مذهب کلامی شیعه امامیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به پیروان
حضرت علی (علیهالسّلام) اصطلاحاً
شیعه گفته میشود. به معتقدین به امامت
ائمه دوازدگانه از حضرت علی (علیهالسّلام) تا
امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجه)،
امامیه اطلاق میشود. امامیّه از فرقههای کلامی اسلامی
و نام همه یا گروهی از
شیعه میباشد. لذا امامیه یا اثنیعشریه مکتبی در برابر
اهل سنت میباشد. در این مقاله به «مذهب کلامی شیعه امامیه» میپردازیم.
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق میشود، یکی توافق
و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی،
و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.
الشیعة القوم الذین تجتمعوا علی امر،
و کل قوم اجتمعوا علی امر فهم شیعة،
و کل قوم امرهم واحد یتبع بعضهم رای بعض فهم شیع.
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته میشود که به
خلافت و امامت بلافصل
علی (علیهالسّلام) معتقدند،
و بر این عقیدهاند که
امام و جانشین
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) از طریق نصّ شرعی تعیین میشود،
و امامت حضرت علی (علیهالسّلام)
و دیگر
امامان شیعه نیز از طریق
نص شرعی ثابت شده است.
اطلاق شیعه بر دوستان
و پیروان علی (علیهالسّلام) نخست، از طرف پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) صورت گرفته است. این مطلب، در
احادیث متعددی که از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان که
سیوطی از
جابربن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی (علیهالسّلام) روایت کرده که پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) در
تفسیر آیه «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»
اشاره به علی (علیهالسّلام) کرده
و فرمودهاند: «تو
و شیعیانت روز
قیامت،
رستگار خواهید بود.»
در
تاریخ شیعه، فرقههایی پدید آمده است، که بسیاری از آنها منقرض شدهاند،
و بحث درباره آنها فایده چندانی ندارد. فرقههای اصلی شیعه که هم اکنون نیز موجودند عبارتند از:
شیعه اثنی عشریه،
شیعه زیدیّه،
و شیعه اسماعیلیه. درباره هر یک از آنها در فصلی جداگانه به اختصار بحث خواهیم کرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه اثنی عشریه است.
اکثریت شیعه، را
شیعه امامیه یا اثنی عشریه تشکیل میدهد، از آنجا که آنان جانشینان پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) را دوازده نفر میدانند، اثنی عشریه (دوازده امامی) نامیده شدهاند. نام
و خصوصیات
امامان دوازدهگانه در احادیثی که از پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
۱.
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)۲.
حسن بن علی (علیهالسّلام)۳.
حسین بن علی (علیهالسّلام)۴.
علی بن الحسین، امام سجّاد (علیهالسّلام)۵.
محمد بن علی، امام باقر (علیهالسّلام)۶.
جعفر بن محمد، امام صادق (علیهالسّلام)۷.
موسی بن جعفر، امام کاظم (علیهالسّلام)۸.
علی بن موسی، امام رضا (علیهالسّلام)۹.
محمد بن علی، امام جواد (علیهالسّلام)۱۰.
علی بن محمد، امام هادی (علیهالسّلام)۱۱.
حسن بن علی، امام عسکری (علیهالسّلام)۱۲.
حجة بن الحسن، مهدی موعود (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف).
شیعه اثنی عشریه بر
مسئله امامت تاکید خاصّی داشته
و عصمت امام
و افضلیت او را بر دیگر افراد
امت اسلامی بسیار مهم
و اساسی میداند.
و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) میداند. با توجه به این عقاید ویژه درباره امامت، به «
امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به کسانی که به امامت بلافصل علی (علیهالسّلام) عقیده دارند درباره شیعه امامیه گفته است:
«این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است که به وجود امام در هر زمان،
و وجوب نصّ جلّی،
و عصمت
و کمال برای هر امامی معتقد است،
و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) میداند... »
گرچه، در عصر پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) درباره پارهای از
مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،
ولی فرقهها
و دستهبندیهایی که بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از
رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) اختلافاتی پدید آمد که سبب پیدایش فرقههای مختلف در میان مسلمانان گردید.
مهمترین اختلافی که در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) پدید آمد، مربوط به
مسئله خلافت
و امامت بود که
مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرد.
یک دسته معتقد بودند که امامت، همانند
نبوت، منصب
و مقامی الهی است
و از شرایط امام این است که
معصوم از
خطا و گناه باشد،
و این صفت را جز
خداوند کسی نمیداند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است که در
قرآن یا
احادیث نبوی بیان شده است،
و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)
جانشین پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم)
و امام مسلمین است. حضرت علی (علیهالسّلام)
و بنیهاشم و گروهی از بزرگان
صحابه، اعم از
مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند.
و این همان
عقیده شیعه ـ خصوصاً شیعه امامیه ـ در
مسئله امامت است.
و دسته دیگر ـ که در راس آنها
ابوبکر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند که پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) برای خود جانشین تعیین نکرده است،
و این کار را به مسلمانان واگذار کرده است.
