اثبات صدور حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وجود انگیزههای شخصی، اجتماعی
و دینی در میان
راویان مختلف، بحث درباره اثبات صدور حدیث را ضروری مینماید.
انگیزههایی چون انتقام جویی از
اسلام، منافع سیاسی
و فرقهای
و قومی، بزرگداشت خود
و رونق بخشیدن به آثار خویش از یک سو،
و سعی در ترغیب مردم به
دین و ارزشهای الهی از سوی دیگر، موجب گردید که «
جعل»
و «
دس»، به
جوامع حدیثی مسلمانان راه یابد. حدیث مشهوری از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان میدهد که این پدیده، در زمان حیات آن حضرت نیز وجود داشته است: «من کذب علی متعمدا، فلیتبوا مقعده من النار».
هرکه از روی
عمد به من نسبت
دروغ دهد، باید جایی در
آتش برای خود مهیا سازد.
صبحی صالح مینویسد: «
زنادقه به تنهایی (چنانکه
حماد بن زید گفته است) چهارده هزار
حدیث جعل کردند.
عبدالکریم بن ابی العوجاء (
مانوی) به تنهایی، طبق اعتراف خود، چهار هزار حدیث
جعل کرد. آنگاه که در عهد
مهدی عباسی خواستند او را گردن بزنند، فریاد برآورد: من در دین شما، چهار هزار حدیث
اختراع کردهام که در آن
حلال را حرام
و حرام را حلال میکند.»
آقای
کاظم مدیر شانه چی نیز مینویسد: «عدهای از حس تمایل مردم به افسانهها
و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده نمودند
و قصصی را که در میان
قوم یهود شهرت داشت، با پر
و بال بیشتری، در مجامع مسلمین نقل،
و گروهی از
صحابه خوشنام (چون
ابن عباس) هم از آنها اخذ کردند
و کم کم در طبقات بعد، روی حسن اعتماد به ناقلین، جزء مرویات تفسیری به شمار آمدند».
این پدیده
و عوامل دیگر، موجب پیدایش علوم
و فنون
حدیث شناسی و نقد حدیث گردید. روشی که برای نخستین بار میان محققان
شیعه و اهل سنت در نقد حدیث به کار گرفته شد، فن «اثبات صدور حدیث از طریق راوی شناسی» بود که به صورت
علم رجال و شرح احوال راویان آشکار گردید؛ همانگونه که فنون دیگری چون دو علم «
غرائب الحدیث»
و «
مختلف الحدیث»، برای معنی شناسی
و متن شناسی حدیث به وجود آمد.
ابن خلدون در مقدمه اش (که مقدمهای است علمی تحلیلی بر کتاب تاریخ او
) مینویسد: «
و از جمله دانشهای حدیث، اندیشیدن در
اسانید و شناختن احادیثی است که عمل کردن به آنها
واجب است
و چنین حدیثهایی، برحسب
سندی روایت میشوند که شروط آن کامل باشد...
و آن، از راه شناختن راویان حدیث
و اطمینان به
عدالت و ضبط آنان حاصل میگردد...
و آنگاه، به دنبال این گونه احادیث، الفاظ
و اصطلاحاتی را که به متون حدیث مربوط است، مانند
غریب،
مشکل،
مصحف،
مفترق و مختلف،
و آنچه که مناسب آن باشد، میآورند. اینها قسمت عمده مسائلی است که محدثان درباره آنها بحث
و تحقیق میکنند».
ولی شناسایی صدور حدیث از راه شناخت
متن و مضمون آن، چندان متداول
و مورد تاکید نبوده است
و در این حوزه، همچنان تاکید عمده بر علم رجال
و راوی شناسی است. چنانکه خواهیم دید، اندیشمندان اسلامی به این اصل اصیل بی توجه نبودهاند؛ اما این شیوه، به عنوان یک معیار در نقد حدیث، میان فرزانگان برجستگی نداشته است.
شناخت متن
و مضمون را نخست، مورخان
و پژوهشگران
تاریخ علم، برای بررسی
اسناد تاریخی، به کار گرفتند
و از این رهگذر، بهرههای فراوان نصیب مطالعات تاریخی کردند. ولی این اصل اصیل، در دنیای نقد حدیث، هنوز جایگاه
و منزلت شایسته خود را باز نیافته است. مقاله حاضر، گامی است در رهنمونی بدان جایگاه.
این بررسی فشرده، جایگاه اثبات صدور از طریق مضمون شناسی را در سه محور اساسی به بحث میکشد:
معیارهای اثبات صدور از طرق متن
و مضمون، نقد حدیث
و بررسی حوادث تاریخی،
و بیان نگرش
قرآن و نظرگاههای دانشمندان شیعه
و اهل سنت.
۱ـ معیارهای اثبات صدور از طریق متن
و مضمون:
نخست لازم است بررسی شود که: غرض از اثبات صدور از طریق مضمون چیست؟
و اصولا چه معیارهایی دارد؟
و تفاوت آن با
سند شناسی رجالی
و مضمون شناسی یا متن شناسی محض چیست؟
در پاسخ میگوییم:
سند شناسی رجالی صرفا سلسله راویان حدیث را با موازین
سندی (چون تقسیم حدیث به
صحیح،
حسن،
موثق و ضعیف)
تعدیل یا
تضعیف میکند. متن شناس یا مضمون شناس محض، در صدد دستیابی به مراد گوینده
و تبیین آن است
و کاری با صدور حدیث ندارد؛ اما محقق صدور حدیث از طریق مضمون، میخواهد از راه قرائن متن
و مضمون،
ضرورت یا عدم ضرورت صدور آن حدیث را به دست آورد
و بر اساس آن درباره حدیث
داوری کند.
البته این روش، معیارهایی دارد که باید در دو قلمرو بررسی شود: در قلمرو حدیث
و در قلمرو حدیث شناس.
متن
و مضمونی که ما را به صدور حدیث رهنمون میشود، چهار ویژگی اساسی دارد: مطابقت با
عقل، مطابقت با قرآن، علو مضمون
و تعالی تعبیر.
مرحوم
شیخ طوسی در کتاب
عدة الاصول، چهار چیز را نشانه صحت متن
و مضمون حدیث میداند: موافقت با
ادله عقلی، مطابقت با
کتاب خدا، موافقت با
سنت قطعی و اجماع.
