کشتار چهارپایان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ذَبْح بریدن رگهای چهارگانه گردن است. بنابر مشهور،
ذبح با بریدن تمامی رگهای چهارگانه (معروف به اوداج اربعه) یعنی مری، حلقوم و دو شاه رگ گردن که بنابر مشهور به حلقوم و بنابر قول برخی به مری احاطه دارد، محقق میشود و بریدن بعض رگها در صورت امکان بریدن همه آنها، کفایت نمیکند.
امروزه، گستردگی پیوندها و بستگیها و رد وبدل اطلاعات و آگاهیها، بین
جامعهها و ملتها، به گونهای است که جهان به این بزرگی، دهکده جهانی نام گرفته است.
راههای رفت وآمد و
بازرگانی ، دیگر، ویژه (
جاده ابریشم ) نیست و بازرگانان، تنها بازرگانان کوچنده در آن نیستند.
جغرافی نگاری ویژه مارکوپولو (مارکوپولو، در زمان جانشینان
چنگیز ، در
چین و جزایر جنوب شرقی آسیا
سیاحت کرد و پس از بازگشت به وطن (ایتالیا) سفرنامهای به نام (عجایب) در باب جغرافیای چین و
ترکمنستان و
مغولستان و قسمتی از آسیای جنوب شرقی منتشر کرد.) و
ابن حوقل (ابن حوقل، معاصر
منصور بن نوح سامانی (جد. ۳۵۰ ـ ف۳۶۶هـ ق).در ۳۳۱ به عزم سیاحت و
تجارت از
بغداد بیرون شد و ممالک اسلامی را در مدت ۲۸ سال پیمود و مجموعه اطلاعات خود را در کتاب (
المسالک و الممالک ) نقل کرده است.)، تاریخ نگاری ویژه هرودت (هرودت، تاریخ نگار یونانی قبل از میلاد که به پدر تاریخ معروف است.او مسافرتهای بسیار کرده و داستانهای زیاد از مللی که دیده شرح داده است.) و
ابن خلدون (ابن خلدون، از بزرگان حکما و تاریخ نگاران اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم (و.تونس ۷۳۲ ـ ف. ۸۰۶ یا ۸۰۸هـ ق))، دریانوردی و جهانگردی ویژه
ابن بطوطه (ابن بطوطه، عالم، جغرافی دان و جهانگرد معروف مراکشی در قرن هشتم هجری.) و کریستف کلمب (کریستف کلمب: دریانورد معروف و کاشف آمریکا (۱۴۵۱ ـ ۱۵۰۶م)) و مارکوپولو نیست.
روزانه صدها هواپیما و کشتی، قطار، اتوبوس و اتومبیل جابه جایی میلیونها بازرگان، استاد، دانشجو،
بیمار ، دیپلمات، گردشگر و… را با هر
دین و مکتب و رنگ و قیافهای، بین کشورهای دنیا به عهده دارند.
در این میان روشن است که از جمعیت یک میلیاردی
مسلمانان جهان ، شمار درخوری، در این مسافرتها حضور دارند.
چه بسا مسلمانانی که از دیار خود رخت کشیده، به خاطر کار و یا انگیزههای دیگر، در یکی از کشورهای غیر اسلامی، سکنی گزیده و در همانجا
ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادهاند.
این مسافرتها و سکنی گزیدنها، خواه ناخواه، رفت و آمدها، میهمانیها و نشست و برخاستهایی را با مردمان غیر مسلمان در پی دارد.
چه، در تعریف از
انسان ، آن را موجودی اجتماعی نامیدهایم و موجود اجتماعی، ناگزیر از حفظ پیوندها و بستگیها و نگهداشت عرف و ادبیات اجتماعی بودن و اجتماعی زیستن است که به هیچ روی، اجرای این روند را در عالم انزوا و
رهبانیت تعریف و مفهومی، پنداشته نیست.
بنابراین، گزیری از پذیرش این دو راه نیست، یا باید ادبیات و
اخلاق پیوستگیهای اجتماعی را پذیرفت و در هر جامعهای برابر آن رفتار کرد و یا اینکه باید به انزوای سیاسی و اقتصادی تن در داد و در نتیجه، افول و شکست جامعه و نظامی را به انتظار نشست!
ادیان الهی ، بویژه
اسلام ، در فرایند
عقل و
منطق ، همواره ناسازگار با انزواگرایی بوده و گسترش گستره
علم و دین را در آمد و شدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و در گفت و گوی تمدنها میشناسند، هر چند که ساده لوحی و خوش باوری را نیز در مقام آمد و شد به شدت زیان آور و شکننده ارزیابی میکنند.
(دارالاسلام) و (دارالکفر) که در
روایات و در کتابهای فقهی از آن سخن بسیار رفته است، در بردارنده تعریفها و مرزبندیها و احکامی هستند، هرچند درباره پیوند مسلمانان با جامعههای غیراسلامی.
اما واقعیت این است که دیگر این تعریفها با ویژگیهای امروزین جامعه بشری، سازوار نیستند.
امروزه در دهکده جهانی، اصل بر پیوندها و پیوستگیهای مسالمت آمیز با تمامی ملتها و کشورها، از مسلمان و غیر مسلمان است، مگر آنجا که از پیامدها و هدفهای شوم و ناگواری
حکایت داشته باشد.
امام خمینی ، پس از پیروزی
انقلاب اسلامی در پاسخ به جزم اندیشانی که با برداشتهای ذهنی از دارالاسلام و دارالکفر، بر طبل ناپیوستگی و گسست با دنیای خارج از اسلام میکوبیدند میگوید:
(این معنی که گاهی اهل غرض و جهّال این حرف را میزنند که ما نباید روابط داشته باشیم، از باب این است که یا نمیفهمند و یا غرض دارند، زیرا تا انسان جاهل یا مخالف اصل نظام نباشد، نمیتواند بگوید یک نظام باید از دنیا منعزل باشد… اسلام یک نظام اجتماعی و حکومتی است و میخواهد با همه عالم روابط داشته باشد… منتها نباید تحت سلطه خارجی باشیم، نباید آنها در امور ما دخالت بکنند و به ما خط بدهند. …)
در دیدگاه اسلام، حد و مرزی برای رفت و آمد و پیوند و پیوستگیهای جهانی روشن نگردیده است.
مرزهای عقیدتی، هماره بر مرزهای جغرافیایی پیش بوده و میزان دوستی و پایه دوستیها و پیوندها را هم فکریها، هم عقیدتیها و نزدیک و هم افق بودن باورها واندیشه ها، سامان میدهد.
از این روست که اسلام:
(در مورد مللی که از یکی از ادیان و
کتب آسمانی پیروی میکنند، امتیازات بیش تری قایل شده است… و آیینهای اصلی
یهودیان، مسیحیان و مجوسیان را به عنوان آیینهای آسمانی، رسماً تأیید نموده و ایمان به قداست آنها را جزو
عقاید اسلامی شمرده و مبنی و هدف اصلی همه آیینها را
ایمان به دو اصل (
توحید ) و (
معاد ) معرفی نموده است.
و از آنجا که عقیده را مظهر تمام شخصیت انسان میشمارد، لذا درباره شخصیت حقوقی جامعهها نیز اصل (عقیده) را ملحوظ داشته و به این گونه شناسایی در مورد
اهل کتاب ارزش حقوقی داده است.
روی این اصل است که قوانین و دستورات مربوط به روابط خارجی مسلمین با اهل کتاب، نسبت به قوانین و مقرراتی که اسلام در مورد ملل دیگر منظور داشته است تفاوت کلی دارد.)
نمونه بارز چنین ناسانی و فرقی،
حلال شمردن غذای اهل کتاب است که
قرآن ، به روشنی آن را بیان میفرماید:
(الیوم احلّ لکم الطیبات وطعام الذّین اوتوا الکتاب حلّ لکم و طعامکم حل لهم…)
امروز پاکیزهها بر شما حلال شد و غذای آنان که کتاب داده شدهاند نیز برای شما حلال شد و غذای شما هم به آنان حلال گردید….
یعنی اینکه با توجه به تیرگی پیوندها و بستگیها بین مسلمانان و اهل کتاب، پیش از این، بر مسلمانان روا نبود، پیوند و بستگی دوستانه با اهل کتاب داشته باشند؛ اما زمانی که پایههای نظام اسلامی استوار گردیده و بیگانگان را یارای آن نبود به اسلامیان دست یازند و دست آنان از دست اندازی به حریم مسلمانان کوتاه گردید، اجازه یافتند با اهل کتاب، در حدّ نیاز نشست و برخاست داشته باشند.
روشن است که روابط همواره با رفت و آمدها و میهمانیها و پذیراییها همراه است و پیوند و بستگی بدون آن مفهوم و معنایی پیدا نمیکند.
پذیرش اصل پیوند و بستگی، اما با نجس دانستن طرف مقابل و
حرام بودن غذای او، که بزرگ ترین دهن کجی و خرد کردن
شخصیت انسانی اوست، از ابتدا محکوم به شکست و گسستگی بوده و در نزد خردورزان مردود است.
بنابراین،
قرآن مجید با در نظر داشتن این اصل انسانی، پس از روا دانستن پیوند و بستگی با اهل کتاب، بی درنگ
حلال بودن غذای آنان را اعلام کرده و تکلیف گروندگان را در این راستا روشن میفرماید.
امّا شماری از مفسران و فقیهان اسلامی،
طعام در
عرف قرآن را ناسازگار با عرف مردم معنی کرده و راهی پیمودهاند که تا رسیدن به نتیجههای کلی، ناگزیر از مباحثه با آنان میباشیم.
کارشناسان
علوم قرآنی ، از گذشتههای دور، معناهای گوناگونی را برای (طعام) از قرآن
استنباط کرده و در کتابهای خود نوشتهاند که پارهای از آنها را یادآور میشویم:
…فوجه منها: الطعام الذی یأکله الناس، قوله تعالی: (الذی اطعمهم من جوع) و کقوله سبحانه فی سورة الانعام: (و هو یطعم و لا یطعم) و…
و الوجه الثانی الطعام، یعنی الذبایح، قوله فی سورة المائده (۵ ـ ۵) (طعام الذّین اوتوا الکتاب) یعنی ذبایح الذین اوتوا الکتاب.)
طعام، بر چهار وجه است: غذایی که مردم میخورند، حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار میکنند، ماهی شور و نوشیدنیها.
وجه نخست: مواد خوراکی مردم است، چنانکه خدای تعالی (در
سوره قریش ) میفرماید:
خدایی که به اهل
مکه ، هنگام
گرسنگی طعام داد.
و در
سوره انعام میفرماید:
(در حالی که او میخوراند واو را نمیخورانند.)
وجه دوم طعام،
گوشت حیوانهای حلال گوشتی است که
اهل کتاب کشتار میکنند، چنانکه خدای تعالی در
سوره مائده (
آیه ۵) میفرماید:
طعام کسانی که به آنان کتاب داده شده است؛ یعنی حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار میکنند.
(بدان که طعام در قرآن بر چهار وجه باشد: وجه نخستین طعام به معنی ذبایح بود؛ یعنی کشتنیهایی که کشند.
چنانکه خدای در سوره مائده (۵) گفت: (و طعام الذین اوتوا الکتاب حلَّ لکم) یعنی ذبایحهم حلّ لکم…)
و وجه دوم، طعام به معنی خورش بود، چنانکه هم در سوره مائده (۹۵) گفت:
(یحکم به ذوا عدل منکم هدیاً بالغ الکعبة او کفارة طعام مساکین) یعنی الطعام بعینه.)
و در
سوره انسان (۸) گفت: (و یطعمون الطعام علی حبّه )
و وجه سیم، طعام به معنی ماهی شور بود، چنانکه هم در سورة المائده (۹۶) گفت:
(احلّ لکم صید البحر و طعامه متاعاً لکم و للسیارة یعنی مالح السمک منفعة لکم و لهم.)
و وجه چهارم، طعام به معنی
برنج بود، چنانکه در
سوره کهف (۱۹) گفت:
(فلینظر ایها ازکی طعاماًیعنی ارزاً.)
(الطعم تناول الغذاء و یسمی ما یتناول منه طعم و طعام، قال: (و طعامه متاعاً لکم) قال و قد اختصّ بالبر فیما روی ابو سعیدٍ (ان النبی صلی اللّه علیه و سلم امر بصدقةالفطر صاعاً من طعام او صاعاً من شعیرٍ…)
طعم، خوردن غذاست، و آنچه خورده میشود، طعم و طعام گفته میشود و اختصاص به
گندم دارد، بنابه روایتی که از
ابوسعید خدری نقل شده است و آن این که:
پیامبر خدا (ص) صدقه فطر را پیمانهای از گندم، یا از
جو قرار داد.
(الطعام ما یتغذی به والطعم بضم الطاء الاکل و الطعم عرض یدرک بحاسة الذوق.)
آنچه به عنوان
غذا خورده میشود طعام است، و طعم به معنای خوردن و طعم عبارت از
مزه است که با حس چشایی چشیده میشود.
