قلمرو دلالت معجزه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توجه انسانها به
معجزه به عنوان پدیدهای غیر عادی و دلالت آن، به ویژه بر صدق مدعای آورندهاش، به زمان صدور معجزات به دست
پیامبران الهی (علیهمالسّلام) باز میگردد.
از قرآن کریم چنین برمیآید که مردم
از پیامبران خویش که مدعی
نبوت الهی بودهاند، نشانه خدایی میطلبیدهاند و در مواردی که این درخواست برخاسته
از حس حقیقتجویی آنها بوده،
انبیا (علیهمالسّلام) به
اذن خداوند،
معجزه میآوردهاند.
قرآن میفرماید: «قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمیقالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین»؛
پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره
خداوند - پدیدآورنده آسمانها و زمین - تردیدی هست؟ او شما را
دعوت میکند تا پارهای
از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معینی شما را
مهلت میدهد. گفتند: شما جز بشری مثل ما نیستید، میخواهید ما را
از آنچه پدرانمان میپرستیدند باز دارید. پس برای ما حجتی بیاورید.
همچنین درباره
قوم ثمود آمده است: به
حضرت صالح (علیهالسلام) گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان کنت من الصادقین» تو هم مثل ما بشری بیش نیستنی. اگر راست میگویی، نشانهای بیاور؛
حضرت صالح (علیهالسلام) برایشان ماده شتری آورد: «قال هذه ناقة الله» گفت: این
ناقه معجزه من است.
(لازم به ذکر است در برگردان
آیات قرآن کریم
از ترجمه استاد
محمدمهدی فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
تعاریف متفاوتی
از معجزه ارائه شده است،
اما، تعریفی که به نظر کامل میآید این است که معجزه کاری فوق طاقت بشری است و با عنایت ویژه خداوند، به دست
مدعی نبوت، برای
اثبات صدق مدعای خویش انجام میگیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوت و همراه با
تحدی است.
معجزه (به این معنا)
از دیرباز مورد بحث و بررسی دانشمندان علوم
ادیان الهی بوده و هست. دانشمندان
یهود معجزه را به عنوان دلیلی بر
نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحی آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان،
الوهیت مسیح (علیهالسلام) و
حقانیت دین مسیح مورد بررسی و تحقیق قرار دادهاند. فیلسوفان
دین تحت عنوان «دلالت حوادث طبیعی بر وجود خداوند»
از دلالت معجزه بحث کردهاند.
متکلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه
تفسیر یا ذیل
آیات تحدی و آیات مربوط به معجزه،
از دلالت معجزه بحث کردهاند و به طور کلی، در این زمینه تلاشهای شایان تقدیری انجام شده، اما به نظر میرسد تمام زوایای این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات میباشد، بر دو قسم است:
الف - مسائلی که معجزه بدون
واسطه بر آنها دلالت میکند.
ب - مسائلی که با ضمیمه کردن برخی مقدمات به معجزه نتیجه گرفته میشود.
الف - مسائل مربوط به
مدلول بیواسطه معجزه به قرار زیر است:
به گواهی تاریخ، برخی افراد به
دروغ، مدعی
نبوت و
سفارت از طرف خداوند شدهاند تا
از این طریق، به
شهرت و
جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطی وجود داشته باشد تا با آنها بتوان
پیامبران راستین الهی را
از کسانی که به دروغ مدعی نبوتاند، تشخیص
داد.
از جمله آنها، مجهز بودن
رسولان الهی به معجزه است؛ زیرا
نبی و
پیامبر مدعی ارتباط با خداوندند که مردم نمیتوانند آن را درک کنند و
نشانه محسوسی لازم است تا مردم
از طریق آن، به صدق مدعای او پی ببرند.
شاید بتوان گفت بحث
از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالی
از قرن پنجم شروع شده است.
از دانشمندان این قرن
زکریای رازی معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه
اقناعی است.
ولی
ابوحامد غزالی (۴۵۰ - ۵۰۵ ه. ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را
برهانی دانسته و بر مدعای خود استدلال کرده است.
