بهاریه در ادبیات عرب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شعری که راجع به
بهار ، توصیفات
و تشبیهات آن
و گلهای بهاری باشد در
ادب عربی به «
ربیعیه »
و «
زَهریه » شهره گشته است.
در
لغت عرب به
باران که سبب رویش گیاهان است
و نیز به خود
گیاه «
ربیع » اطلاق شده است.
هر چند در میان دورههای
تاریخ ادب عربی ، در
دوره عباسی (۱۳۲ـ۶۵۶) وصف
طبیعت و بهار بیش از دیگر دورههاست،
ولی واژه «ربیع» در تصوّرات شاعرانه
و تشبیهات پیش از آن دوره نیز به کار رفته است.
با آنکه در
دوره جاهلی به دلیل خشک بودن آب
و هوای
عربستان آثار چندانی از «
ربیعیه » یافت نمیشود، واژه «ربیع» به عنوان مظهر
برکت در
ادبیات آن دوران به کار رفته است.
لَبید بن ربیعه (متوفی ۴۱) در
معلقه خود، قوم خویش را در نفع رسانی به دیگران به بهار مانند کرده است.
در
احادیث نیز،
قرآن کریم بهار دلها دانسته شده
و به
پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم
بهار جهان و بهارِ یتیمان لقب دادهاند.
در
نهج البلاغه پرهای طاووس به دسته گلی که از شکوفههای گوناگون گلهای بهاری چیده شده مانند گشته است.
به دلیل توسعه جغرافیایی
جهان اسلام ، وصف طبیعت در
عصر عباسی نضج گرفت
و پیدایش فن «
زهریات » نیز از ویژگیهای این دوره است.
شاعران دوره عباسی ، ضمن سرودن انواع مختلف
شعر مانند
مدح و رثا و شکوی ، اوصافی از بهار را مطرح ساختهاند.
ابوتمّام (متوفی ۲۲۸)، تغییرات بهار را توصیف،
و گلها را به دخترکانی تشبیه میکند که شرمسارانه رخ مینمایند
و زمین با آرایههای بهاری دامن کشان
فخر میفروشد.
در کتاب
سَلوة الحِرّیف بمناظرة الربیع و الخریف ، که
زرکلی آن را با عنوان الربیع
و الخریف از
جاحظ (متوفی ۲۵۵) دانسته
و بروکلمان
این کتاب را از یک
ایرانی و از سده چهارم
و اوایل سده پنجم برشمرده، ویژگیهای بهار
و پاییز همراه با تشبیهاتی چون تشبیه
آسمان به
عروسی که مردم از نثار او بهرهمندند
و بهشتگونه بودن جهان آمده است.
مؤلف در ادامه
مناظره میان این دو فصل، به اشعاری اشاره میکند که
شاعران در برتری پاییز نسبت به بهار سرودهاند
و به دنبال آن «ربیعیه» های بسیار جالبی از شاعران مختلف در تفضیل بهار ذکر میکند.
بُحتری (متوفی ۲۸۴)، که ربیعیههای فراوانی دارد، در
قصیدهای ،
گذشت
زمستان را به گذر انسانی ترسو
و ناشناس مانند میکند که جای خود را به فصلی میدهد که بارش بارانش چونان افتادن دانههای
مروارید است.
وی در شعری دیگر، طبیعت را به
نقاش چیرهدستی تشبیه کرده که نقشی زیبا بر
درختان افکنده
و شادی
و گشادهرویی به ارمغان آورده است.
بخش مهمی از
دیوان ابن معتز (متوفی ۲۹۶) نیز به توصیف بهار
و گلهای بهاری اختصاص دارد.
او دستان آسمان را زینت بخش
بوستان در بهاران میداند که آن را برای خوشگذرانی آماده میسازد
و ساقی را فرا میخواند که همگام با خواندن
پرندگان او را سیراب سازد
و سپاسگزاری بوستان را از آسمان در
فصل بهار همان انتشار گلها میداند.