(الطعام: اسم جامعة لکل ما یوکل… و اهل الحجاز اذا اطلقوا اللفظ بالطعام غنوا به البرّ خاصّة، و فی حدیث ابی سعید کنا نخرج صدقة الفطر علی عهد رسول الله، صلی الله علیه و سلم، صاعاً من طعام او صاعاً من شعیر، قیل: اراد به البرّ، و قیل: التّمر، و هو اشبه لان البرّ کان عند هم قلیلاً لا یتسع لاخراج زکاة الفطر…)
طعام هر آن چیزی است که خورده میشود… اهل
حجاز وقتی که کلمه طعام را بدون قید و شرط میآورند، مرادشان گندم است.
در
حدیث ابی چنین آمده: ما در زمان رسول خدا (ص) صدقه فطر را از پیمانهای از طعام یا پیمانهای از جو جدا میکردیم.
گفته میشود که مراد از طعام گندم است و همچنین گفته میشود که مراد از آن
خرما ست و این صحیح به نظر میرسد، زیرا گندم در بین آنان، به اندازهای نبود که دادن
زکات فطره از آن ممکن باشد….
علامه طباطبائی نیز بر این باور است: واژه طعام، وقتی به گونه جامد، مطلق، بدون قرینه و قید مطلب در
قرآن آمده، مفهوم گندم، یا دانهها را افاده میکند.
این جا بهتر است به واژه طعام در قرآن بنگریم تا ببینیم نتیجه همان است که علامه طباطبائی با قید اطلاق و شماری دیگر، حتی بدون قید بدان رسیدهاند، یا اینکه نه، چنین موضوعی درخور گسترش نیست.
هرگاه اسمی، با
اسم یا صفتی همراه نباشد، آن را (مطلق) گویند. با این تعریف، ابتدا این پرسش متبادر به
ذهن میشود، که صرف نظر از دیگر
آیات قرآنی که واژه طعام به گونه جامد و مطلق در آنها آمده، آیا در خود آیه مورد بحث (و طعام الذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) این موضوع صدق میکند، تا به دیگر آیات هم بپردازیم، یا نه؟
ترکیب آیه:
الواو (و) : عاطفه
طعام: مبتداء مرفوع
الذین: اسم موصول، مبنی در محل جرّ، مضاف الیه
اوتوا: فعل ماضی مجهول، مبنی بر ضمّ… (و) ضمیر متصل در محل رفع، نایب فاعل
الکتاب:
مفعول به ، منصوب
حلّ: خبر مرفوع
لکم: جار و مجرور
بنابر ترکیب یاد شده، واژه طعام در این آیه مطلق نخواهد بود، زیرا (طعام) به (الذین) که اسم موصول است اضافه شده و آن را از مطلق بودن انداخته است، ضمن اینکه دلیلی هم بر اطلاق معنوی آن وجود ندارد.
همچنین آیات دیگری که صاحب المیزان شاهد آورده هم از نظر اطلاق لفظی و معنوی مورد اشکال است و هم از نظر اطلاق لفظ طعام به گندم و یا دانهها:
(فدیة طعام مسکین.)
دیهای ـ بدهد ـ طعام بیچارهای(کفارة طعام مساکین.)
یا کفارهای (بدهد) طعامی به بیچارگان
(و یطعمون الطعام.)
اطعام طعام میکنند.(فلینظر الانسان علی طعامه)
انسان باید به طعام خود نظر کند.
و در مورد دو آیه زیر:
(احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة.)
صید دریا و طعام آن برای شما
حلال شده است، تا متاعی برای شما و مسافران باشد.
(کلّ الطّعام کان حلاً لبنی اسرائیل الاّ ما حرّم علی نفسه.)
همه طعامها برای
بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه را یعقوب پیش ازنازل شدن
تورات بر خود
حرام کرد.
که دارای کلمه طعام مطلق هستند و صاحب تفسیر (المنار) در رد اطلاق واژه طعام به گندم و دانهها، بدین دو آیه استناد کرده، پاسخ میدهد:
((در آیه نخست) اضافه طعام به بحر ـ طعام دریا ـ خود قید است که قرینه و شاهد بر مراد میشود.
در دریا نه گندمی میروید و نه جوی).
و در آیه بعدی هم:
(روشن بودن معنی، خود، قرینه و شاهد و قید مطلب است.)
در حالی که علامه طباطبایی در تفسیر آیه اخیر (کل الطعام کان حلاً لبنی اسرائیل…) مینویسد:
(به چیزی که مأکول باشد و مورد تغذی آدمی واقع شود (طعام) میگویند، لیکن نزد اهل
حجاز ، تنها به
گندم گفته میشد و منصرف به آن بود.)
یعنی ایشان در این جا هم، بر اطلاق طعام به
گندم ، پای میفشرد؛ زیرا به وجود نشانههایی که به غیر از آن دلالت کند، اشارهای نکرده است.
در ادامه تفسیر از چنین تعریفی برگشته و در تفسیر روایی، از حضرت
امام صادق (ع) نقل میکند: حضرت یعقوب گوشت
شتر را بر خود حرام کرده بود.
یعنی مراد از طعام، گوشت شتر بوده است، نه گندم!
در بررسی دیگر آیات که اکنون یادآور میشویم، نیز، دلیلی بر به کاربرده شدن طعام، به معنای گندم استفاده نمیشود.
۱. (ما المسیح ابن مریم الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل وامّه صدیقة کانا یأکلان الطّعام.)
مسیح فرزند مریم رسولی بیش نیست، پیش از او هم رسولانی بودند و مادرش مریم صدیقهای بود، این مادر و فرزند
غذا میخوردند.
در این آیه شریفه هم، (طعام) به طور مطلق و بی قید و شرط آمده است؛ اما در هیچ تفسیر و روایتی نمیتوان یافت که
خوراک آن دو، تنها گندم و یا دانههای بنشن و خشک افزار ذکر شده باشد.
علامه طباطبائی ، برخلاف تأکید بر اینکه در
قرآن ، هرگاه واژه طعام به گونه مطلق و بی قید و شرط آمده، به مفهوم گندم یا دانههای بنشن است، در تفسیر این آیه بدین موضوع نپرداخته و طعام را در معنای فراگیر آن مراد کرده است.
و جالب اینکه در بحث روایی تفسیر، پس از یادآوری روایت
امام رضا (ع) : (کانا یأکلان الطعام)، مینویسد:
(معنایش این است که آن دو (مادر و فرزند) مانند سایر مردم به قضاء حاجت میرفتهاند.)
یعنی با پذیرش این روایت، باید پذیرفت که (طعام) نه تنها در مفهوم گندم و دانههای بنشن و خشکبار خلاصه نمیشود، بلکه در مفاهیم تأویلی فراتر از آن هم مورد استفاده قرار میگیرد!
۲. (وعلی الّذین یطیقونه فدیة طعام مسکین.)
و به کسانی که روزه برایشان توان فرساست، بدلی مقرر شده و آن، غذا دادن به بینواست.
صاحب (
المیزان ) آن جا که در مورد طعام اهل کتاب، به این آیه نیز استناد جسته و از واژه بی قید و شرط طعام در قرآن، معنای گندم و دانههای بنشن را
استنباط کرده است، در تفسیر خود از این آیه، نه تنها استنباط پرداخت
کفاره را از گندم ندارد، بلکه شرح میدهد:
(کسانی که روزه برایشان طاقت فرساست.
به جای
روزه گرفتن، بینوایی را با غذای متوسطی، به اندازهای که معمولاً شخص گرسنه با آن سیر میشود، اطعام کنند.)
چنین برداشتی، همان سخن قرآن است، در
حکم کفاره
قسم :
(فکفّارته اطعام عشرة مساکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم….)
کفاره آن، غذا دادن ده نفر بینوا از غذاهای معمولی است که به خانواده خود میدهید.
در
احادیث و متنهای فقهی، اندازه غذای معمولی را (مدّ طعام) یاد کردهاند.
(… ویتصدّق لکل یوم مدّ من طعام)) اهل لغت، مدّ را پرشدن دو کف دست معمولی از هر چیزی معنی کردهاند.
شهید ثانی نوع طعام را چنین نوشته است:
(وبالطعام مسماه کالحنطه و الشعیر ودقیقهما و خبزهما ومایغلب علی قوت البلد….)
و
طعام نامیده شده بمانند گندم، جو و آرد و
نان آنها و آنچه که خوراک عادی مردم را در بر میگیرد.
۳. (قال لایأتیکما طعام ترزقانه الاّ نبّأتکما بتأویله….)
(یوسف در زندان) گفت: من شما را، پیش از آنکه خوراک آورند و خورید، به تعبیر خوابتان آگاه میسازم.
در این آیه نیز با توجه به
سکوت روایات از بیان نوع غذای زندانیان، استنباط گندم و دانههای بنش، ممکن نیست.
۴. (وما جعلناهم جسداً لایأکلون الطّعام.) (انبیا:۸)
ما پیامبران را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادهایم.
۵. (وقالوا لهذا الرّسول یأکل الطّعام ویمشی فی الاسواق.)
گویند این چه پیغمبری است که چون مردم غذا میخورد و در بازار رفت و آمد میکند.
۶. (وما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیأکلون الطّعام ویمشون فی الاسواق.)
قبل از تو پیغمبرانی نفرستادیم، مگر اینکه آنان هم غذا میخوردند و در بازارها رفت و شد داشتند.
در
آیات بالا نیز، که بیان گر غذا خوردن
پیامبران است، واژه طعام، تنها در گندم، نخود، لوبیا، عدس و… به کار نرفته است؛ زیرا پیامبران از گوناگون خوراکیها و گوشتهای حلال، بسان مردم استفاده میکردند.
در قرآن به روشنی آمده است:
(یأکل ممّا تأکلون منه ویشرب ممّا تشربون.)
پیامبر از آنچه شما میخورید، میخورد و از آنچه مینوشید، مینوشد.
۷. (یا ایها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه….)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خانه های پیغمبر در نیایید، مگر آنکه شما را به خوردن خوراکی دعوت کند، منتظر ورود ظرف خوراکی نباشید….
(ولایحضّ علی طعام المسکین.)
۸. بر غذا دادن به فقیر و سیر کردن گرسنگان، نمیانگیخت.
۹. (ولا طعام الاّ من غسلین.)
و نه در آنجا خوراکی و غذایی است، مگر آنچه از چرکیها و پلیدیهاست.
۱۰. (فلینظر ایها ازکی طعاما فلیأتکم برزق منه.)
تا بنگرد کجا خوراکی خوش و گواراست، تا برای شما از آن خوراک آورد.
اصحاب کهف ، پس از بیداری از
خواب طولانی یکی را مأمور میکنند که به شهر برود، تا بنگرد که چه کسی غذای پاکیزه تری دارد از آن مقداری برای خوراک تهیه کند.
شماری از مفسران مراد از پاک ترین غذا را
گوشت حیوانهای حلال گوشت دانستهاند.
۱۱. (ویطعمون الطّعام علی حبّه مسكینا ویتیما و اسیرا.)
آنان هستند که هنگام نیاز و دست تنگی درویش بینوا و کودک بی پدر را خوراک میدهند.
۱۲. (لیس لهم طعام الاّ من ضریع.)
آنان را هیچ خوراکی نیست، مگر از خار درشت تلخ.
۱۳. (فلینظر الانسان الی طعامه.)
آدمی باید تا در خورش خویش در نگرد.
آیات یاد شده، بر خلاف اینکه واژه طعام، بدون قید و شرط در آنها آورده شده، اما به هیچ روی، در مفهوم ویژه گندم و دانهها: عدس، نخود، لوبیا و… و حتی در فرآوردههایی از آنها به کار برده نمیشده است.
حال، سخن
علامه طباطبایی ، بر چه مبنایی استوار بوده است؟ ایشان بدون ارائه هیچ گونه شرحی، سخن را رها کرده و در تفسیر دیگر آیات یاد شده نیز، به چنین برداشتی نرسیده است.
البته، شماری از
علمای امامیه نیز، همچون:
محقق اردبیلی و صاحب جواهر، برخلاف نظر صدها لغت شناس قرآنی و ظاهر آیه قرآن که انصراف دارد به غذای شناخته شده و رایج مردم، بر این باورند: (طعام)، نه در لغت و نه در
شرع به معنی ذبیحه و غذاهای گوشتی نیامده است.
نه تنها در
قرآن ، از واژه طعام، به مفهوم گندم و
خشکبار نمیتوان رسید، بلکه در روایات نیز از آن، چنین مفهومی استفاده نمیشود:
۱.
امام صادق (ع) فرمود:
(الوضوء قبل الطعام وبعده ینفی الفقر و یزید فی الرّزق.)
شستن دست، پیش و پس از
غذا ،
فقر را از بین میبرد و روزی را زیاد میکند.
۲.
رسول خدا (ص) فرمود:
(احبّ الطعام الی اللّه ما کثرت علیه الایدی.)
بهترین غذاها در پیش
خدا آن است که خورندگان آن بسیار باشند.
۳.رسول خدا (ص) فرمود:
(بئس الطّعام طعام العرس یطعمه الاغنیاء ویمنعه المساکین.)
چه بد است غذای عروسی که ثروتمندان از آن بخورند و فقیران محروم مانند.
۴.رسول خدا (ص) فرمود:
(طهور الطعام یزید فی الطعام والّدین والرزق.)
پاکیزگی غذا، غذا و
دین و
روزی را فزون میکند.
۵.محمد بن جعفر بن عاصم… از جدش روایت میکند:
(با گروهی از اصحاب،
حج گزاردیم و از آنجا به
مدینه رفتیم، در مدینه به دنبال مکانی میگشتیم که در آن منزل کنیم.