غزالی گوید: قلنا المعجزة مقرونة بالتحدی نازلة منزلة قوله سبحانه: «صدقت و انت رسول الله» و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له «صدقت و انت رسول الله» و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له «انت رسولی» صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بین کونه کاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولی» محال، لان معنی کونه کاذبا انه ما قیل له: «انت رسولی» و معنی المعجزة انه قیل له: «انت رسولی.»
البته
از کتاب دیگر غزالی به نام «
القسطاس المستقیم» برمیآید که وی این دلالت را یقینی و برهانی نمیداند.
صاحبنظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاههای مختلفی ارائه دادهاند:
دیدگاه اول: هیچ رابطهای بین معجزه و نبوت خاصه نیست.
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعی است.
دیدگاه سوم: رابطه بین معجزه و نبوت خاصه برهانی میباشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است.
به نظر میرسد
خواجه نصیر الدین طوسی نیز طریق
معرفت راستگویی نبی را منحصر در معجزه میداند، زیرا در بحث
از راه شناخت صدق نبی فقط معجزه را آورده است. میگوید: «طریق معرفة صدقه (نبی) ظهور المعجزة علی یده.»
بیشتر دانشمندان اسلامیکه در این مورد بحث کردهاند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را
منطقی میدانند و به
دلیل حکمت،
دلیل حکم الامثال،
دلیل نقض غرض و دلایلی دیگر،
بر مدعای خود استدلال کردهاند.به نظر میرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانی است.
برای اینکه به مباحثی
از دلالت معجزه بپردازیم که کمتر مورد بحث قرار گرفته است به صرف بیان
دلیل بر مدعای خود تحت عنوان «دلیل نقض غرض» اکتفا میگردد و
از ذکر دلایل دیگر و نقد و بررسی آنها صرف نظر میشود.
این دلیل
از چند مقدمه تشکیل میشود:
۱-در بحث
خداشناسی، به اثبات رسیده که خداوند
حکیم است.
۲-در بحث
نبوت عامه، ثابتشده که
حکمت خداوند اقتضا میکند پیامبرانی به قصد
هدایت بشر بفرستد.
۳-مردم به گونهای آفریده شدهاند که
ادعای نبوت را
از کسی که معجزه میآورد،
سوء سابقه ندارد و بر خلاف
عقل سخن نمیگوید، میپذیرند.
۴-با توجه به مقدمات مزبور، مدعی نبوت، که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفتهاند، اگر دروغگو باشد، چون موجب
گمراهی مردم میشود، باید خدا رسوایش کند، وگرنه به جهل افکندن،
نقض غرض و خلاف
حکمت خواهد بود.
نتیجه آنکه چون مدعی نبوتی معجزه آورد و خداوند رسوایش نمیکند، معلوم میشود که در مدعای خود راستگوست.
توجه به این نکته لازم است که برهانی بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلی است که
از رابطه این دو درک میشود و چه بسا، ممکن است کسانی
از طریق برهانی، حتی
از طریق معجزه، به نبوت پیامبری
ایمان نیاورند، بلکه
از راه دیگری مثل
تنصیص پیامبر قبلی و یا دقت در کردار و
رفتار و محتوای آنچه آورده است،
نبوت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایی
از پیروان
پیامبران (علیهمالسّلام)، به خصوص
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تشکیل میدادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
در بحث نقلی
از دلالت معجزه، که شامل مباحث
قرآنی و روایی میباشد، تذکار این مطلب لازم است که برای
اتمام حجت،
از نظر شرعی حصول
یقین روان شناختی (اقناعی) کافی است؛ زیرا
از نظر بیانات نقلی و دینی، آنچه در
اصول دین لازم است حصول یقین،
اطمینان و قانع شدن میباشد.
فقها نیز گفتهاند:
مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولی نگفتهاند این یقین باید
از راه
برهان حاصل شود و همین مقدار
از یقین در وصول به
سعادت کافی است، گرچه
از لحن قرآن کریم، که به صورت
تحدی است، برهانی بودن
معجزه (
قرآن) پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فهمیده میشود.
