باشقیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باشقیر
نام یکی از
اقوام ترک و یکی از
جمهوریهای خودمختار روسیه است.
باشقیر
نام یکی از
اقوام ترک و یکی از
جمهوریهای خودمختار روسیه که اکنون
سکونتگاه این قوم است. باشقیر در منابع قدیم و جدید
فارسی و عربی به صورتهای باشغِرْد، باشْقِرْت، باشْقِرْد، باشْگِرْد، بَشْجِرت، بَشْکِرت، بَشْگِرت
ضبط شده است.
منشأ قومی آنها بسیار مبهم است. شواهد حاکی از آن اسـت که از جنوب غربی
ترکستان به این ناحیه آمدهاند. امـّا برخی منابع باشقیر کنونی را موطن اصلی این قوم میدانند (اسامی S o n b h n o i , B o r o u s k o i , T a b i n o i , G h o u i n o i , P a g u r i t a i را، که
بطلمیوس ذکر کرده است، شاید بتوان با باشْقِرْت و نامهای قبیلهای
گینه و
تابین و
بوراچ و
سووین یکی دانست)
به گفته
اصطخری، باشقیرها در ناحیهای
کوهستانی و
جنگلی زندگی میکردند که راه یافتن به آن دشوار و از
مرکز این ناحیه تا سرزمین
بلغارها ۲۵
روز راه بود.
ابوریحان بیرونی کوههای
اورال را «کوههای بَشْکُرْت» می خواند.
ابن فضلان، که خود در ۳۱۰ به بررسی
سرزمین و
دین و
رسوم باشقیرها پرداخته، پس از گذار از رودهای
کِنال و
سُوخ، در نزدیکی
مرز بلغارها به چادرهای آنان رسیده است. وی در ضمن مینویسد که آنان همه
کافر (
شمنی مذهب) بودهاند.
ادریسی داستانهای
مردم روزگار خود را در باره این سرزمین با مطالبی که در
ترجمه عربی
کتاب بطلمیوس آمده درهم آمیخته و جزییات نسبتاً پیچیدهتری درباره شهرها و فراوردههای
آهن و
مس و جنگ افزارها و
صادرات پوست بیدستر و
سنجاب این ناحیه به دست داده است
امّا احتمالاً بسیاری از مطالب او راجع به
مجارهاست. این التباس از آنجا پیدا شده است که
منابع اسلامی باشقیرها را «باشقیرهای درونی» و مجارها را «باشقیرهای بیرونی» می خواندند. در صورتیکه باشقیرهای
اورال خود را به «درونی» و «بیرونی»
تقسیم میکردند. باشقیرها پس از
قرن نهم/ پانزدهم نزد
همسایگان قزاق و
نوغای خود به «ایسْتکِ» معروف بودند که
اصطلاح ترکی عثمانی «هَشْدَک» از آن گرفته شده است.
قبایل یورمتی و ینی باشقیر جزو آن دسته از قبایل
ترک بودند که در قرن ششم/ دوازدهم بر مجارها
فرمان میراندند.
نظریههایی دایر بر اینکه باشقیرها مجارهایی هستند که تا زمان
مغولان هنوز صبغه ترکی نیافته بودند با گفته
محمود کاشغری مبنی بر اینکه
لهجه باشقیر به لهجه یَمَک (یا یَماک)، یعنی قپچاقهای شمالی، بسیار نزدیک بوده است قّوت خود را از دست میدهد.
شمس الدین دمشقی (متوفی ۷۲۷) و
ابوالغازی خان نیز باشقیرها را به قپچاقها وابسته میدانند. در واقع، باشقیرها مدتها پیش از
عصر مغولان
مسلمان شده بودند.
یاقوت، از قول برخی از باشقیرهای مجار، که برای
تحصیل به
حلب میآمدند و خود وی آنها را دیده بود،
روایاتی نقل میکند، از جمله اینکه نیاکانشان
اسلام را از بلغارهای ولگا گرفته بودهاند، و میگوید که آنان
حنفی مذهب بودند و سی پارچه
روستا داشتند و به
زبان «اَفْرَنج»
سخن میگفتند و در
سپاه شاهان مجار
خدمت میکردند، امّا در لشکرکشی به سرزمینهای اسلامی
شرکت نمیجستند.
