امتحانات الهی حضرت زینب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در واقعه
کربلا و ماجرای
اسارت، مشمول سختترین
امتحانات الهی قرار گرفتند؛ ولی هرگز لب به شکوه نگشوند و طواغیت خونخوار
زمان را پست و خوار دانسته و کربلا را تجلی
جمال الهی میداند.
بدون هیچ اغراقی میتوان گفت
حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، هم با بزرگترین و مهمترین موارد امتحانات و آزمایشات الهی مورد
ابتلا و
امتحان قرار گرفت و هم از اسباب و عوامل یاری کننده در
موفقیت در آزمایشات، همچون
صبر و
تقوا برخورداربود و هم با نمره عالی در امتحانات الهی موفق و پیروز گشت و بالطبع به نتایج گرانسنگ و گرانبهای موفقیت در
امتحانات الهی دست یافت و
صلوات و
رحمت و
هدایت الهی همه با هم همچون باران بهاری بر او بارید. در بین مواد امتحانی، پنج مورد است که هم ابتلا و امتحان مردم نسبت به آنها عمومی و فراگیر است و هم پیروزی و موفقیت در آنها دشوار و طاقتفرسا است.
قرآن کریم این گونه با تاکید از آن پنج مورد نام میبرد، آنجا که میفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْءَمْوَالِ وَ الاْءَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّـابِرِینَ• الَّذِینَ اِذَآ اَصَـبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوآاْ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ راجِعُونَ• اُوْلَـآئک عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ اُوْلَـآئکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛
قطعا همه شما را با چیزی از
ترس،
گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود ثمرات
آزمایش میکنیم و
بشارت ده به بردباران، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد، میگویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگاناند.»
بنابراین مواضع امتحانات الهی را میتوان بطور خلاصه در ۵ مرتبه برشمرد:
۱. امتحان به ترس،
۲. امتحان به گرسنگی،
۳. امتحان به زیان مالی،
۴. امتحان به زیان جانی،
۵. امتحان به زیان در ثمرات.
اوّلین موردی که در
آیه ۱۵۵
سوره بقره به عنوان مواد امتحانی نامبرده شده
خوف و ترس است؛ خوف و ترسی که بسیاری از انسانها به خاطر آن همه چیز را باختهاند و گرفتار ذلّت شدهاند، از جمله همین کوفیانی که در
جنگ علیه
حسین بن علی (علیهماالسلام) شرکت کردند، یکی از عوامل آن، ترس از
یزید مخصوصا
خشونت و سختگیری
ابن زیاد بود. زینب (علیهاالسّلام) باخوفهای متعددی امتحان شد؛ ولی در همه آنها پیروز و موفق گشت.
امام حسین (علیهالسّلام) در
روز یکشنبه ۲۸
رجب، دو روز قبل از ماه مبارک
شعبان از
مدینه همراه فرزندان و برادران وبرادرزادگان و اهل و عیالش و نیز خواهرش زینب (علیهاالسّلام) در حالت خوف و خطر به سوی
مکّه حرکت کردند. امام در حال حرکت این آیه را
تلاوت میکرد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّــالِمِینَ؛
موسی از
شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای بود. عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.»
امام حسین (علیهالسّلام) برای رفتن به مکّه راه اصلی و عمومی را اختیار کرده بود و در پاسخ کسانی که به او میگفتند: اگر ما نیزاز راهی که
ابن زبیر انتخاب کرده بود (بیراهه) میرفتیم، شاید از تعقیب دشمنان در
امان بودیم، فرمود: نه! به خدا
سوگند از راهی جز این نخواهیم رفت تا
مشیّت الهی به وقوع پیوندد. زینب (علیهاالسّلام) بعد از امام حسین (علیهالسّلام) در بالاترین سطح، این خوف را احساس میکرد. با این حال، هرگز بر خود نلرزید؛ بلکه با راضی کردن شوهرش
عبد اللّه بن جعفر، ثابت قدم همراه پسرانش به سوی مکّه و از آنجا به سمت
کربلا حرکت نمود.
