امام حسین و قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام حسین علیهالسّلام
از جمله انسانهای بی نظیر جهان هستی است که زندگی او با
قرآن عجین شده بود. او
از کودکی با
قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده
قرآن بود. چون لب به سخن میگشود، کلامش
آیات قرآن بود و
از قرآن دفاع میکرد؛ اگر
نامهای مینگاشت،
دفاع از قرآن بود و سکوتش برای اندیشیدن در آیات آن.
دنیا برای بسیاری
از مردم جای زینت،
تفاخر ، تکاثر،
لهو و لعب است؛ اما گروهی
از مردان خدا هرگز فریب لذتهای زودگذر را نمیخورند و بر اساس گفته
قرآن کریم «تجارت، آن ها را
از ذکر خدا غافل نمیکند». آنان در
دنیا زندگی میکنند؛ اما هرگز وابسته به دنیا نیستند. آری فقط به خدا دل بستهاند و آنچه که در مسیر کمال است.
مونس آنان
کتاب خدا و آیات الهی است؛ آن گونه که اگر تمام مردم
کره زمین بمیرند، اما این کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهایی و وحشت نمیکنند.
با اذعان به این که در این نوشتار کوتاه نمیتوان کاملا به زندگی
قرآنی امام حسین علیهالسّلام پرداخت، اما اجمالا به مواردی
از آن اشاره خواهد شد که
از دوران
کودکی حضرت تا روز
شهادتش را دربرگرفته است.
امام حسین علیهالسّلام
از کودکی به
قرآن عشق فراوانی داشت؛ زیرا آیات فراوانی
از قرآن در خانه شان بر
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیهالسّلام متاثر
از فضای
قرآن حاکم بر
خانواده بود. ایشان
از سنین
کودکی به
قرائت ، حفظ،
تفسیر و
تاویل قرآن اهمیت زیادی میداد. به چند نمونه
از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:
از امام حسین علیهالسّلام سوال شد:
از رسول خدا چه شنیدی؟ فرمود: شنیدم که میفرمود:
خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست میدارد و کارهای پست و حقیر را نمیپسندد... و او «قل هوالله احد» و
نمازهای پنجگانه را به من آموخت.
و شنیدم که میفرمود: هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا میبرد و هرکه
نیت خود را برای خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بی نیاز کند و هرکه بر خدا بزرگی کند، خدا او را خوار سازد.
اسماعیل بن عبدالله روایت کرده است: هنگامی که
آیه «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله»؛ «و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند» نازل شد،
امام حسین علیهالسّلام میفرماید:
تاویل این آیه شریفه را
از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سوال کردم. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در پاسخ فرمودند:
سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمیباشد. و «
اولوا الارحام » شمایید. پس اگر من
از دنیا رفتم، پدرت
علی از هرکس به جانشینی من شایسته تر است و هرگاه پدرت علی در گذشت، برادرت
حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن
از دنیا رفت، تو به
جانشینی او لایق تری.
عرض کردم: ای رسول خدا! چه کسی پس
از من به جانشینی من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت
علی ، سپس فرزندش
محمد ، سپس فرزندش
جعفر ، سپس فرزندش
موسی ، سپس فرزندش
علی ، سپس فرزندش
محمد ، سپس فرزندش
علی ، سپس فرزندش
حسن ؛ پس هرگاه حسن
از دنیا رفت،
غیبت در نهمین فرزند تو رخ میدهد و این نه
امام ،
از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان
از سرشت من است.
عبدالعظیم فرزند عبدالله حسنی گوید: سرورم
امام هادی علیهالسّلام
از پدران خود،
از امام حسین علیهالسّلام نقل کرده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: همانا
ابوبکر نسبت به من همچون
گوش ، و
عمر همچون
چشم و
عثمان همچون
دل است. امام حسین علیهالسّلام میفرماید: فردای آن روز خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مشرف شدم در حالی که در محضر او
امیرمومنان علیه السلام، ابوبکر، عمر و عثمان شرفیاب بودند.