ابن ابی الربیع،
نویسنده قرن ششم/ دوازدهم که مدتی در
مجارستان در میان باشقیرها
زندگی کرده بود، میگوید که آنان مانند مجارها حنفی مذهب بودند و میافزاید که ۷۸
شهر باشقیری در مجارستان وجود داشت و نام باشقیر از این طریق بر مجارهای
غیرمسلمان اطلاق میشد.
اراضی باشقیرها در نزدیکی محل اردوگاه
تابستانی خانهای
مغول اردوی زرین بود و، زمانی که این اراضی به
تصرف مغولان درآمد، باشقیرها مجبور به خدمت در سپاه آنان شدند ولی
اجازه داشتند که
قاضی مسلمانی از آن خود داشته باشند.
از جمله باشقیرهایی که منصبی در دربار
ایلخانان داشتند یکی
امیر بشکرت بود که، در زمان
غازان خان،
شورش سولَمیش را در
آسیای صغیر سرکوب کرد. و دیگری سرقان بشکرت، از سرهنگان اُلجایتو، بود. باشقیرها در خدمت ممالیک
مصر نیز بودهاند که از آن میان میتوان عَلَمُالدین سنجر الباشقُردی را نام برد که قایم مقام قلاؤون در
شام بود.
در نیمه اول
قرن دهم/ شانزدهم، خانهای توره (شیبانی) بخشهای شمالی و شرقی باشقیرستان را زیرفرمان خود داشتند و غازان خان صاحب گری در «غازان یولی» دارای نفوذ بود و امیران قبایل نوغای نیز بر جنوب باشقیرستان
فرمان میراندند. دو تن از امیران اولونوغای، به نامهای اسماعیل اوغلی اُوروس میرزا و
برادرزادهاش اِشتِرَک میرزا، تا ۱۰۱۷/ ۱۶۰۸ از جانب کوچومیها بر «نوغای یولی»، یعنی باشقیرهای جنوب اورال،
حکومت میکردند. زمانی اوروس میرزا نمایندگانی پیش سلطان سلیمان اول فرستاد و مصرّاً از او خواست که حوضه ولگا را
ضمیمه قلمرو عثمانی کند و در ضمن، از آنجا که
روسها، پس از
تصرف قازان و
حاجی تَرخان (هشترخان)، تا
مشرق ولگا پیش رفته و سامارا (کویبیشفِکنونی) و یاییتیکا و اوفا را به
دژ نظامی
تبدیل کرده و بر باشقیرهای مجاور مالیاتهایی بسته بودند، نمایندگانی نزد ایوان چهارم (ایوان مخوف) فرستاد و
اعتراض کرد که «بشکرت ـ ایسْتِکها» باید فقط به او
مالیات بپردازند و مالیات گرفتن روسها از آنها مداخله در امور داخلی ولایت نوغای است.
امّا روسها، با وجود پارهای حرکتهای آشتی جویانه،
سلطه خود را رفته رفته
گسترش دادند. در ۱۰۳۸/۱۶۲۹، فقط ۸۰۰ خانوارِ باشقیر زیر
فرمان روسها بودند و حال آنکه در ۱۱۱۲/۱۷۰۰ شمار این خانوارها به ۰۰۰، ۷ افزایش یافت. این سرزمین، در ایام استیلای روسها نیز، همان تشکیلات گذشته را داشت.
جامعه به چند
طبقه تقسیم میشد: «میرزا» ها (به روسی، «کنیاز») که از تبار اشراف مغول و تاتار بودند؛ «بی» ها (به روسی، «استراشینا») و «
تَرخانها» که رؤسای قبایل بودند؛ «عَصبه» ها (
واژه عربی؛ به روسی، وتچینیک) که تیولهای موروثی داشتند و در
سپاه خدمت میکردند؛ «یَساقْلی» ها که روستاییان مشمول خدمت لشکری بودند؛ «تیپتر» ها یا روستاییانی که به جای تیولداران به خدمت سپاهی میرفتند؛ «بوبیل» ها (به مغولی و ترکی قدیم، «بوگُل» (
اسیر)) که روستاییان بی زمین بودند؛ «تَسْنَق» ها که
چادرنشینان وابسته به روستای خاص بودند. میرزاها و بیها و خانها در مجمع (یایین) هایی که در خان توبه سی، در مجاورت روستای کنونیِ
حاجی یورمتی، تشکیل میشد
اجتماع میکردند و به بحث درباره مسایل کلی
سیاسی میپرداختند. اداراتی به نام «دُوْوان» (
دیوان) نیز وجود داشت که به کارهای
ولایت رسیدگی میکرد. قلمرو قبیله یورمتی مرکز نظامی ولایت بود و عصبهها در امتداد چهار
جاده نظامی که از آن مرکز آغاز میشد مستقر بودند. این چهار جاده عبارت بود از: نوغای در
جنوب، قازان در
مغرب، اوسا در
شمال، و سیبری در
مشرق.
