• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مصادیق احسان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احسان به سه معنا به کار برده شده هست؛ ۱.انجام دادن کار نیک، ۲. نیکی کردن به دیگران، ۳.انجام دادن شایسته کاری در شکل کامل‌آن .
در ذیل به مصادیق احسان پرداخته می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - مصادیق احسان به‌معنای انجام دادن کار نیک
۲ - در ارتباط با خدا
       ۲.۱ - ایمان به خدا و پیامبراکرم
       ۲.۲ - ایمان به آیات الهی
       ۲.۳ - انجام امور نیک
       ۲.۴ - قربانی کردن طبق اوامردینی
       ۲.۵ - اقامه نماز و پرداخت زکات
       ۲.۶ - گردن‌نهادن به فرمان الهی و آمرزش‌خواهی
       ۲.۷ - تسلیم محض
       ۲.۸ - پایداری در سختی و عدم سستی
۳ - در ارتباط انسان با دین و پیامبراکرم
       ۳.۱ - دعوت‌گری به توحید
       ۳.۲ - یاری پیامبر در جهاد بادشمنان
       ۳.۳ - مطلق جهاد در راه خدا
       ۳.۴ - پایداری در راه دین و تحمل آزار دشمنان
       ۳.۵ - مبارزه با کفر و شرک
۴ - در ارتباط با دیگران
       ۴.۱ - سازگاری مردان با همسرخویش
       ۴.۲ - دادن متاع به زنان مطلقه قبل از آمیزش
       ۴.۳ - پرهیزگاری
       ۴.۴ - دل‌سوزی از افراد کهن‌سال
       ۴.۵ - ایجاد توافق بین دو‌طرف درگیری
       ۴.۶ - بخشش دارایی و صدقه
       ۴.۷ - پرداخت خون‌بها
       ۴.۸ - انجام فضایل اخلاقی
۵ - مصادیق احسان به‌معنای نیکی به دیگران
       ۵.۱ - در نیکی خدا به بندگان
       ۵.۲ - رهایی حضرت یوسف و خاندانش از مشکلات
       ۵.۳ - ثروت و دارایی
       ۵.۴ - پاداش دنیوی
       ۵.۵ - رزق بهشت برای اهل ایمان
       ۵.۶ - در نیکی کردن انسان به دیگران
۶ - نیکی به پدر و مادر
۷ - کمک مالی و معنوی به هم‌نوعان
۸ - در نیکی کردن انسان به خود
۹ - مصادیق احسان به‌معنای انجام دادن شایسته کاری در شکل کامل آن
۱۰ - در نسبت به خداوند
۱۱ - در نسبت به انسان
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع



احسان به این معنا، افزون بر کاربرد در حوزه‌های گوناگون ارتباط انسان با دین، انبیا(علیهم السلام) و دیگران، بیش از همه در حوزه ارتباط شناختی، عاطفی و رفتاری انسان با خدا به‌کار رفته است.



شماری از آیات، پاره‌ای از باورها، عواطف، گفتارها و رفتارهای انسان را در ارتباط با خدا به مفهوم خاص آن، از مصادیق احسان (انجام دادن کار نیک) معرّفی می‌کند.

۲.۱ - ایمان به خدا و پیامبراکرم


در برخی از این آیات، اموری چون ایمان به خدا، رسول(صلی الله علیه وآله)، قرآن، انتظار درک زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، آرزوی گرویدن به گروه مؤمنان، از مصادیق کارهای نیک شمرده شده است.
در آیه‌۸۲ سوره مائدهیهود و مشرکان، دشمن‌ترین، و نصارا به‌سبب وجود قسّیسان و رهبانان در میان آنان و نیز عدم خودبرتربینی، دوست‌ترین افراد برای مؤمنان معرّفی شده‌اند.
در ادامه آیات، از اشک شوق آنان هنگام شنیدن قرآن و شناخت حق، سخن رفته است و آن‌ها به‌سبب اظهار ایمان به خدا، رسول(صلی الله علیه وآله)، قرآن و نیز درخواست از خدا که آنان را در شمار درک‌کنندگان رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
[۲] جامع‌البیان، ج‌۵، ج‌۷، ص‌۹.
نوشته و در گرو صالحان درآورد، جزو نیکوکاران خوانده شده‌اند: «و‌اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّـهِدین وما لَنا لانُؤمِنُ بِاللّهِ و ما جاءَنا مِنَ الحَقِّ و نَطمَعُ اَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَومِ الصّــلِحین فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ المُحسِنین».
ظاهر جمله «فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا‌...»، نشان می‌دهد ابراز سخنان یاد‌شده
[۶] جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۱.
[۷] مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۶۳.
که گویا در‌برابر اعتراضِ هم‌کیشان به ایمان آن‌ها، صورت‌گرفته
[۹] مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۶۲.
و نوعی استدلال بر حقّانیّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دین او است، بیش از اصل ایمان آنان، نوعی احسان خوانده می‌شود.

۲.۲ - ایمان به آیات الهی


هم‌چنین در آیاتی، آرزوی کافران هنگام دیدن عذاب برای بازگشت بهدنیا و پیوستن به زمره نیکوکاران، گزارش شده‌است: «اَو‌تَقولَ حینَ تَرَی العَذابَ لَو اَنَّ لی کَرَّةً فَاَکونَ مِنَ المُحسِنین بَلی قَد جاءَتکَ ءایـتی فَکَذَّبتَ بِها واستَکبَرتَ و کُنتَ مِنَ‌الکـفِرین».
در این ۲ آیه نیز ایمان به آیات الهی، مصداق احسان معرّفی شده و کفر در برابر آن قرار گرفته است. در آیات یاد‌شده، از‌جمله عدم خود برتربینی به‌صورت زمینه انجام کار نیک و ایمان، و جاودانگی در بهشت پاداش آن معرّفی شده است.

