فرقه اسماعیلیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شبهه، گاهی به اندازهای عمیق است که منجر به فرقه سازی در مکاتبی اصیل میشود. عدهای در زمان
امام صادق (علیهالسّلام) معتقد به جانشینی اسماعیل، فرزند بزرگ آن حضرت شده بودند. سپس با
اعتقاد قطعی به
امامت او و فرزندانش جبهه گیری در برابر
امامیه را آغاز کردند. به پیروان این نظریه
اسماعیلیه میگویند. فرقه اسماعیلیه از معدود فرقی است که به
حکومت رسیده و در برههای از زمان به سیاست گذاری در برخی مناطق اقدام مینمودند.
اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق (علیهالسّلام)میباشد. او با
عبدالله افطح برادر تنی هستند و مادرشان فاطمة دختر
حسین بن علی بن الحسین بن
علی بن ابی طالب (علیهمالسّلام) است.
امام صادق (علیهالسّلام)با وجود او همسر دیگری اختیارنکرد. همانطور که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با وجود
خدیجه ( سلاماللهعلیها) و امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)با وجود فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) اینگونه عمل نمودند.
امام صادق (علیهالسّلام)نسبت به اسماعیل بسیار
احترام و ابراز
محبت مینمود.
مفضل بن عمر با اسماعیل در ارتباط بود و این در حالی بود که مفضل جزو فرق غلات خطابی بود. این ارتباط موجب نگرانی امام صادق (علیهالسّلام)شد و با بیانی شدید خواستار کناره گیری مفضل از اسماعیل شدند.
بعد از وفات اسماعیل، امام (علیهالسّلام)عدهای را
تحریص میکند تا به
نیابت از اسماعیل
حج انجام دهند.
این امور نشانه توجه امام (علیهالسّلام)به فرزندش میباشد.
اسماعیل در کتب
شیعه، یکی از
روایان حدیث از امام صادق (علیهالسّلام)میباشد و بر این مطلب
تصریح شده است.
از برخی حکایات بدست میآید که اسماعیل به جانشین پدر بزر گوارش واقف بوده و میدانسته برادرش حضرت
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) امام خواهد شد
و از خود اسماعیل نیز مدرکی بر اینکه ادعای
امامت داشته باشد نداریم و در واقع او هرگز ادعای امامت ننمود.
اسماعیل زمان حیات پدر بزرگوارشان، در سرزمین عریض وفات مینماید و مردم
جنازه او را تا
مدینه میآورند. امام (علیهالسّلام)در مرگ اسماعیل بسیار متاثر و نگران میشوند. امام صادق (علیهالسّلام)شخصا به
تشیع اسماعیل میپردازد و حتی به حمل جنازه فرزند، مبادرت میورزد و چندین مرتبه دستور فرمودند تا جنازه او را بر زمین گذاردند وکفن او را باز کرده، بطوری که صورت اسماعیل معلوم شود و در این حال او را به عقائد حقه
تلقین نموده و در
بقیع به خاک میسپرند. این عمل امام (علیهالسّلام)به خاطر رفع شبهه امامت اسماعیل بود.
به سه دلیل شبهه امامت اسماعیل تقویت میشد:
الف. او فرزند ارشد امام صادق (علیهالسّلام)بود و در فکر برخی این
عقیده رسوخ نموده بود که امامت به فرزند بزرگتر میرسد.
ب. توجه و شدت
علاقه امام (علیهالسّلام)به اسماعیل، این عقیده را تقویت میکرد.
ج. امام صادق (علیهالسّلام)با وجود مادر اسماعیل همسر دیگری اختیار نکرد. همانطورکه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با وجود خدیجه (سلاماللهعلیها) و امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)با وجود فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) اینگونه عمل نمودند. عدهای این روش را دلیل بر امامت اسماعیل پنداشتند.
شبهه جانشینی اسماعیل بسیار فراگیر بود. بطوری که امام صادق (علیهالسّلام)برای از بین بردن این شبهه و این
تصور باطل دستور داند تا
کفن اسماعیل را باز نمودند و
صورت او را نمایان کنند تا برای طرفداران امامت او
تردید باقی نماند که وی از دنیا رفته است. همین عمل باعث شد تا افراد زیادی که گمان به امامت اسماعیل داشتند از این
ظن خویش دست بردارند ولی عده کمی از افراد که از اصحاب حقیقی امام صادق (علیهالسّلام)نبودند وفات او را منکر شدند و دست از اعتقاد به امامت اسماعیل برنداشتند.
