مصادیق احسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احسان به سه معنا به کار برده شده هست؛ ۱.انجام دادن
کار نیک، ۲. نیکی کردن به دیگران، ۳.انجام دادن شایسته کاری در شکل کاملآن .
در ذیل به مصادیق احسان پرداخته میشود.
احسان به این معنا، افزون بر کاربرد در حوزههای گوناگون ارتباط
انسان با
دین،
انبیا(علیهم السلام) و دیگران، بیش از همه در حوزه ارتباط
شناختی،
عاطفی و
رفتاری انسان با
خدا بهکار رفته است.
شماری از
آیات، پارهای از
باورها، عواطف،
گفتارها و رفتارهای انسان را در ارتباط با خدا به مفهوم خاص آن، از مصادیق احسان (انجام دادن کار نیک) معرّفی میکند.
در برخی از این آیات، اموری چون
ایمان به خدا، رسول(صلی الله علیه وآله)،
قرآن، انتظار درک زمان
پیامبر(صلی الله علیه وآله)،
آرزوی گرویدن به گروه
مؤمنان، از مصادیق کارهای نیک شمرده شده است.
در
آیه۸۲
سوره مائدهیهود و
مشرکان، دشمنترین، و
نصارا بهسبب وجود
قسّیسان و
رهبانان در میان آنان و نیز عدم
خودبرتربینی، دوستترین افراد برای مؤمنان معرّفی شدهاند.
در ادامه آیات، از
اشک شوق آنان هنگام شنیدن قرآن و
شناخت حق، سخن رفته است و آنها بهسبب اظهار
ایمان به خدا، رسول(صلی الله علیه وآله)، قرآن و نیز درخواست از خدا که آنان را در شمار درککنندگان
رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
نوشته و در گرو
صالحان درآورد، جزو
نیکوکاران خوانده شدهاند: «واِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّـهِدین وما لَنا لانُؤمِنُ بِاللّهِ و ما جاءَنا مِنَ الحَقِّ و نَطمَعُ اَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَومِ الصّــلِحین فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ المُحسِنین».
ظاهر جمله «فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا...»، نشان میدهد ابراز سخنان یادشده
که گویا دربرابر
اعتراضِ همکیشان به ایمان آنها، صورتگرفته
و نوعی
استدلال بر حقّانیّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و
دین او است، بیش از اصل ایمان آنان، نوعی احسان خوانده میشود.
همچنین در آیاتی، آرزوی
کافران هنگام دیدن
عذاب برای بازگشت به
دنیا و پیوستن به زمره نیکوکاران، گزارش شدهاست: «اَوتَقولَ حینَ تَرَی العَذابَ لَو اَنَّ لی کَرَّةً فَاَکونَ مِنَ المُحسِنین بَلی قَد جاءَتکَ ءایـتی فَکَذَّبتَ بِها واستَکبَرتَ و کُنتَ مِنَالکـفِرین».
در این ۲
آیه نیز ایمان به
آیات الهی، مصداق
احسان معرّفی شده و
کفر در برابر آن قرار گرفته است. در آیات یادشده، ازجمله عدم خود برتربینی بهصورت زمینه انجام
کار نیک و
ایمان، و
جاودانگی در
بهشت پاداش آن معرّفی شده است.
شماری دیگر از این دسته آیات، با
نیکوکار خواندن فاعلان برخی امور،
الگوهای نیک روانی، رفتاری، گفتاری و زمان
راز و نیاز با خدا را ارائه میکند: «اِنَّ المُتَّقینَ فی جَنّـت و عُیون ءاخِذینَ ما ءاتـهُم رَبُّهُم اِنَّهُم کانوا قَبلَ ذلِکَ مُحسِنین کانوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعون و بِالاَسحارِ هُم یَستَغفِرون و فی اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم».
این آیات، سبب بهرهمندی
پرهیزکاران از باغها، و چشمهساران بهشتی و دیگر
نعم الهی را «نیکوکار» بودن آنان در دنیا و
خواب اندک شبانه،
استغفار در
سحرگاهان و اختصاص حقّی برای
سائل و محروم از اموالشان معرّفی میکنند.
