واقعه کربلا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واقعه کربلا یا نبرد کربلا و واقعه عاشورا، به قیام
امام حسین (علیهالسلام) و
شهادت ایشان و اصحاب و یارانش، در
ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری، در
کربلا به دست لشکریان
عبیدالله بن زیاد اشاره دارد.
امام حسین (علیه
السلام) بعد از رد درخواست بیعت با
یزید بن معاویه، از
مدینه رهسپار
مکه و حدود چهار ماه در آنجا بود؛ در این مدت، کوفیان با ارسال نامههایی جهت رهبری شیعیان، از امام حسین دعوت کردند به کوفه رود، امام (علیه
السلام) برای حصول اطمینان از محتوای نامهها،
مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد،
مسلم به کوفه رفته و صحت دعوت کوفیان را به اطلاع امام رساند؛ امام حسین (علیه
السلام) در پی خبر
مسلم و از طرفی خوف ترور، توسط عاملان یزید، راهی کوفه شد. در راه کوفه، امام از پیمانشکنی کوفیان مطلع و از طرفی سپاه
حر بن یزید راه را بر امام بسته و ایشان به اجبار به سمت کربلا راهی شد. عبیدالله
بن زیاد چندین لشکر از کوفه برای مقابله با امام به کربلا فرستاد، آنها با لشکر چند هزار نفری، امام، اهل بیت و یارانش را چند روز محاصره و
روز عاشورا جنگ را آغاز کردند، در آن روز امام حسین (علیه
السلام) و همه اصحاب و یارانش را به شهادت رسانده و اهل بیت و زنان را به عنوان اسیر به کوفه نزد عبیدالله و سپس به
شام نزد یزید
بن معاویه فرستادند که در این مسیر
امام سجاد (علیهالسلام) و
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با خطبهها و ایراد سخن، حقیقت ماجرای کربلا، اهداف و مظلومیت امام حسین (علیه
السلام) را بازگو و مردم را آگاه نمودند.
واقعه عاشورا از جنایتهای تلخ و دلخراشترین واقعه در تاریخ
اسلام دانسته شده، از اینرو بر بزرگداشت روز عاشورا و
ماه محرم، و
عزاداری برای امام حسین تاکید بسیار شده است، لذا همهساله شیعیان در این ماه و این روز به عزاداری و نوحه در مصائب امام حسین و اهل بیتش میپردازند.
دربارۀ واقعه کربلا و
قیام امام حسین (علیهالسلام) کتابهای متعددی در
قرن دوم و سوم تألیف شده، اما به دست ما نرسیده است. مهمترین آنها کتابهایی است با عنوان
مقتل الحسین از
ابومِخْنَف لوط
بن یحیی (متوفی
۱۵۷)،
محمد بن عمر واقدی (متوفی
۲۰۷ یا
۲۰۹)،
ابوعبیده مَعْمَر بن مُثَنّی (متوفی ۲۰۹)،
نصر بن مُزاحم مِنْقَری (متوفی
۲۱۲)، ابوعبید
قاسم بن سلّام هروی (متوفی
۲۲۴)، ابوالحسن
علی بن محمد مدائنی (متوفی ۲۲۴ یا
۲۲۵)،
ابن ابیالدنیا (متوفی
۲۸۱)،
یعقوبی (زنده در
۲۹۲) و
محمد بن زکریا غَلّابی (متوفی
۲۹۸).
بیشتر این آثار به صورت مستقل برجای نمانده، اما بخش عمدۀ مطالب آنها در منابع بعدی نقل شده و از طریق کتابهای تاریخی قرنهای سوم و چهارم، جزئیات درخور توجهی از حرکت امام حسین از
مدینه به
مکه و سپس به سوی
کوفه و
شهادت آن حضرت در
کربلا، به دست ما رسیده است.
کهنترین منبع درباره قیام امام حسین و واقعۀ کربلا، مقتل الحسین ابومخنف لوط
بن یحیی بوده است
که اکنون موجود نیست، اما بخش عمدهای از مطالب آن را دیگران در کتابهای خود نقل کردهاند، از جمله
طبری که روایات کتاب ابومخنف را، با عبارت «قال ابومخنف» و با ذکر سلسله سند، در تاریخ خود ذکر کرده است.
