استعانت موسی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت موسى (عليهالسلام) در تمام امور از خداوند متعال
استعانت میجست. ایشان برای نزول
خیر، رهایی از
شر ستمگران، وزير قرار دادن برادرش
هارون (علیهالسلام) و به جهت رویارویی با فرعونیان، از پروردگار طلب یاری میکرد.
حضرت موسی (علیهالسلام) براى نزول خير، از
خداوند متعال استعانت جست:
• «وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ؛ (در اين هنگام) مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر (= مرکز فرعونيان) آمد و گفت: «اى موسى! اين
جمعیت براى کشتن تو به
مشورت نشستهاند؛ فوراً از شهر خارج شو، که من از خيرخواهان توام!»».
(اقصاى مدینه) به معناى دورترین نقطه آن نسبت به ابتداى فرضى آن است. در اول
کلام قریه آورده بود، و در اینجا از آن به
مدینه تعبیر کرد، تا بفهماند قریه مذکور بزرگ بوده، و کلمه (سعى) به معناى سریع راه رفتن است.
نظیر این تعبیر در
داستان موسى (عليهالسلام) و آن مرد قبطى آمده و فرموده: (و جاء رجل من اقصى المدینه یسعى: مردى از دورترین نقطه شهر آمد در حالى که مىدوید). در این
آیه کلمه (رجل) جلوتر از (اقصى المدینه) آمده، و در آیه مورد بحث بعد از آن آمده، بعید نیست نکتهاش این باشد که در آنجا عنایت و اهتمام به آمدن مردم و خبر دادنش به موسى (عليهالسلام) بوده، که درباریان درباره کشتن تو شور مىکردند، و لذا کلمه (رجل) را جلوتر آورد؛ و در درجه دوم،
اهتمام خود آن مرد به زودتر رسیدن و خبر دادن به موسى (عليهالسلام) است، و لذا جمله یسعى را به عنوان حال موخر آورد، به خلاف آیه مورد بحث که اهتمام در آن به آمدن از دورترین نقطه شهر است، تا بفهماند بین رسولان و آن مرد، هیچ تبانى و سازش قبلى در امر
دعوت نبوده، و هیچ رابطهى بااو نداشتهاند؛ لذا جمله (من اقصى المدینه) را مقدم آورد، و کلمه (رجل) و (یسعى) را بعد از آن
ذکر کرد.
سخن درباره مردى که جاء من اءقصى المدینه
و اما اینکه این مرد نامش و نام پدرش چه بوده و چه شغل و حرفهاى داشته؟
مفسرین سخت در آن
اختلاف کردهاند، و ما چون اهمیتى در گفتوگوى از آن ندیدیم، چون دخالتى در فهم مراد آیه نداشت؛ لذا از بحث پیرامون آن خوددارى نمودیم؛ چون
یقین داریم که اگر این جزئیات در فهم مراد آیه کمترین دخالتى مىداشت، خداى سبحان در کلامش بدان
اشاره مىکرد، و آن را مهمل نمىگذاشت.
آنچه مورد اهمیت است، دقت و
تدبر در این معناست که این شخص چه حظ وافرى از
ایمان داشته که در چنین موقعى به تأیید رسولان
الهى (علیهمالسلام) برخاسته و ایشان را یارى کرده است؛ چون از تدبر در کلام
خدا که داستان او را حکایت کرده این معنا به دست مىآید که وى مردى بوده که خداى سبحان دلش را به
نور ایمان روشن کرده، به خدا ایمان آورده و با ایمان خالص او را مىپرستیده، نه به
طمع بهشت و نه از
ترس آتش ؛ بلکه از این جهت که او اهلیت پرستش دارد، و به همین جهت از بندگان مکرم خدا شده.
و خداى سبحان در کلامش هیچکس به جز
ملائکه را به صفت مکرم توصیف نکرده، تنها ملائکه مقرب درگاهش و بندگان خالصش را به این وصف ستوده، و از آن جمله این مرد است که با مردم مخاصمه و احتجاج کرده و بر آنان غلبه جسته و
حجت قوم را بر اینکه پرستش خدا جایز نیست و تنها باید آلهه را پرسید
باطل نموده و در مقابل اثبات کرده است که تنها باید خدا را پرستید، و رسولان او را در دعوى رسالت تصدیق نموده و سپس به آنان ایمان آورده است.