کاروان حسینی، در جوّ رعب و وحشت از مکّه خارج شد؛ زیرا زمانی کاروان روانه مکّه شد که یزید، لشکری به فرماندهی
عمرو بن سعید بن عاص به مکّه گسیل داشته، اورا
امیر الحاج قرار داد و به او تاکید کرد که هرجا حسین را بیابد، بی درنگ او را به
شهادت برساند. از طرف دیگر، امام (علیهالسّلام) نیز مطّلع شده بود که سی نفر از مزدوران یزید جهت
ترور ایشان به مکّه اعزام شدهاند.
روزی که کاروان حضرت وارد مکّه شد، این آیه را تلاوت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّیآ اَن یَهْدِیَنِی سَوَآءَالسَّبِیلِ؛
هنگامی که متوجه جانب
مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.» این آیه از زبان
حضرت موسی (علیهالسّلام) است که هنوز حالت خوف را دارد. حضرت امام حسین (علیهالسّلام) با خواندن این آیه فهماند که در مکّه دچار خوف بوده است؛ لذا حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت و انجام
عمره مفرده به سوی
کربلا حرکت نمود؛ امّا خوف بیشتری این قافله را یاری میکرد.
هنگامی که کاروان از مکّه خارج شد، عمرو بن سعید بن العاص فرمان داد تا او را تعقیب و دستگیر نمایند. ماموران حکومتی پس از ساعتها هنگامی که از دست یافتن به امام ناامید شدند، به مکّه بازگشتند.»
عقبة بن سمعان میگوید: «چون امام حسین (علیهالسّلام) از مکّه خارج گردید، عمرو بن سعید، جماعتی را به فرماندهی برادرش
یحیی بن سعید فرستاد تا امام (علیهالسّلام) را از رفتن به
عراق باز دارد. آن گروه با یاران امام درگیر شده، با تازیانه بر آنهاحمله ور شدند و امام و یارانش در برابر آنها شجاعانه مقاومت کرده، به طرف کوفه ادامه مسیر دادند.» به یقین زنان در این صحنهها در معرض خوف بیشتری قرار داشتند؛ امّا هرگز از آنها و از جمله زینب (علیهاالسّلام) چیزی شنیده نشد که نشان دهد این خوف در آنها اثر منفی گذاشته است.
هنگامی که
عبید اللّه بن زیاد از عزیمت کاروان امام حسین (علیهالسّلام) به جانب کوفه آگاه شد، شخصی به نام
حصین بن اسامه تمیمی را که مسئولیت افراد
سپاه را به عهده داشت، فرستاد و او در «
قادسیّه» فرود آمد و لشکر را از قادسیّه تا «
خفان» و از «قطقطانه» تا «لملع» مستقر نمود. سپس فرمان داد مابین «واقصه» تا راه
شام و از آنجا تا راه
بصره محاصره نمودند و به کسی اجازه ورود و یا خروج از این محدوده را نمیدادند. هنگامی که امام حسین (علیهالسّلام) در اثنای راه با
اعراب ملاقات نمود، از آنها در باره محاصره پرسش کرد. آنها گفتند: به خدا سوگند! ما نمیتوانیم این حلقه محاصره را بشکنیم و
قدرت این کار را نداریم؛ با این حال، حضرت به راه خود ادامه داد.
سفیان بن عیینه از علی بن یزید و او از
علی بن الحسین (علیهماالسلام) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «پس از خروج از مکّه در هیچ منزلی فرود نیامدیم و از آنجا کوچ نکردیم، مگر اینکه پدرم ماجرای
یحیی بن زکریا و کشته شدن او را یادآور میشد و روزی فرمود: از پستیهای دنیا نزد خدا این است که سر یحیی بن زکریا را به رسم هدیه نزد بدکارهای از
بنیاسرائیل بردند.» معلوم میشود خوف در تمام منازل بیست گانه از ابطح تا
نینوا بر
قافله و خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام) و بانوان حاکم بوده است؛ امّا هرگز این خوفها باعث نشد که دست از اهداف خود بردارند و یا عقبنشینی نمایند.