ابومخنف واقعۀ کربلا و روز عاشورا را با واسطههایی اندک نقل کرده است. جدا از اثر مفقود ابومخنف ــ که منبع اصلی روایات واقعۀ کربلاست ــ شرح حال امام حسین در کتاب
الطبقات الکبری محمد بن سعد (متوفی
۲۳۰)،
انساب الاشراف احمد بن یحیی بلاذری (متوفی
۲۷۹)،
الاخبار الطوال ابوحنیفه دینوری (متوفی
۲۸۲)،
تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبری (متوفی
۳۱۰) و
الفتوح احمد بن اعثم کوفی (متوفی
۳۱۴)، در کنار برخی منابع و روایات پراکنده دیگر، از منابع اولیۀ واقعه کربلا به شمار میروند.
این منابع در کلیات وقایع قیام امام حسین و بسیاری از وقایع جزئی آن، با یکدیگر اتفاقنظر دارند و جزئیات دقیقی را از این واقعه گزارش کردهاند. مقاله حاضر، با تکیه بر این منابع و روایات کهن در منابع قرنهای سوم و چهارم، تألیف شده است.
پس از مرگ
معاویه، خلیفه اموی، در نیمه
رجب سال
۶۰ق، پسر و جانشینش
یزید در نامهای به
ولید بن عُتْبه، والی
مدینه، دستور داد از امام حسین،
عبدالرحمان بن ابیبکر،
عبداللّه بن زُبیر و
عبداللّه بن عمر برای او بیعت بگیرد و در صورت بیعت نکردن، آنان را به قتل برساند. از این میان، امام حسین و ابن زبیر بیشتر مورد توجه بودند.
ولید
بن عتبه نیز شبانه از امام و عبداللّه
بن زبیر بیعت خواست. امام و عبداللّه
بن زبیر دعوت برای بیعت را به صبح روز بعد و در حضور مردم موکول کردند و امام فرمود کسی مانند من پنهانی بیعت نمیکند و ولید پذیرفت.
به روایت ابن سعد،
امام که همان شب با جمعی از اهل بیت و یاران و نزدیکانش نزد ولید به دارالاماره مدینه رفته بود، بر بیعت نکردن خود با یزید تأکید کرد و چون ولید درشتی نمود و مروان به ولید پیشنهاد کرد امام را در صورت خودداری از بیعت، به قتل برساند، امام عمامه خود را از سر برداشت و بدینگونه مخالفت و آمادگی خود را برای قیام، به آنان نشان داد.
یک شب پس از ماجرای درخواست والی مدینه برای بیعت امام حسین با یزید، دو روز مانده از رجب سال ۶۰، امام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان خود ــ جز برادرش،
محمد بن حنفیه، که در مدینه ماندــ از مدینه به مکه رفت.
(ابن اعثم کوفی نوشته است امام دو شب پس از گفتگو با ولید، از مدینه به سوی مکه حرکت کرد.
)
مسلم بن عقیل به امام پیشنهاد کرد از بیراهه به مکه برود، اما امام از جاده اصلی به سوی مکه رفت
و در شب جمعه سوم
شعبان ۶۰ وارد مکه شد.
(ابن اعثم نوشته است امام در سوم شعبان از مدینه خارج شد.
)
در مدتی که امام حسین (علیه
السلام) در مکه بود اتفاقاتی افتاده است.
عبداللّه
بن زبیر ــ که یک شب قبل از امام حسین به مکه رفته بود
ــ به سبب نفوذ امام در میان مردم، میدانست مادام که امام در مکه حضور دارد، مردم مکه با وی بیعت نخواهند کرد. از اینرو، گرچه در ظاهر نزد امام میرفت و با او نماز میگزارد، مایل نبود امام در مکه بماند و چون بعداً امام عزم
عراق کرد، ابن زبیر شادمان شد.
عبداللّه
بن زبیر در مکه بهظاهر آمادگی خود را برای
بیعت با امام اعلام کرد و درخواست نمود یا خود با امام بیعت کند یا امام بیعت با وی را بپذیرد، اما امام، با آگاهی از اندیشه او، بیعت وی را نپذیرفت و خود نیز با او بیعت نکرد.