چنانکه محققان دیگر، برای تشخیص
حدیث جعلی، علائمی چون: خالی از
مبالغههای غیر معقول بودن، موافقت با مسلمات تاریخ
و عدم مخالفت با مقصود
شارع را نیز افزودهاند.
آنچه که نمیتوان در آن
تردید داشت، این است که حدیث از بعد مضمونی باید دارای چهار ویژگی اساسی باشد:
مفاد حدیث، نباید با
مسلمات عقل مخالف باشد. پس میتوان گفت در صدور روایاتی که در آنها به
جسم بودن خدا یا به امور خلاف عقل اشاره شده، باید تردید نمود؛ زیرا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم)
و اهل عصمت، دارای علم
و اندیشه برتر
و برخوردار از
علم غیر اکتسابی هستند
و امکان ندارد گفتار
و کردارشان با
عقل سالم، ناسازگار باشد. البته باید توجه داشت که
گفتار انسانهای بزرگ
و اسوهها، مثل شخصیت
و شاکله و کردارشان بزرگ است
و به تعبیر قرآن، جز دست پاکان بر دامن آن نرسد (لا یمسه الا المطهرون)
. به همین سبب، ممکن است گاهی بلندی مضمون
و کوتاهی
اندیشه و تعقل موجب شود حدیثی «غیر معقول» به نظر آید که در این صورت، پژوهشگر باید جانب
احتیاط را رعایت کند.
معیار دیگر، مطابقت حدیث با قرآن است. چنانکه در
علوم قرآنی و علم اصول مطرح شده است، قرآن محور است؛ زیرا از بعد
سند، قطعی است
و از بعد دلالت، مشتمل بر
آیات محکم است (ذلک الکتاب لاریب فیه)
. طبق آیات صریح
و روایات معتبر، قرآن معیار ارزشهاست. این روایات درکتاب شریف
وسائل الشیعة و جوامع روایی دیگر، به تفصیل، ذکر شده است. در همان جا از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) آمده است: ان علی کل حق حقیقة
و علی کل صواب نورا، فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه.
برای هر حقی حقیقتی است
و برای هر
صواب، نوری. بنابراین، آنچه با کتاب خدا سازگار بود، بگیرید
و آنچه ناسازگار بود، رها کنید.
روایات معتبر دیگری نیز بر لزوم عرضه روایات بر قرآن، تصریح دارند.
پس روایاتی که
خدا را قابل رؤیت میدانند با آیه «لاتدرکه الابصار
و هو یدرک الابصار»
منافات خواهند داشت؛ یا حدیثی که خلقت آسمانها
و زمین را در هفت روز میداند، با آیه «الله الذی خلق السموات
و الارض
و ما بینهما فی ستة ایام»
معارض خواهد بود.
ممکن است
مضمون حدیث چنان بلند باشد که صدور آن از
غیر معصوم، ناممکن شمرده شود؛ چنانکه بهترین دلیل بر
قطعی الصدور بودن قرآن، همان علو مضمون
و اعجاز معنوی آن است. روایات که مرتبه نازله قرآن هستند، از نور
و بلندی مضمون برخوردارند. همچنانکه
ابن ابی الحدید،
نهج البلاغه را به دلیل قرائن مضمونی،
مسلم الصدور میشناسند
و اهل
تردید را نکوهش میکند.
به عبارت دیگر،
جهان با نظام شگفت انگیزش، آیینه جمال
و جلال الهی است. همانطور که قرآن آیینه
علم و قدرت بی چون حضرت باری
و آسمانی بودن شخصیت بزرگوار نبی اکرم (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) است. آثار
و گفتار این آسمانیان روی
زمین نیز، آیینه جمال
و جلال حضرت حق
و قرآن خواهد بود. همانگونه که از مطالعه کتاب تکوین
و تشریع، به قدرت
و عظمت خدا پی میبریم، از جمال گفتار
و آثار
پیامبران (علیهمالسّلام) و اولیای خاص حضرت حق نیز، به اعتبار صدوری آنها، پی خواهیم برد.
چنانکه مضمون حدیث ممکن است پایین، متوسط، شاهکار
و یا در حد
اعجاز باشد، صور خیال، نکات بدیعی، واژهها
و ترکیبهای به کار رفته در سخن نیز ممکن است شاهکار یا در حد اعجاز باشند.
تعابیر قرآنی و غالب سخنان
اهل عصمت، از نوع اعجازند؛ یعنی هیچ کس نمیتواند در قلمرو
تعبیر و متن، نظیر آنها را بیاورد
و به همین دلیل است که قرآن، ادبای جهان را به مبارزه طلبیده است.
اثبات صدور از طریق مضمون شناسی، مستلزم وجود شرایط ومعیارهای خاصی در حدیث شناس است؛ یعنی ممکن است غالب متفکران بتوانند از طریق متن
و مضمون، مجعول بودن حدیثی را (در بعد سلبی صدور)
اثبات کنند، ولی در بعد اثباتی آن (که حکم به صدور حدیث است)، شناسایی از طریق متن
و مضمون، شرایط ویژهای را در حدیث شناسان میطلبد. اما آن شرایط
و معیارها چیست؟
تردیدی نیست که حدیث شناس باید با تمام معیارهای حدیث، سنخیت علمی
و معنوی داشته باشد. به عبارت دیگر، در کنار معیارهای حدیث (که مطابقت با
عقل و قرآن، علو مضمون
و تعالی تعبیر، از شرایط لازم آن بود)، حدیث شناس نیز باید صلاحیت دریافت شرایط یاد شده را داشته باشد.
ویژگیهایی که حدیث شناس باید داشته باشد، در دو محور اساسی قابل طرح است:
سنخیت علمی ادبی
و سنخیت معنوی.
میدانیم که پی بردن به مقاصد
و اشارات
فیلسوفان یا ریاضیدانان
و یا شاهکار سرایان،
ممارست بسیار
و اطلاعات علمی
و ادبی در خوری را میطلبد. حدیث شناس شیوه مضمونی، باید در
علم معانی و بیان و بدیع زبان عرب، دارای ملکات فراوان باشد تا بتواند تعالی تعبیر
معصوم را از متنهای شاهکار دیگر
تمییز دهد. به عبارت دیگر، او لازم است هم در قلمرو علوم ادبی متداول، اهل فن
و ذوق سرشار باشد
و هم در قلمرو ادبیات قرآن
و حدیث (که ادبیات درون دینی است).
