بنیعباس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندانی حکومتگر از نوادگان
عباس عموی
پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بانی برخی اقدامات در
حرمین بودند.
بنی
عباس از نسل
عباس بن عبدالمطلب بودند که از سال ۱۳۲ تا ۶۵۶ق. به مدت ۵۲۴ سال به عنوان خلیفه بر جهان
اسلام حکومت کردند. خلافت آنها با حکومت ابوالعباس سَفّاح آغاز شد و با قتل
مستعصِم به دستور
هولاکو خان مغول به پایان رسید. در این مدت ۳۷ خلیفه
عباسی بر مسند
خلافت نشستند.
پیش از ظهور
اسلام بین
بنیهاشم و
بنی امیه بر سر ریاست خانه
کعبه اختلاف بود مخصوصاً بعد از ظلمهای
معاویه و
یزید نسبت به
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) و اولاد او، دامنۀ این اختلافات توسعه بیشتری پیدا کرد تا جائیکه به انقراض حکومت بنی امیه منجر شد، البته سقوط بنی امیه دلایل دیگری نیز داشت، از جمله تعیین جانشینان متعدد که موجب اختلاف و دشمنی در خاندان اموی گردید، اختلاف و تعصبات قبیلهای میان تیرهها و طوایف مختلف عرب شمالی و جنوبی که زمینه مناسبی برای فعالیت
عباسیان فراهم کرد، جانبداری متعصبانه امویان از عنصر عربی و تحقیر اقوام دیگر نظیر ایرانیان و نهضتهای سیاسی و مذهبی که با امویان مخالفت میکردند موجبات ضعف دولت اموی را فراهم کرد.
نسب
عباسیان، به
عباس بن
عبدالمطلب بن
هاشم بن عبدمناف عموی پیغمبر میرسید، یکی از مهمترین مراکز اتکاء بنیهاشم
ایران بود، زیرا ایرانیان به چند دلیل دشمن آشتی ناپذیر بنی امیه بودند، از جمله تجاوز و تعدی بنی امیه و عمال آنان و سیاست غلط آنها مبتنی بر سروری عرب و تحقیر ملل تابعه بویژه ایرانیان، به همین جهت
عباسیان بزودی دریافتند که از نارضایتی مردم ایران چگونه استفاده کنند و دیگر اینکه هرج و مرج ممالک اسلامی به
عباسیان این فرصت را داد که در نواحی ایران مخصوصاً
خراسان دعوت خود را آغاز کنند.
تکیه گاه
عباسیان علاوه بر ایرانیان فرقههای مختلف
شیعه بود که در آن زمان مشتمل بر
عباسیان،
علویان،
زیدیه و پیروان
محمد بن حنیفه بود که بعد از درگذشت وی پسرش ابوهاشم جانشین او شد و بعد از مرگ ابوهاشم پیروانش با محمد بن علی بن عبدالله بن
عباس بیعت کردند و به نام
شیعه آل عباس مشهور شدند که شعار آنان بیرق و لباس سیاه بود.
محمد بن علی دهکده کوچکی به نام حمیمه را مرکز فعالیت خویش قرار داد و از همین محل دعاتی را به خراسان و ماوراء النهر فرستاد و بعد از درگذشت وی پسرش ابراهیم جانشین او شد.
ابتدا، دعوت سری بود و امور دعوت بوسیلۀ مجمعی صورت گرفت که دارای ۱۲ نقیب و شورائی مرکب از ۷۲ نفر بود، زمانیکه ابراهیم امام به خراسان توجه کرد در آنجا بزرگان زیادی به او گرویدند از جمله بازرگان معروف،
بکیر بن ماهان که در سال ۱۰۵ هـ ق در
کوفه با
عباسیان بیعت کرد، در سال ۱۲۶ هـ ق که بکیر بن ماهان به زندان افتاد با ابومسلم آشنا شد و بکیر بعد از آزادی از زندان ابومسلم را به ابراهیم معرفی کرد.
ابراهیم، ابومسلم را جهت انتشار دعوت به خراسان فرستاد که در این زمان نصر بن سیار در خراسان حکومت میکرد و در آن جا بین دو طایفه بزرگ اعراب مضری و یمانی اختلاف افتاده بود که پیروان بنی
عباس فرصت را مغتنم شمردند و مردم را با شعار «الرضا من آل رسول یا الرضا من آل محمد» دعوت مینمودند و ابومسلم توانست مرو را تصرف کند و در سال ۱۲۹ هـ.ق در روستای سفیدنج مرو دعوت خود را آشکار کرد، به گفته
طبری، اهالی دهکدههای مرو دعوت را پذیرفته و به تدریج پیش ابومسلم میآمدند، مقارن این ایام ابراهیم به فرمان
مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی در شام کشته شد.
بعد از قتل او طرفداران وی برادرش عبدالله سفاح را به جانشینی برگزیدند، به این ترتیب اولین حاکم
عباسی به طور رسمی کار خویش را آغاز کرد و
عباسیان از این به بعد تا بیش از ۵۰۰ سال حکومت را بدست گرفتند و ما بدلیل گستردگی و طول حکومت و حاکمان زیاد
عباسیان به بعضی از آنها که اتفاقات مهمی در زمانشان رخ داده اشاره میکنیم که به ۲ دوره تقسیم میشود، دورۀ تسلط ایرانیان که خلفای
عباسی با اقتدار و قدرت زیاد حکومت میکنند و دورۀ تسلط ترکان که حکومت
عباسی رو به ضعف و انحلال میرود.
خلافت آنها با فراز و نشیب بسیار همراه بود. در مجموع، میتوان چهار دوره متفاوت را نشان داد:دوره اول (۱۳۲-۲۳۲ق.):دوره اقتدار خلافت و نفوذ ایرانیان؛ دوره دوم (۲۳۲-۳۳۴ق.):دوره ضعف حکومت و تسلط
ترکان ؛ دوره سوم (۳۳۴-۴۴۷ق.):سلطه
آل بویه و نفوذ و قدرتگیری دیگر بار ایرانیان؛ دوره چهارم (۴۴۷-۶۵۶ق.):سلطه ترکان سلجوقی؛ از ویژگیهای دوره اول میتوان به این موارد اشاره کرد:نیرومندی خلافت،
استقلال کامل آن، تمرکز قدرت در دست خلفا، نفوذ ایرانیان در دستگاه، منازعات عربی و ایرانی، و پیشرفت علمی و نهضت ترجمه. در این دوره، نُه تن از
عباسیان به خلافت نشستند که واثق واپسینشان بود.
ضعف خلافت و از میان رفتن تدریجی هیبت آن بود. در این زمان، ترکها دستگاه حکومت را در
اختیار گرفتند و در گزینش و نصب خلفا دخالت کردند. این دوران که با خلافت سیزده خلیفه همراه بود، با خلافت متوکل آغاز شد و در میان دوران مستکفی پایان یافت؛ در همین دوران، حکومتهایی در شرق و غرب قلمرو
عباسیان سر برآوردند که در ظاهر تابع خلافت بودند. برخی از دولتهایی که در سرزمینهای خلافت شرقی پدید آمدند، عبارتند از:طاهریان (۲۰۵-۲۵۹ق.)،
صفاریان (۲۵۴-۲۹۸ق.) و
سامانیان (۲۶۱-۳۸۹ق.). حکومتهای غرب نیز عبارتند از:
طولونیان (۲۵۴-۲۹۲ق.)،
اخشیدیان (۳۲۳-۳۵۸ق.) و
اغلبیان (۱۸۴-۲۹۶ق.) در شمال آفریقا؛ دوره سوم خلافت
عباسی، دوران نفوذ آل بویه (۳۳۴-۴۴۷ق.) بود. ویژگی این دوران، فرمانروایی ظاهری و تشریفاتی خلفا بود، به گونهای که مقرری خود را از حکمرانان میگرفتند. در دوران آل بویه، ثبات سیاسی نسبی بر دستگاه خلافت حاکم شد. مدت طولانی خلافت خلفا، بیانگر این حقیقت است؛ دوره چهارم خلافت
عباسی با ورود طغرل سلجوقی به بغداد در سال ۴۴۷ق. و از میان رفتن آل بویه آغاز شد. در این دوره نیز به رغم همسویی مذهبی سلجوقیان و خلفای
عباسی و هضم آنها در بافت فرهنگی اسلام، به خلفا مجال احیا و بازسازی قدرت داده نشد و همچنان سلجوقیان
قدرت سیاسی را در اختیار داشتند.
با مروری بر خلافت پنج سده
عباسیان، میتوان توجه آنها به شرق جهان اسلام را دریافت که
انتقال پایتخت از دمشق به بغداد و رونق گرفتن تجارت به سوی مشرق، از نشانههای آن بود. همچنین
عباسیان سیاست و دین را به هم آمیختند و احیای سنت و برپایی
عدالت را در شعارهای خویش گنجاندند. شکوفایی کامل
تمدن اسلامی در سده چهارم و پنجم ق. در دوران
عباسیان رخ داد.
عباسیان در دوره اول و دوم خلافت خویش، در برابر علویان و به ویژه امامان
شیعه مواضعی تند اتخاذ کردند که گاه منجر به دستگیری و حبس مخالفانشان شد. آنها قیامهای علوی را سخت سرکوب کردند.
مکه و مدینه به عنوان دو کانون مهم مسلمانان اهمیتی ویژه داشتند و حاکمان این مناطق نیز از جایگاهی خاص برخوردار بودند. از این رو، خلفای
عباسی برای تسلط بر این شهر و رسیدگی به امور آن مانند انتخاب کارگزار، تعمیر و نگهداری راههای مکه و
مدینه و جامه کعبه
اهتمام کافی نشان میدادند.
عباسیان تا جایی که قدرتشان اقتضا میکرد، خویشان خود را برای کارگزاری مکه و مدینه برمیگزیدند و در موارد فراوان تنها یک کارگزار برای این دو شهر نصب میکردند. بر پایه گزارشهای تاریخی، تنها سه تن از خلفای
عباسی به زیارت و
حج خانه خدا مشرف شدند:ابوجعفر منصور (حک:۱۳۶-۱۵۸ق.) یک بار پیش از خلافت و پنج بار در ۲۲ سال خلافت، مهدی (حک:۱۵۸-۱۶۹ق.) دو بار در ۱۱ سال خلافت، و
هارون الرشید (حک:۱۷۰-۱۹۳ق.) نُه بار در ۲۳ سال خلافت.
به نظر میرسد نهی هارون از رفتن خلفای پس از خود به حج که دلیلش دانسته نیست، علت این امر باشد.