بر این اساس،
و با توجه به اهمیت
مسئله خلافت
و امامت
و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یک اقدام شتابزده ـ در شرایطی که حضرت علی (علیهالسّلام)
و عدهای از بزرگان صحابه به
تجهیز بدن پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) مشغول بودند ـ عدهای از مهاجرین
و انصار در
سقیفه بنی ساعده گرد آمده،
و پس از گفتگوهایی که در مورد
خلیفه پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) میان آنها مطرح شد، سرانجام با ابوبکر به عنوان خلیفه پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) بیعت کردند،
و چون شرایط سیاسی
و اجتماعی دنیای اسلام
و جهان به گونهای بود که اگر امام علی (علیهالسّلام)
و هواداران او، برای اثبات عقیده خود
و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی
و خصمانه دست میزدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (
امپراطوری ایران و روم)
و دشمنان داخلی (
منافقین) آسیب جدّی میدید، امام علی (علیهالسّلام) مصلحت اسلام
و مسلمین را پیروی از روش صبر
و مدارا دید،
و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان میکرد، ولی از درگیریهای خصومتآمیز خودداری کرد،
و در
هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچگونه کوشش
و تلاشی خودداری نمیکرد
و در حل مشکلات، دستگاه خلافت را یاری مینمود تا آنجا که از خلیفه دوم نقل شده که هفتاد بار گفته است: «اگر علی نبود عمر
هلاک میشد»
و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با
مسئله دشواری که علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار».
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)
و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت میشود که لفظ شیعه در زمان
حیات پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد که عبارت بودند از:
سلمان،
مقداد،
ابوذر و عمار یاسر.
این افراد از جمله کسانی هستند که در
مسئله خلافت
و امامت، علی (علیهالسّلام) را خلیفه بلافصل پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) میدانستند با این وصف،
و با توجه به این که نظریه شیعه در
مسئله امامت به نصوص
کتاب و سنّت مستند گردیده است، میتوان گفت:
تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یک
مذهب، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) موجودیت یافت.
همانگونه که پیش از این یادآور شدیم، امامیه به کسانی گفته میشود که در
مسئله امامت به نص شرعی عقیده دارند، یعنی راه تعیین امام، نص شرعی است.
و آن، به علی (علیهالسّلام)
و دیگر امامان معصوم (
ائمه اهل بیت) اختصاص دارد.
نیز یادآور شدیم که بحث درباره امامت بلافاصله، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) در میان مسلمانان مطرح شد
و دو دیدگاه کلی درباره آن مطرح گردید: یکی اینکه خلیفه پیامبر
و امام مسلمین از جانب خدا
و توسط پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) تعیین گردیده است.
و دیگری اینکه نصّی بر آن وارد نشده
و به انتخاب مسلمانان واگذار شده است.
امام علی (علیهالسّلام)
و گروهی از بزرگان مهاجر
و انصار، طرفدار نظریه نخست بودند که نام
و احتجاجات آنها در کتب تاریخ
و حدیث ضبط گردیده است.
شیخ صدوق در «
کتاب خصال» نام دوازده نفر را با احتجاجات آنها نقل کرده است. مهاجران عبارتند از:
خالد بن سعید بن عاص،
مقداد بن اسود،
ابی بن کعب،
عمار بن یاسر،
ابوذر غفاری،
سلمان فارسی،
عبدالله بن مسعود،
بریده اسلمی،
و انصار عبارتند از:
خزیمة بن ثابت،
سهل بن حنیف،
ابو ایوب انصاری،
ابو هیثم بن تیهان و دیگران. آنان در احتجاجات خود به دو مطلب استناد نمودهاند، یکی نص وارد از پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم)
و دیگری
افضلیت و برتری امام علی (علیهالسّلام).
علامه طباطبائی درباره تاریخ پیدایش کلام امامیه گفته است:
کلام امامیه تاریخی کهن دارد، پس از رحلت پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) طلوع کرد،
و اکثر متکلمان در آن زمان از صحابه بودند، مانند: سلمان، ابوذر، مقداد،
عمر بن حمق،
و دیگران،
و از
تابعین نیز کسانی چون: رشید
و کمیل
و میثم
و دیگر
علویان بودند که به دست امویها کشته شدند،
و در عصر امام باقر
و امام صادق (علیهمالسّلام) قدرت یافتند،
و به بحث
و تالیف رسایل
و کتب پرداختند.
از بحث پیرامون مساله امامت که بگذریم در رابطه با
مسائلی چون
صفات خداوند،
قضا و قدر،
جبر و استطاعت و تفویض که از کهنترین بحثهای کلامی میباشند نیز امامیه در صف مقدم قرار دارد، زیرا نخستین فردی که به ایفای کلامی در این زمینهها برخاست
و سئوالات
و شبهات را پاسخ داد، امام علی (علیهالسّلام) بود
و بدون شک اصحاب
و هواداران وی نیز از آراء
و نظریات کلامی او پیروی کرده
و درموارد لازم آنها را منعکس نمودهاند
و پس از امام علی (علیهالسّلام) امام حسن
و امام حسین (علیهالسّلام)
و پس از آنان امام زین العابدین
و امامان دیگر شیعه (علیهمالسّلام) هر یک در عصر امامت خود به عنوان آموزگاران معصوم کلام، پرچمدار جهاد کلامی
و مدافع عقاید راستین اسلامی بوده
و اصحاب
و شاگردانی را نیز در این راه تربیت نمودهاند.
