• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قوم دیگر در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از ابعاد اعجاز قرآن، پیشگویی از حوادث آینده است که از موضوعات گوناگونی خبر داده است؛ یکی از آن سخن از قوم دیگری است که در خدمت اسلام قرار خواهند گرفت.



آیات متعددی در قرآن هستند که از مفاد آن‌ها نوعی اظهار بی‌اعتنایی به مردم عرب در قبول دین اسلام استنباط می‌شود و مفاد آن آیات این است که اسلام نیازی به شما ندارد؛ به فرض که شما اسلام را نپذیرید، اقوام دیگری در جهان هستند که آن‌ها از دل و جان اسلام را خواهند پذیرفت، بلکه از مجموع این آیات چنین استنباط می‌شود که قرآن کریم آن اقوام دیگر را از قوم عرب برای اسلام مناسب تر و آماده تر می‌داند.
البته عنوان «قوم دیگر» یک عنوان کلی است و برخی احتمال داده‌اند که این آیات شامل همه اقوام و ملت‌هایی می‌شوند که در طول تاریخ مسلمان شده‌اند و همه نیروهای مادی و معنوی و ذوق و استعداد و فکر و ابتکار خود را در اختیار آن قرار داده‌اند، ولی این احتمال ناتمام است؛ زیرا درست است که لفظ «قوم» اسم جمع بوده و بر گروه و جمعیت دلالت می‌کند، ولی از نظر لفظ مفرد و نکره آمده است؛ یعنی دلالت بر گروه و قوم غیرمعین می‌کند؛ یعنی یک قوم از بین اقوامی که مسلمان شدند. و اگر مراد این آیات همه ملت‌ها و اقوامی باشند که در خدمت اسلام درآمده‌اند، لفظ «قوم» را به صورت جمع (اقوام) می‌آورد، مگر آن که همه اقوام غیرعرب را یک قوم به شمار آوریم، ولی با روایات ذیل این آیات ناسازگار است. اکنون پس از دفع این احتمال، باید دید که منظور قرآن از «قوم دیگر»، که اسلام را با دل و جان خواهد پذیرفت، کدام قوم است.


انگیزه طرح این بحث آن است که از دیر زمان، گروهی از نویسندگان متعصب اهل سنت و اخیرا مستشرقان به بهانه تحقیقات علمی، در نوشته‌هایشان تلاش می‌کنند که اسلام ایرانیان را ناخالص و غیرصمیمی و غیرواقعی، صرفا تصنعی و پوششی برای ترویج آیین نیاکانشان معرفی کنند. حجم عظیم حملات به اسلام و ایمان مردم این سرزمین در چند مقطع تاریخی چشم گیرتر است: یکی پس از استقلال سیاسی ایران از خلافت نژادپرستانه خلفای اموی و عباسی؛ مقطع دیگر پذیرش تشیع به عنوان مذهب رسمی از سوی اکثریت قاطع مردم این سرزمین؛ و مقطع سوم پس از نابودی رژیم دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی و برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران.
[۱] الغریب، عبدالله، و جاء دور المجوس، دارالجیل، مصر، ۱۹۸۱ م.
[۲] ناصح، محمود سعد، موقف الخمینی من الشیعة و التشیع، قاهره، مصر.
[۳] الغریب، عبدالله، الخمینی بین التطرف و الاعتدال، مصر.
[۴] افغانی، احمد، سراب فی ایران، مصر.
[۵] موسوی، موسی، الشیعة و التصحیح، چاپ امریکا.
[۶] موسوی، موسی، الثورة البائسه، عربستان.
[۷] خضری، جابر نعمان، الفکر القائد للثورة الایرانیة، قاهره، دار ثابت.
[۸] طلفاح، خیرالله، دین خمینی، بغداد، عراق.
[۹] شفاء، شجاع الدین، توضیح المسائل از کلینی تا خمینی، چاپ اروپا.
این نویسندگان در گذشته به تحریک خلفای اموی و عباسی و سلاطین عثمانی، و اخیرا به تحریک کشورهای استعماری و سران وابسته کشورهای اسلامی نیش قلم را متوجه عقاید و مذهب و مرام ایرانیان و اصول تشیع کرده و بر معتقدات این ملت می‌تازند و عقایدی همچون اعتقاد به امامت و محبت اهل بیت و عصمت و علم غیب امامان معصوم شیعه را در جهت احیای عقاید و سنن ایرانیان قدیم در مورد پادشاهان ساسانی می‌دانند و حاضر نیستند که ایمان و اعتقاد این ملت را به اسلام، واقعی و خالصانه بدانند و در کنار سایر فرق و مذاهب اسلامی به رسمیت بشناسند.
در این جا ضمن خودداری از نقل کلمات و کتاب‌هایی که در رد عقاید شیعه نگاشته شده‌اند، تنها به اصل قضیه اشاره می‌شود. در این زمینه، نخست به بیان مصداق «قوم دیگر» و ویژگی‌های آن‌ها در آیات قرآن و سپس به ذکر شواهد و مؤیدات تاریخی پرداخته می‌شود تا مشخص گردد که ایمان و اسلام آن قوم از سر اخلاص و اعتقاد و از صمیم قلب بوده است، نه از روی اکراه و اجبار و نفاق و پوششی برای احیای آیین اجداد و نیاکان.
امید آن که این بحث در تثبیت ایمان و اعتقاد کسانی که احیانا تحت تاثیر چنان القائاتی قرار می‌گیرند، و در حقانیت مرام و مذهب و درستی راهشان دچار شک و تردید می‌شوند، و نیز در ایمنی یافتن از شبهات و ایرادات کسانی که تحت عنوان «تحقیقات علمی» متوجه باورهای دینی شان می‌شوند تاثیر بسزا داشته باشد.