«
روضیات »
صنوبری (متوفی ۳۳۴) از مشهورترین ربیعیههاست.
حتی به گفته آدام متز،
صنوبری اولین شاعر طبیعت در ادب عربی محسوب شده
و شهرت «روضیات» او بسان «
خمریات »
ابونواس است.
صنوبری،
روزگار واقعی را بهار روشن میداند.
شاعر معتقد است که چنانچه روزی نگاهبانیِ بوستان را بدو سپارند، او نخواهد گذارد که انسانهای پست قدم به بوستان نهند.
هر آن کس که شکوفههای بهاری را ببوید خواهد گفت که نه مشک،
مشک است
و نه
کافور ، کافور.
شاعر شکوفهها را سخنگویانی
صامت میداند که
نطق آنها همین
سکوت آنهاست.
ابن وکیع تنّیسی (متوفی ۳۹۳)، از شاعرانی است که بیشتر اشعارش را
زهریه ،
خمریه و غزل تشکیل میدهد.
وی
ارجوزهای در وصف فصلهای سال سروده
که از مضامین بکری برخوردار است.
او
خنده بدون
حجاب خورشید را در بهاران به جامی از
طلا در آسمان
تشبیه میکند.
ابوهلال عسکری (متوفی ۳۹۵)، در
دیوان المعانی سروده های خود
و دیگران را در باب بهار
و وصف گلها گرد آورده است.
بدیع الزمان همدانی (متوفی ۳۹۸) نیز به وصف
طبیعت پرداخته
و بخشی از اشعار خود را به «زهریات» اختصاص داده است.
در اواخر
سده ششم
و اوایل سده هفتم،
ابن ساعاتی (متوفی ۶۰۴)،
شاعر ایرانی الاصل، به وصف ماهرانه طبیعت پرداخته است.
به نظر وی در بهار باید ترک
غم کرد
و در زینت
و حس طبیعت مشارکت جست.
در فن
مقامهنویسی نیز میتوان به
مقامة فی فصل الربیع ابن جوزی (متوفی ۵۹۷)
و المقامة الوَردیة سیوطی (متوفی ۹۱۱) اشاره نمود.
شَریشی (متوفی ۶۱۹) در
شرح مقامات الحریری ،
به ذکر شاعران ربیعیه سرای پرداخته
و برخی از آنان را با اشعارشان یاد کرده است.
از ویژگیهای
قصاید ربیعیه ، که در دورههای مختلف تکرار گشته تشبیه ممدوح به بهار است.
بحتری
در مدح کتابت
محمد بن عبدالملک الزیات مینویسد که کتابت او امر بدیعی است همچو شکوفههای خندان در صفای بهاری تازه.
ابن معتز ،
در وصف ممدوح خویش میگوید که زیبایی
و ملاحت شکوفههای بهاری از روی وی به عاریت گرفته شده است.
صنوبری در چند جا ممدوح خود را بهار مینامد
و حتی گلگونههای او را بر گلهای بهاری فائق میداند
و سیمای او را همچو
بهار ، خوشایند
و شگفتآور معرفی میکند.
کُشاجم (متوفی ۳۵۰)، شعرهای بدیع ممدوح خود را به بهار تشبیه کرده
و شعر را نیز همچون فصلهای سال میداند، برخی شعرها پاییز است
و دیگری بهار.
متنبّی (متوفی ۳۵۴) نیز بَوّان را ـ که از جنّات اربعه است ـ نسبت به دیگر جایها همچو فصل بهار میداند نسبت به دیگر فصلها.
در
یتیمة الدهر ثعالبی (متوفی ۴۲۹) بارانهای بهاری در بخشش به دستان ممدوح
و «طبع» کتاب به بهار
و الفاظ آن به شکوفهها تشبیه گشته
و طبیبی «ابوالربیع» نام، به
ربیع و جانشین
مسیح مانند شده است.
ثعالبی مینویسد، ایام بهار به دیدار ممدوح شتافته
و بخشندگی (بارش
باران) را از او فرا گرفتهاند.