آیات تحدی بر این مطلب دلالت دارد
از جمله آیات: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین، فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین»
در
قرآن کریم، کلمه «معجزه» و مشتقات آن به معنای مورد نظر در این مبحث به کار نرفته و
از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.
پاسخ آن است که با توجه به آیاتی که این تعابیر در آنها بهکار رفته و مسائلی که این کلمات
از آنها حاکی است، معلوم میشود مراد
از این تعابیر، معجزات
پیامبران (علیهمالسّلام) است؛ زیرا:
اولا، در آیاتی به کار رفته که
از پیامبری نشانه خدایی خواسته شده، او
نشانه آورده و
از آن نشانهها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام
دعوت مردم به سوی
خداوند، برای اثبات
صدق مدعای خویش در
نبوت، کاری انجام داده یا سبب اتفاق افتادن کار فوق العادهای شده که
از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتی
انبیای الهی (علیهمالسّلام) این معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به
مبارزه برخیزند و
ساکت و
قانع شده یا نسبت
سحر به آورنده آن دادهاند که معلوم میشود
قرآن نیز دلالت معجزه بر
نبوت خاصه را یقینی میداند (اعم
از روانشناختی یا برهانی) و بیشتر برگردانندگان
قرآن کریم به
فارسی این الفاظ را به معجزه و یا کلماتی که معنای «معجزه» را افاده کند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره میشود:
۱ -
آیه: «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله...»
؛ و (او را به عنوان) پیامبری به سوی
بنیاسرائیل (میفرستد که به آنان بگوید:) من
از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آوردهام که
از گل، مجسمه مرغی میسازم و بر آن میدمم تا به
امر خدا، مرغی گردد.
در این آیه شریفه، آقایان
محمد مهدی فولادوند،
خرمشاهی،
کاظم پور جوادی،
کاویانپور،
الهی قمشهای و
سید رضا سراج کلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه کردهاند. دیگران نیز به «
نشانه» یا «
آیت» معنا کردهاند که میتوان این معنا را
از آن استفاده کرد.
۲ -
بینه: «و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیة...»
این آیه اشاره دارد به
اجابت حضرت صالح (علیهالسلام) نسبت به درخواست قومش که وقتی به آنها گفت: «انی لکم رسول امین»
؛ من برای شما فرستادهای قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا، فات بآیة ان کنت من الصادقین»
؛ تو جز بشری مانند ما (بیش) نیستی. اگر راست میگویی معجزهای بیاور.
از این دو آیه استفاده میشود که
از حضرت صالح (علیهالسلام) برای صدق نبوتش معجزهای خواستند و او
ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان
مکارم شیرازی، خرمشاهی، پور جوادی، جواهری،
خواجوی و الهی قمشهای، «بینه» را در این آیه به «معجزه» معنا کردهاند.
«
بینات»، جمع «بینه»، که در آیاتی
از جمله
مائده آیه ۱۱۰،
فاطر آیه ۲۵
و
اسراء آیه ۱۰۱
آمده است، اشاره به معجزات
حضرت عیسی و انبیای الهی (علیهمالسّلام) دارد که «بینات» را در آیه ۱۱۰ مائده آقایان
دهلوی، سراج،
فیض الاسلام، الهی قمشهای، خواجوی،
آیتی،
مجتبوی و خرمشاهی به «معجزه» ترجمه کردهاند.
برخی
از آیات قرآن اقوامی را مورد
مذمت قرار داده و میگوید: با اینکه برایشان «بینات» (معجزات) آورده شد،
ایمان نیاوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیؤمنوا...»
؛ قطعا نسلهای پیش
از شما را هنگامی که
ستم کردند، به
هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند...
شبیه این تعبیر، در آیه ۱۰۱
سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر میرسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوت
انبیا (علیهمالسّلام) ثابتشد، باید ایمان میآوردند، ولی ایمان نیاوردند و مستحق
عذاب الهی شدند.