• «فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر
خیر و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!»».
میگویند: هنگامى که نزدیک آمد و
جمعیت را کنار زد، به آنها گفت: شما چه مردمى هستید که به
غیر خودتان نمىاندیشید؟ جمعیت کنار رفتند و دلو را به او دادند و گفتند بسم الله! اگر میتوانى آب بکش؛ چراکه مىدانستند دلو به قدرى سنگین است که تنها با نیروى ده نفر از چاه بیرون مىآید، آنها موسى را تنها گذاردند؛ ولى موسى با اینکه خسته و گرسنه و ناراحت بود، نیروى ایمان به یاریش آمد و بر قدرت جسمیاش افزود و با کشیدن یک دلو از چاه همه گوسفندان آن دو را سیراب کرد.
سپس به
سایه روى آورد و به درگاه خدا عرض کرد: خدایا! هر خیر و نیکى بر من فرستى من به آن نیازمندم (ثم تولى الى الظل و قال انى لما انزلت الى من خیر فقیر).
آرى او خسته و گرسنه بود، او در آن شهر غریب و تنها بود و پناهگاهى نداشت، اما در عین حال بیتابى نمیکند، آنقدر مؤدب است که حتى به هنگام
دعا کردن صریحاً نمیگوید خدایا چنین و چنان کن، بلکه مىگوید: هر خیرى که بر من فرستى، به آن نیازمندم؛ یعنى تنها احتیاج و نیاز خود را بازگو مىکند و بقیه را به لطف پروردگار وامیگذارد.
اما کار خیر را بنگر که چه قدرتنمایى مىکند؟ چه
برکات عجیبى دارد؟ یک قدم براى خدا برداشتن و یک دلو آب از چاه براى حمایت مظلوم ناشناختهاى کشیدن، فصل تازهاى در زندگانى موسى مىگشاید، و یک
دنیا برکات مادى و معنوى براى او به ارمغان مىآورد، گمشدهاى را که میبایست سالیان دراز به دنبال آن بگردد در اختیارش مىگذارد.
حضرت موسى (عليهالسلام) جهت وزير و پشتيبان قرار دادن برادرش هارون (عليهالسلام)، از خداوند متعال طلب یاری کرد:
• «وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي؛ و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ...».
(وزیر) از ماده وزر در اصل به معنى بار سنگین است، و از آنجا که وزیران بسیارى از بارهاى سنگین را در کشوردارى بر دوش دارند، این نام بر آنها گذارده شده است. و نیز کلمه وزیر به معاون و یاور
اطلاق مىشود.
اما اینکه موسى (علیهالسلام) تقاضا مىکند که این وزیر از
خانواده او باشد دلیلش روشن است؛ چراکه هم
شناخت بیشترى نسبت به او خواهد داشت، و هم دلسوزى فراوانتر، چه خوب است که
انسان بتواند با کسى همکارى کند که پیوندهاى روحانى و جسمانى آنان را به هم مربوط ساخته است.
• «هَارُونَ أَخِي؛ برادرم هارون را!».
سپس مخصوصا
انگشت روى برادر خویش گذاشت و عرضه داشت (این مسئولیت را به برادرم هارون بده) (هارون اخى).
هارون: طبق نقل بعضى از مفسران، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا و زبانى گویا و درک عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى،
دنیا را ترک گفت.
او از
پیامبران مرسل بود؛ چنانکه در آیه ۴۵
سوره مؤمنون میخوانیم: ثم ارسلنا موسى و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین،
و نیز داراى نور و روشنایى باطنى و وسیله تشخیص
حق از
باطل بود چنانکه در آیه ۴۸
سوره انبیاء میخوانیم: و لقد آتینا موسى و هارون الفرقان و ضیاء.
بالاخره او پیامبرى بود که
خداوند از باب رحمتش به موسى بخشید و وهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبیا (مریم - ۵۳).
او دوش به دوش، برادرش موسى (علیهالسلام) در انجام این رسالت سنگین، تلاش میکرد.
