نجاست و پاکی اهل کتاب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اهل کتاب، پیروان مذاهب و ادیانی میباشند که
پیامبر آنان دارای کتابی بوده است.
فقها با استناد به
آیات قرآن و
روایات، عنوان اهل کتاب را در رتبه اول شامل:
یهودیان،
نصرانیان (مسیحیان) و
مجوس (زرتشتیان) نمودهاند و سپس پیروان بعضی از مذاهب مانند
صابئین را نیز به عنوان اهل کتاب ملحق نمودهاند.
مسئله
طهارت و
نجاست اهل کتاب از مسائل مهم
فقهی است و
فقهای شیعی در این زمینه اتفاق نظر ندارند و فتاوایی در مقابل یکدیگر وجود دارد. برخی از
فقهای امامیه به نجاست اهل کتاب معتقد هستند و بر ادعای خود، آیات قرآن، روایات و
اجماع علمای دینی را اقامه کردهاند و در مقابل تعدادی از
فقهای شیعه به طهارت اهل کتاب معتقد بودهاند و بر این اعتقاد، آیات، روایات، اجماع و دلیل
عقل را متمسک قرار دادهاند.
اهل کتاب مصداقی برای مشرک نیست و احکام
شرک بر ایشان جاری نمیشود و ایشان به حکم آیه «همانا مشرکان نجس هستند» نجس نخواهند بود، چرا که آیه به صراحت در نجاست
مشرکان است و اهل کتاب از شرک مبرا هستند و برخی از
فقهای شیعه که با الهام از روایات، به نجاست ایشان فتوا دادهاند، به علت عدم پرهیز اهل کتاب از برخی نجاسات نظیر
خمر و
گوشت خوک بوده است.
اهل کتاب طبق
اصل طهارت پاک هستند و چه بسا
فقهایی که به نجاست ایشان فتوا دادهاند، به دلیل غفلت از نجاست عرضی ایشان بوده است و از این رو دلایل ذکر شده در نجاست اهل کتاب کافی نیست و به جز دلالت بر نجاست عرضی، ایشان دلالتی ندارند.
مهمترین مسئلهای که از دیرباز مورد اختلاف
فقها بوده، مسئله طهارت و نجاست اهل کتاب است. هر چند تعدادی از متأخران و برخی از متقدمان
فقهای شیعه اهل کتاب را پاک میدانستهاند، فتوای مشهور نزد
امامیه نجاست اهل کتاب و قول معروف نیز نزد بسیاری از علمای اهل
سنت مخالف با فتاوی
فقهای امامیه است و جز اندکی از
اهل سنت، حکم به طهارت اهل کتاب دادهاند.
امروزه بررسی مسئله طهارت و نجاست اهل کتاب ضروری مینماید، چرا که از سویی تعامل
مسلمانان با
اهل کتاب اجتنابناپذیر است و از سوی دیگر روابط بینالمللی مسلمانان با جهانیان ضرورت دارد، به علاوه به کارگیری نیروی انسانی از
یهودیان و
مسیحیان در بین مسلمانان و برعکس رواج دارد و بدیهی است که حکم به نجاست اهل کتاب و ضرورت اجتناب و امتناع از روابط بین مسلمانان و اهل کتاب، مصداق عسر و حرج شدید خواهد بود، پس ضرورت دارد این مسئله به صورت علمی و دقیق بررسی شود.
در ابتدا به بررسی مفاهیم مربوط به موضوع میپردازیم:
کفر در
لغت در معانی مختلفی آمده است: معنای حقیقی و کلی آن پوشاندن است که در حقیقت سایر معانی آن به همین معنای حقیقی و کلی رجوع میکند، از جمله کاربردها و معانی دیگر کفر عبارت است از:
کفر مقابل
ایمان به معنای
انکار و پوشاندن
حق و انکار حقایقی مثل
پروردگار،
روز رستاخیر،
نبوت پیامبر و آیات نازل شده بر پیامبر؛
کفران نعمت در مقابل
شکر نعمت؛ کفر به معنای پوشاندن و افکندن ظلمت بر همه چیز و نیز کفر به معنای کاشتن و کافر به این معنا به کشاورزی اطلاق میشود که دانه را زیر زمین مخفی میکند. چنانکه گفته شد همه این معانی به معنای اصلی آن رجوع میکند.
کفر در
قرآن بیش از پانصد بار در صیغههای متفاوتی آمده است که مهمترین آنها عبارتاند از:
۱. انکار وحدانیت خداوند و پیامبری حضرت رسول اکرم: این قسم مخصوص افراد خدانشناس و مرتدان و مادیگراها و منکران
عالم غیب است؛ خداوند میفرماید: چگونه به خداوند کافر میشوید، در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید.
و نیز میفرماید: و هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آنها نشد، جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند.
و میفرماید: کسانی که خدا و پیامبران او را انکار میکنند،
آنها کسانی هستند که به
آیات پروردگارشان و لقای او و حضور در پیشگاه او کافر شدند،
کسی که خدا و
فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند.
۲. انکار یگانگی خداوند: این قسم از
کفر، معادل
شرک است و شامل
مشرکان اعم از ثنویها و معتقدان به
تثلیث و
بتپرستان و فرقههای مشرک اهل کتاب میشود، چنانکه خداوند میفرماید: آنها که گفتند: خداوند، یکی از سه خداست، به یقین کافر شدند.
و نیز میفرماید: آنها که گفتند: خدا، همان
مسیح بن مریم است، به طور مسلم کافر شدند.
۳. انکار رسالت حضرت محمد: این قسم از کفر شامل همه غیر مسلمانان میشود. خداوند میفرماید: آنها که کافر شدند، میگویند: تو پیامبر نیستی.
سایر اقسام و معانی کفر مثل کفر به
طاغوت و
کفران نعمت و ترک واجبات و ارتکاب کارهای حرام، ارتباطی به موضوع ندارند و به ذکر آنها نیازی نیست.
فقهای شیعه با تبعیت از قرآن و پیامبر و
اهل بیت، از واژه کفر به معانی چون؛ ملحدان و منکران و مادیگراها، مشرکان، پیروان سایر ادیان، منکران
ضروریات دین (نظیر
خوارج و ناصبیها و برخی از محلات و منکران
امامت اشاره کردهاند.
البته معانی سه گانه نخست مورد اتفاق فقهاست؛ ولی معانی چهارم و پنجم به ویژه مورد اخیر مورد اختلاف
فقها قرار دارد؛ چرا که اکثر
فقهای شیعه، کفر منکران امامت را کفر در مقابل ایمان میشمارند و نه کفر در مقابل
اسلام؛ از این رو منکران امامت را پاک میشمارند.