خوف دیگری که اهل بیت خصوصا بانوان با آن امتحان شدند، آمدن
حرّ با هزار نفر در منزل «
شراف» در محل «
ذوحَسم» بود. آنها مامور بودند کاروان را به سوی کوفه و نزد ابن زیاد ببرند؛ امّا امام حسین (علیهالسّلام) با تدابیری که اندیشید، حرّ را متقاعد کرد که با حرکت حضرت به سوی کربلا موافقت نماید.
یکی از لحظههایی که اهل بیت (علیهمالسّلام) خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام) احساس خوف و دلهرگی کرد، لحظه ورود به کربلا بود که در
روز پنجشنبه، دوم
محرّم سال ۶۰ بوده است. آن بانو به برادرش امام حسین (علیهالسّلام) گفت: ای برادر! احساس عجیبی در این وادی دارم واندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است. حضرت خواهرش را تسلّی داد.
دلهره و خوف زینب در
شب عاشورا تشدید شده بود. خصوصا در آن لحظه که امام حسین (علیهالسّلام) این اشعار رامی خواند: یَا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍکَمْ لَکَ بِالاِْشْرَاقِ وَالاَْصِیلٍ؛ «ای روزگار! اف بر تو باد که دوست بدی هستی، چه بسیار صبح و شام که صاحب و طالب حق کشته گشته.»
زینب (علیهاالسّلام) وقتی این اشعار را شنید نالهاش بلند شد، نزد برادر رفت و گفت: وای از این
مصیبت!. . . امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن در کنارم نیستند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان... که با تسلّای امام حسین (علیهالسّلام) آرام گرفت.
بیشترین خوف و دلهره و سختترین امتحانات در این زمینه را زینب (علیهاالسّلام) در
روز عاشورا پشت سر گذاشت. البته تمام لحظات آن روز دلهرهآور و ترسزا بود، مخصوصا چند صحنه که در زیر به آنها اشاره میشود:
۱. لحظه
وداع امام حسین (علیهالسّلام) که سخت دلهرهآور بود، خصوصا آن لحظه که صدای حضرت بلند شد: «یَا سُکینةُ یا فاطمةُ یا زینبُ یا امّ کلثومٍ عَلیْکُنَّ مِنِّی السَّلاَمُ؛ ای
سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای امّکلثوم! سلام و بدرود من بر شما باد.»
۲. لحظه هجوم اوّل به خیمهگاه؛ در آن لحظه که حضرت مجروح افتاده بود،
شمر و لشکریان به خیمه هجوم آوردندکه با فریاد امام حسین (علیهالسّلام) کنار رفتند.
۳. لحظه آمدن
ذوالجناح و
شهادت حضرت.
در
زیارت ناحیه میخوانیم: «هنگامی که بانوان حرم
اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از
خون مشاهده کردند، از خیمهها بیرون آمدند در حالی که... بر صورت خود سیلی میزدند و نقاب از چهرهها میافکندند و به صدای بلند شیون میکردند و به سوی قتلگاه میشتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با
خنجر سر از بدنت جدا میکرد.»
پس از شهادت آن بزرگوار، بر تمام
هستی وحشت و ترس حاکم شد، تا آنجا که
زمین به سختی لرزید و شرق و غرب تاریک شد و مردم را
زلزله و برق فرو گرفت و
آسمان خون بارید وهاتفی از آسمان ندا کرد که: به خدا سوگند! امام، فرزند امام و برادر امام و پدر امامان، حسین بن علی (علیهماالسلام) کشته شد.»
در آن هنگام، غبار شدید توام با تاریکی و
طوفان سرخی که امکان دیدن نمیگذاشت، آسمان را فرا گرفت که آن گروه گمان کردند
عذاب بر آنها نازل گردیده است و ساعتها ادامه داشت. سیر این ترس و وحشتها پس از لحظه شهادت امام حسین (علیهالسّلام) به سوی زینب (علیهاالسّلام) روانه شد و آن بانو در عین حالیکه گریههای سوزناکی داشت، امتحان خوف و ترس را به خوبی پشت سر گذاشت.