در برابر اقدام
روسیه برای
الحاق باشقیر به قلمرو خود سرسختانه
مقاومت میشد و بارها در این سرزمین
شورش در گرفت. کوچومیها، که رهبران برگزیده مردم باشقیر بودند، عموماً در
رأس این جنبشها قرار داشتند. این جنبشها گاه، با دیگر جنبشهایی که در
اوکراین و شمال
قفقاز صورت میگرفت و با اقدامات تهورآمیز مردم کریمه و کلموکها (قالموقها) و عثمانیها درمیآمیخت؛ زیرا باشقیرها با همه آنان
مراوده داشتند.
در
قرن یازدهم/ هفدهم و
ربع اول قرن دوازدهم/ هجدهم، باشقیرها به جنبشهای نواحی غربی سیبری و بخش سفلای
رودخانه سیحون و
حاجی ترخان و دُن و
داغستان و حتی دبرتسن در
مجارستان پیوستند.
در ۱۰۷۸/۱۶۶۷، در ایام فرمانروایی کوچوک سلطان کوچومی، اولیاچلبی از باشقیرها و کلموکهای ساکن میانِ
رودِ ترک و
حاجی ترخان دیدن کرد و سخت تحت تأثیر توانایی جنگی و شور ملّی و دینی آنان قرار گرفت. باشقیرها، در مواقعی که
روسیه درگیر مشکلات خارجی بود، دست به
شورش میزدند.
قیام ۱۰۸۹/۱۶۷۸، که در طی آن چندین
شهر روسیه در حوضههای ولگا و قامه به
آتش کشیده شد، با
پیروزی ترکان بر روسها در چِگرین و
تصرف جنوب اوکراین به دست آنها مربوط بود. باشقیرها در ساختن
جنگ افزار استاد بودند و میتوانستند، علاوه بر سلاحهای موردنیاز خود، برای قراقالپاقها و قزاقها
سلاح تهیه کنند.
حکومت روسیه در قطع مناسبات خارجی با باشقیرها و
تعطیل تأسیسات
تولید آهن و
فولاد آنها
سعی بسیار داشت و در ۱۰۸۶/۱۶۵۷، با
صدور فرمانی،
حق تولید
آهن را از باشقیرها
سلب کرد؛ اما این
فرمان نتیجهای نبخشید. روسها، با دایرکردن تأسیساتی در پترو، واقع در ناحیه اورال، و کوچاندن گروههای متعدد روسی به این ناحیه، توانستند به رغم مشکلات خارجی، بر شمار عنصر روسی در آنجا بیفزایند.
در ۱۰۸۹/۱۶۷۸، کوچوک سلطان به دست آیوکه، خانِ کلموکها، کشته شد و
مبارزه با روسها را دو
پسرش، مرادسلطان و خوزی سلطان،
ادامه دادند. در طی جنگهای
روسیه و
سوئد در زمان پتر اول (حک: ۱۶۸۲ـ۱۷۲۵)، این دو تن سراسر باشقیرستان را به
شورش برانگیختند. آنان با خانهای کریمه و نوغایها و قزاقهای دُن مناسبات دوستانه داشتند و مراد سلطان، در تلاشی ناموفق برای گرفتن
کمک، به کریمه و استانبول
سفر کرد. وی، در ۱۱۲۰/۱۷۰۸، برای
تصرف دژِ روسی تِرِک، به نوغایهای کوبان و چرکسها پیوست، اما
زخم برداشت و به دست روسها گرفتار آمد و سپس
محاکمه و
اعدام شد.
به
روایت سفیر باشقیرها که در ۱۱۲۸/۱۷۱۶ با سلطان احمد سوم
دیدار کرد، باشقیرها، به همراهی متحدانشان یعنی قراقالپاقها و قرقیزها،
شورش دیگری برپا کردند و، به تلافیِ اعدام مرادسلطان، به تِرِک یورش بردند و ۰۰۰، ۴۰
روس را کشتند.