بعد دیگر، لزوم معلومات درون دینی
و برون دینی است. شناخت علو مضمون که پل اثبات صدور حدیث است گوهری است که ارزان به دست نمیآید. حدیث شناس میباید چنان در دریای علوم
و معارف دینی مربوط به مضمون حدیث (اعم از
قرآنشناسی، آشنایی با روایات دیگر
و احاطه به دیدگاههای اسلام شناسان) شناگری کند که
اعجاز معنوی سخن معصوم را از سخنان بلند دیگر باز شناسد. چنانکه برای استنطاق حدیث، ناگزیر باید ازمعلومات برون دینی (که موضوع شناسی یا طرح مسئله است) به طور کافی بهره مند باشد تا به گنجینه معانی حدیث پی ببرد
و اعجاز معنوی آن را بشناسد.
معیار دیگر در حدیث شناس، برخورداری وی از شخصیت متعالی
و ربانی است. شخصیت مادی
و حتی عقلانی
و علمی نمیتواند با دنیای حدیث معصوم ارتباط برقرار کند
و به دریای
حقیقت و روح آن راه یابد. همانگونه که حقیقت قرآن را فقط پاکان
و راسخان در علم میفهمند... لا یمسه الا المطهرون...
و ما یعلم تاویله الا الله
و الراسخون فی العلم...
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
و... «رو مجرد شو، مجرد را ببین».
سخن معصوم، برخاسته از شخصیت
و روح عالی است
و چگونه میتوان با شخصیت
و اندیشه عادی به فهم
و ادراک فکر عالی همت گماشت؟ در
نهج البلاغه آمده است: لا یعی حدیثنا الا صدور امینة
و احلام رزینة.
حدیث ما را فرا نگیرد جز سینههای امانتدار
و خردهای استوار.
جمال الدین قاسمی در
قواعد التحدیث در بابی زیر عنوان «بیان ان للقلب السلیم اشرافا علی معرفة الموضوع» مینویسد:
قلب، وقتی که پاک
و نظیف
و از زنگارها پیراسته باشد، میتواند میان
حق و باطل،
راست و دروغ،
هدایت و گمراهی، تمییز دهد.
بخصوص اگر برای آن از نور نبوی، پرتو
و ذوقی حاصل شده باشد، امور پنهانی
و تاریکیهای اشیا
و درست از نادرست، بر او آشکار میگردد؛ زیرا که سخنان
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر خردمندی که آن را چشیده باشد، پنهان نمیماند. به همین سبب، خود فرمود: «از زیرکی
و تیز بینی
مؤمن بترسید، زیرا که او با نور الهی مینگرد».
قاسمی، آنگاه از
ابوسلیمان دارانی نقل میکند: «ان القلوب اذا اجتمعت علی التقوی جالت فی الملکوت
و رجعت الی صاحبها بطرف الفوائد من غیر ان یؤدی الیها عالم علما.
. بی شک آنگاه که دلها بر
تقوا گرد آیند، در
ملکوت سیر خواهند کرد
و با سودهای طرفه
و ارزشمند به سوی صاحبان خویش باز میگردند، بی آنکه دانشمندی به آنان دانش بیاموزد».
آنگاه خود (قاسمی) میافزاید: «
و آنکه
نور و برهان دارد، چگونه حقایق اشیا را از مفهوم سخن صاحبان سخن (به خصوص احادیث نبوی) درنیابد؟ بنابراین، او آن را به طور کامل میشناسد... محب، از فحوای سخن محبوب، مراد او را درمی یابد؛ هرچند اشاره وار باشد
و به آن
تصریح نکند».
۲ـ نقد حدیث
و نقد حوادث تاریخی:
حدیث
و حوادث تاریخی، به لحاظ اصول
و شیوههای
نقد، بسیار با یکدیگر مشابهند؛ یعنی چنانکه نقد حدیث به
سند شناسی رجالی
و اثبات صدور مضمونی
و تحلیل محتوایی
و دلالی نیاز دارد، حوادث تاریخی نیز به شیوههای یاد شده نیازمندند؛ هرچند از جهت ماهیت موضوع، هدف، مسائل
و مبادی تصوری
و تصدیقی از یکدیگر متمایزند، اما در
روش تحقیق، بسیار به یکدیگر نزدیک میشوند. مورخان نیز مانند حدیث شناسان، درباره شرایط راویان حوادث
و مورخان بحث میکنند
و برای آنان، صفاتی چون:
راستگویی، نقل به لفظ، کتابت گزارش در حین مذاکره، ذکر نام منقول عنه، داشتن شناخت علمی
و دینی به شخصیت مورد بررسی، علم به مدلول الفاظ، تصور صحیح از ابعاد شخصیتی افراد (عدم پیش فرض)
و عدم غلبه
هوا و هوس در
داوری را ذکر میکنند.
چنانکه حدیث شناسان، براساس شرایط
راوی، حدیث را به
صحیح،
حسن،
موثق و ضعیف تقسیم میکنند.
ابن خلدون، در دنیای نقد
اسناد و مدارک تاریخی، راه جدیدی گشود که تا زمان او در دنیای دانش
تاریخ بی سابقه بوده است. پس از وی، مورخان
و جامعه شناسان غربی
و دیگر مورخان، شیوه او را ادامه دادند. این شیوه عبارت است از: «اثبات صدور حوادث تاریخی از طریق شناخت
قوانین و سنتهای حاکم بر حوادث تاریخی
و ساختار شخصیت
انسان و نهادهای جامعه».
ابن خلدون در مقدمه خود مینویسد: «انتقادکننده بینا میتواند با مقیاس
هوش خویش، سره یا ناسره بودن آن منقولات را بسنجد، چه،
تمدن و عمران، دارای طبایع خاصی است که میتوان اخبار را بدانها رجوع داد
و روایات و اخبار را بر آنها عرضه کرد.»