بنابراین، مذهب
و کلام امامیه بر همه
مذاهب کلامی اسلامی، از نظر تاریخی، مقدم است،
و حتی قبل از آنکه «
قدریه» ظهور کنند (نیمه دوم قرن اول هجری)
و قبل از آنکه «
معتزله» پدید آیند (اوایل قرن دوم هجری)
و به انگیزه دفاع از توحید
و عدل الهی، با تشبیه گرایان
و جبرگرایان به مبارزه برخیزند، پیشوایان کلام امامیه این راه را پیموده
و با دلایل رسین
و قویم عقلی خود، پایههای توحید
و عدل را تحکیم نموده بودند
و به این دلیل است که از عدل
و توحید، به عنوان دو اندیشه علوی یاد کردهاند (العدل
و التوحید علویان
).
ممکن است گفته شود: درست است که از نظر کلام گفتاری
و دفاع از
عقاید اسلامی و پاسخگویی به شبهات
و اشکالات کلامی، کلام امامیه مقدم است، ولی از دو نظر دیگر، مکتب کلامی معتزله بر امامیه تقدم دارد: یکی از نظر تاسیس
اصول و قواعد
و ترسیم روش
استدلال،
و دیگری از نظر تدوین
و تصنیف رسالهها
و کتابهای کلامی، که این دو از مهمترین مزایای یک
مکتب کلامی به شمار میروند.
ولی این سخن، پنداری بیش نیست
و در هر دو مورد، امامیه پیشتاز بوده است، زیرا تردیدی نیست که امام علی (علیهالسّلام) نخستین فردی است که ـ پس از قرآن کریم ـ باب تفکر عقلی را بر مسلمانان گشود
و اصول معارف و عقاید را، تبیین
و تحکیم نمود، چنانکه در باب توحید
و عدل ـ که از مهمترین محورهای کلامی است ـ فرمود: «التوحید الّا تتوهمه
و العدل الّا تتهّمه؛
توحید آن است که او را به
وهم در نیاوری،
و عدل آن است که او را به آنچه بایسته نیست
متهم نداری.»
و نیز امام علی (علیهالسّلام) در باب توانایی
عقل بر شناخت
صفات الهی فرموده است: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته
و لم یحجبها عن واجب معرفته؛
خردها را بر کُنه صفات خود آگاه نساخت
و آنها را از
شناخت واجب خویش، محروم نکرد».
همچنین، روایت شده است: روزی به امام (علیهالسّلام) اطلاع دادند که گروهی از مسلمانان پیرامون عدل الهی
مجادله میکنند، امام به
مسجد رفت
و سخنانی را درباره غرض از آفرینش، تکلیف بندگان،
وعد و وعید، لذایذ
و آلام دنیوی، ایراد نمود.
جاحظ (متوفای ۲۵۵ ه) عالم
و متکلم معروف معتزلی در رابطه با همین سخنان امام گفته است: «این جامعترین کلامی است که از انسانها در کتابهای خود ضبط نموده
و یا در محاورات خود یادآور شدهاند»
و ابوعلی جبابی (متوفای ۳۰۳ ه) استاد معروف کلام
اعتزال گفته است: «جاحظ راست گفته، در این سخن (کلام امام) زیادت
و نقصان راه ندارد».
از نظر
تالیف در علم کلام نیز امامیه متاخر از معتزله
و دیگران نبوده است، زیرا گذشته از رسالههایی که امامان شیعه در زمینه پارهای از
مسائل کلامی نگاشتهاند ـ مانند رساله امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) پیرامون مساله
قدر ـ متکلمان امامیه نیز از قدیمترین ایام درباره موضوعات کلامی دارای تالیف بودهاند.
نجاشی گفته است: «نخستین فردی که در موضوع امامت دست به تالیف زد،
عیسی بن روضه (تابعی) بود.»
، نامبرده در عصر منصور زندگی میکرد.
و ابن ندیم از
علی بن اسماعیل بن میثم تمار (متوفای ۱۷۹ هـ) به عنوان اولین فردی که درباره امامت تکلم نموده یاد کرده، آنگاه از تالیفات او
کتاب الامامة و کتاب الاستحقاق را نام برده است.
و به نقل نجاشی، وی با
نظّام و ابوهذیل معاصر بوده
و با آنان مناظره کلامی داشته است.
یکی از شاخصترین چهرههای متکلمان شیعه در عصر امام صادق
و امام کاظم (علیهماالسّلام)،
هشام بن حکم بود
و رسالهها
و کتابهای بسیاری در علم کلام نگاشت که از آن جمله:
کتاب التوحید،
کتاب الامامة،
کتاب الجبر و القدر،
کتاب الاستطاعة،
الرد علی اصحاب الاثنین و. . . را میتوان نام برد.
بنابراین کلام امامیه از دو نظر بر سایر مکاتب کلام اسلامی متقدم است: یکی از نظر تاریخ پیدایش
و طرح مباحث کلامی،
و دیگری از نظر پایه گذاری اصول
و مبادی کلامی.
و از نظر تالیف
و نگارش در کلام نیز اگر نگوییم متقدم بر دیگران است، لااقل، متاخر از آنان نمیباشد.
احمد امین نخست گفته است: «شیعه در بسیاری از
مسائل مربوط به
اصول دین با معتزله همآهنگ است مانند: عینیت صفات با ذات،
مخلوق بودن قرآن، انکار کلام نفسی، انکار رؤیت بصری خداوند،
حسن و قبح عقلی، قدرت
و اختیار انسان، عدم صدور قبایح از خداوند، معلّل بودن افعال الهی به اغراض
و...»
آنگاه گفته است: «من کتاب یاقوت، تالیف
ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، از قدمای متکلمان امامیه، را میخواندم گویا یکی از کتابهای عقاید معتزله را خواندم، جز در بحث مربوط به امامت».