در بین راه، غلام
موسی بن جعفر (ع) را دیدیم که بر الاغی نشسته و غذا میبرد.
ما در بین
نخل های
خرما فرود آمدیم،
امام (ع) نیز تشریف آورد و نشست، طشت آبی برایش آوردند، بعد غذا آوردند.
حضرت از
نمک شروع کرد، بعد فرمود: بخورید (بسم الله الرحمن الرحیم).
بعد
سرکه آوردند.
بعد کتف بریان گوسفندی را آوردند فرمود: بخورید (بسم الله الرحمن الرحیم). (فانّ هذا طعام کان یحبّ النبی (ص)) این غذایی است که پیغمبر آن را خیلی دوست میداشت.
بعد
زیتون آوردند… فرمود: (فان هذا طعام کان یحّب فاطمة (ع) … بعد آبگوشت آوردند، فرمود… فانّ هذا طعام کان یحبّ امیرالمؤمنین (ع) ….)
۶.رسول خدا (ص) فرمود:
(سید الطّعام الدنیا والآخره اللّحم ثم الارزّ.)
سرور خوراکیهای
دنیا و
آخرت ،
گوشت ، سپس
برنج است.
بنابراین، با توجه به مصداقها و نمونههای قرآنی و روایی یاد شده، هیچ دلیلی بر اینکه طعام به معنای گندم و خکشبار و مانند آن باشد، حتی در اصطلاح اهل
حجاز ، به دست نمیآید.
برابر نظر بیشتر مفسران و علمای
لغت ، طعام در
آیه (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) گوشت حیوانهای حلال گوشتی است که اهل کتاب کشتار میکنند و نه چیز دیگر.
این برداشت و درک معنی را افزون بر دلیلهای دیگری که خواهیم آورد، واژه (طیبات) در ابتدای آیه نیز تقویت میکند.
در قرآن مجید، واژه (طیبات) ۲۰ بار آمده است.
این واژه، بیش تر به مفهوم خوراکیهای پاک و گوارا، به کار رفته است:
(کلوا من طیبات ما رزقناکم.)
(ورزقناکم ـ ورزقکم ـ و رزقناهم من الطّیبات.)
و گاهی پاکیزگی دیگر چیزها را در درون خود گنجانیده است:
(احل لکم الطّیبات.)
و….لغوی و زبان شناس معروف قرآن، (فقیه دامغانی) (م۴۷۸هـ) از واژه طیبات در قرآن مفاهیم هشتگانهای را بیرون آورده که عبارتند از:
(الحلال، المنّ والسّلوی، الطعام الطیب واللباس والجماع، اللحوم والشحوم، الذبایح، الغنیمة، الرزق الطیب، الکلام الحسن.)
حلال ، منّ و سلوی، غذای پاکیزه و لباس و جماع، گوشتها و
پیه ها، ذبایح،
غنیمت جنگی، روزی پاک، سخن نیکو.
ایشان برای هر کدام، شاهدهای قرآنی خود را ذکر کرده و در مفهوم (ذبایح) مینویسد:
(والوجه الخامس، الطیبات: الذبایح، قوله
(یسئلونک ماذا احلّ لهم قل احلّ لکم الطّیبات) یعنی الذبایح طیبة بهم (وما علّمتُم من الجوارح)، وقال (۵ ـ ۵) (الیوم احلّ لکم الطّیبات) یعنی الذبایح.)
وجه پنجم طیبات، به معنای حیوانهای حلال گوشت و کشتههای چهارپایان است.
بنابه فرموده خداوند متعال در سوره مائده: (از تو میپرسند: چه چیزهایی برایشان حلال است؟ بگو: چیزهای پاکیزه) یعنی کشتههای
چهارپایان ، بر آنان پاک است، (و از شکار، آنچه آموختهاید به حیوانات شکاری) و بنابه فرموده اش در آیه بعدی: (امروز حلال شد برای شما پاکیزهها)، یعنی کشتههای چهارپایان.
بنابراین، اگر طیبات در دیگر سورههای قرآنی، دارای معناها و مفهومهای گوناگون است، در
سوره مائده ، با توجه به سیاق آیات، تنها مفهوم (ذبایح اهل کتاب) را به یاد میآورد.
از مهم ترین دلیلهایی که شماری از فقیهان و مفسران
امامیه را در برابرسازی مفهوم ظاهری آیه: (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) به حلال گوشتهایی که اهل کتاب، کشتار میکنند، دچار
شک و دو دلی میکرده و سرانجام، آنان را واداشته که حیوانهای حلال گوشتی که سر بریده شده و غذاهای گوشتی را در دایره (طعام) بگنجانند.
افزون بر استنادهای قرآنی که در زیر میآوریم، موضوع (اشتباه مفهوم به مصداق) است که
آخوند خراسانی ، صاحب
کفایة الاصول ، همواره از وجود آن نالیده، و آن را درد بی درمانی در نزد بیشتر
علما و لغویان دانسته است.
اما اینک مروری بر آیات قرآنی: آیات هفتگانه
احکام سربریدن و کشتار حیوانهای حلال گوشت، به ترتیب نزول، در سورههای:
انعام ،
نحل ،
بقره و مائده آمده است.
دو سوره نخست از سورههای مکی و دو سوره بعدی از سورههای مدنیاند.
بقره، نخستین سوره پس از
هجرت ، و مائده آخرین، یا جزء آخرین سورههای قرآنی را تشکیل میدهند.
آیات شریفه وارده در این باره که چهار آیه در سوره انعام و یک آیه در هر یک از سورههای بعدی آمده است، به ترتیب عبارتند از:
۱. (فکلوا ممّا ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بآیاته مؤمنین.)
از آنچه نام خدا بر آن گفته شده، بخورید اگر به آیات او
ایمان دارید.
۲. (وما لکم الاّ تأکلوا ممّا ذکر اسم اللّه علیه وقد فصّل لکم ما حرّم علیکم الاّ ما اضطررتم الیه….)
چرا از چیزهایی نمیخورید که اسم
خدا بر آنها برده شد، در حالی که خداوند آنچه را بر شما
حرام بود، بیان کرده است، مگر اینکه ناچار باشید….
۳. (ولا تأکلوا ممّا لم یذکر اسم اللّه علیه وانّه لفسق.)
و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید، در حالی که آن
فسق (سربریده شده به نام غیر خدا) باشد.
۴. (قل لا اجد فى ما اوحى اليّ محرّما على طاعم يطعمه الاّ ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانّه رجس او فسقا اهلّ لغير اللّه….)
بگو در آنچه بر من
وحی شده، هیچ حرامی بر کسی که غذایی میخورد نمییابم، به جز اینکه
مردار باشد، یا خونی که بیرون ریخته، یا گوشت
خوک که اینها پلیدند، یا حیوانی که کشنده آن، از پیروی خداوند بیرون باشد (فسق) و آن را به نام غیر معبود حقیقی کشته باشند.
۵. (انّما حرّم علیکم المیتة والدّم ولحم الخنزیر وما اهل لغیر الله به وان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق….)
بر شما خوردن گوشت مردار و گوشت خوک و آنچه به نام جز خدا کشتهاند و همچنین حیوانی که به نام
بتها کشته شده و اینکه بازی کنید با تیرها برای قسمت و قرعه، همه اینها فسق و نافرمانی خداوند است.
۶.تکرار آیه بالا با جابه جایی (به) (وما اهلّ به لغیر اللّه).
۷.تکرار آیه بالا با روشن گری گونههای (میته) و شرح (وما اُهلّ لغیر اللّه.)
زیرا گوشت خوک، موضوع بدون اختلاف بود، امّا آن دو همواره مورد
پرسش و اختلاف بودهاند.
مسلمانان ، چه بسا حیوانی که خود به خود میمرد،
میته میدانستند و حیوانی که در اثر خفه شدن یا خفه کردن، حمله درندگان و شاخ به شاخ شدن میمرد، خارج از حکم میته میدانستند.
و همچنین (کشتن با نام غیرخدا) که از کارهای رایج در میان
عرب جاهلی بود، بایسته بود شرح دهد، تا اختلاف و مجادله، از میان برخیزد.
از این روی، همه را تک به تک بیان کرده و موضوع اخیر را چنین شرح فرموده است:(و ما ذبح علی النّصب.)
آنچه در برابر بتها (و به قصد نزدیکی به آنها) کشته شوند، بر شما
حرام است.
تأیید این تفسیر، روایت
عبدالعظیم حسنی است از
حضرت امام رضا (ع) که آن حضرت در پاسخ پرسش از تفسیر (ما اهلّ لغیر اللّه) فرمود:
(… ما ذبح لصنم او وثن او شجر حرّم اللّه ذلک کما حرّم المیتة والدّم ولحم الخنزیر فمن اضطرّ غیر باغ ولا عادٍ فلا اثم علیه ان یأکل المیتة.)
آن چیزی که برای خدایان دروغین، بت و
درخت سر بریده شود، خدا آن را حرام کرده، همان گونه که مردار،
خون ، گوشت خوک را حرام فرموده است، مگر اینکه بدون آهنگ ناسازگاری با حدود الهی از روی ناگزیری خورده باشد، گناهی بر آن نیست.
۸. (یسئلونک ما ذا احلّ لهم قل احلّ لکم الطّیبات وما علّمتم من الجوارح مکلّبین تعلّمونهنّ ممّا علّمکم الله فکلوا ممّا امسکن علیکم واذکروا اسم اللّهِ علیه….)
از تو میپرسند چه چیزها برایشان
حلال است، بگو چیزهای پاکیزه (کشتههای چهارپایان) برای شما حلال است و آنچه جانورهای شکاری، شکار کردهاند، از نوع پرندگان و درندگان، در حالی که آموزش یافته باشند و شما به آنها آموخته باشید، از آنچه
خداوند به شما آموخته است.
پس از آنچه آنها شکار کنند، بخورید و نام خدا را بر آن ببرید….
در آیه های یاد شده، پیامها و نکتههای جالب توجهی است که اشاره به آنها خالی از فایده نخواهد بود:
الف.حکم ابتدایی
قرآن ، بر پافشاری در ذکر نام خدا هنگام کشتار حیوانهای حلال گوشت، و استفاده نکردن از غیر آن است (در حدود سال چهارم بعثت.)
ب.این حکم از واپسین روزهای دوران حضور پیامبر در
مکه و از هنگام فرو فرستاده شدن
سوره نحل ، و ترنّم زمزمه هجرت، تا پایان دوران
رسالت نبوی (ص) تنها بر محور یک موضوع میچرخد و آن این که:
(گوشت حیوان حلال گوشتی که به نام بتها و یا برای بتها سربریده میشود، حرام است.)
ج.تأکید بر
حرام بودن میته و گوشت خوک در
آیات مکی و
مدنی ، حاکی از وجود فرهنگ استفاده از آن در جامعه جاهلی آن روز است.
د.در ادامه بیشتر آیات، به روا بودن خوردن آنها در زمان ناگزیری، به روشنی اشاره شده است.
هـ.شرط
مسلمان بودن کشنده حیوانهای حلال گوشت در قرآن مطرح نیست.
و.بردن نام خدا به نیابت از کشنده حیوان، حتی خارج از کشتارگاه، رواست.(آن گونه که قرآن فرستادن
سگ شکاری را برای
شکار ، روا میداند.)
ز.قرآن برای زمینه سازی و پدیداری پذیرش ذهنی در مسأله مورد اختلاف، ابتدا زمینه را با کلمه فراگیر (طیبات) آماده کرده و آن گاه حلال بودن شکار سگ شکاری و از کشتار
اهل کتاب ، سخن به میان میآورد.
کندوکاو در
روایات وارد شده در این باب، دلالت بر این دارد که از سخنان معصومان (ع) درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار میکنند،
حکم یکسانی به دست نمیآید.
ورود در این روایات، با دیدگاهها و ذهنیتهای پیشین ناسان، بدون در نظر داشتن ظاهر آیات، همان نتیجه را در بر خواهد داشت که محقق، پیش از این، بر آن باور بوده است.
به بیانی دیگر، یعنی خروجی فرآیند تحقیق، با ورودی آن تفاوتی نشان نخواهد داد.
برای روشن کردن موضوع در این زمینه، بهتر است ابتدا سلسله روایتها را از نظر بگذرانیم و آن گاه، به بحث و بررسی آنها بپردازیم.
ما روایات وارده در این باب را به اندرخورسازواری مفهوم و معنای آنها در ۷ گروه به شرح زیر دسته بندی کردهایم که با شاهدها و نمونههایی از هر کدام، ارائه میدهیم.
روایات بازدارنده از خوردن و استفاده کردن از گوشت حیوانهای حلال گوشتی که به دست اهل کتاب کشتار میشوند، بدون هیچ قید و شرطی:
۱. (عن سماعه، عن ابی ابراهیم (ع) قال: سألته عن ذبیحة
الیهودی والنصرانی، فقال: لاتقربنّها.)
سماعه از
موسی بن جعفر (ع) درباره گوشت حیوانهای حلال گوشتی که به دست
یهود و نصاری کشتار میشوند میپرسد، حضرت میفرماید: به آن نزدیک نشوید.
