آثار اضطرار (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اضطرار آثاری را دربر دارد؛ ازجمله سبب آسان شدن
تکلیف میشود، در پیدارنده بازگشت به
فطرت توحيدى است و همچنین، باعث دعا و استغاثه به درگاه
خداوند متعال میشود.
تکالیف در اثر اضطرار آسان میشوند:
•• «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غيرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود،
حرام کرده است. (ولى) آن کس که مجبور شود، در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نيست؛ (و مىتواند براى حفظ جان خود، در موقع ضرورت، از آن بخورد؛) خداوند بخشنده و مهربان است».
این
آیه براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع کردن هرگونه بهانه چنین مىگوید
خداوند تنها گوشت مردار،
خون،
گوشت خوک، و
گوشت هر حیوانى را که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن گفته شود،
تحریم کرده است (انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر الله).
و به این ترتیب سه قسمت از گوشتهاى حرام به اضافه خون که، بیش از همه مورد ابتلاى مردم آن محیط بوده است، در اینجا
ذکر مىکند که بعضى پلیدى ظاهرى دارند و بر کسى مخفى نیست؛ مانند مردار، خون و گوشت خوک، و بعضى پلیدى معنوى دارند؛ مانند قربانیهایى که براى بتها مىکردند.
انحصارى که از آیه با کلمه انما استفاده مىشود، به
اصطلاح حصر اضافى است؛ یعنى منظور بیان تمام محرمات نیست؛ بلکه هدف نفى بدعتهایى است که آنها در مورد قسمتى از گوشتهاى
حلال داشتند، و به تعبیر دیگر آنها قسمتى از گوشتهاى پاکیزه و حلال را طبق
خرافات و موهوماتى بر خود تحریم مى کردند، اما در عوض به هنگام کمبود
غذا از گوشت آلوده
مردار یا خوک و یا خون استفاده مىکردند!
قرآن به آنها اعلام مىکند که اینها براى شما حرام است نه آنها (و این است معنى (حصر اضافى).
و از آنجا که گاه ضرورتهایى پیش مىآید که انسان براى حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضى از غذاهاى
حرام مىشود، قرآن در ذیل آیه آن را
استثنا کرده و مىگوید: ولى کسى که مجبور شود (براى نجات جان خویش از مرگ) از آنها بخورد گناهى بر او نیست، به شرط اینکه ستمگر و متجاوز نباشد)! (فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه).
به این ترتیب براى اینکه
اضطرار بهانه و دستآویزى براى زیادهروى در خوردن غذاهاى حرام نشود، با دو کلمه (غیر باغ ) و (لاعاد) گوشزد مىکند که این اجازه تنها براى کسانى است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند، و از مقدار لازم که براى نجات از
مرگ ضرورى است تجاوز نکنند، (باغ و عاد در اصل باغى و عادى بوده، باغى از ماده (بغى) به معنى
طلب کردن است، و در اینجا منظور طلب کردن لذت است و (عادى) به معنى متجاوز مىباشد، یعنى متجاوز از حد ضرورت).
تفسیر دیگرى براى جمله (غیر باغ و لاعاد) ذکر شده است که با معنى اول تضادى ندارد، و ممکن است هر دو با هم در مفهوم آیه
جمع باشند و آن این است که: با توجه به اینکه یکى از معانى بغى
ظلم و ستم است، منظور این است که اجازه خوردن گوشتهاى حرام مخصوص کسانى است که سفر آنها سفر ستم و
گناه نباشد (باید توجه داشت که اضطرار و اجبار معمولا در سفرهایى نظیر سفرهاى آن زمان حاصل مىشد که قافلهها در بیابان مىماندند و یا راه را گم مىکردند).
و در پایان آیه مىفرماید: (خداوند غفور و رحیم است) (ان الله غفور رحیم).
همان خداوندى که این گوشتها را
تحریم کرده با
رحمت خاصش در موارد ضرورت شدید اجازه استفاده از آن را داده است.
•• «وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و
حج و
عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى، اجازه نداد که پس از احرام بستن، وارد مکه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح کنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد، تا
قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر کسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و کفّارهاى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى که (از بيمارى و دشمن) در امان بوديد، هر کس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبح کند)! و هر که نيافت، سه روز در ايام
حج، و هفت روز هنگامى که باز مىگرديد، روزه بدارد! اين، ده روز کامل است. (البته) اين براى کسى است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد (= اهل مکّه و اطرافِ آن نباشد)؛ و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد که او، سختکيفر است!».