از حضرت سوال کردم: ای جد بزرگوار! دیروز
از شما در باره این
صحابه سخنی شنیدم؛ منظور چیست؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: آری. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دلاند و به زودی در روز
قیامت در مورد این
وصی من-سپس به علی علیهالسّلام اشاره فرمود-
از آنان سوال میشود. خدای سبحان میفرماید: «ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا»
سپس فرمود: سوگند به عزت پروردگارم که همه
امت من در روز قیامت نگه داشته میشوند و
از آنان در باره
ولایت علی علیهالسّلام سوال میشود و این، همان فرموده خدای سبحان است که «و نگاهشان دارید که سوال میشوند».
علامه مجلسی مینویسد:
از امیرمومنان علیهالسّلام نقل شده که فرمود: وقتی امام حسین علیهالسّلام بیمار شد، مادرش
فاطمه سلاماللهعلیهم او را نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برد و عرض کرد: یا
رسول الله ! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: دخترم!
خداوند متعال همان کسی است که او را به تو
هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال
سورهای را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف «فاء» میباشد. و هر فایی
از آفت است؛ جز
سوره حمد که در آن، حرف «فاء» نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن
آب را بر
حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین کرد و امام حسین علیهالسّلام
عافیت یافت.
اگرچه شنیدن تمام
آیات قرآن برای امام حسین علیهالسّلام لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم
از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی عبدالله علیهالسّلام میدانست و بس.
امام صادق علیهالسّلام میفرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علی ابن ابی طالب علیهالسّلام در حالی که
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انا انزلناه فی لیله القدر» را قرائت کرد. امام حسین عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره
از دهان مبارک تو، شیرینی ویژهای دارد!
امام علی علیهالسّلام در پاسخ فرمود: ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من
از این
سوره خاطرهای دارم که تو
از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد،
جد تو پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مرا به حضور طلبید و آن را بر من
قرائت کرد. سپس دست بر شانه راست من زد و فرمود: ای برادر و
وصی من و ای سرپرست
امت من پس
از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که بر انگیخته شوند! این سوره پس
از من برای توست و سپس در شان فرزندان تو. همانا برادرم
جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آن ها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو میکند. این سوره در
قلب تو و اوصیای تو تا هنگام
طلوع فجر قائم آل محمد علیهالسّلام نوری درخشان دارد.
همان گونه که گفته شد، امام حسین علیهالسّلام
از دوران
کودکی به این
کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی اش
از قرآن سخن میگفت و لحظهای
از آن جدا نبود؛ حتی در آن روزهایی که برای
دفاع از قرآن و
اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیهالسّلام چه در
مدینه و چه در بین
مکه و مدینه و در راه عزیمت
از مکه به
کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف،
از قرآن سخن به میان می آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان میداد که به چند مورد
از آن ها اشاره میکنیم:
ابن عساکر از یزید الرشک ،
از شخصی که با امام حسین علیهالسّلام گفت و گو داشته، نقل کرده است: (در منزل
ثعلبیه ) چشمم به
چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها
از آن کیست؟ گفتند: امام حسین علیه السلام. پس به نزد او آمدم و او را پیرمردی یافتم که مشغول
تلاوت قرآن بود و
اشک از چشمانش برگونهها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایتای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمیشود، چه میکنی؟
فرمود: این نامههای اهل
کوفه است که به من نوشتهاند و نمیبینم مگر آن که همانها
قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ
حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی حرمتی،
از آن ها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند...
تمام مورخان اسلامی ذکر کردهاند که در
عصر عاشورا ،
عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید
از عبیدالله بن زیاد ، به محل استقرار امام حسین علیهالسّلام و یاران باوفایش نزدیک شد. چون امام
از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود،
قمربنی هاشم فرمود: اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که
جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود
راز و نیاز کنیم و به درگاهش
نماز بگزاریم. خدای متعال میداند که من به خاطر او نماز و
تلاوت کتاب او را دوست دارم...
و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به
قرآن نشان داد.
امام زین العابدین علیهالسّلام میفرماید: در
شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و برای آن ها
خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود میفرمود: خدای را ستایش میکنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس میگویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاس میگزارم که ما را به
نبوت گرامی داشتی و علم
قرآن و
فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی؛ ما را
از زمره سپاسگزاران قرار بده.