او در فراز دیگری، شیوه ارزیابی
سندی را از تحلیل مضمونی جدا کرده
و میگوید: «بارها اتفاق افتاده که تاریخ نویسان
و مورخان
و پیشوایان روایات، وقایع
و حکایات را به صرف اعتماد به
راوی یا ناقل، خواه درست یا نادرست، بی کم
و کاست، نقل کرده
و مرتکب خبطها
و لغزشها شدهاند. چه، آنان وقایع
و حکایات را بر اصولشان عرضه نکرده، آنها را با نظایر هریک نسنجیدهاند
و به معیار
حکمت و آگاهی بر طبایع کاینات
و مقیاس تحکیم نظر
و بصیرت، نیازمودهاند. لذا، به غور آنها نرسیده، از حقیقت گذشته
و در وادی
وهم و خطا گمراه شدهاند.»
همو، در فراز دیگری، پس از ذکر نمونههای فراوان از خطاهای مورخان شیوه
سندی محض، مینویسد: «در چنین شرایطی، مورخ بصیر به
تاریخ، به دانستن قواعد
سیاست و طبایع موجودات
و اختلاف ملتها
و سرزمینها
و اعصار گوناگون از لحاظ سیرتها
و اخلاق و عادات
و مذاهب
و رسوم
و دیگر کیفیات نیازمند است
و هم لازم است در مسائل مزبور وقایع حاضر
و موجود را از روی احاطه کامل بداند
و آنها را با آنچه نهان
و غایب است، بسنجد
و وجه تناسب میان آنها را از لحاظ
توافق یا
تضاد و خلاف دریابد
و موافق را با مخالف
و متضاد،
تجزیه و تحلیل کند
و به علل آنها پی برد
و هم به
درک اصول
و شالودههای دولتها
و ملتها
و مبادی پدید آمدن آنها
و موجبات حدوث
و علل هر یک، همت گمارد
و عادات
و اخبار
و رسوم زمامداران را به کمال فراگیرد. او در این هنگام میتواند هر خبر منقول را بر قواعد
و اصولی که به
تجربه و مطالعه آموخته است، عرضه کند؛ اگر آن را با اصول مزبور موافق
و بر مقتضای
طبیعت آنها جاری بیابد،
صحیح بداند وگرنه آن را ناسره خواهد شمرد
و خود را از آن بی نیاز خواهد دانست.»
این شیوهای بود که
ابن خلدون، برای نخستین بار، به کار گرفت
و پس از وی، محققان تاریخی در شرق
و غرب از آن پیروی کردند. اینک آیا این شیوه که در نقد حوادث تاریخی به کار رفته، ممکن است در نقد حدیث نیز به کار گرفته شود؟
ابن خلدون معتقد است که روش نقد تاریخی با
نقد حدیث فرق دارد
و شیوه نقد صدور از طریق
مضمون، فقط به تاریخ اختصاص دارد؛ زیرا که
حدیث از دیدگاههای
شرع و احکام بحث میکند، ولی تاریخ از وقایع. پس در شیوه
نقد تاریخ، هم باید روش
سند شناسی رجالی به کار گرفته شود
و هم روش طبیعت شناسی حوادث؛ ولی در حدیث، فقط شیوه
جرح و تعدیل راویان به کار میرود.
ولی چنانکه ملاحظه گردید، شیوه مضمونی (با شرایط
و معیارهای خاص)، نه تنها در قلمرو نقد حدیث نقش عمدهای ایفا میکند، بلکه این شیوه (چنانکه بحث خواهد شد)، سالها پیش از ابن خلدون، توسط حدیث شناسان به کار گرفته میشده است. اینک، بررسی تفصیلی این اصل را در آیینه قرآن
و اندیشه متفکران اسلامی پی میگیریم.
۳ـ مضمون شناسی، از نظر قرآن
و اندیشمندان اسلامی:
مدعا این بود که نقد حدیث در شیوه بررسی
سندی رجالی، منحصر نیست
و حتی ضروری است که روش متن
و مضمون شناسی نیز دراثبات صدور به کار گرفته شود
و بلکه در موارد خاصی که راه
سند شناسی رجالی حدیث به طور کامل منسد میشود، تنها از این طریق ارزیابی گردد. این شیوه (همانطور که مطرح گردید)، خود در قلمرو حدیث
و حدیث شناس، شرایط
و معیارهای خاصی دارد؛ همانگونه که در طول
تاریخ اسلام نیز در نقد حوادث تاریخی
و در دنیای حدیث شناسی، جایگاه خاصی داشته است.
اینک میگوییم: این شیوه، نخستین بار توسط قرآن
و سنت به کار گرفته شده
و پس از آن، در میان عدهای از فرزانگان دانش حدیث، به طور کامل، مورد توجه بوده است.
قرآن، ضمن اینکه به
سند شناسی رجالی اهمیت میدهد (بر اساس
آیه «ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا»
)، به شیوه دوم بهای بیشتری داده است. یکی از دلایل روشن،
آیات تحدی است.
قرآن در آیاتی منکران هویت آسمانی خود را به مبارزه طلبیده است؛ مانند: «قل لئن اجتمعت الانس
و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله
و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا
... بگو اگر آدمیان
و پریان گرد هم آیند تا مانند این قرآن را بیاورند، هرگز مانند آن نیارند؛ هرچند آنان یاور
و پشتیبان یکدیگر باشند»
یا «
و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله
و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین
...
و اگر درباره آنچه بر
بنده خویش فرو فرستادیم در
شک و گمانید، سورهای مانند آن بیاورید
و به جز
خدا، گواهان خود را فرا خوانید، اگر راست میگویید».
قابل توجه است که
تحدی قرآن، به قصد
ابطال این مدعاست که قرآن مشکل صدوری دارد
و از ناحیه خدا نیست، هر چند
نبوت و رسالت پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) را نیز
اثبات کند.
علامه طباطبایی (قدس سره) مینویسد: خدا نفرموده «اگر از نبوت بنده ما در شک
و تردید هستید»؛ پس، تمام تحدیهای قرآن، یک نحوه
استدلال است بر اینکه قرآن
معجزه و خارق العاده است
و از نزد خداست.
از سوی دیگر، میدانیم که
اعجاز قرآن به
بلاغت و بعد ادبی منحصر نیست؛ بلکه متن
و مضمون را نیز در برمی گیرد، که از آن به
اعجاز بلاغی یا لفظی
و اعجاز معنوی یا علمی تعبیر میکنند.