۳ -
برهان: «اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضآء من غیر سوء و اضمم الیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الی
فرعون و انهم کانوا قوما فاسقین»
؛
دست خود را در گریبانت ببر تا سپید بیگزند بیرون آید و (برای رهایی)
از این
هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان
از جانب
پروردگار توست که باید به سوی
فرعون و سران (کشور) او (ببری)؛ زیرا آنها همواره قومی نافرمانند.
راغب اصفهانی میگوید: «برهان برای بیان
حجت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضای درستی دارد.»
کلمه «برهان» در آیاتی چون
نساء آیه ۱۷۴
به معنای «معجزه» و در آیاتی چون
یوسف آیه ۲۴،
بقره آیه ۱۱۱،
انبیاء آیه ۲۴،
نحل آیه ۶۴
و
قصص آیه ۲۵
به معنای «دلیل قاطع» آمده است که
از این کاربرد میتوان استفاده کرد که
از نظر
قرآن، معجزه دلیلی یقین آور است.
در آیه مزبور،
آقایان الهی قمشهای، کاویانپور و مکارم شیرازی، برهان را به «معجزه» ترجمه کرده و دیگران به «برهان»، «
دلیل» یا «حجت» برگرداندهاند که نشان میدهد معجزه در جایی آورده شده است که
دلالت یقینی دارد.
گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معنای مورد نظر در
قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران
از آوردن
مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به کار بردهاند. این کلمه به همین معنا در کلمات و
احادیث منقول
از امام صادق و
ائمه پس
از ایشان (علیهمالسّلام) نیز دیده میشود. البته
از حضرت پیامبر،
حضرت علی و ائمه دیگر (علیهمالسّلام) مطالبی نقل کردهاند که کلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این
لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول
از ائمه اطهار (علیهمالسّلام) نیز همانند
قرآن کریم و
عقل، دلالت معجزه بر
نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است که به دو
روایت اشاره میشود:
ابوبصیر میگوید: به امام صادق (علیهمالسّلام) عرض کردم: چرا
خدای عزوجل به پیامبران، اولیای خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «برای آنکه دلیلی بر صدق آورندهاش باشد و معجزه
از نشانههای خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راستگو
از دروغگو شناخته شود.»
در روایتی،
امام حسن عسکری (علیهالسلام) از پدر بزرگوارش نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
احتجاج با
مشرکان، که میگفتند: چرا
بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشری را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسانهای معمولی، که
از باطن دلهایشان خبر دارید، توانایی انجامش را ندارند. به این وسیله، به
عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند، پیمیبرید. اینهمان معجزه و
شهادت خداوند به راستی اوست.
ممکن است تصور شود که صدور معجزه
از سوی
مدعی نبوت علاوه بر دلالت بر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبران (علیهمالسّلام)
از سوی خدا (
نبوت عامه) نیز دلالت دارد؛ زیرا نسبت بین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبت بین
خاص و
عام و
مقید و
مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولی باید توجه داشت که اگر مقصود
از این سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس
از اثبات نبوت عامه مطرح میشود، این مدعا درست و قابل تبیین است.
با توجه به سخن
آیت الله جوادی آملی در کتاب
وحی و رهبری، (معجزه برای اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده میشود که مقصود ایشان همین تبیین است.
اما اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار
خارق العاده به دست فردی که مدعی نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآوری آن، اثبات میشود که خداوند باید پیامبرانی را برای
هدایت بشر بفرستد، این مطلبی نپذیرفتنی است؛ زیرا در این صورت، صدور معجزه
از چنین فردی در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویی فراتر
از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو
از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانی بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) این به صرف صدور معجزه
از چنین شخصی، اثبات شدنی نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها
اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلکه اثبات نبوت خاصه
از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه - پیش
از آن - میباشد.
فیلسوفان دین و متکلمان مسیحی درباره
دلالت یا عدم دلالت معجزه بر
وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث کردهاند. برخی
از این اندیشمندان
رابطه منطقی بین معجزه و اثبات
وجود خدا را، که به زعم آنان،
الوهیت مسیح (علیهالسلام) است، پذیرفتهاند، برخی دیگر تنها گذار روانشناختی
از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقی بین این دو شدهاند و کسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمیپذیرند.