درست است که موسى (علیهالسلام) در آن شب تاریک. در آن وادى مقدس که این تقاضا را از
خدا به هنگام دریافت فرمان رسالت مىکند، بیش از ده سال از وطن خود دور مانده بود؛ ولى قاعدتا ارتباطش بهطور کامل از برادرش در این مدت قطع نشده بود که با این صراحت و روشنى از او سخن مىگوید و از درگاه خدا تقاضاى شرکت او در این برنامه بزرگ مىکند.
• «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي؛ با او پشتم را محکم کن».
(ازر) در اصل، از ماده (ازار) بمعنى لباس گرفته شده است، مخصوصاً به لباسى گفته مىشود که بند آن را بر کمر گره میزنند، به همین جهت گاهى این کلمه به کمر، یا قوت و
قدرت نیز
اطلاق شده است.
• «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ؛ هنگامى که موسى مدت خود را به پايان رسانيد و همراه خانوادهاش (از مدين به سوى
مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانوادهاش گفت: «درنگ کنيد که من آتشى ديدم! (مىروم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعلهاى از آتش تا با آن گرم شويد!».
مراد از (قضاء اجل) به سر بردن مدت مقرر است، که مراد از آن در آیه این است که: موسى آن مدتى را که قرار گذاشت براى
شعیب خدمت کند، به سر رسانید، که در
روایت گذشته دیدیم فرمودند مدت طولانىتر را به سر رسانید. و کلمه (آنس) از مصدر (ایناس) است، که به معناى دیدن و به چشم خوردن چیزى است و کلمه (جذوة من النار) به معناى پارهاى از
آتش است، و کلمه (تصطلون) از
مصدر (اصطلاء) است، که به معناى گرم شدن به آتش است.
سیاق آیه
شهادت مىدهد که این جریان در شب واقع شده، و گویا شبى بسیار سرد بوده، و نیز برمى آید که موسى (علیه السلام) و همراهانش راه را گم کرده بودند، در چنین شرایطى
موسی (علیهالسلام) از طرف طور که در آن نزدیکىها بوده، آتشى به چشمش مىخورد، به اهل خود دستور مىدهد همانجا بمانند، تا او برود به طرف آنچه به چشمش خورده، شاید در آنجا انسانى ببیند، و از او بپرسد راه کجاست، و یا آنکه پارهاى آتش گرفته بیاورد، تا با آن گرم شوند، در
سوره (طه) به جاى این عبارت که: (لعلى آتیکم منها بخبر: شاید از آنجا خبرى از راه برایتان بیاورم).
عبارت (لعلى آتیکم منها بقبس، او اجد على النار هدى: شاید از آن برایتان پارهاى بیاورم و یا بر کنار آتش راهنمایى شوم) آمده و این تعبیر بهترین دلیل است بر اینکه این کاروان در آن شب راه را گم کرده بودند و همچنین اینکه به اهلش خطاب مىکند که: (اینجا باشید...)، شاهد است بر اینکه
غیر از همسرش کس دیگرى هم با او بوده، و لذا تعبیر به
جمع آورده (باشید)، و اگر تنها همسرش با او بود، مىگفت: (تو اینجا بباش). و در
تورات در سفر خروج، اصحاح چهارم، آیه ۲۰، آمده که موسى در این سفر همسرش و فرزندانش را همراه داشته ...
• «قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ؛ عرض کرد: «پروردگارا! من يک تن از آنان را کشتهام؛ مىترسم مرا به
قتل برسانند!».
در این جمله به داستان مرد قبطى که به دست آن جناب کشته شد
اشاره نموده، و اظهار مىدارد مىترسم مرا به جرم قتل نفس و به عنوان
قصاص بکشند.
• «وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ؛ و برادرم
هارون زبانش از من فصيحتر است؛ او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا
تصدیق کند؛ مىترسم مرا تکذيب کنند!».
در
مجمع البیان گفته : (وقتى گفته مىشود (فلانى ردء فلانى) است، معنایش این است که: او را یارى و پشتیبانى مىکند).
سبب درخواست موسى (علیهالسلام) از خداوند که هارون را به یارىاش بفرستد.