بعضى
مفسران بزرگ در
حجة الوداع نازل گشته؛ در حالى که بعضى گفتهاند که جمله فان احصرتم فما استیسر من الهدى ناظر به جریان حدیبیه است که در سال ششم هجرت واقع شد و
مسلمانان از زیارت
خانه خدا ممنوع شدند
در این آیه، احکام زیادى بیان شده است:
در ابتدا، یک دستور کلى براى انجام
فریضه حج و عمره به طور کامل و براى
اطاعت فرمان خدا داده، مىفرماید: حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانید (و اتموا الحج و العمرة لله).
در واقع قبل از هر چیز به سراغ انگیزههاى این دو
عبادت رفته و توصیه مىکند که جز انگیزه الهى و قصد تقرب به ذات پاک او، چیز دیگرى در کار نباید باشد، و
عمل نیز به مقتضاى و اتموا از هر نظر کامل و جامع باشد.
سپس به سراغ کسانى مىرود که بعد از بستن احرام به خاطر وجود مانعى، مانند بیمارى شدید و
ترس از دشمن، موفق به انجام
اعمال حج عمره نباشند، مىفرماید: اگر محصور شدید (و موانعى به شما اجازه نداد که پس از احرام بستن وارد مکه شوید) آنچه از قربانى فراهم شود،
ذبح کنید و از احرام خارج شوید (فان احصرتم فما استیسر من الهدى).
به هر حال افرادى که گرفتار مىشوند، و توانایى انجام مراسم حج و عمره را پیدا نمىکنند، مىتوانند با استفاده از این مساله، از احرام خارج شده و به حال عادى باز گردند.
مىدانیم قربانى ممکن است شتر یا گاو یا گوسفند باشد، که آسانترین آنها
گوسفند است، و لذا جمله فما استیسر من الهدى را غالبا اشاره به گوسفند دانستهاند.
سپس به دستور دیگرى
اشاره کرده، مىفرماید: سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلش برسد و در قربانگاه ذبح شود (و لا تحلقوا رؤ سکم حتى یبلغ الهدى محله).
آیا این دستور مربوط به افرادى است که محصور و ممنوع از انجام مراسم حج مىشوند، و در واقع دستورى است براى تکمیل دستور سابق، و یا همه حاجیان را مىگوید، بعضى از مفسران، معنى اول را بر گزیدهاند و گفتهاند، منظور از محل هدى (محل قربانى ) حرم است و گاه گفتهاند، ....
نسک در اصل
جمع نسیکه به معنى حیوان ذبح شده است، این واژه به معنى
عبادت نیز آمده است.
لذا راغب در مفردات، بعد از آنکه نسک را به عبادت
تفسیر مىکند، مىگوید: این واژه در مورد اعمال حج به کار مىرود، و نسیکه به معنى ذبیحه است.
بعضى از مفسران نیز آن را در اصل به معنى شمشهاى نقره مىدانند و اینکه به عبادت نسک گفته شده به خاطر آن است که
انسان را خالص و پاک و پاکیزه مىکند.
اشاره به اینکه در حج تمتع که عمره قبلا انجام مىگیرد، و بعد حج به جا آورده مىشود، قربانى کردن لازم است، و فرق نمىکند که این قربانى شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمىشود.
درباره اصل هدى به گفته مرحوم
طبرسی دو قول وجود دارد، اول اینکه از هدیه گرفته شده است، و چون قربانى در واقع هدیهاى به سوى بیت الله است، این واژه بر آن
اطلاق شده است. دیگر اینکه از ماده
هدایت گرفته شده است؛ زیرا حیوان قربانى را همراه مىبردند، و به سوى خانه خدا و قربانگاه هدایت مىکردند. ولى ظاهر
کلام راغب در
مفردات این است که فقط از
هدیه گرفته شده و مىگوید: هدى جمع است و مفرد آن هدیه است.
بنابراین اگر قربانى پیدا نشود، یا وضع مالى
انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز
روزه است، که سه روز آن (روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه) در ایام حج واقع مىشود، و این از روزههایى است که انجام آن در سفر مانعى ندارد، و هفت روز دیگر را بعد از بازگشت به وطن انجام مىدهد.
با اینکه معلوم است سه
روز به اضافه هفت روز مجموعا ده روز مىشود. در عین حال
قرآن مىگوید: این ده روز کامل است.
بنابراین کسانى که اهل
مکه یا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند؛ بلکه حج تمتع مخصوص افراد دور از این منطقه است، و مشهور و معروف در میان فقها این است که هر کس ۴۸ میل از مکه دورتر باشد، وظیفه او
حج تمتع است، و آنها که در فاصله کمترى قرار دارند، وظیفه آنها حج قران یا افراد است، که عمره آن بعد از مراسم حج به جا آورده مىشود.
بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به
تقوا مىدهد و مىفرماید: از خدا به پرهیزید و تقوا پیشه کنید و بدانید خداوند عقاب و کیفرش شدید است. این تأکید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچیک از جزئیات این عبادت مهم اسلامى کوتاهى نکنند؛ چراکه کوتاهى در آن گاهى سبب
فساد حج و از بین رفتن
برکات مهم آن مىشود.