پیش از ورود به اصل بحث، ذکر چند نکته لازم است:
۱. روشن است که معیار و ملاک قضاوت، ایمان اکثریت افراد یک جامعه است، نه اقلیت افراد آن؛ زیرا در هر جامعه‌ای ممکن است اقلیتی یافت شود که خط مشیی جدای از اکثریت افراد جامعه داشته باشند و همه افتخاراتشان به آیین و عادات نیاکانشان باشد.
۲. ملاک، ایمان و اعتقاد توده‌های مردم است، نه ایمان و اعتقاد حاکمان و سلاطین، که معمولا برای رسیدن به قدرت، از هر ابزاری استفاده می‌کرده‌اند، و نه رهبران قیام‌ها و شورش‌ها که در مخالفت با خلفای عباسی، مردم را به کیش‌های قبل از اسلام فرا می‌خواندند.
۳. سخن این مقاله بررسی عوامل اسلام یا تشیع ایرانیان نیست، که آن خود مبحثی طولانی است و کتاب‌ها و مقالات فراوانی در این زمینه به نگارش درآمده‌اند، در این مقاله موضوع بحث فقط قرآنی و درصدد تعیین قومی است که قرآن از مسلمان شدن آن‌ها خبر می‌دهد.
۴. از آن رو، که در مصداق «قوم دیگر»، یا سخن از اقوام دیگر نیست و یا در حد یک احتمال از بعضی ملت‌های دیگر همچون یمن و سبا نام برده شده، برای رعایت اختصار، از طرح این احتمالات به علت کمی فایده خودداری می‌شود.
۵. برای رعایت اختصار، از نقل اقوال مفسران در محتملات آیات مربوطه به صورت جداگانه خودداری شده و تنها به نقل کلی احتمالات اکتفا می‌شود. علاقه مندان به کتاب‌های تفسیر مراجعه کنند.
۶. گرچه عنوان مقاله (قرآن و آن قوم دیگر) ایجاب می‌کند که بحثمان فقط قرآنی باشد، ولی به دلیل آن که همه دانشمندان اسلامی، سنت و احادیث نبوی را نیز یکی از منابع تفسیر قرآن می‌شمارند، در بررسی‌های این نبشتار بیش تر بر احادیث اعتماد گردیده است؛ چنان که در فقه و کلام و شان نزول آیات نیز به همین شیوه عمل می‌شود.
۷. طرح این مباحث به انگیزه برتر نشان دادن ایمان قومی و کم اهمیت جلوه دادن ایمان دیگران نیست؛ احترام نهادن به همه اقوام و ملت‌هایی که در طول تاریخ به اسلام گرویدند لازم است و ایمان، اخلاص، صفا، صمیمیت و فداکاری آنان در راه اسلام ستودنی. این مباحث تنها به انگیزه دفاع از ایمان خالصانه ملت نجیبی است که باورهای دینی شان هر از گاهی ناجوان مردانه مورد آماج حملات گروهی از نویسندگان غیرمنصف اهل سنت و اربابانشان قرار می‌گیرد و اسلام و ایمان آن‌ها را غیرواقعی و در جهت احیای عقاید نیاکانشان قلمداد می‌کنند. برای روشن شدن حقیقت، برخی از احادیث نبوی در این زمینه که در کتاب‌های معتبر تفسیری و روایی مفسران و محدثان بزرگ اسلامی آمده است، نقل می‌شود.


پس از ذکر این مقدمه، آیاتی ذکر می‌شوند که از روی کار آمدن قومی سخن می‌گویند که در خدمت اسلام قرار می‌گیرند. البته ممکن است آیاتی که به صراحت یا کنایه این مضمون را می‌رسانند فراوان باشند، ولی برای رعایت اختصار، به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

۴.۱ - تعبیر یستبدل قوما غیرکم

این تعبیر در دو آیه بکار رفته است:
• «ها انتم هؤلاء تدعون لتنفقوا فی سبیل الله فمنکم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه والله الغنی و انتم الفقراء و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم؛ آگاه باشید! شما اشخاصی هستید که دعوت می‌شوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخی از شماها بخل می‌ورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می‌آورد. پس آن‌ها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می‌کنند. »
این آیه، که آخرین آیه سوره محمد است، پیش از این در آیاتی به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگی در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلت بار و اطاعت از خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهی نمی‌توانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، می‌فرماید: شما را دعوت می‌کنیم که انفاق کنید، ولی شما بخل می‌ورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگری را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود.
در این آیه، تصریح شده است که آن‌ها مثل شما نخواهند بود؛ یعنی به هنگام دعوت به جهاد سستی نمی‌کنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلت بار نمی‌شوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمی‌ورزند و مطیع خدا و رسول او هستند.
قرطبی از مفسران بزرگ اهل سنت (م ۶۷۱ق) در تفسیرش از ابوموسی اشعری نقل کرده است: «هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوب‌تر است.»
مفسران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتی ذکر کرده‌اند. بعضی ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضی آنان را به عنوان یکی از احتمالات آیه دانسته‌اند.
[۲۳] ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۷، ص۳۱۴.
[۲۴] انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۹، ص۱۹۸.
[۲۸] عطار نیشابوری، محمد بن إبراهیم، تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج۱۲، ص۲۵۳.
[۲۹] جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، ج۹، ص۱۲۲.