واژه کافر نیز بر چهار گروه
اهل کتاب، مادیگراها، مشرکان و کسانی اطلاق میشود که به دلیل
ارتداد یا انکار ضروریات دین به کفر محکوم شدهاند.
واژه اهل کتاب سی و یک بار در قرآن آمده که در اغلب این موارد، واژه مذکور در مقابل مشرکان استفاده شده است و این دلالت بر تغایر مفهومی دو واژه اهل کتاب و مشرکان دارد؛ به عنوان نمونه در
سوره توبه حکم اهل کتاب، بعد از بیان حکم مشرکان بیان شده و در آیه پنج سوره توبه آمده است: وقتی
ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید، به قتل برسانید.
و در آیه ۲۹ همین سوره میفرماید: با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به
روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام میشمرند، و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با
خضوع و تسلیم،
جزیه را به دست خود بپردازند.
مراد از اهل کتاب، پیروان سایر ادیانی است که از سوی پیامبر یا رسولی به همراه کتاب از سوی خدا آمده است و از این نظر قدر متیقن از اهل کتاب
یهودیان و
مسیحیان هستند و آیه: «ما این کتاب (قرآن) را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه (یهودیان و مسیحیان) که پیش از ما بودند، نازل شده بود و ما از تلاوت و فراگیری آن بی خبر بودیم»
بر این قدر متیقن دلالت دارد، البته بدیهی است که این آیه دلالت بر حصر
ادیان آسمانی بر این دو دین نیست، چرا که: نخست: آیه در مقام بیان تعداد ادیان نیست؛ دوم اینکه چنانکه در
تفسیر التبیان آمده است، این ذکر به جهت شهرت این دو دین میباشد.
علاوه بر آن بنا بر نظریه صاحب
المنار با توجه به اینکه یهودیان و مسیحیان به
جزیرة العرب نزدیک بودند، طبیعی است که به دلیل ارتباط مسلمانان با ایشان احکامی در موردشان نازل شده باشد.
حضرت موسی (علیهالسلام) از بزرگترین پیامبران الهی است و حدود هزار و چهارصد سال قبل از میلاد حضرت مسیح میزیسته است و یهودیان خود را پیروان آن حضرت معرفی میکنند. سنگ بنای این دین بر اساس یگانگی خداوند استوار است و این موضوع در فرهنگ روزمره دینی ایشان حتی در تلقین مردگانشان مشهود است.
یهودیان معتقدند پیامبرشان یگانه پیامبری است که از سوی
خداوند با شریعت کامل به سوی ایشان فرستاده شده است و پیامبران پیش از موسی را، فرستادگان خداوند در مبانی و ارزشهای اخلاقی و عرفانی میشمارند که صاحب شریعت نبودهاند، چنانکه معتقدند بعد از موسی، پیامبر صاحب شریعتی فرستاده نشده است.
یهودیان تاریخ کهنی با غنای بسیار و جاذبههای فراوانی دارند و خداوند پیامبران بسیاری برایشان فرستاده است که
سلیمان و
الیاس و
یوشع و
عاموس و
هوشع و
ارمیا از ایشان هستند.
دین مسیحیت که قریب به دو هزار سال از ظهور آن میگذرد، بزرگترین دین دنیا از حیث تعداد گروندگان محسوب میشود. مسیحیان با کتاب
انجیل خود مصداق روشنی از اهل کتاب هستند و هر چند حواریهای
حضرت عیسی انسانهای پاک و نیکسرشتی بودند، بعد از صعود حضرت عیسی و
حواریون، مسیحیت شاهد ظهور بدعتها و خرافهها و افسانههایی شد که جایگاهی هم در بین مسیحیان پیدا کرد.
فقهای اسلام مسئله دیگری را با عنوان «من له شبهة کتاب» مطرح میکنند، به این معنا که برخی از صاحبان کتاب بهطور مسلم پیروان ادیان آسمانی نیستند، ولی خود را صاحب دین آسمانی معرفی میکنند و برخی از
فقها نیز، ایشان را از اهل کتاب دانستهاند و در زمرۀ ادیان آسمانی شمردهاند. این نظریه
فقها با روایتی از
امام صادق (علیهالسلام) تایید میشود که فرمودند: هیچ امتی نیست، مگر اینکه در بینشان انذاردهندهای آمده است.
صاحب جواهر در وجه نامگذاری این گروه به «من له شبهة کتاب» میگوید: شاید تعبیر به شبهه کتاب به جهت فقدان کتابی است که به دلایلی از بین رفته است و سخن
معصوم که میفرماید با ایشان بسان اهل کتاب رفتار نمایید، بر این مطلب اشاره دارد.
میتوان گفت
مجوس و
صابئین از مصادیق «من لهم شبهة الکتاب» هستند، هر چند میان
فقها در تبیین این دو طایفه، اختلافهای شایان توجهی دیده میشود؛
شهرستانی صاحب
ملل و نحل و
شیخ طوسی در
خلاف و
مبسوط، مجوس را از اهل کتاب و دارای
پیامبر و
کتاب آسمانی دانستهاند و برخی از
فقها مثل
محقق در
شرایع،
علامه حلی در
منتهی المطلب و صاحب جواهر ایشان را در حکم اهل کتاب دانستهاند، ولی
نعمانی و
ابنقیم جوزی ایشان را از مشرکان دانستهاند و کتابی برای ایشان ثابت نمیدانند و
قرطبی در تفسیرش، اینان را آتشپرست معرفی کرده است و بسیاری از مفسران این معنا را به پیروان
زرتشت تفسیر کردهاند. در مورد صابئیها نیز اختلاف نظر در بین
فقها وجود دارد؛ برخی ایشان را ستارهپرست و برخی از فرقههای مسیحیت و برخی پیروان
حضرت نوح دانستهاند.
علامه طباطبایی میگوید: معروف است که مجوس همان ایمانآورندگان به زرتشت هستند و کتاب مقدس ایشان اوستا میباشد
زرتشت مصلح بزرگ ایرانی بود که هزار سال قبل از میلاد مسیح میزیسته و ادعای پیامبری کرده و با شرک به مبارزه بر خواسته و امتش را به خدای واحدی به نام
اهورامزدا میخوانده است. اهل کتاب همان یهود و مسیح و مجوس هستند و کتاب مقدسشان
عهد عتیق و
عهد جدید و اوستا است و کتاب اوستا سراسر اصلاح و
تهذیب نفس و مخالفت هوای نفس است.
واژه شرک در قرآن بیش از ۱۸۰ بار در کاربردها و صیغههای مختلفی از جمله شرک در خالقیت، شرک در
ربوبیت، شرک در
عبادت، شرک در
نیت، شرک در طاعت و شرک در مالکیت به کار رفته است.