۲.۳ - انجام امور نیک


شماری دیگر از این دسته آیات، با نیکوکار خواندن فاعلان برخی امور، الگوهای نیک روانی، رفتاری، گفتاری و زمان راز و نیاز با خدا را ارائه می‌کند: «اِنَّ المُتَّقینَ فی جَنّـت و عُیون ءاخِذینَ ما ءاتـهُم رَبُّهُم اِنَّهُم کانوا قَبلَ ذلِکَ مُحسِنین کانوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعون و بِالاَسحارِ هُم یَستَغفِرون و فی اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم».
این آیات، سبب بهره‌مندی پرهیزکاران از باغ‌ها، و چشمه‌ساران بهشتی و دیگر نعم الهی را «نیکوکار» بودن آنان در دنیا و خواب اندک شبانه، استغفار در سحرگاهان و اختصاص حقّی برای سائل و محروم از اموالشان معرّفی می‌کنند.
در آیه‌۵۶ سوره اعرافبه خواندن خدا همراه با تضرّع و صدای آهسته و نیز با حالت روانی و متعادل خوف و رجاء فرمان، و از نزدیک بودن رحمت الهی به‌صورت پاداش «نیکوکاران» خبر داده شده است: «و‌لاتُفسِدوا فِی الاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها وادعوهُ خَوفـًا و طَمَعـًا اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ المُحسِنین».
ذکر کمک مالی به سائل و محروم و نیز عدم افساد در روی زمین به همراه رفتارهای عبادی مذکور، نشان می‌دهد که چگونه از منظر قرآن، افزون بر قرار گرفتن هر دو حوزه ارتباط انسان با خدا و جامعه در دایره احسان، آن دو از یک‌دیگر تفکیک‌ناپذیرند.
قرآن کریم در کنار معرّفی نحر شتران فربه در موسم حج به شکرانه نعمت هدایت و نیز نفی ارزش گوشت و خون قربانی نزد پروردگار و معرّفی تقوا به‌صورت معیار ارزش و قبولی آن، از بشارت به نیکوکاران سخن گفته است: «لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها و لا دِماؤُها و لـکِن یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم و بَشِّرِ المُحسِنین».

۲.۴ - قربانی کردن طبق اوامردینی


این آیات به همراه آیات پیش از آن، برآن‌اند که در کنار نفی ارزش‌های جاهلی با هدف زدودن انحرافاتی که با گذر زمان در آیین قربانی کردن پدید آمده است، با بیان فلسفه و هدف توحیدی آن به‌صورت یکی از مناسک دیرین عبادی و بر جای مانده از ابراهیم خلیل(علیه السلام)، محتوای از دست رفته آن را بازگردانند.
از آیات یاد‌شده که در کنار رعایت ارزش‌های الهی همچون ذکر نام خدا و چگونگی کشتن قربانی، و نیز پرهیز از ارزش‌های جاهلی، انگیزه خدایی را نیز مطرح کرده است بر می‌آید که در اتّصاف عمل قربانی به «کار نیک» بودن، افزون بر چگونگی انجام فعل (حُسن فعلیخلوص نیّت (حُسن‌فاعلی) نیز دخیل است.

۲.۵ - اقامه نماز و پرداخت زکات


در سوره لقمان، آیات قرآن، مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران و آن‌ها با عنوان برپا کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت معرّفی شده‌اند: «تِلکَ ءایـتُ الکِتـبِ الحَکیم هُدًی و رَحمَةً لِلمُحسِنین اَلَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ و یُؤتونَ الزَّکوةَ و هُم بِالاخِرَةِ هُم یوقِنون اُولئِکَ عَلی هُدًی مِن رَبِّهِم و اُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون».
ذکر برجسته‌ترین رفتار اقتصادی ـ اجتماعی (پرداخت زکات) در کنار بارزترین رفتار عبادی (اقامه نماز) از یک سو، و آوردن آن دو، همراه با یقین به آخرت از سوی دیگر نشان می‌دهد که چگونه از منظر قرآن، مثلث ارتباط با خدا، جامعه و آخرت، با یک‌دیگر ارتباط تنگاتنگ داشته و در اتّصاف کارهای یاد‌شده به «نیک» بودن و نیز «نیکوکار» خوانده شدن انسان، دخالت تام دارد.
بنابراین یکی از دو کار اقامه نماز و پرداخت زکات بدون دیگری و هر دو با نبود یقین به آخرت، مصداق «کار نیک» نخواهد بود.
از این آیات که ابتدا «نیکوکاران» را ذکر، آن‌گاه با عنوان اقامه‌کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت، آن‌ها را شناسانده است برمی‌آید که عناصر یاد‌شده، مصادیق جدید احسان که برای عرب عصر نزول ناشناخته بود، معرّفی شده‌اند.
یاد‌کردن از آن امور به‌صورت زمینه بهره‌مندی از هدایت و رحمت آیات قرآن، در کنار معرّفی انجام دهندگان آن با عنوان همان گروه رستگاران با توجّه به آشنایی عرب با مفهوم «رستگاری» می‌تواند مؤیّد سخن گفته شده باشد.

۲.۶ - گردن‌نهادن به فرمان الهی و آمرزش‌خواهی


پاره‌ای دیگر از آیات در بیان ارتباط مطلوبی که انسان دوباره می‌تواند پس از نافرمانی خدا با او برقرار سازد، گردن‌نهادن به فرمان الهی و طلب آمرزش گناهان را از مصادیق «کارهای نیک» برشمرده‌اند.
قرآن پس از بیان نافرمانی‌های بنی‌اسرائیل، به رغم مشاهده آیات و بهره‌مندی از نعمت‌های فراوان الهی:، از دستور خود به آنان مبنی بر داخل شدن به شهر بیت‌المقدس
[۲۸] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶.
[۲۹] مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
، ورود متواضعانه و خاشعانه از دروازه آن
[۳۱] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷.
[۳۲] مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
و درخواست آمرزش گناهان با گفتن واژه‌ای چون «حِطَّة»
[۳۳] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
[۳۴] مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
سخن گفته است و این‌که در این صورت، گناهان آن‌ها را آمرزیده و افزون بر آن، «نیکوکاران» را پاداش بیش‌تری خواهد داد.
آن‌گاه از تغییر جمله‌ای
[۳۶] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۳۲.
[۳۷] مجمع‌البیان، ج‌۱، ۲۴۸.
که باید در مقام توبه می‌گفتند از سوی ستم‌گران آن قوم و دچار شدن آنان به عذاب آسمانی خبر می‌دهد: «و‌اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَریَةَ فَکُلوا مِنها حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا و قولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم و سَنَزیدُ المُحسِنین فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَـلَموا قَولاً غَیرَ الَّذی قیلَ لَهُم فَاَنزَلنا عَلَی الَّذینَ ظَـلَموا رِجزًا مِنَ السَّماءِ بِما کانوا یَفسُقون».
در این آیات، کسانی‌که با اطاعت از خدا،
[۳۹] جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۱۲۱.
آن لفظ خاص را در مقام توبه گفته‌اند، نیکوکار، و تغییر آن لفظ، ظلم دانسته شده است.
بنابراین افزون بر این‌که ظلم در برابر احسان آمده می‌توان گفت که در آیات یاد‌شده، بیش‌تر تعبّد و تسلیم بی‌چون و چرا در برابر امر خدا مصداق احسان و فزونی پاداش در کنار آمرزش گناهان پیامد آن معرّفی شده است.