«جان هیک» بر این باور است که مشاهده اینگونه حوادث انسان را به سوی
اعتقاد به وجود خدا سوق میدهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمیپذیرد. وی دلیل انکار رابطه منطقی را
تردید افرادی میداند که معجزه را مشاهده نکردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی
از آن ارائه دادهاند.
از سوی دیگر، «هنری تیسن»، متکلم مسیحی، در مقام دفاع
از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مینویسد: «این ادعا (افرادی که معجزه را ندیدهاند همواره در آن
شک میکنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام
اعتقادات خود را بر اساس
تجربه انسانی کنونی خود قرار دهد.» او در بیان مورد
نقض این ادعا، میگوید، «ما با اینکه وجود یخبندانهای شدید روی
زمین را ندیدهایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»
«جان هاسپرز»، یکی دیگر
از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام
از تعریفهایی که
از معجزه ارائه میشود دلیل بر
اثبات خداوند نیست؛ زیرا اگر معجزه به واقعهای تعریف شود که با قوانین طبیعی قابل تبیین نیست، در جواب گفته میشود: تمام
قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیونها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند «جان استوارت میل» بگویید معجزه حادثهای است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمیافتد، جواب این است که اولا، تمام شرایط وقوع یک
حادثه را نمیتوان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثهای حداکثر، میتواند نبودن
جبر را اثبات کند. معنای دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث. بر این اساس،
معجزه مستلزم وجود خدایی است که بتواند در مسیر طببیعی حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا میگویند: طبق این معنا، معجزاتی وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همانگویی (
توتولوژی) آشکار است؛ درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهی نداریم که ثابت کنیم حادثهای مطابق با این تعریف وجود دارد.
«هیوم» در فصل دهم
از کتاب پژوهش (Enquires)، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمیکند.
او معتقد است که تنها راه برای
ارزیابی معجزه، تجربه
نظم موجود
طبیعت است و هیچ دلیلی بر اثبات معجزه کافی به نظر نمیرسد. به نظر وی، واقعیت این است که مردمی که قبلا بر اساس دلیل یا دلایلی، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافی اثر خدا معتقد باشند. اما کسانی که دلیلی بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلی کافی نمیدانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.
لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معنای دخالت خداوند در مسیر طبیعی، یقینی است و
قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهی چهارده قرن است که تمام
ادیان را به
مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر میتوانستند، تا کنون این مدرک حقانیت اسلام را
از مسلمانان گرفته بودند لکن هرگز نخواهند توانست چنین کاری انجام دهند.
بیشتر حکما و متکلمان اسلامی به این مساله نپرداختهاند ولی به هر حال، در میان دانشمندان اسلامی هر دو دیدگاه قائلانی دارد و حق با کسانی است که چنین دلالتی را قبول ندارند.
آیة الله جوادی آملی، که منکر دلالت منطقی معجزه بر وجود خداست، در این زمینه میفرماید: «معجزه به عنوان کار
خارقالعاده و امری که به اصل علل و اسباب طبیعی نتواند استناد پیدا کند، برای کسی که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتی
از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقی، بر
ذات باری تعالی دلالت نمیکند.»
ممکن است گفته شود: میتوان
از برخی
آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجود خداوند را بهدست آورد؛
از جمله، آیه ۱۰۱ و ۱۰۲
سوره اسراء: «و لقد آتینا موسی تسع آیات بینات فسئل بنیاسرائیل اذ جاءهم فقال له
فرعون انی لاظنک یا موسی
مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انی لاظنک یا
فرعون مثبورا»
؛ به حقیقت، ما به
موسی نُه نشانه آشکار دادیم. پس
از فرزندان
اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و
فرعون به او گفت: ای موسی، من جدا تو را افسون شده میپندارم. گفت: قطعا میدانی که این (نشانهها) را که باعث بینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین، نازل نکرده است. و به راستی، ای
فرعون، من تو راه تباه شده میپندارم.