بعد از
شهادت امام صادق علیه السلام، افرادی که به زنده بودن اسماعیل معتقد بودند از این اعتقاد برگشتند و قائل به امامت محمد فرزند اسماعیل شدند. زیرا گمان داشتند که
فرزند سزاوارتر به مقام پدر است و از طرفی اسماعیل در نظرآنها امام بود. در نتیجه بعد از او امامت به فرزندش محمد میرسد.
این گروه با فرافکنی و عدم ثبوت بر یک نظر برای اعتقادات خود ادلهای ادعا نمودهاند که بطور خلاصه در چند بند ذکر میکنیم:
۱. امام صادق (علیهالسّلام)در حالی از دنیا رفتند که بر امامت اسماعیل
تصریح نمودند و او را جانشین خود قراردادند. حتی او را به عنوان
قائم منتظر معرفی کرد.
این عده منتظرند تا اسماعیل
ظهور کند و جهان را پر از
عدل داد کند.
این گروه از اسماعیلیه، عملکرد امام صادق (علیهالسّلام)را موجب
اشتباه مردم در امر اسماعیل میدانند و میگویند آنحضرت بخاطر دلیلی که میدانستند امر اسماعیل را بر مردم مشتبه ساخت.
۲. عدهای
مرگ اسماعیل را قبول نمودند ولی امامت او را قبول داشتند و بر این پندارند که او در زمان حیاتش بر امامت فرزندش محمد وصیت نموده است.
۳. عدهای معتقدند که امام صادق (علیهالسّلام)بر امامت محمد بن اسماعیل
وصیت داشته است.
عالمان بسیاری در رد ادعاها، ادله و عقاید اسماعیلیه کتاب نوشتهاند:
۱.
علی بن احمد ابو القاسم الکوفی۲.
فارس بن حاتم بن ماهویه۳.
محمد بن ابراهیم بن جعفر۴. الشیخ الخلیل بن ظفر بن خلیل
۵. محمد بن ابی عمران موسی بن علی
۶.
ابن عبدکیکی از
اعتقادات مهم اسلامی
امر به معروف و نهی از منکر است که به عنوان یک
دسیسه سیاسی- نظامی در مکتب اسماعیلیه بهره برداری میشد. اسماعیلیه با این اصل به
ترور مخالفین خود که آنها را والیان ظالم میدانستند دست میزدند.
قتل خواجه نظام الملک یکی از مهمترین ترورهای اسماعیلی است.
این فرقه در طول زمان با انتخاب افرادی به عنوان امام گسترش یافت. بطوریکه در اواخر قرن سوم در سال ۲۸۸ موفق به تشکیل
حکومت رسمی در
مغرب از نواحی
آفریقا شدند
و با وجود فردی به نام
حسن صباح به اوج
اقتدار خود رسیدند. بعد از حمله
مغول پراکنده شدند ولی تا به امروز خود را از
انقراض نجات دادهاند.
بررسی دوران حکومت برخی فرق در تاریخ اسلام، موجب
شناخت کاملتر به فرقه میشود. بررسی تفکرات و معرفی سران و رهبران حکومت فرقه اسماعیلیه به شناخت
ماهیت اسماعیلیان کمک شایانی مینماید. در نتیجه
تعصب مخالفین این فرقه و همچنین مخالفین
شیعه تا حدی واضح میشود.
اسماعیلیه فرقه ایست که به امامت اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قائل است. اما با وفات اسماعیل در زمان
حیات امام صادق (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بحران
مشروعیت فرقه خویش دچار شدند. برای خروج از بحران به امامت
محمد بن اسماعیل قائل شدند. توجیه اسماعیلیه در این اعتقاد دو صورت متفاوت دارد که نشانه اختلاف در مبنای امامت در این فرقه است. برخی مدعی شدند که امامت محمد بن اسماعیل به
وصایت و دستور امام صادق (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است و عدهای معتقدند که امامت و وصایت وی با وفات پدرش اسماعیل به وی منتقل شده است.
از این پس اسماعیلیه با اعتقاد به امامت فرزندان محمد بن اسماعیل به روند تکاملی خویش ادامه دادند.