به هنگام اقامت امام در مکه، بزرگان
شیعه در کوفه، مانند
سلیمان بن صُرَد،
مُسَیَّب بن نَجَبَه،
رِفاعه بن شدّاد و
حبیب بن مُظَهَّر (یا مطهّر، یا مُظاهر)، همگی به امام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری آنان را در مبارزه با امویان برعهده گیرد. پس از آن، دیگر شیعیان و اشراف کوفه نیز نامههایی مانند آن به امام نوشتند.
امام نامهای در پاسخ آنان نوشت و توسط هانی
بن هانی (یا هانی
بن ابیهانی/
هانی بن عروه)
سَبیعی مرادی و
سعید بن عبداللّه خَثْعَمی (یا حنفی)، که آخرین فرستادگان کوفیان بودند، بر ایشان فرستاد و برای اطمینان از تصمیم شیعیان کوفه و روشن ساختن وضع آنان، پسرعموی خود،
مسلم بن عقیل، را به کوفه فرستاد تا به امام اطلاع دهد.
مسلم در پنجم
شوال سال ۶۰ وارد کوفه شد
و دوازده هزار تن (و به قولی هجده هزار تن) از اهالی شهر با وی، به عنوان نمایندۀ امام، بیعت کردند و سپس
مسلم امام را به کوفه فراخواند.
کسانی مانند
محمد بن حنفیّه و
عبداللّه بن عباس از سر نصیحت از امام خواستند در مکه و در پناه حرم امن الهی بماند و او را از عزیمت به کوفه، که مردم آن درخور اعتماد نبودند، و از قیام برضد حکومت یزید، برحذر داشتند. آنان به امام پیشنهاد کردند به جای کوفه به
یمن یا ناحیۀ دیگری برود و از آنجا کسانی را برای تبلیغ و دعوت مردم به اطراف بفرستد، یا دستکم زنان و فرزندانش را همراه خود به عراق نبرد، اما امام از آن نگران بود که با کشته شدنش به دست یزید، حرمت
کعبه از بین برود، از اینرو، عزم امام قطعی بود.
عمر بن سعید بن عاص (حاکم مکه و مدینه) نیز، به درخواست
عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب، اماننامهای برای امام فرستاد و امام را به بازگشت به مدینه دعوت کرد، اما امام بر عزم خود برای سفر به عراق مصمم بود و حرکت خود را به امر الهی و رؤیایی که در آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) او را بدینکار امر مینمود، مستند کرد.
(در
انساب الاشراف و
الفتوح کوشش عبداللّه
بن عباس و عبداللّه
بن عمر را برای بازگرداندن امام به مدینه یا منصرف کردن او از سفر به عراق گزارش کردهاند،
و
مسعودی سخن
ابوبکر بن عبدالرحمان، از فقهای مدینه، را با امام حسین درباره رفتار کوفیان با
امام علی (علیهالسّلام) و
امام حسن (علیهالسّلام) و نامعتمد بودن آنان در مبارزه با امویان نقل کرده است.
)
امام (علیه
السّلام) که میدانست حکومت ستمگر اموی، از وی چنان احساس خطر میکند که او را هرجا باشد، خواهد یافت و از میان خواهد برد، پس از چهار ماه اقامت در مکه،
برای اینکه حرمت حرم الهی شکسته نشود
(در الفتوح نوشته امام در گفتوگو با عبداللّه
بن عباس کشتهشدن در عراق را بهتر از قتل در مکه میدانسته است.
)
با انجامدادن
طواف و
سعی و
تقصیر، مناسک
حج تمتع را به
عمره مفرده بدل کرد
و روز سهشنبه هشتم
ذیحجه (روز تَرویه) سال ۶۰، از مکه به سوی کوفه رفت
(در الاخبار الطوال خروج امام را از مکه به سوی کوفه در سوم ذیحجه سال ۶۰ نوشته است.
)
کمی پیش از خروج امام از مکه، یزید در پی درخواست طرفداران
بنیامیه،
نُعمان بن بَشیر (والی کوفه) را که او را فردی ضعیف میدانستند، برکنار کرد و
عبیداللّه بن زیاد را، که والی
بصره بود، همزمان به حکومت کوفه منصوب و او را از تصمیم امام آگاه کرد و مأمور ساخت
مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد. عبیداللّه که قبلا فرستاده امام را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به کوفه مردم را مرعوب کرد و به جستجوی
مسلم پرداخت. او هانی
بن عروه را، که
مسلم نزد وی مخفی شده بود، دستگیر کرد.