در آیه۵۶
سوره اعرافبه خواندن
خدا همراه با
تضرّع و صدای آهسته و نیز با حالت روانی و متعادل
خوف و
رجاء فرمان، و از نزدیک بودن
رحمت الهی بهصورت
پاداش «نیکوکاران» خبر داده شده است: «ولاتُفسِدوا فِی الاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها وادعوهُ خَوفـًا و طَمَعـًا اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ المُحسِنین».
ذکر
کمک مالی به سائل و
محروم و نیز عدم
افساد در روی
زمین به همراه رفتارهای عبادی مذکور، نشان میدهد که چگونه از منظر
قرآن، افزون بر قرار گرفتن هر دو حوزه ارتباط انسان با خدا و
جامعه در دایره احسان، آن دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند.
قرآن کریم در کنار معرّفی
نحر شتران فربه در موسم
حج به شکرانه نعمت
هدایت و نیز نفی ارزش
گوشت و
خون قربانی نزد
پروردگار و معرّفی
تقوا بهصورت معیار ارزش و قبولی آن، از
بشارت به نیکوکاران سخن گفته است: «لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها و لا دِماؤُها و لـکِن یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم و بَشِّرِ المُحسِنین».
این
آیات به همراه آیات پیش از آن
، برآناند که در کنار نفی ارزشهای جاهلی با هدف زدودن انحرافاتی که با گذر زمان در آیین قربانی کردن پدید آمده است، با بیان
فلسفه و هدف
توحیدی آن بهصورت یکی از مناسک دیرین عبادی و بر جای مانده از
ابراهیم خلیل(علیه السلام)، محتوای از دست رفته آن را بازگردانند.
از آیات یادشده که در کنار رعایت ارزشهای الهی همچون ذکر نام خدا و چگونگی کشتن قربانی، و نیز پرهیز از ارزشهای جاهلی، انگیزه خدایی را نیز مطرح کرده است بر میآید که در اتّصاف عمل قربانی به «
کار نیک» بودن، افزون بر چگونگی انجام فعل (
حُسن فعلی)،
خلوص نیّت (
حُسنفاعلی) نیز دخیل است.
در
سوره لقمان،
آیات قرآن، مایه
هدایت و
رحمت برای
نیکوکاران و آنها با عنوان برپا کنندگان
نماز و پرداخت کنندگان
زکات از سر
یقین به
آخرت معرّفی شدهاند: «تِلکَ ءایـتُ الکِتـبِ الحَکیم هُدًی و رَحمَةً لِلمُحسِنین اَلَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ و یُؤتونَ الزَّکوةَ و هُم بِالاخِرَةِ هُم یوقِنون اُولئِکَ عَلی هُدًی مِن رَبِّهِم و اُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون».
ذکر برجستهترین رفتار اقتصادی ـ اجتماعی (پرداخت زکات) در کنار بارزترین رفتار عبادی (
اقامه نماز) از یک سو، و آوردن آن دو، همراه با یقین به آخرت از سوی دیگر نشان میدهد که چگونه از منظر قرآن، مثلث
ارتباط با خدا،
جامعه و آخرت، با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته و در اتّصاف کارهای یادشده به «نیک» بودن و نیز «نیکوکار» خوانده شدن انسان، دخالت تام دارد.
بنابراین یکی از دو کار اقامه نماز و
پرداخت زکات بدون دیگری و هر دو با نبود یقین به آخرت، مصداق «کار نیک» نخواهد بود.
از این آیات که ابتدا «نیکوکاران» را ذکر، آنگاه با عنوان اقامهکنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت، آنها را شناسانده است برمیآید که عناصر یادشده، مصادیق جدید احسان که برای
عرب عصر
نزول ناشناخته بود، معرّفی شدهاند.
یادکردن از آن امور بهصورت زمینه بهرهمندی از
هدایت و
رحمت آیات قرآن، در کنار معرّفی انجام دهندگان آن با عنوان همان گروه رستگاران با توجّه به آشنایی عرب با مفهوم «
رستگاری» میتواند مؤیّد سخن گفته شده باشد.
پارهای دیگر از آیات در بیان ارتباط مطلوبی که انسان دوباره میتواند پس از
نافرمانی خدا با او برقرار سازد، گردننهادن به فرمان الهی و
طلب آمرزش گناهان را از مصادیق «کارهای نیک» برشمردهاند.