در میان معانی ذکر شده، بارزترین معنای شرک در قرآن، معنای نخست (شرک در خالقیت) است و معنای ظاهر و متبادر به ذهن در عرف
فقها نیز شرک عبادت و ربوبیت است؛ چرا که نوع انسان در
جزیرة العرب، بتپرست و ستارهپرست بودند.
بنابراین میتوان گفت احکام قرآنی در رابطه با مشرکان به معنای شرک در عبادت است و دلالت آن بر معانی دیگر شرک، به قرینه نیاز دارد.
در اینجا دیدگاه
فقیهان شیعه و اهل
سنت درباره طهارت و نجاست اهل کتاب بررسی میشود:
مسئله
طهارت یا
نجاست اهل کتاب نیز از مسائل اختلافی
شیعه و
سنی است.
فقهای اهل
سنت غیر از
ابنحزم اندلسی، قائل به طهارت اهل کتاب هستند. ابنحزم در کتاب
المحلی میگوید: آب دهن و عرق و اشک و هر آنچه از مردان و زنان اهل کتاب باشد، نجس است و دلیل آن قول خداوند است که میفرماید: مشرکان ناپاکند
و یقینی است که جزء نجس هم نجس است چرا که جزء، چیزی غیر از کل نیست.
این فتوا به غیر از ابنحزم به برخی از علمای دیگر اهل
سنت نیز نسبت داده شده است،
شوکانی در
نیل الاوطار به نقل از قرطبی و
نووی در شرح مسلم به نقل از
شافعی و صاحب کتاب
البحر المحیط به نقل از
الهادی و قاسم و ناصر و
امام مالک از جمله آنهاست.
فخر رازی که معتقد به نجاست کفار است، به نقل از
زمخشری میگوید:
ابنعباس معتقد بود که کفار مثل سگ و خوک نجسالعین هستند و همچنین نقل شده است که هر کس با مشرکی دست دهد، باید
وضو بگیرد و حسن نص این فتوی را از الهادی (از امامان
زیدیه) نقل کرده است.
اکثریت علمای اهل
سنت به طهارت اهل کتاب تصریح کردهاند؛ ایشان عبارتند از:
مالک بن انس،
عبدالرحمن جوزی طهارت اهل کتاب را از ائمه مذاهب چهارگانه نقل کرده است،
موفقالدین بن قدامة حنبلی شمسالدین سرخسی حنفی مزنی شافعی،
علامه حسین حنفی،
ابننجم حنفی،
علاءالدین ابوبکر کاسانی حنفی،
مزنی شافعی
ماوردی شافعی
امام محمد غزالی،
احمد شاشی قفال، (کلید العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء)
آلوسی،
شوکانی،
محییالدین نووی (المجموع علی شرح المهذب)، شمسالدین بن قدامة مقدس طاهری
ابوزکریا یحیی بن شرف نووی و
قاضی خان حنفی اکثر
فقهای شیعه به نجاست اهل کتاب فتوا دادهاند و شهرت این فتوا بین
فقهای شیعه به حدی است که برخی از این شهرت به عنوان
اجماع یاد کردهاند.
وحید بهبهانی در تعلیقهاش بر
المدارک مینویسد: همانا حکم به نجاست شعار
شیعه است.
با این همه تا قرن پنجم فتوایی دیده نمیشود که در نجاست اهل کتاب صراحت داشته باشد و چه بسا دلیل آن، نبود انسجام در کتابهای
فقهی آن زمان باشد یا اینکه اساسا کسی قائل به نجاست اهل کتاب نبوده است.
فقهای متاخر
شیعی با به کارگیری عناوینی چون نجاست یا کراهت سور کفار یا اهل کتاب و جایز نبودن وضو به آبی که کافری آن را لمس کرده و لزوم شستن دستی که کافری را در حال رطوبت لمس کرده است، به چنین حکمی اشاره کردهاند. بدیهی است که غایت دلالت این گونه تعابیر، حکایت از اجتناب از معاشرت با اهل کتاب است و این امر با توجیه نجاست عرضیه سازگار است و بر نجاست ذاتی ایشان دلالتی ندارد.
در مجموع میتوان گفت
فقهای شیعه تا قرن پنجم که بیشترشان نیز از علمای همین قرن هستند، در اجتهادهای خود در پرتو دلایل شرعی و اجتهادی، به طهارت اهل کتاب فتوا دادهاند، این بزرگان هرچند به طهارت اهل کتاب تصریح نیز نکردهاند، دیدگاه خود را با احتیاط وجوبی یا مستحبی بیان کردهاند. شاید بتوان گفت دلیل عدم تصریح، وجود
شهرت فتوایی یا اعتقاد به نجاست عارضی آنها بوده و همین روش تا زمان معاصر ادامه داشته است.
طبیعی است که
فقهای متقدم چون به نصوص و روایات نزدیکتر بودند، شناخت و دسترسی صحیحتری به روایات داشتند، به علاوه ایشان در دریافت احکام شرعی به واسطه بسیار نیاز نداشتند و اگر
فقها در قرون میانی به نجاست اهل کتاب حکم کردهاند، به دلیل تاثیرپذیری ایشان از علمای پیشین بوده است. با وجود این شهرت فتوایی،
فقهای متاخر با شجاعت و روشنبینی خود و با دقت نظر در دلایل شرعی، حکم به طهارت اهل کتاب دادهاند.
امروزه مییابیم که فتوای علمای دوره میانی به نجاست اهل کتاب که از فتاوی علمای دوره نخست متأثر شدهاند، مبنی بر حدس بوده است، به این بیان که حکم این
فقها به نجاست اهل کتاب، از فتاوایی در مسائلی نظیر سور کافر و مسائل مشابه به وجود آمده است و تصریحی از
فقها در نجاست اهل کتاب یافت نمیشود. مسئله طهارت اهل کتاب نیز چنین است، چرا که در نقلهای
فقها برخی شواهد و قرائن یافت میشود که مورد اعتماد
فقهایی شده است که به صراحت به طهارت اهل کتاب حکم دادهاند.