۲. (قال ابوعبداللّه (ع) : لاتأکل ذبائحهم ولاتأکل فی آنیتهم یعنی اهل الکتاب.)
امام صادق (ع) فرمود: از گوشت حیوانهایی که اهل کتاب میکشند و در ظرفهای آنان غذا نخورید.
۳. (عن شعیب العقرقوفی قال: کنت عند ابی عبداللّه (ع) و معنا ابوبصیر واناس من اهل الجبل یسئلونه عن ذبائح اهل الکتاب، فقال لهم علیهالسلام: قد سمعتم ما قال الله تعالی فی کتابه فقالوا له نحب ان تخبرنا فقال: لاتأکلوها.)
از
شعیب عقرقوفی نقل شده که گفته است: در حضور حضرت امام صادق (ع) بودم و
ابوبصیر و جمعی از اهالی جبل هم با ما بودند، از حضرت درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار میکنند، پرسیدند، حضرت فرمود: به حتم آنچه را خدای تعالی در قرآن مجید فرموده است، شنیدهاید؟
گفتند: دوست داریم از آن با خبر شویم.
پس فرمود: از آن نخورید.
۴. (عن الحسین الاحمسی عن ابی عبدالله (ع) قال، قال له رجل: اصلحک الله انّ لنا جاراً قصاباً وهو یجئُ
بیهودی فیذبح له حتی یشتری منه
الیهود فقال: لاتأکل ذبیحته ولاتشترمنه.)
مردی به امام صادق (ع) گفت: خدا ترا خیر دهد، ما را همسایه قصابی است که مردی
یهودی را میآورد تا برای او کشتار کند، تا
یهودان از او
گوشت بخرند.
حضرت فرمود: از گوشت حیوانهایی که آنان کشتار میکنند، نخورید و از گوشت او هم نخرید.
روا بودن استفاده از گوشت حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار میکنند؛ بدون قید و شرط:
۱. (عن اسماعیل بن عیسی قال: سألت الرضا (ع) عن ذبایح
الیهود و النصاری وطعامهم، قال: نعم.)
راوی میگوید از امام رضا (ع) از حیوانهایی که
یهود و نصاری کشتار میکنند و غذاهای آنان پرسیدم، فرمود: بلی.
ایرادی نیست.
۲. (عن یونس بن بهمن قال: قلت لابی الحسن (ع) : اهدی الی قرابة لی نصرانی دجاجاً و فراخاً قد شواها و عمل لی فالوذجة، فآکله؟ قال: لابأس به.)
یونس بن بهمن میگوید: به حضرت
امام رضا (ع) گفتم: فامیل نصرانی من کباب مرغ و جوجه هدیه میدهد و برای من فالوده درست میکند من هم از آن میخورم.
فرمود: ایرادی نیست.
۳. (عن محمد الحلبی قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن ذبیحة اهل الکتاب ونسائهم قال: لابأس به.)
محمد حلبی نقل میکند: از حضرت امام صادق (ع) درباره حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار میکنند و
ازدواج با
زنان آنان پرسیدم.
حضرت فرمود: ایرادی نیست.
۴. (عن عبدالملک بن عمرو قال: قلت لابی عبدالله (ع) : ما تقول فی ذبائح النصاری؟ فقال: لابأس بها، قلت:فانهم یذکرون علیها المسیح فقال: انما ارادوا بالمسیح الله.)
عبدالملک بن عمرو میگوید: نظر حضرت امام صادق (ع) را درباره چهار پایانی که نصاری کشتار میکنند، پرسیدم، فرمود اشکالی ندارد.
گفتم آنان اسم مسیح را هنگام کشتن
حیوان ، به زبان میآورند.
فرمود: آنان از واژه
مسیح ، خدا را اراده میکنند.
۵. (عن بشیر بن ابی غیلان الشیبانی قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن ذبائح
الیهود والنصاری والنصاب، قال: فلوّی شدقه وقال: کلها الی یوم ما.)
ابی غیلان شیبانی میگوید: از حضرت امام جعفر صادق (ع) درباره چهار پایانی که
یهود و
نصاری و
ناصبیان کشتار میکنند، پرسیدم.
حضرت چهره درهم کشید و فرمود بخور تا روزگاری.
۶. (عن جمیل و محمد بن حمران، أنّهما سألا ابا عبدالله (ع)، عن ذبایح
الیهود والنصاری والمجوس، فقال: کل، فقال بعضهم انهم لایسمّون، فقال: فان حضرتموهم فلم یسمّوا فلاتأکلوا، وقال: اذا غاب فکل.)
از جمیل و محمد بن حمران نقل شده که آنها از حضرت
امام جعفر صادق (ع) درباره گوشت حیوانهای حلال گوشتی که
یهود و نصاری و
مجوس ، کشتار میکنند، پرسیدند.
حضرت فرمود: بخورید.
شماری گفتند: آنان نام خدا را هنگام کشتن حیوان نمیبرند.
فرمود: اگر شما حاضر بودید و نام خدا را نبردند نخورید، ولی اگر در غیاب شما بود، بخورید.
۷.در کنزالعمال آمده است: از حضرت رسول (ص) درباره حیوانهای حلال گوشتی که نصاری کشتار میکنند، پرسیده شد.
حضرت فرمود: اگر شما نمیخورید، به من بدهید تا بخورم.
۸.در مغنی روایت شده است:
پیامبر اکرم (ص) به گروهی از مسلمانان فرمود:
(هنگامی که به سرزمین فارس فرود آمدید و گوشت خریدید، اگر از
یهود و نصاراست بخورید و اگر از گوشت حیوانهایی است که مجوس کشتار کردهاند، نخورید.)
۱. (عن حمران، قال: سمعت ابا جعفر (ع) یقول فی ذبیحة الناصب
والیهودی والنصرانی لاتأکل ذبیحته حتی تسمعه یذکر اسم الله، قلت المجوسی؟ فقال: نعم اذا سمعته یذکر اسم الله، اما سمعت قول الله تعالی (ولاتأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه.)
حمران میگوید: از حضرت
امام محمد باقر (ع) شنیدم درباره حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست ناصبیان و
یهود و
نصارا .
فرمود: از گوشت حیوانهایی که آنان کشتهاند، نخورید، مگر اینکه از آنان نام خدا را بشنوید.
گفتم مجوسی هم؟
فرمود: بلی، اگر نام خدا را ببرد.
آیا نشنیدهای قول خداوند متعال را که میفرماید: نخورید از آنچه که بدان نام خدا جاری نشده است.
۲. (عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع) قال: کل ذبیحة المشرک اذا ذکر اسم الله علیه وانت تسمع، ولاتأکل ذبیحة نصاری العرب.)
محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمود: از گوشت حیوانی که مشرک میکشد، زمانی که نام خدا را در هنگام کشتار شنیدی، بخور، امّا از گوشت حیوانی که نصارای
عرب میکشد، استفاده نکن!
۳. (عن حریز، عن ابی عبدالله (ع) و زراره عن ابی جعفر (ع) انهما قالا: فی ذبائح اهل الکتاب، فاذا شهدتموهم وقد سمّوا اسم الله فکلوا ذبائحهم، و ان لم تشهد هم فلاتأکل، وان اتاک رجل مسلمٌ فاخبرک انهم سمّوا فکل.)
حریز از امام صادق (ع) و
زراره از امام باقر (ع) روایت میکنند که فرمودند: از گوشت حیوانهایی که اهل کتاب سر آن را بریدهاند، زمانی که شاهد ذکر نام خدا بودید، بخورید، و اگر شاهد قضیه نبودید، نخورید.
و اگر مسلمانی شما را از بردن نام خدا آگاه ساخت، آن وقت هم بخورید.
ستودن پرهیزکننده از گوشت حیوانی که اهل کتاب، سر آن را بریده است:
(عن حسن بن عبدالله قال: اصطحب المعلی بن خنیس و ابن ابی یعفور فی سفر فأکل احدهما ذبیحة
الیهودی وابی اکلها الآخر، فاجتمعا عند ابی عبدالله (ع) فاخبراه، فقال: ایکما الذی اباه؟ فقال: انا، فقال احسنت.)
در مسافرتی که
معلی بن خنیس و
ابن ابی یعفور همراه بودند، یکی از گوشت حیوانی که
اهل کتاب ، آن را کشته بود، خورده بود و دیگری پرهیز کرده بود.
حضور حضرت امام جعفر صادق (ع) رسیده و ایشان را از موضوع آگاه کردند.
حضرت فرمود: کدام یک نخوردید؟ یکی گفت من.
فرمود: تو کار خوبی کردهای.
بازداشتن از خوردنِ گوشت حیوانهایی که شماری از گروههای اهل کتاب، کشتار میکنند:
۱. (عن ابی بصیر قال: قال لی ابوعبدالله (ع) : لاتأکل من ذبیحة المجوسی، قال وقال: لاتأکل ذبیحة نصاری تغلب فانّهم مشرکوا العرب.)
ابی بصیر میگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: از گوشت حیوانی که مجوسی کشته، نخور، و از گوشت حیوانی که نصارای
تغلب نیز کشته نخور؛ زیرا آنان مشرکان عرب هستند.
۲.قال امیرالمؤمنین (ع) : لاتأکلوا ذبیحة نصاری العرب فانّهم لیسوا اهل الکتاب.)
حضرت
امام علی (ع) فرمود: از گوشت حیوانی که نصارای عرب کشته نخورید؛ زیرا آنان اهل کتاب نیستند.
(علی بن ابراهیم فی تفسیره عن الصادق (ع) فی قوله تعالی: (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) قال عنی بطعامهم ههنا الحبوب والفاکهة غیر الذبائح التی یذبحون فانهم لایذکرون اسم الله علیها ـ ای علی ذبائحهم….)
امام صادق (ع) در تفسیر آیه (وطعام آنان که کتاب داده شدهاند، بر شما حلال شده است.)
فرمود: مراد از طعام این جا
میوه و
خشکبار است، نه گوشت حیوانهایی که آنان سر میبرند؛ زیرا آنان بر حیوانهایی که سر میبرند، نام خدا را نمیبرند.
(عن قتیبة بن الاعشی قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن ذبایح
الیهود والنصاری فقال: الذبیحة اسم ولایؤمن علی الاسم الاّ مسلم.)
قتیبة بن اعشی میگوید: از حضرت امام صادق (ع) درباره گوشت حیوانهایی که
یهود و نصاری کشتار میکنند، پرسیدم، فرمود: سر بریدن حیوان با یاد نام خدا همراه است و به یاد نام خدا، جز مسلمان کسی مؤمن و مورد اعتماد نیست.
گروه هشتمی نیز وجود دارد که تنها ناظر به بازداشتن اهل کتاب از سربریدن حیوان قربانی است که برای پرهیز از به درازا کشیدن سخن و ضرورت نداشتن، از پرداختن به آن، خودداری میورزیم.
علمای علم اصول، روایات را به لحاظ حال و چگونگی سلسله راویان، به بخشهای گوناگونی، بخش کردهاند، که گاه به بیش از صدگونه میرسد.
اما در بین
علمای امامیه ، به بخشهای چهارگانهای بخش شده که به ترتیب اعتبار عبارتند از:
(صحیح)، (حسن)، (موثق)، و (ضعیف) مشهور به (اصول اربعه).
سپس
شهید ثانی و
شیخ بهایی ، بخش پنجمی را به نام (
حدیث قوی ) بر بخشهای یاد شده افزودهاند.
علما از آنجا که در کتابهای رجال، شناسنامهای از راوی حدیثی نیافتهاند، تا حالِ او را مورد بررسی قرار دهند، روایت رسیده از جانب وی را (مجهول) نامیدهاند.
در منابع معتبر شیعی، بیش از ۷۰
خبر واحد و متواتر، درباره حکم حیوانهایی که اهل کتاب میکشند، جمع آوری و ثبت شده است، که از دیدگاه صاحب نظران و
حدیث شناسان، در بین آنها اقسام پنجگانه حدیث:
صحیح ،
حسن ،
موثق ،
ضعیف و
مجهول دیده میشوند.
از آن جایی که پرداختن به بررسیهای انجام گرفته در این باره، در این مقال نمیگنجد و سخن به درازا میکشد، علاقه مندان به این مقوله را به نگارشهایی که به این مقوله پرداختهاند، ارجاع میدهیم.
اما در راستای حل ناسازگاری موجود در بین
احادیث و امکان جمع آنها، باید گفت: هر کسی از گمان خود راهی پیموده است:
شماری با حکم روا و حلال بودن، با شرط و بدون شرط، از آن خارج شدهاند.
شماری، با چنگ زدن به احتمالهایی چون:
تقیه ،
ضرورت و
اجماع ، از روی
احتیاط به
حرام بودن آن رسیدهاند.
شماری، با توجه به شدت تردید، بدون اعلام نظر، سخن را با (والله اعلم بحقائق الامور) پایان دادهاند که در بخشهای بعدی در این باره شرح بیش تری خواهد آمد.