جمله (انى اخاف ان یکذبون) تعلیل درخواستى است که کرده، و آن این بود که: برادرم هارون را با من بفرست، و از سیاق برمىآید که آن جناب از این
ترس داشته که فرعونیان تکذیبش کنند، و او خشمگین شود، و نتواند
حجت خود را بیان نماید، چون در حال خشم لکنتى که در زبانش بوده، بیشتر مىشده، نه اینکه معنایش این است که: هارون را با من بفرست تا مرا تکذیب نکنند؛ زیرا آنهایى که وى را تکذیب مىکردند، باک نداشتند از اینکه هارون را هم همراه او تکذیب کنند، کسى که بخواهد زیر بار موسى نرود و او را
تکذیب کند، هارون هم با او باشد باز تکذیب خواهد کرد. دلیل بر گفتار ما در معناى جمله، آیه (قال رب انى اخاف ان یکذبون و یضیق صدرى و لا ینطلق لسانى فارسل الى هرون) است، که سخن موسى (علیهالسلام) را در همین مورد
حکایت مىکند.
بنابراین ماحصل معناى آیه مورد بحث این مىشود که برادرم هارون فصیحتر از من است، و زبانى گویاتر از من دارد، پس او را به یاریم بفرست، تا صدق مرا در مدعایم تصدیق کند، و وقتى مردم با من مخاصمه مىکنند، قانعشان سازد؛ زیرا من مىترسم تکذیبم کنند، آن وقت دیگر نتوانم
صدق مدعایم را برایشان روشن سازم.
حضرت موسى (عليهالسلام) به جهت
استعانت از خدا و براى رويارويى با فرعونيان، به مردم سفارش کردند:
• «وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ؛ و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مىکنى که در
زمین فساد کنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «بهزودى پسرانشان را مىکشيم، و دخترانشان را زنده نگه مىداريم (تا به ما خدمت کنند)؛ و ما بر آنها کاملاً مسلطيم!».
این جمله
حکایت گفتارى است که قومش با فرعون داشته و مىخواستند او را فریب دهند و به قتل موسى و قوم او تحریکش کنند؛ لذا فرعون در رد پیشنهاد آنان گفت: کشتن
موسی و بنى اسرائیل براى ما مهم نیست، براى اینکه فعلا
قدرت در دست ماست، و در هر حال برایشان تسلط داریم، پس چه بهتر همان
عذاب قبلى را در
حق ایشان اجرا نموده، فرزندانشان را کشته و زنانشان را زنده نگهداریم. و این جواب خود دلیل روشنى است بر اینکه قوم فرعون از او خواستند تا موسى و قومش را بکشد؛ زیرا اگر پیشنهاد ایشان چیز دیگرى
غیر از کشتن بود جمله (و انا فوقهم قاهرون) آن موقعیتى را که مىبایست داشته باشد، نمىداشت.
فرعون هم مدعى خدایى بوده و هم خدایانى را مىپرستیده است.
و اینکه گفتند: (و یذرک و آلهتک) تأکید در تحریک وى بر قتل ایشان است، و معنایش این است که: اى فرعون! این شخص علاوه بر فسادى که او و قومش در زمین انگیختهاند زیر بار پرستش تو و خدایانت هم نرفتهاند. از این جمله به خوبى برمىآید که فرعون هم ادعاى
الوهیت مىکرده و مردم را به پرستش خود مىخوانده و هم خودش خدایانى براى خود داشته و آنها را مىپرستیده. تاریخ هم این معنا را درباره پارهاى از امتهاى گذشته اثبات کرده، از آن جمله نقل شده که در
روم و ممالک دیگر، مردم، بزرگ
خانواده و روساى قبایل و عشایر را مىپرستیدند، و آن بزرگان و رؤسا هم، پدران نخستین و بتها را پرستش مىکردهاند. و نیز در
تاریخ دارد که بعضى از بتپرستان براى بتهایى که مىپرستیدند بتها و ارباب دیگرى قائل بودند، و معتقد بودند که بتهاى مورد پرستش آنان آن بتها را مىپرستند، از آن جمله
پدر و مادر را رب خود مىدانستند و براى پدر و مادر ارباب دیگرى قائل بودند.