آنان، در این
قیام، از پشتیبانی قزاقها برخوردار بودند؛ زیرا از آغاز
قرن دوازدهم/ هجدهم زیرفرمان توبیرچیق اوغلی غایب، خانِ قزاق، که مقرش در
تاشکند بود، درآمده بودند. مکاتبات غایب خان با سلطان احمد سوّم در بایگانی عثمانی موجود است.
این شورش هفده
سال طول کشید و نیروی باشقیرها را
تحلیل برد. سرانجام، در ۱۱۴۰/۱۷۲۸ هیئتی را به
سن پترزبورگ فرستادند و میان دو طرف
پیمان صلح بسته شد. اما، در ۱۱۸۴/۱۳۷۵، در برابر اقدامات روسها برای
محصورکردن باشقیرستان و جدا کردن آن از قراقالپاقها و قزاقها، شورش دیگری، به رهبری کیلمِک اَبیز و کوسوم اوغلی آقای، درگرفت. این شورش از همه قیامهای باشقیرها خونینتر بود. سرانجام، کیلمک ابیز و کوسوم اوغلی آقای
دستگیر و به سن پترزبورگ گسیل و در آنجا
اعدام شدند. اما، در ۱۱۵۰/۱۷۳۷، به
رهبری دو تن از «بیها» ی قبیله قوواقان، به نامهای پِپِنِه و تونگِوور کوسِپ، و با حمایت خانهای قزاق،
آتش جنگ بار دیگر شعله ور شد. پپنه خوجه احمدسلطان،
پسر ابوالخیرخانِ قزاق را خانِ باشقیرها
اعلام کرد. این
نهضت با دادن تلفات بسیار سنگین
سرکوب شد.
جنگ با
روسیه، در ۱۱۵۳/۱۷۴۰، به فرماندهی قره صَقال، از سرگرفته شد و او در واقع بای بولات، آخرین بازمانده کوچومیان بود که از ۱۱۵۱/۱۷۳۸، با پشتیبانی خانهای کریمه، همراه
برادرزادهاش، در میان باشقیرها فعّالیّت میکرد. پس از دو
سال جنگ، قره صقال از روسها
شکست خورد و نزد خانهای قزاقِ اورتایوز گریخت و به برق خان
پناهنده شد. پس از این واقعه، دیگر از کوچومیان خبری نشد؛ اما، در ۱۱۶۸/۱۷۵۵ و ۱۱۸۸/۱۷۷۴، قیامهای دیگری رخ داد.
در ۱۲۱۳/۱۷۹۸،
کاترین دوم،
امپراتریس روسیه، بنابر سیاست آشتی جویانهاش نسبت به باشقیرها،
ولایت آنان را به دوازده بخشِ مرسوم قبیلهای
تقسیم کرد و نیز هنگهایی از باشقیرها تشکیل داد که به
تیر و
کمان مسلح بودند و
جامه ملی خود را میپوشیدند. از این هنگها در جنگ با ناپلئون استفاده شد و آنها براستی تا
پاریس پیش رفتند. اما، در ۱۲۷۸/۱۸۶۱، بخشهای قبیلهای از میان رفت و، در ۱۲۷۹/۱۸۶۲، هنگهای باشقیری نیز
منحل شد ولی برخی از واحدهای کوچک تا ۱۲۹۹/۱۸۸۲ هنوز باقی بود. مدتها رسیدگی به امور باشقیرها با
وزارت امورخارجه بود ولی، در ۱۲۸۹/۱۸۷۲ وضع اجتماعی آنها با دیگر اتباع روسیه یکسان شد، گو اینکه قوانین اداری و ارضیِ خاص خود داشتند.
باشقیرها در انقلاب ۱۳۲۳/۱۹۰۵ نقش مهمی نداشتند. در ۱۳۳۵/۱۹۱۷، به موجب قطعنامه «مجلس مسلمانان سراسر روسیه» که از ۶ تا ۱۶
شعبان/ ۱ تا ۱۰
مه برگزار شد و خواستار
خودمختاری مسلمانان نواحی
ترک نشین شد، نمایندگان باشقیرها، برای رسیدگی به تشکیلات اداری ولایات خود، کمیتهای مرکزی مرکب از سه نفر (زکی ولیدی طوغان، سعید میراس، الله بِردی جعفر)
انتخاب کردند. آنان با قزاقها و قرقیزها به
توافق رسیدند و نخستین کنگره باشقیرها را برپا داشتند. این کنگره به باشقیرها
توصیه کرد که، برای
مبارزه در راه
استقلال، با دیگر اقوام (قزاقان، ازبکان و غیره)
متحد شوند. آنان، در
پاییز، به
تشکیل سپاه پرداختند و مرکزی اداری، به ریاست بیکباواوغلی یونس، در
کاروانسرای شهر اورنبورگ
تأسیس شد.