در اینجا به اجمال به برخی از کسانی که به صورت احتیاط وجوبی یا مستحبی فتوی به طهارت اهل کتاب دادهاند، اشاره میشود:
ابنابیعقیل نعمانی (م ۳۲۹ ه. ق)،
ابوعلی بن جنید اسکافی (م ۳۸۱ ه. ق)،
شیخ مفید (م ۶۱۳ ه. ق)،
شیخ طوسی (م ۴۶۰ ه. ق)،
سیدمحمد موسوی عاملی صاحب
مدارک الاحکام (م ۱۰۰۹ ه. ق)،
ملامحسن فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ ه. ق)،
محمدباقر سبزواری در
کفایة الاحکام،
فقیه همدانی (م ۱۳۲۳ ه. ق)،
آخوند خراسانی (م ۱۳۲۹ ه. ق)،
سیدمحسن حکیم (م ۱۳۹۰ه. ق)،
شیخ یوسف حائری شاهرودی صاحب کتاب
مدارک العروة الوثقی،
شهید سیدمحمدباقر صدر (م ۱۳۹۹ ه. ق)،
شیخ محمدحسن مظفر،
سیدابوالقاسم خویی،
شیخ محمدجواد مغنیه و استادان ایشان،
سیدصدرالدین صدر،
شیخ محمدرضا آل یاسین،
شیخ الشریعه اصفهانی به نقل از آیتالله جناتی،
ابوعبدالله زنجانی،
سیدعبدالحسین شرفالدین،
شیخ حسن صاحب المعالم،
شیخ علی بن جامع آملی،
سیدمحمدتقی آل بحرالعلوم،
شیخ محمدصالح جزائری،
سیدمحسن موسوی صاحب کتاب
البیان عن الحجة و البرهان،
سیدعبدالحسین نورالدین عاملی،
شیخ محمدامین زینالدین،
سیدمحسن امین و برخی دیگر از معاصران عبارتند از:
مقام معظم رهبری،
فاضل لنکرانی،
سیستانی،
مکارم شیرازی،
سیدعبدالاعلی سبزواری،
میرزاجواد تبریزی،
حسینعلی منتظری،
سیدحسن قمی طباطبایی،
نوری همدانی،
صالحی مازندرانی و
محمدهادی معرفت.
قائلان به نجاست اهل کتاب برای اثبات دیدگاه خود به آیات قرآن و روایات و نیز اجماع استناد کردهاند که در اینجا به بررسی و نقد آنها میپردازیم:
دو آیه ۲۸ و ۳۱ سوره توبه مورد استناد قائلان به نجاست اهل کتاب قرار گرفته است:
در نجاست اهل کتاب به
سوره توبه استدلال شده است که میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، مشرکان ناپاکند، پس نباید بعد از امسال، نزدیک
مسجدالحرام شوند و اگر از
فقر میترسید، خداوند هرگاه بخواهد، شما را به کرمش بینیاز میسازد و از راه دیگر جبران میکند، خداوند دانا و حکیم است.
استدلال چنین است که اهل کتاب چه یهودی یا مسیحی یا
مجوسی باشند، مشرک هستند و آیات بسیاری بر این دلالت دارد که به چند نمونه اشاره میکنیم:
«یهود گفتند:
عزیر پسر خداست! و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست!»
و میفرماید: «آنها که گفتند: خداوند، یکی از سه خداست.»
بنابراین همه ایشان مشرک هستند و آیه دلالت صریح بر نجاست مشرکان دارد.
برخی از
فقها در دلالت این آیه به نجاست اهل کتاب اشکال کردهاند و حتی برخی از اصل استدلال به این آیه روی گرداندند و به دلایل دیگری تمسک جستهاند و برخی از
فقها به عدم دلالت آیه بر نجاست اهل کتاب تصریح کردهاند نظیر:
حاج آقارضا همدانی،
آیتالله سیداحمد خونساری،
آیتالله خویی،
موسوی عاملی،
نراقی،
محمدتقی آملی علامه طباطبایی نکتهای که باید به آن دقت شود این است که منشا اختلاف در دلالت آیه، وجود ابهام در معنای دو واژه «مشرکان و نجس» است؛ پرسش نخست اینکه آیا واژه مشرکان، به مشرکان آن زمان
مکه اختصاص دارد که از قریشیان و حاکمان مسجدالحرام بودند یا شامل هر غیر مسلمانی میشود که در هر عصری حضور دارد؟
دوم اینکه آیا نجس نازل شده، به معنای نجاست مصطلح
فقهی یا به معنای عام ناپاکی است که به مرور زمان در
فقه، اصطلاح خاص امروزی را به خود گرفته است؟
پس استدلال به آیه تمام نیست، مگر با تمامیت مقدمات سه گانه ذیل: الف) اثبات شرک برای عموم اهل کتاب؛ ب) اینکه مراد از «مشرکین» در آیه، عموم مشرکان اعم از اهل کتب و غیر ایشان باشد و ج) اینکه معنای نجس در آیه به معنای
فقهی مصطلح امروزی باشد.
بعد از دقت نظر در مییابیم که این مقدمات سه گانه از حیث معانی ذکر شده، تمام نیستند و در نتیجه دلالت آیه در نجاست اهل کتاب تمام نیست، چرا که اهل کتاب از مشرکین نیستند و این به دلیل اختلاف
فقها در اطلاق معنای شرک بر اهل کتاب است.
کسانی چون
شیخ انصاری، اهل کتاب را از مشرکان دانستهاند و
شرک اهل کتاب را از آیهای غیر از آیه مذکور اثبات کردهاند.
شیخ یوسف بحرانی نیز عنوان مشرک در آیه مذکور را بر اهل کتب تطبیق کرده است.
صاحب جواهر نیز مینویسد: آیه مذکور دلالت بر نجاست اهل کتاب دارد.
و بنا بر رای شارح الروضة، مشرک بر هر کافری از بتپرستان و یهودیان و مسیحیان و مجوسیان اطلاق دارد.
شیخ طبرسی در معنای آیه مینویسد: کافران نجس هستند.
شیخ طوسی در تفسیرش معتقد است: داخل شدن اهل کتاب در مسجد جایز نیست، پس به هیچ وجه، یهودیان و مسیحیان حق داخل شدن در مسجد را ندارند.
و
فاضل هندی مینویسد: نص آیه دلالت بر نجاست مشرکین دارد و یهودیان و مسیحیان از مشرکان هستند.
در مقابل بسیاری از
فقیهان شیعه، اهل کتاب را در شمار مشرکان نیاوردهاند، هر چند که اذعان دارند اعتقادات مسیحیان و یهودیان منحرف و آمیخته به شرک است و ایشان عبارتند از:
ابنزهره،
صاحب ریاض، صاحب جواهر،
مقدس اردبیلی، سیداحمد خوانساری،
سیدمحسن حکیم، ملااحمد نراقی،
امام خمینی شهید سیدمحمدباقر صدر، آیتالله خویی
عاملی صاحب کتاب المدارک نیز بر این عقیده است.
برخی از
فقها نظیر صاحب جواهر و صاحب حدائق، به شرک اهل کتاب فتوا دادهاند، دلیل آنها آیه ۳۰ سوره توبه است که میفرماید: «
یهود گفتند: عزیر پسر خداست و
نصاری گفتند:
مسیح پسر خداست.»