قرآن پس از بیان نافرمانیهای
بنیاسرائیل، به رغم مشاهده
آیات و بهرهمندی از
نعمتهای فراوان الهی:
، از دستور خود به آنان مبنی بر داخل شدن به شهر
بیتالمقدس، ورود
متواضعانه و
خاشعانه از دروازه آن
و درخواست
آمرزش گناهان با گفتن واژهای چون «حِطَّة»
سخن گفته است و اینکه در این صورت،
گناهان آنها را آمرزیده و افزون بر آن، «
نیکوکاران» را
پاداش بیشتری خواهد داد.
آنگاه از تغییر جملهای
که باید در مقام
توبه میگفتند از سوی
ستمگران آن قوم و دچار شدن آنان به
عذاب آسمانی خبر میدهد: «واِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَریَةَ فَکُلوا مِنها حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا و قولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم و سَنَزیدُ المُحسِنین فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَـلَموا قَولاً غَیرَ الَّذی قیلَ لَهُم فَاَنزَلنا عَلَی الَّذینَ ظَـلَموا رِجزًا مِنَ السَّماءِ بِما کانوا یَفسُقون».
در این آیات، کسانیکه با
اطاعت از
خدا،
آن لفظ خاص را در مقام توبه گفتهاند، نیکوکار، و تغییر آن لفظ،
ظلم دانسته شده است.
بنابراین افزون بر اینکه ظلم در برابر احسان آمده میتوان گفت که در آیات یادشده، بیشتر
تعبّد و
تسلیم بیچون و چرا در برابر
امر خدا مصداق احسان و فزونی پاداش در کنار آمرزش گناهان پیامد آن معرّفی شده است.
همچنین آنجا که
ابراهیم بهسبب اقدام به
ذبح فرزند عزیز خویش از سر کمال تسلیم در برابر خدا، جزو نیکوکاران یادشده،
تسلیم محض و بیچون و چرای خدا بودن، مصداق
احسان خوانده شده است: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبین و نـدَینـهُ اَن یـاِبرهیم قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین».
ازاموری چون اعلام سرفرازی در این
امتحان به ابراهیم(علیه السلام)، دادن
قربانی برای ذبح به جای
اسماعیل و نجات او از
مرگ، ماندگار کردن نام ابراهیم(علیه السلام) میان آیندگان و
سلام خداوند به او بهصورت
پاداش چنین کار نیکی یادشده است.
دوبار تصریح به چگونگی پاداش نیکوکاران و نیز تعدّد و نوع پاداشهای یادشده نشان میدهد که تسلیم محض خدا بودن، از عالیترین مراتب احسان و دارای ارزش و منزلت بسیار والایی نزد خداوند است.
در آیاتی از قرآن و به دنبال گزارش از جنگیدن شمار بسیاری از مردان الهی، همراه
پیامبران خویش با
دشمنان خداو عدم
سستی و ناتوانی و نیز تسلیمناپذیری و
پایداری آنها در برابر سختیها و
مصائب این راه
، آنان «نیکوکار» خوانده شدهاند.
چرا که در وضعیّت دشوار یادشده در
اعتراف به گناه و ابراز ناتوانی خویش، سخنی جز درخواست از خداوند مبنی بر
آمرزش گناهان و گزافه کاریها، پایداری در راه خدا و پیروزی بر
کافران بر زبان جاری نکردهاند: «وماکانَ قَولَهُم اِلاّ اَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا و اِسرَافَنا فی اَمرِنا و ثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَی القَومِ الکـفِرین فَـاتـهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنیا و حُسنَ ثَوابِ الأخِرَةِ واللّهُ یُحِبُّ المُحسِنین».
این آیات با معرّفی امور یادشده بهصورت کارهای نیک، بر آن است که
الگوی درست نگرش به حوادث، هنگام شکست و ناکامی در
مبارزه با
دشمنان خدا را ارائه کند تا
مؤمنان از یک سو بدون نگاه نادرست به زمینههای ناملایمات یادشده، ریشه آن را عملکرد ناصواب خویش دانسته، از خدا، بهسبب آن،
آمرزش بطلبند و از سوی دیگر، بدون
ناامید شدن، با تصحیح
رفتار خویش و
استعانت از خدا، در راه خدا و
دین او پایداری کنند.