۲.۷ - تسلیم محض


هم‌چنین آن‌جا که ابراهیم به‌سبب اقدام به ذبح فرزند عزیز خویش از سر کمال تسلیم در برابر خدا، جزو نیکوکاران یاد‌شده، تسلیم محض و بی‌چون و چرای خدا بودن، مصداق احسان خوانده شده است: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبین و نـدَینـهُ اَن یـاِبرهیم قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین».
از‌اموری چون اعلام سرفرازی در این امتحان به ابراهیم(علیه السلام)، دادن قربانی برای ذبح به جای اسماعیل و نجات او از مرگ، ماندگار کردن نام ابراهیم(علیه السلام) میان آیندگان و سلام خداوند به او به‌صورت پاداش چنین کار نیکی یاد‌شده است.
دوبار تصریح به چگونگی پاداش نیکوکاران و نیز تعدّد و نوع پاداش‌های یاد‌شده نشان می‌دهد که تسلیم محض خدا بودن، از عالی‌ترین مراتب احسان و دارای ارزش و منزلت بسیار والایی نزد خداوند است.

۲.۸ - پایداری در سختی و عدم سستی


در آیاتی از قرآن و به دنبال گزارش از جنگیدن شمار بسیاری از مردان الهی، همراه پیامبران خویش با دشمنان خدا
[۴۳] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۴‌ـ‌۸۵۵‌.
[۴۴] زادالمسیر.ج‌۱، ص‌۴۷۲.
و عدم سستی و ناتوانی و نیز تسلیم‌ناپذیری و پایداری آن‌ها در برابر سختی‌ها و مصائب این راه، آنان «نیکوکار» خوانده شده‌اند.
چرا که در وضعیّت دشوار یاد‌شده در اعتراف به گناه و ابراز ناتوانی خویش، سخنی جز درخواست از خداوند مبنی بر آمرزش گناهان و گزافه کاری‌ها، پایداری در راه خدا و پیروزی بر کافران بر زبان جاری نکرده‌اند: «و‌ما‌کانَ قَولَهُم اِلاّ اَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا و اِسرَافَنا فی اَمرِنا و ثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَی القَومِ الکـفِرین فَـاتـهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنیا و حُسنَ ثَوابِ الأخِرَةِ واللّهُ یُحِبُّ المُحسِنین».
این آیات با معرّفی امور یاد‌شده به‌صورت کارهای نیک، بر آن است که الگوی درست نگرش به حوادث، هنگام شکست و ناکامی در مبارزه با دشمنان خدا را ارائه کند تا مؤمنان از یک سو بدون نگاه نادرست به زمینه‌های ناملایمات یاد‌شده، ریشه آن را عمل‌کرد ناصواب خویش دانسته، از خدا، به‌سبب آن، آمرزش بطلبند و از سوی دیگر، بدون ناامید شدن، با تصحیح رفتار خویش و استعانت از خدا، در راه خدا و دین او پایداری کنند.
خداوند پاداش دنیایی (پیروزی بر دشمن و غنایم جنگی)
[۴۸] جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۶۲.
[۴۹] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۵‌.
و ثواب نیک آخرت (بهشت و نعمت‌های آن، مغفرت)
[۵۱] جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۶۲.
[۵۲] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۵‌.
را نتیجه کارهای نیک یاد‌شده دانسته و از نشانه محبّت خود به «نیکوکاران» خبر داده است.



حوزه دیگری است که احسان به‌معنای انجام‌دادن کار نیک، در آن به‌کار رفته و اموری چون تبلیغ باورها و ارزش‌های توحیدی، دفاع از آن در برابر دشمنان و تحمّل انواع فشارها و اذیّت‌ها، از مصادیق آن شمرده شده است.
در این حوزه نیز آیات، قلمرو احسان را افزون بر رفتار، به محدوده عواطف و گفتار هم کشانده و بر آن است تا با معرّفی الگوهای نیک، راه‌کارهای مطلوب روانی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی را برای گسترش فرهنگ دینی و صیانت از آن ارائه کند.

۳.۱ - دعوت‌گری به توحید


در این معنا، الیاس پیامبر(علیه السلام) به‌سبب فراخوان قوم خود به پرهیزکاری، پرهیز از بت‌پرستی و پرستش خدایی که احسن الخالقین و پروردگار آن قوم و نیاکان نخستینشان است، نیکوکار خوانده شده: «اِذ قالَ لِقَومِهِ اَلا تَتَّقون اَتَدعونَ بَعلاً و تَذَرونَ اَحسَنَ الخــلِقین اَللّهَ رَبَّکُم و رَبَّ ءابائِکُمُ الاَوَّلین...و تَرَکنا عَلَیهِ فِی الأخِرین سَلـمٌ عَلی اِلیاسین اِنّا کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین».
ماندگاری نام نیک الیاس میان آیندگان و سلام خدا بر او، پاداش کارهای نیک وی خوانده شده است.
آیه‌۱۳۱ نشان می‌دهد که خداوند، پاداش یاد‌شده را به هر شخص دیگری که مردم را به باورها و ارزش‌های توحیدی دعوت و از کفر و شرک پرهیز دهد، ارزانی می‌کند.

