• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قَسَم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منبع: قَسَم


قسم خوردن یا یمین به معنای سوگند خوردن به خدا بر فعل یا ترک کاری که احتمال آن در آینده می‌رود، است. مقصود از احتمال، امکان عقلی وقوع یا ترک عمل است نه امکان شرعی، از این‌رو، قسم خوردن بر فعل واجب و ترک حرام صحیح است، اما بر ممتنع صحیح نیست.
عنوان اَیْمان یا یمین بابی مستقل در فقه است که از احکام آن به تفصیل در این باب سخن رفته است.



قسم خوردن چند نوع متصور است.

۱.۱ - قسم خوردن لغو

برای این نوع قسم دو معنا ذکر شده است.
قسم خوردن بر گذشته یا آینده، بدون قصد و اراده قسم، مانند قسم خوردن در حال اکراه یا غضب شدید؛
جاری شدن قسم بر زبان بدون قصد (سبق لسان)
این نوع قسم به هر دو معنای آن حرام نیست و کفّاره ندارد، زیرا نیّت و قصد در تحقق قسم معتبر است.

۱.۲ - قسم خوردن غموس یا فاجره

اکثر این نوع قسم را به سوگند دروغ یاد کردن بر گذشته یا حال تعریف کرده‌اند. برخی، آن را به قسم دروغ خوردن بر گذشته (ماضی) تعریف کرده‌اند. برخی دیگر، بر سوگند یاد کردن به دروغ بر گذشته در گرفتن مال (حق) دیگری تعریف کرده‌اند. برخی نیز به معنای اعم تعریف کرده و گفته‌اند: چنین قسمی عبارت است از سوگند یاد کردن به دروغ بر وقوع امری یا ثبوت حقی برای دیگری و یا منع دیگری از حقش. علت نام‌گذاری آن به غموس این است که این نوع قسم، سوگند خورنده را در گناه یا آتش فرومی‌برد. این نوع، حرام و در برخی روایات، از گناهان کبیره شمرده شده است، لیکن کفّاره ندارد.

۱.۳ - قسم مناشده

این نوع قسم عبارت است از قسم دادن دیگری بر فعل یا ترک کاری، مانند آنکه بگوید: تو را به خدا قسم می‌دهم سؤال مرا پاسخ بده یا چیزی به من ببخش. قبول چنین درخواستی بر دیگری واجب نیست.

۱.۴ - قسم خوردن در آینده

قسم خوردن بر انجام دادن یا ترک کاری در آینده این نوع قسم، موضوع اصلی این مقاله است، گرچه به مناسبت به احکام دیگر انواع نیز اشاره خواهیم کرد.


قسم راست بدون نیاز به آن، بویژه بر مال‌ اندک در گذشته، مکروه است. قسم خوردن برای رهایی مسلمانی، یا مال و یا عرض او از دست ستمگری و یا دفع ستمی از او واجب است. برخی در این فرض، توریه را در صورت آشنایی با آن واجب دانسته‌اند. در مقابل برخی آن را واجب ندانسته‌اند.
قسم دروغ و سوگند خوردن به بت و مانند آن، حرام و سوگند خوردن برای کاری که دارای مصلحت است، مانند اصلاح میان دو خصم، مستحب می‌باشد.


قسم خوردن بر فعل یا ترک کاری در آینده که موضوع احکامی خاص می‌باشد، دارای ارکان و شرایطی است که بدون آنها منعقد نمی‌شود. ارکان قسم عبارت است از صیغۀ قسم، قسم خورنده و متعلق قسم.