عباسیان برای جلب نظر مسلمانان، کوششهای عمرانی بسیار در مکه و مدینه انجام دادند؛ از جمله:گسترش
مسجدالحرام و
مسجدالنبی ، تزیین کعبه و طلاکاری درب آن، فرستادن هدایای ارزشمند برای آویختن در
کعبه ، فراهم کردن پرده برای کعبه
، تزیین مقام ابراهیم، تعمیر و مرمت چاه زمزم، گسترش مطاف، تعمیر
حِجر اسماعیل ، کشیدن چشمه و
احداث برکههایی در مکه.
منصب سقایت نیز، از مناصب خاندانی
عباسیان به شمار میرفت که به
استمرار از عصر نبوی تا نشستن
عباسیان به خلافت و پس از آن در اختیار آنها بود. این منصب که پس از وفات عبدالمطلب در اختیار
عباس فرزند وی قرار گرفته بود، از سوی
پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنفیذ شد و از این رو، این منصب در خاندان
عباسی ماندگار گشت و بیرون آوردن آن از دست ایشان جایز دانسته نمیشد.
در میان خلفای
عباسی، گسترش و تعمیرات دوره منصور و مهدی
عباسی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
اقدامات خلفای
عباسی درباره حرمین را میتوان در موارد زیر دسته بندی کرد:
اول:تعیین
امیر الحاج که معمولاً همان کارگزار حرمین بود. امیر الحاج تا نیمههای سده چهارم ق. بیشتر فردی از خاندان
عباسی یا از وابستگان آنان بود
؛ از جمله:داود بن علی، سلیمان بن علی و
ابوجعفر منصور . از نیمه سده پنجم ق. مدتی خلفای
عباسی امیران حج را از میان علویان برمیگزیدند؛ چنانکه
ابوالغنائم علوی نقیب طالبیان در سالهای ۴۵۷ تا ۴۶۷ق. این سمت را عهدهدار بود.
پیش از آن نیز ابواحمد موسوی، پدر
سید رضی و
سید مرتضی، در سالهای پس از ۳۵۵ تا ۳۶۸ق. بارها به عنوان امیر الحاج برگزیده شد.
از سال ۴۶۸ تا اواخر سده ششم ق. این منصب را بر عهده ترکان نهادند.
دوم:خدمات عمرانی متنوع مانند
اصلاح و تعمیر راههای حج، گسترش و تعمیر مسجدالحرام و مسجدالنبی و مکانهای دینی، آبرسانی به
مکه و حفر چاهها، ساختن منازل و بازسازی مساجد و گسترش و تعمیر خیابانها و راههای داخلی مکه و مدینه.
سوم:رسیدگی به ساکنان حرمین شریفین از طریق پرداخت عطایا و دیگر نفقات که معمولاً به دست خلیفه یا امیر الحاج در ایام موسم انجام میگرفت.
چهارم:توجه به
امنیت راههای حرمین. در دوره
عباسیان، افزون بر این که امیر الحاج از سوی خلیفه تعیین میشد، به تدریج از سال ۲۳۰ق. سِمَتی جدید پدید آمد. فردی به عنوان کارگزار راه حج و رویدادهای موسم (والی طریق مکه و
احداث الموسم ) برگزیده میشد
که امنیت راه حج بر عهده وی بود و همکار امیر الحاج به شمار میرفت.
بدین ترتیب، امنیت راههای حج در قلمرو خلافت
عباسیان معمولاً ًبرقرار بود؛ اما در دورههای بعد، به دلیل ظهور حکومتهای اقماری در قلمرو
عباسیان و رقابت وکشمکش قدرتها برای تسلط بر حرمین، نا امنیهایی در راههای حج پدید آمد. بخشی از مهمترین کوششها و رویدادهای رخ داده در
حرمین شریفین در دوران خلفای
عباسی را به تفکیک خلفا، میتوان به شرح زیر یاد کرد:
(حک:۱۳۲-۱۳۶ق.) اولین آن "
ابوالعباس سفاح" میباشد، وی در آغاز کار خطبهای ایراد کرد و در آن به وعده و وعید یاران و دشمنان پرداخت و خود را خونریزی بی باک و سفاح معرفی کرد که میخواهد انتقام خونهایی را که امویان از هاشمیان ریختهاند بگیرد.
استوار شدن قدرت
عباسیان در دورۀ سفاح انجام گرفت که موفق شد بر تمام قلمرو امویان به جز
اندلس مسلط شود، سفاح عموی خویش عبدالله بن علی را مامور جنگ با مروان، آخرین خلیفه اموی کرد، دو گروه در کنار رود زاب درگیر شدند و سرانجام مروان کشته شد.
برای این خلیفه، کوششهای عمرانی در مکه و مدینه گزارش نشده است. بر پایه گزارشی، به سال ۱۳۴ق. راه میان کوفه تا مکه با استفاده از
مناره و میل نشانهگذاری شد
تا مسافران این راه به ویژه زیارت کنندگان خانه خدا، راه را گم نکنند. ابوالعباس برای کارگزاری مکه و مدینه به سال ۱۳۲ق. نخست عموی خود،
داود بن علی ، را برگزید و پس از درگذشت وی به سال ۱۳۳ق. دایی خود،
زیاد بن عبیدالله حارثی ، را به کارگزاری آن دو شهر گماشت و
قضاوت مکه و مدینه را نیز به او سپرد.
داود بن علی کارگزار نخست مکه، وابستگان
بنیامیه را در مکه و مدینه به سال ۱۳۳ق. قتل عام کرد.
به سال ۱۳۶ق. چون
ابومسلم خراسانی از ابوالعباس برای حجگزاری کسب اجازه نمود، ابوالعباس از او خواست با نیروی اندک به حج رهسپار شود؛ زیرا راه حج برای حضور نیروی نظامی بسیار مناسب نبود. ابوالعباس با این توجیه که برادرش ابوجعفر پیش از ابومسلم تقاضای حج کرده و
امارت حج را بدو سپرده، از دادن امارت به او پرهیز کرد.
(حک:۱۳۶-۱۵۸ق.) بعد از سفاح برادرش "
ابوجعفر منصور" به
خلافت رسید که شورشهایی بر ضد او صورت گرفت از جمله شورش عبدالله بن علی (عموی سفاح) که انتظار داشت بعد از مرگ سفاح به خلافت برسد و شورشهای
غلاة (سنباد)، شورش اسحاق ترک و راوندیان که به دنبال قتل ابومسلم به دست منصور شکل گرفت و نیز میتوان از شورش
خوارج نام برد که توانسته بودند موفقیتهای چشمگیری در
سیستان،
خراسان، و شمال آفریقا به دست آورند.
منصور شهرهای جدید
بغداد،
رصافه و
دافقه را بنیاد کرد و به خاطر اینکه در حساب کارگزاران و عاملان
خراج بدقت رسیدگی میکرد به همین خاطر به "دوانیقی" مشهور بود.
شهادت
امام جعفر صادق (علیهالسلام) در سال ۱۴۸ هـ.ق در زمان منصور اتفاق افتاد.
منصور نخستین خلیفه
عباسی است که تعمیر و گسترش مسجدالحرام را آغاز کرد. او به سال ۱۳۷ق. وسعت مسجد را به دو برابر افزایش داد و بخشهایی فراوان از
دار الندوه را درون مسجد کرد.
وی نخستین کسی است که بر چاه
زمزم شبکه نهاد و زمینش را با سنگ مرمر فرش کرد.
کوششهای منصور در سال ۱۴۰ق. به پایان رسید. از دیگر خدمات عمرانی وی، میتوان تعمیر
مسجد البیعه در عَقبه
منا و دستور ساخت
مسجد خیف در منا را برشمرد.
در دوران خلافت منصور، قیام
نفس زکیه محمد بن عبدالله در مدینه به سال ۱۴۵ق. رخ داد و او مدتی بر مکه و مدینه چیره شد و
حسن بن معاویه را به کارگزاری مکه برگزید. حسن بن معاویه با سپاهی وارد مکه شد و حکمران
عباسی مکه،
سری بن عبدالله، را از آن شهر راند و در مسجدالحرام به نفع محمد نفس زکیه
خطبه خواند و نیروهایی را از آن شهر برای کمک به نفس زکیه گرد آورد.
منصور پس از پایان بنای شهر بغداد به سال ۱۴۹ق. به حج رفت و در آن جا خطبهای خواند و خود را از بندگان صالح دانست که با وعده
قرآن وارث زمین شدهاند.
(حک:۱۵۸-۱۶۹ق.) "
ابوعبدالله مهدی" بعد از پدر به قدرت رسید از کار او میتوان به وسعت دادن
مسجدالحرام، گذاشتن دستگاه برید (اطلاعات) و رونق گرفتن تجارت در بغداد اشاره کرد.
شورشهایی نیز در زمان او به وجود آمد، شورش یوسف البرم که به منظور
امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد، شورش مقنع (سپید جامگان) و شورش
عبدالسلام یشکری را میتوان نام برد. در میان خلفای
عباسی، مهدی بیشترین کوشش را برای گسترش مسجدالحرام و مسجدالنبی انجام داد. او در ایام خلافت خود دو بار به گسترش مسجدالحرام پرداخت:بار اول به سال ۱۶۰ق. و بار دوم در سال ۱۶۴ق.
ازرقی تغییرات و گسترش مسجدالحرام در این دوره را به تفصیل بازگو کرده است.
در گسترش اول، وی وسعت مسجدالحرام را به دو برابر عصر منصور افزایش داد و پنج در جدید بر آن افزود. در گسترش دوم، ساختار هندسی
مسجد را به گونهای افزایش داد که شکل مربع پذیرفت و کعبه در مرکزآن قرار گرفت.
به سال ۱۵۹ق. پردههای گوناگون که از پیش بر کعبه قرار داشت، گردآوری شد و به جای آن، پردهای که به دستور مهدی در شهر
تنیس مصر فراهم شده بود، برای پوشش کعبه استفاده شد
و دیوار کعبه با عطر و
مشک و عنبر معطر گشت.
هنگامی که مهدی به سال ۱۶۹ق. درگذشت، هنوز بنای جدید مسجدالحرام پایان نیافته بود و هادی، جانشین او، به تکمیل آن پرداخت.
برخی از بناهای دوره گسترش مهدی تا سده نهم ق. همچنان پایدار ماند.
فأسی (م.۸۳۲ق.) از وجود نام
مهدی عباسی در سقف مسجدالحرام یاد میکند.
