سنتهای قریش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قریشیان و اعراب جاهلى از خوردن
مردار ابایی نداشتند؛ راهزنى مى کردند و از
شراب و
زنا و بىبند و بارى
لذت خاصى مىبردند. اوقات خوش و لحظات بیکارى آنها با نقل افکار جاهلانه و تخیلات شاعرانه که از غارتگرىها و
قتل نفسها و بادهگسارىها و
عشق بازىها و عیش و نوشها حکایت مىکرد، مىگذشت. این سرگرمىها و عادات و رسوم دیگر فرصتى به اعراب بتپرست ثروتمند عیاش یا تهیدست نمىداد تا به خدا و
عالم بعد از مرگ بیندیشند و پى به
حقیقت ببرند. براى قریش زندگى جز اینها مفهومى نداشت.
مهمترین عقیده زشتی که در بین اعراب وجود داشت،
شرک بود یعنی آنان به جای خداوند یکتا، به
پرستش چیزهای دیگر میپرداختند. این ویژگی و دوری از درگاه خداوند، خود مهمترین دلیل برای رواج سنتهای زشت در بین مردم آن زمان بود. این کارهای زشت که در بین مردم دوران جاهلیت رواج داشت عبارتند از:
رسم دخترکشى و زنده به گور کردن دختران یک رسم اشرافى و شایع در بین قریشیان بود. چون یکى از ملوک حیره به دختران جوانمردى از متنفذان تجاوز کرده بود و او براى حفظ آبروى خود، تمام دختران خود را زنده به گور کرد، این
رسم کمکم میان بعضى از
رجال قوم رسمى شد. گاهى نیز به واسطه
فقر و
تنگدستی دختران خود را که به کار جنگ و
غارت نمىآمدند، مى کشتند تا هم به
اسارت نیفتند و مورد
هتک حرمت قرار نگیرند و هم سربار زندگى نباشند. در هر صورت دخترکشى عمومیت نداشت و همه جا معمول نبود و بیشتر در قبیله «بنی تمیم» و «بنی اسد» از قریش اتفاق مىافتاد.
خداوند در
قرآن کریم بیان میدارد که اگر در آن زمان به مردی
خبر میدادند که زنش
دختر به
دنیا آورده، چهرهاش از شدّت ناراحتی سیاه میشد و بسیار
غضبناک میگردید
از این رو نمیدانست که آیا آن دختر را با قبول ننگ نگه دارد، یا زنده به گور کند.
بنابراین از آنجا که نمیتوانستند دختر را بپذیرند، دختران خود را
زنده در
خاک پنهان میکردند. همچنین در قرآن بیان میشود که در
قیامت از دختران زنده به گور شده، سؤال خواهد شد که به چه گناهی کشته شدهاند.
گفته شده است که عدهای، زنی را که میخواست
زایمان کند، به کنار چاهی میبردند، اگر بچهاش دختر بود، آن را در همان
چاه دفن میکردند و اگر
پسر بود، با خود میآوردند.
البته طبق فرموده خداوند در قرآن کریم، رسم فرزندکشی اعم از دختر و پسر در بین آنها شایع بوده است.
اما باید در نظر داشت که آنها بین دختر و پسر تبعیض قائل بودهاند؛ چرا که به دلیل برتر دانستن پسر، آن را برای خود میخواستند و خداوند را دارای دختر میدانستند؛ یعنی آنها
ملائکه را دختران خدا میپنداشتند.
نکته قابل توجه اینکه در همان زمان نیز افرادی بودند که با این کار مخالف بودند و هست مواردی که شخصی با خریدن دختر از والدینش جان او را نجات میداد.
خداوند در قرآن کریم بیان میدارد که
عبادت اعراب در کنار خانه خدا، جز سوت کشیدن و کف زدن نبود،
یعنی آنها در طواف خانه خدا، تنها به سوت کشیدن و کف زدن میپرداختند و
عبادت خاصی را انجام نمیدادند. یک
سنت غلط دیگر که در بین اعراب رواج داشت، برهنه
طواف کردن بود،
علت آن، این بود که متولیان کعبه که از بزرگان قریش بودند خود را از بقیه افراد برتر میدانستند و به این منظور برای خود لباسهای مخصوص به نام «حُمس» قرار داده بودند تا هنگام طواف از آن لباسها استفاده کنند؛ بنابراین برای کسانی که از متولیان کعبه نبودند و از جاهای دیگر به منظور
زیارت خانه خدا میآمدند، مقرر کرده بودند که تنها در صورتی میتوانند به طواف خانه خدا بپردازند که لباس حمس را پوشیده باشند و یا اینکه اگر با لباس خود به طواف میپردازند، میبایست بعد از طواف لباسهای خود را دور بیندازند. به همین خاطر عده زیادی که لباس حمس را نداشتند و نمیتوانستند آن را تهیه کنند و از
طرفی حاضر به دور ریختن لباسهایشان نیز نمیشدند، برهنه و
عریان به طواف خانه خدا میپرداختند.