ابن ساعاتی در
قصیده لامیهای در هفتاد
بیت در
مدح ابن قابض ، فصل بهار را در
دمشق به سال ۵۸۲ وصف کرده است.
در
دوره عباسی ، قصایدی با عنوان «
نوروزیه » یا «
نیروزیه » نیز وجود دارد که نشان دهنده تأثیر
ادب فارسی و شاعران ایرانی تازیگوی بر
ادب عربی است.
جاحظ ، بخشهایی از کتابش را به نام
المحاسن و الاضداد ، به نوروز
و نوروزیه اختصاص داده است.
در
سلوة الحرّیف نیز مؤلف با اشاره به روایاتی از
پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم
و امام رضا علیهالسلام به بحث درباره نوروز پرداخته
و برخی از آداب آن را ذکر میکند.
ابن رومی (متوفی ۲۸۳) نیز در
تهنیت نوروز به عبیدالله بن عبدالله به وصف بهار میپردازد
و در مدح ممدوح مینویسد که مردم در نوروز
آب توزیع میکنند، اما تو از کثرت بخشندگی، در میان مردم
پول توزیع میکنی.
در دیوان صنوبری
به نوروز
و برخی آداب آن نیز اشارت رفته است.
از مجموعههای بسیار ارزشمند
عصر عباسی که بخش مهمی از آن درباره «
شعر طبیعت » است
و ربیعیهها
و نوروزیههای شاعران مختلف در آن گرد آمده، یتیمة الدهر ثعالبی است.
حتی در این کتاب فعل امر «نَوْرِز» از ماده نوروز ساخته شده
و نوروز، بهارِ بهار دانسته شده است.
ابن ندیم در
الفهرست چند کتاب مستقل را در این زمینه بر میشمارد، مانند
کتاب الاعیاد و فضائل النیروز اثر
صاحب بن عبّاد ،
کتاب
النوروز و المهرجان اثر
ابوالحسن علی بن هارون و کتاب
الاعیاد و النواریز علی بن مهدی کسروی.
در
ادبیات دوره
اندلس ، اهتمام شاعران به طبیعت بیش از هر چیز است.
برخی از آنان در برابر طبیعت همچون
عاشقی هستند که پیشاروی
معشوق خود ایستاده
و از میان فصلها بهار را برگزیده است.
ابوالولید اسماعیل بن محمد حمیری (متوفی ح۴۴۰) در کتابی با نام
البدیع فی وصف الربیع ، آثار شاعران
و ادیبان اندلس را که در آنها مضامین نو به کار گرفته شده، گردآورده است.
از جمله این مضامین میتوان به اینها اشاره کرد:
تشبیه حرکت
شکوفهها و نزدیک شدن آنها به یکدیگر
و افتادن قسمتهایی از آنها بر اثر وزش
باد ، به اضطراب زمان
فراق و در آغوش کشیدن هنگام
وداع پیوند
ابر سیاه با
خاک و شادمانی
و پیدایی سرسبزی
و فراخی در همه جا
و شادمانی زمین از غم ابر
ظاهر شدن شادمانی
زمین با رویش گیاهان رنگارنگ
تشبیه
باغ در
بهار به شخص
گوهری و شکوفههای زرد
و سفید به
درهم و دیناری که لوازم کار گوهریاند
معرفی بهار به عنوان پادشاه فصلها
و ظهور زیباییهایی که اگر بهار نمیبود برای
هستی مطرح نمیشد.
دو فصل از کتاب نیز
به توصیف گلها
و مقایسه میان آنها اختصاص یافته است.
محمد بن ابی نصر حُمَیدی (متوفی ۴۸۸) اشعار فراوانی در موضوعات ادبی، از جمله «وصف طبیعت»، آورده است.
او از کتاب
الارتیاح بوصف الراح محمد بن عبدالله بن محمد بن مَسلمه ،
ادیب شاعر و عالم اهل اِشبیلیه، نیز که درباره باد
و بوستان
و شکوفهها بوده یاد کرده
و در فصلهای مختلف به ذکر چند «ربیعیه» پرداخته است.