۳.۱ - صیغۀ قسم

به قول مشهور، قسم تنها به خدا یا نام‌های مختص به او و یا منصرف به او تحقق می‌یابد. اولی، مانند «والذی نفسی بیدهِ‌، قسم به آن که جانم در دست او است» یا «والذی فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرا النَّسَمَةَ‌، قسم به آن که دانه را شکافت و خلق را آفرید». دومی، نام‌هایی است که برای غیر خدا به کار نمی‌رود، مانند الله، رحمان و رب العالمین و سومی، نام‌هایی است که بر خدا و غیر خدا اطلاق می‌شود، لیکن بیشتر درباره خدا به کار می‌رود، مانند رحیم، خالق، رازق، متکبر و قاهر.
قسم با نام‌هایی که انصراف به خدای تعالی ندارد، منعقد نمی‌شود، هرچند آنها را به قصد سوگند خوردن به کار ببرد، مانند موجود، حیّ‌، سمیع و بصیر، هرچند برخی در صورت قصد داشتن سوگند خوردن به خدا، در عدم انعقاد قسم اشکال کرده و مراعات احتیاط را لازم دانسته‌اند.
اگر قسم چنین باشد: «و قُدرَةِ اللّٰه، قسم به قدرت خدا» یا «و علمِ اللّٰه، سوگند به علم خدا» در صورتی که مقصود قادر و عالم بودن خدا باشد، به منزلۀ قسم خوردن به خدای قادر و عالم بوده و صحیح است.
همچنین قسم به «جلال اللّٰه» یا «عظمة اللّٰه» و «کبریاء اللّٰه» منعقد می‌شود. برخی در صحّت قسم به قدرت، علم، جلال، عظمت و کبریایی خدا تردید کرده‌اند.
چنانچه سوگند خورنده بگوید: «اُقسِمُ‌، سوگند می‌خورم» یا «اَقسَمتُ‌» یا «اَحلِفُ‌» یا «حَلَفتُ‌» بدون آنکه نام خدا را بیاورد، قسم منعقد نمی‌شود و اگر نام خدا را بیاورد و بگوید: «اُقسِمُ باللّٰه» با قصد سوگند خوردن، قسم منعقد می‌شود.
اگر قسم چنین باشد: «لَعَمرُ اللّٰه، قسم به جان خدا» (عَمْر مبتدا و خبر آن محذوف است؛ لَعَمری یا قَسَمی لِعَمرِ اللّٰه) قسم با آن منعقد می‌شود.
آیا قسم با گفتن «وحقِ اللّٰه، قسم به حق خدا» محقق می‌شود یا نه‌؟ مسئله محل اختلاف است.
اگر قسم بدون نیّت صورت گیرد، مانند آنکه برای دفع ضرر یا از روی سبق لسان و سهو باشد، منعقد نمی‌شود.
تعلیق سوگند بر مشیّت خدا جایز و صحیح است و مانع انعقاد قسم می‌شود، مگر آنکه متعلق سوگند، واجب یا مستحب باشد که برخی در این صورت، تعلیق بر مشیت را مانع انعقاد قسم ندانسته‌اند.
تعلیق در صورتی مانع انعقاد می‌شود که استثنا به مشیت، متصل به قسم باشد، یا در صورت فاصله افتادن، زمان فاصله در حدّ متعارف در یک کلام باشد، مانند نفس کشیدن و سرفه کردن که ضرری به اتصال عرفی یک کلام ندارد. بنابراین، چنانچه بدون عذر، بیش از مقدار متعارف فاصله بیفتد، قسم منعقد می‌شود.
نیّت استثنا (ان شاء الله) کفایت نمی‌کند، بلکه باید به زبان آورده شود. برخی نیّت را کافی دانسته‌اند.
تعلیق سوگند بر خواست غیر خدا نیز صحیح و جایز است، مانند اینکه بگوید:
قسم به خدا امروز داخل خانه می‌شوم اگر زید بخواهد. با خواستن زید قسم منعقد می‌شود و با نخواستن او منعقد نمی‌گردد.
اگر قسم خورنده بگوید: قسم به خدا داخل خانه می‌شوم، مگر آنکه زید نخواهد، سوگند منعقد می‌شود، لیکن او می‌تواند قبل از واکنش زید، با داخل شدن در خانه سوگندش را منحل کند، خواه پس از آن، زید بخواهد که داخل نشود یا نخواهد.
حروف قسم در عربی عبارت‌اند از:
«ب، و، ت» که هر سه مدخول خود را جَر می‌دهند و گفته می‌شود: بِاللّٰهِ‌، وَاللّٰهِ و تَاللّٰهِ‌.
اگر جمله «اللّٰهِ لَافعَلَنَّ‌، به خدا این کار را انجام می‌دهم» با حذف حرف قسم و کسرۀ اللّٰه به نیّت قسم خوردن گفته شود، آیا قسم منعقد می‌شود یا نه‌؟ مسئله محل اختلاف است.
چنانچه شخص در مقام قسم خوردن بگوید «هاللّٰهِ‌» قسم منعقد می‌شود، زیرا «ها» حرف تنبیه است که در مقام قسم خوردن، هنگام حذف حرف قسم آورده می‌شود. به قول مشهور، سوگند به «ایمُنُ اللّٰهِ‌» تحقق می‌یابد.