درباره نوشیدن
شراب باید گفت که آنها تا اندازهای به این کار
انس گرفته بودند که به راحتی حاضر به ترک آن نبودند، به همین خاطر اسلام نوشیدن شراب را به تدریج و در چهار مرحله حرام اعلام کرد.
بنابراین به طور طبیعی کسی که به خوردن شراب بپردازد؛ چون از حالت
عقل خارج میشود، در نتیجه به هر عمل خلاف
عفت نیز دست میزند مانند
فحشا و فسادهای جنسی. به نظر میرسد که اعراب به شکل علنی و آشکارا به فحشا و
زناکاری میپرداختهاند؛ زیرا خداوند در قرآن کریم بیان میدارد که به فحشا نپردازید، چه به صورت علنی باشد و چه پنهانی.
اعراب به دلیل تبعیت از پدران خود، به فحشا میپرداختند
در صورتی که این توجیه از جانب خداوند قابل قبول نیست. مهمترین مصداق فحشا در بین اعراب
زنا بوده است که خداوند به شکل خاص آنان را از این کار برحذر میدارد.
از جمله کارهای زشت که در بین اعراب وجود داشت، این بود که کنیزان خود را به فحشا و زناکاری وادار میکردند؛ بنابراین خداوند در قرآن کریم از این کار نهی کرده است.
مسئله زنا و فحشا به قدری در بین بعضی ازقریش و اعراب جاهلی رواج داشت که گاهی افراد مشهوری مانند
معاویه و همچنین
عمرو عاص را به چند فرد نسبت میدادند؛ چنانکه
زمخشری مفسر بزرگ
اهل سنت مینویسد: معاویه به چهار نفز نسبت داده میشد؛ (میگفتند پدر او یکی از این چهار نفر است) مسافر
بن ابی عمر، عماره
بن الولید، عباس
بن عبد المطلب و صباح؛ صباح خواننده سیاهپوستی بود متعلق به عماره
بن ولید. علمای نسب گفتهاند: ابو سفیان زشت و کوتاه قد بود و صباح
اجیر ابو سفیان بود (ابوسفیان او را برای انجام کاری به خدمت گرفته بود) او جوانی زیبا بود،
هند همسر ابوسفیان او را دعوت به عمل نامشروع با خود کرد.
زمخشری درباره پدر عمرو عاص چنین مینویسد: مادر عمرو عاص کنیزی بود به نام نابغه که پنج نفر به از قریش به نامهای ابو لهب، امیّه
بن خلف، هشام
بن مغیره، ابو سفیان
بن حرب و عاص
بن وائل در
طهر واحد با او همبستر شده و سپس عمرو متولد شد. علمای نسب گفتهاند: او شباهت زیادی به ابو سفیان داشته است.
اعراب علاوه بر فحشا، به تجاوز و ستمکاری نیز میپرداختند که خداوند در قرآن کریم آنها را از این کار برحذر میدارد.
آنان همچنین به کشتار یکدیگر میپرداختند که خداوند آنها را از این کار
نهی کرده است.
جنگ و خونریزی از افتخارات اعراب به شمار میآمد. آنان در اشعار خود، این
خصلت زشت را مورد
ستایش قرار میدادند و بنابراین ترک آن را ننگی برای خود به حساب میآوردند به همین خاطر به بهانههایاندک جنگ و خونریزی برپا میکردند و گاهی این جنگ و خون ریزیها سالیان دراز به طول میانجامید. از جمله بهانههایی که موجبات جنگ را به وجود میآورد، میتوان به راهزنی، شهوت پرستی، زورگویی و... اشاره کرد. اعراب علاوه بر جنگها، در بین خود نیز به خونریزی میپرداختند، از جمله آنها قربانی کردن کودکان در برابر بتها بوده است، به طوری که مثلاً پسری خردسال را میآوردند و در جلوی
بت سر میبریدند تا باعث
برکت آنها شود.