حضرت موسی (علیهالسلام) علاوه بر اثبات
نبوت خود، مامور
دعوت فرعون به قبول و
عبادت پروردگار نیز بود؛ زیرا
فرعون به فرموده
قرآن، میگفت: «ما علمت لکم من اله غیری»
؛ من جز خویشتن برای شما خدایی نمیشناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسی (علیهالسلام) و
فرعون در
سوره شعراء میفرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانههای ما را (برای آنان) ببرید که ما با شما شنوندهایم. سپس بروید به سوی
فرعون و بگویید: ما پیامبر
پروردگار جهانیانیم.»
و نیز میفرماید، «
فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ (موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است - اگر
اهل یقین باشید.»
«سپس
فرعون خطاب به حضرت موسی (علیهالسلام) گفت: اگر خدایی غیر
از من اختیار کنی، قطعا تو را
از (جمله) زندانیان خواهم ساخت. (موسی) گفت: اگرچه برای تو چیزی (معجزهای) آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست میگویی آن را بیاور. موسی (علیهالسلام) عصای خود را افکند و به ناگاه، اژدهایی نمایان شد. (
فرعون) به سرانی که پیرامونش بودند گفت: این
ساحری بسیار داناست.»
«
فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسی (علیهالسلام) غالب آیند، ولی وقتی معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که
از نوع
سحر نیست. در نتیجه،
ساحران به حالت
سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ پروردگار موسی وهارون»
حضرت موسی (علیهالسلام) وقتی دو معجزه
عصا و
ید بیضا را به
فرعون نشان
داد [[، چون برای او حجت تمام شد، برایش شکی باقی نماند و فهمید غیر
از خداوند
خالق هستی یا به
اذن او، کس نمیتواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد]] و
تکبر ورزید و
حق را نپذیرفت، حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود: «ای
فرعون، به راستی که تو را تباه شده میپندارم.»
کلام حضرت موسی (علیهالسلام) با دو تاکید -
لام قسم و
حرف تحقیق - آمده است و این نشان میدهد که حق برای
فرعون کاملا آشکار شده بود و
حکمت خداوند اقتضا میکند تا حجت بر کسی تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را
هلاک نکند.
البته در اینکه
فرعون منکر وجود خدا و
رب برای جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است و دلیل صریح
قرآنی بر اثبات آن نداریم.
فخر رازی فرعون را
دهری میداند،
ولی
علامه طباطبائی معتقدند وی منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایی غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلی»
و «ما علمت لکم من اله غیری»
بر این مطلب دلالت دارد.
لذا با توجه به مدعای
فرعون که میگفت: «انا ربکم الاعلی»
و «ما علمت لکم من اله غیری»،
وی منکر
اله نبودن خود و منکر وجود الهی دیگری - یعنی، معبودی غیر
از خودش - بوده است. بنابراین، حضرت موسی (علیهالسلام) در صدد نبود تا اصل
واجب الوجود،
علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه میخواست با معجزهاش اثبات کند که معبودی واقعی غیر
از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجی رب و معبود واقعی و
توحید در
الوهیت و
ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه،
از آیات
قرآن، نمیتوان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همانگونه که با دلیل و تبیین عقلی نیز دلالت منطقی معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن است برخی
از کسانی که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان دلالت بر توحید باشد، که صحیح است ولی هیچیک به آن تصریح نکردهاند.
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات میکند:
شرط اول: طرفداران
خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانی که معجزه آوردهاند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدی کنند که
از خدایان خود برای
ابطال مدعایشان
استمداد بطلبند و آنها نیز
استمداد نمایند، ولی
یاری نشوند و یا اصلا درخواست انبیا (علیهمالسّلام) را برای این منظور
اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست؛ زیرا اگر خدای دیگری موجود باشد، باید برای
هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وی، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر
خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که
شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود؛ زیرا توحید قبلا ثابت شده است. و اگر پیامبری تحدی نکند یا تحدی او جدی گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزهاش را بیاورند، نه نبوت وی و نه چیز دیگری اثبات نمیشود.