۳.۲ - یاری پیامبر در جهاد بادشمنان


در آیه‌۱۲۰ سوره توبهکسانی‌که رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله) را در جهاد با دشمنان یاری کرده، انواع سختی‌ها و ناملایمات این راه را به جان می‌خرند، نیکوکار خوانده شده‌اند: «ما کانَ لاَِهلِ المَدینَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ و لایَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِکَ بِاَنَّهُم لایُصیبُهُم ظَمَأٌ و لا نَصَبٌ و‌لا‌مَخمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ و لایَطَـونَ مَوطِئـًا یَغیظُ الکُفّارَ و لایَنالونَ مِن عَدُوّ نَیلاً اِلاّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ اِنَّ اللّهَ لایُضیعُ اَجرَ المُحسِنین».
عمل صالح خواندن کارهای یاد‌شده در مقام بیان پاداش عاملان آن و در ادامه، سخن‌گفتن از تباه ساختن پاداش نیکوکاران، نشان می‌دهد که عمل صالح و احسان، در این‌جا به یک معنا هستند.
حتّی افراد ضعیف و بیمار که افزون بر ناتوانی، چیزی برای هزینه کردن در راه جهاد ندارند، در‌صورتی که خیرخواه خدا و رسول بوده و از آن‌چه در توان دارند، مضایقه نکنند، نیکوکار خوانده شده‌اند: «لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ و‌لا‌عَلَی المَرضی و لا عَلَی الَّذینَ لایَجِدونَ ما‌یُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیل‌...».

۳.۳ - مطلق جهاد در راه خدا


و سرانجام این‌که در سوره عنکبوت، مطلق جهاد و تلاش برای خدا، اعمّ از جهاد نظامی، فرهنگی، جهاد با نفس و‌...‌،
[۵۹] مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۴۵۸.
[۶۰] تفسیر قرطبی، ج‌۱۳، ص‌۲۴۲.
کار نیک معرّفی شده است: «والَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنین».
تعبیر «فینا» می‌رساند که جهاد و تلاش یاد‌شده در‌صورتی که فقط برای خدا باشد، کار نیک بوده و هدایت به راه خدا و نیز «انواع عنایت‌های الهی»
[۶۲] مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۴۵۸.
را در پی خواهد داشت.

۳.۴ - پایداری در راه دین و تحمل آزار دشمنان


«پایداری در راه دین» و «تحمّل انواع آزار و اذیّت‌های روحی و جسمی دشمنان»، مصداق دیگری از کار نیک در این حوزه است: «واصبِر و ما صَبرُکَ اِلاّ بِاللّهِ و لاتَحزَن عَلَیهِم و لاتَکُ فی ضَیق مِمّا یَمکُرون اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا والَّذینَ هُم مُحسِنون».

۳.۵ - مبارزه با کفر و شرک


نام بردن از پیامبرانی چون نوح(علیه السلام)، ابراهیم(علیه السلام)، موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام)در شمار نیکوکارانی برجسته، در کنار توجّه به شخصیّت فکری و رفتاری آن‌ها در قرآن نشان می‌دهد که همه موارد یاد‌شده به ویژه دعوت به باورها و ارزش‌های توحیدی و مبارزه با کفر و شرک با شیوه‌های گوناگون، از مصادیق برجسته و مراتب عالی احسان درباره دین است.



حوزه دیگری است که احسان به‌معنای انجام دادن کار نیک، در آن به‌کار رفته و قرآن با شناساندن پاره‌ای از مصادیق، مؤمنان را به انجام آن ترغیب کرده است.
====رفتارنیک با همسر====
سفارش به رفتار نیک با همسر به‌ویژه زنان، در این حوزه بیش‌تر به چشم می‌خورد.
پرهیز مرد از آزار و اذیّت همسر خویش با استفاده از حقّ رجوع در‌طلاق از این موارد است: «الطَّـلـقُ مَرَّتانِ فَاِمسَاکٌ بِمَعروف اَو تَسریحٌ بِاِحسـن».
براساس گزارش مفسّران برخی مردان بنا به رسم جاهلیّت، بارها همسر خویش را طلاق و هر بار با رجوع پیش از انقضای عدّه، وی را محروم از پاره‌ای حقوق، در بلاتکلیفی قرار می‌داده‌اند؛
[۷۱] جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۸‌.
[۷۲] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.
[۷۳] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۲۷۹.

ازاین‌رو طلاق رجعی محدود به دو بار، و بر اساس ظاهر آیه، مردان موظّف شده‌اند که در هر مرتبه، رجوع و به‌طور شایسته (بدون آزار همسر و با پرداخت نفقه و‌...)
[۷۴] جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۹‌.
[۷۵] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.
همسر خود را نگه‌دارند یا با پرهیز از رجوع و در نتیجه انقضای عدّه، او را رها سازند.
[۷۷] جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۹‌.
[۷۸] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.

البتّه دیدگاه دوم براساس برخی احادیث، «تسریح به احسان» را به طلاق سوم براساس حکم الهی، تفسیر کرده است که باز، مصداق احسان خواهد بود.
[۸۰] جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۲۱‌.


۴.۱ - سازگاری مردان با همسرخویش


در آیه‌۱۲۸ سوره نساءنیز سازگاری و مصالحه مردان با همسر خویش و چشم‌پوشی از برخی حقوق خود برای رفع اختلاف و حفظ زندگی زناشویی
[۸۴] جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۴۱۲‌ـ‌۴۱۹.
[۸۵] مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۸۴.
از مصادیق احسان خوانده شده است: «و‌اِنِ امرَاَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشوزًا اَو اِعراضـًا فَلا جُناحَ عَلَیهِما اَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحـًا والصُّلحُ خَیرٌ و‌اُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحَّ واِن تُحسِنوا و تَتَّقوا فَاِنَّ اللّهَ کَانَ بِما تَعمَلونَ خَبیرا».
احسان در این آیه، بیش‌تر در پرهیز از حالت روانی حرص و آز مورد توجّه است که زمینه صلح و سازش را از بین می‌برد.