خداوند پاداش دنیایی (
پیروزی بر دشمن و
غنایم جنگی)
و
ثواب نیک
آخرت (
بهشت و
نعمتهای آن،
مغفرت)
را نتیجه کارهای نیک یادشده دانسته و از نشانه محبّت خود به «نیکوکاران» خبر داده است.
حوزه دیگری است که احسان بهمعنای انجامدادن
کار نیک، در آن بهکار رفته و اموری چون
تبلیغ باورها و ارزشهای توحیدی،
دفاع از آن در برابر
دشمنان و تحمّل انواع فشارها و
اذیّتها، از مصادیق آن شمرده شده است.
در این حوزه نیز آیات، قلمرو احسان را افزون بر رفتار، به محدوده
عواطف و گفتار هم کشانده و بر آن است تا با معرّفی الگوهای نیک، راهکارهای مطلوب روانی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی را برای گسترش
فرهنگ دینی و صیانت از آن ارائه کند.
در این معنا،
الیاس پیامبر(علیه السلام) بهسبب فراخوان قوم خود به
پرهیزکاری، پرهیز از
بتپرستی و
پرستش خدایی که احسن الخالقین و
پروردگار آن
قوم و
نیاکان نخستینشان است،
نیکوکار خوانده شده: «اِذ قالَ لِقَومِهِ اَلا تَتَّقون اَتَدعونَ بَعلاً و تَذَرونَ اَحسَنَ الخــلِقین اَللّهَ رَبَّکُم و رَبَّ ءابائِکُمُ الاَوَّلین...و تَرَکنا عَلَیهِ فِی الأخِرین سَلـمٌ عَلی اِلیاسین اِنّا کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین».
ماندگاری نام نیک الیاس میان آیندگان و
سلام خدا بر او، پاداش کارهای نیک وی خوانده شده است.
آیه۱۳۱ نشان میدهد که
خداوند،
پاداش یادشده را به هر شخص دیگری که مردم را به باورها و ارزشهای توحیدی
دعوت و از
کفر و
شرک پرهیز دهد، ارزانی میکند.
در
آیه۱۲۰
سوره توبهکسانیکه
رسولخدا(صلی الله علیه وآله) را در
جهاد با دشمنان
یاری کرده، انواع سختیها و ناملایمات این راه را به جان میخرند، نیکوکار خوانده شدهاند: «ما کانَ لاَِهلِ المَدینَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ و لایَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِکَ بِاَنَّهُم لایُصیبُهُم ظَمَأٌ و لا نَصَبٌ ولامَخمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ و لایَطَـونَ مَوطِئـًا یَغیظُ الکُفّارَ و لایَنالونَ مِن عَدُوّ نَیلاً اِلاّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ اِنَّ اللّهَ لایُضیعُ اَجرَ المُحسِنین».
عمل صالح خواندن کارهای یادشده در مقام بیان
پاداش عاملان آن و در ادامه،
سخنگفتن از تباه ساختن پاداش نیکوکاران، نشان میدهد که عمل صالح و
احسان، در اینجا به یک معنا هستند.
حتّی افراد ضعیف و بیمار که افزون بر ناتوانی، چیزی برای هزینه کردن در راه جهاد ندارند، درصورتی که خیرخواه خدا و رسول بوده و از آنچه در توان دارند، مضایقه نکنند، نیکوکار خوانده شدهاند: «لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ ولاعَلَی المَرضی و لا عَلَی الَّذینَ لایَجِدونَ مایُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیل...».
و سرانجام اینکه در
سوره عنکبوت، مطلق جهاد و
تلاش برای خدا، اعمّ از
جهاد نظامی،
فرهنگی،
جهاد با نفس و...،
کار نیک معرّفی شده است: «والَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنین».
تعبیر «فینا» میرساند که جهاد و تلاش یادشده درصورتی که فقط برای خدا باشد،
کار نیک بوده و هدایت به راه خدا و نیز «انواع عنایتهای الهی»
را در پی خواهد داشت.
«
پایداری در راه
دین» و «تحمّل انواع
آزار و اذیّتهای روحی و جسمی دشمنان»، مصداق دیگری از کار نیک در این حوزه است: «واصبِر و ما صَبرُکَ اِلاّ بِاللّهِ و لاتَحزَن عَلَیهِم و لاتَکُ فی ضَیق مِمّا یَمکُرون اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا والَّذینَ هُم مُحسِنون».