•• «لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا؛ (هرگز) افراد باايمانى که بدون بيمارى و ناراحتى، از
جهاد باز نشستند، با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (= ترککنندگان جهاد) برترى مهمى بخشيده؛ و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان،)
خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با
پاداش عظيمى برترى بخشيده است.».
کلمه (ضرر) به معناى کمبود در وجود است کمبودى که مانع شود از اینکه آدمى به امر جهاد و قتال
قیام نماید، نظیر کورى و شلى و بیمارى، و مراد از جهاد با اموال،
انفاق آن در راه خدا و به منظور پیروز شدن بر دشمنان است و مراد از جهاد با أنفس جنگیدن است.
و جمله: (و کلا وعد الله الحسنى ...) دلالت دارد بر اینکه مراد از این اشخاصى که قعود کردند (نشستند) کسانى است که رفتن به جنگ را در زمانى ترک کردند که احتیاجى به رفتن آنان به جبهه
جنگ نبوده، چون به مقدار کفایت دیگران رفته بودند، چون مىفرماید: خداى تعالى به هر دو طائفه (آنها که به جهاد رفتند و آنها که نرفتند) وعده حسنى داده، پس غرض از جمله مورد بحث ترغیب و تحریک
مسلمانان بر قیام به امر جهاد است، تا مسلمین در رفتن به جهاد شتاب نموده، از یکدیگر سبقت بگیرند.
دلیل دیگر بر اینکه مراد این معناست این است که خداى سبحان اولى الضرر (بیماران و نابینایان و امثال آنان ) را استثنا کرده، سپس
حکم کرد به اینکه قاعدون و مجاهدین یکسان نیستند، با اینکه اولى الضرر در مساوى نبودنشان با مجاهدین در راه
خدا مانند قاعدیناند.
•• «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا؛ کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)،
روح آنها را گرفتند در حالى که به خويشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينکه مسلمان بوديد، در صفِ
کفار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها (= فرشتگان) گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود که
مهاجرت کنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان
دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.».
لفظ (توفیهم) مىتواند صیغه
ماضی باشد و هم صیغه
مضارع و اگر آن را مضارع بگیریم اصلش (تتوفیهم) بوده و یکى از دو (تاء) آن به منظور تخفیف حذف شده، همچنانکه مىبینیم در
آیه شریفه: (الذین تتوفیهم الملائکة ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء)، حذف نشده آن آمده است.
مراد به ظلم همچنانکه آیه
سوره نحل تأیید مىکند ظلم به نفس است و ظلم به نفس در اثر
اعراض از
دین خدا و ترک اقامه شعائر خدا حاصل مىشود و این نیز در اثر واقع شدن و زندگى کردن در بلاد
شرک و در وسط کفار قرار گرفتن پدید مىآید،
انسان وقتى خود را در چنین وضعى و موقعیتى قرار دهد، دیگر راهى ندارد که معارف
دین را بیاموزد و بدانچه دین خدا او را بدان مىخواند
عمل کند و به وظائف
عبودیت قیام نماید.
خداى تعالى در
آیات زیر که کلمه (ظلم) مطلق آمده، یعنى نفرموده: ظلم به نفس و یا ظلم به غیر، ظلم را معنا و
تفسیر کرده، فرموده: (لعنة الله على الظالمین الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا)، و حاصل تفسیر این دو آیه از کلمه ظلم با ظهورى که ما از
سیاق آیه مورد بحث گرفتیم منطبق است (چون ما گفتیم مراد به ظلم، ظلم به نفس است و گفتیم که این ظلم از چه چیز ناشى مىشود، از اینکه آدمى به معارف دین صحیح برخورد کند و آنچه مىشنود
تحریف شده و یا
تهمت و
دروغ باشد که دو آیه نامبرده نیز ظالم را همین معنا کرد).
یعنى از نظر دیندارى در چه وضعى قرار داشتید؟ و در کلمه (فیم) حرف (م) در اصل (ما) بوده، که یکى از وسائل
استفهام و پرسش است و الف آن به منظور تخفیف حذف شده. و در این آیه دلالتى فى الجمله .... .
•• «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ
حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً؛ مگر آن دسته از
مردان و
زنان و کودکانى که براستى تحت فشار قرار گرفتهاند (و حقيقتاً مستضعفاند)؛ نه چارهاى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مىيابند».