از قرآن کریم نیز میتوان استفاده کرد که معجزه بر
توحید ربوبی و
الوهی دلالت دارد.
از آیات مربوط به داستان حضرت موسی (علیهالسلام) و
فرعون - که گذشت - توحید ربوبی و در نتیجه، توحید الوهی اثبات میگردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون»
؛ پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودی جز او نیست. پس آیا گردن مینهید؟
این آیه شریفه درباره کسانی است که
قرآن را
دروغ میپنداشتند؛ فرمود: اگر راست میگویید، ده
سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر
از خدا هر که را میتوانید فرا بخوانید.
آیه شریفه توحید الوهی و
علم خداوند را
از اعجاز
قرآن نتیجه میگیرد.
علامه طباطبائی (رحمه الله) در
تفسیر این آیه شریفه میفرماید: ظاهرا مراد
از علم الله،
علم مختص به خودش باشد و غیبی که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به
اذن خداوند، همچنان که میفرماید: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه...»
؛ لکن خدا به (
حقانیت) آنچه بر تو نازل کرده است
گواهی میدهد. (او) آن رابه علم خویش نازل کردهاست. اگر پس
از طلب و
استمداد از کسانی که به آنها دل بسته بودند (غیر خدا) یاری نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر
معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این
قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (
غیب) نازل شده که کسی را چنین علمی نیست.
ثانیا، خدایی جز
الله نیست، «ان لا اله الا هو»؛ زیرا اگر خدایی بود، در موقعیت حساسی که به او نیاز است و
قرآن تار و پود
آلهه را بر باد میدهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود میرسید، در حالی که آنها را یاری نکردند. پس معلوم میشود، چیزی جز
خیال نیستند.
فخر رازی نیز
از این آیه شریفه،
توحید را استفاده میکند، لکن با واسطه حق بودن
قرآن؛ یعنی، با
اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مینماید و میگوید: «لازمه حق بودن
قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهای آن است و یکی
از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله» را کنایه
از «عند الله» بودن میداند.
مفسران دیگری نیز
از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده میکنند. برخی
مرجع ضمیر «کم» را در «فان لم یستجیبوا لکم»
مؤمنان و بعضی دیگر، مشرکان میدانند. اگر
ضمیر به مؤمنان بازگردد؛ یعنی، «اگر
مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخی نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد؛ یعنی، «اگر شما مشرکان
از خدایان خواستید، ولی خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکی است و
قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر میرسد مناسبتر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد؛ زیرا آنان بودند که
اعتقاد درستی به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
یکی
از وجوه
اعجاز، وجه علمی است و آنگونه که در مورد
قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت میشود. همچنین اگر معجزه
از سنخ
قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات میگردد؛ زیرا با توجه به عدم همانندآوری و اثبات نبوت عامه پیش
از ارائه معجزه، معجزه کاری فوق طاقت بشری و منتسب به خداوند میشود و بدین طریق، قدرت فوقالعاده خداوند به اثبات میرسد.
دلالت معجزه بر
قدرت و
علم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبتنی بر این است که اثبات شود نفس پیامبران (علیهمالسّلام) در وقوع معجزه مؤثر است.