مهدی به سال ۱۶۰ق. در سفر حج خود کوشش کرد تا رضایت مردم مدینه را که پیش از آن به سبب حمایت از
قیام محمد نفس زکیه (۱۴۵ق.) مورد غضب پدرش منصور قرار گرفته بودند، جلب نماید. وی با این هدف میان آنها اموال فراوان توزیع کرد و به آنان اجازه داد که غلات و حبوبات را از شام و
مصر وارد نمایند. او برخی از سپاهیان حجازی را به نگهبانان ویژهاش افزود
و ایستگاههایی در راه مکه ایجاد کرد. نیز حوضچههایی برای آبرسانی به کاروانها ساخت
و چاپار میان مدینه، مکه و
یمن را برقرار کرد.
مهدی مسجدالنبی را بازسازی کرد و ۲۴۵۰ متر مربع بر مساحت آن افزود. همچنین شمار ستونها و درهای آن را افزایش داد. در این هنگام مسجد ۲۰ در داشت:چهار در شمالی، هشت در غربی و هشت در شرقی. ابن نجار (م.۶۴۳ق.) از نوشتهای که پس از گسترش مسجدالنبی بر صحن مسجد نصب شده بود، یاد میکند که طبق آن، گسترش دوره مهدی به سال ۱۶۲ق. آغاز شده و در سال ۱۶۵ق. به پایان رسیده است.
دوران خلافت
هادی عباسی (حک:۱۶۹-۱۷۰) بسیار کوتاه بود و از این رو، کوششهای عمرانی در حرمین در دوران خلافت وی انجام نشد. در زمان "هادی" نیز با شورشهایی همراه بود از جمله مهمترین آن قیام حسین بن علی (شهید فخ) که علویان
حجاز به پیشوایی او قیام کردند.
(حک:۱۷۰-۱۹۳ق.) وی به حجگزاری عنایت بسیار داشت و گاه پیاده به حج میرفت.
هارون الرشید به سال ۱۸۶ از رَقّه برای حج حرکت کرد. چون به شهر مدینه درآمد، عطایایی به مردم داد. سپس به مکه رفت و نسخههای ولایتعهدی امین و مأمون را که شاهدانی آنها را
امضا کرده بودند، درون کعبه آویخت.
وی بار دیگر به سال ۱۸۸ق. به مکه آمد و قصد ماندن در آن جا داشت. وی به مکیان و مردم مدینه نیمی از عطایشان را پرداخت کرد. ساختن
دار القواریر به دست
حَمّاد بربری در مکه، از جمله خدمات عمرانی هارون به شمار میرود.
هارون در نُه حج، به سالهای ۱۷۳، ۱۷۴، ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۸۱، ۱۸۵، ۱۸۶، ۱۸۸ق. به عنوان امیر الحاج در مراسم حج شرکت نمود.
دو
عمره نیز در سالهای ۱۷۹و ۱۸۹ق. برای وی گزارش شده است.
از اتفاقات مهم خلیفه پنجم
عباسی "هارون" چنین میتوان یاد کرد، قیام
یحیی بن عبدالله، تشکیل نخستین دولت مستقل شیعی به دست
ادریس بن عبدالله در
مراکش، تاسیس دولت نیمه مستقل اغالبه در جزایر سیسیل و شهادت
امام موسی کاظم (علیهالسلام) و شورش حمزه آذرک و شورش مردم خراسان که از جمله مهمترین رویدادهای زمان هارون بودند.
(حک:۱۹۳-۱۹۸ق.) وی به جهت درگیریهای داخلی در دوران خلافت خود، خدمات فراوان در حرمین به انجام نرساند. تنها به سال ۱۹۴ق. اموالی را برای کارگزار خود در مکه برای طلاکوب کردن در کعبه فرستاد.
(حک:۱۹۸-۲۱۸ق.) مامون بعد از کشتن برادرش به قدرت رسید و از اتفاقات مهم زمان او میتوان به شورش
ابوالسرایا در کوفه و
نصر بن شیث در جزیره و ولایتعهدی
امام رضا (علیهالسّلام) بخاطر مشروعیت ببخشدن به حکومت خود و استقلال
طاهریان اشاره کرد.
با پایان گرفتن حکومت مامون و خارج شدن قدرت و تسلط اوضاع از دست وزیران ایرانی، حکومت
عباسیان نیز رو به ضعف و نابودی گذاشت و موجب تسلط ترکان بر دربار شد. در آغاز خلافت وی، به سال ۱۹۸ق.
علویان مخالف بر مکه و مدینه چیره شدند.
به سال ۲۰۱ق. مأمون هدایای پادشاه تازه
مسلمان تبت را به مکه فرستاد تا در کعبه استفاده شود.
همچنین به سال ۲۰۲ق. بر اثر سیلی بزرگ که به
سیل ابن حنظله مشهور گشت، آسیبهایی به مسجدالحرام و کعبه وارد شد.
مأمون پس از این رویداد، برای رفع خرابیها و تعمیر آسیبها اموالی به مکه فرستاد.
در سال ۲۰۶ق. مأمون با دریافت گزارشهایی از فرسودگی جامه کعبه دستور داد جامهای دیگر از
ابریشم سفید بر جامههای دوگانه پیشین افزوده شود. برنامه پوشش سالانه کعبه از این سال، چنین تنظیم شد:اول جامهای از دیبای قرمز در روز
ترویه (۹ ذیحجه) و
عاشورا ؛ دوم جامهای از قُباطی در اول
رجب ؛ و سوم جامه ابریشم سفید ابداعی مأمون در روز ۲۷
رمضان .
پس از وی، این رسم ادامه یافت.
در این دوره، «
ازار » یا جامه «پایینتنه» کعبه که زائران آن را لمس مینمودند، پس از دو یا سه ماه تجدید میشد.
در سال ۲۰۸ق. مأمون برای ترمیم خرابیهای مسجدالحرام که بر اثر سیل آن سال ایجاد شده بود، اموالی فراوان به مکه فرستاد
و با
ارسال نامهای مردم مکه را خوشحال کرد.
بر پایه گزارشی، مأمون به سال ۲۱۲ق. حج گزارد.
(حک:۲۱۸-۲۲۷ق.) بعد از مامون
معتصم به قدرت رسید که او سیاست جذب ترکان را پیاده کرد و با ورود ترکان به دستگاه خلافت، رقابت شدیدی میان آنان و دو عنصر عرب و ایرانی به وجود آمد که قیامهای دوران معتصم عبارتند از: ۱- قیام محمد بن قاسم ۲- شورش زُط ۳- شورش
بابک خرم دین ۴- شورش عُجیف بن عنبسه و شورش مازیار و دیگر اینکه طولونیان اولین دولت مستقل ترکان را در قلمرو اسلامی تشکیل دادند و
مصر را از پیکر خلافت
عباسی جدا کردند.
توطئه و
فساد ترکان باعث شد معتصم پایتخت را از بغداد به
سامره که خود آنجا را بنا نهاده بود منتقل کند و شهادت
امام جواد (علیهالسّلام) نیز در زمان معتصم اتفاق افتاد. به سال ۲۱۹ق.
طاهر بن عبدالله به دستور معتصم برای نخستین بار در شب
عید قربان هنگام بازگشت حاجیان، چراغهایی (نفاطات) میان مأزمان (تنگه میان مزدلفه و عرفه) برافروخت و از آن پس این کار رسم شد.
همچنین معتصم به سال ۲۱۹ق. قفلی ارزشمند برای استفاده بر در کعبه ارسال کرد.
نیز در این دوران، تغییراتی در چاه زمزم و حجرههای آن داده شد.
او ستونهایی را که از قصر
بابک خرمی برداشته شده بود، برای استفاده کنار خانه خدا به مکه فرستاد.
به سال ۲۲۰ق. چاه زمزم تعمیر شد.
در سال ۲۲۱ق. به دستور معتصم
دار العجله که بر پایه گزارشی، از دار الندوه کهنتر بود
، تعمیر شد.
(حک:۲۲۷-۲۳۲ق.) وی در نخستین سال خلافت خویش به سال ۲۲۷ق. قصد حج کرد و دستور داد تعمیراتی در مکه صورت پذیرد که از جمله آنها تعمیر بنای
بیت الشراب ، احداث برکهها، افشاندن نور برای طوافکنندگان و تأمین روشنایی مسجدالحرام بود.
همچنین سفارش ساخت منبرهایی را برای خود داد که تا سده سوم ق. وجود داشت.
او چندان به ساکنان حرمین
عطا نمود که رسم گدایی در روزگار وی در حرمین برچیده شد.
(حک:۲۳۲-۲۴۷ق.) وی به سال ۲۳۶ق. مقام ابراهیم را با طلا آراست.
به سال ۲۴۱ق. در پی دریافت اخباری درباره وخامت اوضاع ساختمان کعبه و برخی از مکانهای دینی مکه، گروهی از صنعتگران و معماران را همراه اموال بسیار به سرپرستی
اسحق بن سلمه به مکه گسیل کرد. عملیات عمرانی آنها پس از یک سال به سال ۲۴۲ق. پایان یافت.
همچنین به سال ۲۴۶ ق. متوکل دستور داد که
مشعر الحرام و مشاعر دیگر که روشناییشان با روغن و نفت تأمین میگشت، با شمع روشن شوند.
برای چهار خلیفه میان متوکل و معتمد (منتصر، مستعین، معتز، مهتدی) خدماتی در حرمین ثبت و گزارش نشده است. این شاید به سبب ضعف و ناپایداری حکومتشان بوده باشد.
(حک:۲۵۶-۲۷۹ق.) او افزایشها و تعمیراتی در مسجدالحرام صورت داد .
و به سال ۲۵۷ق. مسجد خیف را تعمیر کرد.
به سال ۲۶۳ق. موفق، برادر معتمد، به امیر مکه دستور داد تا پرده کعبه را میان قریشیان، پردهداران خانه خدا و مکیان تقسیم کند.
به سال ۲۷۱ق. که مسجدالحرام به تدریج آسیب دیده و بخشی از سقف آن ویران شده بود، به فرمان موفق تعمیر شد و کتیبهای در آن جا نصب گشت که بیانگر دستور
ابواحمد موفق ولیعهد مسلمانان برای تعمیر مسجدالحرام و انجام آن به دست
هارون بن محمد بن اسحق ، کارگزار مکه، به سال ۲۷۲ق. بود.
(حک:۲۷۹-۲۸۹ق.) وی به سال ۲۸۱ق. در پی دریافت گزارشهایی از نابسامانی وضعیت ساختمان کعبه و مسجدالحرام، دستور تعمیر را صادر کرد. این تعمیرات سه سال طول کشید و به سال ۲۸۴ق. پایان یافت.
در این گسترش، دار الندوه به صورت کامل به مسجدالحرام افزوده شد.