۴.۲ - دادن متاع به زنان مطلقه قبل از آمیزش


دادن متاع و مالی در خور و به قدر توان هر‌کس، به زنانی که پیش از آمیزش و تعیین مهر، طلاق داده می‌شوند، مصداقی از احسان مالی در حقّ زنان است که در آیه‌۲۳۶ سوره بقرهبیان شده‌است: «لا جُناحَ عَلَیکُم اِن طَـلَّقتُمُ النِّساءَ ما‌لَم‌تَمَسّوهُنَّ اَو تَفرِضوا لَهُنَّ فَریضَةً و‌مَتِّعوهُنَّ عَلَی الموسِعِ قَدَرُهُ و عَلَی المُقتِرِ قَدَرُهُ مَتـعـًا بِالمَعروفِ حَقـًّا عَلَی المُحسِنین».

۴.۳ - پرهیزگاری


شماری دیگر از جلوه‌های احسان در این حوزه، با رویکرد غالب عاطفی، برای تلطیف روابط اجتماعی و تنش‌زدایی از آن مورد توجّه و تأکید قرار گرفته‌اند.
در آیات ۱۳۳‌ـ‌۱۳۴ سوره آل‌عمران، پرهیزکاران با عنوان کسانی‌که هنگام توان‌گری و تنگ‌دستی انفاق کرده و هنگام عصبانیت از دست دیگران، با فرو خوردن خشم خویش از خطای مردم در می‌گذرند، تعریف شده‌اند: «و‌سارِعوا اِلی مَغفِرَة مِن رَبِّکُم و جَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ و‌الاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقین اَلَّذینَ یُنفِقونَ فِی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ والکـظِمینَ الغَیظَ والعافینَ عَنِ النّاسِ واللّهُ یُحِبُّ المُحسِنین».
تناسب آمرزش الهی و بهشتی به وسعت آسمان‌ها و زمین به‌صورت پاداش و نشانه محبّت خدا به نیکوکاران، با کارهای نیک یاد‌شده به‌صورت بازتابی از مهر و شفقت انسان با دیگران، قابل توجّه است. در این آیات، پرهیزکاران به نیکوکاران تعریف شده‌اند.
عفو و گذشت با توجّه به تأثیر سازنده‌ای که در تألیف قلوب و تربیت نفوس دارد، حتّی با افراد غیر خائن از اهل‌کتاب نیز سفارش و کار نیک خوانده شده است: «فَبِما نَقضِهِم میثـقَهُم لَعَنّـهُم و‌...و‌لا‌تَزالُ تَطَّـلِعُ عَلی خائِنَة مِنهُم اِلاّ قَلیلاً مِنهُم فَاعفُ عَنهُم واصفَح اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین».

۴.۴ - دل‌سوزی از افراد کهن‌سال


در‌آیه‌۷۸ سوره یوسف، افراد کهن‌سال که به‌سبب وضعیّت سنّی و روحی خاص، نیازمند رعایت و تأمین عاطفی بیش‌تری هستند، مورد توجّه قرار گرفته و دل‌سوزی به آن‌ها با پرهیز از اقدامی که ضربه عاطفی به دنبال دارد، کار نیک معرّفی شده است: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین».
تعبیر «اِنّا نَرکَ‌...» نشان می‌دهد که کار نیک یاد‌شده از مصادیق بدیهی و شناخته شده احسان و در نتیجه مورد انتظار از افراد نیکوکار است.

۴.۵ - ایجاد توافق بین دو‌طرف درگیری


ایجاد توافق بین دو‌طرف درگیری از مصادیق دیگری است که در برابر دیگران، احسان به‌شمار می‌رود: «فَکَیفَ اِذا اَصـبَتهُم مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَت اَیدیهِم ثُمَّ جاءوکَ یَحلِفونَ بِاللّهِ اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا و تَوفیقـا».

۴.۶ - بخشش دارایی و صدقه


تخصیص بخشی از درآمد و دارایی به اقشار نیازمند جامعه، جلوه دیگری از عواطف اجتماعی است که اسلام با قرار دادن آن در حوزه کارهای نیک، مؤمنان را بدان فرا می‌خواند.
پرداخت زکات، و حقّ سائل و محروم، از این جمله‌اند.
چنان‌که در جای دیگر، مطلق صدقه، احسان خوانده شده است: «و‌ءاتَینـهُ مِنَ الکُنوزِ...وابتَغِ فیما ءاتـکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ و لاتَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا و اَحسِن کَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَیکَ‌...».

۴.۷ - پرداخت خون‌بها


عدم مسامحه و رعایت بایسته‌ها و شایسته‌ها در پرداخت خون‌بها، مصداق دیگری از احسان در حوزه روابط اجتماعی است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی...فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ و اَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسـن‌...».

۴.۸ - انجام فضایل اخلاقی


در شمار دیگری از آیات، پاره‌ای از عناوین عام، احسان به‌معنای انجام دادن کار نیک، معرّفی شده‌اند که اغلب بر مصادیق کارهای نیکی که ذکر آن رفت، قابل تطبیق است.
عمل صالح، پرهیز از افساد در روی زمین، پرهیز از گناهان بزرگ و کارهای زشتو نیز شکیبایی در برابر ناملایمات زندگیاز این قبیل‌هستند.



احسان به این معنا هر چند در مصادیق احسان به‌معنای انجام دادن کار نیک هم به چشم می‌خورد، اما کاربرد متمایزی از آن دارد.
زیرا از آن‌جا که در پاره‌ای از مصادیقش، فواید احسان، بیش از فرد نیکوکار، متوجّه افرادی است که نیکی به آن‌ها به‌سبب وضع خاصّی که دارند، سفارش شده است و در مواردی نیز هیچ منفعتی برای نیکی‌کننده نداشته و نیازی از وی تأمین نمی‌کند.
این معنا در ارتباط خدا با انسان، انسان با دیگران و خود به چشم می‌خورد.

۵.۱ - در نیکی خدا به بندگان


قرآن برای نیکی خدا به بندگانش، افزون بر دنیا و در زمینه نیازهای روانی و مادّی، در آخرت نیز مصادیقی را آورده است.