علامه طباطبایی (قدس سره) در این باره میگوید: پس قرآن برای اهل
بلاغت، در
فصاحت و بلاغتش معجزه است
و برای
حکیم در حکمتش، برای دانشمند در علمش، برای اهل اجتماع در اجتماع، برای قانوندانان در
قانون گذاری، برای سیاستمداران در
سیاست،
و برای زمامداران در
حکومت و زمامداری.
قرآن، با اتکا به
بلاغت متن
و اعجاز معنوی، قطعی الصدور بودن خود را اثبات کرده است
و این
دلیل محکمی است بر اینکه قرآن در نقد سخن، شیوه اثبات متکی بر علو معانی
و اعجاز بیانی را برگزیده است؛ بی آنکه به بررسی رجالی حاجتی باشد.
نیز قرآن با استناد به عدم اختلاف در مضمون
و متن
آیات (بر خلاف مکتوبات بشر)، به صدور آن از جانب حضرت حق
استدلال کرده است: «افلا یتدبرون القرآن
و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا
... آیا در قرآن نمیاندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، بی شک در آن
اختلاف بسیاری مییافتند».
شیوه قرآن در نقد عقاید
اهل کتاب غالبا بر اساس پیام
و محتوای
کتابهای آسمانی آنهاست چنانکه به نقد
تثلیت و الوهیت حضرت مسیح عنایت بیشتری میشود. از سوی دیگر، قرآن به جای پرداختن به نقد شخصیتها، غالبا به مضمون افکار
و اندیشهها میپردازد.
آیات دیگری که به معیارهای حدیث شناسی مضمونی تاکید دارد: «لایمسه الا المطهرون»
، «
و ما یعلم تاویله الا الله
و الراسخون فی العلم یقولون کل من عند ربنا
و ما یذکر الا اولوا الالباب
... تاویلش را جز خدا
و استواران در دانش، کسی نمیداند. (آنانکه) میگویند: ما بدان
ایمان آوردیم، همه از جانب
پروردگار ماست
و جز صاحبان خرد ناب، کسی متذکر نمیشود».
در
نهج البلاغه آمده است: اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لا عقل روایة، فان رواة العلم کثیر
و رعاته قلیل.
چون حدیثی را شنیدید، آن را
فهم و رعایت کنید، نه اینکه بشنوید
و روایت کنید؛ چه، روایتگران علم بسیار، اما رعایتگران آن اندکند.
ابن ابی الحدید، درباره رعایت میگوید: «ای معرفة
و فهم»
و اضافه میکند: «رعاته قلیل، ای قلیل من یراعیه
و یتدبره.
. رعایتگران آن اندکند، یعنی آنکه جانب آن را رعایت کند
و در آن
تدبر و دقت معمول دارد، کم است».
بدیهی است که هدف تدبر
و تعمق در متن
و مضمون
حدیث، صرفا پی بردن به مراد
متکلم نیست؛ بلکه پی بردن به قوت یا ضعف
خبر از بعد صدوری آن نیز هست.
میتوان گفت که محققان
اهل سنت و شیعه، در به کارگیری این شیوه برای شناسایی
احادیث مجعول،
عقیده مشابه دارند. پس از نقل
و بررسی نظرگاه آنان، خواهید یافت که این اصل برای اثبات صدور، در اندیشه
و عمل گروهی از فرزانگان، برجستگی خاصی دارد.
ابن خلدون، روش مضمونی را برای نخستین بار در
علم تاریخ به کار گرفت. در قلمرو
نقد حدیث نیز برخی از محققان اهل سنت به این اصل پی بردهاند. در آثار آنان، هم شواهدی از معیارهای مضمونی حدیث میتوان یافت
و هم عنایت به حدیث شناسان.
در کتاب
اضواء علی السنة المحمدیة آمده است: از
امام شمس الدین بن قیم سؤال شد: آیا ممکن است
حدیث جعلی، بی آنکه در
سند آن تحقیق به عمل آید، شناخته شود؟ گفت: سؤال بسیار با ارزشی است؛ بی شک کسی که در شناخت روایات صحیح مهارت کامل یابد
و سنت با گوشت
و خون او در هم آمیزد
و شناخت او در سنت، به صورت
ملکه در آید
و شناخت روایات
و آثار
و سیره رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مختصات قوی
و استوار او باشد، میتواند بشناسد
و به اوامر
و نواهی آن حضرت راه یابد
و از آن، خبر دهد
و به سوی آن فرا خواند
و آن (عمل) را دوست بدارد یا از آن،
نفرت داشته باشد.
باز مینویسد:
ابن دقیق العید گفته است: بسیاری به جعلی بودن حدیثی، به اعتبار اموری که به مضمون
و الفاظ آن برمی گردد،
داوری میکنند؛ حاصل آن این است که برای آنان به سبب
ممارست بیشتر در الفاظ پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم)، یک حالت روحی
و ملکه قوی پیدا میشود که به وسیله آن، آنچه را که روا
و آنچه را که نارواست، میشناسند.
و از قول
ربیع بن خیثم مینویسد:
برای
حدیث، نوری است بسان روشنایی
روز که آن
حدیث را میشناساند
و ظلمتی است بسان ظلمت
شب که آن را تیره
و تار میسازد.
جمال الدین قاسمی،
حدیث صحیح را به «صحیح لذاته»
و «صحیح لغیره» تقسیم میکند، سپس مینویسد: «بدان، آنچه که نخست تعریفش کردیم، صحیح ذاتی بود؛ زیرا که مشتمل بر ویژگیهای قبول در حد اعلا بود
و اما صحیح لغیره، چیزی است که به خاطر یک امر اجنبی خارجی، تصحیح شده است (چون مشتمل بر شرایط تصحیح در حد اعلا نبوده)؛ مانند
حدیث حسن، که وقتی از طریق نادرست روایت شود، به سبب چیزی که با آن تقویت میشود، از مرتبه حسن بودن به مرتبه
صحیح ارتقا مییابد. همچنین است حدیثی که توسط محققان تلقی به قبول میشود؛ زیرا محکوم به
صحت میشود، هر چند
اسناد آن صحیح نباشد.»