مفسرانی همچون طبری، طبرسی، فخر رازی، قرطبی، زمخشری، ابن کثیر، سیوطی، آلوسی، المراغی و طباطبائی در ذیل این آیه، حدیثی را با اختلاف اندکی از رسول خدا نقل کرده‌اند:
ابوهریره نقل می‌کند: هنگامی که رسول خدا آیه شریفه «و ان تتولوا» را خواندند، حضار عرض کردند: یا رسول الله، کسانی که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن‌ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ فضرب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی فخذ سلمان الفارسی ثم قال: هذا و قومه، لو کان الدین معلقا بالثریا لناله رجال من الفرس»؛ «فرس» (forc) کلمه‌ای است عربی که مورخان اسلامی و عرب زبانان بر ایرانیان اطلاق کرده‌اند. همان گونه که عجم را نیز در مورد ایشان به کار برده‌اند...
[۳۶] غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۲، ص۱۸۷۶، واژه «فرس».
رسول خدا دست بر ران سلمان فارسی زد و فرمود: این و طایفه‌اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خدا آویزه ستاره ثریا باشد، حتما مردانی از فارس به آن خواهند رسید.
در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیش‌ترین بهره اسلام از آن ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانی از ایران آن را به دست می‌آورند. همچنین این حدیث با تعبیرات دیگری مثل «لو کان الدین مناطا بالثریا»، «لو کان البر منوطا بالثریا»، «لو کان الدین بالثریا» و «و ان الایمان لو کان معلقا بالعرش» نیز آمده است.

۴.۲ - تعبیر آخرین منهم

• «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم و هوالعزیز الحکیم؛ و همچنین (او) رسول است بر گروهی که هنوز به آن‌ها ملحق نشده‌اند و او عزیز و حکیم است. »
در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامی در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسان‌ها اشاره می‌کند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا می‌شود و هم شامل انسان‌های دیگری که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد.
مفسران یکی از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کرده‌اند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره جمعه نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرین منهم لما یلحقوا... " مردی سؤال کرد: یا رسول الله، این‌ها چه کسانی هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا این که سه بار سؤال کرد. ابوهریره می‌گوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریا باشد، حتما مردانی از اینان به آن می‌رسند.»
[۵۲] ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۹، ص۱۹۴.
[۵۳] انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۱۰، ص۹۹.
[۶۳] جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، ج۱۰، ص۸۶۷.
[۶۴] عطار نیشابوری، محمد بن إبراهیم، تفسیر کنز الحقائق و بحر الغرائب، ج۱۳، ص۲۴۷.


۴.۳ - تعبیر یاتی الله بقوم

• «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانی نمی‌رساند) خداوند جمعیتی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آن‌ها در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گری هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست.»
در این آیه شریفه، برای آن قوم مشخصات و صفاتی ذکر شده که عبارتند از:
۱. خداوند آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز خدا را دوست دارند.
۲. در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفار عزیز و ناسازگارند.
۳. با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش می‌کنند.
۴. در راه خدا و اجرای احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدی ترس به خود راه نمی‌دهند.
در ذیل این آیه نیز بسیاری از مفسران و محدثان بزرگ اسلامی همچون زمخشری، بیضاوی، فخر رازی، آلوسی، رشید رضا، طبرسی، قرطبی و علامه طباطبائی با نقل روایتی، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کرده‌اند: «وقتی آیه مبارکه "فسوف یاتی الله" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریا آویزان بود، مردانی از فرزند فارس به او دست می‌یافتند.»
[۶۷] انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۳، ص۱۴۷.


۴.۱ - تعبیر یستبدل قوما غیرکم

• «الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما و یستبدل قوما غیرکم ولا تضروه شیئا والله علی کل شی ء قدیر؛ اگر به سوی میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد و هیچ زیانی به او نمی‌رسانید، و خداوند بر هر چیزی تواناست. »
آیه پیشین در مذمت از مسلمانان است که چرا وقتی فرمان جهاد داده می‌شود، سستی به خرج می‌دهید؛ چرا زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهید؟ طبق روایات شان نزول، این آیات در مورد جنگ تبوک نازل گردیده‌اند. در روایات اسلامی آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگی و هدف‌های نظامی خود را پیش از شروع جنگ برای مسلمانان روشن نمی‌ساخت تا اسرار نظامی اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولی در مورد «تبوک»، چون مساله شکل دیگری داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان می‌رویم؛ زیرا مبارزه با امپراتوری روم شرقی همانند جنگ با مشرکان مکه و یا یهود خیبر کار ساده‌ای نبود و می‌بایست مسلمانان برای این درگیری بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازی کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوه‌ها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوی میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل می‌ساختند، تا آن جا که بعضی در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلی نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنی قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آن‌ها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.
بسیاری از مفسران یکی از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته‌اند.
[۸۵] انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۴، ص۱۳۱.


۴.۵ - تعبیر یات بآخرین

• «ان یشا یذهبکم ایها الناس و یات بآخرین و کان الله علی ذلک قدیرا؛ ‌ای مردم، اگر او بخواهد شما را از بین می‌برد و افراد دیگری به جای شما می‌آورد و خدا بر این کار تواناست. »
آیه در سیاق برخی آیات در بی نیازی خدا از اطاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است ملک اوست. سپس می‌فرماید: برای خدا هیچ مانعی ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتی آماده تر و مصمم‌تر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایی دارد.
شیخ طوسی، طبرسی، میبدی، زمخشری، قرطبی، آلوسی، فیض کاشانی، طبری و دیگر مفسران از رسول خدا نقل کرده‌اند: «وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنی مردم عجم و فارس هستند.»

۴.۶ - تعبیر وکلنا بها قوما

• «فان یکفر بها هؤلاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین؛ اگر مشرکان مکه (به کتاب و حکم و نبوت) کفر بورزند، کسان دیگری را نگهبان آن می‌سازیم که نسبت به آن کافر نیستند. »
این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتی آن‌ها از حکم و داوری و رسالت آمده است، و در این که مشارالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانی‌اند، مفسران احتمالاتی داده‌اند: یکی از احتمالات این است که آیه در مقام تسلای رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستی آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومی ماموریت داده شده است که از هدایت الهی پی روی کنند و فرامین روشن و نورانی پیامبران را بپذیرند، و آن‌ها نه تنها آن را می‌پذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانی می‌کنند؛ مردمانی که در راه کفر گام برنمی دارند و در برابر حق تسلیم‌اند.
در این که منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند چنان که در بعضی از تفاسیر اهل سنت آمده چنین احتمالی از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه این که آیه در مقام تسلای پیامبر در کفر قومش می‌باشد و ایمان فرشتگان چگونه می‌تواند تسلای آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسان‌هایی‌اند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسران، یکی از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.
[۹۳] انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۳، ص۴۱۸.