این استثنا به
اصطلاح استثنائى است منقطع؛ یعنى افراد استثنا شده فبلا در بین جمعیت مستثنامنه نبودند و اگر افراد نام برده یعنى رجال و نساء و ولدان را نخست مستضعف خواند و سپس این تعبیر خود را با جمله بعدى
تفسیر کرد، براى این بود که بفهماند افرادى که فبلا مورد بحث بودند ادعاى استضعاف مىکردند، ولى در
حقیقت مستضعف نبودند، چون مىتوانستند شرایط زندگى خود را عوض کنند و خود را از
استضعاف رها سازند مستضعف حقیقى این مردان و زنان و کودکانى هستند که نمىتوانند خود را از وضعى که دارند رها سازند و اگر بهطور مفصل یکى یکى طبقات آنها را برشمرد و فرمود: (مردان و زنان و کودکان)، براى این بود که
حکم الهى را به طور روشن بیان کند و دیگر جاى سوال براى کسى باقى نگذارد.
لا یَستَطِیعُونَ
حِیلَةً وَ لا یهْتَدُونَ سبِیلاً
کلمه (
حیلت) گویى بناى نوع از مصدر (حیلولت) (
حائل و مانع شدن)، بوده و معنایش نوعى
حائل شدن بوده و سپس به عنوان آلت
استعمال شده و معناى (وسیله و آلت
حائل شدن بین دو چیز) را به خود گرفته است؛ و ممکن است حال باشد براى حصول و دستیابى بر چیزى و یا حالى دیگر، ولى استعمالش در آنچه پنهانى صورت بگیرد و نیز در امور ناپسند بیشتر از سایر موارد است؛ و به هر حال بطورى که
راغب گفته، در ماده این کلمه معناى دگرگونگى خوابیده و معناى جمله این است که: (همه ستمکاران نامبرده مأوایشان در
جهنم است، مگر مستضعفینى که استطاعت ندارند و نمىتوانند استضعافى را که از ناحیه مشرکین متوجه آنان است با
حیلتى از خود برگردانند و براى خلاصى از شر آنان راه به جائى نمىبرند.
و بنابراین مراد از سبیل بهطورى که سیاق آن را مىرساند اعم از راههاى محسوس و غیر محسوس است، هر دو را شامل مىشود در
حقیقت استثنا نموده است کسانى را که اهل مکهاند و براى مهاجرت راه
مدینه را بلد نیستند و راه چارهاى هم براى نجاتشان از شر
مشرکین و از استضعاف در برابر
عذاب و
فتنه آنان سراغ ندارند.
•• «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ گوشت
مردار، و خون، و
گوشت خوک، و حيواناتى که به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفهشده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرتشدن از بلندى بميرند، و آنها که به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده - مگر آنکه (بهموقع به آن حيوان برسيد، و) آن را سر ببريد - و حيواناتى که روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح مىشوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنين) قسمت کردن گوشت حيوان به وسيله چوبههاى تير مخصوص بخت آزمايى؛ تمام اين
اعمال ،
فسق و
گناه است - امروز، کافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند؛ بنابراين از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز،
دین شما را کامل کردم؛ و
نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و
اسلام را بهعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم - اما آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگرى نرسد، و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است».
•• «وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ؛ چرا از چيزها (= گوشتها)یى که نام خدا بر آنها برده شده نمىخوريد؟! در حالى که (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بيان کرده است! مگر اينکه ناچار باشيد؛ (که در اين صورت، خوردن از
گوشت آن
حیوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوا و هوس و بىدانشى، (ديگران را) گمراه مىسازند؛ و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر مىشناسد».
بار دیگر خاطر نشان مىکنیم که:
توبیخ و تاکید به خاطر ترک خوردن گوشتهاى حلال نیست؛ بلکه هدف این است که تنها از این گوشتها باید بخورید و از غیر آنها استفاده نکنید و به تعبیر دیگر نظر روى نقطه مقابل و مفهوم جمله است و لذا با جمله (قد فصل لکم ما حرم علیکم) (خداوند آنچه را بر شما حرام است شرح داده)
استدلال شده است.
سپس یک صورت را استثنا نموده، و میگوید: مگر در صورتى که مجبور شوید (الا ما اضطررتم الیه).
خواه این
اضطرار به خاطر گرفتارى در بیابان و گرسنگى شدید بوده باشد و یا گرفتار شدن در چنگال مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.
•• «قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمىيابم؛ بهجز اينکه مردار باشد، يا خونى که (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوک - که اينها همه پليدند - يا حيوانى که به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا (= نام بتها) بر آن برده شده است.» اما کسى که مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بىآنکه خواهان لذت باشد و يا زيادهروى کند (گناهى بر او نيست)؛ زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است».