ابن خفاجه (متوفی ۵۳۳) ربیعیه سرای اندلسی به دلیل پیوند خاصش با طبیعت، به «صنوبری اندلس» ملقب گشته است.
او در وصفهای خود، از مضامین بهاری فراوان سود جسته است.
وی شادابی
زن را به شادابی طبیعت
و قطرات
شراب را به شبنم بهاری مانند میکند
(برای آثار برخی شاعران ربیعه سرای اندلس رجوع کنید به
احسان عباس
در دوران انحطاط ادب عربی یا عصر سقوط (۶۵۶ـ۱۲۱۳) نیز اگر چه چندان به مضامین تازه بر نمیخوریم اما دیوان شاعر بدیعیه سرا،
صفی الدین حلّی (متوفی ۷۵۰)، مملوّ از «ربیعیه» های بسیار زیباست
و شهرت وی نیز به وصف مظاهر طبیعت است.
بخشی از باب هفتم
دیوان او را «
زهریات »
و «
ربیعیات » تشکیل میدهد.
از دیدگاه وی، بهار مردمک چشم روزگار
و بیت القصیده آن است
و گل بر فراز شاخسارها چونان
پادشاهی است که سران لشکر گِردش را فراگرفته باشند.
بهاءالدین اِربلی (متوفی ۶۹۲) در دو فصل از کتاب
التذکرة الفخریه ، به وصف
خمر ،
ربیع ،
ازهار و ریاحین و شکوفههای بهاری، باغ، بوستان
و آواز پرندگان پرداخته
و اشعار خود
و دیگر شاعران را یادآور گشته است.
به جهت صفا
و پاکی بهار،
آسمان را در
شب ،
زمین پنداشته
و زمین را در
روز ، آسمان دیده است
روزگاران تاجِدار گشته
و بهار،
والی آن
شاخه درخت منبر و هَزاران بر فراز آن مشغول
خطابه است.
در
شعر معاصر عرب ، گاه ربیعیه با صورتی متفاوت با گذشته مطرح گشته است
و گاه برخی شاعران با دیدی کاملاً متفاوت به پیروی از مکتبهای ادبی
اروپا (رجوع کنید به دنباله مقاله) به بهار از چشماندازی نو نگریستهاند.
از دیدگاه
جبران خلیل جبران (متوفی ۱۳۱۱ ش/ ۱۹۳۲) کسی که بهاران را درک کند همه روزگاران را درک کرده است.
او با
نثری شعرگونه، بهار را به
روح الههای ناشناخته تشبیه میکند که در زمین به سرعت سیر میکند،
و آنگاه که به
سوریه میرسد از سرعت سیر خود میکاهد
و با
ارواح پیغمبران و پادشاهان انس میگیرد
و با جویبارها، سرود
سلیمان را سر میدهد
و با درختان سرو
لبنان از عظمت گذشته یاد میکند.
حافظ ابراهیم (متوفی ۱۳۱۱ ش/ ۱۹۳۲) دوران جوانی
و زورمندی را به بهار مانند میکند
و احمد شوقی (متوفی ۱۳۱۱ ش) دوران جوانی را در زود گذری
و بی گناهی به گلهای بهاری تشبیه میکند.
از دیدگاه
جمیل صدقی زهاوی (متوفی ۱۳۱۵ ش/ ۱۹۳۶) زیبایی بهار در برابر دید
انسان فتنهگری میکند ولی زمانه خائن است
و عمر شکوفههای بهاری، با آن همه زیبایی، همچون آه کوتاه است.
شاعر، زمان پس از
جنگ را همچو بهار، سرسبز
و خرم میداند.
او در
مرثیهای بیان میکند که شکوفهها در زمین پنهان گشتهاند، گویی که بهار زیر خاک است.
در مقایسه میان
بهار و پاییز میگوید که به گاهِ بهار، بوستان پوشیده است
و در پاییز،
عریان ؛ پاییز غارتگر
گل و ریحان است
و بلبل نغمه خوان،
بستان را ترک میکند، حال آنکه بستان وطن اوست.