روسها، در ۱۳۳۶/۱۹۱۸، این
دولت را برانداختند و اعضای آن
دستگیر و
زندانی شدند؛ امّا بعداً از زندان
فرار کردند.باشقیرها، در
ژوئن همان سال، دوباره سر به
طغیان برداشتند، نیرویی
مرکب از دو
لشکر تشکیل دادند و
دولت را در اورنبورگ
احیا کردند. این دو لشکر، با ورود دستههای قزاق ـ قرقیز به قشون، به صورت
سپاه جداگانهای درآمد و فرماندهی آن را ژنرال اِشْبُلاتوف به دست گرفت. امّا متفقین، که از پیشروی آلمان در اوکراین و قفقاز هراسان شده بودند، مایل به حضور ارتش ملی قرقیز و باشقیر در نواحی اورال و استپها نبودند و درصدد
انحلال آن برآمدند و ژنرال کولچاک، بنابه خواست
متفقین،
اعلام کرد که این ارتش و دولت به رسمیت شناخته نخواهد شد (۱۵ صفر ۱۳۳۷/ ۲۱ نوامبر ۱۹۱۸).
در ۱۷
جمادی الاولی ۱۳۳۷/ ۱۹
فوریه ۱۹۱۹، دولت «باشقیرستان» با
حکومت شوروی پیمان صلحی منعقد کرد و به موجب آن، حکومت شوروی
متعهد شد که از
سپاه و
استقلال این سرزمین در امور داخلی
حمایت کند. بعدها کوششهایی برای
وحدت باشقیرها و قزاقها صورت گرفت، اما حکومت شوروی با این وحدت مخالفت کرد و استرلیتاماق مرکز اداری باشقیرستان و آقْتُوبه مرکز
قزاقستان شد. «باشقیرستان کوچک»، در آن زمان، ۸۷۴، ۸۴ کیلومترمربع وسعت و ۰۵۹، ۲۵۹، ۱ نفر جمعیت داشت که در حدود ۶۵ تا ۷۲ درصد آنها
ترک بودند. ریاست
دولت باشقیرستان ابتدا با یوموقول اوغلی و سپس با زکی ولیدی طوغان (ولیدوف) بود. در ۱۱
شوال ۱۳۳۸/ ۲۹
ژوئن ۱۹۲۰، اعضای دولت از سمت خود
استعفا کردند و برای پیوستن به شورش باسماچیان بر ضد حکومت شوروی به
ترکستان رفتند و دولت دیگری، که همه اعضای آن طرفدار شوروی بودند، بر سر کار آمد و ارتش
منحل شد. در شوال ۱۳۴۰/ ژوئن ۱۹۲۲، حکومت شوروی باشقیرستان را با ایالت اوفا، که بیشتر ساکنانش
روس بودند،
متحد کرد و «باشقیرستان بزرگ» را به وجود آورد و، بدین سان، جمهوری خودمختار سوسیالیستی شوروی باشقیر به جمهوریهای دیگر
اتحاد شوروی پیوست. پس از فروپاشی اتحاد شوروی باشقیرستان کماکان به عنوان جمهوری خودمختار در روسیه باقی ماند.