نام بردن از پیامبرانی چون
نوح(علیه السلام)،
ابراهیم(علیه السلام)،
موسی(علیه السلام) و
هارون(علیه السلام)در شمار نیکوکارانی برجسته، در کنار توجّه به شخصیّت فکری و رفتاری آنها در
قرآن نشان میدهد که همه موارد یادشده به ویژه
دعوت به باورها و ارزشهای توحیدی و
مبارزه با
کفر و
شرک با شیوههای گوناگون، از مصادیق برجسته و مراتب عالی احسان درباره
دین است.
حوزه دیگری است که احسان بهمعنای انجام دادن
کار نیک، در آن بهکار رفته و
قرآن با شناساندن پارهای از مصادیق،
مؤمنان را به انجام آن
ترغیب کرده است.
====رفتارنیک با همسر====
سفارش به
رفتار نیک با
همسر بهویژه
زنان، در این حوزه بیشتر به چشم میخورد.
پرهیز مرد از
آزار و اذیّت همسر خویش با استفاده از
حقّ رجوع در
طلاق از این موارد است: «الطَّـلـقُ مَرَّتانِ فَاِمسَاکٌ بِمَعروف اَو تَسریحٌ بِاِحسـن».
براساس گزارش
مفسّران برخی مردان بنا به
رسم جاهلیّت، بارها همسر خویش را طلاق و هر بار با رجوع پیش از انقضای
عدّه، وی را محروم از پارهای
حقوق، در بلاتکلیفی قرار میدادهاند؛
ازاینرو
طلاق رجعی محدود به دو بار، و بر اساس ظاهر آیه، مردان موظّف شدهاند که در هر مرتبه، رجوع و بهطور شایسته (بدون
آزار همسر و با پرداخت
نفقه و...)
همسر خود را نگهدارند یا با پرهیز از رجوع و در نتیجه
انقضای عدّه، او را رها سازند.
البتّه دیدگاه دوم براساس برخی
احادیث، «
تسریح به احسان» را به طلاق سوم براساس
حکم الهی،
تفسیر کرده است که باز، مصداق احسان خواهد بود.
در
آیه۱۲۸
سوره نساءنیز
سازگاری و
مصالحه مردان با همسر خویش و چشمپوشی از برخی حقوق خود برای رفع اختلاف و حفظ زندگی
زناشوییاز مصادیق احسان خوانده شده است: «واِنِ امرَاَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشوزًا اَو اِعراضـًا فَلا جُناحَ عَلَیهِما اَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحـًا والصُّلحُ خَیرٌ واُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحَّ واِن تُحسِنوا و تَتَّقوا فَاِنَّ اللّهَ کَانَ بِما تَعمَلونَ خَبیرا».
احسان در این آیه، بیشتر در
پرهیز از حالت روانی
حرص و آز مورد توجّه است که زمینه
صلح و سازش را از بین میبرد.
دادن
متاع و
مالی در خور و به قدر توان هرکس، به زنانی که پیش از
آمیزش و تعیین
مهر،
طلاق داده میشوند، مصداقی از
احسان مالی در حقّ
زنان است که در
آیه۲۳۶
سوره بقرهبیان شدهاست: «لا جُناحَ عَلَیکُم اِن طَـلَّقتُمُ النِّساءَ مالَمتَمَسّوهُنَّ اَو تَفرِضوا لَهُنَّ فَریضَةً ومَتِّعوهُنَّ عَلَی الموسِعِ قَدَرُهُ و عَلَی المُقتِرِ قَدَرُهُ مَتـعـًا بِالمَعروفِ حَقـًّا عَلَی المُحسِنین».
شماری دیگر از جلوههای احسان در این حوزه، با رویکرد غالب عاطفی، برای تلطیف
روابط اجتماعی و تنشزدایی از آن مورد توجّه و تأکید قرار گرفتهاند.
در
آیات ۱۳۳ـ۱۳۴
سوره آلعمران، پرهیزکاران با عنوان کسانیکه هنگام
توانگری و
تنگدستی انفاق کرده و هنگام
عصبانیت از دست دیگران، با فرو خوردن
خشم خویش از خطای مردم در میگذرند، تعریف شدهاند: «وسارِعوا اِلی مَغفِرَة مِن رَبِّکُم و جَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقین اَلَّذینَ یُنفِقونَ فِی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ والکـظِمینَ الغَیظَ والعافینَ عَنِ النّاسِ واللّهُ یُحِبُّ المُحسِنین».