سپس براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهایى که مشرکان در آیین
حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر (صلياللهعليهوآله) دستور مىدهد که صریحا به آنها بگو در آنچه بر من
وحی شده، هیچ غذاى حرامى را براى هیچکس (اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ ) نمىیابم (قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه). مگر چند چیز، نخست اینکه مردار باشد (الا ان یکون میتة). یا خونى که از بدن حیوان بیرون مىریزد (نه خونهایى که پس از بریدن رگهاى حیوان و خارج شدن مقدار زیادى از خون در لابهلاى رگهاى موئین در وسط گوشتها باقى مىماند) (او دما مسفوحا). یا گوشت خوک (او لحم خنزیر)؛ زیرا همه اینها رجس و پلیدى است و مایه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگیها و سرچشمه زیانهاى مختلف (فانه رجس).
سپس به نوع چهارم
اشاره کرده، مىگوید: یا حیواناتى که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است (او فسقا اهل لغیر الله به).
جالب اینکه به جاى ذکر کلمه حیوان کلمه فسق آمده است و همانطور که در سابق نیز اشاره کردهایم، فسق به معنى خارج شدن از راه و رسم
بندگی و اطاعت فرمان خداست، و لذا به هر گونه
گناه فسق گفته مىشود، اما ذکر این کلمه در برابر رجس که در مورد سه موضوع حرام سابق گذشت، ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهاى حرام، اصولا بر دو دسته است گوشتهایى که تحریم آنها به خاطر پلیدى و تنفر
طبع و زیانهاى جسمانى مىباشد، و به آن
رجس اطلاق مىگردد، و گوشتهایى که نه پلید است و نه از نظر بهداشتى زیانآور، اما از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بیگانگى از خدا و دورى از مکتب
توحید است، و به همین دلیل نیز تحریم شده است.
•• «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و کسانى که امکانى براى
ازدواج نمىيابند، بايد پاکدامنى پيشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه (=قرار داد مخصوص براى آزاد شدن) هستند، با آنان قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان
احساس مىکنيد (که بعد از آزادى، توانايى زندگى مستقل را دارند)؛ و چيزى از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهيد! و
کنیزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى
دنیا مجبور به خودفروشى نکنيد اگر خودشان مىخواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر اين کار) اجبار کند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و
رحیم است! (
توبه کنيد و باز گرديد، تا خدا شما را ببخشد!)».
بعضى مفسران در
شأن نزول این جمله گفتهاند: (عبد الله بن ابى) شش
کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد براى او از طریق خودفروشى مىکرد! هنگامى که حکم اسلام درباره مبارزه با
اعمال منافى با عفت (در این
سوره) صادر شد، آنها به خدمت پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلّم) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند. آیه فوق نازل شد و از این کار نهى کرد).
این آیه نشان مىدهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور
اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه مىدادند، تا اینکه آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد؛ اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر
جاهلیت قرن بیستم نام نهادهاند، در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مىزنند، این
عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملکت ما، در عصر
طاغوت نیز به صورت وحشتناکى وجود داشت که
دختران معصوم و
زنان ناآگاه را فریب مىدادند و به مراکز
فساد مىکشاندند و با طرحهاى شیطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مىکردند و راه فرار را از هر طریق به روى آنها مىبستند، تا از این طریق در آمدهاى سرشارى فراهم سازند که شرح این ماجرا، بسیار دردناک، و از عهده این
سخن خارج است.
یکی از آثار اضطرار، دعا و استغاثه به درگاه خداوند است:
•• «وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ هنگامى که به انسان
زیان (و ناراحتى) رسد، ما را (در هر حال:) در حالى که به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است، مىخواند؛ اما هنگامى که ناراحتى را از او برطرف ساختيم، چنان مىرود که گويى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسيده بود، نخوانده است! اينگونه براى اسرافکاران، اعمالشان
زینت داده شده است (که زشتى اين
عمل را درک نمىکنند)!».
آرى خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى
فطرت پاک آدمى است، در کوره حوادث تمام قشرهاى سیاهى که روى این فطرت را پوشانده است مىسوزد و از میان مىرود، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى
آشکار مىگردد.
زینتدهنده خداوند است؛ اما از این طریق که این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هرقدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیشتر خو مىگیرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدریجا از میان مىرود، بلکه کمکم بهصورت عملى شایسته در نظرشان مجسم مىگردد!
و اما چرا در آیه فوق اینگونه افراد بهعنوان (مسرف) (اسرافکار) معرفى شدهاند، به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهمترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه
فساد و
گناه و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بىارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این
سرمایه چیزى عائد او نشود.
آیا این کار
اسراف نیست و چنین کسان مسرف محسوب نمىشوند.
•• «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را در
خشکی و
دریا سير مىدهد؛ زمانى که در کشتى قرار مىگيريد، و بادهاى موافق آنان را (بهسوى مقصد) حرکت ميدهد و خوشحال مىشوند، ناگهان طوفان شديدى مىوزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآيد؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى
اخلاص مىخوانند که: «اگر ما را از اين
گرفتاری نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود!»».
•• «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ؛ آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مىخوانيد!».