سرانجام
مسلم در هشتم یا نهم (و به قولی، سوم) ذیحجه سال ۶۰، در کوفه قیام کرد و ابن زیاد را در دارالاماره محاصره نمود. اما بهزودی بیشتر یارانش از گرد او متفرق شدند و ابن زیاد بر وی دست یافت و او را به شهادت رساند. وی هانی را نیز در بازار کوفه کشت و سر آنان را نزد یزید فرستاد.
امام در میانه راه کوفه، در منزلی به نام
قُطْقُطانه (یا قادسیه یا زُباله یا میان زَرود و زباله)، از شهادت
مسلم و هانی و اوضاع کوفه خبر یافت
اما با تکیه بر قضای الهی، و نیت حقجویی و مبارزه با بیدینی و
ظلم و فساد، راه کوفه را پیش گرفت.
با این حال، یارانش را از وضع کوفه و ناهمراهی
شیعیان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعی از یاران امام، که در بین راه به وی پیوسته بودند، از وی جدا شدند و فقط افرادی که از
حجاز با او همراه شده بودند، در کنار او ماندند.
عبیداللّه
بن زیاد، صاحب شرطه خود (
حُصَیْن بن تمیم) را با چهار هزار سوار از کوفه به
قادسیه فرستاد. حصین نواحی منتهی به قادسیه را با گماردن لشکریانی تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از کوفه به حجاز را بست تا کسی به لشکر امام نپیوندد. وی
قیس بن مُسْهِر صَیداوی و
عبداللّه بن بُقْطُر (یقطر)، برادر رضاعی امام، را که از سوی امام به کوفه روانه شده بودند، دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و ابن زیاد آنان را به قتل رساند.
حصین همچنین
حرّ بن یزید ریاحی را از قادسیه با هزار سوار به سوی امام فرستاد. حرّ در جایی به نام
ذی حُسُم با امام روبهرو شد و از حرکت امام به کوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگیری کرد و خواست امام را نزد عبیداللّه
بن زیاد به کوفه ببرد. امام از این کار خودداری نمود و فرمود که در پی درخواست مردم کوفه به سوی آنان حرکت کرده است و خورجینی پر از نامههای آنان به حرّ نشان داد و خطابههایی روشنگرانهای دربارۀ انگیزۀ قیام خود ایراد فرمود. با این همه، حرّ سرانجام به دستور ابن زیاد، امام را وادار کرد تا در صحرایی بدون آب و استحکامات فرود آید و از استقرار او و یارانش در روستاهای اطراف
فرات، همچون
نینوا،
غاضریه و عَقْر، جلوگیری کرد و امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام کربلا در نزدیکی فرات پیاده شود.
روز ورود امام به کربلا پنجشنبه دوم
محرّم سال ۶۱ بود.
(دینوری چهارشنبه اول محرّم سال ۶۱ق دانسته.
)
یک روز پس از ورود امام، ابن زیاد، عمر
بن سعد را، که به وی وعده حکومت
ری و دَسْتَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد از امام حسین و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد، اما امام نپذیرفت.
یک یا دو روز بعد عبیداللّه
بن زیاد، حصین
بن تمیم را با چهار هزار سپاهی همراهش از قادسیه فراخواند و به سوی امام حسین روانه کرد. ابن زیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام بازدارند. ابن زیاد فرمان داد تا مردم کوفه در
نُخَیْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابن زیاد خود نیز به نخیله رفت و پیوسته لشکریانی را، از بیست تا صد تن، به یاری
عمر بن سعد می فرستاد.
حَجّار بن اَبْجَر عِجْلی،
شَبَث بن رِبعی و
یزید بن حارث بن رُوَیْم را نیز (هر یک را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسیاری از این لشکریان، بهسبب اکراه از جنگ با امام، از پیشروی تا کربلا سرباز میزدند.
ابن اعثم کوفی شمار لشکریانی را که ابن زیاد همراه سرداران خود به یاری عمر
بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، ۲۲۰۰۰ سوار و پیاده نوشته است.