ابن ابی الحدید، ادیب
و متفکر بزرگ، در پاسخ کسانی که برخی ازخطبهها، نامهها یا
کلمات قصار نهج البلاغه را
جعلی میدانند، میگوید: «کسی که با سخن
و خطبه انس داشته باشد
و از
علم بیان طرفی بسته
و بهرهای برده باشد
و در این باب
قریحه داشته باشد، لاجرم میان گفتار
رکیک و فصیح،
فصیح و فصیح تر
و سخن اصیل
و بدل، فرق خواهد گذاشت... آیا نمینگرید که ما با شناختی که نسبت به
شعر و نقد آن داریم، اگر
دیوان «ابی تمام» را ورق بزنیم
و در ضمن آن یک یا چند
قصیده بیابیم که از او نیست، بی شک با
قریحه ادبی خود خواهیم یافت که آن با شعر
و روح
و سبک «
ابی تمام»
مباینت دارد... با این
برهان روشن، گمراهی آنکه
گمان کرده بود همه
نهج البلاغه یا قسمتی از آن به
علی (علیهالسّلام) منسوب نیست، آشکار گردید.»
همو، در ادامه مینویسد: «چون در
نهج البلاغه تامل کنی، آن را آب یکپارچه
و روح یگانه
و سبک واحد خواهی یافت، بسان
جسم بسیط که حقیقت برخی از اجزای آن با حقیقت اجزای دیگر تفاوتی ندارد؛ مانند
قرآن کریم که آغاز آن مانند میانش
و میان آن بسان پایانش است
و هر
سوره و آیهای از آن، در سرچشمه
و مکتب و هنر و اسلوب و نظم، مانند
آیات و سورههای دیگر آن است.»
پس از این پاسخ «حلی» به عنوان جواب «نقضی» میگوید: «اگر مدعای شما درست باشد، پس بسیاری از سخنان پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم)
و صحابه آن حضرت، قابل خدشه میشود
و اصولا در آن صورت، هیچ اثر شعری یا علمی را به صاحب آن نمیتوان نسبت داد
(زیرا بسیاری از آنها با
اسناد متصل
و معنعن نقل نشدهاند؛ بلکه
یقین ما در قلمرو آنها همین قرائن متنی
و مضمونی است)».
آنچه که در بیان ابن ابی الحدید قابل توجه است، این است که او با اتکا به قرینههای ادبی
و مضمونی، صدور یک مجموعه حدیثی را یقینی میشمرد
و این شیوه را در انتساب کلیه آثار علمی
و هنری به صاحبانشان، جاری میداند.
یکی دیگر از حدیث شناسان اهل سنت، مرحوم
صبحی صالح است. او تصریح میکند که پژوهشگر اسلامی نباید به صرف
ضعف سند، حدیث را مجعول بداند؛ چنانکه نباید به صرف قوت
سند، آن حدیث را
قطعی الصدور و معتبر بشناسد. پس صحیح
الاسناد بودن حدیث، مستلزم صحیح بودن مطلق آن نیست.
او میگوید: «گاهی نقادان حدیث، به جای تعبیر «
حدیث صحیح»، آن را «
صحیح الاسناد» تعبیر میکنند،
و مرادشان این است که به صحیح بودن
سند داوری کنند، بی آنکه مستلزم صحیح دانستن
متن باشد؛ زیرا ممکن است متن، غیر مشهور یا مشتمل بر عیب
و علت باشد.
و آنگاه که صحت
سند و متن (هر دو) را اراده میکنند، عبارت را
مطلق میآورند
و میگویند: این حدیث صحیح است.»
او در بحث قواعد شناسایی حدیث جعلی نیز پنج
قاعده ذکر میکند که دو مورد آن مربوط به شرایط
راوی و سه مورد آن مربوط به قرائن
و خصایص مروی است، که عبارتند از: لحن در عبارت
و رکاکت در مضمون، مخالفت با عقل
و مشاهده،
وعید شدید بر
جرم کوچک
و وعده بزرگ بر امر حقیر.
درباره رکاکت لفظ
و معنی حدیث مینویسد: «صدور سخن رکیک از فصیحترین گوینده (علیهالصلوةوالسلام)
محال است.
درک این قاعده، بر آنان که در فن
حدیث شناسی ممارست کردهاند، آسان است؛ زیرا برای حدیث (چنانکه ربیع بن خیثم گفته است)، نوری است بسان روشنایی روز که آن را میشناساند، چنانکه برای آن ظلمتی است مانند شب تار که آن را زشت
و تاریک میکند.»
پس، این متفکران، صحیح
الاسناد را صحیح مطلق نمیدانند. چنانکه هر قوی
السندی را نیز قوی نمیشناسند. پس باید بررسی مضمونی
و متنی را بر نقد حدیث افزود.
گروهی از حدیث شناسان
و مجتهدان بزرگ
شیعه، از دیر باز، به اصل اصیل «اثبات صدور در پرتو مضمون شناسی
و متن» عنایت کامل داشتهاند.
مرحوم کلینی (متوفای ۳۲۹هـ) نخستین فرزانه حدیث شناس، در تالیف مجموعه
کافی شریف، علاوه بر عنایت به روش راوی شناسی در اثبات صدور، شیوه مضمون شناسی برای اثبات صدور را نیز به کار گرفت. شیوهای که با عنایات بزرگانی چون
مرحوم مامقانی،
وحید بهبهانی و فرزانگان دیگر، پس از گذشت قرنهای بسیار (از وفات آن مرحوم) احیا گردید.
استاد
علی اکبر غفاری در مقدمه اصول کافی، وجه تمایز میان «صحیح» در اصطلاح
متقدمان و متاخران را در عنایت به اتخاذ شیوه مضمونی یا عدم آن، معرفی میکند
و مینویسد:
بدان که صحیح در نزد
قدما غیر از صحیح در اصطلاح متاخران است؛ چون صحیح در نزد قدما عبارت از چیزی است که به صدور آن از
معصوم، اطمینان وجود دارد؛ اعم از اینکه منشا اطمینانشان این باشد که راوی از اهل
عدالت و وثاقت است یا نشانههای دیگر؛
و آنان به صدور حدیث از معصوم،
قطع یا
ظن به صدور حاصل میکردند، چنانکه استاد بزرگ وحید بهبهانی به آن تصریح کرده است.
همو، تصریح کرده است به اینکه «نسبت میان صحیح قدما
و صحیح متاخران،
عموم مطلق است؛ ولی متاخران، صحیح را بر حدیثی اطلاق کردهاند که سندش با نقل عادل امامی در تمام طبقات (به طور متصل) به معصوم برسد؛ چنانکه شهید (قدس سره) در بدایه اش به آن تصریح کرده است».