این آیات بجز آیه اخیر، همگی از آیات سوره‌های مدنی‌اند و در اواسط یا اواخر سال‌های هجرت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه نازل شده‌اند
[۹۷] حجتی، سید محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۳۹۹.
[۹۸] حجتی، سید محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۴۰۱.
و قطعا منظور از این آیات اقوامی نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیرگرچه از آیات سوره‌های مکی است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولی با توجه به این که بعضی از قرآن بعضی دیگر را تفسیر می‌کند (ان القرآن یفسر بعضه بعضا) و یا به فرموده امیرمؤمنان (علیه‌السّلام): «ان القرآن یصدق بعضه بعضا»،
به احتمال قوی، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومی خبر می‌دهند که در آینده نزدیک، مسلمان می‌شوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند.این روایات با تعبیرات متفاوتی از رسول خدا نقل شده‌اند که در بعضی آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضی دیگر: «لو کان الدین»، و در یکی: «لو کان العلم» و در دیگری: «لو کان الاسلام»، و در برخی: «لو کان الخیر» یا «لو کان البر» که همه این‌ها حکایت از حقیقت جویی و حق پذیری و دانش جویی و فضیلت خواهی ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر این که آن‌ها به دور از عصبیت جاهلی و حمیت قومی، حقیقت را در هر جا بیابند، می‌پذیرند و به سوی هر عمل خیر و نیکی می‌شتابند.

۴.۷ - تعبیر بعض الاعجمین

داشتن روحیه حق پذیری و نداشتن عصبیت جاهلی، خود حقیقتی است که آیه دیگر آن را متذکر شده است: «و لو نزلنا علی بعض الاعجمین فقراه علیهم ما کانوا به مؤمنین؛ هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب)‌ها نازل می‌کردیم و او آن را بر ایشان (عرب) می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آوردند.»
در حدیثی از امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمی‌آورد، ولی قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتی است برای عجم
[۱۰۴] شریف‌ لاهیجی‌، محمد بن‌ علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۳۹۷.

همچنین امام رضا (علیه‌السّلام) در روایتی از فاصله گرفتن تدریجی بسیاری از بستگان رسول خدا (قریش، بنی عباس و حتی برخی از بنی هاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسی) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالی از وقتی که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منت می‌گذارد و آن را از بستگان پیغمبر می‌گرداند. پس به آن‌ها می‌بخشد و از این‌ها دریغ می‌دارد.»
روایات فراوانی در حق پذیری، دانش جویی، دین داری، جهاد و فداکاری ایرانیان در برابر حقیقتی که آن را باور کرده‌اند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده می‌شود: در روایتی، رسول خدا، سلمان فارسی را مخاطب قرار داده، فرمود: ‌ای سلمان، اگر دین در ثریا باشد، جمعی از اهل فارس آن را به دست می‌آورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنت من پی روی می‌کنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت می‌نمایند، و آنان بر من بسیار صلوات می‌فرستند.» اکنون این ویژگی شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهای اسلامی، و جنگجویانی را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»
آیات و روایات یادشده در بیان ویژگی‌های ایرانیان، همگی از این حکایت دارند: قومی که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعی و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگی و ریاکارانه و پوششی بر آیین شرک آلود اجداد و گذشتگانشان باشد.


استاد شهید مرتضی مطهری در مورد واکنش ایرانیان در برابر اسلام، چنین می‌نویسد: «عکس العمل ایرانیان در برابر اسلام، فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بود و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می‌کند. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بود که به حلق گرسنه‌ای فرو رود یا آب گوارایی که به کام تشنه‌ای ریخته شود و طبیعت ایرانی، مخصوصا با شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام، این خوراک مطبوع را به خود جذب کرده و از آن نیرو و حیات گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن کرده است.»

۵.۱ - تلاش برای گسترش اسلام

ایرانیان پس از قبول اسلام، در معرفی و گسترش آن حماسه‌ها آفریدند و به آن شیفتگی خاصی نشان دادند؛ زیرا یک ملت را می‌توان با زور مطیع کرد، اما نمی‌توان با زور جهش و جنبش و عشق و ایمان در او به وجود آورد. قلمرو زور و زر محدود است. شاه کارهای بشری تنها و تنها معلول عشق و ایمان هستند. از روزی که آن ایرانی فرزانه جویای حقیقت، سلمان فارسی، در جمع معزز و محترم اصحاب رسول خدا وارد گردید، ایرانیان مسلمان خدمات خالصانه شان را آغاز کردند و در جنگ‌های صدر اسلام، همواره طرف مشورت رسول خدا و خلفا قرار داشتند. حفر خندق در جنگ احزاب و تهیه ارابه جنگی در محاصره طائف دو نمونه از پیشنهادات سلمان فارسی بودند.
[۱۱۱] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۹۲۷.

در اواخر عمر پیامبر، هنگامی که باذان عامل، دست نشانده پادشاهان ایرانی، در یمن مسلمان شد، به دنبال آن، عده زیادی از ایرانیان مقیم یمن مسلمان شدند و ایرانیان یمن فتنه اسود عنسی از پیامبران دروغین را دفع کردند و او به دست ایرانیان کشته شد و سپس ایرانیان مسلمان یمن با گروهی از مرتدان عرب مبارزه کردند تا آن که مرتدان عرب شکست خوردند و سرکرده آنان را اسیر کردند و به مدینه فرستادند.