اسماعیلیه با تحلیل امامت، دو دوره متفاوت را برای فرقه خویش ترسیم میکنند:
در این دوره به جنبه کلامی و اعتقادی این فرقه که در واقع
ایدئولوژی مکتب اسماعیلیه را پی ریزی میکردند توجه شده است. در این زمان پیروان اسماعیلیه با
تقلید کورکورانه از روش گذشتگان خویش به
ماهیت اسماعیلیه وجود میبخشیدند؛ بدون اینکه آیندهای مشخص برای خود تصور کنند. این دوره به خاطر ضعف سیاسی-اجتماعی اسماعیلیه و نبود فردی متشخص و متنفذ برای امامت این فرقه به
دوران خفاء و غیبت در اسماعیلیه شناخته میشود. به این ترتیب از زمان اسماعیل تا سال۲۸۶ ه. ق را میتوان دوره خفاء و ستر در اسماعیلیه نامگذاری کرد. مهمترین رهبر این دوره محمد بن اسماعیل است. این فرد در شیعه جایگاهی ندارد.
دوره ظهور (حکومت داری): دوران به قدرت رسیدن رسمی اسماعیلیان در مناطقی از
امت اسلامی به دوره ظهور شناخته میشود. این فرقه در اثر
بیعت نمودن با مهدی اسماعیلیان و ظهور منجی خویش به حکومت رسیدند و سالهای متمادی این حکومت برخاسته از
دوران ظهور را استمرار بخشیدند. ظهور اسماعیلیان فقط با حکومت یافتن این فرقه تفسیر میشود. اسماعیلیان در اواخر قرن سوم در سال ۲۸۶ موفق به تشکیل حکومت رسمی در مغرب از نواحی آفریقا شدند. فردی به نام حسین بن احمد بن محمد از اهالی صنعاء معروف به ابوعبدالله الشیعی دولت اغالبه را در مغرب از میان برد و عبیدالله مهدی را که در
سلجماسه محبوس بود
آزاد کرد و با تلاش و
تبلیغ بسیار توانست عدهای از مردم را به
بیعت با عبیدالله مهدی در آورد. این حکومت خود را به دولت فاطمیین مشهور نموده بود.
اولین پیشوا و سرسلسله حکومت اسماعیلیه، عبید الله المهدی بالله بن محمد الحبیب بن جعفر المصدق بن محمد المکتوم بن اسماعیل میباشد.
او از سال ۲۸۶ تا ۳۲۲ه. ق به حکومت ادامه داد.
وی پایه گذار سلسله ایست که بیش از دو قرن و نیم بر بلادی از آفریقا و شام حکومت یافته و از سلطه
بنی العباس خارج نمود. او شهر
مهدیه را بنیان نهاد و فرزندش شهر
اسکندریه و فیوم را به حکومت خویش درآورد. خلیفه چهارم این سلسله مصر را به تصرف خود درآورد.
منصوریه و قاهره از شهرهای مهم فاطمیین است. این حکومت برای ترویج عقاید
اسماعیلیان جامع الازهر را تاسیس نمودند و کتابخانه بی نظیری نیز در قاهره بر پانمودند.
امامان حکومت اسماعیلیه
امامت این فرقه و رهبران حکومت فاطمیین را ۱۴ تن تشکیل میدهند. این افراد مانند
خلفاء بنی العباس خود را ملقب به القاب والائی مینمودند. نام این افراد به ترتیب عبارتست از:
۱.