سپس درباره اینکه کدام یک از این دو مکتب کلامی پیرو دیگری بوده گفته است: «برخی از شیعیان بر این عقیدهاند که معتزله
اصول عقاید خود را از آنان گرفته است، ولی من ترجیح میدهم که شیعه تعالیم خود را از معتزله گرفته است، چنانکه مطالعه تاریخ مذهب اعتزال این مطلب را تایید میکند،
و زید بن علی پیشوای
شیعه زیدیه شاگرد
واصل بن عطا بود،
و امام جعفر صادق (علیهالسّلام) با عموی خود زید در ارتباط بود،
و چنانکه
ابوالفرج اصفهانی در «
مقاتل الطالبیین» نقل کرده است جعفر بن محمد رکاب زید را میگرفت
و آنگاه که بر بالای زین قرار میگرفت لباسهای او را مرتب میکرد،
و از طرف دیگر بسیاری از معتزله به مذهب شیعه منتقل گردید».
در نقد سخنان احمد امین چند نکته را یادآور میشویم:
اولاً: با توجه به سخنان امام علی (علیهالسّلام) پیرامون توحید
و عدل
و مباحث کلامی دیگر،
و نیز با توجه به تصریح مشایخ معتزله مبنی بر اینکه آنان اصول
مکتب خود را از امام علی (علیهالسّلام) آموختهاند،
نظریه وی
اجتهاد در مقابل نص بوده
و از واقعگرایی به دور است.
ثانیاً: دلیل استواری بر
تلمذ زید بن علی نزد واصل در دست نیست،
و بسیار بعید است که تولد یافته
و تربیت شده بیت علوی، با وجود آموزگاران بزرگ کلام چون امام زین العابدین
و امام محمد باقر (علیهماالسلام)، وی عقاید خود را از دیگران ـ آن هم از فردی کوچکتر
و یا همسال با خود ـ آموخته باشد
و بر فرض صحت این سخن، نتیجه آن پیروی زیدیه از معتزله است
و نه امامیه دوازده امامی که اکثریت متکلمان امامیه را تشکیل میدهند.
ثالثاً: امامیه با معتزله در همه
مسائل کلامی هماهنگی کامل ندارند، چنانکه مخالفت آنان با
تفویض معتزله مشهور است، همانگونه که در مساله
ایمان، وعد
و وعید، مرتکبان کبایر،
شفاعت و بسیاری
مسائل دیگر کلامی، مخالف آنان میباشند، کافی است در این باره به
اوائل المقالات شیخ مفید رجوع شود.
رابعاً: گرایش اکثریت معتزله به شیعه، فرضیهای بیش نیست، زیرا مخالفت آنان با شیعه در مباحث مربوط به امامت نیازمند بیان نیست،
و از جنبه سیاسی نیز تنها در عهد
آل بویه (اوایل قرن چهارم) که شیعه بودند،
و نسبت به معتزله روش مسالمتآمیز داشتند، معتزله به شیعه نزدیک شدند، ولی قبل از آن، چنین رابطهای میان آنان وجود نداشت،
و حتی با یکدیگر کشمکش نیز داشتند.
آری، اگر مقصود از گرایش به شیعه،
مودّت و محبّت اهل بیت پیامبر (صلّیاللهعلیه
وآلهوسلم) باشد، باید گفت: بزرگان
اشاعره و حنابله نیز دارای این گرایش بودهاند،
و اگر مقصود اعتقاد به برتری علی (علیهالسّلام) بر خلفای دیگر است، تنها اکثریت
معتزله بغداد را شامل میگردد، زیرا آنان در عین اعتراف به خلافت خلفا، امام علی (علیهالسّلام) را برتر از آنان میدانستند، ولی اگر مقصود از تشیع اعتقاد به وجود نص بر امامت امام علی (علیهالسّلام)
و ائمه دیگر است شیعه، منفرد میباشد.
کلام امامیه از روش
استدلال عقلی پیروی میکند
و برای تفکر عقلانی اهمیت بسیار قائل است، ولی تفاوت آن با
کلام معتزله در این است که فقط به عقل عادی استناد نکرده
و عقل برتر (عقل آموزگاران معصوم کلام) را تکیهگاه خود قرار داده است
و به همین دلیل از لغزش
و انحراف در تبیین معارف دینی
و حل معضلات کلامی مصون مانده
و همه جا راه اعتدال (
امر بین الامرین) را پیموده است.
همانگونه که
استاد مطهری یادآور شده است تعقل
و تفکر شیعی نه تنها با فکر
حنبلی که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود
و با تفکر
اشعری که اصالت را از
عقل گرفته
و آن را تابع ظواهر الفاظ میکرد، مخالف
و مغایر است، با تفکر
معتزلی نیز با همه
عقلگرایی آن مخالف است، زیرا تفکر معتزلی هر چند عقلی است، ولی جدلی است نه برهانی، به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بودهاند.
اصولاً طرح بحثهای عقلی عمیق در معارف اسلامی اولین بار توسط علی (علیهالسّلام) در خطب
و دعوات
و مذاکرات آن حضرت مطرح شد،
و آن بحثها رنگ
و بوی
و روحی دارد که با روشهای کلامی معتزلی
و اشعری
و حتی کلامهای برخی از علمای شیعی که تحت تاثیر کلامهای عصر خود بودهاند، کاملاً متفاوت است.