حال، باید دید در هنگامی که با ناسازگاری
روایات روبه رو هستیم، چه چارهای اندیشیده شده است و
تکلیف چیست؟ آیا باید هر دو برداشت را نادیده گرفت و به دلخواه عمل کرد؟ آیا باید عمل به احتیاط را برگزید؟ یا که راهکار دیگری وجود دارد؟
شهید مطهری در پاسخ به این
پرسش ، مینویسند:
(اصولیون ثابت میکنند که اولاً، تا حدی که ممکن است، باید میان روایات مختلف جمع کرد: (الجمع مهما امکن اولی من الطرح) (جمع کردن زمانی که ممکن است بهتر از رد کردن است) اگر جمع میان آنها ممکن نشد، باید دید یک طرف بر طرف دیگر از یک لحاظ (مثلاً از حیث اعتبار
سند یا از حیث مشهور بودن میان علماء و یا از حیث مخالف
تقیه بودن و غیر اینها) رجحان دارد، یا ندارد.
اگر یک طرف رجحان دارد، همان طرف راجح را میگیریم و طرف دیگر را طرح میکنیم و اگر از هر حیث مساوی هستند و رجحانی درکار نیست، مخیریم که به هر کدام بخواهیم عمل کنیم.)
امّا چنگ زدن به اصل (تعادل و تراجیح) زمانی است که در
قرآن نسبت به موضوع حکمی، یا نص روشنی وجود نداشته باشد، مانند اینکه آیا در رکعت سوم و چهارم
نماز ، گفتن سبحان الله والحمد لله… یک مرتبه واجب است یا سه مرتبه؟ پس اگر ظواهر آیات قرآنی بر مطلبی دلالت کرد، آن جا دیگر اصل بر (
حجیت ظواهر ) است، نه روایات!
شهید مطهری در این باره نیز چنین نوشته است:
(در
اخبار متواتر وارد شده که
پیغمبر اکرم و
ائمه اطهار ، از اینکه اخبار و احادیث مجعول پیدا شده و به نام آنان شهرت یافته نالیده و
رنج بردهاند و برای جلوگیری از آنها، مسأله (عرضه بر قرآن) را طرح کردهاند.
فرمودهاند که: هر حدیثی که از ما روایت شده بر
قرآن عرضه کنید، اگر دیدید مخالف قرآن است، بدانید که ما نگفتهایم، آن را به دیوار بزنید.
پس معلوم میشود برعکس ادعای
اخباریین ، احادیث (معیار) و (مقیاس) قرآن نیستند، بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است.)
حال اگر در مقام عرضه روایات به قرآن، با ناسازگاری ظاهر آیات نیز رو به رو شویم، آن گاه تکلیف چیست؟ و چه باید کرد؟
اصولیان چنین اعلام نظر میکنند:
(هرگاه
تعارض بین ظاهر دو آیه از کتاب حاصل میشود، اگر میان آنها عموم و خصوص یا اطلاق و تقیید باشد در صورت امکان، عام بر خاص و مطلق بر مقید حمل میگردد و اگر چنین مناسبتی بین آنها نباشد و یا اینکه تخصیص و تقیید آنها میسر نگردد، در این صورت، تاریخ نزول هر کدام مؤخّر باشد، ناسخ آن دیگری فرض میگردد.
و اگر تاریخ نزول هیچیک معلوم نباشد، یا تقدّم و تأخّر آنها مشخص نگردد، در این صورت، به ناچار، عمل به تخییر میشود.
با توجه به اصول یاد شده، روایات را به ظاهر آیات قرآن عرضه میکنیم.
قرآن با بیان آیه (الیوم احلّ لکم الطیبات وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) برابر بررسیهای پیشین، با آن دسته از روایات هماهنگی مینماید که در آنها خوردن غذای اهل کتاب: گوشت و حیوانهای حلال گوشت، به شرط نکشتن آنها به نام
بتها و خشکبار، بی ایراد دانسته شده است، بنابه دلیلها و نکتههایی که در زیر اشاره میشود:
۱.پیش از این ثابت کردیم، (طعام) در فرهنگ قرآنی، تمام خوراکیها را شامل میشود.
۲.آنچه احتمال
حرام بودن آن درصدر
اسلام داده میشد، گوشت حیوانهای حلال گوشتی بود که اهل کتاب آنها را سر بریده بودند، نه خشکبار آنها، که دلیلی هم بر حرام بودن آن در
ذهن پنداشته نیست.
یادآوری، عام (طیبات) در آیه یاد شده و سپس ویژه گردانیدن آن به (طعام) ناظر بر وجود مرز و یا تنگنای خود ساخته یا شرعی بوده است که با نازل شدن آیه، برطرف گردیده است.
۳.در
سوره مائده از ابتدا تا آیه یاد شده، شاه بیت پیامها بر مدار گوشتهای حلال و حرام دور میزند، از این روی سیاق آیات و پیوند منطقی بین آنها، جز به حلال بودن گوشت چهارپایان حلال گوشتی که
اهل کتاب میکشند دلالت نمیکند.
۴.برابر
روایات ، سوره مائده، آخرین یا جزء آخرین سورههای قرآنی است که دو سه ماه پیش از رحلت
پیامبر (ص)
(عن ابى جعفر(ع) قال: قال على بن ابيطالب(ع): نزلت المائده قبل ان يقبض النبى(ص) بشهرين او ثلثه.)نازل گردیده و
احکام آن، ناسخ احکامی است که در
آیات دیگر سورهها، پیش از آن، نازل شدهاند.
(عن على(ع) قال: کان القرآن ينسخ بعضه بعضاً وآنها کان يؤخذ من امر رسول الله(ص) بآخره فکان من آخر ما نزل عليه سورة المائده فنسخت ما قبلها و لم ينسخها شىء.) بنابراین، درباره
ذبیحه ، حکمی درخور استناد است که سوره مائده، بدان به روشنی تأکید ورزیده است و آن عبارت است از:
(حرّمت علیکم… ما اهلّ لغیر الله… وما ذبح علی النّصب.)
حرام شده بر شما، گوشتهای حیوانهایی که به نام غیر
خدا ، برای بتها سربریده شده باشند.
گفتار و شیوههای رفتاری و به عبارتی قول و فعل و
تقریر پیامبر اکرم (ص) و
ائمه اطهار (ع) را (
سنت ) میگویند.
سنت، در
اصول فقه حجّت است؛ یعنی برای صدور حکم مسألهای در
فقه ، کافی است ثابت شود که
معصوم (ع) درباره آن چگونه عمل کرده و یا در برابر عمل دیگران، چه واکنش و برخوردی داشته است: خرده گرفته و یا تأیید فرموده است، هر چند که تأیید با
سکوت همراه باشد.
خوشبختانه تاریخ
اسلام در بردارنده روایات صحیحه متواتری است که در آنها رفتار حضرت
رسول اکرم (ص) در برابر حیوانهایی که اهل کتاب سربریدهاند، به تصویر کشیده شده است که در زیر به موردهایی اشاره میشود:
(چون رسول خدا (ص)
خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب دختر حارث (
یهودی) شروع به پرس وجو کرد که محمد کدام قسمت
گوسفند را بیشتر دوست دارد؟
گفتند: شانه و سر دست را.
زینب بزی را کشت، و سپس زهر کشنده تب آوری را که با
مشورت یهود فراهم آورده بود، به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد.
چون غروب شد و رسول خدا (ص) به منزل خود آمد، متوجه شد که زینب کنار بارها نشسته است.
از او پرسید: کاری داری؟
او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آورده ام.
اگر چیزی را به پیامبر (ص)
هدیه میکردند از آن میخورد و اگر
صدقه بود از آن نمیخوردند.
پیامبر (ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند.
آن گاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند.
پیامبر (ص) از
گوشت بازو خورد و (بِشر بن بَراء) هم استخوانی را برداشت.
پیامبر از آن احساس لرزشی کردند و بشر هم لرزید.
همین که پیامبر و بشر لقمههای خود را خوردند، پیامبر به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر میدهد که مسموم است.
بشر بن براء گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علت آنکه آن را از دهان خود بیرون نینداختم برای این بود که
خوراک شما را ناگوار نسازم و چون شما لقمه خود را خوردید، جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم.
وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد.
بشر بن براء هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد، و یک سال
بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند، و بعد هم به همین علت مرد و هم گفتهاند: بشر بن براء هماندم مرد، و پیامبر (ص) پس از آن سه سال زنده ماند.
رسول خدا (ص) زینب را فراخواند و پرسید: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟
گفت: چه کسی به تو خبر داد؟
فرمود: خود گوشت.
گفت: آری.
پیامبر فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟
گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آنچه رساندی.
گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر میدهد که چه کرده ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص میشویم…
پیامبر (ص) (جهت دفع زهر) او زیر کتف چپ خود
خون گرفت… (و در اثر همان زهر) از
دنیا رفت در حالی که
شهید بود.)
اسناد این روایت را بیشتر علماء و مفسران
شیعه و سنی پذیرفته و آن را در کتابهای خود آوردهاند.
جالب اینکه
علامه طباطبایی نیز برخلاف بحث علمی و انتقادی خود، جهت ثابت کردن حرام بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب، سر میبرند، این روایت را پذیرفته و در تفسیر
سوره فتح بدان استناد کرده است.
در سیره ابن هشام، ابن اسحاق از
عبدالله بن مغفل مزنی نقل میکند:
(اصبتُ من فىء
خیبر جراب شحم فاحتملته علی عاتقی الی رحلی و اصحابی… فانطلقت به الى رحلى و اصحابى، فاکلناه)
از غنایم
خیبر، یک مشک روغن دنبه به دستم رسید آن را بر دوش گرفتم و به سوی رحل (اسباب و وسایل) خود و دوستانم حرکت کردم.
مسؤول غنیمتها آن را دید و گوشه مشک را گرفته و میکشید و میگفت: بیاور تا بین
مسلمانان تقسیم کنیم.
گفتم: به
خدا قسم نخواهم داد.
او شروع به کشیدن مشک کرد.
در این هنگام رسول الله (ص) ما را دید لبخندی زد و به مسؤول غنیمتها فرمود: رهایش کن.
او مشک را رها کرد.
آن را به رحل و چادر خویش آوردم و با دوستان خود خوردیم.
این دو رویدادی که شرح آن گذشت، در
جنگ خیبر رخ داده است که هنوز
سوره مائده نازل نشده بود؛ امّا برخورد عملی
پیامبر در این قضایا نشان میدهد که خود
رسول خدا (ص) به حلال بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب، کشتار میکردهاند، قایل بوده است و اصحاب نیز.
زیرا حضرت در موردی، خود و اصحابش از گوشت گوسفندی که
زن یهودی کشته بود، خوردند و در مورد دیگر، میبیند بر سر مشک روغنی که از آن
یهودان خیبر بود، بین رزمندهای با مسؤول غنیمتها، کشمکش در گرفته، بدون اینکه ایرادی به چگونگی کشتار آن و ناپاک بودنش در اثر برخورد دست
یهودی به آن، بگیرد، با رفتارش، خوردن آن را بر
مسلمان اجازه میدهد.
حال این جا شاید این پرسش به
ذهن بگذرد که (آیا در زمان رسول خدا (ص) اهل کتاب در هنگام کشتن
حیوان ، نام خدا را میبردهاند یا نه).
تحقیقات نشان میدهد که در اناجیل و کتابهای
نصاری ، چنین حکمی نیامده و آنان خود، به یاد خدا در هنگام کشتن حیوان باور ندارند، ولی در کتابهای مذهبهای
یهودی، ضمن بیان شرطهای کشتن حیوان، یاد نام خدا هم آمده است.
اما اینکه پای بند به آن هستند یا نه و صرف اعتقاد بدان، بر جاری شدن یاد نام خدا بر آن دلالت و کفایت میکند یا نه؟ جای درنگ دارد!
نشانههای روایی و تاریخی، بیانگر این نکتهاند که
اهل کتاب ، پای بند به یاد نام خدا (حتّی به همان گونه که در کتابهای خود آنان آمده) نبوده و اکنون هم نیستند و از
سیره رسول خدا (ص) نیز در خوردن از ذبیحه زن
یهودی، بدون پرس و جو از بردن نام خدا بر آن، این
احکام قابل
استنباط است:
ـ مراد از طعام اهل کتاب در
قرآن ، هر گونه خوردنیها و خوراکیهای آنان بوده و غذاهای گوشتی آنان را نیز.
ـ یاد نام خدا از ارکان کشتن حیوان نبوده و فراموشی و ندانستن، سبب فساد گوشت حیوانی که بدون یاد و نام خدا کشته شده، نمیگردد.
ـ در صورت غیبت کشنده
حیوان ، نیازی به پرس جو از اینکه آیا نام
خدا را در هنگام کشتن حیوان برده و یا نبرده، نیست.
اختلاف
روایات در باره حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست اهل کتاب، به اختلاف دیدگاه علمای اسلامی در این باب انجامیده و
حجت بودن ظواهر آیات را نیز در هالهای از ابهام فرو برده است.
ما در راستای روشنگری موضوع، ابتدا نظر
صحابه و
تابعان و سپس آراء و دیدگاههای فقیهان و مفسران
امامیه را به ترتیب زمان حیات، مرور میکنیم.
ابن عباس: وی، که پسر عم رسول خدا (ص) و از نخستین مفسران قرآن است.
زمانی که از او حکم حیوانهای سر بریده به دست نصارای
عرب را میپرسند، پاسخ میدهد: ایرادی ندارد.
ابن عباس میگفت:
(قال الله تعالی (و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انه لفسق) ثم استثنی فقال: (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم) یعنی ذبیحة
الیهودی و النصرانی.)