لشکریان عبیدالله به فرماندهی عمر
بن سعد در مقابل تعداد کم اصحاب امام حسین (علیه
السّلام) قرار گرفته و جنگیدند و آنها را به شهادت رساندند.
گفته شده است که امام به عمر
بن سعد پیشنهاد کرد به مدینه بازگردد. عمر
بن سعد که مایل بود کار به
صلح بینجامد، با امام در اینباره توافق کرد، اما عبیداللّه
بن زیاد به تحریک
شمر بن ذیالجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با آنان بجنگد.
عمر
بن سعد راه را بر قبیلهای از
بنیاسد ــ که ساکن روستایی نزدیک کربلا بودند و قصد یاری امام را داشتندــ بست
و سه روز قبل از
عاشورا، به دستور ابن زیاد، از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد؛ گرچه امام برادر دلیر و وفادارش،
حضرت ابوالفضل، را با گروهی فرستاد و او توانست با عقبراندن دشمن، مَشکها را از آب پر کند و بازگردد.
عمر
بن سعد شب پنجشنبه ۹ محرّم ۶۱ و شب جمعه با یارانش به سوی امام پیش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذیرفتند. امام یاران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاریکی شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در کنار حضرت را ترجیح دادند.
امام حسین و یارانش
شب عاشورا را به
نماز و
دعا و
استغفار و تضرع گذراندند.
امام، یاران و خاندان خود را بهترین توصیف کرد
و در سخنانی خطاب به آنان، فداکاری و شهادت در راه آرمان حقطلبی و مبارزه با
باطل را
سعادت، و زندگی با ستمگران را مایۀ رنج و ستوه دانست.
شمار لشکریان امام را در صبح عاشورا ۳۲ سواره و ۴۰ پیاده نوشتهاند. امام
زُهَیر بن قَیْن را به فرماندهی میمنۀ لشکر و حبیب
بن مُظهر را به فرماندهی میسره قرار داد و برادر خود، عباس
بن علی، را پرچمدار کرد و خیمههای زنان و فرزندان را نزدیک یکدیگر در پشت لشکر جای داد و گرداگرد آن را خندقی حفر نمود و در آن آتش افروخت تا کسی نتواند به خیمهها و لشکر از پشت حمله کند.
عمر
بن سعد نیز
عمرو بن حجاج زُبَیْدی را در میمنه و شمر
بن ذیالجوشن ضِبابی را در میسره قرار داد و فرماندهی سواران لشکر را به
عَزرَة بن قیس اَحْمَسی و پیادگان را به شبث
بن ربعی سپرد و غلام خود،
دُرَید (یا ذُوَیْد/ زید)، را پرچمدار کرد.
امام جنگ را آغاز نکرد و تأکید داشت آغازگر جنگ نباشد
و پیش از جنگ خطابهای ایراد کرد و لشکریان عمر
بن سعد را نصیحت نمود و لزوم پیروی از
حق و جلوگیری از باطل را متذکر شد و حدیث
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت نامیده بود و نیز فضایل
اهل بیت (علیهمالسلام) و قرابت خود را با پیامبر یادآور شد و با آنان اتمام حجت کرد.
امام چند تن از سران کوفیان را در لشکر عمر سعد به نام خطاب کرد و دعوتنامههای آنان را یادآور شد، اما آنان منکر نامهها شدند. امام همچنین پیشنهاد کرد از کربلا بازگردد، ولی آنان نپذیرفتند و گفتند امام باید به فرمان یزید تن دهد.
پیش از آغاز نبرد، حر
توبه کرد و به سوی امام بازگشت.
عمر
بن سعد از یارانش خواست نزد ابن زیاد گواهی دهند که وی نخستین تیر را به سوی لشکر امام پرتاب کرده است.
یاران امام حمله سواران دشمن را با تیراندازی دفع کردند.
پس از چند مبارزۀ یک به یک میان یاران امام و لشکر عمر
بن سعد،
چون ابن سعد برتری یاران امام را دید، لشکریانش را از مبارزه منع کرد و سرداران ابن سعد حملات خود را از میمنه و میسره آغاز کردند و تیراندازان او لشکر امام را آماج قرار دادند.
شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسید و بعد از ظهر نیز ادامه یافت.