مباحث کلامی در احادیث شیعه بر پایه دقیقترین روش عقلی
و برهانی مورد تحقیق قرار گرفته
و بدین جهت
احادیث شیعه در زمینه معارف دینی، از اصیلترین منابع متکلمان
و حکیمان امامیه به شمار میرود
و پویایی
و تکامل
کلام و فلسفه اسلامی در گرو برخورداری از همین اندیشههای برین بوده است.
مرحوم مطهری درباره تاثیر
نهج البلاغه در فلسفه اسلامی گفته است: «نهج البلاغه در تاریخ فلسفه شرق سهم عظیم دارد،
صدرالمتالهین که اندیشههای
حکمت الهی را دگرگون ساخت، تحت تاثیر عمیق کلمات علی (علیهالسّلام) بود. روش او در
مسائل توحید بر اساس استدلال از ذات به ذات، از ذات بر صفات
و افعال است
و همه اینها مبتنی است بر صرف الوجود بودن واجب،
و آن بر پایه یک سلسله اصول کلی دیگر که در فلسفه عامه او مطرح است بنا شده است... »
علامه طباطبائی در رابطه با تمایز کلام شیعه با معتزله گفته است: «برخی دچار اشتباه گردیده روش کلام شیعه
و معتزله را یکسان دانستهاند، دلیل بر نادرستی این تصور این است که اصولی که از
ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) روایت شده
و امامیه به آنها اعتماد دارند با مذاق معتزله سازگار نیست. »
محقق لاهیجی ویژگی کلام امامیه را این گونه بیان کرده است:
«از سخنان گذشته مفهوم شد که کلام مشهور که مقسم
اشعریت و اعتزال است، به سبب ابتنای آن بر غیر یقینیات در معارف یقینی معتبر
و مؤدی به صواب نیست».
آنگاه پس از بیان تفاوت طریقه حکیمان
و پیامبران در تبیین معارف یقینی گفته است: «مقدماتی که از
معصوم گرفته شود به منزله اولیات در
قیاس برهانی است
و چنانکه قیاس برهانی افاده
یقین کند، دلیلی که مؤلف باشد از مقدمات ماخوذ از معصوم افاده یقین تواند کرد. به این طریق که این گفته معصوم است
و هر چه گفته معصوم است حق است، پس این مقدمه حق میباشد. پس این قسم از کلام مؤدی به
صواب باشد
و مشارک بود با طریقه برهان در افاده یقین،
و فرق همین باشد که طریقه
حکمت افاده یقین تفصیلی کند
و این طریقه افاده یقین اجمالی،
و این طریقه قدمای متکلمان امامیه نظیر
هشام بن حکم و نظرای اوست
و در احادیث ائمه معصومین (علیهمالسّلام) ثابت شده که کلامی که از ما ماخوذ باشد
ممدوح و غیر آن
مذموم،
و مراد همین کلام است که بیان شد».
نظریه این محقق گرانقدر از این جهت که ویژگی
و نقطه امتیاز کلام امامیه را در برخورداری از سخنان
و رهنمودهای معصومان دانسته، پابرجا
و استوار است، ولی در عین حال خالی از
مناقشه و ایراد نیست، زیرا یک متکلم شیعی در همه
مسائل نمیتواند با استناد به سخن معصوم مدعای خود را اثبات
و نظریه طرف مقابل را ابطال سازد، چه بسا طرف مقابل، وجود معصوم را به گونهای که امامیه عقیده دارند، معتقد نباشد.
گذشته از این، برخی از
مسائل کلامی مانند
نبوت،
اعجاز قرآن،
عصمت و نظایر آنها
مسائلی نیستند که بتوان با تکیه بر کلام معصوم آنها را اثبات نمود،
و به اصطلاح خود، از مقدمات «
حجیت» سخن پیشوای معصوم میباشند.
آری آنگاه که یک متکلم شیعی بخواهد مفاهیم
و معارف دینی را برای معتقدان به پیشوای معصوم، تبیین نماید، میتواند به شیوه مزبور استدلال نموده
و استدلال او برهانی خواهد بود، زیرا کلام معصوم (علیهالسّلام) بدون شک مطابق با واقع بوده
و از قضایای یقینی به شمار میرود،
و آنچه وی یادآور شده که امام معصوم (علیهالسّلام) آن کلامی را ممدوح دانستهاند که ماخوذ از آنان باشد مربوط به همین جنبه است، یعنی اگر کسی میخواهد عقاید دینی را برای شیعیان تبیین نماید، دیدگاهها
و قواعد کلام معتزلی
و اشعری را مبنای کار خود قرار ندهد، زیرا در آنها لغزشهای بسیاری به چشم میخورد، چنانکه در
مسائل مهمی از قبیل: «
اراده الهی»، «
رؤیت خدا»، «
جبر و اختیار»، «عصمت»، «امامت»
و مباحث مربوط به
معاد و مانند آن، خطاهای آنان مسلم
و مبین است،
و هرگز مقصود این نیست که در هر
مسئله کلامی هر چند با طرف مخالف که حتی وجود پیشوای معصوم را نیز پذیرا نیست، باید به گفته معصوم استناد شود.
مثلاً آیا صحیح است که در مورد
مسئله امامت
و شرط عصمت در امام
و لزوم
انتصاب وی از جانب خداوند، به گفته یکی از امامان (علیهالسّلام) استناد نمود،
و یا در اثبات وجود آفریدگار به مدلول
آیات قرآن تمسک کرد؟ اگر در این قبیل موارد به
آیه و یا حدیثی استناد میشود بدین خاطر است که در حقیقت آن آیه یا
روایت خود بیانگر
استدلال عقلی است که به گونهای روشن
و در خور فهم همگان تقریر شده است.
