، نعمت جدیدی به ما عطا کردی که خود نیازمند شکری دیگر است.
(... و شکری ایاک یفتقر الی شکر فکلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد)
طبع انسان به گونهای است که با دریافت نعمت، به سوی خودخواهی گرایش مییابد و
سنت الهی بر آن است که این گرایش را تصحیح کند و به او توجه دهد که هر نعمتی از سوی خداست : «وما بکم من نعمة فمن الله».
یادآوری نعمت فواید فراوانی دارد که یکی از آنها نجات از
حسد است؛ زیرا کسی که نعمت دیگران را میبیند و خود، عین آن نعمت را ندارد، ممکن است به بیماری حسد و سپس
حقد و
کینه و عقبههای کئود آن مبتلا گردد، ولی اگر نعمتهای خداداد خود را یادآور شود که دیگران فاقد آنند چنین تذکری بسیار ناجح و سودمند خواهد بود. البته این گونه از منافع از برکات جنبی یاد نعمت خداست.
تذکره نسبت به انسان
غافل سبب حدوث
ذکر و نسبت به متذکر غیر غافل سبب ادامه آن میشود؛ چنان که ممکن است کسی نسبت به بعضی از مراتب نعمت متذکر باشد و نسبت به برخی از نعمتهای مستور غافل باشد.
تذکر: ذکر نعمت یا ذکر منعم بما هو منعم، به ذکر
فیض باز میگردد، ولی ذکر
ذات با قطع نظر از نعمت یا انعام مطلب دیگری است که بعدا به آن اشارت میرود.
فراوانی نعمت (قرآن)؛
نعمت انگور (قرآن)؛
نعمت علم (قرآن)؛
نعمت فدیه (قرآن)؛
آسیبشناسی سلب نعمت (قرآن)؛
تفاخر به نعمت (قرآن)
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «نعم در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۲.