از صحابه،
ابن ابی الدرداء و
عبادة بن صامت نیز با او هم عقیده بودند.
مسلمانانی که
پبامبر خدا (ص) را درک نکردهاند؛ اما اصحاب آن حضرت را درک کرده و از آنان پیروی میکردهاند.
قول عامه تابعان، در این باره، همان است که ابن عباس گفته است.
وی، در کتاب (المقنع) چنین مینویسد:
(و لا تأکل ذبیحة من لیس علی دینک فی الاسلام و لا تأکل ذبیحة
الیهودی و النصرانی و المجوسی الا اذا سمعتهم يذکرون الله علیها فاذا ذکراسم الله فلا بأس باکلها….)
چهارپایانی که غیر مسلمانان و همچنین
یهود و
نصاری و مجوسی، کشته و سر بریدهاند، نخور مگر زمانی که شنیدید بر آن نام خدا میبرند.
پس اگر نام خدا رابردند اشکالی ندارد.
محدث،
فقیه و متکلم شیعی که عصر غیبت صغری را درک کرده، در کمال روشنی به حلال بودن حیوان سر بریده شده به دست اهل کتاب،
فتوا داده است:
(لا بأس بصید
الیهودی و النصاری و ذبائحهم)
در
صید گوشت چهارپایانی که به دست
یهود و نصاری کشته میشوند، اشکالی وجود ندارد.
(گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب حلال، ولی مکروه است.)
ایشان با اعتقاد به اینکه اهل کتاب، در هنگام کشتار چهارپایان، نام خدا را نمیبرند، به
حرام بودن گوشت حیوانهایی که آنان میکشند، فتوا داده است:
(و اصناف الکفار من المشرکین و
الیهود و النصاری و الصابئین لایرون التسمیة علی الذبائح فرضاً و لاسنّة فذبائحهم محرمة بمفهوم التنزیل…)
کافران، مشرکان،
یهود و نصاری و صابئان، نام خدا را بر حیوانهایی که میکشند، نمیگویند و معتقد به آن نیستند.
از این روی، بر اساس آیه قرآنی حیوانهایی که آنان میکشند،
حرام میشود.
یعنی برابر نظر
شیخ مفید ، با اثبات اینکه گروههای مشرکان و اهل کتاب بر حیوانهایی که میکشند، نام خدا را میبرند، گوشت حیوانهای کشته شده به دست آنان حلال خواهد بود.
(و مما انفردت به الامامیه ان ذبائح اهل الکتاب محرمة…لان الزکاة ما لحقتها … و خالف باقی الفقهاء فی ذلک، دلیلنا علی صحة ما ذکرناه، الاجماع المتردد و ا یضاً قوله تعالی…)
از مسائلی که تنها
امامیه گفتهاند، حرام بودن گوشت حیوانهایی است که اهل کتاب میکشند؛ چون که کشتار شرعی به آن تعلق نگرفته است… دلیل ما
اجماع و آیه
قرآن است که آیه قرآن نص است در این مورد، چون اهل کتاب یاد نام خدا را
واجب و حتی
مستحب هم نمیدانند.
(لا تجوز ذبائح اهل الکتاب
الیهود و النصاری عند المحصلین من اصحابنا، وقال شذاذ منهم: انه یجوز اکله. و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک ـ دلیلنا ـ اجماع الفرقة و اخبارهم و انما یخالف فیها من لا یعتد بقوله من الطائفة و ایضاً قوله تعالی و لا تأکلوا مما لم یذکروا اسم الله علیه هولاء لا یذکرون اسم الله علیها لانهم غیر عارفین بالله….)
حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب:
یهود و
نصاری ، نزد دوستان محقق ما
جایز نیست.
تنها شمار اندکی از آنان جایز دانستهاند، در حالی که جملگی مخالف آن هستند.
دلیل ما بر مخالفت، اجماع
علمای امامیه و اخبار آنان است.
بنابراین، کسانی که غیر از این گفتهاند، به بیانشان اعتمادی نیست.
(و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) اختلف فی الطعام المذکور فی الآیة، فقیل المراد به ذبائح اهل الکتاب عن اکثر المفسرین واکثر الفقهاء و به قال جماعة من اصحابنا….)
درباره
طعام یاد شده در آیه، اختلاف نظر وجود دارد.
بیش تر مفسران و بیشتر فقیهان و شماری از اصحاب ما، بر این باورند که مراد
گوشت حیوانهایی است که اهل کتاب کشتار کردهاند.
(اما الذابح فیشترط فیه الاسلام… و فی الکتابی روایتان، اشهرهما المنع…)
اما از شرطها و ویژگیهای کشنده حیوان
مسلمان بودن است… و در اهل کتاب دو نوع روایت وجود دارد، مشهورترین آنها بر پرهیز استوار است.
(و یشترط فی الذابح الاسلام، او حکمه)
در کسی که سر حیوان را میبرد،
اسلام و
حکم آن شرط است.
(حمل فقهاء الجمهور قوله (و طعام الذین اوتوا الکتاب) علی عمومه بحیث یدخل فیه الذبائح و غیرهما مما یصیدونه…)
بیش تر فقیهان
اهل سنّت ، مراد از طعام در آیه … را شامل گونه گون غذاهای اهل کتاب: گوشت حیوانهایی که کشتار میکنند و غیر آن میدانند…اما اصحاب ما آن را به خشکبار و مانند آن حمل کردهاند… اما به نظر من استنباط آنان خالی از اشکال نیست، زیرا خشکبار و همانند آنها از جامدها، خود داخل در طیبات هستند (الیوم احل لکم الطیبات) و به نظر صریح اهل
بلاغت ، عطف خاص بر عام جایز نیست، مگر اینکه نکته خاصی یا فضیلتی داشته باشد، مانند عطف
جبرئیل و
میکائیل بر ملائکه.
پس این جا کدام نکتهای، خارج شدن از این اصل روشن و گویا را سبب شده است؟
فاضل مقداد ، برابر نظر
شهید مطهری که از شاگردان مبرز
شهید اول و کتاب (
کنز العرفان ) او در بین کتابهای آیات الاحکام شیعه و سنی، بهترین یا از بهترین آنهاست،
پس از بیان پارهای از انتقادها و اشکالها، چون به نتیجه حرام بودن حیوانهایی که به دست اهل کتاب کشتار میشوند، نمیرسد و برابر سازی مشهور فتاوی را با نظر خود مشکل مییابد، اظهار امیدواری میکند که
خداوند این مشکل علمی او را حل کند.
(اختلف الاصحاب فی حکم ذبیحة الکتابین… و منشأ الاختلاف، اختلاف الروایات فی ذلک و هی کثیرة من الطرفین فلنذکر اجودها مضافاً الی ظاهر الآیات و الاعتبار…)
دوستان ما در حکم گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، اختلاف نظر دارند… و منشأ اختلاف، اختلاف
روایات در این باب است که از هر دو طرف هم بسیارند، ما بهترین و معتبرترین آنها را با توجه به ظاهر
آیات بیان میکنیم…
ایشان سپس روایات صحیح واردشده در این باب را مورد بحث و بررسی قرار میدهد و برخلاف نظر شماری از فقیهان که از آنها حرام بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب را
استنباط کردهاند، چنین نظر داده است:
(لا دلالة فیها علی التحریم، بل تدلّ علی الحلّ…)
در آن دلیل بر
حرام بودن نیست، بلکه بر
حلال بودن دلالت میکند.
اما شهید ثانی، برخلاف تمام استنباطهایی که کرده و به نتیجه حلال بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب رسیده است، درمقام اعلام نظر نهایی، به گمان، از ترس حربه های
تکفیر و تفسیق، برخلاف نظر تحقیقی خود، مینویسد:
(و علی کل حال فلاخروج لما علیه معظم الاصحاب بل کاد ان یعد من المذهب، مضافاً الی ما ینبغى رعایته من الاحتیاط)
به هر حال، چارهای جز پذیرش نظر علمای بزرگوار نیست، زیرا نزدیک است که (حرام بودن گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست
اهل کتاب ) جزء عقاید
مذهب شیعه شود.
افزون بر اینکه نگهداشت جانب احتیاط نیز، سزاوار است.
وی پس از نقد و بررسی روایات مینویسد:
(همانا مقتضای قاعده اصولی نسبت به آیات و روایات متعارض، جمع به حمل عام بر خاص و مطلق بر مقید است.
بی شک دلایل حرمت ذبائح اهل کتاب یا عام است، یا مطلق، پس مقید میشوند به اینکه اگر آنان تسمیه بگویند حلال است وخورده میشود.
این جمع موافق ظواهر آیات از جمله آیه (و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه) و آیه (کلوا مما…) است.)
رساله مستقلی دارد به نام (حرمة ذبائح اهل الکتاب) که بنا به درخواست
شاه عباس کبیر ، نگاشته است.
او ابتدا نظر شماری از علمای
شیعه و سنی را با دلیلها و روایات مطرح شده، آورده و سپس به استنباط خود پرداخته است؛ امّا برخلاف عنوان رساله اش که بیانگر حرام بودن گوشت چهارپایانی است که اهل کتاب کشتار میکنند، در نتیجه، نسبت به حرام بودن آن تردید کرده، و ضمن پرهیز از
فتوا دادن، نظر خود را با جمله (والله اعلم بحقائق الامور) پایان داده است.
وی روایات را در سه گروه دسته بندی کرده و همانند
شیخ صدوق ، با آن دسته از روایات که ناظر بر حلال بودن حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست اهل کتاب هستند، در صورت شنیدن یاد نام
خدا ، اظهار گرایش کرده است.
وی، با توجه به
اجماع مشهور، حیوانی را که اهل کتاب سر بریده باشد، از نوع
میته ، و حرام دانسته و صدور روایات ناسازگار با این حکم را حمل بر
تقیه کرده است.
(پیوند جمله (احلّ لکم الطیبات) به جمله (و طعام الذین اوتوا الکتاب…) گویا از باب منضم کردن چیز قطعی به چیز مشکوک است، تا تردد و اضطراب شنونده را برطرف ساخته، اطمینانی در جانش پدید آورد… گوئیا دلهای
مؤمنین پس از آن همه تشدید و سخت گیری کاملی که در
معاشرت و آمیزش و ارتباط با اهل کتاب از شرع دیدهاند، در باره حلال بودن غذای اهل کتاب قدری دچار
اضطراب و تردد است، برای رفع این معنی، جریان حلال بودن (طیبات) به طور کلی را هم بدان ضمیمه ساخته تا بفهمند که غذای آنان هم از نوع سایر (طیبات) حلال است و بدین وسیله ناراحتی و تردیدشان برطرف گشته، دلهایشان آرامش یابد.)
صاحب
المیزان ، پس از بیان تفسیر یاد شده، به بحث (طعام) در قرآن پرداخته و چنین نتیجه گیری میکند:
(این حلیت، شامل آن غذاهایشان که چون گوشت
خوک (
تذکیه ) پذیر نیستند و یا تذکیه پذیرند، ولی آنان تذکیه و ذبح شرعی نکردهاند، مثلاً نام خدا را بر آن نبردهاند و یا سایر شرایط کشتار شرعی را به کار نبستهاند، نخواهد بود…
و اگر هم کسی از آیه (طعام اهل کتاب برایتان حلال است) بخواهد استفاده کند (چنانکه بعضی فقها چنین گفتهاند) باید این حکم حلیت را به صورتی مقید سازیم که بدانیم کشتارشان روی تذکیه اسلامی صحیح بوده…)
(حرمت ذبیحه کافری که
تسمیه میگوید، از باب
احتیاط است.)
(یشترط فی الذابح ان یکون مسلماً او بحکمه… فلا تحل ذبیحة الکافر مشرکاً کان ام غیره، حتی الکتابی علی الاقوی…)
شرط است کسی که سر حیوان را میبرد،
مسلمان و یا در حکم آن باشد.
حیوان سر بریده شده به دست کافر مشرک، یا غیر او، حتی بنابر اقوی اهل کتاب، حلال نیست.
(بعید نیست که در صورت نام بردن خدا در موقع ذبح، گوشت حلال باشد و شرطیت
استقبال قبله برای غیر مسلمانان مقرر نشده باشد.)
(انما تحل ذبیحة الکتابی بشروط ثلاثه: الشرط الاول ـ ان لا یهل بها لغیرالله … و اذا ذبحها و لم یذکر علیها اسم الله و لاغیره، فآنها تؤکل بدون کراهة، لان التسمیة لیست شرطاً فی الکتابی…
الشرط الثانی ـ ان یذبح الکتابی ما یملک لنفسه ؛ یحل لکن مع الکراهة علی الراجح الشرط الثالث ـ ان لا یذبح ما ثبت تحریمه علیه فی شریعتنا)
گوشت حیوانهایی که به دست اهل کتاب سر بریده شدهاند، با سه شرط
حلال است:
اول این که: به نام غیر خدا کشته نشود… و اگر کشتار کنند و نام خدا یا غیر خدا را بدان نبرند، بدون
کراهت ، خوردن آن، رواست؛ زیرا بردن نام خدا در بین اهل کتاب شرط نیست.
دوم این که: کتابی، حیوانی را که خود مالک آن است، بکشد، نه حیوان شخص
مسلمان را، هر چند که آن هم
حلال است؛ امّا
مکروه است.