مسلم بن عَوْسَجه انصاری،
و به قولی حرّ
بن یزید ریاحی،
نخستین شهید از لشکر امام بود و آخرین یار شهید آن حضرت،
سُوَید بن عمرو خَثْعَمی بود.
امام یکی از یارانش را، به نام
ابوثُمامه، که وقت نماز را به امام یادآور شد، دعا کرد.
سپس نماز ظهر را با یارانش، به صورت
نماز خوف، بهجا آورد.
در واپسین لحظات حیات امام، لشکریان عمر
بن سعد، به دستور وی، خیمههای لشکر امام را با شمشیر و نیزه دریدند. شمر
بن ذیالجوشن نیز به خیمهای که عیال و بنۀ امام در آن بود، حمله کرد و خواست آن را به آتش بکشد. در این هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد که اگر
دین ندارید، آزاده باشید. زُهَیر
بن قین نیز، با گروهی از یاران امام، حملۀ دشمن به خیمهها را دفع کرد.
پس از آنکه یاران امام در جنگ با دشمن به شهادت رسیدند،
فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام یکایک با دشمن جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
طبق پارهای روایات،
علیاکبر، فرزند برومند امام حسین، نخستین فرد از
خاندان ابوطالب بود که به شهادت رسید.
اما به روایت دیگر، نخستین کسی از خاندان امام که به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسید،
عبداللّه بن مسلم بن عقیل بود و آخرین آنان علیاکبر.
آنگاه که امام همۀ یاران و خویشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
دربارۀ کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهای روایات نام
سِنان بن اَنَس نَخَعی یا شمر
بن ذیالجوشن
یاد شده است.
چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر کسی به امام نزدیک میشد، مایل نبود قتل امام به دست او انجام گیرد
تا آنکه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب
عبدالرحمان بن زیاد جُعفی (یا زید
بن عبدالرحمان جعفی)،
خَوْلی بن یزید اَصْبَحی،
قشعم (یا قثعم)
بن عمرو جعفی،
صالح بن وَهْب یزنی و سنان
بن اَنَس نخعی امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد و آنان همگی در قتل امام مشارکت کردند.
بهروایتی نیز امام با حملۀ دلیرانه به دشمن، قصد نزدیک شدن به آب فرات را داشت که آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در این هنگام ابوالجنوب تیری به پیشانی امام زد و خون از آن جاری شد. تیرها از هر طرف به سوی امام پرتاب میشد. شمر یارانش را به حمله برانگیخت.
زُرعَة بن شریک تمیمی (تَیْمی) با شمشیر دست چپ امام را قطع کرد.
عمرو بن طلحه جعفی از پشت ضربهای سخت به شانۀ امام زد. سنان
بن انس با تیری گلوی امام را هدف قرار داد. صالح
بن وهب با نیزه به خاصرۀ امام کوبید. پس، امام از اسب به زمین افتاد.
به دستور عمر
بن سعد، خولی
بن یزید
یا سنان
بن اَنَس
یا
شِبل بن یزید سر امام را از بدن جدا کرد.
جمعی از لشکریان عمر
بن سعد، به دستور وی، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود.
لشکریان عمر سعد پس از شهادت امام،
زره و
شمشیر،
جامه،
عمامه،
نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور زنان را به غارت بردند
و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند. (برای اسارت خاندان امام، سیر حرکت کاروان اسیران و وقایع بعدی رجوع شود به تاریخ طبری
)
همراه با امام، بنابر مشهور، ۷۲ تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز ۸۸ تن کشته شدند.
(
فضیل بن زبیر عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، ۱۰۷ تن ذکر کرده است. طبری
گفته است در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند.
شیخ مفید هفده تن از
بنیهاشم،
دولابی رازی تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهل بیت امام، ۲۳ تن نوشته است،
طبرانی به نقل از
محمد بن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است، مسعودی
شهدای لشکر امام را ۸۷ تن نوشته است.)
شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علی
بن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به
علیاصغر؛
عباس بن علی بن ابیطالب و برادران مادریاش،
جعفر و
عبداللّه و
عثمان (برادران امام)؛
محمد (
محمد اصغر)
بن علی
بن ابیطالب (برادر امام)؛
ابوبکر بن علی بن ابیطالب؛
عمر بن علی بن ابیطالب؛
ابوبکر و
قاسم و
عبداللّه (پسران امام حسن)؛
جعفر و
عبدالرحمان و
عبداللّه (پسران
عقیل بن ابیطالب)؛
محمد و عبداللّه
محمد بن ابیسعد (ابیسعید)
بن عقیل؛
عَون و
محمد و
عُبیداللّه (پسران عبداللّه
بن جعفر
بن ابیطالب).
از مردان خاندان امام حسین،
امام سجاد علی
بن حسین (علیهماالسلام) که در آن واقعه بیمار بود.
(در الاخبار الطوال
امام سجاد را در آن واقعه نوجوان معرفی کرده است، هفت ساله
)، حسن (
حسن مثنی) و
عمر /عمرو، پسران امام حسن، و
قاسم بن عبداللّه بن جعفر و
محمد بن عقیل، که همگی خردسال بودند، زنده ماندند.
از اصحاب امام نیز دو تن زنده ماندند:
مُوقَّع بن ثُمامه اسدی که به
ربذه تبعید شد، و غلام
رَباب (همسر امام حسین و مادر سکینه)، که به سبب برده بودن از مرگ رهایی یافت.
به نوشتۀ مسعودی
لشکر مقابل امام همه اهل
کوفه بودند و کسی از شامیان در میان آنان نبود.
روز بعد، اهالی روستای غاضریه از
بنیاسد، بدن امام و یاران او را در همان مکانی که امام به شهادت رسیده بود، در کربلا به خاک سپردند.
شهدای خاندان امام را، که از بنیهاشم بودند، پایین پای آن حضرت در مشهد امام به خاک سپردند. اصحاب شهید امام را نیز پیرامون آن حضرت دفن کردند، اما جای دقیق قبور آنان را نمیدانیم، گرچه بدون شک همگی درون حائر قرار دارند.
سرهای شهدا را بر سر نیزهها به کوفه نزد
عبیداللّه بن زیاد بردند.
لشکریان عمر سعد برای هر سری که نزد عبیداللّه میبردند، از او جایزه میگرفتند. (طبری و بلاذری
فهرستی از قبایل و تعداد سرهایی را که هر کدام نزد عبیداللّه
بن زیاد بردند، به دست دادهاند.)
عمر
بن سعد سر امام را توسط
خولی بن یزید و
حُمَیْد بن مسلم ازدی، برای عبیداللّه
بن زیاد به کوفه فرستاد.
(طبرانی
فقط از خولی نام برده؛
ابن اعثم کوفی گفته است آن را
بشر بن مالک برد؛
ابن ابیشیبه بردن سر حضرت را به سنان
بن انس نسبت داده است.)
عبیداللّه
بن زیاد سر امام را در کوفه به دار آویخت و آن را در شهر گرداند و پس از مدتی آن را همراه با سر دیگر شهدا توسط
زَحْر بن قیس جعفی به سوی
یزید به
شام (
دمشق) فرستاد.
به نوشتۀ بلاذری،
عاتکه (دختر یزید و همسر
عبدالملک بن مروان) با احترام سر امام را شستوشو داد و خوشبو کرد. سپس آن را در باغی در دمشق (باغ قصر یا باغی دیگر) دفن کردند. به روایتی دیگر، سر امام را، پس از آنکه به
کوفه و شام و
عسقلان و
مصر بردند
کفن کردند و در کنار
قبر فاطمه (علیهالسلام) در
قبرستان بقیع در
مدینه به خاک سپردند.
به گفتۀ
علمالهدی،
سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و در کنار بدن حضرت به خاک سپردند.
پس از شهادت امام حسین،
حضرت زینب (علیهاالسلام) (خواهر امام)، که در کاروان اسیران بود، در مجلس عبیداللّه
بن زیاد در کوفه و دربار یزید در دمشق، خطابههای بلیغی ایراد کرد و به بیان ماهیت قیام امام حسین، افشای حکومت فاسد یزید و نیرنگ کوفیان پرداخت. (برای متن خطبههای حضرت زینب در کوفه و شام رجوع شود به
بلاغات النساء و برای خطبۀ حضرت زینب در دربار ابن زیاد نیز رجوع شود به الفتوح
و برای بحث دربارۀ قائل خطبه در کوفه، ترجمۀ موزون فارسی و تحلیلی از این خطبهها رجوع شود به کتاب برگهایی سیاهتر تاریخی سیاه.