در این سال، در کعبه
طلاکوب گشت.
(حک:چند نوبت از ۲۹۵ تا ۳۲۰ق.):در روزگار او، استوانههای کعبه تزیین شد.
وی هر سال در راه مکه و حرمین، اموالی بسیار هزینه میکرد
و در تعمیر چاههای آب مکه پیشگام بود و دستور حفر دو
چاه را در مکه صادر کرد.
پس از ضعف خلافت
عباسی، گروهها و قبایلی گاه با نا امن کردن راه مکه، در صدد کسب امتیاز از
مقتدر برمیآمدند.
قرمطیان در شمار این گروهها بودند که با هجوم بر حاجیان و غارت آنان، خلیفه را زیر فشار قرار میدادند.
ابوطاهر قرمطی در هجوم بر حاجیان به سال ۳۱۲ق. از مقتدر
عباسی تقاضای حکومت
بصره و
اهواز را کرد.
منابع از کوششهای ۱۵ خلیفه
عباسی میان مقتدر تا الناصر لدین الله در مکه و مسجدالحرام گزارشی ندادهاند.
(حک:۵۷۵-۶۲۲ق.) به سال ۵۷۶ق. به دستور وی حِجر اسماعیل با سنگ مرمرتزیین شد.
ابن نجار (م.۶۴۳ق.) از کمکهای شایسته و فراوان خلیفه برای بازسازی و تعمیر مسجدالنبی و اعزام صنعتگران و صاحبان حرفههای گوناگون برای تعمیر مسجدالنبی یاد میکند.
به سال ۶۰۹ق. الناصر همراه کاروان حج عراقی، اموال و هدایا و پرده کعبه را به مکه فرستاد.
(حک:۶۲۳-۶۴۰ق.) به دستور وی، به سال ۶۲۹ق. کعبه تعمیر شد
و در سال ۶۳۱ق. مطاف گسترش یافت.
از این رو، از خدمات او در کتیبهای به تاریخ ۶۳۱ق. یاد شده است.
همچنین
مستنصر به سال ۶۲۷ق. بیمارستانی در مدینه ساخت.
بر خلاف مسجدالحرام، گسترشها و تعمیرات در مسجدالنبی از سوی
عباسیان کمتر بود. شاید بیتوجهی به آن شهر به سبب حضور علویان در مدینه و همراهی مردم آن با قیامهایی همچون قیام نفس زکیه بوده باشد که بر ضد
عباسیان به وقوع پیوست. ابوجعفر منصور از مدنیها خرسند نبود. بدین جهت، به سال ۱۵۸ق. که برای ادای
مناسک حج به حجاز آمد، به زیارت مرقد
پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه نیامد؛ همچنانکه در حج پیشینش چنین کرده بود.
مهدی
عباسی توجهی بیشتر به مدینه داشت. وی به گسترش مسجدالنبی پرداخت و به مردم مدینه رسیدگی کرد و از آنها دلجویی نمود.
پس از گسترش دوره مأمون در مسجدالنبی، تا سده هفتم ق. گزارشی از گسترش فضای مسجدالنبی در دست نیست و در این مدت، کاری مهم صورت نگرفت. البته خدماتی دیگر نیز از سوی
عباسیان انجام گرفت. به سال ۳۱۰ق. به دستور
مقتدر عباسی ، همه درهای مسجدالنبی از چوب ساج ساخته شد. نیز کشیدن دیوار و حصار برای شهر مدینه در دوران خلافت
طائع عباسی (حک:۳۶۱-۳۸۱ق.) به دست
عضدالدوله دیلمی انجام گرفت.
همچنین
عباسیان با توجه به وجود قبر جدشان
عباس در
قبرستان بقیع، به آن توجه میکردند. بقعهای که بر آرامگاه
عباس و چهار امام
شیعه ساخته شده بود، به دست مسترشد
عباسی در سال ۵۱۹ق. و نیز به دست مستنصر
عباسی در سال ۶۴۰ق. تعمیر و بازسازی شد.
به نظر میرسد تحولات سیاسی و اجتماعی مدینه بیشتر در پرتو حضور طالبیها در این شهر بوده است. خلفای
عباسی در این شهر در صورتی موفق بودند که بتوانند رضایت طالبیها را جلب نمایند. اختلافات دو شاخه حسنی و حسینی درباره املاک و داراییها و دیگر موقعیتهای اجتماعی، گاه موجبات ناامنی در این شهر را در دوران
عباسی پدید میآورد. این اختلافات و درگیریها گاه به قدری افزایش مییافت که حسنیها به دست حسینیها از مدینه رانده شدند.
افزون بر خلفای
عباسی، برخی از بستگان آنها نیز همراه حضور در مراسم حج
، به عمران و آبادانی در مکه و مدینه دلبسته بودند و در این راه خدماتی انجام دادند. میان زنان
عباسی، چهار تن در این راه پیشگام بودند.
خیزران همسر مهدی و مادر هارون الرشید به سال ۱۷۱ق. به حج رفت و سرای ارقم را که به «دار خیزران» معروف شد، خرید
و به مسجد تبدیل کرد.
همچنین خانهای را که
رسول خدا صلی الله علیه وآله در آن زاده شده بود، خرید و به مسجد تبدیل کرد.
نیز استفاده از
عطر و
عود بر ستون مُخَلّقه در مسجدالنبی از خدمات خیزران بود
که از آن پس نیز ادامه یافت. از خیزران به عنوان نخستین کسی یاد شده که بر آرامگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله، پردهای آویخت.
ام جعفر زُبیده، همسر هارون الرشید و مادر امین، خدماتی فراوان در مکه انجام داد و آثاری ماندگار از خود بر جای نهاد.
از جمله، چشمهای از
حنین به مکه کشید و در این راه اموالی بسیار هزینه کرد.
این چشمه که به چشمه زبیدی
اشتهار داشت، همواره جوشان بود و پس از وی خلفا به تعمیر و اصلاح آن میپرداختند.
او چشمهای دیگر از
وادی نعمان به
عرفات کشید که جز چاه زبیدی است.
به سال ۱۹۰ق. که خود به حج آمده بود، برای رفع کم آبی در مکه دستور «تَه زنی» چاه زمزم را داد و طول چاه را نُه ذراع افزایش داد.
ابن جبیر (م.۶۱۴ق.) در سفر خود، برکهها و چاهها و ابنیهای را که
زبیده دستور ساخت آنها را داده یا به وی منسوب هستند، در راه
بغداد تا عرفات در مکه دیده و از بهرهوری از این آثار در روزگار خود سخن گفته است.
شجاع ، مادر متوکل، به سال ۲۳۷ق. دوازده هزار درهم برای هموارسازی وادی مکه هزینه کرد.
به سال ۳۰۲ق. مقتدر
عباسی همراه مادرش
شَغَب، دستور تعمیر سقاخانه جوخی در مکه و چاههای پشت آن را داد و آن را
وقف کرد.
شغَب به سال ۳۱۰ق. دستور داد همه ستونهای کعبه با روکش طلا تزیین شود.
همچنین به سال ۳۱۵ق. برکههایی را در سرزمین
عرفه تعمیر و بازسازی کرد.
به رغم کوشش
عباسیان برای تأمین امنیت راههای منتهی به مکه، گاهی راههای حج از امنیت برخوردار نبودند و حج
تعطیل میشد. راه حج با ظهور قرمطیان از سالهای ۳۱۲ تا ۳۲۷ق. ناامن بود و تنها در برخی از سالها با توافق قرمطیان، از راه
عراق و
خراسان حج انجام گرفت.
ناامنی راهها و تعطیلی حج گاه مورد
اعتراض رقبای
عباسی قرار میگرفت و بدین جهت، آنها مورد نکوهش بودند.
دولتهای مستقل و نیمه مستقل که در سایه خلافت
عباسی به قدرت میرسیدند و نیز مخالفان آنها برای کسب
اعتبار و مشروعیت میان مسلمانان، میکوشیدند بر مکه نفوذ یابند و به عنوان رقبای دولت
عباسی در این زمینه به شمار میرفتند. عرصههای رقابت عبارت بود از:خطبه خواندن برای یکی از رقبا که به عنوان مهمترین مظهر
سیادت دینی و سیاسی آنها به شمار میرفت؛ معرفی یکی از آنها به عنوان رهبر دینی و سیاسی؛
اهدا و آویختن
پرده کعبه ؛ انجام کارهای خیر و حمایت از حاجیان در مسیرهای منتهی به مکه؛ فراهم کردن آب در مکه و مسیرهای حجاج؛ کوششهای عمرانی در مکه و مدینه. این کوششها در منظر حاجیانی که از نقاط گوناگون جهان اسلام برای حجگزاری به حرمین میرفتند، قرار میگرفت و در بازگشت از عنایت دولتها به حرمین شریفین سخن میگفتند و این، خود، عامل سیادت و مشروعیت آنها میگشت. آل بویه،
سلجوقیان و
فاطمیان از قدرتهایی بودند که در این زمینه به
رقابت با یکدیگر میپرداختند. در این رقابتها، دولت فاطمی مصر از سال ۳۶۰ق. تا سال ۴۸۰ق. به سبب دیپلماسی کارآمد و توان اقتصادی بیشتر موفق بود.
سپس تا سال ۵۶۷ق.
عباسیان و سلجوقیان توفیق بیشتر داشتند؛ زیرا دولت فاطمی درگیر گرفتاریهای داخلی و نیز نبرد با صلیبیها و
زنگیان بود.
امیران محلی مکه و مدینه نیز با توجه به توان نظامی دولتهای رقیب و میزان کمکهای اهدایی رقبا به ایشان، جانب یکی را گرفته، کوشش میکردند با این سیاست، ثبات حکومت خود و امنیت حرمین و رفاه مردم آن را تأمین کنند. گزیده ای از این رقابتها را میتوان بدین شرح آورد:
طاهریان (۲۰۵-۲۵۹ق.) از سوی خلیفه عهدهدار امور حرمین شدند.
اما در واقع آنها تنها در مقام گماشتگان خلیفه و به طور تشریفاتی عهدهدار این
منصب بودند، در حالی که ناظر اصلی، خود خلیفه بود و خطبه به نام وی خوانده میشد. بر خلاف طاهریان،
احمد بن طولون (۲۵۴-۲۷۰ق.) بنیانگذار سلسله طولونیان در مصر، برای کسب مشروعیت و مقبولیت میان مسلمانان، لازم میدید در مکه صاحب نفوذ و اعتبار باشد تا به دوام حکومت وی کمک کند. از این رو، برای تحقق اهداف خود، با ارسال صدقات و هدایا برای گردانندگان امور مکه، میکوشید برای خود اعتبار کسب کند.