مصطفی صادق رافعی (متوفی ۱۳۱۶ ش /۱۹۳۷) مقالهای با نثری بسیار زیبا درباره ربیع دارد.
معروف رُصافی (متوفی ۱۳۲۴ ش/ ۱۹۴۵) زندگی را بر فراز شاخساران میپسندد نه در
قصرها و قلعهها.
شاعر،
خویشتن را در وصف بوستانی که بهار آن را زینت بخشیده، عاجز
و تعبیرش را نارسا میداند.
الیاس ابوشبکه (متوفی ۱۳۲۶ ش/ ۱۹۴۷)، از
شاعران رمانتیک ، همیشگی بهار را در نظر دارد.
او شکوفههای بهاری را موجوداتی بخشایشگر میداند که از
گناه زمستانِ
کافر در میگذرند
انکار بهار انکار
عشق است
و یکی در بهار، زیبایی را میبیند
و دیگری، سختیها را؛ یکی زندگی را میبیند
و دیگری، در هر شکوفهای،
مرگ را.
عباس محمود عقّاد (متوفی ۱۳۴۳ ش/ ۱۹۶۴)، از ادیبان معاصر عرب، در
ربیعیه بلند خود «موکب الربیع»،
تشبیهات زیبایی آورده است.
همچنین، او در مقالهای با عنوان «الربیع»،
به ویژگیهای بهار، برخی ربیعیههای شاعران مشهور
و بررسی علت زیبایی بهار از دیدگاههای مختلف میپردازد.
در میان شاعران معاصر عرب که به
امریکا مهاجرت کردند
و شاخهای از
ادبیات جدید عرب را با عنوان «
ادب المَهْجَر » پدید آوردند به دیدگاههای تازهای درباره «ربیع»
و «ربیعیه» بر میخوریم.
نَدره حدّاد (متوفی ۱۳۲۹ ش/ ۱۹۵۰)، در یکی از اشعارش با اعتراض، به جاودانگی بهار
و زوال عمر انسانی اشاره میکند.
رشید ایّوب (متوفی ۱۳۲۰ ش/ ۱۹۴۱) از پیشروان
رمانتیسم در ادب عربی، خطاب به برگی میگوید که تو دوران بهار را پشت سرگذاردی
و همه زندگی هم فصل بهار است، پس نگران چه هستی !.
شاعر از آمدن بهار غمگین است، چرا که بازگشت بهار، یادآور وطن
و دوران کودکی است
و او را به روزگاری که به تعبیر وی «روزگار
جنون» است، تسلیم میکند.
آنگاه شاعر از دوران کودکیش میخواهد که بیدارش نماید تا از بهار لذت برد، ولی او معتقد است که بهار او در همان دوران کودکی بود که در سبزهزارها پرندگان را دنبال میکرد.
این، بهاری است که شاعر میخواهد
و در مقابل، حاضر است همه روزگاران را از او بگیرند! بهاران این «بازگشت بزرگ» است.
از مظاهر شعر «مهجر» گریز از مرگ است که شاعران را وا میدارد خود را اینگونه تسکین دهند که پس از مرگ، بخشی از «بهار» خواهند گشت، بهاری که هر سال میآید.
(۴۸) ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، بیـروت (بی تـا).
(۴۹) ابن خفاجه، دیوان، بیروت (بی تا).
(۵۰) ابن دُرَید، کتاب جمهرة اللغة، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷.
(۵۱) ابن رومی، دیوان، مع شرح محمد شریف سلیم، قاهره ۱۳۳۵/۱۹۱۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۵۲) ابن ساعاتی، دیوان، چاپ انیس مقدسی، بیروت ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
(۵۳) ابن معتز، دیوان، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۹۹۵.
(۵۴) ابن منظور، لسان العرب، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۵۵) ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۵۶) حبیب بن اوس ابوتمّام، دیوان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۵۷) الیاس ابوشبکه، المجموعة الکاملة، چاپ ولید ندیم عبّود، جونیه ۱۹۸۵.