خداوند بیان میدارد که اعراب در گذشته با یکدیگر دشمنی داشتند، بنابراین خداوند به آنها نعمتی عطا کرد و آن اینکه میان دلهای آنها
الفت و دوستی برقرار ساخت
از این رو از جنگ و خو نریزی فاصله گرفتند.
خرافههای بسیاری در بین اعراب وجود داشت. از جمله مهمترین آنها عبارتاند از:
اعتقاد به ارتباط
ارواح و کهکشانها؛ روشن کردن
آتش برای باریدن
باران؛ کتک زدن
گاو نر برای آب نوشیدن گاو ماده؛
شتر نر سالم را داغ میزدند تا شتر ماده
بیمار شفا یابد؛ شتری را کنار قبری
دفن میکردند تا
میت در هنگام
حشر بر آن سوار شود و در آن روز بدون وسیله نماند؛ بنابراین به نظر میرسد که انکار
قیامت و
معاد، در بین اعراب عمومیت نداشته است اگر شخصی را سگهاری گاز میگرفت، برای درمان او مقداری از
خون بزرگ قبیله را به زخمش میزدند تا شفا یابد؛ کشتن شتری بر سر
قبر میت به خاطر احترام به آن میت؛ اگر زنی بچههایش بعد از تولد زنده نمیماندند، میبایست به عقیده آنها هفت بار بر کشته مرد بزرگی قدم بگذارد تا بچههایش زنده بمانند؛ هنگامیکه گم میشدند، لباسهایشان را درآورده و وارونه میپوشیدند تا به اهلشان بازگردانده شوند؛ بر گردن مارگزیده و عقربگزیده زیور آلات طلایی میآویختند تا شفا یابد؛ اگر علائم
جنون در کسی ظاهر میشد، برای درمان او پارچه آلوده و
استخوان مردگان را به گردنش میآویختند؛ برای رهایی بچههایشان از دیوزدگی،
دندان روباه و
گربه را با نخی به گردن بچهها میآویختند؛ برای درمان کورک لب و
دهان بچهها، مقداری
نان و
خرما به سگها میدادند؛ به کسی که بیماری ریختن پوست بدن داشت، آب دهان میمالیدند؛ اگر کسی بیماری اش ادامه مییافت، معتقد بودند که حیوانی متعلق به دیوها را کشته است و از این رو برای پوزش طلبیدن هدایایی را در برابر سوراخ کوه میگذاشتند؛ اگر از بیماری
وبا و یا از
دیو در روستایی میترسیدند، در دروازه آن روستا، ده بار صدای
الاغ از خود درمیآوردند؛ اگر از
خیانت زنان خود میترسیدند، برای اطمینان نخی را به شاخه درختی میبستند و سپس به
مسافرت میرفتند، اگر موقع بازگشت نخ به حال خود باقی بود،
زن خیانت نکرده و اگر مفقود شده بود، زن را به خیانت
متهم میکردند؛ اگر دندان فرزندشان میافتاد، آن را با دو
انگشت به
آسمان پرتاب کرده و از آفتاب میخواستند دندانی بهتر از آن به فرزندشان بدهد.
از جمله ویژگیهای اعراب و وخصوصا قریش طبق بیان قرآن کریم،
تعصب بوده است.
آنان نسبت به
زبان عربی تعصب داشتند، از این رو خداوند بیان میدارد که اگر قرآن به زبان دیگری نازل میشد، آن را نمیپذیرفتند و میگفتند که آن را درک نمیکنیم
بنابراین آنها نسبت به زبان خود تعصب بیجا داشتند، در صورتی که قرآن برای کسانی که به آن ایمان بیاورند،
هدایت و
شفا است.
پس این مخالفتد آنها از روی بهانه جویی بوده است؛ زیرا با اینکه قرآن به زبان عربی نازل شد، باز هم به آن ایمان نیاوردند. آنان نسبت به
آیین بتپرستی خود نیز تعصب داشتند.
از این رو حاضر نبودند تا آن را کنار بگذارند. آنان در آداب و رسوم خود به تقلید کورکورانه از پدران خود میپرداختند و میگفتند که چون پدران خود را در این راه یافتیم، خودمان نیز در این راه قدم برمیداریم.
قریشیان همچنین بیان میداشتند که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میخواهد آنان را از آیین پدرانشان دور کند.
از این رو بر راه و رسم گمراه خود پافشاری میکردند.