ابن طولون با ارسال
خراج مصر همراه با هدایای فراوان برای خلیفه معتمد به سال ۲۵۷ق.
در نظر داشت به خلیفه تقرب بیشتری یابد و قدرت خویش را به مکه نیز نفوذ دهد. او با استفاده از این موقعیت برای بیرون راندن طاهریان از مکه، یکی از سردارانش به نام ماطعان را به سال ۲۵۷ق. با هزار سوار همراه با کاروان حاجیان مصر به مکه فرستاد و به او مأموریت داد تا به گونه مسلح و مجهز در مراسم حج حضور یابد و در عرفات نیز چنین کند.
یعقوب لیث (۲۴۷-۲۶۵ق.) بنیانگذار سلسله صفاریان
برای کسب نفوذ در مکه تلاش نکرد. اما با مرگ یعقوب و روی کار آمدن برادرش
عمرو بن لیث، معتمد خلیفه
عباسی برای این که روابط خود را با
صفاریان بهبود بخشد، هنگامی که عمرو اظهار
اطاعت از وی کرد، افزون بر حکومت قلمرو زیر اختیارش، کارگزاری حرمین شریفین را نیز به او واگذار کرد.
به نظر میرسد هدف اصلی خلیفه از واگذاری «عمل الحرمین:کارگزاری حرمین» به عمرو، تضعیف جایگاه و کاستن از نفوذ احمد بن طولون در حرمین بود.
از آن پس رقابت و درگیری میان فرستادگان عمرو بن لیث و ابن طولون در مکه آغاز شد. به سال ۲۶۸ق. نماینده ابن طولون در مکه شکست خورد و پرچَم عمرو بر سمت راست منبر
مسجد ابراهیم خلیل نصب شد.
ابن طولون به سال ۲۶۹ق. سپاهی را به مکه فرستاد. اما هارون بن محمد، عامل مکه، با کمک سپاهیان عمرو بن لیث، بر سپاه ابن طولون چیره شد و آنها را از مکه بیرون راند و ابن طولون در مسجدالحرام لعن شد.
از این پس رقابت میان آل بویه (۳۲۰-۴۴۷ق.) به عنوان حکمرانان بغداد و اخشیدیان (۳۲۳-۳۵۸ق.) به عنوان فرمانروایان مصر برقرار شد. آل بویه که به سال ۳۳۴ق. بر بغداد تسلط یافتند، با اخشیدیان درباره ذکر نام آنها در خطبه حج در رقابت بودند. معزالدوله به سال ۳۴۲ق. کاروان حاجیان عراق را با دو امیر الحاج به نام ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی، به مکه گسیل داشت. آنها در مکه با سپاهیان ابن اخشید که برای
دفاع از موقعیت وی همراه کاروان حاجیان مصر آمده بودند، درگیر شدند و توانستند با غلبه بر آنها به نام معزالدوله خطبه بخوانند.
در سال ۳۴۳ق. نیز میان کاروان اعزامی معزالدوله و مصریان درگیری رخ داد. این بار نیز مصریان مغلوب شدند و به نام رکن الدوله، معزالدوله و عزالدوله و سپس اخشید خطبه خوانده شد.
سرسختترین رقیب
عباسیان در حرمین، در طول سده چهارم و پنجم ق. فاطمیان مصر بودند.
به سال ۳۵۸ق. فاطمیان بر مصر چیره شدند و در صدد بودند تا خلافت را از چنگ بنی
عباس بیرون آورند. از این رو، کوشش آنها برای کسب نفوذ در مکه بیشتر شد. دولت فاطمی هم به لحاظ نزدیکی جغرافیایی به مکه و مدینه و هم از آن روی که تأمین کننده بخش عمده نیازهای عمومی آن دو شهر بود، فرصتی مناسب برای تسلط بر حرمین داشت. در این ایام، آل بویه به نمایندگی از دستگاه خلافت در مکه با فاطمیان رقابت و
مبارزه میکردند.
المعز لدین الله (۳۴۱-۳۶۵ق.) خلیفه فاطمی پس از تصرف مصر، در همان سال برای کسب نفوذ در
حجاز وارد میدان شد؛ ولی تنها توانست خطیب مدینه را وادار کند تا به نام وی در موسم حج خطبه بخواند.
به سال ۳۶۳ق. المعز لدین الله در کوشش برای گسترش نفوذ فاطمیان، با تحریک و همکاری «
بنیهلال » و دیگر قبایل شبه جزیره عربستان، راه را بر کاروان حاجیان عراق بست. شماری بسیار از حاجیان کشته شدند و اموالشان به
یغما رفت و نام المعزّ در خطبه حج جایگزین نام خلیفه
عباسی شد.
در سالهای ۳۶۵ و ۳۶۷ق. به نام خلیفه فاطمی، خطبه خوانده شد
تا این که با
استقرار عضدالدوله در بغداد به سال ۳۶۷ق. وی برای نفوذ در مکه نیز وارد میدان شد.
وی در نخستین گام کاروانی را که امیر الحاج آن
ابواحمد موسوی بود، به مکه فرستاد و از امیر الحاج خواست تا به نام وی خطبه بخواند. امیر الحاج در این زمینه توفیق یافت و امیر مکه رضایت داد به نام امیر آل بویه و خلیفه
عباسی خطبه خوانده شود. اما این موفقیت دیری نپایید و سال بعد باز هم به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده شد.
پس از این ناکامی، عضدالدوله با توسل به کوششهای خیرخواهانه در مکه تلاش کرد موقعیت خود را در آن جا استوار سازد. وی دریافت پولی را که به عنوان راهداری از حاجیان عراق گرفته میشد، لغو کرد. نیز راه عراق به مکه را اصلاح نمود و مبالغ فراوان میان خاندانهای با نفوذ مکه و مجاوران خانه خدا تقسیم کرد.
به رغم این اقدامات، پیوسته در مکه به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده میشد؛ با روی کار آمدن آلب ارسلان (۴۵۵-۴۶۵ق.) وضعیت سلجوقیان در مکه بهبود یافت و پس از سالها کاروانی از حاجیان عراق به مکه گسیل شد. امیر الحاج این کاروان، ابوالغنایم نورالدین مهدی زینی توانست امیر مکه را به خلیفه
عباسی و سلطان سلجوقی مایل کند و او نیز در سال ۴۵۸ق. با نام
عباسیان خطبه خواند. در پاسخ به این اقدام امیر مکه، خلیفه فاطمی ارسال آذوقه را از مصر به مکه قطع کرد. مردم مکه به امیر فشار آوردند و او به ناچار بار دیگر به نام خلیفه فاطمی خطبه برقرار کرد.
بدین ترتیب، فاطمیان با توسل به
ابزار اقتصادی توانستند تا سال ۴۶۲ق. با قدرت کامل بر مکه چیره باشند.
در این سال (۴۶۲ق.)،
آلب ارسلان به موفقیتهایی بزرگ در شام و
فلسطین دست یافت و بدین وسیله، فاطمیان را در تنگنا قرار داد. در پرتو این جریان، امیر مکه به نفع قدرت بیشتر تغییر سیاست داد و به نام خلیفه
عباسی و آلب ارسلان، خطبه برقرار کرد. سلطان سلجوقی با
استقبال از این اقدام، سی هزار دینار با
خلعت و هدایای گرانبها برای امیر مکه فرستاد و به او وعده داد که در صورت حفظ وضع موجود، سالانه ده هزار دینار برای او مقرری بفرستد.
همچنین به امیر مدینه،
مهنا ، اعلام شد که اگر به خواسته خلفای
عباسی تمکین کند، بیست هزار دینار به او خواهند داد، افزون بر این که سالانه پنج هزار دینار به وی تعلق خواهد گرفت.
به سال ۴۶۲ق. پس از صد سال که خطبه به نام
عباسیان قطع شده بود، دیگر بار به نام خلیفه
عباسی قائم بامر الله و پس از وی به نام آلب ارسلان خطبه خوانده شد.
مستنصر خلیفه فاطمی برای جبران گذشته، در سال ۴۶۵ق. هدایایی برای امیر مکه فرستاد و با وعدههای دلپذیر او را واداشت تا بار دیگر به نام وی خطبه بخواند. ولی اندکی بعد دیگر بار نام وی از خطبه حذف شد و سرانجام با مرگ آلب ارسلان فرصت فراهم شد و
المستنصر نامهای به امیر مکه نوشت و از او خواست بار دیگر به نام وی خطبه بخواند.
بدین گونه، پس از چهار سال خطبه به نام
عباسیان و سلجوقیان قطع شد.
تا اواخر سلطنت ملکشاه (۴۶۵-۴۸۵ق.) خطبهها معمولاً به نام فاطمیان بود تا این که به سال ۴۷۹ق. ملکشاه همانند آلب ارسلان در
شام پیروزیهایی به دست آورد و قدرت خود را به فاطمیان و امیر مکه نشان داد. در پرتو این جریان، امیر مکه تغییر موضع داد و نام خلیفه فاطمی را از خطبه انداخت و به نام خلیفه
عباسی خطبه خواند.
در سال ۴۸۴ق. سلطان سلجوقی که در اوج قدرت بود، مصمم شد مکه را به قلمرو خود بیفزاید تا بدین وسیله، برای همیشه به سلطه فاطمیان بر آن سرزمین پایان دهد. بدین منظور، سپاهی به حجاز فرستاد که بر مدینه و مکه چیره شدند. اما این سپاه با مردم مکه به زشتی رفتار کرد، به گونهای که سال بعد امیر مکه
محمد بن ابیهاشم برای دادخواهی به بغداد آمد.
از سوی دیگر، مرگ ناگهانی
ملکشاه و آشفتگی اوضاع پس از او باعث شد که با بیرون راندن سپاه وی از مکه، بار دیگر خطبه به نام فاطمیان خوانده شود.
این جریان هیچگاه تا پایان حکومت فاطمیان تغییر نیافت و در نهایت،
صلاح الدین ایوبی (حک:۵۶۴-۵۸۹ق.) به این
استیلا پایان داد و با سرنگون کردن فاطمیان، یک بار دیگر به نام خلیفه
عباسی کنار نام خود خطبه خواند.
در عصر
عباسیان و در رقابت میان قدرتهای همجوار، امیران حرمین که سود خویش را در خطبه خواندن میدیدند، گاه متحیر میماندند که خطبه را به نام چه کسی بخوانند. از این رو، در یک موسم برای جلب نظر دو طرف دعوا، گاه خطبه به نام یکی و گاه برای دیگری خوانده میشد.