ذکر نام
و شرح حال همه متکلمان امامیه
و آثار کلامی آنان به تالیف جداگانهای نیاز دارد. ما در این جا به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
۱.
هشام بن الحکم: متوفای ۱۷۹ یا ۱۹۹ هجری از اصحاب
و شاگردان
امام صادق (علیهالسّلام) و امام کاظم (علیهالسّلام) و یکی از برجستهترین شاگران ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) در علم عقاید
و کلام بود.
برجستگی او در علم کلام مشهور خاص
و عام
و موافق
و مخالف است. امام صادق (علیهالسّلام) در وصف او فرموده است: «هشام بن حکم در دفاع از حق ما پیشتاز است، سخن
و رای ما را سیاقت
و صدق
گفتار ما را تایید میکند،
و عقاید باطل دشمنان ما را در هم میشکند، هر کس از او
و روش او پیروی کند، از ما پیروی کرده است،
و هر کس با وی مخالفت ورزد
و او را انکار کند، با ما
دشمنی کرده،
و ما را انکار نموده است».
شهرستانی او را صاحب غور
و ژرفنگری در
اصول عقاید توصیف کرده است.
و احمد امین مصری گفته است: «مناظرات بسیاری که از او نقل شده است بر حضور ذهن
و حجت نیرومند او دلالت میکند. »
۲.
شیخ مفید: ابوعبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (۳۳۸ـ ۴۱۳)، وی را میتوان احیاگر عقاید شیعه امامیه در اوایل عصر
غیبت کبری دانست، زیرا از فرصت مناسبی که به خاطر تحولات سیاسی در دستگاه حکومت عباسی پدید آمده بود
و آل بویه که شیعی بودند در دستگاه
سیاست نقش مهمی داشتند، شیخ مفید از این فرصت کمال استفاده را نمود
و اصول عقاید شیعه را با استناد به
قرآن و سنت و به شیوه عقلی قویم
و استوار تبیین کرد.
از وی کتب
و رسالههای کلامی بسیاری بر جای مانده که در مجموعه
مصنفات شیخ مفید چاپ شده است. در میان آثار کلامی او دو اثر شهرت بیشتری دارد: یکی کتاب «
اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات» است که به نقل تطبیقی عقاید شیعه
و مقایسه آن با عقاید دیگر مذاهب
و فرق اسلامی پرداخته است
و دیگری کتاب «
تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد» است که شرحی است انتقادی بر کتاب «
الاعتقادات فی دین الامامیة» تالیف
شیخ صدوق.
۳.
ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت مؤلف کتاب «
الیاقوت فی علم الکلام» که
علامه حلّی آن را شرح کرده
و «
انوار الملکوت فی شرح الیاقوت» نامیده است. کتاب وی یکی از قدیمیترین متون استدلالی
شیعه امامیه در علم کلام است که به روش عقلی به بحث درباره عقاید اسلامی پرداخته است
و در آغاز کتاب فشردهای از بحثهای منطقی
و فلسفی را نیز آورده است.
وی ـ همچون دیگر دانشمندان از
خاندان نوبختی ـ در فلسفه نیز استاد
و صاحب نظر بوده،
و بهره گیری از قواعد
و روش بحث فلسفی در علم کلام از ابتکارات او است. گرچه پس از وی این روش توسط
فخرالدین رازی و خواجه نصیرالدین طوسی پیگیری شد،
و به وسیله خواجه نصیر به عالیترین مرحله خود رسید.
درباره عصر وی اختلاف است ولی از قراین مختلف به دست میآید که وی در قرن چهارم هجری زندگی میکرده است.
۴.
سید مرتضی: ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی معروف به سید مرتضی
و ملقب به
علم الهدی (۴۳۶ـ۳۵۵)، که از شاگردان شیخ مفید
و در علم کلام استادی مسلم
و بینظیر بود. در برجستگی مقام وی همین بس که خواجه نصیرالدین طوسی هرگاه در مجلس درس خود از او یاد میکرد میگفت «صلوات الله علیه».
و علامه حلّی در وصف آثار او گفته است: «امامیه، از زمان سید مرتضی تا کنون از کتب وی استفاده کرده است».
و ابوالعلاء معرّی پس از ملاقات با سید مرتضی در پاسخ این سؤال که سید را چگونه یافتی، گفت: «اگر نزد او میآمدی، همه انسانها را در یک فرد،
و زمین را در یک خانه،
و روزگار را در یک ساعت مییافتی».
کتابهای:
الشافی در امامت،
تنزیه الانبیاء در عصمت پیامبران
و امامان،
الذخیرة فی اصول الدین از مشهورترین آثار کلامی اوست. کتاب نخست را که در پنج جلد به طبع رسیده است در پاسخ به اشکالات
قاضی عبدالجبار معتزلی در
مسئله امامت تالیف کرده است. کتاب تنزیه الانبیاء پاسخگوی شبهات مربوط به
مسئله عصمت پیامبران
و امامان است.
و کتاب سوم نیز چنان که از نامش پیداست، درباره اصول دین نگارش یافته است. مجموعه رسالههای او نیز در سه جلد به نام «
رسائل الشریف المرتضی» چاپ شده است.
۵.