۵.۲ - پذیرش اسلام با رغبت

این نیز از نظر تاریخی مسلم است که اسلام به زور بر ایرانیان تحمیل نشده بود، بلکه ایرانیان با رغبت اسلام را پذیرفتند و این نکته حتی از دید مستشرقان مخفی نمانده است. ادوارد براون در این باره چنین می‌نویسد:
«مسلم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود. پس از شکست ایران در قادسیه فی المثل چهار هزار سرباز دیلمی نزدیک بحر خزر پس از مشاوره، تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عده در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردند و سپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند.»
[۱۱۸] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۲۹۹.

توده‌های نسل اول ایران در صدر اسلام در برابر آرمان رهایی بخش آیین نو، نه تنها با شعارهای تبلیغاتی مردم فریب خوش ظاهر بی باطن روبه رو نگشتند و نه تنها فقط پیامبر اسلام بارها تصریح کرده بود که «من انسانی مثل شما هستم» و یا «بین سیاه حبشی و سید قریشی جز به پرهیزگاری و تقوا تفاوتی وجود ندارد»، بلکه عملا نیز روش حکومت خلفای راشدین، به ویژه امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) را در حد خواب و خیال افسانه آمیزی بی پیرایه تر از آنچه خود می‌خواستند و آرزویش را در دل داشتند، ساده یافتند.
[۱۱۹] صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچه‌ای بر رهبری، ص۲۶۷.


۵.۳ - اسلام گمشده ایرانیان

اسلام نقطه عطفی در فلسفه رهبری توده‌ها ایجاد کرده بود: شبان را برای حراست گله می‌دانست، نه گله را برای اطفای خون آشامی شبان گرگ سیرت. اسلام حماسه آزادی توده‌ها به شمار می‌رفت و رهبر را برای مردم می‌دانست نه مردم را برای رهبر. از این رو بود که اسلام پرسش تازه‌ای در برابر فلسفه سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود، در حالی که در جنگ‌های هفتصد ساله ایران و روم، هیچ گاه چنین مساله‌ای در برابر توده‌ها مطرح نگشته بود. سیاست خودکامه هر دو امپراتوری یکی بود: مردم برای رهبر، توده‌ها فدای طبقات ممتاز. بارگاه بی پیرایه علی در کوفه قرار داشت و موالی و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند. سادگی آن را تنها به وصف نمی‌شنیدند، بلکه به رای العین به خوبی می‌دیدند. از این رو، اگر توده‌های ستم دیده ایرانی به این دعوت لبیک اجابت گفتند، شگفتی ندارد.
[۱۲۰] صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچه‌ای بر رهبری، ص۳۲۳.

آری، ایرانیان گم شده خود را در اسلام یافته بودند؛ چنان که آن ایرانی فرزانه و جویای حقیقت، سلمان فارسی، صحابی معزز و محترم رسول خدا دریافته بود که اسلام دین تفاخر قومی و نژادی نیست. در روضه کافی آمده است: روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر نشسته بود. عده‌ای از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به میان آمد. هر کس درباره اصل و نسب خود چیزی می‌گفت و آن را بالا می‌برد. نوبت به سلمان فارسی رسید، به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده مکتب اسلام به جای این که از اصل و نسب و افتخارات نژادی سخن به میان آورد، گفت: «انا سلمان بن عبدالله کنت ضالا فهدانی الله عزّوجلّ بمحمد، و کنت عائلا فاغنانی الله بمحمد، و کنت مملوکا فاعتقنی الله بمحمد»؛ من نامم سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم، خداوند به وسیله محمد مرا راهنمایی کرد؛ و فقیر بودم، خداوند به وسیله محمد مرا بی نیاز کرد؛ و برده بودم، خداوند به وسیله محمد مرا آزاد کرد. این است حسب و نسب من. در این بین، رسول خدا وارد شد، سلمان گزارش جریان را به عرض آن حضرت رسانید. رسول خدا رو به آن جماعت، که همه از قریش بودند، کرد و فرمود: «یا معشر قریش، ان حسب الرجل دینه و مروته خلقه و اصله عقله»؛ ‌ای گروه قریش، نسب افتخارآمیز هرکسی دین اوست، مردانگی هرکس خوی و شخصیت اوست، و اصل و ریشه هرکسی عقل و ادراک او.
همچنین نسل‌های بعدی و بلاد دوردست ایران به تدریج اسلام را پذیرفتند. مورخان خاندان‌های چندی از ایرانیان را نام می‌برند که تا قرن‌های دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجری، همچنان به دین زردشتی و مسیحی و صائبی و حتی بودایی باقی مانده بودند و مردم طبرستان و قسمت‌های شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت، هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی برمی خاستند، بیش تر مردم کرمان در تمام مدت خلافت اموی‌ها زردشتی ماندند. این‌ها می‌رسانند که ایرانیان به تدریج اسلام را پذیرفتند و اسلام به تدریج بخصوص در دوره‌های استقلال سیاسی ایران، بر کیش زردشتی غلبه کرده است؛ چرا که آن‌ها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته‌های فطری خود سازگار می‌دیدند.
در این جا مناسب است به حدیثی از امام صادق (علیه‌السّلام) در ارزش و اعتبار چنین اسلام و ایمانی اشاره شود؛ فرمود: «من دخل فی الاسلام رغبة خیر ممن دخل رهبة و دخل المنافقون رهبة والموالی دخلوا رغبة»؛ آن که از روی میل و رضا داخل اسلام می‌شود، بسی ارزشمندتر است از آن که از ترس به اسلام وارد شده. این اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، ولی ایرانیان با میل و رغبت مسلمان گردیدند.
موالی یعنی ایرانیانی که حدودا ۴۰۰۰ نفر بودند و در نبرد قادسیه به سپاهیان عرب پیوستند. این عده برای پیوستن خود به سپاهیان عرب، شرط کردند که پس از جنگ به هرجا خواستند، بروند و با هر قبیله‌ای خواستند، هم پیمان شوند و سهمی از غنایم جنگی برگیرند. این‌ها پس از پیوند با بعضی از قبایل عرب از قوم بنی تمیم شدند. موالی آن قبایل نامیده شدند و در کوفه مسکن گزیدند. «حمراء» اسم دیگر آن‌ها بود.» ابن منظور نیز می‌نویسد: «و العرب تسمی الموالی الحمراء».عرب‌ها موالی را حمراء می‌نامیدند.
بنابراین، علت اسلام ایرانیان و سپس علت تشیع آن‌ها، یک چیز است، و آن این که ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم شده خویش را در اسلام یافت. مردم ایران، که طبعا مردمی با هوش بودند و سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگری نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. ایرانیان بیش از هر ملت دیگری به روح و معنای اسلام توجه داشتند. به همین دلیل، توجه ایرانیان به خاندان رسالت، که منادی اسلام راستین بودند، بیش از هر مذهب و قوم دیگر بوده است. گرچه بیش تر مردم ایران در زمان صفویه شیعه شدند، ولی زمینه‌های این پذیرش در طول قرن‌های پیش فراهم گشته بود. پذیرش اختیاری اسلام و برخورداری از روحیه حقیقت جویی و عدالت خواهی آن‌ها را به سوی مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) سوق داده بود.