ابومحمد عبید الله المهدی (سال وفات ۳۲۲ه. ق)
۲. القائم بامرالله
ابوالقاسم محمد بن عبیدالله (سال وفات ۳۳۴ه. ق)
۳. المنصور بالله
ابوطاهر اسماعیل بن محمد (سال وفات ۳۴۱ه. ق)
۴. المعز لدین الله
ابوتمیم معدبن اسماعیل (سال وفات ۳۶۵ه. ق)
۵. العزیز بالله ابو منصور
نزار بن معد (سال وفات ۳۸۶ ه. ق)
۶. الحاکم
ابوعلی منصور بن نزار (سال وفات ۴۱۱ ه. ق)
۷. الظاهر
ابوالحسن علی بن المنصور (سال وفات ۴۲۷ ه. ق)
۸. المستنصر بالله
ابو تمیم معد بن علی (سال وفات ۴۸۷ه. ق)
۹. المستعلی بالله
ابو القاسم احمد بن معد (سال وفات ۴۹۵ ه. ق)
۱۰. الامرباحکام الله
ابوعلی منصوربن احمدبن معد (سال وفات ۵۲۴ ه. ق)
۱۱. الحافظ
عبد المجید بن محمد بن المستنصر (سال وفات ۵۴۴ ه. ق)
۱۲. الظافر
ابومنصور اسماعیل بن عبدالمجید (سال وفات ۵۴۹ ه. ق)
۱۳. الفائز
ابوالقاسم عیسی بن اسماعیل (سال وفات ۵۵۵ه. ق)
۱۴. العاضد
عبدالله بن یوسف بن الحافظ (سال وفات ۵۶۷ه. ق)
با مرگ آخرین امام در حکومت اسماعیلیه مصر درسال ۵۶۷ ه. ق سلسله حکومت ایشان منقرض شد.
این فرقه، از عالمان در جهت رسمیت
بخشیدن به
عقاید خویش استفاده مینمودند. عالمانی که خود را حامی
سنت و
جماعت و
خلیفه عباسی میدانستند به شدت از این کار فاطمیین ضربه دیدند و به همین دلیل عالمان سنی نبت با فاطمیین دشمنی دارند.
مشهورترین عالم دینی که در حکومت اسماعیلیان دخالت موثری ایفاء مینمود ابوحنیفه
قاضی نعمان بن محمد مصری است.
علم و
تدبیر و
فضل این عالم برای بزرگان
علم رجال و
فقه و
کلام و
سیاست آشکار است. در مذهب وی به شدت اختلاف است که شیعه
امامیه بوده یا اسماعیلی؟ برخی معتقدند که وی امامی بوده و با
تقیه برای اسماعیلیان رفتار مینموده است. به همین دلیل گفته شده که وی بعد از اینکه مالکی مذهب بود به مذهب امامیه رجوع نموده است.
علامه مجلسی بر این باور است که کتاب
دعائم الاسلام او شاهد خوبی بر این مدعی است.
اما عدهای مانند
ابن شهر آشوب او را
اسماعیلی معرفی میکنند.
اما اینکه او
سنی مالکی بوده سپس ازآن رویگردان شده، مورد اتفاق است.
او
نویسنده توانائی بوده و در طول عمر خویش به تتبع علمی مشغول بوده و تحقیقات زیادی را ارائه داده است. او دارای تالیفات مختلفی مانند:
المناقب والمثالب، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، کتاب اختلاف (در یاری مکتب اهل بیت علیهم السلام) الاتفاق و الافتراق، الامامة، اصول المذاهب، الایضاح، الدولة است. از وی کتبی نیز بر رد مخالفین بیان شده است. مانند: رد بر
ابوحنیفه، رد برمالک، رد بر
شافعی، رد بر
علی بن شریح .
این عالم به مدت نیم قرن به
قضاوت و تبیین امور دینی در حکومت فاطمی مشغول بود. به مدت ۹ سال به عبیدالله المهدی خدمت نمود. در عهد خلیفه دوم فاطمیین، قاضی طرابلس شد. در زمان خلیفه سوم فاطمی، قاضی شهر منصوریه بود. او در دستگاه حکومت اسماعیلیان در زمان خلیفه چهارم فاطمی به بالاترین درجه ریاست قضات منصوب شده و به قاضی القضاة ویا داعی الدعاة ملقب گشت و تا پایان عمر خود در سال ۳۶۳ ه. ق در این مقام بود.
او در زمان خلیفه چهارم فاطمی، المعز لدین الله ابوتمیم معد بن اسماعیل با نوشتن کتاب دعائم الاسلام (که بیشتر این کتاب را روایات
امام صادق (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشکیل میدهد) در واقع
قانون اساسی حکومت فاطمیین را در دو بخش
عبادات و
معاملات تدوین نمود. این کتاب تا انقراض حکومت فاطمیین مورد عمل مسولین حکومت بود.
سیوطی از نویسندگان اهل سنت، امامت عبیدالله و فرزندانش را نامشروع و باطل میشمرد. وی با چهار دلیل تلاش میکند این ادعا را ثابت کند.