در کشاکشهای سیاسی، همان سان که کعبه گاه دارای دو جامه در یک موسم میشد، گاهی هم بیجامه میماند. به سال ۵۳۲ق. خلیفه
عباسی به علت نبرد با سلجوقیان قادر به ارسال جامه برای کعبه نشد و در نتیجه، بازرگانی ایرانی به نام
ابوالقاسم رامشت بن حسین شیرویه فارسی به این کار همت گماشت و با صرف هجده هزار دینار از اموال خود برای کعبه جامه فراهم نمود.
خلفای
عباسی پس از قلع و قمع امویان، با دو شاخه از علویان، شامل شاخه حسنی و حسینی، رقابت و درگیری داشتند.
عباسیان، پیشوایان شیعه را زیر نظر گرفته، به
زندان افکنده، یا از مدینه به مرکز خلافت
احضار نمودند. علویان در دوران اول خلافت
عباسی بسیار فعال بودند و میان ایام خلافت
سفاح تا مأمون، حدود ۳۰
قیام علوی رخ داد.
سفاح (۱۳۲-۱۳۶ق.) با علویان روابطی نیکو داشت. آنها را گرامی میشمرد و به ایشان صله و جایزه میداد. اما حسنیها به دریافت جایزه راضی نبودند و خود را سزاوار خلافت میدانستند.
منصور (۱۳۶-۱۵۸ق.) بر خلاف برادرش، بر علویان بسیار سخت گیر بود. او چون به خلافت نشست، از پس فرزندان
عبدالله محض ، محمد و ابراهیم، برآمد و در این کار پافشاری کرد. منصور برای یافتن آنها در همه جای مکه و مدینه جاسوسگماشت. عبدالله، پدر آنها، را آزار داد تا بتواند آنها را به
تسلیم وادارد و همه وابستگان به آن دو را به زندان انداخت. سرانجام
محمد نفس زکیه نتوانست شکنجه و آزار خاندان خود را تحمل کند و دست به قیام زد.
نفس زکیه پس از تصرف مدینه، حسن بن معاویة بن عبدالله بن
جعفر بن ابیطالب را به مکه فرستاد و او توانست به آسانی شهر مکه را فتح کند.
نفس زکیه ۷۰ روز، از اواخر
جمادی الاخر تا نیمه رمضان، بر مدینه
حکم راند و در برابر سپاهیان فراوان منصور و حیلههای نظامی او، توان مقاومت را از دست داد و در ۱۴رمضان سال ۱۴۵ق. در مدینه به
قتل رسید.
پس از کشته شدن محمد، مکه نیز به راحتی و بدون نبرد به تصرف
عیسی بن موسی فرمانده سپاه
عباسی درآمد. محمد بن عبدالله پس از قیام در مدینه، از برادرش ابراهیم خواست تا در بصره قیام خود را آغاز نماید. وی شب اول ماه رمضان سال ۱۴۵ق. با یارانش قیام خویش را آشکار ساخت و شهر را به تصرف درآورد و بر
خزانه بصره دست یافت. سپاهیان منصور در محلی به نام
باخمری در ۱۶فرسنگی
کوفه، به رویارویی با سپاه ابراهیم آمدند. ابراهیم در آغاز پیروزیهایی به دست آورد؛ ولی سرانجام در روز ۲۵
ذیقعده سال ۱۴۵ق. کشته شد.
برخوردهای ناروای
عباسیان با علویان به شاخه حسنیها منحصر نمیشد؛ بلکه حسینیها به ویژه امامان شیعه نیز پیوسته در معرض آزار
عباسیان قرار داشتند.
امام جعفر صادق (۸۰-۱۴۸ق.) زیر مراقبت دستگاه خلافت
عباسی قرار داشت و
عباسیان برای به دام انداختن او توطئههایی را طراحی میکردند.
منصور امام صادق علیه السلام را از مدینه به عراق فراخواند و مدتی او را در کوفه زیر نظر گرفت
و حتی به کارگزار خود در مدینه دستور داد تا خانه او را به آتش کشد.
بسیاری از علویان در دوران منصور گرفتار حبس شدند و در زندانهای تاریک و نمناک کوفه و بغداد درگذشتند.
پس از منصور، خلفای
عباسی از کشتار و
شکنجه و
تعقیب علویان دست نکشیدند. در دوران خلافت هادی به سال ۱۶۹ق. علویان به تنگ آمده از آزار
عباسیان، درمدینه قیام کردند.
مهمترین رویداد در دوران خلافت هادی، قیام
حسین بن علی بن حسن مثلث از نوادگان امام حسن علیه السلام مشهور به
شهید فخ بود که در اواخر سال ۱۶۹ق. در مدینه رخ داد. با قیام حسین بن علی، حاکم مدینه از بیم گریخت و مردم به
حمایت از علویان شتافته، درِ زندانها را گشودند و زندانیان را رها ساختند. درگیریها به درون مسجد نبوی نیز کشیده شد و به مسجد بیحرمتی گشت.
حسین بن علی در مسجدالنبی که جمعی فراوان برای زیارت قبر رسول خدا در آن گرد آمده بودند، خطبهای خواند و چنین گفت:ای مردمان! من فرزند پیامبرخدا صلی الله علیه و آله، در حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در مسجد پیامبر خداصلی الله علیه و آله، بر منبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، شما را به کتاب خدا و سنت رسول او میخوانم. اگر بدین شیوه عمل نکنم، بیعتی بر گردن شما ندارم.
حسین بن علی،
دینار خزاعی را به عنوان کارگزار مدینه تعیین نمود
و خود از موسم حج بهره برد و برای گسترش نهضت، با علویان دیگر به سوی مکه حرکت کرد. وی پیشتر زمینههایی را برای قیام خویش در میان برخی از مکیان و کوفیان فراهم آورده بود. آنان که در موسم حج حضور داشتند، به حسین بن علی پیوستند.
سپاه وی در منطقه فَخّ در شش میلی مکه که نام امروزین آن
کوی شهیدان است
، در روز ترویه با سپاه
عباسی رویارو شد و وی همراه برخی از
سادات حسنی به شهادت رسید.
هنگام سرکوبی این قیام، دو تن از عموزادگانش که با وی در برپایی قیام مشارکت داشتند، به میان کاروانهای حاجیان پناه بردند و خود را از مهلکه دشمن نجات دادند. یکی از آن دو به نام
ادریس بن عبدالله به سوی مصر رفت و دولت ادریسیان
مغرب را تأسیس نمود. دیگری به نام
یحیی بن عبدالله به سوی
ایران ره سپرد. با زوال حکومت کوتاه هادی و قدرت یافتن هارون (حک:۱۷۰-۱۹۳ق.) برخورد با این دو تن در دستور کار وی قرار گرفت. به علت دوری مسافت و همچنین قدرت عظیمی که ادریس بن عبدالله در مغرب کسب کرده بود، هارون توان رویارویی مستقیم با وی را نداشت. بنابراین، او را به دست کسان خود به شکلی مرموز به قتل رساند.
یحیی نیز که به منطقه
دیلم پناه برده بود، پس از دریافت اماننامهای که به خط هارون نوشته شده بود و قضات و فقیهان و بزرگان
بنیهاشم نیز بر آن شهادت داده بودند، خویش را تسلیم هارون ساخت؛ اما پس از چندی هارون به عهد خود وفا نکرد و با بهانههای واهی یحیی را به سال ۱۷۶ق. به شهادت رساند.
هارون
اهلبیت علیه السلام به ویژه
امام کاظم علیه السلام و پیروان آنها را در تنگنا قرار داد و چندین بار حضرت را به زندان افکند. سرانجام امام در زندان هارون به سال ۱۸۳ق. به
شهادت رسید.
علویان از اختلافات پیش آمده میان
امین و مأمون استفاده نمودند و دست به کوششهایی زدند. از مهمترین این کوششها، قیام
محمد بن ابراهیم طباطبا ، به فرماندهی
ابوالسرایا ، در کوفه بود. علویان با این قیام که در آغاز خلافت مأمون به سال ۱۹۹ق. رخ داد، همراهی کردند. این قیام حدود ۱۰ ماه (۱۹۹-۲۰۰ق.) به درازا کشید و مناطقی گسترده را فراگرفت. ابن طباطبا، رهبر این قیام، به طور ناگهانی درگذشت و ابوالسرایا به جای وی محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام را که هنوز در سنین کودکی بود، به رهبری برگزید. ابوالسرایا طی چند لشکرکشی
عباسیان را در شهرهای کوفه،
مداین و
واسط شکست داد و این شهرها را تصرف کرد. او
حسین افطس را امیر مکه کرد و وی را به عنوان امیر الحاج تعیین نمود
و
محمد بن سلیمان را نیز برای کارگزاری به سوی مدینه فرستاد.
علویانی که بر حجاز و یمن حاکم بودند، پس از مرگ ابوالسرایا به سال ۲۰۰ق. با
محمد بن جعفر صادق معروف به
دیباج بیعت کردند.
انتصاب خلیفه علوی در مکه، قدرت مأمون را تهدید میکرد. از این رو، مأمون برای رویارویی با او لشکری به فرماندهی
عیسی جلودی به مدینه فرستاد. این لشکر از محمد بن جعفر صادق شکست خورد. در نبردی دیگر در اواخر سال ۲۰۰ق. محمد بن جعفر صادق
اسیر شد؛ اما پیروان او تسلیم نشدند و حجاز و یمن در تصرف علویان باقی ماند.
مأمون در این دوره، برای خنثا کردن کوشش علویان حجاز و تفرقه افکندن میان آنان،
امام رضا علیه السلام را به
ولایتعهدی برگزید و به سال ۲۰۰ق. امام را از مدینه به مرو آورد. امام رضا علیه السلام در موافقتی که در ذیل عهدنامه نوشت، کوشش مأمون را در جبران ظلمهایی که پیشتر بر علویان رفته بود، ستود.
مأمون دستور داد در همه شهرها، در خطبهها، ولایتعهدی امام رضا علیه السلام یاد شود. از جمله در مدینه،
عبدالجبار بن سعید مساحقی چنین کرد.
مأمون با این ترفند توفیق یافت تا قیامهای علویان را خاموش کند. سپس به سوی بغداد حرکت کرد و به سال ۲۰۳ق. در
طوس امام رضا علیه السلام را مسموم نمود.
البته سیاست مأمون این بود که حمایت شخصیتهای برجسته علوی را به خود معطوف نماید. از این رو، مبالغی به
امام جواد علیه السلام پرداخت و دختر خود ام الفضل را به
ازدواج او درآورد.
نیز
فدک را به محمد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین (علیه السلام) و محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین (علیه السلام) تحویل داد.