۵.۴ - پذیرش مکتب اهل بیت

با پذیرش مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) به عنوان مذهب رسمی در ایران اکثریت مردم ایران در بین مذاهب اسلامی، مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به عنوان مذهب کلامی، فقهی، تفسیری، حدیثی و سیر و سلوک برای خود برگزیدند؛ پیروی از مسلک و مرام امام و مقتدایی که در قرآن از او و پیروانش به عنوان «خیر البریه» یاد شده است. جلال الدین سیوطی در تفسیرش نقل می‌کند: وقتی که آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» نازل شد، رسول خدا به امیرمؤمنان فرمود: یا علی، آن تو و شیعیان تو در قیامت می‌باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود است.»
[۱۲۷] شریف‌ لاهیجی‌، محمد بن‌ علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۴، ص۸۴۱.
همچنین حاکم حسکانی به اسناد گوناگون، در نقلی از ابن عباس، و در نقل دیگر از ابوبرزه، و در نقل سوم از جابر بن عبدالله انصاری نظیر آن را نقل کرده است.
جوامع علمی شیعه توانستند صدها و هزاران فقیه، فیلسوف، متکلم، اصولی، مورخ، محدث و عارف تقدیم جامعه اسلامی نمایند، و آن‌ها توانستند فصل جدیدی از ابعاد ناشناخته اسلام را بر روی جهانیان بگشایند و جهانیان را با دیدگاه اهل بیت (علیهم‌السّلام) در مسائل گوناگون اسلامی آگاه سازند.

۵.۵ - استقرار جمهوری اسلامی

سرانجام با پیگیری عالمان فرزانه و دانشمندان نستوه و خستگی ناپذیر شیعه در سده‌های اخیر، زمینه تاسیس جمهوری اسلامی فراهم گشت و طرح حکومت اسلامی به رهبری ولی فقیه، حضرت امام خمینی قدس سره، در ایران اسلامی پیاده گردید و الگوی تازه‌ای در اداره سیاسی جامعه، و آن حکومت مردم سالاری دینی فراروی جهانیان قرار داد.
بدون شک، استقرار جمهوری اسلامی در ایران تحقق این سخن غیبی امام هفتم (علیه‌السّلام) است که فرمود: «مردی از اهل قم مردم را به حق دعوت می‌کند و در گرد او گروهی جمع می‌شوند که چونان تکه‌های آهنند و تندبادهای حوادث آن‌ها را نلغزاند و از جنگ خسته نمی‌شوند و بر خدا توکل می‌کنند و عاقبت امر از آن متقین است.»
امروزه همه مسلمانان منصف و آزاده جهان به خوبی شاهدند که چگونه پیش گویی‌های غیبی قرآن در مورد قوم دیگر، و روایات امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) در ایرانیان تجلی یافته‌اند؛ ملتی که همه امکانات خود را در خدمت اسلام درآورده و با همه توان، از آرمان‌های آن دفاع می‌کند. امروزه کشور ایران به عنوان‌ ام القرای جهان اسلام، دیدگاه‌ها و تصمیماتش در مسائل جهان اسلام مورد عنایت همه مسلمانان از خاور دور تاغرب افریقا است؛ چرا که پیروان امامان معصوم باید همانند آن‌ها عون ویاور مظلوم و خصم و دشمن ستمگر، اهل حق و عدالت، تلاش و فعالیت، علم و حکمت، جهاد و شهادت، رحم و عطوفت، تهجد و عبادت، پاکی و عفت، بزرگواری و رحمت، و صبر و استقامت و الگوی همگان باشند.