و همچنین آیه ۸۸
سوره مریم که میفرماید: «و گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است.»
البته استدلال ایشان به آیات فوق به این بیان است که ایشان برای خداوند متعال فرزندی قائل شدند و این شرک است، ولی برخی دیگر از
فقها و
مفسران به این استدلال جواب دادهاند که:
۱. اعتقاد به اینکه عزیر فرزند خداست، نزد فرقهای از یهودیان بود که در زمان
پیامبر میزیستهاند و از بین رفتهاند و یهودیان امروزی اعتقادی به فرزندی عزیر برای خداوند ندارند و ازاینرو نمیتوان ایشان را از مشرکان دانست. برخی از مفسران مثل طبرسی و علامه طباطبایی و فخر رازی بر این نکته تاکید کردهاند و امام خمینی نیز مینویسد: مجرد سخن به اینکه عزیر فرزند خداست، موجب شرک نیست، هرچند موجب
کفر شود، مضاف بر اینکه اینها فرقهای از یهودیان بودند که از بین رفتهاند.
زمخشری و
شهرستانی و
طبری و فخر رازی همین نظریه را دارند.
٢. اعتقاد به اینکه خداوند فرزندی دارد، هرچند اعتقاد باطلی است، موجب شرک نمیشود، به دلیل اینکه شرک، قرار دادن شریک برای خداوند در مقامی از مقامات ربوبی است، مثل اعتقاد به اینکه غیر از خداوند مؤثری در خلقت هست، ولی اعتقاد به فرزند داشتن خداوند هر چند کفر است، شرک محسوب نمیشود؛
چرا که اعتقاد به فرزند داشتن خداوند، لازمهاش این است که خداوند جسم دارد و مرکب است و این کفر است و دلالتی بر شرک نمیکند.
٣. واژه «فرزند خدا» دلالتها و معانی متفاوتی دارد که برخی صحیح و برخی باطل است و اگر بخواهیم معنای صحیح به دست بیاوریم، باید معنای فرزندی را بدانیم، چرا که بدون معنای فرزندی، فهم معنای صحیح ممکن نیست. علامه طباطبایی در مورد اعتقاد یهودیان به فرزندی عزیر مینویسد: زمانی که یهودیان عزیر را دیدند، احترام و تعظیمش کردند و او را فرزند خدا نام نهادند و نمیدانیم آیا مقصودشان فرزند حقیقی بود یا این نامگذاری جنبه تشریفات و احترام داشت؟
علامه طباطبایی اعتقاد مسیحیان را در فرزندی مسیح برای خدا حقیقی میداند، ولی فخر رازی معتقد است که واژه فرزندی در
انجیل بر پایه تشریفات و احترام است، چنانکه واژه
خلیل برای
ابراهیم از جهت تشریفات و احترام است.
صاحب جواهر و صاحب حدائق و شیخ انصاری و برخی دیگر از
فقها با استناد به آیه ۳۱
سوره توبه که میفرماید: «دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و (همچنین) مسیح فرزند
مریم را در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند.»،
به نجاست اهل کتاب فتوا دادهاند.
اجمال استدلال اینکه قرآن در این آیه اهل کتاب را به شرک در
عبودیت متصف کرده است و به سبب ترک عبادت خداوند توبیخ میکند، پس آیه بر شرک اهل کتاب دلالت دارد و طبق آیه قرآنی که فرمود همانا مشرکان ناپاکند
نجاست اهل کتاب ثابت میشود.
به این استدلال میتوان چنین پاسخ داد که هر چند دانشمندان و زاهدان و راهبان یهود، اربابانی غیر از خداوند اتخاذ کرده بودند، این دلیل نمیشود که این اربابان، را شریک خدای خود در تدبیر جهان قرار داده باشند.
روایات و سخنان صریح برخی عالمان در این زمینه این است که یهودیان، دانشمندان و راهبان خود را در همه امور اطاعت میکنند و هیچ گونه تمرد از اوامر ایشان ندارند هر چند که اوامر دانشمندان ایشان مخالف سخن خداوند باشد و این در حقیقت شرک به خداوند است؛ چرا که اطاعت مطلق از آن خداوند است و اطاعت از هر کسی به این شکل شرک محسوب میشود؛ چنانکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: هر کس شخصی را در معصیتی اطاعت کند، او را عبادت کرده است.
روشن است که این شرک،
شرک در اطاعت است و
شرک در عبادت نیست، چرا که اگر چنین ویژگیهایی شرک محسوب شود، برخی از
مسلمانان که از
شیطان اطاعت میکنند نیز در زمره
مشرکان خواهند بود. در اثبات این ادعا روایات بسیاری نیز از
اهل بیت وارد شده است.
برخی از علما نیز تصریح کردهاند که کار این گروه را نمیتوان شرک در الوهیت دانست.
اطلاق واژه مشرک بر اهل کتاب را نمیتوان بر معنای حقیقی آن حمل کرد، به عنوان نمونه در
قرآن آمده است: «از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید، این کار گناه است و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا میکنند، تا با شما به مجادله برخیزند، اگر از آنها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود.»
ملاحظه میکنیم که در این آیه، واژه مشرک بر مومنان به دلیل اطاعتشان از شیطان اطلاق شده است، بدون اینکه ایشان مشرک باشند. در این زمینه روایات دیگری از اهل بیت صادر شده است.
چنانکه شرک بر
ریا نیز اطلاق شده است.
حاصل کلام اینکه اهل کتاب هرچند که در برخی مراتب و معانی مشرک هستند، با تتبع و دقت نظر در قرآن در مییابیم که مشرکان حقیقی در قرآن
بتپرستان و کسانی هستند که حقیقتا اعتقاد به شریکانی برای خداوند دارند و به این دلیل اهل کتاب را نمیتوان مصداق آیه «همانا مشرکان ناپاکند»،
دانست. مضاف بر اینکه میتوان گفت نهی از معاشرت با ایشان نهی سیاسی بوده است و نه نهی شرعی.
فقها در نجاست اهل کتاب به روایاتی استدلال کردهاند که در اینجا به بررسی مواردی از آن میپردازیم:
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «خوردن و آشامیدن
سور یهودی و مسیحی روا نیست.»
و همچنین از رطوبتی که به یهودی و مسیحی خورده باشد، باید اجتناب شود.
استدلال
فقها به این روایات در حالی است که این روایات دلالت بر نجاست ذاتی ایشان ندارد، بلکه به دلیل ابتلای یهود و مسیح به آشامیدن
شراب و خوردن گوشت
خوک و سایر
نجاسات، به نجاست عرضی ایشان حکم داده میشود و این فقط بر نجاست سور ایشان دلالت دارد و بر فرض اگر نجاست ذاتیه ایشان هم مطرح شود، با دلایل معارض که خواهد آمد کنار گذاشته میشود.