مرحوم علامه طباطبائی (رحمه الله) میفرماید: آیه «... ما کان لرسول ان یاتی بآیة الا باذن الله...» دلالت میکند بر اینکه معجزه
از اراده آورنده آن سرچشمه میگیرد؛ زیرا
اذن در جایی مطرح است که زمینه اصلی موجود باشد و
از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکی است (کتب الله لاغلبن انا و رسلی)
بنابر این، علم و قدرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائی (رحمه الله)، که
روایات نیز مؤید آن است، آیات
قرآن بر آن دلالت دارد که
نفس پیامبر و
اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول
علم و
قدرت خداوند است، مشکلی در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در
قرآن کریم آمده است
حضرت عیسی (علیهالسلام) معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت می
داد: «رسولا الی بنیاسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرء الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایة لکم ان کنتم مؤمنین»
؛ (او را به عنوان) پیامبری به سوی
بنیاسرائیل (میفرستد که به آنان میگوید: ) «در حقیقت، من
از جانب پروردگارتان برایتان معجزهای آوردهام: من
از گل برای شما (چیزی) به شکل
پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم. پس به اذن خدا، پرندهای میشود. و به اذن خدا، نابینای مادرزاد و
پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میگردانم و شما را
از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، خبری میدهم. مسلما در این (معجزات) برای شما - اگر
مؤمن باشید - عبرتی است و نیز در آیه ۱۱۰
سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسی (علیهالسلام) نسبت داده میشود.»
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه به قرار زیر است:
این موضوع در سه محور قابل بررسی است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانی با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر
نبوت خاصه است که اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه
از سوی خداست و
نبی در گرفتن و رساندن
وحی بر مردم دچار
خطای عمدی و
سهوی نمیشود. معجزه به تنهایی، ثابت نمیکند که آورنده آن خطای عمدی و سهوی در
گفتار ندارد، ولی با انضمام دلیل دیگری، میتوان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردی که نبوتش به وسیله معجزه ثابتشده، مردم حرفهایش را
سخن خدا میپندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقی میگردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع میشود. این موضوع موجب
گمراهی مردم و
نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمت خداوند سازگاری ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش
از خداست، صادق میباشد و پیامبر در
تلقی و در
ابلاغ وحی اشتباه نمیکند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معنای
مطابقت با واقع
از طریق معجزه، نیازمند ضمیمه شدن مقدمات دیگری است که عبارتند
از:
الف -
عصمت پیامبر ثابتشده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکی
از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معنای یاد شده میشود. اما عصمت پیامبر در رساندن وحی با بیان گذشته، ثابت شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانی مشابه آن ثابت میشود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن میگوید یا نه،
شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها
تردید خواهند کرد و
از او
پیروی نخواهند نمود و
هدف از ارسال رسل، محقق نمیشود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن میگردد که با حکمت خدا سازگار نیست. پس اعتقاد به
دروغ مصلحتی گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض
از سوی خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبی
از قبیل
استعارات و
کنایات منافات ندارد.
به نظر میرسد با انضمام یک
برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت میشود، به این صورت که وقتی مردم صاحب معجزه را
فرستاده خداوند میدانند، وی را
اسوه خویش قرار میدهند و قول و فعل او برایشان
حجت میشود. با این وصف، اگر او
اشتباه کند، مردم با پیروی
از او، دچار
گمراهی خواهند شد و غرض خداوند که
هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمت خداوند نمیسازد.
برخی گمان کردهاند که
انبیای الهی (علیهمالسّلام) خواستهاند با ارائه معجزه، حقانیت
اصول و
معارف دین را به کرسی بنشانند،
حسن حنفی میگوید: «ان دلیل صدق النبی هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل و الواقع و المصالح الناس... ان النبی لا یحتاج الی معجزة اکثر من استقامة شریعتة.»
همچنین
از کلام
محمد عبده در تفسیرش،
المنار، ذیل آیه ۲۴
سوره بقره استفاده میشود که ایشان میخواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
ولی هیچ پیامبری چنین کاری نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهانهایی که به مردم ارائه میدادند، اثبات میکردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و
انبیا (علیهمالسّلام) نیز معجزه را به این منظور نیاوردهاند.
در
ادیان الهی، به ویژه
اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعوای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
و مطابق با واقع بودن گزارههای دینی، میتوان این مساله را با
معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبران (علیهمالسّلام) به عنوان اصول و معارف دینی عرضه میکنند،
حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است که
از فخر رازی در بحث «معجزه و توحید» - ذیل آیه ۱۴ سوره هود - گذشت)
سایتاندیشه قم، برگرفته از مقاله «قلمرو دلالت معجزه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۹.