بنابر قول برتر.
سوم این که: حیوان گلو بریده شده از حیوانهایی نباشد که خوردن آن در
شریعت ما حرام است.
(یشترط لحل ذبیحة الکتابی
یهودیاً او نصرانیاً ان لا یهل بها لغیرالله … و یکره اکل ما یذبحونه لکنائسهم)
شرط حلال بودن حیوانی که به دست کتابی سر بریده شده، چه
یهودی و چه
نصرانی ، این است که به نام غیر خدا کشته نشود… و
مکروه است خوردن گوشت حیوانهایی که برای معابدشان کشتار میکنند.
(ذبیحة اهل الکتاب حلال، سواء ذکروا اسم الله علیه او، لا، شرط ان لا یذکروا علیها اسم غیر الله… و یحرم اکل ما ذبح لکنائسهم)
حیوانی را که اهل کتاب سر میبرد، حلال است، چه نام
خدا بر آن برده شود، یا نه؛ اما باید نام غیر خدا را نبرند… و خوردن آنچه برای عبادت گاهها کشتار میشود حرام است.
(یشترط فی حل ذبیحة الکتابی ان یذکر اسم الله تعالی علیها کالمسلم…)
حلال بودن گوشت حیوانی را که کتابی سر میبرد، بستگی به بردن نام خدا بر آن، همانند مسلمان است… و اگر ندانی که نام خدا را برده، یا نه، حلال است…
شایان یادآوری است که در منابع، درباره نظر ابوبکر و عمر نیز چنین آمده است: ابوبکر بارها میگفت:
(ندمت على ان لااكون سألت رسول الله ـ صلى الله عليه و آله ـ عن ذبائح اهل الكتاب)
از اینکه درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار میکنند، از رسول خدا (ص) نپرسیده ام، پشیمانم.
و برابر نظر عمر، حیوانهای کشتار شده به دست اهل کتاب، حلال هستند:
(و رویتم ان ذبائح اهل الکتاب حلال….)
از آن جایی که اختلاف فتاوی و دیدگاهها، بویژه در بین اصحاب امامیه، ناشی از وجود روایات گوناگونی است که از معصومان روایت شده، مروری در طبقات روایات نیز ما را در روند تحقیق و نتیجه گیری لازم کمک خواهد کرد، که اینک بدان میپردازیم:
شیخ طوسی ، که در باروری نخل
فقاهت شیعه سنگ تمام گذاشته و دیدگاههای وی، همواره مورد توجه دانشمندان و علمای امامیه بوده، از نخستین فقیهان شیعه است که در مقام حل ناسازگاری روایات، درباره حیوانهای حلال گوشتی که
اهل کتاب ، سر میبرند، دلیلهایی را احتمال داده است و بیشتر فقیهان پس از وی، به پیروی از وی، یا با
استنباط شخصی در بیرون آوردن حکم تحریمی از
روایات ، به همان دلیلها استناد کردهاند که عبارتند از:
۱.بسیاری روایات.
۲.حمل بر
ضرورت .
۳.حمل بر
تقیه .
۴.حمل بر
اجماع .
این جا مراد از بسیاری، تواتر لفظی و معنوی روایات است.
در اصطلاح علم الحدیث، خبری که از بسیار کسان نقل شده و بهطور معمول هماهنگی آنان بر
دروغ ، محال است، متواتر گفته میشود.
امّا اینکه وجود چه شماری برای تواتر خبر لازم است؟ واقعیت این است که علمای اصول، شمار روشنی را شرط نکردهاند.
شماری چهار گفتهاند و شماری دیگر تا هفتاد هم پیش رفتهاند.
شهید ثانی ،
تواتر را درهیچ حدیثی ثابت نمیدانند.
به هر حال، تواتر
حدیث ، بسته به هر شماری باشد، واقعیت این است که بسیاری اخبار، بیانگر
حرام بودن گوشت چهارپایان کشتار شده به دست اهل کتاب، آن جا که مورد مداقه علمای تیزبین واقع شده، ادعای قابل نقد و تردید شناخته شده است.
زیرا روایاتی را که شیخ طوسی، یاری کننده و تأیید بر حرام بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب کشتار کردهاند، دانسته در دیدگاه شهید ثانی مفهوم
حلال بودن از آنها استنباط گردیده و به روشنی نوشته است:
(…لا دلالة فیها علی التحریم، بل ربّما تدل علی الحلّ)
در آن روایات دلالتی بر حرام بودن وجود ندارد، بلکه چه بسا که بر حلال بودن دلالت میکنند.
احتمال میرود که دو مقوله زیر، در برداشت یاد شده از دیدگاه شیخ طوسی بی اثر نبوده است.
نخست این که: شیخ، روایاتی که بازداشتهاند قربانی مسلمانان را اهل کتاب بکشد، به جای طرح در احکام
حج ، در باب
صید و
ذباحه آورده و بدان پرداخته است.
دو این که: وی، پارهای از اخبار ضعیف و پریشان را معیار استنباط فقهی قرار داده است؛
زیرا به اعتقاد وی، خبر ضعیفی که مورد عمل مشهور اصحاب بوده، از خبر صحیحی که شهرت عملی نداشته، پیش است.
پیش گرفتن چنین رویهای از سوی شیخ طوسی، شهید ثانی را برانگیخته که دیدگاه وی را به بوته نقد بگذارد.
(شیخ، چون در کتب فقهیه خود به بعضی اخبار ضعیف عمل نموده و دیگران نیز از وی پیروی کردهاند، گمان شده که عمل به چنین احادیثی، مشهور است.
در صورتی که اصل عمل، به شیخ طوسی برگشت میکند.)
قانونهای الهی، در گاه ناگزیری، همواره از قاعده استثناء پیروی میکنند.
خداوند متعال در پارهای از آیات شریفه قرآنی، در لابه لای بیان
احکام گوناگون، موارد استثنایی آن را نیز روشن فرموده است.
اعلام حرام بودن پارهای از خوراکیها، جزء آن دسته از احکام قرآنی است که بدون جدایی افکندن، جداشدههای از حکم نیز، در ادامه آیه بیان گردیده است:
(انّما حرّم علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما اهلّ لغیر اللّه، فمن اضطرّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه….)
همانا بر شما حرام است مردار و
خون و گوشت
خوک و آنچه به نام جز خدا، کشته باشند.
پس هرکس که در نیافت خوراک، بیچاره ماند که نه ستمکار باشد و نه افزون جوی، بر او از خوردن آنها بزهی نیست.
(عن زکریا بن آدم، قال: قال لی ابوالحسن (ع) انی آنهاک عن ذبیحة کل من کان علی خلاف الذی انت علیه و اصحابک الا فی وقت الضرورة الیه.)
زکریا بن آدم میگوید:
امام رضا (ع) به من فرمود: همانا تو را از حیوانهای کشته شده به دست تمام کسانی که مخالف مذهب تو و اصحاب تو هستند، جز در هنگام ناگزیری، پرهیز میدهم.
شیخ طوسی، این روایت را، که مصداق آن مخالفان با
امامت است، به حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب نیز سریان داده، و مفهوم این روایت را به روایات زیادی، که استفاده ازگوشت حیوانهایی که به دست اهل کتاب کشتار شدهاند، بی ایراد اعلام کردهاند، گسترش داده و روایات را در صورت درستی آنها حمل بر ضرورت کرده و شرح داده است: در حال ناگزیری میته حلال است، چه رسد به حیوان کشته شده به دست مخالف اسلام:
(و لو سلمت بعد ذلک کله لاحتملت وجهین، احدهما: ان تحملها علی حال ضرورة دون حال الاختیار، لانّ عند الضرورة تحلّ المیتة فکیف ذبیحة من خالف الاسلام…)
شهید ثانی و شماری دیگر نیز بر عکس شیخ، احتمال وجود ضرورت در شأن صدور روایت را رد کرده و آن را با دلیلهای منطقی مردود شناختهاند.
شیخ طوسی و به پیروی از او، شماری از
فقهای شیعه ، در
استنباط فقهی خود، زمانی که با بسیاری روایات در باره حلال بودن حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، روبه رو شده و پذیرش آن را در رویارویی با شهرت حرام بودن آن، مشکل یافته، جملگی را حمل بر
تقیه کرده است.
برابر نظر آنان، ائمه اطهار (ع) بنا به مصالح اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز و حفظ جایگاه برای شیعیان، حکم مسأله را به گونهای بیان کردهاند که در برابر نظر
اهل سنّت و حکومت وقت ناسازگاری و مخالفتی احساس نشود.
(و الوجه الثانی ان یکون هذه الاخبار وردت مورد التقیه لان جمیع من خالفنا یری اباحة ذلک…)
احتمال دوم این است که این روایات از باب تقیه وارد شده باشند؛ زیرا تمامی مخالفان ما به مباح بودن گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، باور دارند.
شهید ثانی و
شیخ بهایی ، بر این موضوع نیز اشکال کرده و وجود چنین احتمالی را در روایات وارد شده، نپذیرفتهاند.
شهید ثانی مینویسد:
(و اما حملها علی التقیه فلا یتم فی جمیعها، لان احداً من العامه لا یشترط فی حل ذبائحهم ان سمعهم ان یذكرون اسم الله علیها، والاخبار الصحیحة التی دلت علی حلّها، علی هذا التقدیر لا يمکن حملها علی التقیه)
و اما حمل اخبار بر تقیه (به دلیل مباح بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب کشتار میکنند، در نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت) در همه آنها صدق نمیکند، زیرا یکی از مذهبهای اهل تسنن، شنیدن نام خدا را از کتابی شرط نمیداند، و اخبار صحیحهای که دلالت بر حلال بودن آن دارد.
بنابراین، حمل آنها بر تقیه ممکن نیست.
و شیخ بهائی مینویسد:
(…و به یحصل الجمع بین الروایات المتخالفه فی هذا الباب من دون حاجة الی حمل شیء منها علی التقیه…)
با توجه به اینکه جمع کردن بین روایات ناسازگار، با در نظر گرفتن موضوع ذکر نام خدا و در هنگام کشتن
حیوان ، حاصل میگردد؛ از این روی، نیازی به حمل آنها بر تقیه نیست.
اما صاحب جواهر این
استدلال را برنتابیده و نوشته است:
(روشن است که نصوص وارده، نه تنها از باب تقیه بوده است… بلکه بر کسی که خداوند سخن شناسی را روزی او کرده، پوشیده نخواهد بود که این اختلاف روایات جز از موضع تقیه صادر نشده است.
…هرچند که راویانی مانند ابی بصیر و معلی هم که از صاحبان سرّ ائمه بودهاند در آن زمان، متوجه قضیه نشدهاند.)
حال چنین بیانی، این پرسش را به ذهن میآورد: چگونه صاحبان سرّ ائمه در حضور
امام جعفر صادق (ع) نظر به خوردن گوشت حیوانی که کتابی سر بریده، میدهند، بدون اینکه مورد اعتراض حضرتش قرار گیرند،
از سرّ تقیهای بودن حکم غافل میمانند؟ اما بعد از هزار و اندی سال علمایی به کشف آن دست مییابند!
اتفاق نظر علمای
اسلام در یک مسأله را (
اجماع ) میگویند.
اجماع از نظر
شیعه ، دارای اصالت وارزش استقلالی نیست و تنها زمانی حجت است که کاشف از قول و فعل و
تقریر معصوم (ع) باشد.
بنابراین:
(تنها اجماع علمای معاصر پیغمبر، یا امام حجت است. پس اگر در زمان ما همه علمای اسلام، بدون استثناء، بر یک مسأله اجماع کنند به هیچ روی برای علمای زمان بعد
حجت نیست.)
با این وصف، در حالی که روایت و برداشتهای گوناگون فقهای عصر ائمه اطهار (ع) از
قرآن و
روایات به اندازهای بوده که کسانی چون ابوبصیر و معلّی، از اصحاب سرّ ائمه، نظر به حلال بودن گوشت اهل کتاب داشته و خود نیز از آن میخوردهاند و فقهای بزرگی چون ابن عقیل،
ابن جنید اسکافی و
شیخ صدوق ، آن را حلال میدانسته و علمایی از پسینیان نیز به اختلافی بودن مسأله اذعان داشتهاند، دیگر چه جایی بر اجماع قضیه باقی میگذارد، تا شیخ طوسی در آن اصرار ورزد و اعلام کند:
(دلیلنا اجماع الفرقة و اخبارهم…)
به درستی روشن نیست که اجماع، آن هم اجماع منقول، برخلاف اصالت نداشتن آن در
فقه ، چرا از چنان جایگاهی برخوردار میشود که فقیهان بزرگ، بیرون رفتن از آن را بسیار دشوار و ناممکن پنداشتهاند! البته شاید ترس از برخوردهای ناخوشایند و تکفیر، سبب شده باشد که فقیهان پا را از این اجماع فراتر نگذارند.
زیرا فقیه بزرگی همچون شهید ثانی در بحث استدلالی خود در کتاب (
مسالک الافهام ) زمانی که بابسیاری روایات صحیحه باب ذبائح
اهل کتاب و روایاتی که بیانگر حلال بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست کتابیاند، روبه رو میشود و آنها را برابر با قرآن مییابد و به این نتیجه میرسد که گوشت حیوانهای کشته شده به دست کتابی حلال است، از بیان روشن مطلب پرهیز میکند و با کنایه مینویسد:
(و علی کل حال فلا خروج لمّا علیها معظم الاصحاب، بل کاد ان یعد من المذهب، مضافاً الی ما ینبغی رعایته من الاحتیاط)
به هر حال، چارهای جز پذیرش نظر علمای بزرگوار نیست.