شیخ طوسی: محمد بن الحسن الطوسی (۴۶۰ـ۳۸۵) معروف به شیخ طوسی
و شیخ الطائفه، وی که از شاگردان سید مرتضی است در جامعیت علمی در علوم
و فنون مختف اسلامی از نوادر روزگار است. در علم کلام،
فقه،
حدیث،
اصول فقه،
تفسیر،
دعا و آداب عبادت تالیفات بسیاری دارد که همگی از منابع
و مصادر علوم دینی به شمار میروند. در علم کلام تالیفات بسیاری دارد که کتابهای
ریاضة العقول (مقدمهای است بر علم کلام) تلخیص الشافی،
تمهید الاصول،
الغیبة،
الاقتصاد فی الاعتقاد، از آن جمله است.
۶.
سدید الدین حمصی رازی. وی که در قرن ششم هجری میزیسته از متکلمان برجسته شیعه به شمار میرود. وی بین سالهای ۵۸۰ تا ۵۹۰ وفات کرده است. فخر الدین رازی برخی از احتجاجات او را در
تفسیر آیه مباهله نقل کرده است. چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب
قواعد العقاید در مبحث اعاده معدوم از وی یاد کرده است،
در علم کلام کتاب جامع
و ارزشمندی تالیف کرده که «
المنقذ من التقلید» نام دارد
و نگارش آن در سال ۵۸۱ هجری پایان یافته است.
۷. خواجه نصیرالدین طوسی:
محمد بن محمد بن حسن طوسی (۶۷۲ـ۵۹۸)، از وی با القاب: محقق، نصیرالدین، سلطان المحققین، خواجه نصیر
و خواجه طوسی یاد میشود. وی یکی از برجستهترین متکلمان اسلامی است که مورد احترام همه محققان اعم از
شیعه و اهل سنّت میباشد. تاریخ زندگانی او را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول قبل از ملاقات با
اسماعیلیان که در شهرهایی نظیر
قم و نیشابور به کسب علم
و دانش اشتغال داشت.
دوره دوم، دوره آشنایی
و معاشرت او با اسماعیلیان است که بیش از یک ربع قرن طول کشید
و خواجه به دلیل نا امنی که توسط
مغول بر
ایران حاکم شده بود، نزد اسماعیلیان به سر میبرد
و تا شکست اسماعیلیان در سال ۶۵۳ توسط
هولاکوخان نزد آنان بود. مورخان از این دوره به عنوان دوره اسارت
و زندان یاد کرده
و گفتهاند آنان خواجه را با تهدید نزد خود برده
و از او میخواستند تا با آنها موافقت کند. عبارتهای او در پایان «شرح اشارات» که در این دوره نگارش یافته، مؤید این نظریه است، زیرا وی شرایط خود را به عنوان بدترین شرایط توصیف کرده
و بیت زیر را در بیان آن شرایط آورده است:
به گرداگرد خود چندان که بینم • بلا انگشتری
و من نگینم
در هر حال در این دوره وی کتابهای بسیاری را تالیف کرد که از آن جمله است،
روضة القلوب،
رسالة التولی و التبرّی،
تحریر المجسطی،
تحریر اقلیدس،
روضة التسلیم،
مطلوب المؤمنین و شرح الاشارات.
دوره سوم، دوره پس از شکست اسماعیلیان توسط هولاکوخان مغول است. در این دوره، وی با حسن تدبیر، افکار
و عواطف هولاکوخان را کاملاً تسخیر کرد
و او را به
آیین اسلام مشرّف ساخت
و در نتیجه از ادامه کشتار مردم توسط هولاکو جلوگیری کرد
و امکانات موجود را در راه نشر علم
و دانش
و تحکیم مذهب امامیه به کار گرفت،
و با استفاده از
اوقاف که اداره آن به او سپرده شده بود، علاوه بر حمایت علما
و احداث
رصدخانه بزرگ مراغه، کتابخانهای با چهارصد هزار جلد
کتاب تاسیس کرد.
از خواجه نصیرالدین آثار کلامی ارزشمندی بر جای مانده که مهمترین آنها کتاب «
تجرید العقائد» است که از نظر جامعیت مطالب
و اتقان در سبک
و ایجاز توأم با گویایی عبارات، بیسابقه است
و بدین جهت مورد توجه دانشمندان اسلامی ـ اعم از شیعه
و اهل سنت ـ قرار گرفته
و شروح
و تعالیق بسیاری بر آن نگارش یافته است.
کتاب «
قواعد العقائد» نیز متنی جامع
و مختصر در علم کلام است که بیشتر به نقل اقوال
و آراء مذاهب مختلف اسلامی پرداخته است، هر چند در تمام
مسایل دیدگاه امامیه را تبیین
و تحکیم کرده
و احیاناً به نقد آراء مخالف نیز پرداخته است. ولی جنبه استدلال
و انتقادی آن کمتر از جنبه نقل عقاید
و مذاهب است. «
تلخیص المحصل» که به «
نقد المحصل» نیز معروف است، یکی دیگر از آثار برجسته کلامی او است.
۸.
ابن میثم بحرانی: کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (۶۹۹ـ۶۳۶)، که در علوم معقول
و منقول استاد
و صاحب نظر بوده است. شرح او بر
نهج البلاغه که در پنج جلد به چاپ رسیده، یکی از معروف ترین شروح نهج البلاغه است.