این آیه بیان دیگرى است براى اثبات
وحدانیت خداى تعالى در ربوبیت، که خدا
توبیخ و مذمت مشرکین را بر شرک و تشریعشان متفرع بر آن نموده است، و از اینجا تا چند آیه دیگر مطلب دنبال همین موضوع جریان دارد.
مراد از کلمه (ضر) بد حالى از جهت فقدان نعمتى است که در بودنش صلاح حال آدمى است، و کلمه (جؤار) - به ضم جیم - به معناى صداى حیوانات وحشى است، و جمله (الیه تجئرون: به درگاه او نعره مىزنید) کنایه از دعا و تضرع و
استغاثه است که به نعره حیوانات تشبیه شده.
و کلام در جمله (و ما بکم من نعمة فمن الله) کلامى است عمومى و با دلیل نه اینکه ادعایى بىدلیل باشد، خداوند دلیل آن را در
آیات قبلى بیان کرده، علاوه بر این شنوندگان این خطاب هر که باشند، خود اعتراف به این معنا دارند که در هنگام بیچارگى به درگاه خدا متوسل شده، داد و
فریاد مىکنند.
پس معناى جمله مذکور چنین است که تمام نعمتهایى که نزد شماست همه از
انعام خدا بر شماست، و خودتان هم این معنا را مىدانید و همین شمایید که وقتى حالتان بد مىشود صدایتان را به تضرع و زارى به درگاه او بلند مىکنید، آرى تنها به درگاه او، نه به درگاهى دیگر؛ زیرا اگر درگاه دیگرى هم سراغ مىداشتید و لو براى یکبار هم که شده به آن درگاه متوجه شدید، ولیکن نشدید و نخواهید شد، پس تنها خداى سبحان منعم نعمتهاى شما و بر طرف سازنده گرفتاریهاى شماست، پس چرا با این حال در برابرش به
عبادت خاضع نمىشوید و او را
اطاعت نمىکنید.
•• «وَإِذَا مَسَّكُمُ الْضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإِنْسَانُ كَفُورًا؛ و هنگامى که در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام کسانى را که (براى حل مشکلات خود) مىخوانيد،
فراموش مىکنيد؛ اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد، روى مىگردانيد؛ و
انسان، بسيار ناسپاس است!».
•• «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ؛ يا کسى که دعاى
مضطر را
اجابت مىکند و
گرفتاری را برطرف مىسازد، و شما را خلفاى
زمین قرار مىدهد؛ آيا معبودى با خداست؟! کمتر متذکر مىشويد!».
مراد (از اجابت مضطر وقتى که او را بخواند) این است که خدا دعاى دعاکنندگان را مستجاب و حوائجشان را برمىآورد، و اگر قید
اضطرار را در بین آورد براى این است که در حال اضطرار، دعاى داعى از
حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست؛ چون تا آدمى بیچاره و درمانده نشود، دعاهایش آن واقعیت و حقیقت را که در حال اضطرار واجد است ندارد، و این خیلى روشن است.
قید دیگرى براى
دعا آورده و آن این است که فرموده: (اذا دعاه - وقتى او را بخواند)، و این براى آن است که بفهماند خدا وقتى دعا را مستجاب مى کند که داعى، به راستى او را بخواند، نه اینکه در دعا رو به خدا کند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مىگیرد که
امید داعى از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد، یعنى بداند که دیگر هیچکس و هیچچیز نمىتواند گره از کارش بگشاید، آن وقت است که دست و دلش با هم متوجه خدا مىشود و در غیر این صورت همانطور که گفتیم غیر خدا را مىخواند.
پس اگر
دعا صادق بود، یعنى خوانده شده فقط خدا بود و بس، در چنین صورتى خدا اجابتش مىکند و گرفتاریش را که او را مضطر کرده برطرف مىسازد، همچنان که در جاى دیگر فرموده: (ادعونى استجب لکم) که در این آیه بهطورى که ملاحظه مىفرمایید هیچ قیدى براى دعا نیاورده جز اینکه فرموده در
دعا مرا بخوانید. باز در جاى دیگر فرموده: (و اذا سئلک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان) بطورى که مىبینید تنها این شرط را آورده که در دعا او را بخوانند، و ما در جلد دوم این
کتاب در ذیل همین آیه بحثى پیرامون دعا گذراندیم.
از بیانى که گذشت فساد گفتار بعضى از مفسرین روشن مىشود که گفتهاند: لام در (المضطر) لام جنس است، نه
لام استغراق، براى اینکه چه بسیار دعاها که مىبینیم
اجابتنمىشود. پس، مراد از این آیه این است که اجابت دعاى مضطر هر جا که اجابت شود از ماست، نه اینکه هر دعایى که شود ما اجابت مىکنیم.