در برخی روایات ضرورت اجتناب از خوردن و آشامیدن در ظروف و استفاده از باقی مانده غذای اهل کتاب آمده است.
این روایات اگر چه دلالتی بر طهارت اهل کتاب نداشته باشد، دلالتی بر نجاست ایشان نیز ندارد، زیرا چنانکه ذکر شد، این نهی به دلیل عدم اجتناب اهل کتاب از شراب و گوشت خوک است. نمیتوان حکم کرد به اینکه اجتناب از سور اهل کتاب به علت نجاست ذاتی و عرضی با هم است، چرا که اگر چنین بود خطاب آیه قرآنی که فرمود «همانا مشرکان ناپاکند.»، باید دلالتی اوضح از این روایات میداشت.
در روایتی آمده است که اگر با اهل کتاب مصافحهای صورت گرفت، باید دست شسته شود
که در روایات پیشین گفته شد که
مصافحه بدون رطوبت موجب نجاست نمیشود و اینکه در برخی مناطق به علت رطوبت هوا، همواره بدن مرطوب است و موجب نجاست میشود، به دلایل ذیل مردود است:
۱. احکام دایر مدار فرد غالب است و موارد استثنا و خارج از غالب، احکام کلی را تغییر نمیدهند؛
٢. در مناطق گرمسیر در فصلهای غیر از تابستان، هوای مرطوب وجود ندارد و فصلی از سال مجوز صدور حکم کلی نمیشود.
پس این حکم بر
استحباب شستن دست حمل میشود و وجوبی نیست؛ آن هم به دلیل عدم اجتناب برخی اهل کتاب از نجاسات است؛ برخی روایات نیز مؤید این حکم است.
روایتی که شستن دست بعد از مصافحه را لازم نمیداند.
مؤید این نکته است که اهل کتاب، نجاست ذاتی ندارند، به این بیان که اگر اهل کتاب ذاتا نجس باشند، لازم میآید که با عرق و رطوبت لباس ایشان نیز نجس باشد. برخی
فقها نیز تصریح کردهاند که اگر از روی لباسشان لمس یا مصافحهای صورت بگیرد، شستن لازم نیست.
امام صادق (علیهالسلام) در روایتی میفرماید: «من با اهل کتاب هم غذا نمیشوم، ولی نمیخواهم بر شما هم حرام گردانم.»
فقها چنین استدلال کردهاند که اگر اهل کتاب نجس نبودند، وجهی برای ترک هم غذا شدن با ایشان نبود و عدم تحریم امام به دلیل ضرورت معاشرت مسلمانان با اهل کتاب در جامعه است؛ این استدلال نیز به دلایل ذیل صحیح نیست:
۱. ترک همغذاشدن امام با اهل کتاب به علت شان امام است و ۲. عدم تحریم هم به دلیل رهایی از عسر و حرجی است که اجتناب از معاشرت با اهل کتاب برای مسلمانان دارد. دلالت این روایت بر طهارت اهل کتاب اولی از دلالت آن بر نجاست ذاتی ایشان است.
روایت دیگری میگوید: «اجتناب از آبی که اهل کتاب در آن استحمام کردهاند برای
غسل و
وضو ضرورت دارد، مگر در موارد اضطرار.»
استدلال به این روایت چنین است که منظور روایت آب قلیل بوده و مسلمان باید از آن اجتناب کند و این همان نجاست اهل کتاب است.
ولی این روایت و استدلال به آن تمام نیست، چرا که این روایت عدم جواز وضو در آبی است که مسیحی با آن برخورد داشته است و وضو در آن جایز نیست، مگر در صورت اضطرار؛ در حالی که اگر مسیحی نجاست ذاتی داشت و آب حوض را با لمس خود نجس کرد، نمیتوان حکم کرد که فقط با اضطرار میتوان در آن وضو گرفت، چرا که وضو در این حالت به
تیمم تبدیل میشود و فرقی در اضطرار و عدم اضطرار به آب فرض شده در وضو نیست. پس این آب، حکمی مثل آب استفاده شده برای تطهیر از
حدث اکبر پیدا میکند که پاک است، ولی برای وضو و غسل نمیتوان از آن استفاده کرد.
سخن
شیخ طوسی را که مورد
اضطرار را به
تقیه معنا کرده است نیز، نمیتوان پذیرفت، زیرا خلاف ظاهر است؛ ظاهر از تقیه جایز بودن وضو در آبی است که یهودی و مسیحی دست به آن زدهاند، چرا که روایت میگوید حوض را تطهیر و بعد از آن استفاده کن یا در آبی غیر از آن آب غسل بنما.
پس باید روایت را چنین تفسیر کرد که چه بسا دست اهل کتاب به نجاستی عارضی نجس بوده است و روایت در استدلال به نجاست اهل کتاب تمام نیست.
روایات دیگر از خوردن در یک ظرف و خوابیدن در یک مکان و دست دادن با اهل کتاب منع میکند.
به این روایت این گونه استدلال شده است که منع از غذا خوردن با اهل کتاب در یک ظرف به دلیل نجاست غذا به سبب لمس دست ایشان با غذاست که بر نجاست اهل کتاب دلالت دارد و همچنین منع از معاشرت با اهل کتاب به علت نجاست ایشان است.
این روایت با اینکه شاید دلالتی بر نجاست داشته باشد، ادامه روایت که همخوابی و دستدادن را منع کرده است نجاست اهل کتاب را نمیرساند و چه بسا اهمیت شأن مسلمان را میرساند که نباید با اهل کتاب همنشینی کامل داشته باشد.
روایتی از
امام رضا (علیهالسلام) که میفرماید: «در لباس اهل کتاب نمیتوان نماز خواند و مسلمان در ظرف اهل کتاب نمیتواند غذا بخورد و بر جای او بنشیند و اگر لباسی از ایشان خریداری کرد، باید ابتدا آن را بشوید و بعد از آن در نماز استفاده کند.»
فقها چنین استدلال کردهاند که منع از استفاده از لباس اهل کتاب به دلیل ملاقات آن با
نجاست است و این بر نجاست اهل کتاب دلالت دارد.
این استدلال چنانکه در موارد مشابه نیز گفته شد نمیتواند نجاست ذاتی اهل کتاب را برساند و این گونه منعها به جهت عدم اجتناب اهل کتاب از اعیان نجسه است. روایت امام صادق (علیهالسلام) نیز این نکته را تایید میکند.