معیارهای ارزشی عرب جاهلی در واقع به ارزشهای قبیلهای باز میگشت. محوریت مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز در میان اعراب به طور عام و قریش به گونهای خاص به وسیله ارزشها و اهداف قبیلهای تعین مییافت. در همین رابطه است که درمییابیم چرا حسب و
نسب این قدر در میان عرب ارزش یافته و اصولاً آنها ارزشهای خود را به طور کلی در رابطه با موضع قبیلگی تعیین میکردند. قریشیان بر دبگر اعراب فخرفروشی میکردند و دچار
خودپرستی بودند به گونهای که فقط خود را دارای فضایل و مقامات والا میدانست و دیگران را به حساب نمیآورد و به راحتی به آنها اهانت میکرد. در واقع ارزش انسانی در بین آنها از بین رفته بود و هرکس به دنبال منافع خود و خانوادهاش بود. آنان برای
ثروت،
نژاد، زبان و... امتیاز قائل بودند و از این رو کسانی که نژاد اصیل عربی و ثروت زیاد و زبان
فصیح داشتند، در طبقات بالای زندگی قرار میگرفتند و به این ترتیب مردم عربستان به دو دسته
تقسیم میشدند:
۱. ثروتمندان و تجار که امکانات رفاهی و پستهای حکومتی در اختیار آنها بود.
۲. فقیران که به وسیله ثروتمندان
اذیت و
آزار میشدند و مورد
شکنجه قرار میگرفتند.
از جمله مواردی که اعراب در جاهلیت به وسیله آن بر یکدیگر فخرفروشی میکردند، افزون تر بودن تعداد بوده است
در همین راستا است که سخن از تقسیم قریش به «
قریش بطاح» و «
قریش ظواهر»
به میان میآید. قریش ظواهر گروهی بودند که پیرامون مکه زندگی میکردند. آنان شامل «بنی معیص
بن عامر
بن لؤی»، «تیم الادرم
بن غالب
بن فهر»، «حارث
بن فهر» و « حارب » بودهاند. اینها بر اهل حرم فخرفروشی می کردند که در برابر
دشمن ایستادگی کرده و
رنج دفاع از آنان را بر عهده داشتهاند.
اما قریش بطاح گروهی از قریش بودند که در درون مکه زندگی میکردند. بازرگانان و سرمایهداران و ثروتمندان که به فعالیتهای بازرگانی و تجارت اشتغال داشتند از همین گروه بودند. آنان بر اساس آن چه که از «محمد
بن حبیب سکری»
روایت شده، عبارتند از:«بنی تیم
بن مره»، «بنی زهره
بن کلاب»، «بنی عبدبن قصی»، «بنی عبدمناف بنی عبدالدار»، «بنی عدی
بن کعب»، « بنی سهم
بن جمح» و «بنی مخزوم
بن یقظه
بن مره».
اعراب قریش
خوک،
خون و گوشت مردگان را میخوردند. آنان هیچ آدابی برای
قربانی کردن
حیوانات نداشتند، بنابراین آنان را به وسیلههای مختلف میکشتند. همچنین حیوانات را به غیر نام خدا و برای بتها قربانی میکردند و میخوردند. به این ترتیب خداوند حرام بودن خوردن این چهار مورد را در قرآن بیان داشته است.
از جمله کارهایی که در بین اعراب قریش رواج داشته،
قماربازی بوده که خداوند از آن
نهی کرده است.
قماربازی نشان دهنده این است که اعراب میخواستند به واسطه آن خودنمایی کنند و ثروت خود را به رخ دیگران بکشند و اینکه بی اعتنا در صرف آن هستند.
رباخواری نیز در بین معاملات آنها وجود داشت و از این کار پروایی نداشتند. آنان برای رسیدن به سود بیشتر به این کار روی آورده بودند که خداوند آنان را از این کار نیز برحذر داشته است.
علاوه بر سنتهای زشت و رفتارهای ناپسند، کارهای شایستهای نیز در بین اعراب قریش وجود داشت که عبارتاند از:
اگر مهمانی میآمد و همچنین اگر کسی به کس دیگری پناه میآورد و از او
امان میگرفت، آن شخص تا پای جان از او محافظت میکرد و
خیانت کردن به مهمان را گناهی بزرگ میدانست. برای نمونه میتوان به جریان پناهندگی
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) توسط
مطعم بن عدی در بازگشت از
طائف اشاره کرد که آن حضرت تحت حمایت مطعم و همراهانش به سلامت وارد مکه شد و هیچ یک از مشرکان قریش متعرض او نشدند.