۳.۲ - قسم خورنده

در قسم خورنده بلوغ، عقل، اختیار و قصد شرط است. بنابراین، قسم از نابالغ، دیوانه، مجبور، مست و کسی که در حال غضب شدید است، صحیح نیست.
آیا اسلام نیز شرط است یا نه‌؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور فقها اسلام را شرط نمی‌دانند. بنابراین، قسم از کافر نیز صحیح است. برخی، اسلام را شرط دانسته و قسم کافر را صحیح نمی‌دانند. برخی در مسئله تفصیل داده و گفته‌اند: اگر منشا کفر، جهل کافر به خدای تعالی باشد، خواه جهل او منجر به انکار حق تعالی گردد یا تشبیه او به غیرش، قسم او صحیح نیست و اگر منشا آن، انکار نبوت یا حکمی ضروری باشد، قسمش صحیح خواهدبود.
بنابر قول به صحّت قسم کافر، در صورتی که قسمش را بشکند، کفّاره دادن او در حال کفر صحیح نیست. اما چنانچه پس از حنث قسم مسلمان شود، کفّاره از عهدۀ او ساقط می‌شود.
قسم فرزند بدون اذن پدر و زن بدون اذن شوهر جز بر انجام دادن واجبی یا ترک حرامی منعقد نمی‌شود. آیا مقصود از عدم انعقاد، متزلزل بودن قسم قبل از اذن و جواز برهم زدن آن توسط پدر و شوهر است یا بطلان و عدم صحّت قسم‌؟ مسئله محل اختلاف است. بنابر قول نخست، قسم از فرزند و زن بدون اذن پدر و شوهر صحیح است، لیکن آن دو، می‌توانند آن را برهم زنند. در این صورت کفّاره‌ای برعهدۀ فرزند یا زن نمی‌آید.

۳.۳ - متعلق قسم

در متعلق قسم این امور شرط است:
۱. باید کاری در آینده باشد، از این‌رو، قسم خوردن بر کاری در گذشته صحیح نیست؛ چه راست باشد و چه دروغ؛
۲. مرجوح نباشد، مانند اینکه مردی برای همسرش قسم بخورد که با زنی دیگر ازدواج نمی‌کند و یا زنی برای شوهرش قسم بخورد که با مردی دیگر ازدواج نخواهد کرد. چنین قسمی صحیح نیست و کفّاره‌ای بر آن مترتب نمی‌شود.
همچنین اگر بر فعل حرام یا مکروه و یا ترک واجب یا مستحب قسم بخورد.
بنابراین، قسم خوردن بر فعل واجب، مانند نماز واجب، یا مستحب، همچون نماز نافله، یا ترک حرام، از قبیل زنا، یا ترک مکروه، مانند پرخوری و یا ترک مباحی که فعل و ترکش برابر است یا ترکش بر حسب دنیا ارجح است، صحیح می‌باشد و در صورت شکستن قسم، کفّاره واجب می‌شود.
چنانچه فردی بر انجام دادن کاری قسم بخورد، سپس معلوم شود که خلاف آن کار بهتر از آن است، می‌تواند قسمش را بشکند و کفّاره‌ای بر آن مترتّب نمی‌شود.
۳. باید فعلِ قسم خورنده باشد نه فعلِ دیگری. بنابراین، اگر بگوید: قسم به خدا باید این کار را انجام دهی، چنین قسمی نه در حق قسم خورنده منعقد می‌شود و نه در حق دیگری.
۴. وقوع آن ممکن باشد. بنابراین، قسم بر فعلی که عقلاً یا شرعاً و یا عادتاً امکان پذیر نیست، منعقد نمی‌شود، مانند آنکه بگوید: به خدا قسم می‌خورم که در آسمان پرواز کنم. چنین قسمی لغو می‌باشد. بلکه اگر متعلق قسم هنگام قسم ممکن باشد، لیکن پس از آن، قسم خورنده ناتوان از آن گردد، قسم منحل می‌شود، مانند آنکه قسم بخورد در این سال حج می‌گزارد و در ایام حج، از گزاردن آن ناتوان گردد.
چنانچه کسی برای کاری که قسم خورده وقتی مشخص نکند، زمان آن مادام العمر خواهد بود و حنث قسم تحقق نمی‌یابد، مگر هنگام غلبۀ ظن بر عدم امکان انجام دادن آن پس از این وقت. در این صورت، باید متعلق قسم را قبل از آن زمان به جا آورد و در صورت تاخیر، مرتکب گناه شده است، و اگر قبل از به جاآوردن آن بمیرد، چنانچه از کارهایی باشد که قضا دارد، قضای آن از طرف وی انجام می‌شود.

شکستن قسمی که کفّاره درپی دارد، با مخالفت اختیاری با سوگندی که یاد کرده، تحقق می‌یابد، مانند آنکه قسم بخورد به فلان شهر نمی‌روم، سپس با اختیار خود به آن شهر رود. اگر با اکراه و اجبار با قسم خود مخالفت کند، حنث محقق نمی‌شود.
همچنین اگر از روی فراموش کردن قسم یا جهل، کاری را که قسم خورده انجام دهد، حنث محقق نمی‌شود.
کسی که بر انجام دادن یا ترک کاری سوگند خورده است، شکستن سوگند او تنها توسط خود او محقق می‌شود نه دیگری. بنابراین، اگر قسم بخورد که نخرد و نفروشد و دیگری را در فروختن یا خریدن وکیل کند، قسم شکسته نمی‌شود.