اوج امتحان
اهل بیت (علیهمالسّلام) خصوصا حضرت زینب (علیهاالسّلام)، با خوف و وحشت در عصر عاشورا و
شام غریبان اتفاق افتادکه سخت شکننده و طاقت فرسا بود؛ ولی حضرت زینب (علیهاالسّلام) با طلب استمداد از عنایات الهی در آن پیروز شد. مهمترین لحظههای ترس و خوف از این قرار بود:
دشمنان در غارت خیمههای حسینی بر یکدیگر سبقت میگرفتند؛ به گونهای که
چادر از سر زنان میکشیدند.
دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده، میگریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون میکردند.
حمید بن مسلم میگوید: «زنی را دیدم از قبیله
بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه
عمر بن سعد بود و هنگامی که دید آن گروه بر زنان حسین و خیام آنها یورش برده،
غارت میکنند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیام آمده، قبیله خود را صدا زد و گفت: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران رسول خدا را تاراج میکنند؟ و شما به
خونخواهی برنمیخیزید؟»
پس از غارت خیمهها، شعلههایی از
آتش آوردند و یکی از آنها فریاد میزد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.»
و زنان با اجازه
حضرت سجاد (علیهالسّلام) و دستور حضرت زینب (علیهاالسّلام) راه بیابانها را پیش گرفتند.
امام سجاد (علیهالسّلام) میفرماید: «به خدا سوگند! هیچ گاه به عمّهها و خواهرانم نظر نمیکنم، جز اینکه گریه گلویم را میگیرد و یاد میکنم آن لحظات را که آنها از خیمهای به خیمه دیگر میگریختند و منادی سپاه کوفه فریاد میزد که خیمههای این ستمگران را بسوزانید.»
نقطه اوج ترس و وحشت در شام غریبان بود. از یک طرف، خیمه آتش گرفته بود. بانوان و کودکان آواره بیابانهابودند؛ در حالی که
دشمن به دنبال آنان بود. تاریکی
شب، بوی خون و دود و فریادهای زنان بر این ترس و وحشت افزوده بود. مؤلّف کتاب «
معالی السبطین» چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و
تشنگی جان سپردند و چون
زینب کبرا (علیهاالسّلام) برای جمع عیال و اطفال جستجو میکرد، آن دو طفل را نیافت. بعد از جستجوی زیاد آنها را در حالی که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد.»
زینب است که باید این همه ترس و وحشت و اضطراب را تحمل کند و راستی هم که با
عنایت الهی این ترس و وحشت را معجزهآسا تحمل کرد. نشانه این تحمّل این است که حضرت در آن وحشت و ترس بر خاکسترهای خیمه،
نماز شب گذارد. آری، در شب یازدهم زینب (علیهاالسّلام) بود و غلبه بر خوف و باز هم زینب (علیهاالسّلام) بود و استقامتش. در این شب، زینب (علیهاالسّلام) قافله سالار اسیران بود و نقطه اتّکای یتیمان. مصیبت هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (علیهاالسّلام) همچون کوهی استوار در برابر آن ایستاد و خم به ابرو نیاورد. به نگهبانی اسیران پرداخت؛ به گردآوردن زنان و کودکان
همّت گماشت؛ به جمع آوری گمشدگان در
بیابان مشغول شد؛
بیمار ناتوان را
پرستاری کرد؛ نوای بینوایان بود ورمقِ بی رمقان؛ از این سو به آن سو میدوید و گمشدگان را میجست و از ضربِ
تازیانه پیکرش میسوخت.