کتاب «
قواعد المرام فی علم الکلام» اثر مهم کلامی او است که بر پایه هشت
قاعده تنظیم گردیده است. در قاعده نخست، فشردهای از بحثهای مهم منطقی آورده شده،
و قاعده دوم مشتمل بر ده بحث از مباحث مربوط به امور عامه
فلسفه است. در قاعده سوم حدوث عالم اثبات شده است. قاعده چهارم به تبیین براهین وجود
صانع و صفات ثبوتی و سلبی خداوند اختصاص یافته است. در قاعده پنجم
افعال خداوند و مسئله عدل الهی بحث شده است. قاعده ششم مربوط به
نبوت است. قاعده هفتم درباره
معاد جسمانی و روحانی بحث نموده
و هشتمین قاعده به بررسی امامت اختصاص یافته
و با این بحث کتاب به پایان رسیده است.
۹. علامه حلّی:
جمال الدین حسن بن یوسف بن علی بن مطهر (۷۲۶ـ۶۴۸)، وی از نظر جامعیت در
علوم معقول و منقول از نوادر روزگار به شمار میرود. در مقام
و منزلت علمی او همین بس که استادش خواجه نصیرالدین طوسی از وی به عظمت یاد کرده
و آنگاه که درباره مشاهداتش از
حلّه پرسیدند، از جمله از دیدار علامه حلّی به عنوان دانشمندی ماهر
و برجسته یاد کرده است.
علامه حلّی در علوم معقول
و منقول آثار بسیاری تالیف کرده
و مؤلف
اعیان الشیعة بیش از یکصد اثر علمی را در رشتههای فقه، اصول فقه،
کلام، تفسیر،
آداب بحث، فلسفه، حدیث،
رجال،
ادبیات و ادعیه از او نام برده است. برخی از معروفترین آثار کلامی او عبارتند از:
نهایة المرام فی علم الکلام،
کشف المراد فی شرح تجدید الاعتقاد،
کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد،
نهج المسترشدین فی اصول الدین،
انوار الملکوت فی شرح الیاقوت،
کشف الحق و نهج الصدق،
منهاج الکرامة فی اثبات الامامة،
الالفین الفارق بین الصدق و المین،
الباب الحادی عشر،
الرسالة السعدیة فی الکلام.
۱۰.
فاضل مقداد: ابو عبدالله مقداد بن عبدالله بن محمد بن الحسین بن محمد السیوری متوفای ۸۲۶ هجری. (سیوری منسوب به
سیوراء شهری است مابین
کوفه و حلّه در نزدیکی
فرات) وی از مشاهیر علمای شیعه امامیه در علوم مختلف ـ خصوصاً ـ فقه
و کلام است.
کتاب «
کنز العرفان فی فقه القرآن» که درباره
آیات الاحکام است،
و کتاب «
نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیة» از جمله آثار مهم او در فقه است
و کتابهای «
ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین»، «
اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة»
و «
النافع یوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر» از معروفترین
و مهمترین آثار کلامی او است. با مراجعه به کتب کلامی او برجستگی او در این
فن به خوبی روشن میشود، تسلط او بر اقوال
و قدرت وی بر تبیین مطالب با قلمی متقن
و روشن اعجاب خواننده را برمیانگیزد.
کلام شیعی در عصر امامان معصوم (علیهمالسّلام) سامانیافته نبود
و متکلمان شیعی در آن زمان، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات
و مسائل ویژهای میپرداختند، سامانیافتن کلام شیعی در عصر غیبت به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی تحقق یافت.
امام خمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی
و اصول متکلمان امامیه اشاره
و از متکلمان بزرگ شیعی به بزرگی یاد کرده است
و از منابع کلامی شیعی، چون
توحید صدوق،
بحارالانوار مرآة العقول،
عبقات الانوار،
شوارق الالهام و تجرید الاعتقاد استفادههای فراوان نموده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند، بلکه از این قول
و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است
و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند، هرچند در مواردی به قلم فلسفی
و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است: از جمله این مبانی:
۱- توحید افعالی: متکلمان امامیه با بهرهگیری از مکتب اهلبیت به تبیین
و توضیح توحید افعالی پرداختهاند امام خمینی در تبیین
توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان امامیه برگرفته است
و در تحلیل توحید افعالی بر اساس علیت آن را بر سه رکن استوار ساخته است:
الف) پذیرش توحید افعالی به معنای فاعلیت تام
و فراگیر خدای متعال «لاموثر فی الوجود الا الله» که در این صورت علت مستقل
و معلول عین فقر است.
ب) پذیرش نظام علت
و معلول
و اختیار انسان؛ با استناد به آیه
(مَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَی) افعال انسان هم به حقتعالی مستند
و هم به خود انسان.
۲- عینیت ذات
و صفات: امام خمینی با ردّ سخن
اشاعره و معتزله درمورد زیادت یا نیابت ذات با صفات، معتقد است هر دو گروه جانب افراطوتفریط را در پیش گرفتهاند
و طبق نظر متکلمان امامیه معتقد است صفات خداوند از جهت لفظ
و مفهوم با یکدیگر متغایرند، اما از جهت مصداق هر یک عین دیگری
و همه عین ذاتاند.
۳- امامت: امام خمینی درباره امامت افزون بر گرایش کلام شیعی به بعد عرفانی
و اجتماعی آن نیز پرداخته است
و در برخی آثار خویش در رد شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند بهتفصیل به این موضوع پرداخته است، ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای رهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت انسان تحقق نمییابد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مذهب کلامی شیعه امامیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.