این، آن چیزى است که از جمله مورد بحث به دست مىآید، الا اینکه از کلامى که فرعون با قوم خود داشته و
قرآن از او چنین
حکایت مىکند: (انا ربکم الاعلى) و همچنین از جمله دیگرى که گفت: (ما
علمت لکم من
اله غیرى) برمىآید که او براى خود معبودى اتخاذ نکرده بوده، و تنها خود را معبود مردم مىدانسته است.
از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که
فرعون بعد از شکست در برابر موسى مدتى او و بنى اسرائیل را آزاد گذارد (البته آزادى نسبى) و آنها نیز بیکار ننشستند و به
تبلیغ آیین موسى (علیهالسلام) پرداختند تا آنجا که قوم
فرعون از نفوذ و پیشرفت آنها بیمناک شدند، و نزد فرعون آمدند و او را تشویق به شدت عمل در برابر موسى و بنى اسرائیل کردند.
آیا این دوران
آزادی نسبى به خاطر
ترس و وحشتى بود که در دل فرعون از
معجزه کوبنده
موسی (علیهالسلام) به وجود آمد؟ و یا اختلافى بود که میان مردم مصر و حتى قبطیان درباره موسى (علیهالسلام) و آیین او پیدا شده بود، و جمعى به او تمایل پیدا کرده بودند، و فرعون مشاهده میکرد، نمیتواند در چنین شرایطى دست به کار شود و شدت
عمل به خرج دهد؟
هر دو احتمال به ذهن فرعون نزدیک است و ممکن است هر دو توأما چنین اثرى در
فکر فرعون گذارده باشد.
به هر حال فرعون با اخطار اطرافیان، تشویق به شدت
عمل در برابر بنى اسرائیل شد و در پاسخ هواخواهانش چنین گفت: بهزودى پسران آنها را به
قتل مىرسانیم و نابود میکنیم و زنانشان را (براى خدمت) زنده میگذاریم، و ما بر آنها تسلط کامل داریم (قال سنقتل ابنائهم و نستحیى نسائهم و انا فوقهم قاهرون).
در اینکه منظور او الهتک (خدایان تو چیست؟) در میان
مفسران گفتوگو است، آنچه با ظاهر آیه موافقتر است این است که فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدایانى داشت، اگرچه با توجه به آیه ۴
سوره نازعات "انا ربکم الاعلى"
و آیه ۳۸ سوره قصص "ما
علمت لکم من الله
غیرى"
معلوم مىشود که مردم مصر بزرگترین خدایشان فرعون بود و یا حداقل او خود را بزرگترین معبود
مصر میدانست و معبودى براى آنها در ردیف خودش قائل بود؛ اما با این حال او براى خویش معبودهایى انتخاب کرده بود که آنها را پرستش میکرد.
نکته دیگر اینکه فرعون در اینجا دست به یک مبارزه ریشهدار و عمیق میزند و تصمیم بر کارى میگیرد که در آینده به کلى
قدرت بنىاسرائیل را درهم بشکند و آن اینکه مردان جنگى و مبارز را با کشتن فرزندان بنىاسرائیل ریشهکن سازد و تنها
زنان و
دختران را براى کنیزى و خدمتکارى باقى بگذارد، و این آیین هر
استعمار نو و کهنه است، که افراد مثبت و فعال را از میان برمیدارند، و یا
روح مردانگى و شهامت را با وسایل گوناگون در آنها میکشند و افراد
غیر فعال را زنده نگه میدارند.
البته این احتمال نیز هست که فرعون میخواسته است این سخن به گوش بنى اسرائیل برسد و از دو جهت روحیه آنها درهم شکسته شود، یکى از نظر کشته شدن پسران و مردان آینده و دیگرى از نظر اینکه نوامیسشان به چنگال دشمن خواهد افتاد.
و در هر حال با جمله "انا فوقهم قاهرون" میخواهد وحشت و اضطراب را از دل پیروان خود بردارد و به آنها اطلاع دهد که کاملا بر اوضاع مسلط است!
• «قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ موسى به قوم خود گفت: «از
خدا يارى جوييد، و استقامت پيشه کنيد، که
زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مىکند؛ و سرانجام (نيک) براى پرهيزکاران است!».