شهر مکه پیش از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) نه حکومتى داشت
و نه ماموران رسمى که انتظامات شهر را به عهده گیرد؛ در عوض
عهد و
پیمان و
سوگند و حق جوار (پناهدگى و بست نشینى) که قریش سخت پاى بند آن بود، این نقیصه را جبران مى کرد. وفای به عهد، یک خصلت پسندیده است، مگر اینکه پیمان و عهدی که با یکدیگر بستهاند، به زیان جامعه باشد. زندگی بادیه نشینی این خصلت را بر اعراب جاهلی تحمیل کرده بود. روحیه حمایت از مظلومان در بین اعراب وجود داشت؛ چرا که در آن زمان که اکثر مردم عرب به چپاولگری و
غارت میپرداختند، عدهای مظلوم که توان مقاومت نداشتند، صدمههای زیادی میدیدند. از این رو اعراب در برخی موارد برای حمایت از مظلومان، باهم هم پیمان میشدند. از جمله نمونههای هم پیمانی اعراب برای حمایت از مظلومان، پیمان حلف الفضول است.
مردم عرب به اقتضای محیط زندگانی خویش و فضای قبیلهای، در بعضی
علوم مهارت داشتند. نسب شناسی،
پزشکی و محاسبه ایام از جمله علومی است که در بین قریشیان وجود داشت. همچنین مطالعه داستانها و ضرب المثلها و... برای هدایت و نشان دادن راه درست به دیگران رواج داشت که این اشخاص را «
حکیم» میگفتند.
البته علم آموزی در دوره جاهلیت محدود بوده است و به قول منابع معتبر تاریخی در مکه فقط ۱۷ نفر باسواد وجود داشتند.
علم انساب یکی از عالیترین معارف عقلی عرب جاهلی بود. علومی که عربها در آن پیشرفت کرده بودند معرفت در زمینه احوال و تغییرات جوی بود. آنان در علم باستانشناسی یعنی شناختن آثار قدیم نیز مهارتی خاص داشتند. در حقیقت علوم عرب مقداری اطلاعات و معلومات پراکنده بود که در نتیجه مشاهده و استماع بدان راه یافته بودند.
از نکات قابل توجه در بررسی اوضاع فرهنگی قریشیان، علاقه آنها به
شعر است. در واقع، در میان اعراب دوره جاهلی عالم و مورخ نبود؛ ولی علاقه فراوان به
فصاحت زبان و صحت گفتار و اشعار مختلف موزون وجود داشت. نباید از این نکته غافل شد که مکه مرکز
تجارت و
زیارت بود و در عین حال مرکز آمیزش و معاشرت که در آن جا اشعار حماسی سروده میشد تا شرافت و افتخارها را گویا باشد. ادبیات عرب جاهلی بر دو نوع
نثر و
شعر بوده است. البته به دلیل شرایط و اوضاع سخت اجتماعی تنها عدهای معدود و انگشت شمار موفق به سوادآموزی میشدند. نثر عربی کهن به دلیل خاصیت زبان عربی دارای وزن است و بیشتر مباحثی از طبیعت و زندگی در آن مطرح میشود. شعر جاهلی دارای قالبهای محکم هست و در آن شعر براساس قوانین دقیق سروده شده است. بعضی از شاعران جاهلی اشعار خود را با
آبطلا نوشته و بر دیوار کعبه آویخته بودند و آن را معلقات میگفتند که هفت قصیده ۲۰ از هفت شاعر بوده است که عبارتاند از:
امرؤ القیس،
طرفه بن عبد بکری،
زهیر بن ابی سلمی مزنی،
لبید بن ربیعه عامری،
عمرو بن کلثوم عدنانی،
عنتره بن شدّاد عبسی و
حارث بن حلّزه عدنانی.
به طور کلی نمیتوانیم مراکز ادبی خاصی را برای اعراب نام ببریم؛ زیرا آ نها افرادی بیابانگرد بودند و تنها زمانی که از جنگ و نزاع قبیلهای فارغ میشدند، دور یکدیگر جمع شده و شعر میگفتند؛ اما با این حال بازارهایی بود که در آن اشعار سروده شده، خوانده میشد و شعرها را نقّادی میکردند. از بازارهای معروف که در آن شعر عرضه میشد، میتوانیم بازار «عکاظ»، «مرّالظهران» و «ذوالمجاز» را نام ببریم.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «صفات عمومی قریش»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.