وجه
فساد آن این است که تعبیر در مثل (ادعونى استجب لکم)، و در (فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان)، تعبیرى است که با تخلف دعا از استجابت نمىسازد. و اما اینکه گفت: (چه بسیار دعاها که مىبینیم اجابت نمىشود) به هیچ وجه قبولش نداریم و آنچه از دعاهاى غیر مستجاب که در نظر وى است، در حقیقت دعا نیست؛ چون داعى در آنها خدا را به
صدق نمىخواند، که بیانش گذشت.
•• «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامى که بر سوار بر کشتى شوند، خدا را با
اخلاص مىخوانند (و غير او را فراموش مىکنند)؛ اما هنگامى که
خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز
مشرک مىشوند!».
فاى تفریعى که در اول آیه آمده مطلب مذکور آیه را نتیجه مطلبى کرده که از
آیات سابق استفاده مىشود، چون از آیات سابق برمىآید که مشرکین در شرک خود به خدا
دروغ بستهاند، و بیشترشان تعقل نمىکنند، در این آیه مىفرماید: حال که اینان به خدا دروغ مىبندند، و از عبادت خدا به عبادت غیر خدا مىگرایند، و بیشترشان تعقل نمىکنند، و در
اعتراف به
خالقیت خدا، و
انکار ربوبیت او، مرتکب
تناقض مىشوند، پس در نتیجه وقتى سوار کشتى مىشوند چنین و چنان مىکنند.
کلمه (رکوب) به معناى نشستن بر بالاى چیزى است که حرکت داشته باشد، و این کلمه خود به خود متعدى مىشود، و احتیاج به هیچ یک از حروف تعدیه ندارد؛ مثلا مىگوییم: (فلان رکب الفرس - فلانى سوار اسب است)، و اگر در آیه مورد بحث با حرف (فى) متعدى شده، بدان جهت است که سوار کشتى شدن نوعى استقرار گرفتن یا منزل کردن را متضمن است، و معناى آیه این است که: چون با استقرار در کشتى سوار بر آن مىشوند، (و یا چون در کشتى مستقر مىشوند، در حالى که سوار برآنند)، خداى را به خلوص مىخوانند، و معناى بقیه آیه روشن است، مىخواهد یک تناقض دیگر از تناقضهاى مشرکین را حکایت کند که در یک حال خدا را به خلوص مىخوانند، و چون بر آنان منت مى نهد و نجاتشان مىبخشد کفران نعمت مىکنند.
•• «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامى که رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مىخوانند و توبهکنان بهسوى او باز مىگردند؛ اما همين که رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بهناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مىشوند».
•• «وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ؛ هنگامى که انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مىخواند و بهسوى او باز مىگردد؛ اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مىخواند از ياد مىبرد و براى
خداوند همتايانى قرار مىدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزى از کفرت بهرهگير که از دوزخيانى!»».
کلمه (
انابه) به معناى برگشتن است؛ و کلمه (خوله) ماضى است از باب
تفعیل و از ماده (خول)، (تخویل) - به طورى که در
مجمع البیان گفته - به معناى عطیهاى بزرگ بهعنوان بخشش و کرامت است.
انسان بالفطره خداشناس است و در حال
اضطرار رو به اوست؛ ولى درحال تنعم و خوشى، غافل از او.
بعد از آنکه در
آیه قبلى سخن از کفرانگران نعمت بود و در آن فرمود: خداى سبحان با اینکه بىنیاز از مردم است، مع ذلک این عمل را براى آنان نمىپسندد، اینک در این آیه تنبه مىدهد به اینکه
انسان طبعا کفرانپیشه است، با اینکه او بالفطره پروردگار خود را مىشناسد و در هنگام بیچارگى و اضطرار که دستش از همه جا کوتاه مىشود، بى درنگ رو به سوى او مىکند و از او نجات مىطلبد؛ همچنان که خود او فرموده: (و کان الانسان کفورا) و نیز فرموده: (ان الانسان لظلوم کفار).
بنابراین معناى آیه چنین مىشود که: وقتى شدت و یا مرض یا قحطى و امثال آن به انسان مىرسد، پروردگار خود را در حالى که
اعتراف به ربوبیتش دارد مىخواند، و به سوى او برمىگردد، و از ماسواى او
اعراض مىکند، از او مىخواهد که گرفتارىاش را برطرف سازد.
اضطرار، درپىدارنده بازگشت به
فطرت توحيدى است:
•• «وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ هنگامى که به
انسان زيان (و ناراحتى) رسد، ما را (در هر حال:) در حالى که به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است، مىخواند؛ اما هنگامى که ناراحتى را از او برطرف ساختيم، چنان مىرود که گويى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسيده بود، نخوانده است! اينگونه براى اسرافکاران، اعمالشان زينت داده شده است (که زشتى اين
عمل را درک نمىکنند)!».