پس از آن، به تبیین فلسفه تضعیف برخی از روایات
کافی توسط مرحوم
علامه مجلسی میپردازد
و با توجه به اختلاف نگرش مرحوم مجلسی
و مرحوم
کلینی به مفهوم حدیث صحیح
و ضعیف، آن تضعیفها را موجب بی اعتباری آن روایات نمیداند.
مولفان کتاب
الحیاة در تبیین روش خویش در نقد احادیث، می
نویسند: «مشایخ گذشته ما (از فقها
و محدثان) به احادیثی که به صدور آن
اطمینان مییافتند، عمل میکردند (هرچند این اطمینان از قرینههای خارجی غیر از
سند حاصل شده بود)
و به مقتضای آن
فتوا میدادند. فقهای متاخر، حتی در عصر حاضر نیز به شیوه آنان عمل کردند. بنابراین، اعتبار حدیث
و عمل به آن در نزد آن بزرگان، اعم است از آنچه که دو فرزانه، یعنی
سید بن طاووس (م۶۷۳هـ.)
و شاگردش
علامه حلی (م۷۲۶هـ.) در اواخر قرن هفتم
و آغاز قرن هشتم، در مورد حدیث، اصطلاح کردند. استاد ما، عالم ربانی، متاله قرآنی
و واقف بر حقایق معارف قرآن
و حدیث،
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م۱۳۶۸هـ ق)، در قلمرو روایات، بر این شیوه عمل میکرد
و بر آن تاکید میورزید. ما این شیوه را دنبال کردیم
و آن را به عنوان خط مشی برگزیدیم
و در همین مسیر گام برداشتیم، مگر اینکه
دلیل عقلی یا مقتضای شرعی قطعی، ما را از این شیوه باز بدارد؛ زیرا که آن دو، بی هیچ تردیدی، داوران نهایی هستند.»
مرحوم
شیخ حر عاملی صاحب
وسائل الشیعة، بیست قرینه خارجی (غیر
سندی) را مطرح کرده، مینویسد: «قرینههای معتبر، اقسامی دارند: برخی بر ثبوت
و صدور خبر از
معصومین (علیهمالسّلام) و بعضی بر صحت مضمون آن (هرچند جعلی بودن آن محتمل باشد)، برخی بر
ترجیح آن بر معارض خود، دلالت دارند.»
وی، پس از آن، به ذکر
و شرح قرینههایی میپردازد از قبیل: «وجود
حدیث در یکی از
اصول حدیثی (که علما براعتبار آنها
اجماع دارند)، موافق قرآن بودن، موافقت آن با
سنت قطعی، تکرار حدیث در کتابهای متعدد مورد اعتماد، موافقت با
دلیل عقلی قطعی، موافقت با
فتوای مشهور، متهم نبودن راوی در نقل آن
روایت و...» .
سپس در «الفائدة التاسعة» به رد تلقی متاخران از مفهوم حدیث صحیح
و ضعیف (که در نقد حدیث، اصالت را به اثبات صدور از طریق راوی شناسی یا بررسی رجالی
سند میدهند) میپردازد
و میگوید: «دلیل بر این مدعا (لزوم توجه به قراین متن
و مضمون در نقد حدیث) را به طور اجمال شناختی، که از آن، ضعف اصطلاح جدید (که تقسیم حدیث به
صحیح،
حسن،
موثق و ضعیف باشد) روشن میشود. این تقسیم، در زمان
علامه و استاد او
احمد بن طاووس پدید آمد
و آنچه که برآن (ضعف اصطلاح جدید در نقد حدیث) دلالت دارد، وجوهی است...».
آنگاه ۲۲ دلیل بر رد نگرش
سندی در نقد حدیث اقامه میکند
و در پایان مینویسد: «
و ان کان بعضها یمکن المناقشة فیه، فمجموعها لا یمکن رده عند الانصاف.
هرچند برخی ازاین استدلالها قابل
مناقشه است، اما انصافا مجموع آنها را نمیتوان مردود دانست».
نکته مهم این است که صاحب وسائل تصریح دارد بر اینکه تعدادی از قرائن یاد شده، صدور حدیث را
اثبات میکنند؛ چنانکه برخی از آنها بر صحت مضمون حدیث
دلالت دارند. ولی دو
مجتهد بزرگ
و حدیث شناس فرزانه، در تحکیم این شیوه
و قانونمند کردن آن، حرف آخر را زدند
و راه هرگونه شک
و تردید را بستند. آن دو بزرگوار،
علامه مامقانی و اصولی نامدار،
وحید بهبهانی بودند.
مرحوم مامقانی در
مقباس الهدایة تصریح میکند که تاکید متاخران بر شرایط راوی حدیث، به معنی این است که حدیث، باید از بعد
سندی مورد بررسی قرارگیرد؛ نه اینکه تنها راه اثبات صدور را در شیوه سندشناسی رجالی منحصر بدانند
و به قرائن متن
و مضمون، ابدا توجه نشود.
ایشان مینویسد: «پس بدان، نظرگاه آنان در این سخن، عبارت از ضبط طریق اعتبار
حدیث یا عدم آن از جهت صرف
سند (با قطع نظر از قرائن خارجی) است، نه منحصر کردن اعتبار حدیث
و عدم آن، در شرایط
راوی (به طور مطلق)، به همین سبب. بسیار در مییابید که آنان حدیث موثق (بلکه صحیح) را رد میکنند
و به حدیث قوی (بلکه به ضعیف) عمل میکنند. این عمل، به خاطر عنایت به قرینههای خارج از
سند است.»
مرحوم وحید بهبهانی، صریحتر از مرحوم مامقانی، به
تبیین این شیوه پرداخته است. او تصریح میکند که ملاک عدم تردید محققان اسلامی در صدور
نهج البلاغه،
صحیفه سجادیه و دعاهای معروف، همه براساس همین روش در نقد حدیث است.