۵.۶ - زمینه‌سازان حکومت مهدوی

امروزه دشمنی‌های امریکا و استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل به دلیل وجود این خصایص و سجایای والای انسانی و اسلامی در ملت ایران و شیعیان مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است که یک تنه در برابر کفر جهانی و زورگویان و متجاوزان بین المللی ایستاده و مصمم بر ادامه این راه نورانی تا طلوع خورشید عدالت، یگانه منجی بشریت حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) می‌باشد، تا آن حضرت با اجرای کامل تعالیم قرآن و پیاده کردن همه ابعاد اسلام، حکومت واحد جهانی را تاسیس کند؛ «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون؛ او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، گرچه مشرکان کراهت داشته باشند. »
در بسیاری از روایات آمده است که اهل مشرق، اصحاب الرایات السود، اهل خراسان و الرجل الخراسانی زمینه ساز حکومت حضرت مهدی هستند. رسول خدا فرمود: «مردمانی از مشرق زمین قیام می‌کنند و زمینه را برای حکومت جهانی مهدی آماده می‌سازند.»
ایرانیان را در زمان امامان معصوم باعناوین «فرس»، «اعاجم»، «موالی»، «بنوالحمراء»، «قوم سلمان» و چند عنوان دیگر می‌شناختند، و در روایات، گاه از ایرانیان با عناوین «اهل خراسان»، «اهل قم»، «اهل طالقان» و دیگر شهرهای مشهور ایران در آن دوره یاد می‌کردند.
در روایات آمده است که بیش‌ترین یاران امام مهدی (علیه‌السّلام) را ایرانیان تشکیل می‌دهند. بسیاری از یاران آن حضرت از اهالی مرورود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف، ری و کرمان هستند. امیرمؤمنان در مورد یاران حضرت مهدی از طالقان می‌فرماید: «بخ بخ للطالقان فان لله تعالی کنوزا لیست من ذهب و لا فضة ولکن بها رجال معرفون عرفواالله حق معرفته و هم ایضا انصارالمهدی»؛ خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند عزوجل در آن جا گنج‌هایی ذخیره شده است که از جنس طلا و نقره نمی‌باشد، بلکه در آن جا مردانی هستند که خدا را به حق شناخته‌اند و آن‌ها همچنین از یاران مهدی در آخرالزمان می‌باشند. همچنین است بیانات امام صادق (علیه‌السّلام) در ویژگی‌های یاران امام مهدی از مردم طالقان.
اصبغ بن نباته می‌گوید: از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) شنیدم که می‌فرمود: «کانی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلمون الناس القرآن کما انزلت»؛
[۱۴۳] قمی،شیخ عباس، سفینة البحار، ج۲، ص۱۶۵.
گویا چادرهای عجم را می‌بینم که در مسجد کوفه برپا شده و در ایام حکومت امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) قرآن را همان گونه که نازل شده است، به مردم یاد می‌دهند.
محیی الدین عربی در مورد وزیران امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) می‌نویسد: «همگی آن‌ها از عجم‌اند و در آن‌ها هیچ فردی از عرب وجود ندارد.»
[۱۴۵] ابن‌عربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۳، ص۳۲۸.