در دوران امامت امام جواد علیه السلام (۲۰۲-۲۲۰ق.) محدودیتهایی که از جانب خلفای
عباسی برای امامان شیعه برقرار شده بود، ادامه یافت. به سال ۲۲۰ق. امام جواد علیه السلام از مدینه به بغداد احضار شد.
محدودیتهایی که حاکمان
عباسی برای وی به کار میبستند، کوششهای تبلیغی او را کاهش میداد. در این حال، وی از طریق وکلای خود به
اداره امور شیعیان میپرداخت.
امام جواد علیه السلام به سال ۲۲۰ق. در روزگار خلافت
معتصم در ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
دوران امامت
امام هادی علیه السلام (۲۲۰-۲۵۴ق.) که ۳۳ سال تداوم یافت، همزمان با خلافت شش خلیفه
عباسی شامل معتصم، واثق، متوکل، منتصر،
مستعین و معتز بود. در ۱۲ سال اول دوره
امامت امام هادی که همزمان با خلافت معتصم و
واثق بود، شیعیان موقعیتی همانند دوره مأمون داشتند
و بر پایه بعضی از گزارشها، طالبیها در دوران واثق کمکهایی نیز دریافت میکردند.
با خلافت یافتن متوکل که دوره دوم خلافت
عباسی آغاز شد، مشکلاتی گوناگون برای شیعیان پدید آمد. متوکل با جانبداری از
اهل سنت ، به علی علیه السلام و اهل بیت او سخت کینه میورزید. کارهای او همچون توهین به علویان با تمسخر
امام علی علیه السلام ، ویران کردن مرقد
امام حسین علیه السلام به سال ۲۳۶ق. و پیشگیری از زیارتِ مرقد مطهر ایشان
، تعقیب و بازداشت و دستگیری بعضی از علویان
، و بازستاندن فدک از علویان
در همین جهت بود. متوکل به سال ۲۳۳ق. برای زیر نظر گرفتن امام هادی علیه السلام او را از مدینه به عراق احضار کرد.
در
سامرا به متوکل گزارش رسید که امام هادی علیه السلام با شیعیان خود
ارتباط دارد و برای آنها در منزل سلاح ذخیره کرده است. متوکل دستور داد شبانه و ناگهانی به منزل او هجوم برند؛ اما چیزی نیافتند.
در دوره خلافت چند ماهه منتصر، وضعیت شیعیان بهتر شد. او دستور منع تعقیب طالبیان و کسانی را که به زیارت مرقد امام حسین علیه السلام و دیگر قبور
آل ابیطالب مشرف میشدند، داد. نیز فرمان داد تا اوقاف و املاک غصب شده علویان به آنها بازگردانده شود. فدک را نیز به فرزندان
امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام واگذار کرد.
با خلافت یافتن مستعین به سال ۲۴۸ق. سرکوب علویان دیگر بار آغاز شد. پس از رحلت امام هادی علیه السلام به سال ۲۵۴ق.
امام حسن عسکری علیه السلام حدود شش سال (۲۵۴-۲۶۰ق.) عهدهدار امامت شد. سیاست محدودسازی امامان از سوی خلفای
عباسی در دوره امامت امام حسن عسکری علیه السلام ادامه یافت. او ملزم بود که روزهای دوشنبه و پنجشنبه هر هفته در
کاخ خلیفه در سامرا حضور یابد.
با رحلت امام حسن عسکری علیه السلام به سال ۲۶۰ق. دوره
غیبت صغری آغاز شد. به علت فشار خلفای
عباسی، امام حسن عسکری علیه السلام آشکارا جانشین خود را معرفی نکرد و تنها بعضی از خواص و بستگان او موفق به دیدار
امام بعد شدند.
علویان که در مرکز خلافت
عباسی تحت تعقیب قرار داشتند، با دور شدن از مرکز در مناطق دورتر دست به تشکیل دولتهایی زدند. این دولتها عبارتند از:
ادریسیان (۱۷۲-۳۶۳ق.) در مغرب اقصی، علویان
طبرستان (۲۵۰-۳۱۶ق.) در شمال ایران،
بنو رسّی (۲۸۰-۸۹۳ق.) در
صَعَده یمن، و فاطمیان در مصر (۲۹۷-۵۶۷ق.).
عباسیان مصر، سلسلهای از خاندان
عباسی بودند که پس از نابودی خلافت آنها در بغداد، از سال ۶۵۹ تا ۹۲۳ق. در مصر به صورت تشریفاتی بر مسند خلافت نشستند. اینان که ۱۷ تن بودند، زیر نظر حکمرانان مملوکی که برای
اثبات مشروعیت خود به همراهی خلفای
عباسی نیاز داشتند، به زندگانی خود ادامه دادند و در حکم مستمریگیران دربار ممالیک بودند و تنها وظایف تشریفاتی را هنگام جلوس سلطان جدید
اجرا میکردند. فرایند دور نگاه داشتن خلیفه از قدرت سیاسی در همه دوران ممالیک ادامه داشت. گاه به اندازهای خلیفه آلت دست بود که به آسانی برکنار میگشت و دیگری به جای او گماشته میشد.
خلفای
عباسی مصر هیچگونه سازمان یا عامل اقتصادی و نظامی در اختیار نداشتند که آنها را در اعمال نفوذ یاری دهد.
با این حال، به سبب موقعیت معنوی و دینی، رقبای امیران مملوکی مصر که سرپرستی حرمین شریفین را عهدهدار بودند، به شمار میرفتند. آنها کوشیدند تا به طریقی این مشکل را حل کنند. در نتیجه کوشش آنها، نام خلیفه در خطبه مکه همراه
سلطان مملوکی یاد میشد.
به سال ۶۹۴ق.
حاکم بامرالله ، خلیفه
عباسی مصر، خود به حج رفت
و به سال ۸۱۵ق. مستعین، خلیفه
عباسی مصر (خلافت:۸۰۸-۸۱۶ق.) برای امیر مکه هدایا و خلعتهایی فرستاد. از این رو، در این سال به نام وی در مکه خطبه خوانده شد.
روابط خلفا و حکمرانان مملوکی نشیب و فرازهای فراوان داشت و معمولاً خلفا در محدودیت به سر میبردند؛ زیرا حکمرانان پس از کسب مشروعیت برای حکومت خود، دیگر به حضور خلیفه احساس نیاز نمیکردند. هنگامی که روابط نیکو میان آنها برقرار بود، نام خلیفه همراه سلطان در خطبهها برده میشد.
خلیفه معمولاً در مراسم رسمی و دولتی شرکت میکرد
و هنگام نبرد، مردم را به یاری سلطان فرامیخواند.
هنگامی که مناسبات میان سلطان و خلیفه به سردی میگرایید، سلطان نخست روابط میان خلیفه و مردم را قطع میکرد
و با وخیمتر شدن اوضاع، او را به زندان میانداخت
یا
تبعید میکرد.
خلافت
عباسیان مصر به سال ۹۲۳ق. با حمله
سلطان سلیم عثمانی به مصر پایان یافت.
حکومت
عباسی نزدیک به ۵۲۴ سال حکمرانی کرد، حکومتشان با "ابوالعباس سفاح" آغاز شد و با مرگ "مستعصم" و به دست مغولان منقرض گردید و حکومت آنان به ۴ دوره تقسیم میشود.
دوره اول؛ از سال ۱۳۲ تا ۲۳۲ که دوران نیرومندی، گسترش و شکوفایی
عباسیان به حساب میآمد که با خلافت ابوالعباس سفاح آغاز و با خلافت
واثق پایان میپذیرد.
دوره دوم؛ دوران نفوذ ترکان با خلافت متوکل آغاز و در خلال حکومت
مستکفی پایان مییابد و سالهای ۲۳۲ تا ۳۳۴ هـ ق را در برمیگیرد.
دوره سوم، دوران نفوذ آل بویه میباشد که در زمان خلافت قائم پایان میپذیرد و شامل سالهای ۳۳۴ تا ۴۴۷ هـ ق میباشد.
دوره چهارم؛ از سالهای ۴۴۷ تا ۶۵۶ هـ.ق که دوره نفوذ سلجوقیان ترک است، از خلافت قائم آغاز و با مرگ مستعصم پایان میپذیرد، ویژگی این دوره انتقال قدرت واقعی به
سلاجقه ترک میباشد.
همانطور که گفته شد با ورود ترکان به دستگاه خلافت تزلزل این نهاد آغاز و باعث تحولی عظیم در نظام اداری و سیاسی دستگاه خلافت به معنی نابسامانی و فساد شد، پس از آنکه خلفای
عباسی برای تامین مخارج و پرداختن به
عیش و نوش و خوشگذرانی با مشکل روبرو شدند مجبور گشتند برای تامین این مخارج به امیران ترک خود باج دهند و مناصب دولت را به آنان بفروشند و از آن پس امیران ترک جز اندوختن
ثروت و چپاول مردم کار دیگری نمیکردند و در پی آن قدرت خلفای
عباسی محدود میشد تمام این اقدامات و بی لیاقتی و بی کفایتی خلفا دست به دست هم داد تا در زمان مستعصم
هولاکوخان مغول به نزدیک بغداد بیاید و بعد از تصرف بغداد در سال ۶۵۶ و کشته شدن مستعصم برای همیشه دولت
عباسیان منقرض شود.
(۱) رسول جعفريان، آثار اسلامي مكه و مدينه، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش .
(۲) عمر بن محمد بن فهد (م.۸۸۵ق.)، اتحاف الوري، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، ۱۴۰۸ق .
(۳) محمد بن اسحق الخوارزمي (م.۸۲۷ق.)، اثارة الترغيب، به كوشش الذهبي، مكه، مكتبة نزار مصطفي الباز، ۱۴۱۸ق .
(۴) الحر العاملي (م.۱۱۰۴ق.)، اثبات الهداة، به كوشش الاعلمي، بيروت، الاعلمي، ۱۴۲۵ق .
(۵) المقدسي البشاري (م.۳۸۰ق.)، احسن التقاسيم، قاهره، مكتبة مدبولي، ۱۴۱۱ق .
(۶) احمد القرماني (م.۱۰۱۹ق.)، اخبار الدول، به كوشش احمد حطيط و فهمي سعد، بيروت، عالم الكتب، ۱۴۱۲ق .
(۷) ازرقي (م.۲۴۸ق.)، اخبار مكه، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق .
(۸) فاكهي (م.۲۷۹ق.)، اخبار مكه، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق .
(۹) علي عبدالقادر الطبري (م.۱۰۷۰ق.)، الارج المسكي في التاريخ المكي، به كوشش الجمال، مكه، المكتبة التجاريه، ۱۴۱۶ق .