او میگوید: «بدان، نشانه ها
و قرائن بسیارند: از جمله قرینهها بر
حجیت خبر، این است که عمل یا
فتوا بر آن مورد اتفاق باشد یا آنکه به حسب
روایت یا فتوا مشهور باشد، یا مانند
مقبوله عمر بن حنظله مقبول باشد، یا با
کتاب و سنت و اجماع و حکم
عقل، یا تجربه موافق باشد (مانند آنچه که درباره ویژگیهای
آیات و اعمال
و دعاها خاصیتشان آزموده شده است؛ چون قرائت آخر
سوره کهف به قصد بیداری در ساعتی که اراده میشود)، یا آنکه در متن حدیث چیزی است که به صدور آن از
ائمه گواهی میدهد (مانند خطبههای
نهج البلاغه و نظایر آن
و صحیفه سجادیه
و دعای ابی حمزه و زیارت جامعه کبیره و غیر آن)
و مانند اینکه حدیث زیاد
و مستفیض باشد، یا آنکه
عالی السند باشد (چون روایاتی که مرحوم کلینی
و ابن الولید و صفار روایت کردهاند)؛
و به طور کلی، سزاوار است
مجتهد به امثال این موارد که تذکر دادیم، توجه نماید
و هدایت از جانب خداست.»
پس میتوان نتیجه گرفت که اسلوب اثبات صدور از طریق متن
و مضمون، در پیشگاه قرآن
و جمعی از محققان
اهل سنت و شیعه، جایگاه والایی دارد؛ هرچند به این اصل (چنانکه شایسته است) در مجامع
دینشناسی توجهی نشده است.
از بررسیهای گذشته، پنج نتیجه اساسی میتوان گرفت:
۱ـ روش
نقد حدیث تنها به شیوه «
سند شناسی رجالی» منحصر نیست؛ بلکه قرینههای خارج از
سند، نقش عمده
و سرنوشت سازی ایفا میکنند. آن قرینهها نیز فقط در جبران
ضعف سند با
شهرت فتوایی، از
اصحاب اجماع بودن راوی
و مطابقت با عقل
و قرآن خلاصه نمیشود. همچنان که رکیک بودن لفظ
و قرینههای دال بر ضعف، موجب بی اعتباری صدوری حدیث میشود، قرائن متنی
و مضمونی دال بر علو مضمون
و اعجاز لفظی نیز صدور حدیث را
استحکام میبخشد. مطابقت حدیث با عقل
و قرآن، فقط موجب صحت مضمونی حدیث است، اما قرائن دال بر اعتبار صدوری، موجب علو مضمون
و تعالی تعبیر خواهد بود.
۲ـ در این شیوه، نباید به عنصر اهلیت علمی
و معنوی
و ادبی حدیث شناس
و سنخیت او با معیارها، بی توجه بود؛ بلکه ویژگیهای پژوهشگر
و تعالی شخصیتی اوست که موجب میشود آنچه را که دیگران در
آینه میبینند، در خشت خام ببیند. پس هر چه بر احاطه علمی، ادبی
و معنوی
حدیث شناس (در قلمرو دانایی)
و هر چه بر
بصیرت و مهارت او (در قلمرو دارایی) افزوده شود، بر میزان اعتبار داوریهای او در قلمرو اثبات صدور از طریق قرائن، افزوده خواهد شد. به عبارت دیگر، ابعاد فاعلی
و شاکله حدیث شناس
و شرایط حدیث، دو شرط لازم این شیوه از نقد حدیثاند
و بر یکدیگر، تاثیر متقابل دارند.
۳ـ با اثبات این روش در تحقیق صدور، سلسله وظایفی بر دوش پژوهشگران اسلامی افزوده خواهد شد. بنابراین، ضروری خواهد بود که پژوهشگران، همه
جوامع روایی فرق مختلف را از نظر بگذرانند،
و این وظیفه، فراتر از وظایفی است که محقق به خاطر لزوم بحث تطبیقی یا به خاطر همزبانی با مخاطبان بیشتر، احساس میکند
و بر خود لازم میشمرد؛ زیرا بر اساس این شیوه، یافتن
دلیل شرعی، صرفا به شرایط
راوی منحصر نیست
و محقق باید با معیارهای مضمونی
و قرائن معین در دریای
روایات اهل سنت
و شیعه، به غواصی بپردازد
و گوهرهای فراوان به چنگ آورد.
۴ـ با این بررسی روشن گردید که معیار در نقد حدیث، فقط شیوه
سندی رجالی نیست
و ضابطه مرحوم
احمد بن طاووس و علامه حلی و گروهی از محققان اهل سنت که بر اساس آن، حدیث با چهار معیار:
صحیح،
حسن،
موثق و ضعیف ارزیابی میشد، صرفا در بعد «تصحیح
سند» معتبر خواهد بود، نه در اثبات صدور. پس نمیتوان براساس معیارها
و تعاریف متداول اصطلاحات، بسیاری از روایات را از حیز انتفاع خارج کرد
و یا به
روایات اعتقادی،
انسانشناسی،
فلسفه اخلاق و عرفان نظری و... به دیده طفیلی
عقل نظری نگریست
و به
احادیث اخلاقی، عبادی
و روایات
عرفان عملی نیز از باب قاعده تسامح در ادله سنن، عمل کرد.
۵ـ ما مدعی نیستیم که همه روایات برای همگان در حد
اعجاز است
و یا اینکه تنها راه نقد حدیث، شناسایی قرائن متنی
و مضمونی است. در عوض، براین نکته واقفیم که
معصوم (علیهالسّلام) با همه مخاطبان، با یک سبک از بعد لفظی
و معنوی سخن نمیگوید. همچنین معتقدیم که گفتار
و کردار معصوم (علیهالسّلام) تجلی شخصیت متعالی اوست. از همین روی، کلامشان
نور و فرمانشان مایه رشد است. اینک اگر کسی چنان توفیقی رفیقش شد که با
مکاشفه و با دیدن آثار
و شنیدن گفتار، به قطعیت صدور آنها پی ببرد، زهی توفیق!
و نیز اگر براثر
ممارست علمی، فنی
و سبک شناسی (نظیر
ابن ابی الحدید) به توفیق اثبات صدور دست یافت، باز توفیق بزرگی است. ولی اگر دستش از هر دو طریق کوتاه بود، یا حدیث (به خاطر همزبانی با
مخاطب، یا به لحاظ محدودیت موضوعی (چنانکه
روایات فقهی غالبا این ویژگیها را دارند) از تعالی تعبیر
و مضمون عاری بود، بی شک اثبات صدور آن در شیوه «
راوی شناسی و معرفت به
طبقات رجال» منحصر خواهد بود.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اثبات صدور حدیث»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۳۰