۱.
ابوبکر باقلانی و
قاضی عبدالجبار،
ابن خلکان ادعای نسبت علوی را برای عبیدالله مردود شمرده و جد او را
یهودی قبرکن یا
مجوسی معرفی میکنند. ایشان معتقدند که مردم نادان ادعای علویت عبیدالله را قبول نمودند. درحالی که بر طبق نظر
اهل سنت، امام باید از
قریش باشد ولی این افراد از قریش نیستند.
۲. اکثر خلفاء فاطمی
زندیق بوده و از
اسلام خارجاند. زیرا برخی از ایشان دشنام بر
انبیاء (علیهمالسّلام ) را ظاهر نمودند و برخی
شراب را
مباح کردند و برخی امر به
سجده بر خود نمودند و بهترین ایشان
رافضی خبیثی است که امر به
سب صحابه میدهد.
ابوبکر باقلانی میگوید: عبیدالله مهدی، اسماعیلی خبیثی است. او
حریص بر نابود نمودن اسلام بود و بسیاری از
فقهاء و
علماء را نابود کرد تا بتواند مردم را اغواء کند و فرزندانش مانند او رفتار نمودند. شراب را حلال کرده و
فحشاء را مباح نمودند و به توسعه رفض (عقائد اسماعیلی) همت نمودند.
ذهبی میگوید: قائم، فرزند عبیدالله مهدی، شرارتش از پدرش بیشتر بود. او
دشنام به
انبیاء را آشکار ساخت. شر عبیدیون (سلسله فاطمی) بر اسلام از مغولهای تاتار بیشتر است.
ابوالحسن قابسی میگوید: ۴۰۰۰ نفراز علماء وعباد توسط عبیدالله مهدی و فرزندانش کشته شدند؛ به جرم اینکه از دعای
رحمت و
رضایت بر
صحابه برنگشتند. ای کاش این فرد فقط رافضی بود اما زندیق هم بود.
۳. خلیفه عباسی قبل از وجود فاطمیین واجب الاطاعه بوده است. پس
بیعت برای امامت این افراد (سلسله فاطمی) باطل است.
۴. در روایت دارد که امر
خلافت از سلسله
بنی عباس خارج نمیشود تا اینکه به عیسی بن مریم یا مهدی
تسلیم کنند. در نتیجه هر شخص دیگری خود را خلیفه بداند و هر قیامی علیه عباسیان بر پا شود طغیان و خروج نابحق است. در نتیجه حکومت اسماعیلیان نامشروع است.
از سیاستهای دشمنان شیعه بخصوص
بنی امیه و بنی عباس این است که
غلو وافکار خرافی را به شیعه نسبت میدهند وبه مخفی نمودن عقاید حقه درسایه این سیاست نادرست میپرداختند. این
سیاست خبیثانه را درمورد تمامی مخالفین خود اجراء میکردند. فاطمیین نیزازمهمترین مخالفین بنی عباس بودند وباید تحت سیاستهای مغرضانه واقع شوند.
اولا: از سیاستهای خلفاء عباسی ودشمنان فاطمیین این بوده است که در
نسب این افراد تردید را
تبلیغ مینمودند تا اعتبار ونفوذ ایشان ازبین برود.
واین امر به برخی
کتب تاریخی اهل سنت وحامیان بنی العباس نیز کشیده شده است. درحالی که
ابن جوزی و
ابن عنبه درتاریخش نسب علوی ادعی شده رابرای فاطمیین مصر بیان نمودهاند.
ثانیا:
سب انبیاء حتی درصورت
اثبات مختص به این فرقه نیست بلکه اهل سنت به وقایحی بدترازسب درمورد انبیاء اعتقاد دارند.
زنا و
کفر ازجمله عقایدی است که اهل سنت به برخی ازانبیاء منتسب میکنند واین ازهرسبی بالاتراست.
ثالثا: دلیل سومی که این نویسنده برای مدعای خویش میآورد اولا برخلفاء غاصب ثلاثه (
ابوبکر و
عمر و
عثمان ) و
معاویه و
یزید و
بنی امیه و
بنی العباس وارد است. زیرا باتوجه به
غدیرخم و
بیعت با ا
میرالمومنین علی (علیهالسلام) واعلام
امامت فرزندان علی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تمامی خلافتهای دیگر
باطل وغاصبانه میشود.