ایرانیان و ترویج اسلام


۱. الغریب، عبدالله، و جاء دور المجوس، دارالجیل، مصر، ۱۹۸۱ م.
۲. ناصح، محمود سعد، موقف الخمینی من الشیعة و التشیع، قاهره، مصر.
۳. الغریب، عبدالله، الخمینی بین التطرف و الاعتدال، مصر.
۴. افغانی، احمد، سراب فی ایران، مصر.
۵. موسوی، موسی، الشیعة و التصحیح، چاپ امریکا.
۶. موسوی، موسی، الثورة البائسه، عربستان.
۷. خضری، جابر نعمان، الفکر القائد للثورة الایرانیة، قاهره، دار ثابت.
۸. طلفاح، خیرالله، دین خمینی، بغداد، عراق.
۹. شفاء، شجاع الدین، توضیح المسائل از کلینی تا خمینی، چاپ اروپا.
۱۰. محمد/سوره۴۷، آیه۳۸.    
۱۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۵۸.    
۱۲. طبری، أبو جعفر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۹۳.    
۱۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۳۰۰.    
۱۴. الوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۰.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۰.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۵۰.    
۱۷. واحدی نیشابوری، علی بن احمد، الوسیط، ج۴، ص۱۳۱.    
۱۸. نیشابوری، نظام الدین قمی، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۶، ص۱۳۹.    
۱۹. ثعالبی، عبد الرحمن بن محمد، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۴۴.    
۲۰. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۴، ص۱۲۳.    
۲۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۵۸.    
۲۲. بیضاوی، ناصر الدین، انوار التنزیل واسرار التاویل، ج۵، ص۱۲۵.    
۲۳. ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۷، ص۳۱۴.
۲۴. انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۹، ص۱۹۸.
۲۵. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۳۳۱.    
۲۶. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۷، ص۵۰۶.    
۲۷. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۷۹.    
۲۸. عطار نیشابوری، محمد بن إبراهیم، تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج۱۲، ص۲۵۳.
۲۹. جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، ج۹، ص۱۲۲.
۳۰. ابونعیم، احمد بن عبدالله، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۲.    
۳۱. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر الصافی، ج۵، ص۳۲.    
۳۲. طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان، ج۹، ص۳۱۱.    
۳۳. رازی، فخر الدین، تفسیرالکبیر، ج۲۸، ص۶۴.    
۳۴. حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، مستدرک حاکم، ج۴، ص۴۳۷.    
۳۵. حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۴۶.    
۳۶. غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۲، ص۱۸۷۶، واژه «فرس».
۳۷. متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۹۱.    
۳۸. ابونعیم، احمد بن عبدالله، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۲.    
۳۹. متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۹۰.    
۴۰. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۳۸۴.    
۴۱. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۷۲۵.    
۴۲. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۴۱۳.    
۴۳. جمعه/سوره۶۲، آیه۳.    
۴۴. رازی، فخر الدین، تفسیرالکبیر، ج۱۲، ص۳۷۸.    
۴۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۵۱.    
۴۶. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۷۲.    
۴۷. بدر الدین، أبو محمد محمود، عمدة القاری، ج۱۹، ص۲۳۵.    
۴۸. ابن حجر عسقلانی، محمد فؤاد، فتح الباری، ج۸، ص۶۴۲.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۰.    
۵۰. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۴، ص۱۲۴.    
۵۱. ثعالبی، عبد الرحمن بن محمد، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۲۸.    
۵۲. ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۹، ص۱۹۴.
۵۳. انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۱۰، ص۹۹.
۵۴. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۵۳۰.    
۵۵. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، ج۲۸، ص۹۶.    
۵۶. طبری، أبو جعفر، جامع البیان، ج۲۳، ص۳۷۴.    
۵۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۸۸.    
۵۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۵۸.    
۵۹. ابونعیم، احمد بن عبدالله، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۲.    
۶۰. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۸، ص۱۵۲.    
۶۱. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۷۲.    
۶۲. شاذلی‌، سید بن قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج۶، ص۳۵۶۶.    
۶۳. جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، ج۱۰، ص۸۶۷.
۶۴. عطار نیشابوری، محمد بن إبراهیم، تفسیر کنز الحقائق و بحر الغرائب، ج۱۳، ص۲۴۷.
۶۵. مائده/سوره۵، آیه۵۴.    
۶۶. بیضاوی، ناصر الدین، انوار التنزیل واسرار التاویل، ج۲، ص۱۳۲.    
۶۷. انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۳، ص۱۴۷.
۶۸. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۶.    
۶۹. رازی، فخر الدین، تفسیرالکبیر، ج۱۶، ص۴۸.    
۷۰. الوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۳، ص۳۲۹.    
۷۱. رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، ج۶، ص۳۶۰.    
۷۲. حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۱.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷.    
۷۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۵۸.    
۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۹۰.    
۷۶. توبه/سوره۹، آیه۳۹.    
۷۷. طبری، ابو جعفر، جامع البیان، ج۱۴، ص۲۵۴.    
۷۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۵.    
۷۹. الوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۸، ص۱۶۸.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۵۶.    
۸۱. رازی، فخر الدین، تفسیرالکبیر، ج۱۶، ص۴۹.    
۸۲. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۱.    
۸۳. بیضاوی، ناصر الدین، انوار التنزیل واسرار التاویل، ج۳، ص۸۱.    
۸۴. نیشابوری، نظام الدین قمی، تفسیر غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۰.    
۸۵. انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۴، ص۱۳۱.
۸۶. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۲۷۱.    
۸۷. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۴۲.    
۸۸. رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، ج۱۰، ص۳۶۸.    
۸۹. شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۱۷.    
۹۰. نساء/سوره۴، آیه۱۳۳.    
۹۱. انعام/سوره۶، آیه۸۹.    
۹۲. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۴۳.    
۹۳. انصاری، عبد الله بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۳، ص۴۱۸.
۹۴. بیضاوی، ناصر الدین، انوار التنزیل واسرار التاویل، ج۲، ص۱۷۱.    
۹۵. الوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۴، ص۲۰۵.    
۹۶. رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، ج۷، ص۴۹۴.    
۹۷. حجتی، سید محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۳۹۹.
۹۸. حجتی، سید محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۴۰۱.
۹۹. انعام/سوره۶، آیه۸۹.    
۱۰۰. امام علی علیه‌السّلام، نهج البلاغة، خ۱۸، ج۱، ص۱۹.    
۱۰۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۷.    
۱۰۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۸.    
۱۰۳. قمی، علی بن إبراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۲۴.    
۱۰۴. شریف‌ لاهیجی‌، محمد بن‌ علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۳۹۷.
۱۰۵. حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۶۵.    
۱۰۶. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر الصافی، ج۴، ص۵۱.    
۱۰۷. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۳۲.    
۱۰۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۸، ص۳۰۴.    
۱۰۹. ابونعیم، احمد بن عبدالله، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۵.    
۱۱۰. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۶۶۹.    
۱۱۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۹۲۷.
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۱.    
۱۱۳. ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله، الدرر فی اختصار المغازی والسیر، ج۱، ص۱۶۹.    
۱۱۴. ابن الأثیر، أبو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۶.    
۱۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۸.    
۱۱۶. رازی، فخر الدین، تفسیرالکبیر، ج۱۲، ص۳۳۷.    
۱۱۷. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۱۰۱.    
۱۱۸. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۲۹۹.
۱۱۹. صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچه‌ای بر رهبری، ص۲۶۷.
۱۲۰. صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچه‌ای بر رهبری، ص۳۲۳.
۱۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی، ج۸، ص۱۸۱، ح۲۰۳.    
۱۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۶۹.    
۱۲۳. بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۴۳.    
۱۲۴. منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۲۱۰.    
۱۲۵. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۸، ص۵۸۹.    
۱۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۱۵.    
۱۲۷. شریف‌ لاهیجی‌، محمد بن‌ علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۴، ص۸۴۱.
۱۲۸. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۱۵، ص۴۳۲.    
۱۲۹. حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۵۷.    
۱۳۰. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۶۸.    
۱۳۱. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۶۸.    
۱۳۲. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۶۸.    
۱۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۴۱.    
۱۳۴. فیض کاشانی، محمدمحسن، تفسیر الصافی، ج۵، ص۳۵۵.    
۱۳۵. حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۷۴-۴۵۹.    
۱۳۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۶۰، ص۲۱۶.    
۱۳۷. توبه/سوره۹، آیه۳۲.    
۱۳۸. ابن ماجة قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۶۸، ح۴۰۸۸.    
۱۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۵۱، ص۸۷.    
۱۴۰. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۵۵۶.    
۱۴۱. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۹۸.    
۱۴۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۵۲، ص۳۰۸.    
۱۴۳. قمی،شیخ عباس، سفینة البحار، ج۲، ص۱۶۵.
۱۴۴. نمازی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۷، ص۱۰۸.    
۱۴۵. ابن‌عربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۳، ص۳۲۸.



پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «قرآن و آن قوم دیگر».    




جعبه ابزار