خارهای بیابان به پایش فرو میرفت؛ ولی زینب (علیهاالسّلام) یتیمان را میجست. همه بچهها را جمع کرد. یکی یکی آنها را ازجاهای مختلف؛ از جمله زیر خارها پیدا کرد و نگذاشت آتش به آنها زیان برساند. پس از آنکه از کارها فراغت یافت، به
عبادت پرداخت و نماز شب به جای آورد. آن قدر ناتوان و کوفته شده بود که نتوانست ایستاده بخواند. نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به
راز و نیاز پرداخت.
اسارت زنان و کودکان به سرپرستی حضرت زینب (علیهاالسّلام)، وحشت و ترس بسیاری را بر آنها حاکم نموده بود؛ چون نمیدانستند سرانجام و عاقبت آنها چه میشود. این ترس و خوف با ورود به زندان کوفه و
مجلس ابن زیاد در
دارالاماره تشدید شد. مخصوصا در آن لحظه که ابن زیاد دستور قتل علی بن الحسین (علیهماالسلام) را صادر نمود.
زینب (علیهاالسّلام) سر از پا نشناخته،
امام سجاد (علیهالسّلام) را به آغوش کشید و گفت: «ای پسر زیاد! هرچه از ما خون ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری، مرا نیز با او بکش.»
ابن زیاد، لحظهای به زینب (علیهاالسّلام) و علی بن الحسین (علیهماالسلام) نگریست و از
شجاعت و دلیری حضرت زینب (علیهاالسّلام) تعجب کرد و گفت: چه شگفتانگیز؟! به خدا سوگند که این
زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. گمان میکنم که این جوان به همین بیماری از
دنیا خواهد رفت. زینب (علیهاالسّلام) این خوف و ترس را نیز با شجاعت پشت سر گذاشت. ابن زیاددستور داد اهل بیت را به
زندان برگردانند.
طبری میگوید: «اهل بیت (علیهمالسّلام) در زندان به سر میبردند که ناگهان سنگی در زندان افتاد و به آن نامهای بسته شده بود. در آن نامه آمده بود که: پیکی تندرو به سوی شام نزد یزید رفته است و جریان شما را برای او گزارش کردهاند. با برگشت قاصد، اگر صدای
تکبیر شنیدید، بدانید فرمان کشتن شما را آورده است و اگر صدای تکبیر نشنیدید، امان و سلامتی است. هنوز دو یا سه روز به برگشت پیک مانده بود که نامه دیگری همراه
سنگ و تیغی به زندانانداخته شد. در نامه آمده بود که: اگر وصیتی دارید، بکنید که در فلان روز در انتظار بازگشت پیک خواهیم بود. به راستی، این نامهها ترس و وحشت شدیدی را برای اسیران به وجود آورده بود و زینب (علیهاالسّلام) این خطر را احساس میکرد؛ ولی اسیران را تسلّی میداد. روز موعود فرا رسید؛ ولی صدای تکبیر شنیده نشد و یزید نوشته بود که اسیران را به
دمشق روانه کنند.»
عبید اللّه بن زیاد،
شمر،
خولی،
شبث بن ربعی و
عمرو بن حجاج را فرا خواند و هزار سوار همراه آنان کرد و توشه راهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیاری که رسیدند، آنان رابگردانند.» نامعلوم بودن سرنوشت اسرا، همراه بودن نظامیان و
اذیت و آزارهای آنان بر ترس و وحشت اسرا میافزود.
امام باقر (علیهالسّلام) فرموده است: «از پدرم علی بن الحسین (علیهماالسلام) پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟ فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و
جهاز نداشت، سوار کردند و سر مقدّس پدرم، حسین (علیهالسّلام) را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهایی که زیراندازی نداشت، سوار کردند و اطراف و پشتِ سر ما را گروهی با نیزههاحاطه کرده بودند. چون یکی از ما
گریه میکرد، با نیزه به سر او میزدند، تا آنکه وارد دمشق شدیم.»
این همه، جز ترس و وحشت برای بانوان در پی نداشت. بعد از طی بیست منزل، اسرا وارد دمشق شدند. در مجلس یزید، زینب (علیهاالسّلام) خطبه مفصّلی ایراد نمود و تمام ترسها و تهدیدها را به بند کشید. آنجا که بر سر یزید فریاد کشید و چنی نفرمود: «وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَکَ اِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ وَ اَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ؛ اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم، امّا من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ میدانم و تو را بسیار نکوهش میکنم. »ref>
قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۴۸۹.