ونیزدشمنی و سب امیرالمومنین علی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درمنابر اموی و
شهادت مظلومانه
فاطمه زهرا و
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) وهمچنین قتل علویون وشیعیان به دست خلفای جورو وعمال خونخوار ایشان مانند
حجاج بن یوسف چیزی جز
کفر و زندقه وخباثت را برای خلفاء و حامیانشان ثابت نمیکند.
همچنین بدعتهای بیشمار خلفاء و عمالشان در امت اسلامی آسیبش از هر جنایتی بیشتر و بالاتر بوده. کذب دلیل چهارم سیوطی با حمله
مغول وانقراض سلسله عباسی به دست
هولاکوخان روشن میشود. بلکه نابود شدن سلسله جائر عباسی به دست
قوم تاتار از اخبار صادقی است که امیرالمومنین علی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را اعلام نموده بود.
این ادله عمق بی توجهی عالمان اهل سنت را به حقایق وواقعیات دینی و تاریخی را نمایان میسازد.
رابعا: گر چه فرقه اسماعیلی وحکومتشان برخی عقاید گمراه کننده را داشته ودارای برخی رهبران فاسد بوده ولی برخی رهبران این حکومت مورد
تایید و
تعریف مورخین واقع شدهاند.مانند آنکه بردی می نویسد: وکان العزیز (پنجمین خلیفه فاطمی) ملکا شجاعا مقداما حسن الاخلاق کثیر الصفح حلیما لا یؤثر سفک الدماء، وکانت لدیه فضیلة، وله شعر
جید، وکان فیه عدل واحسان للرعیة.
همچنین آثار فاطمیین که توسط
صلاح الدین ایوبی ازبین رفت آثاری کفر آمیز نبوده است واین شاهد خوبی براین مطلب است که فاطمیین کافر نبودند
مانند:
۱. قطع
خطبه جامع الازهر که عبارت بود
ازحمد و ثناء خداو
صلوات وسلام بر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی مرتضی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) )
۲. تعطیل شدن تدریس
تفکر و علوم اسماعیلی درجامع الازهر
۳. به آتش کشیده شدن کتب و کتابخانه اسماعیلیان
۴. الغاء
شعائر مانندمراسم مذهبی و
عزاداری حسینی
۵. محو شعار (لااله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله)
۶.
تبلیغ بطلان نسب نبوی برای حاکمان فاطمی و تثبیت نسبت یهودی ومجوسی برای ایشان.
البته نظر اسماعیلیان در مورد امامت و
مهدویت باطل و مورد رد مذهب حقه شیعه است و نیز اشکالات مختلفی بر عقاید و عملکرد ایشان وارد است. اما عاملی که موجب
کینه اهل سنت نسبت به
فاطمیین شد این نکته است که ایشان بعد از رسیدن به حکومت، با تمام قدرت
عقاید خود را منتشر مینمودند و به عقاید خود اهتمام داشته و آزادانه به نشر عقاید خویش اقدام مینمودند و از این جهت که این افکار و عقاید با مبانی فکری و اعتقادی
اهل سنت و حکمرانان ایشان در
تضاد بود موجب برافروخته شدن
خشم وکینه اهل سنت وحکومت بنی عباس علیه فاطمیین شد. بطوریکه فقط
فساد و عقاید ضد اهل سنت فاطمیین بارز است تا جائی که کفر و زندقه تنها شناختی است که در مورد فاطمیین ارائه میدهند. از این مقاله کوتاه نتیجه مهمتری که میتوان یافت این است که نسبت کفر و زندقه و رفض برای کسانی است که با اهل سنت هم عقیده نباشند. در نتیجه شیعه
امامیه که با مخالفینی مانند بنی امیه و بنی عباس روبرو است باید به کفر وزندقه و رفض مشهور شود. به همین دلیل با افتخار میگویند: اعمال خونخوارانه صلاح الدین ایوبی فقط برای انقراض فاطمیین نبود بلکه برای نابود کردن شیعه امامیه نیز بوده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « فرقه اسماعیلیه»، تاریخ بازیابی ۲۵/۱/۱۳۹۵. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « فرقه اسماعیلیان (فاطمیون)»، تاریخ بازیابی ۲۵/۱/۱۳۹۵.