باشقیرستان در حدود ۶۰۰، ۱۴۳ کیلومتر وسعت دارد و جمعیت آن در ۱۳۶۱ ش /۱۹۸۳ قریب ۰۰۰، ۸۴۵، ۳
نفر بوده است. مرکز آن
شهر اوفاست. این
جمهوری در مرز میان
اروپا و
آسیا، در قسمتهایی از حاشیه شرقی اراضی پست اروپای شرقی و منطقه کوهستانی اورال جنوبی و دشتهای مرتفع ماورای اورال، قرار دارد. آب و هوایش قارهای است و میانگین دما در
دی ماه در بعضی از نقاط این جمهوری به ۱۴ تا ۱۷ درجه زیرصفر و در
تیرماه به ۱۶ تا ۲۰ درجه بالای صفر میرسد. میزان بارش سالانه در زمینهای کم ارتفاع از ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیمتر و در دشتهای مرتفع در حدود ۳۰۰ میلیمتر و در کوهها ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیمتر است. بِلایا، که ۴۲۰، ۱ کیلومتر طول دارد، رود اصلی باشقیر است و تقریباً تمام مسیر آن در این جمهوری است. بخش غربی باشقیر بیشتر زمین پست است و بخش شرقی آن بیشتر
کوهستانی. در باشقیر منابع
معدنی، بویژه
نفت و
آهن و
مس و
روی و
طلا و
منگنز و
کروم و
بوکسیت، وجود دارد.
در جمهوری باشقیرستان، علاوه بر باشقیرها، اقوام دیگری، از قبیل تاتارها و روسها و چوواشها و ماریها و اوکراینیها و موراویائیها و اودمورتها، زندگی میکنند.
دین اغلب این اقوام
اسلام است.
شغل عمده باشقیرها در گذشته
پرورش دام و
ماهیگیری و
تربیت زنبور عسل و نیز
صنایع دستی، نظیر
نمدمالی و
قلابدوزی و
فرش بافی، و تهیه مصنوعات
چرمی بوده ولی باشقیر امروز دارای صنایع سنگین و کشاورزی صنعتی است.
ادبیات ملی و
هنر بومی آن جالب توجّه است. شعرهای حماسی و ترانههایی از تاریخ یا زندگی روزمره و نیز حکایتها و
افسانهها و
شعرهای عامیانه و شفاهی مجموعاً ادبیات باشقیری را تشکیل میدهد که از یک
قرن پیش خصوصاً روسها آنها را
ثبت و
منتشر کردهاند.
تأثیر معماری بلغارها در بناهای روستایی باشقیر، مخصوصاً در
مساجد و
مقبرهها، به
چشم میخورد؛ امّا، پس از
قرن دهم/ شانزدهم که باشقیر در حوزه سیاسی و فرهنگی
روسیه قرار گرفت، تأثیر معماری روسی در آن محسوس است. گویش باشقیری حد فاصل میان گویشهای قزاقی و قازانی است. پس از تشکیل
دولت شوروی، این
گویش دارای
خط شد و کتابهایی به آن خط
انتشار یافت.
(۱) محمدظلی بن درویش اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامه سی، ج ۷، استانبول ۱۹۲۸.
(۲) عبداللّه عصمتی، باشقوردستان جغرافیاسی، اوفا ۱۹۲۴.
(۳) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
(۴) در مورد تاریخ قیام و شورش رجوع کنید به باشقورت آیماغی، اوفا ۱۹۲۵ـ۱۹۲۶.
(۵) باش وکالت آرشیوی، نامه همایون دفترلری، استانبول.
(۶) عبداللّه بطال، قازان تورکلری، تاریخی و سیاسی گوروشلر، استانبول ۱۹۲۵، ص ۸۲ ـ۸۶، ۹۲ـ۹۵، ۱۰۰ـ۱۰۸، ۱۱۷ـ۱۲۶.
(۷) راشد، تاریخ.
(۸) برای قوم نگاری و مردم شناسی ابن ابی الربیع، تحفة الالباب و نخبة العجاب.
(۹) ابن فضلان، رحله، چاپ طوغان.
(۱۰) ابوالغازی خان.
(۱۱) ابوریحان بیرونی.
(۱۲) محمدبن محمد ادریسی، نزهة المشتاق، قاهره.
(۱۳) ابراهیم بن محمد اصطخری، المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۰، ۱۹۲۷.
(۱۴) محمدبن ابی طالب دمشقی، نخبة الدّهر فی عجائب البرّ و البحر.
(۱۵) رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ، نسخة خطی کتابخانة ملّی فرانسه، پاریس، ش ۱۳۶۴.
(۱۶) باشقورت آیماغی، اوفا ۱۹۲۵ـ۱۹۲۶، ج ۲.
(۱۷) محمودبن حسین کاشغری، دیوان لغات ترک.
(۱۸) زکی ولیدی طوغان .
(۱۹) احمد زکی ولیدی طوغان، تورک تاریخی درسلری، ۱۹۲۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باشقیر»، شماره۲۲۸.