۵.۲ - رهایی حضرت یوسف و خاندانش از مشکلات


در آیه‌۱۰۰ سوره یوسفحضرت یوسف(علیه السلام)خداوند را عامل رهایی خویش از زندان و آورنده خانواده‌اش از بادیه به مصر معرّفی کرده، آن را نیکی خدا به خود می‌خواند: «...‌و‌قالَ یـاَبَتِ هـذا تَأویلُ رُءیـیَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّی حَقـًّا و قَد اَحسَنَ بی اِذ اَخرَجَنی مِنَ السِّجنِ و جاءَ بِکُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ اَن نَزَغَ الشَّیطـنُ بَینی و بَینَ اِخوَتی اِنَّ رَبّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ اِنَّهُ هُوَ العَلیمُ الحَکیم».
آمدن خاندان یعقوب، به‌سبب جای‌گزینی زندگی در مصر به جای بادیه‌نشینی، رهایی آنان از خشک‌سالی و نیز قحطی به دنبال مرگ احشام، هم‌چنین پایان دادن به جدایی یوسف(علیه السلام) و خانواده‌اش، نیکی خدا به وی خوانده شده است.
[۱۰۵] مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۴۰۶.


۵.۳ - ثروت و دارایی


گاهی ثروت و دارایی نیز مصداق نیکی خدا به انسان دانسته شده است.
قرآن در کنار گزارش از گنج شایان قارون، آن را از زبان بنی‌اسرائیل، احسان خدا به وی می‌خواند: «...‌و‌اَحسِن کَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَیکَ‌...».

۵.۴ - پاداش دنیوی


در ‌سوره الرحمن، ضمن بیان شماری از نعمت‌های بهشتی برای خداترسان:، از این‌که پاداش نیکی جز نیکی چیز دیگری نیست، سخن گفته شده است: «هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن».
بنابر ظاهر آیه و نیز قرینه آیات پیشین، نعمتهای یاد‌شده، مصداق نیکی خداوند است که به‌صورت پاداش کارهای نیک خداترسان در دنیا، برای آنان مهیّا شده است.
ساختار پرسشی آیه، بدیهی بودن قاعده نیکی در برابر نیکی و اطلاق آیه، کلّی بودن آن را حتّی درباره کافران نیز می‌رساند.
[۱۱۱] مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۶۱.
[۱۱۲] التفسیر الکبیر، ج‌۳۰، ص‌۳۷۷‌ـ‌۳۷۸.


۵.۵ - رزق بهشت برای اهل ایمان


هم‌چنین در آیه‌۱۱ سوره طلاقرزق بهشت و جاودانگی در آن، مصداق دیگری از احسان خدا به کسانی یاد‌شده است که اهل ایمان و عمل صالح هستند: «...‌و‌مَن یُؤمِن بِاللّهِ و یَعمَل صــلِحـًا یُدخِلهُ جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها اَبَدًا قَد اَحسَنَ اللّهُ لَهُ‌رِزقـا».

۵.۶ - در نیکی کردن انسان به دیگران


در پاره‌ای از آیات، نیکی در عواطف، گفتار و رفتار به افراد خاصّی از جامعه که توجّه بیش‌تری را می‌طلبند، همراه با تأکید بیش‌تر به برخی از آن‌ها به چشم می‌خورد.



در این میان، نیکی به پدر و مادر به‌سبب این‌که دست کم بیش از ده بار و به‌طور معمول پس از توحید به آن سفارش شده استو‌، جای‌گاه ویژه‌ای دارد.
در آیات ۲۳‌ـ‌۲۴ سوره اسراء، بر روا نداشتن کم‌ترین اهانت به پدر و مادر،
[۱۲۰] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۵۰.
[۱۲۱] مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۰‌ـ‌۶۳۱‌.
گفتار نرم، نیکو و سنجیده، نهایت فروتنی از سر مهر و شفقت(و‌نه از سر ناچاری)، طلب آمرزش و رحمت الهی و نیز کمک مالی به‌صورت مصادیق نیکی به پدر و مادر به‌ویژه در اوان پیری، تأکید شده است: «و‌قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ و بِالولِدَینِ اِحسـنـًا اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما و قُل لَهُما قَولاً کَریمـا واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ و قُل رَبِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا».
از «فَلاتَقُل لَهُما اُفّ» به بعد، چنان‌که پاره‌ای مفسّران نیز گفته‌اند، تفسیر و تبیین احسان است.
[۱۲۳] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۵۰.
[۱۲۴] احکام‌القرآن، ج‌۳، ص۲۹۱.

در آیه‌۱۵ سوره احقافبر رنج‌های مادر در دوران بارداری، زایمان، شیردهی و کودکی فرزند به‌صورت عاملی که نیکی به وی را می‌طلبد، تصریح شده است: «و‌وصَّینَا الاِنسـنَ بِولِدَیهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ کُرهـًا و وضَعَتهُ کُرهـًا و حَملُهُ و فِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ‌...».
این آیه می‌رساند که باید به مادر بیش از پدر نیکی کرد.
در آیاتی که به نیکی به پدر و مادر سفارش شده، از پاداش آن و نیز نیکوکار بودن فرزند به‌سبب آن، سخنی نیامده است و این می‌تواند بدین سبب باشد که احسان یاد‌شده در برابر زحمات و رنج‌های پدر و مادر است و نباید انتظار پاداش و ستایش داشت.



فروتنی و کمک مالی به خویشان، یتیمان، بیچارگان، همسایگانِ دور و نزدیک، دوستِ هم‌نشین، در راه ماندگان، بردگان و پرهیز از خودپسندی، فخرفروشی و بخل ورزی با آن‌ها از مصادیق دیگر نیکی به دیگران است: «و‌بِالولِدَینِ اِحسـنـًا و بِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ والجارِ ذِی‌القُربی والجارِ الجُنُبِ والصّاحِبِ بِالجَنـبِ و ابنِ السَّبیلِ و ما مَلَکَت اَیمـنُکُم اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا اَلَّذینَ یَبخَلونَ‌...».
روشن است که نوع و اهمّیّت نیکی به هر یک از گروه‌های یاد‌شده در مقایسه با دیگری متفاوت‌است.



از منظر قرآن، انسان پاداش و کیفر و دیگر پیامدهای عقاید، عواطف، گفتار و رفتارهای خوب و بد خویش را در دنیا و آخرت می‌بیند.
ازاین‌رو، انجام هرگونه کار نیک از سوی انسان را نیکی به خود او می‌خواند: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَِنفُسِکُم‌...».
بنابراین، انجام کارهای نیک یاد‌شده، مصداق نیکی انسان به خود نیز به‌شمار می‌رود.