زینب (علیهاالسلام) از همان کودکی و در طول زندگی با گرسنگیها نیز امتحان شد و در این امتحان نیز با نمره عالی قبول شد وبه تمام آثار و برکات
امتحان الهی دست یافت.
مرد گرسنهای در
مسجد مدینه بپا خاست و گفت: «ای مسلمانان! از گرسنگی به تنگ آمدهام، مرا مهمان کنید.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چه کسی این مرد را امشب مهمان میکند؟
حضرت علی (علیهالسّلام) فرمود: من یا رسول اللّه! وقتی وارد منزل شد، از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ مهمان گرسنه آوردهام.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) با توجه به کنار گذاشتن سهمیه دخترش زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «مَا عِنْدَنَا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیَّةِ وَلَکِنَّا نُؤثِرُ بِهِ ضَیْفَنَا؛ در خانه ما غذایی جز غذای دختربچهام، زینب نیست؛ ولی ما ایثار میکنیم و این غذا را به مهمان میدهیم.»
از شب هفتم آب بر روی اهل بیت (علیهمالسّلام) بسته شد و اوج
تشنگی به اضافه گرسنگی در شب عاشورا و شام غریبان بود که با وضعیت غارت خیمهها چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و اگر هم باقی میماند، کودکان اولویت داشتند. آن دشمنان پست هم در آن شرایط سخت، بعید است به آنها غذا داده باشند؛ پس زینب (علیهاالسّلام) بیش از دیگران باید گرسنگی راتحمل کرده باشد.
اسرا در مسیر راه کوفه به شام قدرت خرید غذا را نداشتند؛ زیرا تمام اموال و
زیورآلات آنان به
غارت رفته بود که البته چنین اجازهای هم نداشتند. امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: «عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام همه
نمازهای واجب و
مستحب را اقامه مینمود و در بعضی منازل به خاطر شدّت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای
تکلیف میکرد.»
حضرت زینب با نقص اموال نیز امتحان شد؛ چرا که با
مسافرت شش ماهه، اوّلاً از خانه و زندگیاش به راحتی جدا شد و ثانیا، در طول این شش ماه با کمترین لباس و غذا و وسایل راحتی زندگی کرد. ثالثا در جریان غارت خیمهها، تمام زیورآلات و اموال آن بانو و تمام بانوان به غارت رفت. حمید بن مسلم میگوید: «به خدا سوگند! من دیدم که سپاهیان
ابن سعد که به خیمهها یورش برده بودند، بر سر تصاحب جامههای زنان با آنها
نزاع میکردند تا اینکه مغلوبشان کرده، جامه آنها را میبردند.» آنچه از اموال مانده بود، در جریان آتش زدن خیمهها و هجوم به آنها نابود شد و یا غارت گردید. راوی میگوید: «سپاهیان عمر بن سعد زنان را از خیمهها بیرون نموده، آتش در آن افکندند که زنان بیرون دویدند، در حالی که جامههایشان ربوده سر و پای آنها برهنه بود.»
حضرت زینب (علیهاالسّلام) آزارهای جسمانی زیادی را از کربلا تا
شام تحمل نمود که در زیر بدانها اشاره میکنیم:
حضرت زینب (علیهاالسّلام) در
قتلگاه فرمود: «یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَْطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شدهام و این کمر و بازو یا چهره من است که بر اثر ضربه دشمن سیاه شده است.»
در مجلس ابن زیاد آزار و اذیت آن بانو به آنجا رسید که ابن زیاد تصمیم به
قتل او گرفت.