تناسب
آمرزش الهی و
بهشتی به وسعت
آسمانها و
زمین بهصورت
پاداش و نشانه
محبّت خدا به
نیکوکاران، با کارهای نیک یادشده بهصورت بازتابی از
مهر و
شفقت انسان با دیگران، قابل توجّه است. در این آیات، پرهیزکاران به نیکوکاران تعریف شدهاند.
عفو و
گذشت با توجّه به تأثیر سازندهای که در
تألیف قلوب و
تربیت نفوس دارد، حتّی با افراد غیر خائن از
اهلکتاب نیز سفارش و
کار نیک خوانده شده است: «فَبِما نَقضِهِم میثـقَهُم لَعَنّـهُم و...ولاتَزالُ تَطَّـلِعُ عَلی خائِنَة مِنهُم اِلاّ قَلیلاً مِنهُم فَاعفُ عَنهُم واصفَح اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین».
درآیه۷۸
سوره یوسف، افراد کهنسال که بهسبب وضعیّت سنّی و روحی خاص، نیازمند رعایت و تأمین عاطفی بیشتری هستند، مورد توجّه قرار گرفته و
دلسوزی به آنها با پرهیز از اقدامی که ضربه عاطفی به دنبال دارد، کار نیک معرّفی شده است: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین».
تعبیر «اِنّا نَرکَ...» نشان میدهد که کار نیک یادشده از مصادیق بدیهی و شناخته شده احسان و در نتیجه مورد انتظار از افراد نیکوکار است.
ایجاد توافق بین دوطرف درگیری از مصادیق دیگری است که در برابر دیگران،
احسان بهشمار میرود: «فَکَیفَ اِذا اَصـبَتهُم مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَت اَیدیهِم ثُمَّ جاءوکَ یَحلِفونَ بِاللّهِ اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا و تَوفیقـا».
تخصیص بخشی از
درآمد و
دارایی به اقشار نیازمند جامعه، جلوه دیگری از
عواطف اجتماعی است که
اسلام با قرار دادن آن در حوزه کارهای نیک،
مؤمنان را بدان فرا میخواند.
پرداخت زکات
، و حقّ
سائل و محروم
، از این جملهاند.
چنانکه در جای دیگر، مطلق
صدقه، احسان خوانده شده است: «وءاتَینـهُ مِنَ الکُنوزِ...وابتَغِ فیما ءاتـکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ و لاتَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا و اَحسِن کَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَیکَ...».
عدم
مسامحه و رعایت بایستهها و شایستهها در پرداخت
خونبها، مصداق دیگری از احسان در حوزه
روابط اجتماعی است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی...فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ و اَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسـن...».
در شمار دیگری از
آیات، پارهای از عناوین عام، احسان بهمعنای انجام دادن
کار نیک، معرّفی شدهاند که اغلب بر مصادیق کارهای نیکی که ذکر آن رفت، قابل تطبیق است.
عمل صالح، پرهیز از
افساد در روی زمین
، پرهیز از
گناهان بزرگ و کارهای زشت
و نیز
شکیبایی در برابر ناملایمات زندگی
از این قبیلهستند.
احسان به این معنا هر چند در مصادیق احسان بهمعنای انجام دادن کار نیک هم به چشم میخورد، اما کاربرد متمایزی از آن دارد.
زیرا از آنجا که در پارهای از مصادیقش، فواید احسان، بیش از فرد
نیکوکار، متوجّه افرادی است که
نیکی به آنها بهسبب وضع خاصّی که دارند، سفارش شده است و در مواردی نیز هیچ منفعتی برای نیکیکننده نداشته و نیازی از وی تأمین نمیکند.
این معنا در ارتباط خدا با
انسان، انسان با دیگران و خود به چشم میخورد.
قرآن برای نیکی خدا به بندگانش، افزون بر
دنیا و در زمینه نیازهای روانی و مادّی، در
آخرت نیز مصادیقی را آورده است.