در شب عاشورا در میان خیمههای یاران امام، جنب و جوش فوق العادهای به چشم میخورد. برخی
سلاح خود را برای جنگ آماده میساختند؛ عدهای مشغول عبادت و
مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضی هم با
قرآن انس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه یک بار، گروهی سوارکار
از لشکریان
عمربن سعد به عنوان ماموریت و نظارت به پشت خیمههای
حسین بن علی علیهالسّلام می آمدند و به وضع این خیمه نشینان سر میکشیدند. یکی
از آنان صدای امام را که این آیه شریفه را میخواند، شناخت: «ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین ماکان الله لیذر المومنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب...»
آنان که
کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتی که به آنان میدهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت میدهیم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی است ذلت بار. خداوند مومنان را بر این وضعی که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را
از نیک و ناپاک را
از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را
از شما جدا کرده است. «بریر» جلو آمد و به او پاسخ داد: ای مرد
فاسق ! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوی ما برگرد و
از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد
از روی
استهزا گفت: «و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت میدهم»؛ آن گاه به سوی
اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.
امام علیهالسّلام به خاطر علاقه شدیدی که به
قرآن داشت، به
معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه میکرد و در موردی، یک
معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روایت میکند که
عبدالرحمن سلمی به یکی
از فرزندان امام حسین علیهالسّلام
سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را در نزد پدر خواند،
امام حسین علیهالسّلام به آن
آموزگار هزار
دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر
از جواهرات کرد. به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک
سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت! امام در پاسخ فرمود: این
عطا و بخشش چگونه میتواند با تعلیمی که او میدهد، برابری کند! ؟
زندگی امام حسین علیهالسّلام بزرگترین و بهترین نشانه تجلی آیات
قرآن کریم است؛ چرا که
قرآن همراه آن ها و آنان همراه با
قرآن بودند و هرگز جدایی بین
قرآن و
عترت ، قابل تصور نیست. این حقیقت زمانی که به نشانههای آن توجه کنیم، جایگاه خود را مییابد:
عیاشی در تفسیر خود
از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین علیهالسّلام
از کنار فقرا و تهیدستان میگذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکههای
نان خشک را در آن قرار داده بودند،
از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود. حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آن ها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود: «ان الله لایحب المستکبرین»؛
خداوند مستکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آری، ای فرزند رسول خدا! چنین میکنیم. پس همراه امام حسین علیهالسّلام به سوی منزلش روانه شدند. حضرت به
کنیز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشتهای، برای ما بیاور.
علامه مجلسی از اربلی،
از انس نقل میکند: نزد امام حسین علیهالسّلام بودم که یکی
از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه
گل بی ارزش و کم بها آزاد میکنی؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که میفرماید: «و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها»
و
آزادگی او بهتر است
از آنچه که او آورده بود.
همچنین نقل شده است که روزی یکی
از بردگان حضرت، جنایتی که موجب
تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را
تادیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ»
؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس»
؛ حضرت فرمود:
از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «والله یحب المحسنین»
؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا
آزاد هستی. و
از این پس،
حقوق تو دو برابر آنچه که پیش
از این به تو میدادم، خواهد بود.
عصام بن المصطلق گوید: وارد
مدینه شدم؛ وقتی حسین بن علی علیهالسّلام را دیدم،
هیبت و عظمت او
حسد و کینه درونیام را نسبت به پدرش علی علیهالسّلام شعله ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر
ابوتراب هستی؟ گفت: آری. پس شروع کردم به
دشنام دادن او و پدرش.
امام حسین علیهالسّلام نگاهی مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم. ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون و اخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون»
با آ نها
مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و
از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هرگاه
وسوسهای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطانی شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) میافتند و (در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و) در این هنگام بینا میگردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (
از شیاطین) پیوسته در
گمراهی پیش میبرند و باز نمیایستند.
سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام تر سخن گوی؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر
از ما چیزی طلب میکردی، به تو کمک میکردیم و اگر
عطا و بخششی میخواستی، به تو میدادیم و اگر راهنمایی میخواستی راهنمایی ات مینمودیم. عصام گوید:
از تندروی هایی که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.
امام فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین»
؛ «امروز
ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را میبخشد و او مهربانترین مهربانان است». سپس فرمود: تو
از شامیان هستی؟ عرض کردم: آری. فرمود: «شنشنه اعرفها من اخزم»
خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را
از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهی یافت.