عمرو بن حریث به عبید اللّه گفت: او زن است و زن را بر سخنش ملامت نکنند.» باید گفت که: زینب (علیهاالسّلام) سختترین امتحانات را در این زمینه پس داد؛ چرا که او در سنّ کودکی جدّش پیامبر را از دست داد و مصائب دردناک
مادر را مشاهده کرد. او در هجوم دشمنان به خانه
وحی، با چشمان خود دید که چگونه پهلوی مادرش را شکستند و سینه او را مجروح کردند. سپس دفن شبانه و غریبانه او را نظاره کرد و جز اشک کاری از دستش برنیامد. در کوفه شاهد مجروح شدن پدر و شکافته شدن فرق او و
تشییع جنازه و
دفن غریبانه او بود.
شهادت مظلومانه برادرش
حسن (علیهالسّلام) را باچشمان خویش تماشا کرد و سرانجام در کربلا او بیش از شش
برادر را از دست داد؛ برادرانی چون
حسین (علیهالسّلام)،
عباس بن علی،
عبد اللّه بن علی،
عثمان بن علی،
جعفر بن علی،
ابوبکر بن علی و
محمد بن علی.
زینب (علیهاالسّلام) با اینکه در شهادت هریک از آنها به شدّت گریه کرد، مخصوصا در شهادت حسین بن علی (علیهماالسلام) و علی الخصوص آن لحظهای که وارد گودال قتلگاه شد، به گونهای گریه کرد که دوست و دشمن را به گریهانداخت؛ ولی جملاتی به زبان جاری کرد که نشان میداد به خوبی در این امتحان پیروز شده است. وی دستهای خود را زیر پیکر مقدس برادرش حسین برد و رو به آسمان کرد و گفت: «اِلَهِی تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ؛ خدایا! این قربانی را از ما قبول کن.»
در مجلس ابن زیاد، ماندگارترین جمله را فرمود، آنجا که ابن زیاد روی به جانب زینب (علیهاالسّلام) نمود و گفت: «خدای راسپاس که شما را رسوا کرد و کشت و گفتههای شما نادرست از کار درآمد! » زینب (علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود،
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرامی داشت و ما را از پلیدیها پاک گردانید.
فاسق است که رسوا میشود و نابکار است که
دروغ میگوید و او ما نیستیم، بلکه دیگری است.»
ابن زیاد گفت: «کار خدا را با برادرت و اهل بیت خود چگونه دیدی؟» زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «مَا رَاَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ من جز نیکی و زیبایی از خدا ندیدم.» «اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان
تقدیر کرده بود و به سوی جایگاه ابدی خود شتافته، در آن آرمیدند.» چنان که امام سجاد (علیهالسّلام) به ابن زیاد فرمود: «اَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَابْنَ زِیَادٍ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةً وَکَرَامَتُنَا الشَّهَادَةُ؛ مرا از مرگمی ترسانی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ما است و شهادت در راه خدا برای ما
کرامت است؟»
نقص ثمرات را برخی به معنای کم شدن میوههای درختان گرفتهاند و بعضی به معنای کم شدن میوه
درخت خرما؛ ولی مرحوم
علامه طباطبایی میگوید: «امّا کلمه «ثمرات» ظاهرا مراد به آن
اولاد باشد؛ چون نقص فرزندان و کم شدن مردان و جوانان، با جنگ مناسبتر است تا نقص میوههای درختان.»
در این صورت، باید گفت: زینب (علیهاالسّلام) با نقص ثمرات نیز امتحان شد و به خوبی امتحان پس داد؛ چراکه جوانان خویش را با
تسلیم تمام، تقدیم راه خدا نمود.
عبد اللّه بن جعفر،
همسر زینب، دو فرزند خود را نزد امام حسین (علیهالسّلام) برای یاری آن حضرت فرستاد و آن دو در وادی عقیق به امام (علیهالسّلام) ملحق شدند. یکی
عون بن عبد اللّه جعفر است که فرزند زینب کبرا
عقیله بنیهاشم بود. او در روز عاشورا با این
رجز وارد جنگ شد: اِنْ تَنْکُرُونِی فَاَنَابْنُ جَعْفَرشَهِیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنَانِ اَزْهَرَ• یَطِیرُ فِیهَا بِجَنَاحٍ اَخْضَرَکَفَی بِهَذَا شَرَفا فِی الْمَحْشَرِ؛ «اگر مرا نمیشناسید، پس من
پسر جعفر طیّارم.