نتیجه این روایات و استدلال به روایات این است که:
١. این روایات در دلالت بر نجاست ذاتی اهل کتاب تمام نیستند؛
۲. برخی منعها و نهیهای این روایات، نهیهای تنزیهی هستند و اجتناب از ایشان به علت عدم رعایت و التزام به پاک و نجس از سوی اهل کتاب است؛
٣. برخی از این روایات برخی دیگر را نفی میکنند، مثل مواردی که امر به شستن دست و خاکمالیدن به دست کرده است و این روایات قطع نظر از
تعارض بین خود روایات، با دسته دیگری از روایات که اهل کتاب را پاک میداند، در تعارض هستند.
برخی از
فقها، ادعای
اجماع بر نجاست اهل کتاب کردهاند، که میگوییم اجماع بر نجاست ایشان غیر ظاهر است و ضروری بودن آن نیز نزد
فقهای شیعه ثابت نشده است؛ چگونه ممکن است نجاست اهل کتاب اجماعی باشد، در حالی که بزرگانی از متقدمان و تابعان از
فقهای متقدم، به طهارت اهل کتاب حکم داده باشند و ادعای اجماع بر آن اقامه شود.
اگر هم بپذیریم که اجماعی بوده است، این اجماع مفید نیست، چرا که مدرک اجماع مشخص نیست و اجماعی که مقطوع المدرک باشد (بدین معنا که کاشف از
قول یا
فعل یا
تقریر معصوم نباشد) حجت نیست. حتی اگر مدرکی برای اجماع داشته باشند، باز هم حجیت ندارد، مگر اینکه دلیل قطعی یا کاشفی از دلیل قطعی داشته باشد. با در نظر گرفتن این نکته که سنگینی قول به نجاست اهل کتاب، بهاندازه سنگینی حکم به طهارت اهل کتاب نزد
فقهای شیعه است، نجاست اهل کتاب چگونه اجماعی یا ضروری خواهد بود؟
اعتباریبودن حکم نجاست اهل کتاب به این معنا که نجاست ایشان امری سیاسی است که مسلمانان در امور اجتماعی و سیاسی و فرهنگی با ایشان معاشرت نداشته باشند. این ادعا نیز مردود است، چرا که چنین مواردی مجوز صدور حکم شرعی در موضوعی نیست، چرا که
کفار و
منافقان که خطراتی بیشتر از
اهل کتاب را متوجه جامعه مسلمانان دارد، حکم به
طهارت داشته باشند، ولی حکم به نجاست اهل کتاب بدهیم؟! بنابراین اگر بخواهیم اهل کتاب را نجس بدانیم، باید دنبال دلایل دیگری باشیم، چرا که دلایل موجود دلالتی بر نجاست ذاتی ایشان ندارد.
معتقدان به طهارت اهل کتاب نیز در مقابل قائلان به نجاست به
قرآن و
سنت و اصل استدلال کردهاند که در اینجا به برخی از موارد مهم آن میپردازیم:
در آیه ۵
سوره مائده آمده است: «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده و همچنین طعام اهل کتاب، برای شما حلال است.»
استدلال به این آیه چنین است که خداوند طعام اهل کتاب را برای مسلمانان حلال میداند و
طعام در لغت به معنای هر چیزی است که خورده و نوشیده میشود و مقتضای حلال بودن طعام اهل کتاب حلال بودن هر چیزی است که ایشان به دست خود میسازند و این مستلزم پاک بودن ذات اهل کتاب است.
این ادعا که طعام به حبوب اختصاص دارد و مشمول ذبایح اهل کتاب نیست، خلاف ظاهر قرآن است، چرا که حبوب قبل از نزول هم حلال بوده است و تخصیص آیه به حبوب تحصیل حاصل خواهد بود، مضافا بر اینکه آیات
سوره آل عمران،
انسان،
مائده،
احزاب دلالت بر معنای عام طعام دارند و لغویها نیز بر این معنا تصریح کردهاند.
حاصل اینکه استدلال به روایات با این مقدمات تمام است:
اول) اگر منظور آیه از طعام مطلق خوردنی نباشد، استدلال تمام نخواهد بود؛
دوم) اینکه تخصیص طعام به حبوب از زبان
اهل بیت (علیهمالسلام) نیز وارد شده است؛
سوم) اینکه وقتی قرآن مسلمانان را از روابط نیک با کافران بر حذر داشت
با
آیه ۵ سوره مائده توهم حرمت روابط و معاشرت با ایشان را بیان کرده است.
روایتی از امام صادق (علیهالسلام) وارد شده است که صراحت میفرماید: «طعام اهل کتاب را از روی تنزیه ترک کن، ولی خوردن آن حرمتی ندارد.»
این روایت بر نجاست ذاتی اهل کتاب دلالتی ندارد و
فقها نیز بر این مطلب اذعان دارند.
روایتی از امام صادق (علیهالسلام) میگوید: میتوان با اهل کتاب به شرط وضو و شستن دست، هم غذا شد.
این روایت بر طهارت اهل کتاب دلالت دارد، چرا که اگر اهل کتاب ذاتا نجس باشند، جواز هم غذا شدن با ایشان با شستن دست و وضو، وجهی نخواهد داشت.
٢. در روایتی امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: «اگر اهل کتاب دستش را بشوید، مشکلی در معاشرت با او نیست.»
این روایت به صراحت بر طهارت ذاتی اهل کتاب دلالت دارد.
٣. روایت دیگری از امام رضا (علیهالسلام) و کار با اهل کتاب را مشکل نمیداند.
در این روایت نیز به صراحت طهارت اهل کتاب تایید شده است و این اشکال که کار با کارگر اهل کتاب با عدم رطوبت مشکلی نخواهد داشت، وجهی ندارد، چرا که کار بدون رطوبت دست، دور از ذهن و طبیعی است که در اثنای کار به واسطه عرق بدن یا شستن دست، ملاقات به همراه رطوبت حاصل میشود و برخی روایات این نکته را تایید میکند که اهل کتاب طهارت ذاتی دارند مضاف بر اینکه برخی دیگر از روایات، خوردن از غذای اهل کتاب را تجویز کرده است.
۴. دسته دیگری از روایات نماز با لباسی را که اهل کتاب دوختهاند، جایز میداند.
حاصل سخن اینکه آیات و روایات بر نجاست اعتباری و ذاتی اهل کتاب دلالتی ندارند، بلکه روایات ظهور در طهارت ایشان دارند و اجماعی بر نجاست ایشان ثابت نشده است.
دلیل
اصل در مواردی است که دلیلی اقامه نشده باشد؛ در مورد اهل کتاب میتوان
اصل طهارت را جاری کرد، چرا که اگر شک کنیم که آیا اهل کتاب پاکند یا ناپاکند، اصل طهارت جاری میشود. علاوه بر اینها و به عنوان خاتمه میتوان شواهد و قراین دیگری نیز بر طهارت اهل کتاب ذکر کرد که در اینجا به مهمترین آن اشاره میشود:
۱. روایاتی که
نماز در
کلیسا و معابد یهودیان را جایز میداند.