قرآن، این معنا را که متناسب با هر موردی، متفاوت است، بیش‌تر به‌صورت یکی از صفات فعل الهی، به‌کار برده است.



در آیه‌۷ سوره سجدهآفرینش همه مخلوقات: «اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شَیء خَلَقَهُ‌...»، و در آیه‌۶۴ سوره غافرو ۳ سوره تغابنآفرینش انسان، نیکو و در کامل‌ترین شکل آن معرّفی شده است: «...‌و‌صَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکُم‌...».
در مواردی هم که از خدا با وصف «اَحسَنُ الخــلِقین» یاد می‌شود، همین معنا مقصود است.
درباره «خلقت احسن» هر چند مفسّران وجوهی متفاوت و در عین حال قابل جمع ذکر کرده‌اند،
[۱۳۹] جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۳۰۷‌ـ‌۳۰۸.
[۱۴۰] مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۴۴۸.
[۱۴۱] مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۲۰.
[۱۴۲] مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۸۳.
[۱۴۳] مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۷۵‌ـ‌۷۷۶.
[۱۴۴] زادالمسیر، ج‌۸‌، ص‌۲۸۱.
مقصود از آن را چنان‌که برخی مفسّران نیز تصریح دارند،
[۱۴۵] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲.
خود قرآن دست کم درباره انسان بیان کرده است.«و‌لَقَد خَلَقنَا الاِنسـنَ مِن سُلــلَة مِن طین ثُمَّ جَعَلنـهُ نُطفَةً فی قَرار مَکین ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًا فَکَسَونَا العِظـمَ لَحمـًا ثُمَّ اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ اَحسَنُ الخــلِقین».
در این آیه، ستایش خداوند با آوردن، «فاء» تفریع و پس از بیان مراحل گوناگون آفرینش انسان نشان می‌دهد که آفرینش به‌گونه‌ای که در آیه آمده، وجه «خلقت احسن» انسان و «احسن الخالقین» بودن خداوند است.
شأن نزولی که درباره آیه‌۹۳ سوره انعام، گزارش شده، مؤیّد این معنا است.
[۱۴۸] اسباب‌النزول، ص‌۱۴۸.
[۱۴۹] تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۷‌ـ‌۲۸.
[۱۵۰] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲.

در آیه‌۲۳ سوره یوسفنیز احسان به‌معنای انجام دادن شایسته و به نحو احسن یک کار، به خدا نسبت داده شده است: «و‌قالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ اِنَّهُ لایُفلِحُ الظّــلِمون».
در این آیه، یوسف(علیه السلام)ناز و نعمتی را که در خانه عزیز مصر داشت، جای‌گاه نیکو و گرامی داشتی می‌خواند که خداوند به وی ارزانی کرده است.
برخلاف آن‌چه بیش‌تر مفسّران
[۱۵۲] جامع‌البیان، مج‌۷، ج‌۱۲، ص‌۲۳۸.
[۱۵۳] مجمع‌البیان، ج‌۵، ص۳۴۱.
[۱۵۴] تفسیر قرطبی، ج‌۹، ص‌۱۰۹.
گفته‌اند، قراین جدّی نشان می‌دهد که مقصود از «ربّی» نمی‌تواند عزیز مصر باشد؛البتّه در هر دو صورت، احسان به یک معنا خواهد بود.



احسان به‌معنای انجام دادن نیکوی یک کار، فقط در یک مورد، آن هم درباره ایمان و عمل صالح به انسان نسبت داده شده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ اِنّا لانُضیعُ اَجرَ مَن اَحسَنَ‌عَمَلا».
این نکته می‌تواند ازاین‌رو باشد که انسان به‌سبب فقدان احاطه علمی به جوانب گوناگون یک رفتار از‌جمله پی‌آمدهای دنیایی و آخرتی آن نمی‌تواند بدون هدایت الهی، نیک یا بد بودن آن‌را تشخیص، و در نتیجه، در کامل‌ترین و شایسته‌ترین شکل، انجامش دهد.