•• «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را در
خشکی و
دریا سير مىدهد؛ زمانى که در کشتى قرار مىگيريد، و بادهاى موافق آنان را (بهسوى مقصد) حرکت ميدهد و خوشحال مىشوند، ناگهان طوفان شديدى مىوزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآيد؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى
اخلاص مىخوانند که: «اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود!»».
•• «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ؛ آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مىخوانيد!».
•• «ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ (اما) هنگامى که ناراحتى و رنج را از شما برطرف مىسازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مىشوند».
از اینجا مذمت و توبیخ مشرکین شروع مىشود مذمت و توبیخى که سرانجام به
تهدید منتهى مىگردد، و این
حق است بر آنان، براى اینکه کشف ضر از استغاثه ایشان و رجوع فطریشان به پروردگار خود اقتضا مىکرد که او را یکتاى در
ربوبیت بدانند؛ ولیکن بعد از آنکه
حقیقت برایشان با دفع بلاها و نزول
رحمت کشف شد باز هم گروهى از اینها دل به اسباب ظاهرى بسته و به
شرک قبلى خود باز گشته، و رذائل اخلاقى در دلهایشان بیدار شد و قوت گرفت، و هواها در دلهایشان کوران کرد، و باز غیر خداى را شریک خدا کردند، و یکى از چیزهایى که شریک قرار دادند همان سببهاى ظاهرى بود، و معناى آیه روشن است.
•• «وَإِذَا مَسَّكُمُ الْضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإِنْسَانُ كَفُورًا؛ و هنگامى که در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام کسانى را که (براى حل
مشکلات خود) مىخوانيد، فراموش مىکنيد؛ اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد، روى مىگردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است!».
و باید گم شود چراکه طوفان حوادث پردههاى
تقلید و
تعصب را که بر فطرت آدمى افتاده کنار مىزند، و
نور فطرت که نور
توحید و خداپرستى و یگانه پرستى است جلوهگر مىشود، آرى در چنین لحظاتى همه معبودهاى پندارى و خیالى که نیروى توهم
انسان به آنها
قدرت بخشیده بود همچون برف در آفتاب تابستان
آب مىشوند و از
ذهن محو مىگردند و تنها نور الله در آن مىدرخشد.
این یک قانون عمومى است که تقریبا هر کس آن را
تجربه کرده است که در گرفتاریها هنگامى که کارد به
استخوان مىرسد، موقعى که اسباب ظاهرى از کار مىافتند، و کمکهاى مادى ناتوان مىگردند، انسان به یاد مبدأ بزرگى از
علم و قدرت مىافتد که او قادر بر حل سختترین مشکلات است.
کار نداریم که نام این مبدأ را چه بگذارند همینقدر مىدانیم روزنه امیدى به قلب گشوده مىشود و نور لطیف و نیرومندى در دل مىپاشد، این یکى از نزدیکترین راهها به سوى خداست، راهى از درون جان و سویداى قلب.
بار دیگر پردههاى
غرور و
غفلت، تقلید و تعصب، این نور الهى را مىپوشاند و گردوغبار عصیان و گناه و سرگرمیهاى زندگى مادى، چهره تابناک آن را پنهان مىسازد.
•• «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامى که بر سوار بر کشتى شوند، خدا را با
اخلاص مىخوانند (و غير او را فراموش مىکنند)؛ اما هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز
مشرک مىشوند!».
•• «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامى که رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مىخوانند و توبهکنان بهسوى او باز مىگردند؛ اما همين که رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بهناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مىشوند».
تعبیر به (مس) براى این است که: بر ناچیزى و مختصر بودن گرفتارى دلالت کند، و نکره آوردن (ضر) و (رحمه) نیز براى افاده
اختصار و ناچیزى است، و معناى آیه این است که: چون مختصر ضررى از قبیل مرض، فقر و شد ، به انسانها برسد، پروردگارشان را مىخوانند؛ در حالى که به سوى او که همان خداى سبحان است بازگشت مىکنند، و چون خداى تعالى مختصر رحمتى به ایشان بچشاند، ناگهان جمعى از این مردم به پروردگارشان که دیروز او را مىخواندند، و به ربوبیتش اعتراف مىکردند،
شرک ورزیده و شریکها برایش مىتراشند خلاصه مىخواهد بفرماید: انسان طبیعتا کفرانگر نعمتهاست، هر چند که در هنگام گرفتارى به
نعمت و ولى نعمت اقرار داشته باشد. و اگر فرموده: (ناگهان جمعى از مردم) براى این است که همه مردم چنین نیستند.
•• «وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ؛ هنگامى که
انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مىخواند و بهسوى او باز مىگردد؛ اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مىخواند از ياد مىبرد و براى
خداوند همتايانى قرار مىدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزى از کفرت بهرهگير که از دوزخيانى!»».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «آثار اضطرار».