موسى (علیهالسلام) در این جمله بنى اسرائیل را بر قیام و شورش علیه
فرعون برمىانگیزد و آنان را به استمداد و
استعانت از خداى تعالى در رسیدن به هدف که همان رهایى از اسارت و
بندگی فرعون است توصیه مىنماید، و آنان را به
صبر در برابر شدایدى که فرعون خط نشان آن را مىکشد سفارش مىکند. آرى، صبر در برابر شداید راهنماى بهسوى
خیر و پیشتاز فرج و نجات است.
موسی (علیهالسلام) در آخر
کلام خود با جمله (ان الارض لله یورثها من یشاء) گفتار خود را تعلیل مىکند.
و حاصل این
تعلیل این است که: اگر من این نوید را مىدهم براى این است که فرعون مالک
زمین نیست تا آن را به هر کس بخواهد بدهد و از هر کس بخواهد بگیرد؛ بلکه زمین ملک خداى سبحان است، اوست که به هر کس بخواهد
ملک و
سلطنت در زمین را مىدهد، و
سنت او هم بر این جریان دارد که حسن عاقبت را به کسانى از بندگان خود
اختصاص دهد که از او بترسند، و از او حساب ببرند؛ بنابراین شما اى بنى اسرائیل ! اگر
تقوا پیشه کنید؛ یعنى از خداى تعالى استعانت جسته و در راه او در شداید صبر کنید،
خداوند این سرزمین را که امروز در دست فرعونیان است، به دست شما خواهد سپرد.
موسی (علیهالسلام) به منظور فهماندن همین معنا دنباله
کلام خود (ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده) اضافه کرد که: (و العاقبه للمتقین)، و
لفظ (عاقبه) در
لغت به معناى دنباله هر چیز است؛ همچنانکه لفظ (البادئه) به معناى آن چیزى است که هر
عمل و یا هر چیزى به آن ابتدا و شروع مىشود.
و اگر بهطور مطلق فرمود: (عاقبت از آن پرهیزکاران است) براى این بود که
سنت الهی بر این جریان دارد. آرى، خداى تعالى نظام
عالم را طورى قرار داده که هر نوعى از انواع موجودات به منتهاى سیرى که خداوند برایش
معلوم کرده برسد، و
سعادت مقدر خود را نائل گردد، حال
انسان هم که یکى از انواع موجودات است حال همانهاست، او نیز اگر در راهى قدم بگذارد که خداوند و
فطرت برایش ترسیم کرده و از انحراف از راه خدا یعنى از کفر به خدا و به
آیات خدا و
فساد انگیختن در زمین بپرهیزد، خداوند به سوى عاقبت نیک هدایتش نموده و به زندگى پاک زندهاش داشته و به سوى هر خیرى که بخواهد ارشادش مىکند.
این آیه در
حقیقت، نقشه و برنامهاى است که
موسی (علیهالسلام) به بنى اسرائیل براى مقابله با تهدیدهاى فرعون، پیشنهاد مىکند، و شرایط پیروزى به دشمن را در آن تشریح مىنماید، و به آنها گوشزد مىکند که اگر سه برنامه را عملى کنند، قطعا به دشمن پیروز خواهند شد.
نخست اینکه تکیهگاهشان تنها خدا باشد و از او یارى بطلبند (قال موسى لقومه استعینوا بالله).
دیگر اینکه به آنها میگوید:
استقامت و پایدارى پیشه کنید و از تهدیدها و حملات دشمن نهراسید و از میدان بیرون نروید (و اصبرواو).
براى تأکید مطلب و ذکر دلیل، به آنها گوشزد مىکند که سراسر زمین از آن خداست و مالک و فرمانرواى مطلق اوست، و به هر کس از بندگانش بخواهد، آن را منتقل میسازد (ان الارض الله یورثها من یشاء من عباده).
و آخرین شرط این است که
تقوا را پیشه کنید؛ زیرا عاقبت پیروزمندانه از آن پرهیزکاران است (و العاقبة للمتقین).