۴.۱ - کفّارۀ حنث قسم

کفّاره شکستن قسم عبارت است از آزاد کردن برده یا اطعام ده فقیر و یا پوشاندن آنان، و در صورت ناتوانی از هر سه، سه روز روزه گرفتن که به قول مشهور باید پی در پی باشد.
کفّاره تنها پس از حنث واجب می‌شود و ادای آن قبل از حنث کفایت نمی‌کند.
قسم در قضا:
در دعاوی، قسم خوردن وظیفۀ منکر است که احکام و شرایط خاص خود را دارد.


۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۲۳.    
۲. سیوری، مقداد بن عبدالله، التنقیح الرائع، ج۳، ص۵۰۲.    
۳. فیض کاشانی، محمدحسن، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۴۰.    
۴. طباطبائی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۱، ص۴۴۷.    
۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۲۳.    
۶. یوسفی، حسن ب ابی‌طالب، کشف الرموز، ج۲، ص۳۲۴.    
۷. ابن ادریس، محمد بن منصور، کتاب السرائر، ج۳، ص۴۳.    
۸. موسوی عاملی، سیدمحمدعلی، نهایة المرام، ج۲، ص۳۳۶.    
۹. فیض کاشانی، محمدمحسن، الوافی، ج۱۶، ص۱۰۴۷.    
۱۰. حکیم، سیدمحسن، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۲.    
۱۱. خوئی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۰.    
۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۴۰-۳۴۱.    
۱۴. شیخ بهائی، جامع عباسی، ج۱، ص۴۵۷.    
۱۵. حلی، جعفر بن محمد، شرائع الاسلام، ج۳، ص۷۲۱.    
۱۶. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۷۰.    
۱۷. شیخ بهائی، جامع عباسی، ج۱، ص۴۵۷.    
۱۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۴۲-۳۴۳.    
۱۹. شیخ بهائی، جامع عباسی، ج۱، ص۴۵۷.    
۲۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۲۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۱۸۹-۱۹۰.    
۲۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۲۶-۲۲۷.    
۲۳. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۶۵.    
۲۴. محقق کرکی، رسائل، ج۱، ص۲۰۷.    
۲۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۳۳-۲۳۴.    
۲۶. اصفهانی، ابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۷۴.    
۲۷. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۶۵-۲۶۶.    
۲۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۳۴-۲۳۵.    
۲۹. اصفهانی، ابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۷۴.    
۳۰. حلی، جعفر بن محمد، شرائع الاسلام، ج۳، ص۷۱۰.    
۳۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۱۸۵    .
۳۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۳۵-۲۳۶.    
۳۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۳۹.    
۳۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۰-۲۴۱.    
۳۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۱.    
۳۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۱-۲۴۲.    
۳۷. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۶۷.    
۳۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۱۹۲-۱۹۳.    
۳۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۳-۲۴۴.    
۴۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۶.    
۴۱. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۸، ص۱۷۲.    
۴۲. اصفهانی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۹، ص۱۲.    
۴۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۴۸.    
۴۴. صیمری، شیخ مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۴۶۶.    
۴۵. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۰۰.    
۴۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۱-۲۵۲.    
۴۷. صیمری، شیخ مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۴۶۷.    
۴۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۲-۲۵۳.    
۴۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۴-۲۵۵.    
۵۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۵۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۶-۲۵۸.    
۵۲. شیخ طوسی، الخلاف، ج۶، ص۱۱۶-۱۱۷.    
۵۳. ابن ادریس، محمد بن جعفر، کتاب السرائر، ج۳، ص۴۸.    
۵۴. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۸، ص۱۵۱.    
۵۵. حلی، احمد بن محمد، المقتصر، ص۳۲۰.    
۵۶. حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرائع، ص۴۱۷.    
۵۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۰۵.    
۵۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۹.    
۵۹. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۶۶.    
۶۰. حلی، احمد بن محمد، المهذب البارع، ج۴، ص۱۲۹.    
۶۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۶۰-۲۶۳.    
۶۲. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۶۹.    
۶۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۶۴-۲۶۵.    
۶۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۷۱.    
۶۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۷۶.    
۶۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۷۷.    
۶۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۷۸.    
۶۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۲۲.    
۶۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۳۷-۳۳۸.    
۷۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۱۸-۳۲۰.    
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۸.    
۷۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۴۷-۳۴۸.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۶، ص۵۷۸.    


رده‌های این صفحه : حروف قسم | قسم




جعبه ابزار