)
واقعۀ کربلا یکی از بزرگترین و دردناکترین حوادث تاریخ
اسلام بهشمار میرود. این واقعه مایۀ ننگ و بدنامی امویان در شهرهای بزرگ
عربستان شد. در مدینه ناآرامی پدید آمد و
عبداللّه بن زبیر در قیام خود بر ضد امویان در
مکه، از این فاجعه سود جست
روایاتی از اصحاب پیامبر نشان میدهد که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشتر از شهادت امام حسین خبر داده بود
(روایاتی در اندوه فرشتگان برای امام و خبر داشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از این واقعه نقل کرده است.
و
امام علی (علیهالسلام) در راه
صفین یا در بازگشت از آنجا، چون به
کربلا رسید، با یارانش از واقعۀ کربلا سخن گفته بود.
)
(۱) ابن ابىالثلج بغدادى، تاريخ الائمة ضمن مجموعه نفيسة، چاپ
محمود مرعشى، قم ۱۴۰۶.
(۲) ابن ابىشيبه كوفى، عبداللّه، المصنّف، چاپ سعيد لحام، بيروت ۱۴۰۹.
(۳) ابن اعثم كوفى،
محمد، الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴) ابن بابويه، علل الشرايع، نجف ۱۳۸۵.
(۵) ابن سعد (قاهره).
(۶) عزالدين ابىعبداللّه، ابن شداد، الاعلاق الخطيره فى ذاكر امراء الشام و الجزيره، تحقيق سامىالدهان، دمشق ۱۳۸۲ / ۱۹۶۲.
(۷) على
بن موسى ابنطاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، قم ۱۴۱۷.
(۸) عبداللّه
بن مسلم ابن قتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۹) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، چاپ
احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/ ۱۹۴۹.
(۱۰)
احمد بن حنبل، مسند
احمد بن حنبل، بيروت، بىتا.
(۱۱)
احمد بن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ
محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۲) رسول جعفريان، درباره منابع تاريخ عاشورا، آينه پژوهش، سال ۱۲، ش ۵ـ۶، آذر ـ اسفند ۱۳۸۰.
(۱۳)
محمد بن احمد دولابى رازى، الذرية الطاهرة، چاپ محمدجواد حسينى جلالى، قم ۱۴۰۷.
(۱۴) ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۵) جعفر شهيدى، برگهايى سياهتر تاريخى سياه، مشكوة، ش ۷، بهار ۱۳۶۴ش.
(۱۶) جعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۷)
سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، چاپ
حمدى عبدالمجيد سلفى، بىجا، ۱۴۰۴.
(۱۸) فضل
بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم ۱۴۱۷.
(۱۹)
محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوک، چاپ
محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷.
(۲۰)
محمد بن جرير طبرى، المنتخب من كتاب ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، ضمن جلد ۱۱ طبرى، تاريخ الامم و الملوک.
(۲۱)
محمد بن حسن طوسى، فهرست كتب الشيعة و اصولهم، چاپ عبدالعزيز طباطبايى، قم ۱۴۲۰.
(۲۲) سيد مرتضى علمالهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۵.
(۲۳) زكريا
بن محمد، قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت ۱۴۰۴ /۱۹۸۴.
(۲۴)
محمد بن محمد بن نعمان مفيد، الارشاد فى معرفة حججاللّه علىالعباد، قم ۱۴۱۳.
(۲۵)
احمد بن على نجاشى، فهرست أسماء مصنفى الشيعة المشتهر برجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم ۱۴۰۷.
(۲۶) نصر
بن مزاحم منقرى، وقعة صفين، چاپ عبدالسلام هارون، قاهره ۱۳۸۲.
(۲۷) يعقوبى، تاريخ يعقوبى.
(۲۸) ابن طیفور،
احمد بن ابیطاهر، بلاغات النساء.
(۲۹) مروج الذهب، تنبیه.
(۳۰) ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، چاپ مهدى حسينى لاجوردى، قم ۱۳۶۳ش.
(۳۱)
احمد ابن طيفور، بلاغات النساء، قم، بىتا.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «واقعه کربلا»، شماره۷۲۵۴.