شهید صدق در
بهشت که با بالهای سبزرنگش در بهشت پرواز میکند و این شرف در
روز قیامت کفایت میکند.» وی عدهای را کشت و سرانجام توسط
عبد اللّه بن قطنه به شهادت رسید.
زینب (علیهاالسّلام) برای احترام به
برادر و برای جلوگیری از شرمساری او، به کنار جنازه فرزندش نیامد؛ در حالی که خویش را زودتر از امام حسین (علیهالسّلام) به کنار
جنازه علی اکبر رساند.
دیگری
محمد بن عبد اللّه جعفر است که او نیز در روز عاشورا توسط
عامر بن نهثل تمیمی به شهادت رسید.
علاوه بر آن دو،
عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر، که مادرش خوصاء دختر حفصه بود و
فرزند خوانده زینب (علیهاالسّلام) شمرده میشد،
و
قاسم بن محمد بن جعفر که
داماد حضرت زینب (علیهاالسّلام)،
شوهر امّ کلثوم دختر آن بانو، نیز به شهادت رسید و زینب (علیهاالسّلام) چون
کوه در
مرگ آنان
صبر و بردباری نمود.
قرآن کریم در ذیل آیه
سوره بقره که پنج مورد از امتحانات سخت الهی در آن نام برده شده، میفرماید: «وَبَشِّرِالصَّـابِرِینَ؛
بشارت پیروزی در امتحانات الهی مخصوص کسانی است که صبر داشته باشند.»
زینب (علیهاالسّلام) در صبر و بردباری یکهتاز میدان بود و زبانزد خاصّ و عام. کربلا تجلی اوج صبر بندگان مخلص
خداوند است تا جایی که در
زیارتنامه میخوانیم: «لَقَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک مَلاَئِکَةُ السَّمَاءِ؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجرای کربلا آن چنان صبر و
رضا و تسلیم از خود نشان داد که صبر از روی او خجل گشت.
در مجلس ابن زیاد، آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش
نمک به زخم زینب (علیهاالسّلام) میپاشد و برای آزردن او میگوید: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَاَهْلِ بَیْتِکِ؛ کار خدا را با بردار و خانواده ات چگونه یافتی؟» او در واقع با تعریض میخواهدبگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب (علیهاالسلام) در پاسخ درنگ نمیکند. گویی از قبل برای این شماتتهااندیشه نموده و پاسخی آماده کرده است. او با آرامشی که از صبر و رضای قلبی حکایت داشت، فرمود: «مَا رَاَیْتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ جززیبایی چیزی ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یک
زن اسیر در شگفت میماند و از این همه صبر و
استقامت و
تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب میشود و قدرت
محاجّه را از دست میدهد.
ابن اثیر از مورّخین بزرگ
اهل سنّت میگوید: «وَکَانَتْ زَیْنَبُ اِمْرَاَةً عَاقِلَةً لَبِیبَةً جَزْلَةً... وَهُوَ یَدُلُّ عَلَی عَقْلٍ وَقُوَّةِ جَنَانٍ؛ زینبزنی بود عاقل و خردمند و با زکاوت... و این یعنی کلام حضرت در مجلس یزید بر عقل و قوّت قلب و پایداری او دلالت دارد.»
جلال الدین سیوطی از مفسّرین اهل سنّت میگوید: «وَکَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ زینب بانویی خردمند وعاقل بود و از قوّت قلب و مقاومت برخوردار بود.»
و نیز
علاّمه مامقانی از علمای
شیعه میگوید: «وَهِیَ فِی الصَّبْرِ وَالثُّبَاتِ وَحِیدَةٌ؛ او در صبر و پایداری یکتا و بی همتا بود. »
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «زینب (علیهاالسّلام)، پیروز تمام امتحانات»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.