 
۱. مائده/سوره۵، آیه۸۲.    
۲. جامع‌البیان، ج‌۵، ج‌۷، ص‌۹.
۳. التبیان، ج‌۴، ص‌۴‌‌۵.    
۴. المیزان، ج۳، ص‌۲۰۵.    
۵. مائده/سوره۵، آیه۸۵-۸۳.    
۶. جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۱.
۷. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۶۳.
۸. المیزان، ج‌۶‌، ص‌۸۲‌.    
۹. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۶۲.
۱۰. التبیان، ج‌۴، ص‌۴.    
۱۱. زمر/سوره۳۹، آیه۵۹-۵۸.    
۱۲. مائده/سوره۵، آیه۸۵-۸۲.    
۱۳. زمر/سوره۳۹، آیه۵۹.    
۱۴. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۹-۱۵.    
۱۵. اعراف/سوره۷، آیه۵۶.    
۱۶. اعراف/سوره۷، آیه۵۶.    
۱۷. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۹-۱۷.    
۱۸. اعراف/سوره۷، آیه۵۶.    
۱۹. حج/سوره۲۲، آیه۳۷-۳۶.    
۲۰. حج/سوره۲۲، آیه۲۸.    
۲۱. حج/سوره۲۲، آیه۳۰.    
۲۲. حج/سوره۲۲، آیه۳۱.    
۲۳. حج/سوره۲۲، آیه۳۴-۳۳.    
۲۴. حج/سوره۲۲، آیه۳۷-۳۱.    
۲۵. لقمان/سوره۳۱، آیه۵-۲.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۵۷-۴۹.    
۲۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۶۰-۱۵۹.    
۲۸. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶.
۲۹. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
۳۰. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۲.    
۳۱. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷.
۳۲. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
۳۳. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸.
۳۴. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
۳۵. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳.    
۳۶. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۳۲.
۳۷. مجمع‌البیان، ج‌۱، ۲۴۸.
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۵۹-۵۸.    
۳۹. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۱۲۱.
۴۰. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۶.    
۴۱. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۵-۱۰۳.    
۴۲. صافات/سوره۳۷، آیه۱۱۰-۱۰۴.    
۴۳. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۴‌ـ‌۸۵۵‌.
۴۴. زادالمسیر.ج‌۱، ص‌۴۷۲.
۴۵. المیزان، ج‌۴، ص‌۴۱.    
۴۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۴۶.    
۴۷. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۴۸-۱۴۷.    
۴۸. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۶۲.
۴۹. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۵‌.
۵۰. التبیان، ج‌۳، ص‌۱۳.    
۵۱. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۶۲.
۵۲. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۵۵‌.
۵۳. التبیان، ج‌۳، ص‌۱۳.    
۵۴. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۶-۱۲۴.    
۵۵. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۱-۱۲۹.    
۵۶. توبه/سوره۹، آیه۱۲۰.    
۵۷. توبه/سوره۹، آیه۹۱.    
۵۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۶۹.    
۵۹. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۴۵۸.
۶۰. تفسیر قرطبی، ج‌۱۳، ص‌۲۴۲.
۶۱. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۴۱۱.    
۶۲. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۴۵۸.
۶۳. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۵۲.    
۶۴. التبیان، ج‌۸‌، ص‌۲۲۶.    
۶۵. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۸-۱۲۷.    
۶۶. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۵.    
۶۷. صافات/سوره۳۷، آیه۸۰-۷۵.    
۶۸. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۱-۱۱۴.    
۶۹. صافات/سوره۳۷، آیه۱۳۱-۱۳۰.    
۷۰. بقره/سوره۲، آیه۲۲۹.    
۷۱. جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۸‌.
۷۲. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.
۷۳. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۲۷۹.
۷۴. جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۹‌.
۷۵. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.
۷۶. تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۱۱۷.    
۷۷. جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱۹‌.
۷۸. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۷۸.
۷۹. المیزان، ج‌۲، ص‌۲۳۳.    
۸۰. جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۲۱‌.
۸۱. تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۱۱۶‌‌۱۱۷.    
۸۲. التبیان، ج‌۲، ص‌۲۴۸.    
۸۳. نساء/سوره۴، آیه۱۲۸.    
۸۴. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۴۱۲‌ـ‌۴۱۹.
۸۵. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۸۴.
۸۶. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۰۰.    
۸۷. بقره/سوره۲، آیه۲۳۶.    
۸۸. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۳۴-۱۳۳.    
۸۹. مائده/سوره۵، آیه۱۳.    
۹۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۸.    
۹۱. نساء/سوره۴، آیه۶۲.    
۹۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۴-۲.    
۹۳. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۹.    
۹۴. قصص/سوره۲۸، آیه۷۷-۷۶.    
۹۵. بقره/سوره۲، آیه۱۷۸.    
۹۶. نساء/سوره۴، آیه۱۲۵-۱۲۴.    
۹۷. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۲.    
۹۸. اعراف/سوره۷، آیه۵۶.    
۹۹. نجم/سوره۵۳، آیه۳۲-۳۱.    
۱۰۰. نحل/سوره۱۶، آیه۹۰.    
۱۰۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۲-۱۵.    
۱۰۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۰.    
۱۰۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰.    
۱۰۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰.    
۱۰۵. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۴۰۶.
۱۰۶. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۲۴۷.    
۱۰۷. قصص/سوره۲۸، آیه۷۶.    
۱۰۸. قصص/سوره۲۸، آیه۷۷.    
۱۰۹. الرحمن/سوره۵۵، آیه۵۸-۴۶.    
۱۱۰. الرحمن/سوره۵۵، آیه۶۰.    
۱۱۱. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۶۱.
۱۱۲. التفسیر الکبیر، ج‌۳۰، ص‌۳۷۷‌ـ‌۳۷۸.
۱۱۳. المیزان، ج‌۱، ص‌۳۸۶.    
۱۱۴. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۱۱۳.    
۱۱۵. طلاق/سوره۶۵، آیه۱۱.    
۱۱۶. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۱۱۷. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۱۱۸. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۱۱۹. إسراء/سوره۱۷، آیه۲۴-۲۳.    
۱۲۰. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۵۰.
۱۲۱. مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۰‌ـ‌۶۳۱‌.
۱۲۲. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۹۸.    
۱۲۳. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۵۰.
۱۲۴. احکام‌القرآن، ج‌۳، ص۲۹۱.
۱۲۵. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۱۲۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.    
۱۲۷. نساء/سوره۴، آیه۳۷-۳۶.    
۱۲۸. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۱۲۹. نجم/سوره۵۳، آیه۳۱.    
۱۳۰. بیّنه/سوره۹۸، آیه۸-۶.    
۱۳۱. زلزله/سوره۹۹، آیه۸-۷.    
۱۳۲. إسراء/سوره۱۷، آیه۷.    
۱۳۳. سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۱۳۴. غافر/سوره۴۰، آیه۶۴.    
۱۳۵. تغابن/سوره۶۴، آیه۳.    
۱۳۶. تین/سوره۹۵، آیه۴.    
۱۳۷. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۱۳۸. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۵.    
۱۳۹. جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۳۰۷‌ـ‌۳۰۸.
۱۴۰. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۴۴۸.
۱۴۱. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۲۰.
۱۴۲. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۸۳.
۱۴۳. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۷۵‌ـ‌۷۷۶.
۱۴۴. زادالمسیر، ج‌۸‌، ص‌۲۸۱.
۱۴۵. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲.
۱۴۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴-۱۲.    
۱۴۷. انعام/سوره۶، آیه۹۳.    
۱۴۸. اسباب‌النزول، ص‌۱۴۸.
۱۴۹. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۷‌ـ‌۲۸.
۱۵۰. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۲۵۱‌ـ‌۲۵۲.
۱۵۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.    
۱۵۲. جامع‌البیان، مج‌۷، ج‌۱۲، ص‌۲۳۸.
۱۵۳. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص۳۴۱.
۱۵۴. تفسیر قرطبی، ج‌۹، ص‌۱۰۹.
۱۵۵. المیزان، ج۱۱، ص‌۱۲۵.    
۱۵۶. کهف/سوره۱۸، آیه۳۰.    
۱۵۷. هود/سوره۱۱، آیه۷.    
۱۵۸. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۳.    




دانشنامه موضوعی قرآن    




جعبه ابزار