عصام گوید: آن چنان
شرمنده شدم که
زمین با آن همه وسعتی که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد.
از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب تر
از او و پدرش نبود.
همچنین به آیات دیگری برمی خوریم که حضرت امام حسین علیهالسّلام
شان نزول آن ها را
اهل بیت میداند و یا آن ها را به اهل بیت
تفسیر کرده است:
سعید بن مسیب نقل میکند:
از امام سجاد علیهالسّلام شنیدم که میفرمود: مردی خدمت
امیرمومنان علیهالسّلام رسید و عرض کرد: اگر عالم هستی، مرا
از (تفسیر) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امیر علیهالسّلام خطاب به
امام حسین علیهالسّلام فرمود: ای حسین! جواب این مرد را بده. امام حسین علیهالسّلام فرمود: اما این که پرسیدی «ناس» چه کسانیاند؛ ما همان ناس هستیم (که خدای سبحان مردم را به پیروی
از ما فرمان داده است).
از این رو، خدای پاک در
کتاب آسمانی خویش میفرماید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس»
؛ «
از همان جایی که مردم کوچ میکنند (
عرفات )؛ شما هم کوچ کنید». این
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود که مردم را کوچانید. و اما سوال تو که «اشباه الناس» چه کسانی هستند؛ آنان
شیعیان و دوستان ما هستند و آنان
از ما میباشند.
از این رو،
حضرت ابراهیم علیهالسّلام فرمود: «فمن تبعنی فانه منی»
؛ «هرکه
از من پیروی کند، حقا که او
از من است». اما سوال تو که «
نسناس » چه کسانی هستند؛ آنان همین توده مردماند. و حضرت با دست
[۱۸] خود به انبوه مردم اشاره کرد و این
آیه را خواند: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»
؛ «اینان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه (نادان تر و) گمراه تر
از آن هایند».
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت
موسی بن جعفر و امام حسین (علیهماالسلام) در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه...»
؛ «آنان که چون در زمین به قدرت رسیدند، نماز را بر پای میدارند»؛ فرمودند: این آیه در باره ما اهل بیت آمده است.
امام حسین علیهالسّلام علاوه بر تطبیق بعضی آیات شریفه بر
اهل بیت عصمت علیهمالسّلام برخی دیگر
از آیات را خصوصا بر امیرمومنان علی علیهالسّلام تطبیق میکرد و میفرمود: این آیه در
شأن مولا علی علیهالسّلام نازل شده است. در این جا چند مورد
از آنها را ذکر میکنیم:
امام علیهالسّلام در تفسیر آیه شریفه «تراهم رکعا سجدا»
؛ «آنان را در حال
رکوع و
سجود بسیار میبینی»؛ فرمود: این آیه شریفه در شأن
علی بن ابی طالب علیهالسّلام نازل شده است.
همچنین
امام باقر علیه السلام،
از امام سجاد علیه السلام،
از جدش نقل میکند که وقتی آیه شریفه «و کل شیء احصیناه فی امام مبین»
؛ «و همه چیز را در کتابی روشنگر برشماردهایم، بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نازل شد،
ابوبکر و
عمر از جای برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! آیا
امام مبین ،
تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند:
انجیل است؟ فرمود: نه. سوال کردند:
قرآن است؟ فرمود: نه. در این هنگام امیرمومنان علیهالسّلام وارد شد. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به علی علیهالسّلام اشاره نموده و فرمود: امام مبین، این است. حقا که او همان امامی است که خدای تبارک و تعالی علم هرچیزی را در آن به شمار آورده است.
امام میفرماید که
از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در باره آیه «طوبی لهم و حسن مآب»
سوال شد. پیامبر فرمود: این آیه در باره امیرمومنان علی علیهالسّلام نازل شده است و «
طوبی » درختی است در خانه علی که در
فردوس میباشد و هیچ میوهای
از میوههای بهشتی نیست، مگر آن که در آن خانه موجود است.
حارث بن اعور به امام حسین علیهالسّلام گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! مرا
از فرمایش خدا در کتاب خویش خبرده که میفرماید: «و الشمس وضحها»
منظور چیست؟ فرمود: «ویحک یا حارث ذاک محمد رسول الله؛ ای حارث! این
محمد رسول خداست عرض کرد: فدایت شوم منظور
از «والقمر اذا تلاها» چیست؟ فرمود: منظور امیرمومنان است که پشت سر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود. عرض کردم: منظور
از «والنهار اذا جلاها» چیست؟ فرمود: آن
قائم آل محمد است که
زمین را پر
از عدل و داد میکند.