(۱۰) مفيد (م.۴۱۳ق.)، الارشاد، بيروت، دار المفيد، ۱۴۱۴ق .
(۱۱) محمد ابن الطقطقي (م.۷۰۹ق.)، الاصيلي في انساب الطالبيين، به كوشش رجايي، قم، مكتبة النجفي، ۱۴۳۳ق .
(۱۲) طبرسي (م.۵۴۸ق.)، اعلام الوري، قم، آل البيت عليهمالسلام، ۱۴۱۷ق .
(۱۳) محمد بن احمد النهروالي (م.۹۹۰ق.)، الاعلام باعلام بيت الله الحرام، به كوشش هشام عبدالعزيز، مكه، المكتبة التجاريه، ۱۴۱۶ق .
(۱۴) سليمان صالح كمال، امارة الحج في العهد
العباسي، مكه، جامعة ام القري، ۱۴۲۶ق .
(۱۵) ذهبي (م.۷۴۸ق.)، الامصار ذوات الآثار، بيروت، دار البشائر، ۱۴۰۶ق .
(۱۶) بلاذري (م.۲۷۹ق.)، انساب الاشراف، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ق .
(۱۷) مجلسي (م.۱۱۱۰ق.)، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۳ق .
(۱۸) مطهر المقدسي (م.۳۵۵ق.)، البدء و التاريخ، بيروت، دار صادر، ۱۹۰۳م .
(۱۹) ابن كثير (م.۷۷۴ق.)، البداية و النهايه، بيروت، مكتبة المعارف .
(۲۰) محمد بن أياس (م.۹۳۰ق.)، بدائع الزهور، به كوشش محمد مصطفي، قاهره، الهيئة المصريه، ۱۴۰۲ق .
(۲۱) يعقوبي (م.۲۹۲ق.)، البلدان، به كوشش الصناوي، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۲ق .
(۲۲) عبدالله المرجاني (م.۶۹۹ق.)، بهجة النفوس و الاسرار، به كوشش محمد عبدالوهاب، بيروت، دار الغرب الاسلامي، ۲۰۰۲م .
(۲۳) محمد بن فرات (م.۸۰۷ق.)، تاريخ ابن الفرات، بيروت، المؤيد، ۱۹۳۶م .
(۲۴) ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، تاريخ ابن خلدون، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۸ق .
(۲۵) تاريخ الاسلام (فصلنامه)،قم، دانشگاه باقر العلوم .
(۲۶) ذهبي (م.۷۴۸ق.)، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، ۱۴۱۰ق .
(۲۷) عارف عبدالغني، تاريخ امراء المدينه، دمشق، دار كنان .
(۲۸) محمد صادق نجمي، تاريخ حرم ائمه بقيع، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش .
(۲۹) عبدالباسط بدر، التاريخ الشامل للمدينة المنوره، مدينه، ۱۴۱۴ق .
(۳۰) محمد طاهر الكردي، التاريخ القويم، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، ۱۴۲۰ق .
(۳۱) يزيد بن محمد الازدي (م.۳۳۴ق.)، تاريخ الموصل، به كوشش احمد عبدالله، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۷ق .
(۳۲) محمد بن يوسف الجزري (م.۷۱۱ق.)، تاريخ حوادث الزمان و ابنائه، به كوشش تدمري، بيروت، ابناء الشريف الانصاري، ۱۴۱۹ق .
(۳۳) خليفة بن خياط (م.۲۴۰ق.)، تاريخ خليفه، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق .
(۳۴) طبري (م.۳۱۰ق.)، تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي .
(۳۵) محمد ابن الضياء (م.۸۵۴ق.)، تاريخ مكة المشرفه، به كوشش العدوي، مكه، المكتبة التجارية مصطفي احمد الباز، ۱۴۱۶ق .
(۳۶) احمد السباعي (م.۱۴۰۴ق.)، تاريخ مكه، نادي مكة الثقافي، ۱۴۰۴ق .
(۳۷) احمد بن يعقوب (م.۲۹۲ق.)، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق .
(۳۸) ابوعلي مسكويه (م.۴۲۱ق.)، تجارب الامم، به كوشش امامي، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش .
(۳۹) محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.)، تحصيل المرام، به كوشش ابن دهيش، ۱۴۲۴ق .
(۴۰) شمس الدين السخاوي (م.۹۰۲ق.)، التحفة اللطيفه، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق .
(۴۱) مسعودي (م.۳۴۵ق.)، التنبيه و الاشراف، بيروت، دار صعب .
(۴۲) محمد ابن ظهيره (م.۹۸۶ق.)، الجامع اللطيف، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، ۱۴۲۳ق .
(۴۳) جعفر مرتضي العاملي، الحياة السياسية للامام الرضاعليهالسلام، قم، جامعة المدرسين، ۱۴۰۳ق .
(۴۴) محمد ابن النجار (م.۶۴۳ق.)، الدرة الثمينة في اخبار المدينه، به كوشش صلاح الدين، مركز بحوث و دراسات المدينه، ۱۴۲۷ق .
(۴۵) مقريزي (م.۸۴۵ق.)، درر العقود الفريده، به كوشش عدنان درويش، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۹۵م .
(۴۶) محمد تسهيل، دولت
عباسيان، ترجمه: جودكي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵ش .
(۴۷) محمد بن احمد (م.۶۱۴ق.)، رحلة ابن جبير، بيروت، دار مكتبة الهلال، ۱۹۸۶م .
(۴۸) سليمان الخرابشه، رقابت
عباسيان و فاطميان در سيادت بر حرمين شريفين، ترجمه: جعفريان، قم، مشعر، ۱۳۸۵ش .
(۴۹) محمد الفأسي (م.۸۳۲ق.)، الزهور المقتطفه، به كوشش الذهبي، الرياض، مكتبة نزار، ۱۴۱۸ق .
(۵۰) محمد رضا جباري، سازمان وكالت، قم، مؤسسه امام خميني قدس سره، ۱۳۸۲ش .
(۵۱) محمد لبيب البتنوني، سفرنامه حجاز، ترجمه: انصاري، تهران، مشعر، ۱۳۸۱ش .
(۵۲) محمد الشلي (م.۱۰۹۳ق.)، السنا الباهر بتكميل النور السافر، يمن، الارشاد، ۱۴۲۵ق .
(۵۳) احمد القلقشندي (م.۸۲۱ق.)، صبح الاعشي، به كوشش زكار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م .
(۵۴) منهاج سراج (م. قرن۷ق.)، طبقات ناصري، به كوشش حبيبي، تهران، دنياي كتاب، ۱۳۶۳ش .
(۵۵) محمد الفأسي (م.۸۳۲ق.)، العقد الثمين في تاريخ البلد الامين، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۹ق .
(۵۶) طوسي (م.۴۶۰ق.)، الغيبه، به كوشش طهراني و ناصح، قم، المعارف الاسلاميه، ۱۴۱۱ق .
(۵۷) بلاذري (م.۲۷۹ق.)، فتوح البلدان، بيروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م .
(۵۸) محمد الدقن، كعبه و جامه آن از آغاز تا كنون، ترجمه: انصاري، تهران، مشعر، ۱۳۸۴ش .
(۵۹) كليني (م.۳۲۹ق.)، الكافي، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ۱۳۷۵ش .
(۶۰) ابن اثير (م.۶۳۰ق.)، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق .
(۶۱) علي بن عيسي الاربلي (م.۶۹۳ق.)، كشف الغمه، بيروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ق .
(۶۲) احمد بن القلقشندي (م.۸۲۱ق.)، مآثر الاناقة في معالم الخلافه، به كوشش عبدالستار، كويت، مطبعة حكومة الكويت، ۱۹۸۵م .
(۶۳) سيد محمد باقر نجفي، مدينهشناسي، تهران، شركت قلم، ۱۳۶۴ش .
(۶۴) ابراهيم رفعت پاشا (م.۱۳۵۳ق.)، مرآة الحرمين، قم، المطبعة العلميه، ۱۳۴۴ق .
(۶۵) مسعودي (م.۳۴۶ق.)، مروج الذهب، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق .
(۶۶) احمد العمري (م.۷۴۹ق.)، مسالك الابصار، به كوشش شاذلي و ديگران، ابوظبي، المجمع الثقافي، ۱۴۲۳ق .
(۶۷) ابن قتيبه (م.۲۷۶ق.)، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، ۱۳۷۳ش .
(۶۸) محمد محمد حسن شراب، المعالم الاثيره، بيروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق .
(۶۹) عبدالعزيز كعكي، معالم المدينة بين العمارة و التاريخ، به كوشش كردي، جده، شركة السعوديه، ۱۴۱۹ق .
(۷۰) ياقوت الحموي (م.۶۲۶ق.)، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، ۱۹۹۵م .
(۷۱) ابوالفرج الاصفهاني (م.۳۵۶ق.)، مقاتل الطالبيين، به كوشش سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه .
(۷۲) مقالات و بررسيها:تهران، ۱۳۶۸ش .
(۷۳) ابن شهرآشوب (م.۵۸۸ق.)، مناقب آل ابيطالب، به كوشش البقاعي، بيروت، دار الاضواء، ۱۴۱۲ق .
(۷۴) علي بن تاج الدين السنجاري (م.۱۱۲۵ق.)، منائح الكرم، به كوشش المصري، مكه، جامعة ام القري، ۱۴۱۹ق .
(۷۵) مقريزي (م.۸۴۵ق.)، المواعظ و الاعتبار، به كوشش خليل المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق .
(۷۶) ايوب صبري پاشا (م.۱۲۹۰ق.)، موسوعة مرآة الحرمين الشريفين، قاهره، دار الآفاق العربيه، ۱۴۲۴ق .
(۷۷) احمد زكي يماني، موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق .
(۷۸) نامه تاريخپژوهان (فصلنامه):انجمن تاريخپژوهان .
(۷۹) يوسف بن تغري بردي (م.۸۷۴ق.)، النجوم الزاهره، قاهره، به كوشش شلتوت و ديگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، ۱۳۹۲ق .
(۸۰) احمد بن عبدالوهاب النويري (م.۷۳۳ق.)، نهاية الارب، قاهره، دار الكتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق .
(۸۱) سمهودي (م.۹۱۱ق.)، وفاء الوفاء، به كوشش السامرائي، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۲ق .
(۸۲) حسين بن حمدان الخصيبي (م.۳۳۴ق.)، هداية الكبري، بيروت، البلاغ، ۱۴۱۱ق.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله«بنی عباس».