در
آیه۱۰۰
سوره یوسفحضرت یوسف(علیه السلام)
خداوند را عامل رهایی خویش از
زندان و آورنده
خانوادهاش از بادیه به
مصر معرّفی کرده، آن را نیکی خدا به خود میخواند: «...وقالَ یـاَبَتِ هـذا تَأویلُ رُءیـیَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّی حَقـًّا و قَد اَحسَنَ بی اِذ اَخرَجَنی مِنَ السِّجنِ و جاءَ بِکُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ اَن نَزَغَ الشَّیطـنُ بَینی و بَینَ اِخوَتی اِنَّ رَبّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ اِنَّهُ هُوَ العَلیمُ الحَکیم».
آمدن
خاندان یعقوب، بهسبب جایگزینی زندگی در مصر به جای
بادیهنشینی، رهایی آنان از
خشکسالی و نیز
قحطی به دنبال
مرگ احشام، همچنین پایان دادن به جدایی یوسف(علیه السلام) و خانوادهاش،
نیکی خدا به وی خوانده شده است.
گاهی
ثروت و
دارایی نیز مصداق نیکی خدا به انسان دانسته شده است.
قرآن در کنار گزارش از
گنج شایان
قارون، آن را از زبان
بنیاسرائیل، احسان خدا به وی میخواند: «...واَحسِن کَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَیکَ...».
در
سوره الرحمن، ضمن بیان شماری از نعمتهای بهشتی برای
خداترسان:
، از اینکه
پاداش نیکی جز
نیکی چیز دیگری نیست، سخن گفته شده است: «هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن».
بنابر ظاهر
آیه و نیز قرینه
آیات پیشین، نعمتهای یادشده، مصداق نیکی خداوند است که بهصورت
پاداش کارهای نیک خداترسان در
دنیا، برای آنان مهیّا شده است.
ساختار پرسشی آیه، بدیهی بودن قاعده نیکی در برابر نیکی و
اطلاق آیه، کلّی بودن آن را حتّی درباره
کافران نیز میرساند.
همچنین در آیه۱۱
سوره طلاقرزق بهشت و
جاودانگی در آن، مصداق دیگری از احسان خدا به کسانی یادشده است که
اهل ایمان و
عمل صالح هستند: «...ومَن یُؤمِن بِاللّهِ و یَعمَل صــلِحـًا یُدخِلهُ جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها اَبَدًا قَد اَحسَنَ اللّهُ لَهُرِزقـا».
در پارهای از آیات، نیکی در
عواطف،
گفتار و
رفتار به افراد خاصّی از
جامعه که توجّه بیشتری را میطلبند، همراه با تأکید بیشتر به برخی از آنها به چشم میخورد.
در این میان،
نیکی به
پدر و
مادر بهسبب اینکه دست کم بیش از ده بار و بهطور معمول پس از
توحید به آن سفارش شده است
و، جایگاه ویژهای دارد.
در
آیات ۲۳ـ۲۴
سوره اسراء، بر روا نداشتن کمترین
اهانت به پدر و مادر،
گفتار نرم، نیکو و سنجیده، نهایت
فروتنی از سر
مهر و
شفقت(ونه از سر ناچاری)،
طلب آمرزش و
رحمت الهی و نیز کمک مالی بهصورت مصادیق نیکی به پدر و مادر بهویژه در اوان
پیری، تأکید شده است: «وقَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ و بِالولِدَینِ اِحسـنـًا اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما و قُل لَهُما قَولاً کَریمـا واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ و قُل رَبِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا».
از «فَلاتَقُل لَهُما اُفّ» به بعد، چنانکه پارهای
مفسّران نیز گفتهاند،
تفسیر و
تبیین احسان است.
در آیه۱۵
سوره احقافبر رنجهای مادر در دوران
بارداری،
زایمان،
شیردهی و
کودکی فرزند بهصورت عاملی که نیکی به وی را میطلبد، تصریح شده است: «ووصَّینَا الاِنسـنَ بِولِدَیهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ کُرهـًا و وضَعَتهُ کُرهـًا و حَملُهُ و فِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ...».
این
آیه میرساند که باید به مادر بیش از پدر نیکی کرد.
در آیاتی که به نیکی به پدر و مادر سفارش شده، از
پاداش آن و نیز
نیکوکار بودن
فرزند بهسبب آن، سخنی نیامده است و این میتواند بدین سبب باشد که
احسان یادشده در برابر زحمات و رنجهای پدر و مادر است و نباید انتظار پاداش و
ستایش داشت.