۲. روایاتی که پاشیدن آب در معابد یهودیان و کلیساها و نماز در آن را جایز میداند.
٣.
اهل سنت از اهل کتاب اجتناب نمیکنند و
شیعیان از ابتدا تا عصر حاضر با اهل
سنت معاشرت دارند. اگر اهل کتاب را نجس بدانیم باید از اهل
سنت نیز اجتناب کنیم.
۴. دلایلی که مهمانی رهگذران مسلمان را بر اهل کتاب جایز میدانند و این موضوع فتاوی و روایات زیادی دارد و حتی ادعای
اجماع نیز شده است.
۵. روایاتی که اجیر کردن اهل کتاب را برای شیر دادن به اطفال مسلمان جایز میداند.
۶. دلایلی که ازدواج با اهل کتاب را جایز میداند.
۷. روایاتی که غسل دادن اهل کتاب را برای میت مسلمان در زمان نبودن مماثل جایز میداند.
به هر صورت هر چند میتوان گفت که طهارت اهل کتاب برای برخی از
فقیهان بزرگ
شیعی امر واضحی نبوده و چه بسا مقهور برخی از ظواهر ادله مبتنی بر نجاسات آنها بودهاند.
(۱) ابنحزم، علی بن احمد، المحلی، بیروت، دار الجیل، دارالافاق الجدیده، ۱۴۱۶ق.
(۲) ابنقدامه مقدسی، عبدالرحمن بن ابیعمر، الشرح الکبیر علی متن المقنع، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
(۳) ابنقدامه، عبدالله بن احمد بن محمد، المغنی، ۱۴۰۴ق.
(۴) ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر.
(۵) الوسی بغدادی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۶) اصبحی، مالک بن انس، المدونه الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۶ق.
(۷) ثعلبی، ابواسحاق احمد، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، با تحقیق ابیمحمد بن عاشور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۸) اوستا، فراهم شده از سوی سازمان فروهر "جوانان زرتشتی"، به کوشش موبد رستم شهمیرزادی، تهران: فروهر، ۱۳۵۵.
(۹) بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره فی احکام العترة الطاهره، با تحقیق و تعلیق محمد تقی ایروانی، بیروت، دارالاضواء، ۱۳۶۴.
(۱۰) بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲.
(۱۱) برقی، احمد بن محمد خالد، محاسن، تحقیق مهدی رجایی، بیجا، مجمع جهانی اهل بیت، ۱۴۳۱ق.
(۱۲) بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، با اشراف مکتب البحوث و الدراسات فی دارالفکر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۴ق.
(۱۳) جزیری، عبدالرحمن،
الفقه علی المذاهب الاربعه و غروی سید محمد، مذهب اهل البیت علیهم السلام، بیروت، دارالثقلین، ۱۴۱۹ق.
(۱۴) حسینی جلالی، محمدجواد، مسند الرضا (علیهالسّلام)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶.
(۱۵) حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروه،
(۱۶) حمیری قمی، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد و اشعث کوفی ابیعلی محمد بن محمد، یلیه الاشعثیات، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه.
(۱۷) حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، با تصحیح و مقدمههاشم رسولی محلاتی، قم، مطبعه العلمیة، ۱۳۸۳ق.
(۱۸) فخرالدین رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۵ق.
(۱۹) شافعی، ابیبکر بن محمد، کفایه الاخیار فی حل غایه الاختصار، بیروت، المکتبه العصریه، ۱۴۱۸ق.
(۲۰) شرف الدین عاملی، سیدعبدالحسین، الفصول المهمه فی تالیف الامه، ترجمه سیدابراهیم سیدعلوی، تهران، مطهر، ۱۳۸۰.
(۲۱) ضیف، شوقی، الوجیز فی تفسیر القرآن الکریم، قاهره، دارالمعارف.
(۲۲) طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروه الوثقی، با هاشیه و تعلیقات امام خمینی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۵۸.
(۲۳) طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القران، بیروت موسسه الاعلمی، ۱۳۹۳.
(۲۴) طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق و اخراج احادیث سلفی حمدی عبد المجید، موصل، مطبعه الزهراء، ۱۹۸۴م.
(۲۵) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تنظیم و آمادهسازی محمدمهدی نجف،و هادی عظیمی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۷۸.
(۲۶) طبرسی، احمد بن علی بن ابیطالب، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، منظمه الاوقاف و الشوون الخیریه، انتشارات اسوه، ۱۳۷۲.
(۲۷) طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۹ق.
(۲۸) طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه شیخ مفید، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۲۰۰۵م.
(۲۹) طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه آقا بزرگ تهرانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
(۳۰) طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار شیخ الطائفه، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۶ق.
(۳۱) طوسی، محمد بن حسن، المبسوط فی
فقه الامامیه، با تصحیح و تعلیق سیدمحمدتقی کشف، تهران، المکتب المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه، ۱۳۵۱.
(۳۲) عینی، محمود بن احمد، عمادة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۴ق.
(۳۳) غروی تبریزی، علی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی تقریر البحث آیة الله العظمی السید ابوالقاسم الخوئی، قم، موسسه آل البیت الاحیاء التراث، بیتا.
(۳۴) حنفی، قاضی خان، فتاوی قاضی خان، فی حاشیة الفتاوی الهندیة.
(۳۵) فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار الجیل، ۱۳۷۱ق.
(۳۶) قرطبی،محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۳۷۲ق.
(۳۷) کاسانی حنفی، ابیبکر بن مسعود ملقب به ملک العلماء، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶م.
(۳۸) کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، با تصحیح و مقابله و تعلیق علی اکبر غفاری، بیروت، دارصعب، دارالتعارف، ۱۴۰۱ق.
(۳۹) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲.
(۴۰) محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تحقیق و اخراج و تعلیق عبدالحسین محمد علی، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۹۸م.
(۴۱) موسوی عاملی، محمد بن علی، مدارک الاحکام.
(۴۲) مطهری، احمد، مستند تحریر الوسیله امام خمینی (کتاب الطهارة)، قم، دفتر استاد مطهری، ۱۳۶۷.
(۴۳) نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، به تحقیق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۶۰.
(۴۴) نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، تحقیق و تعلیق عادل احمد عبد الموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۳ق.
(۴۵)حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه.
(۴۶)حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی اصول الائمة.
مجله پژوهشهای فقهی، دوره ۹، شماره ۴، زمستان ۱۳۹۲ صفحات. ۴۱-۶۸.