(۵۸) غیاث بن غوث اخطل، شعر الاخطل، چاپ فخرالدین قباوة، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۵۹) علی بن عیسی اربلی، التذکرة الفخریّة، چاپ نوری حمودی قیسی
و حاتم صالح ضامن، بغداد ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۶۰) ولید بن عبید بُحتری، دیوان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۶۱) احمد بن حسین بدیع الزمان همدانی، دیوان، چاپ یُسری عبدالغنی عبدالله، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۶۲) عبدالرحمان برقوقی، شرح دیوان المتنبیّ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۶۳) کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۶۹.
(۶۴) عبدالملک بن محمد ثعالبی، یتیمة الدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۶۵) عمرو بن بحر جاحظ، سَلوة الحِرّیف بمناظرة الربیع
و الخریف، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۶۶) عمرو بن بحر جاحظ، المحاسن
و الاضداد، چاپ فوزی عطوی، بیروت ۱۹۶۹.
(۶۷) جبران خلیل جبران، المجموعة الکاملة لمؤلّفات جبران، چاپ میخائیل نعیمه، بیروت ۱۹۹۷.
(۶۸) محمد حافظ ابراهیم، دیوان، چاپ احمد امین، احمد زین،
و ابراهیم ابیاری، مصر ۱۹۸۷.
(۶۹) محمد بن فتوح حُمَیدی، جذوة المقتبس فی ذکر ولاة الاندلس، مصر ۱۹۶۶.
(۷۰) اسماعیل بن محمد حمیری، البدیع فی وصف الربیع، چاپ هنری پرس، رباط ۱۹۴۰.
(۷۱) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، بدیع الزمان همدانی
و مقامات نویسی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۷۲) مصطفی صادق رافعی، وحی القلم، بیروت (بی تا).
(۷۳) معروف رُصافی، دیوان، چاپ مصطفی سقا، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۳.
(۷۴) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۶.
(۷۵) حسین بن احمد زوزنی، شرح المُعلّقات السبع، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۷۶) جمیل صدقی زهاوی، دیوان، مصر ۱۳۴۳/۱۹۲۴.
(۷۷) احمد بن عبدالمؤمن شریشی، شرح مقامات الحریری البصری، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۲، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۷۸) احمد شوقی، دیوان، چاپ امیل اکیا، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۷۹) لویس شیخو، مجانی الادب فی حدائق العرب، بیروت ۱۹۹۲.
(۸۰) عبدالعزیز بن سرایا صفی الدین حلّی، دیوان، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۸۱) احمد بن محمد صنوبری، دیوان، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۷۰.
(۸۲) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم
و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
(۸۳) احسان عباس، تاریخ الادب الاندلسی: عصر سیادة قرطبة، بیروت ۱۹۷۸.
(۸۴) محمد یوسف نجم، الشعرالعربی فی المهجر: امیرکا الشمالیّة، بیروت ۱۹۸۲.
(۸۵) حسن بن عبدالله عسکری، دیوان المعانی، قاهره ۱۳۵۲، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۸۶) عباس محمود عقّاد، المجموعة الکاملة لمؤلّفات العقّاد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۸۷) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)، چاپ افست قم (بی تا).
(۸۸) حنا فاخوری، الجامع فی تاریخ الادب العربی: الادب القدیم، بیروت ۱۹۸۶.
(۸۹) عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، بیروت ۱۹۸۵.
(۹۰) محمود بن حسین کُشاجم، دیوان، چاپ خیریه محمد محفوظ، بغداد ۱۳۹۰/۱۹۷۰.
(۹۱) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۹۲) آدام متز، الحضارة الاسلامیّة فی القرن الرابع الهجری، نقله الی العربیة محمد عبدالهادی ابوریدة، قاهره ۱۳۷۷/۱۹۵۷.
(۹۳) محمد محمدی، درس اللغة
و الادب، تهران ۱۳۵۵ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهاریه در ادبیات عرب»، شماره۲۱۹۷.