در مواقع گوناگونی امام حسین علیهالسّلام با استناد به آیات
قرآن کریم به اتهامات واهی دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب میکرد و در نتیجه، دشمن جز تسلیم در برابر امام چاره دیگری نداشت.
از موسی بن عقبه نقل شده که به
معاویه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوی حسین رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهی
منبر برود و سخن بگوید تا بدین وسیله،
از شان و منزلتش در بین مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او
لکنت و کندی زبان هست. معاویه گفت: ما همین خیال را نسبت به برادرش
امام حسن داشتیم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسیار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پیوسته
از او میخواستند تا چنین دستوری بدهد. معاویه به ناچار به
امام گفت: ای اباعبدالله! چه خوب است بر منبر رفته و
خطبهای بخوانی. امام بر منبر رفت؛ همین که خواست شروع کند، شنید که فردی میگوید: چه کسی سخن میگوید؟ امام حسین علیهالسّلام در پاسخ فرمود: ما
حزب الله که غالب هستیم و
عترت پیامبر که به او نزدیکیم و
اهل بیت طیب او و یکی
از دو ثقلی که رسول خدا ما را ثقل دوم
کتاب خدا قرار داده، میباشیم که در اوست تفصیل هرچیز: «لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»
؛ «هیچ گونه باطلی، نه
از پیش رو و نه
از پشت سر، به سراغ آن نمی آید، ماییم که
تفسیر قرآن به ما واگذار شده است. پس
از ما پیروی کنید که
پیروی از ما بر شما واجب است؛ چرا که پیروی ما به پیروی
از خدا گره خورده است».
خدای متعال در
قرآن میفرماید: «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول»
؛ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبرخدا و
اولوا الامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر خدا باز گردانید (و
از آنها داوری بطلبید». همچنین فرمود: «ولو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل الله علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الا قلیلا»
؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان - که قدرت تشخیص کافی دارند - بازگردانند،
از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی، همگی
از شیطان پیروی میکردید» و به شما هشدار میدهم که به پیامهای شیطان گوش نکنید که او
دشمن شماست؛ پس همانند اولیای شیطان میشوید که به آنها گفت: «لا غالب لکم الیوم من الناس و انی جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انی بریء منکم»
؛ «امروز هیچ کس
از مردم بر شما پیروز نمیگردد و من همسایه شما هستم؛ اما هنگامی که دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من
از شما بیزارم». این جاست که فرود آمدن
شمشیرها و وارد آمدن
نیزهها و در هم شکستن
گرزها و نشانه رفتن تیرها را به سوی هدف و غرض خواهید دید؛ در وقتی که دیگر
از کسی که پیشاپیش
ایمان نیاورد و یا در ایمان خود خیری کسب نکرده است، عذری پذیرفته نخواهد شد.
این جا بود که
معاویه فریاد بر آورد و گفت: ای اباعبدالله! بس است که
پیام خود را رساندی.
عمرو بن عاص برای این که این
رسوایی را بپوشاند، چند سوال کرد؛
از جمله این که پرسید: به چه علت محاسن شما
از محاسن ما بیشتر است؟ امام فرمود: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لایخرج الا نکدا»
؛ «سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار میروید، اما سرزمینهای بد طینت و (
شوره زار ) جز گیاه ناچیز و بی ارزش،
از آن نمیروید».
معاویه به عمروبن عاص گفت: به حقی که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که این، فرزند
علی ابن ابی طالب است. در این هنگام امام فرمود:
ان عادت العقرب عدنا لها•••و کانت النعل لها حاضره
قد علم العقرب و استیقنت•••ان لا لها دنیا و لا آخره
اگر بار دیگر
عقرب به سراغ ما بیاید، ما نیز به سراغش رفته و کفشها برای کشتن او آماده است. عقرب به
علم و
یقین میداند که نه دنیا دارد و نه آخرت.
سایت بلاغ، فصلنامه کوثر، شماره ۵۱، برگرفته
از مقاله «با امام حسین در محضر
قرآن».