فروتنی و
کمک مالی به
خویشان،
یتیمان،
بیچارگان،
همسایگانِ دور و نزدیک،
دوستِ همنشین،
در راه ماندگان،
بردگان و پرهیز از
خودپسندی،
فخرفروشی و
بخل ورزی با آنها از مصادیق دیگر نیکی به دیگران است: «وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا و بِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ والجارِ ذِیالقُربی والجارِ الجُنُبِ والصّاحِبِ بِالجَنـبِ و ابنِ السَّبیلِ و ما مَلَکَت اَیمـنُکُم اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا اَلَّذینَ یَبخَلونَ...».
روشن است که نوع و اهمّیّت نیکی به هر یک از گروههای یادشده در مقایسه با دیگری متفاوتاست.
از منظر
قرآن، انسان پاداش و
کیفر و دیگر پیامدهای
عقاید،
عواطف،
گفتار و رفتارهای خوب و بد خویش را در
دنیا و
آخرت میبیند.
ازاینرو، انجام هرگونه
کار نیک از سوی
انسان را نیکی به خود او میخواند: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَِنفُسِکُم...».
بنابراین، انجام کارهای نیک یادشده، مصداق نیکی انسان به خود نیز بهشمار میرود.
قرآن، این معنا را که متناسب با هر موردی، متفاوت است، بیشتر بهصورت یکی از صفات
فعل الهی، بهکار برده است.
در
آیه۷
سوره سجدهآفرینش همه
مخلوقات: «اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شَیء خَلَقَهُ...»، و در آیه۶۴
سوره غافرو ۳
سوره تغابنآفرینش انسان، نیکو و در کاملترین شکل آن معرّفی شده است: «...وصَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکُم...».
در مواردی هم که از خدا با وصف «اَحسَنُ الخــلِقین» یاد میشود، همین معنا مقصود است.
درباره «خلقت احسن» هر چند
مفسّران وجوهی متفاوت و در عین حال قابل جمع ذکر کردهاند،
مقصود از آن را چنانکه برخی مفسّران نیز
تصریح دارند،
خود قرآن دست کم درباره انسان بیان کرده است.«ولَقَد خَلَقنَا الاِنسـنَ مِن سُلــلَة مِن طین ثُمَّ جَعَلنـهُ نُطفَةً فی قَرار مَکین ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًا فَکَسَونَا العِظـمَ لَحمـًا ثُمَّ اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ اَحسَنُ الخــلِقین».
در این آیه، ستایش خداوند با آوردن، «فاء» تفریع و پس از بیان مراحل گوناگون آفرینش انسان نشان میدهد که آفرینش بهگونهای که در آیه آمده، وجه «خلقت احسن» انسان و «احسن الخالقین» بودن خداوند است.
شأن نزولی که درباره آیه۹۳
سوره انعام، گزارش شده، مؤیّد این معنا است.
در آیه۲۳
سوره یوسفنیز احسان بهمعنای انجام دادن شایسته و به نحو احسن یک کار، به خدا نسبت داده شده است: «وقالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ اِنَّهُ لایُفلِحُ الظّــلِمون».
در این آیه،
یوسف(علیه السلام)ناز و نعمتی را که در خانه
عزیز مصر داشت، جایگاه نیکو و گرامی داشتی میخواند که خداوند به وی ارزانی کرده است.
برخلاف آنچه بیشتر مفسّران
گفتهاند، قراین جدّی نشان میدهد که مقصود از «ربّی» نمیتواند
عزیز مصر باشد؛
البتّه در هر دو صورت، احسان به یک معنا خواهد بود.
احسان بهمعنای انجام دادن نیکوی یک کار، فقط در یک مورد، آن هم درباره
ایمان و
عمل صالح به انسان نسبت داده شده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ اِنّا لانُضیعُ اَجرَ مَن اَحسَنَعَمَلا».
این نکته میتواند ازاینرو باشد که انسان بهسبب فقدان احاطه علمی به جوانب گوناگون یک رفتار ازجمله پیآمدهای دنیایی و آخرتی آن نمیتواند بدون
هدایت الهی، نیک یا بد بودن آنرا تشخیص، و در نتیجه، در کاملترین و شایستهترین شکل، انجامش دهد.
دانشنامه موضوعی قرآن