این سه شرط که یکى از آنها در زمینه عقیده (
استعانت جستن از خدا) و دیگرى در زمینه
اخلاق (صبر و استقامت) و دیگرى در زمینه
عمل (تقوى و پرهیزکارى) تنها شرط پیروزى قوم بنىاسرائیل به دشمن نبود؛ بلکه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پیروز شوند، بدون داشتن این برنامه سه مادهاى امکان ندارد، افراد بىایمان و مردم سست و ترسو، و ملتهاى آلوده و تبهکار، اگر هم پیروز گردند، موقتى و ناپایدار خواهد بود.
قابل توجه اینکه این سه شرط هر کدام فرع بر دیگرى است، پرهیزکارى بدون استقامت در برابر شهوات و زرق و برق
جهان ماده ممکن نیست؛ همانطور که
صبر و استقامت نیز بدون
ایمان به
خدا، بقاء و دوام ندارد.
حضرت موسى (عليهالسلام) براى رهايى از شر ستمگران، از خداوند مدد خواست:
• «وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ؛ (در اين هنگام) مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر (= مرکز فرعونيان) آمد و گفت: «اى موسى! اين جمعيت براى کشتن تو به مشورت نشستهاند؛ فوراً از شهر خارج شو، که من از خيرخواهان توام!»».
این مرد ظاهرا همان کسى بود که بعدا به عنوان (
مؤمن آلفرعون) معروف شد، مىگویند نامش حزقیل بود و از خویشاوندان نزدیک فرعون محسوب مىشد و آنچنان با آنها رابطه داشت که در اینگونه جلسات شرکت مىکرد.
او از وضع جنایات فرعون رنج مىبرد و در انتظار این بود که قیامى بر ضد او صورت گیرد، و او به این قیام
الهى بپیوندد.
ظاهراً چشم
امید به موسى دوخته بود و در چهره او سیماى یک مرد
الهى انقلابى را مشاهده مىکرد، به همین دلیل هنگامى که
احساس کرد او در خطر است با سرعت خود را به او رسانید و موسى را از چنگال خطر نجات داد، و بعدا خواهیم دید که نهتنها در این ماجرا، که در ماجراهاى دیگر نیز تکیه گاهى براى موسى (علیهالسلام) بود، و دیده تیزبینى براى بنى اسرائیل در قصر فرعون محسوب مىشد.
• «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ موسى براى (گوسفندان) آن دو
آب کشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خير و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!»».
موسى این خبر را کاملا جدى گرفت، به خیرخواهى این مرد با ایمان ارج نهاد، و به توصیه او از شهر خارج شد؛ درحالىکه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى! (فخرج منها خائفا یترقب).
تمام قلب خود را متوجه پروردگار کرد و براى حل این مشکل بزرگ دست به دامن لطف او زد و گفت: پروردگار من مرا از این قوم ظالم رهایى بخش (قال رب نجنى من القوم الظالمین).
من مىدانم آنها ظالم و بیرحماند، و من به دفاع از مظلومان برخاستم و از ظالمان بیگانه بودم، و همانگونه که من به قدر توانایى شر ظالمان را از مظلومان کوتاه کردهام تو نیز اى خداى بزرگ شر ظالمان را از من دفع نما.
موسى تصمیم گرفت که به سوى سرزمین مدین که شهرى در جنوب شام و شمال
حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا محسوب مىشد برود؛ اما جوانى که در ناز و نعمت بزرگ شده، و به سوى سفرى مىرود که در عمرش سابقه نداشته، نه زاد و نه توشهاى دارد نه مرکب و نه دوست و راهنمایى، و پیوسته از این بیم دارد که مأموران فرا رسند و او را دستگیر کرده به
قتل رسانند، وضع حالش روشن است.
آرى موسى باید یک دوران سختى و شدت را پشت سر بگذارد، و از تارهایى که قصر فرعون بر گرد
شخصیت او تنیده بود، بیرون آید، در کنار مستضعفان قرار گیرد، درد آنها را با تمام وجودش
احساس کند، و آماده یک قیام
الهى به نفع آنها و بر ضد مستکبران گردد.
ولى در این راه یک سرمایه بزرگ همراه داشت، سرمایه ایمان و
توکل بر خدا!
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۵۳، برگرفته از مقاله «استعانت موسی».