زیرا نزدیک است که (
حرام بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب) جزء عقاید
مذهب شیعه شود.
افزون بر این، شایسته است جانب
احتیاط را هم نگهداشت.
صاحب جواهر، زمانی که استدلال علمی و منطقی
شهید ثانی را ناسازگار با دیدگاه مشهور و نظر خود میبیند، وی را به خرافه گویی، متهم و از اینکه موضوع را بسیار شکافته و سخن را به درازا کشانده، ابراز تأسف و شگفتی کرده است.
به گمان، شخصیت گرایی، گاه حجابی است که نه
انسان را اجازه ورود به حوزه نقد او میدهد و نه نقد دیگران را نسبت به آن شخصیت پذیرفتنی مینماید.
در حالی که دیدگاه اجماعی
شیخ طوسی و دیگران، اگر بدون توجه به شهرت و نفوذ علمی آنان در بوته نقد قرار گیرد، سستی و بی پایگی خود را خواهند نمود.
محمد تقی جعفری مینویسد:
(گمان نمیرود در این مسأله اجماع قابل توجهی وجود داشته باشد، زیرا اولاً: امثال صدوق و عمانی و اسکافی، مخالف حرمت مطلق ذبیحه اهل کتابند و ثانیاً مدارک موجود به جواز و حرمت فراوان است.لذا جای تمسک به اجماع نمیباشد.)
برآیند سخن در جُستار حاضر این که: خداوند متعال در کتاب شریف قرآن، درباره چهارپایانی که به دست اهل کتاب کشته شده باشند،
حجت را تمام و مطالب را به روشنی بیان فرموده است، و سنت پیامبر بزرگوار
اسلام هم، بیانگر آن است که نه تنها هنگام استفاده اصحاب از گوشت
گوسفند ،
گاو و شتری که اهل کتاب آنها را کشته بودند، مخالفتی نکرده، بلکه برابر روایات صحیحه، خود آن حضرت نیز در
خیبر از گوشت گوسفندی که کتابی سر بریده بود، میل فرمود.
امام علی (ع) مردم را تنها از خوردن کشتار نصارای بنی تغلب، به دلیل پذیرش سیاسی مسیحیت و سستی اعتقاد آنان به این آیین، بازداشته است.
در کنار حکم روشن
قرآن و
سنت پیامبر اسلام (ص) با مجموعه روایاتی از ائمه اطهار (ع) روبه رو بودیم که پارهای حکم به جواز داده و پارهای دیگر از آن بازداشته بودند، هر چند از روایاتی ازخوردن بازداشته بودند هم، بیرون کشیدن حکم تحریمی جای درنگ و تردید داشت.
حال اگر بنای فقهی در مورد چیزها، بر اصالة الحلیه گذاشته شده، مگر اینکه دلیلی بر حرام بودن آنها در قرآن وارد شده باشد، (عن ابی جعفر (ع) : (لیس الحرام الا ما حرّم الله فی کتابه… ثم قال: اقرأ هذه الآیه. (قل لا اجد فى ما اوحى الا محرّماً على طاعم يطعمه…)
در مورد حیوانی که کتابی سر بریده، باید به روشنی یادآور شد: دلیل روشنی بر
حرام بودن آن نرسیده است.
افزون بر اینکه هر دلیلی در برابر ظاهر آیات قرآنی، محکوم به زوال و طرد شده است.
اما اینکه مراد ازطعام در آیه (و طعام الذین اوتوا الکتاب حلّ لکم…) با استناد بر خبر واحدی، تأویل بر
گندم و مانند آن شده است، گذشته از درستی و نادرستی خبر، باید اذعان داشت که ویژه کردن
طعام در خشکبار، نه تنها از دیدگاه اهل لغت پذیرفته نیست، بلکه از شاهدهای قرآنی و سیاق آیات ذکر شده نیز، برداشت چنین مفهومی منطقی نمینماید.
البته، مشی زاهدانه و تقواپیشگی علما و فقهای شیعه که آنان را در صدور احکام
دین ،
احتیاط پیشه پروریده است از یک سوی و کندی بروز مسائل نوپیدا از دیگر سو، انگیزهها و عاملهای اثرگذاری بودهاند که احتیاط گرایی و اجماع نگری را در حوزهها تشدید و بر گسترده محیط آن افزوده بود.
روشن است که در چنین فضا و زمانی، تأویل (طعام) بر خشکبار و دانهها و توجه به روایات بازدارنده از خوردن گوشت چهارپایانی که اهل کتاب سر بریدهاند، آسان و خوشایند بوده و از همه مهمتر اینکه وبال و عقابی هم به دنبال آن انگاشته نمیشود.
آری آن گاه که نگارش
فقه در حوزه، برا ی حوزه و دست بالا با شعاع دید جغرافیای سرزمینهای شیعی نشین و با افق زمانی هزاره گذشته، پردازش و تدوین شده باشد، تولید محصولی ناکارآمد از آن، چندان هم به دور از انتظار به نظر نمیرسد.
باید توجه داشت که نگارش فقه در هزاره گذشته، برخط مشیهای (درون ملی)، (
عبادت ) و (فردگرایی) استوار بوده، در حالی که امروزه باید بر ساختار مدیریتی، سیاسی و (فراملّی) استوار باشد، تا به آهنگ جدایی از بستر زمان و به خارج شدن ناخواسته و جبری اهل
تقلید از دایره احکام فقهی نینجامد.
البته این سخن، نفی کننده پارهای از ارزشها و احکام ثابت
شریعت نبوی (ص) نبوده، که تا کنون جامعه ما مشکلی از قِبَل آن نداشته و نخواهد داشت؛بلکه بدین مفهوم است که اگر فقه، امروزه، در همان مدل فقه جواهری، مواد خام و دروندادهای فقهی را از بین مأخذ سرشار قرآن و
سنت ، برابر با اطلاعات روز و بازخوردها برگزیده باشد، به قطع یافتههای پردازش شدهای را برابر با دین و نیازهای بشری عرضه خواهد کرد.
حکم گوشت چهارپایانی که به دست
اهل کتاب ، کشته میشوند، نمونهای از آن است که فقیهان، با اثرپذیری از داده پردازی خود، بروندادهای ناسانی را، با مسافت طولانی
حرام تا
حلال ، پیموده و
استنباط کردهاند.
بازاندیشی و تدّبر در آیات و گزارههای دینی، از رهگذر فرایندهای علمی و عقلی که مورد تأکید قرآن مبین است، شفابخش بسیاری از جزم اندیشیها، و زمینه پالایش بسیاری از دیدگاههای کلیشهای و سنتی بوده و راه پاسخ گویی به بسیاری از ابهامها را در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی فرهنگی و بهطور کلی درمناسبات انسانی را هموار کرده و از درگیریها و کشمکشهای دینی به شدت میکاهد.
ما در این جُستار، از چشم انداز قرآن و سنت بدان نگریسته و با درنگ و دقت روی دیدگاههای گوناگون و ناسازگار بدان پرداختهایم، بدین جا رسیدیم که:
ـ قرآن به
حلال بودن گوشت حیوانهای کشتار شده به دست اهل کتاب، به روشنی دلالت دارد.
ـ سنت نبوی، مباح بودن گوشت گوسفند، گاو و شتری را که به دست اهل کتاب کشتار شده باشد،
امضا کرده است.
ـ از نظر روایات، وزنه
مباح بودن، بر بعد حرام بودن آن سنگینی میکند.
ـ اگر برابر روایات، احکام
سوره مائده را ناسخ دیگر احکام قرآنی و فصل الخطاب قرار دهیم، تنها به حرام بودن حیوانهایی قایل خواهیم بود که در هر مسلک و مرامی به نام غیر خدا، یعنی بتها، سر بریده باشند و نه جز آن.
اهل کتاب، ممکن است نام خدا را بر حیوانی که سر میبرند، نگویند؛ اما به نام غیر خدا حیوان را سر نمیبرند؛ زیرا که از وجود چنین فرهنگی مبرا هستند؛ و از این جاست که قرآن خود آنان را در ذات، پاک و طعام آنان را حلال میشمارد.
از فقهای پیشین و پسین
امامیه نیز کسانی همچون:
شیخ صدوق ،
محقق اردبیلی ،
سید علی طباطبائی ،
شهید صدر و
محمد تقی جعفری حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب را در صورت ذکر نام خدا بر آنها پاک و حلال دانستهاند و فقهای دیگری همچون:
ابن ابی عقیل عمانی ،
ابن جنید اسکافی ،
شیخ طبرسی ،
شهید ثانی ،
شیخ بهائی حلال بودن مطلق ذبیحه کتابی را
استنباط کردهاند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) امام خمینی، صحیفه نور.
(۳) امام خمینی، تحریرالوسیله، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
(۴) عباسعلی عمید زنجانی، اسلام و حقوق ملل، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۴۶ش، تهران.
(۵) کاظم مدیر شانه چی، درایة الحدیث، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، قم.
(۶) جُبیش تفلیسی، وجوه قرآن، دانشگاه تهران، ۱۳۴۰ش.
(۷) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، دار الکاتب العربی، بیروت، ۱۳۹۲هـ ق - ۱۹۷۲.
(۸) شیخ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸هـ - ۱۹۸۸.
(۹) حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، سید ابراهیم میرباقری، فراهانی، بی تا، تهران.
(۱۰) علامه طباطبائی، المیزان.
(۱۱) محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن وصرفه وبیانه، دارالرشید، دمشق ـ بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱هـ = ۱۹۹۰م.
(۱۲) لغتنامه دهخدا.
(۱۳) شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۱۴) محقق اردبیلی، زبدة البیان مؤمنین ۱۳۷۸ش، تهران.
(۱۵) اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، به نقل از مجله فرهنگ جهاد، سال سوم، شماره چهارم.
(۱۶) ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ۱۳۵۶ش، تهران.
(۱۷) محدث نوری، مستدرک الوسایل، چاپ سه جلدی قطع بزرگ، ۳، ۱۱۱ و چاپ جدید، ۱۶، ۳۷۶.
(۱۸) ابی عبدالله الحسین بن محمد دامغانی، الوجوه والنظائر، قاهره، ۱۴۱۶هـ - ۱۹۹۵م، دکتر اکبر بهروز۵۲۶/، دانشگاه تبریز، ۱۳۳۶ش.
(۱۹) کیهان اندیشه، مهر و آبان ۱۳۷۱.
(۲۰) حر عاملی، وسایل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۲۱) شیخ طوسی، الاستبصار، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ق؛ تهران.
(۲۲) شیخ طوسی، الخلاف، اسماعیلیان، قم.
(۲۳) شیخ طوسی، تهذیب، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم ۱۳۶۴ش، تهران.
(۲۴) مجله فقه.
(۲۵) احمد عابدینی، مقاله شرط اسلام در ذبح کننده، به نقل از کنز العمال.
(۲۶) علامه مجلسی، ملاذ الاخیار، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۲۷) مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی ـ اصول فقه، فقه، صدرا، ۱۳۵۸ش، قم.
(۲۸) محمد رشاد، اصول فقه، اقبال، بی تا، تهران.
(۲۹) سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، دارالهادی، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ هـ = ۱۹۹۲م.
(۳۰) آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه.
(۳۱) سیره ابن هشام.
(۳۲) کلینی، فروع کافی.
(۳۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۳۴) فروغ ابدیت.
(۳۵) ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، ۱۳۶۳ش.
(۳۶) زجرالاعرجی، حرمة ذبایح اهل الکتاب.
(۳۷) محمود شهابی، ادوار فقه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش، تهران.
(۳۸) السید سابق، فقه السنة، مکتبة العصریه، چاپ دوم، ۱۴۲۰هـ = ۲۰۰۰م.
(۳۹) محقق حلی، شرایع الاسلام.
(۴۰) شهید ثانی، الروضة البهیه فی اللمعة الدمشقیه، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
(۴۱) شهید ثانی، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، مکتبة بصیرتی، قطع بزرگ، قم.
(۴۲) فاضل مقداد، کنزالعرفان، مکتبة المرتضویه، ۱۳۴۳ش، تهران.
(۴۳) مجموعه مقالات کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی.
(۴۴) شیخ بهایی، حرمة ذبائح اهل الکتاب، مؤسسة الاعلی للمطبوعات، چاپ ۱۴۱۰هـ - ۱۹۹۰م.
(۴۵) سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، به نقل از مقدمه ذبایح اهل کتاب شیخ بهایی، به قلم زهیر اعرجی.
(۴۶) محسن حکیم، منهاج الصالحین، دارالمعارف للمطبوعات، به نقل از فرهنگ جهاد، سال سوم، شماره چهارم ۸۸/.
(۴۷) محمد تقی جعفری، رسائل فقهی، کرامت، ۱۳۷۷ش، تهران.
(۴۸) عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه.
(۴۹) فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش، تهران.
مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «حکم کشتار چهارپایان به دست اهل کتاب»، شماره۳۱.